شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۴۶ مطلب با موضوع «امام حسین و شهادت» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

وثیقه الهی

🔻 اندکی بعد از صلح تحمیلی بر امام حسن (ع)، ایشان کوفه را ترک کردند؛ در مسیر پیکی به ایشان رسید؛ معاویه دستور داده بود که باید برگردی و به‌عنوان سپاه من، به جنگ خوارج روی! امام پاسخ داد: اگر قرار بود با کسی بجنگم؛ اول‌ازهمه با تو می‌جنگیدم و به راه خود ادامه داد.

 

🔻 حال کوفه که تا آن زمان از همه‌جا مالیات‌ها به‌سویش می‌آمد و مرکز اداره تمام سرزمین‌های اسلامی بود؛ تابع دمشق شده بود و سرداران ارتش دشمن؛ حاکمش شده بودند؛ شیعیان مانده بودند و سال‌ها سرگردانی و بلا؛ سال‌ها حقارت و مرگ تدریجی؛ کشته‌های روزانه دادن، پوسیدن در سیاه‌چاله‌ها و مصادره اموال.

 

🔻 امام حسن (علیه السلام) ۷ سال بعد از صلح تحمیلی و هجرت به مدینه، به شهادت رسیدند و امام حسین (علیه السلام) جانشین ایشان شدند و همچنان نیز بین امام و شیعیان فاصله بود، تا اینکه بعد از ۲۰ سال صلح تحمیلی، کار به مرگ معاویه و عهدشکنی مجدد او، با جانشین کردن یزید؛ رسید.

 

🔻 امام حسین (علیه السلام) از بیعت با یزید سر باز زد و گفت: «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ بِمِثْلِهِ» مانند من با مانند یزید بیعت نمی‌کند. «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ‏ مِثْلِ‏ یَزِیدَ» اگر قرار باشد چون یزید بر مسند حکومت اسلام بنشیند باید فاتحه اسلام را خواند، پس هنگام قیام است ولو بلغ ما بلغ.

 

🔻 شیعیان با شنیدن خبر عدم بیعت امام حسین (ع)، امیدوار شدند و به حضرت نامه‌ها نوشتند:

 مِنْ‏ شِیعَتِهِ‏ وَ شِیعَةِ أَبِیهِ‏ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع أَمَّا بَعْدُ: فَإِنَّ النَّاسَ یَنْتَظِرُونَکَ لَا رَأْیَ لَهُمْ غَیْرُکَ فَالْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَدِ اخْضَرَّ الْجَنَابُ وَ أَیْنَعَتِ الثِّمَارُ وَ أَعْشَبَتِ الْأَرْضُ وَ أَوْرَقَتِ الْأَشْجَارُ فَاقْدَمْ عَلَیْنَا إِذَا شِئْتَ فَإِنَّمَا تَقْدِمُ‏ عَلَى جُنْدٍ مُجَنَّدَةٍ لَکَ وَ السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ عَلَى أَبِیکَ مِنْ قَبْلِکَ.

مردم به انتظار ورود شما هستند و بجز تو به کسى رأى نمی‌دهند، اى پسر پیغمبر هر چه زودتر و هر چه زودتر تشریف بیاورید که باغ‌ها سرسبز، و میوه‏هاى درختان رسیده، بوستان‌ها پر از گیاه و درخت‌ها پر برگ است، اگر تصمیم دارید، تشریف بیاورید که سپاهى آراسته مقدمت را گرامى خواهد داشت؛

 

🔻 حال وقت؛ سنت وثیقه گرفتن است؛ باید امت نشان دهد که لیاقت پایان یافتن محرومیت از امام را دارد. وقتی قدر نعمت خدا را ندانستی و از آن محروم شدی؛ باید ثابت کنی که لیاقت کسب دوباره نعمت را داری. داستان این سنت الهی از زبان یعقوب نبی، وقتی فرزندانش از او خواستند که بنیامین را با آنها همراه کند، آمده است، آنها که یکبار به ولیّ خدا، خیانت کرده بودند، باید ثابت می‌کردند، این‌بار دیگر خیانت نمی‌کنند.

 «قَالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلَّا کَمَا أَمِنتُکُمْ عَلَىٰ أَخِیهِ مِنْ قبلُ ...» (یوسف: ۶۴) آیا انتظار دارید همانطور که شما را بر برادرش یوسف امین دانستم؛ باز هم چنین کنم؟! خیر. «لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتَّىٰ تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِنَ اللَّهِ» (یوسف: ۶۶) من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد، تا وثیقه‌ای الهی بدهید.

 

🔻 امام حسین (ع) نیز حضرت مسلم را به عنوان این وثیقه و برای اینکه کوفیان نشان دهند که لیاقت درک امام را دارند به سوی کوفه فرستادند:

«وَ إِنِّی بَاعِثٌ إِلَیْکُمْ أَخِی وَ ابْنَ عَمِّی وَ ثِقَتِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَإِنْ کَتَبَ إِلَیَّ أَنَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ رَأْیُ مَلَئِکُمْ وَ ذَوِی الْحِجَا وَ الْفَضْلِ‏ مِنْکُمْ عَلَى مِثْلِ مَا قَدِمَتْ بِهِ رُسُلُکُمْ وَ قَرَأْتُ فِی کُتُبِکُمْ أَقْدَمُ عَلَیْکُمْ وَشِیکاً إِنْ شَاءَ اللَّه‏»

من هم اکنون برادرم و پسر عمویم و آن کس که مورد اطمینان و وثوق من در میان خاندانم است (یعنى) مسلم بن عقیل را بسوى شما گسیل داشتم، تا اگر مسلم براى من نوشت که رأى و اندیشه گروه شما و خردمندان و دانایانتان همانند سخن فرستادگان شما و آنچه من در نامه‏هاتان خواندم است، ان شاء اللَّه به زودى نزد شما خواهم آمد؛

 

اما باز تعلل کردند و نشستند و گفتند آقا خودش بیاید کار را درست کند:

«فلمّا قدِموا ونَیْنا وعَجزْنا، وادّهنّا، وتربّصنا، وانتظرنا ما یکون حتّى قُتِلَ‌ فینا وَلَدُ نبیِّنا» و مسلم به شهادت رسید و سپس نوبت به بلا و محرومیت بزرگ رسید.

«وَ بَذَلَ‏ مُهْجَتَهُ‏ فِیکَ‏ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلَالَة» و حسین (ع) خون قلبش را در راه تو داد تا بندگانت را از گمراهی و تحیر گم‌شدگی در این عالم نجات دهد.

 

📌 باید امت، مسیر را از همان‌جا که به خطا رفته‌ است بازگردد، امروز وقت ایستادن پای وثیقه الهی این زمانه، یعنی ولایت فقیه است.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻 خداوند در سوره مبارکه مائده به ما در ضمن داستان بنی‌اسرائیل سنت محرومیت از ولیّ خدا را به ما متذکر می‌شود:

در ماجرای سرپیچی بنی‌اسرائیل از ورود برای فتح سرزمین موعود آمده است، موسی (علیه‌السلام) خطاب به بنی‌اسرائیل گفت: «یَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَىٰٓ أَدْبَارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِینَ» ای قوم من! به سرزمین مقدسی که خدا برایتان مقرّر فرموده در آیید و با سرپیچی از فرمان‌های حق‌، بازنگردید که زیانکار می‌شوید.

اما آنها شروع به بهانه‌تراشی کردند و گفتند: «یَا مُوسَىٰٓ إِنَّ فِیهَا قَوْمًا جَبَّارِینَ وَإِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا حَتَّىٰ یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ» ای موسی! مسلماً در آنجا مردمی زورگو و ستمگر قرار دارند، و ما هرگز وارد آنجا نمی‌شویم تا آنان از آنجا بیرون روند، چنانچه از آنجا بیرون روند البته ما وارد خواهیم شد.

هرچقدر هم مؤمنینی از بنی‌اسرائیل به آنها گفتند نترسید، به خداوند توکل کنید، همین‌که وارد شهر شوید آنجا سقوط می‌کند؛ فایده نداشت و پاسخ دادند: «یَا مُوسَىٰٓ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَآ أَبَدًا مَا دَامُوا فِیهَا ۖ فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلَآ إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ» ای موسی! تا آنان در آنجایند، ما هرگز وارد آنجا نخواهیم شد، پس تو و پروردگارت بروید [با آنان‌] بجنگید که ما [تا پایان کار] در همین‌جا نشسته‌ایم.

وقتی کار به اینجا رسید که نشستند و گفتند آقا خودش بیاید کار را درست کند؛ وقتی عوض اینکه یاری‌دهنده ولی باشند؛ باری بر دوش ولیّ شدند و عوض اینکه خود را مقابل مطالبه ولیّ جامعه مسئول ببینند، در مقام طلبکار نشستند؛ دیگر استحقاق داشتن نعمت ولی خدا را نداشتند و موسی (علیه‌السلام) به خداوند خطاب کرد: «رَبِّ إِنِّی لَآ أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَأَخِی ۖ فَافْرُقْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ» پروردگارم من جز بر خود و برادرم تسلطی ندارم، پس میان ما و این گروه بدکار و نافرمان جدایی‌انداز.

 

📌 اما خداوند آن‌چنان که استحقاق آنان بود، آنان را عقوبت نکرد؛ بلکه از این باب که «وَمَآ أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ» (شورا:۳۰) خداوند فرمود: «فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ ۚ فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ» این سرزمین مقدس تا چهل سال بر آنان حرام شد، همواره در طول این مدت در زمینِ [سینا] سرگردان خواهند بود، پس بر این گروه بدکار و نافرمان غمگین مباش.

 

🔻 همین داستان یاری‌نکردن ولیّ و تنها گذاردن او و دعای ولیّ خدا، در دوران امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نیز تکرار شد. حضرت امیر در خطبه ۷۰ نهج‌البلاغه ماجرای دیدن رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله در خواب را نقل می‌کنند و می‌گویند: «فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا ذَا لَقِیتُ مِنْ أُمَّتِکَ مِنَ اَلْأَوَدِ وَ اَللَّدَدِ» پس گفتم اى رسول خدا، از امّت تو چه تلخى‌ها دیدم و از لجبازى و دشمنى آنها چه کشیدم؛

رسول خدا گفت: «اُدْعُ عَلَیْهِمْ» نفرینشان کن.

سپس حضرت می‌گویند چنین نفرینشان کردم: «أَبْدَلَنِی اَللَّهُ بِهِمْ خَیْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدَلَهُمْ بِی شَرّاً لَهُمْ مِنِّی»

خدا بهتر از آنان را به من بده و من را از آنها بگیر و عوض من شخص بدى را بر آنها مسلّط‍‌ گردان.

 

📌و باز از باب «یَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ» خداوند به امت فرصت داد تا با یاری امام حسن (علیه‌السلام) خطای خود را جبران کنند؛ اما نکردند و کار به صلح تحمیلی با معاویه کشید؛ در نتیجه امام حسن (ع) نیز کوفه و شیعیان را ترک کردند و به مدینه رفتند و محرومیت شیعه از امام آغاز شد.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻 در زیارت ناحیه مقدسه، یکی از سلام‌هایی که حضرت حجت (عج) به ابا عبدالله (علیه السلام) می‌دهند، این است که: «السَّلَامُ عَلَى مَنْ تَوَلَّى دَفْنَهُ أَهْلُ الْقُرَى‏»

این تعبیر را به اشتباه ترجمه کرده‌اند به: سلام بر کسی که بادیه نشینان یا دهاتی‌ها دفن او را به عهده گرفتند.

🔻 بعد همین این ترجمه اشتباه در روضه خوانی‌ها برای اباعبدالله (علیه السلام) رسوخ کرده است که دهاتی‌ها شما را خاک کردند و عملا نوعی تصغیر و تحقیر روستایی‌ها در آن صورت می‌گیرد، انگار در شأن امام  نبوده است که دهاتی‌ها او را به خاک بسپارند بلکه باید شهری‌های با فرهنگ چنین می‌کرده‌اند، این توصیف در حالی است که بیشترین همنشینی با فقرا و توده مردم را همین حضرات داشتند.

🔻 متاسفانه در یکی از مجالس وداع با پیکر شهید رئیسی نیز مداح می‌خواست گریز بزند به مداحی برای امام حسین (علیه السلام) و می‌گفت: شهید رئیسی را هم مثل حضرت، اول دهاتی‌ها پیدا کردند! انگار که در شأن ایشان این بوده که شهری‌های باکلاس ایشان را پیدا کنند!

🔻 این فهم، نه تنها با فرهنگ دین و اهل بیت سازگاری ندارد بلکه از نظر لغتی نیز بطلان آن واضح است، چون «الْقُرَى»‏ جمع «اَلْقَرْیَة» است و «اَلْقَرْیَة» به معنی جایی است که مردم در آن مجتمع هستند، چه شهر باشد و چه روستا، در اصطلاح خودمان آبادی (اعم از شهر و روستا) شاید معادل آن باشد. مثلا در آیه ۷۵ نساء آمده است: «رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها» ما را از این آبادی که اهل آن به ما ظلم می‌کنند، نجات ده و یا در آیه ۹۷ اعراف می‌گوید: «أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَىٰٓ أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنَا بَیَاتًا وَهُمْ نَآئِمُونَ» و یا در جای دیگری در آیه ۱۰۱ اعراف می‌گوید: «تِلْکَ الْقُرى‏ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبائِها وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنات‏...» و ...

 

🔻 تعبیر «السَّلَامُ عَلَى مَنْ تَوَلَّى دَفْنَهُ أَهْلُ الْقُرَى‏» اشاره به غصه خوردن حضرت به این نیست که افراد سطح پایین شما را دفن کردند، چون طبق روایات غسل و دفن معصوم اختصاص به معصوم دارد و داریم که امام سجاد (علیه السلام) از طریق اعجاز و طی الارض به آنجا آمدند و ساکنان غاضریه از قبیله بنی اسد ایشان را در دفن پیکرهای مطهر کمک کردند.

بلکه غصه خوردن حضرت از این است که اقوام و آشنایان حضرت همه به شهادت رسیده یا در اسارت بودند و کسی از نزدیکان نبود که آنها را تشییع کند و به خاک بسپارد بلکه غریبه‌ها و اهل آبادی‌ها حضرت را به خاک سپردند.

🔻 اگر هم برخی بین مدینة و قُرَى‏ تفاوت گذاشته‌اند و گفته‌اند مدینه وجه متمدن به دین و قُرَى‏ مقابل آن است به هر حال فرقی در شهری و روستایی بودن نمی‌گذارد بلکه وجه متمایزش در با فرهنگ دینی و غیر آن بودن است.

🔻 اصل نکته به نظر می‌رسد همین بود که عرض شد اما بر فرض هم ترجمه اشتباه بادیه نشین‌ها یا دهاتی‌ها درست می‌بود اما این توصیف در تطبیق با دهاتی‌ها و روستا نشین‌های الان متفاوت است، آن زمان بادیه نشین‌ها چندان اهل فرهنگ و دین و رعایت آداب نبودند اما امروزه این چنین نیست و بلکه از نظر دین‌داری و فرهنگ روستا نشینان و دهاتی‌ها برتر از شهری‌ها هستند، پس حتی اگر آن ترجمه اشتباه را هم بخواهیم ملاک قرار دهیم باز استفاده از آن تعبیر و قیاس به روستایی‌های این زمانه اشتباه در اشتباه است!

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

توی صف نان بربری بودم، صف مشخص نبود، نفر بعد از من که آمد پرسید: آخرین نفر کی هست؟ گفتم: فقط معلومه من آخرین نفر هستم ولی نان هم زیاده الحمد لله به همه میرسه.

سریع یکی جواب داد: بله نان زیاده ولی بنزین کمه، باید چهارساعت توی صف بایستیم!

 

اونی که بعد از من تازه آمده بود، گفت: الحمد لله همه چیز زیاده و غصه نبودش رو نمی‌خوریم، من یه شاگرد افغانی دارم میگه انصافا مردم ایران خیلی ناشکر هستند، ماها حاضریم هزاران سختی بکشیم ولی توی ایران زندگی کنیم و مجبور نشویم برگردیم مملکت خودمان.

 

مطمئن هستم خیلی‌هاتون که این جواب رو می‌خونید، ناراحت می‌شین از این جوابش و کلی جواب به این آدم شکور می‌دین! که این چه حرفیه.... کسانی که مثل این آدم باشند و از این حرف‌ها بزنند خیلی کم هستند.

 

جای تعجب زیادی داشت که بالاخره یک آدم شاکر پیدا شد. شاکرها همیشه خیلی کم هستند، این آمار رو خداوند می‌دهد: «وَ قَلیلٌ‏ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ» (السبأ:13)

باید کلی بگردی تا یک آدم شاکر پیدا کنی و معمولا هم متهم به ساده اندیشی می‌شوند، چون نعمتی که هست رو می‌بینند و نق آنچه نیست رو نمی‌زنند.

روان‌شناس‌ها هم می‌گویند توجه کردن به آن چیزهایی که نیست و نق زدن برای آنها برای ذهن راحت‌تر هست تا توجه کردن به چیزهایی که هست و استفاده از آنها! یعنی عملا آدم‌های مثبت اندیش و شاکر ضریب هوشی بالاتری دارند تا معمول آدم‌ها که منفی‌نگر و کفران کننده هستند.

 

همه نانشان را خریدند و من ماندم و نانوا و رفیق شاکرمان؛ به من که رسید نانوا گفت: ما به آخوندا نون نمی‌دیم، اینجا که دیگه زورمون میرسه! اولش یه خرده جا خوردم، ولی سریع منم خندیم و گفتم: خب حالا که ما آخوندا  اینجا زورمون نمیرسه، اینجا رو کوتاه میایم و می‌گیم همونی که شما می‌گی درسته! نانوا خندش گرفت و آمد باهام دست داد و گفت بفرما حاج‌آقا چندتا نون می‌خواهی؟ رفیق شاکرم هم گفت نه بابا آخوندها کارشون درسته! و از آخوندها تعریف کرد.

پیدا کردن این یکی دیگه از پیدا کردن شکور هم سخت‌تره «و أقل من العباد یمدح الآخوند!»😂

 

بعد گفت: حاج‌آقا نبین من الان اینجوری هستم، من شغلم درست کردن مشروب بوده، هر کاری که فکر کنی من کردم، یه زمان می‌رفتم تهران آلبوم خانم‌ها رو می‌گذاشتن جلوی من و انتخاب می‌کردم و برام می‌آوردن ولی الان عوض شدم، توبه کردم.

 

خیلی جالب شد. پرسیدم: چی شد توبه کردی؟ گفت: یه شهید دستم رو گرفت. دیگه جالب‌تر شد! پرسیدم: چطوری؟! گفت: من الان زن دارم، زنم هم سیده، زندگیم هم خیلی خوبه، هر کثافتی که شما فکر کنی من تا تهش رو رفتم ولی وقتی وسط همون کثافت‌ها بودم، هی چند شب خواب دیدم یکی میاد توی خوابم میگه بس‌ نیست؟! کی می‌خواهی آدم شی و دست از این کارهات برداری و خلاصه نصیحتم می‌کنه ولی نمی‌دونستم این آدم کیه؟ به من چکار داره؟! تا یک دفعه یک جا عکس همون آدم رو دیدم. خیلی تعجب کردم، رفتم جلو دیدم این همونه که میاد به خوابم. حاج آقا من نه این آدم رو قبلا دیده بودم، نه می‌شناختم! ولی همین کسی که عکسش رو دیدم می‌آمد به خوابم. دیدم زیر عکس نوشته شهید محمدرضا تورجی زاده. دیگه باورم شد حتما یک چیزی هست و پیگیر شدم و دیدم این شهید کتاب خاطرات داره، سی‌دی مداحیش هم هست و در موردش مطالعه کردم و سی‌دیش رو هم خریدم گوش می‌کنم. همون موقع که توبه کردم، با ارمنی‌ها قرارداد داشتم تا نزدیک ۱۴۰ میلیون تومان بهشون مشروب بدهم، اون موقع که می‌گم هنوز کسی نمی‌دونست میلیون یعنی چی؟! ولی من قید همه این پول‌ها رو زدم و شماره حساب ازشون گرفتم و همه رو ریختم به حسابشون، هرچی هم مشروب داشتم ریختم توی چاه فاضلاب رفت.

بعدا یک موقع خواب دیدم داشتم غرق می‌شدم حضرت زهرا دستم رو گرفت، کشید بالا. الحمد لله الان هم همه چیز رو گذاشتم کنار و زندگیم کاملا عوض شده.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

 


دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 35 ثانیه

زیاد سر قبر این شهید رفته بودم اما حکایت زیبای زندگی‌اش را نمی‌دانستم.
در گلزار شهدای قم شهدای شاخص زیادی است، کاش یک راوی‌هایی مثل راوی‌های راهیان نور را برای گلزار شهدای خود تربیت می‌کردیم که هر پنج‌شنبه عصر یک نفر راوی بلندگو دست بگیرد و برای حاضران یک یا چند شهید را معرفی کند.
اردوهای دانش‌آموزی و دانشجویی زیادی از سراسر کشور برای قم داریم، اگر طرح‌های قم‌گردی تعریف شود، این اردوها می‌توانند از آن استفاده کنند و خیلی موثر خواهد بود.
قبر علمای شاخص و افرادی مثل شهید فصل‌الله، شهید دیالمه و... در حرم مطهر، قبر شهید نواب و دیگر یارانش، گلزار شهدای قم و... همه فرصت‌هایی است که از آنها غفلت می‌شود و سفرهای زیارتی قم به زیارت حرم و جمکران محدود می‌شود.
یکی از عواملی که شهید چمران را در یادها زنده نگه‌داشتن است زیارت‌گاه دهلاویه به عنوان مقتل ایشان و نمایشگاه زندگی ایشان است.
این مدل‌ برای شهدای بسیاری از شهرها قابل تکثیر است. 

.......

باز کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

 


دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 16 ثانیه

حدیثی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل است که: إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا بِکَثْرَةِ الِاسْتِعْدَادِ.
یکی از هم رزمان شهید حجت‌الاسلام محمدعلی قلی‌زاده (از شهدای مدافع حرم قمی) نقل می‌کرد: ایشان وقتی عملیات تمام شده بود و موقع برگشت نیروها و جایگزین شدن نیروهای جدید بود بین دو نماز بلند شدند و این حدیث را خواندند و چند ساعتی بعد هم در زمانی که هیچ کس انتظار شهادت را نداشت و همه آماده برگشت بودند، خدا به ایشان توفیق شهادت را نصیب کرد.
«برای پروردگارتان در ایام زندگیتان یک نسیم‌هایی است هوشیار باشید که خود را در معرض این نسیم‌ها قرار دهید با آمادگی زیادتان.» یعنی یک توفیق‌ها و فرصت‌های ویژه‌ی الهی در زندگی پدید می‌آید که جز با آمادگی زیاد قبلی نمی‌توان از آنها بهره برد. 
حاج قاسم واقعا مصداق واقعی این آمادگی برای شهادت بود. بی‌خود نبود که در زمان حیاتش حضرت آقا نام شهید زنده را بر او نهاده بودند.
 

.......

باز کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

مسلم را با دستان بسته به سوی دارالإماره می‌بردند، مسلم هیچ آشنایی از آن ۱۸ هزار نفر بیعت کننده را در اطراف خود نمی‌دید! ناچار شد به پسر اشعث که سردسته نیروهای دستگیرکننده‌اش بود، روی بیاندازد و از او بخواهد که کسی را به سوی حسین گسیل کند تا از سوی مسلم به او خبر دهد:

👈 «پدر و مادرم فداى تو و خاندانت! با یاران خود برگرد و به سمت کوفه میا، مبادا که به حرف و خواسته مردم کوفه اطمینان داشته باشى چون کوفیان همان مردمى هستند که پدر بزرگوارت، همیشه درخواست مى‌کرد که خدا مرگش را برساند یا این که کشته شود و از آنها جدا شود.»

 

وقتی وارد دارالامارة شدند پسر اشعث به ابن زیاد خبر داد که به مسلم امان داده است؛ اما ابن زیاد ناراحت شد و او را شماتت کرد که: «تو فکر مى‌کنى من ترا به تعقیب مسلم فرستادم که او را امان بدهى بلکه من فقط‍‌ ترا مأمور کردم او را دستگیر کنى!» پسر اشعث که تیرش به خطا رفته بود ساکت شد و حرفى نزد.

 

مسلم که به شدت تشنه بود، چشمش به کوزه آبی افتاد که به درب آویزان بود. فرمود: «مقداری به من آب دهید.» اما پاسخ شنید: «اى مسلم مى‌بینى این آب چقدر خوشگوار و سرد است به خدا قسم قطره‌اى از آب نمى‌نوشى تا اینکه به جهنم بروى و از آتش آب بیاشامى.»

 

مسلم از او که چنین پاسخ داده بود، پرسید: تو کیستی؟ و جواب شنید: «من همان کسى هستم که وقتى پرده از چهرۀ حق کنار رفت آنرا شناختم و تو آن را انکار کردى و از او اطاعت نکردى من با رهبر خود به نحو شایسته و خوب رفتار کردم و تو با حیله رفتار کردى و من از او پیروى و اطاعت کردم و تو با او مخالفت کردى، اى مسلم بن عقیل! من مسلم بن عمرو باهلی‌ام» مسلم گفت: «مادرت به عزایت بنشیند چقدر بدبخت و دل سنگى اى پسر باهلی تو از من سزاوارترى که از آتش و آب ناگوار جهنم بخورى و در آن بروى.»

 

فرد دیگری که آنجا بود به نام عمرو بن حریث به غلامش دستور داد که کوزه آب و ظرفی برای مسلم ببرد. مسلم ظرف آب را گرفت، به مجردیکه نزدیک دهانش آورد دهان مبارکش پر از خون شد و یک بار یا دو بار دیگر همین کار تکرار شد و هر دفعه آبرا می‌ریخت، مرتبه سوم که ظرف را از آب پر کرد و نزدیک دهان آورد دندان‌هاى شکسته شده‌اش در ظرف آب ریخت، مسلم پس از این خدا را شکر کرد و فرمود: اگر این آب روزى من بود از آن مى‌خوردم اما معلوم است که روزى من نیست.

 

در این موقع فرستادۀ ابن زیاد آمد و به مسلم اجازۀ ورود داد، مسلم وقتى که به کاخ ابن زیاد وارد شد، سلام نکرد! نگهبانان اعتراض کردند: اى مسلم چرا به ابن زیاد سلام ندادى‌؟ مسلم گفت: اگر او مى‌خواهد مرا بکشد، چه سلامى به او دهم و اگر نمى‌خواهد مرا بکشد سلام فراوان به او مى‌کنم.

.......

📝 پی‌نوشت:

🔻در کار پژوهشی باید تعصب‌هایمان را کنار بگذاریم تا بتوانیم به حقائق دست یابیم. زیاد شنیده‌ایم که امام حسین(ع) در شب عاشورا فرمودند:

👈«فإنّى لا أعلم أصحابا أوفى و لا خیرا من أصحابی، و لا أهل بیت أبرّ و لا أوصل من أهل بیتی» من یارانى بهتر و باوفاتر از اصحاب خودم سراغ ندارم و خویشاوندانى نیکوکارتر و به حقیقت نزدیک‌تر از خویشاوندان خود نمى‌شناسم.

 

🔻 اگرچه در مقام و منزلت بالای اصحاب حضرت هیچ شکی نیست اما آیا این جمله حضرت ناظر به طول زمان بود یا مربوط به همان بازه زمانی است؟ در طول زمان قبل و بعد از حضرت ما  ۱۲ معصوم دیگر داریم که هر کدام اصحاب بسیار بزرگی داشته‌اند آیا اصحاب امام حسین(ع) از همه اصحاب اهل بیت(علیهم السلام) بالاتر بودند و آیا اهل بیت آن زمان امام حسین(ع) از اهل بیت دیگر معصومین در طول زمان بالاتر بودند؟ اینطور به نظر نمی‌رسد.

بلکه وقتی احوالات یاران حضرت را با دیگر شخصیت‌های بزرگ شیعه در طول زمان مقایسه می‌کنیم تفاوت‌ها بسیاری می‌بینیم. مرحوم حائری شیرازی در مورد امام خمینی می‌فرمودند:

👈«امام در محلی که در بورسا تبعید شده بود، پرده افتاده بود تا مرحوم حاج آقا مصطفی آمد آنجا پرده را به عقب زد. گفت: این چند ماهی که اینجا بودید پرده را پس نمی‌زدی؟ گفت: نیازی نبود. خیال می‌کنند که نیاز دارم، پرده را عقب بزنم. این‌ها استغناء است. این عزّت نتیجهٔ استغناء است.»

وقتی این حالات حضرت امام یا حتی حالات نقل شده از اسراء که شاگردان و عاشقان امام هستند را با حالات نقل شده از برخی اصحاب امام حسین(ع) مقایسه می‌کنیم، می‌توانیم به جرأت بگوییم در زمانه‌ای هستیم که می‌توانیم دست روی هزاران نمونه از انسان‌های همچون اصحاب امام حسین(ع) بلکه بالاتر از آنها بگذاریم.

انسان‌هایی که در شرایطی مشابه شرایط اصحاب حضرت حماسه‌هایی همانگونه آفریدند.

📌به جرأت می‌توان گفت: این عصر خمینی عصر وفای به اهل بیت است.

🔰 در مورد متن با عنوان «عصر وفای به اهل بیت» دوستان اشکالاتی کرده بودند که ان شاء الله در سوال و جواب‌ها نکات مفیدی برای دوستان وجود داشته باشد و برخی را در اینجا می‌آورم:👇

✅ اولین اشکال:
حدیثی از امیرالمؤمنین(ع) است در مورد شهدای کربلا است با این مضمون: « لا یسبقهم من کان قبلهم و لا یلحقهم من اتی بعدهم» این نشان می‌دهد که این شهدا در طول زمان چه قبل و چه بعد از آنها سرآمد همه شهدا بوده و هستند.

✅ پاسخ بنده:
اگر نقل صحیحی سندا و دلالتا در این مورد باشد مسلم است که آن را می‌پذیریم اما متن روایت از کتاب کامل الزیارات به صورت زیر است:
حَدَّثَنِی أَبِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ ره عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَتِّیلٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: خَرَجَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَسِیرُ بِالنَّاسِ حَتَّى إِذَا کَانَ مِنْ کَرْبَلَاءَ عَلَى مَسِیرَةِ مِیلٍ أَوْ مِیلَیْنِ- تَقَدَّمَ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ حَتَّى صَارَ بِمَصَارِعِ الشُّهَدَاءِ ثُمَّ قَالَ قُبِضَ فِیهَا مِائَتَا نَبِیٍّ وَ مِائَتَا وَصِیٍّ وَ مِائَتَا سِبْطٍ کُلُّهُمْ شُهَدَاءُ بِأَتْبَاعِهِمْ فَطَافَ بِهَا عَلَى بَغْلَتِهِ خَارِجاً رِجْلُهُ مِنَ الرِّکَابِ فَأَنْشَأَ یَقُولُ مُنَاخُ رِکَابٍ وَ مَصَارِعُ الشُّهَدَاءِ لَا یَسْبِقُهُمْ مَنْ کَانَ قَبْلَهُمْ وَ لَا یَلْحَقُهُمْ مَنْ أَتَى بَعْدَهُمْ.
👈از جهت سند حدیث مذکور مرسل است «عَمَّنْ حَدَّثَهُ » و ضعیف.

👈 اما از جهت دلالت، ترجمه حدیث چنین است امیر المؤمنین على علیه السّلام با جماعتى از مردم از شهر خارج شده تا به یک یا دو میلى کربلاء و به محل افتادن شهداء رسیدند سپس فرمودند: در این مکان دویست پیغمبر و ۲۰۰ وصى پیغمبر و ۲۰۰ سبط پیغمبر قبض روح شده که تمام آنها شهید هستند، پس از این کلام پاى مبارک از رکاب بیرون آورده و در حالى که روى قاطر بودند آن مکان را طواف کرده و در حین طواف مى‏فرمودند: محل خواباندن مرکب‌ها، و محل افتادن شهداء، شهداء قبل از ایشان بر آنها سبقت نگرفته‏اند و کسانى هم که بعد از آنها خواهند آمد به ایشان ملحق نخواهند شد.
 حدیث مذکور بر فرض تسامح در سند آن، بیانگر شهادت ۲۰۰ نبی و ۲۰۰ وصی و ۲۰۰ سبط پیغمبر پیش از آن تاریخ زیارت امیرالمؤمنین(ع) در آن مکان است و اشاره‌ای به شهداء بعد از آنها ندارد و این مطلب نشان‌گر شرافت آن مکان خاص است و تعبیر «قبل از ایشان بر آنها سبقت نگرفته‌‏اند و کسانى هم که بعد از آنها خواهند آمد» بایست ناظر به حیث مجموعی آنها باشد وگرنه از حیث فردی اشرف مخلوقات حضرت رسول(ص) و خود حضرت امیر(ع) در جای دیگری دفن شده‌اند و بعد از آنها آمده‌اند.
 

✅ اشکال دوم:  
برای ارزش گذاری اعمال انسان علاوه بر حسن فعلی، حسن فاعلی نیاز است.
قضاوت و مقایسه بین انسان‌ها در طول تاریخ به واسطه این که میزانی برای سنجش حسن فاعلی نداریم کار درستی نیست چرا که قول بدون علم است. اگر ما باشیم و این سخن سیدالشهدا که: «فإنّى لا أعلم أصحابا أوفى و لا خیرا من أصحابی، و لا أهل بیت أبرّ و لا أوصل من أهل بیتی» به نظر خیلی بعید است این سخن صرفا مربوط به عصر ایشان باشد. مگر مردمان عصر ایشان چه کسانی بودند که وقتی حضرت می خواهند به این اصحاب مدال بدهند بگویند شما از بقیه بهترید. پس قرائن حالیه به اضافه فهم عرفی از چنین بیانی می‌تواند ظهور این عبارت را برای تمام اعصار ثابت کند. والله العالم.

✅ پاسخ بنده:
👈 اولا باید دید کلام حضرت بدون لحاظ قرائن چنین معنایی دارد یا خیر؟ حضرت می‌فرمایند من کسی را نمی‌شناسم و لفظی که دال بر شمولیت همه زمان‌ها باشد مثل الفاظ عموم را استفاده نمی‌کنند بلکه کلام ایشان مطلق است. مثلا نمی‌گویند در طول زمان من چنین کسانی بهتر از این اصحاب نمی‌شناسم.
حال که کلام مطلق است برای اخذ به اطلاق آن و تعمیم به همه زمان‌ها بایست یا قرینه‌ای دال بر شمولیت اطلاق نسبت به همه زمان‌ها وجود داشته باشد یا مقدمات حکمت کامل باشد.
اما قرینه خاصی بر اطلاق زمانی وجود ندارد و در مورد این قرینه که فرمودید مگر مردم عصر حضرت چه ویژگی ‌داشته‌اند که حضرت بخواهد اصحاب خود را برتر از آنها بداند؛
اولا این قرینه قوی نیست و شاید برعکس دلالت بر غربت خود حضرت داشته باشد. ثانیا قرینه‌های خلاف آن زیاد وجود دارد مثلا اینکه کسانی چون سلمان و امیرالمؤمنین(ع) از اصحاب پیامبر(ص) بوده‌اند و اگر شما بخواهید اطلاق را حفظ کنید با چنین قرینه‌ای که به نظر بنده متعین می‌کند در مقید بودن به انسان‌های همان عصر، بر خلاف قرینه خودتان مواجه می‌شوید.
حال که قرینه خاصی بر عمومیت زمانی وجود ندارد باید سروقت اخذ به اطلاق با مقدمات حکمت رفت که ۵ شرط دارد و دو شرط آن نبود قدرمتیقن در مقام تخاطب و انصراف است که اینجا به نظر حقیر انصراف کلام به مردم همان عصر است یا قدر متیقن آن در مقام تخاطب مردم همان عصر هستند.

👈 ثانیا گاهی راه به سنجش حسن فاعلی افراد نیز به صورت نسبی وجود دارد مثلا وقتی افراد هیچ نفع مادی در یک قضیه ندارند و گم‌نام سختی‌هایی را در راه خدا تحمل می‌کنند این حکایت از حسن فاعلی در کنار حسن فعلی است.

👈 ثالثا ما وقتی عرض کردیم که کلام حضرت عمومیت زمانی ندارد به دنبال قرینه مقایسه‌ای بین حالات ظاهری افعال برخی از یاران حضرت با برخی افراد دیگر کردیم و اشاره ما به افعالی از یاران حضرت نبود که حسن داشته باشد بلکه اشاره به حالاتی بود که به حسب نقل از سوی اصحاب امام حسین لااقل حسن نبود مثل درخواست استعفا یا تقاضا از دشمن یا گریه مقابل دشمن که نشانی از ضعف است یا نوع صحبت با دشمن و... را مقایسه کردیم با حالات برخی دیگر از انسان‌های این عصر که در موقعیتی مشابه فعلی بس حسن داشته‌اند.
پس بحث حسن فاعلی در مقام مقایسه ما اصلا مطرح نبوده است.

✅ اشکال سوم:
اصحاب خمینی هنوز ۳۱۳ نفر که لیاقت همراهی امام عصر عجل الله فرجه رو داشته باشند نداره، چطور ادعای بالاتر بودن میکنید؟ اونم در حالی که سندی بر بالاتر بودن اصحاب امام عصر عجل الله فرجه نداریم.

✅ پاسخ بنده:
👈 اولا: از کجا می‌گویید ۳۱۳ نفر که لیاقت همراهی امام عصر عجل الله تعالی فرجه را داشته باشند، نیامده‌اند؟ چون وجود این ۳۱۳ نفر شرط لازم برای ظهور حضرت است نه شرط کافی و ممکن است بارها به این تعداد و بیشتر از آن در هر عصری اصحابی که یاری حضرت کنند وجود داشته‌اند اما دیگر شرایط لازم فراهم نشده است، حتی اگر شرط کافی بود هم ممکن است اصحابی که لیاقت داشته باشند مکرر آمده باشند اما به این تعداد در یک عصر واحد نرسیده باشند.

👈 ثانیا: اشاره اجمالی بنده به برخی از حالاتی بود که به حسب نقل و ظاهر امر، حسن فعلی نداشتند اما آن را چندان باز نکردم و با اشاره مقایسه‌ای کردم به حالات اصحاب خمینی و خود ایشان که چقدر عالی در مقامات مشابه ظاهر شده‌اند. مقایسه هم به نحو حداقلی و حیث مجموعی بود که اگر حالات اصحاب امام حسین را با حالات اصحاب خمینی مقایسه کنیم از حیث کمیت مشابه آن هزاران مورد وجود دارد و نکته بسیار بسیار مهم اینکه این افراد پای نائب امام چنین ایستاده‌اند نه خود امام.

👈 ثالثا: لازم نیست حتما سندی بر بالاتر بودن اصحاب امام عصر وجود داشته باشد که بتوان قیاسی کرد و گفت اصحاب خمینی کم‌تر از اصحاب امام حسین(ع) نبودند.
 

.......

باز کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

تنها نبرد مسلم...

تهدید ابن زیاد این بار هم کارگر شد و راز طوعه آشکار، صبح هنگام هفتاد نفر برای دستگیری مسلم به سمت خانه طوعه روان شدند. مسلم صداى پاى اسبان و سروصداى مردم را شنید و فهمید که براى دستگیرى او آمده‌اند. تا خود را آماده کرد آنان وارد خانه شده بودند اما هنوز دیر نشده بود؛ شمشیر خود را کشید و به آنان حمله کرد و آنها را از خانه بیرون کرد، بار دیگر وارد خانه شدند، باز به آنها حمله کرد اما این بار ضربه‌ای خورد که لب بالا و پایین او شکافت و دو دندانش شکست، اما با این حال همچنان با آنان جنگید تا اینکه دیدند با جنگ تن به تن نمی‌شود او را دستگیر کرد.

 

ابن زیاد مسلم را زنده خواسته بود، به پشت‌بام رفتند و به مسلم سنگ زدند و نی‌های آتش زده را بر سر او ریختند تا اینکه مسلم ناچار شد از خانه خارج شود، آنجا توانستند او را محاصره کنند و مسلم دیگر کاری نمی‌توانست بکند و توانش به تحلیل رفته بود. کسی جرأت نزدیک شدن برای دستگیری او را نداشت. به او امان دادند اما همچنان مبارز می‌طلبید و می‌گفت می‌خواهم جوانمردانه از دنیا بروم.

 

مسلم می‌دانست به امان این جماعت امیدی نیست و اسارتش مساوی با قتل او در دست دشمن است. اما باز زبان‌های چرب و نرم باز شده بود: نه مسلم! چنین نیست، همه مردم دلاورى و شجاعت تو را قبول دارند و به حیله و نیرنگ دستگیر نمى‌شوى، این قدر بدون دلیل احساس نا آرامى مکن، چون پسر عموهاى تو ترا نمى‌کشند و زیانى به تو نمى‌رسانند.

 

همه کسانی که آنجا بودند به مسلم امان دادند و مسلم تسلیم شد. مرکبی آوردند و مسلم را بر آن سوار کردند و دور مسلم را گرفتند و شمشیر او را ستاندند. اینجا بود که مسلم شروع به گریستن کرد و گفت حیله شما مشخص شد. پسر اشعث که فرمانده نیروهای ابن زیاد بود گفت: آرزو دارم از این پیش‌آمد به تو آسیبی نرسد.

 

شخصی مسلم را بابت گریه‌اش مسخره کرد اما جواب شنید:

به خدا قسم من براى خودم گریه نمى‌کنم و از کشته شدن ترسى ندارم و با اینکه به اندازه یک چشم بهم زدن به مرگ راضى نیستم، گریه من براى خانواده‌ام است که به سوى شما مى‌آیند، گریه من براى حسین و خانواده اوست.

📌ادامه دارد...

 

📝 پی‌نوشت:

🔻 نکته اول اینکه در جنگ پیش و بیش از آنکه باید امکانات و قدرت نظامی طرف مقابل را بشناسیم، باید نوع فکر کردن او را بشناسیم. نوع فکر کردنی که تاکتیک‌های جنگی او را هم مشخص می‌کند، مثلا وقتی با جبهة النصرة در حال جنگ هستی اگر بر او فشار بیاوری و یک راه فرار برایش باز نگه‌داری او به سرعت عقب نشینی می‌کند اما وقتی با داعش طرف هستی او به این راحتی‌ها اهل فرار نیست، پیروزی بر او هم بسیار سخت‌تر از مثل جبهة النصرة است، چون در نگاه خودش ولو به اشتباه برای چیزی بالاتر از دنیا می‌جنگد.

در یک برنامه تلوزیونی نادر طالب زاده به عنوان مجری و مسعود ده نمکی مخاطبش بود، نادر کتاب قطوری زیر دستش بود و وسط برنامه از ده‌نمکی پرسید می‌دانی این کتاب چیست؟ گفت نه! کتاب زندگی نامه ده‌نمکی بود! خود ده نمکی تعجب کرده بود که چرا آنها زندگی او را به این دقت کار کرده‌اند؟! نادر توضیح داد آنها برای اینکه بتوانند نوع فکر و تصمیم‌گیری طیف‌های مختلف را پیش بینی کنند یک نفر شاخص هر طیفی را انتخاب می‌کنند و اینگونه روی او کار می‌کنند و شما هم نماینده یک طیف از نیروهای حزب‌الهی ایران هستی.

 

🔻 نکته دوم اینکه در هنگام نبرد اهل نفاق همیشه تبلیغ می‌کنند که برای نبرد واقع نگر باشید، امکانات خود را با دشمن بسنجید و غیر مستقیم می‌گویند: تسلیم او شوید چون نسبتی بین امکانات و نفرات شما و دشمن نیست، منافق چون عملا خدا و نصرت او را جزئی از واقعیت نمی‌داند، در واقع‌نگری‌اش زود کم می‌آورد و می‌ترسد، او چون پایان دنیایش را پایان کار می‌بیند، زود به انتهای مسیر می‌رسد.

 

📌جمع‌بندی هم اینکه اگر اطرافیان مسلم، فکر ابن زیاد و یارانش را خوب شناخته بودند، می‌دانستند مقاومت آنها بسیار شکننده است، به وعده‌های ابن زیاد امید نمی‌بستند و اگر خدا را واقعا باور داشتند خوف لشکر نیامده شام، شمشیرهایشان را غلاف نمی‌کرد.

 

🔰 قسمت‌های قبل.👇

اتمام حجت سلیمان بن صرد با شیعیان کوفه...

رفتار عاقلانه امام حسین(ع)...

تفأل حضرت مسلم به خیر و شر...

نفوذ در دربار یزید و نفوذ در حامیان مسلم...

اعتماد به تضمین ابن زیاد و فرستادگانش...

فردا لشگر شام خواهد آمد...

روح جمعی شیعیان کوفه...
.......

باز کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

مسلم دید از یاران بى‌وفا کسى نمانده که او را در این وقت شب راهنمائى کند و یا به منزلش ببرد، اگر دشمنى به او حمله کرد به او کمک کند، در میان کوچه‌هاى کوفه سرگردان از این طرف به آن طرف می‌رفت و  به راه خود ادامه می‌داد تا به در خانۀ زنى به نام طوعه رسید.

 

طوعه مسلم را دید و از او پرسید که هستی و چه می‌خواهی؟ مسلم تقاضای آب کرد. آب آورد، مسلم که آب را نوشید. طوعه پرسید: مگر سیراب نشدی؟ گفت: آری. پرسید: پس چرا اینجا ایستاده‌ای؟ به خانه‌ات برو. مسلم جوابی نداد و طوعه همین سوال را تکرار کرد. باز مسلم جوابی نداد.

طوعه ناراحت شد و گفت: سبحان الله! بنده خدا! من خوب نمی‌دانم که این وقت شب بر در خانه من ایستاده‌ای یا بخواهی کنار خانه من بخوابی، چرا به خانه‌ات نمی‌روی؟

مسلم به طوعه گفت: من در این شهر غریبم و خانه و فامیلی ندارم، اگر ممکن است امشب به من خوبی کن و مرا در خانه خود جای بده. طوعه پرسید: تو کیستی؟ مسلم خود را معرفی کرد و گفت: این مردم مرا فریب دادند و من را تنها گذاشتند.

 

طوعه یک کنیز آزاد شده بود که با فرزند جوانش زندگی می‌کرد. در خانه آنها اتاقی بود که کسی در آن سکونت نداشت، این اتاق متروکِ خانه یک کنیز آزاد شده، پناه‌گاه مسلم شده بود.

وقتی حکایت باغ‌های باصفای کوفه و میوه‌های ثمر داده آن این باشد معلوم است حکایت لشکر پیروزی که به آن بیاید چه خواهد شد!

👈«فَقَدِ اخْضَرَّ الْجَنَابُ‌ وَ أَیْنَعَتِ‌ الثِّمَارُ فَإِذَا شِئْتَ‌ فَاقْدَمْ‌ عَلَى جُنْدٍ لَکَ‌ مُجَنَّدٍ وَ السَّلاَمُ‌»

 

پسر طوعه به خانه برگشت و وقتی مادرش را در حال بردن غذا و وسایلی برای استراحت به آن اتاق متروک دید، تعجب کرد و از مادر علت آن را جویا شد. هرچه مادر انکار می کرد او کنجکاوتر می‌شد. می‌خواست خودش به آن اتاق برود که مادر ناچار شد او را قسم دهد که این راز را به کسی نگو و راز خود را قبل از آشکار شدن با ضمانتی که به آن هم امید نداشت، آشکار کرد.

 

ابن زیاد که باورش نمی‌شد حیله‌هایش کارگر شده باشد، وقتی دید سر و صدای اطرافیان مسلم به گوش نمی‌رسد، کسانی را برای جستجو در اطراف کاخ و کوچه‌ها فرستاد، مبادا در کمین یاران مسلم باشد! اما واقعا نیروهای ابن زیاد هرچه گشتند کسی را پیدا نکردند.

 

مردم کوفه نمازها را به پنج نوبت می‌خواندند و هنوز وقت نماز عشا نرسیده بود، ابن زیاد دستور داد مشعل‌های اطراف مسجد همه روشن شود و خود با اطرافیانش از یکی از درب‌های دارالامارة که به مسجد راه‌داشت به مسجد رفت. برای خود چند حلقه از محافظان درست کرد تا کسی نتواند او را غافل گیر کند، چون هنوز بیم غافلگیر شدن از سوی یاران مسلم را داشت.

دستور داد در میان مردم کوفه صدا بزنند که ای مردم هرکسی که از نوکران و سرشناسان و جنگجویان که نماز عشاء را در مسجد بخواند بی‌گناه است و امیر با او کاری ندارد.

 

چیزی نگذشت که مسجد پر از جمعیت شد. ابن زیاد نماز عشا را خواند و برای مردم منبر رفت؛ او که تا اینجای کار با تهدیدهای توخالی‌اش بازی باخته را برده بود یک تهدید دیگر کرد: « کسی‌ که مسلم بن عقیل را در خانۀ خود پناه داده اگر او را در خانه‌اش پیدا کنیم ما نسبت به او تعهدى نداریم و اگر او را بدست ما بدهد دیه او را به او می‌دهیم.»...

📌ادامه دارد...

.....

📝 پی‌نوشت:

🔻واقعا در این غربت مسلم، کجا بودند بزرگان شیعه؟! آنها که برخی سابقه همراهی و سرداری امیرالمؤمنین(ع) را داشتند! کجا بودند سلیمان بن صرد خزاعی، رفاعة بن شداد، مسیب بن نجبه، ابراهیم مالک اشتر، عبداللّه بن وال تمیمی، سعد بن عبداللّه؟ کجا بودند آن ۱۶ هزار نفری که در قیام توابین توبه کردند و به استناد به توبه بنی‌اسرائیل در کشتن خود، به استقبال مرگ رفتند!

 

🔻شاید برخی می‌گفتند صبر کن تا خود امام بیاید آنگاه به کمک او می‌رویم! شاید غافلگیر شدند و هیچ‌گاه فکرش را هم نمی‌کردند که نتیجه غفلت و سستی امروزشان مبدل کردن حکومت نزدیک حسین به شهادتی آنچنان است! شاید جنس مسلم از جنس هارون بود و برای تکان دادن آن مردم یک موسی لازم بود! شاید هم زمانه زمانه بی‌وفایی بود! شاید اصلا این مردم برای شهادت و دین دنبال حسین و مسلم نیامده بودند، دنیا می‌خواستند و حالا که میدان استقامت و شهادت شده بود جا را خالی کرده بودند.

 

شاید هم همه این شایدها در کار بود. شاید هم برخی از آنها  ولی هرچه بود، نتیجه آن روح جمعی بی‌وفایی شد، این مردم همان‌هایی بودند که وقتی روح جمعی توبه در آنها شکل گرفت برای جان دادن از یکدیگر سبقت می‌جستند.

پس مسأله اصلی شکل دادن به روح جمعی در مسیر طاعت ولی است.

قسمت های قبل 👇

 

اتمام حجت سلیمان بن صرد با شیعیان کوفه...

رفتار عاقلانه امام حسین(ع)...

تفأل حضرت مسلم به خیر و شر...
 نفوذ در دربار یزید و نفوذ در حامیان مسلم...

اعتماد به تضمین ابن زیاد و فرستادگانش...

 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

عده اولیه یاران مسلم ۴ هزار نفر بود و کم کم بقیه مردم نیز به او ‌پیوستند و  چنان جمعیت از اطراف ابن زیاد پراکنده شد و به دور مسلم جمع شدند که جز ۳۰ نفر مرد نظامی و ۲۰ نفر از اشراف و خواص دارالامارة، کسی در کنار ابن زیاد نمانده بود. مسلم و یارانش دارالامارة را محاصره کرده بودند.

 

ابن زیاد چند نفر از اطرافیان خود را به سمت قبیله‌های طرفدار مسلم فرستاد تا با تطمیع و ترساندن، بزرگان آنها را از مخالفت با سلطان و یاری مسلم بازدارند و بقیه افراد را هم در دارالامارة نگه داشت چون می‌ترسید که اگر آنها را هم بفرستد، دیگر کسی نزد او در دارالامارة نمانده باشد.

 

مسلم که از این فتنه ابن زیاد خبردار شد، برخی از فرستادگان او را دستگیر کرد اما چندتن نیز موفق شدند افراد قبیله خود را با ابن زیاد همراه کنند و با آنها برای کمک به ابن زیاد از یکی از دروازه‌های کاخ وارد کاخ شوند.

 

افرادی که حالا به ابن زیاد پیوسته بودند، پیشنهاد جنگ با یاران مسلم را می‌دادند اما ابن زیاد به آنان محلی نگذاشت. (اگر قرار بود او هم مثل این جماعت ساده لوحانه تصمیم بگیرد، نبایست به عنوان حاکم آنجا می‌بود، او خوب می‌دانست جنگ روانی مقدم بر جنگ نظامی است)، ابن زیاد افرادی را به بالای دارالامارة فرستاد تا با مردم سخن بگویند.

 

آی مردم! ابن زیاد مى‌گوید: اگر از من اطاعت کنید، به وضع شما بیشتر رسیدگى مى‌کنم و نزد من موقعیت خوبى خواهید داشت و اگر از من اطاعت نکنید و مخالفت کنید، همه شما را از جائزه خود محروم مى‌گردانم و به وضع بدى مى‌کشانم و ضمنا بدانید: به همین زودی لشگرى از شام وارد کوفه مى‌شود.

 

صحبت‌ها ادامه یافت تا نزدیک غروب آفتاب شد و گفتند: اى مردم! شب شد، به زودى لشگر یزید وارد کوفه مى‌شود. ابن زیاد با خداى خود عهد کرده اگر به جنگ خود ادامه بدهید و امشب به خانه‌هاى خود نروید، جنگجویان شما را در کوچه‌هاى شام سرگردان کند و پاکان شما را به گناه ناسالمان شما و غائبین شما را به جرم حاضرین مؤاخذه کند و به هیچ کدام از بازماندگان شما هیچ هدیه‌اى ندهد و کسى باقى نماند مگر بخاطر جنایت شما عذاب شود.

 

(با این حرف‌ها، کسانی که فقط نظاره‌گر ماجرا بودند خود را مردد بین پراکنده شدن مردم و بهره مندی از پاداش ابن زیاد یا ریخته شدن خونشان و آوارگی زنان و بچه‌هایشان دیدند و کدام انسان عاقلی در اینجا بی‌کار و ساکت می‌نشیند!)

اشراف کوفه نیز همین صحبت‌ها را ادامه دادند و مردم ترسیده و کم‌کم متفرق شدند.

 

کار به جائى رسید که مادر پیش فرزند و برادرش مى‌آمد و مى‌گفت از مسلم اطاعت نکن و پدر نزد فرزند و برادرش مى‌آمد و مى‌گفت از مسلم اطاعت نکن و می‌گفت: فردا لشگر شام خواهد آمد. تو چگونه مى‌توانى با آنان بجنگى و خود را از دست آنان نجات دهى تا دیر نشده به خانه خود برو و از تصمیم خود دست بردار.

 

به همین ترتیب مردم یکى پس از دیگرى از اطراف مسلم پراکنده شدند تا وقتی‌که مسلم در میان مسجد به نماز مغرب مشغول شد و آن هنگام جز سى نفر از چهار هزار نفر باقى نماندند، مسلم وقتى دید به غیر از این عده کس دیگرى با او باقى نمانده است از مسجد به طرف ابواب کنده رفت، هنوز به ابواب نرسیده بود که بیست نفر دیگر هم از آن عده جدا شدند، از باب که خارج شد، همان ده نفر هم رفتند و حتى کسى نبود که او را به طرفى راهنمائى کند...

📌ادامه دارد...

.....

📝 پی‌نوشت:

مسلم اگرچه در جنگ نظامی دست برتر را داشت اما در جنگ روانی قافیه را باخت، سرنوشت جنگ‌های نظامی را همیشه جنگ‌های روانی قبل از آنها مشخص می‌کند و در واقع حضور نظامی در صحنه، برای وارد کردن ضربه کوچک آخر از طرف پیروز در جنگ روانی است.

چرا خدا دستور می‌دهد که «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ» (۶۰ الانفال) قدرت خود را به نمایش بگذارید؟ تا پیروز جنگ روانی شوید تا بدون جنگ نظامی، پیروز جنگ نظامی باشید.

راز پیشرفت سریع داعش در تسلط بر مناطق مختلف، ایجاد رعب بود، رعبی که با ساختن فیلم‌های مختلف و انتشارش آن را تعمدا تشدید می‌کرد، راز حاکمیت آمریکا در دنیا هم همین است و هالیود او هم بخشی از صحنه جنگ اوست.

و نکته بسیار مهم این است که راز غلبه بر داعش و آمریکا و... هم کنار گذاشتن رعب و ترس از آنهاست.

..............

یک نکته جالب و ظریف در روایات و آیات این است که اسلام اگرچه تاکتیک استفاده از جنگ روانی و ترساندن دشمنان را در آیات و روایات مختلف بسیار جدی می‌گیرد اما هرجا صحبت از جنگ روانی است دعوتی به انجام کارهای از جنس داعش در آن نیست بلکه خداوند است که ترس را در قلب دشمنان می‌اندازد.

اسلام این تاکتیک مهم جنگی را به خوبی

سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ

سَأُلْقی‏ فی‏ قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ

وَ قَذَفَ فی‏ قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ

ان القائم منا منصور بالرعب

قسمت قبل 👇

اتمام حجت سلیمان بن صرد با شیعیان کوفه...

رفتار عاقلانه امام حسین(ع)...

تفأل حضرت مسلم به خیر و شر...
 نفوذ در دربار یزید و نفوذ در حامیان مسلم...

اعتماد به تضمین ابن زیاد و فرستادگانش...

 

  • حمید رضا باقری