شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۴۹ مطلب در شهریور ۱۴۰۲ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

🔻در علم اصول از مرحوم شیخ انصاری به بعد مجاری تعیین تکلیف برای مکلف را بر اساس حالات سه گانه مکلف تقسیم بندی کردند.

👈 اگر مکلف قطع یا اطمینان دارد قابل تکلیف کردن نیست، آنچه خودش به آن قطع یا اطمینان دارد را صحیح می‌داند و اگر اشتباه رفت، در پیروی از لوازم غیر شرعی و غیر عقلائی که او را به این قطع رساند، معاقب است.

👈 اگر مکلف ظن دارد یعنی احتمال قوی یا راجح دارد، اگر این ظن او از مواردی است که شارع عمل بر اساس آن را حجت می‌داند مثل خبر واحد عادل یا عمل بر اساس نظر کارشناس، عمل بر اساس این ظن حجیت دارد ولی اگر مثل حدس و گفته غیر عادل و قیاس و... است، حجیتی ندارد و ملحق به شک است.

🔻 قاعده اولیه این است که هرکس به هر مقدار که علم دارد مکلف است، در دسته بندی نمی‌توانیم از عدم علم شروع کنیم چون عدم تفصیل بردار نیست اما علم تفصیل بردار است: یک موقع علم کامل است، یک موقع کم‌تر و همراه با احتمالات خلاف.

اگر احتمال خلاف نمی‌دهد، قطع است.

اگر احتمال خلاف می‌دهد ولی به قدری احتمال پایین است که عقلاء به آن توجه نمی‌کنند، اطمینان است و ملحق به قطع می‌شود.

اگر احتمال خلاف کم‌تر از احتمال واقع بودن در نظر شمای نوعی است اصطلاحا به آن ظن یا امارة بر واقع می‌گویند و اگر شارع به آن اعتبار(حجیت) داده است مثل واقع با آن رفتار می‌کنیم.

⁉️اینجا دو بحث مطرح می‌شود: یکی اینکه اگر کسی ظن شخصی بر خلاف آن اماره معتبره داشت، آیا باز هم آن اماره برای شخص حجیت دارد؟ دیگری اینکه آیا همه امارات معتبره نزد شارع مفید ظن نوعی هستند؟!

🔻 در هر صورت اگر چیزی نه مفید قطع یا اطمینان بود و نه شارع به آن به عنوان اماره(حکایت‌گر) بر حکم واقعی حجیت داده بود، ملحق به شک است و مهم نیست شما به آن ظن شخصی دارید یا شک، در هرصورت وارد مجاری اصول عملیه می‌شویم که دیگر ادعای عمل به واقع در آن نیست بلکه فقط ادعای برائت ذمه در عمل نسبت به آن داریم.

🔻 در فرض شک، چهار حالت برای مکلف متصور است:

👈 اگر حالت سابق برای او واضح بود و حالا به خاطر تغییر برخی شرایط شک کرده‌ است که آیا همچنان همان تکلیف سابق باقی است؟ به همان تکلیف سابق بایست عمل کرد که به آن می‌گوییم استصحاب. البته گاهی حالت سابق هست ولی لحاظ نمی‌شود مثل جایی که استصحاب عدم ازلی یا اصل مثبت باشد.

👈 اگر حالت سابق واضح نبود و کلا در اصل اینکه تکلیفی باشد یا نباشد، شک داریم؟ مجرای برائت است.

👈 اگر حالت سابق واضح نبود و میدانیم تکلیفی داریم ولی نمی‌دانیم واجب یا حرام است؟ خب کاری نمی‌شود کرد مخیریم خواستیم انجام دهیم خواستیم ترک کنیم اما در هر صورت نباید فعل یا ترک خود را به عنوان حکم واقعی شارع انجام دهیم.

👈 اگر حالت سابق واضح نبود و میدانیم تکلیفی داریم ولی نمی‌دانیم واجب است یا مستحب یا می‌دانیم باید ترک کنیم ولی نمی‌دانیم حرام است یا مکروه، در اینجا بایست احتیاط کرد الا در برخی موارد که از وجوب احتیاط خارج شده است اما آن موارد مثلا مثل شبهه غیر محصوره اینها به واسطه حکم ثانوی مثل مستلزم حرج بودن خارج شده‌اند و اشکالی به دسته بندی کلی ما وارد نمی‌کند.

📌 با شرح حالی از حوزه همراه شوید.

👈به شرح حال بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻دو دلیل که هر دو معتبر هستند و به یک امر واحد می‌پردازند اما دو مضمون متنافی دارند یا قابل جمع عرفی هستند یا خیر.

در صورت عدم امکان جمع عرفی بحث تعادل و تراجیح مطرح می‌شود، که چه‌کنیم؟! قائل به تساقط هر دو دلیل شویم؟ یکی را بر دیگری مقدم کنیم؟ چطور؟ و...

اما اگر دو دلیل در عین وجود نوعی از تنافی قابل جمع عرفی هستند ۳ روش برای این جمع وجود دارد:

روش اول: یک دلیل دیگری را تخصیص می‌زند، مثل اینکه یک دلیل می‌گوید: «اکرم العالم»، دلیل دوم می‌گوید: «لاتکرم الفاسق من العلماء»، در اینجا لسان تعارض وجود دارد و دلیل دوم که خاص و مقیدتر از دلیل اول است، موضوع دلیل اول را تخصیص به علماء عادل می‌زند.

📌 البته طردا للباب اینجا برای اینکه تفاوت تخصیص و تخصص مشخص شود، تخصص را هم توضیح می‌دهند. وقتی که موضوع یک دلیل تخصصا از موضوع دلیل دیگر خارج باشد، یعنی عقلا اصلا تنافی وجود ندارد که نیاز به جمع عرفی باشد و هرکدام از ادله یک موضوع مستقل از یکدیگر دارند، در اینجا می‌گوییم موضوع این دلیل تخصصا از آن دلیل خارج است. مثل اینکه یک دلیل می‌گوید: «اکرم العالم»، دلیل دوم می‌گوید: «لاتکرم زیدٌ الجاهل».

روش دوم: یک دلیل وارد بر دلیل دیگر شود، ورود چیزی شبیه به تخصص است، یعنی تنافی دو دلیل به واسطه اختلاف موضوع بر طرف می‌شود اما فرقش اینجاست که باید شارع مطلبی را بگوید تا این تمایز پدید آید. مثلا یک دلیل می‌گوید: «اکرم العالم»، دلیل دوم که حکم عقل باشد می‌گوید: «وقتی دلیلی نسبت به اکرام عادل وجود ندارد، حکم به برائت می‌شود». در اینجا با آمدن «اکرم العالم» از سوی شارع دیگر موضوع حکم عقل که «عدم الدلیل» باشد، تخصصا کنار می‌رود و دیگر موضوعی برای دلیل دوم نیست. این اتفاق را می‌گویند وارد شدن یک دلیل بر دیگری که مثال مشهور آن هم وارد شدن امارات معتبره شرعی بر اصول عملیه عقلی برائت، احتیاط و تخییر است. وقتی دلیل معتبر شرعی داریم عملا موضوع احتیاط عقلی که «عدم مؤمن من العقاب» باشد و موضوع تخییر که «عدم رجحان یک طرف بر دیگری» باشد، رفع می‌شود.

روش سوم حکومت است، در اینجا یک دلیل مفسر دلیل دوم می‌شود و سه حالت: مفسر موضوع، مفسر متعلق حکم و مفسر خود حکم دارد. نکته مهم این است که تفسیر یک دلیل اگر به بیان شارع باشد می‌شود حکومت و اگر به حکم عقل باشد همان تخصص است.

👈 مثال مفسر موضوع:

یک دلیل می‌گوید: «اکرم العالم» و دلیل دوم می‌گوید: «العالم الفاسق لیس بعالم»، در اینجا دلیل دوم تفسیر می‌کند که منظور از العالم در دلیل اول مضیق‌تر از مطلق علماء است. گاهی هم ممکن است دلیل دوم موضوع دلیل اول را توسعه دهد، مثلا دلیل دوم می‌گوید: «العامی العادل عالم» اینجا موضوع العالم در دلیل اول به «عالم و عامی عادل» توسعه یافت.

👈مثال مفسر متعلق حکم:

در مثال قبل حکم: وجوب و متعلق آن: اکرام است و اگر دلیل دوم چنین باشد: «المشی وراء الانسان لیس اکرامه» در حالی که عرف این را اکرام می‌داند، با این دلیل جدید از سوی شارع، این مورد از اکرام عرفی اعتبارا خارج شد و متعلق حکم مضیق شد، برای توسعه متعلق حکم نیز مثلا دلیل دوم بگوید: «مجرد السلام اکرام» درحالی که فرضا عرف این را اکرام نمی‌داند ولی دلیل دوم به اعتبار بیان شارع آن موضوع عرفی را توسعه داد.

👈 مثال مفسر حکم:

مثلا دلیل اول می‌گوید: «عندما تفطر فاعتق رقبة» در اینجا حکم: وجوب و متعلقش: عتق رقبه است و دلیل دوم می‌گوید: «المراد منه افطار صیام الرمضان»، در نتیجه دلیل دوم، حکم وجوب عتق رقبه را مضیق به مورد افطار روضه ماه رمضان می‌کند. مثال برای توسعه حکم نیز مثل اینکه دلیل اول گفته است: «عندما لاتعرف الحکم الشرعی فاسأل من اهله» سپس در دلیل دوم گفته است: «ذکر الحکم الشرعی من باب المثال» اینجا دلیل دوم حکم لزوم سوال کردن هنگام عدم علم به حکم شرعی را به لزوم سوال کردن در هر مسأله‌ای که بنای بر عمل در آن داریم، توسعه می‌دهد.

📌 با شرح حالی از حوزه همراه شوید.

👈به شرح حال بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در داستان فرار حضرت یونس(ع) از قومش و افتادنش در دهان نهنگ، آمده است وقتی نهنگ کشتی را متلاطم کرده بود، تصمیم گرفتند یک نفر را جلو او بیاندازند تا آنها را رها کند. انتخاب یک نفر هم مشکل بود، قرآن می‌گوید به همین جهت قرعه انداختند و قرعه همانطور که خواست خداوند بود، به نام یونس افتاد.

در باب قرعه روایات فراوانی (و به ادعای برخی متواتری) داریم که می‌گوید قرعه برای برخی امور مشکلی است و نتیجه آن چیزی خواهد شد که خواست خداوند است و به این آیه شریفه هم در برخی روایات استناد شده است. یکی از استدلال‌هایی که برای استخاره با تسبیح هم می‌شود آورد از همین روایات قرعه است، چون خود استخاره با تسبیح روایت خاصی ندارد و فقط سیره عملی مشهور علمای شیعه را دارد.

در روایات برای استفاده از قرعه قیودی وجود دارد، به طور مثال: «کُلُّ مَجْهُولٍ فَفِیهِ الْقُرْعَة» یعنی باید مطلبی حقیقتا مجهول باشد، نه اینکه راه مشخص شدنش وجود دارد و شما سراغ قرعه بروی. تعبیری دیگر به همین معنا «فَلَمْ یُوضَعْ عَلَى التَّجَارِب‏» است، یعنی قرعه برای بازی و تجربه نیست. برخی روایات نیز استفاده از قرعه را در موضوع وجود اختلاف و نزاع و نبود راهی برای مشخص شدن حق مطرح کرده‌اند، اما موضوع مورد خودش را مقید نمی‌کند.

 

در مجموع ظاهرا از این باب که هیچ امری در عالم اتفاقی نیست و همه چیز به خواست خداوند است، خداوند از سر لطف و هدایت برای وقتی که انسان قدرت تشخیص ندارد، یک راه برای تشخیص آنچه خواست خداوند است را باز گذاشته است و آن قرعه است.

👈به شرح حال بپیوندید.

👈 با آیات و روایات کاربردی همراه شوید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

گم نامی

کلام امیرالمومنین علی علیه‌السلام در مورد آخر الزمان:

«وَ ذلِکَ زَمانٌ لایَنْجُو فیه اِلاّ کُلُّ مُؤْمِن نُوَمَة»

و آن (آخر الزمان) زمانی‌ است که در آن نجات نمی‌‌یابد مگر مؤمنی‌ که گمنام است.

«اِنْ شَهِدَ لَمْ یُعْرَفْ وَ اِنْ غابَ لَمْ یُفْتَقَدْ.»

اگر در بین مردم حضور داشته باشد، شناخته نشود، و اگر غایب باشد، از او جستجو نکنند.

«اُولئِکَ مَصابیحُ الْهُدى، وَاَعْلامُ السُّرى»

آنان چراغ هدایت و نشانه‌های‌ روشن برای‌ روندگان در عرصه‌ی ظلمت‌اند.

«لَیْسُوا بِالْمَساییحِ وَ لاَ الْمَذاییعِ الْبُذُرِ»

سخن‌چین و فتنه‌گر و فاش‌کننده‌ی زشتی‌‌ها و لغوگو نیستند.

«اُولئِکَ یَفْتَحُ اللّهُ لَهُمْ اَبْوابَ رَحْمَتِهِ، وَیَکْشِفُ عَنْهُمْ ضَرّاءَ نِقْمَتِهِ»

آنان مردمی‌ هستند که خداوند ابواب رحمتش را به‌ روی‌ آنان باز می‌‌گشاید و رنج و سختی‌ را از آنان برطرف می‌‌سازد.

(خطبه ۱۰۳ نهج البلاغه)

.....

این کلام در مقام بیان اصل بودن طلب گم‌نامی و مطرح نکردن خود برای همه قشرها است اما از این اصل موارد نادری استثناء می‌شود مثل جایی که یوسف پیامبر خود را به عزیز مصر برای خدمت معرفی کرد.

«قَالَ اجْعَلْنِی عَلَىٰ خَزَآئِنِ الْأَرْضِ ۖ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» (یوسف:۵۵)

یوسف گفت: مرا سرپرست خزانه‌های این سرزمین قرار ده؛ زیرا من نگهبان دانایی هستم.

👈به شرح حال بپیوندید.

👈 با آیات و روایات کاربردی همراه شوید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

شاخص خوشی

از امام رضا به روایت از امیرالمؤمنین به روایت از پیامبر اکرم (صلوات الله علیهم اجمعین) روایت است:

«لاَ تَزَالُ أُمَّتِی بِخَیْرٍ ما»

پیوسته امت من در خیر و خوشی باشند ما دامی که این صفات را دارند:

«تَحَابُّوا» به یک دیگر محبت می‌کنند.

«وَ أَدَّوُا اَلْأَمَانَةَ» امانت داری می‌کنند.

«وَ اِجْتَنَبُوا اَلْحَرَامَ» از حرام دوری می‌کنند.

«وَ أَقْرَوُا اَلضَّیْفَ» میهمان نوازی می‌کنند.

«وَ أَقَامُوا اَلصَّلاَةَ» نماز را برپا می‌دارند.

«وَ آتَوُا اَلزَّکَاةَ» زکات دهند.

«فَإِذَا لَمْ یَفْعَلُوا ذَلِکَ اُبْتُلُوا بِالْقَحْطِ وَ اَلسِّنِینَ»

اگر این چنین نباشند به قحطی و خشکسالی مبتلا می‌شوند.

....

با توجه به دیگر روایات تک تک این امور مایه برکت در زندگی فردی و اجتماعی هستند. کسانی که مسائل فرهنگی_دینی و اقتصادی را کاملا جدا از هم می‌بینند یا هنر کنند ارتباطات این مسائل را از نگاه تاثیرات مادی تحلیل می‌کنند این روایات جایی در برنامه ریزی آنها ندارد.

خوشی را مساوی شاخص رفاه برای غربی‌ها بگیرید، در روایت می‌گوید این پارامترها مهم‌ترین عوامل موثر برای افزایش شاخص رفاه در جامعه است.

اقامه صلوة و میهمان نوازی و محبت به یکدیگر و... موجب افزایش رفاه (خوشی) جامعه است.

👈به شرح حال بپیوندید.

👈 با آیات و روایات کاربردی همراه شوید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در روایت از امیرالمؤمنین علیه السلام است:

رسول اللّه فرمود: روز قیامت من در موقف شفاعت مى‌ایستم، و آن قدر گنهکاران را شفاعت کنم، که خداوند گوید:

«أَ رَضِیْتَ یا مُحَمَّدُ؟!»: اى محمّد آیا راضى شدى؟!

من مى گویم: رَضِیْتُ، رَضِیْتُ: راضى شدم، راضى شدم!

آن گاه، امیرمؤمنان(علیه السلام) رو به جمعى از اهل کوفه کرده، افزود: شما معتقدید: امید بخش‌ترین آیات قرآن آیه: «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّه»[۱] است.

گفتند: آرى، ما چنین مى‌گوئیم!

حضرت فرمودند: ولى ما اهل بیت مى‌گوئیم: امیدبخش‌ترین آیات قرآن، آیه «وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى»  است.

.....

[۱] آیه ۵۳ سوره مبارکه زمر:

اى کسانى که نسبت به خود زیاده روى کرده‌اید از رحمت خدا نومید نشوید.

.....

ان شاء الله همانطور که خداوند قلب حضرت را بر ما مهربان نموده است، قلب ما را نیز نسبت به حضرت و اهل بیتشان و محبینشان مهربان کند.

👈به شرح حال بپیوندید.

👈 با آیات و روایات کاربردی همراه شوید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

«لَوْ لا یَنهاهُمُ الرَبَّنِیُّونَ وَ الْاحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الإِثم وَ أکْلِهِمُ‏ السُّحْتَ‏، لَبِئسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ» خداوند در این آیه «ربانیون» و «احبار» را مورد نکوهش قرار مى‏‌دهد که چرا آنها که علماى دینى یهود بوده‏‌اند ستم کاران را از «قول اثم» یعنى گفتار گناه‌کارانه که اعم از دروغ پردازى و تهمت و تحریف حقائق و امثال آن باشد و از «اکل سحت» یعنى حرام‌‌خوارى نهى نکرده و باز نداشته‏‌اند. بدیهى است این نکوهش و تقبیح اختصاص به علماى یهود ندارد و نه اختصاص به علماى نصارى دارد. بلکه علماى جامعه اسلامى و به طور کلى علماى دینى را شامل مى‏‌شود. بنا بر آن، علماى دینى جامعه اسلامى هم اگر در برابر رویه و سیاست ستم کاران ساکت بنشینند مورد نکوهش و تقبیح خدا قرار مى‏‌گیرند، این امر فقط مربوط به سلف و نسل گذشته نیست، نسل‌هاى گذشته و آینده در این حکم یکسانند.

📖منبع: کتاب ولایت فقیه امام خمینی (حکومت اسلامى- ویرایش جدید) ص ۱۱۲.

توضیح شفاهی مطلب:

 


دریافت

👈به شرح حال بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

همه‌ى این موانع جزو سنت‌هاى الهى است. وجود این موانع تصادفى نیست. این‌ها سنت الهى است؛ یعنى تلاش و حرکت با مانع مواجه است، و الاّ جهاد معنا نمى‌داشت: «وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنٰا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیٰاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً» ؛ در همه‌ى دعوتهاى انبیا، دشمنان - موانع - از جن و انس وجود داشتند. در آیه‌ى دیگر: «وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنٰا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ أَکٰابِرَ مُجْرِمِیهٰا لِیَمْکُرُوا فِیهٰا وَ مٰا یَمْکُرُونَ إِلاّٰ بِأَنْفُسِهِمْ‌». در درون جوامع، طبقاتى که وجود آن‌ها مایه‌ى فساد، مایه‌ى مکر بوده است؛ این‌ها جزو سنتهاست. یعنى هرگز انبیاء نگفتند ما آن‌وقتى که جاده صاف است وارد میدان مى‌شویم؛ نه، در همین فضا و صحنه‌ى به‌شدت درگیر و دشوار، آن‌ها وارد شدند؛ مثل جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى. اما متقابلاً سنت الهى هم این است که اگر حرکت نبوى، حرکت الهى که مصداقش انقلاب اسلامى است، به کار خود ادامه بدهد و دنبال‌گیرى کند، بر همه‌ى این موانع فائق خواهد آمد؛ این هم سنت الهى است. در سوره‌ى مبارکه‌ى فتح آمده است: «وَ لَوْ قٰاتَلَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبٰارَ ثُمَّ لاٰ یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لاٰ نَصِیراً. سُنَّةَ اللّٰهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّٰهِ تَبْدِیلاً» ؛ اگر بایستید، اگر استقامت کنید، اگر هدف را گم نکنید، اگر تلاش را متوقف نکنید، بدون تردید غلبه در این عرصه با شماست.

📖 بیانات رهبری در ۱۳۸۷/۰۲/۱۴ شیراز.

توضیح شفاهی


دریافت

در تایید مطالب ذکر شده در صوت مبنی بر حکمت وجود دشمنان و موانع

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:

«إنّ اللّه َتَبارَکَ وَ تَعالى لَیُؤَیِّدُ الإسلامَ بِرجالٍ ما هُم مِن أهلِهِ»

خداوند تبارک و تعالى اسلام را به وسیله مردانى که اهل دین و دیندارى نیستند، تأیید و یارى مى‌کند.

