شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۶۵ مطلب با موضوع «حوزه و روحانیت» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

زندگی طلبه‌ها

چند وقت پیش یک دورهمی با طلبه‌های سطح داشتم، اول از همه بهشون گفتم شما چقدر شهریه می‌گیرین؟! رقم‌ها از آنچه انتظار داشتم خیلی پایین‌تر بود.

بعد قیمت یک خانه معمولی را گفتم، قیمت ماشین و گوشت و مرغ و میوه و...

پرسیدم به نظرتان با این شهریه می‌شود خانه و ماشین خرید؟! می‌شود یک زندگی حداقلی را داشت؟!

شهریه متاهل‌ها را هم گفتم و همه تصدیق کردند با این شهریه، حتی زندگی حداقلی اجاره نشینی هم نمی‌توان داشت.

بعد خاطرات خودم و دوستانم را گفتم تا باورشان شود گرانی همیشه بوده است، شهریه طلبه‌ها هم همیشه کفاف یک زندگی حداقلی را نمی‌داده است، نه اینکه الان خیلی اوضاع خراب شده باشد، الان تازه خوب هم شده است.

همه تصدیق کردند که با حساب و کتاب دو دوتا هیچ کدامشان آینده روشنی نخواهند داشت.

بعد گفتم خب زندگی طلبه‌هایی که ۱۵ تا ۲۰ سال در حوزه هستند و خوب درس می‌خوانند تبلیغ می‌روند و خلاصه اهل زحمت کشیدن هستند را بروید ببینید، من که هرچه دیده‌ام همه در کیفیت خوب و متوسط به بالای جامعه زندگی می‌کنند، غذای خوب، ماشین متوسط جامعه، معمولا خانه هم یا از خودشان است یا به هرحال در خانه نسبتا خوبی زندگی می‌کنند. حداقل مسافرت مشهد و عراق هرسالشان هم به راه است. معمولا چندتا هم بچه دارند که لباس و ظاهر خوبی دارند.

بله اوضاع ظاهری آنها طوری هم نیست که مردم به طمع دنیا به حوزه بیایند ولی واقعیت زندگی آنها خوب و رضایت بخش است.

خب پس آن دو دوتاها کجا رفت؟! چرا ما چشمانمان را باز نمی‌کنیم؟! همه چیز به حساب و کتاب‌های ما نیست.

«الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَآءِ ۖ وَاللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» (۲۶۸ - البقره)

هر وقت در این دو دوتا چهارتاها و ترس از آینده افتادیم، بدانیم در بازی شیطان افتاده‌ایم.

شیطان وعده فقر می‌دهد و خدا وعده مغفرت و فضل، استحقاقی از ما نیست اما از فضل خداوند روزی خواهیم خورد، خدا هم ندار نیست.

باید چشم‌ها را باز کرد، درست دید، خدا را دید، این داستان فقط مربوط به طلبه‌ها هم نیست، همه همینطور هستند.

...........

در پاسخ به این یاداشت بحث‌های جالبی در کانالم راه افتاد که تبدیل شد به یک پویش به نام خدا هست.

برخی مطالب را خودم می‌نوشتم برخی هم مخاطبان و دوستانم می‌فرستادند و آنها را در ادامه می‌آورم:

یکی از اساتیدم که خیلی هم موفق است و صاحب تالیفات مطرح و فرد نسبتا مشهوری است، در تلویزیون و... هم حاضر می‌شود و اوضاع زندگیش هم نسبتا خوب است، می‌گفت: وقتی می‌خواستم حوزه بیایم پدرم به من گفت چه کسی می‌خواهد خرج تو را بدهد؟! به آن فکر کرده‌ای؟! می‌گفت: به پدرم گفتم یک کسی را می‌شناسم خیلی پول دار است، به من گفته برو خیالت راحت خرجت با من. پدرم نمی‌دانست من منظورم خداست و واقعا فکر کرد یک کسی به من این وعده را داده است و دیگر چیزی نگفت.

به حوزه آمدم خدا را شکر، خدا هم همیشه حواسش به من بوده است.

📌دوستان عزیزم اگر ماجراهای جالبی دارید بفرستید تا منتشر کنم.

این ماجراها قوت قلب دیگران است بارها بازخوردهای خیلی خوبی از نوشتن این ماجراها دیده‌ام.😊

..................

خودم وقتی می‌خواستم به حوزه بیایم پدرم استرس آینده‌ام را داشت اما مثل همیشه مخالفتی نمی‌کرد و می‌گفت من نظرم را به تو می‌گویم ولی هیچ اجباری در کار نیست و خودت باید تصمیم بگیری.

پدرم گفت: من دوستی داشتم که بعد از دانشگاه، رفت حوزه، زمان گذشت و چند وقت پیش در مسجد دیدمش داشت تند تند نماز می‌خواند، پشت سر هم، تعجب کردم و پرسیدم چکار می‌کنی؟ گفت: نماز استیجاری گرفته‌ام. حالا من به تو می‌گویم می‌روی فردا روز اینطور نشوی!

خدا همان لحظه به دلم انداخت صحبت‌هایی با خدا کردم و بعد به پدرم قول دادم خیالتان راحت اگر روزی قرار شد من به این شرایط بیافتم حوزه را کنار می‌گذارم.

الحمد لله هم بعد از حوزه آمدن همیشه اوضاع بهتر و بهتر شد، طوری که همیشه برایم تعجب بود که چرا خداوند اینقدر زیاد به من لطف می‌کند و چون عدم استحقاق خودم را می‌دانستم، گاهی نگران می‌شدم که نکند در سنت استدراج هستم، تا اینکه فهمیدم نعمت خدا اگر با شکر همراه باشد، استدراج نیست‌.

«أَمَّا مَعَ اَلْحَمْدِ فَلا»

..........

کانال حوزه توییت که کانال خوبی هم هست در گذشته این چنین پویشی راه انداخته بوده، اولین پست آن که در این مورد نوشته و مطالب طلاب بعد از آن آمده را می‌توانید از لینک زیر شروع به مطالعه کنید.👇

https://eitaa.com/HozeTwit/8624

.....................

متن از یکی از مخاطبان👇

سلام علیکم

یکی از تجربه‌ها و عنایت این بود:

سال دوم طلبگی برای عروسی برادرخانم دعوت بودیم رسم هدیه هم مرسوم هست خلاصه دست وبالم چیزی نبود، یادم هست مدرسه معصومیه مسابقه کتاب امر به معروف و نهی از منکر حاج آقا قرائتی گذاشته بود و به نفر اول ۱۵۰تومن، نفر دوم ۱۰۰ و نفرسوم ۵۰ به قید قرعه جایزه می‌دادند، من شرکت کردم چند روز رفتم بعد مسابقه گفتم کی قرعه کشی می‌کنید، چند بار امروز و فردا کردن اتفاقا یکی دو روز قبل از عروسی قرعه کشی کردن و جالب بود بین ۴۰الی ۵۰نفر اول اسم من درآمد ....قضیه برا سال ۹۳و ۹۲ هست.

.........

پیام یکی از دوستان عزیز که طلبه موفقی هم هستند. کاش می‌شد جزئیات بیشتری که خبر دارم خیلی هم جذاب است را بنویسند.😊😉👇

تا قبل از ورود به حوزه و در زمانی که دانشجو بودم، در برابر هر بار درخواست و اعلام من به خانواده برای شروع فرآیندهای خواستگاری، تنها یک جواب معروف از سوی مادر و پدر میشنیدم : هر زمان دستت در جیب خودت رفت بعد...

هنگامی که تصمیم به آمدن حوزه گرفتم در ابتدا خانواده مخالف بودند اما با دیدن اصرار من صرفا در این حد کوتاه آمدند که جلوگیری نکنند و احترام بگذارند هرچند باز هم مخالف بودند و یکی از مهمترین دلایلشان هم این بود : مگر می شود با شهریه ی طلبگی زندگی کرد و تشکیل خانواده داد؟؟

با شروع طلبگی و باقی ماندن نیاز به ازدواج، یکبار که باز درخواست خود را با مادر مطرح کردم ناباورانه جواب سابق را نشنیدم و این بار کاملا همدلانه قرار بر شروع فرآیندهای سنتی و پیدا کردن مورد و... شد.

خودم هم باور نمیکردم اما این بار حتی یک بار هم خانواده ی خودم از من نپرسیدند که اگر خانواده ی عروس از ما پرسیدند درآمد فرزند شما چقدر است و خانه و ماشین و... چه دارد؟ چه جواب بدهیم؟؟؟

خلاصه چند مورد از سوی آشنایان معرفی شد و جلسات خواستگاری برگزار شد و بعد از دو سه مورد درنهایت به مورد نهایی رسیدیم و کار بدون مانعی جلو رفت (قبل از این مورد آخر خیلی خاص و ویژه از سلطان طوس درخواست کرده بودم که کار ازدواج حقیر را به سامان برساند)

تمام دارایی و پس انداز حقیر که حاصل کارهای در زمان دانشجویی بود به اندازه ی یک النگویی شد که در زمان جاری شدن صیغه ی محرمیت (عقد موقت) به عنوان مهر تعیین شد و تقدیم عروس خانم شد!!!

بعدها و بعد از ازدواج یک بار پدرخانمم اینطور به من گفت: "برای خود من خیلی جالب است که ما برای موردهای معمول خیلی سختگیری میکردیم اما در مورد تو حتی یادمان نبود بپرسیم درآمدت چقدر است و چه داری؟"

و همینطور بعدها متوجه شدم خانواده ی همسرم بعد از آنکه دو دخترشان را به شهرهای دیگر داده بودند تصمیم گرفته بودند دختر آخرشان را به غیر از ساکن شهر خودشان (شیراز) ندهند اما خودشان هم تعجب میکردند که این مورد هم که از اول معلوم بود داماد ساکن قم خواهد بود بدون آنکه در خاطرشان باشد که چه تصمیمی گرفته بودند کارها جلو رفت و تمام شد...

الحمدلله الان رابطه ی بسیار خوبی هم با خانواده ی همسرم داریم و آنها شهر قم را هم دوست دارند و سفرهای خاطره انگیزی به قم داشته اند.

الحمدلله خانواده ی خودم هم علی رغم مخالفتشان با حوزه آمدن بنده، حمایت و همراهی خودشان را داشته اند تا کنون و بعد از گذشت سیزده سال از آن ماجراها...

الان نیز به حمدالله و المنت دو فرزند دارم و خانه و ماشین هم از خودم دارم و چرخ زندگی به برکت کرم حضرت معصومه(س) می‌چرخد...

..........

پیام یکی از مخاطبان👇

سلام

وقتی به حوزه آمدم به خانواده‌ام نگفتم چرا که مخالفت اونا و ترس از معیشت من موجب رنجش آنها می‌شد، گفتم می‌روم تهران کاری پیدا کرده‌ام تا راضی شوند که بیایم ولی من همیشه واقعا اعتقاد داشتم که خدا در روزی رسانی هوایم را دارد، مخصوصا که تازه ازدواج کرده بودم روی قولش در تامین معاش زن بچه  حساب ویژه ای باز کرده بودم و باتوکل تصمیم به این کار را گرفتم همیشه متوجه بودم همینکه پولم به ته می‌رسید تمام نشده روزی جدید می آمد و من روزگار می‌چرخاندم تا اینکه زد و خدا دختری به ما هدیه داد و بچه دار شدن ما درست خورد به دوران گرانی سرسام آور پوشک، یک شب که بچه پوشک تمام کرده بود و من پولی نداشتم، خانمم از من خواست که برای بچه پوشکی تهیه کنم، همینجور مات ماندم و اندوهی دلم را گرفت که الآن چیکار کنم و به ذهنم هم خورد که خدا خودش تضمین کرده روزی بچه ها رو، پس چرا الآن من پول پوشک این نوزاد را ندارم.

همان لحظه پیامکی به گوشیم رسید دیدم که مبلغی به حسابم آمده نگاه کردم دیدم که مبلغ اگه اشتباه نکنم به  اندازه همان پول پوشک بچه بود از تعجب مبهوت ماندم و هیچ وقت نفهمیدم پول از کجا آمد ولی چیزی که برایم ثابت شده بود دست خدا را در زندگی طلبگی ام می‌دیدم که هیچوقت مرا در معیشت زن و بچه شرمنده نکرد.

..........

شبیه این ماجرا در زندگی عمده کسانی که دنبال انجام تکلیف هستند، چه طلبه و چه غیر آن فراوان دیده می‌شود.

ظاهرا خدا دوست دارد با چراغ روشن بنزین حرکت کنی و سر وقت پمپ بنزین هم برایت جور می‌کند، فقط تو نترس و با چراغ روشن بنزین حرکت کن.😊

یکی از اساتید می‌گفت من مواردی بوده پول نداشته‌ام و وقت بیمه ماشینم رسیده بوده با این وجود رفته‌ام سمت دفتر بیمه در همان زمان دم در دفتر بیمه پول به حسابم آمده یا موردی دیگر می‌گفت به فروشگاه می‌روم با خانواده و پول در کارتم نبوده ولی تا موقع کارت کشیدن  پول آمده.

یکی از رفقا می‌گفت در ماجرای فوت پدرش هزینه‌های کفن و دفن زیاد شده بود و من هم مانده بودم چه کنم؟! به کسی هم نمی‌خواستم بگویم پول ندارم، توکل بر خدا کارتم را دادم و رمز را گفتم کارت کشید و عملیات موفقیت آمیز! مانده بودم یا خدا چه شد؟! چند دقیقه بعد یکی از دوستان آمد در گوشم گفت فلان مبلغ واریز شد‌.☺️

خود بنده تقریبا هر ماه از این موارد دارم، ماه مبارک رمضان تصمیم گرفتم افطاری دهم و به خدا گفتم خدایا من که نمی‌خواهم اسراف کنم می‌خواهم برای رضایت تو و شاد کردن دل دوستانم و جمع شدنمان افطاری دهم، خلاصه سه بار افطاری دادم و سه بار پولم به ته رسید و دوباره شارژ شد‌. الحمد لله در این سال‌ها توکل خانمم از خودم بیشتر شده با اینکه گاهی به او می‌گویم دیگه پولم ته کشید و تمام شد. می‌گوید: تو همیشه همین را می‌گویی خدا بزرگ است و خودش می‌رساند و دوباره یک لیست خرید به من می‌دهد معمولا هم کم نمی‌گذارد.😄 من هم مجموعه کارت‌هایم را بر می‌دارم می روم یک عابر بانک که کسی نباشد پیدا می‌کنم، آنقدر موجودی می‌گیرم تا بالاخره آن کارتی که شارژ شده را پیدا کنم و تا حالا هم همیشه به قدر نیاز شارژ شده بود الحمد لله.🤲

البته یکی دوبار مجبور شدم قرض بگیرم ولی بعدا فهمیدم پول در فلان کارت یا فلان‌جا بوده درست فکر نکرده‌ام و زود سراغ گزینه قرض گرفتن رفته‌ام.

پیشنهاد می‌کنم ماجرای خانه خریدنم را هم بخوانید.👇

https://eitaa.com/sharhe_hal/4606

..........

✍️ جایزه کتاب سال...

ماجرای جالبی در ادامه پویش خدا هست دارم.

وقتی خانه جدید خریدیم همه تجهیزات لازم را گرفتیم الا فرش که پول برای آن کافی نبود.

فرش قبلی و موکت بود ولی کافی نبود و موکت‌ها هم چون برش خانه قبل داشت، چندان قابل استفاده نبود.

به خانمم قول دادم فرش هم می‌خریم، مدتی گذشت تا اینکه بالاخره زنگ زدند و گفتند شما برنده جایزه کتاب سال شده‌ای. گفتم خب بفرمایید؟ قبل از هر صحبتی گفتند شماره حساب سیبا بدهید. همایش هم فلان موقع است اگر بتوانید تشریف بیاورید.

گفتگو تمام شد و یاد یکی از اساتید افتادم که می‌گفت اوضاع مالی خوبی نداشتم و از رادیو شنیدم چیزی به اسم جوان نخبه هست و من هم رزومه و مدارکم را فرستادم. زمان احمدی نژاد بود، چند وقت بعد ۳۵ سکه بهار آزادی به من دادند، آن زمان برای اینکه نخبه‌ها را در فضاهای مختلف حمایت کنند در اینطور قالب‌هایی آنها را تامین می‌کردند.

با خودم گفتم آن بنده خدا یک رزومه فرستاده، حالا من که خودشان آمده‌اند دنبالم، حالا زمان رئیسی، سید محرومان است، ۳۵ سکه ندهند، یک سکه که می‌دهند. اصلا یک ربع سکه که می‌دهند، همین هم بدهند خدا را شکر.😂

به خانمم گفتم: خانم پول فرش جور شد، پاشو بریم سرای ایرانی. خانمم گفت: خب فرش باید جفت باشه. گفتم: باشه جفت باشه. پیش خودم گفتم: خدا از این دست رسونده بگذار من هم از اون دست بدهم. فرش خودمون رو هم دادیم یک کسی که نیاز داشت.

به خانمم گفتم کم نگذار برو هر فرشی دوست داری بخر!😄

وسط بررسی فرش‌ها موقع مباحثه‌ام بود، رفتم بحث برخط انجام دادم وقتی برگشتم دیدم بچه‌ها در قسمت دوچرخه فروشی دارند بازی می‌کنند.

خانمم برای سرگرم شدن بچه‌ها آنها رو برده بود پیش دوچرخه‌ها. آنجا هم دوچرخه را می‌دهند هرچه بچه خواست بازی کند. عجب پلتیکی! دیگه مگه بچه کوتاه می‌آمد، سرای ایرانی رو گذاشته بود روی سرش که من این دوچرخه رو می‌خواهم.

گفتم: باشه و اونم فاکتور کردیم.

خانمم پرسید: حالا پول از کجا آوردی؟! گفتم: خیالت راحت تو برو فرش رو بخر. خلاصه دیگه فرش دم دری و فرش اتاق و رو فرشی هم اضافه شد و یک خرید سنگین!

پول مادر خانمم دستم بود، قرار بود براش خرید کنم، گفتم حالا اینو می‌دهم، بقیه‌اش هم چک می‌دهم، جایزه کتاب سال که واریز شد همه رو تسویه می‌کنم.

خلاصه خرید رو انجام دادیم.

یک روز، دو روز، یک هفته، دو هفته شد، نه خبری از جایزه کتاب سال شد نه خرید مادر خانمم نهایی شد.

هر روز هم استرس من بیشتر می‌شد. تا اینکه برادر خانمم زنگ زد گفت برنج که چند ماه قبل سفارش داده بودی خریدم، ۴ میلیون پولش رو بریز به کارت مامان!😭

موندم چه کنم؟! چند روز بعد موعد خرید مادر خانم شد و پول جور نشد! فروشنده منو می‌شناخت و هرچی جنس می‌خواستم بدون پیش پرداخت بهم می‌داد. جنس‌ها رو فرستادم، به مادر خانمم هم گفتم: راستش پول شما رو خرج کردم حالا دو سه ماهه تسویه‌اش می‌کنم و اوشون هم گفت: فدای سرت‌.

رسید موعد همایش جایزه کتاب سال، گفتم لابد می‌خواستن سکه بدهند دیگه پول واریز نکردند!😂

رفتم تهران، خانمم گفت: برای مراقبت از بچه‌ها، مرخصی ندارم و باید رزرو بگیرم، اینقدر پول می‌خواهد گفتم بگیر نگران نباش جبران میشه!😄

تهران هم یه مسیر رو مجبور شدم با اسنپ برم و دوباره آخرین هزینه رو هم دادم.

همایش سنگین بود، رئیس دانشگاه آزاد، معاونت علوم و تحقیقات و... اساتید دانشگاه و...

گفتم الحمد لله جایزه از ربع سکه به تمام سکه ارتقاء یافت!😄

بعد از سخنرانی‌های عزیزان مبنی بر لزوم حمایت از نویسندگان در زمینه انقلاب اسلامی، دیگه گفتم واقعا اینقدر رو دیگه انتظار نداشتم.😂

خلاصه رفتیم دقیقه ۹۰ و تقدیر و تشکر، یک لوح تقدیر دادند و یک تندیس!

گفتم: لابد سکه را داخل لوح تقدیر گذاشته‌اند!😂

مثل کسی بودم که موقع سقوط آزاد، فکر می‌کند لابد الان قراره بال دربیاره!

همان لوح تقدیر و تندیس، شد جایزه کتاب سال. البته چند ماه بعد ۳ میلیون بدون اطلاع از مبداء به حسابم آمد که شاید هم آن جایزه کتاب سال بوده.

خدا می‌خواست ما را فرش دار کند جایزه کتاب سال به ما داد، البته اعتماد کردم به جایزه کتاب سال و به آن نرسیدم.

«وَلَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَىٰ دُونَ الْعَذَابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»

خداوند می‌گوید: قبل از کتک یک پس کله بهت می‌زنم، اگر گرفتی حل میشه اگر نگرفتی اون وقت کتک در کار است.

الحمد لله زود فهمیدم از کجای مسیر اشتباه رفته‌ام و مسیر را اصلاح کردم در نتیجه مسیر رحمت شروع شد، بدهی‌های فرش هم چهار پنج ماهه تسویه شد، چک‌هایش هم تا اینجا برگشت نخورده الحمد لله.

از باب «یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ» گذشته بد هم مقدمه رحمت می‌شود.

خلاصه هرچه خرج کردی روزی‌ات شده، به ما سوی الله هم اعتماد نکن حتی جایزه کتاب سال.😂

بر درِ شاهم گدایی نکته‌ای در کار کرد

گفت بر هر خوان که بِنْشَستَم خدا رزّاق بود.

.........

