شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۱۳ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

خانم مسنی را دیدم که غضب‌ناک شده و صهیونیست‌ها را نفرین می‌کرد، می‌گفت: اگر می‌دیدی چقدر این‌ها ظالم هستند، چه به سر این بدبخت‌های فلسطینی آورده‌اند، خدا لعنتشان کند، خدا ریشه‌یشان را بکند...

 

ماجرا را پرسیدم؛ گفت: «در این برنامه فیلمی از زندگی مردم فلسطین نشان داده و من اصلا نمی‌دانسته‌ام این اسرائیلی‌ها اینقدر وحشی هستند و این بلاها را به سر مردم فلسطین می‌آورند.»

 

 این حجم از تأثیر گذاری یک برنامه برایم باور کردنی نبود. دقایق آخر برنامه "افق مستند" بود و مجری مشغول صحبت با آقای "دکتر مجتبی رحمان دوست" "دبیر کل جمعیت دفاع از فلسطین"  در مورد مستندپخش شده بود.

 🔹فایل کامل برنامه را دانلود کردم

https://aparat.com/v/l2pq4

🔹قسمتی چند دقیقه‌ای از مستند

مدت زمان: 4 دقیقه 26 ثانیه
 

نام اصلی مستند « THIS IS MY LAND HEBRON » ساخته دو کارگردان ایتالیایی به نام "جولیا آمانی و استیون ناتانسون" بود که در برنامۀ "افق مستند" دوبله شده بود، متأسفانه تا کنون اثری به این حد از عینیت، در توصیف صهیونیست‌ها ندیده بودم.

ماجرای مستند به حضور قریب به ۵۰۰ نفر شهرک نشین صهیونیست در شهر "الخلیل" با قریب به ۱۲۰ هزار ساکن مسلمان برمی‌گردد، شهری که صهیونیست‌ها آن را "هبرون" یا قلب جغرافیایی اسرائیل و جایی که به اعتقاد آنها قبر ابراهیم، ساره، ربکا، آدم و هوا در آنجاست.

 

شهرک نشین‌ها در ابتدا در مناطقی از این شهر ساکن می‌شوند و رفته رفته محدودیت‌هایی برای مسلمانان ایجاد می‌کنند و با حمایت‌های قانون و نظامیان اسرائیل، آزارهای شدید خود را به جایی می‌رسانند که عملا مسلمانان هیچ راهی جز کوچ کردن از شهر و خانه‌ی خود نمی‌یابند.

 

این مستند با مصاحبه‌هایی که با سیاسیون، نظامیان و روزنامه نگاران یهودی ساکن اسرائیل ترتیب می‌دهد، به خوبی نشان می‌دهد که اقدامات و تفکرات جریان اصیل صهیونیست و شهرک‌نشینان حتی برای شمار زیادی از یهودیان اسرائیل نیز قابل تحمل نیست.

 

در این مستند با استدلال‌های نژاد پرستانۀ انسان‌هایی آشنا می‌شویم که از کودکی با نفرت و تفکرات افراطی بزرگ می‌شوند و به خود اجازۀ هرگونه جنایتی نسبت به غیریهودیان را می‌دهند. کسانی که البته خود متأثر از جریان رسانه‌ای صهیونیستی هستند، جریانی که مظلومیت یهود و ظالم بودن مسلمانان را برای آنها قطعی نموده است.

لینک دانلود مستند از آپارات

 

................................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

پیامبر(ص) از بدو تولد تا مدت ۵ سال جدا از مادرگرامیشان و نزد یک قابله به نام حلیمه در بیابان بزرگ می‌شوند.

طبیعتا این ماجرا بسیار عجیب و سوال برانگیز است! در کتاب‌های دینی مدرسه، در پاسخ به این سوال ادله مختلفی جز حقیقت ماجرا، گفته می‌شود.

می‌گویند چون مادر حضرت(ص) شیر نداشت، باید ایشان را به دایه‌ای می‌سپردند و حضرت(ص) از هیچ دایه‌ای‌ جز حلیمه که بیابان نشین بود، شیر ننوشیدند، ایشان را به دایه‌ای در بیابان سپردند.

اگرچه این حکمت خداوند بود که حضرت(ص) از هیچ دایه‌ای جز حلیمه، شیر نخورند اما چرا با اینکه حضرت(ص) مدتی از مادر حمزه عموی‌شان شیر خوردند، خداوند حکمت را در شیر نداشتن مادر ایشان و شیر ننوشیدن حضرت از هیچ دایه‌ای جز فردی بیابان نشین قرار داد؟ 

و چرا بعد از دوسال و پایان مدت شیرنوشیدن، آمنه مادر گرامی حضرت، سه سال دیگر نیز باید از نعمت حضور فرزند مبارک خود محروم می‌ماند و البته صبورانه به این ماجرا اعتراضی نیز نمی‌کرد؟

همانطور که در آیات قرآن در مورد مادر حضرت موسی(ع) ذکر شده است، ایشان با اینکه خداوند به او الهام کرده بود که برای در امان ماندن فرزندش وی را در صندوقی در نیل رها کند، چنان بی‌تابی می‌کرد که نزدیک بود ماجرا را افشا کند و خداوند او را دل‌داری و وعده بازگرداندن موسی به وی را داد اما در مورد آمنه مادر پیامبر(ص) هیچ گزارشی از بی‌تابی ذکر نشده است.[1]

دلیل‌هایی که در توجیه باقی ماندن حضرت نزد حلیمه، بعد از ایام شیرخوارگی نوشته‌اند، تعلیم ادبیات اصیل عرب و وجود آب‌هوای بهتر بیابان و رسم عرب است، چرا که برای کودکان امکان باقی ماندن در آن آب‌ و هوا وجود نداشت و رسم عرب هم بر آن بود که کودک را به دایه می‌سپردند تا بیرون از شهر کودکان را بزرگ کند.

اما سوال اینجاست که اگر این ادله صحیح است، پس‌چرا سایر فرزندان اهل مکه را به بیابان نمی‌فرستادند؟

چرا حمزه عموی پیامبر(ص) که دوماه از ایشان بزرگ‌تر بود به بیابان فرستاده نشد؟ 

کودکان در شهر بهتر با ادبیات آشنا می‌شدند یا در بیابان؟! 

این چه رسمی بود که گزارشی در موارد غیر از پیامبر ذکر نشده است؟ 

آب‌ و هوای مکه در طول این پنج سال در همه فصول مانع حضور کودکان در این شهر بود؟!

راز ماجرا را باید در تلاش جریان یهود در تحریف و پاک نمودن رد پای خونین خود از تاریخ جست.

راز رضایت آمنه مادر پیامبر در دوری فرزندشان را در مهارت یهود در علم قیافته شناسی و شناخت نسب‌ها و تلاش برای نابود نمودن پیامبر آخرالزمان که وعده نابودی تشکیلات یهود به دست او داده شده بود جست؛ 

راز ماجرا را در ترور هاشم جد پیامبر(ص)[2] و عبدالله پدر پیامبر(ص)[3] و ناکامی در ترور عبدالمطلب پدربزرگ پیامبر(ص)[4] و ممانعت از میلاد نبی‌مکرم و تلاش برای ترور ایشان جست.

در کتاب شریف کافی حدیثی از امام باقر(ع) در مورد میلاد پیامبر(ص) بدین شرح ذکر شده است:[5]

چون پیغمبر (ص) بدنیا آمد مردى از اهل کتاب نزد جمعى از قریش آمده و گفت: دیشب در میان شما نوزادى بدنیا آمد؟

گفتند: نه، گفت: پس چنین نوزادى باید در فلسطین بدنیا آمده باشد و نامش احمد است، و خالى در بدن دارد که رنگش چون خز خاکسترى است و نابودى اهل کتاب و یهود بدست او است، و به خدا اى گروه قریش این مولود نصیب شما نشده! آنها (که این سخن را شنیدند) از نزد آن مرد پراکنده شده بجستجو پرداختند و اطلاع پیدا کردند که در خانه عبد اللَّه بن عبد المطلب نوزادى بدنیا آمده پس‏ بدنبال آن مرد گشتند و او را دیدار کرده بدو گفتند: چرا بخدا در میان ما پسرى بدنیا آمده، پرسید: آیا پیش از آنکه من بشما بگویم یا بعد از آن بدنیا آمده؟ گفتند: پیش از آنکه آن سخن را بما بگوئى، گفت: مرا پیش او ببرید تا او را ببینم، آنها بنزد مادر آن حضرت (آمنه) آمدند و بدو گفتند: پسرت را بیاور تا ما او را ببینیم، آمنه گفت: بخدا این فرزند من وقتى بدنیا آمد مانند بچه‏هاى دیگر نبود، او دو دست خود را بزمین نهاد و سر بسوى آسمان بلند کرد و بدان نگریست سپس نورى از او ساطع گشت که من کاخهاى بصرى را (شهرى بوده در سر حد شام) مشاهده کردم و شنیدم هاتفى در هوا می‌گفت:

همانا تو بهترین مردم را زادى، و چون او را بر زمین نهادى بگو: او را از شر هر حسودى بخداى یگانه پناه دادم، و نامش را محمد بگذار. آن مرد گفت: او را بیاور، و چون آمنه آن حضرت را آورد، آن مرد او را نگریست و برگردانید و چون آن خال (مهر نبوت) را در میان دو شانه‏اش دید بیهوش شده روى زمین افتاده، قریش آن حضرت را گرفته بمادرش دادند و بدو گفتند: خدا این فرزند را بر تو مبارک سازد.

