شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی
  • ۰
  • ۰

ابن زیاد با توجه به خبرهایی که بدستش می‌رسید، می‌دانست مسلم، از خانه مختار به خانه هانی نقل مکان کرده است.

 

هانی بعد از یک ملاقات اولیه دیگر به بهانه بیماری به دیدار ابن زیاد نرفته بود.

"ابن زیاد" افرادی را به دنبال هانی فرستاد که به او بگویند می‌دانیم بیمار نیستی و اگر به دیدار ما نیایی این کار تو مخالفت با حاکم تلقی می‌شود.

 

هانی با آنکه از جان خود نسبت به ابن زیاد خوف داشت، با درخواست و ضمانت فرستاده‌های ابن زیاد که خود از بزرگان کوفه بودند، راضی شد به دیدار ابن زیاد برود.

 

وقتی هانی وارد دارالاماره شد، عبیدالله بن زیاد تا او را دید گفت:

«أَتَتْکَ‌ بِحَائِنٍ‌ رِجْلاَه»

این ضرب المثلی بود برای کسی که از اتفاقی فرار می‌کند اما بالاخره در آن می‌افتند.

وقتی هانی نزدیک‌تر شد. ابن زیاد این شعر را خواند که:

أُرِیدُ حِبَاءَهُ‌ وَ یُرِیدُ قَتْلِی

عَذِیرَکَ‌ مِنْ‌ خَلِیلِکَ‌ مِنْ‌ مُرَادِ 

من مى‌خواهم او زنده بماند و با نهایت راحتى زندگى کند و او آرزو دارد که مرا بکشد و نابود کند. عذر خود را نسبت به دوست مرادی خود بیاور.

(این بیتی از شاعر معروف عرب "عمرو بن معدیکرب" بود که با فردی به نام مرادی رفاقت داشت اما میان آن‌ها بهم خورد، عمرو با مرادی خوبی می‌کرد ولی مرادی نسبت به او کینه‌توزی می‌کرد.

این شعر را امیرالمؤنین نیز در پاسخ ابن ملجم وقتی علت خوبی‌های حضرت را می‌پرسد، حضرت همین بیت را در جوابش می‌خوانند.)

 

هانی از این صحبت‌ها فهمید که "ابن زیاد" قصد بدی نسبت به او دارد و از او پرسید: علت تغییر رفتار تو با من چیست؟

ابن زیاد گفت: چگونه از من انتظار احترام دارى با آنکه در خانۀ خود کارهایى کرده‌اى که براى یزید و همۀ مؤمنان ضرر دارد و از قضایای داخل خانه هانی به او خبر داد. اما هانی انکار می‌کرد تا اینکه ابن زیاد دستور داد معقل جاسوس خود را بیاورند و اینجا بود که هانی تازه چهره واقعی معقل را شناخت.

 

ابن زیاد از هانی خواست که مسلم را در اختیار او قرار دهد اما هانی قسم خورد که هیچ‌گاه میهمان خود را در اختیار تو نخواهم گذاشت. بار دیگر بزرگان مجلس به میان آمدند تا با تضمین‌های بی‌هوده هانی را فریب دهند اما این بار دیگر هانی راضی نشد و قسم خورد که دست از یارى مسلم برنمى‌دارم تا در راه مسلم جان بدهم.

 

"ابن زیاد" که راه به جایی نبرده بود، با چوب دستی خود آنقدر به صورت هانی زد که بینی او شکست و پوست صورتش پاره شد و گفت: این مرد از خوارج است و خون او بر ما حلال است و هانی را به زندان انداخت.

 

بعد از این ماجرا، خبر به "عمروبن حجاج" رسید که هانی کشته شده است و او به سمت قبیله هانی رفت و با عده بسیاری از آنان به درب کاخ ابن زیاد آمد و فریاد انتقام خواهی سر داد.

ابن زیاد که از این اوضاع را دید دست به دامن چهره وجیه یعنی شریح قاضى شد و به او گفت: الان به زندان برو وضع هانى را از نزدیک ببین و به آنها بگو که هانى زنده است و کشته نشده. شریح چنین کرد و بر روی دارالاماره رفت و شهادت داد که هانی زنده است و کسی که خبر کشته شدن او را به شما داده است دروغ‌گو است.

 

(شریح قاضی منصوب امیرالمؤمنین بود و در میان شیعیان نیز چهره‌ای موجه بود.به واسطه اعتباری که شریح نزد مردم داشت) عمروبن حجاج و قبیله هانی با شهادت شریح قانع شدند که اخبار رسیده به آنها دروغ است و متفرق شدند!

 

کمی بعد ابن زیاد به مسجد کوفه رفت و خطبه خواند و مردم را به اطاعت از خواند، در میان خطبه‌ها خبردار شد که مسلم و یارانش به سمت مسجد در حرکت هستند و به همین خاطر از منبر پایین آمد و به سرعت به کاخ خود برگشت...

📌ادامه دارد...

.....

📝 پی نوشت:

اشتباه هردوی هانی و عمربن حجاج، اعتماد به دشمن به واسطه تضمین‌ها و لفاظی‌های واسطه‌ها بود.

عدم اعتماد به دشمنان از مهم‌ترین دستورات سیاسی قرآن است:

«لا تَرکَنوا اِلَی الَّذینَ ظَلَموا»؛(۱۱۳-هود)

به کسی که ستمگر است، اعتماد نکنید، تکیه نکنید.

رکون به معنی تکیه کردن، اعتماد کردن، میل و گرایش پیدا کردن است.

هانی به واسطه فرستادگان ابن زیاد بدون گرفتن تضمین واقعی به او اعتماد کرد، عمربن حجاج و افراد قبیله هانی نیز به واسطه شریحی که همنشین ابن زیاد و فرستاده او شده بود به ابن زیاد اعتماد کردند. فراموش کردند که ملاک حال افراد است و این شریح که نماینده ظلمه و همراه آنهاست نیز مثل ابن زیاد شایسته اعتماد نیست.

اگر همین دو اعتماد نبود معلوم نبود سرنوشت تاریخ چقدر تغییر کند.

🔰 قسمت‌های قبل.👇

اتمام حجت سلیمان بن صرد با شیعیان کوفه...

رفتار عاقلانه امام حسین(ع)...

تفأل حضرت مسلم به خیر و شر...
 

نفوذ در دربار یزید و نفوذ در حامیان مسلم...

....

🔻به شرح حال بپیوندید.

  • ۰۰/۰۶/۰۶
  • حمید رضا باقری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی