شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۴۶ مطلب با موضوع «امام حسین و شهادت» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

ابن زیاد با توجه به خبرهایی که بدستش می‌رسید، می‌دانست مسلم، از خانه مختار به خانه هانی نقل مکان کرده است.

 

هانی بعد از یک ملاقات اولیه دیگر به بهانه بیماری به دیدار ابن زیاد نرفته بود.

"ابن زیاد" افرادی را به دنبال هانی فرستاد که به او بگویند می‌دانیم بیمار نیستی و اگر به دیدار ما نیایی این کار تو مخالفت با حاکم تلقی می‌شود.

 

هانی با آنکه از جان خود نسبت به ابن زیاد خوف داشت، با درخواست و ضمانت فرستاده‌های ابن زیاد که خود از بزرگان کوفه بودند، راضی شد به دیدار ابن زیاد برود.

 

وقتی هانی وارد دارالاماره شد، عبیدالله بن زیاد تا او را دید گفت:

«أَتَتْکَ‌ بِحَائِنٍ‌ رِجْلاَه»

این ضرب المثلی بود برای کسی که از اتفاقی فرار می‌کند اما بالاخره در آن می‌افتند.

وقتی هانی نزدیک‌تر شد. ابن زیاد این شعر را خواند که:

أُرِیدُ حِبَاءَهُ‌ وَ یُرِیدُ قَتْلِی

عَذِیرَکَ‌ مِنْ‌ خَلِیلِکَ‌ مِنْ‌ مُرَادِ 

من مى‌خواهم او زنده بماند و با نهایت راحتى زندگى کند و او آرزو دارد که مرا بکشد و نابود کند. عذر خود را نسبت به دوست مرادی خود بیاور.

(این بیتی از شاعر معروف عرب "عمرو بن معدیکرب" بود که با فردی به نام مرادی رفاقت داشت اما میان آن‌ها بهم خورد، عمرو با مرادی خوبی می‌کرد ولی مرادی نسبت به او کینه‌توزی می‌کرد.

این شعر را امیرالمؤنین نیز در پاسخ ابن ملجم وقتی علت خوبی‌های حضرت را می‌پرسد، حضرت همین بیت را در جوابش می‌خوانند.)

 

هانی از این صحبت‌ها فهمید که "ابن زیاد" قصد بدی نسبت به او دارد و از او پرسید: علت تغییر رفتار تو با من چیست؟

ابن زیاد گفت: چگونه از من انتظار احترام دارى با آنکه در خانۀ خود کارهایى کرده‌اى که براى یزید و همۀ مؤمنان ضرر دارد و از قضایای داخل خانه هانی به او خبر داد. اما هانی انکار می‌کرد تا اینکه ابن زیاد دستور داد معقل جاسوس خود را بیاورند و اینجا بود که هانی تازه چهره واقعی معقل را شناخت.

 

ابن زیاد از هانی خواست که مسلم را در اختیار او قرار دهد اما هانی قسم خورد که هیچ‌گاه میهمان خود را در اختیار تو نخواهم گذاشت. بار دیگر بزرگان مجلس به میان آمدند تا با تضمین‌های بی‌هوده هانی را فریب دهند اما این بار دیگر هانی راضی نشد و قسم خورد که دست از یارى مسلم برنمى‌دارم تا در راه مسلم جان بدهم.

 

"ابن زیاد" که راه به جایی نبرده بود، با چوب دستی خود آنقدر به صورت هانی زد که بینی او شکست و پوست صورتش پاره شد و گفت: این مرد از خوارج است و خون او بر ما حلال است و هانی را به زندان انداخت.

 

بعد از این ماجرا، خبر به "عمروبن حجاج" رسید که هانی کشته شده است و او به سمت قبیله هانی رفت و با عده بسیاری از آنان به درب کاخ ابن زیاد آمد و فریاد انتقام خواهی سر داد.

ابن زیاد که از این اوضاع را دید دست به دامن چهره وجیه یعنی شریح قاضى شد و به او گفت: الان به زندان برو وضع هانى را از نزدیک ببین و به آنها بگو که هانى زنده است و کشته نشده. شریح چنین کرد و بر روی دارالاماره رفت و شهادت داد که هانی زنده است و کسی که خبر کشته شدن او را به شما داده است دروغ‌گو است.

 

(شریح قاضی منصوب امیرالمؤمنین بود و در میان شیعیان نیز چهره‌ای موجه بود.به واسطه اعتباری که شریح نزد مردم داشت) عمروبن حجاج و قبیله هانی با شهادت شریح قانع شدند که اخبار رسیده به آنها دروغ است و متفرق شدند!

 

کمی بعد ابن زیاد به مسجد کوفه رفت و خطبه خواند و مردم را به اطاعت از خواند، در میان خطبه‌ها خبردار شد که مسلم و یارانش به سمت مسجد در حرکت هستند و به همین خاطر از منبر پایین آمد و به سرعت به کاخ خود برگشت...

📌ادامه دارد...

.....

📝 پی نوشت:

اشتباه هردوی هانی و عمربن حجاج، اعتماد به دشمن به واسطه تضمین‌ها و لفاظی‌های واسطه‌ها بود.

عدم اعتماد به دشمنان از مهم‌ترین دستورات سیاسی قرآن است:

«لا تَرکَنوا اِلَی الَّذینَ ظَلَموا»؛(۱۱۳-هود)

به کسی که ستمگر است، اعتماد نکنید، تکیه نکنید.

رکون به معنی تکیه کردن، اعتماد کردن، میل و گرایش پیدا کردن است.

هانی به واسطه فرستادگان ابن زیاد بدون گرفتن تضمین واقعی به او اعتماد کرد، عمربن حجاج و افراد قبیله هانی نیز به واسطه شریحی که همنشین ابن زیاد و فرستاده او شده بود به ابن زیاد اعتماد کردند. فراموش کردند که ملاک حال افراد است و این شریح که نماینده ظلمه و همراه آنهاست نیز مثل ابن زیاد شایسته اعتماد نیست.

اگر همین دو اعتماد نبود معلوم نبود سرنوشت تاریخ چقدر تغییر کند.

🔰 قسمت‌های قبل.👇

اتمام حجت سلیمان بن صرد با شیعیان کوفه...

رفتار عاقلانه امام حسین(ع)...

تفأل حضرت مسلم به خیر و شر...
 

نفوذ در دربار یزید و نفوذ در حامیان مسلم...

....

🔻به شرح حال بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻 یزید برای حل مشکل با «سرجون رومی» به مشورت می‌نشیند. (سرجون مشاور مورد اعتماد معاویه و یزید و دیوان دار آنها بود، اگرچه مشهور بود که مسیحی است اما چون تاریخ دست داشتن مسیحیان در خون اصحاب پیامبر را سراغ ندارد و نفوذ از راه‌هایی چون طب و دیوان‌داری و... نیز شیوه همیشگی یهودیان با جمعیت کم برای پیشبرد اهدافشان بوده است؛ برخی او را یهودی نفوذی می‌دانند.)

 

🔻 سرجون موفق می‌شود با زبان بازی، یزید را که با عبیدالله بن زیاد بد است، بالاخره قانع ‌کند که عبیدالله را علاوه بر بصره به امارت کوفه نیز بگمارد و او را مأمور سرکوب مسلم کند. یزید نیز چنین می‌کند و نامه‌ حکومت کوفه را برای عبیدالله ارسال می‌کند.

عبیدالله تا نامه یزید به او می‌رسد (لحظه‌ای را از دست نمی‌دهد، چرا که تاریخ را همیشه لحظه‌‌ها می‌سازند)، کم‌تر از یک شبانه روز سپاهی تجهیز می‌کند و به سمت کوفه حرکت می‌کند. (در تاریخ است که او با لشکری حرکت می‌کند اما چنان سریع می‌رفته است که نیروهای او یکی یکی از ادامه مسیر باز می‌مانده‌اند. اما او برای هیچ کدام از حرکت باز نمی‌ایستد، تا بالاخره با جمع محدودی به کوفه می‌رسد.) عبیدالله نزدیک کوفه عمامه سیاهی به سر خود می‌گذارد و چهره خود را می‌پوشاند و مردم به تصور اینکه او امام حسین(ع) است، استقبال گرمی از او می‌کنند.

 

🔻عبیدالله با همان حالت به درب دارالامارۀ کوفه می‌رود. نعمان به تصور اینکه او امام حسین(ع) است، در را روی او باز نمی‌کند و اعلام می‌کند من جنگی با تو ندارم اما حکومت کوفه را هم به تو نمی‌دهم.

 

🔻عبیدالله بازهم چیزی نمی‌گوید و این‌بار به پشت دار الاماره می‌رود (تا دور از چشم مردم خود را به نعمان معرفی کند و وارد دارالامارة ‌شود.) اما بالاخره کسی از صدایش او را می‌شناسد و فریاد می‌زند که ای مردم او حسین نیست و ابن مرجانة است و مردم از دور او پراکنده می‌شوند و عبیدالله هم وارد دارالامارة می‌شود.

عبیدالله با دو حربه تطمیع مخالفان شیعیان و سرکوب قاطع شیعیان، کوفه را به دو قسمت مخالفان مسلم و تحت حمایت خود و حامیان مسلم که همه موظف به سرکوب آنها هستند، تقسیم می‌کند.

 

🔻 حربه دیگر عبیدالله ارسال فردی نفوذی به نام معقل بود، او با اظهار عشق و علاقه به اهل بیت و پرداخت ۳ هزار درهم برای تامین هزینه‌های سلاح و... توانست به مسلم بن عوسجه نزدیک شود و از طریق او نیز به حضرت مسلم نزدیک شد و با ایشان ملاقات می‌کند و از این طریق اخبار مسلم و اطرافیانش را به ابن زیاد می‌رساند.

.....

📝 پی نوشت:

متأسفانه عموم مردم بحث نفوذ را در تحلیل‌های تاریخی و آسیب‌شناسی اوضاع فعلی لحاظ نمی‌کنند، شاید علت اصلی آن نیز این است که فرد نفوذی پنهان است و اتفاقا سعی در ظاهر سازی او بیش از بقیه است.

گاهی برای برخی عملکردهای دولت‌مردان هیچ جای توجیهی نیست اما علاقه‌ها و روابط شکل گرفته شخصی نمی‌گذارد افراد بتوانند باور کنند که فلان شخص نفوذی است و ما از این موارد از ابتدای تاریخ انقلاب تا همین حالا کم نداشته‌ایم.

تا جایی که در دولت روحانی چندین مورد در سطح مذاکره کنندگان هسته‌ای و مسئولان ارشد دولتی افرادی به جرم جاسوسی دستگیر شدند.

البته در واقع این نوع از نفوذی‌های جاسوس یا تصمیم‌گیر سطح پایین، نفوذی‌های درجه دو هستند و نفوذی‌های اصلی تصمیم‌سازان نفوذی هستند.

📌همانطور که نفوذ سرجون خطرناک‌تر از معقل بود، نفوذ دیگر تصمیم‌سازان نیز، از نفوذی‌های خرد خطرناک‌تر است.

رهبری در ۲۴ آبان سال ۹۸ در دیدار با مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی می‌فرمایند:

👈«به نظر ما سلاح اصلی آمریکا هم، در این منطقه که ما در جمهوری اسلامی مراقب این معانی هستیم، نفوذ است -نفوذ در مراکز حسّاس و تصمیم‌گیر- ایجاد تفرقه است، ایجاد تزلزل در عزم ملّی ملّت‌ها است، ایجاد بی‌اعتمادی میان ملّت‌ها، میان ملّت‌ها و دولت‌ها، دستکاری در محاسبات تصمیم‌گیران و وانمود کردن اینکه حلّال مشکلات این است که زیر پرچم آمریکا بروید و تسلیم آمریکا بشوید و حرف آمریکا را قبول بکنید، هر چه او گفت عمل کنید و گوش کنید، این حلّال مشکلات است؛ این را در ذهنیّت تصمیم‌گیران ملّت‌های اسلامی و کشورهای اسلامی می‌خواهند وارد کنند؛ سلاح‌های آنها اینها است که از سلاح‌های سخت و سلاح‌های نظامی خطرناک‌تر است.»

🔰 قسمت‌های قبل.👇

 

اتمام حجت سلیمان بن صرد با شیعیان کوفه...

رفتار عاقلانه امام حسین(ع)...

تفأل حضرت مسلم به خیر و شر...

....

🔻به شرح حال بپیوندید.

 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻 حضرت مسلم بعد از گرفتن نامه امام به مدینه می‌روند و با اطرافیان خود خداحافظی کرده و دو بلد راه را اجاره می‌کنند تا ایشان را به کوفه برسانند.

در راه با مشکلاتی مواجه می‌شوند و تشنگی زیاد بر آنها غلبه می‌کند و دو بلد راه ایشان نیز از تشنگی تلف می‌شوند، حضرت مسلم به راه خود ادامه می‌دهند تا به نهری می‌رسند به نام «ضیق» که از شاخه‌ای منشئب شده بود با نام «الخبت».

 

🔻(ضیق به معنای تنگی و سختی بود و خبت به معنای پنهان، جمع آنها میشد سختی پنهان،) مسلم که تا اینجا این سختی‌ها تا مرز مرگ او را برده بود و حالا در فراخی‌اش هم چنین نشانه‌ای می‌دید، تفأل به بدی زد و همانجا اطراق کرد و نامه‌ای برای امام حسین(ع) نوشت و توسط یکی از همراهانش، برای حضرت فرستاد:

 

👈«فَإِنَّنِی أَقْبَلْتُ‌ مِنَ‌ اَلْمَدِینَةِ‌ مَعَ‌ دَلِیلَیْنِ‌ لِی فَجَارَا عَنِ‌ الطَّرِیقِ‌ فَضَلاَّ وَ اشْتَدَّ عَلَیْنَا الْعَطَشُ‌ فَلَمْ‌ یَلْبَثَا أَنْ‌ مَاتَا وَ أَقْبَلْنَا حَتَّى انْتَهَیْنَا إِلَى الْمَاءِ فَلَمْ‌ نَنْجُ‌ إِلاَّ بِحُشَاشَةِ‌ أَنْفُسِنَا وَ ذَلِکَ‌ الْمَاءُ بِمَکَانٍ‌ یُدْعَى اَلْمَضِیقَ‌ مِنْ‌ بَطْنِ‌ الْخَبْتِ‌ وَ قَدْ تَطَیَّرْتُ‌ مِنْ‌ وَجْهِی هَذَا فَإِنْ‌ رَأَیْتَ‌ أَعْفَیْتَنِی مِنْهُ‌ وَ بَعَثْتَ‌ غَیْرِی وَ السَّلاَمُ‌.»

من از مدینه همراه دو راهنما رهسپار شدم اما این دو نیز از بی‌راهه رفتند و راه را گم کردند و تشنگی بر ما زیاد شد و چیزی نگذشت که آن دو فوت کردند و با این وجود ادامه دادیم تا به آبی رسیدیم و نجات نیافتیم جز با خستگی و نیمه جانی و این آب در مکانی بود با نام تنگ و از سرچشمه‌ای به نام پنهان و من این را به فال بد گرفتم و اگر شما صلاح بدانید، مرا از این مأموریت معاف کنید و کس دیگری جایگزین من نماید. تمام.

 

🔻حضرت به او پاسخ دادند:

👈«فَقَدْ خَشِیتُ‌ أَنْ‌ لاَ یَکُونَ‌ حَمَلَکَ‌ عَلَى الْکِتَابِ‌ إِلَیَّ‌ فِی الاِسْتِعْفَاءِ مِنَ‌ الْوَجْهِ‌ الَّذِی وَجَّهْتُکَ‌ لَهُ‌ إِلاَّ الْجُبْنُ‌ فَامْضِ‌ لِوَجْهِکَ‌ الَّذِی وَجَّهْتُکَ‌ لَهُ‌ وَ السَّلاَمُ‌».

می‌ترسم تو از این جهت نامه به من نوشته‌ای که از مأموریتی که تو را بر آن گمارده‌ام استعفاء دهی که می‌ترسی! پس به مأموریت خود ادامه بده. تمام.

 

🔻مسلم که پاسخ حضرت را می‌خواند می‌گوید: خیر! من از سر ترس چنین نگفته‌ام و مسیر خود را ادامه می‌دهد. کمی که جلو می‌رود یک شکارچی را می‌بیند که می‌خواهد آهویی را شکار کند. تیر شکارچی به آهو می‌خورد و مسلم این شکار موفق را تفأل به خیر می‌زند و می‌گوید امید به خداست که بر دشمن غلبه کنیم.

 

🔻 بالاخره مسلم به کوفه می‌رسد و به خانه مختار می‌رود و در آنجا شیعیان هر روز گروه گروه به دیدارش می‌آیند و با او بیعت می‌کنند تا شمار بیعت کنندگان با او به ۱۸ هزار نفر می‌رسد؛ پس از آن مسلم به حضرت نامه می‌نویسد که شرایط برای حضور شما مهیا است. به کوفه بیایید.

 

🔻نعمان بن بشیر حاکم کوفه که قضایا را رصد می‌کند ضمن اعلام اینکه تا وقتی کسی علیه من قیام نکند با کسی نخواهم جنگید، تهدیداتی هم نسبت به پس از قیام علیه خود می‌کند. اما این مواضع سست او موجب اعتراض طرفداران یزید در کوفه می‌شود و نامه ها‌یی به یزید می‌نویسند...

....

📝 پی نوشت:

📌در باب تافل خیر و شر و چیزهای از این دست مثل چشم زخم و تلسم و....

آنچه از اهل آشنا با این مباحث که از روی علم و تجربه به ما گفته‌اند، این است که اگرچه این امور یا حقیقت دارد یا حداقل ریشه در امور حقیقی دارد اما سِرّ متأثر شدن از آنها در پذیرفتن آنها بدون توجه به قدرت ما فوق آنها است.

 اما اگر همانطور که در روایات باطل کردن آن‌‌هاست گفتی با وجود اینکه این امور را نفی نمی‌کنم اما به قادر فوق آن‌ها اتکا می‌کنم دیگر اثری نخواهند داشت.

البته این کار در عمل، هم نیاز به ایمان بسیار بالا دارد و هم تذکر.

و باز البته اتکاء به خداوند هم لازمه‌اش مصون ماندن از هر آسیبی نیست چرا که گاهی تقدیر الهی بر یک قضیه است، به علت خیرات بالاتری که در آن است و از چشم ما پنهان است. خیراتی که ممکن است برای خود ما یا غیر ما یا هر جهت دیگری باشد اما مهم اینجاست که از وقتی به خدا اتکا کردی هرچه رسد خیر محض است و اهل شر در رسیدن یا نرسیدن آن هیچ کاره‌اند و در آن قضیه در نهایت ضرر نخواهی کرد.

این فهم موجب می‌شود در اوج مشکلات و سختی‌ها نیز جز زیبایی اراده خدا را نبینی.

✔️ نکاتی که در متن داخل ( ) است در کتاب مذکور ذکر نشده است و اضافات بنده به متن است.

 

🔰 قسمت‌های قبل👇

اتمام حجت سلیمان بن صرد با شیعیان کوفه...

 

رفتار عاقلانه امام حسین(ع)...

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻پس از نامه سلیمان بن صرد نامه‌های مختلفی نوشته می‌شود، یکی نوشته بود:

👈«فَحَیَّ‌هَلاَ فَإِنَّ‌ النَّاسَ‌ یَنْتَظِرُونَکَ‌ لاَ رَأْیَ‌ لَهُمْ‌ غَیْرُکَ‌ فَالْعَجَلَ‌ الْعَجَلَ‌ ثُمَّ‌ الْعَجَلَ‌ الْعَجَلَ‌ وَ السَّلاَمُ‌.»

به سرعت و زود به سمت ما حرکت کن؛ مردم منتظر تو هستند و هیچ رای و نظری غیر از رای تو در آنها نیست. بیا زودتر بیا باز هم زودتر...

شبث بن ربعی نوشته بود:

👈«فَقَدِ اخْضَرَّ الْجَنَابُ‌ وَ أَیْنَعَتِ‌ الثِّمَارُ فَإِذَا شِئْتَ‌ فَاقْدَمْ‌ عَلَى جُنْدٍ لَکَ‌ مُجَنَّدٍ وَ السَّلاَمُ‌»

باغ‌هاى کوفه سبز و باصفا شده و تمام میوه‌ها رسیده، هر گاه شما اراده کنى و هر وقت دلتان خواست مى‌توانى با لشگر پیروز خود به سوى ما بیایی.

 

🔻 حضرت، «مسلم بن عقیل» را به همران آورندگان نامه به سمت کوفه می‌فرستند و نامه‌ای برای پاسخ به کوفیان به مسلم می‌دهند:

👈«وَ مَقَالَةُ‌ جُلِّکُمْ‌ أَنَّهُ‌ لَیْسَ‌ عَلَیْنَا إِمَامٌ‌ فَأَقْبِلْ‌ لَعَلَّ‌ اللَّهَ‌ أَنْ‌ یَجْمَعَنَا بِکَ‌ عَلَى الْهُدَى وَ الْحَقِّ»‌

خلاصه نامه‌های شما این بود که ما رهبرى نداریم پس به طرف ما بیائید تا خدا ما را بوسیله تو بر هدایت و حق جمع کند.