اینم خاطره یکی از دوستان خوب خودم که خیلی هم خوش روزی هست و از سال اول باهم رفیق هستیم.👇

سلام

برای یک مسئله‌ای  قریب به سه میلیون پول نیاز داشتم که باید جورش میکردم، یه مقدار(دقیقا انقدر👌) ذهنم مشغول شده بود ولی چون اصولاً خوش روزی هستم و تو خرج کردن هم بدون حساب و کتاب خرج میکنم و بحمدالله یادم نمیاد جایی به سختی خورده باشم، زیاد نگرانش نبودم. همون ایام بود که یه شب با خانم رفتیم برای دخترم لباس بخریم، تو مغازه بودم که یک آقای عرب زبانی آمد و سلام علیک گرمی کرد، با خودم گفتم لابد سؤال شرعی داره، آقو دست دادن ما همانا و اومدن یه صد دلاری کف دستمون همانا! 😄 حالا دلار اون موقع چند بود؟ حول و حوش 30 تومان! فهمیدم همون یه مقدار👌 هم نیاز به درگیری ذهنی نداشت و خدا حواسش به همه چی هست! 😉😊

..........

یکی از اساتید ما که بسیار خوش روزی است چیزی در سطح همین رفیقم، بلکه بالاتر.

می‌گفت: عراق در یک مغازه بودم، می‌خواستم با پول ایرانی خرید کنم، یک بنده خدایی گفت: دادا چرا با ریال خرید می‌کنی؟ باس می‌رفتی دلار می‌خریدی بعد می‌آمدی تبدیل می‌کردی به دینار، اینقدر به نفعت می‌شد.

می‌گفت: بهش گفتم دادا خدا به من اینجوری با دو دوتا چهارتا پول نداده که حالا با دو دوتا چهارتا خرج کنم.

همین استادم می‌گفت من تعمد دارم هر وقت خرید می‌کنم برای خانواده قبض اون رو قایم می‌کنم تا نبینن چقدر گرون شده و اذیت بشن، دوست دارم، به جانشون بشینه.

خلاصه اگر سخت گرفتیم سخت میشه اگر نگرفتیم سخت نمیشه.

این رفیقم که این ماجرا را فرستاده بسیار خوش روزی هست جوری که چندباری ماشین ثبت نام کرده و برنده شده و بهم گفت بیا برای تو هم ثبت نام کنم ماشین برنده شی.😄

به نظر من میرسه نکته خوش روزی بودنش هم خوش نیت بودن و دست و دل باز بودنش هست.

........

اینم پیام یکی از مخاطبان👇

۱۴ سال در حوزه قم بودم؛

۸ سال عضو استعدادهای برتر حوزه؛

سطح ۳ فلسفه اسلامی دارم؛

۴ سال هم تدریس رسمی در قم داشتم؛

از سال دوم حوزه هم مرتب به تبلیغ رفتم؛

بعد از ۱۰ سال زندگی متاهلی

به خاطر مشکلات مالی مجبور شدم از قم بروم و در شهرستان شاغل بشوم.

وقتی اومدم شهرستان ۲۰ میلیون پول پیش داشتم.

بعد یکسال کار قراردادی، اول خرداد قراردادم تمدید نشد؛

الان هم با کلی قرض، عبادات استیجاری و اقساط فراوان منتظر هستم که کی شهریه بنده مجددا وصل می‌شود.

در این ۱۴ سال فقط یکبار توفیق زیارت عتبات را داشتم آن هم سال ۹۱ و با پول عبادات استیجاری.

احتمال قوی اشکال از بنده است که تقوای لازم را نداشته‌ام.

خدا باعث و بانی مرکز خدمت را رحمت کند که لا اقل مثل بقیه کاملا طلبه رو فراموش نمی‌کنن.

این هم یک تجربه.

......

پاسخی به این دوستمان دادم که گزیده‌ای از آن را اینجا می‌آورم.👇

سلام و رحمة الله خدا به شما خیر کثیر دهد.

شنیدن این جنس تجربه‌ها هم خوب است ولی مطمئنا مشکلی یک جای کار است.

مواردی بوده که مشکلاتی داشته و دارند ولی وقتی به آنها نزدیک می‌شوی، می‌بینی اهل زحمت کشی نیستند، نشسته‌اند، نه درس می‌خونن نه تبلیغ میرن، نه هیچ کار دیگه.

برخی دیگه اهل شکر و حسن ظن به خدا نیستند، برخی اهل ناله زدن هستند در حالی که هرجور اوضاع آنها را می‌بینی بد نیست ولی خودشان را با تاپ‌ترین افرادی که واقعیت زندگیشان را هم نمی‌دانند، مقایسه می‌کنند و احساس بد بختی دارند.

اما اگر اهل زحمت کشیدن، شکر و حسن ظن به خدا هستیم، بدانیم سختی کشیدن‌های موقت جزئی از برنامه رشد ما است، هرکس را ببینید در مقاطعی سختی‌هایی کشیده‌ است، همیشه هم کسانی که از مسیر سختی به جایی می‌رسند به موفقیت بالاتر و با ثبات‌تری می‌رسند. آیت الله حائری شیرازی می‌فرمودند:

هر کدام از شما طلبه‌ها، در زندگی مشکلاتتان بیشتر است، مطمئن باشید می‌خواهند تو را سازنده گروه بیشتری بکنند.

ما باید هنر کلی و سرجمع دیدن داشته باشیم، در این صورت می‌بینیم اکثریت موارد، افراد سرجمع زندگی آنها مثبت است.

با همه این وجود که عرض شد اما گاهی سختی‌ها خیلی طولانی می‌شوند، آنجا دیگر باید دقت کرد مشورت کرد تا مشکل را حل کرد.

دوستی داشتم نزدیک پنج سال اوضاعش خوب نبود، می‌گفت: نگاه کردم دیدم ته دلم به پدرم امید بسته‌ام که خرجم را بدهد، نه خدا.

از وقتی باورم شد که طلبه‌ام و از پدرم کاملا قطع امید کردم الحمد لله اوضاع عوض شد و حتی پدرم هم بعد از آن کمک‌هایی به من کرد.

یا مثلا خیلی از ماها به علت ترس از فقر فقیرانه زندگی می‌کنیم، توکل نداریم خرج کنیم، خودمان و خانواده‌مان را سختی می‌دهیم.

همه پول کم می‌آورند ولی هنر این است که وقتی هم پول کم داری آرامش داشته باشی و با توکل خرج کنی.

هر وقت نعمتی آمد، از خدا تشکر کنیم و اعتراف کنیم که من استحقاقی ندارم و خداوندا از لطفت ممنونم.

دوستی می‌گفت بعد از کلی سختی به سامراء رسیدیم، هیچ غذایی گیرمان نیامد گفتیم حتما گرسنگی به خیر ما بوده است و همینکه به حرم رسیده‌ایم از سرمان هم زیاد است. از فردایش چند وعده غذای بسیار عالی پشت سر هم و جای خیلی خوب و همه چیز جور شد، این پاداش آن ناشکری نکردن و طلبکار نبودنمان بود.

 پیشنهاد می‌کنم خودمان را روزی خور از دست امام زمان بدانیم، پدرمان امام زمان واسطه روزی ما هستند پس هر وقت روزی نصیب ما شد، پیش خدا برای حضرت دعا کنیم: «اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان»

اگر چنین باشیم ان شاء الله خداوند ما را خوش روزی می‌کند.

البته موارد شاید نادری هستند که طبیعت آنها با سختی و بلا مقرب‌تر به درگاه الهی است، بر اساس روایات خداوند این افراد را در همان فضایی که مقرب‌تر هستند نگه می‌دارد.

👈به شرح حال بپیوندید.
 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔹آیت الله حائری شیرازی🔹

🏔 عده‌ای از #ژاپن آمده بودند ایران. چهل، پنجاه نفر خانم و آقا بودند. مدتی دربارۀ اسلام تحقیق کرده بودند و بالاخره اسلام را انتخاب کردند. به شیراز هم آمدند و زیارتشان کردیم. گفتند: در کتاب‌های دینی و بودایی خودمان، به ما خبر داده بودند که #اِصلاحات_عالَم از کنار کوه دماوند آغاز می‌شود. #هدایت_خلق در آخر الزمان، از کنار کوه #دماوند است. ما آمده‌ایم این کوه را زیارت کنیم. من اولین بار بود می‌شنیدم یک عده بیایند برای زیارت کوه دماوند! می‌دانید کوه دماوند، کنار تهران است. خمین و قم و اینها، حواشی آن هستند. شما الآن مراجع تقلیدتان اطراف همین‌اند. #تهران، #قم، #اراک، #خوانسار، #گلپایگان، #خمین، اینها همه اطراف این کوه هستند. اینها از روی این علامت، #امام (ره) را شناسایی کرده بودند که کارش بالا می‌گیرد و بالاخره موفق می‌شود.

 

🏔 استاد برجسته‌شان و کسی که اول مسلمان شده و اینها هم دنبال او بودند، یک پیرمرد هشتاد، نود ساله اما سرحال و قبراق بود. نفر سوم آنها هم یک خانمی بود که حجاب کاملی داشت و از مقنعه‌اش، یک مو پیدا نبود. دربارۀ این خانم گفتند که بیست، سی هزار بیمار با نفس الهی او خوب شده‌اند. تعجبی نیست. انسانی خودساخته و #اهل_عبادت و ریاضت بود؛ اما متواضع. زن بسیار متینی بود. برای اینها به زبان انگلیسی صحبتی کردم که این خانم بعدش گفت که این صحبت روی من اثر داشت.

 

 🏔 کمترین حد تحصیل اینها، فوق‌لیسانس بود. عموماً دکترا داشتند و استاد دانشگاه بودند. همان موقع من گفتم ژاپنی‌ها زودتر از همه‌جا مسلمان می‌شوند. چرا؟ چون اسلام از بالاترین رتبۀ دانشگاهی‌اش آغاز شده. اینها مثل #مخزنی در بالای قلۀ کوه هستند که آب آن، همۀ قسمت‌های پایین را سیراب می‌کند.

 

🏔 چرا #ایران اینجوری مسلمان و شیعه شد؟ به خاطر #سلمان! سلمان، [در حکمِ یک] استاد دانشگاه بود! بسیار استاد برجسته‌ای بود. سلمان و ما ادراک ما سلمان؟! سلمان، برای کشف حقیقت از شهر و دیارش بیرون آمده و عالَم را گشته تا حق را پیدا کند. خیلی کار بزرگی است! یک دفعه دین می‌آید سراغ انسان، یک دفعه انسان می‌رود سراغ دین! این ژاپنی‌ها هم کسی نرفته بود برایشان تبلیغ کند؛ خودشان رفته بودند دنبال حقیقت.

👈به شرح حال بپیوندید.

 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

📝 شهید مطهری در کتاب «اسلام و نیازهای زمان» داستانی از دوره نوجوانی خود نقل می‌کنند که خواندش برای طلبه‌های مقدمات یا کسانی که در این روزهای به ظاهر سخت، فکر طلبه شدن به سرشان زده است، بسیار مفید است:

 

👈 «من در سنین چهارده پانزده سالگى بودم که مقدمات کمى از عربى خوانده بودم. بعد از واقعه معروف خراسان بود و حوزه علمیه مشهد بکلى از بین رفته بود و هرکس آن وضع را مى‏‌دید مى‏‌گفت دیگر اساساً از روحانیت خبرى نخواهد بود. جریانى پیش آمده بود که احتیاج به نویسندگى داشت. از من دعوت کرده بودند. مقاله‏‌اى را نوشتم. مردى بود که در آن محل ریاست مهمى داشت. وقتى آن مقاله را دید، یک نگاهى به سر و وضع من انداخت. حیفش آمد، دید که من هنوز پابند عالم آخوندى هستم. شرحى گفت، نصیحت کرد که دیگر گذشت آن موقعى که‏ مردم به نجف یا قم مى‏‌رفتند و به مقامات عالیه مى‏‌رسیدند، آن دوره از بین رفت، حضرت امیر فرموده است بچه‏‌تان را مطابق زمان تربیت کنید. و بعد گفت: آیا دیگران که پشت این میزها نشسته‏‌اند شش تا انگشت دارند؟ و حرفهایى زد که من آن فکرها را از مغزم بیرون کنم. البته من به حرف او گوش نکردم. بعد به قم رفتم و مدت اقامتم در قم ۱۵ سال طول کشید. بعد که به تهران آمدم، اولین اثر علمى که منتشر کردم کتاب اصول فلسفه بود. آن شخص هم بعد به نمایندگى مجلس رسید و مردى باهوش و چیز فهم بود و در سنین جوانى احوال خوبى نداشت ولى بعد تغییر حالى در او پیدا شد. تقریباً در حدود ۱۸ سال از آن قضیه گذشته بود که اصول فلسفه منتشر شد و یک نسخه از آن به دستش رسید، و او یادش رفته بود که قبلًا مرا نصیحت کرده بود که دنبال این حرفها نرو. بعد شنیدم که هرجا نشسته بود به یک طرز مبالغه آمیزى تعریف کرده بود. حتى یک بار در حضور خودم گفت که شما چنینید، چنانید. همان جا در دلم خطور کرد که تو همان کسى هستى که ۱۸ سال پیش مرا نصیحت مى‏‌کردى که دنبال این حرفها نرو. من اگر آن موقع حرف تو را گوش مى‏‌کردم الآن یک میرزا بنویسى پشت میز اداره‏‌اى بودم، در حالى که تو الآن اینقدر تعریف مى‌‏کنى.»

👈به شرح حال بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻خانم گوهر الشریعه دستغیب که از اواسط دهه ۳۰ تا اوایل دهه ۴۰ در آبادان زندگی کرده‌اند، در مورد جو مذهبی این شهر می‌گویند:

 

🔻 از همان روزهای اول ورودم به آبادان متوجه شدم در مناطق شرکت نفتی، مثل محله‌های شیراز جو مذهبی وجود ندارد. بی‌حجابی و مشروب خواری اگرچه در همه شهرها رایج بود، در مناطق شرکت نفتی نمودش برایم بیشتر بود؛ چون می‌شنیدیم کسانی در همسایگی، گاهی دم به خمره می‌زنند و مشروبی می‌خورند. ...

تعداد کسانی که تقیدات مذهبی را رعایت می‌کردند بسیار کم بود و همین تعداد کم را معمولاً این و آن مسخره می‌کردند؛ مثلاً بعضی از همکاران آقای اسدی[شوهر ایشان] به ایشان می‌گفتند آشیخ (!) در حالی که او روحانی نبود. کت و شلوار می‌پوشید و کراوات می‌زد و خیلی هم تمیز و شیک می‌گشت؛ اما همکارانش چون می‌دانستند او مذهبی و اهل نماز و روزه است این طوری مسخره‌اش می‌کردند.

از طرف دیگر در مناطق شرکت نفتی هیچ مسجدی وجود نداشت. در صورتی که در هر محله شیراز حداقل یک مسجد بود. البته در محدوده شهری آبادان وضع فرق می‌کرد. مساجدی وجود داشت و مردم اهل نماز و عبادت بودند؛ اما مسئله این بود که بسیاری از کارمندان و کارگران شرکت نفت و حتی بسیاری از فرهنگیان برای رفتن به آن مساجد هیچ علاقه‌ای نداشتند و با روحانیون ارتباط برقرار نمی‌کردند؛ چون اساساً فضای فرهنگی جامعه بی‌دینی را ترویج میکرد و در شهری مثل آبادان که شهری تفریحی با مظاهر غربی بود، شدت و حدت بیشتری هم داشت. ضمنا توده‌ایها، از سالها قبل با فعالیت‌های گسترده دین را افیون توده‌ها معرفی کرده بودند و جوسازی و بدگویی علیه روحانیون به قدری زیاد بود که اگر کسی اسمی از یک روحانی می‌برد یا حرف از مرجعیت و تقلید میزد مسخره‌اش میکردند و این طور معرفی میشد که اصلا فکر ‌ شعور ندارد.

علاوه بر کم توجهی به مذهب و تقیدات مذهبی مسائل سیاسی جامعه هم برای خیلی‌ها اهمیتی نداشت. شاید بیشتر از همه شرکت نفتی‌ها به مسائل سیاسی توجه داشتند. فرهنگی‌ها به نظرم فقط یک درصدشان به این موضوع علاقه‌مند بودند و بین این یک درصد هم تعداد افراد مذهبی خیلی کم بود.

......

📝منبع: طیبه پاوزوکی، گوهر صبر(خاطرات گوهر الشریعة دستغیب)، چاپ اول، تهران، انتشارات سوره مهر، 1397ش، صص ۹۹-۱۰۰.

 


دریافت
مدت زمان: 6 دقیقه 55 ثانیه

👈به شرح حال بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

 

🔻 در قرائات مختلف از قرآن، همه متفق هستند که قسمت‌های مشترک بین قرائات مختلف (که بنا به قولی قریب به ۹۸ درصد از قرآن است) متواتر است و همانی است که از ملک وحی بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) نازل شده است.

🔻 اختلاف نظر اصلی در این است که برخی معتقدند همه قرائت‌های موجود متواتر و نازل شده توسط ملک وحی است و برخی دیگر معتقدند فقط یک قرائت حقیقتا از سوی خداوند نازل شده است.

📌 پس باید دقت شود که اختلاف اصلی در صدور همه قرائات یا یکی از آنها است و نه حجیت قرائت و عمل بر اساس قرائت‌های مختلف.

🔻 آنچه از روایات بر می‌آید، صدور صرفا یک قرائت و البته حجیت همه قرائت‌ها به معنای منجزیت عند الاصابه به واقع و معذریت عند الخطاء است.

به طور مثال سَالِمِ بْنِ سَلَمَةَ از اصحاب امام صادق (علیه السلام) نقل می‌کند مردی نزد امام صادق (ع) قرآن قرائت کرد و من دیدم قرائت برخی حروف او، آنطور که عموم مردم می‌خوانند نیست.

👈 «وَ أَنَا أَسْتَمِعُ حُرُوفاً مِنَ الْقُرْآنِ لَیْسَ عَلَى مَا یَقْرَؤُهَا النَّاسُ»

پس امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «کُفَّ عَنْ هَذِهِ الْقِرَاءَةِ اقْرَأْ کَمَا یَقْرَأُ النَّاسُ حَتَّى یَقُومَ الْقَائِمُ ع فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ ع قَرَأَ کِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى حَدِّهِ وَ أَخْرَجَ الْمُصْحَفَ الَّذِی کَتَبَهُ عَلِیٌّ ع»

📖 (الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏ ۲، ص:  ۶۳۳)

دست از این قرآئت بردارید و همانطور که مردم قرائت می‌کنند، شما نیز قرائت کنید تا وقتی که قائم ما قیام کند و قرآن را همانطور که حقیقتا هست بخواند و خارج کند قرآنی که علی (علیه السلام)‌ نوشته بود.

🔻این روایت در عین اینکه دلالت دارد بر حجیت قرائت قرآن همانگونه که ناس آن را قرائت می‌کردند، صدور همه قرائات از سوی خداوند را نفی می‌کند.

🔻 در روایت دیگری در تایید نزول یک قرائت، زُرَارَة از امام صادق (علیه السلام) نقل می‌کند: «إِنَّ الْقُرْآنَ وَاحِدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ وَاحِدٍ وَ لَکِنَّ الِاخْتِلَافَ یَجِی‏ءُ مِنْ قِبَلِ الرُّوَاةِ» قرآن یکی بیشتر نیست و از سوی خدای واحد نازل شده است اما اختلاف در قرائت آن از سوی روایت کنندگان آن پیش آمده است. (همان، ص ۶۳۰)

در روایت دیگری فُضَیْلِ بْنِ یَسَار می‌گوید به امام صادق (علیه السلام)

عرض کردم:

👈 «إِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ»

عامه می‌گویند قرآن به هفت حرف (لهجه) نازل شده است و همه این لهجه‌های مختلف قرآن نازل شده هستند. حضرت جواب دادند:

👈 «کَذَبُوا أَعْدَاءُ اللَّهِ‏ وَ لَکِنَّهُ نَزَلَ عَلَى حَرْفٍ وَاحِدٍ مِنْ عِنْدِ الْوَاحِدِ»

دروغ می‌گویند این دشمنان خدا اما قرآن نازل شده است بر یک لهجه و از سوی خدای واحد. (همان)

🔻برخی از کسانی که قائل به تواتر همه قرائات هستند، این روایت که از نظر سند در آن خدشه‌ای ندارند را به نحو دیگری ترجمه و تفسیر می‌کنند. آنها می‌گویند که در میان اهل سنت در آن زمان چنین رایج بود که هرکس به خود اجازه می‌داد در خواندن قرآن به اختیار خود هر کلمه‌ای را معنای مشترکی داشت با کلمات نقل شده به عنوان آیات، عوض کنند یا حتی آیات را به زبان‌های دیگر بخواند، مثلا نقل می‌کنند شافعی جایز می‌دانسته است در نماز سوره حمد را به فارسی بخوانند و بنابراین عبارت: «إِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ» یعنی عامه می‌گویند جایز است قرآن را به زبان و عبارات مختلفی که خودمان می‌خواهیم بخوانیم و اهل بیت مقابل این نحو از مواجه با قرآن ایستاده‌اند و نه خواندن قرآن به قرائات مختلف.

⁉️ اما باید از این عزیزان پرسید چطور چنین چیزی با حساسیت بسیار زیاد مسلمانان بر حفظ و نگه‌داری قرآن و تکیه آنها بر عبارات برای فهم و بیان احکام اسلام، جمع می‌شود؟ حتی اگر قبول کنیم آن فتوای شافعی متاثر از چنین فضایی بوده است چرا با وجود آن فضا این فتوای شافعی باقی نماند و شاگردانش آن را رد کردند؟

علاوه بر آن در روایت مورد استناد، راوی نمی‌پرسد که عامه می‌گویند کلمات معادل یا به زبان دیگر بیاوریم بلکه می‌پرسد که عامه می‌گویند به احرف مختلف نازل شده است و این ظاهر است که سوال از چیزی که از ابتدا نازل شده است، بوده، نه کلمه‌ای که جایگزینی کلمه دیگر شود.

🔻در روایات دیگر هم تصریح شده است که عامه برخی حروفی از حروف کلمات قرآن را متفاوت از آنچه مشهور بوده است می‌خوانده‌اند نه خود کلمات و اهل بیت از آن نهی کرده‌اند.

👈 «وَ أَنَا أَسْتَمِعُ حُرُوفاً مِنَ الْقُرْآنِ لَیْسَ عَلَى مَا یَقْرَؤُهَا النَّاسُ»

و ظاهر «احرف» دخل و تصرف در حروف قرآن است نه کل کلمه یا حتی زبان آن! دخل و تصرف در حرف در عین حفظ کلمه نیز یعنی حرکات آن و با منظور بودن لهجه هماهنگ است.

لینک مطلب در کانال شرح حال 👇

https://eitaa.com/sharhehal_hoze/49

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

اقسام اختلاف قرائات

🔻 شاید به گوش خیلی‌ها نخورده باشد که در برخی کشورهای اسلامی مثل «مغرب» قرآنی که می‌خوانند با قرآن ما تفاوت‌هایی دارد:

📌گاهی تفاوت‌ها در حروف و حرکات یک کلمه است و تفاوت در معنا را دنبال دارد، مانند:

👈 «مالک یوم الدین» که در قرائت دیگری «مَلِک یوم الدین» آمده است، در معنای اول «مالک یوم الدین» به معنای صاحب و اختیاردار مردم در روز آخرت است و در معنای دوم «ملک یوم الدین» به معنای رئیس و قانون گذار روز آخرت است.

👈 و یا این آیه: «وَ إِذا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعِیماً وَ مُلْکاً کَبِیراً» که در وصف بهشت و بهشتیان است. در این قرائت لفظ ملک با ضم میم و سکون لام خوانده شده است؛ اما در قرائت دیگر با فتح میم و کسر لام « مَلِکاً کَبِیراً» خوانده‏‌اند و در قرائت دوم کسانی که قائل به امکان روئیت خداوند هستند، آیه مذکور را مورد استناد خود قرار می‌دهند. (اگرچه پاسخ‌های عقلی و فلسفی به آنها در نفی این معنا وجود دارد.)

👈 یا «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ» که در قرائت دیگری «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلِکُمْ» آمده است، در قرائت اول «ارجلکم» به فتح لام است و اختلاف شده که «ارجلکم» به «وجوهکم» سابق عطف شده، پس پاها باید مانند آن شسته شود یا به محل «رُؤُسِکُمْ» عطف شده است، پس باید پاها مسح شود؟

اما در قرائتی که «ارجلکم» به کسر لام است، دیگر هیچ اختلافی نیست که عطف حتما به ظاهر «رُؤُسِکُمْ» است و پاها باید مسح شود.

👈 یا «فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ» که در قرائت حفص از عاصم «یَطْهُرْنَ» است و معنای آن چنین می‌شود که غایت لزوم دوری از زنان تا زمان پاک شدن طبیعی زنان است  اما اگر «یَطَّهَرْنَ» باشد اختلاف است که آیا معنای آن باید اضافه‌ای داشته باشد و پاک شدن زنان با غسل کردن است یا همان حالت پاکی طبیعی آنان منظور است؟

📌 گاهی تفاوت در اضافه و نقصانی است که معنا را مقید می‌کند، مانند:

👈 «فَکَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکِینَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ.» که در قرائتى دیگر: «أو تحریر رقبة مؤمنة» قرائت شده است.

👈 و یا «وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ» که در قرائت دیگری چنین خوانده شده است: «و له أخ أو أخت من أم» و در این قرائت معلوم می‌شود، منظور از اخوت در این حکم اخوت از ناحیه مادر است نه پدر.

📌 گاهی اساسا دو کلمه مختلف در یک آیه آمده است، مانند:‏

👈 «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِکْرِ اللَّهِ» که بنا بر قرائت دیگرى «فامضوا إلى ذکر اللّه» خوانده شده است و در قرائت اول در حرکت به سمت نماز جمعه سرعت و شتاب کردن خواسته شده است، اما در قرائت دوم چنین احتمالى را منتفى مى‏‌کند زیرا واژه مضى دلالت بر شتاب کردن ندارد.

👈 و یا «وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ»  که بنا بر قرائت دیگر «کالصوف المنفوش» خوانده شده و هردو به یک معنا هستند.

در مجموع برخی از کسانی که در علم قرائت کار کرده‌اند مدعی هستند حداکثر اختلاف قرائات نسبت به مشترکات همه قرائات بیش از ۲ درصد از قرآن نمی‌شود و اختلافات فقهی گفته شده برای قرائات نیز همگی با کمک روایات برطرف شده است و ثمره فقهی خاصی بر اطلاع از اختلاف قرائات مترتب نمی‌باشد اما ثمرات اعتقادی و کلامی در دفاع از برخی شبهات وارد شده در مورد قرآن بر بحث اختلاف قرائات مترتب است.

.........

 

پی‌نوشت: در برخی قرائات ممکن است زیادات و نواقص قابل توجهی نسبت به قرآن موجود گفته شده باشد، اما از این جهت که این قرائات و ادعاها خیلی شاذ هستند و در تاریخ اسلام مورد اعتنا واقع نشده‌اند آن‌ها را جزو موارد اختلاف قرائات ذکر نکردم.

مثلا در مصحف ابن مسعود ادعا شده است که سوره‌های فلق و ناس اصلا جزو قرآن نیستند بلکه برای مورد خاص بیماری حسنین و دفع سحر از آنها از سوی خداوند نازل شده است و مثل احادیث قدسی است که اگرچه مانند قرآن منزل از سوی خداوند هستند اما به عنوان کتاب‌الله و با ویژگی‌های خاص قرآن نیستند.

اما این اقوال را قابل اعتنا ندانستم و با توضیحات پست‌های آتی این مطلب روشن‌تر می‌شود.

لینک مطلب در کانال شرح حال 👇

https://eitaa.com/sharhehal_hoze/39

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔰 در میان راویان احادیث، شخصی به نام «احمد بن هلال» با سرونشت درس آموزی وجود دارد.

🔻 از احمد بن هلال بیش از دویست و اندی حدیث در منابع مهم روایی شیعه در موضوعات مختلف به ویژه مهدویت وجود دارد و برخی از جریان‌های سلفی اهل سنت برای اینکه عقاید مهدویت در شیعه را زیر سوال ببرند، در وثاقت احمد بن هلال و روایات او تشکیک می‌کنند.

و البته وثاقت احمد بن هلال در میان فقهای متقدم و متاخر شیعه نیز محل اختلاف بوده و هست.

🔻 او در سال ۱۸۰ه.ق به دنیا آمده و از اصحاب امام هادی و امام حسن عسکری (علیهما السلام) و نیز از بزرگان شیعه در زمان غیبت صغری بوده است و سرانجام در سال ۲۶۷ه.ق در زمان وکالت محمد بن عثمان عمری نائب دوم حضرت از دنیا رفته است.

🔻 در شرح حال وی آمده است: او انسان ظاهر الصلاحی بوده و در طول عمر ۸۷ ساله‌اش، ۵۴ بار به حج رفته است و ۲۰ مرتبه آن هم پیاده بوده است.

(یعنی عملا از وقتی که توان داشته و توانش برای تحمل چنین سفر سختی برقرار بوده است هر سال چند ماه از عمرش را در سفر حج گذرانده است.)

🔻 احمد بن هلال با این چنین شخصیتی بر ایمان و اعتقاد خود باقی می‌ماند تا زمانی که «عثمان بن سعید» نائب اول حضرت، اعلام می‌کند زمان مرگ من فرا رسیده و بنا به حکم حضرت، فرزندش «محمد بن عثمان» بعد از او نائب خواهد بود.

🔻شاید احمد بن هلال خود را شایسته وکیل حضرت شدن می‌دانسته است و به هر حال اعلام می‌کند من وکالت محمد بن عثمان را نمی‌پذیرم.

جماعتی از شیعه نزد او می‌روند و می‌پرسند چطور وکالت محمد بن عثمان را قبول نمی‌کنی؟ درحالی که نص مسلم از امام مفترض الطاعة بر وکالت او وجود دارد؟! اما احمد بن هلال بهانه می‌آورد که: «من از خود حضرت نشنیده‌ام البته پدر او را انکار نمی‌کنم!»

👈 «لم أسمعه ینصّ علیه بالوکالة، و لیس أنکر أباه یعنی عثمان بن سعید»

 

🔻 به واسطه همین انحراف احمد بن هلال، توقیع شریفی خطاب به «قاسم بن علاء» که از بزرگان شیعه بوده است، در مورد احمد بن هلال وارد می‌شود و حضرت حجت در آن توقیع احمد بن هلال را لعنت می‌کنند و می‌گویند:

👈 «احْذَرُوا الصُّوفِیَ‏ الْمُتَصَنِّعَ» از این صوفی مسلک ظاهرساز دوری کنید.

 

🔻با وجود این توقیع اما همچنان به واسطه جایگاه احمد بن هلال، برخی در توقیعی که در مورد او آمده بود شک داشتند و نزد او می‌رفتند و از او اخذ حدیث می‌کردند:

👈 «وَ کَانَ رُوَاةُ أَصْحَابِنَا بِالْعِرَاقِ لَقُوهُ وَ کَتَبُوا مِنْهُ فَأَنْکَرُوا مَا وَرَدَ فِی مَذَمَّتِهِ»

 

🔻 به همین جهت از قاسم بن علاء خواستند تا دوباره در مورد احمد بن هلال از حضرت نظرخواهی کند و در نتیجه توقیع دومی در لعن احمد بن هلال با مضامین زیر آمد:

👈 «دستور ما در مورد ظاهر ساز فرزند هلال، رحمت خدا از او دور باد به تو رسید و دانستی پیوسته خداوند او را نبخشد و از لغزش‌هایش نگذرد، «دَخَلَ فِی أَمْرِنَا بِلَا إِذْنٍ مِنَّا وَ لَا رِضًى یَسْتَبِدُّ بِرَأْیِهِ» در امر ما داخل شد بدون اذن و رضایت ما و به نظر خودش استبداد رای نشان داد...»

سپس حضرت او را لعن می‌کنند و از او برائت می‌جویند و می‌گویند ما از خدا خواسته‌ایم عمر او کوتاه شود...

 

🔻 به واسطه دعای حضرت نیز عمر او کوتاه می‌شود و حداکثر یک سال یا دوسال بعد از وکالت محمد بن عثمان (۲۶۵ یا ۲۶۶ه.ق) او نیز عمرش به پایان می‌رسد. (۲۶۷ه.ق)

🔻 اما شاید هنوز هم باور انحراف او برای برخی سخت بود (ظاهرا بعد از مردنش) باز در توقیع سومی که از حضرت حجت(عج) به دست شیعیان می‌رسد، به انحراف و ملعون بودن او تصریح می‌شود.

👈 «عَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ خِدْمَتِهِ وَ طُولِ صُحْبَتِهِ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ بِالْإِیمَانِ کُفْراً حِینَ فَعَلَ مَا فَعَلَ»

احمد بن هلال نه حضرت حجت و نه نائب اول حضرت را بلکه فقط نائب دوم حضرت را رد کرد و این موجب شد به چنان سوء عاقبتی دچار شود. حکایت او الگویی است برای انسان که بداند هرچقدر هم به حضرات نزدیک باشی و حتی از مهم‌ترین روایت کننده‌های روایات مهدویت و ۵۴ بار هم حج رفته باشی! ولی به نواب حضرات متصل نشوی و اهل اطاعت نباشی، عاقبت به خیر نخواهی شد و باید تا آخرین لحظه عمر در عین نگرانی برای ایمانمان، امیدوارانه از خداوند اتصال به حضرت و عاقبت به خیری بخواهیم.

.................

📝 پی‌نوشت:

با توجه به آنچه از احوال احمد هلال گذشت و اینکه زمان مشخص شدن انحراف و مرگ او بعد از آن، کوتاه بوده است و بعد از رسیدن توقیعات در لعن او اخذ حدیث از او توسط شیعیان بسیار بعید است و به قولی مانند واقفیه، کسانی که چنین می‌شدند، مانند «کلاب ممطوره» سگ باران خورده، شیعیان از آنها دوری می‌کردند، در عین اینکه انحراف و ملعون بودن او را می‌پذیریم اما می‌توانیم به روایاتی که احمد بن هلال در سند آن است، عمل کنیم.

 

ممکن است برخی بگویند با توجه به نصی که در همین متن اشاره شد بعد از توقیع اول و اثبات انحراف او همچنان:

«وَ کَانَ رُوَاةُ أَصْحَابِنَا بِالْعِرَاقِ لَقُوهُ وَ کَتَبُوا مِنْهُ فَأَنْکَرُوا مَا وَرَدَ فِی مَذَمَّتِهِ»

همچنان از او اخذ حدیث می‌شده است پس معلوم نیست احادیث او در حال استقامتش بوده یا انحرافش و نمی‌توان به آنها اعتماد کرد.

گفته می‌شود: از این جهت که اولا انحراف او اگر می‌خواست مخل وثاقت باشد در احادیثی است که نمی‌دانیم یا شک داریم در حال استقامت وی یا انحرافش بوده و اینکه انحراف عقیدتی همیشه در همه احادیث مخل وثاقت باشد محل تردید است. ثانیا این زمان خیلی کوتاه بوده است و غالب روایات او در زمان استقامت وی بوده است و ثالثا با توقیع دوم و سوم برای همین افرادی که در آن بازه کوتاه همچنان به او مراجعه می‌کرده‌اند انحراف او معلوم شد پس اگر مطلبی در آن بازه انحراف از او اخذ شده بوده است قاعدتا در آن بازنگری شده است.

پس می‌توان بر اینکه آنچه روایت از او در منابع نقل شده است در حال استقامتش بوده است، به اطمینان رسید و بنابراین خدشه‌ای در اسناد از جهت او وارد نخواهد بود.

لینک مطلب در کانال شرح حال 👇

https://eitaa.com/sharhehal_hoze/19

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

من که ملبس هستم وقتی به میان مردم میروم مردم با این سوال که حاج آقا چه وضع گرونی هست؟ و چیزهای در این فضا شروع می‌کنند، یا اصلا خودم با اینکه اوضاع کاسبی چطوره شروع می‌کنم.

 سر صحبت که باز می‌شود.

دو تجربه در پاسخ دارم یکی تقریبا همیشه ناموفق بوده و یکی همیشه موفق بوده.

معمولا هر وقت در جواب این سوال در جمع‌های عمومی شروع کردم تحلیل‌های اقتصادی گفتن و از عامل تورم و نقدینگی و ... گفتن، کم کم بحث‌ها به ناکجا آباد رفت و مردم پس زدند.

واقعش هم این حرف‌ها تخصص من نیست و مردم هم انتظار این پاسخ‌ها را از من ندارند.

اما تا جایی که یاد دارم هیچ وقت نبوده که از زاویه‌ای که کار من است و مردم از من انتظار  دارند شروع کرده باشم و نتیجه نگرفته باشم.

چه زاویه‌ای؟! دعوت به خدا و توحید با استفاده از همین گرانی.

در جواب با خنده می‌پرسم شما بگو کی وضع خوب بوده؟ کی گرانی نبوده؟ ولی همه رزقشون رسید، هممون هرجور حساب می‌کردیم تا سال‌های سال هم نمی‌شد خونه‌دار شیم ماشین‌دار شیم! ولی خدا خرد خرد رسوند اتفاقا وسط گرونی‌ها هم رسوند، هرکی زحمت بکشه و توکل کنه خدا کمکش میکنه، رزقش رو میرسونه.

ما چکار به گرونی داریم ما وظیفه‌ داریم زحمت بکشیم خداست که مسئول روزی ماست.

شما شکر نعمت کن، زحمت بکش، توکل کن بعد ببین چطور خدا بهترین روزی رو وسط همه گرونی‌ها بهت بده.

معمولا وقتی شروع می‌کنم از این حرفا زدن اکثریت تصدیق می‌کنند و آرام میشن و جلسه با خنده و شکر و روی خوش به پایان میرسه.

امتحان کنید.

متاسفانه خیلی از دوستان طلبه ما اشتباه می‌کنند و از سبک اول ورود می‌کنند و نتیجه خوبی هم نمی‌گیرند.

واقعا هم برایم سوال است که من طلبه با چه حجتی با چندتا سخنرانی که خیلی از حرف‌هایشان هم متعارض است به خودم جرات می‌دهم نظریه پردازی اقتصادی جزئی کنم؟!

https://eitaa.com/sharhe_hal/4677

.............

پی‌نوشت:

در مورد پست اخیر با توجه به پیام‌های چندتن از دوستان تذکر دهم:

داشتن نگاه اقتصادی کلان مبتنی بر دین برای طلبه به ویژه طلبه انقلابی لازم است.

داشتن اطلاعات زیاد حتی در راهکارهای خرد در مقولات مختلف چالشی انقلاب اسلامی هم باز لازم است.

صحبت کردن طلبه کارشناس در مسایل اقتصادی هم در فضای تخصصی و نیمه تخصصی قابل ستایش است.

اما آنچه مورد نقد بنده است:

نظریه پردازی کارشناسی طلبه‌ در مسائل خرد و نه کلان! در مواجهه با عوام جامعه در ملاقات‌های کوتاه مثل تاکسی و مغازه و...  است!

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

اهمیت

اصلی‌ترین ابزار ارتباط بین انسان‌ها در طول تاریخ، سخن و نوشته بوده و هست.

برای استفاده درست از این دو ابزار به مرور زمان در طول تاریخ، یک ضوابطی بین انسان‌ها شکل گرفته است که بر اساس این ضوابط، مشخص می‌شود معنای یک سخن و یا نوشته‌ای چیست؟ و آیا اصلا آن سخن و یا نوشته قابل فهم است یا خیر؟

یکی از جاهایی که این ضوابط اهمیت خود را خیلی خوب نشان می‌دهد وقتی است که بین چند نفر در استفاده از یک متن اختلاف شود، مثلا در وصیت نامه‌ای یا قانونی افراد مختلف برداشت‌های مختلفی از متن داشته باشند.

فرض کنید یک وصیت‌نامه به دست فرزندان رسیده است که نیمی‌ از پایین آن سوخته است و در ابتدای آن گفته شده است با فلان پول یک خانه بخرید. شاید منظور خانه‌ای برای مدرسه یا فلان فقیر بوده و یا شاید منظور برای فلان فرزند وصیت کننده که خانه ندارد بوده؟ کیفیت خانه چطور باشد؟ و...

وصیت کننده پاسخ برخی را ممکن است در ادامه متن که سوخته است گفته باشد، برخی را هم ممکن است اصلا مد نظر وصیت کننده نبوده و به اختیار خود فرزندان سپرده است.

آیا قرینه‌ای خارجی وجود دارد که مشخص کند منظور چیست؟ آیا می‌شود به این قرینه یا متن تمسک کرد؟ چه‌کنیم؟

پاسخ همه این سوالات بر اساس ضوابط عمومی فهم کلام و متن مشخص می‌شود.

مانند همین بحث نیز در استفاده از آیات قرآن و سخنان اهل بیت(علیهم السلام) به عنوان ابزار اصلی فهم متن و سخن در علوم حوزوی وجود دارد و به همین جهت بخش عمده‌ای از مباحث علم اصول فقه و مباحثات طلبگی به چگونگی ضوابط حاکم بر فهم صحیح یک سخن  و متن می‌پردازد.

📌 مهم‌ترین این ضوابط «اصالة الظهور» و به تعبیری دیگر «اصالة عدم قرینه» است.

مبنای مرحوم شیخ انصاری، آخوند و مظفر

برای فهم معنای مراد در یک کلام یا نوشته چند حالت متصور است:

👈 یا فقط یک معنا برای کلام متعین (قطعی یا اطمینانی) است و هیچ احتمال خلافی عقلا مقابل آن نیست، (حال این معنا چه معنای حقیقی باشد و چه مجازی و یا چه به واسطه قرائنی عام مخصص مراد باشد یا عام مطلق و یا چه اطلاق مقید باشد یا بی‌قید) و به این حالت می‌گوییم کلام نص در فلان معنا است.

👈 یا چند معنا عقلا برای کلام محتمل است و احتمال مراد بودن هرکدام از آن معانی، به مقداری قابل اعتنا هستند و به این حالت می‌گوییم کلام مبهم (و به تعبیر غیر صحیح و مصطلح، مجمل) است.

👈 یا عقلا چند معنا محتمل است اما احتمال یک معنا قوی است و احتمال مراد بودن دیگر معانی آنقدر کم است که عقلاء به آن احتمالات توجه نمی‌کنند و به این حالت می‌گوییم کلام ظاهر در فلان معنا است.

این ظهور گاهی به واسطه قرائنی خارج از کلام یا داخل در کلام است و گاهی قرائنی وجود ندارد اما بر اساس ضوابط عقلائی فهم کلام ظهور شکل می‌گیرد.

در حالتی که کلام نص نیست، مبهم نیز نیست و قرینه‌ای خارجی یا داخلی که ظهور ساز باشد نیز وجود ندارد و باید از ضوابط عقلائی فهم کلام استفاده کرد، برای کشف معنای ظاهر از طریق این ظوابط، اصول مختلفی تعریف شده است:

👈 اصالة الحقیقة، اصالة العموم، اصالة الاطلاق، اصالة عدم التقدیر و اصالة الظاهر و اصالة عدم قرینه.

بر اساس این اصول، اگر در یک کلام احتمال دارد مراد متکلم معنای حقیقی باشد یا معنای مجازی! عقلاء به احتمال مجازی بودن توجه نمی‌کنند و ظهور کلام را در معنای حقیقی قرار می‌دهند و همینطور در جایی که احتمال عام یا مطلق بودن در مقابل عام مخصص بودن و یا اطلاق مقید بودن، مطرح باشد، عقلاء احتمال تخصیص خوردن عام و تقیید خوردن مطلق را ملغی می‌کنند و باز همینطور در جایی که احتمال در تقدیر بودن چیزی در کلام و نبودن آن مطرح است، عقلاء احتمال بودن چیزی در تقدیر را ملغی می‌کنند.

مرحوم شیخ انصاری ادعا می‌کنند: تمام این اصول لفظیه، همگی به اصالة الظهور بازمی‌گردند یعنی در همه موارد گذشته ظهور امر در حقیقت، عموم، مطلق و عدم تقدیر است و این اصالة الظهور نیز به اصل عدم قرینه باز می‌گردد.

شاگرد شیخ، مرحوم آخوند برخلاف ایشان ادعا می‌کنند بازگشت همه اصل‌ها حتی اصالة عدم القرینة، به اصالة الظهور است، ما فقط یک اصل داریم که اصالة الظهور باشد و در همه اصول گفته شده ظاهر و طبیعت امور بر حقیقی بودن، عام بودن عام، مطلق بودن مطلق، جدی بودن متکلم، در تقدیر نبودن کلمه‌ای در کلام، جدی بودن متکلم و... است.

مرحوم مظفر هر دو نظر را نقد و رد کرده و می‌فرمایند:

وقتی کلام نص نیست و احتمال معنای خلاف ظاهر نیز وجود دارد، دو حالت متصور است:

👈حالت اول: علم داریم واقعا قرینه‌ای بر خلاف معنای ظاهر وجود ندارد، اما پس چرا احتمال معنایی خلاف ظاهر وجود دارد؟ چون مثلا احتمال شوخی بودن کلام، احتمال غفلت متکلم یا ناقل از ذکر قرینه بر خلاف معنای ظاهر، احتمال خطاء و... می‌رود و اگر واقعا این احتمال محقق بوده باشد کلام دیگر معنای ظاهر را ندارد.

در این موارد اصل عدم شوخی (جدی بودن)، عدم خطاء، عدم غفلت و... جاری می‌شود نه اصل عدم قرینه، چراکه علم داریم قرینه‌ای نیست و اصلا اصل عدم قرینه محلی برای جریان ندارد.

👈حالت دوم: احتمال معنای خلاف ظاهر می‌‌رود چراکه احتمال دارد، قرینه‌ای بوده است و متکلم یا ناقل آن را ذکر کرده‌اند اما بدست ما نرسیده است، مثلا یک نامه که ابتدا تا آخر آن نزد ماست و می‌دانیم قرینه‌ای در آن نیامده و نامه‌ای که صفحه دوم آن گم شده و احتمال دارد قرینه‌ای بوده که بدست ما نرسیده.

در اینجا یعنی حالت دوم، اصل عدم قرینه به معنای الغای احتمال وجود قرینه بر خلاف معنای ظاهر، جاری است و عقلاء در چنین فرضی اصل را بر عدم وجود قرینه واقعا می‌گذارند.

اما در هر دو این حالات فقط یک اصل عقلائی وجود دارد: «اصالة الظهور» و آن یعنی همان بنای عقلاء بر الغای احتمالات خلاف معنای ظاهر نه صرفا الغای احتمال وجود قرینه بر خلاف معنای ظاهر.

ثمره هر مبنا

بعد از بیان اهمیت پرداختن به اصالة الظهور یا اصل عدم قرینه و مهم‌ترین مبانی اصولی در مورد آن، حال به ثمره هر مبنا می‌رسیم.

فرض کنید کلام یا نوشته‌ای به شما رسیده است که احتمال وجود قرینه‌ای بر خلاف معنای ظاهر برخی مطالب آن وجود دارد:

اگر این احتمال قوی نباشد بر همه مبانی، ظهور کلام قابل استناد و تمسک است و حجیت دارد.

اما اگر این احتمال وجود قرینه‌ای بر خلاف معنای ظاهر، قوی باشد، آنگاه دقت در اختلاف مبنا ثمره خود را نشان می‌دهد.

فرض کنید وصیت‌نامه‌ای، چند برگ آن گم شده است یا نیمی از آن سوخته است، یا کلامی تقطیع شده است و احتمال دارد در ادامه متکلم قرائنی آورده باشد که نشان دهد معنای ظاهر اولیه در کلام مد نظر او نبوده است؛ مثلا کلام عامی که در ابتدای نوشته است را در انتها تخصیص زده است و یا اطلاق کلامش را تقید زده است و یا قرینه‌ای آورده است که معلوم می‌کند معنای مجازی از فلان کلمه ابتدای کلام مد نظرش بوده است.

👈 در مبنای مرحوم شیخ که اصالة الظهور به اصل عدم قرینه بازمی‌گردد در چنین مواردی که احتمال وجود قرینه بر خلاف زیاد است، شما نمی‌توانید اصل عدم قرینه را جاری کنید و کلام ظهوری ندارد و مبهم (مجمل) است.

👈 بر مبنای مرحوم آخوند که اصالة الظهور را اصل و اساس قرار می‌دهند، اخذ به ظاهر کلام می‌شود مادامی که قرینه‌ای متعینه بر خلاف ظاهر ثابت نشود، پس کلام مبهم نیست بلکه به ظاهر آن تمسک می‌شود.

(ر.ب: حائرى یزدى، عبدالکریم، دررالفوائد (طبع جدید) - قم، چ: ششم، ص ۳۶۰)

👈 در مبنای مرحوم مظفر با توجه به توضیحی که ایشان در قضاوت بین مرحوم شیخ و آخوند دارند، باید همان حکم مرحوم آخوند را کرد اما وقتی به نظرات ایشان در موضوعاتی مثل حجیت ظواهر وقتی ظن نوعی بر خلاف آن باشد یا تمسک به عام وقتی احتمال تخصیص قوی باشد و... توجه شود، می‌توان گفت: بنا بر نظر ایشان در چنین مواردی ظهور وجود دارد ولی این ظهور دیگر حجیتی ندارد یا اینکه بگوییم اصلا ظهوری وجود ندارد.

(ر.ب: مظفر، محمدرضا، أصول الفقه (انتشارات اسلامى) - قم، چ: پنجم، ج‏ ۳، ص ۱۵۶)

نکته قابل توجه در این بحث مبنای حجیت ظواهر است که مهم‌ترین مبنای ذکر شده بر آن موارد زیر است:

۱. بنای عقلاء بر عمل به ظواهر که مورد ردع شارع قرار نگرفته است.

۲. نقض غرض در صورت عدم حجیت ظواهر، چون اگر بشر در تفهیم و تفهم مراد خود فقط از کلام نص استفاده کند بخش عمده‌ای از مطالب قابلیت انتقال نخواهد داشت.

📌 وقتی این دو دلیل عقلی مبنای حجیت ظواهر است، در هرجا که شک کنیم که ظواهر در این حالت نیز حجیت دارد یا خیر؟ یعنی سیره عقلاء در این حالت نیز بر اخذ به ظاهر است یا خیر؟ یا بدون آن نقض غرض واضع همچنان برقرار است یا خیر؟ بایست به قدر متیقن از موارد دارای حجیت تمسک کرد.

بنابراین در جایی که ما احتمال قوی بر وجود قرینه‌ای بر خلاف معنای ظاهر داریم، شک داریم که ادله لبی (عقلی) گفته شده، این مورد را هم پوشش می‌دهد یا خیر؟ و بنابراین دیگر این چنین جایی یا اصلا ظهوری نیست یا هست ولی حجت نیست.

دلیل نقض غرض توان چندانی برای اثبات حجیت ندارد چون بالاخره کمی که دایره ابزار بشر از نصوص افزوده شود بالاخره کار او راه می‌افتد.

اما عمده نتیجه در دلیل سیره عقلاء ردع نشده از سوی شارع است که می‌تواند موارد بیشتری را حجت قرار دهد.

اگر مرحوم آخوند می‌گویند در چنین مواردی ظاهر حجت است یعنی مدعی هستند عقلاء در چنین مواردی بر اساس ظواهر عمل می‌کنند، اگر مرحوم شیخ می‌گویند کلام مبهم است یعنی عقلاء در چنین مواردی کلام را مبهم قرار می‌دهند. اینکه این اصل به اصل عدم قرینه بازمی‌گردد یا خیر فقط تحلیل عمل عقلاء است.

برای کشف سیره عقلاء که محدود به یک زمان و مکان هم نیست می‌شود مثلا به قوانین حقوقی کشورهای مختلف نگاه کرد که در چنین مواردی چطور حکم می‌کنند؟!

📌 بر اساس آنچه گفته شد و بررسی سیره عقلاء، به نظر می‌رسد همانطور که مرحوم شیخ می‌فرمایند و نتیجه مطالب مرحوم مظفر است، در چنین مواردی که احتمال وجود قرینه بر خلاف ظاهر اولیه قوی است، کلام مبهم است و ظاهر اولیه آن قابلیت استناد ندارد. البته قوت این احتمال وجود قرینه بر خلاف بایست بر اساس ظن نوعی باشد و نه ظن شخصی که قابلیت استدلال برای غیر را ندارد.

۱. اهمیت این اصل:👇

https://eitaa.com/sharhehal_hoze/9

۲. مهم‌ترین مبانی در این اصل:👇

https://eitaa.com/sharhehal_hoze/10

۳. ثمره هر مبنا و جمع بندی:👇

https://eitaa.com/sharhehal_hoze/18

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

قیاس از نظر لغت و اصطلاح

قیاس از نظر لغت یعنی «تقدیر الشی‏ء بشی‏ء» به معنای سنجش یک چیز با چیز دیگر و معانی دیگری هم که برای آن گفته شده است، به همین معنا بر می‌گردد.

از نظر اصطلاح فقهی، قیاس اقسام مختلفی دارد: قیاس منصوص العلة قیاس اولویت تنقیح مناط (طبق نظر شیعه و سنی همگی حجت هستند) قیاس مستنبط العلة قیاس الخفی - قیاس الدلالة قیاس الشبه (در مبنای شیعه باطل و فی الجمله بر مبنای برخی از اهل سنت حجت است.)

اقسامی از قیاس که حجت است

در مبنای شیعه ما هیچ وقت نمی‌توانیم علت احکام را خودمان استنباط کنیم، فقط جایی که علت توسط شارع گفته شده باشد، ما می‌توانیم این علت را در هر موضوع دیگری بود، حکم که معلول آن علت است را برای آن موضوع ثابت کنیم.

به این کار می‌گویند قیاس منصوص العلة. مثلا در روایت گفته شده است: «الْخَمْرُ حَرَامٌ بِعَیْنِهِ وَ الْمُسْکِرُ مِنْ کُلِّ شَرَاب‏» تصریح شده است که موضوع برای حرمت اسکار(مست کنندگی) است پس در هر آشامیدنی دیگری که این ویژگی بود حکم حرمت هم می‌آید مثل آب‌جو یا الکل‌های خوردنی.

حکم: حرمت

علت: اسکار

موضوع: شرب نبیذ، الکل، شراب و...

برای تنقیح مناط دو تعبیر است یکی همان القاء خصوصیت برای کشف موضوع واقعی حکم است و یکی کشف علت با اندکی تامل عرفی و یا دقت با برهان عقلی قطعی مثل السبر و تقسیم علت خود را نشان می دهد و شیعه هردو آن را قبول دارد. مثلا در روایت بالا گفته شده است «من کل شراب» ولی ممکن است کسی بگوید آشامیدنی بودن، برای حکم حرمت موضوعیت ندارد و خوردن هم باشد همان حکم را دارد مثلا اگر قرص جامد مست کننده هم بود، همین حکم حرمت را دارد. و یا حتی خوردن هم موضوعیت ندارد ممکن است شما آمپولی تزریق کنی و مست شوی و این هم موضوع حکم است.

حکم: حرمت

علت: اسکار

موضوع: هرگونه استفاده از وسیله مست کننده چه زدن آمپول مست کننده، چه خوردن قرص مست کننده، آشامیدن مایع مست کننده و...

نکته ۱: این القاء خصوصیت در موضوع باید قطعی باشد نه احتمالی وگرنه حجیت ندارد.

نکته ۲: فرض کنید اهل لغت گفتند اسکار یعنی جنون همراه با طرب انگیزی، حال اگر مثلا گفتیم علت حالت طرب انگیزی نیست و فقط جنون در اسکار است این می‌شود استنباط ظنی و قیاس مستنبط العلة که حجت نیست.

اما اگر کاری به علت نداشتیم و در مورد موضوع صحبت کردیم که مثلا اسکار به عنوان علت با همه ویژگی‌هایش که شرع یا عرف مشخص کرده‌اند حتما باید باشد اما موضوع که محل تحقق علت است فقط شرب نیست، آشامیدن موضوعیت ندارد و اکل و تزریق هم موضوع تحقق اسکار است و حرام، می‌شود تنقیح مناط.

نکته 3: علت در غالب موارد برای ما روشن نیست و ما فقط حکم و موضوع واقعی را کشف می‌کنیم و حکم را از باب عینیت در موضوع دوم - که فقط در عوارضی که ربطی به حکم ندارد با موضوع اول فرق دارد،- ثابت می‌کنیم.

نوع سوم از قیاس صحیح و حجت، قیاس اولویت است: اگر ملاک حکم در موضوع دوم شدیدتر باشد به آن می گوییم قیاس اولویت.

مثلا در آیه گفته شده است: «فَلا تَقُلْ لَهُما أُف‏» به پدر و مادر نباید اف گفت، تنقیح مناط می‌گوید: گفتن کلمه اف موضوعیت ندارد، بلکه آزردن با گفتن این کلمه مد نظر است و قیاس اولویت می‌گوید: اموری که آزردن در آنها شدیدتر از گفتن کلمه اف است، به طریق اولی ملاک حرمت را دارند.

حکم: حرمت

علت: آزردن

موضوع معلوم الحکم: آزردن با کلام.

موضوع مجهول الحکم که حکم به قیاس اولویت به آن تسری می‌یابد: آزردن با زدن.

نکته: قیاس اولویت حکم قطعی عقل است و اگر اشکالی بخواهد باشد، در تنقیح مناط است. مثلا در مثال معروف «لاتفل لهما اف» که برای قیاس اولویت می‌زنند ممکن است کسی اشکال کند اینکه آزردن پدر و مادر حرام است از دلیل خارجی فهمیده می‌شود و اینکه شما در حکم استنباط شده از آیه علت حرمت را اف گفتن نمی‌گیرید و می‌گویید علت حرمت، آزردن است، اگر از همین دلیل باشد، خودش قیاس مستنبط العلة است! (البته با دقت در سیاق کل آیه می‌توان از لوازم عقلی قسمت‌های دیگر حرمت آزردن را استنباط کرد)

مثال دیگری که برای قیاس اولویت می‌زنند مانعیت خون استحاضه قلیله برای نماز است و می‌گویند وقتی این خون مانع باشد به طریق اولی خون استحاضه متوسطه و کثیرة به علت اقوی بودن ملاک مانعیت دارد.

حکم: مانعیت برای نماز

علت: نامعلوم (خباثت خون یا هرچه باشد.)

موضوع معلوم الحکم: خون اسحاضه قلیقه.

موضوع مجهول الحکم که حکم موضوع معلوم الحکم به آن تسری پیدا می‌کند: خون استحاضه متوسطه و کثیرة.

وجه اولویت: خون استحاضه متوسطه و کثیره هر آنچه در خون استحاضه قلیقه است را قطعا بیشتر با خود دارد.

اقسامی از قیاس که باطل است

مواردی از قیاس هم هست که از نظر شیعه باطل است، دو مورد از آن در زمان اهل بیت(علیهم السلام) شایع بوده است و مورد نهی حضرات قرار گرفته است و دو مورد آن هم روش مستحدث برخی از اهل سنت است و از باب نداشتن ملاکات حجیت باطل هستند.

مورد اولی که در روایات ذکر شده است، «قیاس مستنبط العلة» است و حتی گاهی شیعیان هم به آن دچار می‌شدند:

اگر ما خواستیم بر اساس فکر و حساب علت را کشف کنیم، این می‌شود «قیاس مستنبط العلة» و دو مثال معروف دارد:

👈 یکی قیاس شیطان است که وقتی خداوند به او گفت بر انسان سجده کن، گفت: «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ، خَلَقْتَنی‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طین‏» من از آتش هستم و انسان از گل و آتش از گل برتر است. استنباط کرد علت سجده کردن برتری عنصری است پس چون من برتر از انسان هستم نباید بر او سجده کنم، درحالی که علت در سجده کردن می‌توانست برتری روحی یا امتحان الهی باشد.

👈 مثال دیگرش حدیث معروف ابان است که امام صادق (علیه السلام) به او گفت: دیه یک انگشت زن مثل مرد ۱۰ شتر است و دیه دو انگشت زن مثل مرد ۲۰ شتر است و دیه ۳ انگشت او هم مثل مرد ۳۰ شتر است اما دیه ۴ انگشت او می‌شود ۲۰ شتر و نصف دیه مرد است! ابان تعجب کرد و گفت: «سبحان الله، نحن بالعراق فنبرأ ممّن قاله و نقول: الذى جاء به شیطان.» امام به او گفت آرام باش دین اگر بخواهد قیاس بشود نابود می‌شود و قانون خداوند چنین است که دیه زن تا یک سوم دیه مرد (۳۰ شتر) با او برابری می‌کند از آن به بعد دیه زن نصف دیه مرد می‌شود.

فرق قیاس «مستنبط العله» با «تنقیح مناط» این است که آنجا کشف موضوع حکم می‌شود ولی اینجا کشف علت حکم می‌‌شود و اهل بیت از این علت‌تراشی نهی کرده‌اند برخلاف کشف موضوع.

مورد دومی که در روایات آمده است «قیاس الشبه» است که برخی از اهل سنت چون دستشان از منبع شرع کوتاه بود و پاسخی برای مسائل مبتلی به خود نداشتند، مکرر به آن تمسک می‌کردند و عمده روایات نهی شده از قیاس مربوط به این مورد است.

در قیاس شبه، بدون کشف موضوع حکم، به صرف شباهت یک موضوع با موضوع دیگر، حکم آن موضوع را به این موضوع مجهول الحکم تسری می‌دهند و سر رشته فقهای اهل سنت که از این روش استفاده می‌کرد «ابوحنیفه» است و به پیروان او حنفی می‌گویند.

در مذهب فقهی حنفیه به شکل افراطی به استدلال ظنی عقلی تکیه شده است و چندان به اخبار و احادیث استناد نمی‌شود چرا که تعداد احادیثی که در نظر آنها حجیت دارد بسیار بسیار اندک است.

ابوحنیفه و مالک بن انس در زمان امام صادق(ع) بودند و هردو هم مدتی نزد حضرت شاگردی کردند، با این تفاوت که مالک، فقیه مالکی‌ها در مدینه نزدیک به امام صادق (علیه السلام) ماند و برای حضرت احترام زیادی قائل بود و خدمت ایشان می‌رسید و چندان به قیاس اعتقاد نداشت ولی ابوحنیفه به کوفه مرکز شیعیان رفت و برای خود دکانی باز کرد و می‌گفت: علی چنین گفت و من هم چنین می‌گویم!

ابن ادریس شافعی فقیه دیگر اهل سنت و امام شافعی‌ها، شاگرد ابوحنیفه و مالک است و حد وسط تمسک به قیاس را دارد.

احمد بن حنبل هم که متاخر از ابن ادریس و امام حنبلی‌ها (وهابی‌ها پیرو او هستند)، چندان اعتقادی به قیاس ندارد و از مالک، در تمسک به روایات و ظواهر متعصب‌تر است.

اما مواردی از قیاس مصطلح که در روایات به آن اشاره نشده است ولی ملاک حجیت را از نظر شیعه ندارند و البته در اهل سنت هم در حجیت تمسک به آن اختلافی است، قیاس الخفی و قیاس الدلالة است.

قیاس خفی، یعنی چیزی که علت بودنش محتمل است اما نص هم نیست، را به عنوان دلیل بگیرید، یک مثال آن همان موارد قیاس مستنبط العلة است که محتمل بودن به خاطر تفکر در نسبت‌ها و علت‌های دیگر احکام است و یک مثال آن جایی است که محتمل بودن به خاطر مبهم بودن لغت است، مثلا روایت گفته باشد «لاتبیعوا الطعام بالطعام» و اگر منظور از طعام خوردنی باشد، یک ملاک حرمت ربای معاوضی می‌شود خوردنی بودن و مثلا به برنج هم تسری پیدا می‌کند اما اگر منظور از طعام گندم باشد، حکم در خصوص گندم آمده است و نمی‌شود حکم آن را به دیگر خوردنی‌ها تسری داد. و خلاصه در اینجا اجمال وجود دارد که منظور کدام است.

مورد دوم از روش قیاسی مستحدث یعنی «قیاس دلالت» وقتی است که می‌دانی علت چیست، اما در موضوع مجهول الحکم خود علت نیست بلکه جزء یا لوازم آن است مثلا علت برای جواز سجده نکردن، نماز مستحب در حال حرکت است و شما بخشی از آن که نماز مستحب بودن است را کنار بگذاری و در حرکت بودن را بگیری و بگویی جایی که در حرکت هستی اگر آیه سجده‌دار خوانده شد، مثل نماز مستحب در حال حرکت، جایز است سجده نکنی!

هر دو این موارد نیز چون صرفا ظن و گمانی است و در آیات و روایات از پیروی از ظن و گمان به ویژه در استنباط احکام نهی شده است، این موارد از حجیت ساقط هستند.

https://eitaa.com/sharhehal_hoze

  • حمید رضا باقری