✅ چندروزی است که مشغول مطالعه خاطرات «محمدتقی رضایی کوپایی» از مسئولان حفاظت بیت امام هستم، ایشان که قریب به ۹ سال در جماران به عنوان پاسدار بیت امام حضور داشته است، خاطرات بسیار متعدد و جالبی از عشق و علاقه مردم به انقلاب و حضرت امام و عشق امام به مردم دارد، چقدر ما بیهنریم که از دل این خاطرات کلیپها و فیلمهای مستند نمیسازیم. یکی از این خاطرات که بسیار به دلم نشست را اینجا میآورم:
👈«یکی از دوستان که کمکهای مردمی را برای جبههها جمعآوری میکرد، میگفت: یک روز در خیابان شریعتی بالای قلهک در کوچه با یک وانت لندکروز کمکهای مردمی را جمع میکردیم. به یک پیرزن رسیدیم، دویست تومان پول به ما داد و گفت: حاج آقا این کل دارایی من است. صد تومانش را بردار برای کمک به جبهه و بقیهاش را به من بده. وقتی خواستم بقیه پولش را به او بدهم، صد تومان را که گرفت، مقداری که رفتم مرا صدا زد و گفت: پنجاه تومان دیگر را هم بردار،پنجاه تومان باقیمانده برای من کفایت میکند و افزود: خدا بزرگ است.
او روزیدهنده و خالق ماست. چند خانه آن طرفتر به منزل خانم جوانی رسیدیم که جلوی درب منزلش به انتظار ایستاده بود. مقداری وسایل و خوراکی به من داد. در دستش یک انگشتری بود. یکی دو بار به من نگاه کرد. احساس کردم، میخواهد آن را از دستش خارج کند و به عنوان کمک به جبههها بدهد اما دلش نمیآید. بعد از اینکه از او دور شدم، دیدم دوان دوان به سمت من آمد و آن حلقه طلا را که در دست داشت بیرون آورد و به من داد و در حالی که گریه میکرد، گفت: این تنها یادگار همسر شهیدم بود. این را هم در راه خدا میدهم و ثوابش را به روح او هدیه میکنم.
امام میفرمود: ما افتخار میکنیم که در میان چنین مردمی داریمزندگی میکنیم که نظیر آنها حتی در صدر اول اسلام هم یافت نمیشدهاست. چقدر دیدن این صحنهها لذتبخش بود.»
....
📝 ارجاع:
رجائی، غلامعلی، تشنه و دریا (خاطرات یکی از پاسداران بیت امام، محمدتقی رضاییکوپایی)، چاپ دوم، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، مؤسسه چاپ و نشر عروج، ۱۳۹۲ش.
🔰 «دکتر عباس زریاب خویی» از شاگردان حضرت امام نقل میکنند:
👈«در سال ۱۳۲۱هـ.ش که گرانی شدید و فوق العادهای بود، وضع اقتصادی خیلی بد بود. نانهای آن زمان خیلی بد بود، نانی درست میکردند به نام نان دولتی که ماشینی درست میشد، گویا مخلوط با خاکاره بود یا چیزی دیگری، نمیدانم. من از آنها نمیخوردم یعنی نمیتوانستم، بخورم. من برنج و سیب زمینی استفاده میکردم و یا گاهی از اوقات صبحها مجبور میشدم و یک تکه نان قندی از مغازه نانوایی نزدیک مدرسه فیضیه میگرفتم که آن هم خیلی گران بود؛ ولی بقیه ایام با همان سیب زمینی و برنج روزگار میگذراندیم. پس از چندی یک مرتبه آرد را آزاد کردند و نان گرانتر شد. در آن ایام محرم، روزی آقا(امام خمینی) به من فرمودند: به منزل ما روضه بیایید. من رفتم، یک مرتبه چشمهایم خیره شد. دیدم که آقا صبحانه تهیه کردهاند. نانهای سفید سنگک خیلی خوب و اعلا که من تا آن روز در قم ندیده بودم.
بدون تعارف شروع به خوردن کردم. ایامی بود که مردم آزاد بودند که آردی تهیه کنند و بدهند نانواییها بپزند. ایشان هم به خاطر روضه خوانی همین کار را کرده بودند.
...
📝ارجاع: امام(س) به روایت دانشوران، چ سوم، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، ۱۳۹۲ش، صص: ۱۷۸-۱۷۹.
.........
📌پینوشت: هرسال به محرم و صفر که میرسیم؛ یک عده که تا حالا نگران هیچ حکم اسلام نبودهاند، دم محرم نگران اسراف میشوند و دعوت به کمک به محرومان عوض سفره عمومی دادن، میکنند. در عروسیهایشان که اسم خودشان است هر اسرافی و پرخوری میکنند اما به محرم و صفر که میرسد دعوت به غذای ساده یا اطعام خاص فقرا میکنند.
ملت هم در جواب آنها معمولا میگویند اسراف نیست، یا پول خودش را هرجور دلش بخواهد خرج میکند، یا این عزاداریها اسلام را زنده نگهداشته، این عزاداریها موجب میشود ملت به فقرا هم کمک کنند و... اما یک جواب خوب هم برای این جماعت این است که اگر قرار است کسی برای اسلام دل بسوزاند، خود خدا و اهل بیت هستند که پول مشخص میکردند برای هزینههای برگزاری مجلس عزاداری، دعوت میکردند به اطعام دادن به صورت عمومی نه اینکه خاص فقرا باشد.
در حدیثی قدسی در مناجات حضرت موسی با خداوند در کتاب مجمع البحرین آمده است:
اگر بندهای مقداری از مالش را به خاطر محبّت به فرزند دختر پیامبر، به طعام یا غیر آن انفاق نماید، خداوند در دنیا هر درهمی را به هفتاد درهم به او برکت دهد و وی در بهشت در حال عافیت خواهد بود و گناهانش را میآمرزم.