 

👈«وَ إِنِّی بَاعِثٌ‌ إِلَیْکُمْ‌ أَخِی وَ ابْنَ‌ عَمِّی وَ ثِقَتِی مِنْ‌ أَهْلِ‌ بَیْتِی فَإِنْ‌ کَتَبَ‌ إِلَیَّ‌ أَنَّهُ‌ قَدِ اجْتَمَعَ‌ رَأْیُ‌ مَلَئِکُمْ‌ وَ ذَوِی الْحِجَا وَ الْفَضْلِ‌ مِنْکُمْ‌ عَلَى مِثْلِ‌ مَا قَدِمَتْ‌ بِهِ‌ رُسُلُکُمْ‌ وَ قَرَأْتُ‌ فِی کُتُبِکُمْ‌ أَقْدَمُ‌ عَلَیْکُمْ‌ وَشِیکاً إِنْ‌ شَاءَ اللَّهِ‌»

من برادر و پسر عمو و فرد مورد اطمینان خود از خانواده‌ام را به سوى شما می‌فرستم و هر وقت که او به من نامه نوشت که همۀ بزرگان و خردمندان شما یک رأى و یک نظر شده‌اید، مثل همان عقیده‌ای که در نامه‌‌هایتان بدست من رسید و در آنها خواندم. آنگاه به خواست خدا بزودى به طرف شما مى‌آیم.

 

👈«فَلَعَمْرِی مَا الْإِمَامُ‌ إِلاَّ الْحَاکِمُ‌ بِالْکِتَابِ‌ الْقَائِمُ‌ بِالْقِسْطِ‍‌ الدَّائِنُ‌ بِدِینِ‌ الْحَقِّ‌ الْحَابِسُ‌ نَفْسَهُ‌ عَلَى ذَاتِ‌ اللَّهِ‌ وَ السَّلاَمُ‌.»

توجه کنید؛ به جان خودم قسم امام کیست؟ رهبر حکم کننده بر اساس کتاب خدا و برپادارنده عدالت است، رهبر کسی است که متدین به دین حق و ثابت قدم و مطیع تام خداوند باشد و غیر او حق رهبری ندارد. تمام.

.....

📝 پی‌نوشت:

📌پیامبر اکرم(ص) نیز در مکه شرایط سختی را داشتند، وقتی چند تن از بزرگان مدینه در سفر حج دعوت ایشان را قبول کردند و در سال بعد هیاتی ۱۲ نفره برای بیعت با ایشان در مراسم حج به مکه آمدند، حضرت با آنان پیمانی بستند که «براى خدا شریکى قرار ندهیم، دزدى‏ نکنیم، زنا نکنیم، فرزندان خود را نکشیم و...» و همراه آنان یک نماینده به نام "مصعب" فرستادند که او یک سال در مدینه ماند و به تبلیغ اسلام پرداخت و پس از یک سال مصعب به مکه بازگشت و گزارش پیشرفت اسلام در یثرب و پایبندی آنها به پیمانشان با رسول خدا را به ایشان داد و مدت کمی بعد در موسم حج ۷۵نفر از مردم یثرب به دیدار پیامبر آمدند و با ایشان پیمان بستند که در صورت هجرت ایشان و مسلمانان به یثرب همانطور که از خود و خانواده خود دفاع می‌کنند از آنها نیز حمایت کنند و پس از آن مسلمانان و پیامبر(ص) به مدینه هجرت کردند.

 

📌این نمونه را ذکر کردم تا معلوم شود رفتار عاقلانه، قبل از اعتماد به کسی یا کسانی در کار اصلی، امتحان آنها در موارد کوچک‌تر است.

فرقی نمی‌کند حضرت حجت (عج) هم تا از ما یک ثقه‌ای نگیرند و ما را در آن امتحان نکنند، در کار اصلی به ما اعتماد نمی‌کنند، ما هم باشیم اگر عاقلانه بخواهیم رفتار کنیم اول یک ثقه‌ای از افراد در کارهای کوچک‌تر می‌گیریم و بعد کار اصلی را به آنها می‌سپاریم.

قسمت قبل 👇

اتمام حجت سلیمان بن صرد با شیعیان کوفه...

۶شهریور۰۰

 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

مرحوم شیخ مفید در کتاب «الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد،» قضایای منتهی به شهادت امام حسین (علیه السالم) را به نقل از بزرگان روایی شیعه مثل مرحوم کلینی و آنها نیز از اهل فن سیره اهل بیت نقل می‌کنند، که خلاصه‌ای از آن را تا قسمت‌‌های خاص و نکته دار آن، در پست‌های مختلف در ادامه خواهم آورد (ان شاء الله):

 

🔻 در زمان معاویه، شیعیان به خصوص شیعیان کوفه از امام حسین(ع) می‌خواستند که علیه معاویه قیام کنند، اما حضرت «فَامْتَنَعَ‌ عَلَیْهِمْ‌ وَ ذَکَرَ أَنَّ‌ بَیْنَهُ‌ وَ بَیْنَ‌ مُعَاوِیَةَ‌ عَهْداً وَ عَقْداً لاَ یَجُوزُ لَهُ‌ نَقْضُهُ‌ حَتَّى تَمْضِیَ‌ الْمُدَّةُ‌».

حضرت به صلح نامه بین خود و معاویه اشاره می‌کردند و می‌فرمودند تا وقتی زمان آن پایان نیابد، دست به چنین کاری نمی‌زنند.

 

🔻زمان می‌گذرد تا معاویه به درک واصل می‌شود، یزید ادعای خلافت می‌کند و از ولید حاکم مدینه می‌خواهد برای او از امام حسین(ع) بیعت بگیرد.

حضرت از بیعت امتناع می‌کنند و به مکه می‌روند و در جوار خانه خدا می‌مانند « قَدْ لَزِمَ‌ جَانِبَ‌ اَلْکَعْبَةِ‌ فَهُوَ قَائِمٌ‌ یُصَلِّی عِنْدَهَا وَ یَطُوف»؛

 

🔻در این میان عبدالله بن زبیر که علیه یزید قیام کرده و کنترل مکه در دست او بوده است، هر روز و دائما نزد حضرت می آمده و می‌گفته است: تا وقتی شما اینجا هستید مردم با من بیعت نمی‌کنند و عملا حضرت را تهدید می‌کرده است که شما مانع بیعت مردم با من هستی و باید از مکه بروید.

 

🔻تا اینجا حضرت نه در مدینه مکان امنی داشته‌اند و نه در مکه؛ تا اینکه نامه‌های اهل کوفه به حضرت می‌رسد.

 

🔻 در کوفه مردم بعد از شنیدن خبر هلاکت معاویه و عدم بیعت امام حسین با یزید در منزل «سلیمان بن صرد» که بزرگشان بوده است، جمع می‌شوند:

👈«فَذَکَرُوا هَلاَکَ‌ مُعَاوِیَةَ‌ فَحَمِدُوا اللَّهَ‌ عَلَیْهِ‌ فَقَالَ‌ سُلَیْمَانُ‌ إِنَّ‌ مُعَاوِیَةَ‌ قَدْ هَلَکَ‌ وَ إِنَّ‌ حُسَیْناً قَدْ تَقَبَّضَ‌ عَلَى الْقَوْمِ‌ بِبَیْعَتِهِ‌ وَ قَدْ خَرَجَ‌ إِلَى مَکَّةَ‌ وَ أَنْتُمْ‌ شِیعَتُهُ‌ وَ شِیعَةُ‌ أَبِیهِ‌ فَإِنْ‌ کُنْتُمْ‌ تَعْلَمُونَ‌ أَنَّکُمْ‌ نَاصِرُوهُ‌ وَ مُجَاهِدُو عَدُوِّهِ‌ فَأَعْلِمُوهُ‌ وَ إِنْ‌ خِفْتُمُ‌ الْفَشَلَ‌ وَ الْوَهْنَ‌ فَلاَ تَغُرُّوا الرَّجُلَ‌ فِی نَفْسِهِ‌ قَالُوا لاَ بَلْ‌ نُقَاتِلُ‌ عَدُوَّهُ‌ وَ نَقْتُلُ‌ أَنْفُسَنَا دُونَهُ‌ قَالَ‌ فَکَتَبُوا > بِسْمِ‌ اللّٰهِ‌ الرَّحْمٰنِ‌ الرَّحِیم.»

سلیمان ماجرای مرگ معاویه و ... را می‌گوید و ادامه می‌دهد: شما پیروان امام حسین(ع) و پدرش هستید. اگر می‌دانید که اهل یاری او و جنگ با دشمنانش هستید به او خبر دهید و اگر اهل ترس و ناتوانی و سستی هستید، این مرد را به حال خود رها کنید.

حاضرین جواب می‌دهند: نه ما با دشمنان او می‌جنگیم و خودمان را فدای او می‌کنیم. وقتی اینچنین می‌گویند، سلیمان می‌گوید: پس بنویسید، بسم الله الرحمن الرحیم... و اولین نامه دعوت از حضرت را می‌نویسند و بعد از آن هر روز نامه‌های فراوانی شاید از سر اخلاص چون نامه سلیمان بن صرد و شاید برای عقب نماندن از قافله حکومت جدید برای حضرت فرستاده می‌شود.

...........

📌 پی نوشت: وقتی انسان سرونشت این جماعت را می خواند باور می‌کند، اگر به خود ما باشد همه ما امکان دارد، روزی خلاف همه آرمان‌هایمان بایستیم و فقط و فقط باید از خود خدا خواست و این شب‌ها التماس کرد که ما را لحظه‌ای به خودمان وا نگذارد و تا آخرین لحظه عمر ما را در مسیر نصرت دین ولی خودش حفظ کند.

.......

باز کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔰 «دکتر عباس زریاب خویی» از شاگردان حضرت امام نقل می‌کنند:

 

👈«در سال ۱۳۲۱هـ.‌ش که گرانی شدید و فوق العاده‌ای بود، وضع ‏ ‏اقتصادی خیلی بد بود. نان‌های آن زمان خیلی بد بود، نانی درست ‏می‌کردند به نام نان دولتی که ماشینی درست می‌شد، گویا مخلوط با ‏خاک‌اره بود یا چیزی دیگری، نمی‌دانم. من از آنها نمی‌خوردم یعنی نمی‌توانستم، بخورم. من برنج و سیب زمینی استفاده می‌کردم و یا گاهی ‏از اوقات صبح‌ها مجبور می‌شدم و یک تکه نان قندی از مغازه نانوایی نزدیک مدرسه فیضیه می‌گرفتم که آن هم خیلی گران بود؛ ولی بقیه ایام ‏ ‏با همان سیب زمینی و برنج روزگار می‌گذراندیم. پس از چندی یک ‏مرتبه آرد را آزاد کردند و نان گران‌تر شد. در آن ایام محرم، روزی آقا(امام خمینی) به ‏من فرمودند: به منزل ما روضه بیایید. من رفتم، یک مرتبه چشم‌هایم ‏خیره شد. دیدم که آقا صبحانه تهیه کرده‌اند. نان‌های سفید سنگک خیلی ‏خوب و اعلا که من تا آن روز در قم ندیده بودم.

بدون تعارف شروع به ‏خوردن کردم. ایامی بود که مردم آزاد بودند که آردی تهیه کنند و بدهند ‏نانوایی‌ها بپزند. ایشان هم به خاطر روضه خوانی همین کار را کرده ‏بودند.

...

📝ارجاع: امام(س) به روایت دانشوران، چ سوم، تهران، ‏‏مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی‏‏(س)‏،‏‏ ‏۱۳۹۲ش، صص: ۱۷۸-۱۷۹.

.........

📌پی‌نوشت: هرسال به محرم و صفر که می‌رسیم؛ یک عده که تا حالا نگران هیچ حکم اسلام نبوده‌اند، دم محرم نگران اسراف می‌شوند و دعوت به کمک به محرومان عوض سفره عمومی دادن، می‌کنند. در عروسی‌هایشان که اسم خودشان است هر اسرافی و پرخوری می‌کنند اما به محرم و صفر که می‌رسد دعوت به غذای ساده یا اطعام خاص فقرا می‌کنند‌.

ملت هم در جواب آنها معمولا می‌گویند اسراف نیست، یا پول خودش را هرجور دلش بخواهد خرج می‌کند،‌ یا این عزاداری‌ها اسلام را زنده نگه‌داشته، این عزاداری‌ها موجب می‌شود ملت به فقرا هم کمک کنند و... اما یک جواب خوب هم برای این جماعت این است که اگر قرار است کسی برای اسلام دل بسوزاند، خود خدا و اهل بیت هستند که پول مشخص می‌کردند برای هزینه‌های برگزاری مجلس عزاداری، دعوت می‌کردند به اطعام دادن به صورت عمومی نه اینکه خاص فقرا باشد.

در حدیثی قدسی در مناجات حضرت موسی با خداوند در کتاب مجمع البحرین آمده است:

👈«وَ مَا مِنْ عَبْدٍ أَنْفَقَ مِنْ مَالِهِ فِی مَحَبَّهِ ابْنِ بِنْتِ نَبِیِّهِ طَعَاماً وَ غَیْرَ ذَلِکَ دِرْهَماً إِلَّا وَ بَارَکْتُ لَهُ فِی الدَّارِ الدُّنْیَا الدِّرْهَمَ بِسَبْعِینَ دِرْهَماً، وَ کَانَ مُعَافاً فِی الْجَنَّهِ، وَ غَفَرْتُ لَهُ ذُنُوبَهُ.»

اگر بنده‌ای مقداری از مالش را به خاطر محبّت به فرزند دختر پیامبر، به طعام یا غیر آن انفاق نماید، خداوند در دنیا هر درهمی را به هفتاد درهم به او برکت دهد و وی در بهشت در حال عافیت خواهد بود و گناهانش را می‌آمرزم.

 

جالب است که بین علما این سنت برقرار است که علاوه بر عروسی و میهمانی که غذای خوب به ملت می‌دهند؛ در مجلس روضه و عزاداری غذای خوب‌تر می‌دهند. اگرچه باید دقت کرد نعمت خدا هدر نرود اما در محبت اهل بیت و اطعام مردم جای برای صرفه‌جویی نیست.

.................................................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در کتاب امالی شیخ مفید رحمة الله علیه روایتی آمده است که در آن شخصی به نام "حَذْلَمِ بْنِ سَتِیرٍ" مشاهدات خود از حضور کاروان اسراء در کوفه را نقل میکند، این روایت با اختلاف جزئی در مضامین در منابع دیگری نیز ذکر شده است.

قَدِمْتُ اَلْکُوفَةَ فِی اَلْمُحَرَّمِ سَنَةَ إِحْدَى وَ سِتِّینَ عِنْدَ مُنْصَرَفِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ بِالنِّسْوَةِ مِنْ کَرْبَلاَءَ

حذلم نقل می‌کند: در محرم سال ۶۱ هجری وارد کوفه شدم و این حضور مصادف شد با بازگشت علی‌بن الحسین (علیه اسلام) [امام سجاد] به همراه زنان [اسیر شده] از کربلا؛

وَ مَعَهُمُ اَلْأَجْنَادُ مُحِیطُونَ بِهِمْ وَ قَدْ خَرَجَ اَلنَّاسُ لِلنَّظَرِ إِلَیْهِمْ

همراه آنان سربازانی بودند که دور آن‌ها را حلقه زده بودند و مردم نیز برای دیدن آنان از خانه‌هایشان خارج شده بودند.

فَلَمَّا أُقْبِلَ بِهِمْ عَلَى اَلْجِمَالِ بِغَیْرِ وِطَاءٍ - جَعَلَ نِسَاءُ أَهْلِ اَلْکُوفَةِ یَبْکِینَ وَ یَنْتَدِبْنَ

زنان کوفه وقتی که با آنان مواجه شدند و مشاهده کردند که حضرت و اسراء بر شترانی بدون جهاز سوار شده‌‌اند، شروع به گریستن و ناله سردادن کردند.

فَسَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ وَ هُوَ یَقُولُ بِصَوْتٍ ضَئِیلٍ وَ قَدْ نَهَکَتْهُ اَلْعِلَّةُ وَ فِی عُنُقِهِ اَلْجَامِعَةُ وَ یَدُهُ مَغْلُولَةٌ إِلَى عُنُقِهِ أَلاَ إِنَّ هَؤُلاَءِ اَلنِّسْوَةَ یَبْکِینَ فَمَنْ قَتَلَنَا

شنیدم که امام سجاد (علیه السلام) در حالی که با صدایی ضعیف سخن می‌گفت و بیماری او را لاغر کرده بود و در گردنش غل و زنجیر بود و دستانش را به گردنش بسته بودند، می‌گفت: این زنان گریه می‌کنند! پس چه کسی ما را کشته است؟!

قَالَ وَ رَأَیْتُ زَیْنَبَ بِنْتَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ لَمْ أَرَ خَفِرَةً قَطُّ أَنْطَقَ مِنْهَا کَأَنَّهَا تُفْرِغُ عَنْ لِسَانِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ

و دیدم زینب دختر امیرالمؤمنین(علیه السلام) که هرگز زنی با حیا و سخن‌ور تر از او ندیده بودم، گوئی از زبان امیرالمؤمنین(ع) سخن می‌گفت.

 قَالَ وَ قَدْ أَوْمَأَتْ إِلَى اَلنَّاسِ أَنِ اُسْکُتُوا

به مردم اشاره کرد که ساکت باشید.

 فَارْتَدَّتِ اَلْأَنْفَاسُ وَ سَکَتَتِ اَلْأَصْوَاتُ

صداها خاموش شد و توجه‌ها متوجه ایشان شد:

 فَقَالَتِ: اَلْحَمْدُ لِلَّهِ وَ اَلصَّلاَةُ عَلَى أَبِی رَسُولِ اَللَّهِ

زینب(سلام الله علیها) شروع به سخن کرد: حمد فقط برای خداوند است و درود بر پدرم رسول خدا؛

أَمَّا بَعْدُ یَا أَهْلَ اَلْکُوفَةِ وَ یَا أَهْلَ اَلْخَتْلِ وَ اَلْخَذْلِ

اما بعد، ای اهل کوفه، ای فریبکاران و ای ترک کنندگان یاری

فَلاَ رَقَأَتِ اَلْعَبْرَةُ وَ لاَ هَدَأَتِ اَلرَّنَّةُ

ای کاش هیچ وقت اشک چشمانتان خشک نگردد و ناله‌تان ساکت نشود

فَمَا مَثَلُکُمْ إِلاَّ کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکاثاً

مثل شما نیست جز مثل زنی که ریسمانی را به محکمی بافته و حال آن را از هم باز می‌کند!

تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ 

سوگندهایتان را موجب فساد میان خودتان قرار داده‌اید.

أَلاَ وَ هَلْ فِیکُمْ إِلاَّ اَلصَّلَفُ اَلنَّطَفُ وَ اَلصَّدْرُ اَلشَّنَفُ

آی! آیا در میان شما جز انسان‌های چاپلوس و آلوده و کینه جو نیستند؟

خَوَّارُونَ فِی اَللِّقَاءِ عَاجِزُونَ عَنِ اَلْأَعْدَاءِ

در میدان سست و ترسو هستید و در مقابل دشمنان عاجز و ناتوان

نَاکِثُونَ لِلْبَیْعَةِ مُضَیِّعُونَ لِلذِّمَّةِ

عهد و بیعت شکن هستید و گوش کننده به ملامت و سرزنش‌ها

فَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ

به راستی چه بد پیش‌کشی برای خودتان فرستادید

أَنْ سَخِطَ اَللَّهُ عَلَیْکُمْ وَ فِی اَلْعَذَابِ أَنْتُمْ خَالِدُونَ

خدا بر شما خشم گرفت و در عذاب جاودان خواهید بود

أَ تَبْکُونَ إِی وَ اَللَّهِ فَابْکُوا کَثِیراً وَ اِضْحَکُوا قَلِیلاً

آیا گریه می‌کنید؟ بله به خدا قسم که گریه بسیار کنید و جز اندک نخندید

فَلَقَدْ فُزْتُمْ بِعَارِهَا وَ شَنَارِهَا

به راستی که شما به ننگ و رسوائی آن دست یافتید

وَ لَنْ تَغْسِلُوا دَنَسَهَا عَنْکُمْ أَبَداً

و هرگز نخواهید توانست عیب و زشتی آن را بشویید و پاک کنید.

فَسَلِیلَ خَاتَمِ اَلرِّسَالَةِ وَ سَیِّدَ شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ وَ مَلاَذَ خِیَرَتِکُمْ وَ مَفْزَعَ نَازِلَتِکُمْ وَ أَمَارَةَ مَحَجَّتِکُمْ - وَ مَدْرَجَةَ حُجَّتِکُمْ خَذَلْتُمْ وَ لَهُ فَتَلْتُمْ

آیا فرزند خاتم رسولان و سید جوانان اهل بهشت و پناه‌گاه خوبانتان و محل پناه بیچارگانتان و نشانه راه‌ و نردبان حجتتان را یاری نکردید؟! و از او روی برگرداندید؟

أَلاَ سَاءَ مَا تَزِرُونَ

آی! چه بد باری بر دوش خود کشیدید؛

فَتَعْساً وَ نُکْساً

پس نابود شوید! و سربه ‌زیر باشید!

فَلَقَدْ خَابَ اَلسَّعْیُ وَ تَرِبَتِ اَلْأَیْدِی

به راستی که کوشش‌هایتان از دست رفت و دست‌هایتان به خاک نشست [به هیچ چیزی نرسیدید.]

وَ خَسِرَتِ اَلصَّفْقَةُ وَ بُؤْتُمْ  بِغَضَبٍ مِنَ اَللّهِ 

معامله‌یتان به زیان نشست و به خشمی از خدا بازگشتید.

وَ ضُرِبَتْ عَلَیْکُمُ اَلذِّلَّةُ وَ اَلْمَسْکَنَةُ

مهر خاری و بدبختی و گرفتاری بر شما زده شده است؛

وَیْلَکُمْ أَ تَدْرُونَ أَیَّ کَبِدٍ  لِمُحَمَّدٍ فَرَیْتُمْ وَ أَیَّ دَمٍ لَهُ سَفَکْتُمْ وَ أَیَّ کَرِیمَةٍ لَهُ أَصَبْتُمْ

وای بر شما، آیا می‌دانید چه جگر گوشه‌ای از محمد(صلی‌الله علیه و آله) را بریدید؟! و چه خونی از او ریختید؟! و چه عضو بزرگی از او گرفتید؟!

لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدًّا `تَکادُ اَلسَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ

چنان کار زشتی انجام دادید که نزدیک است آسمان‌ها از آن بشکافد

وَ تَنْشَقُّ اَلْأَرْضُ وَ تَخِرُّ اَلْجِبالُ هَدًّا 

و زمین دهان باز کند و کوه‌‌ها بر روی زمین بریزد.

وَ لَقَدْ أَتَیْتُمْ بِهَا خَرْقَاءَ شَوْهَاءَ طِلاَعَ اَلْأَرْضِ وَ اَلسَّمَاءِ

چنان با پرده دری این کار را کردید که از زشتی آن آسمان و زمین را فراگرفته است.

أَ فَعَجِبْتُمْ أَنْ قَطَرَتِ اَلسَّمَاءُ دَماً

آیا تعجب می‌کنید که از آسمان خون ببارد؟!

وَ لَعَذابُ اَلْآخِرَةِ أَخْزى

تعجب نکنید و بدانید که عذاب آخرت خوار کننده‌تر است برای شما؛

 فَلاَ یَسْتَخِفَّنَّکُمُ اَلْمَهَلُ فَإِنَّهُ لاَ یَحْفِزُهُ اَلْبِدَارُ وَ لاَ یُخَافُ عَلَیْهِ فَوْتُ اَلثَّأْرِ

این مهلت شما را به سبک‌سری وا ندارد، چرا که چنین نیست که خداوند عجله کند و این عجله موجب شود کار خود بازبماند، خداوند ترسی از پایمال شدن خون ندارد.

کَلاَّ إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ 

نه هرگز چنین نیست، بدانید که پروردگارتان در کمین نشسته است.

قَالَ ثُمَّ سَکَتَتْ فَرَأَیْتُ اَلنَّاسَ حَیَارَى قَدْ رَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْوَاهِهِمْ

راوی می‌گوید: سپس حضرت ساکت شدند، و مردم را دیدم که متحیر شده‌اند و انگشت تحیر به دهان گرفته‌اند.

وَ رَأَیْتُ شَیْخاً قَدْ بَکَى حَتَّى اِخْضَلَّتْ لِحْیَتُهُ وَ هُوَ یَقُولُ: کُهُولُهُمْ خَیْرُ اَلْکُهُولِ وَ نَسْلُهُمْإِ ذَا عُدَّ نَسْلٌ لاَ یَخِیبُ وَ لاَ یَخْزَى .

و پیرمردی را دیدم که که چنان گریست که محاسنش تر شد و این شعر را می‌خواند که:

پیرانشان بهترین پیران و نسل آنان دارای چنان است که هنگام شمردن نسل‌ها هرگز دچار ناامیدی و بی‌اعتباری نخواهد شد.

مفید، محمد بن محمد، الأمالی (للمفید)، 1جلد، کنگره شیخ مفید - قم، چاپ: اول، 1413ق ؛ صص: ۳۲۰- ۳۲۳.

...........................

📌به شرح حال بپیوندید👇

شرح حال در ایتا

شرح حال در سروش

شرح‌حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔰 لابد شنیده‌اید که مدتی قبل سردار سلیمانی کفن خود را نزد مراجع تقلیدی چون آیت‌الله نوری همدانی و سبحانی می‌برند تا کفن او را امضاء کنند و شهادتی بر ایمان او دهند؛

یا شنیده‌اید که حاج قاسم سال گذشته، به حاج حسین یکتا گفته بودند: "فاطمیه بعد را درک نخواهم کرد."

و برخی قرائن دیگر از سفر اخیرشان که حاکی از انتظار ایشان برای لحظه شهادت بوده است.

 

🔰 لابد سخن‌های شهید چمران با اعضاء و جوارح بدنش در لحظات قبل از شهادت را خوانده‌اید، وقتی از آنها می‌خواهد، ساعاتی دیگر سختی‌هایی که به آنها می‌دهد را تحمل کنند.

 

⁉️ این سوال برای خیلی‌هامان مطرح است که اینها اگر می‌دانند قرار است شهید شوند، چرا به استقبال شهادت می‌روند؟!

مگر حفظ جان واجب نیست؟

 

🔰 عمویم می‌گفت در جبهه که بودیم هر وقت از بچه‌ها کسی دست‌هایش را حنا می‌گذاشت و خوشحالی می‌کرد، می‌فهمیدیم خبری است و به او وعده شهادت داده‌اند و برخی دوستانش که اینطور شهید شده بودند را نام می‌برد.

 

⁉️ این سوال در مورد شهادت امام حسین(ع) و دیگر اهل بیت(علیهم السلام) هم مطرح شده است؛

حضرت امیر(ع) اگر می‌دانستند قرار است آن صبح شهید شوند، چرا به مسجد رفتند؟

امام حسین اگر می‌دانستند آن مصیبت‌ها در انتظارشان است، چرا به مسلخ رفتند؟!

مگر حفظ جان بر این بزرگواران واجب نبوده است؟

 

🔰 وقتی اولیاء الله را با خودمان مقایسه می‌کنیم این سؤال طبیعی است اما باید بدانیم که هرکس در هر مقامی تکلیفی دارد و ابتلائی.

ما انسان‌های معمولی، وقتی صبر می‌کنیم، صبر بر جهل و ندانستن می‌کنیم، صبر بر عدم قدرت و عجز می‌کنیم و تکلیف ما هم این است که در شرایط مختلف سعی بر حفظ جانمان کنیم.

اما ولیّ خدا ابتلائش با ما فرق می‌کند، ولی خدا صبر بر علم می‌کند، صبر قدرت می‌کند، اباعبدالله(ع) در صحنه کربلا می‌توانست اراده کند و از زمین آب بجوشد و یا با قدرت غیبی لشکریان دشمن را در یک لحظه نابود کند اما بر قدرت خود صبر می‌کند؛

حضرت می‌دانست که مقدر خداوند این است که ایشان را کشته شده و خانواده ایشان را اسیر ببیند و بر این اراده خداوند صبر می‌کنند و خود را تسلیم مطلق خدا می‌کند.

 

🔰 شهدا وقتی در مراتب بالایی قرار داشته باشند خداوند آنان را به لحظه و زمان شهادتشان آگاه می‌کند و از آن مرحله به بعد، دیگر ابتلاء آنان به تسلیم مطلق اراده خداوند بودن و راضی به رضای خداوند بودن است.

📌ما همه مأمور به انجام تکلیف هستیم اما هرکسی با هر مرتبه‌ای تکلیفی دارد.

 

.........................................................................


 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

✅ یکی از محققان خارج از کشور که در رشته "شرق شناسی" تحصیل می‌کرد و پایان‌نامه او در مورد "قمه‌زنی" بود، از بنده در مورد حکم قمه زنی از نظر قانون جمهوری اسلامی سوال کرد.

✅ در قوانین جمهوری اسلامی هیچ نامی از موضوع خاص قمه‌زنی برده نشده است و حکمی در خصوص این عنوان ذکر نشده است. 
اما احتمال دارد که این اقدام به عنوان مصداقی از جرم "اخلال در نظم عمومی" و قوانین مربوط به آن باشد، فلذا به بررسی مواد قانونی مرتبط با این عنوان عام می‌پردازم.

🔹 در ماده ۸ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۰۴/ ۱۲/ ۱۳۹۲ در مورد حیثیت‌های مطرح برای تحقق جرم گفته شده است: 
«محکومیت به کیفر فقط ناشى از ارتکاب جرم است و جرم که داراى جنبه الهى است، مى‌تواند دو حیثیت داشته باشد: الف- حیثیت عمومى از جهت تجاوز به حدود و مقررات الهى یا تعدى به حقوق جامعه و اخلال‏ در نظم‏ عمومى‏. ب- حیثیت خصوصى از جهت تعدى به حقوق شخص یا اشخاص معین‏.»

🔹در ماده ۶۷ این قانون مواردی چون گزارش‌ها و نامه‌هایی که هویت گزارش دهندگان و نویسندگان آن مشخص نیست در صورتی که با توجه به قرائن به نظر دادستان موجب اخلال در نظم و امنیت عمومی شود، مصداقی از جرم محسوب می‌شود.

🔹 درتبصره‌ ش ۱ که بر ماده ۶۸۷ قانون مجازات اسلامى- کتاب پنجم (تعزیرات و مجازاتهاى بازدارنده) مصوب ۰۲/ ۰۳/ ۱۳۷۵ زده شده است، اقداماتی همچون آسیب رساندن به تاسیسات عمومی و... در صورت احراز قصد اخلال در نظم عمومی به عنوان یکی از مصادیق محارب مشخص شده است.👇
«هرکس در وسایل و تأسیسات مورد استفاده عمومى از قبیل شبکه‏هاى آب و فاضلاب، برق، نفت، گاز، پست و تلگراف و تلفن و مراکز فرکانس و ماکروویو (مخابرات) و رادیو و تلویزیون و متعلقات مربوط به آنها اعم از سد و کانال و انشعاب لوله‏کشى و نیروگاههاى برق و خطوط انتقال نیرو و مخابرات (کابلهاى هوایى یا زمینى یا نورى) و دستگاههاى تولید و توزیع و انتقال آنها که به هزینه یا سرمایه دولت یا با سرمایه مشترک دولت و بخش غیر دولتى یا توسط بخش خصوصى براى استفاده عمومى ایجاد شده و همچنین در علائم راهنمایى و رانندگى و سایر علائمى که به منظور حفظ جان اشخاص یا تأمین تأسیسات فوق در شوارع و جاده‏ها نصب شده است، مرتکب تخریب یا ایجاد حریق یا از کار انداختن یا هر نوع خرابکارى دیگر شود بدون آنکه منظور او اخلال در نظم و امنیّت عمومى باشد به حبس از سه تا ده سال محکوم خواهد شد.
تبصره 1- در صورتى که اعمال مذکور به منظور اخلال‏ در نظم‏ و امنیّت جامعه و مقابله با حکومت اسلامى باشد مجازات محارب را خواهد داشت.
تبصره 2- مجازات شروع به جرائم فوق یک تا سه سال حبس است.»

🔹 در «نظریه‏هاى اداره کل امور حقوقى و اسناد وامور مترجمین قوه قضائیه» مصوب «اداره کل امور حقوقى و اسناد و امور مترجمین قوه قضا» تعریف مشخصی برای اخلال در نظم عمومی ذکر شده است و تکلیف برخی از مصادیق مشتبه جرم اخلال در نظم عمومی نیز مشخص شده است:
🔸در نظریه۹۷۶۹/ 7- 14/ 10/ 1379 اموری چون سد معبر برای فروش کالا از دایره شمولیت این قانون خارج شده است.
🔸در نظریه ۵۹۵۳/ 7- 11/ 11/ 1382: تلازم تهدید و فحاشی تهدید و فحاشى مدیر یا مدیران مؤسسات عمومى با اخلال در نظم عمومی نفی شده است.
🔸در نظریه ۷۵۳۰/ 7- 8/ 10/ 1383، برای اولین بار تعریف نسبتا مشخصی برای جرم اخلال در نظم عمومی ذکر شده است: «اخلال در نظم عمومى زمانى اتفاق مى‏افتد که فردى با اعمال و رفتار زشتى به نوعى آسایش و امنیّت و صیانت جامعه را مختل نموده باشد. صرف تعرّض به یک شخص در صورتى که به نتیجه مذکور منتهى نشده باشد اخلال در نظم عمومى نیست.»

✅ با توجه به نظریه فوق در صورتی که به تشخیص قاضی "قمه‌زنی" مصداقی از اعمال و رفتار زشت که منجر به اخلال در آسایش و امنیت و صیانت جامعه شود، باشد می‌تواند عنوان جرم اخلال در نظم عمومی بر آن صدق کند.

✅ در مورد مجازات جرم اخلال در نظم عمومی نیز در ماده ۶۱۸ «قانون مجازات اسلامى - کتاب پنجم» گفته شده است: 
«هرکس با هیاهو و جنجال یا حرکات غیر متعارف یا تعرّض به افراد موجب اخلال نظم و آسایش و آرامش عمومى گردد یا مردم را از کسب و کار بازدارد به حبس از سه ماه تا یک سال و تا (۷۴) ضربه شلاق محکوم خواهد شد.»

.........................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔹 هرچقدر کسی را بیشتر دوست داشته باشی، بیشتر حاضری برایش فداکاری کنی؛

اگر نیازی پیش آمد:

🔸برای دوست چندین ساله‌ات حاضری از ماشینت بگذری؛

🔸برای برادرت حاضری خانه‌ات را هم بفروشی؛

🔸برای پدر، مادر و همسر و فرزندت حاضری از جانت هم بگذری،

 

🔹اما هیچ کدام از این دوست داشتن‌ها عشق نیست و هیچ کدام از این فداکاری‌ها عاشقانه نیست؛

🔹کسی که عاشق است کاری به نیاز معشوق ندارد، لازم نیست نیازی پیش بیاید تا از خودش بگذرد؛ بلکه عاشق از روی شوق دنبال بهانه‌ای برای فدا شدن برای معشوق می‌گردد؛

هرچقدر بیشتر عاشق باشی، بیشتر شوق داری برای معشوق فدا شوی و بیشتر از فدا شدن برای معشوقت لذت می‌بری؛

در میزبانی از میهمانان معشوقت بر اساس نیاز عمل نمی‌کنی، بلکه منت میهمان معشوقت را می‌کشی تا حتی پای او را بشوری؛ از غذای تو بخورد، شب تا صبح و صبح تا شب بیدار می‌مانی و به میهمانانش خدمت می‌کنی، پست‌ترین کارها حتی توالت شستن هم برایت سهل است؛ کارهایی که برای میهمان خودت هیچگاه انجام نمی‌دهی، هیچکدام هم اگر نباشد مشکلی پیش نمی‌آید، اما داستان عشق چیز دیگریست.

 

📌زیارت اربعین نه جلوه محبت به اهل بیت بلکه جلوه عشق به اهل بیت است.

.........................................................................

  • حمید رضا باقری