🔻 اندکی بعد از صلح تحمیلی بر امام حسن (ع)، ایشان کوفه را ترک کردند؛ در مسیر پیکی به ایشان رسید؛ معاویه دستور داده بود که باید برگردی و بهعنوان سپاه من، به جنگ خوارج روی! امام پاسخ داد: اگر قرار بود با کسی بجنگم؛ اولازهمه با تو میجنگیدم و به راه خود ادامه داد.
🔻 حال کوفه که تا آن زمان از همهجا مالیاتها بهسویش میآمد و مرکز اداره تمام سرزمینهای اسلامی بود؛ تابع دمشق شده بود و سرداران ارتش دشمن؛ حاکمش شده بودند؛ شیعیان مانده بودند و سالها سرگردانی و بلا؛ سالها حقارت و مرگ تدریجی؛ کشتههای روزانه دادن، پوسیدن در سیاهچالهها و مصادره اموال.
🔻 امام حسن (علیه السلام) ۷ سال بعد از صلح تحمیلی و هجرت به مدینه، به شهادت رسیدند و امام حسین (علیه السلام) جانشین ایشان شدند و همچنان نیز بین امام و شیعیان فاصله بود، تا اینکه بعد از ۲۰ سال صلح تحمیلی، کار به مرگ معاویه و عهدشکنی مجدد او، با جانشین کردن یزید؛ رسید.
🔻 امام حسین (علیه السلام) از بیعت با یزید سر باز زد و گفت: «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ بِمِثْلِهِ» مانند من با مانند یزید بیعت نمیکند. «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ» اگر قرار باشد چون یزید بر مسند حکومت اسلام بنشیند باید فاتحه اسلام را خواند، پس هنگام قیام است ولو بلغ ما بلغ.
🔻 شیعیان با شنیدن خبر عدم بیعت امام حسین (ع)، امیدوار شدند و به حضرت نامهها نوشتند:
مِنْ شِیعَتِهِ وَ شِیعَةِ أَبِیهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع أَمَّا بَعْدُ: فَإِنَّ النَّاسَ یَنْتَظِرُونَکَ لَا رَأْیَ لَهُمْ غَیْرُکَ فَالْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَدِ اخْضَرَّ الْجَنَابُ وَ أَیْنَعَتِ الثِّمَارُ وَ أَعْشَبَتِ الْأَرْضُ وَ أَوْرَقَتِ الْأَشْجَارُ فَاقْدَمْ عَلَیْنَا إِذَا شِئْتَ فَإِنَّمَا تَقْدِمُ عَلَى جُنْدٍ مُجَنَّدَةٍ لَکَ وَ السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ عَلَى أَبِیکَ مِنْ قَبْلِکَ.
مردم به انتظار ورود شما هستند و بجز تو به کسى رأى نمیدهند، اى پسر پیغمبر هر چه زودتر و هر چه زودتر تشریف بیاورید که باغها سرسبز، و میوههاى درختان رسیده، بوستانها پر از گیاه و درختها پر برگ است، اگر تصمیم دارید، تشریف بیاورید که سپاهى آراسته مقدمت را گرامى خواهد داشت؛
🔻 حال وقت؛ سنت وثیقه گرفتن است؛ باید امت نشان دهد که لیاقت پایان یافتن محرومیت از امام را دارد. وقتی قدر نعمت خدا را ندانستی و از آن محروم شدی؛ باید ثابت کنی که لیاقت کسب دوباره نعمت را داری. داستان این سنت الهی از زبان یعقوب نبی، وقتی فرزندانش از او خواستند که بنیامین را با آنها همراه کند، آمده است، آنها که یکبار به ولیّ خدا، خیانت کرده بودند، باید ثابت میکردند، اینبار دیگر خیانت نمیکنند.
«قَالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلَّا کَمَا أَمِنتُکُمْ عَلَىٰ أَخِیهِ مِنْ قبلُ ...» (یوسف: ۶۴) آیا انتظار دارید همانطور که شما را بر برادرش یوسف امین دانستم؛ باز هم چنین کنم؟! خیر. «لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتَّىٰ تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِنَ اللَّهِ» (یوسف: ۶۶) من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد، تا وثیقهای الهی بدهید.
🔻 امام حسین (ع) نیز حضرت مسلم را به عنوان این وثیقه و برای اینکه کوفیان نشان دهند که لیاقت درک امام را دارند به سوی کوفه فرستادند:
«وَ إِنِّی بَاعِثٌ إِلَیْکُمْ أَخِی وَ ابْنَ عَمِّی وَ ثِقَتِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَإِنْ کَتَبَ إِلَیَّ أَنَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ رَأْیُ مَلَئِکُمْ وَ ذَوِی الْحِجَا وَ الْفَضْلِ مِنْکُمْ عَلَى مِثْلِ مَا قَدِمَتْ بِهِ رُسُلُکُمْ وَ قَرَأْتُ فِی کُتُبِکُمْ أَقْدَمُ عَلَیْکُمْ وَشِیکاً إِنْ شَاءَ اللَّه»
من هم اکنون برادرم و پسر عمویم و آن کس که مورد اطمینان و وثوق من در میان خاندانم است (یعنى) مسلم بن عقیل را بسوى شما گسیل داشتم، تا اگر مسلم براى من نوشت که رأى و اندیشه گروه شما و خردمندان و دانایانتان همانند سخن فرستادگان شما و آنچه من در نامههاتان خواندم است، ان شاء اللَّه به زودى نزد شما خواهم آمد؛
اما باز تعلل کردند و نشستند و گفتند آقا خودش بیاید کار را درست کند:
«فلمّا قدِموا ونَیْنا وعَجزْنا، وادّهنّا، وتربّصنا، وانتظرنا ما یکون حتّى قُتِلَ فینا وَلَدُ نبیِّنا» و مسلم به شهادت رسید و سپس نوبت به بلا و محرومیت بزرگ رسید.
«وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلَالَة» و حسین (ع) خون قلبش را در راه تو داد تا بندگانت را از گمراهی و تحیر گمشدگی در این عالم نجات دهد.
📌 باید امت، مسیر را از همانجا که به خطا رفته است بازگردد، امروز وقت ایستادن پای وثیقه الهی این زمانه، یعنی ولایت فقیه است.