شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۶۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام خمینی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

حضرت امام در مورد قدرت مردم تعبیری دارند که جز برای قدرت خداوند نمی‌توان از این تعبیر استفاده کرد: «قدرت لایزال مردم». ایشان بارها چه در نجف و چه بعد از پیروزی انقلاب از این تعبیر برای قدرت مردم استفاده می‌کنند. به طور مثال در ۱۰ آبان ۱۳۵۶ در نجف می‌فرمایند:

👈«نگویید ما اسلام را مى‏‌خواهیم، آخوند نمى‏‌خواهیم. شما بگویید اسلام را مى‏‌خواهیم، آخوند هم مى‏‌خواهیم. آخوند ملتفتِ- مثلًا- بعض مسائل سیاسى نیست؛ جمع بشوید دور آن آخوندى که مسائل سیاسى را نمى‏‌داند، یادش بدهید آن مسائل را تا او عمل کند تا ملت دنبالش باشد. تا بتوانید اجرا بکنید. اگر شما بخواهید خودتان باشید و منهاى آخوند، تا قیامت هم در زیر بار دیگران هستید. شما همه جمع بشوید، همه با هم باشید، همه برادر باشید، اینها را رد نکنید. این یک قدرت‏ لا یزال‏ است، این قدرت ملت است؛ شما این قدرت ملت را کنار نگذارید.» (صحیفه امام، ج‏ ۳، ص: ۲۴۷)

استفاده از این تعبیر یک بار و آن هم اتفاقی و از روی اشتباه لپی نیست بلکه در موارد مختلف دیگری نیز ایشان از این تعبیر استفاده می‌کنند. مانند: «هیچ قدرتى در مقابل قدرت‏ لا یزال‏ ملت نمى‏‌تواند پابرجا باشد.» (همان؛ ص ۴۶۵، همچنین، ص ۴۲۱ و ...)

امام در عمل نیز ثابت کرد در تمام برنامه‌ها و بحران‌هایی که انقلاب با آنها پیش رو بود، با اتکاء به قدرت مردم سخت‌ترین مشکلات به راحتی پشت سر گذاشته می‌شود. در شکست رژیم تا بن دندان مسلح پهلوی با اتکاء بر قدرت مردم، در کنترل کشور در اوضاع آشفته اول انقلاب با تشکیل کمیته‌های مردمی، در راهبری جنگ با تشکیل بسیج مردمی، در نهضت مسکن سازی، در جهاد سازندگی، کمیته امداد و... همه با همراهی و کمک کردم و با دست خالی اتفاقات خارق العاده‌ای رقم خوردند.

بعد از انقلاب نیز ما هر بحران و مشکلاتی از کرونا و سیل و زلزله گرفته تا بحران‌های سیاسی و اجتماعی، هرجا مردم آمدند پای کار به راحتی آن بحران‌های سخت مدیریت شد.

در قرآن نیز وقتی در مورد ارسال انبیاء برای برپایی عدالت سخن گفته می‌شود، فاعل و مجری عدالت را مردم قرار می‌دهد:

👈«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ».

تا اینجا عرض شد: حضرت امام برای قدرت مردم از تعبیر «قدرت لایزال» یعنی قدرتی که بی‌نهایت است و پایانی ندارد، قدرتی که هیچ قدرت دیگری مقابل آن نمی‌تواند پابرجا باشد، استفاده می‌کنند. ایشان در عمل نیز نشان دادند هرجا بر قدرت مردم اتکاء شد و مردم به میدان آمدند هر بحران و مشکلی، به راحتی پشت سر نهاده شد.

وقتی مردم اراده کردند دیگر کار تمام است، آن وقت است که قدرت خداوند برای تغییر به میان می‌آید و قدرت مردم به قدرت خداوند متصل می‌شود. تمام کار آن است که ما کاری کنیم که مردم اراده خیر و اصلاح کنند تا بتوانیم این قدرت پیوسته به قدرت لایزال الهی را در مسیر اصلاح عالم قرار دهیم.

حضرت امام در این رابطه می‌گویند:

👈 ««إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ‏ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ‏» یک واقعیتى است، و دستورى. واقعیت به این معنا که تغییراتى که در یک ملتى، یک قومى، حاصل بشود، این منشأ یک تغییرات تکوینى، تغییرات جهانى، تغییرات موسِمى مى‏‌شود. و دستور است به اینکه تغییراتى که شما مى‏‌دهید تغییراتى باشد که آن تغییرات دنبالش یک تغییراتى به نفع شما باشد.» (صحیفه امام ؛ ج‏ ۱۰؛ ص ۱۲۸)

وظیفه ما بیدار کردن ملت است، وقتی ملت بیدار شد و اراده اصلاح کرد، آنگاه این اراده کار خود را خواهد کرد و هر مشکلی را از میان برخواهد داشت. کاری که امام کرد نیز همین بیدار کردن ملت بود. ایشان در این رابطه می‌فرمایند:

👈 «وقتى که ملت ما بیدار شد، و به برکت اسلام بیدار شد، و خودش را تغییر داد، متحول شد؛ یعنى آن کسى که از یک پاسبان مى‏‌ترسید مقابل امریکا ایستاد، آن کسى که یک پاسبان وقتى مى‏‌آمد توى بازارش مى‏‌گفت ببندید مى‏‌بستند، بیرق بزنید مى‏‌زدند، هیچ براى خودشان قائل نبودند که یک چون و چرایى بکنند، ریختند توى خیابان‌ها و گفتند که «مرگ بر این شاه»! این تحول روحى بود. این تحولِ «ما بِأنْفُسِکُمْ». «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ‏ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ‏» تغییر دادید «ما بِأَنْفُس» خودتان را؛ یعنى آن حال پذیرش ظلم، متبدّل شد به حال عدم پذیرش. یک حالِ اینکه دیگر زیر بار این ظلم نمى‏‌خواهیم برویم. این طور که شد، تأیید کرد خداى تبارک و تعالى‏» (صحیفه امام ؛ ج‏ ۱۰؛ ص۱۳۰)

جنگ و جهاد اصلی امروز جنگ روایت و تبیین است، جنگی که یک طرف آن تلاش دارد با تبیین مردم را بیدار کند تا اراده خیر و اصلاح کنند و یک طرف آن تلاش دارد مردم را به انحراف و اشتباه بیاندازد تا مردم اراده‌ای در مقابل اصلاح واقعی کنند.

تا اینجا عرض شد حضرت امام قدرت مردم را یک قدرت بی‌نهایت که هیچ قدرتی یارای مقابله با آن را ندارد می‌دانند و در قسمت دوم نیز به چرایی آن یعنی پیوستن قدرت الهی به اراده مردم و لزوم تلاش برای به میدان آوردن اراده مردم برای اصلاح امور سخن گفته شد.

هرگاه مردم بیدار شدند و اراده آنها به میدان آمد، تومار فتنه‌ها و طاغوت‌ها در هم پیچیده شد. عبور انقلاب اسلامی نیز از صحنه مشکلات مختلف از ابتدای انقلاب بر پایه بیداری مردم بوده است بیداری که به واسطه تبیین یا تلنگرهایی رخ داد، تلنگری که مردم بعد از سخنرانی رهبری در نماز جمعه در فتنه ۸۸ خوردند یا بعد از به آتش کشیده شدن پرچم امام حسین(علیه السلام) یا تلنگری که مردم بعد مقاله توهین آمیز علیه امام در ۱۹ دی ۱۳۵۶ خوردند! یا بیداری که مردم بعد از به نیزه رفتن سر اباعبدالله خوردند! گاهی بیداری مردم به واسطه کار تبیینی مستمر است و گاهی به واسطه یک تلنگر.

کار انبیاء و اولیاء خدا همیشه همین بیدار کردن مردم بوده و هست «حَتَّى یَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ خَیْبَةِ الضَّلَالَة» اما به چه طریقی؟ قرآن طریق آن را مشخص کرده است: «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ‏ الَّتی‏ کانَتْ عَلَیْهِم‏» (الاعراف: ۱۵۷) با برداشتن بارها و تکالیف سنگینی که جهل و بدعت بر دوش آنها نهاده و زنجیرهایی که بر دست و پای آنها زده شده است. وقتی این زنجیرها برداشته شد و مردم بیدار شدند، فطرت الهی آنها بقیه کار را می‌کند.

حضرت امام حتی نسبت به مردم غیر مسلمان دیگر کشورها نیز اساس کار را همین روش می‌گذارند و می‌فرمایند:

👈«باید اساس را مردم و فکر مردم قرار داد و باید به فکر مردم بود، نه دولت‌ها؛ زیرا مردم و توده‏‌ها با حق موافقند؛ [...] ما در جهت تبلیغات تقریباً صفر بوده‏‌ایم. باید علاوه بر سفرهاى رسمى، سفرهاى غیر رسمى هم بنماییم تا دنیا را بیدار کنیم. اگر بخواهیم انقلاب را صادر کنیم، باید کارى کنیم که مردم‏ خودشان‏ حکومت‏ را به دست گیرند تا مردم- به اصطلاح- طبقه سه روى کار بیایند.» (صحیفه امام ؛ ج‏ ۱۵؛ ص۳۰۷.)

وقتی مردمی بیدار شدند و بندهای تحمیلی طاغوت از دست و پای آنها باز شد، آنها خود به خود و بر اساس فطرت الهی و خدا جویشان «فِطْرَتَ اللّه الّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها(روم: ۳۰)» به خیل مومنان خواهند پیوست، بر این اساس که خداوند ایمان را محبوب آنها قرار داده است «حبّب إلیکم الإیمان و زیّنه فی قلوبکم (حجرات: ۷)» به سوی دین و احکام الهی خواهند آمد. (برای اطلاع بیشتر ر.ب: حدیث یازدهم از کتاب چهل حدیث حضرت امام) کافی است ما مانع شویم «جهنّمی‌ها مردم را با زور و فریب، جهنّمی کنند. (بیانیه گام دوم)» آنگاه مردم بر اساس فطرت خود با اتصال به قدرت لایزال الهی بقیه راه را خواهند رفت و خواهیم دید هیبت و شوکت پوشالی طاغوت چگونه به یکباره فروخواهد ریخت.

پی نوشت:

📌 یکی از ضعف‌های دولت آقای رئیسی که حالا بعد از این متن اهمیت توجه به آن بیشتر مشخص می‌شود تکیه نکردن به مردم و محور نبودن مردم است.

📌 متاسفانه دولت در عمده کارهای خود بنا دارد صرفا با کار کارشناسی و جهادی مسائل مملکت را حل کند اما تا وقتی برنامه ریزی دولت در اقتصاد و فرهنگ و... به شکلی نباشد که مردم صحنه گردان اصلی باشند مشکلات او حل نخواهد شد. دولت در امور مختلف خود باید به مردم به عنوان راه‌حل بنگرد و نه مسئله.
..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

دوست طلبه‌ای داشتم که روحیه بسیار فداکار و زحمت کشی داشت، در ایام کرونا شبانه روز مشغول خدمت و فعالیت اجتماعی بود. یک بار که با هم خصوصی صحبت می‌کردیم از سوء مدیریت و مفاسد مسئولین دولت روحانی می‌گفت و از اینکه هیچ کاری از دستش برنمی‌آید خیلی ناراحت بود. با بغض و خشم می‌گفت من حاضرم به ته جهنم بروم ولی کاری کنم که این مسئولین فاسد رسوا شوند، حق این مسئولین ظالم و فاسد کف دست آنها گذاشته شود.

 

به او گفتم ما باید خودخواهی موحدانه داشته باشیم، امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌گوید: «من مى‏‌دانم شما چه مى‏‌خواهید و هم مى‏‌دانم که این کجروى شما را چه چیز درست مى‏‌کند، ولى من سامان یافتن وضع شما را به قیمت تباهى وضع خودم نمى‏‌خرم.»

👈«لَا أَشْتَرِی صَلَاحَکُمْ بِفَسَادِ نَفْسِی‏.»

 

قرآن می‌گوید: «حواستان به خودتان باشد به خودتان بپردازید آن کسی که گمراه شده است، به شما زیانی نمی‌رساند.»

👈«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ‏ أَنْفُسَکُمْ‏ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُم‏ (المائده:۵)»

در روایات اهل بیت(علیهم السلام) این آیه را در کنار امر به معروف و نهی از منکر ذکر می‌کنند تا کسی به انحراف نرود و فکر کند منافاتی با امر به معروف و نهی از منکر دارد اما تحریف کنندگان دین آیه را به نحویی تفسیر می‌کنند که مقابل امر به معروف و نهی از منکر قرار گیرد.

منظور از آیه ملاک بودن رشد خود انسان در اعمال است و انحراف دیگران وقتی تقصیری از ما نیست هیچ اهمیتی ندارد و  نه مسئولیم و نه ضرری برای ما دارد.

 

همسر امام خمینی(ره) نقل می‌کنند که امام بارها می‌گفت: «من هیچ چیز را بر وظایف عبادی و درسم ترجیح نمی‌دهم» (ثقفی، علی، بانوی انقلاب خدیجه‌ای دیگر، ص: ۷۴) در بحران‌های مختلف انقلاب امام ثابت کردند که فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی ایشان هیچ کدام مانع انجام عبادی و تقیدات ایشان نشد. در روز جمعه در نوفل لوشاتو با خبرنگاران خارجی که برای مصاحبه با ایشان اجتماع کرده بودند تا اخبار انقلاب و صحبت‌های ایشان را به جهان مخابره کنند، مصاحبه نمی‌کنند وقتی اطرافیان علت را جویا می‌شوند، می‌گویند: «من غسل جمعه دارم». در روز معرفی دولت موقت با وجود اجتماع عظیم و حساسیت نصب دولت موقت وقتی کار طول می‌کشد و به اذان ظهر نزدیک می‌شود، بی‌توجه به همه مناسبات به آقای هاشمی می‌گویند شما بمان و برنامه را ادامه بده و احکام دولت موقت را به آنها بده، من باید برای مقدمات نماز آماده شوم و جلسه را ترک می‌کنند.

 

بهترین خودخواهی، خودخواهی موحدانه است و در واقع خداخواهی است، دغدغه توجه خدا به خودت و مسئولیت خودت مقابل خداوند را داشتن و بس.
 

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

شاید برای نسل جوان حوزه مشخص نباشد که چرا امام در منشور روحانیت می‌گویند: «خون‏ دلى‏ که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هر گز از فشارها و سختی‌هاى دیگران نخورده است.» امام در همان منشور روحانیت، اشاره‌ای به این مطلب می‌کنند که این جماعت چه تفکرات اشتباهی را به اسم دین به خورد جامعه می‌دهند و با نسخه اسلام آمریکایی خود راه را برای شناخت اسلام ناب می‌بندند.

 

ایشان در سخنرانی ۲۹ بهمن ۱۳۵۶به مناسبت «کشتار ۱۹ دی قم» به برخی از شبهات این جماعت اشاره می‌کنند:

👈«اگر خود حضرت صاحب- سلام اللَّه علیه- مقتضى بدانند خوب خودشان تشریف بیاورند»! یکى از علما این جورى مى‏‌گفت- خدا رحمتش کند- که «من که دلم بیشتر نسوخته به اسلام از حضرت صاحب- سلام اللَّه علیه؛ خوب ایشان هم که مى‏‌بینند این را، خود ایشان بیایند؛ چرا من بکنم»! ... اسلام اینها را نمى‏‌پذیرد. ... اینها مى‏‌خواهند از زیر بار در بروند. یک چیزى درست مى‏‌کنند، دو تا روایت از این طرف از آن طرف مى‏‌گردند پیدا مى‏‌کنند که خیر، با سلاطین مثلًا بسازید، دعا کنید به سلاطین. این خلاف قرآن است. ... اگر صد تا همچو روایتٔ‌هایى بیاید، «ضربِ به جِدار» مى‏‌شود.  خلاف قرآن است، خلاف سیره انبیاست. با اینکه روایتى نیست. شما وقتى ملاحظه مى‏‌کنید آن همه روایاتى که ... اگر مایل باشى که زنده باشد این سلطان، تو هم با او محشورى. مسلمان مگر مى‏‌شود مایل باشد به اینکه یکى زنده باشد و ظلم کند، آدم بکشد؟ رابطه داشته باشد با یک کسى که آدم مى‏‌کشد، عالِم مى‏‌کشد ... مسلمان اگر بخواهد اهتمام به امور مسلمین نداشته‏ باشد که مسلمان [نیست‏]؛ لَیْسَ بِمُسْلِمٍ؛ «مَن اصبحَ و لَمْ یَهْتَمَّ بامورِ المُسلمینَ فَلَیسَ بمُسلِمٍ.» هى هم بگو لا اله الا اللَّه، مُسْلم نیست این طور. اسلام آن است که به درد مسلمین بخورد؛ مسْلم آن است که به درد مسلمین بخورد، برسد به درد مسْلم که آقا کشتند جوان‌هاى ما را. ما بى‏‌تفاوت باشیم؟ کشتند علماى ما را، ما بى‏‌تفاوت باشیم؟ کشتند مؤمنین و مسلمین را، ما بى‏‌تفاوت باشیم؟ »

📝 صحیفه امام ؛ ج‏ ۳؛ ص۳۳۹- ۳۴۱.

 

👈«در بین ما هم اشخاصى هستند که [مى‏‌گویند] «اولو الامر» هر چه، هر زهر مارى مى‏‌خواهد باشد، باید ما از او اطاعت کنیم! «اولو الامر» است! «اولو الامر» یعنى زورگو؟! با زورگو نباید حرف زد.

خب، پس چرا امام حسن(ع) مخالفت کرد؟ چرا امام حسین(ع) مخالفت کرد با «اولو الامر»، آن وقت که «اولو الامر» عبارت از یزید بود؟

«تُؤْتِی الْمُلْکَ‏»  یکى از آخوندها به من نوشته بود- چند سال پیش از این- که شما مخالفت چرا مى‏کنید با او؛ «تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ؛» خداوند هر کس را مى‏‌خواهد [سلطنت مى‏‌دهد]، این‏ مملکت را خدا داده [به او]؛ من جواب او را که ندادم، قابل جواب نبود اما این تکذیب قرآن است. مگر فرعون را کس دیگر مُلْک به او داده بود؟ آن هم خدا به او داده بود، پس چرا موسى(ع) رفت با او مخالفت کرد؟ مگر نمرود را کسى دیگر به او اعطاى مُلْک کرده بود؟ آن هم از طرف خدا است، پس چرا ابراهیم(ع) مى‏‌رود با او مخالفت مى‏‌کند؟ چرا پیغمبر(ص) مخالف است؟ چرا حضرت امیر(ع) با معاویه؟ خب معاویه هم در آنجا یک «اولو الامرى» است براى خودش. خب، بعد از آن چرا امام حسن(ع) با او مخالفت کرد؟ امام حسن(ع) پدر معاویه را درآورد. امام حسین(ع) چرا پا شد با چند نفر از عیالاتش رفت؛ با پنجاه- شصت نفر راه افتاد رفت آنجا مخالفت «اولو الامر» کرد. این حرف‌ها حرف‌هاى نامربوط است. آن «اولو الامر»ى که پهلوى خدا و رسول قرار مى‏‌گیرد باید پهلوى خدا و رسول(ص) باشد. باید مثل خدا و رسول(ص)- بلاتشبیه- یعنى ظِلّ خدا و رسول(ص) باید باشد. حکومت سلطان اسلام «ظلّ اللَّه» است. معنى «ظل» این است که حرکتى ندارد خودش، حرکت به حرکت اوست: سایه آدمْ خودش که حرکتى ندارد؛ هر حرکتى آدم مى‏‌کند سایه هم، دستش را این جور مى‏‌کند، سایه هم همان طور. «ظلّ اللَّه» این است؛ آن کسى را که اسلام به «ظلّ اللّهى» شناخته است، این است که از خودش یک چیزى مایه نگذارد، به تَبَع احکام اسلام حرکت بکند، حرکتْ حرکت تَبَعى باشد.»

📝 صحیفه امام، ج‏ ۳، ص: ۳۴۸.

 

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

⁉️ از جمله اشکالاتی که مخالفان جمهوری اسلامی زیاد تکرار می‌کنند اینکه امام خمینی در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ در بهشت زهرا گفته‌اند:

👈«یک‏ ملتى‏ تمامشان‏ رأى دادند که یک نفرى سلطان باشد؛ بسیار خوب، اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رأى آنها براى آنها قابل عمل است. لکن اگر یک ملتى رأى دادند- و لو تمامشان- به اینکه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقى [است؟] ملتِ پنجاه سال پیش از این، سرنوشت ملتِ بعد را معین مى‏‌کند؟ سرنوشت هر ملتى به دست خودش است.»

(صحیفه امام ؛ ج۶؛ ص۱۱ )

⁉️ می‌گویند بنا به این حرف امام، امروز پس از ۴۰ سال باید دوباره از نسل جدید نظرخواهی شود که آیا شما جمهوری اسلامی را می‌خواهید یا خیر؟ بر مبنای این کلام امام، می‌پرسیم مردم ۴۴ سال قبل چه حقی داشته‌اند سرنوشت امروز ما را تعیین کنند؟

در پاسخ این اشکال باید گفت مبنا و نظرات امام را باید در همه سخنانشان دید نه اینکه فقط همین تک جمله را معیار قرار داد و ای کاش لااقل برای فهم همین تک جمله نیز به دیگر قسمت‌های همان سخنرانی توجه می‌شد.

از جمله مطالبی که در سخنرانی‌ها و مکتوبات امام قبل و بعد از انقلاب مکرر مورد اشاره قرار گرفته است، ملاک بودن و مقدم بودن احکام اسلام نسبت به هر حکم و نظر دیگری است.

ایشان از همان ابتدای مبارزات در سال ۱۳۴۱ وقتی علیه قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی سخن می‌گویند، می‌فرمایند:

👈«ما از طریق «ألْزِموُهُمْ بِما ألْزَموُا عَلَیْهِ أنْفُسَهُمْ» با ایشان بحث مى‏‌کنیم، نه اینکه قانون اساسى در نظر ما تمام باشد بلکه اگر علما از طریق قانون صحبت کنند، براى این است که اصل دوم متمم قانون اساسى، قانون خلاف قرآن را از قانونیت انداخته است. «و الّا ما لَنا و الْقانوُنَ» ماییم و قانون اسلام؛ علماى اسلامند و قرآن کریم؛ علماى اسلامند و احادیث نبوى؛ علماى اسلامند و احادیث ائمه اسلام. هر چه موافق دین و قوانین اسلام باشد ما با کمال تواضع گردن مى‏‌نهیم و هر چه مخالف دین و قرآن باشد- و لو قانون اساسى باشد، و لو الزامات بین المللى باشد- ما با آن مخالفیم.»

(صحیفه امام ؛ ج‏ ۱؛ ص۱۱۶)

تقدم احکام اسلام بر هر اراده و خواست دیگر، از مبانی اصلی هر مسلمانی است که اگرچه نیاز به تصریح ندارد اما در موارد متعددی مورد اشاره حضرت امام قرار گرفته است؛ به طور مثال ایشان در همان ابتدای پیروزی انقلاب در ۴ خرداد ۱۳۵۸ می‌فرمایند:

👈 «آزادى معنایش این نیست که بنشینید برخلاف اسلام صحبت کنید؛ آزادى در حدود قانون است. دین کشور ما اسلام است؛ آزادى در حدود این است که به اسلام ضرر نخورد. قانون اساسى ما دین را اسلام مى‏‌داند.»

(صحیفه امام ج ۷، ص ۴۸۷)

از جمله احکام اسلام نیز که بارها در مکتوبات و بیانات حضرت امام به آن اشاره شده است، لزوم تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی و حفظ آن است.

ایشان در همان سخنرانی ۱۲ بهمن که  می‌فرمایند «سرنوشت هر ملتى به دست خودش است»، می‌گویند:

👈«دولتى که ما مى‏‌گوییم، دولتى است که متکى به آراى ملت است؛ متکى به حکم خداست... بر همه ما واجب است که این نهضت را ادامه بدهیم تا آن وقتى که اینها ساقط بشوند و ما به واسطه آراى مردم، مجلس سنا درست بکنیم؛ و دولت اول را- دولت دائمى را- تعیین بکنیم.»

هر سخنی از حضرت امام حتی اگر به اصل آن سخنرانی ۱۲ فروردین نیز مراجعه نکنیم بر این مبنا است که خواست و اراده مردم در طول اراده الهی اعتبار دارد و نه در صورت تقابل با آن.

اگر به سخنرانی ۱۲ فروردین حضرت امام مراجعه کنیم، این سخنرانی در فضای مجادله و اسکات خصم بر مبنای پذیرفته شده مخاطب است. زمانی که همچنان دولت ملی‌گرا و به ظاهر قانون‌مدار بختیار بر سر کار است، ایشان با این دولت احتجاج می‌کنند: بر فرض اینکه قانون اساسی ملاک باشد دولت پهلوی و رژیم سلطنتی خلاف قانون اساسی و حکم عقل و حقوق بشر است!

ایشان در ابتدای سخنرانی می‌فرمایند:

👈 «ملت ما چه مى‏‌گفتند که مستحق این عقوبات شدند. ملت ما یک مطلبش این بود که این سلطنت پهلوى از اول که پایه گذارى شد بر خلاف قوانین‏ بود. آنهایى که در سن من هستند مى‏‌دانند و دیده‏‌اند که مجلس مؤسسان که تأسیس شد، با سرنیزه تأسیس شد. ملت هیچ دخالت نداشت در مجلس مؤسسان. مجلس مؤسسان را با زور سرنیزه تأسیس کردند، و با زورْ، وکلاى آن را وادار کردند به اینکه به رضاشاه رأى سلطنت بدهند. پس این سلطنت از اول یک امر باطلى بود؛ بلکه اصل رژیم سلطنتى از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلى است و خلاف حقوق بشر است.»

(صحیفه امام، ج ۶، ص: ۱۰ -۱۱)

سپس ایشان در ادامه در همین فضای گفتگو بر مبانی مخاطب و اسکات خصم، به این نقد جدید می‌پردازند که حتی اگر هم پهلوی بر اساس قانون و با رای مردم به قدرت رسیده بود، مردم آن زمان حق تعیین تکلیف برای مردم امروز را نداشتند:

👈 «فرض مى‏‌کنیم که یک ملتى تمامشان رأى دادند که یک نفرى سلطان باشد؛ بسیار خوب، اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رأى آنها براى آنها قابل عمل است. لکن اگر یک ملتى رأى دادند- و لو تمامشان- به اینکه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقى [است؟]...»

حضرت امام بعد از این عبارات مجددا می‌فرمایند:

👈«ما فرض مى‏‌کنیم که این سلطنت پهلوى، اول که تأسیس شد، ما فرض مى‏‌کنیم که به اختیار مردم بود و مجلس مؤسسان را هم به اختیار مردم تأسیس کردند، این اسباب این مى‏‌شود که- بر فرض اینکه این امر باطل صحیح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد؛ آن‏ هم بر آن اشخاصى که در آن زمان بودند. و اما محمدرضا سلطان باشد بر این جمعیتى که الآن بیشترشان- بلکه الّا بعضِ کم، بعض قلیلى از آنها- ادراک آن وقت را نکرده‏‌اند، چه حقى داشتند ملت در آن زمان سرنوشت ما را در این زمان معین کنند؟ بنا بر این سلطنت محمدرضا اولًا که چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تأسیس شده بود، مجلس غیر قانونى است، پس سلطنت محمد رضا هم غیر قانونى است. و اگر سلطنت رضا شاه فرض بکنیم که قانونى بوده، چه حقى آنها داشتند که براى ما سرنوشت معین کند؟ هر کسى سرنوشتش با خودش است. مگر پدرهاى ما ولىّ ما هستند؟»

استناد به این عبارات حضرت امام مثل استناد به کلام حضرت ابراهیم(ع) می‌باشد که ایشان گفته است، این ستاره پروردگار من است! (۷۶ انعام) یا آن بت بزرگ دیگر بت ها را شکسته است! (۶۳ انبیاء)

آنچه مبنای اصلی حضرت امام است اینکه ولىّ ما خداوند است و تکلیف ما قبل از تشکیل حکومت اسلامی دعوت مردم برای تشکیل آن است و پس از تشکیل آن نیز تلاش برای پیاده سازی اهداف اسلام مانند بسط عدالت و رفاه اجتماعی و تلاش برای حفظ حکومت است؛ همانطور که حضرت امیر(ع) به زور خود را بر مردم حاکم نکرد، اما پس از تشکیل حکومت تا جای ممکن برای بسط عدالت و حفظ حکومت تلاش نمود و چنین نبود که دائما حکومت اسلامی را به رفراندوم بگذارد که حالا که ولایت من و حکومت اسلامی را پذیرفتید آیا همچنان من را می‌خواهید؟ تا در آن شرایط سخت مقاومت با دسیسه‌های رنگارنگ معاویه و جنگ تبلیغاتی او حکومت خود را به دست خود ساقط نماید
 

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

آخوند سیاسی

وقتی با جماعت غرب‌زده یا به اصطلاح روشنفکر تعامل داشته باشی، روحانی خوب را روحانی می‌دانند که سرش به کارش است، همه‌اش دنبال کارهای خیریه، مسجد، نماز و روزه و احکام است.

تا بفهمند اظهار نظر سیاسی می‌کنی و در مورد مسائل کلان مدیریت کشور فکر می‌کنی و حرف می‌زنی، می‌گویند آخر آخوند را چه به این حرف‌ها؟!

بعد همین جماعت که آخوند خوب را آخوند غیر سیاسی می‌دانند به اصل آخوندی که می‌رسند می‌گویند شما چه فایده‌ای برای جامعه دارید؟ چرا کار نمی‌کنید؟ مسجد داری و مسئله گفتن هم شد کار؟

📌خلاصه حرفشان این می‌شود: «آخوند خوب آخوند غیر سیاسی است و آخوند غیر سیاسی هم که فایده‌ای برای اجتماع ندارد»!

 

مطمئنا آن کارهایی که آنها بی‌فایده می‌دانند، بسیار بافایده و مهم و از مهم‌ترین وظایف روحانیون نیز هست اما روحانی که فقط آنها را داشته باشد روحانی کاملی نیست و پا جای پای انبیاء و اهل بیت علیهم السلام نگذاشته است.

 

در زیارت‌های مختلف اهل بیت (ع) به آنها با تعبیر «سَاسَةَ الْعِبَادِ» به معنای سیاست‌مدارترین بندگان خدا سلام و درود می‌فرستیم!

در روایت است: «إنّ بنی إسرائیل یسوسهم‏ أنبیاؤهم، أی یتولّى امورهم کما یفعل الامراء والولاة بالرعیّة» سیاست بنی اسرائیل بدست انبیاء آنها بود یعنی سرپرستی امور آنها را می‌کردند مثل مقام پادشان و حاکمان.

 

از امام صادق(ع) روایت است آنگاه که خداوند پیامبر خود را به بهترین و کامل‌ترین شکل ممکن تربیت کرد و به او گفت تو بر اخلاقی بزرگ هستی، سپس امر دین و امت را او به سپرد تا سیاست عباد را بدست گیرد و گفت آنچه رسول می‌گوید را انجام دهید و آنچه نهی می‌کند ترک کنید و رسول‌الله محکم و موفق و حمایت شده از روح القدس بود و لغزش و خطایی در چیزی از آنچه سیاست خلق را می‌کرد نداشت.

👈«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِیَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَکْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ- «إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ (قلم ۴)‏» ثُمَّ فَوَّضَ إِلَیْهِ أَمْرَ الدِّینِ وَ الْأُمَّةِ لِیَسُوسَ عِبَادَهُ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ- «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا (حشر -۷)» وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَیَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ لَا یَزِلُّ وَ لَا یُخْطِئُ فِی شَیْ‏ءٍ مِمَّا یَسُوسُ‏ بِهِ الْخَلْق‏.»
 

🎙امام خمینی(ره) می‌فرمایند:

👈«سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد، و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزى که صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیاست.

 

دیگران این سیاست را نمى‏توانند اداره کنند. این مختص به انبیا و اولیاست و به تبع آنها به علماى بیدار اسلام. و هر ملتى علماى بیدارش در زمانى که آن ملت نبیشان بوده است.

 

اینکه مى‏گویند شما دخالت در سیاست نکنید و بگذارید براى ما، شماها سیاستتان، سیاست صحیحتان هم یک سیاست حیوانى است. آنهایى که فاسدند، سیاستشان سیاست شیطانى است. آنهایى که صحیح راه مى‏برند باز سیاستى است که راجع به مرتبه حیوانیت انسان، راجع به رفاه این عالم، راجع به حیثیاتى که در این عالم هست راه مى‏برند. لکن انبیا، هم این عالم را و هم آن عالم را- و اینجا راه است براى آنجا- اینها هدایت مى‏کنند. مردم را به این راه و آنچه که صلاح ملت است، صلاح جامعه‏ است. اینها آنها را به آن صلاح دعوت مى‏کنند. و صلاح مادى و معنوى از مرتبه اوّل تا آخرى که انسان مراتب کمال دارد.

 

سیاستمداران اسلامى، سیاستمداران روحانى، انبیا- علیهم السلام- شغلشان‏ سیاست‏ است‏. دیانت؛ همان سیاستى است که مردم را از اینجا حرکت مى‏دهد و تمام چیزهایى که به صلاح ملت است و به صلاح مردم است. آنها را از آن راه مى‏برد که صلاح مردم است که همان صراط مستقیم است

👈صحیفه امام، ج‏ ۱۳، صص: ۴۳۲ - ۴۳۳

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در هر دو تقریر عقلی و نقلی ولایت فقیه، اولین سوال این است که چه کسی حق ولایت و حکومت دارد؟

📝 در پاسخ به این سوال، مثلا حضرت امام(ره) می‌فرمایند عقلا حق تصرف، ولایت و حاکمیت متفرع بر مالکیت است و مالکیت حقیقی متفرع بر خالقیت است، بنابر این از این جهت که تنها خداوند خالق ماست، تنها او مالک ما است، پس تنها او بر ما حق ولایت و تصرف دارد، حتی خود ما نیز بر جان، بدن و اموال خودمان ولایتی مستقل از خداوند نداریم، چون مالک حقیقی آنها نیستیم.

📝 ما اگر مالک اموال خودمان نیز حساب می‌شویم اعتبارا و در مقابل دیگر افراد اجتماع است که حق تصرف در اموال ما، به آنها داده نشده است و ممکن است خداوند که مالک حقیقی ما و اموال ما است، در برخی موارد بدون اذن ما حق تصرفی برای غیر ما، در اموال ما ثابت کند، مثلا به پدر یا همسر یا فرزند یا برادرزاده ما یا حاکم جامعه اجازه دهد به نحو خاص و در موارد خاصی در اموال ما تصرف کنند.

📝 در آیه ۳۳ سوره نور در مورد آزاد کردن عبدهایی که توان اداره خود را دارند و می‌خواهند با قرارداد مکاتبه آزاد شوند آمده است:

👈«وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ‏ اللَّهِ‏ الَّذی آتاکُم‏»

به آنها اموالی دهید و دقت داشته باشید که این اموال شما اصالة مال خداست و بالعرض در اختیار شما قرار گرفته است و صاحب اصلی آن خداست.

📝 در آیه ۶ احزاب خداوند ولایتی بالاتر از ولایت خودمان را برای پیامبر بر اموال و جان‌هایمان قرار می‌دهد.

👈«النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»

نتیجه این حکم اختیار پیامبر در فرستادن دیگران به جهاد، تعیین خمس و حقوق مالی و دیگر تصرفات و احکام از این دست است.

👈تعبیر «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّه‏» که در آیات مختلفی آمده است، به معنی انحصار حق حکم و فرمان دادن در همه زمینه‌ها برای خداوند، شاهدی دیگر بر حکم عقلی مذکور است.

⁉️ وقتی به حکم عقل و نقل برای ما ثابت شود حق ولایت و حاکمیت جز برای خداوند ثابت نیست، اصل بر عدم حق ولایت و حکومت غیر خداوند بر مخلوقات و از آن جمله بندگان گذاشته می‌شود و سپس این سوال مطرح می‌شود که چه کسانی به واسطه اذن خداوند در طول ولایت الهی حق ولایت و حاکمیت پیدا می‌کنند؟

پاسخ این سوال در آیات مختلفی داده شده است:

📝به طور مثال در آیه ۵۵ سوره مائده مقام ولایت بر مردم را منحصر در خداوند و نبی مکرم و امیرالمؤمنین (علیهما الاسلام) می‌کند:

👈«إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ‏»

سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده‏‌اند همان‏ها که نماز را برپا مى‏‌دارند، و در حال رکوع، زکات مى‏‌دهند.

همه مفسران اجماع دارند که این اوصاف، در شأن امیرالؤمنین(ع) نازل شده است.

📝 نتیجه این انحصار این است که هر نوع ولایتی چه فردی و یا اجتماعی، برای فقیه یا دموکراسی جمعی یا مؤمنین و... و حتی برای امام معصوم غیر از امیرالمؤمنین باید به اذن رسول و امیرالمؤمنین (علیهما الاسلام) و در طول آنها باشد و در غیر این صورت باطل است و حق ولایت ندارند.

📝 در آیه ۲۶ سوره مبارکه صاد می‌فرماید:

👈«یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ».

با توجه به این آیه حکم کردن از متفرعات خلافت الهی است و غیر از خلفیه الهی در منصب قضاوت یا حاکمیت بر اجتماع حق حکم کردن ندارد.

📝 در آیه ۵۹ سوره مبارکه نساء در مقام بیان اینکه از چه کسانی باید اطاعت کرد، می‌فرماید از خداوند و رسول او و اولی الامر اطاعت کنید، یعنی همه اطاعت‌های شما باید به یکی از این سه مورد برگردد.

👈«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی‏ الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً»

📝علاوه بر آیات مختلف قرآن همچنین روایات مختلفی نیز در همین رابطه وجود دارد، به طور مثال در روایت است:

👈«اتّقوا الحکومة؛ فإنّ الحکومة إنّما هی للإمام العالم بالقضاء، العادل فی المسلمین؛ لنبیّ، أو وصیّ نبی‏»

حال که انحصار حق حکم دادن و ولایت برای خداوند و در طول او برای نبی و وصی او ثابت شد، باید برای خروج از این اصل و اثبات جواز حکومت برای غیر نبی یا وصی، دلیل معتبر داشت و اینجاست که دو قسم دلیل عقلی و نقلی برای اثبات ولایت برای فقیه در طول نبی و وصی نبی مطرح می‌شود.

🔗(جهت اطلاع بیشتر ر.ب: امام خمینی، الاجتهاد و التقلید، ص ۱۹ و آیت الله سید کاظم حائری، أساس الحکومة الإسلامیة، ص: ۶۵‌)

تا اینجا مشخص شد حق ولایت، تصرف و حکومت منحصرا برای خداوند وجود دارد و با توجه به انحصار مذکور، اصل عدم ولایت برای غیر خداوند ثابت می‌شود و به واسطه اذن خداوند، نبی و وصی نبی از این اصل خارج شده‌اند و حق ولایت و تصرف در امور بندگان برای آنها ثابت شده است و برای غیر آنها اثبات هر نحو از ولایت و حکومت نیازمند دلیل معتبر است.

بنابر اصل مذکور اگر کسی برای فقیه یا فرد منتخب از دموکراسی یا هرکس دیگر هر نحو از حق ولایت و تصرف را قائل باشد، بایست دلیلی معتبر از منظر شرع در اثبات آن ولایت در طول ولایت الهی عرضه کند و در غیر این صورت ولایت او مصداقی از ولایت طاغوت در مقابل ولایت الله است.

در این راستا برای اثبات ولایت برای فقیه در زمان عدم دسترسی به نبی و وصی، دو دسته دلیل عقلی و نقلی ذکر شده است که دو تقریر حداکثری یا همان مطلقه و حداقلی یا همان حسبه را دارند.

🔻 برخی از فقها که حضرت امام نیز از جمله آنها هستند هم در دلیل عقلی و هم در دلیل نقلی برای فقیه ولایت مطلقه یعنی همان مقام ولایت ظاهری نبی مکرم اسلام و امیرالمؤمنین (علیهما السلام) را ثابت می‌کنند.

🔻برخی در دلیل عقلی ولایت حسبه و در دلیل نقلی ولایت مطلقه را می‌پذیرند.

🔻برخی نیز تنها دلیل عقلی را برای موارد حسبه می‌پذیرند و ادله نقلی را رد می‌کنند و در ادامه به مهم‌ترین محل اختلاف هر گروه اشاره خواهم کرد.

در تقریر عقلی اثبات ولایت از طریق دلیل حسبه، یعنی اموری که قطعا شارع راضی به تعطیل آن امور نیست، جواز سرپرستی قدر متیقن از این امور برای فقیه اعلم و عادل از اصل عدم جواز ولایت و حاکمیت غیر خداوند خارج می‌شود، چرا که یقین داریم کسی باید این امور را سرپرستی کند و شارع راضی به اهمال در آنها نیست و قدرمتیقن کسی که جواز سرپرستی برای او وجود دارد فقیه عادل است و در مرتبه بعد از فقه نیز این مسئولیت بر عهده عدول مؤمنین قرار می‌گیرد.

این حد از ولایت را برای فقیه عادل و در نبود او برای عدول مؤمنین، همه می‌پذیرند اما اینکه دایره امور حسبه چقدر است؟ مورد اختلاف است و ممکن است برخی فقها قلیلی از مسائل و برخی تقریبا اکثر مسائل مورد ابتلاء اجتماع را جزو این دایره بدانند اما اختلاف در مصداق است.

🔻 در تقریر عقلی دوم از کسانی چون حضرت امام برای اثبات ولایت برای فقیه، خود مقام ولایت و حاکمیت بر اجتماع از شئون تعطیل ناپذیر نبی و وصی دانسته می‌شود که خداوند در هیچ شرایطی راضی به تعطیل آن نیست و با توجه به اینکه امور سلطانی اعم از امر قضا و وضع قوانین و حفظ نظام کشور و جامعه از اهم امور مرتبط با حیات بشر است و دین اسلام نیز مدعی تعیین برنامه در هر امر مرتبط با سعادت بشر است، نمی‌شود در این دین کامل برای امر حاکمیت بر اجتماع در دوران غیبت جانشینی به نیابت از نبی و وصی تعیین نشده باشد و قدر متیقن کسی که این مقام را به نیابت از نبی و وصی می‌تواند اختیار کند فقیه عادل عالم به سیاست و مدیریت اجتماع و مسائل آن است.

در تقریر اول برای جواز تولی فقیه در موارد مشکوک نیاز به دلیل است اما در تقریر دوم برای خروج موردی از دایره ولایت فقیه در موارد مشکوک نیاز به دلیل است.

👈 به طور مثال فلان مرجع معتقد به ولایت حسبه، وقتی دشمنانی به مرزهای کشور اسلامی تعدی می‌کنند تا وقتی نظام کشور باقی است و حرج و مرجی بوجود نیامده است و ضرورت اقتضاء نمی‌کند برای خود جایز نمی‌داند که حکم به لزوم جهاد عمومی دهد اما کسی چون حضرت آقا که به ولایت مطلقه فقیه با تقریر دوم معتد هستند حتی حکم به جهاد ابتدائی را نیز برای فقیه جایز می‌دانند و کسی چون حضرت امام نیز با اینکه معتقد به تقریر دوم هستند اما چون جهاد ابتدایی را از اختیارات خاص معصوم می‌دانند این نحو از جهاد را خارج از اختیارات ولی فقیه می‌دانند.

 

حضرت امام و دیگر فقهای هم نظر با ایشان روایات نصب فقها به عنوان حاکم و جانشین و «وارث انبیاء» و «حکام علی الملوک» را شاهد و در تایید تقریر دوم از دلیل عقل، ذکر می‌کنند و همچنین نهی مؤکد از مراجعه به سلاطین جور در امور سلطانی و قضایی در آیات و روایات را به عنوان شاهد دوم و ملازم حکم عقلی مذکور، مورد استناد قرار می‌دهند. (ر.ب: الاجتهاد و التقلید؛ ص ۱۹ ۲۶)

تا اینجا به انحصار حق ولایت، حق حکم کردن و حق اطاعت شدن برای خداوند و اذن خداوند در ولایت نبی و وصی نبی اشاره شد که نتیجه این انحصار اصل عدم ولایت برای غیر خداوند است و دو تقریر از حکم عقل در اثبات مقام ولایت برای فقیه در زمان عدم دسترسی به نبی و وصی ذکر شد که:

👈یکی اثبات خروج موارد قدر متیقن از امور حسبه، از اصل عدم ولایت برای فقیه بود.

👈 و دومی اثبات خروج فقیه از اصل به عنوان فرد قدر متیقن از کسانی که مقام تعطیل نشدنی ولایت ظاهری نبی و وصی را تولی می‌کنند.

لاذم به ذکر است که انحصار در حق حکم کردن و اطاعت شدن از لوازم اصلی انحصار در حق ولایت است و ادله آن نیز بیانگر همان انحصار حق ولایت برای خداوند و در طول ولایت الهی برای نبی و وصی نبی است.

از اینجا به بعد به دو تقریر از دلیل نقلی برای اثبات مقام ولایت برای فقیه می‌پردازم:

🔻 برخی چون حضرت امام که با تقریر عقلی دوم، ولایت مطلقه را برای فقیه ثابت نمودند، به روایات فقط به عنوان تایید حکم عقل استناد می‌کنند و در این راستا ادله‌ای چون مقبوله عمربن حنظله و عبارت: «فإنّی قد جعلته علیکم حاکماً» و برخی دیگر از ادله، اثبات نصب فقیه در همان مقام ظاهری حاکمیت سیاسی و اجتماعی و قضاوت نبی‌مکرم را به عنوان شاهد حکم عقلی مذکور ذکر می‌کنند. (ر.ب: الاجتهاد و التقلید؛ صص ۲۶ -۳۹)

🔻 اصل بحث تعیین کننده در ادله نقلی مربوط به فقهایی است که در تقریر حکم عقل، به ولایت در امور حسبه حکم کردند.

📌در اینجا یک گروه که ادله نقلی همچون و أنّ الفقها‏ «حکّام على الملوک» و‏ «کفیل أیتام أهل البیت» و «خلفاء رسول اللَّه» و «أنّ مجاری الامور والأحکام على‏ أیدی العلماء باللَّه الامناء على حلاله وحرامه» و «وَأمَّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ، فَارْجِعُوا فیها إلى رُواةِ حَدیثِنا. فَإنَّهُم حُجَّتی عَلَیْکُم‏» و... را برای اثبات مقام ولایت فقها در طول نبی و وصی کافی می‌دانند و خصوصا از این جهت که ادله نقلی مورد استناد، اطلاق و عموم دارند همه امور سیاسی اجتماعی تعریف شده در حاکمیت را جزو دایره حاکمیت فقیه می‌دانند الا مواردی که ثابت شود از اختصاصات نبی و وصی است.

📌 اما گروه دیگراز این فقهاء در برخی روایات اشکال سندی می‌کنند، برخی را نیز اشکال دلالی می‌کنند که دلالتی بر جعل مقام حاکمیت برای فقیه ندارد.

⁉️ این نحو برخورد با روایات مستلزم این سوال است که در بستری که فضای خالی از حاکمیت سیاسی اجتماعی نداریم و مراجعه به حکمای جور و طواغیت در امور مختلف قضایی و سلطانی نیز نهی شده است، اگر مقام حاکمیت را برای فقیه ثابت نمی‌دانید برای چه کسی جایز می‌دانید؟

یا در انحصار حق حاکمیت در طول ولایت الهی باید اشکالی داشته باشند یا بنا به اضطرار برای فقیه و غیر فقیه جواز حکومت را قائل باشند.

از جمله مهم‌ترین مجموعه ادله‌ای که عمدتا از نظر سند توسط این گروه از فقها محل خدشه نیست بلکه صرفا به دلالت آنها اشکال می‌شود ادله مورد استناد برای نصب فقها به عنوان حاکم است، به نظر این فقها ادله مذکور صرفا مقام قضاوت را برای فقیه ثابت می‌کند اما مقام حاکمیت سیاسی و اجتماعی را خیر!

🔻به طور مثال آیت‌الله سیستانی در ذیل این روایات می‌فرمایند، در گذشته حاکم فقط برای قاضی اطلاق شده است.

👈«أن الحاکم لم یأت بمعنى الوالی، و نحن تتبعنا کثیراً فی ذلک و لم نر فی کلمات المتقدمین أن الحاکم یذکر بمعنى الوإلى، نعم ذُکر ذلک فی ألسنة متأخری المتأخرین، و الحاکم فی اللغة هو القاضی، و قد یطلق على من ینفذ حکم القاضی و لفظة (الحاکم) کما قلنا لم یُستعمل فی کتب اللغة وغیرها بمعنى الوالی و السلطان، و کانوا یعبرون عن الوالی بالعامل، فلذا نرى فی نهج البلاغة وغیره من الکتب یقال: (ومن کتاب له علیه السلام إلى عامله أو إلى عماله)، أو یعبر بالوالی، ولم یُعبر فی الکتب عن الوالی بالحاکم.»

(ربانی، تقریرات اجتهاد و تقلید آقای سیستانی، ص ۱۰۶)

حتی اگر اشکال مذکور هم پاسخ داده نشود، بعد از پذیرش شان حاکم سیاسی بودن حضرت رسول و اینکه جامعه به این جایگاه نیاز دارد و این شأن تعطیل بردار نیست و استمرار آن منحصرا در طول ولایت حضرت رسول(ص) مشروعیت دارد؛ روایاتی نظیر: «الفقهاء امناء الرسول» و «العلماء ورثة الأنبیاء» که ثابت کننده استمرار جایگاه زعامت سیاسی، اجتماعی نبی‌مکرم برای فقها هستند، برای اثبات مقام ولایت برای فقها کافی است اما در هر صورت ادله با لفظ حاکم نیز مورد استناد فقها قرار گرفته است.

برای توضیح بیشتر فهم معنای حکم و استعمال آن در آیات و روایات مربوط به نصب فقها به عنوان حاکم اولا باید دقت داشت که مسلم است حکم کردن در امور اختلافی معنا می‌دهد یعنی تا اختلافی وجود نداشته باشد و همه متفق باشند نیاز به حکم کردن نیست. ثانیا کسی حکم می‌کند که نوعی استیلاء داشته باشد و بتواند حرف نهایی و فصل الخطاب را در مقام اختلاف بزند. به طور مثال در این شرایط کشور مذاکره کنیم یا خیر؟ این سیاست اقتصادی برای جامعه خوب است یا خیر؟ این اساس نامه و قانون برای جامعه نیاز است یا خیر؟ و... این امور اگر همه موافق یک نظر هستند که همان نظر اعمال می‌شود اما اگر اختلاف است کسی که سخن او فصل الخطاب باشد نیاز است.

این جایگاه برای پیامبر و اهل بیت در امتداد ولایت الهی ثابت بوده است و در زمان عدم دسترسی به نبی و اوصیاء نبی بنا به حکم عقل و ادله‌ای مثل «وَأمَّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ، فَارْجِعُوا فیها إلى رُواةِ حَدیثِنا. فَإنَّهُم حُجَّتی عَلَیْکُم‏» این جایگاه برای فقها نیز ثابت شده است.

همین قرینه نصب فقها در این جایگاه مشخص می‌کند که ادله‌ای که در آنها از تعبیر نصب فقها به عنوان حاکم نیز استفاده شده است، معنایی اعم از قاضی و حاکم سیاسی و اجتماعی دارد.

بنابر این در این ادله تعبیر حاکم که در قرآن مکرر برای خداوند استفاده شده است، همان مفهوم اعم از قضاوت مصطلح را دارد و شامل حاکمیت سیاسی نیز می‌شود. (الاجتهاد و التقلید؛ ص ۲۶)

واژه حکم از نظر لغت به معنای جلوگیری کردن و بازداشتن است (لسان العرب- مفردات المصباح المنیر) و اصطلاحا در مورد قاضی زیاد استعمال می‌شده است اما در آیات و روایاتی که مربوط به منصب نبی مکرم و فقها به عنوان حاکم است، قرائنی وجود دارد که منظور از حاکم اعم از قاضی و حاکم سیاسی است.

👈 به طور مثال در روایتی در مورد فقها آمده است: «الْمُلُوکُ حُکَّامٌ عَلَى النَّاسِ وَ الْعُلَمَاءُ حُکَّامٌ عَلَى الْمُلُوک‏» و یا در صدر مقبولة عمربن حنظله که در آن مورد فقها آمده است «فإنّی قد جعلته علیکم حاکماً»، گفته شده است: « فَتَحَاکَمَا إِلَى السُّلْطَانِ وَ إِلَى الْقُضَاةِ» و این دلالت می‌کند که مورد روایت اعم از رجوع به قاضی در باب قضاء است و بلکه رجوع به سلطان و والی نیز مد نظر است و نوعا آنچه به سلطان مراجعه می‌شود غیر از مورد مراجعه به قاضی است.

آیه ۶۵ نساء از جمله مهم‌ترین آیاتی است که بر استعمال لفظ حکم در معنای اعم از امور قضایی دلالت دارد. این آیه که مفاد آن محدود به عصر حضور معصوم نیز نیست، منصب حاکمیت سیاسی و اجتماعی را با لفظ تحاکموا در کنار قضاوت برای نبی مکرم اسلام ثابت می‌کند.

👈 «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً»

🔻 در این آیه همانطور که مفسرین اشاره کرده‌اند رجوع به پیامبر و ملاک قرار دادن ایشان محدود به امور قضایی نیست (به طور مثال ر.ب:‌ ترجمه تفسیر المیزان، ج‏ ۴، ص: ۶۴۸) و آیات قبل و بعد نیز نشان می‌دهد که مورد آن اعم از اختلافات قضایی است.

🔻 علاوه بر آن در روایات مربوط به این آیه شریفه نیز تحاکم به معنای خاص حکم حاکم سیاسی گرفته شده است، به طور مثال از امیرالمومنین نقل شده است:

👈 «ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ‏ مِنْ أَمْرِ الْوَالِی وَ یُسَلِّمُوا لِلَّهِ الطَّاعَةَ تَسْلِیماً»

(الکافی؛ ج‏ ۸؛ ص ۱۸۴)

پایان.

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در قسمت قبل اشاره کردم که در ارائه سیره «ولیِ خدا» همه‌اش خدا دیده می‌شود و درس توحید است و اگر این خدایش را حذف کنیم و نبینیم، آنچه می‌ماند بسیار غیرعقلائی و بی‌معنا است.

اگر قرار باشد مروری کنیم بر عملکرد حضرت امام و آقا از آغازش پر است از کارهایی که عقل محدود دنیایی عقلاء در آن‌ها وا می‌ماند. عقل دنیایی به اصطلاح خودش روی زمین صحبت می‌کند، عینی و محسوس صحبت می‌کند و کاری به آسمان ندارد اما عقل «ولیِ خدا» بیش از این که اتکایش به زمین باشد اتکایش به آسمان است، البته او هم عینی و محسوس صحبت می‌کند اما با این تفاوت که خدا هم برای او عینی و محسوس است.

مثلا در جنگ یک قاعده عقلائی البته با عقل محدود مادی، نگاه کردن به میزان تجهیزات و نفرات خود، قدرت تدارکات و عقبه اقتصادی‌ برای ادامه جنگ است اما امام هیچ وقت از این محاسبات را نکرد و در عمل هم نشان داد که می‌شود با دست خالی برای خدا قیام کرد و پیروز شد.

در نگاه عقلاء «ولی خدا» چک بی‌حساب زیاد می‌کشد اما تجربه نشان داده است که چک‌های او هیچ وقت برگشت نمی‌خورد. یکی از بیشترین تلاش‌های جبهه نفاق هم ایجاد بی‌اعتمادی به همین چک‌های «ولی خدا» است.

🎙 حضرت آقا در همین رابطه می‌فرمایند:

🔻خداى متعال چقدر وعده کرده است به مؤمنین؛ وعده‌ى نصرت، وعده‌ى هدایت، وعده‌ى تعلیم؛ «وَ اتَّقُوا اللّٰهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللّٰهُ‌»،  وعده‌ى حفظ و صیانت، وعده‌ى کمک در امور دنیا؛ این همه خداى متعال به ما وعده کرده. البته این وعده‌ها مطلق نیست؛ شروطى دارد، شروطش هم خیلى شروط دشوارى نیست، از دست ماها برمى‌آید. دلیلش هم این است که جاهائى که به این شروط عمل کردیم، خداى متعال به ما کمک کرد؛ نمونه‌اش جنگ تحمیلى. ... آن روزى که جنگ تحمیلى شروع شد، همه‌ى صاحبنظران، همه‌ى تحلیلگران، همه‌ى نخبگان به طور قاطع مى‌گفتند صدام در این جنگ پیروز است و ایران شکست‌خورده است؛ جز یک عده‌ى معدودى، آن کسانى که به نگاه اسلامى و ایمانى اعتقاد داشتند - نگاه امام به حوادث - آن‌ها نه، آن‌ها در دلشان امیدى بود؛ حالا کم یا زیاد؛ بعضى کورسوى امیدى بود، بعضى نه، دلشان روشن بود.

🔻 من این خاطره را بارها نقل کرده‌ام: در روزهاى سوم چهارم جنگ بود، توى اتاق جنگ ستاد مشترک، همه جمع بودیم؛ بنده هم بودم، مسئولین کشور؛ رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر - آن وقت رئیس‌جمهور بنى‌صدر بود، نخست‌وزیر هم مرحوم رجائى بود - چند نفرى از نمایندگان مجلس و غیره، همه آنجا جمع بودیم، داشتیم بحث مى‌کردیم، مشورت مى‌کردیم. نظامى‌ها هم بودند. بعد یکى از نظامى‌ها آمد کنار من، گفت: این دوستان توى اتاق دیگر، یک کار خصوصى با شما دارند. من پا شدم رفتم پیش آن‌ها. مرحوم فکورى بود، مرحوم فلاحى بود ... گفتند: ببینید آقا! - یک کاغذى در آوردند. این کاغذ را من عیناً الآن دارم توى یادداشتها نگه داشته‌ام که خط آن برادران عزیز ما بود - هواپیماهاى ما این‌هاست؛ مثلاً اف ۵، اف ۴، نمى‌دانم سى ۱۳۰، چى،چى، انواع هواپیماهاى نظامىِ ترابرى و جنگى؛ هفت هشت ده نوع نوشته بودند. بعد نوشته بودند از این نوع هواپیما، مثلاً ما ده‌تا آماده‌ى به کار داریم که تا فلان روز آمادگى‌اش تمام مى‌شود. این‌ها قطعه‌هاى زودْتعویض دارند - در هواپیماها قطعه‌هائى هست که در هر بار پرواز یا دو بار پرواز باید عوض بشود - مى‌گفتند ما این قطعه‌ها را نداریم.

🔻 بنابراین مثلاً تا ظرف پنج روز یا ده روز این نوع هواپیما پایان مى‌پذیرد؛ دیگر کأنه نداریم. تا دوازده روز این نوعِ دیگر تمام مى‌شود؛ تا چهارده پانزده روز، این نوع دیگر تمام مى‌شود. بیشترینش سى ۱۳۰ بود. همین سى صدوسى‌هائى که حالا هم هست که حدود سى روز یا سى و یک روز گفتند که براى این‌ها امکان پرواز وجود دارد. یعنى جمهورى اسلامى بعد از سى و یک روز، مطلقاً وسیله‌ى پرنده‌ى هوائى نظامى - چه نظامى جنگى، چه نظامى پشتیبانى و ترابرى - دیگر نخواهد داشت؛ خلاص! گفتند: آقا! وضع جنگ ما این است؛ شما بروید به امام بگوئید. من هم از شما چه پنهان، توى دلم یک‌قدرى حقیقتاً خالى شد! گفتیم عجب، واقعاً هواپیما نباشد، چه کار کنیم! او دارد با هواپیماهاى روسى مرتباً مى‌آید. حالا خلبان‌هایش عرضه‌ى خلبان‌هاى ما را نداشتند، اما حجم کار زیاد بود. همین طور پشت سر هم مى‌آمدند؛ انواع کلاسهاى گوناگون مى‌گذاشتند.

گفتم خیلى خوب. کاغذ را گرفتم، بردم خدمت امام، جماران؛ گفتم: آقا! این آقایان فرماندهان ما هستند و ما داروندار نظامیمان دست این‌هاست.

🔻 این‌ها ... مى‌گویند ما هواپیماهاى جنگیمان تا حد اکثر مثلاً پانزده شانزده روز دیگر دوام دارد و آخرین هواپیمایمان که هواپیماى سى ۱۳۰ است و ترابرى است، تا سى روز و سى و سه روز دیگر بیشتر دوام ندارد. بعدش، دیگر ما مطلقاً هواپیما نداریم. امام نگاهى کردند، گفتند - حالا نقل به مضمون مى‌کنم-، ... این حرفها چیست! شما بگوئید بروند بجنگند، خدا مى‌رساند، درست مى‌کند، هیچ طور نمى‌شود.

🔻 منطقاً حرف امام براى من قانع‌کننده نبود؛ چون امام که متخصص هواپیما نبود؛ اما به حقانیت امام و روشنائى دل او و حمایت خدا از او اعتقاد داشتم، مى‌دانستم که خداى متعال این مرد را براى یک کار بزرگ برانگیخته و او را وانخواهد گذاشت. این را عقیده داشتم. لذا دلم قرص شد، آمدم به این‌ها - حالا همان روز یا فردایش، یادم نیست - گفتم امام فرمودند که بروید همین‌ها را هرچى مى‌توانید تعمیر کنید، درست کنید و اقدام کنید.

همان هواپیماهاى اف ۵ و اف ۴ و اف ۱۴ و این‌هائى که قرار بود بعد از پنج شش روز بکلى از کار بیفتد، هنوز دارد تو نیرو هوائى ما کار مى‌کند! بیست و نُه سال از سال ۵۹ مى‌گذرد، هنوز دارند کار مى‌کنند! ... مهندسین ما ... توانستند قطعات درست کنند، خلأها را پر کنند و بعضى از قطعات را على‌رغم تحریم، به کورى چشم آن تحریم‌کننده‌ها، از راه‌هائى وارد کنند و هواپیماها را سرپا نگه دارند. علاوه بر این‌ها، از آن‌ها یاد بگیرند و دو نوع هواپیماى جنگى خودشان بسازند. ...این، توکل به خداست؛ این، صدق وعده‌ى خداست.

🔻 وقتى خداى متعال با تأکید فراوان و چندجانبه مى‌فرماید: «و لینصرنّ اللَّه من ینصره» ؛ بى‌گمان، بى‌تردید، حتماً و یقیناً خداى متعال نصرت مى‌کند، یارى مى‌کند کسانى را که او را، یعنى دین او را یارى کنند - وقتى خدا این را مى‌گوید - من و شما هم مى‌دانیم که داریم از دین خدا حمایت مى‌کنیم، یارىِ دین خدا مى‌کنیم. بنابراین، خاطرجمع باشید که خدا نصرت خواهد کرد.

📝بیانات  - ۱۸ مرداد ۱۳۸۸.

........................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

📜حجت الاسلام والمسلمین حیدرعلی جلالی خمینی در خاطرات خود نقل می‌کنند:

 

🔻دوستی نقل می‌کرد که زمان آمدن امام از پاریس، در بهشت زهرا‏ ‏فردی را دیدم که مردم را کنار می‌زد و برای دیدن امام بی‌تابی می‌نمود.‏ ‏وضعیتی تقریباً غیر عادی داشت که مجبور شدم علت این بی‌تابی و تلاش‏ را از وی جویا شوم.

 

🔻 در جواب گفت: من داستانی دارم که شما‌ نمی‌دانید.‏ ‏زمان زندانی بودن حضرت امام، من سرباز بودم و یکی از دوستانم که‏ ‏مسئول سلول حضرت امام بود، ظاهراً آقا را‌ نمی‌شناخت، برایم تعریف‏ ‏می‌کرد که: «من از این سید چیزهایی عجیبی می‌بینم، درون سلول بعضی‏ ‏اوقات مشغول نماز است، پاره‌ای وقت‌ها او را در سلول‌ نمی‌بینم، قفل در‏ ‏سلول را باز می‌کنم و به جستجو می‌پردازم و او را‌ نمی‌بینم، درب را قفل‏ ‏می‌کنم ولی بعد از دقایقی می‌بینیم درون سلول نماز می‌خواند».

خلاصه‏ ‏به پیشنهاد ایشان جایمان را عوض کردیم و من زندانبان آقا شدم. اوایل‏ ‏آن بزرگوار را‌ نمی‌شناختم؛ ولی براساس بیانات دوستم کنجکاوی به‏ ‏خرج می‌دادم. من هم عیناً همان صحنه‌ها را مشاهده می‌کردم. گرچه‏ ‏درب زندان بسته بود، اما ایشان را در سلول‌ نمی‌یافتم و ... .

 

🔻مشاهده این‏ ‏کرامات مرا متوجه عظمت شخصیت آن بزرگوار کرد و بالاخره توفیق‏ ‏نصیب شد و آن حضرت را شناختم. زمانی که از ارادت و علاقه من به آقا‏ ‏آگاه شدند، دستگیرم ساخته و به شکنجه و آزارم پرداختند و از جمله‏ ‏ناخن هایم را کشیدند.‏‏

 

🔻 دوست ما نقل می‌کرد که نگاه کردم، دیدم ناخن‌هایش کشیده شده‏ ‏است.‏

‏‏.......

📝منبع: بصیرت منش، حمید و دیگران، صحیفه دل(جلد ۱) (خاطرات مکتوب از شاگردان امام خمینی(س))، چاپ سوم، تهران، مؤسسه تنظیم ونشرآثار امام خمینی(س)، ۱۳۸۵ش. صص: ۵۶ ۵۷.

.....

پی‌نوشت: از این دست خاطرات از امام زیاد نیست اما کم هم نیست، برخی از آنها را محافظان امام در جماران نقل کرده‌اند، برخی را شاگردانشان در قم و... بخش قابل توجهی از این دست خاطرات هم در یک مجموعه دو جلدی با عنوان کرامات امام جمع شده است.

مردم معمولا با این شکل خاطرات بلکه خیلی پایین‌تر از آنها جلب امام می‌شوند، از اشکالات طلبگی مثل ما در اعتبار نقل و ناقل هم معمولا غافل هستند.

در مجموع نقل این دست خاطرات خوب است اما باید دقت کنیم اگر امام را فقط به این حداقل‌ها بخواهیم معرفی کنیم -که به قول اهل معرفت همان اوایل مسیر سیر و سلوک بالاتر از اینها را به اهل سلوک و معرفت می‌دهند- جفا در حق امام است. معمولا کسانی که مثل قوم بنی‌اسرائیل با این چیزها جذب می‌شوند به راحتی با چیزهایی مثل گوساله سامری دفع می‌شوند.

جاذبه اصلی امام به اندیشه و آرمان‌های الهی، عاقلانه و انسانی ایشان است، به معنویت، سلوک، حرکت و استقامت ایشان در مسیر اقامه توحید است.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

📙چند روزی است خاطرات بسیار جذاب «آیت‌الله حاج شیخ علی عراقچی» از علمای همدان که معاصر حضرت امام می‌باشند، را مطالعه می‌کنم.

 

خاطره جالبی در مورد «آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی» و «حضرت امام» دارند که مناسبتی با امروز دارد و بعد از نقلش، مناسبتش را خواهم گفت:👇

 

«مرحوم آقای شیخ عبدالنبی اراکی، از علمای بزرگ نجف بود و در زمان‏ ‏مرجعیت آقای بروجردی در قم حضور داشت. از مراجع به حساب‏ ‏می‌آمد و رساله عملیه داشت، شاگردان زیادی هم تربیت نمود. قبرشان‏ ‏پایین قبر آیت‌الله گلپایگانی در بالاسر حرم است و روی قبرشان‏ ‏نوشته‌اند:‌ آیت‌الله العظمی آقای شیخ عبدالنبی اراکی.

من به درسش نرفتم‏ ‏ولی ایشان را در مجالس و محافل دیدم، خیلی مورد احترام بود و‌‏ ‏شاگردان خاصی داشت. آقای شیخ محمد متقی همدانی ـ که از دوستان‏ ‏خیلی نزدیک ما است و معروف است که یکی از عمّال امام زمان(عج)‏ ‏برای شفاعت مریضی خانواده او به منزلش رفته است و معروف به متقی‏ ‏همدانی می‌باشد ـ از شاگردان خاص شیخ عبدالنبی به شمار می‌آید.

 

از‏ ‏دیگر شاگردان خاص ایشان،‌ آقا سید صادق حسینی مرندی است. ... سید منظم و از خصیصین آقای‏ ‏شیخ عبدالنبی بود. او معتقد بود که آقای اراکی با عالم برزخ کاملاً ارتباط‏ ‏داشتند و هر وقت می‌خواستند می‌توانستند بروند و بیایند. حتی آن شبی‏ ‏که در تهران در بیمارستان بستری بودند، می‌گوید من بالای سرشان بودم‏ ‏و پرستاری می‌کردم. سپس در پیش چند نفر از شاگردانشان به من گفتند:‏ ‏آقا سید صادق! من فردا در فلان ساعت از دنیا می‌روم. جای خودم را هم‏ ‏دیدم، تو را هم می‌توانم با خود ببرم ولی تو جوانی، باش تا سرد و گرم‏ دنیا را بچشی، بعد می‌آیی. فردا همان‌طور که گفته بود، شد و ما جنازه‌‏ ‏ایشان را به قم آورده و دفن کردیم.‏

‏‏آقای حسینی مرندی برای من نقل می‌کرد:

 

وقتی حضرت امام از‏ ‏زندان آزاد(سال ۱۳۴۲ش) و به قم بازگشتند بسیاری از اساتید و بزرگان به دیدن امام‏ ‏رفتند و بعداً هم امام از آن‌ها بازدید نمود که یکی از آن‌ها همین شیخ‏ ‏عبدالنبی اراکی بود. آقا سید صادق می‌گفت: یک روز بعد از ظهر در‏ ‏منزل شیخ عبدالنبی بودم، می‌خواستم به منزل خودم برگردم، استاد‏ ‏فرمود: امشب بعد از نماز مغرب و عشا آقای خمینی می‌خواهند به منزل‏ ‏ما تشریف بیاورند، بهتر است شما هم باشید. گفتم: چشم! ... آقای خمینی و‏ ‏به همراهشان شیخ حسن صانعی وارد منزل شدند.‏

 

‏‏آقای شیخ عبدالنبی زندگی درویشی داشت، مجلس گرم کن هم بود،‏ ‏خیلی زیاد صحبت می‌کرد و حرف‌های بسیار آموزنده هم داشت.‏ ‏می‌دانستم اگر میدان به دستش بیفتد، مجلس را خوب اداره می‌کند. بعد‏ ‏از سلام و علیک و تعارفات،‌ آقای شیخ عبدالنبی شروع کرد، یکی از‏ ‏مکاشفات خود در قبرستان وادی السلام نجف را برای امام نقل کرد.‏ ‏چون از حضرت امام بزرگ‌تر بود، امام هم به ایشان احترام می‌گذاشت و‏ ‏با دقت به حرف‌هایش گوش می‌داد. آقای اراکی می‌گفت: روزی در‏ ‏قبرستان وادی السلام حالت مکاشفه‌ای به من دست داد، دیدم در میان‏ ‏باغ بزرگی هستم و در آن ساختمانی وجود دارد، مردم به آن رفت و آمد‏ ‏می‌کنند. پرسیدم این ساختمانِ کیست؟ گفتند: چطور نمی‌دانید اینجا خانه‏ ‏امام زمان(عج) است. می‌گفت: تا این را گفتند من به یاد چند مسأله‏ ‏فقهی افتادم که قبلاً در آن‌ها اشکال داشتم. گفتم چه خوب شد، بروم‏ ‏اینها را بپرسم. جلو رفتم که داخل شوم، مأموران مانع شدند و گفتند:‌‏ ‏باید اول اجازه بگیریم. یکی رفت داخل از آقا اجازه گرفت؛ آمد و به من‏ ‏اشاره کرد که داخل شوم؛ وارد شدم، تا چشمم به حضرت افتاد و‏ ‏خواستم دستشان را ببوسم، تحت تأثیر ابهت آن حضرت واقع شدم، همه‏ ‏چیز را فراموش کردم و عقب عقب رفتم و از آن‌جا خارج شدم، تا‏ ‏خارج شدم دوباره به یادم آمد که من قرار بود چند اشکال فقهی از‏ ‏حضرت بپرسم. باز آمدم که داخل شوم مأموران گفتند: صبر کن اول‏ ‏اجازه بگیریم، بعد یکی رفت و اجازه گرفت.

من دوباره به زیارت‏ ‏حضرت مشرّف شدم، وقتی حضرت مرا دیدند، شناختند. فوری به یکی‏ ‏از مأموران دستور دادند من را به نزد نائبشان ببرند، آن مأمور دست مرا‏ ‏گرفت و به اتاق دیگری برد،‌ دیدم مرحوم آیت‌الله سید ابوالحسن‏ ‏اصفهانی در آن‌جا نشسته و به امور مردم رسیدگی می‌کند.

 

‏‏آقای حسینی‏ ‏مرندی می‌گفت: امام همین طور دست‌هایش را روی هم گذاشته بود و‏ ‏خیلی آرام و با دقت حرف‌های ایشان را گوش می‌داد و گاهی با تعجب‏ ‏از ایشان می‌پرسید: خود شما در حال مکاشفه دیدید؟ آقای اراکی هم‏ ‏تأکید می‌کرد، آری خودم در حال بیداری بودم و می‌دیدم.‏

بعد آقای شیخ عبدالنبی ‌گفت: من تا آن روز به آقای سید ابوالحسن‏ ‏چندان ارادتی نداشتم و از نظر علمی خودم را اعلم از او می‌دانستم ولی‏ ‏از حالت مکاشفه که فارغ شدم از همان‌جا به منزل سید رفتم. خیلی وقت‏ ‎‎‏بود که به منزل ایشان نرفته بودم، تا وارد شدم دیدم همان اتاقی است که‏ ‏من در حال مکاشفه دیده بودم، آقا سید ابوالحسن اصفهانی هم آن‌جا‏ ‏نشسته است. وقتی وارد شدم ایشان از من استقبال کرد و فرمود: چه‏ ‏خبر؟ گفتم: خبرهای مهمی دارم. گفت: بفرمایید. گفتم: به این آسانی‏ ‏نمی‌شود. تا به من قول ندهی که برایم یک کاری بکنی، نمی‌گویم.‏ ‏فرمود: عیب ندارد، قول می‌دهم اگر از دستم برآید کوتاهی نکنم.

 

گفتم:‏ ‏من اول می‌خواهم دختر آقای سید جمال گلپایگانی را برای پسرم،‏ ‏خواستگاری کنید، چون اگر شما این کار را بکنید آن‌ها قبول می‌کنند.‏ ‏فرمود: باشد این کار را می‌کنم، حالا شما خبر را نقل کنید. و من تمام‏ ‏این داستان را برایش نقل کردم.‏

 

‏‏آقای حسینی مرندی می‌گفت: وقتی حرف‌های استاد در این قسمت‏ ‏تمام شد، خطاب به حضرت امام کرد و گفت: منتها آن چیزی که درباره‏ ‏شما دیدم، خیلی بالاتر از این حرف‌هاست. امام هم، خیلی مؤدّب و تمام‏ ‏گوش نشسته بودند و چیزی نمی‌گفتند و دوباره آقای اراکی اضافه کرد:‏ ‏البته گفتن آن به این سادگی نیست، باید یک سور حسابی به راه بیندازید‏ ‏و من را به منزل دعوت کنید، وقتی آن‌جا ناهار را خوردم آن وقت،‏ ‏مکاشفات خود را درباره شما هم نقل می‌کنم.

بعد آقای حسینی مرندی‏ ‏می‌گفت: متأسفانه من بعد از این جلسه دیگر نفهمیدم که آقای اراکی به‏ ‏منزل امام رفت یا نرفت و امام از ایشان دعوت کردند یا نکردند؛ چون از‏ ‏امام خیلی بعید بود که این مسائل را دنبال بکنند. می‌گفت: من تأسف‏ ‏می‌خورم که چرا خود این مکاشفه را پیگیری نکردم.‏

......

