شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی
  • ۰
  • ۰

 

پاسخ به این پرسش که اکثریت "ناس"، اهل شقاوت و عذاب هستند یا خیر؟ یکی از تمایزات جدی اسلام تکفیری و رحمانی با اسلام ناب است. در پست‌های گذشته به قضاوت‌های هرکدام از این جریان‌ها اشاره نمودم و به تقریرات درس فلسفه حضرت امام(ره) ارجاع دادم.

 

 

مباحث حضرت امام (ره) بسیار مفصل و دقیق و با رویکرد نسبتا تخصصی فلسفی بود اما شواهد روایی اندک و یا حتی ناقصی در این موارد داشت، اما استاد شهید مطهری با زبانی ساده‌تر و با ارائه روایات متعدد این مباحث را توضیح و ادله سایر قرائت‌ها را نیز نقد می‌کنند. ایشان در این رابطه در کتاب عدل الهی می‌نویسند:

فلاسفه اسلام، این مسأله را به شکلى دیگر بیان کرده‌‏اند اما نتیجه‌‏اى که گرفته‌‏اند مآلًا با آنچه ما از آیات و روایات استنباط کردیم منطبق است. بو على سینا می‌‏گوید: «مردم همانطورى که از لحاظ سلامت جسم و همچنین از لحاظ زیبایى جسم به سه دسته تقسیم می‌‏گردند: از لحاظ جسمى یک عده در کمال سلامت جسم و یا در کمال زیبایى اندامند، و یک‏ عده در نهایت زشتى و یا بیمار تنى هستند. هر یک از این دو گروه در اقلیّتند. گروهى که اکثریت را تشکیل می‌دهند مردمى هستند که از لحاظ سلامت و مرض، و همچنین از لحاظ زیبایى و زشتى متوسّطند، نه سلامتى و اعتدال مزاج مطلق دارند و نه مانند ناقص الخلقه‌‏ها دچار نقص و بیمارى دائم می‌‏باشند، نه زیباى زیبا هستند و نه زشت زشت. از لحاظ روحى و معنوى نیز مردم همین طورند، یک عده شیفته حقیقتند و یک عده دشمن سرسخت آن. گروه سوم متوسّطین و اکثریّت هستند که نه مانند گروه اول شیفته و عاشق حقیقتند و نه مانند گروه دوم دشمن و خصم حقیقت. اینان مردمى هستند که به حقیقت نرسیده‌‏اند ولى اگر حقیقت به ایشان ارائه گردد از پذیرش آن سرباز نمی‌‏زنند».

برای خواندن ادامه مطلب روی گزینه «ادامه مطلب» در گوشه سمت چپ پایین کلیک کنید.

به عبارت دیگر از نظر اسلامى و با دید فقهى، آنها مسلمان نیستند ولى از لحاظ حقیقت، مسلم می‌‏باشند، یعنى تسلیم حقیقتند و عناد با آن ندارند. بوعلى پس از این تقسیم می‌گوید: «و استوسع رحمة اللّه» «رحمت الهى را وسیع بدان و آن را در انحصار یک عده معدود مشمار».[1]

 

 

صدر المتألّهین در مباحث خیر و شرّ «اسفار» از جمله اشکالات آنجا این مطلب را ذکر می‌‏کند که: «چگونه می‌‏گویید خیر بر شر غلبه دارد و حال آنکه وقتى که به انسان که اشرف کائنات است نظر می‌‏افکنیم می‌‏بینیم اکثر انسان‌ها از لحاظ عمل گرفتار اعمال زشت، و از لحاظ اعتقاد دچار عقاید باطله و جهل مرکّب‌‏اند و اعمال زشت و اعتقادات باطله، امر معاد آنها را ضایع، و آنان را مستحق شقاوت می‌‏گرداند. پس عاقبت نوع انسان که ثمره و گل سرسبد هستى است شقاوت و بدبختى است». صدر المتألّهین در جواب این اشکال اشاره به سخن بوعلى می‌‏کند و می‌‏گوید: «مردم در آن جهان از نظر سلامت و سعادت مانند این جهان از نظر سلامتند. همانطورى که در این جهان سالم سالم و زیباى زیبا و همچنین بیمار بیمار و زشت زشت در اقلیتند، و اکثریّت با متوسّطان است که سالم نسبى می‌‏باشند؛ در آن جهان نیز کمّلین که به تعبیر قرآن «السّابقون» می‌‏باشند و همچنین اشقیا که به تعبیر قرآن «اصحاب الشمال» می‌‏باشند اندکند و غلبه با متوسطان است که قرآن کریم آنها را «اصحاب الیمین» می‌‏خواند.»

 

 

صدر المتألّهین پس از این سخن چنین می‌گوید: «فلاهل الرّحمة و السّلامة غلبة فى النّشأتین» «پس در هر دو نشأه غلبه با اهل رحمت و سلامت است».

 

 

یکى از حکماى متأخّر- گویا مرحوم آقا محمدرضا قمشه‌‏اى- اشعار بدیعى در سعه رحمت پروردگار دارد؛ در آن اشعار عقیده حکما و بلکه سعه مشرب عرفا را منعکس می‌کند، می‌‏گوید:

 

 

آن خداى دان همه مقبول و ناقبول‏

 

 

 

من رحمة بدا و الى رحمة یؤل‏

 

 

از رحمت آمدند و به رحمت روند خلق‏

 

 

 

این است سرّ عشق که حیران کند عقول‏

 

 

خلقان همه به فطرت توحید زاده‌‏اند

 

 

 

این شرک عارضى بود و عارضى یزول‏

 

 

گوید خرد که سرّ حقیقت نهفته دار

 

 

 

با عشق پرده در، چه کند عقل بو الفضول‏

 

 

یک نقطه دان حکایت ما کان و ما یکون‏

 

 

 

این نقطه گه صعود نماید گهى نزول‏

 

 

جز من کمر به عهد امانت نیست کس‏

 

 

 

گر خوانیم ظلوم وگر خوانیم جهول‏

 

 

بحث حکما بحث صغروى است نه کبروى. حکما در این باره بحث نمی‌‏کنند که ملاک عمل نیک و ملاک مقبولیّت عمل چیست؛ بحث آنها درباره انسان است، درباره این است که عملا اکثریّت انسان‌ها، به تفاوت و به طور نسبى نیکند، نیک می‌‏مانند و نیک می‌‏میرند و نیک محشور می‌‏گردند. حکما می‌‏خواهند بگویند هر چند مردمى که توفیق قبول دین اسلام می‌‏یابند در اقلیتند ولى افرادى که داراى اسلام فطرى می‌‏باشند و با اسلام فطرى محشور می‌‏گردند در اکثریّتند.

 

 

به عقیده طرفداران این مشرب، اینکه در قرآن کریم آمده است که انبیا از کسانى شفاعت می‌کنند که دین آنها را بپسندند، مقصود دین فطرى است نه دین اکتسابى که از روى قصور به آن نرسیده‌‏اند ولى عنادى هم با آن نورزیده‏‌اند. اما گناهان مسلمان. این مسأله درست صورت عکس مسأله اول (عمل خیر از غیر مسلمان) را دارد و متمّم بحث گذشته به شمار می‌‏رود. مسأله این است که آیا گناهان افراد مسلمان از لحاظ عقوبت مانند گناهان غیر مسلمانان است یا نه؟

 

 

طرح مسأله قبل، از آن نظر که یک عقیده علمى بشمار می‌رفت ضرورت داشت ولى طرح این مسأله، یک ضرورت عملى است؛ زیرا یکى از عوامل انحطاط و تباهى اجتماعات مسلمان در عصر حاضر غرور بی‌جایى است که در دوره‏‌هاى متأخّر در عده زیادى از مسلمانان خصوصا اکثریّتى از شیعیان پدید آمده است.

 

 

اگر از این افراد پرسیده شود که آیا اعمال نیک غیر شیعه مورد قبول درگاه خدا واقع می‌‏شود؟ بسیارى از آنها جواب می‌‏دهند: نه. و اگر از آنان پرسیده شود که اعمال بد و گناهان شیعه چه حکمى دارد؟ جواب می‌‏دهند: همه بخشیده شده است. از این دو جمله استنتاج می‌‏شود که آن چیزى که هیچ ارزشى ندارد عمل است، نه ارزش مثبت دارد و نه ارزش منفى؛ شرط لازم و کافى براى سعادت و نیکبختى این است که انسان، نام خود را شیعه بگذارد و بس.

 

 

معمولًا این دسته چنین استدلال می‌‏کنند:

 

 

1. اگر بنا باشد که گناهان ما و دیگران یکجور مورد محاسبه قرار گیرد پس فرق بین شیعه و غیر شیعه چیست؟

 

 

2. روایت معروفى است: «حبّ علىّ بن ابى طالب حسنة لا تضرّ معها سیّئة»[2] یعنى محبت على (ع) حسنه‏‌اى است که هیچ گناهى با وجود آن به آدمى لطمه نمی‌‏زند.

 

 

در پاسخ استدلال اول باید گفت فرق بین شیعه و غیر شیعه وقتى آشکار می‌‏گردد که شیعه به برنامه‏‌اى که رهبرانش به او داده‏‌اند عمل بکند و غیر شیعه هم به برنامه دینى خودش عمل کند، آنوقت تقدّم شیعه بر غیر شیعه، هم در دنیا و هم در آخرت روشن می‌‏گردد. فرق را در جانب مثبت باید جستجو کرد نه در جانب منفى. نباید گفت اگر شیعه و غیر شیعه برنامه‏ه‌اى مذهبى خود را زیر پا بگذارند باید تفاوت داشته باشند، و اگر تفاوتى نباشد پس چه فرقى میان شیعه و غیر شیعه هست؟

 

 

این درست مثل آن است که دو بیمار به طبیب مراجعه کنند، یکى به طبیب حاذق مراجعه کند و دومى به طبیب غیر حاذق، ولى وقتى که نسخه را از طبیب دریافت داشتند هیچکدام عمل نکنند؛ آنگاه بیمار اول گلایه کند که فرق بین من و بیمارى که به طبیب غیر حاذق مراجعه کرده چیست؟ چرا باید من مریض بمانم همان طورى که او مریض مانده است در حالى که من به طبیب حاذق مراجعه کرده‌‏ام و او به طبیب غیر حاذق.

 

 

همچنین صحیح نیست که ما فرق على (ع) را با دیگران به این بگذاریم که اگر ما به دستورهاى آن حضرت عمل نکنیم ضرر نبینیم ولى آنها چه به حرف پیشواى خویش عمل کنند و چه عمل نکنند زیان ببینند.

 

 

یک تن از اصحاب حضرت صادق (ع) خدمت حضرت عرضه داشت که برخى از شیعیان شما منحرف شده‌‏اند و حرام‌ها را حلال شمرده می‌‏گویند دین تنها معرفت امام است و بس؛ پس چون امام را شناختى هر کارى که می‌‏خواهى بکن. حضرت صادق (ع) فرمود: «انّا للّه و انّا الیه راجعون‏» این کافران آنچه را که نمی‌‏دانند به اندیشه خویشتن تأویل کرده‌‏اند.

 

 

سخن این است که معرفت پیدا کن و هر چه می‌‏خواهى از طاعات عمل کن که از تو پذیرفته خواهد شد، زیرا خدا قبول نمی‌‏فرماید عمل بدون معرفت را.[3]

 

 

محمد بن مارد از امام صادق (ع) پرسید: آیا راست است که شما فرموده‌‏اید: «اذا عرفت فاعمل ما شئت» «همین که به امام معرفت پیدا کردى هر چه می‌خواهى عمل کن.» فرمود: بلى صحیح است. گفت: هر عملى ولو زنا، سرقت، شرب خمر؟! امام فرمود: «انّا للّه و انّا الیه راجعون» به خدا قسم که درباره ما بی‌‏انصافى کردند. ما خودمان مسؤول اعمالمانیم، چگونه ممکن است از شیعیان ما رفع تکلیف بشود؟! من گفتم وقتى که امام را شناختى هر چه می‌‏خواهى کار خیر کن که از تو مقبول است‏.[4]

 

 

اما روایت‏ «حبّ علىّ بن ابى طالب حسنة لا تضرّ معها سیّئة» باید دید چه تفسیرى دارد؟ یکى از علماى بزرگ- گویا وحید بهبهانى است- این حدیث را به گونه‌‏اى خاص تفسیر کرده است؛ ایشان می‌‏فرمایند معناى حدیث این است که اگر محبت على (ع)، راستین باشد هیچ گناهى به انسان صدمه نمی‌‏زند؛ یعنى اگر محبت على که نمونه کامل انسانیّت و طاعت و عبودیّت و اخلاق است از روى صدق باشد و به خودبندى نباشد مانع ارتکاب گناه می‌‏گردد؛ مانند واکسنى است که مصونیّت ایجاد می‌‏کند و نمی‌‏گذارد بیمارى در شخص «واکسینه شده» راه یابد. محبت پیشوایى‏ مانند على که مجسّمه عمل و تقوا و پرهیزکارى است آدمى را شیفته رفتار على می‌‏کند، فکر گناه را از سر او بدر می‌برد، البته به شرطى که محبتش صادقانه باشد.

 

 

کسى که على (ع) را بشناسد، تقواى او را بشناسد، سوز و گداز او را بداند، ناله‏ه‌اى نیمه شبش را بداند و به چنین کسى عشق بورزد محال است که خلاف فرمان او که همیشه امر به تقوا و عمل مى‏کرد عمل کند. هر محبى به خواسته محبوبش احترام می‌‏گزارد و فرمان او را گرامى می‌‏دارد. فرمانبردارى از محبوب، لازمه محبّت صادق است، لهذا اختصاص به على (ع) ندارد، محبّت صادقانه رسول اکرم نیز چنین است.

 

 

پس معنى حدیث‏ «حبّ علىّ بن ابى طالب حسنة لا تضرّ معها سیّئة» این است که محبت على حسنه‌‏اى است که مانع ضرر زدن گناه می‌‏شود، یعنى مانع راه یافتن گناه می‌‏شود؛ معنایش آن نیست که جاهلان پنداشته‏‌اند و آن اینکه محبت على چیزى است که هر گناهى که مرتکب شوى بلا اثر است.

 

 

برخى از دراویش از طرفى دعوى دوستى خدا دارند و از طرف دیگر از هر گناهکارى گناهکارترند، اینان نیز مدّعیان دروغگو هستند. امام صادق (علیه السّلام) می‌فرماید:

 

 

تعصى الاله و انت تظهر حبّه‏

 

 

 

هذا لعمرى فى الفعال بدیع‏

 

 

لو کان حبّک صادقا لاطعته‏

 

 

 

انّ المحبّ لمن یحبّ مطیع [5]

 

 

«خدا را معصیت مى‏کنى در حالى» که مدّعى محبت او هستى! به جانم قسم که این کار، در میان کارها، شگفت‌‏آور است.

 

 

اگر محبت تو راستین می‌بود او را اطاعت می‌کردى، زیرا طبیعى است که هر دوستى مطیع دوست خویشتن است».

 

 

دوستان واقعى امیر المؤمنین (ع) همواره از گناهان دورى مى‏گزیده‏اند؛ ولایت آن حضرت نگاهدارنده از گناه بوده است نه تشویق کننده به آن. امام باقر (ع) مى‏فرماید: « ما تنال ولا یتنا الّا بالعمل و الورع‏» «به ولایت ما نتوان رسید جز با عمل نیک و پرهیزکارى و دورى از گناه.»[6] اکنون چند روایت در تأیید این مطلب:

 

 

1. طاووس یمانى می‌‏گوید: حضرت علىّ بن الحسین (ع) را دیدم که از وقت عشاء تا سحر به دور خانه خدا طواف می‌کرد و به عبادت مشغول بود. چون خلوت شد و کسى را ندید به آسمان نگریست و گفت: خدایا ستارگان در افق ناپدید شدند و چشمان مردم به خواب رفت و درهاى تو بر روى درخواست کنندگان گشوده است ...

 

 

- طاووس جمله‏ه‌اى زیادى در این زمینه از مناجاتهاى خاضعانه و عابدانه آن حضرت نقل می‌‏کند و می‌‏گوید: اما چند بار در خلال مناجات خویش گریست.

 

 

می‌‏گوید: سپس به خاک افتاد و بر زمین سجده کرد؛ من نزدیک رفتم و سرش را بر زانو نهاده و گریستم؛ اشک‌هاى من سرازیر شد و قطرات آن بر چهره‏اش چکید؛ برخاست و نشست و گفت: کیست که مرا از یاد پروردگارم مشغول ساخت؟ عرض کردم: من طاووس هستم، اى پسر پیامبر. این زارى و بی‌‏تابى چیست؟ ما می‌‏باید چنین کنیم که گناهکار و جفا پیشه‏‌ایم. پدر تو حسین بن على و مادر تو فاطمه زهرا و جدّ تو رسول خداست- یعنى شما چرا با این نسب شریف و پیوند عالى در وحشت و هراس هستید؟- به من نگریست و فرمود:

