وقتی از "دشمن و ضرورت مبارزه با او" سخن بگویی چند دسته مقابل شما قد علم میکنند:
دسته اول افراد لائیکی هستند که اصل وجود هرگونه دشمن و لزوم مبارزه با او را منکر میشوند. این افراد در واقع "سالهای دراز ظلم استعمار و به استضعاف کشاندن ملتها" را منکر هستند که بحث آن گذشت.
دسته دوم افراد سکولار یا صوفی مسلکی هستند که به ظاهر حتی مدعی اعتقاد زیاد به دین نیز هستند اما دین استحالهشدهای که بسیار مختصر و محدود است و قائل به وارد شدن دین به عرصه مبارزه و دشمن شناسی نیستند، این افراد در واقع منکر آیات متعدد و صریح قرآن در این مورد هستند که بحث آن نیز گذشت.
دسته سوم تکفیریهایی هستند که هم اصل وجود دشمن را پذیرفتهاند و هم قائل به ضرورت مبارزه با دشمن هستند اما از نظر مصداق با ما اختلاف نظر دارند، رویکرد جریان تکفیر تعمیم کفر و دشمنی به عمده انسانها و تقلیل اهل ایمان و صلح به بخش قلیلی از بشر است. این جریان درون اهل سنت به جریان سلفی و وهابی مشهور است و در شیعه به جریان ولایتی یا شیرازی.
اگرچه این جریانها اسمهای زیبایی چون سلفی به معنای بازگشت به عقاید اصیل و سلف اسلام و یا ولایتی به معنای اعتقاد راسخ به جریان ولایت برای خود برگزیدهاند اما اشتراکات و در واقع انحرافات مشابهی دارند.
"کفر و دشمن" معرفی شده در ادبیات حزبالله یا همان جریان مؤمن انقلابی، نه اهل سنت و نه مسیحیت و یهود و نه حتی انسانهای بیدین و لائیک هستند؛ بلکه به تعبیر حضرت آقا: « دشمن اصلى، صهیونیستها و نیز دولت و رژیم آمریکاست که تحت تاثیر کمپانیها و فروشندگان و صادرکنندگان اسلحه و چپاولگران بینالمللى قرار دارد و به دست آنها، اداره و پشتیبانى مىشود.»[1] و « بزرگترین گرفتارى دنیاى اسلام این است که متوجّه توطئه و دست خبیث دشمنان خود نیست؛ این یکى از بزرگترین یا بزرگترین گرفتارى دنیاى اسلام است.»[2]
دشمن اصلی شما آمریکاست.
دریافت
مدت زمان: 49 ثانیه
بسیاری از انقلابیها در مواجهه با ادلۀ جریان ولایی در عین اینکه دشمن و اهل نار و شقاوت بودن همه غیر شیعینا را پذیرفتهاند با آوردن توجیهات وجه جمعهایی چون "اصلی و فرعی نمودن دشمن و دشمنی" و یا تذکر "لزوم رویکرد تقیهای و تفاوت داشتن اعتقاد قلبی و رفتار" به نوعی با آنها همراهی میکنند و اما در نگاه کسانی چون حضرت امام(ره) حقیقتا غالب "ناس" که اهل تسنن و یهودیها و مسیحیها و حتی کسانی که اصلا دین هم ندارند را اولا اهل عذاب متصور ما نمیدانند و ثانیا هر کدام را به قدر فهم و وسع خود اهل رستگاری میدانند. حضرت امام در این مورد میگویند:
سعادت براى اشخاص، مختلف است، همین طور شقاوت هم مختلف میباشد؛ مثلًا شقاوت ملاها غیر از شقاوت عوام است؛ چنانکه سعادت آنها هم متفاوت است، زیرا یک دسته از نوع بشر شبیه حیوانات هستند، مثل آمریکاییهاى اصلىِ قدیم یا وحشیهاى آفریقا، چون اینها از مبدأ و معاد خبرى ندارند و از امور اعتقادى محروم بوده و متوجه معانى نبودهاند و آن چیزهایى که به قلوب ما خطور مىکند، اصلًا به اذهان آنها خطور نکرده است و در غفلت بحت ماندهاند؛ لذا اینها، هم از سعادت اعتقادى حق و هم از شقاوت اعتقادى باطل محروم هستند، {...} و اما دسته دیگر که کثیرى از نوع انسان را تشکیل مىدهند، گرچه در مراکز تمدن علمى و عملى بودهاند، و لیکن چون اباً عن جدٍّ بر دین منسوخ سابق بودهاند و به دین لاحق مشرّف نشدهاند، ولى نه از باب عناد و نفاق، بلکه از باب قطع به خلاف؛ یعنى آنها اصلًا و ابداً حتى احتمال صحت اسلام را هم نمىدهند، همان طورى که ما اصلًا احتمال نمىدهیم که مسلک بهاییها صحیح بوده و آنها درست گفته باشند؛ چون آنها را باطل صرف مىدانیم و لذا متوجهش نیستیم، و جماعت کثیرى هستند که اسلام را همین طور مىدانند، و یا اینکه در جایى هستند که اسمى از اسلام به گوششان نخورده است؛ مثل بوداییهایى که در فلان ده فلان جزیره قرار گرفتهاند. {...} نمیتوان گفت این چنین شخصى به جهنم خواهد رفت؛ زیرا محال است، حضرت احدیت با بندگان خود خلاف عدل رفتار کند، پس این شخص را نمىتوان تعذیب کرد و چنین کسى هم در جهنم نخواهد بود، و آن کفارى که خدا در قرآن به آنان وعده عذاب و جهنم داده است، مسلّماً این دسته از کفار نیستند.
اگر انسان به قرآن خوب نگاه کند، میفهمد قرآن با کفارى که حرف زده و به آنها وعید میدهد، کفار قریش و معاندین پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم بودهاند که در اصطلاح قرآن بر اینها فساق و فاسق هم اطلاق میشود و فاسق در اصطلاح قرآن به این معنى است. و خلاصه، این گونه اشخاص مسلّم به جهنم نمىروند، البته به بهشتى که جایگاه مقربین است، راهى نداشته و به طور مسلّم به جایگاه و مقام مؤمنین هم راهى ندارند{...} پس نمیتوان گفت: کسى که هیچ تقصیرى نکرده- جز آنچه که فهمیده، چیز دیگرى به گوشش نخورده و یا اگر شنیده به طورى به چیزهایى که از پدر و مادر شنیده، معتقد بوده که احتمال صحت غیر آن را نمىداده است- به جهنم خواهد رفت، آیا خدا جهنم را خلق کرده تا هر که معصیتى کرد فوراً او را به جهنم بیاندازد؟ چنانکه وعاظ ما همین که بالاى منبر مىروند، آن چنان سخن مىگویند که مردم را مأیوس کرده و جهنم را از آنها پر میکنند.
ر.ب: تقریرات فلسفه امام خمینى قدس سره، ج3، ص: 476 – ۴۸۸.
در مقابل نظر حضرت امام اسلام تکفیری و اسلام رحمانی وجود دارند.
در نگاه تکفیری تنها پیروان دین و مذهب و فرقه واحدى اهل نجات و رستگاریاند. به عنوان مثال تنها مسلمان شیعه دوازده امامى پایبند به همه اصول مذهب و احکام شریعت امکان رستگارى دارد و دیگران همه نارستگارانند. از نظر عقلى این گمانه مغایر با اصل غلبه خیر بر شر است و از نظر دینى با غلبه رحمت خدا و هدف اساسى خلقت انسان و ملاکها و معیارهاى رستگارى و نارستگارى ناسازگارى دارد.[3]
در نگاه اسلام رحمانی نیز همه پیروان ادیان اهل نجات و رستگارى مطلق هستند و به عبارت دیگر شرط نیک فرجامى فقط اعتقاد به دین و یا هر نوع دینداری مبتنی بر اعتقاد است و بس، اما اینکه کدامین دین را برگزینیم هیچ نقشى در این زمینه ندارد. این گمانه مبتنى بر پلورالیسم دینى است.[4]
[1] بیانات در دیدار جمعی از بسیجیان ۳۰/۸/۱۳۷۵
(لازم به توضیح است با توجه به فیشهای موجود از سخنان حضرت آقا در مورد دشمن شناسی منظور ایشان از دشمن اصلی و فرعی غیر از توجیه متصور برخی از حزبالهیها در اصلی و فرعی کردن دشمنی با یهود و اهل سنت است و شرح آن در آینده خواهد آمد.)
[2] بیانات در دیدار شرکت کنندگان در سىویکمین دورهى مسابقات بینالمللى قرآن کریم - 1393/03/13
[3] جهت آگاهى بیشتر بنگرید: شهید مطهرى، مجموعه آثار، تهران: صدرا. ج 1، صص 288- 285.
[4] همان، صص 285- 280.
.................................................................................