✅ در قسمت قبل اشاره کردم که در ارائه سیره «ولیِ خدا» همهاش خدا دیده میشود و درس توحید است و اگر این خدایش را حذف کنیم و نبینیم، آنچه میماند بسیار غیرعقلائی و بیمعنا است.
✅ اگر قرار باشد مروری کنیم بر عملکرد حضرت امام و آقا از آغازش پر است از کارهایی که عقل محدود دنیایی عقلاء در آنها وا میماند. عقل دنیایی به اصطلاح خودش روی زمین صحبت میکند، عینی و محسوس صحبت میکند و کاری به آسمان ندارد اما عقل «ولیِ خدا» بیش از این که اتکایش به زمین باشد اتکایش به آسمان است، البته او هم عینی و محسوس صحبت میکند اما با این تفاوت که خدا هم برای او عینی و محسوس است.
✅ مثلا در جنگ یک قاعده عقلائی البته با عقل محدود مادی، نگاه کردن به میزان تجهیزات و نفرات خود، قدرت تدارکات و عقبه اقتصادی برای ادامه جنگ است اما امام هیچ وقت از این محاسبات را نکرد و در عمل هم نشان داد که میشود با دست خالی برای خدا قیام کرد و پیروز شد.
✅ در نگاه عقلاء «ولی خدا» چک بیحساب زیاد میکشد اما تجربه نشان داده است که چکهای او هیچ وقت برگشت نمیخورد. یکی از بیشترین تلاشهای جبهه نفاق هم ایجاد بیاعتمادی به همین چکهای «ولی خدا» است.
🎙 حضرت آقا در همین رابطه میفرمایند:
🔻خداى متعال چقدر وعده کرده است به مؤمنین؛ وعدهى نصرت، وعدهى هدایت، وعدهى تعلیم؛ «وَ اتَّقُوا اللّٰهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللّٰهُ»، وعدهى حفظ و صیانت، وعدهى کمک در امور دنیا؛ این همه خداى متعال به ما وعده کرده. البته این وعدهها مطلق نیست؛ شروطى دارد، شروطش هم خیلى شروط دشوارى نیست، از دست ماها برمىآید. دلیلش هم این است که جاهائى که به این شروط عمل کردیم، خداى متعال به ما کمک کرد؛ نمونهاش جنگ تحمیلى. ... آن روزى که جنگ تحمیلى شروع شد، همهى صاحبنظران، همهى تحلیلگران، همهى نخبگان به طور قاطع مىگفتند صدام در این جنگ پیروز است و ایران شکستخورده است؛ جز یک عدهى معدودى، آن کسانى که به نگاه اسلامى و ایمانى اعتقاد داشتند - نگاه امام به حوادث - آنها نه، آنها در دلشان امیدى بود؛ حالا کم یا زیاد؛ بعضى کورسوى امیدى بود، بعضى نه، دلشان روشن بود.
🔻 من این خاطره را بارها نقل کردهام: در روزهاى سوم چهارم جنگ بود، توى اتاق جنگ ستاد مشترک، همه جمع بودیم؛ بنده هم بودم، مسئولین کشور؛ رئیسجمهور، نخستوزیر - آن وقت رئیسجمهور بنىصدر بود، نخستوزیر هم مرحوم رجائى بود - چند نفرى از نمایندگان مجلس و غیره، همه آنجا جمع بودیم، داشتیم بحث مىکردیم، مشورت مىکردیم. نظامىها هم بودند. بعد یکى از نظامىها آمد کنار من، گفت: این دوستان توى اتاق دیگر، یک کار خصوصى با شما دارند. من پا شدم رفتم پیش آنها. مرحوم فکورى بود، مرحوم فلاحى بود ... گفتند: ببینید آقا! - یک کاغذى در آوردند. این کاغذ را من عیناً الآن دارم توى یادداشتها نگه داشتهام که خط آن برادران عزیز ما بود - هواپیماهاى ما اینهاست؛ مثلاً اف ۵، اف ۴، نمىدانم سى ۱۳۰، چى،چى، انواع هواپیماهاى نظامىِ ترابرى و جنگى؛ هفت هشت ده نوع نوشته بودند. بعد نوشته بودند از این نوع هواپیما، مثلاً ما دهتا آمادهى به کار داریم که تا فلان روز آمادگىاش تمام مىشود. اینها قطعههاى زودْتعویض دارند - در هواپیماها قطعههائى هست که در هر بار پرواز یا دو بار پرواز باید عوض بشود - مىگفتند ما این قطعهها را نداریم.
🔻 بنابراین مثلاً تا ظرف پنج روز یا ده روز این نوع هواپیما پایان مىپذیرد؛ دیگر کأنه نداریم. تا دوازده روز این نوعِ دیگر تمام مىشود؛ تا چهارده پانزده روز، این نوع دیگر تمام مىشود. بیشترینش سى ۱۳۰ بود. همین سى صدوسىهائى که حالا هم هست که حدود سى روز یا سى و یک روز گفتند که براى اینها امکان پرواز وجود دارد. یعنى جمهورى اسلامى بعد از سى و یک روز، مطلقاً وسیلهى پرندهى هوائى نظامى - چه نظامى جنگى، چه نظامى پشتیبانى و ترابرى - دیگر نخواهد داشت؛ خلاص! گفتند: آقا! وضع جنگ ما این است؛ شما بروید به امام بگوئید. من هم از شما چه پنهان، توى دلم یکقدرى حقیقتاً خالى شد! گفتیم عجب، واقعاً هواپیما نباشد، چه کار کنیم! او دارد با هواپیماهاى روسى مرتباً مىآید. حالا خلبانهایش عرضهى خلبانهاى ما را نداشتند، اما حجم کار زیاد بود. همین طور پشت سر هم مىآمدند؛ انواع کلاسهاى گوناگون مىگذاشتند.
گفتم خیلى خوب. کاغذ را گرفتم، بردم خدمت امام، جماران؛ گفتم: آقا! این آقایان فرماندهان ما هستند و ما داروندار نظامیمان دست اینهاست.
🔻 اینها ... مىگویند ما هواپیماهاى جنگیمان تا حد اکثر مثلاً پانزده شانزده روز دیگر دوام دارد و آخرین هواپیمایمان که هواپیماى سى ۱۳۰ است و ترابرى است، تا سى روز و سى و سه روز دیگر بیشتر دوام ندارد. بعدش، دیگر ما مطلقاً هواپیما نداریم. امام نگاهى کردند، گفتند - حالا نقل به مضمون مىکنم-، ... این حرفها چیست! شما بگوئید بروند بجنگند، خدا مىرساند، درست مىکند، هیچ طور نمىشود.
🔻 منطقاً حرف امام براى من قانعکننده نبود؛ چون امام که متخصص هواپیما نبود؛ اما به حقانیت امام و روشنائى دل او و حمایت خدا از او اعتقاد داشتم، مىدانستم که خداى متعال این مرد را براى یک کار بزرگ برانگیخته و او را وانخواهد گذاشت. این را عقیده داشتم. لذا دلم قرص شد، آمدم به اینها - حالا همان روز یا فردایش، یادم نیست - گفتم امام فرمودند که بروید همینها را هرچى مىتوانید تعمیر کنید، درست کنید و اقدام کنید.
همان هواپیماهاى اف ۵ و اف ۴ و اف ۱۴ و اینهائى که قرار بود بعد از پنج شش روز بکلى از کار بیفتد، هنوز دارد تو نیرو هوائى ما کار مىکند! بیست و نُه سال از سال ۵۹ مىگذرد، هنوز دارند کار مىکنند! ... مهندسین ما ... توانستند قطعات درست کنند، خلأها را پر کنند و بعضى از قطعات را علىرغم تحریم، به کورى چشم آن تحریمکنندهها، از راههائى وارد کنند و هواپیماها را سرپا نگه دارند. علاوه بر اینها، از آنها یاد بگیرند و دو نوع هواپیماى جنگى خودشان بسازند. ...این، توکل به خداست؛ این، صدق وعدهى خداست.
🔻 وقتى خداى متعال با تأکید فراوان و چندجانبه مىفرماید: «و لینصرنّ اللَّه من ینصره» ؛ بىگمان، بىتردید، حتماً و یقیناً خداى متعال نصرت مىکند، یارى مىکند کسانى را که او را، یعنى دین او را یارى کنند - وقتى خدا این را مىگوید - من و شما هم مىدانیم که داریم از دین خدا حمایت مىکنیم، یارىِ دین خدا مىکنیم. بنابراین، خاطرجمع باشید که خدا نصرت خواهد کرد.
📝بیانات - ۱۸ مرداد ۱۳۸۸.
........................................................