و همین که از نزد آمنه بیرون رفته آن مرد بهوش آمد بدو گفتند: واى بر تو این چه حالى بود که بتو دست داد؟ گفت: نبوت بنى اسرائیل تا روز قیامت از بین برفت، بخدا این کودک همان کسى است که آنها را نابود سازد، قریش از این سخن خوشحال شدند، آن مرد که خوشحالى قریش را دید بدانها گفت: شادمان شدید! بخدا سوگند چنان حمله و یورشى بر شما برد که اهل شرق و غرب از زمین آن را بازگو کنند، ابو سفیان گفت: (چیزى نیست) بمردم شهر خود یورش می‌برد.[6]



[1] «إِذْ أَوْحَیْنَا إِلىَ أُمِّکَ مَا یُوحَى(38) أَنِ اقْذِفِیهِ فىِ التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فىِ الْیَمّ‏ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لىّ‏ وَ عَدُوٌّ لَّهُ  وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ محَبَّةً مِّنى وَ لِتُصْنَعَ عَلىَ‏ عَیْنىِ(39) إِذْ تَمْشىِ أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکمُ‏ عَلىَ‏ مَن یَکْفُلُهُ  فَرَجَعْنَاکَ إِلىَ أُمِّکَ کىَ‏ تَقَرَّ عَیْنهُا وَ لَا تحَزَنَ  وَ قَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمّ‏ وَ فَتَنَّاکَ فُتُونًا  فَلَبِثْتَ سِنِینَ فىِ أَهْلِ مَدْیَنَ ثمُ‏ جِئْتَ عَلىَ‏ قَدَرٍ یَامُوسىَ‏(40)» طه

[2] جد اعلی پیامبر اهل مکه بود اما قبرش در غزه فلسطین است. ایشان از مکه برای تجارت به سوی شام خراج شد و در یثرب مهمان رئیس یکی از قبایل مستقر در مدینه به نام عروبن زید بن لبید خزرجی گردید. هاشم با سلمی دختر عمرو ازدواج کرد و او را به مکه برد. وقتی سلمی حامله شد طبق شرطی که هنگام ازدواج کرده بودند هاشم او را برای وضع حمل به نزد خانواده‌اش در یثرب بازگرداند و خود از آنجا برای تجارت به شام رفت. او هنگام رفتن به سفر به همسرش گفت: « احتمال دارد از این سفر باز نگردم. خداوند به تو پسری خواهد داد. از او بسیار نگهداری کن.» هاشم به غزه رفت و پس از پایان تجارت، آهنگ بازگشت کرد. اما همان شب به ناگاه بیمار شد. پس اصحابش را فراخواند و گفت: به مکه بازگردید. به مدینه که رسیدید همسرم را سلام برسانید و درباره فرزندم که از او متولد خواهد شد سفارش کنید. به او بگویید که این فرزند بزرگ‌ترین دغدغه من است. سپس قلم و کاغذی خواست و وصیت‌نامه‌ای نوشت که بخش عمده‌ای از آن در سفار به پاسداری از فرزند و اشتیاقش به زیارت او بود. ر.ب: موسسه مطالعات فرهنگی لوح و قلم، تبار انحراف، جلد یکم از آفرینش تا ختم نبوت، چاپ هفتم، قم،انتشارات ولاء منتظر(عج)، ۱۳۹۲ش، ص: ۱۵۸.

در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است: حضرت هاشم جد پیامبر از هیچ سنگ یا گلی رد نمی‌شد الا اینکه به او بشارت می‌دادند ای هاشم از تو فرزندی که کریم‌ترین خلق نزد خداوند و شریف‌ترین عالمیان است به نام محمد خاتم النبیین زاده خواهد شد.

وَ کَانَ هَاشِمٌ لَا یَمُرُّ بِحَجَرٍ وَ لَا مَدَرٍ إِلَّا وَ یُنَادِیهِ أَبْشِرْ یَا هَاشِمُ فَإِنَّهُ سَیَظْهَرُ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ أَکْرَمُ الْخَلْقِ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ أَشْرَفُ الْعَالَمِینَ مُحَمَّدٌ خَاتَمُ النَّبِیِّین‏.

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)، 111جلد، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ج‏15 ؛ ص37

علامه مجلسی در توضیح مباحث تاریخی به علم هاشم به خطر یهود برای حضرت و احتمال دادن هاشم به عدم بازگشت از سفر شام اشاره می‌کنند:

حتى اشتهر حمل سلمى فقال لها یا سلمى‏ إنی أودعتک الودیعة التی أودعها الله تعالى آدم ع و أودعها آدم ع ولدها شیثا ع و لم یزالوا یتوارثونها من واحد إلى واحد إلى أن وصلت إلینا و شرفنا الله بهذا النور و قد أودعته إیاک و ها أنا آخذ علیک العهد و المیثاق بأن تقیه و تحفظیه و إن أتیت به و أنا غائب عنک فلیکن عندک بمنزلة الحدقة من العین و الروح بین الجنبین و إن قدرت على أن لا تراه العیون فافعلی فإن له حسادا و أضدادا و أشد الناس علیه الیهود.

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)، 111جلد، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ج‏15 ؛ ص51

[3] ر.ب: موسسه مطالعات فرهنگی لوح و قلم، تبار انحراف، جلد یکم از آفرینش تا ختم نبوت، ص: ۱۶۰.

[4] همان، ص ۱۵۹.

[5] عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَمَّا وُلِدَ النَّبِیُّ ص جَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلَى مَلَإٍ مِنْ قُرَیْشٍ فِیهِمْ هِشَامُ بْنُ الْمُغِیرَةِ وَ الْوَلِیدُ بْنُ الْمُغِیرَةِ وَ الْعَاصُ بْنُ هِشَامٍ وَ أَبُو وَجْزَةَ بْنُ أَبِی عَمْرِو بْنِ أُمَیَّةَ وَ عُتْبَةُ بْنُ رَبِیعَةَ فَقَالَ‏ أَ وُلِدَ فِیکُمْ مَوْلُودٌ اللَّیْلَةَ فَقَالُوا لَا قَالَ فَوُلِدَ إِذاً بِفِلَسْطِینَ‏ غُلَامٌ اسْمُهُ أَحْمَدُ بِهِ شَامَةٌ کَلَوْنِ الْخَزِّ الْأَدْکَنِ‏ وَ یَکُونُ هَلَاکُ أَهْلِ الْکِتَابِ وَ الْیَهُودِ عَلَى یَدَیْهِ قَدْ أَخْطَأَکُمْ وَ اللَّهِ یَا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ‏ فَتَفَرَّقُوا وَ سَأَلُوا فَأُخْبِرُوا أَنَّهُ وُلِدَ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ غُلَامٌ فَطَلَبُوا الرَّجُلَ فَلَقُوهُ فَقَالُوا إِنَّهُ قَدْ وُلِدَ فِینَا وَ اللَّهِ غُلَامٌ قَالَ قَبْلَ أَنْ أَقُولَ لَکُمْ أَوْ بَعْدَ مَا قُلْتُ لَکُمْ قَالُوا قَبْلَ أَنْ تَقُولَ لَنَا قَالَ فَانْطَلِقُوا بِنَا إِلَیْهِ حَتَّى نَنْظُرَ إِلَیْهِ فَانْطَلَقُوا حَتَّى أَتَوْا أُمَّهُ فَقَالُوا أَخْرِجِی ابْنَکَ حَتَّى نَنْظُرَ إِلَیْهِ فَقَالَتْ إِنَّ ابْنِی وَ اللَّهِ لَقَدْ سَقَطَ وَ مَا سَقَطَ کَمَا یَسْقُطُ الصِّبْیَانُ لَقَدِ اتَّقَى الْأَرْضَ بِیَدَیْهِ وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَنَظَرَ إِلَیْهَا ثُمَّ خَرَجَ مِنْهُ نُورٌ حَتَّى نَظَرْتُ إِلَى قُصُورِ بُصْرَى‏ وَ سَمِعْتُ هَاتِفاً فِی الْجَوِّ یَقُولُ لَقَدْ وَلَدْتِیهِ سَیِّدَ الْأُمَّةِ فَإِذَا وَضَعْتِیهِ فَقُولِی- أُعِیذُهُ بِالْوَاحِدِ مِنْ شَرِّ کُلِّ حَاسِدٍ وَ سَمِّیهِ مُحَمَّداً قَالَ الرَّجُلُ فَأَخْرِجِیهِ فَأَخْرَجَتْهُ فَنَظَرَ إِلَیْهِ ثُمَّ قَلَّبَهُ وَ نَظَرَ إِلَى الشَّامَةِ بَیْنَ کَتِفَیْهِ فَخَرَّ مَغْشِیّاً عَلَیْهِ فَأَخَذُوا الْغُلَامَ فَأَدْخَلُوهُ إِلَى أُمِّهِ وَ قَالُوا بَارَکَ اللَّهُ لَکِ فِیهِ فَلَمَّا خَرَجُوا أَفَاقَ فَقَالُوا لَهُ مَا لَکَ وَیْلَکَ قَالَ ذَهَبَتْ نُبُوَّةُ بَنِی إِسْرَائِیلَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ هَذَا وَ اللَّهِ مَنْ یُبِیرُهُمْ‏ «5» فَفَرِحَتْ قُرَیْشٌ بِذَلِکَ فَلَمَّا رَآهُمْ قَدْ فَرِحُوا قَالَ قَدْ فَرِحْتُمْ أَمَا وَ اللَّهِ لَیَسْطُوَنَّ بِکُمْ سَطْوَةً «6» یَتَحَدَّثُ بِهَا أَهْلُ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ کَانَ أَبُو سُفْیَانَ یَقُولُ یَسْطُو بِمِصْرِهِ‏ .

کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط - الإسلامیة)، 8جلد، دار الکتب الإسلامیة - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق، ج‏8 ؛ صص: 300-۳۰۱.

[6] کلینى، محمد بن یعقوب - رسولى محلاتى، هاشم، الروضة من الکافی / ترجمه رسولى محلاتى، 2جلد، انتشارات علمیه اسلامیه - تهران، چاپ: اول، 1364 ش، ج‏2، صص:۱۲۹- 130.

................................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

مدت‌ها بود با خواندن نوشته‌های یکی از تاریخ‌نگاران مطرح دفاع مقدس، ابهامات زیادی برایم ایجاد شده بود.

 

وقتی آیات قرآن را می‌خواندم دائما خبر از نصرت‌های خداوند نسبت به مومنین در صحنه نبرد می‌داد اما وقتی اسناد و مدارک ارائه شده توسط این پژوهشگر را مطالعه می‌کردم، صحنه دفاع مقدس را نبردی صرفا عقلانی می‌دیدم که هیچ اثری از نصرت‌های خاص خدا جز در موارد جزئی و شخصی در آنها دیده نمی‌شد.

 

این سوالات ادامه داشت تا برنامه ۷‌ام مهر ۹۷ "چهل و هشت" با تهیه کنندگی مسعود ده‌نمکی و حضور "دکتر علی‌اصغر زارعی" "جانشین فرمانده سازمان پدافند غیرعامل" از شبکه چهارم را مشاهده کردم.

 

در این برنامه مطالبی فوق استراتژیک و البته ناگفته بیان شد که به تنهایی تمام اسناد و آنچه از تاریخ دفاع مقدس تا کنون بیان شده است را ویرایشی اساسی می‌زند و آن هم خبر از وجود "سامانه جنگال رحمت" بود.

معرفی سامانه جنگال👇

دریافت   مدت زمان: 2 دقیقه 24 ثانیه

 

"جنگال" مخفف "جنگ الکترونیک" و "سامانه جنگال رحمت" نام سامانه جنگ الکترونیک ایران در دوران دفاع مقدس بود، سامانه‌ای که از نصرت‌های بسیار خاص و از برگ‌های برنده‌ خداوند محسوب می‌شد، سامانه‌ای که تا آخر جنگ و حتی سال‌ها بعد از آن حتی فرماندهان ارشد جنگ نیز از وجود آن خبر نداشتند و هیچ کس حتی به مخیله‌اش نیز خطور نمی‌کرد، ذهن توانمند ایرانی با امکانات بسیار ساده و با اتکا به خداوند به آن دست یافته باشد.

 

سامانه‌های اطلاعاتی و ارتباطی ارتش عراق از مهم‌ترین نقاط قوت و تکیه ابرقدرت‌های پوشالی برای یاری دادن صدام بودند و اتفاقا خداوند نیز برگ برنده خود را در همین عرصه برای رزمندگان ایرانی رو می‌کند.

 

قسمتی از برنامه چهل و هشت پیرامون تاثیرات این سامانه در دفاع مقدس👇

دریافت   مدت زمان: 11 دقیقه 52 ثانیه 

لینک دانلود برنامه به صورت کامل

................................................................................

 
  • حمید رضا باقری