جالب است که بین علما این سنت برقرار است که علاوه بر عروسی و میهمانی که غذای خوب به ملت میدهند؛ در مجلس روضه و عزاداری غذای خوبتر میدهند. اگرچه باید دقت کرد نعمت خدا هدر نرود اما در محبت اهل بیت و اطعام مردم جای برای صرفهجویی نیست.
🎙دکتر عباس زریاب خویی از شاگردان قدیمی حضرت امام نقل میکنند:
👈«امام به لحاظ هوش و استعداد خیلی برجسته بود. اولین باری که من به خدمتشان رسیدم ۱۳۱۶ش و سن ایشان ۳۵ سال بود. ایشان در سال ۱۳۲۱ش روزی به من فرمودند: من تا حالا نمیدانستم من الآن به چهل سالگی رسیدهام و حالا میفهمم معنی آن بلوغ و کمال را که آدم در چهل سالگی پیدا میکند یعنی چه. الآن حس میکنم واقعا ۴۰ سالگیسن کمال است، سن کمال عقلی و سن کمال معنوی است. من الآن دگرگون شدهام. در آن دوره یعنی ۱۳۱۶ش طلاب و علمای همسن و سالشان در درجه سوم و چهارم بودند، در صورتی که ایشان در درجه دوم قرار داشتند نسبت به سن خود خیلی بالاتر بود، یعنی در ردیف آقا شیخ محمدعلی عراقی (آیتالله اراکی) بود و میتوان گفت بلافاصله بعد از مراجع ثلاثه (آیات عظام صدر، حجت، خوانساری) ایشان قرار داشت.»
.....
📝 منبع: امام(س) به روایت دانشوران، چ سوم، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، ۱۳۹۲ش، ص: ۱۸۱.
..........
🔻پینوشت: سن ۴۰ سالگی را سن وحی انبیاء دانستهاند و تا پیش از آن انبیاء دارای الهاماتی هستند اما از سن ۴۰ سالگی است که وحی بر آنان نازل میشود. پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) نیز در ۴۰ سالگی مبعوث شدند. ۴۰ سالگی را سن بلوغ کامل انسان و دور شدنش از رفتارهای بچگی میدانند؛ قرآن در مورد آن میگوید:
به تعبیر برخی از مفسیرن در ذیل این آیه سن ۴۰ سالگی اوج «بَلَغَ أَشُدَّهُ» یعنی اوج کمال عقلی انسان است.
🔻پدرم خیلی وقتها که حرفی میزنم یا کاری میکنم که مورد پسندش نیست، میپرسد: هنوز ۴۰ سالت نشده؟! سالیانی است منتظرم به ۴۰ سالگی برسم ببینم در این سن چه خبر است؟ خبری میشود؟ یا امید پدر را کاملا ناامید میکنم.😊
🔻 ما به چهل سالگی و بلوغ انقلابمان هم خیلی امید بستهایم ان شاء الله از این به بعد اشتباهات کمتری داشته باشیم و قدر فرصتها را به نحو احسنت بدانیم.
👈«اکثریت هر چه گفتند آراى ایشان معتبر است و لو به خلاف، به ضرر خودشان باشد. شما ولىّ آنها نیستید که بگویید که این به ضرر شماست ما نمىخواهیم بکنیم. شما وکیل آنها هستید؛ ولىّ آنها نیستید. بر طبق آن طورى که خود ملت مسیرش هست. ... شما آن مسائلى که مربوط به وکالتتان هست و آن مسیرى که ملت ما دارد، روى آن مسیر راه را بروید، و لو عقیدهتان این است که این مسیرى که ملت رفته خلاف صلاحش است. خوب، باشد. ملت مىخواهد این طور بکند، به ما و شما چه کار دارد؟ خلاف صلاحش را مىخواهد. ملت رأى داده؛ رأیى که داده متَّبع است.» صحیفه امام؛ ج ۹؛ ص: ۳۰۴.
✅ همین یک قلم کافی است که مشخص شود که چه کسانی و چقدر ظریف نظرات حضرت امام را تحریف میکنند.
این سخنرانی مربوط به دیدار حضرت امام با منتخبین مجلس خبرگان قانون اساسی در ۲۷ مرداد ۱۳۵۸.
در ابتدای این سخنرانی حضرت امام مفصل به خرابکاریهایی مختلف جریانهای چپ به ظاهر خلقی اشاره میکنند:
👈«وقتى که رفراندم مىخواست بشود، یک شلوغیهایى ایجاد مىکردند. آنجا که شکست خوردند، بعد در هر موردى اینها با شکست مواجه مىشوند. حالا هم که بناست این مجلس محترم تحقق پیدا بکند، این خرابکاریها را پیش آوردند براى اینکه اذهان را متوجه کنند به جاى دیگر... بعد که بخواهیم مجلس شوراى ملى درست بشود و رئیس جمهور، باز هم منتظر هستیم که این مسائل پیش بیاید. لکن ملت راه خودش را پیدا کرده؛ و ملت و دولت، همه قشرها، به این راه ادامه مىدهند- چه این شلوغ کاریها را اینها بکنند و چه نکنند... ما منتظر این هستیم که این خرابکاریها به دست این خرابکارها و به دست این اجانب که اینها را آلت قرار دادند براى مقاصد خودشان، و اینها با این اسماء مختلف، مثل «حزب دمکرات»، دمکراتِ کذا، حزب «فدائیان خلق» و این طور الفاظ بیمعنا به این کارهاى خلاف انسانى ادامه دارند مىدهند» (همان ص: ۲۹۶)
✅ مخاطب اعتراض امام در این دیدار احزاب و گروههایی هستند که مقابل خواست مردم که جمهوری اسلامی باشد، ایستادهاند:
👈 «همه کسانى که بر اوضاع ایران مطلع هستند، همه مىدانند که این ملت چه مىخواهد، بر کسى پوشیده نیست. به خارجىها، داخلىها، به احزاب، به همه، پوشیده نیست که این ملت آنى که مىخواهد، جمهورى اسلامى مىخواهد، اسلام را مىخواهد این ملت. چند نفر آدم فاسد بیایند بگویند که نخیر، اسلام نه! همان جمهورى، و بخواهند چند نفر آدم به یک ملت تحمیل کنند و بعد بگویند که ما آزاد نیستیم آزادى این است که شمایى که در اقلیت هستید- نه آن اقلّیتى که حزبها بعضیشان اقلّاند و بعضى اکثر- آن اقلیتى که شما همه گروههایتان را با هم جمع کردید، و همه کارها را انجام دادید و همه خرابکاریها را هم کردید و از صدْ یک و نیم، فوقش دو، همه روى هم رفته دو، مخالف با قضیه بود!» (صص: ۲۹۸- ۲۹۹)
✅ در ادامه حضرت امام برخلاف آنچه در کلیپ مذکور انعکاس داده شده است، خطاب به نمایندگان خبرگان قانون اساسی که از طیفهای مختلف روحانی و غیرروحانی از گروهکها و... هستند، میفرمایند از این جهت که مردم حاکمیت اسلام را قبول کردهاند و به جمهوری اسلامی رأی دادهاند دیگر کسی اگر نظری خلاف قوانین اسلام دهد، خلاف آنچه وکالت دارد است و اعتباری ندارد، وکالت شما محدود است به امور مورد پذیرش اسلام:
👈 «من امیدوارم که بدون اینکه یک ذره آقایانى که ان شاء اللَّه با سلامت- مىدانم دیگر گفتن من زیادى است، لکن براى اینکه گفته بشود باز هم- بدون یک ذرّه ملاحظه از غرب، از شرق، از نمىدانم حزب کذا، حزب دمکرات، از چه از چه، بدون یک ذره ملاحظه، باید این قانون اساسى ما مطابق با شرع، در چهارچوب شرع. اگر یکى یکى از وکلا یا همه وکلا بخواهند از این چهارچوب خارج بشود، اصلًا وکیل نیستند براى او! شما آقایان وکیل هستید که زنهاى مردم را هم طلاق بدهید؟ زن موکّلینتان [را]؟ نیستند.
اگر طلاق بدهید صحیح است؟ نه. از باب اینکه شما وکیلید براى رسیدگى به قانون جمهورى اسلامى. الآن اگر چنانچه شما بخواهید، یا بعضى از شما بخواهند، که اسم جمهورى اصلًا نباشد، بحث را ببرند روى رژیم سلطنتى، شما حق دارید رسیدگى بکنید؟ شما حق رسیدگى ندارید. براى اینکه جمهورى اسلامى را شما حق رسیدگى دارید. همان طورى که براى طلاق دادن زن مردم، شما و ما، هر کس که وکیل شده است، براى طلاق دادن زن مردم وکالت ندارد؛ وکالتش محدود است. در مسائل غیر اسلامى، اگر یک مسأله غیر اسلامى در اینجا بیاید، طرحش مردود است.
طرح مسئله غیر اسلامى بر خلاف وکالت شماست... همان طور که طلاق دادن زن موکلینتان بر خلاف وکالت شماست. طرح کردن یک مسأله غیر اسلامى هر چه باشد، هر چه مترقى باشد؛ شما نمىتوانید طرح بکنید. ... بر خلاف مسیر ملت است؛ و علاوه بر [آن،] خلاف حدود وکالتش است. حد وکالت بیشتر از این نیست.» (همان، صص: ۳۰۱-۳۰۲)
✅بعد از این صحبتها است که به آن صحبتهای مورد اشاره در کلیپ میرسند، یعنی مخاطب ایشان نه آن روحانیون اطرافشان بلکه نمایندگان چپ و... هستند که طالب قوانین مخالف با شرع هستند و مقابل رأی ملت که جمهوری اسلامی است ایستادهاند. ایشان خطاب به این افراد چپ میگویند:
👈«همین چیزى که اگر مىخواهید مطابق با میل خودتان دمکراسى عمل بکنید، دمکراسى این است که آراء اکثریت، و آن هم این طور اکثریت، معتبر است؛ اکثریت هر چه گفتند آراى ایشان معتبر است و لو به خلاف، به ضرر خودشان باشد. شما ولىّ آنها نیستید که بگویید که این به ضرر شماست ما نمىخواهیم بکنیم. شما وکیل آنها هستید؛ ولىّ آنها نیستید.» (همان، ص: ۳۰۴)
✅ بنا به تصریح متن بالا:
🔻اولا: حضرت امام در مقام احتجاج و جدل هستند یعنی مبنای طرف مقابل را معیار قرار میدهند که اکثریت هرچه گفتند آرای آنها معتبر است چون بنا به رأی خودتان که دموکراسی ملاک است، چنین است.
🔻ثانیا: حضرت امام در همین سخنرانی به مبنای خود نیز اشاره میکنند که شما بنا به مبنای خودتان محکوم هستید و باید از رأی مردم که جمهوری اسلامی است اتباع کنید شما مثل ما خود را ولی مردم نمیدانید که مدعی شوید اگر مردم چیزی خواستند که به ضررشان بود بتوانید جلو آن بایستید.
...................
📌البته تذکر این نکته نیز لازم است که این بحثها منجمله بحث آیتالله مصباح در مقام ثبوت یا سلسله علل احکام و تعارضات ادله است که آیا نظر مردم بر فرض تقابل با نظر خداوند آیا حجیت و اعتبار دارد یا خیر؛ اما خوب است متذکر شوم بنا به مبنای حضرت امام در عالم واقع مردم اگر آزاد باشند به علت فطرت خدایی خود به اسلام و احکام آن تمایل دارند و در صورت وجود یک قدرت حاکمه که مانع به جهنم بردن مردم شود توده مردم خود به خود با فطرت الهیشان اسلام خواه هستند و به سمت بهشت خواهند رفت.
✅ از هیجان انگیزترین اتفاقات روز ۱۲ بهمن گم شدن حضرت امام(ره) است.
🎙آقای هاشمی رفسنجانی در این مورد نقل میکند:
🔻 «مهمترین لحظهاى که در این روز ما را در اوج شادمانى، بسیار رنج داد، ساعاتى بود که مطلع شدیم که دوستان ما پس از پایان مراسم بهشت زهرا، امام را گُم کردهاند و اطلاعى از ایشان ندارند این دوستان اطلاع دادند که امام بعد از سخنرانى مهمشان در بهشت زهرا و اعلان تصمیم به تعیین دولت، از هنگام ترک آنجا، دیگر دیده نشدهاند. این زمانى بود که ما عمیقاً نگران و دلواپس امام شدیم. حدس مىزدیم که رژیم اقدامى کرده است، این جزو پیشبینىهاى ما بود که رژیم بر اساس طرحى از پیش تهیه شده در نقطهاى امام را برباید و به نقطهاى نامشخص برده و زندانى کند. خیلى مواظب بودیم که این اتفاق نیفتد. خبر مهم این بود که هلىکوپترى از محل سخنرانى ایشان پرواز کرده و بعد از آن، مردم ایشان را ندیدهاند.
🔻هیچکس هم به ما نمىگفت چه اتفاقى افتاده است. قطع برنامه پخش مستقیم ورود حضرت امام از تلویزیون، براین نگرانىها افزود و شک و تردید ما و نگرانىهایمان را افزایش داد....
بعداً از طریق آقاى ناطق نورى، مطلع شدیم که امام، پس از پایان مراسم سخنرانیشان در بهشتزهرا، خواستار ملاقات با مجروحان انقلاب مىشوند. به همین دلیل ایشان را با هلیکوپتر به بیمارستان هزار تختخوابى تهران، مىبرند.
🔻در آنجا به محض آنکه هلیکوپتر در حیاط بیمارستان فرود مىآید و پزشکان و پرستاران و بیماران از حضور امام مطلع مىشوند، هنگامهاى برپا مىشود، به طورى که امام پس از نیم ساعت توقف در بیمارستان موفق به دیدار مجروحان انقلاب نمىشوند.
📝(کارنامه و خاطرات، انقلاب و پیروزى، صص: ۱۶۵- ۱۶۶)
🎙 آقای ناطق نوری که در آن لحظات از نزدیکترین افراد به حضرت امام است در خاطرات خود شرح ماجرا را به شرح زیر میآورند:
🔻هلیکوپتر در محوطهی بیمارستان نشست. در اثر صدای تق تق هلیکوپتر، تمام پزشکها و پرستارها بیرون دویدند تا ببینند چه اتفاقی افتاده است. تصور میکردند درگیری و کشتاری شده و عدهای را آوردهاند. وقتی پیاده شدم پزشکان میپرسیدند: «چه اتفاقی افتاده است؟»
🔻من سریعا درخواست آمبولانس کردم. یکی از پزشکان گفت اینجا بیمارستان است، آمبولانس برای چه میخواهی؟ گفتم ما یک بیمار داریم باید جایی او را ببریم. گفت خوب همین جا بیمارستان است. گفتم خیر نمیشود بیمار ما اینجا باشد باید او را ببریم. آقایان رفتند یک برانکارد آوردند، من آن را پرت کردم و گفتم ما آمبولانس میخواهیم شما برانکارد میآورید؟ پزشکی به نام دکتر صدیقی گفت: آقا من یک ماشین پژو دارم، بیاورم؟ گفتم بیاور. ایشان ماشین را آورد نزدیک هلیکوپتر، در هلیکوپتر را که باز کردیم تا این پرستارها و پزشکان امام را دیدند همه فریاد کشیدند و با هجوم آنها بساط ما به هم ریخت.
🔻خانمی دست امام را گرفته بود و میکشید و گریه میکرد. با زحمت خانم را جدا کردیم. امام و احمدآقا و آقای محمد طالقانی سوار شدند و ماشین حرکت کرد. من خودم را روی سقف پرت کردم و ماشین تند میرفت. گفتم آقا این قدر تند نروید. احمد آقا که فکر میکرد جا ماندهام، گفت تو هستی؟! گفتم پس چه؟ من که رها نمیکنم. راننده ماشین را نگه داشت و سوار شدم. پس از مدتی رسیدیم به بن بستی که صبح ماشینم را پارک کرده بودم.
🔻از آقای دکتر عذرخواهی و تشکر کردیم. امام را سوار ماشین پیکانم کردم. دیگر خودم راننده بودم و احمد آقا هم پهلوی من نشست. سه نفری در خیابانهای تهران راه افتادیم. همه جا خلوت بود. چون همه در بهشت زهرا دنبال امام بودند؛ اما امام داخل پیکان در خیابانهای خلوت تهران بود.
📝(خاطرات حجت الاسلام والمسلمین ناطق نوری، تدوین مرتضی میردار، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص: ۱۵۹)
✅یکی از اختلاف نظرهایم با برخی دوستان طلبهام بحث بردن زنان به راهپیمایی اربعین بود و چون مدافع این قضیه بودم، متأسفانه مورد اتهام و هدف تیکههایی از برخی دوستان واقع میشدم.
✅خلاصه پاسخ اصلی بنده این بود که شما حاضر نیستید سختیهای قضیه را که با بردن زنان به خودتان تحمیل میشود، به جان بخرید، به همین خاطر با درست کردن بهانههای شرعی، صورت مسأله را پاک میکنید و از سویی زنان را از حضور در یک ضیافت بسیار مهم معنوی محروم میکنید و از سویی خود این حرکت عظیم که باید با حضور پررنگ طیفهای مختلف مردم تعظیم شود را رونق نمیدهید!
✅مشابه همین بحثها در ابتدای مبارزات انقلاب و پس از آن نیز میان برخی طیفها مطرح بود، اما برخی مواقع قضیه به شدتی میرسید که نیروهای انقلابی نیز نسبت به حضور زنان در صحنه مردد میشدند.
🎙خاطره جالبی از این دوگانگی را محسن رفیقدوست که در تیم حفاظت مدرسه علوی (مکان اسکان امام در روزهای آغازین انقلاب) بودهاست، چنین نقل میکند:
🔻یکی از مسائلی که در این دیدارها مشکل آفرین بود، نداشتن انتظامات از میان خانمها بود. بعضی از روزها در اثر فشار، برخی از خانمها زیر دست و پا میماندند و غش میکردند. مثلا روز اول دویست و چند نفر از خانمها غش کردند و روز دوم این تعداد به چهارصد نفر رسید و روز سوم حدود ۸۱۷ نفر از خانمها غش کردند و چون انتظامات از آقایان بود، مشکل محرم و نامحرم پیش میآمد.
🔻این مشکل را با بعضی از اعضای شورای انقلاب در میان گذاشتیم که از جملهی آنها شهید مفتح بود. از ایشان خواستیم تا با امام مطرح کند که خانمها به دیدار معظم له نیایند، ولی وقتی این پیشنهاد به امام داده شده بود، امام فرموده بود:
شما فکر میکنید اعلامیههای من یا سخنرانیهای شما، شاه را بیرون کرد؟ شاه را همین بانوان محترمة بیرون کردند. شماها بروید و وسیله رفاه و آسایش آنها را فراهم سازید.
📝منبع: قاسمپور، داوود، خاطرات محسن رفیق دوست، چاپ اول، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص: ۱۴۹.
دوستان مختلفی پیام میدهند که نمیشه و محاله: بله اگر خانمتون حرف گوش کن نیست و حتما میخواهد برود در بین الحرمین بچرخه، بره زیارت! سرش رو بیاندازه پایین هرجا خواست بره بله برخورد پیش میاد. خانواده ما زیارت نمیرفتن. فقط نصفه شب خلوتترین ساعت از کوچههای فرعی با خودمون میآمدن بین الحرمین سریع سلام میدادن میرفتن. با حفظ شرایط و حدود رفتن خیلی بر مرد سخت میگذره ولی خب همینه دیگه، ما که نگفتیم راحته! اگر برنامه ریزی ندارین که موقع خلوتی برین و صبر ندارین که شرایط مناسب بشه احتمالا برخورد پیش بیاد. اگر آدم حواسش باشه تنش به زن مردم نخوره خدا هم حواسش هست تن نامحرم به زن ما نخوره! این رو جدی میگم اگر امین ناموس مردم بودی خیالت راحت باشه خدا کمک میکنه و ناموس آدم حفظ میشه. اگر همه تلاش و دقت خودمون رو میکنیم با قیود بالا اگر موردی هم یه دفعه پیش آمد خوبه بدونیم تنه خوردن اتفاقی با لباس شرعا مشکلی نداره، بیمبالاتی نسبت به این مطلب مشکل داره، در روایتی از حضرت امیر هم نسبت به بیمبالاتی در تنه خوردن زنان به مردان در بازار تذکر داده شده ولی نگفته که زن به بازار نیاید، نکته در بیمبالاتی در این اختلاط هست نه اینکه دیگه زن مثلا بازاز نیاد چون مردها هم در بازار هستند و حرکت میکنند. عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ یَا أَهْلَ اَلْعِرَاقِ نُبِّئْتُ أَنَّ نِسَاءَکُمْ یُدَافِعْنَ اَلرِّجَالَ فِی اَلطَّرِیقِ أَ مَا تَسْتَحُونَ امام صادق علیه السّلام از پدران بزرگوارش از على صلوات اللّٰه علیه نقل مى کند که فرمود: اى اهل عراق،خبردار شدهام که زنان شما در بین راه کوچه و بازار با مردان برخورد مى کنند، آیا حیا نمىکنید؟
استظهار بنده از این روایات این بوده که زنان بی مبالات در رفت و آمد بین مردان بودهاند و حضرت نسبت به این بیمبالاتی تذکر میدهند نه حضور زنان در کوچه و بازار. اگر مطلق حضور زن در کوچه و بازار با حفظ حیاء مشکل داشت حضرات آن را نفی میکردند نه اینکه مطلب را ببرند روی برخورد به بدن مردان. در فهم این روایات باید دقت داشت یکی از اختلاف نظرهای شیعه و اهل سنت در این است که بر اساس روایات، شیعه میگوید زن بدون محرم میتواند به سفر حج برود ولی اهل سنت جایز نمیدانند.
یک نکته که احتمال میدهم اصلا به ذهن دوستان عزیزم نیامده و اگر نیامده خودش شاهد این است که شما خودت را محور قرار دادی! خانمت را درجه ۲ از اولویت میبینی پس آن طور حساب و کتاب میکنی که شما حق داری بری زیارت اربعین اما خانمت حق نداره.
اگر اختلاط حرامه که با شرایطی قطعا حرامه فقط برای زن حرامه؟! برخی از عزیزان به عنوان اینکه اختلاط حرامه، خانواده خودشون رو نمیبرن جایی که تنشون به مرد نامحرم میخوره و کار درستی میکنند اما خودشون راحت میرن همونجایی که زن نامحرم میخوره! مثلا قاتی پاتی شده و خانمها تنشون میخوره به مردها اینم راحت میره! خب عزیزم اگر میفرمایی که تن خانمت بخوره به نامحرم درست نیست تن شما هم بخوره به نامحرم درست نیست، شما هم نرو! یا صبر کن با احتیاط برو که تنت به نامحرم نخوره، خب خانمت هم میتونه همینجوری بره.
پیام یکی از مخاطبان👇
از سال 95 توفیق زیارت اربعین برام رقم خورد بنده هم، نظرم این بود که زیارت اربعین جای زن و بچه نیست دو سال مجردی رفتیم سال 97 با خانمم راهی شدیم اتفاقا خیلی هم سخت گذشت بد ماشین پیدا می کردیم و حتی مجبور شدیم یه قسمتی رو با تریلی بریم. ولی خب تا نزدیک حرم رفتیم و برگشتیم. کلا حس معنویش متفاوته اینقدر که به خانمم گفتم امسال لذت زیارت از دو سال قبل بیشتر بود. نمیدونم شاید همونطور که شما فرمودید به خاطر اینه که آدم خیلی باید رو نفسش پا بذاره، همراهی کنه گاهی آروم بره، گاهی وایسته و...
✅ در روز ۱۵ بهمن ۵۷ در جلسه اعطای حکم نخستوزیری بازرگان در مدرسه علوی با حضور جمعت فشرده مردم و بیش از ۴۰۰ خبرنگار داخلی و خارجی، حضرت امام رفتاری غیرمعمول دارند که گویای چرایی تمایز ایشان از دیگران و نیز موفقیت ایشان در عرصه سیاست است.
✅ رفتاری که اگر خلاف آن رخ داده بود، بارها به آن استناد میشد و به عنوان شاهدی برای غفلتهای ما مورد اشاره قرار میگرفت.
🎙 آیتالله سیدحسین بدلا در خاطرات خود نقل میکنند:
🔻 روزی که قرار بود نخست وزیری موقت به آقای بازرگان اعطای شود، گروه زیادی از علما و فضلا از قم به تهران رفتند. اقشار دیگر مردم هم در کنار خبرنگاران، جمعیت انبوهی را تشکیل داده بودند و همه منتظر برگزاری مراسم در محضر حضرت امام بودند.
🔻 قرار بود آقای فلسفی در این برنامه سخنرانی کند، ولی فشار جمعیتی که سر راه ایستاده بودند؛ مجال نمیداد که ایشان به داخل بروند و همین امر باعث شد که سخنرانی از موعد مقرر به تأخیر بیفتد. بعد که موفق شدند داخل شوند، عذر آوردند که تأخیر من به خاطر این بود که مرا راه نمیدادند. چون اولا مردم ایشان را نمیشناختند و دوم این که فشار جمعیت به حدی بود که نمیشد در میان آنها کوچهای برای عبور بزرگان در نظر گرفت.
🔻 به هر حال، مراسم به قدری طول کشید که اعطای حکم نخست وزیری به مهندس بازرگان به نزدیک مغرب کشید. امام وقتی متوجه شدند که هنگام نماز فرا رسیده است؛ نیمخیز شدند و گفتند: من باید چند دقیقه قبل از اذان برخیزم و مقدمات نماز را مهیا کنم.
🔻 بسیاری از سؤلات خبرنگاران بیپاسخ مانده بود و امام میفرمودند: دیگر کسی سؤال نکند. چون من جواب نمیدهم. حکم نخست وزیری بازرگان به همراه یک جلد کلامالله مجید روی میز قرار گرفته بود و امام به آقای هاشمی رفسنجانی که در کنار ایشان نشسته بود اشاره کردند و گفتند که حکم نخست وزیر و قرآن را به آقای بازرگان بدهد؛ که قرآن برنامه حکومت باشد. بعد هم امام برخاستند.
🔻 ناگهان یکی از خبرنگاران گفت: یک سؤال کوچک دارم؛ اگر اجازه بفرمایید. امام فرمود: اگر جوابش یک کلمهای است، من جواب میدهم. خبرنگار مزبور با دستپاچگی سؤالش را به گونهای مطرح کرد که اصلا مفهوم نبود. امام هم جز چیزی در حد یک یا چند کلمه به او نگفتند و برای وضو و انجام وظیفه خارج شدند و در اتاق دیگر به نماز ایستادند؛ نمیدانم افرادی هم به ایشان اقتدا کردند یا خیر. ما در همان محل جلسه به سر میبردیم که چند دقیقه بعد امام تشریف آوردند و سخنرانی کردند.
📝 بدلا، حسین، هفتاد سال خاطره از (آیتالله) سید حسین بدلا، چاپ اول، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۸ش، ص: ۲۴۳.
🎙علی تحیری از اعضاء تیم حفاظت امام در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ نقل میکند:
🔻 جلسهای بود که شهید بهشتی؛ من و شهید بروجردی را صدا کردند و پرسیدند: شما میتوانید این قضیه (تشکیل تیم محافظت از امام) را برعهده بگیرید؟ عرض کردیم بله. گفتند: چه نیازی دارید؟ گفتیم: هیچ نیازی نداریم. گفتند: آخر چطور هیچ نیازی ندارید؟ [بروجردی] گفت: تنها چیزی که میخواهیم این است که ما همینطور گمنام باشیم و کسی از ما اسم نبرد که حفاظت از حضرت امام را چه کسی به عهده میگیرد. این خواسته ماست نمیخواهیم اسمی از ما برده شود.
🔻سازمان مجاهدین هم در این مورد پیشنهادی داده بود، که این سازمان و تشکیلاتش حفاظت از امام را همراه با شرایط خاصی قبول کند. اولا سلاح میخواستند و میگفتند اسلحههای ما را هنگام دستگیری تقی شهرام و لو رفتن ما از دستمان گرفتند و سلاح نداریم، دوم اینکه باید در هر بخشی که امام میآید تا بهشت زهرا در نقاط مختلف آن پرچم مخصوص خودمان با علامت مشخص باشد. بعدهم در رادیوها، جراید و سایر رسانههای گروهی عنوان کنند که حفاظت امام را سازمان مجاهدین به عهده دارند...
🔻 وقتی وارد فرودگاه مهرآباد شدیم صبح پانزده دستگاه ماشین بردیم. اتومبیل حضرت امام شیشه جلویش ضد گلوله نبود و بقیه ماشین تقریبا ضد گلوله بود. ما برای اینکه مقداری حفاظت را رعایت کرده باشیم چون نتوانستیم شیشه جلو پیدا کنیم، یک شیشه بین راننده و بخش عقب اتومبیل قرار دادیم که با دست بالا و پایین میشد. گفتیم حضرت امام تشریف ببرند عقب بنشینند و از آنجا به بهشت زهرا بروند.
🔻 پانزده دستگاه ماشین تقریبا خوب آماده کرده بودیم. پشتشان و صندوقهای عقب ماشین را اکثرا پر از سلاحهای آر.پی.جی و سلاحهای مختلف کرده بودیم، چون آن روز ۹۹ درصد امکان درگیری را درنظر گرفته و واقعا نیروهایمان را کاملا برای یک عملیات بسیار سنگین مسلح آماده کرده بودیم....
🔻زیباترین و بهترین خاطره من وقتی است که حضرت امام وارد سالن شدند و من برای اولین بار گریه کردم، در حالی که به بچهها گفته بودم که اگر فردا کسی گریه کند و احساساتی بشود یک گلوله توی مغزش میزنم چون باید همه ما چهار چشمی مواظب امام باشیم...
🔻 وقتی امام به سمت بلیزر آمدند، دیدم که آقایی عقب بلیزر نشسته است که نمیشناختمش. از مرحوم شهید حاج مهدی عراقی پرسیدم ایشان کیست که پهلوی شما نشسته است؟ حاج مهدی عراقی گفتند: آقای دکتر یزدی. من به حاج مهدی اشاره کردم و آمدند پایین.
🔻دکتر ابراهیم یزدی را نمیشناختم به حاج مهدی گفتم بگویید بروند داخل ماشین من بنشینند عقب این بلیزر را برای حضرت امام در نظر گرفتهایم. حضرت امام تشریف آوردند و جلو بلیزر نشستند. در آنجا صحبتی هم با افسران ارشد و جزء نیروی هوایی که با احترام ایستاده بودند فرمودند. من اصلا انقلاب را همان لحظه احساس کردم. احترامی که با تمام وجود به حضرت امام گذاشته میشد. حضرت امام یک پایشان روی پله بریزر بود و یک پایشان روی زمین و فرمودند: شاه کلاهتان را تا چشم کشید مواظب باشید که بختیار دارد تا گلویتان میکشد. حواستان جمع باشد.
🔻وقتی حضرت امام آمدند که سوار اتومبیل بشوند، من عرض کردم: حاج آقا تشریف ببرید صندلی پشت بنشینید. گفتند: نه جلو مینشینم. و من چیز دیگری نتوانستم بگویم. واقعا نمیدانستم چه بگویم؟ ناخود آگاه گفتم که شیشه جلو ضد گلوله نیست. ایشان فرمودند: ضد گلوله چیست؟ مگر فکر میکنید اعلیحضرت را دارید میبرید که اسکورت میکنید؟ با یک تندیای این قضیه را فرمودند که من جا خوردم. همه ماتشان برده بود. ایشان سوار شدند و خیلی راحت جلو نشستند. ما آن روز دل توی دلمان نبود. هضم این قضیه خیلی ثقیل بود و ایشان توجهی به این مسائل نداشتند.
📌جلیل امجدی؛ تاریخ شفاهی گروههای هفتگانه مسلمان، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۳، صص: ۲۳۵-۲۳۷.
در زمان بنیصدر خیلیها از خیانتهای پیاپی او خسته شده بودند و گله میکردند که چرا حضرت امام (ره) به او اختیارات گسترده و فرصت میدهند_ تا جایی که حتی فرماندهی کل قوا را نیز در آن شرایط بحرانی به او داده بودند._ اختیاراتی که هزینههای بسیار زیادی بر مردم و کشور داشت و نیروهای زیادی بهواسطه کارهای او به شهادت رسیدند و سرمایههای بسیاری تلف شد.
در همین باره مرحوم آیتالله سید محمدمهدی دستغیب برادر کوچکتر شهید دستغیب نقل میکنند:
بنیصدر طغیان کرده بود و سروصدا هم بلند کرده بود که به داد برسید. در آن هنگام آقای خلخالی در مجلس بود که فریاد زد: آقای دستغیب! آقای صدوقی! آقای مدنی! آقای اشرفی! آقای طاهری و... به فریاد برسید. لذا مجلسی از آقایان در حضور امام تشکیل شد. بنده هم همراه اخوی رفتم. همه صحبت کردند و از امام خواستند که بنیصدر را رد کند. امام فرمود:
زود است، عجله نکنید، بگذارید رسوا شود، مردم بفهمند، آنوقت بیرون کردنش آسان است و قصه هم همینطور شد و طولی نکشید که بنیصدر رسوا شد و مردم فهمیدند که راهش غلط است و معزولش کردند. [۱]
معنای این رفتار آن است که گاهی بایست به یک فرد و بالاتر از آنیک اندیشه فرصت داد تا خود را نشان دهد و معلوم شود که مسیرش خطا است زیرا میان حاکمیت الله و طاغوت چند فرق اساسی است:
1- "ولیّ خدا " قدرت را برای مردم میخواهد، برخلاف طاغوت که مردم را برای قدرت میخواهد، "ولیّ خدا " با مردم همراه میشود و به آنها فرصت رشد میدهد تا مردم باعقل خود و آزادی خودشان، قیام به قسط کنند و همراهی با او را آزادانه انتخاب کنند.
بنابراین همراهی با "ولیّ خدا" نیز نیازمند صبر و استقامت و البته مساوی با باعزت و سربلندی است.
2- اما طاغوت بر مردم مسلط میشود [۲] و آزادی و فرصت اندیشیدن را از آنها میگیرد، طاغوت میخواهد مردم کوچک باشند و با شکم و شهوت مشغول باشند، پس همراهی با طاغوت اگرچه معمولاً راحت اما همیشه با کوچکی و حقارت است. [۳]
اگر بنا بود با اجبار مردم را کنترل و بر آنها حکومت کرد، اهلبیت (علیهمالسلام) بسیار زیرکتر از آن بودند که در بازی قدرت جا بمانند و منتظر باشند تا بیش از هزار و اندی سال اینهمه خسارت بر مردم وارد شود.
پی نوشت:
[۱] منبع خاطره: حمید سفیدگر شهانقی و محمد چغایی اراکی، زندگی و مبارزات آیتالله شهید سید عبدالحسین دستغیب به روایت اسناد و خاطرات، تهران مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۲ ش، ص: ۱۰۲.
[۲] در زمانه ما که عصر استعمار فرانو است، طاغوت باقدرت نرم و ابزار رسانه و شبکههای مختلف خبری و سرگرم کردن مردم به مسائل جنسی، سینما، ورزش حرفهای و... مردم را به بند خود درآورده است، برخلاف دورههای گذشته که با کودتا و مثل آن و با استفاده از قدرت سخت بر مردم حکومت میکرد.
[۳] ممکن است برخی بگویند: پس اگر چنین است چرا جمهوری اسلامی برای انتخابات، شورای نگهبان گذاشته است و فرصت خطا کردن مطلق را به مردم نمیدهد؟
باید گفت در حکومت بناشده بر پایه اسلام اگرچه مردم بهزور به سمت سعادت برده نمیشوند اما جلو جریانی که بخواهد مردم را بهزور به سمت شقاوت ببرد نیز گرفته میشود و حاکم تلاش میکند آزمون و تجربه مردم را بهگونهای پیش ببرد که مردم کمترین هزینه ممکن در مسیر رشدشان را متحمل شوند و سعی میکند از شمار گزینههای هزینهساز برای مردم بکاهد اما نه تا جایی که رشد آزادانه و انتخاب و اختیار مردم بیمعنا شود.
🔰 یکی از نعمتها و ایضا ابتلائات خداوند نسبت به بندگاه مؤمن خود خبرهایی است که در مورد آینده به آنان داده میشود، این اخبار گاهی خبر سختیهایی است که برای مؤمن پیش خواهد آمد و بنده مؤمن خدا را برای پذیرش و تحمل آن سختیها و شکایت نکردن و راضی بودن به رضایت خدا آماده میکند، گاه نیز بشارتهایی است برای تحمل سختیهای مسیر و صبر نمودن بر مشکلات تا رسیدن به آن مقدرات.
🔰 در طول زندگی حضرت امام حکایتهای مختلفی از گزارش آینده به ایشان توسط اولیاء خدا شنیدهایم و یکی از این حکایتها مربوط به "آیتالله حاج شیخ مجتبی قزوینی" از علماء و عرفای اهل مشهد است، ایشان از علاقهمندان به امام بودهاند و از مشهد برای زیارت امام به قم میآمدهاند.
این حکایت که به صورت تقریبی مربوط به سال ۴۲-۱۳۴۱ش است را مرحوم حجتالاسلام اسماعیل فردوسیپور از نزدیکان مرحوم قزوینی نقل میکنند:
✅ «مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی... یک جلسه خصوصی محرمانه با خود امام، برگزار کردند. یک روز قبل از ظهری بودکه ما با آقازاده ایشان در خدمتشان بودیم، منزل رفتیم منتهی داخل اتاق نرفتیم، آنجا فقط مرحوم حاج شیخ و امام، دونفری بودند. این دیدار حدود یک ساعت طول کشید. بعد از یک ساعت ملاقات که بیرون آمد، پسر ایشان سوال کرد که چگونه یافتید آقا را؟ مرحوم حاج شیخ فرمود:سید کامل است. ایشان سوال کرد حتی از آن جهات؟ منظورش از آن جهات یعنی اطلاع از علوم غریبهای بود که مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی داشت. یک سلسله مطالبی را مرحوم حاج شیخ بلد بود که کمتر کسی از آنها اطلاع داشت. ایشان گفت حتی از آن جهات هم کامل است.
✅ .... آن موقع مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی نزدیک ۷۰سال داشتند،یکسری اطلاعاتی داشتند که گهگاهی از آن استفاده میکردند. مثلاً در یکی از مسافرتها از ایشان سوال شد شما انقلاب را چطوری میبینید؟ایشان نظرش این بود که این انقلاب پیروز میشود و دولت سقوط میکند و شاه سقوط میکند منتهی بعد از سقوط شاه جنگی بین ایران و اعراب وارد خواهد شد و این جنگ طول خواهد کشید و در آن جنگ هم ایران پیروز خواهد شد.
✅ آن موقع ایشان امام را تعبیر به سید میکرد و به ما گفت: بالاخره سید در این جریانات پیروز خواهد شد. ایشان این اطلاعات را قهراً به امام منتقل میکنند. منتهی امام از طریق مرحوم آیتالله شاه آبادی هم از این پیش بینیها اطلاع داشتند. حاج آقا نصرالله شاه آبادی میفرمود: من پیروزی انقلاب، مساله جنگ و قضایای بعد از پیروزی انقلاب را خواب دیدم. خدمت امام در نجف رفتم، وقت خواستم و خصوصی با ایشان مطرح کردم. ایشان تبسمی کردند و فرمودند تمام این قضایا را مرحوم پدر شما در زمان حیاتش به من گفته است.
✅ اینها یکسری مسائلی بوده که بین خودشان اطلاع داشتند، یک چیزهایی که در آینده اتفاق میافتد. یا یکی از بزرگانی که او هم جزء اوتاد بود نقل میکرد: در نجف یک استاد اخلاقی منحصر به فرد بوده است. امام در سن جوانی به حج و بعد از سفر حج به عتبات عالیات مشرف میشوند. در نجف منزل آشیخ نصرالله خلخالی اقامت میکنند. در آنجا یکروز امام به درس اخلاق این عالم میروند. آنجا استاد اخلاق مینشیند روی کرسی درس میگوید: بسمالله الرحمن الرحیم از تاریخ ایران میگوید که ... یک سیدی قیام میکند و جریانات انقلاب را مفصل نقل میکند و آن محمدرضا پسر پهلوی را شکست میدهد و او هم فرار میکند و نظام شاهنشاهی بوسیله او سقوط میکند؛ تمام قضایا را میگوید، شاگردها خیلی هاج و واج میشوند که این آقا خواب است، بیدار است چه میگوید. درس که تمام میشود میگویند آقا شما این حرفهایی که امروز زدید خواب بودید؟ بیدار بودید؟ چه چیزهایی بود؟ ایشان میگوید من امروز درس را برای یک نفر گفتم و آن یک نفر درس را گرفت و رفت.
.....................
📝منبع: خاطرات حجت الاسلام والمسلمین اسماعیل فردوسی پور، تدوین: فرامرز شعاع حسینی، رحیم روح بخش، چاپ دوم، تهران، مؤسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی(س)، ۱۳۹۰ش، صص: ۶۸-۷۱.