شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۱۶۶ مطلب با موضوع «تاریخ» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

مرحوم شیخ مفید در کتاب «الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد،» قضایای منتهی به شهادت امام حسین (علیه السالم) را به نقل از بزرگان روایی شیعه مثل مرحوم کلینی و آنها نیز از اهل فن سیره اهل بیت نقل می‌کنند، که خلاصه‌ای از آن را تا قسمت‌‌های خاص و نکته دار آن، در پست‌های مختلف در ادامه خواهم آورد (ان شاء الله):

 

🔻 در زمان معاویه، شیعیان به خصوص شیعیان کوفه از امام حسین(ع) می‌خواستند که علیه معاویه قیام کنند، اما حضرت «فَامْتَنَعَ‌ عَلَیْهِمْ‌ وَ ذَکَرَ أَنَّ‌ بَیْنَهُ‌ وَ بَیْنَ‌ مُعَاوِیَةَ‌ عَهْداً وَ عَقْداً لاَ یَجُوزُ لَهُ‌ نَقْضُهُ‌ حَتَّى تَمْضِیَ‌ الْمُدَّةُ‌».

حضرت به صلح نامه بین خود و معاویه اشاره می‌کردند و می‌فرمودند تا وقتی زمان آن پایان نیابد، دست به چنین کاری نمی‌زنند.

 

🔻زمان می‌گذرد تا معاویه به درک واصل می‌شود، یزید ادعای خلافت می‌کند و از ولید حاکم مدینه می‌خواهد برای او از امام حسین(ع) بیعت بگیرد.

حضرت از بیعت امتناع می‌کنند و به مکه می‌روند و در جوار خانه خدا می‌مانند « قَدْ لَزِمَ‌ جَانِبَ‌ اَلْکَعْبَةِ‌ فَهُوَ قَائِمٌ‌ یُصَلِّی عِنْدَهَا وَ یَطُوف»؛

 

🔻در این میان عبدالله بن زبیر که علیه یزید قیام کرده و کنترل مکه در دست او بوده است، هر روز و دائما نزد حضرت می آمده و می‌گفته است: تا وقتی شما اینجا هستید مردم با من بیعت نمی‌کنند و عملا حضرت را تهدید می‌کرده است که شما مانع بیعت مردم با من هستی و باید از مکه بروید.

 

🔻تا اینجا حضرت نه در مدینه مکان امنی داشته‌اند و نه در مکه؛ تا اینکه نامه‌های اهل کوفه به حضرت می‌رسد.

 

🔻 در کوفه مردم بعد از شنیدن خبر هلاکت معاویه و عدم بیعت امام حسین با یزید در منزل «سلیمان بن صرد» که بزرگشان بوده است، جمع می‌شوند:

👈«فَذَکَرُوا هَلاَکَ‌ مُعَاوِیَةَ‌ فَحَمِدُوا اللَّهَ‌ عَلَیْهِ‌ فَقَالَ‌ سُلَیْمَانُ‌ إِنَّ‌ مُعَاوِیَةَ‌ قَدْ هَلَکَ‌ وَ إِنَّ‌ حُسَیْناً قَدْ تَقَبَّضَ‌ عَلَى الْقَوْمِ‌ بِبَیْعَتِهِ‌ وَ قَدْ خَرَجَ‌ إِلَى مَکَّةَ‌ وَ أَنْتُمْ‌ شِیعَتُهُ‌ وَ شِیعَةُ‌ أَبِیهِ‌ فَإِنْ‌ کُنْتُمْ‌ تَعْلَمُونَ‌ أَنَّکُمْ‌ نَاصِرُوهُ‌ وَ مُجَاهِدُو عَدُوِّهِ‌ فَأَعْلِمُوهُ‌ وَ إِنْ‌ خِفْتُمُ‌ الْفَشَلَ‌ وَ الْوَهْنَ‌ فَلاَ تَغُرُّوا الرَّجُلَ‌ فِی نَفْسِهِ‌ قَالُوا لاَ بَلْ‌ نُقَاتِلُ‌ عَدُوَّهُ‌ وَ نَقْتُلُ‌ أَنْفُسَنَا دُونَهُ‌ قَالَ‌ فَکَتَبُوا > بِسْمِ‌ اللّٰهِ‌ الرَّحْمٰنِ‌ الرَّحِیم.»

سلیمان ماجرای مرگ معاویه و ... را می‌گوید و ادامه می‌دهد: شما پیروان امام حسین(ع) و پدرش هستید. اگر می‌دانید که اهل یاری او و جنگ با دشمنانش هستید به او خبر دهید و اگر اهل ترس و ناتوانی و سستی هستید، این مرد را به حال خود رها کنید.

حاضرین جواب می‌دهند: نه ما با دشمنان او می‌جنگیم و خودمان را فدای او می‌کنیم. وقتی اینچنین می‌گویند، سلیمان می‌گوید: پس بنویسید، بسم الله الرحمن الرحیم... و اولین نامه دعوت از حضرت را می‌نویسند و بعد از آن هر روز نامه‌های فراوانی شاید از سر اخلاص چون نامه سلیمان بن صرد و شاید برای عقب نماندن از قافله حکومت جدید برای حضرت فرستاده می‌شود.

...........

📌 پی نوشت: وقتی انسان سرونشت این جماعت را می خواند باور می‌کند، اگر به خود ما باشد همه ما امکان دارد، روزی خلاف همه آرمان‌هایمان بایستیم و فقط و فقط باید از خود خدا خواست و این شب‌ها التماس کرد که ما را لحظه‌ای به خودمان وا نگذارد و تا آخرین لحظه عمر ما را در مسیر نصرت دین ولی خودش حفظ کند.

.......

باز کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

📙چند روزی است خاطرات بسیار جذاب «آیت‌الله حاج شیخ علی عراقچی» از علمای همدان که معاصر حضرت امام می‌باشند، را مطالعه می‌کنم.

 

خاطره جالبی در مورد «آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی» و «حضرت امام» دارند که مناسبتی با امروز دارد و بعد از نقلش، مناسبتش را خواهم گفت:👇

 

«مرحوم آقای شیخ عبدالنبی اراکی، از علمای بزرگ نجف بود و در زمان‏ ‏مرجعیت آقای بروجردی در قم حضور داشت. از مراجع به حساب‏ ‏می‌آمد و رساله عملیه داشت، شاگردان زیادی هم تربیت نمود. قبرشان‏ ‏پایین قبر آیت‌الله گلپایگانی در بالاسر حرم است و روی قبرشان‏ ‏نوشته‌اند:‌ آیت‌الله العظمی آقای شیخ عبدالنبی اراکی.

من به درسش نرفتم‏ ‏ولی ایشان را در مجالس و محافل دیدم، خیلی مورد احترام بود و‌‏ ‏شاگردان خاصی داشت. آقای شیخ محمد متقی همدانی ـ که از دوستان‏ ‏خیلی نزدیک ما است و معروف است که یکی از عمّال امام زمان(عج)‏ ‏برای شفاعت مریضی خانواده او به منزلش رفته است و معروف به متقی‏ ‏همدانی می‌باشد ـ از شاگردان خاص شیخ عبدالنبی به شمار می‌آید.

 

از‏ ‏دیگر شاگردان خاص ایشان،‌ آقا سید صادق حسینی مرندی است. ... سید منظم و از خصیصین آقای‏ ‏شیخ عبدالنبی بود. او معتقد بود که آقای اراکی با عالم برزخ کاملاً ارتباط‏ ‏داشتند و هر وقت می‌خواستند می‌توانستند بروند و بیایند. حتی آن شبی‏ ‏که در تهران در بیمارستان بستری بودند، می‌گوید من بالای سرشان بودم‏ ‏و پرستاری می‌کردم. سپس در پیش چند نفر از شاگردانشان به من گفتند:‏ ‏آقا سید صادق! من فردا در فلان ساعت از دنیا می‌روم. جای خودم را هم‏ ‏دیدم، تو را هم می‌توانم با خود ببرم ولی تو جوانی، باش تا سرد و گرم‏ دنیا را بچشی، بعد می‌آیی. فردا همان‌طور که گفته بود، شد و ما جنازه‌‏ ‏ایشان را به قم آورده و دفن کردیم.‏

‏‏آقای حسینی مرندی برای من نقل می‌کرد:

 

وقتی حضرت امام از‏ ‏زندان آزاد(سال ۱۳۴۲ش) و به قم بازگشتند بسیاری از اساتید و بزرگان به دیدن امام‏ ‏رفتند و بعداً هم امام از آن‌ها بازدید نمود که یکی از آن‌ها همین شیخ‏ ‏عبدالنبی اراکی بود. آقا سید صادق می‌گفت: یک روز بعد از ظهر در‏ ‏منزل شیخ عبدالنبی بودم، می‌خواستم به منزل خودم برگردم، استاد‏ ‏فرمود: امشب بعد از نماز مغرب و عشا آقای خمینی می‌خواهند به منزل‏ ‏ما تشریف بیاورند، بهتر است شما هم باشید. گفتم: چشم! ... آقای خمینی و‏ ‏به همراهشان شیخ حسن صانعی وارد منزل شدند.‏

 

‏‏آقای شیخ عبدالنبی زندگی درویشی داشت، مجلس گرم کن هم بود،‏ ‏خیلی زیاد صحبت می‌کرد و حرف‌های بسیار آموزنده هم داشت.‏ ‏می‌دانستم اگر میدان به دستش بیفتد، مجلس را خوب اداره می‌کند. بعد‏ ‏از سلام و علیک و تعارفات،‌ آقای شیخ عبدالنبی شروع کرد، یکی از‏ ‏مکاشفات خود در قبرستان وادی السلام نجف را برای امام نقل کرد.‏ ‏چون از حضرت امام بزرگ‌تر بود، امام هم به ایشان احترام می‌گذاشت و‏ ‏با دقت به حرف‌هایش گوش می‌داد. آقای اراکی می‌گفت: روزی در‏ ‏قبرستان وادی السلام حالت مکاشفه‌ای به من دست داد، دیدم در میان‏ ‏باغ بزرگی هستم و در آن ساختمانی وجود دارد، مردم به آن رفت و آمد‏ ‏می‌کنند. پرسیدم این ساختمانِ کیست؟ گفتند: چطور نمی‌دانید اینجا خانه‏ ‏امام زمان(عج) است. می‌گفت: تا این را گفتند من به یاد چند مسأله‏ ‏فقهی افتادم که قبلاً در آن‌ها اشکال داشتم. گفتم چه خوب شد، بروم‏ ‏اینها را بپرسم. جلو رفتم که داخل شوم، مأموران مانع شدند و گفتند:‌‏ ‏باید اول اجازه بگیریم. یکی رفت داخل از آقا اجازه گرفت؛ آمد و به من‏ ‏اشاره کرد که داخل شوم؛ وارد شدم، تا چشمم به حضرت افتاد و‏ ‏خواستم دستشان را ببوسم، تحت تأثیر ابهت آن حضرت واقع شدم، همه‏ ‏چیز را فراموش کردم و عقب عقب رفتم و از آن‌جا خارج شدم، تا‏ ‏خارج شدم دوباره به یادم آمد که من قرار بود چند اشکال فقهی از‏ ‏حضرت بپرسم. باز آمدم که داخل شوم مأموران گفتند: صبر کن اول‏ ‏اجازه بگیریم، بعد یکی رفت و اجازه گرفت.

من دوباره به زیارت‏ ‏حضرت مشرّف شدم، وقتی حضرت مرا دیدند، شناختند. فوری به یکی‏ ‏از مأموران دستور دادند من را به نزد نائبشان ببرند، آن مأمور دست مرا‏ ‏گرفت و به اتاق دیگری برد،‌ دیدم مرحوم آیت‌الله سید ابوالحسن‏ ‏اصفهانی در آن‌جا نشسته و به امور مردم رسیدگی می‌کند.

 

‏‏آقای حسینی‏ ‏مرندی می‌گفت: امام همین طور دست‌هایش را روی هم گذاشته بود و‏ ‏خیلی آرام و با دقت حرف‌های ایشان را گوش می‌داد و گاهی با تعجب‏ ‏از ایشان می‌پرسید: خود شما در حال مکاشفه دیدید؟ آقای اراکی هم‏ ‏تأکید می‌کرد، آری خودم در حال بیداری بودم و می‌دیدم.‏

بعد آقای شیخ عبدالنبی ‌گفت: من تا آن روز به آقای سید ابوالحسن‏ ‏چندان ارادتی نداشتم و از نظر علمی خودم را اعلم از او می‌دانستم ولی‏ ‏از حالت مکاشفه که فارغ شدم از همان‌جا به منزل سید رفتم. خیلی وقت‏ ‎‎‏بود که به منزل ایشان نرفته بودم، تا وارد شدم دیدم همان اتاقی است که‏ ‏من در حال مکاشفه دیده بودم، آقا سید ابوالحسن اصفهانی هم آن‌جا‏ ‏نشسته است. وقتی وارد شدم ایشان از من استقبال کرد و فرمود: چه‏ ‏خبر؟ گفتم: خبرهای مهمی دارم. گفت: بفرمایید. گفتم: به این آسانی‏ ‏نمی‌شود. تا به من قول ندهی که برایم یک کاری بکنی، نمی‌گویم.‏ ‏فرمود: عیب ندارد، قول می‌دهم اگر از دستم برآید کوتاهی نکنم.

 

گفتم:‏ ‏من اول می‌خواهم دختر آقای سید جمال گلپایگانی را برای پسرم،‏ ‏خواستگاری کنید، چون اگر شما این کار را بکنید آن‌ها قبول می‌کنند.‏ ‏فرمود: باشد این کار را می‌کنم، حالا شما خبر را نقل کنید. و من تمام‏ ‏این داستان را برایش نقل کردم.‏

 

‏‏آقای حسینی مرندی می‌گفت: وقتی حرف‌های استاد در این قسمت‏ ‏تمام شد، خطاب به حضرت امام کرد و گفت: منتها آن چیزی که درباره‏ ‏شما دیدم، خیلی بالاتر از این حرف‌هاست. امام هم، خیلی مؤدّب و تمام‏ ‏گوش نشسته بودند و چیزی نمی‌گفتند و دوباره آقای اراکی اضافه کرد:‏ ‏البته گفتن آن به این سادگی نیست، باید یک سور حسابی به راه بیندازید‏ ‏و من را به منزل دعوت کنید، وقتی آن‌جا ناهار را خوردم آن وقت،‏ ‏مکاشفات خود را درباره شما هم نقل می‌کنم.

بعد آقای حسینی مرندی‏ ‏می‌گفت: متأسفانه من بعد از این جلسه دیگر نفهمیدم که آقای اراکی به‏ ‏منزل امام رفت یا نرفت و امام از ایشان دعوت کردند یا نکردند؛ چون از‏ ‏امام خیلی بعید بود که این مسائل را دنبال بکنند. می‌گفت: من تأسف‏ ‏می‌خورم که چرا خود این مکاشفه را پیگیری نکردم.‏

......

📝 منبع: اباذری، عبدالرحیم، پرتو آفتاب (خاطرات حضرت آیت‌الله حاج شیخ علی عراقچی)، چاپ اول تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، چاپ ونشر عروج، ۱۳۸۹ش، صص: ۲۴۷-۲۴۹.

............

📌 پی نوشت: نسبتی که حضرت مسلم با امام حسین(ع) و مردم زمانش داشت، همان نسبتی است که زعمای شیعه و ولی فقیه امروز با امام زمان و مردم زمان خود داشته و دارند، اگر مردم مسلم را یاری می‌دادند، به درک امام هم می‌رسیدند، کسانی که امروز نصرت ولی فقیه را ترک می‌کنند به اسم اینکه بگذار خود امام بیاید تا او را یاری دهیم، مثل همان کسانی هستند که مسلم را یاری ندادند تا خود امام را یاری دهند، کسانی که امروز فقط حرف از حمایت از ولی فقیه می‌زنند اما به عمل که می‌رسد انگار نه انگار مثل همان کسانی هستند که دور مسلم را گرفتند اما به وقتش پشت او را خالی کردند!

........

باز کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

خاصیت اطعام

📙«سید محمود محتشمی‌پور» از اعضای اصلی هیأت‌های مؤتلفه نقل می‌کند:

 

🔻«قبل از انقلاب نظر بعضی از دوستان، از جمله آقایان رجایی، باهنر و بهشتی این بود که ‏ما قشر جوان را با روحانیت و قم و امام آشنا کنیم.

بعد ما آمدیم گفتیم چکار کنیم، ‏چکار نکنیم؟ گفتیم بیاییم برویم به دانشگاه‌ها غذا بدهیم. چون شما می‌دانید که خود ‏غذا، افراد را جذب می‌کند. از باب مثال، محرم و صفر نمی‌دانم شما به یاد دارید، درجه ‌داران آن زمان، با ماشین‌هایشان می‌‌گشتند ببینند که کجا غذای امام حسین(ع) را‏ ‎‎‏می‌دهند، حالا یا بچه آنها، یا زن آنها، قابلمه را می‌آوردند که غذا بگیرند.

 

🔻تصمیم گرفتیم ‏از طریق سلف‌ سرویس‌های دانشجویی وارد شویم. روزنامه را می‌دیدیم که مثلا‏ ‏دانشکده علم و صنعت، دانشگاه تهران، دانشکده پلی تکنیک، اعلام کرده‌اند که ما‏ ‏می‌‌خواهیم این قدر به افراد خودمان غذا بدهیم. ما می‌رفتیم و در مناقصه شرکت ‏ ‏می‌کردیم. می‌‌دانستیم که اگر قیمت ارزان بگوییم، برنده هستیم. ما هم که استفاده ‏نمی‌خواستیم، یک چیزی هم می‌خواستیم روی آن بگذاریم. بنده در بعضی از این ‏دانشگاه‌ها، در ماه یا پانزده روز یک مرتبه، با کم و زیاد حدود، پانصد دانشجو را به قم ‏می‌بردم.

 

🔻دانشجو از این در وارد می‌شد، از آن در که خارج می‌‌شد، این چشم‌هایش باد کرده بود از اشک شوق. حالا امام چه چیزی زمزمه می‌کرد برای اینها خدا می‌داند که ‏بعدا دوباره اینها می‌آمدند و اسم‌ نویسی می‌کردند و می‌گفتند: حاجی اگر می‌شود، برای نوبت بعدی ما را هم دوباره ببرید.

......

📝خاطره سید محمود محتشمی پور از اعضای جمعیت مؤتلفه اسلامی، مرادی‌نیا،‏ محمدجواد، امام خمینی و هیات‌های دینی مبارز، چ اول، تهران، مؤسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی(س)، ۱۳۸۷. صص: ۲۷۵-۲۷۶.

......

📌 پی‌نوشت: برخی اگر کار فرهنگی را به آنها بسپارند، همه‌اش می‌خواهند کتاب و جزوه و فیلم و سخنرانی داشته باشند، اسم اطعام را که بیاوری مسخره می‌کنند که فلان‌جا کار فرهنگیشان این بوده که مثلا چند دیگ آش داده‌اند! می‌خواهند با غذا دادن ملت را جذب اسلام و انقلاب کنند! البته کمی هم حق دارند، وقتی اطعام بی‌مناسبت یا بدون محتوا باشد، ضمیمه نداشته باشد واقعا هم خنده‌دار می‌شود، حالا برای مردم عادی لازم نست ضمیمه‌اش خیلی هم پر رنگ باشد همین که این اطعام را در مناسبت‌های مختلف انجام دهیم خود مخاطب می‌فهمد، البته اگر می‌توانیم اطعام را ضمیمه مجلس ذکر و انسی بکنیم چه بهتر.

 

این اطعام عجب اکسیری در جلب محبت و مناسب برای ارتباط گیری است. بی‌خود نیست این همه به آن سفارش شده و نقل شده است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) بسیار می گفت: «إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ‏ أُمِرْنَا أَنْ نُطْعِمَ الطَّعَام»‏

ما خاندانی هستیم که امر شده ایم به غذا دادن.

