شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ولایت فقیه» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

در متنی که قبل از این در قسمت اول از عنوان مذکور نوشتم، اشاره کردم که:👇

🔹در تأیید و رد موضوع "نوپدید بودن یا نبودن بحث ولایت فقیه" سخن بسیار گفته شده است و برای روشن شدن مسأله می‌بایست به فرآیند تولید علم و تجربه تاریخی روحانیت در تحقق اسلام توجه نمود.

🔹علوم هیچ‌گاه به یکباره تولید نمی‌شوند بلکه همیشه در گام اول اُمهات و کلیاتی یقینی مشخص می‌گردد سپس مبتنی بر آن در صحنه عینی و عملی براساس آن امهات عمل می‌شود و بعد از مشخص نمودن ایرادات و اشکالات اولیه و روشن شدن ظواهر نقاط مبهم و طی شدن فرآیند رفت و برگشت، نسخه‌های بعدی علم کامل‌ و کامل‌تر می‌شود و بعد از سال‌ها آزمون و خطا، یک علم تفصیلی و کامل تدون می‌گردد.

🔹سپس به رویکرد روحانیت در همراهی با حکومت‌ها از عصر صفوی و بسط تشیع و قدرت اجتماعی روحانیت و تدوین امهات علمی اسلام ناب توسط جریان اخباری در این دوره تا حمایت علما از شاهان قاجار اشاره نمودم و گزارشی از تجربه "مرحوم ملااحمد نراقی" به عنوان یکی از اولین کسانی که موضوعات مرتبط با "ولایت فقیه" را به صورت جامع و کامل به بحث گذاشت و این اقدام ایشان پس از این تجربه بود که با وجود حمایت‌های مختلف از شاهان قاجار به واسطه عدم کفایت پادشاهان قاجار، در جنگ‌های ایران و روس در هر دو حوزه سیاسی و نظامی شکست خوردیم. 

پرداخت بیشتر "ملااحمد نراقی" به موضوع "ولایت فقیه" نه به معنای تولید یک موضوع جدید بود بلکه به معنای این بود که ایشان در صحنه آزمون و خطا به این نتیجه رسیدند که برای حفظ اسلام، هیچ چاره‌ای جز تشکیل حکومت و به دست گرفتن ولایت جامعه توسط فقیه جامع الشرایط وجود ندارد. 

علماء قبل از مرحوم نراقی همچون "مرحوم میرزای قمی"[1] مرجع شیعه در عصر فتحعلی شاه نیز همچون ایشان به ولایت مطلقه فقیه معتقد بودند اما برای حفظ اسلام چاره‌ای جز همراهی با شاهان قاجار، برای خود متصور نبودند.

مرحوم میرزای قمی در کتاب استفتائات خود به نام "جامع الشتات" در پاسخ به دو تن از شخصیت‌های درباری[2] که تلاش داشتند از ایشان فتاوایی در موضوع "جهاد"[3] بگیرند اصل را در نیابت فقیه از امام در تمام شئون جز موارد خاص خارج شده به علت وجود دلیل خاص گذارده و می‌فرمایند:

👈«نیابت امام به جهت مجتهد عادل به عمومات ادله ثابت است، چون اجماع است که جهاد [ابتدائی] بدون اذن امام نمى‌شود در اینجا از مقتضاى او، در مى‌رویم و باقى در تحت عمومات باقى مى‌ماند.»[4]

ایشان در ادامه همین استفتاء عنوان می‌کنند:

👈«هرگاه در نصوص دینی لفظ امام به کار برده می‌شود، مراد از آن زمامدار حق است که (من بیده الامور) است در عصر حضور، مصداق آن امامان معصوم علیه‌السلام و در عصر غیبت فقیهان عادل هستند.»[5]

اما مرحوم میرزا چاره حفظ اسلام و کشور که در آن بازه با دولت روس مشغول جنگ بود را جز در همراهی با شاه نمی‌دانست، ایشان در پاسخ به سوالی که دو شخصیت‌ به ظاهر گم‌نام اما درواقع از سوی دربار، از ایشان می‌نمایند که: «آیا در جهاد دفاعی با اذن مجتهد اطاعت از متصدی عرفی جهاد بر همگان واجب است و آیا شرع و عرف در این عرصه موافق است؟»[6] می‌فرمایند:

👈«صاحب این سؤالات[7] و کاتب این مقالات، معلوم مى‌شود که شخص عالمى است این لطیفۀ شما قرض باشد. جواب این سؤال، محتاج به «بحر طویل» است که حال، مقام هیچ یک مقتضى این نیست.

از ابتلاهاى غیر متناهیۀ این حقیر، همین باقى مانده که «عرف» را مطابق «شرع» کنم! مجمل آن که پیش اشاره شد که این نوع مدافعه نه موقوف به اذن امام است و نه حاکم شرع، و بر فرضى که موقوف باشد، کجاست آن بسط یدى از براى حاکم شرع که خراج را بر وفق شرع بگیرد و بر وفق آن، صرف غزات و مدافعین نماید؟ و کجاست آن تمکن که سلطنت و مملکت گیرى را نازل منزلۀ غزاى فى سبیل اللّه کند! مصرع نام حلوا بر زبان راندن نه چون حلواستى.

عجل اللّه فرجنا بفرج آل محمد (ص) و جعل سلطاننا بسلطانه و سلطان أولاده و جعلنا من اعوانه و أنصاره و جعل خاتمة أمورنا خیرا بحق محمد و آله اجمعین و صلى اللّه على خیر خلقه محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین.»[8]



[1] در مقام معنوی میرزای قمی ملقب به صاحب قوانین نقل شده است که شبی حاج شیخ عباس قمی ایشان را در عالم رویا می‌بیند و از او می پرسد جناب میرزا آیا شفاعت اهل قم به دست حضرت معصومه(س) است که میرزای قمی در کمال تعجب پاسخ می‌دهند خیر شفاعت اهل قم با من است و شفاعت تمامی شیعیان با حضرت معصومه(س) است.

[2] در مورد این سوال کنندگان در مقدمه نسخه موجود گفته شده است: سؤال کنندگان عبارتند از حاج ملا باقر سلماسى و صدر الدین محمد تبریزى که از طرف دربار براى این کار مأمور بودند.

[3] امام خامنه‌ای در مورد تفاوت تعامل مرحوم میرزای قمی و مرحوم کاشف الغطاء و عمق بیشتر فهم میرزا از صحنه آن روز می‌فرمایند: مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء (رضوان الله تعالی علیه) به گمان زیاد آن‌طور که از مقدمه‌ی کتاب برمی‌آید کتاب کشف الغطاء را برای اداره‌ی دستگاه فتحعلی شاه نوشته و در کتاب جهاد خود، از فتحعلی شاه به عنوان سلطان مسلمین اسم می‌آورد و مسائلی را ذکر می‌کند؛ این، ناظر به حکومت زمان بوده است. مرحوم میرزای قمی (رضوان اللّه علیه) برای جنگهای ایران و روس در زمان فتحعلی شاه، رساله‌ی جهادش رساله‌ی عباسیه را به اسم عباس میرزا نوشت؛ چون مسائلی بود که دولت در آن زمان با آن‌ها سروکار داشت. البته میرزای قمی در این قضیه خیلی زیرکانه‌تر از مرحوم کاشف الغطاء با آن دستگاه برخورد کرده است؛ چون در اینجا بوده و از نزدیک اوضاع را می‌دیده و می‌دانسته که چگونه باید با آن‌ها رفتار کند؛ اما مرحوم کاشف الغطاء (رضوان اللّه علیه) دستگاه را قدری بهتر از واقعیت آن دیده است؛ که حالا خود این بحث دیگری است. بیانات امام خامنه‌ای در 30 بهمن 1370.

[4] گیلانى، میرزاى قمّى، ابو القاسم بن محمد حسن، جامع الشتات فی أجوبة السؤالات (للمیرزا القمی)، 4 جلد، مؤسسه کیهان، تهران - ایران، اول، 1413 ه‍ ق؛ ج‌1، ص: 403.

[5] فان المراد بالإمام فى اغلب هذه المسائل من بیده الامر. اما فى حال الحضور و التسلط فهو الامام الحقیقى و اما مع عدمه فالفقیه العادل فهو النائب عنه بالأدلة مثل مقبولة عمر بن حنظلة و مثل قوله (ص): العلماء ورثة الانبیاء. و علماء امتى کانبیاء بنى اسرائیل. و فى نهج البلاغة عن امیر المؤمنین (ع): "ان اولى الناس بالأنبیاء اعلمهم بما جاؤوا به" ثم تلى (ع) قوله تعالى «إِنَّ أَوْلَى النّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا... همان ؛ ج‌1، ص: 404

[6] متن سوال به شرح زیر است: « هر گاه این جهاد و دفاع محتاج به اذن مجتهد عصر باشد، هر کس را که لایق و قابل دانند مرخص و مأذون نمایند و متصدى شرعى نمایند که مباشر عرف‌ که متصدى جهاد است، به اجازت، قیام و اقدام کند بر واجب مذکور. مسلمین و مجاهدین، اطاعت و انقیاد نمایند و شرع و عرف مطابق و موافق گردد.» همان، ج‌1، ص: 401‌.

[7] به طور مثال سوال قبل از آن چنین است: در صورتى که پادشاه، حکم و مقرر فرماید به نحوى که الحال، حکم پادشاهى شرف صدور یافته است که علما و فضلا تصدیع نکشیده به امر مدافعه و مجاهده مشغول نگردند و خودشان را معاف دانند، در این صورت اگر یکى از علما خواهد که محض تحصیل ثواب و تحریص مسلمین در زمرۀ مجاهدین منسلک و متلبس به لباس اهل سلاح شود جایز است یا نه؟ و در این صورت آیا از زىّ خود بیرون آمده و خلاف مروت کرده است یا نه؟ و کسى از علما که خود بنفسه متوجه جهاد نگردیده، لکن در بلاد و امصار، مسلمین را تحریص و ترغیب بر جهاد مى‌نماید، ثواب جهاد مى‌یابد یا نه؟

مرحوم میرزا در پاسخ می‌نویسند: بلى جایز است. و آن چه گفته‌اند که فقیه هر گاه متلبس به لباس جندى شود، منافات با مروت دارد در غیر صورت قتال و دفاع مشروع است. کدام عالم از جناب امیر المؤمنین (ع) بالاتر است که اسلحه بر خود مى‌آراست و اقدام به جهاد مى‌نمود؟ و الدال على الخیر کفاعله إن شاء اللّه. همان، ج‌1، ص: 400.

[8] همان، ج‌1، ص: 401‌.

مطالب مرتبط:

شیوه تولید علوم انسانی و تولید "نظریه ولایت فقیه" (قسمت اول)

............................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

شما ولایت فقیه را امری نوپدید دانسته و می‌فرمایید:

👈 «تعبیر ولایت فقیه تعبیری جدید و مرتبط با سده‌های اخیر  است»

اولاً:  فهم شما از فقه و فقاهت اشتباه است، چرا که گمان نموده‌اید لازمه‌ی حجیت امری در فقه این است که از ابتدای تاریخ فقاهت، آن مطلب در کتب فقها وجود داشته باشد؛ 

و شاید توجه ندارید که لازمه این تصور سدّ باب اجتهاد و فقاهت است؛

🔹فقها از ۴ منبع: "کتاب، سنت، عقل و اجماع" با توجه به قواعد مشخص و مسائل پش‌آمد، احکام دین را استنباط می‌نمایند.

🔹بحث ولایت فقیه نیز ولو امری به تعبیر شما "نوپدید" می‌بود، اگر مبتنی بر قواعد استنباط عقلی و شرعی باشد شرعا حجت است.

🔹اگرچه شما به مفاد مطلب خودتان دقت ندارید اما مقدمه‌ی مخفی مطرح ساختن نوپدید بودن ولایت فقیه توسط اصحاب اصلی جریان ضد انقلاب، اتهام به فقهایی چون: امام و آیت‌الله بروجردی و اساتید آنها است که این بزرگواران «العیاذ بالله» در جنگ قدرت بعد از صفویه، مطلبی را به دین نسبت داده‌اند!

ثانیاً: اصل مدعی شما در نوپدید بودن ولایت فقیه، اشتباه است، چراکه در اصل موضوع ولایت فقیه هیچ فقیهی از فقهای زمان حضور اهل بیت تا نواب دوره‌ی غیبت صغری و بعد از آن، تشکیک نکرده است؛

🔹 آنچه محل اختلاف است حوزه اختیارات فقیه است. یعنی اصلا محل اختلاف را اشتباه متوجه و متذکر شده‌اید؛

نزاع اصلی در اینجاست که:

🔹برخی از فقها اصل را بر عدم ولایت می‌گذارند و جز در نبی(ص) و امام معصوم(ع) که ولایت آنها به نحو مطلق ثابت است، در مورد فقها که شأن جانشینی امام معصوم در جامعه را دارند، جز در موارد متیقن از اثبات ولایت از باب حسبه، در سایر موارد ولایت فقیه را ثابت نمی‌دانند که البته حوزه موارد متیقن نیز نزد فقها متفاوت است.

