بسم الله الرحمن الرحیم
«تلخترین نوشته من» حکایت تلخترین مطالبی است که خواندهام، خاطراتی خواندنی اما تلخ از تاریخ کشاورزی و دامداری ایران و جنایات استعمارگران خارجی و نفوذیهای داخلی در تاراج سرمایههای این کشور، نوشتهای از «حیدر رحیمپور ازغدی».
"حیدر رحیمپور ازغدی" پدر یک شهید و پدر سخنران معروف "استاد رحیمپور" است، پیرمردی با اراده و نخبه در کشاوزی و دامداری، او قبل از انقلاب از بزرگترین تولیدکنندگان محصولات کشاورزی و دامی در کشور بوده است، کسی که حتی شاه زمینهای بسیاری برای آبادساختن و زیرکشت بردن به وی میدهد و مدتی نیز آمریکاییها در آمریکا چندصدهکتار زمین کشاورزی با تمام امکانات را به صورت رایگان به وی میدهند تا در آنجا کشاورزی کند.
تلخترین نوشته من پر است از حکایتهایی که دانستن آن برای همه ما لازم است تا بدانیم چه برسر این کشور آمده است و میآید و دولتهای استعمارگر چه جنایاتی که در اقصی نقاط مختلف دنیا انجام ندادند و چه جادوگران خونخواری هستند.
قسمتهایی از این کتاب:
من کوچک بودم. روزی درشکۀ مأمور خرید سوخت سفارت انگلستان به سرای پدرم که رئیس صنف بود آمد و گفت: ما فلان مقدار هیزم پسته میخواهیم. در آن ایام خرید هیزم پسته به خاطر عرضه بسیار هیزمهای باغی، اقتصادی نبود اما اشترداران بیکار بودند و این خبر خوش، آنان را به بیابانها فرستاد و هر روز هزاران اصله، درخت پسته کوهی را قلع و قمع میکردند و به سفارتخانه انگلستان میفروختند. سفارت، مازاد سوخت خود را به کارمندان خود اهدا و به رؤسای ادارات هم که بردگانش بودند سفارش میکرد تا میتوانید زغال سنگ که کربنش موذی است مصرف نکرده و کنده پسته که همه چیزش بهتر است، مصرف کنید. این جنایت تا روزگاری که مصدق قطع بوتههای پسته را ممنوع نکرده بود ادامه داشت! {...} لیکن پس از منع نیز دستهایی این جنایت را با رشوه دادن به دروازهبانان، تا آنجا ادامه دادند که جنگلهای پسته خراسان تبدیل به بیابان گردید و به بیدارگری دولت مصدق بود که دریافتیم، انگلستان با نابودی درختان پسته کوهی ما که بهترین و گرانترین گونه پسته است با ما چه کرده و با چه حیلهای جنگلهای درخت پسته را تبدیل به بیابانهای لم یزرع و کویر ساخته و مراتع را نابود گردانیده است!
«رحیمپور، حیدر، تلخترین نوشته من، چاپ اول، تابستان ۸۹، ص: ۱۱.»
وی در مورد برخی اقدامات آمریکا برای زمین زدن کشاورزی ما در جریان "اصلاحات ارضی" میگوید:
آنگاه که آمریکا مصمم به نابودی صادرات خشکبار ما گردید، سالی کشتی حامل خشکبار بازرگانان خراسان که عمدهترین صادرکنندگان خشکبار کشور بودند به بهانهای که هرگز مشخص نشد، چند روزی در دریا متوقف گردید و هنگامی به کشتی اجازه رفتن دادند که مدت بیمه کالا گذشته بود و چون محموله به آمریکا رسید مأموران بهداشت که از پیشتر به انتظار ورود کشتی بودند به سراغ کالا آمدند و با بازرسیای صوری فرمودند: مغزها فاسد گشته و دیگر قابل خوردن نیست! مغزهای تولید سال و درون جعبههای مهر و موم و کاغذ پیچ! و همه را به دریا ریختند و با چنین حقهای تجار صادر کننده خشکبار را ورشکست کردند.
و درد بزرگ اینکه آنان دیگر پول خرید خشکبار مازاد کشور را نداشتند و همینجا بود که دگربار روباه پیر، دلسوزانه به یاریشان آمده و به تبلیغات سوخت هیزم درختان زرد آلو و توت پرداخت و من شاهد بودم که مدیرکلهای ادارات، در لحظه، بهداشتی گشته و سوخت بیشتر ادارات فرهنگی با کنده توت و زردآلو گردید. آنگاه که صادراتی نداشتیم باغداران به اجبار درختان صدساله را قطع و به بازار میآوردند! چه در لحظه نرخ هیزم توت و زردآلو فزونی گرفت. از این رو درختانی را که هر اصله آنها خروراری محصول میداد به راهنمایی فرشته نجات قطع میکردند و هیزم میفروختند. پس از حمایت چنین فرشتهای دگربار سرویسهای مشترک اسرائیلیها و آمریکاییها به سراغ درختان گردو آمدند و هر درخت گردو از صدسال به بالا را هزار تومان که در آن روزگاه بهاء یک قطعه زمین شهری بود، خریدند و دلالان برای خرید پرسود درخت گردو، وجب به وجب کوهپایهها را میگشتند تا درختان گردو هم قلع و قمع گردید!
درختانی که اگر امروز میبود هر اصله از انها سالی دهمیلیون تومان گردو میداد.[عدد مذکور برای تاریخ ۱۳۸۹ش است] باغداران، سالها بعد دانستند دشمن با آنان چه کرده، لیکن پشیمانی بعدی سودی ندارد! از این رو فرزندانشان به پا خواسته و برای جبران خطای پدران، در پی کشت نهال گردو برآمدند با اینکه همه میدانند درختان گردوی ما تا بیست سالگی صغیرند و تا سیسالگی هم تولید چندانی ندارند ولی تا پانصد سالگی محصولشان هر روز بیشتر میشود بنابراین وامانده بودند که تا بلوغ درختان چه کنند؟
به پیشنهاد عمال غرب، به خرید نهالهای گردوی اسرائیلی برآمدند تا زودتر به حاصل نشیند و هر اصله را هزارتومان به بهاء کهن درختانی که پدرانشان فروخته بودند، میخریدند و میکاشتند! و امروزه دریافتهاند که محصول ده درخت گردوی اسرائیلی در حد یکی از درختان چندصد سالهای که به هزارتومان فروخته بودند نمیشد. « همان، ص: ۱۳.»
مطالب مرتبط:
مستند ویژه رد پای راکفلرها در کشاوزی ایران
دریافت
مدت زمان: 8 دقیقه 21 ثانیه
.................................................................................
قلبم از خواندن این مطالب درد گرفت!