 

 

هیهات هیهات یا طاووس دع عنّى حدیث ابى و امّى و جدّى، خلق اللّه الجنّة لمن اطاعه و احسن و لو کان عبدا حبشیّا، و خلق النّار لمن عصاه و لو کان ولدا قرشیّا. أما سمعت قوله تعالى: فاذا نفخ فى الصّور فلا انساب بینهم یومئذ و لا یتسائلون. و اللّه لا ینفعک غدا الّا تقدمة تقدّمها من عمل صالح‏.[7]

«نه، نه، اى طاووس! سخن نسب را کنار بگذار، خدا بهشت را براى کسى آفریده است که مطیع و نیکوکار باشد هر چند غلامى سیاه چهره باشد؛ و آتش را آفریده است براى کسى که نافرمانى کند ولو آقازاده‏اى از قریش باشد. مگر نشنیده‏اى سخن خداى تعالى را: «وقتى که در صور دمیده شود، نسبها منتفى است و از یکدیگر پرسش نمی‌‏کنند» به خدا قسم فردا تو را سود نمی‌‏دهد مگر عمل صالحى که امروز پیش می‌‏فرستى».

 

 

2. رسول اکرم (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) پس از فتح مکه بالاى تپه صفا رفته فریاد کرد: «اى پسران هاشم! اى پسران عبد المطلّب!» فرزندان هاشم و عبد المطّلب‏ گرد آمدند، وقتى جمع شدند آنان را مخاطب ساخته فرمود:

 

 

انّى رسول اللّه الیکم، انّى لشفیق علیکم، لا تقولوا انّ محمّدا منّا، فو اللّه ما اولیائى منکم و لا من غیرکم الّا المتّقون، فلا اعرفکم تأتونى یوم القیمة تحملون الدّنیا على رقابکم و یأتى النّاس یحملون الآخرة. الا و انّى قد اعذرت فیما بینى و بینکم و فیما بین اللّه عزّ و جلّ و بینکم و انّ لى عملى و لکم عملکم‏.[8]

 

 

«من فرستاده خدا به سوى شما هستم، من دلسوز شمایم. نگویید که محمد از ماست. به خدا از میان شما یا غیر شما تنها پرهیزکاران، دوستان من‏اند و بس. مبادا روز قیامت بیایید در حالى که شما دنیا را بر دوش بکشید و دیگران آخرت را. هان که من عذرى بین خودم و شما و بین شما و خدا باقى نگذاشتم، براى هر کس از من و شما عملش خواهد بود».

 

 

3. تواریخ نوشته‌‏اند که رسول اکرم (صلّى اللّه علیه و آله) در ایّام آخر عمر خود، شبى تنها بیرون آمدند و به گورستان بقیع رفتند و براى خفتگان بقیع استغفار کردند. پس از آن به اصحاب خود فرمودند: جبرئیل هر سال یک بار قرآن را بر من عرضه می‌کرد و امسال دو بار عرضه کرد، فکر می‌‏کنم این بدان جهت است که مرگ من نزدیک است.

 

 

روز بعد به منبر رفتند و اعلام کردند که موقع مرگ من فرا رسیده است. هر کس که به او وعده‏اى داده‌‏ام بیاید تا انجام دهم و هر کس از من طلبى دارد بیاید تا ادا کنم. آنگاه به سخن خود چنین ادامه دادند:

 

 

«ایّها النّاس انّه لیس بین اللّه و بین احد نسب و لا امر یؤتیه به خیرا او یصرف عنه شرّا الّا العمل. الا لا یدّعینّ مدّع و لا یتمنّینّ متمنّ، و الّذى بعثنى بالحقّ لا ینجى الّا عمل مع رحمة و لو عصیت لهویت. اللّهمّ قد بلّغت‏.»[9]

 

 

«ایها الناس! میان هیچکس و خدا خویشاوندى یا چیزى که خیرى به او برساند یا شرّى از او دفع کند وجود ندارد جز عمل. همانا کسى ادعا نکند و آرزو نکند و خیال نکند که غیر از عمل چیزى به حالش نفع می‌‏رساند. قسم به کسى که مرا مبعوث کرد، نجات نمی‌‏بخشد مگر عمل توأم با رحمت پروردگار. من نیز اگر عصیان کرده بودم سقوط کرده بودم. خدایا شاهد باش که رسالت خود را ابلاغ کردم».

 

 

4. حضرت علىّ بن موسى الرضا (ع) برادرى دارند به نام زید النّار. رفتار این برادر چندان مورد رضایت امام نبود. در وقتى که امام در مرو بودند، روزى در مجلسى که گروه زیادى شرکت داشتند و سخن می‌‏گفتند زید نیز در آن مجلس حضور داشت. حضرت در حالى که سخن می‌‏گفتند متوجه شدند که زید عده‏اى را مخاطب قرار داده دم از مقامات خاندان پیغمبر می‌‏زند و بطور غرور آمیزى دائما «نحن» «نحن»: «ما چنین ... ما چنان ...» می‌‏گوید. امام سخن خود را قطع کرده زید را مخاطب ساخته فرمودند: «این سخنان چیست که می‌‏گویى؟! اگر سخن تو درست باشد و فرزندان رسول خدا وضع استثنائى داشته باشند: خداوند بدکاران آنها را معذّب نکند و عمل نکرده به آنها پاداش دهد، پس تو از پدرت موسى بن جعفر در نزد خدا گرامى‏ترى، زیرا وى خدا را بندگى کرد تا به درجات قرب نائل آمد و تو می‌‏پندارى که بی‌‏آنکه بندگى خدا کنى مى‏توانى در درجه موسى بن جعفر قرار گیرى». امام آنگاه رو کردند به حسن بن موسى الوشّاء که از علماى کوفه بود و در آن مجلس حضور داشت؛ فرمودند: « علماى کوفه این آیه را چگونه قرائت می‌‏کنند: قال یا نوح انّه لیس من اهلک انّه عمل غیر صالح‏ (هود/ 46)». وى پاسخ داد: آنان چنین مى‏خوانند: "انّه عمل غیر صالح" یعنى او فرزند تو نیست و از نطفه تو نیست، او فرزند یک مرد زناکار است.

 

 

امام فرمود: چنین نیست، آیه را غلط می‌‏خوانند و غلط تفسیر می‌کنند؛[10] آیه چنین است: "انّه عمل غیر صالح." یعنى فرزند تو خودش ناصالح است. او واقعا فرزند نوح بود، او بدان جهت از درگاه خدا رانده شد و غرق شد که شخصا ناصالح بود، با اینکه فرزند نوح پیغمبر بود. پس فرزندى و انتساب به پیغمبر و امام سودى ندارد، عمل صالح لازم است‏.[11]

 

 

مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهرى، ج ‏1، ص:۳۲۷- 3۳۶.

 

 

 

[1] «اشارات» اواخر نمط هفتم.

 

 

[2] بحار چاپ کمپانى ج 9، ص 401

 

 

[3] مستدرک الوسائل، ج 1، ص 24

 

 

[4] کافى، ج 2، ص 464

 

 

[5] بحار، چاپ کمپانى، ج 12.

 

 

[6] اصول کافى، چاپ اسلامیّه سال 1388، ج 2، ص 60

 

 

[7] بحار الانوار، چاپ کمپانى، ج 11، ص 25، باب مکارم اخلاق حضرت سجّاد.

 

 

[8] بحار الانوار، چاپ آخوندى ج 21، ص 111 نقل از کتاب «صفات الشیعة» صدوق (ره).

 

 

[9] شرح ابن ابى الحدید، چاپ بیروت، ج 2، ص 863

 

 

[10] معلوم مى‏شود در آنوقت مردمى در کوفه پیدا شده بودند که چنین افکار غلطى داشته‏اند و این عده- که البته عددشان زیاد نبوده است- براى اثبات مدعاى فاسد خود آیه کریمه قرآن را به نوعى تحریف مى‏کرده‏اند، و امام که از این جریان آگاه بوده است ضمنا از این فرصت استفاده کرده نظر آنها را کوبیده است.

 

 

[11] بحار الانوار، ج 10 (چاپ قدیم) ص 65

 

 

.................................................................

مطالب مرتبط:

"دکارت" مصداقی از یک "مسلمان فطری"

 

 

ریشه‌های فهم متفاوت اسلام ناب و سایر جریان‌ها از دشمن

تقریرات درس فلسفه امام خمینی با موضوع شقاوت و رستگاری انسان

 

 

فهم جریان حزب‌الله از دشمن و دشمنی

 

 

.................................................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

 

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی