✅ شاید برای نسل جوان حوزه مشخص نباشد که چرا امام در منشور روحانیت میگویند: «خون دلى که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هر گز از فشارها و سختیهاى دیگران نخورده است.» امام در همان منشور روحانیت، اشارهای به این مطلب میکنند که این جماعت چه تفکرات اشتباهی را به اسم دین به خورد جامعه میدهند و با نسخه اسلام آمریکایی خود راه را برای شناخت اسلام ناب میبندند.
✅ ایشان در سخنرانی ۲۹ بهمن ۱۳۵۶به مناسبت «کشتار ۱۹ دی قم» به برخی از شبهات این جماعت اشاره میکنند:
👈«اگر خود حضرت صاحب- سلام اللَّه علیه- مقتضى بدانند خوب خودشان تشریف بیاورند»! یکى از علما این جورى مىگفت- خدا رحمتش کند- که «من که دلم بیشتر نسوخته به اسلام از حضرت صاحب- سلام اللَّه علیه؛ خوب ایشان هم که مىبینند این را، خود ایشان بیایند؛ چرا من بکنم»! ... اسلام اینها را نمىپذیرد. ... اینها مىخواهند از زیر بار در بروند. یک چیزى درست مىکنند، دو تا روایت از این طرف از آن طرف مىگردند پیدا مىکنند که خیر، با سلاطین مثلًا بسازید، دعا کنید به سلاطین. این خلاف قرآن است. ... اگر صد تا همچو روایتٔهایى بیاید، «ضربِ به جِدار» مىشود. خلاف قرآن است، خلاف سیره انبیاست. با اینکه روایتى نیست. شما وقتى ملاحظه مىکنید آن همه روایاتى که ... اگر مایل باشى که زنده باشد این سلطان، تو هم با او محشورى. مسلمان مگر مىشود مایل باشد به اینکه یکى زنده باشد و ظلم کند، آدم بکشد؟ رابطه داشته باشد با یک کسى که آدم مىکشد، عالِم مىکشد ... مسلمان اگر بخواهد اهتمام به امور مسلمین نداشته باشد که مسلمان [نیست]؛ لَیْسَ بِمُسْلِمٍ؛ «مَن اصبحَ و لَمْ یَهْتَمَّ بامورِ المُسلمینَ فَلَیسَ بمُسلِمٍ.» هى هم بگو لا اله الا اللَّه، مُسْلم نیست این طور. اسلام آن است که به درد مسلمین بخورد؛ مسْلم آن است که به درد مسلمین بخورد، برسد به درد مسْلم که آقا کشتند جوانهاى ما را. ما بىتفاوت باشیم؟ کشتند علماى ما را، ما بىتفاوت باشیم؟ کشتند مؤمنین و مسلمین را، ما بىتفاوت باشیم؟ »
📝 صحیفه امام ؛ ج ۳؛ ص۳۳۹- ۳۴۱.
👈«در بین ما هم اشخاصى هستند که [مىگویند] «اولو الامر» هر چه، هر زهر مارى مىخواهد باشد، باید ما از او اطاعت کنیم! «اولو الامر» است! «اولو الامر» یعنى زورگو؟! با زورگو نباید حرف زد.
خب، پس چرا امام حسن(ع) مخالفت کرد؟ چرا امام حسین(ع) مخالفت کرد با «اولو الامر»، آن وقت که «اولو الامر» عبارت از یزید بود؟
«تُؤْتِی الْمُلْکَ» یکى از آخوندها به من نوشته بود- چند سال پیش از این- که شما مخالفت چرا مىکنید با او؛ «تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ؛» خداوند هر کس را مىخواهد [سلطنت مىدهد]، این مملکت را خدا داده [به او]؛ من جواب او را که ندادم، قابل جواب نبود اما این تکذیب قرآن است. مگر فرعون را کس دیگر مُلْک به او داده بود؟ آن هم خدا به او داده بود، پس چرا موسى(ع) رفت با او مخالفت کرد؟ مگر نمرود را کسى دیگر به او اعطاى مُلْک کرده بود؟ آن هم از طرف خدا است، پس چرا ابراهیم(ع) مىرود با او مخالفت مىکند؟ چرا پیغمبر(ص) مخالف است؟ چرا حضرت امیر(ع) با معاویه؟ خب معاویه هم در آنجا یک «اولو الامرى» است براى خودش. خب، بعد از آن چرا امام حسن(ع) با او مخالفت کرد؟ امام حسن(ع) پدر معاویه را درآورد. امام حسین(ع) چرا پا شد با چند نفر از عیالاتش رفت؛ با پنجاه- شصت نفر راه افتاد رفت آنجا مخالفت «اولو الامر» کرد. این حرفها حرفهاى نامربوط است. آن «اولو الامر»ى که پهلوى خدا و رسول قرار مىگیرد باید پهلوى خدا و رسول(ص) باشد. باید مثل خدا و رسول(ص)- بلاتشبیه- یعنى ظِلّ خدا و رسول(ص) باید باشد. حکومت سلطان اسلام «ظلّ اللَّه» است. معنى «ظل» این است که حرکتى ندارد خودش، حرکت به حرکت اوست: سایه آدمْ خودش که حرکتى ندارد؛ هر حرکتى آدم مىکند سایه هم، دستش را این جور مىکند، سایه هم همان طور. «ظلّ اللَّه» این است؛ آن کسى را که اسلام به «ظلّ اللّهى» شناخته است، این است که از خودش یک چیزى مایه نگذارد، به تَبَع احکام اسلام حرکت بکند، حرکتْ حرکت تَبَعى باشد.»
📝 صحیفه امام، ج ۳، ص: ۳۴۸.
..............................................