✅ روز اولی که برای آموزشی سربازی طلاب، در پادگان جمع شده بودیم، به وضعیت ظاهری طلاب دقت میکردم، تقریبا همه لباسهای خیلی ساده داشتند البته در این سادگی برخی لباسهایشان تمیز و مرتب بود و برخی هم چندان لباسهایشان مرتب و اتو کشیده و سایز نبود.
✅ در میان این طلاب یک طلبه توجهم را خیلی به خود جلب کرد، لباس پوشیدنش، راه رفتنش، ایستادنش همه منظم و مؤدبانه بود؛ با خودم گفتم این، باید طلبه فاضل و باشخصیتی باشد؛ اما دو سه دقیقه از این که دیدن و فکرها نگذشته بود که از فرمانده پاسدار ما خداحافظی کرد و رفت و دیگر هم در دوره ندیدمش.
در طول دوره وضعیت ظاهری پاسدارها هم خوب بود؛ اما بعد از چند روز یک جوان پاسدار را دیدم که برای آموزشمان آورده بودند؛ با اینکه ایستاده بود و حرفی هم نمیزد و ماسک به صورت داشت؛ تا او را دیدم گفتم ظاهر این جوان با بقیه پاسدارها فرق میکند! لباسهایش همان لباسهای پاسدارهای دیگر بود اما بسیار تمیز و مرتب و اتو کشیده، وضعیت موها و ریش بسیار منظم و ایستادنش هم مؤدبانه بود. برایم سوال شده بود این جوان که در مجموع متمایز از بقیه است، چکارهاست؟
✅ بعد از چند دقیقه یک جوان دیگر هم آمد که این دومی هم کاملا به نظرم متفاوت از بقیه پاسدارها آمد. مربی اصلی ما (که یک شهید زنده بود و در عملیاتهای مختلف سوریه حضور داشته و با معنویت و خوش اخلاق و جدی بود.) وقتی آن دو جوان پاسدار را معرفی کرد؛ فهمیدم حدسم در متفاوت بودن این جوان درست بود؛ آن دو جوان از دانشکده افسری آمده بودند و بقیه پاسدارهایی که ما تا آن موقع دیده بودیم همه از نیروهای درجهداری و کادر پادگان بودند.
✅ همان روز عصر، آخر کلاسها، بالاخره آن طلبه روز اول را هم دیدم، همین جوان پاسدار بود که حالا لباسهایش را عوض کرده بود و تازه شناختمش، دقتم در تشخیص تفاوتش خوب بود اما حدسم در طلبه بودنش نه، این از اون در.😊
✅ اینها را گفتم تا برسم به اینجا که آن دانشجوی افسری نه وقتی در میان طلبهها بود، و نه وقتی در میان پاسدارها، نوع و جنس لباسش با بقیه فرقی نداشت اما با همین لباسهای ساده چنان تمیز و مرتب بود که به سرعت تمایز خود را نشان میداد.
✅ در میان مذهبیها و خصوصا برخی طلاب بعضا دیدهام به اسم بیرغبتی به دنیا و زهد و ساده زیستی، سر را میتراشند و چندان به لباس و ظاهر خود دقت نمیکنند. اما توجه ندارند همان اهل بیتی که دعوت به زهد و بیرغبتی به دنیا و... داشتند، زهد و بیرغبتیشان به دنیا در تمیز و مرتب بودن لباس و عطر و نظافت و رسیدگی به ظاهر نبود، بلکه هم به آراستگی ظاهرشان خوب میرسیدند و هم به آن توصیه میکردند.
در روایات، بابهای مختلفی در توصیه به آراستگی ظاهر وجود دارد. مثلا در «بَابُ التَّجَمُّلِ وَ إِظْهَارِ النِّعْمَة» میگوید تا میتوانی جوری رفتار نکن که دیگران فکر کنند شما فقیر هستی. به عنوان نمونه از امام صادق(ع) روایت است:
👈«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُّ الْجَمَالَ وَ التَّجَمُّلَ وَ یُبْغِضُ الْبُؤْسَ وَ التَّبَاؤُسَ.»
خدا دوست دارد زیبایی و خود را زیبا کردن و از فقر و خود را به فقر زدن بیزار است.
✅ گاهی ما تنبلی خودمان در اتو نزدن لباسهایمان یا نشستن آن، با اسمهای خوب مثلا زهد و بیرغبتی به دنیا، توجیه میکنیم یا به اسم زهد یا بیتوجهی به ظاهر، مثلا یک جوراب را چند بار میدوزیم و بعد هم که سوراخ میشود باز تا مسمای جوراب بر آن صدق کند دورش نمیاندازیم!
از سیره اهل بیت هم فقط به سیره امیرالمؤمنین(ع) آن هم در زهد ایشان که به علت شرایط اجتماعی و موقعیت ایشان بوده است و خودشان هم میگویند نمیتوانید در زهد مثل من باشید، تمسک میکنیم.
اما توجه نداریم که همین امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند:
👈«التَّجَمُّلُ مِن أخْلاقِ المؤمنینَ»
«آراستگى از اخلاق مؤمنان است»
✅ روایت است که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، نه تنها براى خانواده خود، بلکه براى دیدار با یارانش نیز خویشتن را مىآراست و مىفرمود: «خداوند، دوست دارد که بندهاش وقتى براى دیدار با برادرانش از خانه بیرون مىرود، خود را بیاراید و آماده دیدار آنها نماید.»
👈 «إنَّ اللّهَ یُحِبُّ مِن عَبدِهِ إذا خَرجَ إلى إخوانِهِ أن یَتَهَیَّأَ لَهُم و یَتَجَمَّلَ»
.........