شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۶۵ مطلب با موضوع «حوزه و روحانیت» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

دعای افتتاح

ماه مبارک رمضان ماه دعا برای ظهور حضرت حجت(عج) و ماه ظهور ایشان است.

علامه مجلسی در ابتدای این دعا در اعمال ماه رمضان در کتاب زاد المعاد می‌آورد:

«رُوِیَ بِسَنَدٍ مُعْتَبَرٍ عَنْ صَاحِبِ الْأَمْرِ (عَجَّ) أَنَّهُ کَتَبَ لِشِیعَتِهِ أَنْ یَقْرَءُوا فِی کُلِّ لَیْلَةٍ مِنْ لَیَالِی رَمَضَانَ هَذَا الدُّعَاءَ، فَإِنَّ الْمَلَائِکَةَ تَسْمَعُ دُعَاءَ هَذَا الشَّهْرِ وَ تَسْتَغْفِرُ لِصَاحِبِهِ وَ هُوَ:...»

روایت شده است به سند معتبر از امام زمان (عج) که حضرت به شیعیان خود نوشتند که این دعا را در هر شب ماه رمضان قرائت کنید چرا که ملائک خداوند این ادعیه را گوش می‌کنند و برای خواننده آن استغفار می‌کنند.

 

دعای افتتاح دعای ندبه برای ظهور و یاد ایشان است.

«اَللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إلَیْکَ فِی دَوْلَهٍ کَرِیمَهٍ تُعِزُّ بِهَا الإِْسْلاَمَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ»

از این دعا در این شب‌های مبارک غافل نشوید.

 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

وصیت‌نامه نویسی...

🔻ساعت حضورم در مسجد را بیشتر کردم، دهیار روستا وقتی دید می‌خواهم بیشتر در مسجد باشم، خانه‌اش را خالی کرد و خیلی اصرار کرد که ماه رمضان را با خانواده در منزل آنها باشیم؛ ولی قبول نکردم، همسر و بچه‌هایم در شهر کناری منزل مادرشان هستند، به دهیار گفتم وقتی در مسجد باشی، یکی درد و دل دارد یکی سؤال دارد و خلاصه مردم راحت می‌آیند و تعارف نمی‌کنند، می‌نشینند پیشت گفتگو می‌کنند، خانه خداست دیگر.

 

🔻 امروز یکی می‌خواست وصیت بنویسد و بلد نبود و قرار شد کمکش کنم و یادش دهم، مثلاً اینکه درمورد بیشتر از یک‌سوم اموالش نمی‌تواند وصیت کند، اگر بدهی دارد، حقی بر گردنش مانده، مشخص کند که از طرفش داده شود، اگر حق‌اللهی مثل نماز یا روزه یا حج بر گردنش مانده درموردش وصیت کند، از مردم طلب حلالیت کند و نسبت به حق فرزندانش یا همسرش و ارتباط فرزندان با هم و رعایت احترام‌ خودشان و مادرشان و اقوام وصیت کند و...

 

🔻 خلاصه این هم یکی از چیزهایی هست که طلبه باید بلد باشد و مردم از طلبه انتظار دارند به آنها در این کار کمک کند. وصیت‌نامه را همه باید داشته باشند، به ویژه کسانی که شغل‌های خطرناک دارند یا پا به سن گذاشته‌اند. به نوعی وصیت‌نامه لازمه یاد مرگ هست.

 

🔻وصیت را با اعوذبالله من الشیطان الرجیم و بسم‌الله الرحمن الرحیم و صلوات بر محمد و آلش که نشان انزجار ما از شیطان و عبودیت ما به خداوند و ولایت ما است آغاز کنیم.

یکی از آیات وصیت را در ابتدا بیاوریم، مثل:

«کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقینَ» (البقره:۱۸۰)

بر شما مسلمانان واجب شد که وقتى مرگتان نزدیک می‌شود و مالى از شما می‌ماند براى پدران و مادران و خویشاوندان وصیتى به نیکى کنید این حقى است بر پرهیزکاران‏.

 

🔻 نکته خیلی مهم اینکه وصیت خودمان را به‌صورت خصوصی نزد یک فرد مورداعتماد خودمان و بقیه ببریم تا آن را برای ما حفظ کند و دو نفر شاهد عادل و مورد اعتماد نیز به‌صورت خصوصی بر اینکه من چنین وصیت کرده‌ام وصیتم نزد فلانی است و حتی اگر امکانش هست یک کپی آن را هم به آنها بدهیم و آنها را شاهد بگیریم که فردا روزی در بحث وصیت‌نامه اختلاف نشود.

حتماً هم اگر وصیت‌نامه‌ای قبل از آن داریم آن را از بین ببریم و به شاهدان اعلام کنیم تا فردا روزی، چند نسخه از وصیت ما بیرون نیاید و مایه اختلاف بین ورثه نشود.

