شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۸ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

راهپیمایی بیعت

فردی به نام "ابی سعید عقیصا" می‌گوید به امام حسن مجتبی(ع) گفتم: برای چه جنگ با معاویه را کنار گذاشتید و با او صلح کردید در حالی که می‌دانستید حق باشماست و معاویه گمراهی یاغی است؟

حضرت پاسخ می‌دهند: آیا من حجت خدا بر بندگانش و امام آن‌ها بعد از پدرم نیستم؟

روای می‌گوید: بله.

حضرت ادامه می‌دهند: آیا من همان کسی نیستم که: رسول‌خدا(ص) در مورد من و برادرم گفت: حسن و حسین امام هستند، چه قیام کنند و چه نکنند؟

🔹«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِی وَ لِأَخِی- الْحَسَنُ‏ وَ الْحُسَیْنُ‏ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا»

راوی می‌گوید: بله.

حضرت ادامه می‌دهند: پس من امام هستم، چه قیام کنم امام هستم و چه قیام نکنم امام هستم.

سپس حضرت صلح خود را به صلح‌های پیامبر تشبیه می‌کنند و می‌گویند: اگر من امام از جانب خداوند هستم، جایز نیست که رأی من را که صلح کنید یا جنگ، سبک بشمارید ولو حکمت رأی من برایتان پنهان باشد.

🔹«إِذَا کُنْتُ إِمَاماً مِنْ قِبَلِ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ لَمْ یجب [یَجُزْ] أَنْ یُسَفَّهَ رَأْیِی فِیمَا أَتَیْتُهُ مِنْ مُهَادَنَةٍ أَوْ مُحَارَبَةٍ وَ إِنْ کَانَ وَجْهُ الْحِکْمَةِ فِیمَا أَتَیْتُهُ مُلْتَبِساً»

بعد از این کلام حضرت به داستان موسی(ع) و خضر(ع) و ناراحتی موسی(ع) از اقدام خضر(ع) چون حکمت کار او را نمی‌دانسته‌است، اشاره می‌کنند و می‌گویند: شما نیز اینگونه بر من خشم گرفته‌اید و بعد حکمت کار خود را توضیح می‌دهند.

👈(ابن بابویه، محمد بن على، علل الشرائع؛ ج‏۱؛ ص: ۲۱۱)

......................................

 

وقتی امّت امامش را تنها گذاشت اول به صلح معاویه و بعد از آن به جان و مال دادن و محرومیت شدید دوران معاویه مبتلی شد.

هرچه امت بیشتر در آزمون ولایت‌مداری کم‌گذاشت بیشتر از امامش محروم شد و مصیبت‌ها از همه‌جا به او روی آورد.

 

وقتی امت در آزمون بعد، (مسلم)نائب امامش را هم تنها گذاشت، به عاشورا و "یزید" بدتر از "معاویه" مبتلی شد.

 

🔰 اما در این عصر که عصر بازگشت به سوی امام است.

 

🔹وقتی نائب امام می‌گوید:

«ما مى‏‌گوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست. و تا مبارزه هست، ما هستیم.»

امت هم می‌جنگد و می‌گوید: جنگ جنگ تا رفع فتنه از کل عالم.

 

🔹و وقتی فردای آن نائب امام می‌گوید:

«من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجراى آن مى‏‌دیدم؛ ولى به واسطه حوادث و عواملى که از ذکر آن فعلًا خوددارى مى‌‏کنم، ...، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم»

باز هم امت به خیابان‌ها می‌آیند و با راهپیمایی بیعت، از این تصمیم حمایت می‌کنند.

 

این سنت خداست که نعمت خدا را هرچه بیشتر کفران کردی بیشتر نعمت از دستت می‌رود و هرچه هم بیشتر شکر نمودی خداوند باب‌های رحمت بیشتری بر شما باز می‌کند.

 

📌سال‌هاست که امت بر عهد خود ایستاده است و هر فتنه‌ای، آزمونی بر استواری او بر عهدش و برایش گامی نزدیک‌تر به سوی فرج بوده است.

 

.........................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

امسال در سفر اربعین کودک ۴ماهه‌ام (محمد حسین) را با خودم بردم. قصد نداشتم او را ببرم، پدر و مادرم هم اگر او اذیت می‌‌شد راضی نبودند اما به دلمان افتاده بود که برویم.

 

برای رفتن نزد شخص مطمأنی استخاره گرفتم، خیلی خوب آمد، استخاره بر ترک هم گرفتم خیلی بد آمد. گفتم با این شرط می‌رویم که اگر جایی بچه اذیت شد، فورا برگردیم.

در طول سفر شرایط به نحوی رقم می‌خورد که "محمد حسین" اصلا اذیت نمی‌شد، اما خب شاید گاهی کمی برای خودمان سخت می‌شد ولی نمی‌گذاشتیم او اذیت شود.

 

یکبار در مسیر، خانواده ما گفت: «خیلی به محمدحسین خوش می‌گذرد، نه می‌گذاریم گرمش شود نه سردش شود، نه گشنه بماند و... غُصه هیچی را نمی‌خورد برای خودش خوش است.»

گفتم: «وقتی خودش را به ولیّ‌ خودش‌ سپرده، ولیّ حواسش به او هست، غُصه کجا را بخورد؟»

 

این را که گفتم همان موقع مزه‌ای از ولایت به جان خودم هم نشست "ولیّ" یعنی همان "پدر"؛

 

وقتی پدر می‌شوی تازه قطره‌ای از مزه ولایت را می‌چشی و می‌فهمی وقتی خدا تو را ولیِّ کسی قرارداد چه احساس مسئولیت و دلسوزی‌ای نسبت به او داری،

اصلا خدا اول این محبت و دلسوزی را در وجودت می‌گذارد سپس، نمی از ولایت را به تو هم می‌دهد.

 

از امام رضا(علیه السلام) روایت شده است:

🔹الْإِمَامُ الْأَنِیسُ‏ الرَّفِیقُ‏ وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ

🔸امام انیس نرم‌خو و پدری مهربان

 

🔹و الْأَخُ الشَّقِیقُ وَ الْأُمُّ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ الصَّغِیرِ

🔸و برادری تنی و مادری دلسوز به کودک صغیر

 

🔹و مَفْزَعُ الْعِبَادِ فِی الدَّاهِیَةِ النَّآدِ الْإِمَامُ أَمِینُ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ خَلِیفَتُهُ فِی بِلَادِه‏» [۱]

🔸و پناه بندگان در حوادث کوبنده است؛ امام امین خدا در میان آفریدگانش و حجت او بر بندگانش و جانشی او در شهرهایش است.

 

پس می‌شود به اهل بیت هم بگوییم: «پدر»، اما کدام "پدر"؟ همان "پدرانی" که برای پدر و مادرمان هم پدر هستند، برای فرزندمان هم پدر هستند، همان پدرانی که برای امت پدر هستند و عشق به پدرمان گوشه کوچکی از عشق به آنها هم نمی‌شود؛

 

و اما محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) نه فقط پدر من و فرزندم یا پدر پدر و مادرم، او پدر همه است، پدر امیرالمؤمین و اهل بیتش هم است، او پدر همه مخلوقات عالم است.

 

از امام رضا(علیه السلام) روایت شده است:

🔹أنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ: أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ‏ الْأُمَّةِ؛

🔸رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: من و علىّ دو پدر این امّتیم؟

 

🔹أنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَبٌ لِجَمِیعِ أُمَّتِهِ وَ عَلِیٌّ ع مِنْهُمْ؛

🔸پیامبر صلى اللَّه علیه و آله پدر تمام امّت، و على علیه السّلام نیز از ایشان است؛

 

🔹أنَّ عَلِیّاً ع قَاسِمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ، فَقِیلَ لَهُ أَبُو الْقَاسِمِ لِأَنَّهُ أَبُو قَسِیمِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ

🔸علىّ قسمت‏ کننده بهشت و دوزخ است، از این رو به محمد(ص)، ابو القاسم گفته مى‏شود چون پدر قسمت‏کننده بهشت و جهنّم است؛

 

🔹إنَّ شَفَقَةَ النَّبِیِّ ص عَلَى أُمَّتِهِ شَفَقَةُ الْآبَاءِ عَلَى الْأَوْلَادِ وَ أَفْضَلُ أُمَّتِهِ عَلِیٌّ ع وَ مِنْ بَعْدِهِ شَفَقَةُ عَلِیٍّ ع عَلَیْهِمْ کَشَفَقَتِهِ (ص) لِأَنَّهُ وَصِیُّهُ وَ خَلِیفَتُهُ وَ الْإِمَامُ بَعْدَهُ فَلِذَلِکَ قَالَ أَنَا وَ عَلِیٌ‏ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ؛[۲]

🔸مهر و شفقت نبی‌اکرم (ص) نسبت به امتش، مانند شفقت و مهربانى پدران است نسبت بأولاد، و بهترین امّت رسول خدا(ص) علىّ(ع) است، و پس از وى شفقت علىّ(ع) مانند مهر و شفقت او است، زیرا او وصىّ و خلیفه، و امام پس از او است و براى این بود که فرمود: من و علىّ دو پدر این امّتیم؛

.......................

📝 ارجاعات:

[۱] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج ۱؛ ص: ۲۰۰.

[۲] عیون أخبار الرضا علیه السلام ؛ ج‏ ۲؛ ص: ۸۵.

 

.........................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

⁉️ خانمی ‌پرسید که چرا در اسلام چند همسری جایز است اما چند شوهری خیر؟

 

🔸 اگرچه خود این خانم طرفدار چند شوهری نبود اما تلاش داشت بگوید چند همسری هم مثل چند شوهری قبیح است.

 

🔹 گاهی برخی امور مثل چندشوهری آنقدر بی‌تناسب با طبیعت انسانی است که توده انسان‌ها با هر دین و مسلکی قبیح بودنش را ذاتا و بی‌نیاز از دلیل و استدلال می‌پذیرند،

 

🔸مثلا در باب ارتباط یک خانم با چندمرد به صورت هم‌زمان در مستند "انقلاب جنسی" وقتی با دختر و پسرهای "اروپایی و روسی" که روابط  با یکدیگر را به صرف دوستی بی‌اشکال می‌دانستند، صحبت می‌کرد،

دخترها همگی می‌گفتند: «ما در یک زمان فقط یک دوست پسر داریم» و برایشان پذیرفته نبود که دختر هم‌زمان با چند نفر ارتباط داشته باشد و این را "هرزگی" می‌دانستند.

 

🔹 شاید بهتر باشد قبل از اینکه به توضیحات عقلی در باب چندهمسری بپردازم به این اشاره کنم که مهم‌ترین مسأله در این موضوع حکم خداوند است که چیزی تحت عنوان چند شوهری را برای بانوان در هیچ کدام از ادیان نپذیرفته است اما چند همسری به صورت هم‌زمان را ولو با قیود و شرایطی پذیرفته است.

 

👈 به طور مثال قرآن در آیات "۵ سوره مبارکه مائده" و نیز "۲۵ نساء،" زنان زناکار را با لفظ «مُسافِحین» یعنی زنانی که بدون ازدواج تن‌فروشی می‌کنند و نیز زنانی که با چندمرد ارتباط دوستی و... می‌گیرند را با لفظ «مُتَّخِذی أَخْدان» نام برده و ازدواج با آنها را جایز ندانسته است و همچنین برای زنانی که بعد از ازدواج نیز چنین کنند، مجازات‌های سختی مشخص نموده است.

 

🔹 با توجه به طبیعت زن که از نظر جسمی ضعیف‌تر از مرد و معمولا از نظر روحی صبورتر است و نیز نوع نیاز جنسی مرد که معمولا از انگیزه‌های اصلی ازدواج اوست، برخلاف زن که معمولا نیازهای عاطفی انگیزه اصلی ازدواج اوست،

بیاییم چند همسری و شوهری را مقایسه کنیم.

 

🔸تجربه نشان داده است که یک مرد می‌تواند با چند زن زندگی مشترک را پیش ببرد و نیازهای عاطفی و مادی چند زن را به صورت هم‌زمان پاسخ‌گو باشد اما تصور کنید زنی با چند مرد بخواهد در یک منزل یا زندگی پیش رود!

🔸بازنده این زندگی چه کسی است؟ آیا زن توانایی پاسخ دادن به نیازهای چند مرد را به صورت هم‌زمان دارد؟ کدام یک از این مردها حاضر به تأمین مجموع نیازهای عاطفی و مادی زن است؛

🔸این وسط زنی می‌ماند که کسی در مقابل او متعهد نیست و چند نفر نیز که از او مطالبات مختلف دارند و هر لحظه چون دستمالی در دست یک نفر مصرف می‌شود.

 

🔹در قدیم یکی از ادله مخالفت با چندهمسری را بحث "اختلاط میاه" مطرح می‌کردند یعنی فرزندی که ممکن بود چند نفر بر پدری او اختلاف کنند؛

و حال می‌گویند با "آزمایش DNA" این مشکل برطرف شده است؛

اما باید پرسید در زمان بارداری چه؟ آیا مردان دیگر رعایت بارداری این زن را می‌کنند؟ در آن موقع کسی مسئولیت این زن را می‌پذیرد؟ یا هر کس او را به دیگری حواله می‌دهد!

بعد از تولد فرزند چه؟ آیا مردها رعایت ایام شیردهی زن را می‌کنند؟

🔸در واقع اولین قربانی چندشوهری که خداوند مانع آن شده است، خود زن و سپس فرزندی که بخواهد متولد شود است.

🔹 خداوند سیستم طبیعی "نسبت تولد پسرها به دخترها" را به نحوی قرار داده‌ است که به ازای هر ۱۰۴ تا ۱۰۷ پسر به طور متوسط ۱۰۰ دختر متولد می‌شود، البته از این جهت که حضور پسران در عرصه‌های خطرناک مثل جنگ، رانندگی، مشاغل خطرناک و... بیشتر است،

🔸 معمولا در شرایط طبیعی این نسبت مساوی می‌شود و مشکلی وجود ندارد.

اما گاهی به دلایلی این رقم بهم‌ می‌خورد مثلا: مهاجرت آقایان یک منطقه برای کار به محل دیگری یا مثلا وقوع جنگ و...

در این شرایط هرگاه توازن دختران بیشتر از مردان ‌شود، ازدواج آقایان سخت‌تر می‌شود و برعکس هرگاه توازن پسران بیشتر از دختران می‌شود ازدواج خانم‌ها.

🔸خداوند برای وقتی که توازن نسبت زن به مرد بهم می‌خورد دو راهکار "چند همسری" و "صیغه موقت" را پیشنهاد داده است.

وقتی نسبت زنان بیشتر از مردان است اگر زنانی به هر دلیل بی‌همسر بمانند نیاز اینها چطور باید پاسخ داده شود؟

🔸یا باید به آنها سخت گرفته شود و نیاز عاطفی و جنسی آنها سرکوب شود یا اینکه در قالب تعدد زوجات نیاز عاطفی و جنسی زن تأمین شود و اگر هم امکان ازدواج دائم برای او فراهم نیست لااقل امکان ازدواج موقت و تأمین نیاز جنسی او باید فراهم باشد.

الا اینکه برخی پیشنهاد روابط بی‌قید و هرزگی را پیشنهاد دهند.

 

🔹کسانی که ازدواج موقت را با "فاحشگی یا زنا" مقایسه می‌کنند باید از خود سوال کنند تفاوت ازدواج دائم با زنا چیست؟

🔺در ازدواج دائم تعهد و اجازه‌ای مقابل خداوند و عموم مردم وجود دارد؛

🔺در ازدواج موقت همان تعهد مقابل خدا قطعا وجود دارد اما در مقابل مردم می‌تواند باشد می‌تواند نباشد؛

🔺اما در "زنا و فاحشگی" هیچ تعهدی نه مقابل خداوند و نه مقابل مردم وجود ندارد و در این نگاه است که زن در صورت هر آسیبی یا بارداری مورد هیچ حمایتی نه شرعا و نه عرفا قرار نمی‌گیرد.

 

به نظر شما کسی که برای ارتباط خود از خداوند اذن می‌گیرد و در مقابل خداوند به لوازم ازدواج موقت متعهد می‌شود با کسی که هیچ تعهدی را مقابل هیچ کس نمی‌پذیرد، مساوی است؟

 

🔹 وقتی که توازن مردان نسبت به زنان بیشتر باشد نیز عده‌ای از مردها نمی‌توانند ازدواج کنند و اینها یا باید به ارتباط با زنان شوهر دار و یا تجاوز به دیگران بپردازند

یا اینکه با ازدواج موقت با برخی زنان که آنها نیز از دایره ازدواج دائم بازمانده‌اند، نیاز جنسی خود را برطرف کنند.

به نظر شما کدام یک بهتر است؟

 

.........................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

با یکی از دوستان که در ایام انتخابات لیدر بخش خوبی از طرفداران دولت بود، صحبت می‌کردم.

در باب فلسفه تلاش‌های بسیارش در انتخابات می‌گفت: «من چون راز موفقیت و سربلندی این جامعه را تقویت نهادهای دموکراسی می‌دانم، تمام تلاشم را انجام می‌دهم که نهادهای مربوط به دموکراسی در مقابل نهادهای انتصابی که عامل فساد است، تقویت شود.»

علت حمایت او از روحانی بیشتر مقابله با رئیسی بود چون رئیسی را نزدیک‌تر به ولایت‌فقیه می‌دانست.

به عقیده‌ او دموکراسی و تحقق اراده مردم عامل پیشرفت و استبداد و تحقق اراده یک نفر بر دیگران عامل فساد و بدبختی بود و ولایت فقیه را نیز چون برآمده از متن دموکراسی نمی‌دانست، مصداقی از استبداد و موجب فساد و دیکتاتوری می‌دانست.

به همین جهت او تلاش‌های خودش را برای مبارزه و تضعیف ولایت فقیه و نهادهای مرتبط با آن و نیز تقویت دموکراسی و نهادهای مرتبط با آن می‌کرد.

 

اگرچه اشکالاتی در بحث‌های او داشتم منجمله اینکه: دموکراسی فعلی و غربی انعکاس اراده خالص مردم نیست و نیز ولایت فقیه نیز امری جدا از اراده مردم یا تحمیل اراده یک نفر و استبداد نیست، بلکه خیرخواهی محض و همراهی از روی عقل، محبت و طاعت الله است و...،

اما جدا از این بحث‌ها تلاش داشتم راه موفقیت و سربلندی این جامعه را از منظر خودم نیز به نحو ایجابی توضیح دهم.

 

به عقیده‌ام راه موفقیت و سربلندی این جامعه بازگشت به اسلام است، هرچه بیشتر به سوی خداوند و بندگی او برویم خدا بیشتر به سوی ما می‌آید و اگر خدا با فرد یا جامعه‌ای بود آن جامعه هم در دنیا و هم در آخرت سربلند است، ولو آن جامعه پشت رود نیل نیز باشد، دریای مشکلات مقابل او شکافته می‌شود.

 

⁉️ اما سریع برای او این سوال مطرح می‌شد که این ادعا را داعش و یا دیگر جریان‌های دینی نیز دارند و اولا شما خود حق پندار هستید و ثانیا نتیجه این ادعای بازگشت به سوی خدا و اسلام را هم دیده‌ایم که هرجا مطرح شده موفقیت و سربلندی‌ای نداشته‌اند.

به او گفتم اینکه دست خدا با مثلا داعش یا دیگر جریان‌های انحرافی اسلام نبوده و موفق نبوده‌اند چون نحوه بازگشتشان به سوی خدا و اسلام مشکل داشته است و اصلا اگر اینها نباشند و نسخه اصیل اسلام را نپوشانند و اجازه ظهور جلوه توحید در دنیا را بدهند، کسی در بازگشت به سوی خدا شک نمی‌کند.

 

نسخه اصیل اسلام که همه اصالت آن را قبول دارند، قرآن است، مشکل داعش و اهل سنت و هر حرکت دینی که حرکت او به موفقیت و سربلندی دنیا نمی‌انجامد عدم عمل به نسخه قرآن برای همراهی خدا با جامعه است.

قرآن می‌گوید:

«وَ قالَ اللَّهُ إِنِّی مَعَکُمْ‏ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَیْتُمُ الزَّکاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلی‏ وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهار... ۱۲ المائده»

خداوند می‌گوید من با شما هستم اگر:

🔹نماز را در جامعه جدی گرفتید و برپا داشتید. (أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ)

🔹واجبات مالی دین مثل خمس و زکات را ادا کردید. (آتَیْتُمُ الزَّکاةَ)

🔹به اولیاء خدا ایمان آوردید و آنان را یاری کردید. (آمَنْتُمْ بِرُسُلی‏ وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ)،[۱]

🔹به یکدیگر قرض دادید، (أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً) البته این قرض نمادی از مساوات مالی در جامعه باشد.

 

به نظر بنده راه موفقیت و سربلندی جامعه بازگشت به سوی خدا و معیت خداوند با جامعه است و خدا نیز به صورت خاص مواردی را برای معیت خود با امت ذکر کرده است که اهم تلاش ما برای موفقیت و سربلندی جامعه باید تقویت این امور باشد:

تقویت نماز، تشویق به پرداخت واجبات دینی، نصرت ولی فقیه و تلاش برای مساوات در جامعه، افزایش صبر در بعد فردی و اجتماعی و خصوصا صبر بر طریق حق (إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرین‏) افزایش تقوای فردی و اجتماعی (ا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقین‏) و در یک کلمه افزایش ایمان است. (أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنین‏).

...................

[۱] نسخه خداند در همه زمان‌ها عمومیت دارد و مقام رسالت خداوند محدود به زمان نزول وحی یا حضور معصوم نیست، مراد از شأن رسالت الهی همان شأن ولایت الهی است؛

در اندیشه دینی ولایت مهم‌ترین امر و در زمانه کنونی بحث ولایت فقیه در امتداد و ذیل آن است، هر مصلح اجتماعی اگر نگاهی دینی داشته باشد، چاره‌ای ندارد جز اینکه بحث آن را برای خود حل کرده باشد.

.........................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🎬جزء من الفیلم الوثائقی "عقیدة الصدمة"، The Shock Doctrine"" عن العراق.

 

📝 "عقیدة الصدمة" هو اسم کتاب للکاتبة الکندیة الأصل "ناعومى کلاین" و یعتبر من أحسن الکتب الإقتصادیة والسیاسیة بحسب النقاد و یستند إلیه الفیلم الوثائقی "عقیدة الصدمة" و یفسر لنا کیف إجتاحت "رأسمالیة الکوارث العالم" بدایة من تشیلى وحتى العراق عبر الزمن وحول العالم فى طریق طویل، الکتاب و الفیلم لا غنى عنهم للباحثین الإقتصادیین و السیاسیین لتحلیل الأحداث من منظور تاریخى مغایر.

📌یمکن تنزیل الفیلم الکامل من الرابط أدناه:👇

 


دریافت
مدت زمان: 1 ساعت 19 دقیقه 38 ثانیه

دریافت
حجم: 114 مگابایت

.........................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

فتنه که شد اولین چیزی که ضایع می‌شود عقل است و بعد از آن حق؛

 

ایام فتنه ۸۸ بود، هر روز بیانیه‌ای از "سیدمحمدعلی دستغیب" در حمایت از موسوی و طرفدارانش صادر می‌شد.

بسیجی‌ها کلافه بودند، عده‌ای از آن‌ها هرشب به "مسجد قبا" می‌رفتند و در نماز شرکت می‌کردند، موقع صلوات که می‌شد بچه‌ها بلند صلوات می‌فرستادند و بعد از آن با تمام قدرت فریاد می‌کشیدند "و عجل فرجهم و أید امامنا الخامنه‌ای" و به نحوی نظم برنامه‌های مسجد را مختل می‌کردند اما انصافا این کارها چندان هم زیاد نبود، آخر مسجد و شش یا هفت‌بار صلوات فرستادن خیلی هم به جایی برنمی‌خورد.

اما در شب‌های آخری که نزدیک به درگیری بود، این برنامه تغییر کرد و بچه‌ها علاوه بر آن بعد از مراسم‌های معمول مسجد دور هم جمع می‌شدند و سینه می‌زدند.

 

جمعی از فتنه‌گران نزد "سیدعلی‌محمد دستغیب" می‌رفتند و به شکل‌های مختلف ایشان را تحریک می‌کردند، مثلا پیراهن خود را بالا زده جای کبودی یا زخمی نشان می‌دادند و می‌گفتند این است اسلام؟ این جای باتوم بسیجی‌ها یا پلیس است و... و خلاصه به هر شکل ممکن ایشان را تحریک می‌کردند و ایشان هم که مثل خیلی از علمای همجنس خودشان که بیشتر در فضاهای اخلاق و عرفان کار کرده‌اند و سررشته‌ای در سیاست ندارند، سریع تحریک می‌شدند و بیانیه‌ای می‌دادند!

البته نوع استدلال‌های آنها مثلا اینکه آیت‌الله نجابت سال‌ها قبل گفته‌اند موسوی سید خوبی هست! یا علقه‌های سیاسی که سالیان زیاد وجود داشت هم تاثیر زیادی در حمایت‌های این جماعت از فتنه‌گران داشت.

 

آن زمان حضرت آقا دعوت به آرامش می‌کردند اما عده‌ای بی‌بصیرت برای اعتراض به "سیدعلی محمد دستغیب" جماعت بسیجی را تحریک و بعضا مدیریت می‌کردند و به مسجد می‌بردند تا مثلا با حضور بسیجی‌ها در آنجا و صلوات فرستادن یا سینه زدن و... به آقای دستغیب اعتراض کرده باشند.

 

ازآن طرف جماعت مسجد قبایی هم که عمدتا طلبه یا اهل جبهه و جنگ و یا حتی پاسدار و جانباز و فرزند شهید و... بودند هم در مقابل این کارها صبر نمی‌کردند و هرشب کار من و چندنفر از دوستان این شده بود که وقتی دو جمعیت از جماعت مسجد قبایی و بسیجی مقابل هم قرار می‌گیرد و می‌خواهند درگیر شوند، دست‌ها را گره کرده یک صف مقابل بسیجی‌ها باز کنیم، جمعی هم از مسجدقبایی‌ها صفی‌ را پشت به پشت ما مقابل جماعت خودشان درست می‌کردند و جلو درگیری را می‌گرفتند.

 

اما در شب آخر دیدم اوضاع با همه شب‌های قبل فرق می‌کند. بچه‌ها رفتند نیمه آخر مسجد نشستند به سینه زدن، به یکباره دیدم زمزمه‌ای در مسجد پیچید، خبری از افرادی که پشت به پشت ما دست‌ها را حلقه می‌کردند، نبود.

از آنجا که با اصل حضور بسیجی‌ها مخالف بودم، گوشه‌ای نشسته و در برنامه‌های آنها هم شرکت نمی‌کردم و فقط برای جدا کردن و مانع درگیری شدن به مسجد می‌رفتم.

بچه‌ها که شروع به سینه‌زنی کردند هم‌زمان، همه‌ی جماعت مسجدقبا شروع کردند با هم پچ پچ کردن، همه ایستاده بودند دور تا دور بچه‌ها.

 

🔹حوزه مسجدقبای شیراز که متصل به همین مسجد هم هست، نزدیک به هزار طلبه دارد و اهالی این مسجد هم تعصبات بسیار زیادی بر آقای دستغیب و مسجد قبا دارند.

خیلی از همین بسیجی‌ها هم یک زمانی از تربیت شده‌های همین مسجد بوده‌اند، خودم زمانی که کودک بودم خاطرات زیادی از این مسجد دارم، یادم هست زمانی سینه‌زنی بود و من پیرهنم را درآورده و وسط آنها سینه می‌زدم، بسیاری از نمازهای عید فطر کودکی را آنجا خوانده‌ام، مراسمات عزاداری زیادی در آنجا شرکت کرده‌ام و پشت سر آقای "سیدعلی محمد" نماز خوانده‌ام.

🔹مسجد قبا بسیار بزرگ است و بخش‌های زیاد و تو درتویی دارد، زیرزمین بسیار بزرگ طبقه بالا هم که چند بخش است و کتاب‌خانه بزرگ که خیلی از نوجوان‌ها هم از این طریق به مسجد قبا جذب می‌شوند، مَدرَس‌ها و خوابگاه‌های طلبگی و...

 

آن شب فهمیدم که امشب قرار نیست که درگیری ختم به خیر شود و بنا به کتک خوردن بسیجی‌ها است، اگر بسیجی‌ها ۴۰ تا ۵۰ نفر بودند، آن جماعت شاید بیش از ۵۰۰ نفر بودند. با خودم گفتم حاشا که موقع کتک خوردن ، بسیجی‌ها را تنها بگذارم.

🔹من هم رفتم وسط جماعت سینه‌زن نشستم و شروع به سینه‌زنی کردم. دقایقی نگذشت که جماعت مسجد قبایی هم به صورت ایستاده شروع به سینه‌زدن و هروله کردن دور حلقه بسیجی‌ها کردند.

🔹عکس‌های شهدایشان را بر دست گرفته بودند، یکی از جانبازها روی دوش دیگری بود و پای مصنوعی‌اش را در دست گرفته بود و همگی هروله کنان دور ما به سر و سینه می‌زدند.

🔹آنها دم "یا حیدر" گرفته بودند و ما دم "یا زهرا"، متوجه شدم که مشغول تنگ‌کردن حلقه خود هستند، با پاهایشان محکم روی پاهای ما می‌کوبیدند،  غیرتم اجازه نمی‌داد بلند شوم، داد زدم بچه‌ها بنشینید و بلند نشوید، حدس هم می‌زدم بعد از بلند شدن درگیری می‌شود.

🔹اما کار به جایی رسید که بچه‌ها مجبور شدند بلند شوند، جماعت مسجد قبایی شروع به زدن بچه‌ها کردند و بعد از لحظاتی تونلی شبیه به تونل‌هایی که عراقی‌ها برای بسیجی‌ها باز می‌کردند، باز شد که تا درب خروجی ساختمان ادامه داشت. در این تونل بچه‌ها به سمت حیاط هدایت می‌شدند و در مسیر مشت و لگد بود که نثار آنها می‌شد.

🔹چهره‌ها را هم انگار شناسایی کرده بودند و برخی را بیشتر می‌زدند، هنوز تصویر یکی از رفقا (علی‌آقا که زمانی خود آقای "سیدعلی محمد" اسم او را از شهرام به اسم دیگری تغییر داده بود، او امروز طلبه پایه نهم حوزه است)، گردن او را یکی از پشت محکم گرفته بود و رنگش سرخ شده بود و نمی‌توانست درست نفس بکشد، او را ثابت نگه داشته بود و بقیه او را به اشکال مختلف می‌زدند، دست به دور پهلوی او بردم و با تمام قدرت او را به بیرون ساختمان کشیدم.

 

شروع کردم داد زدن بر سر مسجدقبایی‌ها که این است اخلاقتان، این است مدارایتان، این است حرف‌های آقای دستغیب که بسیجی‌ها هم فرزندان خودم هستند! اما پاسخم چند لگد محکم بود که از وسط جمعیت من را به عقب و درون حیاط راند...

 

وقتی به حیاط رفتم با صحنه بسیار تلخی مواجه شدم، درب‌های مسجد را سه چهارتا قفل کتابی زده بودند، شاید قصدشان این بود که کسی از بیرون نتواند به مسجد بیاید، شاید هم قصدشان این بود که بچه‌ها را تحقیر کنند؛

بچه‌ها مجبور بودند از روی در بالاروند و فرار کنند، با خودم گفتم هیچ وقت این حقارت را نمی‌پذیرم و رفتم در گوشه‌ای از حیاط مسجد نشستم.

برخی از مسجدقبایی‌ها هم درون حیاط بودند، ناگهان از پشت سرم یک نفر با گوشه فلزی یکی از همان قاب‌های شهدا محکم به سرم کوبید و سرم شکست و خون روی صورتم را گرفت.

گوشه‌ای نشستم و تصمیم گرفتم با این وجود هم از روی در بیرون نروم، تقریبا همه بسیجی‌ها از مسجد خارج شده بودند و من هنوز در گوشه‌ای حیاط بودم.

 

ناگهان صحنه تلخ‌تری را مشاهده کردم صحنه‌ای مثل فیلم ‌۳۰۰، آسمان پر از سنگ شده بود، به یکباره بارانی از سنگ بر مسجد بارید، بسیجی‌های شهر شاید در کم‌تر از ده دقیقه خود را به اطراف مسجد رسانده بودند و مشغول جبران تلفات خود بودند!

البته نا گفته نماند خودم از دهان یکی از فرمانده‌های بسیجی شنیده بودم که به یکی‌دیگرشان می‌گفت فلانی، چند ماشین نزدیک مسجد پارک کنیم و چوب و ... در آن بگذاریم که اگر درگیری شد آمادگی داشته باشیم، البته آن دو نفر را هیچ وقت در درگیری‌ها ندیم.

 

در هر صورت بی‌امان سنگ به طرف مسجد پرتاب می‌شد و یک یا دو نفر از طلاب به صورت ملبس در حیاط دیوانه‌وار به حالت رقص می‌چرخیدند و زبانی مست‌گونه می‌گفتند بزنید، بزیند!

یک طلبه که هیکل بسیار درشتی داشت روی سکویی که مشرف به حیاط بود، دستان و عبای خود را باز کرده و چشمانش را با آرامش بسته بود و می‌گفت بزنید، بزنید!

و واقعا این سنگ بود که بر آنها می‌بارید ولی انگار نه انگار!

 

درون حیاط نمی‌شد ماند، به ساختمان مسجد بازگشتم، یکی از مسجدقبایی‌ها که مسئول آموزش نظامی ما در بسیج و از مسجدقبایی‌ها بود (آقای جسمانی) من را می‌شناخت، نزد او رفتم، برخی می‌دانستند من هم در بسیجی‌ها بوده‌ام، برخی هم فکر می‌کردند من هم از مسجد قبایی‌هایی هستم که درون حیاط سرم با سنگ شکسته، در هر صورت وقتی دیدند با آقای جسمانی هستم چیزی نگفتند.

آقای جسمانی شروع کرده بود برای من استدلال آوردن که بسیجی‌ها اشتباه کرده‌اند و حق با مسجد قبایی‌ها هست، بلند گفتنم هر دو خر هستند و او هم دید فایده ندارد و دیگر چیزی نگفت، یکی آمده بود می‌گفت این را ببرید بیرون، سرش خونی‌است ممکن است مسجد را نجس کند. هنوز هم مانده‌ام حرفش درست بود یا نه!

 

بالاخره یادم هست درِ مسجد را باز کردند و من هم مثل خیلی از مسجدقبایی‌ها، از مسجد بیرون رفتم، چند آمبولانس برای بردن مجروحین آمده بود، مجروحین بسیجی‌ را تقریبا کامل بردند، اما می‌دانستم که از مسجد قبایی‌ها هم برخی مجروح شده‌اند. به "جسمانی" تماس گرفتم و گفتم شما هم مجروح دارید؟ گفت: آره، چند نفر وضعشان خراب است، رفته‌ایم پشت مسجد. گفتم من با آمبولانس‌ها صحبت می‌کنم بیایند آنجا از در پشتی مجروح‌ها را سوار کنید.

با آمبولانس‌ها صحبت کردم و گفتم آنجا هم مجروح هست و دو آمبولانس برای آنها رفت.

دو آمبولانس‌ که باقی مانده بود، به سمت درب پشتی مسجد رفتند و خودم مانده بودم بدون آمبولانس!

خودم هم به سمت درب پشتی مسجد رفتم و سوار اولین آمبولانس شدم، جماعت مجروح که چهره من برایشان غریبه بود، گفتند بسیجی‌ هستی؟ گفتم آره، نتیجتا من را از آمبولانس پرت کردند پایین.

 

سراغ آمبولانس بعدی رفتم، سرشان به خودشان گرم بود، من هم به زور چپیدم یه گوشه و الحمدلله توجهشان به من جلب نشد، ظاهرا بعد از رفتن من از مسجد دوباره توسط بسیجی‌های تازه نفس! درگیری‌هایی در مسجد شده بود که من الان با مجروحین آن از مسجد قبایی‌ها مواجه بودم، یکی از آنها را گاز گرفته بود و از نظر تنفسی دچار مشکل بود، همینطور که روی برانکارد دراز کشیده و ماسک اکسیژن روی صورتش بود، عکس آقای دستغیب را در صفحه گوشی‌اش می‌بوسید و می‌گفت:‌آقا! آقا!

 

فکر کرده بودند من هم مسجدقبایی هستم، وقتی به بیمارستان "نمازی" رفتیم، چندنفرشان به من پیله کرده بودند که بیا این فرم شکایت را امضاء کن، می‌گفتم نمی‌خواهم شکایت کنم، می‌گفتند آخر چرا؟ باید از اینها شکایت کنیم؟!

هر جور بود خودم را از دست آنها خلاص کردم، بیمارستان هم نماندم و فرم رضایت را امضاء کردم و زدم بیرون، برای اینکه خانواده‌ام متوجه نشوند نزدیکی‌های خانه باندها را هم باز و سر و صورتم را تمیز کردم و به خانه رفتم.

ماه رمضان بود و تا جایی که یادم هست فردای آن شب، روز جمعه اول یا دوم ماه مبارک بود، آقای "ایمانی" امام جمعه شیراز،‌ خطبه‌ها را خواند ما منتظر بودیم چیزی در این موضوع بگوید، بگویند همانطور که حضرت آقا فرموده‌اند الان زمان آرامش است، اما چیزی نشنیدیم! یا حداقل الان یادم هست که آن موقع خیلی از دست ایشان کلافه بودیم.

البته بعدا در کانال آقای "قاسمی" فرماندار وقت شیراز خواندم که آقای ایمانی خیلی از این ماجرا ناراحت بوده‌اند و تلاش داشته‌اند که جلو درگیری‌ها گرفته شود اما سوالم این بودکه پس چرا جلو مسئول شورای سیاست‌گذاری ائمه جمعه را نمی‌گرفتند!

تقریبا لیدر اصلی بسیجی‌ها در این اتفاقات مسئول مذکور بود، که به علت همین کارها هم توسط دادگاه ویژه روحانیت از شیراز به شهر علما یعنی قم، تبعید شدند و از طرف مسئولان نماز جمعه نیز مسئولیت مشابه اما این‌بار در قم نصیب ایشان شد! عجب محکومیتی اللهم ارزقنا! البته شنیدم شماری از طلاب مسجد قبا نیز توسط دادگاه محکومیت‌هایی برایشان ثبت شده بود اما متفاوت...

دوستان می‌گفتند: مسئول سیاست گذاری را آقای ایمانی نصب نمی‌کند و تسلط خاصی روی او ندارد و...، البته بنده چندان قانع نشدم ولی الله اعلم.

 

مسجد قبا در چندصد متری نماز جمعه بود، ورودی‌های کوچه‌های باریک منتهی به مسجد قبا را با داربست بسته بودند. اما جماعت زخم خورده حزب‌الهی کوتاه بیا نبودند و می‌خواستند به هر شکل ممکن بروند مسجد را فتح کنند!

حاج‌آقایی رفته بود بالا صحبت می‌کرد که این آقای دستغیب چرا نمی‌آید نماز جمعه و...

البته ناگفته نماند که همین حاج‌آقا در حال حاضر از طرفداران رضاشاه و مخالفان جدی امام و آقا هستند و شاید در زمانی از خاطرات زیادم با ایشان مطالبی بنویسم.

 

خلاصه اینکه دوستان آچار مخصوص داربست هم با خود آورده بودند و شروع به تحریک و بازکردن داربست‌ها کردند، من و چند نفر هرچقدر تلاش کردیم هیچ تاثیری در عزم جزم آنها برای رفتن به سمت مسجد نداشتیم، روزه و گرمای تابستان موجب ضعفم شده بود. از یکجا به بعد با خودم گفتم که دیگر هیچ کاری از دست من برنمی‌آید و صحنه را ترک کردم و به همان علی‌آقا که در قسمت‌های قبل اشاره کردم و در حال حاضر باهم قم هستیم و مشغول تحصیل در حوزه، تماس گرفتم که ول کن بیا، دیگه ما هیچ تأثیری اینجا نداریم، البته او مانده بود.

 

من رفتم اما شنیدم و بعدها فیلم آن را هم دیدم و در ادامه ان شاء الله فیلم‌های آن را خواهم گذاشت، اوضاع خیلی خراب شده بود، بسیجی‌ها درب مسجد را شکسته و وارد حیاط  می‌شوند و آقای ولدان شروع به صحبت می‌کند، چندی نمی‌گذرد که درگیری شروع می‌شود و مسجدقبایی‌ها که پیش بینی این مطلب را کرده بودند و در ظهر جمعه در مسجد حضور داشتند، به قصد کشت با هرچیزی حتی قمه به سمت بسیجی‌ها حمله می‌کنند، یکی از بچه‌ها را گرفته و لوله کپسول آتش نشانی را در حلق او کرده و اهرم را فشار داده بودند، بنده خدا ریه او خشک شده بود.

یکی از دوستانم "میثم" بر اثر ضربه‌ای که به گردنش وارد شده بود، نزدیک بود شاه‌رگش قطع شود و هرچه بگویم پای مستندی که در این مورد در ادامه خواهم گذاشت نخواهد رسید.

 

این مستند با نام "فتنه به روایت سوم" را یکی از دوستانم که خودش در مسجد قبا بزرگ شده  و تقریبا اکثر آنها را می‌شناخت ساخت و الحق مستند خوبی‌هم ساخت.

 

دریافت
حجم: 135 مگابایت
 

کار که به اینجا رسید و درگیری‌ها تمام شد، دست خیلی‌هامان باز شده بود عوض اینکه تمرکزها روی جماعت حزب الهی درگیر با مسجدقبائی‌ها باشد، شروع کردیم به تولید اثرات تبیینی علیه مواضع مختلف آیت‌الله دستغیب در فتنه؛

 

یک مجموعه از دوستان اثری ساختند به نام مستند "اصحاب جمل":

 

مستند اصحاب جمل (در مورد آیت‌الله سیدعلی محمد دستغیب)
دریافت
مدت زمان: 1 ساعت 1 دقیقه 29 ثانیه

یکی از دوستان مسجد ما نیز مستندی در مورد روز درگیری مسجد قبا ساخت با نام "فتنه به روایت سوم" که ان شاء الله آن را هم بازنشر خواهم داد.

بنده و جمعی از دوستان نیز مشغول کار روی یک نشریه شدیم به اسم "مسجد ضرار"، شب‌های قدر و دیگر شب‌ها شبانه روز کار کردیم، البته بیشتر زحمت آن را همان دوست سازنده مستند انجام داد، فضا امنیتی بود، مسجدقبائی‌ها که بسیاری از نیروهای سپاه و اطلاعات از آنها هستند اگر از برنامه ما بویی می‌بردند در آن اوضاع آشفته ممکن بود مشکلات جدی برای ما درست کنند.

بالاخره روز قدس نشریه را در چند ماشین گذاشتیم و با تیراژ بسیار بالا در راهپیمایی منتشر کردیم. برای شهرستان‌های اطراف شیراز هم مقداری فرستادیم.

 

🔹لینک فایل نشریه با کیفیت بالا در وبلاگ قدیمی‌ام.

دریافت

دریافت

بازخوردهای زیادی از این نشریه دیدیم، اگرچه مسجدقبائی‌ها از اقدامات بسیجی‌ها خوب استفاده کرده بودند و در سطح شهر مظلوم نمایی خوبی انجام داده بودند که ریخته‌اند در مسجد ما و... اما انتشار این نشریه و آن مستندها ضربه سختی به آن‌ها زده بود.

 

جهاد و مقاتله در مقابل نفاق جز در جایی که هیچ شکی برای جامعه نمی‌گذارد مثل دستور خداوند به خراب کردن مسجد ضرار یا جایی که خود اهل نفاق کمر به قتال بسته‌اند، جایز نیست، چون اوضاع را آشفته‌تر می‌کند و حق را ضایع، جامعه را چند قطبی می‌کند و مؤمنین را چندپاره، با جریان نفاق باید با تببین و روشنگری مبارزه کرد، باید فرصت را برای مشوب کردن اذهان از آنها گرفت، نه اینکه با اقداماتی چون حاضر شدن در مسجد آنها و ایجاد درگیری و... فرصتی برای ایجاد شبهه و مظلوم‌ نمایی برای آنها فراهم سازیم.

تصاویری از فضای مجازی در فتنه ۸۸

.........................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

اگر با نگاه توحیدی بخواهیم حوادث عالم را مورد بررسی قرار دهیم و به آیات قرآن به عنوان بهترین انعکاس دهنده قواعد توحیدی عالم مراجعه کنیم، قرآن در چندین جا زمان انتهای فرصت طاغوت برای جولان را بیان کرده است، منجمله این موارد آیات مربوط به بنی‌اسرائیل و نابودی فرعون است.

 

خداوند در آیات ۲۴-۲۶ سوره مبارکه نازعات می‌فرماید: وقتی فرعون ادعای ربوبیت و خدایی عالم را کرد، أمد او فرا رسید، این ادعا پایان فرصت او بود و با فاء این نتیجه را برآن مترتب می‌کند که در نتیجه خداوند او را به کیفر دنیا و آخرت مبتلی کرد تا مایه عبرت دیگران باشد. «فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى -‏ فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولى‏ - إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشى‏» وقتی قرآن می‌گوید فلان امر مایه عبرت است یعنی یک سنت جاری در همیشه زمان است.

 

در آیه ۱۰۳ سوره مبارکه اسراء خداوند در مورد فرعون می‌گوید: او اراده کرد که قوم موسی را ریشه کن کند و باز متذکر می‌شود که این أمد و نهایت فرصت او بود و با فاء این نتیجه را برآن مترتب می‌کند که در نتیجه خداوند ریشه او را کند و وی و کسانی که با او بودند همه را غرق نمود. «فَأَرادَ أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمیعاً»

 

با توجه به این قواعد طاغوت زمان ما نه اینکه زمان افول آن آغاز شده باشد بلکه سالیان درازی است که افول آن آغاز شده است و در زمانه کنونی باید به انتظار محو و فروپاشی آن بود، چرا که سال‌هاست تمدن غرب و آمریکایی ادعای خدایی عالم را آغاز نموده و بنای ریشه کن نمودن مستضعفین و مؤمنین عالم را نهاده است.

 

اما بنا به همین قواعد توحیدی عالم، خداوند ضرب دست نهایی نابودی طاغوت را به مؤمنین و ابتلاء آنان سپرده است، این صحنه، مؤمنینی می‌خواهد که استقامت بخرج دهند و به خدا حسن ظن داشته باشند.

«فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ‏ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالَ الَّذینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرینَ» (۲۴۹) البقره

 

تکبر خداوند در مقابل طاغوت همیشه منجر به این شده است که با ساده‌ترین امور، طاغوت را با حقارت نابود کند ولو با پرتاب سنگی توسط کودکی زرد و نحیف چون حضرت داود(ع)، جالوت هلاک شود و با پشه‌ای نمرود و با آب رودخانه فرعون و یارانش، در هر صورت چالش نهایی از جنس نبرد سخت نیست بلکه این ایمان و حسن‌ظن به خدا و استقامت است که ضربه نهایی خداوند بر کاسه سر باطل و فروپاشی‌اش را به دنبال دارد.

 

.........................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

سریال ستایش ۳ واقعا سرگرمی خوب و آموزنده‌ای هست. چند شب قبل فردوس وقتی نوه‌اش روی تاب نشسته بود به او حرفی زد که: "غصه گذشته را فقط یک‌بار بخور و ذهن خودت را درگیر آنچه از آینده پیش روی تو است بکن." فردای آن شب موقع حدیث خوانی عین همین مضمون را در روایتی از امام صادق(ع) مطالعه کردم.

🔹«لَا تُشْعِرُوا قُلُوبَکُمُ‏ الِاشْتِغَالَ بِمَا قَدْ فَاتَ فَتَشْغَلُوا أَذْهَانَکُمْ عَنِ الِاسْتِعْدَادِ لِمَا لَمْ یَأْتِ.»[۱]

🔸دل خود را سرگرم امور گذشته نکنید که در آن صورت ذهن خود را از آمادگی برای امور آینده باز می‌دارید.

 

مورد دیگری از سکانس‌های بسیار تاثیر گذار فیلم، وقتی بود که "قربان" همان کسی که سال‌ها قبل عروس فردوس به او پول داده بود تا طاهر را بکشد، دوباره این خانم را در موقع مواد فروختن به دخترش، دید و به او گفت: "بله خدا هست ما خریم نمی‌فهمیم."

یک خط محوری که در این سری از سریال ستایش دنبال می‌شود، اینکه اگر ظلمی در این دنیا کردیم این ظلم در همین دنیا به خودمان بازخواهد گشت.

🔸این مضمون در حدیث صحیح و بسیار نابی از امام صادق(ع) در کتاب کافی آمده است: « هرکس ظلمی کند، سزای آن را در خودش یا مال یا فرزندانش خواهد دید.»

🔹«مَنْ‏ ظَلَمَ‏ مَظْلِمَةً أُخِذَ بِهَا فِی نَفْسِهِ أَوْ فِی مَالِهِ أَوْ فِی وُلْدِهِ.»[۲]

..............................

ارجاعات:

[۱] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏ ۲؛ ص: ۳۱۶.

[۲] همان؛ ص: ۳۳۲.

  • حمید رضا باقری