بنده خدای دنیا دیدهای که به بسیاری از کشورهای دنیا سفر کرده بود، میگفت: ایران بهشت است، ایران را با آمریکا و خیلی از کشورهای دیگر مقایسه میکرد و میگفت: اینجا بهشت است! گفتیم: چرا؟ توضیح میداد که مثلاً اینجا تا دورافتادهترین جاهای کشور هم جاده آسفالت مناسب و برق و گاز رفته است؛ ولی اصلاً در بقیه جاهای دنیا اینطور نیست، در عمده کشورها فقط برق به جاهای دورافتاده رفته است و لولهکشی گاز در خیلی از شهرها هم وجود ندارد، جاده آسفالت هم در خیلی از مناطق روستایی وجود ندارد، اما ایران هرجا بخواهی زندگی کنی، کار راه بیندازی و... دو منبع انرژی برق و گاز و آب مناسب و همه هم ارزان و جاده مناسب در دسترس تو است. نیروی تحصیل کرده همه جا در دسترس است.
بعد که کمی بیشتر فکر کردم و نظرات دیگر را دیدم، متوجه شدم گاهی این نحوه توسعه لزوماً خیلی هم خوب نیست، ما در توسعه در برخی زمینهها از خود غربیها هم توسعهیافتهتر شدیم. برخی جاها را تند رفتیم و حالا چوبش را میخوریم.
مثلاً در تحصیلات، داشتن سطح عمومی از سواد برای همه لازم است؛ اما تحصیلات عالی یک امر تخصصی است، نیاز نبود ما هرجا رسیدیم حتی در دورافتادهترین نقاط کشور نیز یک دانشگاه آزاد و پیامنور بزنیم و همه را تا سطح تحصیلات عالی، لیسانس، فوق و دکتری؛ باسواد کنیم؛ درحالیکه نیازی به این حجم از افراد تحصیلکرده در رشتههای مختلف نداشتیم، سطح توقعات را بالابردیم، عمر و هزینه جوانها را در دانشگاه تلف کردیم و با موجی از جوانان تحصیلکرده بیکار و متوقع روبرو شدیم، ایکاش عوض تحصیلات عالی تمرکزمان را بر توسعه مراکز فنی و حرفهای برای آموزش حرفههای مختلف در سطح کشور میگذاشتیم، بر توسعه مراکز آموزشی جهاد کشاورزی و سازندگی میگذاشتیم. ایکاش در تحصیلات عالی زنان در بسیاری از رشتههای نامتناسب با آنان تجدیدنظر کرده بودیم تا نتیجهاش نشود زنانی که سن ازدواج و توقعاتشان بالا رفته است، نتیجهاش نشود، جای خالی زنی در خانه برای خانهداری و تربیت فرزند و پر شدن جای یک مرد در مشاغلی که آن مرد بهخوبی میتوانست عوض آن زن از پسش برآید، نتیجهاش نشود افزایش طلاق و کاهش ازدواج و چاله جمعیتی!
مثلاً در زمینه جادهکشی، ایکاش رفتوآمد به برخی مناطق خوشآبوهوا و جنگلی را به نحوی توسعه میدادیم که رفتوآمدها به آنجا محدودتر باشد و چنین نباشد که آن مناطق، تفرجگاه سرمایهداران شهری در ایام تعطیلات بشود و بتوانند با صرف زمان و هزینه اندک به ویلاهای خود به آن مناطق بروند، و در آن مناطق جای خود اهالی هم دیگر نباشد، کشت و زرع و دامداری دیگر نباشد، ایکاش گذاشته بودیم بافت روستایی در برخی از این مناطق حفظ شود و امکانات را باتوجهبه بافت روستایی توسعه داده بودیم.
مثلاً در زمینه گاز و برقکشی، ایکاش در نوع توسعه انرژی بادقت بیشتری بر اساس ظرفیتهای هر منطقه عمل کرده بودیم، افت فشار گاز کنونی که هیچ کاری با آن نمیشود کرد، نتیجه گسترش سراسری شبکه گاز است و خود این گسترش فراوان موجبات هدررفت زیادی از این انرژی شده است. ایکاش در برخی مناطق به انتقال گاز با کپسول برای مصارف محدود بسنده شده بود و به توسعه تولید برق بر اساس ظرفیتهای بومی مثل خورشیدی و بادی توجه کرده بودیم تا با انتقال برق با هزینه فراوان و اتلاف زیاد در شبکه انتقال مواجه نباشیم.
هنوز هم دیر نشده است.