این بحث شاهدگرفتن بر وصیت آن‌قدر مهم است که در شرایطی مثل سفر و نزدیک شدن مرگ، قرآن می‌گوید ولو کافران را هم شده به‌عنوان شاهد بر وصیت خود بگیرید:

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا شَهادَةُ بَیْنِکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حینَ الْوَصِیَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ ...» (مائده:۱۰۶)

اى کسانى که ایمان آوردید شهادتى که براى یکدیگر در حال احتضار و هنگام اداى وصیت تحمل مى‏‌کنید مى‏‌باید که دو تن از شما یا دیگران آن را تحمل کنند و اگر مصیبت مرگ، شما را در سفر پیش آید و دو نفر مسلمان نیافتید تا وصیت شما را تحمل کنند، دو نفر از کفار را شاهد بگیرید...

 

🔻نکته آخر اینکه یک وصی که پیگیر محقق شدن وصیت نامه باشد مشخص کنیم و قبلش با او برای وصایت هماهنگی کنیم.

دریافت

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻در شناخت یک اسم نیز مانند فعل باید به ۶ نکته دقت داشته باشیم:

1.اولین ویژگی فعل و اسم مشترک است: حروف اصلی اسم چیست؟ حروف اصلی بیانگر ماده اصلی اسم است که ریشه معنایی اسم از آن فهمیده می‌شود: اگر حروف اصلی ۳ تایی بود: ثلاثی است و اگر ۴ تایی بود رباعی است و اگر 5 تایی بود خماسی است. حروف زائد بر این حروف اصلی اگر وجود دارد، اسم ما می‌شود: «مزید» و اگر ندارد، می‌شود: «مجرد» پس اسم از نظر حروف اصلی و زائد به شش گروه تقسیم می‌شود:

رجل (ثلاثی مجرد) رجال (ثلاثی مزید) جعفر (رباعی مجرد) جعافر (رباعی مزید) سفرجل (خماسی مجرد) -   سلسبیل (خماسی مزید)

 

۲.اگر فعل زمان داشت، اسم جنس مونث و مذکر دارد البته مونث و مذکر دو قسم حقیقی و مجازی دارد. جنس حقیقی حقیقتا مونث یا مذکر است اما جنس مجازی جنسیت برایش معنا ندارد مثلا خورشید جنسیت برایش معنا ندارد ولی مونث مجازی است یا جدار و باب مذکر است ولی مذکر مجازی چون اینها حقیقتا جنسیت ندارند ولی عرب با آنها معامله مذکر کرده است.

 

۳. تقسیم بندی سوم بر اساس تعداد مفرد، مثنی و جمع است. مؤمن (یک مرد با ایمان) مؤمنتان (دو زن ...) مؤمنون (مردان با ایمان) مؤمنات (زنان ...)

 

۴. اسم مصدر است یا خیر؟ اگر اسم ریشه فعل باشد و فعل از آن ساخته شود به آن می‌گویند مصدر اگر نباشد غیر مصدر است. ضَرب اسم است به معنی زدن اما رجل یعنی مرد و فعلی از آن ساخته نمی‌شود.

 

۵. اسم یا جامد است یا مشتق، این برعکس مصدر است. اگر اسمی از فعل ساخته شده باشد مشتق است و اگر ساخته نشده باشد جامد است. عالم - علیم و معلوم و علامه همه از فعل عَلِمَ یَعًلَمُ ساخته شده است و به آن می‌گوئیم مشتق ولی رجل جدار و... مستقیما از حروف الفبا گرفته شده و به آن می‌گوئیم جامد. مشتقات یک تعداد محدودی دارد و اوزان خاص خود و بر آن اساس تشخیص داده می‌شوند.

 

۶. معرفه و نکره: اگر یک اسمی معنا و مصداق مشخصی داشت معرفه است و اگر نداشت نکره است. مثلا کعبة اسم خاص برای مکان خاص است اما بیت اسم نکره است برای هر خانه‌ای.

📌مثال برای تطبیق:

القتیل: (ثلاثی مزید) مذکر حقیقی مفرد (اگر الف و لام آن جنس نباشد) غیر مصدر مشتق معرفه.

ابواب: (ثلاثی مزید) مذکر مجازی جمع غیر مصدر جامد - نکره

 #ادبیات

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

افعال مدح و ذم عبارت هستند از: نعم و حبذا برای مدح و بئس و ساء و لاحبذا برای ذم.

اصلی‌ترین و پر استعمال‌ترین اینها نعم و بئس است و بقیه هم تقریبا همان قواعد نعم و بئس را دارد.

نعم و بئس از افعال غیر منصرف هستند و جز به صورت ماضی نمی‌آیند.