🔹اما برخی دیگر از فقها اصل را بر ولایت می‌گذارند و بعد از نبی‌مکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) در مورد فقها که شأن جانشینی ائمه معصومین(ع) را در جامعه دارند، به همان نحو ولایت مطلقه را ثابت می‌دانند، جز در موارد قدر متیقنی که از اختیارات شخص امام معصوم باشد، مثلا بحث جهاد ابتدایی که به عقیده‌ی حضرت امام از اختیارات خاص امام معصوم است و به نظر حضرت آقا خیر.

ثالثاً: متاسفانه تفکر و تفلسف جریان روشنفکر و حتی روشنفکر دینی ما متأثر از جریان روشنفکر غرب، در دستگاه منقطع از آسمان(سکولار) است و مباحث برخی از دوستان جریان جدید عدالت‌خواه نیز به این سو سوق یافته است.

🔹در دستگاه الهی مفهوم "حجیت" در هر دو ساحت تفکر و عمل لحاظ شده است.

🔹برای ساده شدن بحث، مثالی می‌زنم:

👈شما اگر نابغه دهر و رئیس جمهور کشور هم باشید اگر پدرتان به شما بگوید برای من مثلا نان بخر، در دستگاه الهی بر شما واجب است انجام دهید و اگر چنین نکنی نزد خدا حجتی نداری الا اینکه خودت یقین داشته باشی این نان خریدن شما از امر خداوند به لزوم اطاعت از پدر مستثنی شده است، چون مثلا مستلزم انجام حرامی است یا برای سلامتی پدر ضرر دارد یا خود شما از امر واجب دیگری از سوی خدا بازمی‌مانید و...

و اگر یقین نداشتید و مثلا شک داشتید که نان برای پدرتان ضرر دارد یا خیر و نان خریدید و اتفاقا ضرر هم داشت، شما نزد خدا حجیت دارید که عمل به واجب نموده‌اید.

📌 با گذر از دوراهیهای معرفتی مذکور سیر منطقی مباحث جزئی‌تر خواهد شد که پیشنهاد می‌کنم در آن رابطه به مطالب زیر مراجعه فرمایید:👇

🔸 فهم مقام ولایت

🔸پیش‌گویی‌های رهبری...

🔸اطاعت ولی فقیه

🔸ولایت فقیه پس از ظهور حضرت حجت

🔸دعوای عقل و قلب بر سر ولایت فقیه

..........................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در بخش اول از بحثی که ذیل فهم مقام ولایت عرض کردم به این پرداختم که قرین‌ترین واژه برای درک مفهوم ولایت، واژه "پدر" است.

⁉️ سوالی که بعد از آن مطرح می‌شود اینکه "ولایت اهل بیت(علیهم السلام)" و "کمال حاصل شده برای ما از طاعت آنها" که مسأله اصلی شیعه بوده و هست و فصل مشبعی از روایات به آن اختصاص داده شده است، چه نسبتی با بحث امروز جریان عدالت‌خواه و حزب‌الله در نسبت گیری با ولی فقیه دارد؟

 

اگرچه شخص ولی فقیه به هیچ وجه با ولی معصوم خداوند قابل قیاس نیست، اما نسبتی که ما با وی می‌گیریم همان نسبتی است که با امام معصوم باید داشته باشیم. البته این نوع نسبت به معنی نفی سوال پرسیدن از رهبری نیست بلکه به معنی نفی موقف سوال پرسیدن دوستان است که در مباحثات شکل گرفته در ادامه آن مطرح گردید.

 

اما چرا نسبت ما با ولی فقیه همان نسبتی است که با امام معصوم می‌گیریم:

 

🔹به این دلیل که توحید ربوبی خداوند تعطیل بردار نیست؛

🔹به این دلیل که جریان ولایت الهی در تمام ادیان آسمانی با نبوت پایان نمی‌یابد و وصی نبی، جریان ولایت الهی را امتداد می‌دهد؛

🔹به این دلیل که اهل بیت(علیهم السلام) با محدود شدن ارتباطات خود با شیعیان، از زمان امام صادق(ع) شبکه وکالت خود را شکل‌دادند و وکلایی برای اعمال ولایت الهی و اجرای شئون امامت اما با واسطه تشکیل دادند.[1]

🔹به این دلیل که برای اتمام حجت خداوند بر بندگان همیشه نیاز به امامی حاضر و ظاهر است. به تعبیر مروی از امام باقر(علیه السلام):

زمین لحظه‌ای بدون امامی ظاهر باقی نخواهد ماند.

👈 «لَا تَبْقَى الْأَرْضُ بِغَیْرِ إِمَامٍ ظَاهِرٍ» [2]

 

یکی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) از ایشان سوال می‌کند، آیا زمین از عالمی زنده و آشکار از شما آل محمد خالى خواهد ماند، امامى که مردمان در حلال و حرام خود بتوانند به او رجوع کنند؟

حضرت با اشاره به آیه "۲۰۰ آل عمران" پاسخ می‌دهند:

🔹اى ابا یوسف! نه (خالی نخواهد ماند)؛ و این امر در کتاب خدا بیان گشته است: «اى کسانى که ایمان آورده اید، صبور باشید و شکیبایى ورزید» در برابر دشمنان و مخالفان خود؛

👈فقَالَ یَا أَبَا یُوسُفَ لَا إِنَّ ذَلِکَ لَبَیِّنٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى فَقَالَ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا» عَدُوَّکُمْ مِمَّنْ یُخَالِفُکُمْ

🔹«و ایجاد رابطه کنید» با امام خود «و از خداى پروا دارید»، یعنى در باره آنچه بر شما واجب کرده و فرمان داده است.

👈«وَ رابِطُوا» إِمَامَکُمْ «وَ اتَّقُوا اللَّهَ» فِیمَا یَأْمُرُکُمْ وَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ. [3] 

 

شیعه در عصر غیبت امام به فرزند یتیمی می‌ماند که عالمان متقی، نقش وصی پدر  را برای او دارند.

در حدیثی از امام عسکرى (علیه السلام) روایت شده است:

🔹پدرم از پدرانش از پیامبر خدا(ص) برایم روایت کرد که: بسیار بدتر از یتیمى که پدر و مادرش را از دست داده، یتیمى است که از امام خود دور افتاده و توان دستیابى به او را ندارد و در مسایل شرعىِ خود که به آنها نیاز دارد، تکلیفش را نمی داند.

👈حدّثنی أبی، عن آبائه، عن رسول اللّه صلى الله علیه و آله: أشَدُّ مِن یُتمِ الیَتیمِ الَّذِی انقَطَعَ مِن امِّهِ و أبیهِ، یُتمُ یَتیمٍ انقَطَعَ عَن إمامِهِ ولا یَقدِرُ عَلَى الوُصولِ إلَیهِ ولا یَدری کَیفَ حُکمُهُ فیما یُبتَلى بِهِ مِن شَرائِعِ دینِهِ.

 

🔹بدانید که کسی از شیعیان ما که عالم به علوم ما است، فردی که احکامش را نمی‌داند و از دیدن ما محروم است یتیمی در دامن آن عالم است. بدانید و آگاه باشید که هر کس چنین یتیمى را ارشاد نماید و هدایتش کند و شریعت ما را به او آموزش دهد، در بالاترین منزلگاه، همراه ماست.

👈ألا فَمَن کانَ مِن شیعَتِنا عالِماً بِعُلُومِنا، وهذَا الجاهِلُ بِشَریعَتِهِ المُنقَطِعُ عَن مُشاهَدَتِنا یَتیمٌ فی حِجرِهِ، ألا فَمَن هَداهُ و أرشَدَهُ وعَلَّمَهُ شَریعَتَنا کانَ مَعَنا فِی الرَّفیقِ الأعلى. [4]

 

در یکی از نامه‌های منصوب به حضرت حجت(عج) ایشان می‌فرمایند در حوادث و پیش‌آمدهای زمان به راویان احادیث ما(فقها آن دوره که در مقام فتوا اصل روایات حضرات را بیان می‌کردند)، مراجعه کنید.

👈«وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ»[5]



[1] جهت اطلاع بیشتر از شبکه وکالت و شکل‌گیری آن ر.ب:‌ (جباری، محمدرضا، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۲.) و (ملبوبی، محمد کاظم، سازمان وکالت امامیه و سازمان دعوت عباسیان، شباهت‌ها و تفاوت‌ها، قم، دفتر نشر معارف، ۱۳۹۰.)

[2] صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّى الله علیهم، 1جلد، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی - ایران ؛ قم، چاپ: دوم، 1404 ق، ج‏1 ؛ ص486.

و به تعبیر مروی از امام صادق (علیه السلام): «لحظه‌ای از عمر زمین نیست الا آینکه براى خدا در آن حجتى باشد که حلال و حرام را بمردم بفهماند و ایشان را براه خدا خواند.» «مَا زَالَتِ الْأَرْضُ إِلَّا وَ لِلَّهِ فِیهَا الْحُجَّةُ یُعَرِّفُ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ یَدْعُو النَّاسَ إِلَى سَبِیلِ اللَّهِ»

از جمله نقش‌های این امام ظاهر همان وظایف وصی بعد از انبیاء می‌باشد به تعبیر مروی از امام صادق(ع): « تا اگر مؤمنان چیزی به دین افزودند آن را رد کند و اگر چیزی از دین کاستند آن را برایشان کامل کند.» « إِنْ زَادَ الْمُؤْمِنُونَ شَیْئاً رَدَّهُمْ وَ إِنْ نَقَصُوا شَیْئاً أَتَمَّهُ لَهُمْ » ر.ب: کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط - الإسلامیة)، 8جلد، دار الکتب الإسلامیة - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق، ؛ ج‏1 ؛ ص178.

[3] قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ عَالِمٍ مِنْکُمْ حَیٍّ ظَاهِرٍ تَفْزَعُ إِلَیْهِ النَّاسُ فِی حَلَالِهِمْ وَ حَرَامِهِمْ فَقَالَ یَا أَبَا یُوسُفَ لَا إِنَّ ذَلِکَ لَبَیِّنٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى فَقَالَ‏ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا عَدُوَّکُمْ مِمَّنْ یُخَالِفُکُمْ وَ رابِطُوا إِمَامَکُمْ‏ وَ اتَّقُوا اللَّهَ‏ فِیمَا یَأْمُرُکُمْ وَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ. بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم ؛ ج‏1 ؛ ص487

[4] التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، 1جلد، مدرسة الإمام المهدی عجل الله تعالى فرجه الشریف - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1409 ق. ص339 همین حدیث در منابع زیر نیز ذکر گردیده است: (هلالى، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، 2جلد، الهادى - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1405ق. ج‏1، ص: 257) و (طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، 2جلد، نشر مرتضى - مشهد، چاپ: اول، 1403 ق. ج‏1 ؛ ص16) و (ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین، عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، 4جلد، دار سید الشهداء للنشر - قم، چاپ: اول، 1405 ق. ج‏1، ص: 17) و (شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، الفصول المهمة فی أصول الأئمة (تکملة الوسائل)، 3جلد، موسسه معارف اسلامى امام رضا علیة السلام - قم، چاپ: اول، 1418 ق / 1376 ش. ج‏1 ؛ ص599)

[5] ابن بابویه، محمد بن على، کمال الدین و تمام النعمة، 2جلد، اسلامیه - تهران، چاپ: دوم، 1395ق ج‏2 ؛ ص484 این حدیث در منابع متعددی توسط علمای دوره‌های مختلف در کتب روایی ذکر شده است منجمله این کتب: (طوسى، محمد بن الحسن، الغیبة (للطوسی)/ کتاب الغیبة للحجة، 1جلد، دار المعارف الإسلامیة - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1411ق. ص291) و  (طبرسى، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى (ط - القدیمة)، 1جلد، اسلامیه - تهران، چاپ: سوم، 1390 ق. ص452) و (قطب الدین راوندى، سعید بن هبة الله، الخرائج و الجرائح، 3جلد، مؤسسه امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف - قم، چاپ: اول، 1409 ق. ج‏3 ؛ ص1114) و (شهید اول، محمد بن مکى - مسعودى، عبد الهادى، الدرّة الباهرة من الأصداف الطاهرة با ترجمه (ط - القدیمة)، 1جلد، انتشارات زائر - قم، چاپ: اول، 1379 ش. ص51.)

..............................................................

.................................................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

وقتی از لزوم "طاعت ولی" صحبت می‌کنیم، جریان‌غرب‌گرا در ادامه "تقلید طوطی‌وار همیشگی خود از غرب"، پاسخ می‌دهد، مقصد شما تئوریزه نمودن "استبداد قرون وسطایی ارابابان کلیسا" است.

در این میان برخی دوستان به ظاهر فرهیخته انقلابی اما "حیات یافته در اتمسفر علوم انسانی غرب" نیز ولایت پذیری را به دو قسم "ولایت پذیری از روی فهم مسائل" و "صغارت پذیری از روی نفهمی" تقسیم می‌نمایند.