 


دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 31 ثانیه

روایت اشاره شده در صوت توضیح شفاهی استناد حضرت آقا به آیه ۱۱۲ سوره مبارکه انعام در حکمت وجود دشمن و موانع. 👇

از امام رضا (علیه السلام) به اسناد به پیامر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده است:

👈 «مَا کَانَ وَ لاَ یَکُونُ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ - مُؤْمِنٌ إِلاَّ وَ لَهُ جَارٌ  یُؤْذِیهِ»

نه مؤمنی بوده است و نه تا قیامت خواهد بود الا اینکه یک همنشینی (همسایه‌ای) خواهد داشت که او را آزار می‌دهد.

در روایت دیگری از امام صادق (علیه السلام) است، هر مؤمنی چهار چیز همراه خود دارد:

👈 «جار یؤذیه، و شیطان یغویه، و منافق یقفو أثره، و مؤمن یحسده»

همنشینی که او را آزار می‌دهد، شیطانی که او را اغوا می‌کند، منافقی که کارهای او را تقلید می‌کند، مؤمنی که به او حسادت می‌ورزد.

......

هر مؤمنی را نگاه کنید یا همکاری، یا همسایه‌ای، یا همسری و خلاصه کسی را خدا در کنار او گذاشته است که روی اعصاب و روان مؤمن راه می‌رود.

تا مشکلی نباشد انسان صبر نمی‌کند، گذشت نمی‌کند، ایثار نمی‌کند، تلاش نمی‌کند و خلاصه رشد نمی‌کند.

پس بپذیریم همین است که هست و این آزارها و مزاحمت‌ها در برنامه تربیتی خداوند برای ما است، با آنها بجنگیم اما فرار نکنیم، ناراحت نباشیم، این برنامه همیشه خواهد بود.

👈به شرح حال بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

امروز صبح ساعت ۶ می‌خواستم بروم خرید، یادم به یک سوپری افتاد که گفته بود ما ۲۴ ساعته بازیم.

رفتم، دیدم تازه داره باز می‌کنه، گفتم: شما که داری باز می‌کنی؟ من فکر می‌کردم ۲۴ ساعته هستین. گفت: من شاگردام جفتشون رفتن مشهد و منم دست تنهام، دیشب ساعت ۳.۵ مغازه رو بستم رفتم خونه، حالا آمدم، خب چه میشه کرد زندگی خرج داره باید تلاش کرد.

اون ساعت بازکردنش، مثل وقت بستنش، هیچ مغازه دیگه‌ای، حتی نانوایی هم باز نبود.

توی خریدهام برای بچه‌ها هم بستنی خریدم. صحبت‌هامون کشید به اینکه بچه‌ها واسطه رزق هستند، هر کدوم که میاد وضع مالی آدم یه سر و سامون می‌گیره، شروع کرد به تایید کردن، می‌گفت: من مغازه‌ام ۴۰ متر بود، بچه اولم که آمد شد ۵۵ متر، بچه دوم که آمد شد ۱۱۰ متر، الحمد لله با آمدن بچه‌ها با اینکه خرجمون خیلی بیشتر شد ولی کیفیت زندگیمون هم بهتر شد. بعد این جمله طلایی رو گفت: پس آدم نباید کمشون بگذاره!

من گفتم: آره بابا، بچه که زیاد میشه، برای چی دغدغه خرجشون رو داشته باشیم؟ خرجشون رو خدا میده اصلا ما روزی خور اونها هستیم. آدم اگه بتونه چرا نگذاره بچه گیرش بیاد؟!

صحبت که به اینجا رسید، ورق کاملا برگشت! بنده خدا گفت: حاج آقا من دوتا بچه‌ دارم دیگه هم نمی‌خواهم، مگه با این گرونی میشه خرج بچه داد؟! کودکستانش بردم گفته ماهی اینقدر، ما هفت‌تا داداش بودیم اگه من تنها بودم الان سه تا خونه داشتم و می‌دادم اجاره می‌نشستم تو خونه مگه خل بودم دیگه کار کنم!

من مونده بودم چی شد؟! حالا فهمیدم منظورش از: «آدم نباید کمشون بگذاره» یعنی نباید توی خرج کردن برای بچه‌ها کم بگذاره، نه اینکه آدم نباید کم بچه بیاره.

پرسیدم: مطمئنی اگه هفت‌تا نبودین، باز هم باباتون صاحب سه تا خونه می‌شد؟!

تا موقعی که حرف از خرج کردن برای بچه‌ها بود، بنده خدا موافق بود و شاهد می‌آورد که خرج بچه‌ها میرسه ولی وقتی صحبت از بچه‌دار شدن شد، استدلال و شاهد می‌آورد که زندگی خرج داره!

خیلی از مردم همینطور هستند و نتایج مختلفی در ذهنشون هست با استدلال‌های مستقل که اگه بشینن خوب فکر کنند می‌بینند چه مطالب متناقضی رو هم‌زمان باهم قبول دارند!

اینکه ما بخواهیم همه چیز رو با استدلال حل کنیم راه اشتباه است، خیلی از استدلال‌هایی که ما می‌خواهیم بیاوریم فطری هستند و خود افراد در موضوعات دیگر همین استدلال‌ها را قبول دارند، مشکل اصل در حجاب، فرزند آوری و... استدلال نیست بلکه گرایش‌ها،‌ الگوها، ایمان‌ها است. وقتی با صدها جذابیت یک سبک زندگی خاص را الگو کردی می‌بینی افراد آن را دوست‌ خواهند داشت و برای آنگونه شدن سختی‌هایش برایشان آسان می‌شود‌.

اینطور نیست که برخی از خانم‌ها یا آقایون بد پوشش، با لباس یا عینک یا کفششون خیلی راحت باشند ولی تحملش می‌کنند چون دوست دارند این سبکی خودشان را نشان دهند.

یادم هست بچه که بودیم یک مدتی آپارتمان نشینی، با کلاسی و مد شده بود و چه بسیار آدم‌هایی که خانه حیاط و حیات‌دار خود را می‌فروختند و می‌رفتند آپارتمان نشین می‌شدند! کاری که الان که آپارتمان نشینی عادی شده، برای خیلی‌ها باورش سخت است!

👈به شرح حال بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

ما کافر را برحسب این [دو] آیه به دو قسم تقسیم می‌کنیم:

یک قسم آن کافرى که تعرّضش به مسلمان‌ها و به جامعه‌ى اسلامى ... و به نظام اسلامی نمی‌رسد،... آن براى خودش دارد زندگى می‌کند، این هم براى خودش دارد زندگى می‌کند؛ یکى این‌جور کافر است، که نسبت به این کافر، محبّت کردن، احسان کردن، نسبت به او عدالت ورزیدن، هیچ اشکالى ندارد.

یکى هم آن کافرى است که تعرّضش به جامعه‌ى اسلامى می‌رسد؛ آن‌وقت خداى متعال نهى می‌کند از اینکه ما با این کافر ارتباط برقرار کنیم؛...

[قسم اوّل] را می‌گوید: «لاٰ یَنْهٰاکُمُ اللّٰهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقٰاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ‌»، خدا نهى نمی‌کند شما را از کسانى که با شما بر سر دینتان مقاتله و جنگ نکرده‌اند «وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیٰارِکُمْ‌»، و شما را از خانه و دیار و زندگى‌تان اخراج نکرده‌اند، «أَنْ تَبَرُّوهُمْ‌»؛ که به آنها نیکى کنید، «وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ‌»؛ و با آنها با عدالت رفتار کنید؛ ...«إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ‌» خدا عدالت‌ورزندگان را دوست می‌دارد...

پس این کفّارى که خدا این‌همه در این آیات شدیداً می‌گوید با آنها ارتباط نداشته باشید، محبّت نداشته باشید، چه کسانى هستند؟ «إِنَّمٰا یَنْهٰاکُمُ اللّٰهُ عَنِ الَّذِینَ قٰاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ‌»؛ خدا نهى می‌کند شما را از آن کسانى که با شما بر سر دین مقاتله کردند، کفّارى که با شما جنگیده‌اند. حالا جنگیدن هم دو جور است: جنگیدن ظاهرى و جنگیدن مخفیانه و از پشت خنجر زدن.

📖 خامنه‌ای، سیدعلی، بیان قرآن (تفسیر سوره ممتحنه)، ص ۵۳.

توضیح شفاهی مطلب:

 


دریافت

👈به شرح حال بپیوندید.

  • حمید رضا باقری