شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رسالت علما» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 

بسم الله  الرحمن الرحیم

تا کنون شرح‌های مختلفی بر «خطبه منا» امام حسین(علیه السلام) زده شده است و از جمله آن‌ها شرح حضرت امام خمینگی(ره) بر این خطبه در درس ولایت فقیه می‌باشد.۱

 

شرح حضرت امام(ره) بر «خطبه منا» 

 

از جمله این گونه روایات (روایات مؤید ولایت فقیه)، روایت تحف العقول است، تحت عنوان «مجارى الامور و الاحکام على ایدى العلماء» این روایت از دو قسمت تشکیل یافته: قسمت اول روایتى است از حضرت سید الشهداء (ع) که از امیر المؤمنین على ابن ابى طالب (ع) نقل فرموده در باره "امر بمعروف و نهى از منکر" و قسمت دوم نطق حضرت سید الشهداء است، در باره ولایت فقیه و وظائفى که فقها در مورد مبارزه با ظلمه و دستگاه دولتى جائر به منظور تشکیل حکومت اسلامى و اجراى احکام دارند. این نطق مشهور را حضرت در «منا» ایراد و در آن علت جهاد داخلى خود را بر ضد دولت جائر اموى تشریح فرموده است. از این روایت دو مطلب مهم به دست می‌‏آید: یکى «ولایت فقیه» و دیگرى این که فقها باید با جهاد خود و با امر بمعروف و نهى از منکر، حکام جائر را رسوا و متزلزل و مردم را بیدار گردانند تا نهضت عمومى مسلمانان بیدار، حکومت جائر را سرنگون و حکومت اسلامى را برقرار سازد و اینک روایت:

 

 

(حضرت امام ابتدا متن کامل خطبه را به عربی می‌آورند و سپس به شرح و ترجمه آن می‌پردازند. اما ما به جهت سهولت در مطالعه عزیزان متن عربی خطبه و توضیحات حضرت امام را به صورت قسمت قسمت و همراه می‌آوریم.)

 

 

ترجمه و شرح خطبه

 

اعْتَبِروُا أَیُّها النّاسُ بِما وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أوْلِیاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنائِهِ عَلَى الْاحْبارِ إِذْ یَقُولُ «لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرّبّانِیُّونَ وَ الْأَحبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ و قال: لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنى إسْرائیلَ إِلى قوله: «لَبِئسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ»

اى مردم، از پندى که خدا به دوستدارانش به صورت بدگویى از «احبار» داده عبرت بگیرید؛ آنجا که می‌‏فرماید: «چرا نباید علماى دینى و احبار از گفتار گناهکارانه آنان (یعنى یهود) و حرامخوارى آنان جلوگیرى کنند. راستى آنچه انجام می‌‏داده و به وجود می‌آورده‌‏اند چه بد بوده است» و می‌فرماید: «آن عده از بنى اسرائیل که کفر ورزیدند لعنت شدند». تا آنجا که می‌فرماید: «راستى که آنچه انجام می‌‏داده‏اند چه بد بوده است».

وَ إنَّما عابَ اللَّهُ ذلِکَ عَلَیْهِمْ، لأنَّهُمْ کانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذینَ بَیْنَ أظْهُرِهِمُ الْمُنکَرَ وَ الْفَساد، فَلا یَنْهَوْنَهُم عَنْ ذلِکَ رَغْبَةً فیما کانُوا یَنالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَةً مِمّا یَحْذَرُونَ، وَ اللَّهُ یَقُولُ: «فَلا تَخْشوا النّاسَ وَ اخْشَونِ.»

در حقیقت، خدا آن را از این جهت برایشان عیب می‌‏شمارد و مایه ملامت می‌‏سازد که آنان با چشم خود می‌دیدند که ستمکاران به زشتکارى و فساد پرداخته‌‏اند، و باز منعشان نمی‌‏کردند، به خاطر عشقى که به دریافتهاى خود از آنان داشتند؛ و نیز به خاطر ترسى که از آزار و تعقیب آنان به دل راه می‌‏دادند. در حالى که خدا می‌‏فرماید: «از مردم نترسید؛ و از من بترسید».

وَ قالَ «وَ الْمُؤمِنُونَ وَ الْمُؤمِناتُ بَعْضُهُمْ اوْلِیاءُ بَعْضٍ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»

و می‌فرماید: «مردان مؤمن دوستدار و رهبر و عهده‏دار یکدیگرند. همدیگر را امر به معروف و نهى از منکر می‌کنند».

(می‌‏بینیم که در این آیه در شمردن صفات مؤمنان، صفاتى که مظهر دوستدارى و عهده دارى و رهبرى متقابل مؤمنان است)،

فَبَدأَ اللَّهُ بِالْأمرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىِ عَنِ الْمُنْکَرِ فَریضَةٌ مِنْهُ، لِعِلْمِهِ بِأَنَّها إِذا أُدِّیَتْ وَ أُقیمَتْ، اسْتَقامَتِ الْفَرائِضُ کُلُّها، هَیِّنُها وَ صَعْبُها. وَ ذلِکَ أَنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْی عَنِ الْمُنْکَرِ دُعاءٌ إِلَى الإِسْلامِ مَعَ رَدِّ الْمَظالِمِ وَ مُخالَفَةِ الظالِمِ، وَ قِسْمَةِ الْفَىْ‏ءِ وَ الْغَنائِمِ وَ أَخذِ الصَّدَقاتِ مِنْ مَواضِعِها وَ وَضْعِها فی حَقِّها.

خدا از امر به معروف و نهى از منکر شروع می‌‏کند، و نخست این را واجب می‌‏شمارد زیرا می‌‏داند که اگر امر به معروف و نهى از منکر انجام بگیرد و در جامعه برقرار شود، همه واجبات، از آسان گرفته تا مشکل، همگى برقرار خواهد شد. و آن بدین سبب است که امر به معروف و نهى از منکر عبارت است از دعوت به اسلام؛ (یعنى جهاد اعتقادى خارجى) به اضافه بازگرداندن حقوق ستمدیدگان به ایشان؛ و مخالفت و مبارزه با ستمگران (داخلى)؛ و کوشش براى اینکه ثروت‌هاى عمومى و درآمد جنگى طبق قانون عادلانه اسلام توزیع شود، و صدقات (زکات و همه مالیات‌هاى الزامى یا داوطلبانه) از موارد صحیح و واجب آن جمع‏آورى و گرفته شود، و هم در موارد شرعى و صحیح آن به مصرف برسد.

ثُمَّ أَنْتُمْ أَیَّتُهَا، العِصابَةُ، عِصابَةٌ، بِاْلعِلْمِ مَشْهُورَةٌ وَ بِالْخَیْرِ مَذْکُورَةٌ وَ النَّصیحَةِ مَعْروُفَةٌ، وَ بِاللَّهِ فی أَنْفُسِ النّاسِ مَهابَةٌ، یَهابُکُمُ الشَّریفُ وَ یُکْرِمُکُم الضَّعیفُ، وَ یُؤثِرُکُمْ مَنْ لا فَضْلَ لَکُمْ عَلَیْهِ وَ لا یَدَ لَکُمْ عِنْدَهُ، تَشفَعونَ فِی الْحَوائِجِ إِذَا امْتُنِعَتْ مِنْ طُلّابِها، وَ تَمْشُونَ فی الطَّریقِ بِهَیْبَةِ الْمُلُوکِ وَ کرامَةِ الأکابِرِ.

علاوه بر آنچه گفتم، شما اى گروه، اى گروهى که به علم و عالم بودن شهرت دارید و از شما به نیکى یاد می‌شود و به خیرخواهى و اندرزگویى و راهنمایى در جامعه معروف شده‌‏اید و به خاطر خدا در دل مردم شکوه و مهابت پیدا کرده‏اید به طورى که مرد مقتدر از شما بیم دارد و ناتوان به تکریم شما بر می‌خیزد و آن کس که هیچ برترى بر او ندارید و نه قدرتى بر او دارید شما را بر خود برترى داده است و نعمتهاى خویش را از خود دریغ داشته به شما ارزانى می‌دارد، در موارد حوایج (یا سهمیه مردم از خزانه عمومى) وقتى به مردم پرداخت نمى‏شود وساطت می‌‏کنید، و در راه با شکوه و مهابت پادشاهان و بزرگوارى بزرگان قدم بر می‌دارید،

أَ لَیْسَ کُلُّ ذلِکَ إِنَّما نلتُمُوهُ بما یُرْجَى عِنْدَکُمْ مِنْ الْقِیامْ بِحَقِّ اللَّهِ، وَ إِنْ کُنْتُمْ عَنْ أَکْثَرِ حَقِّهِ تَقْصُرُونَ، فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّ الْأمَّةِ، فَامّا حَقَّ الضُّعَفاءِ فَضَیَّعْتُم.

آیا همه این احترامات و قدرتهاى‏ معنوى را از این جهت به دست نیاورده‏‌اید که به شما امید می‌‏رود که به اجراى قانون خدا کمر ببندید؟ گرچه در مورد بیشتر قوانین خدا کوتاه آمده‏‌اید؛ بیشتر حقوق الهى را که به عهده دارید فرو گذاشته‏‌اید. مثلًا حق ملت را خوار و فرو گذاشته‏‌اید؛ حق افراد ناتوان و بی‌‏قدرت را ضایع کرده‌‏اید؛

وَ اَّما حَقَّکُمْ بِزَعْمِکُمْ فَطَلَبْتُم. فلا مالًا بَذَلْتُموهُ؛ وَ لا نَفْسَاً خاطرَتُمْ بِها لِلَّذی خَلَقَها؛ وَ لا عَشیرَةً عادَیْتُمُوها فی ذاتِ اللَّهِ.

اما در همان حال به دنبال آنچه حق خویش می‌‏پندارید برخاسته‌‏اید. نه پولى خرج کرده‏‌اید؛ و نه جان را در راه آنکه آن را آفریده به خطر انداخته‏‌اید؛ و نه با قبیله و گروهى به خاطر خدا در افتاده‏‌اید. شما آرزو دارید و حق خود مى‏دانید که بهشتش و همنشینى پیامبرانش و ایمنى از عذابش را به شما ارزانى دارد؛

أنْتُمْ تَتَمنَّونَ عَلَى اللَّهِ جَنَّتَهُ وَ مُجاوَرَةَ رُسُلِهِ وَ اماناً مِنْ عَذابِهِ. لَقَدْ خَشِیتُ عَلَیْکُمْ، ایُّهَا الْمَتَمَنُّونَ عَلَى اللَّهِ، أنْ تَحِلَّ بِکُمْ نِقْمَةٌ مِنْ نَقَماتِهِ لأنَّکُمْ بَلَغْتُمْ مِنْ کَرامَةِ اللَّهِ مَنْزِلةً فُضِلْتُم بِها؛ وَ مَنْ یُعرفُ بِاللَّهِ لا تُکْرِمُونَ وَ انْتُمْ بِاللَّهِ فِی عِبادِهِ تُکْرَمُونَ.

 من، اى کسانى که چنین انتظاراتى از خدا دارید، از این بیمناکم که نکبت خشمش بر شما فرو افتد؛ زیرا در سایه عظمت و عزت خدا به منزلتى بلند رسیده‌‏اید، ولى خداشناسانى را که ناشر خداشناسى هستند احترام نمی‌کنید؛ حال آنکه شما به خاطر خدا در میان بندگانش مورد احترامید.

وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلا تَفْزَعُونَ، وَ أنْتُمْ لِبَعضِ ذِمَمِ آبائِکُمْ تَفْزَعُونَ؛ وَ ذِمةُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) مَحْقُورَة،

و نیز از آن جهت بر شما بیمناکم که به چشم خود می‌‏بینید تعهداتى که در برابر خدا شده گسسته و زیر پا نهاده شده است، اما نگران نمی‌‏شوید؛ در حالى که به خاطر پاره‌‏اى از تعهدات پدرانتان نگران و پریشان می‌‏شوید؛ اینک تعهداتى که در برابر پیامبر انجام گرفته مورد بی‌‏اعتنایى است؛

وَ الْعُمیُ وَ الْبُکْمُ وَ الزَّمنُ فی الْمَدائِنِ مُهْمَلةٌ، لا تَرْحَمُونَ؛ وَ لا فی مَنْزِلَتِکُم تَعْمَلُونَ وَ

لا مَنْ فیها تُعینُونَ؛ وَ بالادهانِ وَ الْمُصانَعةِ عِنْدَ الظَّلَمَةِ تَأمَنُونَ.

نابینایان، لال‌ها، و زمینگیران ناتوان، در همه شهرها بی‌‏سرپرست مانده‏‌اند، و بر آنها ترحم نمی‌شود. و نه مطابق شأن و منزلتتان کار می‌‏کنید؛ و نه به کسى که چنین کارى بکند و در ارتقاى شأن شما بکوشد اعتنا یا کمک می‌کنید. با چرب زبانى و چاپلوسى و سازش با ستمکاران، خود را در برابر قدرت ستمکاران حاکم ایمن می‌‏گردانید.

کُلُّ ذلِکَ مِمّا أَمَرکُمُ اللَّهُ بِهِ مِنَ النَّهْیِ وَ التَّناهِی، وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلوُنَ.

تمام اینها دستورهایى است که خدا به صورت نهى، یا همدیگر را نهى کردن و بازداشتن، داده و شما از آنها غفلت می‌ورزید.

وَ أَنْتُمْ أَعْظَمُ النّاسِ مُصیبَةً لِما غُلِبْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ مَنازِلِ الْعُلَماءِ. لَوْ کُنْتُمْ تَسْعَونَ. ذلِکَ بِأَنَّ مَجارِی الْاموُرِ وَ الأَحْکامِ عَلى أیْدِی الْعُلماءِ بِاللَّهِ الْأُمَناءِ عَلى حَلالِهِ وَ حَرامِهِ.

مصیبت شما از مصایب همه مردم سهمگین‌تر است؛ زیرا منزلت و مقام علمایى را از شما بازگرفته‌‏اند اگر می‌‏دانستید. چون در حقیقت، جریان ادارى کشور و صدور احکام قضایى و تصویب برنامه‌‏هاى کشور باید به دست دانشمندان روحانى، که امین حقوق الهى و داناى حلال و حرامند، سپرده شده باشد.

فَأَنْتُمُ الْمَسْلُوبُونَ تِلْکَ الْمَنْزِلَةَ، وَ ما سُلِبْتُمْ ذلِکَ، إلّا بِتَفَرُّقِکُمْ عَنِ الْحَقِّ وَ اخْتِلافِکُمْ فی السُّنَةِ بَعْدَ الْبَیِّنَةِ الْواضِحَة.

اما اینک مقامتان را از شما بازگرفته و ربوده‏‌اند. و اینکه چنین مقامى را از دست داده‌‏اید، هیچ علتى ندارد جز اینکه از دور محور حق (قانون اسلام و حکم خدا) پراکنده‌‏اید؛ و درباره سنت، پس از اینکه دلایل روشن بر حقیقت و کیفیت آن وجود دارد، اختلاف پیدا کرده‌‏اید.

وَ لَوْ صَبَرْتُمْ عَلَى الْأَذَى وَ تَحَمَّلْتُمُ الْمَؤونَةَ فی ذاتِ اللَّهِ، کانَتْ أُمُورُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ تَرِدُ وَ عَنْکُم تَصْدُرُ وَ إلَیْکُمْ تُرْجَعُ.

شما اگر مردانى بودید که بر شکنجه و ناراحتى شکیبا بودید و در راه خدا حاضر به تحمل ناگوارى می‌‏شدید، مقررات براى تصویب پیش ما آورده می‌شد؛ و به دست شما صادر می‌‏شد؛ و مرجع کارها بودید.

وَ لکِنَّکُمْ مَکَّنْتُمُ الظَّلمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِکُمْ وَ اسْتَسلَمْتُمْ أُمورَ اللَّهِ فی أیْدیهِمْ یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهاتِ وَ یَسیرُونَ فی الشَّهَواتِ، سَلَّطَهُمْ عَلى ذلِکَ فِرارُکُم مِنَ الْمَوْتِ وَ إعجابُکُمْ بِالْحَیاةِ الَّتی هِیَ مُفارِقَتُکُم.

اما شما به ستمکاران مجال دادید تا این مقام را از شما بستانند؛ و گذاشتید حکومتى که قانوناً مقید به شرع است به دست ایشان بیفتد، تا بر اساس پوسیده حدس و گمان به حکومت پردازند؛ و طریقه خودکامگى و اقناع شهوت را پیشه سازند. مایه تسلط آنان بر حکومت، فرار شما از کشته شدن بود، و دلبستگی‌‏تان به زندگى گریزان دنیا.

فَأَسْلَمْتُمُ الضُعَفاءَ فی أَیْدِیهِمْ، فَمِنْ بَیْنِ مُستَعْبِدٍ مَقْهُورٍ، وَ بَیْنِ مُسْتَضْعَفٍ عَلى مَعیشَتِه مَغْلُوبٍ. یَنقَلبُونَ فی الْمُلْکِ بِآرائِهِمْ وَ یَسْتَشْعِروُنَ الخِزْیَ بِأَهْوائِهِمْ، اقْتِداءً بِالأَشْرارِ وَ جُرْاةً عَلَى الجَبّارِ.

شما با این روحیه و رویه، توده ناتوان را به چنگال این ستمگران گرفتار آوردید تا یکى برده وار سرکوفته باشد؛ و دیگرى بیچاره وار سرگرم تأمین آب و نانش؛ و حکام خودسرانه به امیال خود عمل کنند؛ و با هوسبازى خویش ننگ و رسوایى به بار آورند؛ پیرو بدخویان گردند و در برابر خدا گستاخى ورزند.

فی کُلِّ بَلَدٍ مِنْهُمْ عَلَى مِنْبَرهِ خَطیبٌ یَصْقَعُ، فَالَارضُ شاغِرةٌ؛ وَ أَیْدیهِمْ فیها مَبْسُوطَةٌ، وَ النّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ لا یَدْفَعُونَ یَدَ لامِسٍ، فَمِنْ بَیْنِ جَبّارٍ عَنیدٍ، وَ ذی سَطْوَةٍ عَلَى الضَّعَفةِ شَدیدٍ، مُطاعٍ لا یَعْرِفُ الْمُبْدِئَ الْمُعیدَ.

در هر شهر سخنورى از ایشان بر منبر آمده و گماشته شده است. زمین برایشان فراخ و دستشان در آن گشاده است. مردم بنده ایشانند و قدرت دفاع از خود را ندارند. یک حاکم دیکتاتور و کینه ورز و بدخواه است؛ و حاکم دیگر بیچارگان را می‌کوبد و به آنها قلدرى و سختگیرى می‌‏کند؛ و آن دیگر فرمانروایى مسلط است که نه خدا را می‌‏شناسد و نه روز جزا را.

فَیا عَجَباً، وَ ما لی لا أَعْجَبُ، وَ الأرْضُ مِنْ غاشٍ غَشُومٍ وَ مُتَصدِّقٍ ظَلُوْمٍ وَ عاملٍ عَلَى الْمُؤمِنینَ بِهِمْ غَیْرِ رَحیمٍ.

شگفتا! و چرا نه شگفتى، که جامعه در تصرف مرد دغلباز ستمکارى است که مأمور مالیاتش ستم ورز است؛ و استاندارش نسبت به اهالى دیندار نامهربان و بی‌رحم است. خداست که در مورد آنچه در باره‏اش به کشمکش برخاسته‏‌ایم حکومت و داورى خواهد کرد؛

فَاللَّهُ الْحاکِمُ فیما فِیهِ تَنازَعْنا وَ الْقاضِی بِحُکْمِهِ فیما شَجَرَ بَیْنَنا.

و درباره آنچه بین ما رخ داده با رأى خویش حکم قاطع خواهد کرد.

اللَّهُمَّ، إِنَّکَ تَعْلَمْ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ ما کانَ مِنَّا تَنافُساً فِی سُلطانٍ وَ لَا الْتِماساً مِنْ فُضُولِ الحُطام.

خدایا، بی‌‏شک تو می‌دانى آنچه از ما سر زده رقابت در به دست آوردن قدرت سیاسى نبوده؛ و نه جستجوى ثروت و نعمتهاى ناچیز دنیا.

وَ لکِنْ لِنُرِىَ الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ؛ وَ نُظْهِرَ الْاصْلاحَ فی بِلادِکَ؛ وَ یَأمَنَ المَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ، وَ یَعْمَلُ بفَرائضِکَ و سُنَنِکَ وَ أَحکامِکَ.

بلکه براى این بوده که اصول و ارزشهاى درخشان دینت را بنماییم و ارائه دهیم؛ و در کشورت اصلاح پدید آوریم؛ و بندگان ستمزده‌‏ات را ایمن و برخوردار از حقوق مسلمشان گردانیم؛ و نیز تا به وظایفى که مقرر داشته‌‏اى و به سنن و قوانین و احکامت عمل شود.

فَإِنْ لَمْ تَنْصُرُونا وَ تَنْصِفوُنا قَوِىَ الظَّلَمَةُ عَلَیْکُمْ وَ عَمِلوا فی إطْفاءِ نُورِ نَبِیِّکُمْ. وَ حَسْبُنَا اللَّهُ، وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا، وَ إلَیْهِ أَنَبْنا، وَ إلَیْهِ الْمَصیرُ.

بنا بر این، شما (گروه علماى دین) اگر ما را در انجام این مقصود یارى نکنید و حق ما را از غاصبان نستانید؛ ستمگران بر شما چیره شوند و در خاموش کردن نور پیامبرتان بکوشند. خداى‏ یگانه ما را کفایت است؛ و بر او تکیه می‌‏کنیم؛ و به سوى او رو می‌‏آوریم. و سرنوشت به دست او و بازگشت به اوست.

وظیفه ما

می‌‏فرماید: «اعتبروا أیّها الناس بِما وعظ اللَّهُ به أولیاءه من سوء ثنائه على الأحبار» خطاب به دسته مخصوص، حاضرین مجلس، اهل شهر و بلد، اهل مملکت، و یا مردم دنیاى آن روز نیست؛ بلکه هر کس را در هر زمان که این ندا را بشنود شامل می‌‏شود. مثل: «یا أیها النّاس» که در قرآن آمده است. خداوند با اعتراض به «احبار» یعنى علماى یهود و استنکار رویه آنها، اولیاى خویش را موعظه فرموده، و به آنان پند داده است. منظور از «اولیا» کسانى هستند که توجه به خدا دارند، و در جامعه داراى مسئولیت می‌‏باشند؛ نه اینکه منظور ائمه، علیهم السلام، باشد. 

اذ یقول: «لَوْ لا یَنهاهُمُ الرَبّانِیّونَ وَ الْاحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الاثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ» خداوند در این آیه، «ربانیون» و «احبار» را مورد نکوهش قرار می‌‏دهد که چرا آنها، که علماى دینى یهود بوده‌‏اند، ستمکاران را از «قول اثم»، یعنى گفتار گناهکارانه که اعم از دروغپردازى و تهمت و تحریف حقایق و امثال آن باشد، و از «اکل سُحت»، یعنى حرامخوارى، نهى نکرده و بازنداشته‌‏اند. بدیهى است این نکوهش و تقبیح اختصاص به علماى یهود ندارد؛ و نه اختصاص به علماى نصارى دارد؛ بلکه علماى جامعه اسلامى، و به طور کلى علماى دینى را شامل مى‏شود. بنا بر این، علماى دینى جامعه اسلامى هم اگر در برابر رویه و سیاست ستمکاران ساکت بنشینند، مورد نکوهش و تقبیح خدا قرار مى‌‏گیرند. این امر فقط مربوط به سلف و نسل گذشته نیست؛ نسل‌هاى گذشته و آینده در این حکم یکسانند.

خطرناک ترین منکرات

حضرت امیر (ع)۲ این موضوع را با استناد به قرآن ذکر فرموده، که علماى جامعه اسلامى هم عبرت بگیرند و بیدار شوند؛ و از اداى وظیفه امر به معروف و نهى از منکر بازنایستد؛ و در برابر هیأت‌هاى حاکمه ستمگر و منحرف سکوت ننمایند. حضرت با استشهاد به آیه «لو لا ینهاهم الربانیون ...» دو نکته را گوشزد فرموده است:

1.        اینکه سهل انگارى علما در وظایف ضررش بیش از کوتاهى دیگران در انجام همان وظایف مشترک است. چنانکه هرگاه یک بازارى کار خلافى بکند، ضررش به خود او می‌‏رسد؛ لیکن اگر علما در وظیفه کوتاهى کردند، مثلًا در برابر ستمگران سکوت نمودند، ضررش متوجه اسلام مى‏شود. و اگر به وظیفه عمل کردند و آنجا که باید صحبت کنند سکوت نکردند، نفع آن براى اسلام است.

2.       با اینکه باید از همه امورى که مخالف شرع است نهى کرد، روى «قول اثم»، یعنى دروغپردازى و «اکل سحت»، یعنى حرامخورى تکیه کرده است تا بفهماند که این دو «منکر» از همه منکرات خطرناکتر است؛ و بایستى بیشتر مورد مخالفت و مبارزه قرار گیرد. چون گاهى گفتار و تبلیغات دستگاههاى ستمگر بیش از کردار و سیاستشان براى اسلام و مسلمین ضرر دارد؛ و غالباً حیثیت اسلام و مسلمین را به مخاطره مى‌‏اندازد.

خداوند نکوهش مى‏‌کند که چرا از گفتار نادرست و تبلیغات گناهکارانه ستمکاران جلوگیرى نکردند؟ چرا آن مردى را که ادعا کرد من «خلیفة اللَّه» هستم و آلت مشیت الهى هستم، و احکام خدا همین گونه است که من اجرا مى‌‏کنم، عدالت اسلامى همین است که من مى‌‏گویم و اجرا مى‌‏کنم (در صورتى که اصولًا عدالت سرش نمى‌‏شد) تکذیب نکردند؟ این گونه سخنان «قول اثم» است. این حرفهاى گناهکارانه را که ضرر زیادى براى جامعه دارد، چرا جلوگیرى نکردند؟ ظلمه را که حرفهاى نامربوط زدند، خیانتها مرتکب شدند، بدعتها در اسلام گذاشتند، ضربه به اسلام زدند، چرا نهى نکردند و از این گناهان بازنداشتند؟

وظیفه علما

اگر کسى احکام را آن طور که خدا راضى نیست تفسیر کرد، بدعتى در اسلام گذاشت به اسم اینکه عدل اسلامى چنین اقتضا مى‌‏کند، احکام خلاف اسلام اجرا کرد، بر علما واجب است که اظهار مخالفت کنند. هرگاه اظهار مخالفت نکنند، مورد لعن خدا قرار مى‌‏گیرند. و این از آیه شریفه پیداست، و نیز در حدیث است که «إذا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ، فَلِلعالِمِ أنْ یُظْهِرَ عِلْمَهُ؛ و إلّا فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ» چون بدعتها پدید آید، بر عالم واجب است که علم (دین) خویش را اظهار کند؛ و گر نه لعنت خدا بر او خواهد بود. خود اظهار مخالفت و بیان تعالیم و احکام خدا، که مخالف بدعت و ظلم و گناه مى‏باشد، مفید است؛ چون سبب مى‏‌شود عامه مردم به فساد اجتماعى و مظالم حکام خائن و فاسق یا بى‌‏دین پى‏‌برده، به مبارزه برخیزند؛ و از همکارى با ستمکاران خوددارى نمایند؛ و به عدم اطاعت در برابر قدرتهاى حاکمه فاسد و خائن دست بزنند. اظهار مخالفت علماى دینى در چنین مواردى‏ یک «نهى از منکر» از طرف رهبرى دینى جامعه است، که موجى از «نهى از منکر» و یک نهضت مخالفت و «نهى از منکر» را به دنبال مى‌‏آورد. نهضتى را به دنبال مى‏‌آورد که همه مردم دیندار و غیرتمند در آن شرکت دارند. نهضتى که اگر حکام ستمکار و منحرف به آن تسلیم نشوند و به صراط مستقیم رویه اسلامى تبعیت از احکام الهى باز نیایند و بخواهند با قدرت اسلحه آن را ساکت کنند، در حقیقت به تجاوز مسلحانه دست زده و «فئه باغیه» خواهند بود؛ و بر مسلمانان است که به جهاد مسلحانه با «فئه باغیه»، یعنى حکام تجاوزکار، بپردازند تا سیاست جامعه و رویه حکومت کنندگان مطابق با اصول و احکام اسلام باشد.

انظلام

شما که فعلًا قدرت ندارید جلو بدعتهاى حکام را بگیرید و این مفاسد را دفع کنید، اقلًا ساکت ننشینید. تو سر شما می‌‏زنند، داد و فریاد کنید؛ اعتراض کنید. انظلام نکنید. انظلام (تن به ظلم دادن) بدتر از ظلم است. اعتراض کنید؛ انکار کنید؛ تکذیب کنید؛ فریاد بزنید. باید در برابر دستگاه تبلیغات و انتشارات آنها دستگاهى هم این طرف به وجود بیاید تا هر چه به دروغ می‌‏گویند تکذیب کند. بگوید دروغ است؛ بگوید عدالت اسلامى این نیست که آنها ادعا می‌کنند. عدل اسلامى که براى خانواده‏ها و جامعه مسلمین قرار داده شده، همه برنامه‏‌اش مضبوط و مدون است که آنها دارند. این مطالب باید گفته شود تا مردم متوجه باشند؛ و نسل آینده سکوت این جماعت را حجت قرار ندهد، و نگوید لا بد اعمال و رویه ستمکاران مطابق شرع بوده است و دین مبین اسلام اقتضا مى‏کرده که ستمگران «اکل سحت»، یعنى حرامخوارى کنند و مال مردم را غارت کنند.

جریانات سیل آسای حرام خواری

از آنجا که دایره فکر عده‏ا‌ى از دایره همین مسجد تجاوز نمی‌‏کند و جولان و گسترش ندارد، وقتى گفته می‌‏شود «اکل سحت»، یعنى حرامخوارى فقط بقال سر کوچه به نظرشان می‌آید که، العیاذ باللَّه، کم فروشى مى‏‌کند! دیگر آن دایره بزرگ حرامخوارى و غارتگرى به‏ نظر نمى‌‏آید که یک سرمایه بزرگ را مى‏‌بلعند؛ بیت المال را اختلاس مى‏کنند؛ نفت ما را مى‌‏خورند؛ به نام نمایندگى کمپانیهاى خارجى کشور ما را بازار فروش کالاهاى گران و غیر ضرورى بیگانه مى‏‌کنند، و از این راه پول مردم را به جیب خود و سرمایه داران بیگانه مى‌‏ریزند. نفت ما را چند دولت بیگانه پس از استخراج براى خود مى‌‏برند؛ و مقدار ناچیزى هم که به هیأت حاکمه همدست خودشان مى‏‌دهند، از طرق دیگر به جیب خودشان بر مى‏گردد. و اندکى که به صندوق دولت مى‏ریزد، خدا مى‏داند صرف کجا مى‏شود. این یک «اکل سحت» و حرامخوارى در مقیاس وسیع و در مقیاس بین المللى است. «منکر» وحشتناک و خطرناکترین منکرات همین است. شما اوضاع جامعه و کارهاى دولت و دستگاهها را دقیقاً مطالعه کنید تا معلوم شود، چه «اکل سحت» هاى وحشتناکى صورت مى‏‌گیرد. اگر زلزله‏اى در گوشه کشور رخ دهد، یک راه درآمد و حرامخوارى به روى سودجویان حاکم بازمى‏گردد تا به نام زلزله‏‌زدگان جیب خودشان را پر کنند. در قراردادهایى که حکام ستمکار و ضد ملى با دولتها یا شرکتهاى خارجى مى‏بندند، میلیونها از پول ملت را به جیب مى‌‏زنند؛ و میلیون‌ها از پول ملت را عاید خارجیان و اربابان خود مى‌‏کنند. اینها جریانات سیل‏‌آسایى از حرامخورى است که پیش چشم ما صورت مى‌‏گیرد؛ و هنوز ادامه دارد؛ چه در تجارت خارجى، و چه در به اصطلاح قراردادهایى که براى استخراج معادن یا بهره‏‌بردارى از جنگل‌ها و سایر منابع طبیعى بسته مى‌‏شود؛ یا براى کارهاى‏ ساختمانى و راهسازى؛ یا خرید اسلحه از استعمارگران غربى و استعمارگران کمونیست.

ما باید جلو این غارتگری‌ها و حرامخوری‌ها را بگیریم. همه مردم موظف به این کار هستند؛ ولى علماى دینى وظیفه‌‏شان سنگینتر و مهمتر است. ما باید پیش از سایر افراد مسلمان به این جهاد مقدس و این وظیفه خطیر اقدام کنیم. ما به خاطر مقام و موقعیتى که داریم بایستى پیشقدم باشیم.

قدرت برای اجرای عدالت

 اگر امروز قدرت نداریم که جلو این کارها را بگیریم و حرامخواران و خائنین به ملت و دزدان مقتدر و حاکم را به کیفر برسانیم، باید کوشش کنیم این قدرت را به دست بیاوریم. و در عین حال، به عنوان حد اقل انجام وظیفه، از اظهار حقایق و افشاى حرامخوری‌ها و دروغپردازی‌ها کوتاهى نکنیم. وقتى قدرت به دست آوردیم، نه تنها سیاست و اقتصاد و اداره کشور را درست مى‏‌کنیم؛ بلکه حرامخورها و دروغپردازها را شلاق مى‏زنیم و به کیفر مى‌‏رسانیم.

سکوت منفعت طلبانه و ذلیلانه

مسجد اقصى را آتش زدند. ما فریاد مى‏کنیم که بگذارید مسجد اقصى به همین حال نیمسوخته باقى باشد؛ این جرم را از بین نبرید ؛ ولى رژیم شاه حساب باز مى‏کند و صندوق مى‏گذارد، و به اسم بناى مسجد اقصى از مردم پول مى‏گیرند تا بتوانند از این راه استفاده نمایند و جیب خود را پر کنند؛ و ضمناً آثار جرم اسرائیل را از بین ببرند! اینها مصیبتهایى است که گریبانگیر امت اسلام شده، و کار را به اینجا رسانده است.

آیا علماى اسلام نباید این مطالب را بگویند؟ «لَو لا یَنْهَاهم الرّبانیونَ والأحبارُ عن أَکْلِهِمُ السُحْتَ.» چرا فریاد نمى‌‏زنند؟ چرا از این غارتگری‌ها هیچ سخنى نمى‌‏گویند؟

بعد به آیه «لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إسْرائیلَ» استناد شده که ذکر آن از فرصت بحث ما خارج است.

سپس مى‌‏فرماید: «وَ إنما عاب اللَّه ذلک علیهم لأنهم کانوا یرون من الظلمة الذین بین أظهرهم المنکر و الفساد فلا ینهونهم عن ذلک رغبة فیما کانوا ینالون منهم و رهبة مما یحذرون» اینکه خدا از «ربانیون» استنکار کرده، روى این اصل است که آنان با اینکه مى‌‏دیدند ظلمه چه کارها مى‌‏کنند و چه جنایت‌ها مرتکب مى‏‌گردند، ساکت بودند و آن‌ها را نهى نمی‌‏کردند.

و سکوتشان به حسب این روایت روى دو علت بوده است: 1. سودجویى‏ 2. زبونى. یا افراد طمعکارى بودند، و از ظلمه استفاده مادى می‌‏کردند و به اصطلاح حق السکوت مى‏‌گرفتند. و یا بزدل و ترسو بودند و از آن‌ها مى‏‌ترسیدند.

به روایات امر به معروف و نهى از منکر مراجعه فرمایید؛ در آن روایات عمل بعضى را که براى فرار از امر به معروف و نهى از منکر مرتباً عذرتراشى مى‌‏کنند، تقبیح مى‌‏کند و آن سکوت را عیب مى‌‏شمرد. وَ اللَّه یَقُولُ: «فلا تَخْشَوُا الناسَ وَ اخْشَوْنِ» و خدا مى‌‏فرماید که از آن‌ها نترسید. چه ترسى دارید؟ جز این نیست که شما را زندانى مى‌‏کنند؛ بیرون مى‏‌کنند؛ مى‌‏کشند. اولیاى ما براى اسلام جان دادند؛ شما هم باید براى این امور آماده باشید و قال: «و الْمُؤمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُروُنَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَونَ عَنِ الْمُنْکَرِ» و در ذیل آیه مى‌‏فرماید: «وَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ و یؤْتُونَ الزَّکاة وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسوُلَهُ و...»

«فَبَدأ اللَّهُ بِالأمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىِ عَنِ الْمُنْکَرِ فَریضَةً مِنْهُ لِعِلْمِهِ بِأَنَّها إِذا ادّیَتْ وَ اقیمَت اسْتَقامَتِ الْفَرائِضُ کُلّها هَیّنها وَ صَعْبُها وَ ذلِکَ أنّ الْأمرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ دُعاءٌ الى الْاسْلامِ مَعَ رَدّ الْمَظالِمِ وَ مُخالَفَةِ الظّالِمِ وَ قسمَةِ الْفَیْ‏ء وَ الْغَنائِمِ وَ أَخْذِ الصَّدَقاتِ مِنْ مَواضِعِها وَ وَضْعِها فی حَقِّها»

اگر امر به معروف و نهى از منکر به خوبى اجرا شود، دیگر فرایض قهراً برپا خواهد شد. اگر امر به معروف و نهى از منکر اجرا شود، ظلمه و عمالشان نمى‏توانند اموال مردم را بگیرند، و به میل خود صرف کنند؛ و مالیاتهاى مردم را تلف نمایند. آمر به معروف و ناهى از منکر دعوت به اسلام و رد مظالم و مخالفت با ظالم مى‏کند.

عدالت خواهی واقعی

عمده وجوب امر به معروف و نهى از منکر براى این امور است. ما امر به معروف و نهى از منکر را در دایره کوچکى قرار داده، و به مواردى که ضررش براى خود افرادى است که مرتکب مى‌‏شوند، یا ترک مى‌‏کنند، محصور ساخته‌‏ایم در اذهان ما فرو رفته که «منکرات» فقط همینهایى هستند که هر روز مى‌‏بینیم یا مى‌‏شنویم. مثلًا اگر در اتوبوس نشسته‌‏ایم، موسیقى گرفتند، یا فلان قهوهخانه کار خلافى را مرتکب شد، یا در وسط بازار کسى روزه خورد، منکرات مى‌‏باشند، و باید از آن نهى کرد ولى به آن منکرات بزرگ توجه نداریم. آن مردمى را که دارند حیثیت اسلام را از بین مى‌‏برند، حقوق ضعفا را پایمال مى‏‌کنند و ... باید نهى از منکر کرد. اگر یک اعتراض دسته جمعى به ظلمه که خلافى مرتکب مى‏شوند، یا جنایتى مى‏کنند، بشود، اگر چند هزار تلگراف از همه بلاد اسلامى به آن‌ها بشود که این کار خلاف را انجام ندهید، یقیناً دست بر مى‌‏دارند. وقتى که بر خلاف حیثیت اسلام و مصالح مردم کارى انجام دادند، نطقى ایراد کردند، اگر از سراسر کشور، از تمام قرا و قصبات، از آنان استنکار شود، زود عقب‏نشینى مى‏‌کنند.

خیال می‌‏کنید می‌‏توانند عقب‏نشینى نکنند؟ هرگز نمى‌‏توانند. من آن‌ها را مى‌‏شناسم. من مى‌‏دانم که چکاره‏اند! خیلى هم ترسو هستند! خیلى زود عقب‏نشینى می‌‏کنند. لیکن وقتى که دیدند ما از آن‌ها بی‌عرضهتریم، جولان می‌‏دهند.

در قضیه‏‌اى که علما با هم اتحاد داشتند، و اجتماع کردند و از شهرستان‌ها هم‏ از آنان پشتیبانى شد و هیأت‌ها آمدند، خطابه‌‏ها ایراد کردند، دستگاه عقب‏نشینى کرد، و آن لایحه را نسخ نمود. بعد که بتدریج ما را سرد و سست کردند و از هم جدا ساختند و براى هر یک «تکلیف شرعى» معین کردند، در نتیجه این اختلاف کلمه و تشتت اقوالْ، جرى شدند؛ و اکنون هر کارى که مى‏خواهند با مسلمین و مملکت اسلامى مى‌‏کنند.

«دعاء الى الاسلام مع رد المظالم و مخالفة الظالم» امر به معروف و نهى از منکر براى این امور مهم است. آن عطار بیچاره اگر کار خلافى کرد، ضررى به اسلام نمى‌‏زند؛ به خودش ضرر مى‌‏زند. آنهایى را که به اسلام ضرر مى‌‏زنند باید بیشتر امر به معروف و نهى از منکر کرد. آنهایى را که به عناوین مختلف هستى مردم را غارت مى‏کنند باید نهى کرد.

این مطالب بعضى مواقع در خود روزنامه‏ها دیده مى‏‌شود- منتها گاهى به صورت شوخى است، و گاهى به صورت جدى- که بسیارى از چیزهایى که به اسم سیل‏زدگان یا زلزله‏زدگان جمع‌‏آورى کردند، خودشان خوردند! یکى از علماى ملایر مى‌‏گفت که ما براى مردگان حادثه‌‏اى یک کامیون کفن بردیم، مأمورین نمى‌‏گذاشتند به آن‌ها برسانیم و مى‌‏خواستند بخورند!! امر به معروف و نهى از منکر براى اینان لازمتر است.

آیا ما مخاطب حضرت نیستیم؟

اکنون من از شما استفسار مى‏کنم: آیا مطالبى که حضرت امیر (ع) در این حدیث فرمودند، براى اصحابى است که در اطراف خودشان بودند و بیانات حضرت را مى‌‏شنیدند؟ آیا «اعتبروا ایها الناس» خطاب به ما نیست؟ ما از «ناس» و جزء مردم نیستیم؟ آیا نباید از این خطاب عبرت بگیریم؟

همان طور که در اول بحث عرض کردم، این مطالب براى دسته و جمعیت خاصى نیست؛ بلکه از طرف آن حضرت براى هر امیر، هر وزیر، هر حاکم، و هر فقیه، براى همه دنیا، همه بشر و همه افرادى که زنده هستند، بخشنامه شده است. بخشنامه‌‏هاى آن حضرت همدوش قرآن است، و همانند قرآن تا روز قیامت واجب الاتباع مى‏‌باشد.

آیه‌‏اى هم که به آن استدلال شده «لو لا یَنْهاهُمُ الْرَبّانیّونَ» هر چند به «ربانیون و احبار» خطاب کرده، لیکن روى خطاب به عموم است. از آنجا که ربانیون و احبار از جهت طمع یا ترس در برابر ظلم ظلمه سکوت کردند، در صورتى که با دادها، فریادها و با گفتارهایشان مى‌‏توانستند کارى انجام دهند و جلو ظلم را بگیرند، مورد استنکار خداوند واقع شدند؛ علماى اسلام هم اگر در برابر ستمگران قیام نکنند و سکوت نمایند، مورد استنکار قرار خواهند گرفت.

ای علمای اسلام

«ثم أیتها العصابة» بعد از خطاب به مردم، گروه علماى اسلام را مورد خطاب قرار داده است: «عصابة بالعلم مشهورة و بالخیر مذکورة و بالنصیحة معروفة و باللَّه فی أنفس الناس مهابة یهابکم الشریف و یکرمکم الضعیف و یؤثرکم من لا فضل لکم علیه و لا ید لکم عنده، تشفعون فى الحوائج إذا امتنعت من طلابها و تمشون فی الطریق بهیبة الملوک و کرامة الأکابر، أ لیس کل ذلک إنما نلتموه بما یرجى عندکم من القیام بحق اللَّه»

شما در جامعه هیبت و شوکت دارید؛ ملت اسلام به شما احترام مى‏‌گذارند و براى شما کرامت قائلند؛ این مهابت و عزتى که در جامعه دارید براى این است که از شما انتظار مى‌‏رود که در برابر ظلمه به حق قیام کنید؛ حق ستمدیدگان را از ظالم بگیرید. به شما امیدوارند که قیام نمایید و از تعدى ظلمه جلوگیرى کنید.

«و إن کنتم عن أکثر حقه تقصرون، فاستخففتم بحق الأمة، فأما حق الضعفاء فضیعتم و أما حقکم بزعمکم فطلبتم فلا مالًا بذلتموه و لا نفساً خاطرتم بها للذی خلقها و لا عشیرة عادیتموها فی ذات اللَّه. أنتم تتمنون على اللَّه جنته و مجاورة رسله و أماناً من عذابه. لقد خشیت علیکم أیها المتمنون على اللَّه أن تحل بکم نقمة من نقماته لأنکم بلغتم من کرامة اللَّه منزلة فضلتم بها و من یعرف باللَّه لا تکرمون، و أنتم باللَّه فی عباده تکرمون.»

شما مقام و منزلت پیدا کردید؛ لیکن وقتى که به مقام رسیدید، حق آن را ادا نکردید.

«و قد ترون عهود اللَّه منقوصة فلا تفزعون و أنتم لبعض ذمم آبائکم تفزعون و ذمة رسول اللَّه محقورة (محفورة)»

اگر براى پدران شما پیشامدى کند، یا خداى نخواسته کسى نسبت به پدر شما بى‌‏احترامى کند، ناراحت مى‌‏شوید؛ داد مى‌‏زنید؛ در حالى که جلو چشمان شما عهدهاى الهى را مى‌‏شکنند، اسلام را هتک مى‌‏کنند، صدایتان در نمى‌‏آید؛ حتى قلباً ناراحت نمى‌‏شوید. اصولًا اگر ناراحتى در کار بود، صدایى بلند مى‏شد.

«و العمی و البکم و الزمن فی المدائن مهملة لا ترحمون» کوران، لالها، و زمینگیران ناتوان از بین مى‌‏روند، و کسى به فکر آن‌ها نیست. کسى در فکر ملت بیچاره پابرهنه نیست.

اسلام حل مشکل فقر را در رأس برنامه خود قرار داده

خیال مى‌‏کنید این هیاهویى را که در رادیو راه مى‌‏اندازند راست است؟ شما خودتان بروید از نزدیک ببینید که مردم با چه وضعى زندگى مى‌‏کنند! در هر صدتا، دویست تا ده یک درمانگاه وجود ندارد! براى بیچاره‌‏ها و گرسنه‌‏ها فکرى نشده است. مهلت هم نمى‏دهند که اسلام آن فکرى را که براى فقرا کرده عملى کند. اسلام مشکله فقر را حل کرده، و در رأس برنامه خود قرار داده است: «إِنَّما الْصَدَقاتُ لِلْفُقَراء» اسلام توجه داشته که باید اول کار فقرا را اصلاح کرد؛ کار بیچاره‌‏ها را اصلاح نمود. لیکن نمى‏‌گذارند که عملى شود.

ملت بیچاره در حال فقر و گرسنگى به سر مى‏برند، و هیأت حاکمه ایران هر روز آن همه مالیات را از مردم گرفته صرف ولخرجیهاى خود مى‌‏کند طیاره فانتوم مى‌‏خرد تا نظامیان اسرائیل و عمال آن در کشور ما تعلیمات نظامى ببینند! اسرائیل که اکنون با مسلمان‌ها در حال جنگ است- و کسانى که او را تأیید کنند، آنان نیز با مسلمانها در حال جنگ مى‌‏باشند- به طورى پر و بالش در مملکت ما باز شده و به طورى مورد تأیید دستگاه حاکمه قرار گرفته که نظامیان او براى دیدن تعلیمات به کشور ما مى‌‏آیند! مملکت ما پایگاه آنها شده! بازار ما هم دست آنهاست. و اگر به همین وضع باشد و مسلمانها به همین سستى بمانند، بازار مسلمین را ساقط خواهند کرد.

علماء باللَّه

«وَ لا فى منزلتکم تعلمون و لا من عمل فیها (تُعینُونَ)» شما از مقام خود استفاده نکرده و کارى انجام نمى‌‏دهید. و آن کسى را هم که به وظیفه عمل مى‌‏کند کمک نمى‌‏نمایید.

«وَ بالادهان و الْمُصانعة عنْدَ الظلمه تَأمَنون. کل ذلک مما أمرکم اللَّه به من النهی و التناهی و أنتم عنه غافلون»

همت و دلخوشى شما به این است که ظالم پشتیبان شما باشد؛ براى شما احترام قائل شود؛ مثلًا «أیها الشیخ الکبیر» بگوید! دیگر کارى ندارید که به سر ملت چه مى‏‌آید و دولت چه مى‌‏کند.

«و انتم اعظم الناس مصیبة لما غلبتم علیه من منازل العلماء لو کنتم تسعون. ذلک بأن مجارى الامور و الاحکام على أیدى العلماء باللَّه الامناء على حرامه و حلاله. فأنتم المسلوبون تلک المنزلة»

امام (ع) مى‌‏توانست بگوید حق مرا ربودند، شما قیام نکردید؛ یا حق ائمه را مى‌‏بردند، شما ساکت نشستید؛ ولى «علماء باللَّه» فرمود که عبارت از «ربانیون» و پیشوایان است؛ نه اینکه مراد اهل فلسفه و عرفان باشد. «عالم باللَّه» عبارت از کسى است که عالم به احکام خداست و احکام الهى را مى‏داند. و به او «روحانى» و ربانى گفته مى‏شود. البته در صورتى که روحانیت و توجه به خداى تعالى در او غالب باشد.

«فأنتم المسلوبون تلک المنزلة. و ما سلبتم ذلک إلا بتفرقکم عن الحق و اختلافکم فی السنة بعد البینة الواضحة. و لو صبرتم على الأذى و تحملتم المئونة فی ذات اللَّه کانت أمور اللَّه علیکم ترد و عنکم تصدر و إلیکم ترجع»

اگر شما مردم درستکارى بودید و قیام به امر می‌کردید، می‌‏دیدید که ورود و صدور امور به شما ارتباط پیدا می‌‏کند؛ از شما صادر می‌‏شود، و به سوى شما بازمی‌‏گردد. اگر آن حکومتى که اسلام مى‏خواست پدید می‌‏آمد، حکومتهاى فعلى دنیا نمی‌‏توانستند در برابر آن بایستند؛ تسلیم مى‌‏شدند. لیکن متأسفانه کوتاهى شده است که چنین حکومتى برپا شود. و نه مخالفین صدر اسلام گذاشتند که تشکیل شود، و حکومت به دست آن کس که خدا و رسول از او راضى بودند قرار گیرد تا کار به اینجا نکشد.

«و لکنّکم مکّنتم الظلمة من منزلتکم» وقتى شما به وظیفه قیام نکردید و امر حکومت را واگذاشتید، براى ظلمه امکانات فراهم آمد که این مقام را اشغال نمایند.

«و استسلمتم أمور اللَّه فی أیدیهم، یعلمون بالشبهات و یسیرون فی الشهوات، سلطهم على ذلک فرارکم من الموت و إعجابکم بالحیاة التی هی مفارقتکم، فأسلمتم الضعفاء فی أیدیهم فمن بین مستبد مقهور و بین مستضعف على معیشة مغلوب»

تمامى این مطالب بر زمان ما منطبق است. تطبیق آن بر عصر ما بیش از آن موقعى است که حضرت فرموده‏‌اند:

«یتقلبون فی الملک بآرائهم و یستشعرون الخزی بأهوائهم اقتداء بالأشرار و جرأة على الجبار. فی کل بلد منهم على منبره خطیب یصقع.»

آن موقع خطیب روى منبر از ظلمه تعریف مى‏کرد، و اکنون رادیوها هر روز داد مى‏زنند و بر خلاف اسلام به نفع آنها تبلیغ می‌‏نمایند؛ و احکام اسلام را بر خلاف آنچه هست وانمود می‌‏کنند. «فلأرض لهم شاغرَة» اکنون سرزمینها براى ظلمه آماده و بلامانع می‌‏باشد، و کسى نیست در برابرشان قیام کند.

«و أیدیهم فیها مبسوطة و الناس لهم خول لا یدفعون ید لامس، فمن بین جبار عنید و ذی سطوة على الضعفة شدید مطاع لا یعرف المبدئ المعید. فیا عجباً و ما لی لا أعجب و الأرض من غاش غشوم و متصدق ظلوم و عامل على المؤمنین بهم غیر رحیم. فاللَّه الحاکم فیما فیه تنازعاً و القاضى بحکمه فیما شجر بیننا. اللهم إنک تعلم أنه لم یکن ما کان منا تنافساً فی سلطان و لا التماساً من فضول الحطام و لکن لنری المعالم من دینک و نظهر الإصلاح فی بلادک و یأمن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و أحکامک. فإن لم تنصرونا و تنصفونا قوی الظلمة علیکم و عملوا فى إطفاء نور نبیکم و حسبنا اللَّه و علیه توکلنا و إلیه أنبنا و إلیه المصیر.»

به طورى که ملاحظه می‌‏فرمایید، اول تا آخر روایت مربوط به علماست. هیچ خصوصیتى هم نیست که مراد از «علماء باللَّه» ائمه، علیهم السلام، باشد. علماى اسلام «علماء باللَّه» هستند، و ربانى هستند. «ربانى» به کسى گفته می‌‏شود که به خدا اعتقاد دارد، احکام خدا را حفظ می‌‏کند، و عالم به احکام خداست، و نیز بر حلال و حرام خدا امین می‌‏باشد.

نظر به یک امت بزرگ است

اینکه مى‌‏فرماید مجارى امور در دست علماست، براى دو سال و ده سال نیست؛ فقط نظر به اهالى مدینه نیست؛ از خود روایت و خطبه معلوم می‌‏شود که حضرت امیر (ع) نظر وسیعى دارد: نظر به یک امت بزرگ است که باید به حق قیام کنند.

اگر علما که در حلال و حرام الهى امین مى‌‏باشند و آن دو خاصیت «علم» و «عدالت» را که قبلًا عرض کردم دارا بودند، حکم الهى را اجرا مى‏کردند، حدود را جارى مى‏ساختند، و احکام و امور اسلام به دست آنان جریان مى‌‏یافت، دیگر ملت بیچاره و گرسنه نمى‏ماند؛ احکام اسلام تعطیل نمى‏‌گردید.


ارجاعات:

[1] ولایت فقیه(حکومت اسلامى)، ص: 106

[2] قسمت ابتدای این خطبه روایتی است که از حضرت امیر(علیه السلام) نیز نقل شده است.

...................................................................................

مطالب مرتبط:

جزوه به استقبال مسئولیت، شرح «خطبه منا» استاد "حسن رحیم‌پور ازغدی" همراه با گفتاری از "حجت‌السلام و المسلمین روح" در باب "مسئولیت پذیری"

 

خطبه منی امام حسین(علیه السلام) و ترجمه

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

📝 یکی از شئون انبیاء و ائمه اطهار و به تبع آنها فقها و مؤمنین قیام به قسط است، در آیه 18 سوره مبارکه آل عمران شهادت «اولوا العم» به توحید که مصداق اتم آن اهل بیت و انبیاء(صلوات الله علیهم اجمعین) می‌باشند، مقید به قیام به قسط و برپایی عدالت شده است.

 👈«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»
شهادت می‌دهد خداوند که پروردگاری جز او نیست و شهادت می‌دهند ملائکه و اولوا العلم به اینکه پروردگاری جز او نیست در حالی که قائم به قسط هستند.

 📝در روایتی امام سجاد (علیه السلام)، بعد از خواندن این آیه در توضیح «اولوا العلم» از حضرت رسول و امیرالمؤمنین و سپس اقرب اهل بیت به امیرالمؤمنین نام می‌برند و سپس به علما شیعه اشاره می‌کنند.[1]

📝ا گرچه در تراجم قرآن و اقوال نحویون قید «قیام به قسط» تنها به خداوند نسبت داده شده است، اما در روایات ذیل این آیه، این قید مربوط به شهادت اهل بیت و پیامبر(صلوات‌الله علیهم اجمعین) به توحید دانسته شده است.

👈 از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است که ایشان در پاسخ به جابر در مورد آیه مذکور می‌فرمایند: خداوند گواهى مى‌دهد که خدائى جز ذات یکتایش نیست و همین طور هم هست، ملائکه نیز همین گواهى را می‌دهند، خداوند به آنها احترام گزارده که تسلیم پروردگارند و گواهى دارند، اما منظور آیه از «أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ» صاحبان علم انبیاء و اوصیایند و آنهایند که بپا دارنده عدل و دادگرى هستند، همانطور که خداوند گفته است و قسط همان عدل در ظاهر است و عدل در باطن نیز امیرالمؤمنین علیه السّلام است.[2]

 📌در این آیه شهادت به وحدانیت خداوند مقید به قیام به قسط و برپایی عدالت شده است، در صورت قید توضیحی بودن معنا چنین می‌شود که شهادت اهل بیت و انبیاء(صلوات الله علیهم اجمعین) و علماء، به وحدانیت خداوند همیشه با قیام به عدالت، همراه است و همانطور که روح توحید و شهادت به توحید در تمام اعمال و اقوال «اولوا العلم» می‌باشد، قیام به قسط نیز در تمام حیات آنها جاری است.

 📌اما باید گفت مطلب از این هم بالاتر است و با توجه به قرائن خارجی و سایر ادله که در مطالب پیوستی توضیح داده‌ام، این قید، قید احترازی است، یعنی شهادتی به وحدانیت خداوند شهادت حقیقی است که همراه با قیام به قسط باشد و شهادت به توحید بدون قیام به قسط اصلا دروغ است و حقیقتا شهادت به توحید نیست.

..........................................................

توضیحات الحاقی:

بررسی روایی آیه ۱۸ آل عمران

در نگاه ابتدائی باید گفت آیه آیه 18 سوره مبارکه آل عمران «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ» توسط فقها، برای شأن قیام و برپایی قسط توسط انبیاء و اهل بیت مورد استناد قرار نگرفته است و همچنین عمده ادیبان بلکه جمله آنها قید مد نظر ما،  یعنی« قائما بالقسط» را حال و یا مفعول مطلق نوعی برای ذوالحال «الله» یا عامل «شهد» گرفته‌اند، اما وقتی به روایات مراجعه می‌شود این آیه به شکل متفاوتی از نحویون توضیح ‌داد شده‌است که البته از نظر ادبی نیز صحیح و قابل توجیه می‌باشد. آنچه ما در گام‌های پیش‌رو به دنبال آن هستیم، اثبات استناد روایی مدعی و سپس توضیح و توجیه مدعا می‌باشد.

در توضیح چرایی عدم استناد فقها به این آیه باید گفت، بیش از مشکل توجیه نحوی که البته سایر توجیهات نیز خالی از اشکال نیست، مشکل اصلی که موجب عدم استناد فقها شده است، عدم وثوق صدور روایات این بخش می‌باشد، برای حل این مشکل باید به این دقت داشت که در بررسی روایات، وثوق و اطمینان نسبت به صدور روایات معمولا به وسیله بررسی سندی صورت می‌گیرد، اما راه دیگری که برای اطمینان به صدور روایات می‌توان بکار گرفت استفاده از مجموعه روایی و بررسی نصوص مختلف است که ما در این بحث از این روش برای رسیدن به وثوق به صدور روایات، استفاده می‌کنیم.

در مورد تسری دادن شأن قیام به قسط به فقها بعد از ائمه(علیهم السلام) نیز علاوه بر وجود نصوص مؤید بر شمولیت آیه نسبت به فقها، روشن است که در صورت اثبات مدعی، آیه همه دانشمندان را شامل می شود و اگر در بعضى از روایات "اولوا العلم" به ائمه اطهار (علیه السلام) تفسیر شده است، از نظر روشن‏ترین مصادیق "اولوا العلم" است.[3] کما اینکه در تفسیر همین آیه از امام سجاد (علیه السلام)، ایشان مصداق اتم «اولوا العلم» در این روایت را نبی مکرم اسلام و ائمه اطهار(صلوات الله علیهم اجمعین) ذکر نموده‌اند و سپس در مرتبه بعد به علمای شیعه اشاره نموده‌اند:

«أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ‏ «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ- وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ- لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ‏». فَابْتَدَأَ بِنَفْسِهِ، وَ ثَنَّى بِمَلَائِکَتِهِ، وَ ثَلَّثَ بِأُولِى الْعِلْمِ الَّذِینَ هُمْ قُرَنَاءُ مَلَائِکَتِهِ [أَوَّلُهُمْ‏] وَ سَیِّدُهُمْ مُحَمَّدٌ ص، وَ ثَانِیهِمْ عَلِیٌّ ع، وَ ثَالِثُهُمْ (أَقْرَبُ أَهْلِهِ إِلَیْهِ)، وَ أَحَقُّهُمْ بِمَرْتَبَتِهِ بَعْدَهُ. ثُمَّ أَنْتُمْ مَعَاشِرَ الشِّیعَةِ الْعُلَمَاءُ لِعِلْمِنَا تَالُونَ لَنَا، مَقْرُونُونَ‏ بِنَا وَ بِمَلَائِکَةِ اللَّهِ الْمُقَرَّبِینَ، شُهَدَاءُ [لِلَّهِ‏] بِتَوْحِیدِهِ وَ عَدْلِهِ وَ کَرَمِهِ وَ جُودِهِ، قَاطِعُونَ لِمَعَاذِیرِ الْمُعَانِدِینَ مِنْ عَبِیدِهِ وَ إِمَائِه»[4]

فرات کوفی از علما و راویان عصر غیبت صغری، در تفسیر معروف خود، روایتی از امام باقر (علیه السلام) نقل می‌کند که قید «قائما بالقسط» حال برای ذوالحال «اولوا العلم» گرفته شده است:

«فِی قَوْلِهِ‏ شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ [لا إِلهَ‏ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ‏] قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع هُوَ کَمَا شَهِدَ لِنَفْسِهِ وَ أَمَّا قَوْلُهُ‏ وَ الْمَلائِکَةُ [فَأَقَرَّتِ الْمَلَائِکَةُ] بِالتَّسْلِیمِ لِرَبِّهِمْ وَ صَدَّقُوا وَ شَهِدُوا أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ کَمَا شَهِدَ لِنَفْسِهِ وَ أَمَّا قَوْلُهُ‏ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ فَإِنَّ أُولِی [أولو] الْعِلْمِ الْأَنْبِیَاءُ [ع‏] وَ الْأَوْصِیَاءُ [ع وَ] هُمْ قُیَّامٌ بِالْقِسْطِ کَمَا قَالَ اللَّهُ [وَ] الْقِسْطُ هُوَ الْعَدْلُ فِی الظَّهْرِ وَ الْعَدْلُ فِی الْبَطْنِ هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع».[5]

حضرت باقر (علیه السّلام) در مورد این آیه «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ‏» در پاسخ به جابر می‌فرمایند: خداوند گواهى مى‏دهد که خدائى جز ذات یکتایش نیست و همین طور هم هست، ملائکه نیز همین گواهى را میدهند، خداوند بآنها احترام گزارده که تسلیم بپروردگارند و گواهى دارند اما این قسمت آیه‏ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ صاحبان علم انبیاء و اوصیایند و آنها بپا دارنده عدل و دادگرى هستند همانطور که خداوند گفته است وقسط همان عدل در ظاهر است و عدل در باطن نیز امیر المؤمنین علیه السّلام است.

همچنین ابو نصر محمد بن مسعود عیّاشى‏ از دیگر علمای عصر غیبت صغری نیز در تفسیر این آیه همین روایت را با تفاوت بسیار جزئی در برخی الفاظ می‌آورد.[6]  سید هاشم بحرانی نیز در تفسیر روایی «البرهان»[7] ضمن ذکر روایت عیاشی دو روایت نقل می‌کند که در آنها نیز قید قائما بالقسط برای «اولوا العلم» که همان انبیاء و ائمه اطهار(صلوات الله علیهم اجمعین) می‌باشند، لحاظ شده است:

«محمد بن الحسن الصفار: عن عبد الله بن جعفر، عن محمد بن عیسى، عن الحسن بن علی الوشاء، عن أبی الحسن (علیه السلام) قال: على الأئمة من الفرائض ما لیس على شیعتهم، و على شیعتنا ما أمرهم الله ما لیس علینا، إن علیهم أن یسألونا وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ الإمام‏.»[8] و «عن مرزبان القمی، قال: سألت أبا الحسن (علیه السلام) عن قول الله: (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ) قال: (هو الإمام)»[9]

 ابن شهرآشوب نیز در کتاب «مناقب آل أبی طالب علیهم السلام» در مورد این آیه، نقل می‌کند: «وَ رُوِیَ‏ فِی قَوْلِهِ‏ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ هُمُ الْأَئِمَّةُ إِمَاماً بَعْدَ إِمَام»[10]

دیملی از دانشمندان شیعه قرن هشتم در کتاب «غرر الأخبار»؛ که در مناقب امیرالمومنین است که به ادعای نویسنده سند روایات آن به علت شهرت بین علما و جهت اختصار ذکر نگردیده است؛ در توضیح قید «قائما بالقسط» روایتی زیر را امام صادق آورده است: «عن جابر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قوله تعالى: (قائِماً بِالْقِسْطِ): «العدل: أقامه اللّه تعالى لأمیر المؤمنین علیه السّلام عدلا بین الناس، و قسطا یقیم الحقّ بینهم و بین اللّه تعالى، إن أطاعوه هداهم»[11]

در ادعیه، وصف «قائم به قسط» هم برای خداوند و هم برای نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) ذکر شده است. به طور مثال امام سجاد(علیه السلام) در دعای ششم صحیفه سجادیه می‌گویند: « أَنِّی أَشْهَدُ أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، قَائِمٌ بِالْقِسْطِ، عَدْلٌ فِی الْحُکْمِ، رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ، مَالِکُ الْمُلْکِ»[12]

همچنین در «اقبال الاعمال» در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) در زیارت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) خطاب به پیامبر ذکر شده است: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا قَائِماً بِالْقِسْطِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا فَاتِحَ الْخَیْرِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَعْدِنَ الْوَحْیِ»[13]

در زیارت دیگری که در کتاب «المزار» توسط شهید اول آمده است نیز در زیارت حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) خطاب به حضرت آمده است: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا نَجِیبَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا خَاتَمَ النَّبِیِّینَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا سَیِّدَ الْمُرْسَلِینَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا قَائِماً بِالْقِسْط»[14]

بررسی نحوی

بر فرض حال بودن «قائما بالقسط»، نحویون از این جهت که ذوالحال با حال باید تطابق داشته باشد و «الولو العلم» جمع می‌باشند و قائما بالقسط مفرد است، ذوالحال را «الله» گرفته‌اند و در این فرض نیز با مشکل فاصل بودن بین ذوالحال و حال و مفارق بودن حال و عدم توصیف ذات باری تعالی به صفت مفارق مواجه شده‌اند و به همین علت گفته‌اند که این از موارد حال ثابت است. اما باید گفت می‌توان ذوالحال را «الولو العلم» نیز گرفت و در توضیح علت مفرد آمدن حال همانطور که تفسیر «کنز الدقائق و بحر الغرائب» توضیح داده است، حکمت آن ذکر این نکته است که نیاز به وجود مجموع الوالعلم برای قائم به قسط بودن آنها نیست، بلکه به صورت "فرد فرد" نیز هر کدام از "صاحبان علم" قائم به قسط هستند.[15]

اما شاید یکی از توجیهات بهتر نحوی برگشت حال به ذوالحال مقدر «ما ذُکر» باشد که در این صورت "قائما بالقسط" حال برای هرسه ذوالحال «الله و ملائکه و اولو العلم» می‌باشد و این توجیه با قید شدن "قائما بالقسط" در روایات برای خداوند و نبی مکرم اسلام و ائمه (صلوات الله علیهم اجمعین) نیز هماهنگی دارد. بر فرض حال بودن، معنای آیه چنین می‌شود که شهادت می‌دهند خداوند و ملائکه و الولو العلم به وحدانیت خداوند در حالی که قائم بالقسط هستند.

 ‌یکی دیگر از توجیحات نحوی مفعول مطلق نوعی بودن این قید است یعنی «شهد الله و الملائکه و الولو العلم شهادةً قائماً بالقسط» که معنای آن چنین می‌شود که شهادت آنها به توحید متصف به صفت قائم بالقسط بودن است.

در هر صورت یعنی "حال بودن و شهادت در حال قائم به قسط بودن" و یا "مفعول مطلق نوعی بودن و شهادتی که خود آن این وصف را دارد که قائم به قسط است"، این بحث مطرح است که آیا این قید توضیحی است و یا احترازی؟

در صورت توضیحی بودن معنا چنین می‌شود که قیام به قسط توسط "اولوا العلم" همیشه همراه شهادت به وحدانیت خداوند است و از آنجا که شهادت به وحدانیت و روح توحید در تمام حیات و اعمال ملائک و انبیاء و ائمه (صلوات الله علیهم اجمعین) وجود دارد، قید "قیام به قسط" نیز در تمام حیات و اعمال ملائک و انبیاء و ائمه (صلوات الله علیهم اجمعین) وجود دارد و از شئون اصلی انبیاء می‌باشد؛

اما برفرض قید احترازی بودن تاکید بر این مهم بیشتر می‌شود و معنای آن چنین است که شهادت آنها چون این قید را با خود همراه دارد، شهادت واقعی است و در صورتی که انبیاء و ائمه‌اطهار (صلوات الله علیهم اجمعین) قائم به قسط نمی‌بودند شهادت به وحدانیت آنها شهادت واقعی نمی‌بود و با این توضیح باید گفت هر انسان موحدی در صورت قائم به قسط نبودن شهادت او به وحدانیت خداوند شهادتی دروغ و غیر حقیقی است، و خلاصه اینکه شهادت به وحدانیت باید با قیام به قسط همراه باشد و اگر این قید نباشد شهادت به توحید غیر واقعی است و این معنا با نگاه توحیدی به عالم و هماهنگی با سایر آیات محتمل‌تر می‌باشد.

یکی از راه‌ها برای اثبات احترازی بودن این قید و خارج شدن از فرض احتمال اثبات این است که کلام در مقام وضع قاعده می‌باشد، این احتمال که آیه در مقام وضع قائده ‌باشد نیز با برخی از روایات که قائم به قسط بودن برای اهل بیت و علما و مؤمنان را به عنوان یک قاعده لازم می‌داند تقویت می‌گردد.

به طور مثال در آیه "29 اعراف" می‌خوانیم: «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ» بگو خداوند مرا به (اجرا و عمل بر اساس) قسط امر کرده است. و همچنین در آیه "47 یونس" می‌خوانیم: «وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ» برای هر امتی رسولی است که وقتی به سوی آنها می‌رود بر اساس قسط حکم می‌کند.

از امیرالمؤمنین در نهج البلاغه نقل شده است: «فی صِفَةِ أهلِ الذِّکرِ: یَأمُرونَ بِالقِسطِ ویَأتَمِرونَ بِهِ، ویَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ ویَتَناهَونَ عَنهُ.»[16] و یا حضرت در توضیح علت پذیرش حکومت می گویند: «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا»[17]  «کظّه» به معنای پرخورى می‌باشد و حضرت می‌فرمایند خداوند بر علما عهد حتمی گرفته است که ایشان نباید بر پرخورى ستمگر از مال حرام صبر نمایند و نباید او را بر ستم خودش امان بدهند. «سغب» به معنای گرسنگی است و با توجه به بیان حضرت خداوند از علما عهد گرفته است که آنان بر گرسنگی مظلوم صبر ننمایند و لازمه اجرای این عهد الهی داشتن قدرت و حکومت است و اگر این عهد الهی نبود حضرت حکومت را نمی‌پذیرفتند و اخذ این قدرت برای قیام به قسط و نهی از حرام‌خواری صاحبان قدرت از شئون مشترک اولیاء و اوصیاء انبیاء و اهل بیت به صورت مشترک است همانطور که در آیه ۶۳ سوره مبارکه مائده خداوند علماء بنی‌اسرائیل را مواخذه می‌کنند که چرا در مقابل اکل حرام و دروغ‌گویی صاحبان قدرت سکوت پیشه‌کرده‌اند: «لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ‏ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ».



[1] التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام؛ ص: 625.

[2] کوفى، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، 1جلد، مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی - تهران، چاپ: اول، 1410 ق، ص: 78.

[3] اقتباس از تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 469.

[4] التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام؛ ص625.

[5] کوفى، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، 1جلد، مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی - تهران، چاپ: اول، 1410 ق، ص: 78.

[6] عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیّاشی، 2جلد، المطبعة العلمیة - تهران، چاپ: اول، 1380 ق، ؛ ج‏1 ؛ ص: 166.

[7] بحرانى، سید هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، 5جلد، مؤسسه بعثه - قم، چاپ: اول، 1374 ش؛ ج‏1 ؛ ص: 604.

[8] بحرانى، سید هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، 5جلد، مؤسسه بعثه - قم، چاپ: اول، 1374 ش؛ ج‏1؛ ص: 603.

[9] البرهان فی تفسیر القرآن ؛ ج‏1 ؛ ص: 604.

[10] ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، 4جلد، علامه - قم، چاپ: اول، 1379 ق، ج‏1 ؛ ص: 285.

[11] دیلمى، حسن بن محمد، غرر الأخبار و درر الآثار فی مناقب أبی الأئمة الأطهار علیهم السلام، 1جلد، دلیل ما - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1427 ق؛ ص: 162.

[12] على بن الحسین علیه السلام، امام چهارم، الصحیفة السجادیة، 1جلد، دفتر نشر الهادى - قم، چاپ: اول، 1376ش؛ ص52. شیخ طوسی در کتاب مصباح المجتهد همین دعا را به نقل از صحیفه سجادیه با تعبیر قائما بالقسط می‌آورند:‌ «إِنِّی أَشْهَدُ أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ‏ قائِماً بِالْقِسْطِ عَادِلًا فِی الْحُکْمِ رَءُوفاً بِالْخَلْقِ مَالِکاً لِلْمُلْک» این اختلاف در تعبیر با توجه به اینکه از نظر نحوی باید "قائمٌ بالقسط" می‌خواند می‌تواند اشاره تعبیر قرآنی در آیه مذکور باشد. طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، 1جلد، مؤسسة فقه الشیعة - بیروت، چاپ: اول، 1411 ق، ؛ ج‏1 ؛ ص: 2۴۷.

[13] ابن طاووس، على بن موسى، إقبال الأعمال (ط - القدیمة)، 2جلد، دار الکتب الإسلامیه - تهران، چاپ: دوم، 1409 ق، ج‏2 ؛ ص: 604.

[14] شهید اول، محمد بن مکى، المزار فی کیفیة زیارات النبیّ و الأئمة علیهم السلام، (للشهید الأوّل)، 1جلد، مدرسه امام مهدى علیه السلام - قم، چاپ: اول، 1410 ق، ص: 11.

[15] فعلى هذه الرّوایة «قائما» حال عن أولی العلم، و إفراده على تأویل کلّ واحد و الإشعار بأنّ کلّ واحد منهم قائم به، لئلّا یتوهمّ أنّ القسط قائم بمجموعهم من حیث هو مجموع قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، 14جلد، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، سازمان چاپ و انتشارات - تهران، چاپ: اول، 1368 ش، ج‏3، ص: 55.

[16] نهج البلاغة: الخطبة 222، بحار الأنوار: ج 69 ص: 325  ح 39.

[17] شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، 1جلد، هجرت - قم، چاپ: اول، 1414 ق، ص: 50.


  • حمید رضا باقری