شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۱۹ مطلب در دی ۱۴۰۲ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

آخر درس خارج یکی از رفقا را دیدم، اگرچه خالص و مؤمن است اما بقایای شبهات تولید شده در مدرسه اباصالح قم هنوز در ذهنش بود، گفت: نظرت در مورد کشته شدن سنی‌ها، توسط اسرائیل چیه؟! گفتم: اگر هم سنی را مسلمان ندانی در اینکه به آن‌ها دارد ظلم می‌شود که شک نداری؟! در قرآن و روایات مظلوم عنوان خاص دارد، فارغ از کافر یا مسلمان بودنش ما موظف به نصرت مظلوم هستیم.

خدا مؤمنین را مؤاخذه می‌کند که چرا برای نصرت آن مستضعفین از مرد و  زن و بچه که می‌گویند ما را از دست این ظالمان نجات بده، نمی‌جنگید؟!

👈 «وَمَا لَکُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَآءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَآ أَخْرِجْنَا مِنْ هَٰذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا» (نساء:۷۵)

در وصیت حضرت امیر در نهج البلاغه گفته است: دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید.

👈 «کونا لِلظّالِمِ خَصْما وَ لِلْمَظْلومِ عَوْنا»

گفته است: بهترین عدل نصرت مظلوم است.

👈 «اَحْسَنُ الْعَدْلِ نُصْرَةُ الْمَظْلومِ»

اینطور نیست ما هم مثل سران کشورهای عربی دست بگذاریم روی دست و نگاه کنیم به ظلم اسرائیل و انتظار داشته باشیم خدا با ما کاری نداشته باشد، بلکه خدا از ظالم و کسی که ظلم را ببیند و ساکت باشد هردو انتقام می‌گیرد.

👈 پیامبر صلی الله علیه و آله:

«یَقولُ اللّه ُعَزَّوَجَلَّ: وَ عِزَّتى وَ جَلالى لأََنْتَقِمَنَّ مِنَ الظّالِمِ فى عاجِلِهِ و آجِلِهِ وَ لأََنْتَقِمَنَّ مِمَّنْ رَأى مَظْلوما فَقَدَرٌ أَنْ یَنْصُرَهُ فَلَمْ یَنْصُرْهُ؛»

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.
 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

امروز در مترو تهران یک جوان تقریبا ۲۷ ساله شروع به صحبت کرد، گفت: خودم را در این عالم گم کرده‌ام، نمی‌دانم کجای این عالم هستم؟ چکار می‌خواهم بکنم؟ همینطور که حرف می‌زد یاد حدیث امیرالمؤمنین(علیه السلام) و شعر مولوی افتادم.

از حضرت روایت است: «خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده و در کجا زندگی می کند و به کجا خواهد رفت»

مولوی این را به شعر درآورده:

روزها فکر من این است و همه شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود

به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم

 

گفتم: این مشکل شما فقط نیست، انسان امروز خودش را در این عالم گم کرده است. آدم‌ها گم شده‌اند و خیلی‌ها خودشان هم نمی‌دانند که گم شده‌اند. خیلی خوب است که شما می‌دانی گم شده‌ای.

به نظرم برای اینکه ما خودمان را پیدا کنیم در این ابتدای کار یک چیزهایی بدردمان می‌خورد. یکی اینکه در کنار این هوش ابزاری بشر که زیاد شده است، قدرت تعقلش هم افزایش پیدا کند. آدم محدود به ابزارهای مادی و نیازهای مادی و حل آنها نشود، به مسائل عقلی هم بپردازد و فلسفه ابزار خوبی برای این مطلب است که هم تعقل انسان را قوی می‌کند هم انسان را با نظام خلقت و قوانین کلی آن آشنا می‌کند، کمی برای انسان جایگاه خودش در این عالم هستی و شکل عالم هستی روشن می‌شود.

 

کاغذی درآورد و رویش نوشت فلسفه و پرسید فلسفه بخوانم تمام؟! گفتم: نه اصل کار عمل به آنچه می‌دانی خوب است و ترک آنچه می‌دانی بد هست است. اسم این را بگذار عرفان عملی، شناخت پیدا کردن عملی، بگذار تقوا فرقی نمی‌کند.

مثل ماشینی که ده متر جلویش را می‌بیند، وقتی همان ده متر را می‌رود جلو، ده متر بعدتر هم برایش روشن می‌شود، هرچه به دانسته‌هایت عمل کردی بیشتر برایت روشن می‌شود. این اسمش تقوا هست، آنچه می‌دانی درست هست عمل کنی آنچه می‌دانی غلط هست ترک کنی.

گفت: خب من بعضی وقت‌ها چند روز که اینجور عمل می‌کنم به یک خطایی می‌افتم یا یک مشکلی برایم پیش می‌آید.

گفتم: تقصیر خودت است احتمالا چهار روز که خوب هستی فکر می‌کنی خبری شده و اولیاء خدا هستی، خدا هم می‌گوید عجب داشتن و خودت را به حساب آوردن، بدتر از گناه‌کار بودن است پس بین تو و خطایت و یا مشکلت، فاصله را بر می‌دارد تا بفهمی نه خبری نیست.

بجز یک سری مشکلات عادی و مرسوم که در همه کارها هست و شما باید تلاش کنی و استقامت داشته باشی، اگر دیدی در مسیرت هی مشکلات مختلف درست می‌شود ببین یکجای کارت حتما اشکال دارد و داری از مسیر تقوا خارج می‌شوی چون خدا می‌گوید: «مَنْ یَتَّقِ‏ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْرا»(الطلاق:۴) هرکس تقوا داشته باشد کارش روتین و روان می‌شود. وقتی می‌بینی تصمیم گرفته‌ای خوب باشی ولی نمی‌شود حتما یا از مسیر تقوا داری خارج می‌شوی مثلا عمل خیرت مایه عجب تو هست یا این مسیر مصداق تقوا و خیر برای شما نیست که کارها جور نمی‌شود، بگرد مشکل را حل کن.

 

گفت: می‌شود من هم صاحب عزم بشوم مثل پیامبران اولو العزم؟! گفتم: اگر چیزی برای ما می‌گویند حتما می‌شود یا به همه‌اش یا به بخشی از آن رسید، فقط باید طلب آن باشد، خداوند می‌گوید «آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوه‏» (ابراهیم:34) هرچه طلب کردید از آن به شما می‌دهیم حالا معلوم نیست همه‌اش یا بخشی از آن را ولی مطمئنا به چیزهایی از آن می‌رسی.

اصل کار همین است که طلب کنیم، بخواهیم که به چیزی برسیم وگرنه تلاش ما، استعداد ما و... هیچ کدام علت اصلی رسیدن به چیزی نیست، مقدمه همه رسیدن‌ها طلب و خواستن است. طلب که آمد تلاش و... همه می‌آید.

پرسید: من وقتی این خانم‌هایی که ظاهرشان را جوری کرده‌اند که ما به آنها نگاه کنیم را نگاه می‌کنم لذت می‌برم. مثلا اگر این را ترک کنم، خدا این لذت را بدون آن به من می‌دهد؟ گفتم: ممکن است همان را ندهد ولی چیزهایی می‌دهد که دیگر نگاه کردن به اینها برایت بی‌ارزش می‌شود، مثلا لذت ایمان را می‌دهد و اصلا یکی از علت‌های اصلی در چشاندن لذت ایمان همین ترک کردن این مسائل جنسی حرام است. روایت داریم: «لَنْ تَجِدَ فَقْدَ شَیْءٍ تَرَکْتَهُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» اگر چیزی را برای خدا ترک کردی کمبودش را حس نمی‌کنی.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

دیروز می‌خواستم ماشین رو پارک کنم که یک جوان تقریبا ۳۰ ساله آمد و گفت حاج آقا سوال شرعی دارم. گفتم بیا تو ماشین بشین. گفت: حاج آقا چندتا زن حلاله بگیریم. تا گفت فهمیدم آمده یک حکم حلال از من بگیره. پرسیدم: دائم یا موقت؟ دائم چهارتا و موقت هم یه شوخی باهاش کردم که صمیمی بشه راحت مساله اصلی رو بگه.

گفت: حاج آقا من یه زن دائم دارم، رفتم یکی رو هم صیغه کردم مگه حرومه؟! گفتم: حلاله ولی هر حلالی هم قرار نیست هرکی همینطور انجام بده. طلاق هم حلاله ولی حلالی هست که خدا از همه چیز بیشتر از اون بدش میاد.

👈از پیامبر(ص) روایته: «مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ أَبْغَضَ‏ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَیْتٍ یُخْرَبُ فِی الْإِسْلَامِ بِالْفُرْقَةِ یَعْنِی الطَّلَاق‏»

چیزی نفرت انگیزتر از خانه‌ای که با جدایی یعنی طلاق خراب شود نزد خدا نیست.

صیغه رو گذاشتند برای کسی که راهی نداره برای تأمین نیاز طبیعی خودش یا شرایط ازدواج رو نداره، گذاشتن که این طرف مجبور نشه به گناه بیافته، وقتی کسی رفت از راه حلال نیازش رو برطرف کنه به بقیه قید و قیودهایی که خدا برای این راه‌حل آورده هم پای بنده مثلا فرزندی اگه شکل گرفت حلال زاده است و حق و حقوقش برجا هست، حدود شرعی مثل مهریه و... هم در ازدواج موقت رعایت میشه.

 

گفت: حاج آقا حالا من خانمم محلم نمی‌گذاره، دائم سر جنگ با من داره، منم رفتم یکی رو صیغه کردم شما هم می‌گی حلاله خب این خانم من چرا رفته از من شکایت کرده؟

ظاهرا بابت امضائی که تو عقدنامه برای عدم ازدواج بدون اذن خانم کرده بود حالا گیر کرده بود و زنش ازش شکایت کرده بود.

 

گفتم: زنت آینه خودت هست، تو چطور باهاش هستی، اونم همونطور باهات میشه، صاف و صادقی؟! سعی می‌کنی قلبا دوستش داشته باشی و بهش نشون بدی؟! اون و خانواده‌اش رو از خودت می‌دونی؟ تا اون‌ها هم عین همین‌ها رو با تو باشند؟! یه کم بگذره و اینطوری باشی اونها هم همینطوری میشن.

👈از امیرالمؤمنین روایته: «الْمَرْأَةَ رَیْحَانَةٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ فَدَارِهَا عَلَى کُلِّ حَالٍ وَ أَحْسِنِ الصُّحْبَةَ لَهَا لِیَصْفُوَ عَیْشُک‏»

زن مثل شاخه ریحانه که خیلی لطیف و زود رنجه، قهرمان و دلاور نیست همیشه باید با اون با مدارا و نرمى رفتار کنی، باید با زبان خوش با اون رفتار کنی تا زندگیت آرامش و صفا بگیره.

 

گفت: حاج‌آقااااا خانم من آیه مادرشه نه من، من از صبح تا شب مثل خر کار می‌کنم خب برای کی؟ برای اینها دیگه؟

گفتم: دیدی! همینجا معلوم شد با چه گاردی با خانمت وارد صحبت می‌شی اگه واقعا می‌خواهی دوستش داشته باشی و از خودت می‌دونیش از کار کردن براشون هم لذت می‌بری منت هم سرشون نمی‌گذاری، خانمت اگه از تو وفا ببینه محبت ببینه، سنگ هم باشه عوض میشه. یه سنگ رو بگذار زیر یه شیر آب، چک چک قطره آب بهش بچکه بعد یه مدت جاش روی سنگ مشخص میشه. اگه جای محبت تو روی خانمت نیست، اثر وفای خودت رو نمی‌بینی، خودت داری کم می‌گذاری.

 

با یه حالت غش و ذوقی: گفت حاج آقا وفا می‌خواهی این زن صیغه‌ای من!

گفتم: از زن دائمت بچه داری؟! گفت: آره یه دختر ۴ ساله. لب خندی زدم و گفتم: یکی از بستگان من جایی کار می‌کنه که هر روز افراد مختلف میان برای مشاوره، چندروزی یه بار یه گزارش از این زن‌های صیغه‌ای باوفا میده که طرف آمده میگه زن صیغه‌ایم همچین خرم کرد که کلی از اموالم رو زدم به نامش و حالا رفته که رفته و اون زن و بچه دائمش براش موندن و بدهی‌هاش!

خب آدم عاقل اون زنی که شما بابای بچه‌اش هستی، عالم و آدم تو رو به عنوان شوهرش می‌شناسن، برای تو می‌مونه یا اون زنی که یه رابطه مخفیانه باهاش داری و هیچ علقه‌ای هم به تو نداره و ممکنه اصلا هم‌زمان چندتا مثل تو رو سر کار گذاشته باشه؟! اون بلده چطور تو رو خام کنه و وفا بهت نشون بده بعد که به چیزهایی که خواست رسید راحت این رابطه رو تموم کنه و تمام.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻 نوجوان بودم، تقریبا همیشه ظهرها مسجد می‌رفتم، یک روز وقت اذان خواستم مسجد بروم، یادم آمد عطر نزده‌ام، بر اساس عادت حساب کردم اگر الان بروم عطر بزنم و بیاییم احتمال قوی به اول نماز نمی‌رسم. با خودم گفتم خدایا من مردد مانده‌ام بین نماز اول وقت و نماز با عطر، می‌روم به نماز اول وقت برسم عطرش را خودت درست کن.

وقتی پله‌ها را پایین رفتم و درب خانه را باز کردم، همان لحظه عمو و زن‌ عمویم، آن طرف کوچه ماشین را پارک کرده بودند و از ماشین پیاده شدند. فاصله من و زن عمویم شاید بیش از ۸ متر بود ولی از همان فاصله سلام که کردم، زن عمویم گفت حمید چه بوی عطری ازت می‌آید! خیلی برایم عجیب بود که من که عطر نزده‌ام حالا چطور زن عمویم از من بوی عطر شنید! این سوال گوشه ذهنم بود.

ظاهرا می‌شود عطر هم نباشد ولی بوی خوش باشد، پس ارتباطی حقیقی بین بوی خوش و عطر نیست!

🔻 کمی که با قرآن مأنوس‌تر شدم ماجرای گاو بنی‌اسرائیل و دستور خداوند به کشتن گاو و زدن قسمتی از بدن گاو ذبح شده به بدن شخصی که از بنی‌اسرائیل مرده بود، تا زنده شود ذهنم را درگیر کرد. آیات ۶۷ به بعد سوره بقره، با خودم می‌گفتم اگر بنی‌اسرائیل ابتدا هر گاوی را می‌کشتند اثر آن زنده کردن آن مرده بود. اطاعت نکردند این اثر مرحله به مرحله سخت‌تر شد تا رسید به گاوی زرد رنگ و میان سال که رام نبوده و زمین را شخم نزده و سالم باشد و هیچ لکه‌ای در بدن آن نباشد. پس معلوم می‌شود اصلا اثر مال گاو نبوده است وگرنه ثابت بود.

ماجرای سرد شدن آتش بر حضرت ابراهیم (ع) هم شاهدی دیگر برایم بود، نشان می‌داد اثر آتش گرما و سوزاندن نیست، یا نبریدن چاقو در دست حضرت نوح (ع).

🔻 اصل داستان به اراده خداوند برمی‌گردد، باید اراده‌ خداوند بخواهد که آتش بسوزاند و اگر نخواهد، آتش در عین آتش بودن نمی‌سوزاند و اگر هم بخواهد بدون آتش هم می‌سوزد.

🔻بعدها فهمیدم برخی عرفا که مثلا غذایی به عنوان تبرک به کسی می‌دهند و او شفا می‌یابد یا دستی بر روی سر مریضی می‌کشند یا ضربه‌ای می‌زنند و یا مثلا برای استخاره قرآنی باز می‌کنند یا تسبیحی به دست می‌گیرند و... اینها همه نمایشی است، چون مخاطب‌ها ذهن محسوس دارند و باور نمی‌کنند که این غذا و دست کشیدن و یا ضربه و تسبیح به دست گرفتن، هیچ کدام هم نباشد، مهم نیست، مهم آن اراده اولیاء خدا است که بخواهند تصرفی در خارج انجام دهند یا چیزی را بفهمند؛ آنها این نمایش‌های ظاهری را انجام می‌دهند که مخاطبان با ذهن مادی و محسوس خود قاطی نکنند و فکر نکنند این اولیاء خدا جای معصوم یا پناع بر خداوند بالاتر هستند!

یکی می‌گفت: کسی پرسید شما می‌گویید: امام رضا(ع) هم‌زمان، حرف همه زائرهایی که با او سخن می‌گویند را می‌شنود؟! گفتم: بله. گفت: پس خداست دیگر! فهمیدم: این چون خدایش کوچک است، اگر این چنین چیزی از امام معصوم ببیند فکر می‌کند پس او خداست.

🔻 با این ذهنیت به درس استادی رفتم که بر آثار وضعی بسیار تاکید داشت، اثر وضعی مال حرام، اثر وضعی گناه، اثر وضعی نجاست، اثر وضعی حضور ملائک و... از طرفی مؤیدات روایی عمده مطالبی که ایشان می‌گفت هم درست بود اما با پیش زمینه‌های ذهنی من این امور هیچ کدام اثر مستقلی نداشتند و بسته به این بود که خدا چه بخواهد، اما استاد ما در عین اینکه این مطلب را قبول داشت بحث اثر وضعی را هم بسیار پر رنگ می‌کرد. ثمره اختلاف در برخی احتیاط‌ها خودش را نشان می‌داد که من می‌گفتم وقتی شارع اذن به ترک داده اثر را هم برداشته ولی ایشان قبول نداشت.

وقتی ماجرای عطر نزدن خودم در نوجوانی را به عنوان نقض تعلق اثر برای خود اشیاء گفتم. پاسخ دادند: این اثر وضعی نیت شما بوده است، اثر وضعی محدود به امور مادی نیست بلکه امور معنوی هم اثر وضعی دارد. اثر بوی خوش می‌تواند در خود عطر باشد، می‌تواند هم در نیت عطر باشد، خود نیت اثر وضعی دارد. به دنبال هر دو اراده الهی می‌آید و اثر شکل می‌گیرد، اینکه بدون عطر بوی خوش باشد نافی سبب شدن عطر برای اثر بوی خوش باذن الله نیست بلکه نشان می‌دهد اراده خداوند برای اثر بوی خوش محدود به استفاده از عطر نیست.

ماجرای گاو بنی‌اسرائیل را که مطرح کردم، گفتند، اصلا این اثر مربوط به گاو نبود وگرنه عادتا باید این اثر در تکرار آن عمل باشد بلکه آن اثر در امتثال امر ولی خدا بود و برای اینکه بنی‌اسرائیل مشرک نشوند در شکل ذبح گاو و زدن قسمتی از بدن گاو به مرده خود را نشان داد، هرچه هم بهانه تراشیدند این امتثال امر ولی خدا برایشان سخت‌تر شد.

🔻 این دو جواب باب جدیدی در فهم اثر وضعی باز می‌کند و بسیاری از مسائل با آن حل می‌شود و شواهد روایی خوبی هم دارد، یعنی علاوه بر وجود اثر عینی (وضعی) در امور مادی باذن الله که عادتا مثل قواعد ریاضی می‌شود بر اساس آنها عمل کرد، امور معنوی هم اثر وضعی و عینی دارند و اثر آنها هم به مراتب قوی‌تر از اثر وضعی امور مادی است.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻در شناخت یک اسم نیز مانند فعل باید به ۶ نکته دقت داشته باشیم:

1.اولین ویژگی فعل و اسم مشترک است: حروف اصلی اسم چیست؟ حروف اصلی بیانگر ماده اصلی اسم است که ریشه معنایی اسم از آن فهمیده می‌شود: اگر حروف اصلی ۳ تایی بود: ثلاثی است و اگر ۴ تایی بود رباعی است و اگر 5 تایی بود خماسی است. حروف زائد بر این حروف اصلی اگر وجود دارد، اسم ما می‌شود: «مزید» و اگر ندارد، می‌شود: «مجرد» پس اسم از نظر حروف اصلی و زائد به شش گروه تقسیم می‌شود:

رجل (ثلاثی مجرد) رجال (ثلاثی مزید) جعفر (رباعی مجرد) جعافر (رباعی مزید) سفرجل (خماسی مجرد) -   سلسبیل (خماسی مزید)

 

۲.اگر فعل زمان داشت، اسم جنس مونث و مذکر دارد البته مونث و مذکر دو قسم حقیقی و مجازی دارد. جنس حقیقی حقیقتا مونث یا مذکر است اما جنس مجازی جنسیت برایش معنا ندارد مثلا خورشید جنسیت برایش معنا ندارد ولی مونث مجازی است یا جدار و باب مذکر است ولی مذکر مجازی چون اینها حقیقتا جنسیت ندارند ولی عرب با آنها معامله مذکر کرده است.

 

۳. تقسیم بندی سوم بر اساس تعداد مفرد، مثنی و جمع است. مؤمن (یک مرد با ایمان) مؤمنتان (دو زن ...) مؤمنون (مردان با ایمان) مؤمنات (زنان ...)

 

۴. اسم مصدر است یا خیر؟ اگر اسم ریشه فعل باشد و فعل از آن ساخته شود به آن می‌گویند مصدر اگر نباشد غیر مصدر است. ضَرب اسم است به معنی زدن اما رجل یعنی مرد و فعلی از آن ساخته نمی‌شود.

 

۵. اسم یا جامد است یا مشتق، این برعکس مصدر است. اگر اسمی از فعل ساخته شده باشد مشتق است و اگر ساخته نشده باشد جامد است. عالم - علیم و معلوم و علامه همه از فعل عَلِمَ یَعًلَمُ ساخته شده است و به آن می‌گوئیم مشتق ولی رجل جدار و... مستقیما از حروف الفبا گرفته شده و به آن می‌گوئیم جامد. مشتقات یک تعداد محدودی دارد و اوزان خاص خود و بر آن اساس تشخیص داده می‌شوند.

 

۶. معرفه و نکره: اگر یک اسمی معنا و مصداق مشخصی داشت معرفه است و اگر نداشت نکره است. مثلا کعبة اسم خاص برای مکان خاص است اما بیت اسم نکره است برای هر خانه‌ای.

📌مثال برای تطبیق:

القتیل: (ثلاثی مزید) مذکر حقیقی مفرد (اگر الف و لام آن جنس نباشد) غیر مصدر مشتق معرفه.

ابواب: (ثلاثی مزید) مذکر مجازی جمع غیر مصدر جامد - نکره

 #ادبیات

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻یکی از کانال‌ها از قول یکی از علما نقل کرده بود:

👈«خود امام نیز قبل از مرجعیت زمانی که قم بودند ... در ذهنشان این بود که مردم گناه کرده‌اند و امام زمان غیبت کرده‌اند، در عصر غیبت ما وظیفه‌ای برای تشکیل حکومت نداریم»!

 

🔻اگر بخواهیم این حرف را حمل بر مطالب سخیف مثل انجمن حجتیه‌ نکنیم بلکه به تناسب اسم عالمی که از آن نقل شده بود آن را بفهمیم، این مطلب مشابه همان حرفی است که مرحوم شیخ انصاری در مکاسب در بحث ولایت فقیه بر اموال و انفس می‌زنند و می‌گویند اینکه یک اموری مثل تشکیل حکومت و حاکمیت اسلام معروف است، دلیل نمی‌شود که بگوئیم پس حتما فقیه باید در زمان غیبت آنها را عهده دار شود:

👈 «فإنّ‌ کونه معروفاً لا ینافی إناطته بنظر الإمام علیه السلام و الحرمان عنه عند فقده، کسائر البرکات التی حُرمناها بفقده عجّل اللّه فرجه.»

بلکه باید ببینیم این مساله چطور معروفی است؟! اگر معروفی است که می‌دانیم شارع اراده وجود آن را در خارج کرده است و وظیفه شخص خاصی است، مثل وظایف پدر یا افتاء یا قضاوت که مسئولیت آن با همان شخص خاص پدر یا فقیه است، اگر واجب همگانی مثل امر به معروف و نهی از منکر است که با همه است، اما اگر نمی‌دانیم مسئولیت آن با کیست و احتمال می‌دهیم انجام آن مشروط به اذن گرفتن و نظر فقیه باشد، واجب است رجوع به فقیه:

👈 «و إن لم یُعلم ذلک و احتمل کونه مشروطاً فی وجوده أو وجوبه بنظر الفقیه، وجب الرجوع فیه إلیه.»

حالا که به فقیه مراجعه شد این فقیه است که باید بر اساس ادله تشخیص دهد که آن معروف از اختصاصات امام و یا نائب خاص ایشان است یا نیابت عامه در آن کفایت می‌کند؟ و اگر تشخیص داد که از اختصاصات امام معصوم است، دیگر نمی‌شود کاری کرد و مثل محرومیت از خود امام، مردم در این امور محروم خواهند بود.

📖 المکاسب (انصاری - کنگره)، ج ۳، ص ۵۵۳.

 

🔻مرحوم شیخ در بحث مکاسب خود یک مقدمه را نمی‌آورند و اگر می‌آوردند نتیجه بحث ایشان تفاوت زیادی می‌کرد و آن ضرورت عقلی لزوم حکومت و وجود حاکم است و ادله روایی مانند: «لابد للناس من امیر» مؤید آن است.

نتیجه این مقدمه این است که حکومت از ضروریاتی است که امکان ندارد شارع نسبت به آن اهمال کرده باشد و در زمان حضور معصوم، او متولی این معروف ضروری است و در زمان غیبت این ضرورت باقی است و حضور یک فرد ظاهر و مشخص برای تولی مسئولیت آن لازم است و روایات جانشینی فقها از انبیاء و معصومین را باید در این فضا فهم کرد.

 

🔻امام خمینی هرجا بحث از ولایت فقیه می‌کنند، از این مقدمه شروع می‌کنند. به طور مثال اولین جایی که امام ولایت فقیه را بحث می‌کنند، در سال ۱۳۲۳ وقتی در قم هستند و هنوز آیت الله بروجردی هم به قم نیامده‌اند، در کتاب کشف اسرار در صفحه ۱۷۹ در پاسخ به این سوال که: «اینکه می‌گویند مجتهد در زمان غیبت نائب امام است، راست است یا نه؟ اگر راست است حدودش چیست؟» پاسخ می‌دهند:

 

👈 «عائلۀ بشر نیازمند به تشکیلات و نظام‌نامه‌ها و ولایت و حکومت‌های اساسی است و آنچه عقل خدا داده حکم می‌کند، آن است که در تأسیس حکومت به طوری که بر مردم به حکم خرد لازم باشد، متابعت و پیروی از آن کسی روا و بجا است که مالک همه چیز مردم باشد و هر تصرفی در آنها بکند تصرف در مال خود است و چنین شخصی که تصرف و ولایتش در تمام بشر به حکم خرد نافذ و درست است، خدای عالم است.{...} و اگر خدا به کسی حکومت داد و حکم او را توسط گفتۀ پیامبران لازم الاطاعه دانست بر بشر نیز لازم است از آن اطاعت کنند و غیر از حکم خدا و یا آنکه خدا تعیین کرده هیچ حکمی را بشر نباید بپذیرد. ... ما از گفته‌های خدا در اینجا گواه می‌آوریم «وَ مَن لَّمْ یحْکم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَئک هُمُ الظَّالِمُونَ(۴۵:مائده)» «وَ مَن لَّمْ یحَکم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَئک هُمُ الْفَاسِقُونَ(۴۷:مائده)» ... شیخ صدوق به اسناد متصلۀ خود ... توقیع شریف امام غائب را نقل می‌کند، در آن توقیع است: (و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة احادیثنا فإنهم حجتی علیکم و أنا حجة الله علیهم)... پس تکلیف مردم در زمان غیبت امام، آنست که در تمام امورشان رجوع کنند به راویان حدیث و اطاعت از آنها کنند و امام آنها را حجت خود کرده و جانشین خود قرار داده. در معانی الاخبار شیخ صدوق ... از امیرالمؤمین نقل کرده است: (انه قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله الهم ارحم خلفائی. قیل: یا رسول الله صلی الله علیه و آله ‌ و من خلفائک؟ قال: الذین یأتون بعدی و یرون حدیثی و سنتی) ... پس معلوم شد آنهایی که روایت سنت و حدیث پیغمبر می‌کنند جانشین پیغمبرند و هرچه برای پیغمبر از لازم بودن اطاعت و ولایت و حکومت ثابت است برای آ‌نها هم ثابت است، زیرا اگر حاکمی کسی را جانشین خود معرفی کرد، معنیش آن است که کارهای او را در نبودش، او باید انجام دهد. (همان صص ۱۸۱- ۱۸۸)
 

توضیح صوتی ادعای مطرح شده به نقل از استاد شهیدی در مورد تغییر نظر امام در بحث ولایت فقیه و نگاه ایشان در بحث حکومت در زمان غیبت وقتی در قم بوده‌اند.
دریافت

 

توضیحات استاد حسینی نسب در مورد ضرورت حکومت و نگاه از این زاویه به بحث ولایت فقیه.
دریافت

 

🎙صوت محل استناد از استاد شهیدی: خارج فقه، ۱۴۰۱/۲/۲۸

دریافت

متن خاطرات منتظری

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

افعال مدح و ذم عبارت هستند از: نعم و حبذا برای مدح و بئس و ساء و لاحبذا برای ذم.

اصلی‌ترین و پر استعمال‌ترین اینها نعم و بئس است و بقیه هم تقریبا همان قواعد نعم و بئس را دارد.

نعم و بئس از افعال غیر منصرف هستند و جز به صورت ماضی نمی‌آیند.

این افعال هم مثل همه افعال رکن اصلی آنها وجود یک فاعل است و این فاعل در ۳ شکل می‌آید:

1. محلی به الف و لام باشد مثل: «نعم الرجلُ زیدٌ» که الرجل فاعل و زید اسم مخصوص است یعنی آنی که مدح مخصوص آن شده است اما نقش ترکیبی آن مبتدای مؤخر است.

نکته: در مورد اینکه «ال» بر سر فاعل (الرجل) چه معنایی می‌دهد؟ بحث زیاد شده است و متین‌ترین معنا برای آن: «ال» جنس است مجازا، به این معنا که زید را مقابل جمیع آن جنس قرار داده‌ای یعنی چه خوب هستند مردان که این زید از جنس آنها است.

 

2.  فاعل به شکل مضاف و مضاف الیه به اسم محلی به ال آمده باشد، البته ترتب اضافه در آن اشکال ندارد.

مثل: «نعم دارُ المتقین» یا «نعم ابنُ اختِ القومِ»

 

3. ضمیر مستتر هو که با یک تمییز تفسیر شده است. مثل: «بئس رجلاً زیدٌ»

اینجا هم مثل «بئس رجلٌ زیدٌ» اسم بعد از تمییز نکره (زید) را اسم مخصوص می‌گوئیم فقط نحوه تجزیه و ترکیب دو جمله در قسمت فاعل فرق می‌کند آنجا رجل فاعل بود اینجا هو مستتر در بئس فاعل است و رجل تمیز است.

می‌شود هم گفت نعم الرجلُ فارساً زیدٌ یعنی هم اسم ظاهر به عنوان فاعل آورد، هم تمیز اما باید بین تمییز و اسم فاعل یک تفاوت معنایی باشد. البته نمی‌شود اسم مخصوص را بر اسم ظاهر و تمیز مقدم کرد مطلقا.

 

نکته: ذکر اسم مخصوص اگر ما قبل از آن چیزی باشد که دلالت بر آن بکند لازم نیست مثل «زید نعم الرجل» یا «انا وجدناه صابرا نعم العبد»

 

نکته: گاهی بعد از نعم و بئس کلمه «ما» می‌آید که نقش آن همان اسم ظاهر و فاعل بودن است و معنای آن شیءٌ یا چیزی است از جنس اسم مخصوص است.

«نعم ما دارُنا» أی نعم الشیءُ دارُنا أو نعم الدارُ دارُنا

اگر هم بعد از «ما» اسم مخصوص نیامد بلکه جمله فعلیه آمد مثل «نعما یعظکم به» باز هم «ما» فاعل است  فقط آن را به معنای موصولی باید ترجمه کرد. أی «نعم الذی یعظکم به»

 

نکته: در مورد «حَبَّذا» هم «ذا» فاعل آن است و لازم الافراد و التذکیر است. مثلا: «حبذا زیدٌ» و «حبذا الهندات» فرقی نمی‌کند.

اگر حَبَّ بدون ذا بیاید جایز است حُبَّ خوانده شود و با اسم ظاهر یا مجرور به جر بیاید، مثل: «حبَّ زیدٌ» و «حبَّ بزیدٍ»

 

نکته مهم: هر فعل ثلاثی که صلاحیت داشته باشد مدح و ذم از آن ساخته شود نیز بر وزن «فَعُلَ» می‌تواند به قصد مدح و ذم استفاده شود. مثل: «شَرُفَ الرجلُ زیدٌ» و «لَؤُمَ الرجلُ بکرٌ»

#ادبیات

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

یکی از شاخص‌های تشخیص بدل عطف بیان صفت و حال، معرفه و نکره بودن صاحب آن ویژگی و جامد یا مشتق بودن خود ویژگی است.

معمولاً موقع خواندن از روی إعراب این تشخیص راحت‌ می‌شود؛ ولی موقع نوشتن یا بیان‌کردن ممکن است کار سخت شود.

این موارد را در قالب یک مثال با ترکیب:

معرفه جامد نکره جامد معرفه مشتق و نکره مشتق؛ می‌آورم تا تشخیص آنها و تفاوت‌هایشان روشن شود.

 

اسم جامد بعد از معرفه بیاید:

جاء زید رأسُه (بدل جزء از کل) - جاء زید اخوک (بدل کل از کل) - ضربت زیدا جعفرا (بدل غلط) - سُلِبَ زیدٌ ثوبَه (بدل اشتمال)

جاء ابوالحسن علیٌ (عطف بیان است؛ چون اسم معرفه آمده؛ ولی برای ما نوعی از اجمال دارد و به همین جهت اسم بعد توضیح می‌دهد و روشن‌تر می‌کند که منظور از ابوالحسن چیست.)

 

اسم جامد بعد از نکره بیاید:

اگر اسم جامد بعد از نکره بیاید هم همان حالات قبل را دارد:

جاء رجل رأسه - سُلِبَ رجلٌ ثوبَه

الا اینکه ترکیب دیگر بشود کالکلمة الواحدة یعنی ترکیب اضافی شود که قواعد خود را دارد.

 

اسم مشتق بعد از معرفه بیاید:

جاء زید راکباً - مسروراً - حزیناً (وقتی امری معرفه است؛ یعنی ما آن را با اوصاف و ویژگی‌های دائمش می‌شناسیم و قید موقتش یعنی بیان حالات فعل او برای ما موضوعیت دارد، اینجا حال و ذوالحال است.)

البته این مثال‌ها غالبی است و مواردی هم داریم که حال و نکره باشد مثلاً: «ما جاء رجل راکباً» اینجا چون رجل با ادات نفی آمده مفید عموم است و حکم همان معرفه را دارد یا مثلاً: «وَ تَنْحِتُونَ الْجِبٰالَ بُیُوتاً» (الأعراف:۷۴) که «بیوتا» جمع «بیت» با آنکه جامد است حال از «الجبال» است.

 

اسم مشتق بعد از نکره بیاید:

جاء رجلٌ راکبٌ - مسرورٌ - حزینٌ ( رجل نکره و راکب مشتق و اسم فاعل است، مسرور مشتق و اسم مفعول است و حزین مشتق و صفت مشبهه.

وقتی اسمی نکره است و نمی‌شناسیمش بازه ارتباط ما با او کوتاه می‌شود و ویژگی‌هایش هم در قالب صفت برای توصیف‌ دقیق‌تر خود همان مجهول می‌آید بر خلاف حال که خود آن اسم برای ما معرفه و روشن بود و به بیان ویژگی‌های موقت فعل او می‌پرداختیم.)

#ادبیات

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻وقتی می‌خواهیم دو اسم به هم مرتبط را به شکل یک کلمه مرکب بیاوریم از ترکیب اضافی مضاف و مضافٌ‌الیه استفاده می‌کنیم.

 

گاهی ارتباط این دو اسم از نوع ارتباط عامل و معمول است، مثل ارتباط اسم‌فاعل و مفعول و مصدر با معمول آنها که فاعل یا مفعول باشد. این قسم از ارتباط وقتی به شکل مضاف و مضاف الیه می‌آید به آن اضافه لفظی یا غیر محضة گوئیم. مثل:

👈اضافه اسم‌فاعل به مفعول: «بائعو الازهارِ» که بوده است: «بائعون الازهارَ» یا «ضاربُ زیدٍ» که بوده است «ضاربُ زیداً» یا «آکلُ الثمرِ» که بوده است: «آکلٌ الثمرَ»

👈اضافه فاعل به صفت مشبهه: «حسنُ الوجهِ» که بوده است: «حسنٌ وجهُه»

👈اضافه اسم‌مفعول به نائب فاعل: «محمودُ السیرةِ» که بوده است: «محمود سیرتُه»

 

📌نکنه: در اضافه لفظی عملاً می‌شود اضافه صفت به موصوف بوده است: سایه کوتاه «الظلٌ الخفیفٌ» حالت موصوف و صفت و شده است: کوتاه سایه «خفیفُ الظلِ» یا «خفَّ ظله» و یا مثلاً در مثال قبل بوده است «وجه الحسن» و شده «حسن الوجه» جای ترکیب موصوف و صفت با صفت و موصوف عوض شده.

📌نکته: در واقع کاربرد اضافه لفظی در زیبایی کلام است نه افاده معنای اضافی.

📌نکته: وقتی اسمی مضاف می‌شود مبنی می‌شود یعنی خالی از تنوین و ال می‌شود الا اضافه لفظی که در چند حالت آمدن ال بر سر مضاف جایز است. مثل: «أنت الطاهرُ القلبِ»

 

گاهی ارتباط از جنس عامل و معمول نیست و به اضافه معنوی یا محضه گوئیم مثلاً  ترکیب اضافی عوض ارتباط دو اسم با حرف جر من (جنسیت) یا حرف لام (مالکیت) یا حرف فی (ظرفیت) می‌آید. بوده:

👈 «خاتم من ذهبٍ» شده: «خاتمُ ذهبٍ»

👈 «کتابٌ لزیدٍ» شده: «کتابُ زیدٍ»

👈«صلاةٌ فی العصرِ» شده: «صلاةُ العصرِ»

 

📌نکته: در این صورت اگر مضاف الیه معرفه باشد، مفید تعریف برای مضاف است و اگر مضاف الیه نکره باشد مفید تخصیص برای مضاف است. مثل: «اخوا زیدٍ» و «اخوا سفرٍ» اولی مشخص است اینها دقیقاً چه کسی هستند برادران زید ولی دومی مشخص است اینها هم‌سفر هستند بیشتر مشخص نمی‌شود.

📌نکته: برخی از اسماء دائم الاضافه هستند مثل: «کل و بعض و جمیع و مثل و شبه و غیر و سوی و کلا و کلتا و نحو و قبالة و حذاء و ازاء و تجاه و تلقاء و سبحان و معاذ و مع و سائر و لعمر (فی القسم) و ذو و ذوات و أولو (جمع ذو) و أولات (جمع ذات) و بین و لدی و لدن و عند و وحد و وسط و أی»

اسمی که بعدازاین اسماء می‌آید همه مجرور است بنا به مضاف الیه بودن.

در مورد اعراب خود این اسماء دائم الاضافة (مضاف) هم آن مواردی که معرب هستند مثل: «مثل و نحو» اگر قبل از اتمام جمله بیاید اعراب آن بسته به نقشی که در جمله دارد می‌آید اما اگر بعد از اتمام جمله بیایند، جایز است نصب و یا رفع و در هر دو صورت هم باید تقدیرهایی گرفت. بهتر است یک حالت ثابت برای خودمان در نظر بگیریم که فراموش نکنیم مثلاً همیشه رفع دهیم بنا به خبر بودن برای مبتدای محذوف: (وذالک نحوُ) یا ( وهذا نحوُ)

 

📌نکته: اسماء «کل و بعض و جمیع و مع و أی» جایز است مضاف الیه آنها در نیت حذف شود و در این صورت اسم مضاف معرب می‌شود مثل: «جاؤوا جمیعاً» أی «جمیعُهم» و «ذهبوا معاً» أی «بعضُهم مع بعضٍ»

 

📌نکته: جهات شش‌گانه «خلف و امام و فوق و تحت و یمین و شمال» و آنچه مثل آن است مثل «دون و قبل و بعد» وقتی مضاف الیه آن حذف می‌شود جایز است:

مثل باقی نکرات معرب بیاید: «للّه الامرُ من قبلٍ و من بعدٍ» - همیشه مبنی بر ضم بیاید: «جاء قبلُ أو من قبلُ» - اعراب بگیرد ولی بدون تنوین: «جئت من قبلِ» و «جئت قبلَ»

 

📌نکته: برخی از ظروف گاهی به جمله اضافه می‌شوند، مثل: «زرتُ صدیقَک یومَ زارِه الاعیانُ» که یوم ظرف زمان است و اضافه شده به جمله «زاره الایانُ» و کل جمله مضاف الیه تأویل به مصدر می‌رود و در نقش یک کلمه واحد عمل می‌کند: «یوم زیارة الاعیان له» یا مثلاً: «جئتُ حینَ انقطعَ المطرَ» که بده است «حینَ انقطاعِ المطرِ»

 

📌نکته: اعراب یوم و حین اگر به جمله اسمیة اضافه شوند مبنی بر فتح است و اگر به جمله فعلیه اضافه شوند اگر صدر جمله فعلیه افعال مبنی باشد مبنی بر فتح و اگر معرب باشد اینها هم معرب هستند.

 

📌نکته: برخی از اسماء ظروف دائم الاضافه به جمله خبریة (مقابل انشائی) هستند و آنها عبارت‌اند از: «حیث و إذ و لمّا و إذا». این اسماء دائماً مبنی هستند مانند: «نزلت حیثُ الینابیعُ متفجرةً»

حیث را بهتر است مبنی بر ضم بخوانیم ولی فتح و جر آن هم جایز است.

 

📌نکته: در «اذ» وقتی مضاف به حین و یوم باشد و خودش مضاف الیه داشته باشد، جایز است مضاف الیه آن حذف و تنوین به‌جای آن بیاید و مثلاً بشود: «حینئذ».

 

📌نکته: اسماء «مذ و منذ» گاهی به جمله اضافه می‌شوند، مثل «ما رأیته مذ رحلَ» و گاهی به مفرد مثل: «ما رأیته منذ یومین»

#ادبیات

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻امروز ظهر برای ناهار رفته بودیم پارک غذا بخوریم. ناهار رو که کشیدیم گربه‌ها از ما گشنه‌تر بودن، انگار می‌خواهند غذای نذری بدهند و یکی داد میزنه 📣 آی بدو غذای نذری، اینها از چهارطرف پارک به سمت ما می‌دویدند.

به گمانم جمعه به جمعه اینها یک دل سیر غذا می‌خورند و حالا آخرهای هفته بود و خیلی گشنه بودند.

🔻 گفتم: آخه لامذهب‌ها بگذارین ما سفره رو بکشیم بعد اینجوری ما رو محاصره کنید! از چهار طرف نشسته بودن، چشم انداخته بودن تو چشم ما! هر لقمه که می‌خواستی بخوری احساس می‌کردی زهر مار می‌خوری.

در روایت از نبی مکرم است:‏ «مَنْ أَکَلَ‏ وَ ذُو عَیْنَیْنِ‏ یَنْظُرُ إِلَیْهِ‏ وَ لَمْ یُوَاسِهِ ابْتُلِیَ بِدَاءٍ لَا دَوَاءَ لَه‏» هرکس غذا بخورد و یک دو چشمی به او نگاه کند و با او مواسات نکنی به یک بیماری مبتلی می‌شوی که دوایی برایش نیست.

🔻 گاهی برخی دردها اینجوری هستند، دوایی برایش نیست و باید مشکل معنوی اون رو حل کنی، دیروز خانواده ما حالش خوب نبود، هرکار هم می‌کرد سر حال نمی‌آمد، آخر شب از من پرسید شما صدقه می‌دی؟ یادم آمد یک جایی هست هر ماه پول یک گوسفند رو به چندین سهم تقسیم می‌کنه و مثلا صدنفر مشارکت می‌کنند، یک گوسفند قربانی می‌کنه و به فقرا میده و من این ماه یادم رفته بود، سهمم رو بدهم. سهمم رو که کارت به کارت کردم، در کمال شگفتی وقتی از اتاق بیرون آمدم، دیدم خانمم داره کارای خونه رو می‌کنه. گفتم انگار گیر شما پیش اون سهم قربانی بوده، خانمم هم گفت آره انگار تا صدقه رو دادی حالم خوب شد.

🔻برگردیم به همون داستان ما و گربه‌ها😄، شروع کردم برای گربه‌ها غذا ریختن ولی مشکل غذا دادن به گربه اینه که هرچه غذا بدی طلبکارتر و بیشتر میشن، هر لقمه که می‌انداختم می‌دیدم یکی دیگه داره از دور با سرعت می‌دوه میاد!

🔻 کم کم احساس می‌کردی وسط یه دسته راه‌زن افتادی که شمشیرهاشون رو درآوردن دور تادورت حلقه زدن.

یکی از گربه‌ها بود که هیکلش دوبرابر بقیه بود ولی از بقیه خیلی آروم‌تر بود و مثل بقیه طلبکارانه هم نگاهت نمی‌کرد. یه تیکه براش انداختم دوید برش داره که یه گربه آمد و اونو برداشت و خورد و این هم هیچی نگفت! از وحشی‌گری نکردنش خوشم آمد و یه تیکه دیگه انداختم جلوش جوری که بقیه نتونن برش دارن.

مونده بودم این از تنبلیش هست یا از چیز دیگه که اینجوری هست! یه کم که گذشت، نفهمیدم چی شد دیدم با یه گربه که اون خیلی پر رو بود درگیر شده و اون گربه پر روه در رفت. دوباره کمی که گذشت دوتا گربه دیگه دعواشون شد، این بچه‌های من غذا که نخوردن از ترس این گربه‌ها پشتشون رو داده بودن به هم و به گربه‌ها پیشته می‌گفتن و حالا دیگه می‌خواستن گریه کنن، می‌گفتن بابا بریم خونه!

🔻 دعوای سوم گربه‌ها که شد دیدم این گربه بزرگه دوید سمت دعوا! خیلی برام جالب بود که این می‌خواهد چکار کنه؟! دیدم عین یه بزرگ‌تر آمد اینها رو جدا کرد و عملا دوتا پس کله زد به این و اون و فرستادشون رفتن. خیلی خوشم آمد و گفتم این بزرگ گربه‌ها هست و باید یه چیز ویژه بهش برسه.

در روایت از پیامبر اکرم داریم: «سَیِّدُ القَومِ خادِمُهُم» بزرگ یک قوم آن کسی هست که به آنها خدمت می‌کند، یه تیکه کباب برداشتم و رفتم دنبالش که بهش بدهم ولی روزی بچه‌ها بود و بهش نرسیدم. وقتی برگشتم به خانمم گفتم ببین من که یه آدم فقیر عند الله هستم و این گربه‌ها هم هیچ‌کاره من هستند! وقتی می‌بینم یه گربه بزرگ‌تری می‌کنه و باوقار رفتار می‌کنه خودم گوشت برمی‌دارم دنبالش راه می‌افتم که نگذارم این گربه‌ای که اینجوری هست بی‌اجر بمونه و جواب بزرگی‌کردنش رو بگیره؛ حالا خدا که غنی مطلق هست، سرپرست ما هم هست، اگه ببینه متین هستیم و بین بنده‌هاش صلح ایجاد می‌کنیم یا از حقمون می‌گذریم تا صلح پیش بیاد، حواسش به ما نیست؟! روزی ما رو نمی‌رسونه؟! جبران نمی‌کنه؟!

🔻 یاد این آیه افتادم: «وَالصُّلْحُ خَیْرٌ وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَإِنْ تُحْسِنُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا» (النساء:۱۲۸)

صلح و آشتی بهتر است اما نفس‌ها بخل می‌کنند برای صلح از حقشان گذشت نمی‌کنند و اگر احسان کنید و خدا را در نظر بگیرید؛ یقیناً خداوند همیشه به آنچه انجام می‌دهید، آگاه است.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری