⁉️ از جمله اشکالاتی که مخالفان جمهوری اسلامی زیاد تکرار میکنند اینکه امام خمینی در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ در بهشت زهرا گفتهاند:
👈«یک ملتى تمامشان رأى دادند که یک نفرى سلطان باشد؛ بسیار خوب، اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رأى آنها براى آنها قابل عمل است. لکن اگر یک ملتى رأى دادند- و لو تمامشان- به اینکه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقى [است؟] ملتِ پنجاه سال پیش از این، سرنوشت ملتِ بعد را معین مىکند؟ سرنوشت هر ملتى به دست خودش است.»
(صحیفه امام ؛ ج۶؛ ص۱۱ )
⁉️ میگویند بنا به این حرف امام، امروز پس از ۴۰ سال باید دوباره از نسل جدید نظرخواهی شود که آیا شما جمهوری اسلامی را میخواهید یا خیر؟ بر مبنای این کلام امام، میپرسیم مردم ۴۴ سال قبل چه حقی داشتهاند سرنوشت امروز ما را تعیین کنند؟
✅ در پاسخ این اشکال باید گفت مبنا و نظرات امام را باید در همه سخنانشان دید نه اینکه فقط همین تک جمله را معیار قرار داد و ای کاش لااقل برای فهم همین تک جمله نیز به دیگر قسمتهای همان سخنرانی توجه میشد.
✅ از جمله مطالبی که در سخنرانیها و مکتوبات امام قبل و بعد از انقلاب مکرر مورد اشاره قرار گرفته است، ملاک بودن و مقدم بودن احکام اسلام نسبت به هر حکم و نظر دیگری است.
ایشان از همان ابتدای مبارزات در سال ۱۳۴۱ وقتی علیه قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی سخن میگویند، میفرمایند:
👈«ما از طریق «ألْزِموُهُمْ بِما ألْزَموُا عَلَیْهِ أنْفُسَهُمْ» با ایشان بحث مىکنیم، نه اینکه قانون اساسى در نظر ما تمام باشد بلکه اگر علما از طریق قانون صحبت کنند، براى این است که اصل دوم متمم قانون اساسى، قانون خلاف قرآن را از قانونیت انداخته است. «و الّا ما لَنا و الْقانوُنَ» ماییم و قانون اسلام؛ علماى اسلامند و قرآن کریم؛ علماى اسلامند و احادیث نبوى؛ علماى اسلامند و احادیث ائمه اسلام. هر چه موافق دین و قوانین اسلام باشد ما با کمال تواضع گردن مىنهیم و هر چه مخالف دین و قرآن باشد- و لو قانون اساسى باشد، و لو الزامات بین المللى باشد- ما با آن مخالفیم.»
(صحیفه امام ؛ ج ۱؛ ص۱۱۶)
✅ تقدم احکام اسلام بر هر اراده و خواست دیگر، از مبانی اصلی هر مسلمانی است که اگرچه نیاز به تصریح ندارد اما در موارد متعددی مورد اشاره حضرت امام قرار گرفته است؛ به طور مثال ایشان در همان ابتدای پیروزی انقلاب در ۴ خرداد ۱۳۵۸ میفرمایند:
👈 «آزادى معنایش این نیست که بنشینید برخلاف اسلام صحبت کنید؛ آزادى در حدود قانون است. دین کشور ما اسلام است؛ آزادى در حدود این است که به اسلام ضرر نخورد. قانون اساسى ما دین را اسلام مىداند.»
(صحیفه امام ج ۷، ص ۴۸۷)
✅ از جمله احکام اسلام نیز که بارها در مکتوبات و بیانات حضرت امام به آن اشاره شده است، لزوم تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی و حفظ آن است.
ایشان در همان سخنرانی ۱۲ بهمن که میفرمایند «سرنوشت هر ملتى به دست خودش است»، میگویند:
👈«دولتى که ما مىگوییم، دولتى است که متکى به آراى ملت است؛ متکى به حکم خداست... بر همه ما واجب است که این نهضت را ادامه بدهیم تا آن وقتى که اینها ساقط بشوند و ما به واسطه آراى مردم، مجلس سنا درست بکنیم؛ و دولت اول را- دولت دائمى را- تعیین بکنیم.»
✅ هر سخنی از حضرت امام حتی اگر به اصل آن سخنرانی ۱۲ فروردین نیز مراجعه نکنیم بر این مبنا است که خواست و اراده مردم در طول اراده الهی اعتبار دارد و نه در صورت تقابل با آن.
✅ اگر به سخنرانی ۱۲ فروردین حضرت امام مراجعه کنیم، این سخنرانی در فضای مجادله و اسکات خصم بر مبنای پذیرفته شده مخاطب است. زمانی که همچنان دولت ملیگرا و به ظاهر قانونمدار بختیار بر سر کار است، ایشان با این دولت احتجاج میکنند: بر فرض اینکه قانون اساسی ملاک باشد دولت پهلوی و رژیم سلطنتی خلاف قانون اساسی و حکم عقل و حقوق بشر است!
✅ ایشان در ابتدای سخنرانی میفرمایند:
👈 «ملت ما چه مىگفتند که مستحق این عقوبات شدند. ملت ما یک مطلبش این بود که این سلطنت پهلوى از اول که پایه گذارى شد بر خلاف قوانین بود. آنهایى که در سن من هستند مىدانند و دیدهاند که مجلس مؤسسان که تأسیس شد، با سرنیزه تأسیس شد. ملت هیچ دخالت نداشت در مجلس مؤسسان. مجلس مؤسسان را با زور سرنیزه تأسیس کردند، و با زورْ، وکلاى آن را وادار کردند به اینکه به رضاشاه رأى سلطنت بدهند. پس این سلطنت از اول یک امر باطلى بود؛ بلکه اصل رژیم سلطنتى از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلى است و خلاف حقوق بشر است.»
(صحیفه امام، ج ۶، ص: ۱۰ -۱۱)
سپس ایشان در ادامه در همین فضای گفتگو بر مبانی مخاطب و اسکات خصم، به این نقد جدید میپردازند که حتی اگر هم پهلوی بر اساس قانون و با رای مردم به قدرت رسیده بود، مردم آن زمان حق تعیین تکلیف برای مردم امروز را نداشتند:
👈 «فرض مىکنیم که یک ملتى تمامشان رأى دادند که یک نفرى سلطان باشد؛ بسیار خوب، اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رأى آنها براى آنها قابل عمل است. لکن اگر یک ملتى رأى دادند- و لو تمامشان- به اینکه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقى [است؟]...»
✅حضرت امام بعد از این عبارات مجددا میفرمایند:
👈«ما فرض مىکنیم که این سلطنت پهلوى، اول که تأسیس شد، ما فرض مىکنیم که به اختیار مردم بود و مجلس مؤسسان را هم به اختیار مردم تأسیس کردند، این اسباب این مىشود که- بر فرض اینکه این امر باطل صحیح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد؛ آن هم بر آن اشخاصى که در آن زمان بودند. و اما محمدرضا سلطان باشد بر این جمعیتى که الآن بیشترشان- بلکه الّا بعضِ کم، بعض قلیلى از آنها- ادراک آن وقت را نکردهاند، چه حقى داشتند ملت در آن زمان سرنوشت ما را در این زمان معین کنند؟ بنا بر این سلطنت محمدرضا اولًا که چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تأسیس شده بود، مجلس غیر قانونى است، پس سلطنت محمد رضا هم غیر قانونى است. و اگر سلطنت رضا شاه فرض بکنیم که قانونى بوده، چه حقى آنها داشتند که براى ما سرنوشت معین کند؟ هر کسى سرنوشتش با خودش است. مگر پدرهاى ما ولىّ ما هستند؟»
✅ استناد به این عبارات حضرت امام مثل استناد به کلام حضرت ابراهیم(ع) میباشد که ایشان گفته است، این ستاره پروردگار من است! (۷۶– انعام) یا آن بت بزرگ دیگر بت ها را شکسته است! (۶۳ – انبیاء)
✅ آنچه مبنای اصلی حضرت امام است اینکه ولىّ ما خداوند است و تکلیف ما قبل از تشکیل حکومت اسلامی دعوت مردم برای تشکیل آن است و پس از تشکیل آن نیز تلاش برای پیاده سازی اهداف اسلام مانند بسط عدالت و رفاه اجتماعی و تلاش برای حفظ حکومت است؛ همانطور که حضرت امیر(ع) به زور خود را بر مردم حاکم نکرد، اما پس از تشکیل حکومت تا جای ممکن برای بسط عدالت و حفظ حکومت تلاش نمود و چنین نبود که دائما حکومت اسلامی را به رفراندوم بگذارد که حالا که ولایت من و حکومت اسلامی را پذیرفتید آیا همچنان من را میخواهید؟ تا در آن شرایط سخت مقاومت با دسیسههای رنگارنگ معاویه و جنگ تبلیغاتی او حکومت خود را به دست خود ساقط نماید
..............................................