📝 منبع: اباذری، عبدالرحیم، پرتو آفتاب (خاطرات حضرت آیت‌الله حاج شیخ علی عراقچی)، چاپ اول تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، چاپ ونشر عروج، ۱۳۸۹ش، صص: ۲۴۷-۲۴۹.

............

📌 پی نوشت: نسبتی که حضرت مسلم با امام حسین(ع) و مردم زمانش داشت، همان نسبتی است که زعمای شیعه و ولی فقیه امروز با امام زمان و مردم زمان خود داشته و دارند، اگر مردم مسلم را یاری می‌دادند، به درک امام هم می‌رسیدند، کسانی که امروز نصرت ولی فقیه را ترک می‌کنند به اسم اینکه بگذار خود امام بیاید تا او را یاری دهیم، مثل همان کسانی هستند که مسلم را یاری ندادند تا خود امام را یاری دهند، کسانی که امروز فقط حرف از حمایت از ولی فقیه می‌زنند اما به عمل که می‌رسد انگار نه انگار مثل همان کسانی هستند که دور مسلم را گرفتند اما به وقتش پشت او را خالی کردند!

........

باز کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

دکتر سیدحسن عارفی پزشک مخصوص حضرت امام در خاطره‌ای مربوط به ابتدای مشکل قلبی حضرت امام و انتقال ایشان از قم به تهران نقل می‌کنند:

👈«در بهمن ۵۸ یکسال از انقلاب شکوهمند اسلامی‏ ‏ایران گذشته بود. و وضع حجاب بخصوص در بیمارستان‌ها بد بود. و نرس(پرستار)ها هنوز‏ ‏همان لباس‌ها و فُرم‌های زمان طاغوت را به برداشتند.‏ ‏

حضرت امام وارد بخشی شد که خانم‌های نرس بدون حجاب اسلامی و با‏ ‏یونیفرم‌های زمان گذشته مشغول فعالیت بودند.‏ ایشان حقیر را صدا کردند و فرمودند: پرده‌ها را بکشم و دستور دادند‏ ‏فقط، شما ببالین من بیایید... قرار شد... امر پرستاری به عهده من باشد. دردآور بود‏ ‏که بحث در داخل‏ CCU ‏آن بود که پرستاران حداقل روسری بسر کنند و حاضر‏ ‏نمی‌شدند و حاضر هم نشدند و هیچ قدرتی (وزیر بهداری، نصیحت، خواهش)‏ ‏نتوانست به آنها تفهیم کند که مرجع شیعیان جهان و رهبر کبیر انقلاب اسلامی از‏ ‏وضع لباس شما ناراحت می‌باشند.‏» [۱]

 

این امام، همان امامی است که وقتی با ابرقدرت‌ها و ظالمان جهانی مواجه می‌شود، ذره‌ای نرمش و عقب‌نشینی ندارد، محکم و با اقتدار برای اقامه دین خدا و عدالت مقابل آنان می‌ایستد، اما همین امام در مواجه با مردم ولو حکم شرع را زیر پاگذاشته باشند، نوع دیگری برخورد می‌کند.

 

این خاطره دریایی از سخن دارد، حرف‌ها و اندیشه‌ها از دلش موج می‌زند، شاید با آن اقتداری که آن روز از امام سراغ داریم، توقع داشتیم ایشان دستور می‌دادند از فردا تمام خانم‌های پزشک این بیمارستان موظف هستند با حجاب باشند! یا حداقل هیچ کس حق ندارد بدون حجاب وارد اتاق سی‌سی شود! نه اینکه پرده را بکشند و از دکترشان که آقا هستند بخواهند امور پرستاری را هم ایشان انجام دهند!

 

ممکن است کسی با نگاه حداقلی و جزئی از این رفتار حضرت امام، آزادی حجاب از منظر ایشان را برداشت کند، اما اگر نگاه جامعی به رفتارها و سخنان حضرت امام داشته باشیم، ایشان همان کسی هستند که مدتی پیش از آن، قبل از برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی(۱۲ فروردن ۵۸)، در ۱۵ اسفند ۵۷ در قم می‌گویند:

👈«الآن وزارتخانه‏‌ها- این را مى‏‌گویم که به دولت برسد، آن طورى که براى من نقل‏ مى‏‌کنند- باز همان صورت زمان طاغوت را دارد. وزارتخانه اسلامى نباید در آن معصیت بشود. در وزارتخانه‏‌هاى اسلامى نباید زن‌هاى لخت بیایند؛ زن‌ها بروند اما با حجاب باشند. مانعى ندارد بروند؛ اما کار بکنند، لکن با حجاب شرعى باشند، با حفظ جهات شرعى باشند. نباید در آنجا ظرف طلا و نقره- که به نص اسلام حرام است- استعمال بشود. [۲]

نمونه‌ای دیگر، اعتراض حضرت امام(ره) به برهنگی زنان در سواحل شمال است و یا حتی سکوت ایشان در مقابل برخی اقدامات مثل الزام حجاب در نهادهای نظامی برای زنان شاغل و... مؤید این است که ایشان موافق حجاب آزاد نیستند.

 

برای اینکه نکته اصلی رفتار حضرت امام مشخص شود، به خاطره دیگری از یکی از مسئولان حفاظت بیت ایشان اشاره می‌کنم:

👈«ورودی‌های منتهی به حسینیه جماران مثل خیابان جمشیدیه، خیابان یاسر‏ ‏و خیابان جماران مشکلات زیادی برای ما در بر داشت. بعضی‌ها که از ‏این ورودی‌ها عبور می‌کردند در ماشین‌هایشان نوار مبتذل می‌گذاشتند، ‏گاهی اسباب قمار و شراب حمل می‌کردند. بعضی از زنان یا بدحجاب ‏بودند و یا وضع ظاهری خیلی نامناسبی داشتند. این امر در بازرسی‌ها‏ ‏برادران دژبان را خسته می‌کرد تا جایی که بعضی‌ از پاسداران، حاضر ‏نبودند در چنین نقاطی پست بدهند. ‏

چندین بار خدمت امام پیغام دادیم و پرسیدیم که با این مشکلات ‏چگونه باید برخورد کنیم و چون بعضی زن‌ها از روی عمد با وضع ‏نامناسبی ظاهر می‌شوند، ممکن است در مواجهه با این افراد به گناه ‏بیفتیم، بعضی هم اینطور هستند و اهمیتی به موضوع نمی‌دهند.‏

‏‏امام در پاسخ فرمودند: به پاسداران عزیز بگویید، خسته نباشید، تا دنیا‏ ‏بوده، اینطور بوده است و چنین آدم‌هایی هم بوده‌اند و اما اینکه ‏ ‏پرسیده‌اید تکلیف شما چیست؟ پاسخ این است که شما اجبار ندارید، ‏وقتی رادیو و یا ضبط کسی خاموش است دکمه رادیو و ضبط او را فشار ‏بدهید که ببینید نوار او چه می‌خواند.

امام فرمودند: شما از کجا می‌دانید چیزی که در بطری‌های داخل ماشین بعضی‌هاست شراب است شاید ‏

‎‎‏چیز دیگر باشد. اگر مطمئن شدید شراب است می‌توانید محتوای آن را‏ ‏در جویی خالی کنید و ظرفش را به او پس بدهید. امام فرمودند: در ‏‎‎‏رابطه با خانم‌های بی‌حجاب و بدحجاب هر کاری که در کل مملکت‏ ‏مسئولین با آنها انجام می‌دهند، شما هم پیرو قوانین کشور باشید و آن را‏ ‏انجام بدهید. امام می‌گفتند: مملکت ما که در این یک تکه جا -جماران- ‏خلاصه نمی‌شود که بخواهید برای آن قانون وضع کنید و یا دور آن را‏ ‏حصار بکشید.‏ [۳]

 

اولین نکته هر دو خاطره، اینکه امام برای جنبه شخصی خودشان یک خصوصیتی غیر از دیگر افراد قائل نیستند؛

نکته دوم: این‌هایی که ناامید می‌شوند که اوضاع نسبت به اول انقلاب خیلی خراب شده است، چندان هم ناامید  نباشند.

نکته سوم: برخلاف برخی که حتی در مبارزات خود با مشکلات اقتصادی و سیاسی هم دنبال رفتارهای فراقانونی و خارج از ساختار هستند، امام حتی در مبارزه خود با مشکلات فرهنگی نیز به دنبال مبارزه ساختاری و قانونی هستند.

برای فرهنگ سازی در جامعه باید گام به گام عمل کرد یکی از ابزارهای آن، قانون‌گذاری است، یکی از ابزارهایش، امر به واجب و نهی از حرام عمومی است تا رفته رفته واجب، معروف شود، و حرام منکر شود.

 

قانون حجاب اجباری در سال ۱۳۶۲ش در مجلس شورای اسلامی تصویب می‌شود و تا پیش از آن برخی خودسرانه ولو دلسوزانه تلاش داشتند با بی‌حجابی مبارزه عملی کنند که چون در قالب‌های تشخیص فردی و بدون ضابطه بود با افراط‌هایی مواجه می‌شدند که حتی مورد اعتراض حضرت امام نیز مواجه می‌شوند:

👈«ممکن است تعرض به زنها در خیابان و کوچه و بازار، از ناحیه منحرفین و مخالفین انقلاب باشد. از این جهت، کسى حق تعرض ندارد و این گونه دخالت‌ها براى مسلمان‌ها حرام است، و باید پلیس و کمیته‏‌ها از این گونه جریانات جلوگیرى کنند.» [۴]

 

📌یکی از ارکان سیره حضرت امام برای ایجاد اصلاح اجتماعی، استفاده از ساختارهای کلان و حاکمیتی است، امری که طرح حضرت آقا در ترسیم گام‌های انقلاب: انقلاب نظام دولت و سپس جامعه اسلامی نیز مشهود است؛ اما متأسفانه برخی هنوز هم متوجه این مسأله نیستند و با اقداماتی از جنس تلاش‌های فدائیان اسلام در زمان طاغوت که نتیجه آن دل‌زدگی مردم و خودشان از نظام اسلامی است؛ به دنبال اصلاح‌گری هستند.

.........

📝ارجاعات:

[۱] عارفی، سید حسن، طبیب دلها (گزارش‌های طول درمان و سیر معالجات بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران)، چاپ اول، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، مؤسسه چاپ و نشر عروج، بهار ۱۳۷۶. ص: ۷۷.

[۲] صحیفه امام ؛ ج ‏۶؛ ص: ۳۲۸.

[۳] رجائی، غلامعلی، تشنه و دریا (خاطرات یکی از پاسداران بیت امام، محمدتقی رضایی‌کوپایی)،  چ دوم، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، ۱۳۹۲ش. صص: ۵۱-۵۲.

[۴] (۱۳ تیر ۱۳۵۹) صحیفه امام ؛ ج ۱۲؛ ص: ۵۰۲.

.........

باز کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

 

  • حمید رضا باقری