در قسمت اول به این پرداختم که مساله جبهه حق در طول تاریخ "فهم خود ولایت و لزوم طاعت ولی است" و نه "فهم ماهیت حقیقی امر او و همراه شدن از روی فهم با او".

اگرچه "حسن و کمال هم افق شدن با فهم ولی" را نمی‌توان نفی کرد اما باید گفت مسأله محوری جریان حق "طاعت ولی" از روی معرفت به مقام الهی و "خیر محض بودن او و طاعتش" است.

دستگاه ولایت الهی بر خلاف دستگاه استبدادی و طاغوتی قرون وسطی، دستگاه "رشد متکی بر ظرفیت فرد و اجتماع" است.

در آیه 79 سوره مبارکه آل عمران می‌خوانیم:

🔹هیچ بشرى که خدا به او کتاب و حکم و پیامبرى داده است این حق را ندارد که به مردم بگوید: «به جاى خدا، بندگان من باشید.» بلکه [باید بگوید] :«به سبب آنکه کتاب [آسمانى] تعلیم مى‌دادید و از آن رو که درس مى‌خواندید، مردمی الهی باشید.»

👈«ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لی مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ»

رشد حاصل شده در دستگاه ولایت الهی در مقام فهم، نه از "عقل خودبنیاد منقطع از ولایت الله" بلکه از "نفس متقی و مطیع عند الله" حاصل می‌گردد.

چه بسیار اندیشه‌های به ظاهر عقلائی نشأت گرفته از نفسانیات که مقصدی جز ضلالت فردی و یا اجتماعی ندارند.

به تعبیر امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج‌البلاغه:

🔹چه بسیار عقل‌هایی که در دست هوای نفس خود اسیر است.

👈«کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ [عِنْدَ] هَوَى أَمِیر»[1]       

و چه بسیار اندیشه‌های به ظاهر بسیط  نشأت گرفته از تقوی و عبودیت که مقصدی جز رشد و هدایت ندارند.

🔹به تعبیر قرآن: «اگر تقواى الهى پیشه کنید، خداوند برایتان فرقانى (قوّه‌ى شناخت حقّ از باطلى) قرار مى‌دهد.»

👈« إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانا (۲۹ـانفال)»

در نظام الهی اتباع از ولی "حقیقت اساسی دین و دینداری و تحصیل سعادت" و تقابل با ولی "اساس ضلالت و شقاوت" می‌باشد.

در حدیث شریفی از کتاب کافی از امیرالمؤمنین روایت شده است:

🔹بدانید که همنشینی با عالم و پیروى از او دینى‌ست که خدا بوسیله آن دیندارى و پرستش شود و اطاعت عالم موجب بدست آمدن حسنات و محو گناهانست و براى مؤمنین ذخیره‌اى است و در زمان حیات مایه سربلندى و پس از مرگ موجب ذکر خیر است.

👈اعْلَمُوا أَنَّ صُحْبَةَ الْعَالِمِ وَ اتِّبَاعَهُ دِینٌ یُدَانُ اللَّهُ بِهِ وَ طَاعَتَهُ مَکْسَبَةٌ لِلْحَسَنَاتِ مَمْحَاةٌ لِلسَّیِّئَاتِ وَ ذَخِیرَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ رِفْعَةٌ فِیهِمْ فِی حَیَاتِهِمْ وَ جَمِیلٌ بَعْدَ مَمَاتِهِمْ.» [2]

🔹در حدیثی در کتاب شریف کافی راوی از امام صادق(علیه السلام) سوال می‌کند، شنیده‌ام که شما می‌فرمودید وای بر صاحبان علم کلام[3] که می‌گویند این را می‌پذیریم و آن را خیر و این را می‌فهمیم و آن را خیر و از علم کلام نهی می‌فرمایید.

حضرت پاسخ می‌دهند: من گفتم واى بر آنها اگر گفته مرا رها کنند و دنبال خواسته خود بروند.

👈جعِلْتُ فِدَاکَ، إِنِّی سَمِعْتُکَ تَنْهى عَنِ الْکَلَامِ، وَ تَقُولُ: وَیْلٌ لِأَصْحَابِ الْکَلَامِ؛ یَقُولُونَ: هذَا یَنْقَادُ وَ هذَا لَایَنْقَادُ، وَ هذَا یَنْسَاقُ وَ هذَا لَایَنْسَاقُ، وَ هذَا نَعْقِلُهُ وَ هذَا لَانَعْقِلُهُ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: «إِنَّمَا قُلْتُ: فَوَیْلٌ لَهُمْ إِنْ تَرَکُوا مَا أَقُولُ، وَ ذَهَبُوا إِلى مَا یُرِیدُونَ»[4]


[1] نهج البلاغة (للصبحی صالح) ؛ ص506

[2] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص188

[3] کسانی که در عرض حضرات معصومین مباحث اعتقادی و معرفتی دین را طرح می‌کردند.

[4] الکافی (ط - دارالحدیث) ؛ ج‏1 ؛ ص417.

...................................................................

مطالب مرتبط:

مساله جریان عدالت خواه( قسمت اول: فهم یا اطاعت ولی)

اطاعت از ولی فقیه

دعوای عقل و قلب بر سر ولایت فقیه

مقصد جریان عدلات‌خواهی

عدالت‌خواهی از جنس فدائیان

.................................................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

بعد از نامه دوستان عدالت‌خواه به رهبری مبنی بر دعوت از ایشان به عنوان "رهبر جمهوری اسلامی" و نه "رهبر انقلاب اسلامی" برای حضور در دانشگاه و پاسخ‌گویی نسبت به مسائل منطقه‌ای و عملکرد ایشان در موارد مختلف...

گفتگوی خوبی در باب مسأله امروز جریان عدالت‌خواه و به صورت کلی نیروهای حزب‌الله و نسبت‌مان با رهبری درگرفت.

یکی از پاسخ‌هایی که با استقبال خوبی مواجه شد، گفتاری از برادر عزیزم "حجت‌الاسلام وطن فدا" بود.

دریافت
حجم: 250 کیلوبایت

👈مخلص کلام در این گفتار این بود که مشکل امروز جریان دانشجویی عدم فرهیختگی و فهم حرکت رهبری است و این مطلب منجر به ان‌قلت‌ها و عدم همراهی با ایشان شده است.

اما بیایم بیشتر تأمل نماییم، به تعبیر یکی از دوستان، بیشتر امت حزب‌الله در همه مسائل با رهبری هم‌نظر هستند الا در همان مسأله‌ای که تخصصا مربوط به آنهاست و دقیقا در همان مسأله که باید از رهبری اطاعت کنند، می‌گویند رهبری در این مسأله اطلاعات لازم را ندارند و...

اگرچه بالارفتن فهم و فرهیختگی نقش کلیدی در فهم و اطاعت از رهبری دارد اما این کمال فرهیختگی برای چند مسأله و چند درصد از امت حزب‌الله قابل تحصیل است؟

و اصلا اینکه هرگاه ولی را فهم کردیم با او همراه باشیم و هرگاه فهم نکردیم، همراه نباشیم چقدر ارزش دارد؟

آیا دال مرکزی ما عدم فهم ولی است یا عدم فهم ولایت و لزوم طاعت از ولی؟

اگرچه بالارفتن فهم به نفسه کمال است اما غایت کمال ما عبودیت یا همان طاعت است، شاید بگویید غایت کمال ما عبودیت عارفانه و از روی شناخت است، می‌گویم بله اما نه معرفت به ماهیت حقیقی حکم ولی، بلکه معرفت به خود ولی به خیر محض بودن ولی.

در حدیث شریفی در کتاب کافی مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ از امام رضا(ع) سوال می‌کند، برترین چیزی که بنده به واسطه آن به خداوند تقرب می‌جوید چیست؟

حضرت(ع) پاسخ می‌دهند: طاعت ولی خداست که بیشترین تقرب الی الله را حاصل می‌کند.

👈«أَفْضَلُ مَا یَتَقَرَّبُ بِهِ الْعِبَادُ إِلَى اللَّهِ- عَزَّ وَ جَلَ- طَاعَةُ اللَّهِ وَ طَاعَةُ رَسُولِهِ وَ طَاعَةُ أُولِی الْأَمْرِ، قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: حُبُّنَا إِیمَانٌ، وَ بُغْضُنَا کُفْرٌ.» [1]

در حدیث دیگری در کتاب کافی زراره از امامین باقر و صادق(علیهما السلام)  روایت می‌کند: خداوند امر خلق خود را به پیامبر(ص) واگذار نمود تا بنگرد خلق چگونه وی را اطاعت خواهند کرد...

👈«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَوَّضَ إِلَى نَبِیِّهِ ص أَمْرَ خَلْقِهِ لِیَنْظُرَ کَیْفَ طَاعَتُهُمْ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ- ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.» [2]

ایمان به غیب در اطاعت از خدا و ولی او بدون علم به حقیقت ماهیت امر ولی است که معنا پیدا می‌کند.

🔹شیطان خوب می‌فهمید که او از آتش و آتش از خاک بالاتر است، فرشتگان خوب می‌فهمیدند که سابقه نوع بشر در روی زمین چیست اما ابتلای آنها در سجده بر بشر به حکم ولی آنها بود.

🔹آدم اب البشر خوب می‌فهمید که جاودان و عالم شدن کمال اوست اما ابتلای او در مخالفت با این فهم بود.

🔹نوح نبی‌الله خوب می‌فهمید فرزند بی‌گناه خود را کشتن چه قبحی دارد اما ابتلای او و فرزندش عمل بر خلاف این فهم بود.

🔹یاران نوح خیلی خوب می‌فهمیدند ساختن کشتی بر فراز یک قله امری غیرعقلائی است اما ابتلا آنها ایمان به سخن ولی بود و قس علی هذا در ابتلائات ابراهیم و موسی و محمد و انصارهم.



[1] الکافی (ط - دارالحدیث)، ج‏1، ص: 461

[2] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص267

مطالب مرتبط:

اطاعت از ولی فقیه

دعوای عقل و قلب بر سر ولایت فقیه

مقصد جریان عدلات‌خواهی

عدالت‌خواهی از جنس فدائیان

.................................................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰


در مسیر اربعین با چند جوان دانشجوی با صفا همراه شدم، صحبت‌های شیرینی داشتیم. یکی از بچه‌ها گفت: «من قلبا با ولایت فقیه موافقم ولی عقلا نه!» حرفش جالب بود، منظورش را پرسیدم، گفت: «من قلبا آقا رو قبول دارم ولی شُبهه دارم، چون در ولایت فقیه دوره!.»

 

گفتم: ما اینجور شبهاتی در توحید و اصل تشریع احکام الهی هم داریم! چه برسد به ولایت فقیه!

در توحید یک سری شبهاتی داریم که هنوز هم هیچ فیلسوفی نتونسته به آنها جواب دهد.

مثلا به احتمال یک میلیاردم شاید دنیا خودش خود به خود به وجود آمده باشد و خیلی سخت است با کسی که بر اساس این احتمال یک‌میلیاردم با شما صحبت می‌کند بحث کنید. اصلا شما هرچه هم زور بزنی یک احتمالی باقی می‌ماند که ولو یک میلیاردم یا یک تیریلیاردم هم باشد به ‌هرحال احتمال دارد که این عالم خود به خود به وجود آمده باشد. حالا شما بیا ثابت کن که نه این احتمال کوچک‌تر است یا نیست!

 

اگر شما رفتی یک جا دیدی یک غذایی پخته شده، نمکش بجا، چربیش بجا، تزئیناتش بجا و... ولو یک احتمال بی‌نهایت کوچک هم بتوانی بدهی که همینجور خود به خود همه‌چیز آمده باهم قاطی شده و تهش این شده، اگر عاقل باشی چه فکری می‌کنی؟

فکر می‌کنی این غذا خودش همینجوری درست شده یا دنبال آشپز می‌گردی تا از آشپزش تشکر می‌کنی؟

اگر بگویی شاید هم همینجوری خودش درست شده و من این احتمال را ولو بی‌نهایت کوچک باشد می‌گیرم! به شما می‌گویند عاقل نیستی.

منظورم اینه که هرجا یه احتمال بود اگر شما قرار باشه بهش بها بدی به شما می‌گویند دیوانه شده‌ای، مثلا وقتی رفتی بیرون نباید برگردی خانه چون شاید یه شهاب سنگ بزرگ آمده خورده باشه به خونه شما، و دیگه خونه‌ای وجود نداشته باشه، احتمال داره یا خیر؟ ولی شما برمی‌گردی، چرا؟ چون توجه کردن به این مقدار از احتمال اصلا عقلایی نیست، انسان عاقل زندگیش رو بر اساس طرف قوی احتمالات می‌چیند نه برعکس.

 

در موضوع خلقت این عالم به صورت خود به خود این یک فریب نفس یا شیطانه که مادی‌گراها برای اینکه فکر می‌کنند به نفع آنهاست و این‌طور راحت‌تر هستند، این احتمال عقلایی که این عالم با این نظم و زیبایی، اصطلاحا یک آشپز داره رو گذاشتن کنار و این احتمال خیلی خیلی کوچک که هیچ عاقلی هیچ وقت توی زندگی بهش توجه نمی‌کند را مبنای محاسبات خودشان قرار داده‌اند.

 

ما در ولایت فقیه می‌گوییم شبهه دور که بگوییم چه؟ تهش بگوییم احتمال داره این رهبر یه سری آدم فاسد رو بیاره جلو و دیکتاتوری شروع کنه.

یعنی احتمال داره فقهایی که امام خمینی مشخص کرده در نظارت بر کاندیداهای خبرگان کوتاهی کردن و مجتهدینی که در خبرگان ثبت نام کرده‌اند فاسد بوده‌اند و مردم هم اینها رو درست انتخاب نکردن، بعد همشون باهم فاسد شده باشند و اون رای بالا رو به رهبری داده باشند یا اینکه در ادامه در نظارت بر وجود شرایطی مثل عدالت و... برای رهبری کوتاهی کردن، یا در دورهای بعدی خبرگان رهبری یه دفعه فاسد شده و تمام فقهای شورای نگهبانی هم که ایشون از قبل گذشته بودن یه دفعه فاسد شدن! بعد مجتهدین فاسدی رو تایید کردن! مردم هم به این مجتهدین فاسد رای دادن! و اینها همچنان ایشون رو تائیید می‌کنند!

 

شما چقدر این احتمال رو نسبت به تک تک افراد این مجلس خبرگان می‌دی که بیان برای نفسشون حق این‌همه آدم رو ضایع کنند! بیان خودشون رو بدهکار دنیا و آخرت مردم و امامشون کنند. آدم‌هایی که یک عمر برای خدا کار کرده‌اند، یک عمر با تقوی بوده و... واقعا چقدر احتمال می‌دی؟ بعد از اون چقدر احتمال می‌دی که همه با هم فاسد شده و همه با هم این کار رو انجام بدهند؟ چقدر احتمال می‌دی که نتیجه انتخاب مردم از میان فقها، همه فاسدها انتخاب شده باشند و...؟

 

بنده به صورت نسبتا مستقیم با چهار نفر از این اعضای خبرگان سروکار دارم آقای اسلامیان، آقای مجتهدی شبستری نماینده تبریز، آقای تلخابی نماینده قزوین و آقای کعبی نماینده خوزستان، بنده لااقل از نزدیک اینها را می‌شناسم و مطمان هستم که تک تک این افراد تمام تلاششان برای اسلام و رضای خداست، چه برسد که بخواهد مجموعه خبرگان همه باهم گردن خودشان را پل عبور دیگران کنند.

یا مثلا از جمله اعضای شورای نگهبان آیت‌الله شب‌زنده دار جهرمی کسی است که فقط بودن ایشان در جمع اعضای شورای نگهبان برای من حجت است که این مجموعه سالم هستند وگرنه ایشان عکس‌العمل نشان می‌داد.

آیا آدم عاقل این احتمال بسیار قوی رو که این‌ آدم‌ها برای خدا، باتوجه به مسئولیتی که نزد خدا و امام زمان دارند عمل کنند رو کنار می‌گذاره؟

 

اما اگر حرفتون این نیست که اینها بی‌تقوا هستند و حرفتون اینه که احتمال داره از روی تقوا و برای خدا هم تصمیم گرفته باشند ولی اشتباه کرده باشند، بحث چیز دیگه‌ای میشه. من نمی‌خواهم از ساختار مجلس خبرگان و تیم‌های تحقیق و تفحصی که دارند صحبت کنم.

یک مثال می‌زنم تا مسئله روشن بشه، ما در تشریع احکام، تعداد احکامی که قطعاً و یقیناً از طرف خدا و معصوم صادر شده خیلی خیلی کم داریم.

یعنی چه؟ پس این احکامی که الا ماشاء الله مراجع در رساله‌ها نوشته‌اند از کجا آمده؟

اینها غالباً از طریق خبر واحد به ما رسیده.

خبر واحد چیست؟ خبری که مثلا مثل خبر غدیر، متواتر نیست که ما یقین کنیم حتماً از طرف معصوم صادر شده بلکه احتمال ضعیفی برای اینکه واقعا هم از طرف خدا نباشد وجود دارد، مثلا احتمال ضعیفی هست که راوی اشتباه کرده، دروغ گفته و...

در خبر واحد فقها می‌گویند "خبر واحد ثقه" ولو یقین آور نیست اما حجت است. "خبر واحد ثقه" یعنی خبر با شرایط مشخصی که اطمینان به صدور آن از معصوم به حدی است که عقلا به آن مرتبه از احتمال اطمینان می‌کنند.

خدا و معصوم این خبر را برای ما حجت دانسته‌اند و گفته‌اند ولو احتمال اشتباه هم باشه ولی چون این عالَم، عالَم دنیا است و تضادها و تعارض‌ها و نقصان‌ها در آن وجود دارد، ما راه دیگری نداریم. چون به صورت مستقیم دسترسی به امام معصوم نداریم چاره‌ای نیست جز اینکه "خبر واحد ثقه" را هم قبول کنیم وگرنه اگر می‌خواستیم صرفا به خبرهای قطعی الصدور اکتفا کنیم از احکام و دین خدا چیزی نمی‌ماند.

هرکار هم کنید در این عالَم دنیا بخش عظیم احکام از این طریق به شما خواهد رسید، پس به اینها عمل کنید و حتی اگر اشباه هم کردید، نزد خدا حجت دارید.

مثل همین بحث در تشخیص خبرگان و احتمال اشتباه کردن آنها هم است. یعنی ولو احتمال اندکی هم وجود دارد که اینها اشتباه کرده باشند ولی زمان زمان غیبت است و شارع انتخاب اهل خبره و کارشناس را برای ما حجت کرده یعنی ولو اشتباه هم کنیم، اما حجت داشته‌ایم و به وظیفه خودمان مقابل خداوند عمل کرده‌ایم، خدا هم از ما جز عمل به وظیفه را نمی‌خواهد.

 

اما آخرین و شاید مهم‌ترین نکته

مشکل ما این است که کلاً در یک فضایی فکر می‌کنیم که خودمان همه‌کاره‌ایم و خدا هم مثل بنّایی است که بنا را ساخته و خدا حافظی کرده و کار را کلاً به ما تحویل داده و کنار کشیده، امام زمان هم در بیابان‌ها در چادرش نشسته و گریه می‌کند که کی ظهور می‌‌شود و همه‌کاره الان ماییم، درحالی که اینجور نیست.

 

ما اگر به امدادهای الهی هدایت قلوب توسط خدا در برهه‌های مختلف این انقلاب توجه کنیم، خواهیم دید که اینجور نیست، یکی از این هدایت‌های الهی همین اربعین است که واقعاً دست خدا در این سفر اربعین آشکار شده.

و ما اگر امداد الهی را وقتی پای عهدمان با او هستیم باور کنیم، این حضور خدا و معیت خدا را وقتی برای او جهاد می‌کنیم، باور کنیم، احتمال آن احتمال‌ها را هم نمی‌دهیم.


  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

دعائم الاسلام


📝 از سال دوم طلبگی مسأله‌ای برای بنده مطرح گردید و آن فهم نظام اولویت‌های دین، جهت تشخیص مصالح مد نظر اسلام بود، مسأله ما این بود که هنگام تعارضات در پیاده کردن دین از کجا بفهمیم کدام مسأله رکن اساسی دین است؟ کدام مسأله از دیگری مهم‌تر است و...

با سؤالاتی که از اساتید خود در این رابطه داشتیم یکی از شواهد راه‌گشای این مسأله، روایاتی بود که مثلا می‌گفت اسلام بر 5 چیز بنا شده است و این نشان می‌داد این امور از اساسی‌ترین امور دین ما است.

 

✍️ از جمله جاهایی که روایت مربوط به این بحث جمع شده است، باب‌ دعائم الدین(ستون‌های دین) کتاب شریف اصول کافی می‌باشد که نکات بسیار جالبی را به ما نشان می‌دهد.

بررسی این روایات هم برای مؤمنین و هم دشمنان دین از این جهت بسیار مهم است که معلوم می‌کند اگر می‌خواهیم دین را حفظ کنیم، از این مطالب نباید غافل شویم و اگر کسانی بتوانند این امور را خراب کنند، نتیجۀ آن نابودی دین است، چرا که دین بر این امور استوار است و اگر این ارکان(ستون‌ها) حفظ شدند دین حفظ می‌شود و اگر این ارکان نابود شدند دین نابود می‌شود.

 

📝 و اما آنچه درد آور است اینکه متأسفانه در نظام اولیت غالب مؤمنین، برخی از این امور ساده انگاشته می‌شود. به طور مثال وقتی به لیدرهای مذهبی نگاه می‌کنیم جز معدودی به این ارکان دین هیچ توجهی ندارند، در حالی که برخی از آنها عملا در جامعۀ امروز ما یا تعطیل شده است یا در کار فرهنگی مسئولین فرهنگی توجه خاصی به آنها نیست.

 

✍️در روایات این باب 5 مطلب به عنوان ارکان اصلی دین معرفی شده‌اند که به ترتیب اهمیت مطرح شده در روایات این باب، عبارتند از: 1. ولایت 2. نماز 3. زکات 4. حج 5. روزه.

به طور مثال در یکی از روایات امام باقر(علیه السلام) می‌فرمایند: «بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلى‏ خَمْسٍ‏: عَلَى الصَّلَاةِ، وَ الزَّکَاةِ، وَ الْحَجِّ، وَ الصَّوْمِ‏، وَ الْوِلَایَةِ؛ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ‏ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوِلَایَةِ، فَأَخَذَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَ تَرَکُوا هذِهِ» یَعْنِی الْوَلَایَةَ.

 

✍️ نکته جالب توجه در یکی از این روایات این است که بعد از اینکه عنوان می‌کند اصلی‌ترین ستون‌های دین 3 امر: ولایت، نماز و زکات است، می‌گوید: «لَاتَصِحُ‏ وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ إِلَّا بِصَاحِبَتَیْهَا» یعنی بین این سه رکن دین پیوستگی و رابطه مستقیم است و مثلا اگر در جامعه‌ای زکات پرداخت نشود، نماز و ولایت مردم ضعیف می‌شود و یا اگر نماز در جامعه‌ای تقویت شود، ولایت و زکات تقویت می‌شود.

 

📝 ما چقدر در تبلیغات دینی خودمان به زکات می‌پردازیم؟

در روایتی از همین باب امام در مورد علت اهمیت زکات می‌گویند: «الزَّکَاةُ تُذْهِبُ الذُّنُوب‏» زکات گناهان را از بین می‌برد. خوب ما در مبارزه با گناهان چقدر به تقویت زکات توجه می‌کنیم؟ و همین‌ طور در مورد نماز.

بعد از خواندن روایات این باب بود که گفتم "رحمت خدا بر حاج‌آقا قرائتی که متولی نماز و زکات در کشور ایشان بودند."


  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

📝 دوستی اشکال کرد که ولایت فقیه پس از ظهور حضرت چه می‌شود و آخوندها دیگر چه کاری دارند که انجام بدهند؟

📝 گفتم: بعد از ظهور کار فقها بیشتر می‌شود و ولایت آنها گسترده‌تر.

📝 تعجب کرد و گفت: وقتی امام معصوم(ع) می‌تواند با مردم مستقیم صحبت کند و مردم به او دسترسی دارند دیگر چه نیازی به فقها است؟

📝 گفتم: ما یک غیبت از انظار داریم و یک غیبت مکانی، امام زمان امروزه از انظار ما غائب هستند و ما به ایشان به صورت مستقیم دسترسی نداریم و بعد از ظهور حضرت این غیبت برطرف می‌گردد ولی غیبت مکانی همچنان باقی است و برای ایفای شئون مختلف حضرت در نقاط مختلف نیاز به نمایندگانی از طرف حضرت می‌باشد نمایندگانی که از حیث علم و عدالت و تقوا قابلیت ایفای نقش حضرت و نمایندگی ایشان را داشته باشند.

مثلا بعد از ظهور همه مردم که نمی‌توانند مشکلات پیش‌آمده در منطقه خود و سوالات شخصی خود را مستقیما به حضرت ارجاع دهند، بلکه حضرت بعد از ظهور نیز نمایندگانی در مناطق مختلف خواهند داشت که بر مبنای مبانی ارائه شده توسط ایشان و ائمه (علیهم اسلام) مردم مناطق مختلف را راه‌بری کنند، اگر بخواهیم مثال بزنیم مثل همین الان که با وجود همه امکانات مقلدین مراجع به خود مرجع دسترسی ندارند بلکه با نمایندگان ایشان در ارتباط هستند. این مساله در زمان‌ حضور سایر ائمه هم بود مثلا شیعان از ری هجرت کرده و نزد امام معصوم می‌رسیدند تا سؤالات خود را مطرح کنند ولی امام به آنها جواب نمی‌دادند بلکه می‌گفتند نزد فلان شخص در ری بروید سوال‌هایتان را از وی بپرسید.

ولایت فقیه چه قبل از غیبت و چه زمان غیبت و چه بعد از آن هیچ فرقی نخواهد داشت.

..........................................................................

  • حمید رضا باقری