شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۱۲۲ مطلب با موضوع «اسلام ناب و دشمن شناسی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم‌الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

وارثان انبیاء

شما چه هویتی دارید؟! طلبه بودن یعنی چه؟! آیا طلبه فقط یعنی کسی که ادبیات عرب، منطق، فقه و اصول و... را می‌خواند تا دین را بفهمد؟! کسی که برای مردم منبر برود و دین را درس بدهد و تبلیغ کند و بس؟! شأن شما فقط بیان دین و احکامش است یا باید به دنبال تحقق و عملی شدن دین هم بروید؟! مسؤلیت من و شمای طلبه دقیقا چیست؟!

برای اینکه بفهمیم ما چه کاره هستیم، ببینیم این دینی که مبلغ آن هستیم چه وظیفه‌ای برای ما مشخص کرده است؟!

 

إِنَ‏ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَیْمُونٍ الْقَدَّاح‏ و على بن إبراهیمَ‌، عن ابیه، عن حمّاد بن عیسى، عَن القَداحِ (عبد اللّٰه بن میمون) عَنْ أبى عبدِ اللّٰه (ع) قالَ‌: قالَ رَسُولُ اللّٰهِ (ص): مَنْ سَلَکَ طَریقاً یَطْلُبُ فیهِ عِلْماً، سَلَکَ اللّٰهُ بِهِ طَرِیقاً إلَى الْجَنَّهِ وَ إنَّ الْمَلائِکَةَ لَتَضَعُ أجْنِحَتَها لِطالِبِ الْعِلم رِضًا بِهِ‌. وَ إنَّهُ یَستَغْفِرُ لِطالبِ الْعِلْم مَنْ فِی السَّماءِ وَ مَنْ فِی الْأرْضِ حَتَّى الْحُوت فِی الْبَحْرِ، وَ فَضْلُ الْعالِم عَلَى الْعابِدِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلى سایرِ النُّجُومِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ و إنَّ الْعُلَماءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیاءِ‌. إِنَّ الْانْبِیاءِ لَمْ یُوَرِّثُوا دیناراً وَ لا دِرهَماً وَ لکِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أخَذَ مِنْهُ‌، أخَذَ بِحَظٍّ وٰافِرٍ»[1]

به سند صحیح از امام صادقg از نبی مکرم اسلامJ روایت است: رسول خداJ فرمود: کسى که در راهى رود که در آن دانشى جوید خدا او را براهى سوى بهشت برد، همانا، فرشتگان با خرسندى بال‌های خویش براه دانشجو فرو نهند و اهل زمین و آسمان تا برسد به ماهیان دریا براى دانشجو آمرزش طلبند و برترى عالم بر عابد مانند برترى ماه شب چهارده است بر ستارگان دیگر و علما وارث پیامبرانند زیرا پیمبران پول طلا و نقره به ارث نگذارند بلکه دانش بجاى گذارند، هر که از دانش ایشان برگیرد بهره فراوانى گرفته است.

مطلق علما یا فقط اهل‌بیت طهارت

منظور از این عالمان که در روایت به‌عنوان وارثان انبیا معرفی کرده است، کیست؟ برخی مدعی هستند که منظور فقط اهل‌بیت طهارت هستند. در احادیث مختلفی نیز اهل‌بیت خود را با عنوان عالم توصیف می‌کنند و مصداق اتم این وصف نیز اهل‌بیت (علیهم‌السلام) هستند؛ اما وصف عالم در این حدیث و احادیث مربوط به علما اختصاص به حضرات ندارد و یک وصف عام برای مطلق عالمان دین است. مثلاً در روایت است:

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‏: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ تَزَیَّنُوا مَعَهُ بِالْحِلْمِ وَ الْوَقَارِ وَ تَوَاضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَهُ الْعِلْمَ وَ تَوَاضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ الْعِلْمَ وَ لَا تَکُونُوا علما جَبَّارِینَ فَیَذْهَبَ بَاطِلُکُمْ بِحَقِّکُمْ»[2] اینکه به شما می‌گویند عالم شوید یعنی اختصاصی به اهل بیت ندارد و یا مثلا اینکه عالم جبارین نشوید نشان می‌دهد که منظور علمای غیر معصوم است.

هر علمی یا علوم انبیاء

اشکال بعدی که ممکن است به ذهن بیاید اینکه منظور از آن عالمی که وارث انبیاء هستند، علمای همه علوم هستند مثلاً فیزیک، شیمی، نجوم، ادبیات و... یا یک علوم خاص؟! جواب این است که از باب تناسب حکم و موضوع در این روایات هر علمی مراد نیست بلکه علوم انبیاء که معارف دین و احکام باشد مراد است. آن علمایی که علوم انبیاء را به ارث می‌برند، وارث انبیاء هستند، البته ممکن است در برخی علوم شک شود که اینها از علوم انبیاء است یا خیر ولی مسلما مهم‌ترین علم و میراث انبیاء علم به معارف و احکام دین است و منظور از عالم در اینجا عالم به علوم دین و معارف و احکام مربوط به آن است.

دقت شود نمی‌گوییم برخی روایات مربوط به علم مثل «اطلبوا العلم ولو بالصّین‏» یا «العلم سلطان‏» هم مراد علم انبیاء است بلکه آنجا به تناسب قرائن مطلق علوم مفید منظور است.

 

هر عالمی یا عالم عامل و متقی

حال که مشخص شد عالمان دین وارث انبیاء هستند برای دفع دخل مقدر خوب است این هم گفته شود که منظور مطلق علما نیست، باز از باب تناسب حکم و موضوع، منظور از عالم در این روایات هر عالم دینی نیست بلکه عالم عامل و متقی منظور است نه عالم فاسق. مقامات ذکر شده در روایات برای علما تناسب با عالم متقی دارد نه هر عالمی. عن الامام علیg: «مَنْ وَقَّرَ عَالِماً فَقَدْ وَقَّرَ رَبَّه‏»[3] هر کس به عالمى احترام گزارد، همچون احترامى است که به پروردگار خود گزارده است. حضرت که نمی‌گوید عالم عاصی از دستورات الهی را احترام کنی مثل این است که خدا را احترام کرده‌ای، منظور مشخص است.

در روایت از امام صادقg است: کسی عالم محسوب می‌شود که با فعلش قولش را تصدیق کند.

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِیرَةِ النَّصْرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‏ «فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» قَالَ یَعْنِی بِالْعُلَمَاءِ مَنْ صَدَّقَ فِعْلُهُ قَوْلَهُ وَ مَنْ لَمْ یُصَدِّقْ فِعْلُهُ قَوْلَهُ فَلَیْسَ بِعَالِمٍ.»[4]

اصلاً بر کسی که عامل به اوامر الهی و احکام دین نیست عالم اطلاق نمی‌شود حالا می‌خواهد علامه دهر باشد. در روایت دیگری از امام جوادg آمده علیه‌السلامعُلَمَاءُ فِی‏ أَنْفُسِهِمْ‏ خَانَةٌ إِنْ کَتَمُوا النَّصِیحَةَ إِنْ رَأَوْا تَائِهاً ضَالًّا لَا یَهْدُونَهُ أَوْ مَیِّتاً لَا یُحْیُونَهُ فَبِئْسَ مَا یَصْنَعُونَ» علما در پیش خود خیانت‌کار محسوب گردند اگر نصیحت نکنند بدین که سرگردان گمراهى را ببینند و راهنمائی‌اش نکنند یا مرده‏اى را ببینند و زنده‏اش نکنند، و راستى که (در این صورت) چه بدکارى انجام دهند، «لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَخَذَ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ فِی الْکِتَابِ أَنْ یَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ بِمَا أُمِرُوا بِهِ وَ أَنْ یَنْهَوْا عَمَّا نُهُوا عَنْهُ وَ أَنْ یَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لَا یَتَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَالْعُلَمَاءُ مِنَ الْجُهَّالِ فِی جَهْدٍ وَ جِهَادٍ»[5] زیرا خداى تبارک‌وتعالی از ایشان در کتاب خود پیمان محکم گرفته که به هر کار خوب و بدان چه مأمورند دستور دهند، و آنچه را از آن نهى شده‏اند از آن نهى کنند، و به نیکى و پرهیزگارى همکارى و کمک دهند و به گناهکاری و زورگوئى کمک ندهند، پس این علما همیشه با نادانان در کوشش و مبارزه‏اند.

وراثت در همه شئون یا صرفاً ابلاغ دین و احکام

حال که مشخص شد منظور از وارثان انبیاء مطلق علمای عامل و متقی است، سؤال می‌شود اینکه علما وارث انبیاء هستند، یعنی چه؟! اینکه شما ان‌شاءالله، عالم و متقی شوید وارث انبیاء می‌شوید، یعنی چه؟! در حدیث آمده بود «أَنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِینَاراً» شما وارث، ارث‌ومیراث مادی انبیاء نیستید «وَ لکِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ» انبیاء علم خود را به ارث می‌گذارند، در حدیث دیگری آمده بود شما وارث احادیث انبیاء هستید: «إِنَ‏ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ وَ ذَاکَ أَنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِینَاراً وَ إِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِیثَ مِنْ أَحَادِیثِهِمْ» پس ممکن است کسی بگوید معنی این حدیث می‌شود شما فقط شأن تبلیغی دارید. بروید علم و سخن انبیاء را به گوش مردم برسانید، بگذارید بقیه هر کار خواستند بکنند فقط شما نصیحت بکنید شأن شما فقط تبلیغ است.

در روایت صحیح السند از امام صادقg آمده است: «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ یَحْیَى الطَّوِیلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِg  قَالَ: مَا جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَسْطَ اللِّسَانِ وَ کَفَّ الْیَدِ وَ لَکِنْ جَعَلَهُمَا یُبْسَطَانِ مَعاً وَ یُکَفَّانِ مَعاً.»[6] خداوند چنین نیست که زبان کسی را باز کند ولی بسیط ید و قدرت اجراء را به او ندهد، دستش را ببندد بلکه یا دست و زبان هر دو را می‌بندد یا هر دو را باز می‌گذارد.

اینکه شما فقط حرف بزنید و بس و کاری به آنچه در خارج اتفاق می‌افتد نداشته باشید، از جهات مختلف خلاف حکمت و عقل است، شما برو و بگو مردم باید احکام دین را اجرا کنند؛ ولی آن کسی که حکومت می‌کند، قضاوت می‌کند، قوانین را بر خلاف احکام الهی تنظیم می‌کند، شما فقط حرف بزن! او می‌گوید همجنس‌بازی قانونی است و باید در مدارس آموزش داده شود، حجاب ممنوع است، اگر به فرزندت گفتی همجنس‌بازی بد است، صلاحیت سرپرستی این فرزند از شما گرفته می‌شود و خلاصه او هرچه می‌خواهد می‌کند و شما فقط بنشین و حرف بزن! این با منطق هیچ حکیمی جور در نمی‌آید.

بدون قدرت و حاکمیت ابلاغ دین بی‌ثمر است

در عالم خارج کسی حکومت می‌کند و حرف آخر را می‌زند که قدرت دارد، اگر شما نه مشروعیت و نه قدرت داشته باشی، حرف‌زدن شما نتیجه‌ای ندارد، اینکه حق داری یا حق با تو است فقط در ذهن شما است، آن چیزی که نتیجه عینی و ثمره دارد این است که آنچه حق و درست است، قدرت هم دارد یا خیر؟! شما بخواهید یا نخواهید کسانی هستند که زیر بار حق نمی‌روند یا اصلاً آنچه شما حق می‌دانی هرچه که باشد را قبول ندارند، پس شما اگر قدرت داشتید می‌توانید آنچه حق می‌دانید را محقق کنید وگرنه باید تماشاچی باشید و در عمل مطابق آنچه ناحق‌ها و باطل‌ها می‌گویند، عمل کنید، در قول بگویید نکنید؛ اما عملاً مجبور باشید خلاف قول خودتان انجام دهید. اصلاً آن کسی که قدرت حاکم دست اوست فردا خود حرف‌زدن شما را نیز ممنوع می‌کند و شما باید ساکت باشی پس چاره‌ای نیست جز اینکه شما مکلف باشی به حرف‌زدن و مشروعیت داشته باشی برای کسب قدرت داشته باشی برای محقق کردن حرف‌هایت. حالا نمی‌توانی قدرت کسب کنی و در دوران تقیه هستی اشکال ندارد؛ ولی این حق و تکلیف نسبت به قدرت‌یافتن را تثبیت کن و با سلاح تقیه برو به دنبال بسط قدرت. خداوند به شما امر نمی‌کند که فقط برو و سخن بگو «مَا جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَسْطَ اللِّسَانِ وَ کَفَّ الْیَدِ وَ لَکِنْ جَعَلَهُمَا یُبْسَطَانِ مَعاً وَ یُکَفَّانِ مَعاً.» اگر قرار است سخن بگویی مشروعیت برای اجرای آنچه که می‌گویی هم داری، حالا قدرت نداری؟ اشکال ندارد برنامه‌ای بریز برای کسب قدرت ولی نگو خدا فقط از شما سخن‌گفتن و نصیحت را خواسته و نسبت به محقق کردن آن توصیه وظیفه‌ای نداری.

قرآن می‌گوید: «الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ حَسیبا» (الأحزاب :39) آن کسانی که ابلاغ می‌کنند رسالت الهی و وظیفه اصلی ابلاغ دین و احکام الهی، بر دوش آنها است، اینها از هیچ‌کس جز خدا نمی‌ترسند. بعد از ذکر «یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ» می‌گوید «لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ» این تبلیغ رسالت‌های الهی خواهی‌نخواهی به درگیری با حاکمان ظالم منجر خواهد شد، اینجاست که شما بالاخره باید نوح باشی، تمسخر شوی ولی مقاومت کنی، باید ابراهیم باشی و در آتش روی، باید موسی شوی و با فرعون درافتی، باید خودت را برای سختی‌ها و درگیری‌ها هم آماده کنی، باید نترسید، باید برای حق وارد مشکلات شد هرجا که باشد. باید به خدا توکل کرد و کاسه سرت را به خدا بسپری و افق‌های دور را ببینی. «تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا تَزُلْ عَضَّ عَلَى نَاجِذِکَ أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَکَ‏ تِدْ فِی الْأَرْضِ قَدَمَکَ ارْمِ بِبَصَرِکَ أَقْصَى الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ سُبْحَانَه‏»[7] اگر کوه‌ها از جاى کنده شود، تو برجای خود بمان، دندان‌هایت را بر هم فشار، و کاسه سرت را به خدا عاریت ده، پاى بر زمین کوب، و به آخر سپاه دشمنان نگاه کن و چشم‌هایت را جمع کن، و ترسی بر خود راه نده و بدان که پیروزى از سوى خدا است.

همه انبیا از همان اول که آمدند زیر بار این معادله که ما برای شما از آنچه حق و بایسته‌ است بگوییم و این فقط در ذهن شما بماند و قدرت هم دست دیگری باشد، نرفتند، شعار همه انبیا از همان اول این بود که: خداوند را اطاعت کنید و از زیر بار اطاعت خیر خدا خارج شوید. «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی‏ کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏» (النحل:۲۶) هم خدا را عبادت کنید هم زیر بار طاغوت (هرچه حکم‌کننده غیر خدا) است نروید. همه هم اولین عمل‌کننده به این حکم بودند. ابراهیم با نمرود، موسی با فرعون، عیسی با پادشاهان روح و علما بنی‌اسرائیل، نبی مکرم اسلام و جنگ‌های مفصلش با قریش و...

العلماءٌ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏

جمع‌بندی کنیم علما وارثان انبیاء هستند، آنچه به ارث می‌برند علم و احادیث انبیاء است و این علم صرفاً برای بیان و تبلیغ نیست؛ بلکه حقوقی که برای محقق کردن دین به نبی مکرم اسلام داده شده است، به آنها نیز می‌رسد. اگر فقها و علما وارث و جانشین انبیاء هستند؛ یعنی یک ابزار علم و رسالت و تکلیف مشترک دارند و به همین جهت باید احکامی را که خداوند برای نبی ثابت کرده است، برای وارثان نبی و ادامه‌دهندگان راه نبی نیز ثابت بدانیم. ابزارشان یک چیز است و تکالیفشان هم یک چیز است پس اختیارات و حقوقشان هم باید یکی باشد. نمی‌شود با همین ابزار من قرار باشد همان کار را بکنم؛ ولی آن اختیارات را نداشته باشم پس اگر در آیه شریفه می‌گوید «النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏» (الأحزاب:6) این منصب برای علما نیز ثابت است. در روایت از امام باقر(علیه‌السلام)‌ است که این آیه در باب حکومت است: «فَقَالَ نَزَلَتْ فِی الْإِمْرَةِ»[8]

 مستفاد از آیه «النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏» این است که سلطۀ رسول خدا9 بر افراد، بیش از سلطۀ آنها بر خودشان است این یعنی حکومت. عادتاً هیچ سلطه‌اى بالاتر از سلطۀ انسان بر خودش نیست، اما بنا به حکم خداوند سلطۀ رسول خدا9 از آن بالاتر است. در شأن نزول آیه آمده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم چون در غزوۀ تبوک فرمان جنگ صادر کرد، گروهى گفتند که ما از پدران و مادرانمان باید اجازه بگیریم و این آیه در ردّ آنها نازل شد که رسول خداJ از خود شما بر شما سزاوارتر است[9]، چه رسد به پدر و مادرتان.

باید دقت کرد که برخی این اولویت را به معنی ولایت می‌گیرند و باز ولایت را به یک امر محبت و قلبی می‌خواهند تأویل ببرند؛ اما در آیۀ موردبحث، سخن از اولویت رسول خدا9 نسبت به مؤمنین به میان آمده است. نه ولایت؛ حالا در جای خودش بحث می‌شود که این حق اولیت از آثار ولایت است؛ اما فعلاً اینجا در باب حقوقی که خداوند برای نبی خود جعل کرده است بحث می‌کنیم. آیه می‌گوید رسول خداJ از خود مؤمنین بر خودشان اولى و احق است و چنین نتیجه خواهد داد که تصمیم او دربارۀ مسلمین مقدم بر تصمیم آنان دربارۀ خودشان است. آیۀ کریمه فرموده: اَلنَّبِیُّ‌ أَوْلىٰ‌ بِالْمُؤْمِنِینَ‌... و این با تعبیر آیۀ دیگر إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ‌ اللّٰهُ‌ وَ رَسُولُهُ‌... کاملاً فرق دارد و عرض شد اگر علما وارث نبی هستند و تکالیفشان مثل نبی است حقوق لازمه محقق کردن آن تکالیف را نیز مثل نبی برخوردار هستند.

الفقهاء خلفا و امناء الرسول

بحث از حدیث صحیح السند «إنَّ الْعُلَماءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیاءِ‌» تمام شد، احادیث دیگری نیز داریم که همین مضمون جانشینی علما و فقها از رسول در آن آمده است. در روایتی مربوط به نصایح حضرت امیرg به محمد حنفیه، حدیث مذکور با تعبیر «إِنَّ الْفُقَهَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ»[10] آمده است، واژه فقها معادل علما است، منظور از علما نه هر علمی است؛ بلکه منظور علم دین است. در طایفه دیگری از احادیث به‌جای وراثت، تعبیر خلافت نبی مکرم اسلامJ برای فقها و علما آمده است که صراحت بیشتری برای بحث جانشینی فقها از نبی مکرمJ در اجرای شئون رسالت دارد.[11]

اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِJ:‏ «اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ خُلَفَاؤُکَ قَالَ الَّذِینَ یَأْتُونَ مِنْ بَعْدِی یَرْوُونَ حَدِیثِی وَ سُنَّتِی.ّ»[12] خدا رحمت کند جانشینان مرا. پرسیدند: اى پیامبر خدا! جانشینان تو چه کسانند؟ گفت: «کسانى که بعد از من می‌آیند و سنت و حدیث مرا روایت می‌کنند.»

تعبیر روات احادیث در اینجا منظور مطلق نقل روایت نیست بلکه منظور فقهایی است که بر اساس روایات به مسائل مردم پاسخ می‌دادند. در آن زمان پاسخ دادن به مسائل با نقل روایت ویژگی فقها بود و فضل حقیقی مربوط به دو ویژگی فقاهت و روایت در کنار هم بود. اساسا روایت کردن، بدون فقاهت فضیلتی نداشت و چه بسی عیب هم محسوب می‌شد که راوی هرچه شنید را بدون فقه و فهم همینطور روایت کند. وَ مِنْ کَلَامِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع:‏ «عَلَیْکُمْ بِالدِّرَایَاتِ‏ لَا بِالرِّوَایَاتِ هِمَّةُ السُّفَهَاءِ الرِّوَایَةُ وَ هِمَّةُ الْعُلَمَاءِ الدِّرَایَة»[13] بر شما باد به فهم روایات تا نقل کردن آنها، همت سفیهان بر نقل است و همت عالمان بر فهم است.

از امام صادق(علیه‌السلام) سوال شد از دو نفر هستند که یکی فقیه است و احادیث را روایت می‌کند و دیگری چنین نیست[14]. «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا فَقِیهٌ رَاوِیَةٌ لِلْحَدِیثِ وَ الْآخَرُ لَیْسَ لَهُ مِثْلُ رِوَایَتِهِ» این قید «رَاوِیَةٌ لِلْحَدِیثِ» قید احترازی نیست که مثلاً یک فقیه روایت کننده حدیث داریم و یک فقیه غیر روایت کننده حدیث بلکه قید توضیحی است یعنی فقیه است و فقیه این ویژگی‌ را دارد که حدیث روایت می‌کند «وَ الْآخَرُ لَیْسَ لَهُ مِثْلُ رِوَایَتِهِ» یعنی دیگری فقیه نیست، چون فقهات برابر بود با علم آنها به روایات و توان فهم روایات، به همین جهت می‌گوید دیگری مثل او روایت ندارد. امام پاسخ می‌دهند: «الرَّاوِیَةُ لِلْحَدِیثِ الْمُتَفَقِّهُ فِی الدِّینِ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ لَا فِقْهَ لَهُ وَ لَا رِوَایَةَ.» آن روایت کننده حدیث که متفقه در دین است فضیلتش از هزار عابد که فقیه نیست و روایت نمی‌کند بیشتر است. خود این پاسخ امام و قرار دادن فرد عابد (نه فرد فقیه غیر روایت کننده) در مقابل فقیه روایت کننده روشن می‌کند که منظور سائل از آن دو فردی که یکی فقیه و روایت کننده است دیگری‌اش غیر فقیه است و قید توضیحی بوده است.[15]

الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ

در روایت موثقی از نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) روایت است: عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ J:‏ «الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ‏ مَا لَمْ‏ یَدْخُلُوا فِی‏ الدُّنْیَا قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا دُخُولُهُمْ فِی الدُّنْیَا قَالَ اتِّبَاعُ السُّلْطَانِ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ فَاحْذَرُوهُمْ عَلَى دِینِکُمْ.»[16]

امناء یعنی کسی مورد اعتماد و تکیه است و منظور کسی است که کاری را با اعتماد و اطمینان به او می‌سپارند، مراد از امین بودن برای رسولان در جانشینی و انجام وظایف رسالت است. به‌عنوان شاهدی برای این معنا در خطبه معروف منا، امام حسینg در توبیخ علمای زمان خود به آنها می‌گویند: «مَجَارِیَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْکَامِ عَلَى أَیْدِی الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ فَأَنْتُمُ الْمَسْلُوبُونَ تِلْکَ الْمَنْزِلَةَ وَ مَا سُلِبْتُمْ ذَلِکَ إِلَّا بِتَفَرُّقِکُمْ عَنِ الْحَقِّ وَ اخْتِلَافِکُمْ فِی السُّنَّةِ بَعْدَ الْبَیِّنَةِ الْوَاضِحَة»[17] جریان امور و احکام به دست علما است، که امانتدار حلال و حرام خدایند اما این منزلت از شما گرفته شده است و این گرفته شدن به جهت جدا شدن شما از حق و اختلاف کردنتان در سنت با وجود دلایل آشکار بود.

باز روایت دیگری که بسیار مشهور است و مؤید معنای جانشینی فقها و علما در شئون نبوت از آنها است روایت نبوی: «علما أُمَّتِی‏ کَأَنْبِیَاءِ بَنِی إِسْرَائِیل‏»[18] علماى امت من همچون پیامبران بنى اسرائیلند.

همگی عالم دین شوید

و کلام آخر اینکه جانشینی فقها و علما در شئون انبیاء مانند تبلیغ و حکومت به معنای صرفاً جعل یک حق و مزیت برای فقها نیست که برخی تصور کنند این استدلال‌ها و بحث‌ها برای حاکمیت فقیه بود و بس، بلکه حاکمیت فقیه چیزی جز حاکمیت فقه و احکام خداوند نیست، فقیه جز واسطه‌ای برای جریان ولایت و حاکمیت الله نیست و به تعبیر قرآن حتی نبی خدا نیز چنین حقی ندارد که مردم را به عبادت یعنی اطاعت خود وا دارد بلکه همه برای تحقق ولایت الله است. «ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لی‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُون‏» (آل‏عمران:79) هیچ بشرى، که خداوند به او کتاب و حق حاکمیت و پیامبرى دهد، حق ندارد که به مردمان بگوید: بندگان من باشید نه خداى، بلکه بایست بگوید: ربانی یعنی منسوب به خدا (عالم دین)[19] باشید، به واسطه آنچه از کتاب الهی تعلیم می‌دادید و احکام دین که درس و بحث می‌کردید.

 

 

[1] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص 34. این حدیث به صورت زیر نیز با سند دیگری ذکر شده است: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «إِنَ‏ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ وَ ذَاکَ أَنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِینَاراً وَ إِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِیثَ مِنْ أَحَادِیثِهِمْ فَمَنْ أَخَذَ بِشَیْ‏ءٍ مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَکُمْ هَذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ فَإِنَّ فِینَا أَهْلَ الْبَیْتِ فِی کُلِّ خَلَفٍ عُدُولًا یَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِیفَ الْغَالِینَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِینَ وَ تَأْوِیلَ الْجَاهِلِین» علما، وارثان پیامبرانند و این بدان جهت است که پیامبران درهم و دینارى از خود برجاى نمى‌گذارند، بلکه سخنان و احادیثى از خود برجاى مى‌نهند، پس هر کس چیزى از آنها را بگیرد، به بهرۀ فراوان دست یافته است... همان، ص32.

[2] . الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص36.

[3]  تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم (مجموموعة من کلمات و حکم الإمام علی علیه السلام)، 1جلد، دار الکتاب الإسلامی - قم، چاپ: دوم، 1410 ق؛ ص632.

[4] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص36.

[5] پیش از این فراز آمده است: «فَاعْرِفْ أَشْبَاهَ الْأَحْبَارِ وَ الرُّهْبَانِ الَّذِینَ سَارُوا بِکِتْمَانِ الْکِتَابِ وَ تَحْرِیفِهِ‏ (فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ‏ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ‏)» شبیهان احبار «دانشمندان یهود» و رهبانان (دیرنشینان نصارى) را، (از بین مسلمانان) بشناس، اینان که روششان کتمان کردن کتاب خدا و تحریف آن است، و اینان نه از تجارت خود سودى برند و نه راه یافته‏اند. «ثُمَّ اعْرِفْ أَشْبَاهَهُمْ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّذِینَ أَقَامُوا حُرُوفَ الْکِتَابِ وَ حَرَّفُوا حُدُودَهُ‏ فَهُمْ مَعَ السَّادَةِ وَ الْکُبُرَّةِ» سپس شبیهان آنها را در این امت بشناس، آنان که حروف و الفاظ کتاب را برپا دارند ولى حدود و مقرراتش را تحریف کنند، اینان با رهبران و بزرگان (دنیا و زمامداران) همکارى کنند «فَإِذَا تَفَرَّقَتْ قَادَةُ الْأَهْوَاءِ- کَانُوا مَعَ أَکْثَرِهِمْ دُنْیَا وَ (ذلِکَ‏ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ‏)» و چون اختلافى در میان رهبران هواپرست افتد با آن دسته همکارى کنند که دنیاى بیشترى دارند، و این است اندازه و ارزش علم و دانش ایشان، «لَا یَزَالُونَ کَذَلِکَ فِی طَبَعٍ وَ طَمَعٍ لَا یَزَالُ یُسْمَعُ صَوْتُ إِبْلِیسَ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ بِبَاطِلٍ کَثِیرٍ یَصْبِرُ مِنْهُمُ الْعُلَمَاءُ عَلَى الْأَذَى وَ التَّعْنِیفِ وَ یَعِیبُونَ عَلَى الْعُلَمَاءِ بِالتَّکْلِیفِ‏» پیوسته گرفتار طبع شیطانى و (آلوده) طمع خویشند، و پیوسته آواز شیطان از زبانشان شنیده شود که فراوان باطل گویند. علما و دانشمندان (حقیقى) نیز در برابر آزار و زورگوئى آنان صبر پیشه سازند، و آنان بر این علماى بزرگوار بخاطر اینکه آنان را بحق وادار کنند و از باطل جلوگیرى کنند عیب گیرند، الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏8 ؛ ص54.

[6] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏5 ؛ ص55.

[7] شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، 1جلد، هجرت - قم، چاپ: اول، 1414 ق. ؛ ص55.

[8] «مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحِیمِ بْنِ رَوْحٍ الْقَصِیرِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع‏ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- النَّبِیُ‏ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِینَ‏ مِنْ‏ أَنْفُسِهِمْ‏ وَ أَزْواجُهُ‏ أُمَّهاتُهُمْ‏ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ‏ بَعْضُهُمْ‏ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ‏ فِی‏ کِتابِ‏ اللَّهِ‏ فِیمَنْ نَزَلَتْ فَقَالَ نَزَلَتْ فِی الْإِمْرَةِ إِنَّ هَذِهِ الْآیَةَ جَرَتْ فِی وُلْدِ الْحُسَیْنِ ع مِنْ بَعْدِهِ فَنَحْنُ أَوْلَى بِالْأَمْرِ وَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَار...» الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ 288.

[9] روی‏ أن النبی ص لما أراد غزوة تبوک و أمر الناس بالخروج قال قوم نستأذن آباءنا و أمهاتنا فنزلت هذه الآیة. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 10جلد، ناصر خسرو - ایران - تهران، چاپ: 3، 1372 ه.ش. ج‏8، ص 530.

[10] من لا یحضره الفقیه ؛ ج‏4 ؛ ص384.

[11] وجه تقدم حدیث وراثت عدم هرگونه تشکیک در سند احادیث آن بحث بود و روایات طایفه دوم علی رغم صراحت بیشتر به عنوان مؤید و کامل کننده آن استدلال استفاده شد. اگرچه هر دو طایفه از باب تجمیع قرائن و ظنون اطمینان آور هستند.

[12] ابن بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، 4جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم - قم، چاپ: دوم، 1413 ق. ج 4 ص 420. در روایت دیگری از امام رضا (علیه السلام) این حدیث با ادامه‌ای به شرح زیر آمده است: عیون أخبار الرضا علیه السلام بِالْأَسَانِیدِ الثَّلَاثَةِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:‏ «اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی ثَلَاثَ مَرَّاتٍ قِیلَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ خُلَفَاؤُکَ قَالَ الَّذِینَ یَأْتُونَ مِنْ بَعْدِی وَ یَرْوُونَ أَحَادِیثِی وَ سُنَّتِی فَیُسَلِّمُونَهَا النَّاسَ‏ مِنْ‏ بَعْدِی‏». بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج‏2 ؛ ص144.

[13] کراجکى، محمد بن على، کنز الفوائد، 2جلد، دارالذخائر - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1410 ق. ؛ ج‏2 ؛ ص31.

[14] مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)، ج ۲ ص ۱۴۵.

[15] در روایات دیگری نیز همین مقایسه بین فقیه و عابد شده است: « عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: عَالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ أَلْفَ عَابِدٍ.» الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1؛ ص33. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: «قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ رَاوِیَةٌ لِحَدِیثِکُمْ یَبُثُّ ذَلِکَ فِی النَّاسِ وَ یُشَدِّدُهُ فِی قُلُوبِهِمْ وَ قُلُوبِ شِیعَتِکُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِیعَتِکُمْ لَیْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَایَةُ أَیُّهُمَا أَفْضَلُ قَالَ الرَّاوِیَةُ لِحَدِیثِنَا یَشُدُّ بِهِ قُلُوبَ شِیعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ.» همان.

[16] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص46.

[17] ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله علیه و آله، 1جلد، جامعه مدرسین - قم، چاپ: دوم، 1404 / 1363ق. ؛ ص238.

[18] ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین، عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، 4جلد، دار سید الشهداء للنشر - قم، چاپ: اول، 1405 ق. ؛ ج‏4 ؛ ص77.

[19] و قال علیّ بن إبراهیم، فی قوله تعالى: ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ‏: إن عیسى لم یقل للناس: إنی خلقتکم فکونوا عبادا لی من دون اللّه، و لکن قال لهم: کونوا ربانیین، أی علماء. بحرانى، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، 5جلد، موسسة البعثة، قسم الدراسات الإسلامیة - ایران - قم، چاپ: 1، 1415 ه.ق.، ج‏ 1،  ص 645.

اینکه تعلیم کتاب می‌کنند و مباحثه احکام را می‌کنند معلوم می‌کند منظور از ربانی عالم دین است و در روایت نیز همینطور آمده است. در توضیح بیشتر آیه ممکن است بگوییم اینجا یک صنعت بلاغی به نام اسلوب حکیم بکار رفته است که در مقام پاسخ به یک سوال لغرض یک جواب دیگر می‌آید. مثلا: «یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبینَ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیل‏» (البقرة: 215) در این آیه سوال می‌کنند چه چیزی را انفاق کنیم؟ خداوند نمی‌گوید چه چیزی انفاق کنید می‌گوید هرچه انفاق می‌کنید برای اینها باشد. مهم نیست چه باشد مهم این است اینطور باشد. در اینجا هم می‌گوید انبیاء حق ندارند بگویند عبد من باشید. سوال مقدر می‌شود، پس چه باید بگویند: مخاطب انتظار دارد بگوید خدا را عبادت کنید ولی می‌گوید عالم باشید به واسطه آنچه از کتاب آموخته‌اید و از احکام مباحثه کرده‌اید که اگر چنین باشید فقط خدا را می‌پرستید و مردم را نیز به عبادت و اطاعت نفس خود وا نمی‌دارید.

و اگر کسی بگوید در اسلوب حکیم جواب از سوال مقدر داده نمی‌شود می‌گوییم بعد از لکن که ادات استدراک است: « وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ» به واسطه ما بعد معلوم می‌شود حیثیت استدراک چه بوده است، خداوند استدراک می‌کند از گفتن این جمله به گفتن جمله‌ای دیگر که نبی خدا نباید آنچنان بگوید بلکه باید بگوید بیایید همگی عالم دین شوید که اگر عالم شوید. در شأن نزول آیه نیز آمده است که مسیحیان گمان می‌کردند پیامبر خدا چون حضرت مسیحg است و نه خودشان می‌گوید ایشان را رب خود نگیرید و به پیامبر پیشنهاد دادند که ما اگر شما را مثل مسیح علیه السلام رب خود بگیریم شما کوتاه می‌آیی و این آیه نازل شد. یعنی اگر عالم باشید این حرف‌ها را دیگر نمی‌زنید و می‌فهمید اصل اله گرفتن مخلوق اشکال دارد و دعوا بر سر من یا مسیح نیست.

دریافت
عنوان: جزوه ولایت فقیه جلسه 1 وارثان اببیاء
حجم: 355 کیلوبایت
توضیحات: دانلود جزوه ارائه
 

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.
 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در زمینه مشروعیت حکومت خیلی بحث‌ها می‌شود که چه کسی حق حکومت دارد؟ اما این بحث‌ها همه در مقام فهم بایسته‌ها است نه هست‌ها!

 

در عالم خارج کسی حکومت می‌کند که زور دارد، اگر شما به مشروعیت حکومت فیلسوف، انسان کامل، نبی خدا، نماینده مردم، نماینده خدا و خلاصه هرچه رسیده‌ای، نتیجه‌ای ندارد جز در ذهن شما، اینکه حق داری یا حق با تو است فقط در ذهن شما است، آن چیزی که نتیجه عینی و ثمره دارد این است که آنچه حق و درست است، قدرت هم دارد یا خیر؟!

 

شما بخواهید یا نخواهید کسانی هستند که زیر بار حق نمی‌روند یا اصلاً آنچه شما حق می‌دانی هرچه که باشد را قبول ندارند، پس شما اگر زور دارید می‌توانید آنچه در ذهنتان حق است را محقق کنید وگرنه باید بحث‌هایتان را بگذارید برای همان ذهنتان و در عمل مطابق آنچه ناحق‌ها و باطل‌ها می‌گویند، عمل کنید.

 

همه انبیا از همان اول که آمدند زیر بار این معادله که ما برای شما از آنچه حق و بایسته‌ است بگوییم و این فقط در ذهن شما بماند و زور هم دست دیگری باشد، نرفتند و به همین خاطر شعار همه انبیا از همان اول این بود که: خداوند را اطاعت کنید و از زیر بار اطاعت خیر خدا خارج شوید.

👈 «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی‏ کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏» (النحل:۲۶)

 

اگر از شعار عمومی همه انبیا «وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏» را حذف کنید، یعنی زور دست دیگری باشد و شما فقط در ذهنت خدا را قبول داشته باش و دین می‌شود یک معادله ذهنی فقط.

 

سکولارها برای اینکه دینشان را محدود به ذهن و قلبشان کنند، از شعار دینشان، هم «اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏» را حذف کردند و هم در ذهن برخی کردند که خدا می‌گوید: «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» معنای عبادت فقط نیایش است. شما نماز بخوان، روزه‌بگیر منظور این است نه اینکه در امور مختلف زندگی از خدا اطاعت کنید. دین مربوط به همان مرحله ذهن است و قلبت پاک باشد کافی است.

 

اما قرآن به ما یاد می‌دهد که دین یک امر ذهنی فقط نیست بلکه وسط میدان است، دعوت به توحیدش همراه با نفی طاغوت است.

اهل بیت به ما یاد می‌دهند که منظور از «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» مطلق فرمان‌پذیری و خضوع است؛

👈 در روایت از امام صادق (علیه‌السلام) است: «مَنْ‏ أَطَاعَ‏ رَجُلًا فِی مَعْصِیَةٍ فَقَدْ عَبَدَهُ» هرکس کسی را در معصیت اطاعت کند او را عبادت کرده است؛ در روایت دیگری از امام صادق(علیه السلام) گفته شده است: حتی اگر این اطاعت کردن در حد یک گوش کردن و دل سپردن باشد باز مصداق عبادت است.

«مَنْ‏ أَصْغى‏ إِلى‏ نَاطِقٍ‏ فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ اللَّه - عَزَّ وَ جَلَّ- فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ، وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ الشَّیْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیْطَانَ».

 

اگر قرآن می‌گوید: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطان‏» منظور پرستیدن شیطان نیست، در تاریخ نادر کسی بوده است که شیطان را بپرستد، بلکه منظور اطاعت‌ نکردن از شیطان است.

اگر از امام صادق (علیه‌السلام) روایت است: «بِعِبَادَتِنَا عُبِدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَوْلَانَا مَا عُبِدَ اللَّهُ» منظور پرستیدن حضرات نیست بلکه منظور اطاعت از آنها است.

اگر قرآن به اهل کتاب می‌گوید: «عَبَدَ الطَّاغُوت‏» (المائده:۶۰) نه به معنای اینکه آنها طاغوت را پرستش می‌کردند بلکه به معنای اطاعت آنها از طاغوت است.

 

📌انبیا نیامدند فقط یک سری نصیحت اخلاقی کنند و یک سری معادلات ذهنی را برای ما بگویند بلکه آمدند برای به‌دست‌آوردن زور و حاکم کردن احکام خداوند و نفی هرگونه زور و حاکمیت غیر خداوند.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

خداى تبارک و تعالى مى‌‏فرماید که انبیا را ما فرستادیم، بینات به آنها دادیم، آیات به آنها دادیم، میزان برایشان دادیم و فرستادیم‏ «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»؛ غایت این است که مردم قیام به قسط بکنند، عدالت اجتماعى در بین مردم باشد، ظلم‌ها از بین برود، ستمگری‌ها از بین برود، ضعفا به آنها رسیدگى بشود، قیام به قسط بشود. دنبالش هم مى‏‌فرماید: «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ» تناسب این چیست؟ تناسب این است که با حدید باید اینها انجام بگیرد؛ با بینات، با میزان و با حدید. «فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ»؛ یعنى، اگر شخصى یا گروهى بخواهند یک جامعه را تباه کنند، یک حکومتى را که حکومت عدل است، تباه کنند، با بینات با آنها باید صحبت کرد. نشنیدند، با موازین، موازین عقلى صحبت کرد. نشنیدند با حدید. اینهایى که دلسوزى مى‌‏کنند براى این افراد فاسد، مفسد، مشغول به انفجار و ترور و ... آنها خیال مى‌‏کنند که انبیا آمده‌‏اند مسأله بگویند، تمام. شما کدام یک از انبیا را سراغ دارید که در امور اجتماعى، به‏ آنطور حادش شرکت نکرده و سردمدار نبوده است؟

📖(بیانات امام 1360/6/18)

آنهایى که به ما مى‌‏گویند سازش کنید، آنها یا جاهل هستند یا مزدور. سازش با ظالم، یعنى اینکه دست ظالم را باز کن تا ظلم کند. این خلاف رأى تمام انبیاست. انبیاى عظام، تا آنجا که توانستند جدیت کردند که ظلم را از این بشر ظالم بزدایند، به موعظه، به نصیحت، به امر به معروف، به نهى از منکر، به‏ «أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ» «آخر الدواء الکى»؛  بعد از آنکه موعظه نشد، نصیحت نشد، آخر دوا این است که داغش کنند. شمشیر، آخر دواست.

📖 (بیانات امام 1363/4/10)

شما ببینید در همین آیه‌ى کریمه‌ى قرآن که راجع به قسط صحبت مى‌کند و مى‌گوید خداى متعال همه‌ى پیغمبران را فرستاد، «لِیَقُومَ النّٰاسُ بِالْقِسْطِ»؛ براى اینکه قسط و عدالت را در جامعه مستقر کنند، بلافاصله مى‌فرماید: «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنٰافِعُ لِلنّٰاسِ‌»؛ یعنى پیغمبران علاوه بر اینکه با زبان دعوت سخن مى‌گویند، با بازوان و سرپنجگان قدرتى که مجهّز به سلاح هستند و با زورگویان و قدرت‌طلبان فاسد، معارضه و مبارزه مى‌کنند. پیغمبر اکرم وقتى به مدینه آمد و نظام اسلامى را تشکیل داد، آیات قرآن را بر مردم مى‌خواند، به گوش دشمنان هم مى‌رسانید؛ اما به این اکتفا نمى‌کرد. کسانى که طرف‌دار عدالت هستند، در مقابل زورگویان و زیاده‌طلبان و متجاوزان به حقوق انسانها باید خود را به قدرت مجهّز کنند. لذا شما مى‌بینید از روزى که نظام اسلامى به وجود آمد - یعنى اسلام مجهّز به قدرتِ یک ملت بزرگ و امکانات یک کشور و دولت بزرگ شد - دشمنان اسلام حرکت اسلام را جدّى گرفتند و علاقه‌مندان و طرف‌داران اسلام هم در اطراف و اکناف عالم امیدوار شدند.

📖 منبع: بیانات حضرت آقا در دیدار اقشار مختلف مردم - نیمه‌ى شعبان - مصلاّى تهران - (۱۳۸۱/۰۷/۳۰)

توضیحات شفاهی متن

دریافت

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

«لَوْ لا یَنهاهُمُ الرَبَّنِیُّونَ وَ الْاحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الإِثم وَ أکْلِهِمُ‏ السُّحْتَ‏، لَبِئسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ» خداوند در این آیه «ربانیون» و «احبار» را مورد نکوهش قرار مى‏‌دهد که چرا آنها که علماى دینى یهود بوده‏‌اند ستم کاران را از «قول اثم» یعنى گفتار گناه‌کارانه که اعم از دروغ پردازى و تهمت و تحریف حقائق و امثال آن باشد و از «اکل سحت» یعنى حرام‌‌خوارى نهى نکرده و باز نداشته‏‌اند. بدیهى است این نکوهش و تقبیح اختصاص به علماى یهود ندارد و نه اختصاص به علماى نصارى دارد. بلکه علماى جامعه اسلامى و به طور کلى علماى دینى را شامل مى‏‌شود. بنا بر آن، علماى دینى جامعه اسلامى هم اگر در برابر رویه و سیاست ستم کاران ساکت بنشینند مورد نکوهش و تقبیح خدا قرار مى‏‌گیرند، این امر فقط مربوط به سلف و نسل گذشته نیست، نسل‌هاى گذشته و آینده در این حکم یکسانند.

📖منبع: کتاب ولایت فقیه امام خمینی (حکومت اسلامى- ویرایش جدید) ص ۱۱۲.

توضیح شفاهی مطلب:

 


دریافت

👈به شرح حال بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

همه‌ى این موانع جزو سنت‌هاى الهى است. وجود این موانع تصادفى نیست. این‌ها سنت الهى است؛ یعنى تلاش و حرکت با مانع مواجه است، و الاّ جهاد معنا نمى‌داشت: «وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنٰا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیٰاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً» ؛ در همه‌ى دعوتهاى انبیا، دشمنان - موانع - از جن و انس وجود داشتند. در آیه‌ى دیگر: «وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنٰا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ أَکٰابِرَ مُجْرِمِیهٰا لِیَمْکُرُوا فِیهٰا وَ مٰا یَمْکُرُونَ إِلاّٰ بِأَنْفُسِهِمْ‌». در درون جوامع، طبقاتى که وجود آن‌ها مایه‌ى فساد، مایه‌ى مکر بوده است؛ این‌ها جزو سنتهاست. یعنى هرگز انبیاء نگفتند ما آن‌وقتى که جاده صاف است وارد میدان مى‌شویم؛ نه، در همین فضا و صحنه‌ى به‌شدت درگیر و دشوار، آن‌ها وارد شدند؛ مثل جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى. اما متقابلاً سنت الهى هم این است که اگر حرکت نبوى، حرکت الهى که مصداقش انقلاب اسلامى است، به کار خود ادامه بدهد و دنبال‌گیرى کند، بر همه‌ى این موانع فائق خواهد آمد؛ این هم سنت الهى است. در سوره‌ى مبارکه‌ى فتح آمده است: «وَ لَوْ قٰاتَلَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبٰارَ ثُمَّ لاٰ یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لاٰ نَصِیراً. سُنَّةَ اللّٰهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّٰهِ تَبْدِیلاً» ؛ اگر بایستید، اگر استقامت کنید، اگر هدف را گم نکنید، اگر تلاش را متوقف نکنید، بدون تردید غلبه در این عرصه با شماست.

📖 بیانات رهبری در ۱۳۸۷/۰۲/۱۴ شیراز.

توضیح شفاهی


دریافت

در تایید مطالب ذکر شده در صوت مبنی بر حکمت وجود دشمنان و موانع

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:

«إنّ اللّه َتَبارَکَ وَ تَعالى لَیُؤَیِّدُ الإسلامَ بِرجالٍ ما هُم مِن أهلِهِ»

خداوند تبارک و تعالى اسلام را به وسیله مردانى که اهل دین و دیندارى نیستند، تأیید و یارى مى‌کند.

 


دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 31 ثانیه

روایت اشاره شده در صوت توضیح شفاهی استناد حضرت آقا به آیه ۱۱۲ سوره مبارکه انعام در حکمت وجود دشمن و موانع. 👇

از امام رضا (علیه السلام) به اسناد به پیامر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده است:

👈 «مَا کَانَ وَ لاَ یَکُونُ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ - مُؤْمِنٌ إِلاَّ وَ لَهُ جَارٌ  یُؤْذِیهِ»

نه مؤمنی بوده است و نه تا قیامت خواهد بود الا اینکه یک همنشینی (همسایه‌ای) خواهد داشت که او را آزار می‌دهد.

در روایت دیگری از امام صادق (علیه السلام) است، هر مؤمنی چهار چیز همراه خود دارد:

👈 «جار یؤذیه، و شیطان یغویه، و منافق یقفو أثره، و مؤمن یحسده»

همنشینی که او را آزار می‌دهد، شیطانی که او را اغوا می‌کند، منافقی که کارهای او را تقلید می‌کند، مؤمنی که به او حسادت می‌ورزد.

......

هر مؤمنی را نگاه کنید یا همکاری، یا همسایه‌ای، یا همسری و خلاصه کسی را خدا در کنار او گذاشته است که روی اعصاب و روان مؤمن راه می‌رود.

تا مشکلی نباشد انسان صبر نمی‌کند، گذشت نمی‌کند، ایثار نمی‌کند، تلاش نمی‌کند و خلاصه رشد نمی‌کند.

پس بپذیریم همین است که هست و این آزارها و مزاحمت‌ها در برنامه تربیتی خداوند برای ما است، با آنها بجنگیم اما فرار نکنیم، ناراحت نباشیم، این برنامه همیشه خواهد بود.

👈به شرح حال بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

ما کافر را برحسب این [دو] آیه به دو قسم تقسیم می‌کنیم:

یک قسم آن کافرى که تعرّضش به مسلمان‌ها و به جامعه‌ى اسلامى ... و به نظام اسلامی نمی‌رسد،... آن براى خودش دارد زندگى می‌کند، این هم براى خودش دارد زندگى می‌کند؛ یکى این‌جور کافر است، که نسبت به این کافر، محبّت کردن، احسان کردن، نسبت به او عدالت ورزیدن، هیچ اشکالى ندارد.

یکى هم آن کافرى است که تعرّضش به جامعه‌ى اسلامى می‌رسد؛ آن‌وقت خداى متعال نهى می‌کند از اینکه ما با این کافر ارتباط برقرار کنیم؛...

[قسم اوّل] را می‌گوید: «لاٰ یَنْهٰاکُمُ اللّٰهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقٰاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ‌»، خدا نهى نمی‌کند شما را از کسانى که با شما بر سر دینتان مقاتله و جنگ نکرده‌اند «وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیٰارِکُمْ‌»، و شما را از خانه و دیار و زندگى‌تان اخراج نکرده‌اند، «أَنْ تَبَرُّوهُمْ‌»؛ که به آنها نیکى کنید، «وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ‌»؛ و با آنها با عدالت رفتار کنید؛ ...«إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ‌» خدا عدالت‌ورزندگان را دوست می‌دارد...

پس این کفّارى که خدا این‌همه در این آیات شدیداً می‌گوید با آنها ارتباط نداشته باشید، محبّت نداشته باشید، چه کسانى هستند؟ «إِنَّمٰا یَنْهٰاکُمُ اللّٰهُ عَنِ الَّذِینَ قٰاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ‌»؛ خدا نهى می‌کند شما را از آن کسانى که با شما بر سر دین مقاتله کردند، کفّارى که با شما جنگیده‌اند. حالا جنگیدن هم دو جور است: جنگیدن ظاهرى و جنگیدن مخفیانه و از پشت خنجر زدن.

📖 خامنه‌ای، سیدعلی، بیان قرآن (تفسیر سوره ممتحنه)، ص ۵۳.

توضیح شفاهی مطلب:

 


دریافت

👈به شرح حال بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در انسان عقل و طبیعت در کنار هم آمده‌اند. ابزار عقل اراده است و ابزار طبیعت میل است.

میل از جنس کشش و جاذبه است و هرچه بیشتر باشد بر دست و پای انسان بیشتر بند می‌زند و انسان را مسلوب الاراده می‌کند اما اراده هرچه بیشتر شود انسان را از قیدها و بندهای مختلف آزاد می‌کند.

خیلی وقت‌ها میل‌ها انسان را به خطا و گناه می‌کشانند، امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: لغزش‌ها و گناهان مثل اسب چموشی هستند که راکب خود را به سوی آتش می‌برند و تقوا مانند شتر رامی است که افسارش در دست انسان است و به سوی بهشت می‌رود.

رهبری طاغوت بر انسان‌ها، بر مدار میل‌های آنهاست و رهبری الهی بر انسان‌ها بر مدار عقل و اراده انسان‌ها.

رهبر الهی انسان‌ها را از بند میل‌ها آزاد می‌کند، ترس را از آنها می‌گیرد ولی رهبری طاغوت بند میل‌ها را می‌افزاید و ترس می‌دهد.

..........

 


دریافت

‏این جلسه حزب بعث در ۲۲ ژوئیه ۱۹۷۹ یکی از مخوف‌ترین صحنه‌های تاریخ معاصر خاورمیانه بود.

۶ روز بعد از قدرت‌گیری صدام، او در جلسه حزبی، با خونسردی پشت تریبون اسامی رفقای سابق حزبی که حالا داغ خیانت بر پیشانیشان خورده  است را می‌خواند، تک تک از صندلی بلند می‌شوند ‏و به بیرون هدایت شده و کمی بعد مجازات و برخی تیرباران می‌شوند.

صدام هم با خون‌سردی آخر کار به طور نمادین اشکی به یاد رفقای سابق می‌ریزد. بازماندگان هم از خوشحالی نجات خود، درحال رقص و شادی‌اند.

.....

طاغوت با ایجاد ترس یا طمع انسان را در میدان نگه می‌دارد، صدام هر از گاهی یکی از اطرافیان و نیروهایش را می‌کشت تا بقیه حساب کار خود را بکنند اما اولیاء خدا با برداشتن ترس و طمع و آزاد کردن انسان‌ها، آنها را در میدان نگه می‌دارند.

دیوارهای اصلی زندان‌های طاغوت دیوار گوانتانامو و ابوغریب نیست بلکه دیوار ترسی است که انسان‌ها با مشاهده گوانتانامو و ابوغریب به دور خود می‌کشند اما اولیاء الهی با خراب کردن این دیوارها انسان‌‌ها را آزاد می‌کنند.

👈 «وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ» (اعراف:۱۵۷)

از آنها بر می‌دارد بارهای سنگینی که بر خود گذاشته‌اند و زنجیرهایی که بر خود زده‌اند.

نتیجه هم این است که یک مؤمن قدرت رویارویی با ده و صدها سرباز طاغوت را دارد.

👈 «إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ» (انفال:۶۵)

 


دریافت

فیلمی کامل‌تر از ماجرایی که اشاره کردم و توضیحی که دادم.
با این توضیح که صدام یک سوم آن افراد که از جلسه خارج شدند را اعدام می‌کند.

👈به شرح حال بپیوندید.

👈 با آیات و روایات کاربردی همراه شوید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

همیشه دشمن داریم

در عالم ما یک پرونده از آنچه هست و آنچه می‌شود داریم، یک پرونده هم از آنچه باید بکنیم. پرونده اول با خداوند است و دومی با ما.

یکی از چیزهایی که در پرونده خداوند همیشه ثابت است، وجود یک دشمن برای مؤمنین است. خداوند می‌گوید:

«وَکَذَٰلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ» (انعام:۱۱۲)

و این گونه برای هر پیامبری دشمنانی از شیاطین انس و جن قرار دادیم.

تا وقتی دو گرایش مختلف و درگیری نباشد، حرکت معنا نمی‌یابد، تا یک درگیری و تعارضی نباشد، سختی و گذشت و صبر و رشد یافتن با عبور از سختی معنا نمی‌یابد.

اگر دنیا و مظاهر جذابش نبود که پشت کردن به آنها برای خداوند ارزشی نداشت. پس این نظام ربوبیت خداوند است که حکم می‌کند سختی و دشمنی و درگیری برای ما باشد تا رشد کنیم.

ناظر به این اراده الهی، پرونده ما نیز باز می‌شود، چه باید کرد با ماست و چه هست و چه می‌شود با خداوند است.

برخی می‌گویند خب دشمنی و سختی و ظلم هست دیگر، خودت هم می‌گویی کار خداست پس آن را بپذیریم و با آن کنار بیاییم!

بله بپذیریم که هست و از بودنش غافل و مضطرب نشویم اما توجه داشته باشیم که خداوند اینها را گذاشته است تا ما بر آنها غالب شویم و رشد کنیم، از سختی‌ها بگذریم و دشمن را به زانو دربیاوریم و شاهد شویم.

👈 «إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ ۚ وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَآءَ ۗ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ» (آل‌عمران:۱۴۰)

👈به شرح حال بپیوندید.

👈 با آیات و روایات کاربردی همراه شوید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در آیات ۲۱ تا ۲۵ مائده مطلب مهمی وجود دارد که گویای حکمت غیبت حضرت حجت است.

موسی (ع) بنی‌اسرائل را از دریای نیل عبور داد و بعد از زمانی و ابتلائاتی، به نزدیکی سرزمین موعود پر از برکت رسیدند. موسی به آنها گفت: برویم آنجا را فتح کنیم ولی دشمن را بزرگ‌نمایی کردند و نرفتند، ۲ نفر که خداوند به آنها شجاعت و درایت داده بود، نقشه فتح را به آنها عرضه کردند:

👈 «ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غَالِبُونَ»

همینکه از این دو دروازه وارد شوید، به سرعت پیروزید اما گفتند ما هرگز تا وقتی شهر خالی نباشد وارد آنجا نمی‌شویم، موسی تو و خدایت بروید و بجنگید ما اینجا نشسته‌ایم!

👈 «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلَآ إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ»

خداوند و پیامبرش شما را به قیام دعوت می‌کنند، شما می‌گویید ما نشسته‌ایم؟! خودتان بروید مشکل را حل کنید!

این داستان بنی اسرائیل برای ما تکرار نشده است؟! پیامبر اکرم نفرمود:

«لَتَسْلُکنَّ سَبِیلَ مَنْ کانَ قَبْلَکمْ- حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةَ بِالْقُذَّةِ- حَتَّی إِنَّ أَحَدَهُمْ لَوْ دَخَلَ جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوه»

«ما می‌نشینیم تا آقا خودش بیاید کار را درست کند!»

وقتی بنی اسرائل آن پاسخ را دادند موسی (ع) گفت: خدایا بین من و این قوم فاسق جدایی بیانداز!

👈 «فَافْرُقْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ»

اما خداوند اراده کرد آنها ۴۰ سال در صحرای سینا سرگردان شدند تا اینکه به اشتباه خود پی‌برده و استغفار کردند.

تا وقتی ما هم بنشینیم تا آقا خودش کار را به تنهایی درست کند، همین سرگردانی ما نیز باقی خواهد بود.

👈به شرح حال بپیوندید.

👈 با آیات و روایات کاربردی همراه شوید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در هفته قبل و این هفته چهار بار در جمع‌های دانشجویی پیام تشکیل بسیج طلبه و دانشجو از امام خمینی را ارائه کردم.

یک ویژگی مشترک هر چهار ارائه این بود که بخش خوبی از مخاطبانم از اهل سنت بودند.

کمی کار سخت بود و باید با رویکردی می‌گفتم که برای برادران و خواهران اهل سنت قابل پذیرش و همراهی باشد.

یک دور از ارائه برای برادران و خواهران دانشجو از هرمزگان بود و یک دور هم برای دانشجویان کردستان. در این چند روز بعد از ارائه هم سعی کردم، یک دور اهم مطالبی که ارائه شده و مشترک در هر ۴ ارائه بود را جمع بندی کرده و بنویسم. ان شاء الله بدرد شما دوستان هم بخورد و فضایی باز شود برای ارائه مکتب امام برای دانشجویان، به ویژه برادران اهل سنت.

دریافت
حجم: 644 کیلوبایت
توضیحات: دانلود جزوه ارائه

👈به شرح حال بپیوندید.

  • حمید رضا باقری