✅ چندروزی است که مشغول مطالعه خاطرات «محمدتقی رضایی کوپایی» از مسئولان حفاظت بیت امام هستم، ایشان که قریب به ۹ سال در جماران به عنوان پاسدار بیت امام حضور داشته است، خاطرات بسیار متعدد و جالبی از عشق و علاقه مردم به انقلاب و حضرت امام و عشق امام به مردم دارد، چقدر ما بیهنریم که از دل این خاطرات کلیپها و فیلمهای مستند نمیسازیم. یکی از این خاطرات که بسیار به دلم نشست را اینجا میآورم:
👈«یکی از دوستان که کمکهای مردمی را برای جبههها جمعآوری میکرد، میگفت: یک روز در خیابان شریعتی بالای قلهک در کوچه با یک وانت لندکروز کمکهای مردمی را جمع میکردیم. به یک پیرزن رسیدیم، دویست تومان پول به ما داد و گفت: حاج آقا این کل دارایی من است. صد تومانش را بردار برای کمک به جبهه و بقیهاش را به من بده. وقتی خواستم بقیه پولش را به او بدهم، صد تومان را که گرفت، مقداری که رفتم مرا صدا زد و گفت: پنجاه تومان دیگر را هم بردار، پنجاه تومان باقیمانده برای من کفایت میکند و افزود: خدا بزرگ است.
او روزیدهنده و خالق ماست. چند خانه آن طرفتر به منزل خانم جوانی رسیدیم که جلوی درب منزلش به انتظار ایستاده بود. مقداری وسایل و خوراکی به من داد. در دستش یک انگشتری بود. یکی دو بار به من نگاه کرد. احساس کردم، میخواهد آن را از دستش خارج کند و به عنوان کمک به جبههها بدهد اما دلش نمیآید. بعد از اینکه از او دور شدم، دیدم دوان دوان به سمت من آمد و آن حلقه طلا را که در دست داشت بیرون آورد و به من داد و در حالی که گریه میکرد، گفت: این تنها یادگار همسر شهیدم بود. این را هم در راه خدا میدهم و ثوابش را به روح او هدیه میکنم.
امام میفرمود: ما افتخار میکنیم که در میان چنین مردمی داریم زندگی میکنیم که نظیر آنها حتی در صدر اول اسلام هم یافت نمیشده است. چقدر دیدن این صحنهها لذتبخش بود.»
....
📝 ارجاع:
رجائی، غلامعلی، تشنه و دریا (خاطرات یکی از پاسداران بیت امام، محمدتقی رضاییکوپایی)، چاپ دوم، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، مؤسسه چاپ و نشر عروج، ۱۳۹۲ش.
.................................................................................