این افعال هم مثل همه افعال رکن اصلی آنها وجود یک فاعل است و این فاعل در ۳ شکل می‌آید:

1. محلی به الف و لام باشد مثل: «نعم الرجلُ زیدٌ» که الرجل فاعل و زید اسم مخصوص است یعنی آنی که مدح مخصوص آن شده است اما نقش ترکیبی آن مبتدای مؤخر است.

نکته: در مورد اینکه «ال» بر سر فاعل (الرجل) چه معنایی می‌دهد؟ بحث زیاد شده است و متین‌ترین معنا برای آن: «ال» جنس است مجازا، به این معنا که زید را مقابل جمیع آن جنس قرار داده‌ای یعنی چه خوب هستند مردان که این زید از جنس آنها است.

 

2.  فاعل به شکل مضاف و مضاف الیه به اسم محلی به ال آمده باشد، البته ترتب اضافه در آن اشکال ندارد.

مثل: «نعم دارُ المتقین» یا «نعم ابنُ اختِ القومِ»

 

3. ضمیر مستتر هو که با یک تمییز تفسیر شده است. مثل: «بئس رجلاً زیدٌ»

اینجا هم مثل «بئس رجلٌ زیدٌ» اسم بعد از تمییز نکره (زید) را اسم مخصوص می‌گوئیم فقط نحوه تجزیه و ترکیب دو جمله در قسمت فاعل فرق می‌کند آنجا رجل فاعل بود اینجا هو مستتر در بئس فاعل است و رجل تمیز است.

می‌شود هم گفت نعم الرجلُ فارساً زیدٌ یعنی هم اسم ظاهر به عنوان فاعل آورد، هم تمیز اما باید بین تمییز و اسم فاعل یک تفاوت معنایی باشد. البته نمی‌شود اسم مخصوص را بر اسم ظاهر و تمیز مقدم کرد مطلقا.

 

نکته: ذکر اسم مخصوص اگر ما قبل از آن چیزی باشد که دلالت بر آن بکند لازم نیست مثل «زید نعم الرجل» یا «انا وجدناه صابرا نعم العبد»

 

نکته: گاهی بعد از نعم و بئس کلمه «ما» می‌آید که نقش آن همان اسم ظاهر و فاعل بودن است و معنای آن شیءٌ یا چیزی است از جنس اسم مخصوص است.

«نعم ما دارُنا» أی نعم الشیءُ دارُنا أو نعم الدارُ دارُنا

اگر هم بعد از «ما» اسم مخصوص نیامد بلکه جمله فعلیه آمد مثل «نعما یعظکم به» باز هم «ما» فاعل است  فقط آن را به معنای موصولی باید ترجمه کرد. أی «نعم الذی یعظکم به»

 

نکته: در مورد «حَبَّذا» هم «ذا» فاعل آن است و لازم الافراد و التذکیر است. مثلا: «حبذا زیدٌ» و «حبذا الهندات» فرقی نمی‌کند.

اگر حَبَّ بدون ذا بیاید جایز است حُبَّ خوانده شود و با اسم ظاهر یا مجرور به جر بیاید، مثل: «حبَّ زیدٌ» و «حبَّ بزیدٍ»

 

نکته مهم: هر فعل ثلاثی که صلاحیت داشته باشد مدح و ذم از آن ساخته شود نیز بر وزن «فَعُلَ» می‌تواند به قصد مدح و ذم استفاده شود. مثل: «شَرُفَ الرجلُ زیدٌ» و «لَؤُمَ الرجلُ بکرٌ»

#ادبیات

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

یکی از شاخص‌های تشخیص بدل عطف بیان صفت و حال، معرفه و نکره بودن صاحب آن ویژگی و جامد یا مشتق بودن خود ویژگی است.

معمولاً موقع خواندن از روی إعراب این تشخیص راحت‌ می‌شود؛ ولی موقع نوشتن یا بیان‌کردن ممکن است کار سخت شود.

این موارد را در قالب یک مثال با ترکیب:

معرفه جامد نکره جامد معرفه مشتق و نکره مشتق؛ می‌آورم تا تشخیص آنها و تفاوت‌هایشان روشن شود.

 

اسم جامد بعد از معرفه بیاید:

جاء زید رأسُه (بدل جزء از کل) - جاء زید اخوک (بدل کل از کل) - ضربت زیدا جعفرا (بدل غلط) - سُلِبَ زیدٌ ثوبَه (بدل اشتمال)

جاء ابوالحسن علیٌ (عطف بیان است؛ چون اسم معرفه آمده؛ ولی برای ما نوعی از اجمال دارد و به همین جهت اسم بعد توضیح می‌دهد و روشن‌تر می‌کند که منظور از ابوالحسن چیست.)

 

اسم جامد بعد از نکره بیاید:

اگر اسم جامد بعد از نکره بیاید هم همان حالات قبل را دارد:

جاء رجل رأسه - سُلِبَ رجلٌ ثوبَه

الا اینکه ترکیب دیگر بشود کالکلمة الواحدة یعنی ترکیب اضافی شود که قواعد خود را دارد.

 

اسم مشتق بعد از معرفه بیاید:

جاء زید راکباً - مسروراً - حزیناً (وقتی امری معرفه است؛ یعنی ما آن را با اوصاف و ویژگی‌های دائمش می‌شناسیم و قید موقتش یعنی بیان حالات فعل او برای ما موضوعیت دارد، اینجا حال و ذوالحال است.)

البته این مثال‌ها غالبی است و مواردی هم داریم که حال و نکره باشد مثلاً: «ما جاء رجل راکباً» اینجا چون رجل با ادات نفی آمده مفید عموم است و حکم همان معرفه را دارد یا مثلاً: «وَ تَنْحِتُونَ الْجِبٰالَ بُیُوتاً» (الأعراف:۷۴) که «بیوتا» جمع «بیت» با آنکه جامد است حال از «الجبال» است.

 

اسم مشتق بعد از نکره بیاید:

جاء رجلٌ راکبٌ - مسرورٌ - حزینٌ ( رجل نکره و راکب مشتق و اسم فاعل است، مسرور مشتق و اسم مفعول است و حزین مشتق و صفت مشبهه.

وقتی اسمی نکره است و نمی‌شناسیمش بازه ارتباط ما با او کوتاه می‌شود و ویژگی‌هایش هم در قالب صفت برای توصیف‌ دقیق‌تر خود همان مجهول می‌آید بر خلاف حال که خود آن اسم برای ما معرفه و روشن بود و به بیان ویژگی‌های موقت فعل او می‌پرداختیم.)

#ادبیات

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻در علم اصول از مرحوم شیخ انصاری به بعد مجاری تعیین تکلیف برای مکلف را بر اساس حالات سه گانه مکلف تقسیم بندی کردند.

👈 اگر مکلف قطع یا اطمینان دارد قابل تکلیف کردن نیست، آنچه خودش به آن قطع یا اطمینان دارد را صحیح می‌داند و اگر اشتباه رفت، در پیروی از لوازم غیر شرعی و غیر عقلائی که او را به این قطع رساند، معاقب است.

👈 اگر مکلف ظن دارد یعنی احتمال قوی یا راجح دارد، اگر این ظن او از مواردی است که شارع عمل بر اساس آن را حجت می‌داند مثل خبر واحد عادل یا عمل بر اساس نظر کارشناس، عمل بر اساس این ظن حجیت دارد ولی اگر مثل حدس و گفته غیر عادل و قیاس و... است، حجیتی ندارد و ملحق به شک است.

🔻 قاعده اولیه این است که هرکس به هر مقدار که علم دارد مکلف است، در دسته بندی نمی‌توانیم از عدم علم شروع کنیم چون عدم تفصیل بردار نیست اما علم تفصیل بردار است: یک موقع علم کامل است، یک موقع کم‌تر و همراه با احتمالات خلاف.

اگر احتمال خلاف نمی‌دهد، قطع است.

اگر احتمال خلاف می‌دهد ولی به قدری احتمال پایین است که عقلاء به آن توجه نمی‌کنند، اطمینان است و ملحق به قطع می‌شود.

اگر احتمال خلاف کم‌تر از احتمال واقع بودن در نظر شمای نوعی است اصطلاحا به آن ظن یا امارة بر واقع می‌گویند و اگر شارع به آن اعتبار(حجیت) داده است مثل واقع با آن رفتار می‌کنیم.

⁉️اینجا دو بحث مطرح می‌شود: یکی اینکه اگر کسی ظن شخصی بر خلاف آن اماره معتبره داشت، آیا باز هم آن اماره برای شخص حجیت دارد؟ دیگری اینکه آیا همه امارات معتبره نزد شارع مفید ظن نوعی هستند؟!

🔻 در هر صورت اگر چیزی نه مفید قطع یا اطمینان بود و نه شارع به آن به عنوان اماره(حکایت‌گر) بر حکم واقعی حجیت داده بود، ملحق به شک است و مهم نیست شما به آن ظن شخصی دارید یا شک، در هرصورت وارد مجاری اصول عملیه می‌شویم که دیگر ادعای عمل به واقع در آن نیست بلکه فقط ادعای برائت ذمه در عمل نسبت به آن داریم.

🔻 در فرض شک، چهار حالت برای مکلف متصور است:

👈 اگر حالت سابق برای او واضح بود و حالا به خاطر تغییر برخی شرایط شک کرده‌ است که آیا همچنان همان تکلیف سابق باقی است؟ به همان تکلیف سابق بایست عمل کرد که به آن می‌گوییم استصحاب. البته گاهی حالت سابق هست ولی لحاظ نمی‌شود مثل جایی که استصحاب عدم ازلی یا اصل مثبت باشد.

👈 اگر حالت سابق واضح نبود و کلا در اصل اینکه تکلیفی باشد یا نباشد، شک داریم؟ مجرای برائت است.

👈 اگر حالت سابق واضح نبود و میدانیم تکلیفی داریم ولی نمی‌دانیم واجب یا حرام است؟ خب کاری نمی‌شود کرد مخیریم خواستیم انجام دهیم خواستیم ترک کنیم اما در هر صورت نباید فعل یا ترک خود را به عنوان حکم واقعی شارع انجام دهیم.

👈 اگر حالت سابق واضح نبود و میدانیم تکلیفی داریم ولی نمی‌دانیم واجب است یا مستحب یا می‌دانیم باید ترک کنیم ولی نمی‌دانیم حرام است یا مکروه، در اینجا بایست احتیاط کرد الا در برخی موارد که از وجوب احتیاط خارج شده است اما آن موارد مثلا مثل شبهه غیر محصوره اینها به واسطه حکم ثانوی مثل مستلزم حرج بودن خارج شده‌اند و اشکالی به دسته بندی کلی ما وارد نمی‌کند.

📌 با شرح حالی از حوزه همراه شوید.

👈به شرح حال بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻دو دلیل که هر دو معتبر هستند و به یک امر واحد می‌پردازند اما دو مضمون متنافی دارند یا قابل جمع عرفی هستند یا خیر.

در صورت عدم امکان جمع عرفی بحث تعادل و تراجیح مطرح می‌شود، که چه‌کنیم؟! قائل به تساقط هر دو دلیل شویم؟ یکی را بر دیگری مقدم کنیم؟ چطور؟ و...

اما اگر دو دلیل در عین وجود نوعی از تنافی قابل جمع عرفی هستند ۳ روش برای این جمع وجود دارد:

روش اول: یک دلیل دیگری را تخصیص می‌زند، مثل اینکه یک دلیل می‌گوید: «اکرم العالم»، دلیل دوم می‌گوید: «لاتکرم الفاسق من العلماء»، در اینجا لسان تعارض وجود دارد و دلیل دوم که خاص و مقیدتر از دلیل اول است، موضوع دلیل اول را تخصیص به علماء عادل می‌زند.

📌 البته طردا للباب اینجا برای اینکه تفاوت تخصیص و تخصص مشخص شود، تخصص را هم توضیح می‌دهند. وقتی که موضوع یک دلیل تخصصا از موضوع دلیل دیگر خارج باشد، یعنی عقلا اصلا تنافی وجود ندارد که نیاز به جمع عرفی باشد و هرکدام از ادله یک موضوع مستقل از یکدیگر دارند، در اینجا می‌گوییم موضوع این دلیل تخصصا از آن دلیل خارج است. مثل اینکه یک دلیل می‌گوید: «اکرم العالم»، دلیل دوم می‌گوید: «لاتکرم زیدٌ الجاهل».

روش دوم: یک دلیل وارد بر دلیل دیگر شود، ورود چیزی شبیه به تخصص است، یعنی تنافی دو دلیل به واسطه اختلاف موضوع بر طرف می‌شود اما فرقش اینجاست که باید شارع مطلبی را بگوید تا این تمایز پدید آید. مثلا یک دلیل می‌گوید: «اکرم العالم»، دلیل دوم که حکم عقل باشد می‌گوید: «وقتی دلیلی نسبت به اکرام عادل وجود ندارد، حکم به برائت می‌شود». در اینجا با آمدن «اکرم العالم» از سوی شارع دیگر موضوع حکم عقل که «عدم الدلیل» باشد، تخصصا کنار می‌رود و دیگر موضوعی برای دلیل دوم نیست. این اتفاق را می‌گویند وارد شدن یک دلیل بر دیگری که مثال مشهور آن هم وارد شدن امارات معتبره شرعی بر اصول عملیه عقلی برائت، احتیاط و تخییر است. وقتی دلیل معتبر شرعی داریم عملا موضوع احتیاط عقلی که «عدم مؤمن من العقاب» باشد و موضوع تخییر که «عدم رجحان یک طرف بر دیگری» باشد، رفع می‌شود.

روش سوم حکومت است، در اینجا یک دلیل مفسر دلیل دوم می‌شود و سه حالت: مفسر موضوع، مفسر متعلق حکم و مفسر خود حکم دارد. نکته مهم این است که تفسیر یک دلیل اگر به بیان شارع باشد می‌شود حکومت و اگر به حکم عقل باشد همان تخصص است.

👈 مثال مفسر موضوع:

یک دلیل می‌گوید: «اکرم العالم» و دلیل دوم می‌گوید: «العالم الفاسق لیس بعالم»، در اینجا دلیل دوم تفسیر می‌کند که منظور از العالم در دلیل اول مضیق‌تر از مطلق علماء است. گاهی هم ممکن است دلیل دوم موضوع دلیل اول را توسعه دهد، مثلا دلیل دوم می‌گوید: «العامی العادل عالم» اینجا موضوع العالم در دلیل اول به «عالم و عامی عادل» توسعه یافت.

👈مثال مفسر متعلق حکم:

در مثال قبل حکم: وجوب و متعلق آن: اکرام است و اگر دلیل دوم چنین باشد: «المشی وراء الانسان لیس اکرامه» در حالی که عرف این را اکرام می‌داند، با این دلیل جدید از سوی شارع، این مورد از اکرام عرفی اعتبارا خارج شد و متعلق حکم مضیق شد، برای توسعه متعلق حکم نیز مثلا دلیل دوم بگوید: «مجرد السلام اکرام» درحالی که فرضا عرف این را اکرام نمی‌داند ولی دلیل دوم به اعتبار بیان شارع آن موضوع عرفی را توسعه داد.

👈 مثال مفسر حکم:

مثلا دلیل اول می‌گوید: «عندما تفطر فاعتق رقبة» در اینجا حکم: وجوب و متعلقش: عتق رقبه است و دلیل دوم می‌گوید: «المراد منه افطار صیام الرمضان»، در نتیجه دلیل دوم، حکم وجوب عتق رقبه را مضیق به مورد افطار روضه ماه رمضان می‌کند. مثال برای توسعه حکم نیز مثل اینکه دلیل اول گفته است: «عندما لاتعرف الحکم الشرعی فاسأل من اهله» سپس در دلیل دوم گفته است: «ذکر الحکم الشرعی من باب المثال» اینجا دلیل دوم حکم لزوم سوال کردن هنگام عدم علم به حکم شرعی را به لزوم سوال کردن در هر مسأله‌ای که بنای بر عمل در آن داریم، توسعه می‌دهد.

📌 با شرح حالی از حوزه همراه شوید.

👈به شرح حال بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔰 دوستی کواری، سوار مینی‌بوسی خارج از منطقه کوار شده بود و دیده بود عکس یک شهید آشنا آنجا است! «شهید حمید احمدیان دیلمی» اهل سیاهکل گیلان، فرمانده سپاه شهر کوار (فارس) در زمان جنگ.

🔰 از راننده می‌پرسد، این شهید را می‌شناسی؟! گفته بود نه. مینی‌بوس را از یک کواری خریده‌ام و او موقع فروش، شرط کرده این عکس باید اینجا باشد و مینی‌بوس را به هرکس دیگری هم که فروختی باید با این شرط بفروشی.

شهید دیلمی شهید غیر بومی که ۴۱ سال از شهادتش می‌گذرد اما هنوز تصویرش در طاقچه خیلی‌ از خانه‌های مردم کوار وجود دارد، شهیدی که مجموعا دو سال هم در بین مردم شهر کوار نبود ولی هنوز هم مردم دوستش دارند.

⁉️ حال، امروز مردم مسئولین خود را همینطور دوست دارند؟ الان چندتا مسئول اینطوری پیدا می‌کنید که مردم واقعا به آنها عشق بورزند؟! نمی‌خواهم بگویم مسئولین ما بی‌اخلاص و فاسد شده‌اند درنتیجه آن محبت‌ها و عشق ورزیدن‌های مردم به مسئولین کم شده است! چون قطعا هنوز کم نیستند افرادی که خالصانه برای خدا و مردم کار می‌کنند اما یک اتفاقی افتاده است که بعید می‌دانم کسی بتواند منکر آن شود.

⁉️ مردم چرا به حاج قاسم عشق می‌ورزیدند؟! چرا به خیلی از مداح‌ها و یا منبری‌های معمولی عشق می‌ورزند؟! آنها یک ویژگی دارند که اکثر مسئولین ندارند. آنها جلو چشم مردم بودند و هستند، راحت بین مردم رفت و آمد می‌کنند.

🔰 مسئولین ما دیگر بین مردم نیستند. جلو چشم مردم نیستند. در اکثر طبقات اجتماعی از مسئولین هم این اتفاق افتاده است، حتی نیروهای نظامی سپاهی و بعضا روحانی که مهم‌ترین ویژگیشان مردمی بودنشان بود، تحت عنوان بحث‌های امنیتی یا ارزان سازی رفته‌اند برای خودشان مجتمع‌هایی ساخته‌اند و بین خود و توده مردم دیوار کشیده‌اند. خیلی از خریدهایشان را هم همانجا می‌کنند و بچه‌هایشان را همانجا به مهدکودک و دبستان می‌فرستند و مستقیم هم از همانجا می‌روند سر کار حتی در سطح یک امام جمعه شهر بزرگ هم همه در مکان‌های خاص و سازمانی با ایجاد مدل‌های مختلفی از حفاظت‌ها و محافظ زندگی می‌کنند.

⁉️ حالا این محافظ‌ها کارشان چیست؟ محافظت جان؟! خیر! مگر چه کسی دیگر کاری به جان این آفایان دارد؟! محافظت از مزاحمت مردم مد نظر است.

🔰 آقایان مسئول مثل نماینده و استان‌دار و بخش‌دار و فرمانده و.. در مساجد و هیات‌ها فقط شاید سالی یک بار به صورت رسمی به عنوان دیدار با مردم و پرسش و پاسخ و یا دم انتخابات پیدایشان می‌شود. در حرم هم همینطور! آنجا که دوربین و بازرسی عمومی هم هست از درپشتی می‌آیند و افاضه‌ای می‌کنند و می‌روند!

در نماز جمعه هم با وجود آن همه اقدامات حفاظتی از در پشتی مشرف می‌شوند و می‌روند جایی می‌نشینند که نرده‌ای بین آنها و مردم باشد!

🤲 خدا رحمت کند علامه مصباح را که در مراسم ترحیم علما هم که شرکت می‌کردند می‌رفتند آخر مجلس بین مردم و طلبه‌ها می‌نشستند.

 🔰 یک موج ترور در دهه ۶۰ راه افتاد و بهانه درست کرد برای آقایان! قبلش حتی امام هم وقتی به قم آمدند، راحت بین مردم رفت و آمد می‌کردند، با یک ماشین معمولی با ۲ نفر همراه می‌رفتند خانه علما سر می‌زدند و برای اینکه کوچه‌ها باریک بود، گاهی با ژیان می‌رفتند. بازرگان می‌گوید آن اول کار که امام رفته بودند قم، گاهی ما و اعضای هیات دولت با مینی‌بوس‌های عمومی می‌رفتیم قم.

🔰 حالا یک موج ترور آمد و تمام شد اما هنوز که هنوز است آن بساط حفاظت عجیب و غریب برداشته نشده است! حتی در نماز جمعه‌ها با وجود بازرسی اولیه، هنوز مردم معمولی از مردم یک رده خاص‌تر جدا شده‌اند، کسانی که یک هزارم درصد هم احتمال خطری برای آنها وجود ندارد! ماجرا دو طبقه شدن مردم و مسئولین است!

🔰 قرآن می‌گوید همه انبیاء که می‌آمدند، بین مردم زندگی می‌کردند. مردم می‌دیدند اینها دارند مثل خودمان در بازارها رفت و آمد می‌کنند مثل خودمان خرید می‌کنند، غذا می‌خورند.

👈 «یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشی‏ فِی الْأَسْواقِ» (الفرقان:۷)

اصلا شعار همه انبیاء این بود که مردم! ببینید ما هم مثل خودتان هستیم.

👈 «قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» (ابراهیم:۱۱)

کار به جایی رسیده بود که مخالفان انبیاء، طاغوتی‌های زمان، می‌گفتند بابا این انبیاء که مثل خودتان هستند اینها که از همین طبقه خودتان هستند، چرا می‌خواهید اینها را اطاعات کنید! اگر اینها که از طبقه برتر نسیتند را اطاعت کنید زیان‌کار می‌شوید.

👈 «وَلَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَرًا مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذًا لَخَاسِرُونَ» (مؤمنون:۳۴)

📌 حرکت همه انبیاء مردمی بود و انقلاب اسلامی هم اگر تمایزی با دیگر حرکت‌ها داشته است از مهم‌ترین‌هایش این همراه داشتن مردم با خود بوده است، اگر با ۲ طبقه کردن مردم و مسئولین، مردم را از حاکمیت و همراهی با انقلاب جدا کردیم قطعا شکست خواهیم خورد!

....................

 

«لَقَدْ جَآءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ» (توبه:۱۲۸)

یقیناً پیامبری از جنس خودتان به سویتان آمد که به مشقت افتادنتان بر او دشوار است، اشتیاق شدیدی به شما دارد، و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است.

.....

خدا را شکر که پیامبری برای ما قرار داد که از خودمان است.

اگرچه نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) حقیقت نورانی بدون قیاس به ما دارند ولی خداوند تبارک و تعالی می‌گوید: این پیامبر از خودتان است، یعنی راحت باشید، او از یک طبقه دیگر که حرفتان را نفهمد یا گوش نکند نیست، با او ارتباط بگیرید، سخن بگویید، او می‌شنود و می‌فهمد، دوستتان دارد، «عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ» با مشقت و سختی‌تان او هم به سختی می‌افتد، «حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ» شوق به شما دارد، مثل پدر و مادری که شوق به فرزندانشان دارند، بلکه او اشفق از پدر و مادر است، «بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ» او بر شما مهربان و رحمت کننده است.

اگر مشکلی داریم، کجا بهتر از در خانه رسول الله، پدر واقعی ما ایشان است، مهربان‌ترین و کار راه بیاندازترین پدر دنیا، با پدرمان حرف بزنیم و مشکلمان را به ایشان بگوییم.

👈به شرح حال بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

حضرت آقا بارها در مورد لزوم انقلابی بودن حوزه قم سخن گفته‌اند.


دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 46 ثانیه

یکی از مواردش سال ۹۴ بود: «حوزه‌ی قم باید انقلابی بماند».

از دوستان طلبه خودم می‌پرسم، شما هم از دوستان طلبه خود بپرسید: بعد از این صحبت‌های حضرت آقا بجز یک مشت بنر و همایش و از این کارهای شعاری و فرمایشی چه اقدام خاصی در این رابطه دیدید؟!

شاید کسی باورش نشود بیشتر طلبه‌های ما از سیکل و دیپلم و نوجوانی وارد حوزه می‌شوند و حداقل ده سال حوزه برایشان صبح و شب برنامه علمی ریخته است، اما یک واحد در مورد تاریخ معاصر، در مورد تاریخ شیعه پس از اهل بیت، در مورد دشمن شناسی، در مورد تطبیق شعارها و آرمان‌های انقلاب با معارف اسلامی و... حتی یک واحد درسی حتی یک درس مختصر در برنامه درسی طلاب وجود ندارد.

اینکه در این حجم عظیم از برنامه‌ریزی درسی یک کلمه از این حرف‌های نباشد، جای تعجب ندارد؟! حالا آقای مسئول حوزوی صدبار هم اسم امام و آقا را بیاورد و به انقلابی بودن توصیه کند! خروجی عملی‌اش چیست؟!

قرآن می‌گوید شعار همه انبیاء بدون استثناء دعوت به توحید و اجتناب از طاغوت بوده است.

«وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ»

اما در دروس حوزه حتی یک کلمه از این بحث نمی‌شود که طاغوت کیست؟! چیست؟!

سیر علمی شمار زیادی از طلاب کامل می‌شود، بلکه اجتهادشان هم در موضوعات مختلف کامل می‌شود اما آیات متعددی از قرآن حتی یک‌بار در این سیر علمی و اجتهادی دیده نمی‌شود، قرآن و روایاتشان از آیاتی که بوی ارتباط به انقلاب و مبانی‌ آن دهد، سانسور شده است‌.

👈به شرح حال بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

یک شاخصی که خداوند برای پیروی از اولیاء خودش معرفی می‌کند مطالبه اجر نکردن آنها است.

«اتَّبِعُوا مَنْ لَا یَسْأَلُکُمْ أَجْرًا وَهُمْ مُهْتَدُونَ» (یس:۲۱)

از کسانی پیروی کنید که پاداشی از شما نمی‌خواهند و آنان راه یافته‌اند.

این مساله آنقدر مهم است که خداوند در چند آیه مختلف به پیامبر اکرم دستور می‌دهد که به مردم بگو من از شما اجری طلب نمی‌کنم.

«قُلْ لَآ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا» (انعام:۹۰)

بگو: در برابر رسالتم پاداشی از شما نمی‌خواهم.

«یَا قَوْمِ لَآ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا ۖ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى الَّذِی فَطَرَنِیٓ ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ» (هود:۵۱)

ای قوم من! از شما [در برابر ابلاغ رسالتم‌] هیچ پاداشی نمی‌خواهم، پاداشم فقط بر عهده کسی است که مرا آفریده؛ آیا نمی‌اندیشید؟

 

درست است که طلبه و روحانی خرج دارد ولی خداوند راه‌های مختلفی برای تامین او تدارک دیده است و همیشه هم مردم خودشان اینقدر لطف و محبت دارند که بدون اظهار نیاز از طلبه‌ها قدردانی می‌کنند.

در روایتی در کافی، حضرت رضا(ع) به یکی از اصحاب خود می‌گویند میایی باهم به سفر عمره برویم؟

آن فرد که پولی نداشته شرمنده می‌شود و با خجالت می‌‌گوید آقا جان امر با شماست ولی من خرجی سفر ندارم.

حضرت ناراحت می‌شوند و استبعاد می‌کنند که یعنی چه این حرف؟ سبحان الله معلوم است وقتی من دارم به تو امر می‌کنم خرجت را هم تکفل می‌کنم.

«فَقَالَ سُبْحَانَ اَللَّهِ مَا کُنَّا نُکَلِّفُکَ وَ لاَ نَکْفِیکَ»

این حکایت و قاعده همه‌جا هست، کافی است در مسیر امر امام باشیم، آنگاه تکفل ما با خود امام است.

البته همه این صحبت‌ها به معنی این نیست که اگر مردم احسان کردند و لطف داشتند و خواستند محبتی کنند طلبه باید رد کند، بلکه به معنی این است که طلبه نه به دنبال پول مردم باشد و نه از آنها مطالبه کند.

👈به شرح حال بپیوندید.

  • حمید رضا باقری