شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام خمینی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

🔰 در زمان بنی‌صدر خیلی از نیروهای انقلابی از خیانت‌های مکرر بنی‌صدر خسته شده بودند و گله می‌کردند که چرا حضرت امام(ره) اختیارات گسترده به او می‌دهند تا جایی که حتی فرماندهی کل قوا را نیز در آن شرایط بحرانی به او داده‌ بودند. اختیاراتی که هزینه‌های بسیار زیادی بر مردم و کشور داشت و نیروهای زیادی به واسطه کارهای او به شهادت رسیدند و سرمایه‌های بسیاری تلف شد.

 

🔰مرحوم "آیت‌الله سید محمد مهدی دستغیب" برادر کوچک‌تر شهید دستغیب نقل می‌کنند:

👈بنی‌صدر طغیان کرده بود و سر و صدا هم بلند کرده بود که به داد برسید. در آن هنگام آقای خلخالی در مجلس بود که فریاد زد: آقای دستغیب! آقای صدوقی! آٍقای مدنی! آقای اشرفی! آقای طاهری و... به فریاد برسید. لذا مجلسی از آقایان در حضور امام تشکیل شد. بنده هم همراه اخوی رفتم. همه صحبت کردند و از امام خواستند که بنی‌صدر را رد کند. امام فرمود: زود است، عجله نکنید، بگذارید رسوا شود، مردم بفهمند، آ‌ن وقت بیرون کردنش آسان است و قصه هم همین‌طور شد و طولی نکشید که بنی‌صدر رسوا شد و مردم فهمیدند که راهش غلط است و معزولش کردند. [۱]

 

🔰"ولیّ خدا" قدرت را برای مردم می‌خواهد، برخلاف طاغوت که مردم را برای قدرت می‌خواهد، "ولیّ خدا" با مردم همراه می‌شود و به آنها ولو هزینه دهند اما فرصت رشد می‌دهد تا مردم با عقل خود و آزادی خودشان، قیام به قسط کنند و همراهی با "ولیّ خدا" را انتخاب کنند،

فلذا همراهی با "ولیّ خدا" نیز نیازمند صبر و استقامت و البته همیشه با عزت و سربلندی است،

 

🔰 اما طاغوت بر مردم مسلط می‌شود[۲] و آزادی و فرصت تعقل مردم را از آنها می‌گیرد، طاغوت مردم را کوچک می‌خواهد، مردمی که سر در آخور شکم و شهوت داشته باشند، فلذا همراهی با طاغوت اگرچه معمولا راحت اما همیشه با کوچکی و حقارت است.[۳]

 

📌 اگر بنا بود با پنهان کاری و سیاسی بازی مردم را کنترل نمود تا بر آنها حکومت کرد، اهل بیت(علیهم السلام) بسیار کَیِس‌تر از آن بودند که در بازی قدرت جا بمانند و منتظر بمانند تا بیش از هزار و اندی سال این همه خسارت بر مردم وارد شود.

........................

📝ارجاعات:👇

[۱] منبع خاطره: حمید سفیدگر شهانقی و محمد چغایی اراکی، زندگی و مبارزات آیت‌الله شیهد سیدعبدالحسین دستغیب به روایت اسناد و خاطرات، تهران مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۲ش، ص: ۱۰۲.

[۲] در این عصر که عصر استعمار فرانو است، طاغوت با قدرت نرم و ابزار رسانه و شبکه‌های مختلف خبری و سرگرم کردن مردم به اشکال مختلف اعم از سکس، سینما، ورزش حرفه‌ای و... مردم را به بند خود در آورده است، برخلاف عصرهای گذشته که با شکل‌های کودتا و با استفاده از قدرت سخت بر مردم حکومت می‌کرد.

[۳] ممکن است برخی بگویند: پس اگر چنین است چرا جمهوری اسلامی برای انتخابات، شورای نگهبان گذاشته‌ است و فرصت خطا کردن مطلق را به مردم نمی‌دهد؟

باید گفت "ولیّ خدا" اگرچه مردم را به زور به سمت سعادت نمی‌برد اما جلو فضایی که بخواهد مردم را به زور به سمت شقاوت ببرد نیز می‌ایستد، پس تلاش می‌کند فضای آزمون و تجربه مردم را به نحوی پیش ببرد که مردم کم‌ترین هزینه ممکن در مسیر رشدشان را متحمل شوند و سعی می‌کند از شمار گزینه‌های هزینه ساز برای مردم بکاهد اما نه تا جایی که رشد آزادانه و انتخاب و اختیار مردم بی‌معنا شود.

پیشنهاد می‌کنم حال با این تصویر عملکرد رهبری در برجام و... را نیز محک بزنید.

.......

..................

📌به شرح حال بپیوندید👇

شرح حال در ایتا

شرح حال در سروش

شرح‌حال در تلگرام

 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

اولیاء الله

با یکی از علماء قدیمی در مورد روحیات چپ‌ها و مجاهدین خلق، صحبت می‌کردم، می‌گفت: «زمان قبل از انقلاب آن‌ها یک ویژگی مهم و مشترک داشتند که همین ویژگی‌ هم موجب شد بعد از انقلاب کم کم تغییر ایدئولوژی دادند و از اسلام دست‌کشیدند و جهت مبارزاتشان هم عوض شد.

آنها روحانیت را کلا قبول نداشتند و می‌گفتند از میان آخوندها ما فقط امام و آقای طالقانی را قبول داریم، در راه مبارزاتشان هیچ کاری با بقیه روحانیون نداشتند و خودشان را علامه می‌دانستند و در همه موضوعات نظریه پردازی، بعد هم بر اساس آن‌ عمل می‌کردند ولو جان یا آبروی کسانی در میان باشد.»

 

وقتی زندگی شهداء خصوصا شهدای برجسته را بررسی می‌کنیم، همه آنها دستشان در دستان یک عالم ربانی بوده است و نَفَسِ آن عالم در تربیتشان تأثیر جدی داشته است و برعکس وقتی  زندگی افراد یا جریان‌های مختلفی که در طول انقلاب راه خود را عوض کردند و از انقلاب جدا شدند را بررسی می‌کنیم تقریبا همه آنها، با هیچ عالم ربانی ارتباط نداشته‌اند.

 

در دعای ندبه می‌خوانیم:

🔹« أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذِی إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ‏ الْأَوْلِیَاءُ»

🔸کجاست آن وجه اللهی که اولیاء به آن توجه می‌کنند. همه کس نمی‌توانند به او توجه کنند کسانی که اولیاء الله هستند به حضرت توجه می‌کنند و به واسطه آن‌هاست که ما نیز به حضرت حجت(عج) توجه می‌کنیم و متصل می‌شویم.

 

برای اتصال به جریان ولایت اللهی باید ظرفیت این اتصال وجود داشته باشد و هر کسی به واسطه‌ای که متناسب اوست به ولایت الهی متصل می‌شود.

کسی چون امیرالمؤمنین(ع) به واسطه ولایت حضرت رسول(ص) به ولایت الهی متصل می‌شود و کسانی چون اهل بیت(علیهم السلام) به واسطه ولایت امیرالمؤمنین(ع) و حضرت صدیقه (س) به ولایت پبامبر(ص) و خداوند متصل می‌شوند.

 

این مسأله نیاز به وجود واسط‌ برای تمسک و چنگ زدن به ریسمان ولایت اللهی بعد از اهل بیت(علیهم السلام) نیز ادامه دارد، چون ما ظرفیت اتصال مستقیم با حضرات معصومین(علیهم السلام) را نداریم، واسطه‌هایی که اولیاء اهل بیت(علیهم السلام) و اولیاء الله نامیده می‌شوند، وجود دارند که آنها واسطه فیض استفاده ما از معضومین هستند.

 

در روایتی از امام کاظم (علیه السّلام) که بالاترین مرتبه ورع میان جمع کثیری از شیعیان را به اولیاء خود اختصاص می‌دهد آمده است:

🔸من از پدرم بسیار می‌شنیدم که می‌فرمود: از "شیعیان ما" نیست کسى‏ که ورع او چنان مشهور نباشد که زنان پرده‏نشین که در اجتماع حضور ندارند نیز از ورع او سخن نگویند و از "اولیاء ما" نیست کسی که در شهرى که ده هزار نفر از خلق‌الله در آن هستند پارساتر از او میان آنها باشد.

🔹«لَیْسَ مِنْ شِیعَتِنَا مَنْ لَا تَتَحَدَّثُ الْمُخَدَّرَاتُ بِوَرَعِهِ فِی خُدُورِهِنَّ وَ لَیْسَ مِنْ أَوْلِیَائِنَا مَنْ هُوَ فِی قَرْیَةٍ فِیهَا عَشَرَةُ آلَافِ رَجُلٍ فِیهِمْ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ أَوْرَعُ مِنْهُ.» [الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏۲؛ ص: ۷۹ ]

 

در حدیثی از امام صادق(ع) در مورد غیبت حضرت حجت(عج) آمده است: خداوند می‌داند که اولیاء‌الله در زمان غیبت در وجود حضرت شک نمی‌کنند و اگر می‌دانست شک می‌کنند چشم برهم زدنی حجت خود را از ایشان پنهان نمى‏داشت.

«وَ قَدْ عَلِمَ أَنَّ أَوْلِیَاءَهُ‏ لَا یَرْتَابُونَ وَ لَوْ عَلِمَ أَنَّهُمْ یَرْتَابُونَ مَا غَیَّبَ حُجَّتَهُ عَنْهُمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ وَ لَا یَکُونُ ذَلِکَ‏ إِلَّا عَلَى رَأْسِ شِرَارِ النَّاسِ‏.» [همان؛ ج‏۱؛ ص: ۳۳۳ ]

شناخت "اولیاء اهل بیت(علیهم السلام)" خود یک نعمت و مصداق اکرام الهی است؛

در زیارت عاشورا در مناجات با امام حسین(ع) می‌گوییم:

🔹«فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِکُمْ- وَ مَعْرِفَةِ أَوْلِیَائِکُم‏ وَ رَزَقَنِی الْبَرَاءَةَ مِنْ أَعْدَائِکُمْ أَنْ یَجْعَلَنِی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة»

🔸یعنی خداوندی ما رابه واسطه شناخت شما حضرات و نیز شناخت اولیاء شما اکرام کرده است؛

در قسمت دیگری از زیارت عاشورا می‌گوییم:

🔹«أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ إِلَیْکُمْ بِمُوَالاتِکُمْ وَ مُوَالاةِ وَلِیِّکُم‏»

🔸به واسطه پیروی از شما و اولیاء شما به خداوند تقرب می‌جوییم.[۱]

در یکی از خطبه‌های‌ نقل شده از حضرت امیر(ع) ایشان سخن از اولیائی برای اهل بیت (علیهم السلام) می‌گویند که پیروانی دارند و حضرت از شوق دیدارشان آه می‌کشند:

🔸خداوندا من می‌دانم قطعا بساط علم برچیده نمی‌شود و چنین نیست که کفر و ضلالت همه زمین را فراگیرد.

و قطعا زمینت را از حجت خودت بر مخلوقاتت خالی نخواهی گذاشت، حجتی که یا ظاهر است و اطاعت نمی‌شود یا خائف و پنهان، تا حجت تو باطل نشود و چنین نباشد که مردم حجت نداشته باشند.

و اولیاء تو گمراه نشوند بعد از آنکه آنان را هدایت نمودی؛

🔹«وَ لَا یَضِلَّ أَوْلِیَاؤُکَ‏ بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَهُمْ»

🔸ولى آنها کجایند و چقدر؟ آنها تعدادشان اندک و از لحاظ ارزش نزد خداى- جل ذکره- بسیار بزرگند؛

🔹«أَیْنَ هُمْ وَ کَمْ أُولَئِکَ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ قَدْراً»

🔸آنها پیرو پیشوایان دین، (امامان هدایت کننده) هستند، ائمه‌ای که به آدابشان پرورش یافته و به راه آنها رفته‏اند.

🔹«الْمُتَّبِعُونَ لِقَادَةِ الدِّینِ- الْأَئِمَّةِ الْهَادِینَ الَّذِینَ یَتَأَدَّبُونَ بِآدَابِهِمْ وَ یَنْهَجُونَ نَهْجَهُمْ»

🔸اینجاست که علم و دانش آنها را به حقیقت ایمان کشاند و جان‌هایشان پذیرای پیشوایان دانش گردد و آن احادیثى که بر دیگران مشکل آید براى ایشان دلنشین باشد و به آنچه تکذیب‏کنندگان، از آن وحشت دارند و متجاوزان سرباز میزنند انس و الفت دارند.

آنها پیرو اهل بیت(علماء) هستند، براى اطاعت خداى تبارک و تعالى و اولیائش با اهل دنیا معاشرت کنند و نسبت به دین و براى ترس از دشمن خویش تقیه را آئین خود سازند، روح‌هاى ایشان بمقام بالا مربوط است.

عالمان این اولیاء الله و پیروان آنها در زمان حاکمیت باطل امکان گفتن حق و احقاق آن را ندارند و منتظر ظهور دولت حق هستند و خدا هم با کلمات خود حق را ثابت خواهد نمود و باطل را از میان ببرد.

🔹«فَعُلَمَاؤُهُمْ وَ أَتْبَاعُهُمْ خُرْسٌ صُمْتٌ‏ فِی دَوْلَةِ الْبَاطِلِ مُنْتَظِرُونَ لِدَوْلَةِ الْحَقِّ وَ سَ «یُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَ‏ بِکَلِماتِهِ‏» وَ یَمْحَقُ الْبَاطِلَ»

 

🔸هاى هاى، خوشا بحال این "اولیاء‌الله" که در زمان صلح و آرامش بر دینشان شکیبائى ورزیدند،

🔹«هَا هَا طُوبَى لَهُمْ عَلَى صَبْرِهِمْ عَلَى دِینِهِمْ فِی حَالِ هُدْنَتِهِمْ»

 

🔸وای از اشتیاق به دیدارشان در زمان ظهور دولتشان،

🔹«وَ یَا شَوْقَاهْ إِلَى رُؤْیَتِهِمْ فِی حَالِ ظُهُورِ دَوْلَتِهِمْ»

 

🔸خدا ما و ایشان و پدران و همسران و فرزندان نیکو کارشان را در بهشت برین جمع خواهد کرد.

🔹«وَ سَیَجْمَعُنَا اللَّهُ وَ إِیَّاهُمْ فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ‏ وَ مَنْ صَلَحَ‏ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ*». [الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏۱؛ ص: ۳۳۵]

 

📌 رشته ولایت الهی از اهل بیت(علیهم السلام) به اولیاء ایشان که از علماء ربانی و اهل ورع هستند می‌رسد و در زمان غیبت به واسطه پیروی از این اولیاء الله است که ما به ولایت حضرت حجت(عج) می‌رسیم؛

همانطور که بارها از علمای متقی زمان خود چون حضرت امام، آیت‌الله بهجت، آیت‌الله بهاء الدینی، علامه طباطبایی و... شنیده و در مورد برخی از دیگر علمای معاصر خود نیز دیده‌ایم، مراتبی از ولایت تکوینی نیز به فضل خداوند به این اولیاء الله داده می‌شود.[۲]

......................

📝حاشیه:

[۱] برخی موالات را در چنین مواردی به صرف محبت ترجمه می‌کنند در حالی که موالات اگر نسبت به مقام بالاتر باشد به معنی محبت همراه با پیروی و اطاعت است و اگر نسبت به کسانی که در یک مقام هستند باشد به معنی محبت همراه با مسئولیت پذیری است.

[۲] استاد مطهری در کتاب انسان کامل در توضیح معنای قرب الهی این مطلب را توضیح می‌دهند.

.........................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

جلسه‌ای با حضور یکی از رجل‌های سیاسی اصول‌گرا در جمعی که تقریبا همه طلاب انقلابی و فعال بودند، برقرار بود.

🔺بنده خدای اصول‌گرا از خط "امام و آقا" و اینکه مواضع آقا برای ما درک نشده است و ما برای جامعه اسلام ناب را خوب تبیین نکرده‌ایم، می‌گفت!

 

⁉️ از آن رجل اصول‌گرا سوال شد:

نظر شما در مورد اصل مذاکره با آمریکا چیست؟ شما در یکی از مصاحبه‌هایتان گفته‌اید که شما اصل مذاکره با آمریکا را قبول دارید و فقط فرق شما با دولت فعلی این است که معتقدید آنها بلد نیستند مذاکره کنند اما شما بلدید!

 

🔺ایشان صریح پاسخ ندادند که با اصل مذاکره مخالف هستند بلکه گفتند با مذاکره با اذن آقا موافق هستند و البته بلد هم هستند چطور مذاکره کنند، بعد فرق گذاشت بین اسرائیل که رابطه ما با او کامل قطع است، اما آمریکا چنین نیست!

 

بعد از ۳۰ سال که حضرت آقا، ده‌ها و بلکه صدها بار با ادبیات‌های مختلف توضیح داده‌اند چرا اصل مذاکره با آمریکا برای ما مضر است؟

🔺آمریکا با ما مذاکره می‌کند تا به ما ضربه بزند، از ما امتیاز بگیرد و برای دادن آنچه حقمان است با ما وارد معامله شود؛

آمریکا با ما وارد مذاکره می‌کند تا دیگر ملت‌های مبارز را مأیوس کند، تا هیبات ما را بشکند و...

 

🔺 بعد از تجربه اثبات چندباره بدعهدی آمریکا و این همه هزینه که بر این ملت و کشور تحمیل شد تا مردم بفهمند اصل مذاکره با آمریکا برای پیشرفت، اشتباه است.

 

این رجل اصول‌گرا دم از مذاکره با آمریکا با روش عقلایی می‌زند.

🔺او که خود را از مخالفان اصلی احمدی نژاد معرفی می‌کند، همان حرف احمدی‌نژاد را که «این دولت بلد نیست مذاکره کند ولی ما بلدیم» را تکرار می‌کند.

 

🔺موضع امام که می‌گفت مذاکره با آمریکا مذاکره گرگ و میش است را با استفاده از بی‌اطلاعی جوانان از ماجرهای تاریخی و داستان‌سرایی تاریخی تحریف می‌کند.

 

⁉️ اما همه اینها اشکالی نیست! مشکل کجاست؟

 

🔺 مشکل اینجاست که از میان این همه طلبه، عمده آنها استدلال‌هایی که بارهای بار رهبرشان آن‌ها را توضیح داده‌اند نمی‌دانند، همان‌ها که ساعت‌ها برای یک واو در کفایه مباحثه می‌کنند ولی موضوعی که سال‌هاست از سرفصل‌های سخنان رهبرشان هست را نمی‌دانند.

 

🔺 مشکل اینجاست که تعداد بسیار بسیار محدودی هم که موضع رهبری را می‌دانستند اما به هزار توجیه ساکت بودند.

 

🔺مشکل اینجاست که ته امت حزب‌الهی از لیدر سیاسی‌اش تا لیدر مذهبی و اجتماعی، از دانشجو‌اش تا طلبه‌اش، از خبره و نخبه و امام جمعه و... اصلا کاری به کار امامش ندارد، مهم‌ترین استدلال‌های رهبرش را هم نمی‌داند.

 

📌نمی‌داند و وضع همین است که هست، همه در دور باطل گیرکرده‌ایم، مجلس بعد، رئیس جمهور بعد و برجام‌های بعد...

 

.........................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

اگر بنا شد جمعیت ما این طور شد که در داخل‏ خودمان‏ ما یکدیگر را مفتضح کردیم، پیرمردمان پیرمرد را، جوانمان جوان را، جوانمان پیرمرد را، پیرمردمان جوان را، مفتضح کردیم، ویک دست‌هایى هم در دنبال قضیه بود که علاوه بر این مفسده‏اى که هست و انسان مى‏بیند، یک آشوبى در حوزه‏ها بپا کند به اسم جبهه کذا و جبهه کذا، و دنبال این آشوب یک نتیجه‏هایى- آنهایى که مى‏خواهند این حوزه‏ها نباشند و اینها را مضر به حال خودشان مى‏دانند، اینها یک نتایجى- ببرند.[۱]

اسلام همه مسلمان‌ها را وادار مى‏کند به اینکه با هم متفق باشید، اختلاف نداشته باشید، اگر اختلاف داشته باشید، فَشَل‏ مى‏شوید و رنگ و بویتان از بین مى‏رود. و مع الأسف، مى‏بینیم که ما هر چه مصیبت پیدا کردیم، از سالهاى طولانى تا حالا، از این اختلافاتى بوده است که در داخل‏ خودمان‏ بوده‏ [۲] 

این کارهایى که مخالفین، توطئه‏ها و دسته‏بندی‌هایى که مخالفین دارند؛ این چیز مهمى به نظر من نیست‏ آنکه مهم است این ناسازگارى است که در ارگانهاى اسلامى هست؛ هر جا بروى با هم توافق ندارند. هى دعوت به توافق مى‏کنند همه، لکن خودشان هم توافق ندارند. این موجب نگرانى است؛ براى اینکه، این اسباب این مى‏شود که این کشور به حال تزلزل باقى بماند. [۳]

..................

[۱] صحیفه امام؛ ج‏ ۲؛ ص: ۱۵.

[۲] صحیفه امام؛ ج‏ ۱۳؛ ص: ۷۳.

[۳] صحیفه امام؛ ج‏ ۱۲، ص: ۴۱۳.

...............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

 

در قسمت قبل به شواهدی از اهتمام اصلی حضرت امام(ره) به "انجام تکلیف" و امید ایشان به خداوند برای پیروزی در تمام مراحل سخت زندگی اشاره کردم و اینکه خود ایشان می‌فرمایند:

 

 

👈 «من هیچ وقت مأیوس از مسائل نبودم و اعتقادم این بوده است که این ملت وقتى که چیزى را بخواهد، مى‌شود.» [۱]

 

 

 

 

 

آنچه محل دقت است اینکه ایشان،

 

 

🔹از طرفی می‌گویند تنها باید به خداوند امید داشت:

 

 

👈 «به شما مى‏گویم که از هیچ کس نترسید الّا خدا و به‏ هیچ‏ کس‏ امید نبندید الّا خداى تبارک و تعالى و اگر امید خودتان را به خداى تبارک و تعالى تمام کنید، به این معنا که تام بشود این امید شما، اطمینان براى شما بیاورد این امید شما، من به شما اطمینان مى‏دهم که آسیبى این مملکت نبیند.» [۲]

 

 

 

 

 

🔹و از طرفی هم می‌گویند:

 

 

👈 «اعتقادم این بوده است که این ملت وقتى که چیزى را بخواهد، مى‌شود.»

 

 

 

 

 

برای فهم این دوگانه که آخر امید ایشان به خداوند است یا "حرکت و خواست ملت"، باید به جهان بینی و نظام تحلیل ایشان رجوع کرد، دستگاه محاسباتی که در عین اینکه کاملا عینی و واقعی است، آسمانی و توحیدی نیز است.

 

 

 

 

 

🔹حضرت امام با ذکر شاهد مثالی در دیدار با  برخی از دانشجویان ایرانی بازگشته از اروپا و آمریکا به توضیح نظام تحلیل و دستگاه محاسباتی خود می‌پردازند:

 

 

👈 «اخیراً که در آنجا[پاریس] بودیم و اخبار ایران به ما مى‏رسید، و از جمله اخبار که بعضیها خودشان لمس کرده بودند، و براى من آمدند گفتند، این بود که گفت که من در دهات بعضى از مناطق رفته‏ام- و اسم‏ یک قریه‏اى، یک قلعه‏اى‏ را برد، که آنجا خود من هم رفتم؛ اطراف ماست- او مى‏گفت که در این دهات صبح که مى‏شود، آن ملاى محل جلو مى‏افتد و مردم دنبال او تظاهر مى‏کنند؛ و آن قلعه را اسم برد که آن قلعه را من رفته‏ام و دیده‏ام چه قدر است؛ شاید مثلًا ده خانوار، پانزده خانوار، بشود توى آن قلعه زندگى بکنند؛ گفت حتى آن قلعه که من رفتم دیدم همان حرفهایى که تهران گفته مى‏شود توى آن قلعه هم مردم آن قلعه مى‏گویند.

 

 

این براى من خیلى جالب بود، و اطمینان آورد که یک مطلبى که مطلب ملت است، و این طور مطلبِ ملت است که هر جا پا بگذارى همان مطلب هست؛ شما که در اروپا بودید و آنهایى که در آمریکا بودند و آنهایى که در خارج کشور هر جا بودند همان مسائل را مى‏گفتند که آنهایى که در داخل بودند؛ دانشجویشان همانى مى‏گفت که علماى دینیشان مى‏گفت، بازاریشان همان را مى‏گفت که کارگرشان مى‏گفت، بچه‏هاى این قدریشان همان را مى‏گفت که بزرگ‌ها مى‏گفتند؛ این مورد اطمینان من شد که یک دست غیر طبیعى در کار است.

 

 

شعاع عمل انسان تا یک حدودى است. یک کسى مى‏تواند یک محله را تحت تأثیر قرار بدهد، یک کسى مى‏تواند یک شهر را، یک کسى مى‏تواند یک استان را، اما کسى نمى‏تواند به این ترتیب همه قشرهاى موجود در هر جا را، از یک ملتى، از بچه‏هاى کوچک و تا پیرمردهایشان و دانشجویشان، با افکار متعدده‏اى که اینها دارند و با ایده‏هاى مختلفى که دارند، همه را تحت یک مطلب بیاورد؛ این نمى‏شود الّا اینکه دست غیبى در کار است.

 

 

من مطمئن شدم به اینکه یک عنایتى از طرف خداوند تعالى هست؛ که آن عنایت ان شاء اللَّه تا محفوظ است، شما پیروزید. تا این توجه ملت ما به مقاصد اسلامى است، این ملت پیروز است و این حرفهایى که‏ گفته مى‏شود و قلم‌هایى که هست و اینها چیزى نیستند.» [۳]

 

 

......................................

 

 

ارجاعات:

 

 

[۱] صحیفه امام؛ ج ۹؛ ص: ۱۸۱.

 

 

[۲] صحیفه امام؛ ج‏ ۱۳؛ ص: ۱۴۹.

 

 

[۳] صحیفه امام، ج‏9، ص: ۱۸۲ ۱۸۳.

مطلب مرتبط:

 

 

...........................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در قسمت اول گفتم که دعوت کوفیان از امام حسین نه از باب قیام لله و احیای حق یا نصرت امام بلکه برای نجات خودشان از شر ظلم‌های معاویه بود و در این شرایط پشت نمودن آنها به حق و تن دادن به هرجنایتی نیز برای غایت اصلیشان یعنی نجات خودشان طبیعی است.

اگرچه به استناد وعده‌های قطعی خداوند، قیام لله و مقاومت مومنین سعادت دنیا و آخرت را در پی خواهد داشت. اما رکن اساسی آن لله بودن قیام است.

📝 حضرت امام وقتی به تحلیل علل شکست نهضت ملی نفت می‌پردازند به این نکته ظریف اشاره می‌کنند که این قیام از این جهت شکت خورد که برای خدا نبود بلکه برای "احیای حق خود و یا تنعم بیشتر" بود.

از جمله جاهایی که حضرت امام به این بحث اشاره می‌کنند در مصاحبه‌ ایشان با خبرنگار مشهور مصری محمد حسنین هیکل در تاریخ ۲ دی ۱۳۵۷ است:

خبرنگار با اشاره به نهضت ملی نفت از ایشان می‌پرسد: [ آیا این جنبش به اهداف خود مى‌رسد؟ ... در آن موقع که من در ایران بودم عوامل رهبرى سیاسى در جنبش بودند، و عوامل رهبرى مذهبى هم بودند. الآن سرتاسر رهبرى جنبش، اسلامى است... سؤال این است که چرا این وضع اتفاق افتاد؟ چگونه اتفاق افتاد؟ و این توسعه عظیم جنبش از کجا ناشى مى‌شود؟]

حضرت امام پاسخ می‌دهند: 

این قدرت، ناشى از اسلام است. در زمان کاشانى- مصدق، اصلْ سیاست بود. جنبه‌هاى سیاسى جنبش قوى بود. در زمان کاشانى، هم به وى نوشتم و هم گفتم، که باید جنبه‌هاى دینى را توجه کنید. نتوانستند و یا نخواستند. ... من گفتم که باید براى دین کار کنند نه آنکه سیاسى بشوند. اما حالا جنبش در همه جهات، دینى است، اسلامى است؛ سیاست هم داخل آن است. اسلام، دین سیاسى است؛ سیاست در بطن این جنبش است... مشکلات زیاد است؛ ابرقدرت‌ها هستند، و همه نگرانی‌ها را از جنبش ما دارند؛ اما کارى نمى‌توانند بکنند، ... عمق جنبش به حدى است، که این مسائل حل شده است؛ دولت نظامى و حکومت نظامى حل شده است؛ مردم اعتنایى ندارند. امروز مردم براى اسلام فریاد مى‌زنند، آن روز براى نفت بود؛ فرق است وقتى که مردم براى منفعت، جنبش مى‌کنند یا براى خدا. جنبش در آن روز مادى بود، و جنبش امروز معنوى است؛ لذا کاملًا شبیه صدر اسلام است، و ما به موفقیت آن امیدوار هستیم.[1]

.................................................................................

مطالب مرتبط:

سخنرانی استاد عزیزم حجت‌الاسلام سیدعلی موسوی در موضوع ریشه‌های معرفتی و تاریخی انقلاب اسلامی در جمع طلاب مدرسه تخصصی فقه و اصول امام حسن عسکری(ع)


دریافت


[1] صحیفه امام، ج ۵ صص: ۲۶۸-۲۶۹.

.................................................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

 

بسم الله  الرحمن الرحیم

تا کنون شرح‌های مختلفی بر «خطبه منا» امام حسین(علیه السلام) زده شده است و از جمله آن‌ها شرح حضرت امام خمینگی(ره) بر این خطبه در درس ولایت فقیه می‌باشد.۱

 

شرح حضرت امام(ره) بر «خطبه منا» 

 

از جمله این گونه روایات (روایات مؤید ولایت فقیه)، روایت تحف العقول است، تحت عنوان «مجارى الامور و الاحکام على ایدى العلماء» این روایت از دو قسمت تشکیل یافته: قسمت اول روایتى است از حضرت سید الشهداء (ع) که از امیر المؤمنین على ابن ابى طالب (ع) نقل فرموده در باره "امر بمعروف و نهى از منکر" و قسمت دوم نطق حضرت سید الشهداء است، در باره ولایت فقیه و وظائفى که فقها در مورد مبارزه با ظلمه و دستگاه دولتى جائر به منظور تشکیل حکومت اسلامى و اجراى احکام دارند. این نطق مشهور را حضرت در «منا» ایراد و در آن علت جهاد داخلى خود را بر ضد دولت جائر اموى تشریح فرموده است. از این روایت دو مطلب مهم به دست می‌‏آید: یکى «ولایت فقیه» و دیگرى این که فقها باید با جهاد خود و با امر بمعروف و نهى از منکر، حکام جائر را رسوا و متزلزل و مردم را بیدار گردانند تا نهضت عمومى مسلمانان بیدار، حکومت جائر را سرنگون و حکومت اسلامى را برقرار سازد و اینک روایت:

 

 

(حضرت امام ابتدا متن کامل خطبه را به عربی می‌آورند و سپس به شرح و ترجمه آن می‌پردازند. اما ما به جهت سهولت در مطالعه عزیزان متن عربی خطبه و توضیحات حضرت امام را به صورت قسمت قسمت و همراه می‌آوریم.)

 

 

ترجمه و شرح خطبه

 

اعْتَبِروُا أَیُّها النّاسُ بِما وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أوْلِیاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنائِهِ عَلَى الْاحْبارِ إِذْ یَقُولُ «لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرّبّانِیُّونَ وَ الْأَحبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ و قال: لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنى إسْرائیلَ إِلى قوله: «لَبِئسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ»

اى مردم، از پندى که خدا به دوستدارانش به صورت بدگویى از «احبار» داده عبرت بگیرید؛ آنجا که می‌‏فرماید: «چرا نباید علماى دینى و احبار از گفتار گناهکارانه آنان (یعنى یهود) و حرامخوارى آنان جلوگیرى کنند. راستى آنچه انجام می‌‏داده و به وجود می‌آورده‌‏اند چه بد بوده است» و می‌فرماید: «آن عده از بنى اسرائیل که کفر ورزیدند لعنت شدند». تا آنجا که می‌فرماید: «راستى که آنچه انجام می‌‏داده‏اند چه بد بوده است».

وَ إنَّما عابَ اللَّهُ ذلِکَ عَلَیْهِمْ، لأنَّهُمْ کانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذینَ بَیْنَ أظْهُرِهِمُ الْمُنکَرَ وَ الْفَساد، فَلا یَنْهَوْنَهُم عَنْ ذلِکَ رَغْبَةً فیما کانُوا یَنالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَةً مِمّا یَحْذَرُونَ، وَ اللَّهُ یَقُولُ: «فَلا تَخْشوا النّاسَ وَ اخْشَونِ.»

در حقیقت، خدا آن را از این جهت برایشان عیب می‌‏شمارد و مایه ملامت می‌‏سازد که آنان با چشم خود می‌دیدند که ستمکاران به زشتکارى و فساد پرداخته‌‏اند، و باز منعشان نمی‌‏کردند، به خاطر عشقى که به دریافتهاى خود از آنان داشتند؛ و نیز به خاطر ترسى که از آزار و تعقیب آنان به دل راه می‌‏دادند. در حالى که خدا می‌‏فرماید: «از مردم نترسید؛ و از من بترسید».

وَ قالَ «وَ الْمُؤمِنُونَ وَ الْمُؤمِناتُ بَعْضُهُمْ اوْلِیاءُ بَعْضٍ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»

و می‌فرماید: «مردان مؤمن دوستدار و رهبر و عهده‏دار یکدیگرند. همدیگر را امر به معروف و نهى از منکر می‌کنند».

(می‌‏بینیم که در این آیه در شمردن صفات مؤمنان، صفاتى که مظهر دوستدارى و عهده دارى و رهبرى متقابل مؤمنان است)،

فَبَدأَ اللَّهُ بِالْأمرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىِ عَنِ الْمُنْکَرِ فَریضَةٌ مِنْهُ، لِعِلْمِهِ بِأَنَّها إِذا أُدِّیَتْ وَ أُقیمَتْ، اسْتَقامَتِ الْفَرائِضُ کُلُّها، هَیِّنُها وَ صَعْبُها. وَ ذلِکَ أَنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْی عَنِ الْمُنْکَرِ دُعاءٌ إِلَى الإِسْلامِ مَعَ رَدِّ الْمَظالِمِ وَ مُخالَفَةِ الظالِمِ، وَ قِسْمَةِ الْفَىْ‏ءِ وَ الْغَنائِمِ وَ أَخذِ الصَّدَقاتِ مِنْ مَواضِعِها وَ وَضْعِها فی حَقِّها.

خدا از امر به معروف و نهى از منکر شروع می‌‏کند، و نخست این را واجب می‌‏شمارد زیرا می‌‏داند که اگر امر به معروف و نهى از منکر انجام بگیرد و در جامعه برقرار شود، همه واجبات، از آسان گرفته تا مشکل، همگى برقرار خواهد شد. و آن بدین سبب است که امر به معروف و نهى از منکر عبارت است از دعوت به اسلام؛ (یعنى جهاد اعتقادى خارجى) به اضافه بازگرداندن حقوق ستمدیدگان به ایشان؛ و مخالفت و مبارزه با ستمگران (داخلى)؛ و کوشش براى اینکه ثروت‌هاى عمومى و درآمد جنگى طبق قانون عادلانه اسلام توزیع شود، و صدقات (زکات و همه مالیات‌هاى الزامى یا داوطلبانه) از موارد صحیح و واجب آن جمع‏آورى و گرفته شود، و هم در موارد شرعى و صحیح آن به مصرف برسد.

ثُمَّ أَنْتُمْ أَیَّتُهَا، العِصابَةُ، عِصابَةٌ، بِاْلعِلْمِ مَشْهُورَةٌ وَ بِالْخَیْرِ مَذْکُورَةٌ وَ النَّصیحَةِ مَعْروُفَةٌ، وَ بِاللَّهِ فی أَنْفُسِ النّاسِ مَهابَةٌ، یَهابُکُمُ الشَّریفُ وَ یُکْرِمُکُم الضَّعیفُ، وَ یُؤثِرُکُمْ مَنْ لا فَضْلَ لَکُمْ عَلَیْهِ وَ لا یَدَ لَکُمْ عِنْدَهُ، تَشفَعونَ فِی الْحَوائِجِ إِذَا امْتُنِعَتْ مِنْ طُلّابِها، وَ تَمْشُونَ فی الطَّریقِ بِهَیْبَةِ الْمُلُوکِ وَ کرامَةِ الأکابِرِ.

علاوه بر آنچه گفتم، شما اى گروه، اى گروهى که به علم و عالم بودن شهرت دارید و از شما به نیکى یاد می‌شود و به خیرخواهى و اندرزگویى و راهنمایى در جامعه معروف شده‌‏اید و به خاطر خدا در دل مردم شکوه و مهابت پیدا کرده‏اید به طورى که مرد مقتدر از شما بیم دارد و ناتوان به تکریم شما بر می‌خیزد و آن کس که هیچ برترى بر او ندارید و نه قدرتى بر او دارید شما را بر خود برترى داده است و نعمتهاى خویش را از خود دریغ داشته به شما ارزانى می‌دارد، در موارد حوایج (یا سهمیه مردم از خزانه عمومى) وقتى به مردم پرداخت نمى‏شود وساطت می‌‏کنید، و در راه با شکوه و مهابت پادشاهان و بزرگوارى بزرگان قدم بر می‌دارید،

أَ لَیْسَ کُلُّ ذلِکَ إِنَّما نلتُمُوهُ بما یُرْجَى عِنْدَکُمْ مِنْ الْقِیامْ بِحَقِّ اللَّهِ، وَ إِنْ کُنْتُمْ عَنْ أَکْثَرِ حَقِّهِ تَقْصُرُونَ، فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّ الْأمَّةِ، فَامّا حَقَّ الضُّعَفاءِ فَضَیَّعْتُم.

آیا همه این احترامات و قدرتهاى‏ معنوى را از این جهت به دست نیاورده‏‌اید که به شما امید می‌‏رود که به اجراى قانون خدا کمر ببندید؟ گرچه در مورد بیشتر قوانین خدا کوتاه آمده‏‌اید؛ بیشتر حقوق الهى را که به عهده دارید فرو گذاشته‏‌اید. مثلًا حق ملت را خوار و فرو گذاشته‏‌اید؛ حق افراد ناتوان و بی‌‏قدرت را ضایع کرده‌‏اید؛

وَ اَّما حَقَّکُمْ بِزَعْمِکُمْ فَطَلَبْتُم. فلا مالًا بَذَلْتُموهُ؛ وَ لا نَفْسَاً خاطرَتُمْ بِها لِلَّذی خَلَقَها؛ وَ لا عَشیرَةً عادَیْتُمُوها فی ذاتِ اللَّهِ.

اما در همان حال به دنبال آنچه حق خویش می‌‏پندارید برخاسته‌‏اید. نه پولى خرج کرده‏‌اید؛ و نه جان را در راه آنکه آن را آفریده به خطر انداخته‏‌اید؛ و نه با قبیله و گروهى به خاطر خدا در افتاده‏‌اید. شما آرزو دارید و حق خود مى‏دانید که بهشتش و همنشینى پیامبرانش و ایمنى از عذابش را به شما ارزانى دارد؛

أنْتُمْ تَتَمنَّونَ عَلَى اللَّهِ جَنَّتَهُ وَ مُجاوَرَةَ رُسُلِهِ وَ اماناً مِنْ عَذابِهِ. لَقَدْ خَشِیتُ عَلَیْکُمْ، ایُّهَا الْمَتَمَنُّونَ عَلَى اللَّهِ، أنْ تَحِلَّ بِکُمْ نِقْمَةٌ مِنْ نَقَماتِهِ لأنَّکُمْ بَلَغْتُمْ مِنْ کَرامَةِ اللَّهِ مَنْزِلةً فُضِلْتُم بِها؛ وَ مَنْ یُعرفُ بِاللَّهِ لا تُکْرِمُونَ وَ انْتُمْ بِاللَّهِ فِی عِبادِهِ تُکْرَمُونَ.

 من، اى کسانى که چنین انتظاراتى از خدا دارید، از این بیمناکم که نکبت خشمش بر شما فرو افتد؛ زیرا در سایه عظمت و عزت خدا به منزلتى بلند رسیده‌‏اید، ولى خداشناسانى را که ناشر خداشناسى هستند احترام نمی‌کنید؛ حال آنکه شما به خاطر خدا در میان بندگانش مورد احترامید.

وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلا تَفْزَعُونَ، وَ أنْتُمْ لِبَعضِ ذِمَمِ آبائِکُمْ تَفْزَعُونَ؛ وَ ذِمةُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) مَحْقُورَة،

و نیز از آن جهت بر شما بیمناکم که به چشم خود می‌‏بینید تعهداتى که در برابر خدا شده گسسته و زیر پا نهاده شده است، اما نگران نمی‌‏شوید؛ در حالى که به خاطر پاره‌‏اى از تعهدات پدرانتان نگران و پریشان می‌‏شوید؛ اینک تعهداتى که در برابر پیامبر انجام گرفته مورد بی‌‏اعتنایى است؛

وَ الْعُمیُ وَ الْبُکْمُ وَ الزَّمنُ فی الْمَدائِنِ مُهْمَلةٌ، لا تَرْحَمُونَ؛ وَ لا فی مَنْزِلَتِکُم تَعْمَلُونَ وَ

لا مَنْ فیها تُعینُونَ؛ وَ بالادهانِ وَ الْمُصانَعةِ عِنْدَ الظَّلَمَةِ تَأمَنُونَ.

نابینایان، لال‌ها، و زمینگیران ناتوان، در همه شهرها بی‌‏سرپرست مانده‏‌اند، و بر آنها ترحم نمی‌شود. و نه مطابق شأن و منزلتتان کار می‌‏کنید؛ و نه به کسى که چنین کارى بکند و در ارتقاى شأن شما بکوشد اعتنا یا کمک می‌کنید. با چرب زبانى و چاپلوسى و سازش با ستمکاران، خود را در برابر قدرت ستمکاران حاکم ایمن می‌‏گردانید.

کُلُّ ذلِکَ مِمّا أَمَرکُمُ اللَّهُ بِهِ مِنَ النَّهْیِ وَ التَّناهِی، وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلوُنَ.

تمام اینها دستورهایى است که خدا به صورت نهى، یا همدیگر را نهى کردن و بازداشتن، داده و شما از آنها غفلت می‌ورزید.

وَ أَنْتُمْ أَعْظَمُ النّاسِ مُصیبَةً لِما غُلِبْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ مَنازِلِ الْعُلَماءِ. لَوْ کُنْتُمْ تَسْعَونَ. ذلِکَ بِأَنَّ مَجارِی الْاموُرِ وَ الأَحْکامِ عَلى أیْدِی الْعُلماءِ بِاللَّهِ الْأُمَناءِ عَلى حَلالِهِ وَ حَرامِهِ.

مصیبت شما از مصایب همه مردم سهمگین‌تر است؛ زیرا منزلت و مقام علمایى را از شما بازگرفته‌‏اند اگر می‌‏دانستید. چون در حقیقت، جریان ادارى کشور و صدور احکام قضایى و تصویب برنامه‌‏هاى کشور باید به دست دانشمندان روحانى، که امین حقوق الهى و داناى حلال و حرامند، سپرده شده باشد.

فَأَنْتُمُ الْمَسْلُوبُونَ تِلْکَ الْمَنْزِلَةَ، وَ ما سُلِبْتُمْ ذلِکَ، إلّا بِتَفَرُّقِکُمْ عَنِ الْحَقِّ وَ اخْتِلافِکُمْ فی السُّنَةِ بَعْدَ الْبَیِّنَةِ الْواضِحَة.

اما اینک مقامتان را از شما بازگرفته و ربوده‏‌اند. و اینکه چنین مقامى را از دست داده‌‏اید، هیچ علتى ندارد جز اینکه از دور محور حق (قانون اسلام و حکم خدا) پراکنده‌‏اید؛ و درباره سنت، پس از اینکه دلایل روشن بر حقیقت و کیفیت آن وجود دارد، اختلاف پیدا کرده‌‏اید.

وَ لَوْ صَبَرْتُمْ عَلَى الْأَذَى وَ تَحَمَّلْتُمُ الْمَؤونَةَ فی ذاتِ اللَّهِ، کانَتْ أُمُورُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ تَرِدُ وَ عَنْکُم تَصْدُرُ وَ إلَیْکُمْ تُرْجَعُ.

شما اگر مردانى بودید که بر شکنجه و ناراحتى شکیبا بودید و در راه خدا حاضر به تحمل ناگوارى می‌‏شدید، مقررات براى تصویب پیش ما آورده می‌شد؛ و به دست شما صادر می‌‏شد؛ و مرجع کارها بودید.

وَ لکِنَّکُمْ مَکَّنْتُمُ الظَّلمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِکُمْ وَ اسْتَسلَمْتُمْ أُمورَ اللَّهِ فی أیْدیهِمْ یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهاتِ وَ یَسیرُونَ فی الشَّهَواتِ، سَلَّطَهُمْ عَلى ذلِکَ فِرارُکُم مِنَ الْمَوْتِ وَ إعجابُکُمْ بِالْحَیاةِ الَّتی هِیَ مُفارِقَتُکُم.

اما شما به ستمکاران مجال دادید تا این مقام را از شما بستانند؛ و گذاشتید حکومتى که قانوناً مقید به شرع است به دست ایشان بیفتد، تا بر اساس پوسیده حدس و گمان به حکومت پردازند؛ و طریقه خودکامگى و اقناع شهوت را پیشه سازند. مایه تسلط آنان بر حکومت، فرار شما از کشته شدن بود، و دلبستگی‌‏تان به زندگى گریزان دنیا.

فَأَسْلَمْتُمُ الضُعَفاءَ فی أَیْدِیهِمْ، فَمِنْ بَیْنِ مُستَعْبِدٍ مَقْهُورٍ، وَ بَیْنِ مُسْتَضْعَفٍ عَلى مَعیشَتِه مَغْلُوبٍ. یَنقَلبُونَ فی الْمُلْکِ بِآرائِهِمْ وَ یَسْتَشْعِروُنَ الخِزْیَ بِأَهْوائِهِمْ، اقْتِداءً بِالأَشْرارِ وَ جُرْاةً عَلَى الجَبّارِ.

شما با این روحیه و رویه، توده ناتوان را به چنگال این ستمگران گرفتار آوردید تا یکى برده وار سرکوفته باشد؛ و دیگرى بیچاره وار سرگرم تأمین آب و نانش؛ و حکام خودسرانه به امیال خود عمل کنند؛ و با هوسبازى خویش ننگ و رسوایى به بار آورند؛ پیرو بدخویان گردند و در برابر خدا گستاخى ورزند.

فی کُلِّ بَلَدٍ مِنْهُمْ عَلَى مِنْبَرهِ خَطیبٌ یَصْقَعُ، فَالَارضُ شاغِرةٌ؛ وَ أَیْدیهِمْ فیها مَبْسُوطَةٌ، وَ النّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ لا یَدْفَعُونَ یَدَ لامِسٍ، فَمِنْ بَیْنِ جَبّارٍ عَنیدٍ، وَ ذی سَطْوَةٍ عَلَى الضَّعَفةِ شَدیدٍ، مُطاعٍ لا یَعْرِفُ الْمُبْدِئَ الْمُعیدَ.

در هر شهر سخنورى از ایشان بر منبر آمده و گماشته شده است. زمین برایشان فراخ و دستشان در آن گشاده است. مردم بنده ایشانند و قدرت دفاع از خود را ندارند. یک حاکم دیکتاتور و کینه ورز و بدخواه است؛ و حاکم دیگر بیچارگان را می‌کوبد و به آنها قلدرى و سختگیرى می‌‏کند؛ و آن دیگر فرمانروایى مسلط است که نه خدا را می‌‏شناسد و نه روز جزا را.

فَیا عَجَباً، وَ ما لی لا أَعْجَبُ، وَ الأرْضُ مِنْ غاشٍ غَشُومٍ وَ مُتَصدِّقٍ ظَلُوْمٍ وَ عاملٍ عَلَى الْمُؤمِنینَ بِهِمْ غَیْرِ رَحیمٍ.

شگفتا! و چرا نه شگفتى، که جامعه در تصرف مرد دغلباز ستمکارى است که مأمور مالیاتش ستم ورز است؛ و استاندارش نسبت به اهالى دیندار نامهربان و بی‌رحم است. خداست که در مورد آنچه در باره‏اش به کشمکش برخاسته‏‌ایم حکومت و داورى خواهد کرد؛

فَاللَّهُ الْحاکِمُ فیما فِیهِ تَنازَعْنا وَ الْقاضِی بِحُکْمِهِ فیما شَجَرَ بَیْنَنا.

و درباره آنچه بین ما رخ داده با رأى خویش حکم قاطع خواهد کرد.

اللَّهُمَّ، إِنَّکَ تَعْلَمْ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ ما کانَ مِنَّا تَنافُساً فِی سُلطانٍ وَ لَا الْتِماساً مِنْ فُضُولِ الحُطام.

خدایا، بی‌‏شک تو می‌دانى آنچه از ما سر زده رقابت در به دست آوردن قدرت سیاسى نبوده؛ و نه جستجوى ثروت و نعمتهاى ناچیز دنیا.

وَ لکِنْ لِنُرِىَ الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ؛ وَ نُظْهِرَ الْاصْلاحَ فی بِلادِکَ؛ وَ یَأمَنَ المَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ، وَ یَعْمَلُ بفَرائضِکَ و سُنَنِکَ وَ أَحکامِکَ.

بلکه براى این بوده که اصول و ارزشهاى درخشان دینت را بنماییم و ارائه دهیم؛ و در کشورت اصلاح پدید آوریم؛ و بندگان ستمزده‌‏ات را ایمن و برخوردار از حقوق مسلمشان گردانیم؛ و نیز تا به وظایفى که مقرر داشته‌‏اى و به سنن و قوانین و احکامت عمل شود.

فَإِنْ لَمْ تَنْصُرُونا وَ تَنْصِفوُنا قَوِىَ الظَّلَمَةُ عَلَیْکُمْ وَ عَمِلوا فی إطْفاءِ نُورِ نَبِیِّکُمْ. وَ حَسْبُنَا اللَّهُ، وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا، وَ إلَیْهِ أَنَبْنا، وَ إلَیْهِ الْمَصیرُ.

بنا بر این، شما (گروه علماى دین) اگر ما را در انجام این مقصود یارى نکنید و حق ما را از غاصبان نستانید؛ ستمگران بر شما چیره شوند و در خاموش کردن نور پیامبرتان بکوشند. خداى‏ یگانه ما را کفایت است؛ و بر او تکیه می‌‏کنیم؛ و به سوى او رو می‌‏آوریم. و سرنوشت به دست او و بازگشت به اوست.

وظیفه ما

می‌‏فرماید: «اعتبروا أیّها الناس بِما وعظ اللَّهُ به أولیاءه من سوء ثنائه على الأحبار» خطاب به دسته مخصوص، حاضرین مجلس، اهل شهر و بلد، اهل مملکت، و یا مردم دنیاى آن روز نیست؛ بلکه هر کس را در هر زمان که این ندا را بشنود شامل می‌‏شود. مثل: «یا أیها النّاس» که در قرآن آمده است. خداوند با اعتراض به «احبار» یعنى علماى یهود و استنکار رویه آنها، اولیاى خویش را موعظه فرموده، و به آنان پند داده است. منظور از «اولیا» کسانى هستند که توجه به خدا دارند، و در جامعه داراى مسئولیت می‌‏باشند؛ نه اینکه منظور ائمه، علیهم السلام، باشد. 

اذ یقول: «لَوْ لا یَنهاهُمُ الرَبّانِیّونَ وَ الْاحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الاثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ» خداوند در این آیه، «ربانیون» و «احبار» را مورد نکوهش قرار می‌‏دهد که چرا آنها، که علماى دینى یهود بوده‌‏اند، ستمکاران را از «قول اثم»، یعنى گفتار گناهکارانه که اعم از دروغپردازى و تهمت و تحریف حقایق و امثال آن باشد، و از «اکل سُحت»، یعنى حرامخوارى، نهى نکرده و بازنداشته‌‏اند. بدیهى است این نکوهش و تقبیح اختصاص به علماى یهود ندارد؛ و نه اختصاص به علماى نصارى دارد؛ بلکه علماى جامعه اسلامى، و به طور کلى علماى دینى را شامل مى‏شود. بنا بر این، علماى دینى جامعه اسلامى هم اگر در برابر رویه و سیاست ستمکاران ساکت بنشینند، مورد نکوهش و تقبیح خدا قرار مى‌‏گیرند. این امر فقط مربوط به سلف و نسل گذشته نیست؛ نسل‌هاى گذشته و آینده در این حکم یکسانند.

خطرناک ترین منکرات

حضرت امیر (ع)۲ این موضوع را با استناد به قرآن ذکر فرموده، که علماى جامعه اسلامى هم عبرت بگیرند و بیدار شوند؛ و از اداى وظیفه امر به معروف و نهى از منکر بازنایستد؛ و در برابر هیأت‌هاى حاکمه ستمگر و منحرف سکوت ننمایند. حضرت با استشهاد به آیه «لو لا ینهاهم الربانیون ...» دو نکته را گوشزد فرموده است:

1.        اینکه سهل انگارى علما در وظایف ضررش بیش از کوتاهى دیگران در انجام همان وظایف مشترک است. چنانکه هرگاه یک بازارى کار خلافى بکند، ضررش به خود او می‌‏رسد؛ لیکن اگر علما در وظیفه کوتاهى کردند، مثلًا در برابر ستمگران سکوت نمودند، ضررش متوجه اسلام مى‏شود. و اگر به وظیفه عمل کردند و آنجا که باید صحبت کنند سکوت نکردند، نفع آن براى اسلام است.

2.       با اینکه باید از همه امورى که مخالف شرع است نهى کرد، روى «قول اثم»، یعنى دروغپردازى و «اکل سحت»، یعنى حرامخورى تکیه کرده است تا بفهماند که این دو «منکر» از همه منکرات خطرناکتر است؛ و بایستى بیشتر مورد مخالفت و مبارزه قرار گیرد. چون گاهى گفتار و تبلیغات دستگاههاى ستمگر بیش از کردار و سیاستشان براى اسلام و مسلمین ضرر دارد؛ و غالباً حیثیت اسلام و مسلمین را به مخاطره مى‌‏اندازد.

خداوند نکوهش مى‏‌کند که چرا از گفتار نادرست و تبلیغات گناهکارانه ستمکاران جلوگیرى نکردند؟ چرا آن مردى را که ادعا کرد من «خلیفة اللَّه» هستم و آلت مشیت الهى هستم، و احکام خدا همین گونه است که من اجرا مى‌‏کنم، عدالت اسلامى همین است که من مى‌‏گویم و اجرا مى‌‏کنم (در صورتى که اصولًا عدالت سرش نمى‌‏شد) تکذیب نکردند؟ این گونه سخنان «قول اثم» است. این حرفهاى گناهکارانه را که ضرر زیادى براى جامعه دارد، چرا جلوگیرى نکردند؟ ظلمه را که حرفهاى نامربوط زدند، خیانتها مرتکب شدند، بدعتها در اسلام گذاشتند، ضربه به اسلام زدند، چرا نهى نکردند و از این گناهان بازنداشتند؟

وظیفه علما

اگر کسى احکام را آن طور که خدا راضى نیست تفسیر کرد، بدعتى در اسلام گذاشت به اسم اینکه عدل اسلامى چنین اقتضا مى‌‏کند، احکام خلاف اسلام اجرا کرد، بر علما واجب است که اظهار مخالفت کنند. هرگاه اظهار مخالفت نکنند، مورد لعن خدا قرار مى‌‏گیرند. و این از آیه شریفه پیداست، و نیز در حدیث است که «إذا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ، فَلِلعالِمِ أنْ یُظْهِرَ عِلْمَهُ؛ و إلّا فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ» چون بدعتها پدید آید، بر عالم واجب است که علم (دین) خویش را اظهار کند؛ و گر نه لعنت خدا بر او خواهد بود. خود اظهار مخالفت و بیان تعالیم و احکام خدا، که مخالف بدعت و ظلم و گناه مى‏باشد، مفید است؛ چون سبب مى‏‌شود عامه مردم به فساد اجتماعى و مظالم حکام خائن و فاسق یا بى‌‏دین پى‏‌برده، به مبارزه برخیزند؛ و از همکارى با ستمکاران خوددارى نمایند؛ و به عدم اطاعت در برابر قدرتهاى حاکمه فاسد و خائن دست بزنند. اظهار مخالفت علماى دینى در چنین مواردى‏ یک «نهى از منکر» از طرف رهبرى دینى جامعه است، که موجى از «نهى از منکر» و یک نهضت مخالفت و «نهى از منکر» را به دنبال مى‌‏آورد. نهضتى را به دنبال مى‏‌آورد که همه مردم دیندار و غیرتمند در آن شرکت دارند. نهضتى که اگر حکام ستمکار و منحرف به آن تسلیم نشوند و به صراط مستقیم رویه اسلامى تبعیت از احکام الهى باز نیایند و بخواهند با قدرت اسلحه آن را ساکت کنند، در حقیقت به تجاوز مسلحانه دست زده و «فئه باغیه» خواهند بود؛ و بر مسلمانان است که به جهاد مسلحانه با «فئه باغیه»، یعنى حکام تجاوزکار، بپردازند تا سیاست جامعه و رویه حکومت کنندگان مطابق با اصول و احکام اسلام باشد.

انظلام

شما که فعلًا قدرت ندارید جلو بدعتهاى حکام را بگیرید و این مفاسد را دفع کنید، اقلًا ساکت ننشینید. تو سر شما می‌‏زنند، داد و فریاد کنید؛ اعتراض کنید. انظلام نکنید. انظلام (تن به ظلم دادن) بدتر از ظلم است. اعتراض کنید؛ انکار کنید؛ تکذیب کنید؛ فریاد بزنید. باید در برابر دستگاه تبلیغات و انتشارات آنها دستگاهى هم این طرف به وجود بیاید تا هر چه به دروغ می‌‏گویند تکذیب کند. بگوید دروغ است؛ بگوید عدالت اسلامى این نیست که آنها ادعا می‌کنند. عدل اسلامى که براى خانواده‏ها و جامعه مسلمین قرار داده شده، همه برنامه‏‌اش مضبوط و مدون است که آنها دارند. این مطالب باید گفته شود تا مردم متوجه باشند؛ و نسل آینده سکوت این جماعت را حجت قرار ندهد، و نگوید لا بد اعمال و رویه ستمکاران مطابق شرع بوده است و دین مبین اسلام اقتضا مى‏کرده که ستمگران «اکل سحت»، یعنى حرامخوارى کنند و مال مردم را غارت کنند.

جریانات سیل آسای حرام خواری

از آنجا که دایره فکر عده‏ا‌ى از دایره همین مسجد تجاوز نمی‌‏کند و جولان و گسترش ندارد، وقتى گفته می‌‏شود «اکل سحت»، یعنى حرامخوارى فقط بقال سر کوچه به نظرشان می‌آید که، العیاذ باللَّه، کم فروشى مى‏‌کند! دیگر آن دایره بزرگ حرامخوارى و غارتگرى به‏ نظر نمى‌‏آید که یک سرمایه بزرگ را مى‏‌بلعند؛ بیت المال را اختلاس مى‏کنند؛ نفت ما را مى‌‏خورند؛ به نام نمایندگى کمپانیهاى خارجى کشور ما را بازار فروش کالاهاى گران و غیر ضرورى بیگانه مى‏‌کنند، و از این راه پول مردم را به جیب خود و سرمایه داران بیگانه مى‌‏ریزند. نفت ما را چند دولت بیگانه پس از استخراج براى خود مى‌‏برند؛ و مقدار ناچیزى هم که به هیأت حاکمه همدست خودشان مى‏‌دهند، از طرق دیگر به جیب خودشان بر مى‏گردد. و اندکى که به صندوق دولت مى‏ریزد، خدا مى‏داند صرف کجا مى‏شود. این یک «اکل سحت» و حرامخوارى در مقیاس وسیع و در مقیاس بین المللى است. «منکر» وحشتناک و خطرناکترین منکرات همین است. شما اوضاع جامعه و کارهاى دولت و دستگاهها را دقیقاً مطالعه کنید تا معلوم شود، چه «اکل سحت» هاى وحشتناکى صورت مى‏‌گیرد. اگر زلزله‏اى در گوشه کشور رخ دهد، یک راه درآمد و حرامخوارى به روى سودجویان حاکم بازمى‏گردد تا به نام زلزله‏‌زدگان جیب خودشان را پر کنند. در قراردادهایى که حکام ستمکار و ضد ملى با دولتها یا شرکتهاى خارجى مى‏بندند، میلیونها از پول ملت را به جیب مى‌‏زنند؛ و میلیون‌ها از پول ملت را عاید خارجیان و اربابان خود مى‌‏کنند. اینها جریانات سیل‏‌آسایى از حرامخورى است که پیش چشم ما صورت مى‌‏گیرد؛ و هنوز ادامه دارد؛ چه در تجارت خارجى، و چه در به اصطلاح قراردادهایى که براى استخراج معادن یا بهره‏‌بردارى از جنگل‌ها و سایر منابع طبیعى بسته مى‌‏شود؛ یا براى کارهاى‏ ساختمانى و راهسازى؛ یا خرید اسلحه از استعمارگران غربى و استعمارگران کمونیست.

ما باید جلو این غارتگری‌ها و حرامخوری‌ها را بگیریم. همه مردم موظف به این کار هستند؛ ولى علماى دینى وظیفه‌‏شان سنگینتر و مهمتر است. ما باید پیش از سایر افراد مسلمان به این جهاد مقدس و این وظیفه خطیر اقدام کنیم. ما به خاطر مقام و موقعیتى که داریم بایستى پیشقدم باشیم.

قدرت برای اجرای عدالت

 اگر امروز قدرت نداریم که جلو این کارها را بگیریم و حرامخواران و خائنین به ملت و دزدان مقتدر و حاکم را به کیفر برسانیم، باید کوشش کنیم این قدرت را به دست بیاوریم. و در عین حال، به عنوان حد اقل انجام وظیفه، از اظهار حقایق و افشاى حرامخوری‌ها و دروغپردازی‌ها کوتاهى نکنیم. وقتى قدرت به دست آوردیم، نه تنها سیاست و اقتصاد و اداره کشور را درست مى‏‌کنیم؛ بلکه حرامخورها و دروغپردازها را شلاق مى‏زنیم و به کیفر مى‌‏رسانیم.

سکوت منفعت طلبانه و ذلیلانه

مسجد اقصى را آتش زدند. ما فریاد مى‏کنیم که بگذارید مسجد اقصى به همین حال نیمسوخته باقى باشد؛ این جرم را از بین نبرید ؛ ولى رژیم شاه حساب باز مى‏کند و صندوق مى‏گذارد، و به اسم بناى مسجد اقصى از مردم پول مى‏گیرند تا بتوانند از این راه استفاده نمایند و جیب خود را پر کنند؛ و ضمناً آثار جرم اسرائیل را از بین ببرند! اینها مصیبتهایى است که گریبانگیر امت اسلام شده، و کار را به اینجا رسانده است.

آیا علماى اسلام نباید این مطالب را بگویند؟ «لَو لا یَنْهَاهم الرّبانیونَ والأحبارُ عن أَکْلِهِمُ السُحْتَ.» چرا فریاد نمى‌‏زنند؟ چرا از این غارتگری‌ها هیچ سخنى نمى‌‏گویند؟

بعد به آیه «لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إسْرائیلَ» استناد شده که ذکر آن از فرصت بحث ما خارج است.

سپس مى‌‏فرماید: «وَ إنما عاب اللَّه ذلک علیهم لأنهم کانوا یرون من الظلمة الذین بین أظهرهم المنکر و الفساد فلا ینهونهم عن ذلک رغبة فیما کانوا ینالون منهم و رهبة مما یحذرون» اینکه خدا از «ربانیون» استنکار کرده، روى این اصل است که آنان با اینکه مى‌‏دیدند ظلمه چه کارها مى‌‏کنند و چه جنایت‌ها مرتکب مى‏‌گردند، ساکت بودند و آن‌ها را نهى نمی‌‏کردند.

و سکوتشان به حسب این روایت روى دو علت بوده است: 1. سودجویى‏ 2. زبونى. یا افراد طمعکارى بودند، و از ظلمه استفاده مادى می‌‏کردند و به اصطلاح حق السکوت مى‏‌گرفتند. و یا بزدل و ترسو بودند و از آن‌ها مى‏‌ترسیدند.

به روایات امر به معروف و نهى از منکر مراجعه فرمایید؛ در آن روایات عمل بعضى را که براى فرار از امر به معروف و نهى از منکر مرتباً عذرتراشى مى‌‏کنند، تقبیح مى‌‏کند و آن سکوت را عیب مى‌‏شمرد. وَ اللَّه یَقُولُ: «فلا تَخْشَوُا الناسَ وَ اخْشَوْنِ» و خدا مى‌‏فرماید که از آن‌ها نترسید. چه ترسى دارید؟ جز این نیست که شما را زندانى مى‌‏کنند؛ بیرون مى‏‌کنند؛ مى‌‏کشند. اولیاى ما براى اسلام جان دادند؛ شما هم باید براى این امور آماده باشید و قال: «و الْمُؤمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُروُنَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَونَ عَنِ الْمُنْکَرِ» و در ذیل آیه مى‌‏فرماید: «وَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ و یؤْتُونَ الزَّکاة وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسوُلَهُ و...»

«فَبَدأ اللَّهُ بِالأمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىِ عَنِ الْمُنْکَرِ فَریضَةً مِنْهُ لِعِلْمِهِ بِأَنَّها إِذا ادّیَتْ وَ اقیمَت اسْتَقامَتِ الْفَرائِضُ کُلّها هَیّنها وَ صَعْبُها وَ ذلِکَ أنّ الْأمرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ دُعاءٌ الى الْاسْلامِ مَعَ رَدّ الْمَظالِمِ وَ مُخالَفَةِ الظّالِمِ وَ قسمَةِ الْفَیْ‏ء وَ الْغَنائِمِ وَ أَخْذِ الصَّدَقاتِ مِنْ مَواضِعِها وَ وَضْعِها فی حَقِّها»

اگر امر به معروف و نهى از منکر به خوبى اجرا شود، دیگر فرایض قهراً برپا خواهد شد. اگر امر به معروف و نهى از منکر اجرا شود، ظلمه و عمالشان نمى‏توانند اموال مردم را بگیرند، و به میل خود صرف کنند؛ و مالیاتهاى مردم را تلف نمایند. آمر به معروف و ناهى از منکر دعوت به اسلام و رد مظالم و مخالفت با ظالم مى‏کند.

عدالت خواهی واقعی

عمده وجوب امر به معروف و نهى از منکر براى این امور است. ما امر به معروف و نهى از منکر را در دایره کوچکى قرار داده، و به مواردى که ضررش براى خود افرادى است که مرتکب مى‌‏شوند، یا ترک مى‌‏کنند، محصور ساخته‌‏ایم در اذهان ما فرو رفته که «منکرات» فقط همینهایى هستند که هر روز مى‌‏بینیم یا مى‌‏شنویم. مثلًا اگر در اتوبوس نشسته‌‏ایم، موسیقى گرفتند، یا فلان قهوهخانه کار خلافى را مرتکب شد، یا در وسط بازار کسى روزه خورد، منکرات مى‌‏باشند، و باید از آن نهى کرد ولى به آن منکرات بزرگ توجه نداریم. آن مردمى را که دارند حیثیت اسلام را از بین مى‌‏برند، حقوق ضعفا را پایمال مى‏‌کنند و ... باید نهى از منکر کرد. اگر یک اعتراض دسته جمعى به ظلمه که خلافى مرتکب مى‏شوند، یا جنایتى مى‏کنند، بشود، اگر چند هزار تلگراف از همه بلاد اسلامى به آن‌ها بشود که این کار خلاف را انجام ندهید، یقیناً دست بر مى‌‏دارند. وقتى که بر خلاف حیثیت اسلام و مصالح مردم کارى انجام دادند، نطقى ایراد کردند، اگر از سراسر کشور، از تمام قرا و قصبات، از آنان استنکار شود، زود عقب‏نشینى مى‏‌کنند.

خیال می‌‏کنید می‌‏توانند عقب‏نشینى نکنند؟ هرگز نمى‌‏توانند. من آن‌ها را مى‌‏شناسم. من مى‌‏دانم که چکاره‏اند! خیلى هم ترسو هستند! خیلى زود عقب‏نشینى می‌‏کنند. لیکن وقتى که دیدند ما از آن‌ها بی‌عرضهتریم، جولان می‌‏دهند.

در قضیه‏‌اى که علما با هم اتحاد داشتند، و اجتماع کردند و از شهرستان‌ها هم‏ از آنان پشتیبانى شد و هیأت‌ها آمدند، خطابه‌‏ها ایراد کردند، دستگاه عقب‏نشینى کرد، و آن لایحه را نسخ نمود. بعد که بتدریج ما را سرد و سست کردند و از هم جدا ساختند و براى هر یک «تکلیف شرعى» معین کردند، در نتیجه این اختلاف کلمه و تشتت اقوالْ، جرى شدند؛ و اکنون هر کارى که مى‏خواهند با مسلمین و مملکت اسلامى مى‌‏کنند.

«دعاء الى الاسلام مع رد المظالم و مخالفة الظالم» امر به معروف و نهى از منکر براى این امور مهم است. آن عطار بیچاره اگر کار خلافى کرد، ضررى به اسلام نمى‌‏زند؛ به خودش ضرر مى‌‏زند. آنهایى را که به اسلام ضرر مى‌‏زنند باید بیشتر امر به معروف و نهى از منکر کرد. آنهایى را که به عناوین مختلف هستى مردم را غارت مى‏کنند باید نهى کرد.

این مطالب بعضى مواقع در خود روزنامه‏ها دیده مى‏‌شود- منتها گاهى به صورت شوخى است، و گاهى به صورت جدى- که بسیارى از چیزهایى که به اسم سیل‏زدگان یا زلزله‏زدگان جمع‌‏آورى کردند، خودشان خوردند! یکى از علماى ملایر مى‌‏گفت که ما براى مردگان حادثه‌‏اى یک کامیون کفن بردیم، مأمورین نمى‌‏گذاشتند به آن‌ها برسانیم و مى‌‏خواستند بخورند!! امر به معروف و نهى از منکر براى اینان لازمتر است.

آیا ما مخاطب حضرت نیستیم؟

اکنون من از شما استفسار مى‏کنم: آیا مطالبى که حضرت امیر (ع) در این حدیث فرمودند، براى اصحابى است که در اطراف خودشان بودند و بیانات حضرت را مى‌‏شنیدند؟ آیا «اعتبروا ایها الناس» خطاب به ما نیست؟ ما از «ناس» و جزء مردم نیستیم؟ آیا نباید از این خطاب عبرت بگیریم؟

همان طور که در اول بحث عرض کردم، این مطالب براى دسته و جمعیت خاصى نیست؛ بلکه از طرف آن حضرت براى هر امیر، هر وزیر، هر حاکم، و هر فقیه، براى همه دنیا، همه بشر و همه افرادى که زنده هستند، بخشنامه شده است. بخشنامه‌‏هاى آن حضرت همدوش قرآن است، و همانند قرآن تا روز قیامت واجب الاتباع مى‏‌باشد.

آیه‌‏اى هم که به آن استدلال شده «لو لا یَنْهاهُمُ الْرَبّانیّونَ» هر چند به «ربانیون و احبار» خطاب کرده، لیکن روى خطاب به عموم است. از آنجا که ربانیون و احبار از جهت طمع یا ترس در برابر ظلم ظلمه سکوت کردند، در صورتى که با دادها، فریادها و با گفتارهایشان مى‌‏توانستند کارى انجام دهند و جلو ظلم را بگیرند، مورد استنکار خداوند واقع شدند؛ علماى اسلام هم اگر در برابر ستمگران قیام نکنند و سکوت نمایند، مورد استنکار قرار خواهند گرفت.

ای علمای اسلام

«ثم أیتها العصابة» بعد از خطاب به مردم، گروه علماى اسلام را مورد خطاب قرار داده است: «عصابة بالعلم مشهورة و بالخیر مذکورة و بالنصیحة معروفة و باللَّه فی أنفس الناس مهابة یهابکم الشریف و یکرمکم الضعیف و یؤثرکم من لا فضل لکم علیه و لا ید لکم عنده، تشفعون فى الحوائج إذا امتنعت من طلابها و تمشون فی الطریق بهیبة الملوک و کرامة الأکابر، أ لیس کل ذلک إنما نلتموه بما یرجى عندکم من القیام بحق اللَّه»

شما در جامعه هیبت و شوکت دارید؛ ملت اسلام به شما احترام مى‏‌گذارند و براى شما کرامت قائلند؛ این مهابت و عزتى که در جامعه دارید براى این است که از شما انتظار مى‌‏رود که در برابر ظلمه به حق قیام کنید؛ حق ستمدیدگان را از ظالم بگیرید. به شما امیدوارند که قیام نمایید و از تعدى ظلمه جلوگیرى کنید.

«و إن کنتم عن أکثر حقه تقصرون، فاستخففتم بحق الأمة، فأما حق الضعفاء فضیعتم و أما حقکم بزعمکم فطلبتم فلا مالًا بذلتموه و لا نفساً خاطرتم بها للذی خلقها و لا عشیرة عادیتموها فی ذات اللَّه. أنتم تتمنون على اللَّه جنته و مجاورة رسله و أماناً من عذابه. لقد خشیت علیکم أیها المتمنون على اللَّه أن تحل بکم نقمة من نقماته لأنکم بلغتم من کرامة اللَّه منزلة فضلتم بها و من یعرف باللَّه لا تکرمون، و أنتم باللَّه فی عباده تکرمون.»

شما مقام و منزلت پیدا کردید؛ لیکن وقتى که به مقام رسیدید، حق آن را ادا نکردید.

«و قد ترون عهود اللَّه منقوصة فلا تفزعون و أنتم لبعض ذمم آبائکم تفزعون و ذمة رسول اللَّه محقورة (محفورة)»

اگر براى پدران شما پیشامدى کند، یا خداى نخواسته کسى نسبت به پدر شما بى‌‏احترامى کند، ناراحت مى‌‏شوید؛ داد مى‌‏زنید؛ در حالى که جلو چشمان شما عهدهاى الهى را مى‌‏شکنند، اسلام را هتک مى‌‏کنند، صدایتان در نمى‌‏آید؛ حتى قلباً ناراحت نمى‌‏شوید. اصولًا اگر ناراحتى در کار بود، صدایى بلند مى‏شد.

«و العمی و البکم و الزمن فی المدائن مهملة لا ترحمون» کوران، لالها، و زمینگیران ناتوان از بین مى‌‏روند، و کسى به فکر آن‌ها نیست. کسى در فکر ملت بیچاره پابرهنه نیست.

اسلام حل مشکل فقر را در رأس برنامه خود قرار داده

خیال مى‌‏کنید این هیاهویى را که در رادیو راه مى‌‏اندازند راست است؟ شما خودتان بروید از نزدیک ببینید که مردم با چه وضعى زندگى مى‌‏کنند! در هر صدتا، دویست تا ده یک درمانگاه وجود ندارد! براى بیچاره‌‏ها و گرسنه‌‏ها فکرى نشده است. مهلت هم نمى‏دهند که اسلام آن فکرى را که براى فقرا کرده عملى کند. اسلام مشکله فقر را حل کرده، و در رأس برنامه خود قرار داده است: «إِنَّما الْصَدَقاتُ لِلْفُقَراء» اسلام توجه داشته که باید اول کار فقرا را اصلاح کرد؛ کار بیچاره‌‏ها را اصلاح نمود. لیکن نمى‏‌گذارند که عملى شود.

ملت بیچاره در حال فقر و گرسنگى به سر مى‏برند، و هیأت حاکمه ایران هر روز آن همه مالیات را از مردم گرفته صرف ولخرجیهاى خود مى‌‏کند طیاره فانتوم مى‌‏خرد تا نظامیان اسرائیل و عمال آن در کشور ما تعلیمات نظامى ببینند! اسرائیل که اکنون با مسلمان‌ها در حال جنگ است- و کسانى که او را تأیید کنند، آنان نیز با مسلمانها در حال جنگ مى‌‏باشند- به طورى پر و بالش در مملکت ما باز شده و به طورى مورد تأیید دستگاه حاکمه قرار گرفته که نظامیان او براى دیدن تعلیمات به کشور ما مى‌‏آیند! مملکت ما پایگاه آنها شده! بازار ما هم دست آنهاست. و اگر به همین وضع باشد و مسلمانها به همین سستى بمانند، بازار مسلمین را ساقط خواهند کرد.

علماء باللَّه

«وَ لا فى منزلتکم تعلمون و لا من عمل فیها (تُعینُونَ)» شما از مقام خود استفاده نکرده و کارى انجام نمى‌‏دهید. و آن کسى را هم که به وظیفه عمل مى‌‏کند کمک نمى‌‏نمایید.

«وَ بالادهان و الْمُصانعة عنْدَ الظلمه تَأمَنون. کل ذلک مما أمرکم اللَّه به من النهی و التناهی و أنتم عنه غافلون»

همت و دلخوشى شما به این است که ظالم پشتیبان شما باشد؛ براى شما احترام قائل شود؛ مثلًا «أیها الشیخ الکبیر» بگوید! دیگر کارى ندارید که به سر ملت چه مى‏‌آید و دولت چه مى‌‏کند.

«و انتم اعظم الناس مصیبة لما غلبتم علیه من منازل العلماء لو کنتم تسعون. ذلک بأن مجارى الامور و الاحکام على أیدى العلماء باللَّه الامناء على حرامه و حلاله. فأنتم المسلوبون تلک المنزلة»

امام (ع) مى‌‏توانست بگوید حق مرا ربودند، شما قیام نکردید؛ یا حق ائمه را مى‌‏بردند، شما ساکت نشستید؛ ولى «علماء باللَّه» فرمود که عبارت از «ربانیون» و پیشوایان است؛ نه اینکه مراد اهل فلسفه و عرفان باشد. «عالم باللَّه» عبارت از کسى است که عالم به احکام خداست و احکام الهى را مى‏داند. و به او «روحانى» و ربانى گفته مى‏شود. البته در صورتى که روحانیت و توجه به خداى تعالى در او غالب باشد.

«فأنتم المسلوبون تلک المنزلة. و ما سلبتم ذلک إلا بتفرقکم عن الحق و اختلافکم فی السنة بعد البینة الواضحة. و لو صبرتم على الأذى و تحملتم المئونة فی ذات اللَّه کانت أمور اللَّه علیکم ترد و عنکم تصدر و إلیکم ترجع»

اگر شما مردم درستکارى بودید و قیام به امر می‌کردید، می‌‏دیدید که ورود و صدور امور به شما ارتباط پیدا می‌‏کند؛ از شما صادر می‌‏شود، و به سوى شما بازمی‌‏گردد. اگر آن حکومتى که اسلام مى‏خواست پدید می‌‏آمد، حکومتهاى فعلى دنیا نمی‌‏توانستند در برابر آن بایستند؛ تسلیم مى‌‏شدند. لیکن متأسفانه کوتاهى شده است که چنین حکومتى برپا شود. و نه مخالفین صدر اسلام گذاشتند که تشکیل شود، و حکومت به دست آن کس که خدا و رسول از او راضى بودند قرار گیرد تا کار به اینجا نکشد.

«و لکنّکم مکّنتم الظلمة من منزلتکم» وقتى شما به وظیفه قیام نکردید و امر حکومت را واگذاشتید، براى ظلمه امکانات فراهم آمد که این مقام را اشغال نمایند.

«و استسلمتم أمور اللَّه فی أیدیهم، یعلمون بالشبهات و یسیرون فی الشهوات، سلطهم على ذلک فرارکم من الموت و إعجابکم بالحیاة التی هی مفارقتکم، فأسلمتم الضعفاء فی أیدیهم فمن بین مستبد مقهور و بین مستضعف على معیشة مغلوب»

تمامى این مطالب بر زمان ما منطبق است. تطبیق آن بر عصر ما بیش از آن موقعى است که حضرت فرموده‏‌اند:

«یتقلبون فی الملک بآرائهم و یستشعرون الخزی بأهوائهم اقتداء بالأشرار و جرأة على الجبار. فی کل بلد منهم على منبره خطیب یصقع.»

آن موقع خطیب روى منبر از ظلمه تعریف مى‏کرد، و اکنون رادیوها هر روز داد مى‏زنند و بر خلاف اسلام به نفع آنها تبلیغ می‌‏نمایند؛ و احکام اسلام را بر خلاف آنچه هست وانمود می‌‏کنند. «فلأرض لهم شاغرَة» اکنون سرزمینها براى ظلمه آماده و بلامانع می‌‏باشد، و کسى نیست در برابرشان قیام کند.

«و أیدیهم فیها مبسوطة و الناس لهم خول لا یدفعون ید لامس، فمن بین جبار عنید و ذی سطوة على الضعفة شدید مطاع لا یعرف المبدئ المعید. فیا عجباً و ما لی لا أعجب و الأرض من غاش غشوم و متصدق ظلوم و عامل على المؤمنین بهم غیر رحیم. فاللَّه الحاکم فیما فیه تنازعاً و القاضى بحکمه فیما شجر بیننا. اللهم إنک تعلم أنه لم یکن ما کان منا تنافساً فی سلطان و لا التماساً من فضول الحطام و لکن لنری المعالم من دینک و نظهر الإصلاح فی بلادک و یأمن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و أحکامک. فإن لم تنصرونا و تنصفونا قوی الظلمة علیکم و عملوا فى إطفاء نور نبیکم و حسبنا اللَّه و علیه توکلنا و إلیه أنبنا و إلیه المصیر.»

به طورى که ملاحظه می‌‏فرمایید، اول تا آخر روایت مربوط به علماست. هیچ خصوصیتى هم نیست که مراد از «علماء باللَّه» ائمه، علیهم السلام، باشد. علماى اسلام «علماء باللَّه» هستند، و ربانى هستند. «ربانى» به کسى گفته می‌‏شود که به خدا اعتقاد دارد، احکام خدا را حفظ می‌‏کند، و عالم به احکام خداست، و نیز بر حلال و حرام خدا امین می‌‏باشد.

نظر به یک امت بزرگ است

اینکه مى‌‏فرماید مجارى امور در دست علماست، براى دو سال و ده سال نیست؛ فقط نظر به اهالى مدینه نیست؛ از خود روایت و خطبه معلوم می‌‏شود که حضرت امیر (ع) نظر وسیعى دارد: نظر به یک امت بزرگ است که باید به حق قیام کنند.

اگر علما که در حلال و حرام الهى امین مى‌‏باشند و آن دو خاصیت «علم» و «عدالت» را که قبلًا عرض کردم دارا بودند، حکم الهى را اجرا مى‏کردند، حدود را جارى مى‏ساختند، و احکام و امور اسلام به دست آنان جریان مى‌‏یافت، دیگر ملت بیچاره و گرسنه نمى‏ماند؛ احکام اسلام تعطیل نمى‏‌گردید.


ارجاعات:

[1] ولایت فقیه(حکومت اسلامى)، ص: 106

[2] قسمت ابتدای این خطبه روایتی است که از حضرت امیر(علیه السلام) نیز نقل شده است.

...................................................................................

مطالب مرتبط:

جزوه به استقبال مسئولیت، شرح «خطبه منا» استاد "حسن رحیم‌پور ازغدی" همراه با گفتاری از "حجت‌السلام و المسلمین روح" در باب "مسئولیت پذیری"

 

خطبه منی امام حسین(علیه السلام) و ترجمه

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

چند شب قبل جمعی 4 نفره به منزل یکی از شخصیت‌های نسبتا مطرح فکری که مدتی است در فضای غرب شناسی کار می‌کند و صاحب اندیشه‌های خاصی است رفتیم. یکی از صحبت‌هایی که توسط استاد مذکور مطرح گردید در این باب بود که:

«سید جمال الدین اسد آبادی از اول یک حرف اشتباه زد و بعدی‌ها دنبال او را گرفتند، او گفت: «به غرب رفتم هرچه دیدم اسلام بود و اما همه نامسلمان بودند به کشورهای اسلامی آمدم همه مسلمان بودند ولی اثری از اسلام نبود.»

چه کسی گفته است غرب اگر در تکنولوژی از ما جلوتر است اگر در علم و ثروت از ما جلوتر است، یعنی ما عقب افتاده‌ایم؟ ما اگر در نظام اندیشه غربی نگاه کنیم که همه چیز پول، رفاه و ثروت است، بله عقب افتاده‌ایم ولی در اندیشه اسلامی چنین نیست!

اصلا چه کسی گفته است بشر امروز رفاه و آسایش بیشتری نسبت به بشر دیروز دارد و...

خر، اصلا من اگر خر سوار شوم چه کسی گفته است، من از آن کسی که ماشین آخرین سیستم سوار می‌َشود عقب‌تر هستم و او از من کامل‌تر است؟

خدا ثروت و تکنولوژی را به غرب داده است چون راه خدا را فراموش کردند. خدا در قرآن چه می‌گوید: فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ ( 44 سوره مبارکه انعام.)  چون آنچه را که به آن پند داده شدند، از یاد بردند. درهاى همه چیز را بر آنان گشودیم. تا وقتى که به آنچه داده شدند، شاد گشتند، ناگهان آنان را فرو گرفتیم، پس یکباره نومید شدند. »

این صحبت‌ها مقدمه بود که ما باید غرب را خوب بشناسیم اما احساس می‌کردم بحث‌ها کمی خلط شده و استفاده ایشان از آیه اشتباه است و به همین خاطر پرسیدم؟

آیا شما این حرف را در مورد مطلق علم و رفاه می‌زنید؟ آیا منظورتان جهت‌گیری اشتباه غرب در استفاده از علم و رفاه است؟ ما که در اصل حُسنِ علم و رفاه از این جهت که تعب و سختی را از بندگان خدا برمی‌دارد بحثی نداریم؟

ایشان جواب داد:‌

« خیر! چه کسی گفته که اصل برداشته شدن تعب و سختی از بندگان خدا حُسن دارد؟ پس اینکه در روایت می‌گوید: أَفْضَلُ‏ الْأَعْمَالِ‏ أَحْمَزُهَا [ باارزش‌ترین اعمال سخت‌ترین آنهاست] به چه معنی است؟ »

چون قبلا استفاده از این روایت را در برخی متون فقهی دیده بودم در سند آن اشکال نکردم والبته قبلا به این روایت هم فکر کرده بودم. پس جواب دادم:

این روایت در مقام تزاحم است؟ ایشان گفتند یعنی چه؟ توضیح دادم: یعنی وقتی دو عمل هر دو، مورد امر شارع قرار گرفته است و شما باید یکی را انجام دهی و نمی‌توانی هردو را هم انجام دهی اگر رفتی آنکه سخت‌تر است را انجام دادی این با فضیلت‌تر است. البته گاهی خود آن سختی موضوعیت دارد که ربطی به این قاعده کلی ندارد مثلا پیاده رفتن به سفر زیارت که نوعی خضوع در آن وجود دارد و این خضوع و خشوع خودش موضوعیت دارد.

·       در آیات و روایات با ظهور اولیه معنای یک روایت نمی‌توان به آن تمسک کرد مثلا در فهم روایت مذکور باید به این مطلب دقت داشت که روایات زیادی (متواتر معنوی) نیز وجود دارد که برداشن تعب و سختی از مؤمنین و خانواده و حتی حیوانات را تحسین کرده است و برای آن ثواب زیادی شمرده است پس شما نمی‌توانی این روایت را در نظام سازی اجتماعی هم بکار ببری.

§       همینجا لازم به تذکر است که شما وقتی می‌خواهید از یک آیه یا روایت استفاده کنید باید نگاه کنید که این آیه یا روایت ناظر به فرد است یا اجتماع چه بسا برخی مطالب اجرای آن برای فرد حُسن داشته باشد اما برای جامعه خیر. مثلاً این چنین بحثی را با یکی از دوستان در مورد طراحی یک صندوق خانگی داشتم که او مثلا به مطالبی تمسک می‌کرد که وقتی پولی در راه خدا می‌دهی انتظار بازگشت نداشته باش و... ولی بنده می‌گفتم این مطالب برای نظام فردی است، وقتی بحث شما ساختار اجتماعی شد نمی‌توانی همانطور که در نظام فردی حکم می‌کردی حکم کنی و...

·       در دوران دبستان یا راهنمایی مثالی ساده را به ما آموزش دادند به نام قضیه حمار و آن اینکه یک الاق هم اگر بین دو راه که او را به مقصد می‌رساند، مردد باشد، راه آسان‌تر و ساده‌تر را انتخاب می‌کند. این مثال را زدم تا متوجه شویم این یک قضیه بدیهی است که اگر کسی بی‌علت بدون هیچ توجیهی بر خود سختی بار کند، این را هیچ عاقلی نمی‌پسندد و به تعبیر علم اصول خداوند که خود رئیس عقلا است حکمی خلاف حکم بدیهی عقل صادر نمی‌کند.

پس روایت مذکور را اگر بخواهیم با این حکم بدیهی عقل جمع کنیم، می‌گوئیم این روایت همانطور که در بحثی مثل پیاده رفتن به سمت حج و امثال آن مطرح شده است، منحصر به عبادات است که دست یافتن به حکمت‌های آن برای ما کوتاه است و آن هم نه هر سختی در عبادات، سختی‌هایی که خود شارع مهر تأیید بر آنها زده باشد، مثلاً پیاده رفتن که به دلایل متعدد می‌توان حکمت‌هایی برای حُسن آن ذکر کرد و این مطلب برای بسیاری از ماها که به پیاده روی سفر اربعین رفته‌ایم اثبات شده است.

·       اما آخرین و مهم‌ترین مطلب اینکه چه کسی گفته است که مؤمنین قرار نیست به آبادی دنیا برسند؟ یکی از علل اشتباهاتی از این دست، عدم تفکیک آیات و روایت نسبت به قواعد فردی و اجتماعی است.

§       به طور مثال قرآن آنگاه که می‌خواهد در مورد فرد سخن بگوید، می‌گوید: «مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فی‏ حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصیبٍ (20 الشوری)»

هرکس ثرمایه و ذخیره آخرت را بخواهد به او می دهیم و زیادتر هم می‌دهیم، هرکس هم ثرمایه و ذخیره دنیا را بخواهد آن را هم به او می‌دهیم اما دیگر در آخرت نصیبی ندارد. اما دنیای آن کسی که آخرت را خواست چه؟ مسکوت می‌گذارد چون در نظام فردی معلوم نیست دنیای تو آباد شود یا نه و این خودش لازمه امتحان الهی است اما از آخرت خیالت راحت.

§       اما همین قرآن وقتی به جامعه مؤمنین می‌رسد می‌گوید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (96 الاعراف)»

یعنی چه؟ اگر مؤمنین ایمان بیاورند و تقوا داشته باشند ما درهای برکات آسمان و زمین را بر آنها باز می‌کنیم اما چه کنیم که تکذیب کردند و به همین تکذیب کردنشان وآنچه خودشان خواستند واگذاشتیمشان.

اصلا هدف اسلام از برپایی حکومت، عدالت و برداشتن تعب و سختی از مؤمنین و انسان‌ها و ایجاد آسایش و رفاه برای آنها است. و البته خود این رفاه و آسایش هم غایت نهایی نیست.

هدف غایی از همه این کارهای چیست؟ امام خمینی; در رابطه  با این مطلب می‌گویند:‌

رژیم اسلامى مثل رژیم‌هاى، مکتب‌هاى مادى نیست، مکتب‌هاى مادى تمام همتشان این است که مرتع درست بشود! تمام همت این است که منزل داشته باشند؛ رفاه داشته باشند- آنهایى که راست مى‏گویند- اسلام مقصدش بالاتر از اینهاست. مکتب اسلام یک مکتب مادى نیست؛ یک مکتب مادى- معنوى است. مادیت را در پناه معنویت، اسلام قبول دارد. معنویات، اخلاق، تهذیب نفس. اسلام براى تهذیب انسان آمده است؛ براى انسان‏سازى آمده است. همه مکتب‌هاى توحیدى براى انسان‏سازى آمده‏اند. ما مکلفیم انسان بسازیم‏. (صحیفه امام،  ج‏7، ص: 531)

تمام مسائلى که هست ما می‌‏خواهیم دست ظالم‌ها را کوتاه کنیم، ان شاء اللَّه و می‌‏خواهیم که قدرت‌ها را سرکوب کنیم و پایشان را از این بلاد مسلمین کوتاه کنیم، ان شاء اللَّه. همه اینها مقدّمه این است که یک آرامشى در این بلاد پیدا بشود و دنبال این آرامش یک سیر روحى پیدا بشود، یک هدایت به سوى خدا پیدا بشود. آن چیزى که اساس است سیر الى اللَّه است، توجه به خداست، همه‏ عبادات‏ براى‏ اوست‏. همه زحمات انبیا از آدم تا خاتم براى این معنا هست که سیر الى اللَّه باشد. شکستن بت نفس که بالاترین بتهاست دنبال او شکستن بت‌ّّهاى دیگر. (صحیفه امام ؛ ج‏19 ؛ ص51)

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

👈🏻 امام خمینی: «براى این که کمى معلوم شود، فرق میان اسلام و آن چه به عنوان اسلام معرفى مى‌‏شود تا چه حد است، شما را توجه مى‌‏دهم به تفاوتى که میان «قرآن» و کتب حدیث، با رساله‏‌هاى عملیه هست: قرآن و کتاب‌هاى حدیث، که منابع احکام و دستورات اسلام است، با رساله‏‌هاى عملیه، که توسط مجتهدین عصر و مراجع نوشته مى‌‏شود، از لحاظ جامعیت و اثرى که در زندگانى اجتماعى مى‌‏تواند داشته باشد، به کلى تفاوت دارد. نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادى آن، از نسبت صد به یک هم بیشتر است! از یک دوره کتاب حدیث که حدود پنجاه کتاب‏ است و همۀ احکام اسلام را در بر دارد، سه چهار کتاب مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به پروردگار است، مقدارى از احکام هم مربوط به اخلاقیات است؛ بقیه همه مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق، و سیاست و تدبیر جامعه است.»۱

 

📝 یکی از مهم‌ترین نقدهایی که حضرت امام(ره) قبل از انقلاب نسبت به حوزه مطرح می‌نمایند، عدم معرفی درست اسلام است و شاخص‌هایی برای آن مطرح می‌کنند یکی از این شاخص‌ها رساله‌های عملیه علما می‌باشد.

بعد از انقلاب حضرت امام(ره) به کمک آیت‌الله بی‌آزار شیرازی قدم مهمی در تحقق این تحول ایفا نمودند و رساله‌ای ۴ جلدی به نام رسالۀ نوین تدوین گردید.

📝 در این رساله مباحث مختلفی از وظایف اجتماعی افراد توضیح داده شده بود، به طور مثال یکی از بحث‌های مهمی که روایات بسیاری به آن پرداخته بحث تقیه می باشد که در این رساله نیز به آن پرداخته شده است؛ مسیری که با این رساله آغاز گردید، متأسفانه توسط سایر علما ادامه نیافت.

این رساله قدم بسیار مهمی در جهت توسعۀ مفاهیم دینی و تعمیق دین در میان تودۀ مردم بود. 

البته بعد از حضرت امام(ره) آیت‌الله ناصری نیز در رسالۀ خود فصل مهمی به عنوان اخلاق اضافه نموده و بسیاری از وظایف مؤمنین نسبت به یکدیگر و.. را توضیح‌ می‌دهند، وظایفی که در آخرت افراد نسبت‌ به آنها مؤاخذه خواهند شد و البته ما به اسم اخلاق و غیر واجب، آنها را کنار گذاشته‌ایم.

 

⁉️ نمی‌دانم بیش از 30 سال است چرا هنوز هیچ "اتفاق در خوری" در این زمینه رخ نداده است؟

 

📝 تا زمان آیت‌الله بروجردی در دهه 1320 هنوز در دست مردم رساله وجود نداشت و بسیاری از مردم نسبت به احکام سردرگمی داشتند و طلاب و علما با عبارت‌های سنگین و مغلق پاسخ آنها را می‌دادند اما به همت آیت‌الله بروجردی این عالم متجدد و تحول خواه، رساله‌های فارسی با زبانی ساده برای استفادۀ راحت مردم و اطلاع آنها از احکامشان تدوین گردید؛ این رساله‌ها متناسب با فضای آن دوره، یعنی نبود تشکیلات قوی حکومتی و عدم کشش حوزه برای مطرح نمودن مسائل کلان و اجتماعی تبویب گردید.


👈🏻حجت‌الاسلام شیخ محمدرضا محامی در خاطرات خود در مورد آن دوره می‌گویند:

یکی از خدمات علمی آیت‌الله بروجردی به حوزه احیای بحث در مورد احکام اجتماعی اسلام بود به دلیل اینکه روحانیت از امور اجتماعی منزوی شده و دیگر توان اجرای قوانین قضایی و جزایی را نداشت، کتاب‌های قضا، حدود و دیات و شهادات در حال منسوخ شدن بودند. آیت‌الله بروجردی با این تفکر مبارزه کردند و درس خارج قضا را آغاز کردند. عده‌ای از طلاب زبان به اعتراض گشودند که فایده این بحث‌ها چیست؟ آیت‌الله بروجردی در پاسخ فرمودند: چرا این همه اعتراض می‌کنید؟ آخر این احکام اسلام باید زنده بماند. اگر امروز به کار نیاید فردا به درد می‌خورد. ما نمی‌توانیم احکام اسلام را به خاطر اینکه فعلا مورد عمل نیست متارکه کنیم.۲

 

👈🏻ظاهرا حوزه ما از همان زمان تا کنون منجمد شده است و بنا ندارد گامی به جلو بردارد.

 ...........................

ارجاعات

1. (امام خمینی، ولایت فقیه (حکومت اسلامی)؛ ص: 11)

2. تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی( تاریخ حوزۀ علمیۀ قم)، ص: 196.


  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

✅تا قبل از شهادت آیت‌الله سید محمدرضا سعیدی، نامه‌های مختلفی بین ایشان و حضرت امام رد و بدل شده است، در اکثر این نامه‌ها آنچه مشهود است، فضای سنگین مشکلات و تلاش حضرت امام برای آرامش دادن به ایشان علی رغم همه سختی‌ها و امیدبخشی به پیروزی نهایی است. 

حضرت امام در ۱۴ اسفند ۱۳۴۶ در اوج مشکلات و در اوایل تبعید خود به نجف در پاسخ نامه شهید سعیدی می‌نویسند:


👈آنچه مهم است آن است که انسان با هر منطقى که بتواند خدمت کند و اداى وظیفه نماید که پیش وجدان خود شرمنده نباشد. وصول به مقاصد و عدم آن، بسته به اراده الهیه و به ما تکلیفى نیست. و آنچه مسلّم است این جوله‌ها(۱) پایان دارد، و خداوند تعالى حفظ کیان اسلام را خواهد فرمود.(۲)


✅ اصالت داشتن ادای تکلیف در مقابل خداوند، غایت نبودن پیروزی در مبارزات و سپردن عواقب امور به خداوند در عین امید به وعده قطعی خداوند برای حفظ جریان حق و غلبه نهایی جریان حق بر باطل، مکررا در نامه‌های حضرت امام به آیت‌الله سعیدی تکرار شده است و باید از خود پرسید با ایمان به این شاخصه‌ها آیا می‌شود خسته و مضطرب شد؟!


✅حضرت امام در نامه‌ی دیگری در ۱۴ آبان ۱۳۴۷، در اوج یأس از پیروزی در مبارزات، در پاسخ آیت‌الله سعیدی می‌نویسند:

👈در هر صورت سنگرها را حتى الامکان نباید از دست داد و قیام به وظایف به مقدار امکان لازم است، و اگر کوتاهى در آن نکنیم باکى نیست؛ فرضاً با شکست ظاهرى مواجه شویم، لکن رضاى خداى تعالى را اگر موفق شویم جلب کنیم، امور دیگر سهل است. این جانب لحظات آخر عمر را مى‌گذرانم و از اوضاع عمومى و خصوص حوزه‌هاى علمیه نگران و نمى‌دانم با آن تندروی‌هاى آنها و این سهل انگارى ماها امر به کجا منجر مىشود؟ « وَ الَّذى یُوجِبُ التَّسْکین فى الجمله: انَّ لِلْبَیْتِ رَبّاً»(۳) و این رشته بحمد اللَّه گسستنى نیست، هر چه باریک شود. شما طبقه جوان مأیوس نباشید و با اراده و عزم راسخ مهیاى خدمت و فرصت باشید.(۴)

حضرت امام در نامه به شهید آیت‌الله سعیدی:

من از افرادى مثل شما آن قدر خوشم مى‌آید که شاید نتوانم عواطف درونى را آن طور که هست ابراز کنم. من قادر نیستم عواطف امثال شما را جواب بدهم لکن خداوند تعالى قادر است که شماها خدمتگزاران به دیانت را مشمول عنایات خود فرموده و از رحمت خود همه را بهرهمند فرماید.(5)

......................................

ارجاعات:

1.  اشاره به روایت امیرالمومنین که «للباطل جولة و للحق دولة» باطل جولانی بیش ندارد و دولت و حقیقت مربوط به حق است.

2.  صحیفه امام ؛ ج2 ؛ ص171.

3.  آنچه اجمالًا باعث آرامش مى‌شود اینکه:« خانه کعبه را صاحبى است». جمله حضرت عبدالمطلب هنگام حمله سپاه ابرهه به مکه. بحار الأنوار، ج 15، ص 145.

4.  صحیفه امام ؛ ج2 ؛ ص: 208

5. صحیفه امام ؛ ج2 ؛ ص: 202

  • حمید رضا باقری