شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فتنه ۸۸» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 🔰 آیت‌الله حائری شیرازی: فتنۀ ۸۸، آتشی بود که اشک رهبری و «یا صاحب الزمان» گفتن ایشان، آن را خاموش کرد.

نه دی، فرزند آن خطبۀ نماز جمعه است.


دریافت
مدت زمان: 3 دقیقه 53 ثانیه

🔰 در روایات ذیل آیه ۶۸ سوره انبیاء یک صحنه کلان از نبرد جبهه حق و باطل ترسیم شده است، که نشان می‌دهد در این نبرد در سطوح مختلف هرکسی تلاش خود را می‌کند اما کار اصلی به اراده خداوند و از مجرای ولایت اهل بیت طهارت است.

🔰 وقتی اطرافیان نمرود برای مجازات ابراهیم(ع) گفتند: «حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِین‏» اگر مرد کار هستید و می‌خواهید معبودان خود را یاری دهید، ابراهیم را آتش بزنید.

🔰 آتش بزرگی تهیه شد و شیطان خود پشت منجنیق آمد، برخی حیوانات هم به کمک شیطان آمده بودند و مثلا وزغ و مارمولک در آتش می‌دمیدند، از آن سو برخی حیوانات هم ولو به ظاهر تاثیری در این قضیه نداشتند اما تلاش خود را برای خاموش شدن آتش می‌کردند مثلا زنبور و قورباغه‌ای آب می‌آورند، ملائک از خداوند طلب یاری می‌کردند و زمین می‌گفت: «یا رب لیس على ظهری أحد یعبدک غیره، فیحرق؟» خداوندا کسی جز ابراهیم بر روی من نیست که تو را عبادت کند؛ آیا آتش می‌گیرد؟ جبرائیل نیز از خداوند طلب کمک کرد اما پاسخ شنید: ساکت باش، «هو عبدی آخذه إن شئت‏» او بنده من است و اگر بخواهم او را پشتیبانی خواهم کرد.

🔰آنگاه ابراهیم(ع) از خداوند طلب یاری نمود و جبرائیل به او ملحق شد و پرسید به چه کسی نیاز داری؟ حضرت پاسخ دادند:

👈أما إلیک فلا، و أما إلى رب العالمین فنعم.

اینجا بود که جبرائیل انگشتری به حضرت ابراهیم(ع) داد که روی آن نوشته بود:

👈«لا إله إلا الله محمد رسول الله، ألجأت ظهری إلى الله، و أسندت أمری إلى الله، و فوضت أمری إلى الله» و خداوند پس از آن به آتش دستور داد که سرد شود.

در روایت دیگری از کتاب خصال مرحوم صدوق از پیامبر اکرم(ص) نقل است که وقتی ابراهیم علیه السلام در آتش افتاد گفت:

👈«اللهم إنی أسألک بحق محمد و آل محمد لما نجیتنی منها»

و خداوند پس از این دعا آتش را بر او برد و سلام قرار داد.

........................

📌به شرح حال بپیوندید👇

شرح حال در ایتا

شرح حال در سروش

شرح‌حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

فتنه که شد اولین چیزی که ضایع می‌شود عقل است و بعد از آن حق؛

 

ایام فتنه ۸۸ بود، هر روز بیانیه‌ای از "سیدمحمدعلی دستغیب" در حمایت از موسوی و طرفدارانش صادر می‌شد.

بسیجی‌ها کلافه بودند، عده‌ای از آن‌ها هرشب به "مسجد قبا" می‌رفتند و در نماز شرکت می‌کردند، موقع صلوات که می‌شد بچه‌ها بلند صلوات می‌فرستادند و بعد از آن با تمام قدرت فریاد می‌کشیدند "و عجل فرجهم و أید امامنا الخامنه‌ای" و به نحوی نظم برنامه‌های مسجد را مختل می‌کردند اما انصافا این کارها چندان هم زیاد نبود، آخر مسجد و شش یا هفت‌بار صلوات فرستادن خیلی هم به جایی برنمی‌خورد.

اما در شب‌های آخری که نزدیک به درگیری بود، این برنامه تغییر کرد و بچه‌ها علاوه بر آن بعد از مراسم‌های معمول مسجد دور هم جمع می‌شدند و سینه می‌زدند.

 

جمعی از فتنه‌گران نزد "سیدعلی‌محمد دستغیب" می‌رفتند و به شکل‌های مختلف ایشان را تحریک می‌کردند، مثلا پیراهن خود را بالا زده جای کبودی یا زخمی نشان می‌دادند و می‌گفتند این است اسلام؟ این جای باتوم بسیجی‌ها یا پلیس است و... و خلاصه به هر شکل ممکن ایشان را تحریک می‌کردند و ایشان هم که مثل خیلی از علمای همجنس خودشان که بیشتر در فضاهای اخلاق و عرفان کار کرده‌اند و سررشته‌ای در سیاست ندارند، سریع تحریک می‌شدند و بیانیه‌ای می‌دادند!

البته نوع استدلال‌های آنها مثلا اینکه آیت‌الله نجابت سال‌ها قبل گفته‌اند موسوی سید خوبی هست! یا علقه‌های سیاسی که سالیان زیاد وجود داشت هم تاثیر زیادی در حمایت‌های این جماعت از فتنه‌گران داشت.

 

آن زمان حضرت آقا دعوت به آرامش می‌کردند اما عده‌ای بی‌بصیرت برای اعتراض به "سیدعلی محمد دستغیب" جماعت بسیجی را تحریک و بعضا مدیریت می‌کردند و به مسجد می‌بردند تا مثلا با حضور بسیجی‌ها در آنجا و صلوات فرستادن یا سینه زدن و... به آقای دستغیب اعتراض کرده باشند.

 

ازآن طرف جماعت مسجد قبایی هم که عمدتا طلبه یا اهل جبهه و جنگ و یا حتی پاسدار و جانباز و فرزند شهید و... بودند هم در مقابل این کارها صبر نمی‌کردند و هرشب کار من و چندنفر از دوستان این شده بود که وقتی دو جمعیت از جماعت مسجد قبایی و بسیجی مقابل هم قرار می‌گیرد و می‌خواهند درگیر شوند، دست‌ها را گره کرده یک صف مقابل بسیجی‌ها باز کنیم، جمعی هم از مسجدقبایی‌ها صفی‌ را پشت به پشت ما مقابل جماعت خودشان درست می‌کردند و جلو درگیری را می‌گرفتند.

 

اما در شب آخر دیدم اوضاع با همه شب‌های قبل فرق می‌کند. بچه‌ها رفتند نیمه آخر مسجد نشستند به سینه زدن، به یکباره دیدم زمزمه‌ای در مسجد پیچید، خبری از افرادی که پشت به پشت ما دست‌ها را حلقه می‌کردند، نبود.

از آنجا که با اصل حضور بسیجی‌ها مخالف بودم، گوشه‌ای نشسته و در برنامه‌های آنها هم شرکت نمی‌کردم و فقط برای جدا کردن و مانع درگیری شدن به مسجد می‌رفتم.

بچه‌ها که شروع به سینه‌زنی کردند هم‌زمان، همه‌ی جماعت مسجدقبا شروع کردند با هم پچ پچ کردن، همه ایستاده بودند دور تا دور بچه‌ها.

 

🔹حوزه مسجدقبای شیراز که متصل به همین مسجد هم هست، نزدیک به هزار طلبه دارد و اهالی این مسجد هم تعصبات بسیار زیادی بر آقای دستغیب و مسجد قبا دارند.

خیلی از همین بسیجی‌ها هم یک زمانی از تربیت شده‌های همین مسجد بوده‌اند، خودم زمانی که کودک بودم خاطرات زیادی از این مسجد دارم، یادم هست زمانی سینه‌زنی بود و من پیرهنم را درآورده و وسط آنها سینه می‌زدم، بسیاری از نمازهای عید فطر کودکی را آنجا خوانده‌ام، مراسمات عزاداری زیادی در آنجا شرکت کرده‌ام و پشت سر آقای "سیدعلی محمد" نماز خوانده‌ام.

🔹مسجد قبا بسیار بزرگ است و بخش‌های زیاد و تو درتویی دارد، زیرزمین بسیار بزرگ طبقه بالا هم که چند بخش است و کتاب‌خانه بزرگ که خیلی از نوجوان‌ها هم از این طریق به مسجد قبا جذب می‌شوند، مَدرَس‌ها و خوابگاه‌های طلبگی و...

 

آن شب فهمیدم که امشب قرار نیست که درگیری ختم به خیر شود و بنا به کتک خوردن بسیجی‌ها است، اگر بسیجی‌ها ۴۰ تا ۵۰ نفر بودند، آن جماعت شاید بیش از ۵۰۰ نفر بودند. با خودم گفتم حاشا که موقع کتک خوردن ، بسیجی‌ها را تنها بگذارم.

🔹من هم رفتم وسط جماعت سینه‌زن نشستم و شروع به سینه‌زنی کردم. دقایقی نگذشت که جماعت مسجد قبایی هم به صورت ایستاده شروع به سینه‌زدن و هروله کردن دور حلقه بسیجی‌ها کردند.

🔹عکس‌های شهدایشان را بر دست گرفته بودند، یکی از جانبازها روی دوش دیگری بود و پای مصنوعی‌اش را در دست گرفته بود و همگی هروله کنان دور ما به سر و سینه می‌زدند.

🔹آنها دم "یا حیدر" گرفته بودند و ما دم "یا زهرا"، متوجه شدم که مشغول تنگ‌کردن حلقه خود هستند، با پاهایشان محکم روی پاهای ما می‌کوبیدند،  غیرتم اجازه نمی‌داد بلند شوم، داد زدم بچه‌ها بنشینید و بلند نشوید، حدس هم می‌زدم بعد از بلند شدن درگیری می‌شود.

🔹اما کار به جایی رسید که بچه‌ها مجبور شدند بلند شوند، جماعت مسجد قبایی شروع به زدن بچه‌ها کردند و بعد از لحظاتی تونلی شبیه به تونل‌هایی که عراقی‌ها برای بسیجی‌ها باز می‌کردند، باز شد که تا درب خروجی ساختمان ادامه داشت. در این تونل بچه‌ها به سمت حیاط هدایت می‌شدند و در مسیر مشت و لگد بود که نثار آنها می‌شد.

🔹چهره‌ها را هم انگار شناسایی کرده بودند و برخی را بیشتر می‌زدند، هنوز تصویر یکی از رفقا (علی‌آقا که زمانی خود آقای "سیدعلی محمد" اسم او را از شهرام به اسم دیگری تغییر داده بود، او امروز طلبه پایه نهم حوزه است)، گردن او را یکی از پشت محکم گرفته بود و رنگش سرخ شده بود و نمی‌توانست درست نفس بکشد، او را ثابت نگه داشته بود و بقیه او را به اشکال مختلف می‌زدند، دست به دور پهلوی او بردم و با تمام قدرت او را به بیرون ساختمان کشیدم.

 

شروع کردم داد زدن بر سر مسجدقبایی‌ها که این است اخلاقتان، این است مدارایتان، این است حرف‌های آقای دستغیب که بسیجی‌ها هم فرزندان خودم هستند! اما پاسخم چند لگد محکم بود که از وسط جمعیت من را به عقب و درون حیاط راند...

 

وقتی به حیاط رفتم با صحنه بسیار تلخی مواجه شدم، درب‌های مسجد را سه چهارتا قفل کتابی زده بودند، شاید قصدشان این بود که کسی از بیرون نتواند به مسجد بیاید، شاید هم قصدشان این بود که بچه‌ها را تحقیر کنند؛

بچه‌ها مجبور بودند از روی در بالاروند و فرار کنند، با خودم گفتم هیچ وقت این حقارت را نمی‌پذیرم و رفتم در گوشه‌ای از حیاط مسجد نشستم.

برخی از مسجدقبایی‌ها هم درون حیاط بودند، ناگهان از پشت سرم یک نفر با گوشه فلزی یکی از همان قاب‌های شهدا محکم به سرم کوبید و سرم شکست و خون روی صورتم را گرفت.

گوشه‌ای نشستم و تصمیم گرفتم با این وجود هم از روی در بیرون نروم، تقریبا همه بسیجی‌ها از مسجد خارج شده بودند و من هنوز در گوشه‌ای حیاط بودم.

 

ناگهان صحنه تلخ‌تری را مشاهده کردم صحنه‌ای مثل فیلم ‌۳۰۰، آسمان پر از سنگ شده بود، به یکباره بارانی از سنگ بر مسجد بارید، بسیجی‌های شهر شاید در کم‌تر از ده دقیقه خود را به اطراف مسجد رسانده بودند و مشغول جبران تلفات خود بودند!

البته نا گفته نماند خودم از دهان یکی از فرمانده‌های بسیجی شنیده بودم که به یکی‌دیگرشان می‌گفت فلانی، چند ماشین نزدیک مسجد پارک کنیم و چوب و ... در آن بگذاریم که اگر درگیری شد آمادگی داشته باشیم، البته آن دو نفر را هیچ وقت در درگیری‌ها ندیم.

 

در هر صورت بی‌امان سنگ به طرف مسجد پرتاب می‌شد و یک یا دو نفر از طلاب به صورت ملبس در حیاط دیوانه‌وار به حالت رقص می‌چرخیدند و زبانی مست‌گونه می‌گفتند بزنید، بزیند!

یک طلبه که هیکل بسیار درشتی داشت روی سکویی که مشرف به حیاط بود، دستان و عبای خود را باز کرده و چشمانش را با آرامش بسته بود و می‌گفت بزنید، بزنید!

و واقعا این سنگ بود که بر آنها می‌بارید ولی انگار نه انگار!

 

درون حیاط نمی‌شد ماند، به ساختمان مسجد بازگشتم، یکی از مسجدقبایی‌ها که مسئول آموزش نظامی ما در بسیج و از مسجدقبایی‌ها بود (آقای جسمانی) من را می‌شناخت، نزد او رفتم، برخی می‌دانستند من هم در بسیجی‌ها بوده‌ام، برخی هم فکر می‌کردند من هم از مسجد قبایی‌هایی هستم که درون حیاط سرم با سنگ شکسته، در هر صورت وقتی دیدند با آقای جسمانی هستم چیزی نگفتند.

آقای جسمانی شروع کرده بود برای من استدلال آوردن که بسیجی‌ها اشتباه کرده‌اند و حق با مسجد قبایی‌ها هست، بلند گفتنم هر دو خر هستند و او هم دید فایده ندارد و دیگر چیزی نگفت، یکی آمده بود می‌گفت این را ببرید بیرون، سرش خونی‌است ممکن است مسجد را نجس کند. هنوز هم مانده‌ام حرفش درست بود یا نه!

 

بالاخره یادم هست درِ مسجد را باز کردند و من هم مثل خیلی از مسجدقبایی‌ها، از مسجد بیرون رفتم، چند آمبولانس برای بردن مجروحین آمده بود، مجروحین بسیجی‌ را تقریبا کامل بردند، اما می‌دانستم که از مسجد قبایی‌ها هم برخی مجروح شده‌اند. به "جسمانی" تماس گرفتم و گفتم شما هم مجروح دارید؟ گفت: آره، چند نفر وضعشان خراب است، رفته‌ایم پشت مسجد. گفتم من با آمبولانس‌ها صحبت می‌کنم بیایند آنجا از در پشتی مجروح‌ها را سوار کنید.

با آمبولانس‌ها صحبت کردم و گفتم آنجا هم مجروح هست و دو آمبولانس برای آنها رفت.

دو آمبولانس‌ که باقی مانده بود، به سمت درب پشتی مسجد رفتند و خودم مانده بودم بدون آمبولانس!

خودم هم به سمت درب پشتی مسجد رفتم و سوار اولین آمبولانس شدم، جماعت مجروح که چهره من برایشان غریبه بود، گفتند بسیجی‌ هستی؟ گفتم آره، نتیجتا من را از آمبولانس پرت کردند پایین.

 

سراغ آمبولانس بعدی رفتم، سرشان به خودشان گرم بود، من هم به زور چپیدم یه گوشه و الحمدلله توجهشان به من جلب نشد، ظاهرا بعد از رفتن من از مسجد دوباره توسط بسیجی‌های تازه نفس! درگیری‌هایی در مسجد شده بود که من الان با مجروحین آن از مسجد قبایی‌ها مواجه بودم، یکی از آنها را گاز گرفته بود و از نظر تنفسی دچار مشکل بود، همینطور که روی برانکارد دراز کشیده و ماسک اکسیژن روی صورتش بود، عکس آقای دستغیب را در صفحه گوشی‌اش می‌بوسید و می‌گفت:‌آقا! آقا!

 

فکر کرده بودند من هم مسجدقبایی هستم، وقتی به بیمارستان "نمازی" رفتیم، چندنفرشان به من پیله کرده بودند که بیا این فرم شکایت را امضاء کن، می‌گفتم نمی‌خواهم شکایت کنم، می‌گفتند آخر چرا؟ باید از اینها شکایت کنیم؟!

هر جور بود خودم را از دست آنها خلاص کردم، بیمارستان هم نماندم و فرم رضایت را امضاء کردم و زدم بیرون، برای اینکه خانواده‌ام متوجه نشوند نزدیکی‌های خانه باندها را هم باز و سر و صورتم را تمیز کردم و به خانه رفتم.

ماه رمضان بود و تا جایی که یادم هست فردای آن شب، روز جمعه اول یا دوم ماه مبارک بود، آقای "ایمانی" امام جمعه شیراز،‌ خطبه‌ها را خواند ما منتظر بودیم چیزی در این موضوع بگوید، بگویند همانطور که حضرت آقا فرموده‌اند الان زمان آرامش است، اما چیزی نشنیدیم! یا حداقل الان یادم هست که آن موقع خیلی از دست ایشان کلافه بودیم.

البته بعدا در کانال آقای "قاسمی" فرماندار وقت شیراز خواندم که آقای ایمانی خیلی از این ماجرا ناراحت بوده‌اند و تلاش داشته‌اند که جلو درگیری‌ها گرفته شود اما سوالم این بودکه پس چرا جلو مسئول شورای سیاست‌گذاری ائمه جمعه را نمی‌گرفتند!

تقریبا لیدر اصلی بسیجی‌ها در این اتفاقات مسئول مذکور بود، که به علت همین کارها هم توسط دادگاه ویژه روحانیت از شیراز به شهر علما یعنی قم، تبعید شدند و از طرف مسئولان نماز جمعه نیز مسئولیت مشابه اما این‌بار در قم نصیب ایشان شد! عجب محکومیتی اللهم ارزقنا! البته شنیدم شماری از طلاب مسجد قبا نیز توسط دادگاه محکومیت‌هایی برایشان ثبت شده بود اما متفاوت...

دوستان می‌گفتند: مسئول سیاست گذاری را آقای ایمانی نصب نمی‌کند و تسلط خاصی روی او ندارد و...، البته بنده چندان قانع نشدم ولی الله اعلم.

 

مسجد قبا در چندصد متری نماز جمعه بود، ورودی‌های کوچه‌های باریک منتهی به مسجد قبا را با داربست بسته بودند. اما جماعت زخم خورده حزب‌الهی کوتاه بیا نبودند و می‌خواستند به هر شکل ممکن بروند مسجد را فتح کنند!

حاج‌آقایی رفته بود بالا صحبت می‌کرد که این آقای دستغیب چرا نمی‌آید نماز جمعه و...

البته ناگفته نماند که همین حاج‌آقا در حال حاضر از طرفداران رضاشاه و مخالفان جدی امام و آقا هستند و شاید در زمانی از خاطرات زیادم با ایشان مطالبی بنویسم.

 

خلاصه اینکه دوستان آچار مخصوص داربست هم با خود آورده بودند و شروع به تحریک و بازکردن داربست‌ها کردند، من و چند نفر هرچقدر تلاش کردیم هیچ تاثیری در عزم جزم آنها برای رفتن به سمت مسجد نداشتیم، روزه و گرمای تابستان موجب ضعفم شده بود. از یکجا به بعد با خودم گفتم که دیگر هیچ کاری از دست من برنمی‌آید و صحنه را ترک کردم و به همان علی‌آقا که در قسمت‌های قبل اشاره کردم و در حال حاضر باهم قم هستیم و مشغول تحصیل در حوزه، تماس گرفتم که ول کن بیا، دیگه ما هیچ تأثیری اینجا نداریم، البته او مانده بود.

 

من رفتم اما شنیدم و بعدها فیلم آن را هم دیدم و در ادامه ان شاء الله فیلم‌های آن را خواهم گذاشت، اوضاع خیلی خراب شده بود، بسیجی‌ها درب مسجد را شکسته و وارد حیاط  می‌شوند و آقای ولدان شروع به صحبت می‌کند، چندی نمی‌گذرد که درگیری شروع می‌شود و مسجدقبایی‌ها که پیش بینی این مطلب را کرده بودند و در ظهر جمعه در مسجد حضور داشتند، به قصد کشت با هرچیزی حتی قمه به سمت بسیجی‌ها حمله می‌کنند، یکی از بچه‌ها را گرفته و لوله کپسول آتش نشانی را در حلق او کرده و اهرم را فشار داده بودند، بنده خدا ریه او خشک شده بود.

یکی از دوستانم "میثم" بر اثر ضربه‌ای که به گردنش وارد شده بود، نزدیک بود شاه‌رگش قطع شود و هرچه بگویم پای مستندی که در این مورد در ادامه خواهم گذاشت نخواهد رسید.

 

این مستند با نام "فتنه به روایت سوم" را یکی از دوستانم که خودش در مسجد قبا بزرگ شده  و تقریبا اکثر آنها را می‌شناخت ساخت و الحق مستند خوبی‌هم ساخت.

 

دریافت
حجم: 135 مگابایت
 

کار که به اینجا رسید و درگیری‌ها تمام شد، دست خیلی‌هامان باز شده بود عوض اینکه تمرکزها روی جماعت حزب الهی درگیر با مسجدقبائی‌ها باشد، شروع کردیم به تولید اثرات تبیینی علیه مواضع مختلف آیت‌الله دستغیب در فتنه؛

 

یک مجموعه از دوستان اثری ساختند به نام مستند "اصحاب جمل":

 

مستند اصحاب جمل (در مورد آیت‌الله سیدعلی محمد دستغیب)
دریافت
مدت زمان: 1 ساعت 1 دقیقه 29 ثانیه

یکی از دوستان مسجد ما نیز مستندی در مورد روز درگیری مسجد قبا ساخت با نام "فتنه به روایت سوم" که ان شاء الله آن را هم بازنشر خواهم داد.

بنده و جمعی از دوستان نیز مشغول کار روی یک نشریه شدیم به اسم "مسجد ضرار"، شب‌های قدر و دیگر شب‌ها شبانه روز کار کردیم، البته بیشتر زحمت آن را همان دوست سازنده مستند انجام داد، فضا امنیتی بود، مسجدقبائی‌ها که بسیاری از نیروهای سپاه و اطلاعات از آنها هستند اگر از برنامه ما بویی می‌بردند در آن اوضاع آشفته ممکن بود مشکلات جدی برای ما درست کنند.

بالاخره روز قدس نشریه را در چند ماشین گذاشتیم و با تیراژ بسیار بالا در راهپیمایی منتشر کردیم. برای شهرستان‌های اطراف شیراز هم مقداری فرستادیم.

 

🔹لینک فایل نشریه با کیفیت بالا در وبلاگ قدیمی‌ام.

دریافت

دریافت

بازخوردهای زیادی از این نشریه دیدیم، اگرچه مسجدقبائی‌ها از اقدامات بسیجی‌ها خوب استفاده کرده بودند و در سطح شهر مظلوم نمایی خوبی انجام داده بودند که ریخته‌اند در مسجد ما و... اما انتشار این نشریه و آن مستندها ضربه سختی به آن‌ها زده بود.

 

جهاد و مقاتله در مقابل نفاق جز در جایی که هیچ شکی برای جامعه نمی‌گذارد مثل دستور خداوند به خراب کردن مسجد ضرار یا جایی که خود اهل نفاق کمر به قتال بسته‌اند، جایز نیست، چون اوضاع را آشفته‌تر می‌کند و حق را ضایع، جامعه را چند قطبی می‌کند و مؤمنین را چندپاره، با جریان نفاق باید با تببین و روشنگری مبارزه کرد، باید فرصت را برای مشوب کردن اذهان از آنها گرفت، نه اینکه با اقداماتی چون حاضر شدن در مسجد آنها و ایجاد درگیری و... فرصتی برای ایجاد شبهه و مظلوم‌ نمایی برای آنها فراهم سازیم.

تصاویری از فضای مجازی در فتنه ۸۸

.........................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

📝 قرار بود با یکی از اساتیدمان گعده طلبگی (دورهمنشینی) داشته باشیم.

برای اینکه بتوانم حداکثر استفاده را ببرم "دو سوال مهم خودم" را آماده کرده بودم.

یکی از سؤال‌هایم با این مقدمه بود که:

 

📝 استاد شهید مطهری در کتاب انسان کامل وقتی انسان مقرب الهی را معرفی می‌کنند توضیح می‌دهند که قُرب به معنای قُرب مکانی نیست به معنای قرب صفاتی است یعنی هر انسانی هرچقدر بیشتر مُقَرب خداوند باشد صفات او به خداوند نزدیک‌تر است، صفاتی مثل علم، حکمت، تدبیر، قدرت تصرف در وجود خود و عالم خارج و...

بعد از معصوم ما به عنوان مقربان خداوند علمای خود را می‌شناسیم و معتقدیم هرچقدر علم و عمل بالاتر رود قرب الهی بیشتر حاصل می‌شود. در واقع علما در روایات عروة الوثقی(ریسمان الهی) ما معرفی شده‌اند که باید به آنها چنگ بزنیم و برای قرار گرفتن در مسیر الهی و هدایت به آنها تمسک بجوییم.


با این مقدمه سؤال من این است که چه شده است که این علما که نام برخی را بردم در برخی موارد اشتباهاتی فاحش دارند؟

مثلا در بحث "وحدت شیعه و سنی" و یا "مبارزه با استکبار" و یا در برخی بحث‌های سیاسی، ما با خواندن کتاب‌های همین علما و بررسی استدلال‌های عقلی، قرآنی و روایی مطرح شده توسط آنها می‌توانیم بگوییم رفتارها، عملکردها، سخنان همین علما قطعاً اشتباه است و هیچ توجیهی ندارد.


خوب چطور این علما این چنین اشتباهات فاحشی دارند؟

 

✍ استاد مان پاسخ دادند:

بعد از اینکه این حرف‌ها را زدید من تازه یکی از حرف‌های آیت‌الله بهجت برایم واضح شد، ایشان می‌فرمودند:

انسان‌های بزرگ باید اشتباهات بزرگ کنند، خداوند برخی اوقات مؤمنین را در تصمیم گرفتن و رفتار یاری نمی‌کند تا اشتباه کنند که چه شود؟ اشتباه کنند تا فرق معصوم و غیر معصوم معلوم شود.


مؤمن غیر معصوم بالا می‌رود به کمال می‌رسد تا جایی که "فرق سرش" بخورد به "کف پای معصوم" ولی معصوم نمی‌شود باید ما بداینم این معصوم است که در نهایت کمال ممکن انسانی است و انتظار هیچ اشتباهی از او نمی‌رود.

باید بدانیم که تاریخ هر روز تکرار می‌شود اگر از آن درس نگریم....

 

در ادامه پرسش قبل، از این جهت که برخی از دوستان معتقد بودند جواب مذکور قانع کننده نیست و خود حقییر هم پاسخ‌هایی برای این پرسش مهم داشتم. پاسخ‌هایی که به ذهن این حقیر می‌رسید را می‌نویسم.

1.     ما در تاریخ خودمان بسیار عالمانی به ظاهر زاهد را سراغ داریم که لطمه‌های بزرگی به جبهه حق وارد نمودند و شاید بتوانیم بگوییم بزرگ‌ترین ضربه‌ها را از این علما خورده‌ایم. نمی‌خواهم از ابلیس، سامری، بلعم باعورا یا ابوحنیفه بگویم، در همین تاریخ خودمان مواردی را دیده‌ایم که ضربات سختی به جبهه حق وارد نموده‌اند و حساب آنها از یک اشتباه و یا دو اشتباه خارج است، صحبت از رهبری جبهه طاغوت است.

      آیت‌الله شریعت‌مداری در دوره حضرت امام از کسانی بود که کرسی درس و بحث ایشان همتراز حضرت امام بود و بسیاری از مراجع فعلی از شاگردان ایشان بوده‌اند. ایشان کسی بودند که مدعی رهبری ایران در زمان حضرت امام بودند، مدعی جانشینی آیت‌الله بروجردی و... اما در کوتای نوژه که قرار بود 5 ملیون نفر را قتل‌ عام کنند ایشان از مهره‌های اصلی ماجرا بودند و با نیروهای سازمان سیا ارتباط مستقیم داشتند. 

      امروز نیز همانطور که بارها کسانی همچون حضرت آقا تذکر داده‌اند برخی از اندیشه‌های مخالف با وحدت از لندن تغذیه می‌شوند و با عوامل آنها ارتباط مستقیم دارند و ما نباید از گمراهی چنین علمایی گیج و سردرگم شویم.

           از هوای نفس و حسادت برخی از علما که بگذریم در همین تاریخ خودمان برخی علما را داریم که به واسطه کانیلزه شدن توسط اطرافیان کارشان به جایی رسید که در مقابل تمام گذشته خود ایستادند. 

      اگر کسی ماجراهای آیت‌الله منتظری و تأثیرات مهدی هاشمی (برادر داماد ایشان) در بیت‌ و شخص آیت‌الله منتظری و کانالیزه شدن ایشان را خوانده باشد، اگر کسی ماجراهای نفوذ ساواک در بیوت برخی شخصیت‌های مطرح دوران مبارزه حضرت امام و قبل از انقلاب را خوانده باشد، نباید از اشتباهات این اقایات زیاد تعجب کند.

      بعید نخواهد بود که برخی از علمای امروز نیز متأسفانه از طریق بستگان نزدیکشان کانالیزه شده و اطلاعات به صورت جهت دهی شده به آنها داده شود. و ما تجربه‌ها و خبرهایی از این دست در شیراز و قم را هنوز بیاد داریم.

     و اما از هوای نفس و حسادت و ساده‌لوحی و کانالیزه شدن که بگذریم علقه‌ها و وابستگی‌هایی که نسبت به دوستان و اطرافیان در طی سال‌ها شکل می‌گیرد و این محبت‌ها موجب لغزش برخی از آقایان می‌گردد، آقایانی که در دفاع از اعمال حرام فرزندان یا اطرافیانشان نه تنها تبری نمی‌جویند، بلکه گردن خود را پل عبور فرزندان و اطرافیان خود می‌کنند و نمونه‌های آن برای بسیاری از ما مشهود است و متأسفانه از ذکر نمونه‌های آن معذور هستم.

     و از هوای نفس و ساده لوحی و علقه‌های محبتی و بحث‌های اخلاقی که بگذریم واقعاً برخی از این علما از نظر نظام اندیشه ناقص هستند. ما شخصیتی مثل حضرت امام را داریم که از نظر فقه، فلسفه، عرفان، اخلاق کلام و همه علوم در قله‌ی آن علم می‌باشند و از نظر علمی جامعیتی دارند که دین خدا را به صورت کامل و درست می‌َشناسند و همچنین از نظر شناخت جامعه و موضوعات خارجی نیز در قله می‌باشند. 

      حضرت امام کسی می‌باشند که از رمان، کتاب تاریخی، اقتصادی، سیاسی و جریان‌های مذهبی، نشریات و... همه را مطالعه می‌کنند، کسی که در جوانی به مجلس شورای اسلامی می‌رود تا از نزدیک در دروند ساختاری سیاسی و تصویب قوانین قرار گیرند، خوب مطمأنا چنین کسی هم در فهم دین و هم در تطبیق احکام دین بر موضوعات خارجی در حد اعلی است. 

      به نظر حضرت امام علم به هر کدام از علوم فقه، کلام، فلسفه و عرفان موجب کمال و عمیق شدن در دیگر علوم می‌گردد،    مطمأناً عالمی که از نظر علمی برخی از این علوم را به صورت کلی حرام می‌داند و یا نفی می‌کند، عالمی که به قول یکی از اساتید این حقیر که بررسی نموده بودند در کل کتاب‌خانه عریض و طویل منزلش، حتی یک کتاب در مورد مباحث اقتصاد روز یا علم سیاست و... نداشت، این چنین عالمی نمی‌تواند نه دین را به درستی بفهمد و نه موضوعات را به درستی درک کند تا بتواند احکام دین خدا را بر مسائل خارجی تطبیق دهد.

      خلاصه علم آن هم ناقصش با تقرب به خدا دو بحث متفاوت است و چه بسیار عالم بی‌عمل. 

      همه این حرف‌ها را زدم تا هشدار دهم برخی از این علمایی که در فتنه 88 آنگاه که همه ثمرات مجاهدت‌ها و زحمات چندین نسل داشت به هدر می‌رفت همه چیز را فراموش کرده بودند، یا ساکت بودند یا آب در آسیاب دشمن می‌ریختند، و "ولیّ زمان" باید فریاد می‌زد «أین عمار»، علمایی که بعد از هشت سال در ماجرای اخیر بار دیگر امتحان خوبی از خود پس ندادند. اگر خدایی نکرده همانطور که بسیاری هشدار داده‌اند، فتنه‌ای در همین سال‌های نزدیک و پیش‌رو از حوزه سربلند کند. ما نباید چنین علمایی را به صورت مطلق مُطاع و دستگیره‌های هدایت بدانیم. 

      ما نباید با اشتباهات عالمانمان گیج و سردرگم شویم.

باید بدانیم که تاریخ هر روز تکرار می‌شود اگر از آن درس نگریم.


  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

📝این روزها اعتراضات کامیون‌داران و برخورد وحشیانه با آنها در شیراز و مقایسه با عدم برخورد نیروی انتظامی با دراویش به دستور آقای روحانی، ذهنم را درگیر کرده است. 


🔹البته ذهن هرکسی درگیر امری در نظام ارزشی خودش است، ذهن برخی‌ها هم درگیر پخش نشدن ربنای شجریان یا نرفتن سلبریتی‌ها به افطار رئیس جمهور و یا زندانی شدن فلان مبلغ بهائی و فعال فتنه 88 در زندان البته با اسم فعال حقوق بشر و کودکان!


🔹اما ظاهرا همه این‌ها حاشیه‌ای می‌ماند که ذهن ما را از قراردادی استعماری که در این روزها برای تصویب در مجلس در حال بررسی و چانه زنی است، منحرف می‌کند.


🔹اگر می خواهید بدانید این قرار داد چیست و لب انتقادات به آن چیست و ته دفاع از لزوم تصویب آن هم چیست؟ پیشنهاد می‌کنم حتما این مناظره که به صورت زنده از شبکه خبر پخش شد را ببینید تا متوجه شوید حرف‌ها و مبانی هرکس چیست؟


😳به انتقادهای جبرائیلی کاری ندارم به نظرم اینکه مثلا آنها سپاه و وزارت ارشاد و وزارت دفاع ما را مشمول حمایت از تروریست نامیده‌اند و ما مجبور به تحریم داخلی این نهادها هستیم، در مقابل دفاعیات فاجعه آمیز نماینده دولت هیچ اهمیتی ندارد.


👈لب حرف نماینده دولت در این مناظره این است که ما مجبوریم به نظام سلطه تن دهیم، در عین اینکه می‌دانیم ظالمانه است؛ اگر شما یکی دو مورد از ظالمانه بودن قرارداد FATF را متذکر می‌شوید، من هم دوتا اضافه می‌کنم و می‌گویم که مثلا عربستان که پدر جد حمایت از تروریست است عضو تصمیم گیر این معاهده است. مشکل اینجاست که ما چاره‌ای نداریم جز اینکه حرف نظام سلطه را در عین ظلم بودن بپذیریم، مگر ما که هستیم؟! اصلا که بوده‌ایم؟! مگر ما کی می‌توانسته‌ایم تصمیم گیر باشیم؟! کی می‌توانسته‌ایم در دنیا حرف بزنیم؟! البته فکر نکنید ما انقلابی نیستیم😳 ما انقلابی هستیم!😳 ولی این قواعد تعامل با دنیا است، نظام سلطه را باید پذیرفت.


🙏بنده خواهش می‌کنم مناظره بالا را ببینید تا باور کنید این حرف‌های وقیحانه حرف‌های مسئول دولتی ما است.


👈شفاف‌تر و لازمه این حرف‌ها را هم بنده بگویم: 

😔ما غلط کردیم انقلاب کردیم و گفتیم استقلال آزادی جمهوری اسلامی، اصلا ما غلط کردیم به کاپوتلاسیون اعتراض کردیم، ما غلط کردیم هشت سال جنگیدیم، ما خدا نداریم خدا یعنی آمریکا یعنی سلطه، روزی ما را هم خدا نمی‌دهد، آمریکا می‌دهد؛ ما غلط کردیم خون این جوانان را نزدیک به 60 سال ریختیم، از الان هم اگر بخواهیم با ظالم بجنگیم، بدانیم که غلط می‌کنیم...

  • حمید رضا باقری