و بی‌خود نیست که در حدیثی از امام رضا (علیه السلام) در باب ثواب اطعام در روز غدیر آمده است:

👈«ویَومُ تَفطیرِ الصّائِمینَ، فَمَن فَطَّرَ فیهِ صائِما مُؤمِنا کانَ کَمَن أطعَمَ فِئاما وفِئاما إلى أن عَدَّ عَشرا. ثُمَّ قالَ: أوَتَدری مَا الفِئامُ؟ قالَ: لا. قالَ: مِئَةُ ألفٍ‏.» الإقبال: ج ۲ ص ۲۶۰.

غدیر روز افطار دادن به روزه‏‌داران است و هر کس در آن روز، مؤمن روزه‏‌دارى را افطار دهد، مانند کسى است که فئام و فئام و ... را اطعام کند و امام علیه السلام «فئام» را ده بار گفت. سپس فرمود: «آیا مى‏‌دانى" فئام" چیست؟». گفت: نه. فرمود: «یعنى: صد هزار نفر».

(یعنی هر نفر مؤمن روزه‌دار را در این روز اطعام کنی، ثوابی معادل یک میلیون نفر مؤمن را اطعام کردن دارد.)

.........

باز کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

تصور عمومی از رابطه با خدا اینطور است که خداوند منتظر است ما الان چه می‌کنیم تا تحت تأثیر آن یک فعلی را رقم بزند، الان ناله می‌زنیم خدا دلش به رحم می‌آید، صدقه می‌دهیم خداوند آن بالا نشسته و با دستان خود صدقه را می‌گیرد و عوض آن یک بلایی از ما رفع می‌شود. تکبر می‌کنیم خدا از آن ناراحت می‌شود و یک چوب برایمان تدارک می‌بیند.

خلاصه اینکه خدا بر اساس تک تک ما می‌نشیند بررسی می‌کند که الان چه چیزی به صلاح ما است و چه چیزی به ضرر، و آن را رقم می‌زند.

این تصور هم درست است به این معنا که هرچه رقم می‌خورد بر اساس خواست و اراده خداست و هم غلط.

 

غلط است چون اصلا خداوند تغییر و تحولی ندارد، خدا تحت تأثیر واقع نمی‌شود؛ بلکه نظام این عالم همه‌چیزش بر اساس یک قوانین مشخص جعل شده توسط خداوند است، مثلا این قانون ثابت خداوند است که مؤمن اگر تکبر کرد؛ چوب بخورد، این قانون ثابت خداست که «الْمَصَائِبُ‏ بِالسَّوِیَّةِ مَقْسُومَةٌ بَیْنَ‏ الْبَرِیَّةِ» مصیبت‌ها بین همه انسان‌ها به صورت مساوی تقسیم شده است و شما می‌توانی آن مصیبت‌های سهم خودت را با این صدقه عوض کنی؛ این قانون ثابت خداوند است که اگر کسی با کیفیت خاصی و از روی اضطرار به درگاه او روی آورد فرجی برایش حاصل شود و...

در واقع رابطه ما با خدا یک بازی دوطرفه است اما بازی‌ای که یک طرف آن ثابت است و فقط ما هستیم که باید قواعد کنش و واکنش آن را بیاموزیم.

 

این نکته به ظاهر ساده که همه چیز بر اساس قوانین ثابت الهی است، یک درس بزرگ برای ما دارد؛ اینکه همانطور که روابط فیزیکی و شیمیایی اجسام قابل حساب و مهندسی است، سرنوشت‌ها هم همینطور است؛ سرنوشت تک تک انسان‌ها و امت‌ها هم همینطور است.

 

اما کتابچه این قوانین سرنوشت، قوانین عالم، کجاست؟ همین کتابچه‌ای که برای تبرک سر سفره عقدمان می‌گذاریم، یا در ماشین یا طاقچه.

همین کتابچه‌ای که با کتاب داستان اشتباهش گرفته‌ایم.

 

🔻متأسفانه تصور خیلی‌هامان این است که داستان‌های قرآن صرف داستان‌هایی است که بدانیم چه گذشت؟! انبیآء چقدر خوب بودند! و...؛ در حالی که این داستان‌ها همان داستان قوانین عالم است.

 

🔻وقتی خداوند به عیسی می‌گوید: «إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى إِنِّی ... جَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ» ای عیسی من اینگونه جعل کرده‌ام که کسانی که از تو پیروی و اطاعت کنند تا روز قیامت بالادست کسانی که کافر شدند باشند؛ این یک قانون است که اطاعت از ولی خدا این نتیجه‌اش خواهد بود و ما به سادگی از کنارش رد می‌شویم.

 

سکولاریسم یعنی هرچه می‌خواهی قرآن بخوان ولی کاری به قانونش نداشته باش، قانون را من به تو می‌دهم، هرچه می‌خواهی با خدا نجوا کن، اما کاری به قوانینش نداشته باش، قانون خط قرمز من است.

 

🔻 قرآن می‌گوید مؤمن بن‌بست ندارد، موسی را نشان می‌دهد که با جماعتی پیر مرد و پیرزن و بچه و زن و... پشت نیل گیر کرده است، این جماعت، فرعونینان را می‌بینند که تا دقایقی دیگر به آنها می‌رسند و به موسی می‌گویند: چه کنیم؟ موسی می‌گوید: فقط می‌دانم که قطعا خدا با من است و راهنمایی‌ام می‌کند. «کلاَّ  إِنَّ مَعِىَ رَبّى‏ سَیهدِینِ».

ابراهیم را گرفته‌اند می‌گویند آتشی فراهم می‌کنیم و تو را در آن می‌اندازیم حالا می‌خواهی چه کنی؟ می‌گوید: « إِنىّ ذَاهِبٌ إِلىَ‏ رَبّى سَیهدِین» من به سوی خدا می‌روم، خودش مرا راهنمایی خواهد کرد.

بعد هم نتیجه اعتماد موسی و ابراهیم به خدا را می‌گوید؛ این یعنی این قانون من است، مؤمن بن‌بست ندارد اگر به من اعتماد کند.

 

اما ما می‌گوییم اگر تحریم شویم به بن بست می‌رسیم؛ اگر شورای امنیت فلان کند به بن‌بست می‌رسیم؛ اگر از عقاید و ایمانمان دفاع کنیم به بن‌بست می‌رسیم.

 

📌و خلاصه اینکه تا خودمان را در مسیر سنن الهی جاری در عالم نیاندازیم و خدایی که با قوانین ثابتش هست را هر روز تجربه نکنیم؛ نه ایمانمان رشد می‌کند و نه به جایی می‌رسیم؛ اوضاع همین است که هست، در چرخه ابتلائات دور خود می‌چرخیم؛ عوض اینکه با فهم صحیح ابتلائات الهی، آنها را پله‌های رشد و ترقی خود قرار دهیم.

........................

📌به شرح حال بپیوندید👇

شرح حال در ایتا

شرح حال در سروش

شرح‌حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

یک دعوای فکری که سالیان دراز است، وجود دارد، این است که آیا ابتدا حاکمان اصلاح می‌شوند بعد مردم یا ابتدا مردم بعد حاکمان؟!

اصلاح از بالا به پایین است یا برعکس؟! کدام مقدم است؟!

 

اگر نسخه اول را قبول کردیم، باید تلاش کرد با تکیه‌کردن بر حداقل‌های موجود، ولو با فئة قلیلة، قدرت حاکمه را بدست گرفت، سپس با کمک کردن به حاکم صالح در اصلاح‌گری، جامعه را اصلاح کرد؛

اما اگر نسخه دوم را بپذیریم باید سالیان سال ولو ذیل حاکم ناصالح، به کارهای فرهنگی و اجتماعی، کارهای گفتمانی و... پرداخت تا بعد از یک دوره طولانی کار فرهنگی، قدرت حاکمه نیز خود به خود و به تدریج به دست طبقه صالح برسد.

 

پاسخ این پرسش در یکی از مهم‌ترین خطبه‌های نهج البلاغه (خطبه ۲۱۶‌ام) صریحا آمده است.

نسخه این خطبه که به تعبیر اهل فن، قلب نهج‌البلاغه است، دوای درمان دین برای اجتماع است.

 

در این خطبه حضرت ابتدا اهمیت نسخه خود را از نظر دین اینچنین متذکر می‌شوند:

🔻جعَلَ سُبْحَانَهُ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَى بَعْضٍ ...

🔸خداوند از حقوق خود حقوقى را بر بعض مردم نسبت به بعض دیگر واجب گرداند،

 

🔻و أَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبْحَانَهُ مِنْ تِلْکَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِی عَلَى الرَّعِیَّةِ وَ حَقُّ الرَّعِیَّةِ عَلَى الْوَالِی

🔸و بزرگترین چیزى که از این حقوق واجب فرمود حقّ حاکم بر رعیت و حقّ رعیت بر حاکم است.

 

این ارتباط بین حاکم و مردمی که در حکومت هستند و حق این دو بر یکدیگر، بزرگترین حق طرفینی است که خداوند جعل کرده است.

هم حق حاکم اسلامی بر مردم که از او اطاعت شود و هم حق مردم بر حاکم که حاکم در رسیدگی به امور مردم کم‌کاری نکند.

 

🔻فرِیضَةٌ فَرَضَهَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِکُلٍّ عَلَى کُلٍّ فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدِینِهِمْ

🔸این فریضه‏‌اى است که خداوند براى هر یک نسبت به دیگرى واجب نموده و این حقوق را موجب برقرارى الفت و ارجمندى دینشان قرار داد.

 

🔻فلَیْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاةِ

🔸رعیت اصلاح نشود مگر به صلاح حاکمان،

 

یعنی شما بروید هر کاری می‌خواهید بکنید، کار فرهنگی، گفتمانی زیاد اما تا وقتی یک حاکم درست بر سر کار نباشد این مردم درست نمی‌شوند.

 

🔻و لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِیَّةِ.

 

در این فراز بسیار مهم، متأسفانه اشتباه بزرگی رخ داده است، این اعراب‌ها که در خود نهج البلاغه نبوده بعدا دیگران اعراب گذاری کرده‌اند، اینجا اعراب زده‌اند تَصْلُحُ که ترجمه‌اش می‌شود:

🔸و حاکمان اصلاح نگردند مگر به استقامت رعیت.

 

در حالی که حاکم که امیرالمؤمنین(ع) است، نمی‌گوید که من اصلاح نمی‌شوم جز با استقامت رعیت! بلکه می‌گوید گام اول این است که حاکم صالح بر جامعه قرار گیرد تا بشود در جامعه اصلاح بوجود آورد: «فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاةِ» حال که حاکم صالح بود، او که صالح است، اگر باز بگوییم حاکم صالح نمی‌گردد معنا نمی‌دهد، بلکه می‌گوید:

🔻و لا تُصلِح الْوُلَاةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِیَّةِ.

🔸حاکم صالح نمی‌تواند اصلاح‌گری کند، جز با استقامت رعیت.

 

🔻فإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیَّةُ إِلَى الْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّى الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا

🔸پس زمانى که رعیت حقّ والى را ادا کرد و والى هم حقّ رعیت را رعایت نمود.

 

اینها نتیجه‌اش است:

🔻عزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ

🔸حق میان ایشان ارجمند گردد.

 

🔻و قَامَتْ‏ مَنَاهِجُ‏ الدِّینِ‏

🔸و راه‌هاى دین بر پا شود،

 

🔻و اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ

🔸و نشانه‏‌هاى عدالت اعتدال گیرد.

 

🔻و جَرَتْ عَلَى أَذْلَالِهَا السُّنَنُ

🔸و سنّت‏‌ها در مجراى خود روان شود.

 

🔻فصَلَحَ بِذَلِکَ الزَّمَانُ

🔸و زمان اصلاح گردد،

 

🔻و طُمِعَ فِی بَقَاءِ الدَّوْلَةِ

🔸و به دوام دولت امید رود،

 

🔻و یَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ.

🔸و مطامع دشمنان به یأس مبدّل گردد.

.......

📝 پی‌نوشت: اصل توجه به اشتباه در اعراب گذاری مذکور را مدیون استاد عزیز حجت‌الاسلام والمسلمین مهدی صرامی هستم.

 

........................

📌به شرح حال بپیوندید👇

شرح حال در ایتا

شرح حال در سروش

شرح‌حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

امام کجاست؟!

از هیجان انگیزترین اتفاقات روز ۱۲ بهمن گم شدن حضرت امام(ره) است.

 

🎙آقای هاشمی رفسنجانی در این مورد نقل می‌کند:

🔻 «مهمترین لحظه‏‌اى که در این روز ما را در اوج شادمانى، بسیار رنج داد، ساعاتى بود که مطلع شدیم که دوستان ما پس از پایان مراسم بهشت زهرا، امام را گُم کرده‏‌اند و اطلاعى از ایشان ندارند این دوستان اطلاع دادند که امام بعد از سخنرانى مهم‏شان در بهشت زهرا و اعلان تصمیم به تعیین دولت، از هنگام ترک آنجا، دیگر دیده نشده‏‌اند. این زمانى بود که ما عمیقاً نگران و دلواپس امام شدیم. حدس مى‏‌زدیم که رژیم اقدامى کرده است، این جزو پیش‏بینى‏‌هاى ما بود که رژیم بر اساس طرحى از پیش تهیه شده در نقطه‏‌اى امام را برباید و به نقطه‏‌اى نامشخص برده و زندانى کند. خیلى مواظب بودیم که این اتفاق نیفتد. خبر مهم این بود که هلى‏‌کوپترى از محل سخنرانى ایشان پرواز کرده و بعد از آن، مردم ایشان را ندیده‏‌اند.

 

🔻هیچکس هم به ما نمى‏‌گفت چه اتفاقى افتاده است. قطع برنامه پخش مستقیم ورود حضرت امام از تلویزیون، براین نگرانى‏‌ها افزود و شک و تردید ما و نگرانى‏‌هایمان را افزایش داد....

بعداً از طریق آقاى ناطق نورى، مطلع شدیم که امام، پس از پایان مراسم سخنرانیشان در بهشت‏‌زهرا، خواستار ملاقات با مجروحان انقلاب مى‏‌شوند. به همین دلیل ایشان را با هلیکوپتر به بیمارستان هزار تخت‌خوابى تهران، مى‏‌برند.

 

🔻در آنجا به محض آنکه هلیکوپتر در حیاط بیمارستان فرود مى‏‌آید و پزشکان و پرستاران و بیماران‏ از حضور امام مطلع مى‏‌شوند، هنگامه‏‌اى برپا مى‏‌شود، به طورى که امام پس از نیم ساعت توقف در بیمارستان موفق به دیدار مجروحان انقلاب نمى‏‌شوند.

📝(کارنامه و خاطرات، انقلاب‏ و پیروزى، صص: ۱۶۵- ۱۶۶)

 

🎙 آقای ناطق نوری که در آن لحظات از نزدیک‌ترین افراد به حضرت امام است در خاطرات خود شرح ماجرا را به شرح زیر می‌آورند:

🔻هلیکوپتر در محوطه‌ی بیمارستان نشست. در اثر صدای تق تق هلیکوپتر، تمام پزشک‌ها و پرستارها بیرون دویدند تا ببینند چه اتفاقی افتاده است. تصور می‌کردند درگیری و کشتاری شده و عده‌ای را آورده‌اند. وقتی پیاده شدم پزشکان می‌پرسیدند: «چه اتفاقی افتاده است؟»

 

🔻من سریعا درخواست آمبولانس کردم. یکی از پزشکان گفت اینجا بیمارستان است، آمبولانس برای چه می‌خواهی؟ گفتم ما یک بیمار داریم باید جایی او را ببریم. گفت خوب همین جا بیمارستان است. گفتم خیر نمی‌شود بیمار ما اینجا باشد باید او را ببریم. آقایان رفتند یک برانکارد آوردند، من آن را پرت کردم و گفتم ما آمبولانس می‌خواهیم شما برانکارد می‌آورید؟ پزشکی به نام دکتر صدیقی گفت: آقا من یک ماشین پژو دارم، بیاورم؟ گفتم بیاور. ایشان ماشین را آورد نزدیک هلیکوپتر، در هلیکوپتر را که باز کردیم تا این پرستارها و پزشکان امام را دیدند همه فریاد کشیدند و با هجوم آنها بساط ما به هم ریخت.

 

🔻خانمی دست امام را گرفته بود و می‌کشید و گریه می‌کرد. با زحمت خانم را جدا کردیم. امام و احمدآقا و آقای محمد طالقانی سوار شدند و ماشین حرکت کرد. من خودم را روی سقف پرت کردم و ماشین تند می‌رفت. گفتم آقا این قدر تند نروید. احمد آقا که فکر می‌کرد جا مانده‌ام، گفت تو هستی؟! گفتم پس چه؟ من که رها نمی‌کنم. راننده ماشین را نگه داشت و سوار شدم. پس از مدتی رسیدیم به بن بستی که صبح ماشینم را پارک کرده بودم.

 

🔻از آقای دکتر عذرخواهی و تشکر کردیم. امام را سوار ماشین پیکانم کردم. دیگر خودم راننده بودم و احمد آقا هم پهلوی من نشست. سه نفری در خیابان‌های تهران راه افتادیم. همه جا خلوت بود. چون همه در بهشت زهرا دنبال امام بودند؛ اما امام داخل پیکان در خیابان‌های خلوت تهران بود.

📝(خاطرات حجت الاسلام والمسلمین ناطق نوری، تدوین مرتضی میردار، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص: ۱۵۹)

........................

📌به شرح حال بپیوندید👇

شرح حال در ایتا

شرح حال در سروش

شرح‌حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

یکی از اختلاف نظرهایم با برخی دوستان طلبه‌ام بحث بردن زنان به راهپیمایی اربعین بود و چون مدافع این قضیه بودم، متأسفانه مورد اتهام و هدف تیکه‌هایی از برخی دوستان  واقع می‌شدم.

 

خلاصه پاسخ اصلی بنده این بود که شما حاضر نیستید سختی‌های قضیه را که با بردن زنان به خودتان تحمیل می‌شود، به جان بخرید، به همین خاطر با درست کردن بهانه‌های شرعی، صورت مسأله را پاک می‌کنید و از سویی زنان را از حضور در یک ضیافت بسیار مهم معنوی محروم می‌کنید و از سویی خود این حرکت عظیم که باید با حضور پررنگ طیف‌های مختلف مردم تعظیم شود را رونق نمی‌دهید!

 

مشابه همین بحث‌ها در ابتدای مبارزات انقلاب و پس از آن نیز میان برخی طیف‌ها مطرح بود، اما برخی مواقع قضیه به شدتی می‌رسید که نیروهای انقلابی نیز نسبت به حضور زنان در صحنه مردد می‌شدند.

 

🎙خاطره جالبی از این دوگانگی را محسن رفیق‌دوست که در تیم حفاظت مدرسه علوی (مکان اسکان امام در روزهای آغازین انقلاب) بوده‌است، چنین نقل می‌کند:

 

🔻یکی از مسائلی که در این دیدارها مشکل آفرین بود، نداشتن انتظامات از میان خانم‌ها بود. بعضی از روزها در اثر فشار، برخی از خانم‌ها زیر دست و پا می‌ماندند و غش می‌کردند. مثلا روز اول دویست و چند نفر از خانم‌ها غش کردند و روز دوم این تعداد به چهارصد نفر رسید و روز سوم حدود ۸۱۷ نفر از خانم‌ها غش کردند و چون انتظامات از آقایان بود، مشکل محرم و نامحرم پیش می‌آمد.

🔻این مشکل را با بعضی از اعضای شورای انقلاب در میان گذاشتیم که از جمله‌ی آنها شهید مفتح بود. از ایشان خواستیم تا با امام مطرح کند که خانم‌ها به دیدار معظم له نیایند، ولی وقتی این پیشنهاد به امام داده شده بود، امام فرموده بود:

شما فکر می‌کنید اعلامیه‌های من یا سخنرانی‌های شما، شاه را بیرون کرد؟ شاه را همین بانوان محترمة بیرون کردند. شماها بروید و وسیله رفاه و آسایش آن‌ها را فراهم سازید.

 

📝 منبع: قاسم‌پور، داوود، خاطرات محسن رفیق دوست، چاپ اول، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص: ۱۴۹.

 

دوستان مختلفی پیام می‌دهند که نمیشه و محاله:
بله اگر خانمتون حرف گوش کن نیست و حتما می‌خواهد برود در بین الحرمین بچرخه، بره زیارت! سرش رو بیاندازه پایین هرجا خواست بره بله برخورد پیش میاد.
خانواده ما زیارت نمی‌رفتن. فقط نصفه شب خلوت‌ترین ساعت از کوچه‌های فرعی با خودمون می‌آمدن بین الحرمین سریع سلام می‌دادن می‌رفتن.
با حفظ شرایط و حدود رفتن خیلی بر مرد سخت می‌گذره ولی خب همینه دیگه، ما که نگفتیم راحته!
اگر برنامه ریزی ندارین که موقع خلوتی برین و صبر ندارین که شرایط مناسب بشه احتمالا برخورد پیش بیاد.
اگر آدم حواسش باشه تنش به زن مردم نخوره خدا هم حواسش هست تن نامحرم به زن ما نخوره! این رو جدی می‌گم اگر امین ناموس مردم بودی خیالت راحت باشه خدا کمک میکنه و ناموس آدم حفظ میشه.
اگر همه تلاش و دقت خودمون رو میکنیم با قیود بالا اگر موردی هم یه دفعه پیش آمد خوبه بدونیم تنه خوردن اتفاقی با لباس شرعا مشکلی نداره، بی‌مبالاتی نسبت به این مطلب مشکل داره، در روایتی از حضرت امیر هم نسبت به بی‌مبالاتی در تنه خوردن زنان به مردان در بازار تذکر داده شده ولی نگفته که زن به بازار نیاید، نکته در بی‌مبالاتی در این اختلاط هست نه اینکه دیگه زن مثلا بازاز نیاد چون مردها هم در بازار هستند و حرکت می‌کنند.
عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ یَا أَهْلَ اَلْعِرَاقِ نُبِّئْتُ أَنَّ نِسَاءَکُمْ یُدَافِعْنَ اَلرِّجَالَ فِی اَلطَّرِیقِ أَ مَا تَسْتَحُونَ
امام صادق علیه السّلام از پدران بزرگوارش از على صلوات اللّٰه علیه نقل مى کند که فرمود: اى اهل عراق،خبردار شده‌ام که زنان شما در بین راه کوچه و بازار با مردان برخورد مى کنند، آیا حیا نمى‌کنید؟

استظهار بنده از این روایات این بوده که زنان بی مبالات در رفت و آمد بین مردان بوده‌اند و حضرت نسبت به این بی‌مبالاتی تذکر می‌دهند نه حضور زنان در کوچه و بازار.
اگر مطلق حضور زن در کوچه و بازار با حفظ حیاء مشکل داشت حضرات آن را نفی می‌کردند نه اینکه مطلب را ببرند روی برخورد به بدن مردان‌.
در فهم این روایات باید دقت داشت یکی از اختلاف نظرهای شیعه و اهل سنت در این است که بر اساس روایات، شیعه می‌گوید زن بدون محرم می‌تواند به سفر حج برود ولی اهل سنت جایز نمی‌دانند‌.

یک نکته که احتمال می‌دهم اصلا به ذهن دوستان عزیزم نیامده و اگر نیامده خودش شاهد این است که شما خودت را محور قرار دادی! خانمت را درجه ۲ از اولویت می‌بینی پس آن طور حساب و کتاب می‌کنی که شما حق داری بری زیارت اربعین اما خانمت حق نداره.

اگر اختلاط حرامه که با شرایطی قطعا حرامه فقط برای زن حرامه؟!
برخی از عزیزان به عنوان اینکه اختلاط حرامه، خانواده خودشون رو نمی‌برن جایی که تنشون به مرد نامحرم می‌خوره و کار درستی می‌کنند اما خودشون راحت میرن همونجایی که زن نامحرم می‌خوره! مثلا قاتی پاتی شده و خانم‌ها تنشون می‌خوره به مردها اینم راحت میره! خب عزیزم اگر می‌فرمایی که تن خانمت بخوره به نامحرم درست نیست تن شما هم بخوره به نامحرم درست نیست، شما هم نرو! یا صبر کن با احتیاط برو که تنت به نامحرم نخوره، خب خانمت هم می‌تونه همینجوری بره.

پیام یکی از مخاطبان👇

از سال 95 توفیق زیارت اربعین برام رقم خورد بنده هم، نظرم این بود که زیارت اربعین جای زن و بچه نیست دو سال مجردی رفتیم سال 97 با خانمم راهی شدیم اتفاقا خیلی هم سخت گذشت بد ماشین پیدا می کردیم و حتی مجبور شدیم یه قسمتی رو با تریلی بریم. 
ولی خب تا نزدیک حرم رفتیم و برگشتیم. 
کلا حس معنویش متفاوته اینقدر که به خانمم گفتم امسال لذت زیارت از دو سال قبل بیشتر بود. 
نمیدونم شاید همونطور که شما فرمودید به خاطر اینه که آدم خیلی باید رو نفسش پا بذاره، همراهی کنه گاهی آروم بره، گاهی وایسته و...

 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در روز ۱۵ بهمن ۵۷ در جلسه اعطای حکم نخست‌وزیری بازرگان در مدرسه علوی با حضور جمعت فشرده مردم و بیش از ۴۰۰ خبرنگار داخلی و خارجی، حضرت امام رفتاری غیرمعمول دارند که گویای چرایی تمایز ایشان از دیگران و نیز موفقیت ایشان در عرصه سیاست است.

 

رفتاری که اگر خلاف آن رخ داده بود، بارها به آن استناد می‌شد و به عنوان شاهدی برای غفلت‌های ما مورد اشاره قرار می‌گرفت.

 

🎙 آیت‌الله سیدحسین بدلا در خاطرات خود نقل می‌کنند:

🔻 روزی که قرار بود نخست وزیری موقت به آقای بازرگان اعطای شود، گروه‌ زیادی از علما و فضلا از قم به تهران رفتند. اقشار دیگر مردم هم در کنار خبرنگاران، جمعیت انبوهی را تشکیل داده بودند و همه منتظر برگزاری مراسم در محضر حضرت امام بودند.

 

🔻 قرار بود آقای فلسفی در این برنامه سخنرانی کند، ولی فشار جمعیتی که سر راه ایستاده بودند؛ مجال نمی‌داد که ایشان به داخل بروند و همین امر باعث شد که سخنرانی از موعد مقرر به تأخیر بیفتد. بعد که موفق شدند داخل شوند، عذر آوردند که تأخیر من به خاطر این بود که مرا راه نمی‌دادند. چون اولا مردم ایشان را نمی‌شناختند و دوم این که فشار جمعیت به حدی بود که نمی‌شد در میان آنها کوچه‌ای برای عبور بزرگان در نظر گرفت.

 

🔻 به هر حال، مراسم به قدری طول کشید که اعطای حکم نخست وزیری به مهندس بازرگان به نزدیک مغرب کشید. امام وقتی متوجه شدند که هنگام نماز فرا رسیده است؛ نیم‌خیز شدند و گفتند: من باید چند دقیقه قبل از اذان برخیزم و مقدمات نماز را مهیا کنم.

 

🔻 بسیاری از سؤلات خبرنگاران بی‌پاسخ مانده بود و امام می‌فرمودند: دیگر کسی سؤال نکند. چون من جواب نمی‌دهم. حکم نخست وزیری بازرگان به همراه یک جلد کلام‌الله مجید روی میز قرار گرفته بود و امام به آقای هاشمی رفسنجانی که در کنار ایشان نشسته بود اشاره کردند و گفتند که حکم نخست وزیر و قرآن را به آقای بازرگان بدهد؛ که قرآن برنامه حکومت باشد. بعد هم امام برخاستند.

 

🔻 ناگهان یکی از خبرنگاران گفت: یک سؤال کوچک دارم؛ اگر اجازه بفرمایید. امام فرمود: اگر جوابش یک کلمه‌ای است،‌ من جواب می‌دهم. خبرنگار مزبور با دستپاچگی سؤالش را به گونه‌ای مطرح کرد که اصلا مفهوم نبود. امام هم جز چیزی در حد یک یا چند کلمه به او نگفتند و برای وضو و انجام وظیفه خارج شدند و در اتاق دیگر به نماز ایستادند؛ نمی‌دانم افرادی هم به ایشان اقتدا کردند یا خیر. ما در همان محل جلسه به سر می‌بردیم که چند دقیقه بعد امام تشریف آوردند و سخنرانی کردند.

 

📝 بدلا، حسین، هفتاد سال خاطره از (آیت‌الله) سید حسین بدلا، چاپ اول، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۸ش، ص: ۲۴۳.

........................

📌به شرح حال بپیوندید👇

شرح حال در ایتا

شرح حال در سروش

شرح‌حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🎥 فیلم کوتاهی از شبی که اربیل در آستانه سقوط به‌ دست داعش بود و هیچ کشوری به کُردها کمک نمی‌کرد تا اینکه حاج قاسم تنها با ۵۰ نفر وارد غائله شد.
 

 


دریافت
مدت زمان: 8 دقیقه 57 ثانیه

با وجود اینکه خود بارزانی در چند مصاحبه مختلف عین وقایع اشاره شده در فیلم کوتاه مذکور را که در لینک بالا به آنها اشاره شده است را معترف شده بود. اما بعد از ساخت این فیلم کوتاه یکی از علمای جمعه اهل سنت کردستان به صورتی سفارشی به این فیلم اعتراض کرد که با ترک شماری از مردم نشسته در نماز جمعه به نشانه اعتراص مواجه شد.


دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 39 ثانیه

........................

📌به شرح حال بپیوندید👇

شرح حال در ایتا

شرح حال در سروش

شرح‌حال در تلگرام

 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

گاهی زبان بسته است و مصلحت در آوردن اسم افراد نیست، اما افراد مختلفی را دیده‌ایم که زمانی در خط مبارزه و عدالت‌خواهی هستند اما بعد از سالیانی جهت مبارزه آنها به کلی عوض می‌شود.

مطلب بسیار مهمی وجود دارد که رکن اساسی در مسیر مبارزه است و آیت‌الله حائری شیرازی با بیان زیبای خود آن را توضیح می‌دهند:

🔻 امام زین العابدین (علیه السلام) سفری می‌رفت برای حج. یکی به او رسید، گفت «یا علی بن الحسین! تَرَکْتَ الْجِهَادَ وَ صُعُوبَتَهُ- وَ أَقْبَلْتَ عَلَى الْحَجِّ وَ لِینَتِه‏؟»، جهاد و جنگ و مسلمان کردن انسان‌ها را رها کردی! چون دردسر داشت و رو به حج کم ‌زحمت آوردی؟ آن عبادت را رها کردی، این عبادت آسان را گرفتی؟ در حالی که خداوند این جور فرموده -برای علی بن الحسین با خنده قرآن می‌خواند- که: « إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ- بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ- وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ- فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بایَعْتُمْ بِهِ- وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیم‏» (التوبه ۱۱۱)

🔻 این آیات قرآن را به رخ حضرت می‌کشید، این که خداوند از این‌ مجاهدین جانشان را خریده که بهشت را به ایشان دهد؛ فوز عظیم این است.

حضرت فرمود: خب بفرمایید ادامه دهید! آیه بعدیش را هم بخوان. حضرت آیه بعدی را خواند: «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ- السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ- الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ- وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ‏» (التوبه ۱۱۲)

حضرت گفت: اینها هستند که حافظ حدود الهی هستند، هر وقت ما دیدیم جهاد تحت امر کسانی است که این صفات را دارند، ما حج را رها می‌کنیم می‌آییم در جهاد؛ هر وقت دیدیم که جهاد را کسانی دارند اداره می‌کنند که این صفات را ندارند، توبه کننده، عبادت‌کننده، تسبیح‌گوینده، راکعون و ساجدون و این‌ها نیستند، اینها «حافظون لحدود الله» نیستند، ما هم آن وقت جهاد را رها می‌کنیم می‌آییم سراغ حج.

🔻 در سنه ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۰ش؛ در یک کلاس دو عده با شاه مخالف هستند و مبارزه می‌کنند، هر دو می‌خواهند فعالیت سیاسی کنند. اما یک عده الان شده‌اند از منافقین، یک عده دیگر هم الان یا به شهادت رسیدند یا در قلب مبارزات هستند. هر دو در مدرسه‌ نماز هم می‌خواندند اما یک عده سر از منافقین در آوردند.

️ چطور شد یکی از منافقین شد و اعدامی اما یکی شهید شد؟

🔻او که رسید در این مقام شهادت، فعالیت سیاسی‌اش را تحت لوای کسی می‌کرد که «و الحافظون لحدود الله» بود؛ با این کار می‌کرد، با امام کار می‌کرد، طبق تقلیدش کار می‌کرد. اول مقلّد شده بود، بعد مجاهد. اول تقلید امام کرده بود، روی تقلید امام مبارزه می‌کرد.

📌 اما آنکه از منافقین شد، تحت لوای کسی بود که «حافظون لحدود الله» نبود؛ نمونه «التائبون العابدون الراکعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنکر و الحافظون لحدود الله» نبود. دخترها را بی‌حجاب می‌دیدند اما نهی از منکر نمی‌کردند. در خانه تیمی اتفاقاتی می‌افتاد، ایراد نمی‌گرفتند. آمرون بالمعروف نبودند، ناهون عن المنکر نبودند، از گناهانشان تائب نبودند.

........................

📌به شرح حال بپیوندید👇

شرح حال در ایتا

شرح حال در سروش

شرح‌حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری