شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۱۶۶ مطلب با موضوع «تاریخ» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

در فصل اول کتاب، اوضاع کودکی و در فصل دوم وقایع تاریخی از زمان کودکی تا جوانی امام مورد بررسی قرار گرفته‌است.

فصل سوم به احوالات امام در حوزه قم اختصاص دارد و موضوع فصل چهارم، احوالات شخصی ایشان از جهت عبادت و تفریح و ... است

در فصل پنجم ماجراهای جذاب ازدواج، تولد فرزندان، اجاره‌نشینی، خانه‌دار شدن و ... می‌آید. در فصل ششم و هفتم دوباره بستر تاریخی این بازه زمانی بررسی شده‌است؛ از اقدامات رضاخان برای اینکه رضاشاه شود، واکنش علمایی چون شهید مدرس، اقدامات و مبارزات متعدد صورت‌گرفته در دوره رضاشاه به خصوص توسط آیت‌الله حائری به عنوان زعیم حوزه قم، و تجربیات امام در این فضا، حوادثی است که در این دو فصل مورد بررسی قرار گرفته‌است.

بخش پایانی کتاب نیز با عنوان «پی‌نوشت» به زندگی شخصیت‌های مهم و برجسته از علما و اساتید امام در این بازه زمانی می‌پردازد.

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

کتاب «آقا روح‌الله» اولین جلد از مجلدات یک کلان‌پروژه با عنوان بررسی منطق رهبری امامین انقلاب است. این پروژه از سال ۱۳۹۰ به صورت جدی توسط جمعی از طلاب و فضلای حوزه طراحی و آغاز شد و در گام اول آن سعی گردید تا بستر تاریخی عملکرد امام‌خمینی و آیت‌الله خامنه‌ای روشن شود؛ چرا که فهم صحیح و مجتهدانه هر اندیشه‌‌ای متوقف بر فهم صحیح از عملکرد مبتنی بر آن اندیشه است و فهم صحیح عملکرد نیز متوقف بر فهم صحیح بستر زمانی تحقق آنها است.

در این راستا مطالعات اولیه‌ای صورت گرفت و بر اساس آن درسی با عنوان «سیره رهبران» در حوزه دانشجویی دانشگاه شریف در چند دوره تدریس شد. در این درس یک دور عملکرد رهبران انقلاب با توضیح بستر تاریخی مورد نیاز، در جریانات مختلف ارائه و نقد شد و برخی نقاط مبهم آن مشخص گردید. در گام دوم با همکاری «پژوهشکده تمدن توحیدی» طرحی پژوهشی تعریف شد که یک دور تاریخ معاصر را ناظر به عواملی که شخصیت رهبران انقلاب و عملکرد و اندیشه‌های آنان را شکل می‌دهد، در آن ارائه شود. برای نیل به این هدف نیز تنها به بررسی رفتارها و حوادثی که مستقیماً با رهبران انقلاب مرتبط بود، بسنده ننموده و به فراخور حال، عملکرد سایر بزرگان و اشخاص و نیز شرایط کلی حاکم بر محیط نیز مورد بررسی قرار گرفت.
این کار پژوهشی با بررسی زندگی حضرت امام در چهار مرحله طلبگی، استادی، قیام و مبارزه، و رهبری انقلاب آغاز شد و اولین خروجی کار، یعنی بررسی زندگی امام‌خمینی در دوره طلبگی در یک جلد به قلم اینجانب در سال ۱۳۹۴ به پایان رسید. دومین خروجی نیز برای دوره استادی در دو مجلد درسال ۹۷ با همین قلم به پایان رسید. دیگر مجلدات این پروژه نیز با اضافه شدن دوره‌های مختلف رهبری آیت‌الله خامنه‌ای و همکاری «پژوهشکده باقرالعلوم» به دست طلابِ فاضلِ فعال در این پروژه در حال تدوین است.
کتاب «آقا روح‌الله» که اولین مجلد از این کار پژوهشی محسوب می‌شود، به علت برخی مشکلات بیش از 6 سال در مرحله اخذ مجوز، نقد و ارزیابی، طراحی و چاپ و ... باقی ماند و دو مجلد بعد نیز به همین سرنوشت دچار شدند؛ اما همه این مشکلات به لطف خداوند مقدمه خوبی برای اصلاح هرچه بهتر و ارائه اثری درخور ارائه سیره امامین انقلاب بود.

باشد تا این اثر به قدر خود چراغی باشد برای گم نشدن راه ایشان.

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🎙محمد حسین جلالی (رئیس سازمان پدافند غیرعامل کشور، وزیر سابق دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح، فرمانده سابق نیروی هوایی سپاه پاسداران):

🔻 بعد از عملیات موفق و پیروزمند بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر،‏ ‏استکبار جهانی و ارتجاع منطقه که تمام نقشه‌های خود را در پشتیبانی از‏ ‏صدام بر باد رفته می‌دید، احساس خطر کرده و برای نجات این جرثومه ظلم و‏ ‏تجاوز و جنایت به طور هماهنگ به دو کار اقدام کرد.

🔻 اول اینکه صدام برای‏ ‏پذیرش صلح و عقب نشینی از مناطق غربی ایران اعلام آمادگی کرد و از‏ ‏طرف دیگر برای عدم سرایت اثرات این پیروزی به ملت‌های مسلمان و مبارز،‏ ‏خصوصاً شیعیان لبنان و مبارزین فلسطینی و در نتیجه در خطر قرار گرفتن‏ ‏رژیم اشغالگر قدس، اسرائیل با تمام قوای نظامی از زمین و دریا و هوا تهاجم‏ ‏سنگینی را به جنوب لبنان آغاز کرد و تا حوالی بیروت پیشروی نمود.

🔻 در این‏ ‏ارتباط هیئتی عمدتاً از مسئولین نظامی جمهوری اسلامی ایران از جمله آقایان‏ ‏سردار رضایی، سرهنگ سلیمی (وزیر دفاع وقت)، رفیقدوست (وزیر سپاه)،‏ ‏بنده و آقای ولایتی به کشورهای سوریه و لبنان مسافرت کردند. در سوریه‏ ‏ملاقات‌هایی با آقای حافظ اسد، رئیس ستاد مشترک ارتش و وزیر دفاع آنها‏ ‏داشتیم که واقعاً از هیئت استقبال خوبی به عمل آوردند. برادران حزب اللّه‏ ‏‏لبنان را هم در دمشق ملاقات کرده و مذاکراتی صورت دادیم. این برادران‏ ‏تصورشان این بود که ما با تجهیزات پیشرفته و پیچیده با عراق می‌جنگیم که‏ ‏بعد از اطلاع از تجهیزات ما واقعاً تعجب کرده بودند.

🔻 در بحث‌هایی که در آنجا صورت گرفت، تا آنجا پیش رفتیم که یک خطّ‏ ‏دفاعی مشترک در خاک لبنان و روی ارتفاعات مشرف به بیروت تا معبر‏ ‏ورودی مرز سوریه با اسرائیل درست کنیم. قرار شد ما با استعداد یک لشکر‏ ‏در وسط باشیم و سوریه هم در سمت چپ ما قرار بگیرد.‏

🔻 در بازگشت به تهران از فرودگاه تهران، مستقیماً به خدمت حضرت امام‏ ‏رفتیم. به نظرم می‌رسد که جلسه شورایعالی دفاع هم برقرار بود. حضرت‏ ‏آیت اللّه خامنه‌ای و آقای هاشمی هم حضور داشتند. اوائل مغرب بود و قرار‏ ‏بود که در اتاق حضرت امام جلسه شروع شود که دیدیم حضرت امام دارند‏ ‏برای نماز آماده می‌شوند. دیگران هم با شوق نماز را به جماعت ایشان به‏ ‏جای آوردند.

🔻 بعد از اتمام نماز، حضرت امام روی همان سجاده به طرف جمع برگشته و‏ ‏گفتند همینجا بحث کنیم. جمع ما در یک نیم دایره‌ای بر گرد حضرت امام‏ ‏حلقه زدیم و توّسط برادر رضایی گزارش مفصّلی از سفر داده شد. پس از‏ ‏اتمام توضیحات ایشان، حضرت امام فرمودند که من وارد مسائل ریز اجرائی‏ ‏نمی‌شوم و یک توصیه‌ای دارم که خوب است روی آن فکر کنید. آن بزرگوار‏ ‏مطالب خود را با ذکر مثالی بدین شرح بیان فرمودند؛ در محله‌ای از اصفهان‏ ‏بقالی بود که مشتریانش همه اهل همان محله بوده و همگی با هم دوست و‏ ‏رفیق بودند و امور به طور عادی جریان داشت. تا اینکه یک روز صبح زود‏ ‏یکی از مشتری‌ها می‌بیند دزدی قصد سرقت از بقالی دارد. با وی گلاویز‏ ‏می‌شود. بقال هم بعداً می‌آید. زمانی که کشمکش طولانی می‌شود و بقال‏ ‏می‌بیند که این دعوا مزاحم کسب و کار روزانه‌اش شده است، دست رد بر سینه‏ ‏هر دو طرف، هم دزد و هم مشتری خودش، نهاده و می‌گوید که از اینجا‏ ‏بروید و مزاحم کسب و کار ما نشوید.

🔻 امام ادامه دادند: «حالا مواظب باشید این داستان آنجا در مورد شما اجراء‏ ‏نشود. یعنی اینطور نباشد که شما بین زمین و آسمان در لبنان رها شده و‏ ‏پشتیبانی و عقبه نداشته باشید. کمک کردن درست، اما از راهش. راه شما‏ ‏زمینی است که باید از سه ـ چهار کشور عبور کنید. شما که به لحاظ جغرافیایی‏ ‏به لبنان وصل نیستید و مشکل ارتباط زمینی دارید. اگر بخواهید بجنگید، کار‏ ‏آسانی نمی‌باشد زیرا در تداوم پشتیبانی گرفتار خواهید بود».

🔻 این توصیه حضرت امام خطّ اصلی و سیاست کلی را برای ما مشخص کرد‏ ‏و باعث تجدید نظر و تامل در چگونگی کار گردید. لازم به ذکر است که این‏ ‏هیئت با کسب اجازه از حضرت امام (س) به آنجا رفته و بعدها هم با اجازه‏ ‏آن بزرگوار همکاری را ادامه دادند. بنابراین ایشان حضور ما در لبنان را نفی‏ ‏نکرده، بلکه به طریقی محدوده آن را مشخص ساختند.‏

🔻در راستای بحث همین جلسه، بعدها حضرت امام جمله معروف «راه‏ ‏قدس از کربلا می گذرد» را فرمودند که بسیار خط دهنده و بیدار کننده بود و‏ ‏ما را از ورود به جبهه انحرافی باز داشته و متوجه جبهه اصلی نمود.‏

....

📝منبع: امام ودفاع مقدس‏ (خاطراتی از رزمندگان وفرماندهان سپاه اسلام)، چاپ ششم، تهران: مؤسسه تنظیم ونشر آثار امام‌خمینی(س)، ‏‏چاپ ونشر عروج، ‏‏۱۳۹۴ش، صص: ۱۶-۱۸.
..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

شاید برای نسل جوان حوزه مشخص نباشد که چرا امام در منشور روحانیت می‌گویند: «خون‏ دلى‏ که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هر گز از فشارها و سختی‌هاى دیگران نخورده است.» امام در همان منشور روحانیت، اشاره‌ای به این مطلب می‌کنند که این جماعت چه تفکرات اشتباهی را به اسم دین به خورد جامعه می‌دهند و با نسخه اسلام آمریکایی خود راه را برای شناخت اسلام ناب می‌بندند.

 

ایشان در سخنرانی ۲۹ بهمن ۱۳۵۶به مناسبت «کشتار ۱۹ دی قم» به برخی از شبهات این جماعت اشاره می‌کنند:

👈«اگر خود حضرت صاحب- سلام اللَّه علیه- مقتضى بدانند خوب خودشان تشریف بیاورند»! یکى از علما این جورى مى‏‌گفت- خدا رحمتش کند- که «من که دلم بیشتر نسوخته به اسلام از حضرت صاحب- سلام اللَّه علیه؛ خوب ایشان هم که مى‏‌بینند این را، خود ایشان بیایند؛ چرا من بکنم»! ... اسلام اینها را نمى‏‌پذیرد. ... اینها مى‏‌خواهند از زیر بار در بروند. یک چیزى درست مى‏‌کنند، دو تا روایت از این طرف از آن طرف مى‏‌گردند پیدا مى‏‌کنند که خیر، با سلاطین مثلًا بسازید، دعا کنید به سلاطین. این خلاف قرآن است. ... اگر صد تا همچو روایتٔ‌هایى بیاید، «ضربِ به جِدار» مى‏‌شود.  خلاف قرآن است، خلاف سیره انبیاست. با اینکه روایتى نیست. شما وقتى ملاحظه مى‏‌کنید آن همه روایاتى که ... اگر مایل باشى که زنده باشد این سلطان، تو هم با او محشورى. مسلمان مگر مى‏‌شود مایل باشد به اینکه یکى زنده باشد و ظلم کند، آدم بکشد؟ رابطه داشته باشد با یک کسى که آدم مى‏‌کشد، عالِم مى‏‌کشد ... مسلمان اگر بخواهد اهتمام به امور مسلمین نداشته‏ باشد که مسلمان [نیست‏]؛ لَیْسَ بِمُسْلِمٍ؛ «مَن اصبحَ و لَمْ یَهْتَمَّ بامورِ المُسلمینَ فَلَیسَ بمُسلِمٍ.» هى هم بگو لا اله الا اللَّه، مُسْلم نیست این طور. اسلام آن است که به درد مسلمین بخورد؛ مسْلم آن است که به درد مسلمین بخورد، برسد به درد مسْلم که آقا کشتند جوان‌هاى ما را. ما بى‏‌تفاوت باشیم؟ کشتند علماى ما را، ما بى‏‌تفاوت باشیم؟ کشتند مؤمنین و مسلمین را، ما بى‏‌تفاوت باشیم؟ »

📝 صحیفه امام ؛ ج‏ ۳؛ ص۳۳۹- ۳۴۱.

 

👈«در بین ما هم اشخاصى هستند که [مى‏‌گویند] «اولو الامر» هر چه، هر زهر مارى مى‏‌خواهد باشد، باید ما از او اطاعت کنیم! «اولو الامر» است! «اولو الامر» یعنى زورگو؟! با زورگو نباید حرف زد.

خب، پس چرا امام حسن(ع) مخالفت کرد؟ چرا امام حسین(ع) مخالفت کرد با «اولو الامر»، آن وقت که «اولو الامر» عبارت از یزید بود؟

«تُؤْتِی الْمُلْکَ‏»  یکى از آخوندها به من نوشته بود- چند سال پیش از این- که شما مخالفت چرا مى‏کنید با او؛ «تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ؛» خداوند هر کس را مى‏‌خواهد [سلطنت مى‏‌دهد]، این‏ مملکت را خدا داده [به او]؛ من جواب او را که ندادم، قابل جواب نبود اما این تکذیب قرآن است. مگر فرعون را کس دیگر مُلْک به او داده بود؟ آن هم خدا به او داده بود، پس چرا موسى(ع) رفت با او مخالفت کرد؟ مگر نمرود را کسى دیگر به او اعطاى مُلْک کرده بود؟ آن هم از طرف خدا است، پس چرا ابراهیم(ع) مى‏‌رود با او مخالفت مى‏‌کند؟ چرا پیغمبر(ص) مخالف است؟ چرا حضرت امیر(ع) با معاویه؟ خب معاویه هم در آنجا یک «اولو الامرى» است براى خودش. خب، بعد از آن چرا امام حسن(ع) با او مخالفت کرد؟ امام حسن(ع) پدر معاویه را درآورد. امام حسین(ع) چرا پا شد با چند نفر از عیالاتش رفت؛ با پنجاه- شصت نفر راه افتاد رفت آنجا مخالفت «اولو الامر» کرد. این حرف‌ها حرف‌هاى نامربوط است. آن «اولو الامر»ى که پهلوى خدا و رسول قرار مى‏‌گیرد باید پهلوى خدا و رسول(ص) باشد. باید مثل خدا و رسول(ص)- بلاتشبیه- یعنى ظِلّ خدا و رسول(ص) باید باشد. حکومت سلطان اسلام «ظلّ اللَّه» است. معنى «ظل» این است که حرکتى ندارد خودش، حرکت به حرکت اوست: سایه آدمْ خودش که حرکتى ندارد؛ هر حرکتى آدم مى‏‌کند سایه هم، دستش را این جور مى‏‌کند، سایه هم همان طور. «ظلّ اللَّه» این است؛ آن کسى را که اسلام به «ظلّ اللّهى» شناخته است، این است که از خودش یک چیزى مایه نگذارد، به تَبَع احکام اسلام حرکت بکند، حرکتْ حرکت تَبَعى باشد.»

📝 صحیفه امام، ج‏ ۳، ص: ۳۴۸.

 

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

چه کسی ظالم‌تر است؟!

در هر عصر و زمانی ظالمانی وجود دارند، اگر از شما بپرسند ظالم‌ترین فرد یا افراد عصر شما یا چند قرن اخیر کیست یا چه کسانی هستند؟ چه جوابی خواهید داد؟ هیتلر، صدام، داعش، آمریکا و... هرکسی شاید یک فرد یا گروه را ظالم‌ترین بداند.

قرآن یک فرمول برای یافتن ظالم‌ترین فرد یا افراد هر زمان به ما معرفی کرده است.

در قرآن ۱۵ بار پرسیده شده است که «وَ مَنْ أَظْلَمُ‏؟» چه کسی ظالم‌تر است؟ این سوال یعنی آیا ظالم‌تر از این افراد یافت می‌شود؟

پاسخی که قرآن به این سوال می‌دهد شاخص دین برای یافتن ظالم‌ترین افراد هر عصر و زمانه است.

از این ۱۵ بار:

👈 ۱۱ بار کسانی که به خداوند افترا می‌بندند و آیات او را تکذیب می‌کنند مصداق آن دانسته شده است.

«وَ مَنْ أَظْلَمُ‏ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ »

از این  ۱۱ آیه حداقل ۸ مورد، مستقیما در مورد یهودیان آمده است.

👈 یک بار کسانی که شهادتی که خداوند نزد آنها گذارده است را انکار می کنند مصداق ظالم‌ترین افراد دانسته شده است و این آیه نیز در مورد یهود و نصارا و تعبیر دیگری از همان وصف افتراء و تکذیب آیات الهی است.

 «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ کانُوا هُوداً أَوْ نَصارى‏ قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَ مَنْ أَظْلَمُ‏ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (۱۴۰ - البقره)»

👈 دوبار نیز با تعبیر کسانی که آیات الهی به آنان یادآور می‌شود اما از آن اعراض می‌کنند به سوال «و من أظلم؟» پاسخ داده شده است.

«وَ مَنْ أَظْلَمُ‏ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها»

از این دو مورد یک مورد (۲۲ سجده) با توجه به آیات بعد در خصوص بنی‌اسرائیل و مورد دوم (۵۷ کهف) نیز در خصوص اهل کتاب است.

👈 مورد آخر از کسانی که در قرآن مصداق ظالم‌ترین افراد شمرده‌شده‌اند کسانی هستند که مانع ورود به مساجد خداوند و ذکر او می‌شوند و سعی در خراب نمودن مساجد الهی دارند و مصداق اتم این وصف را امروزه می‌توان صهیونیست‌های واقع در فلسطین اشغالی دانست.

«وَ مَنْ أَظْلَمُ‏ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ وَ سَعى‏ فی‏ خَرابِها أُولئِکَ ما کانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوها إِلاَّ خائِفینَ لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظیمٌ (۱۱۴البقره).»

قرآن کتابی برای همه زمان‌ها و مکان‌ها و نه یک بازه زمانی و مکانی خاص است و این آیات در مقام بیان یک قاعده است برای مشخص کردن فهم ظالم‌ترین افراد در هر زمانه و نه اینکه صرفا در خصوص یهودیان باشد بلکه هر کسی که این ویژگی‌ها بر او تطبیق شود در هر زمان و مکانی مصداق ظالم‌ترین افراد خواهد بود.

📌 حد مشترک همه موارد ذکر شده از اوصاف ظالم‌ترین افراد، تقابل با جریان حق و دین الهی است و نکته تطبیق این عنوان در طول زمان بر یهودیان نیز خط و جریان همیشگی یهود در تقابل با جریان انبیاء و دین خدا بوده و هست.

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

⁉️ از جمله اشکالاتی که مخالفان جمهوری اسلامی زیاد تکرار می‌کنند اینکه امام خمینی در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ در بهشت زهرا گفته‌اند:

👈«یک‏ ملتى‏ تمامشان‏ رأى دادند که یک نفرى سلطان باشد؛ بسیار خوب، اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رأى آنها براى آنها قابل عمل است. لکن اگر یک ملتى رأى دادند- و لو تمامشان- به اینکه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقى [است؟] ملتِ پنجاه سال پیش از این، سرنوشت ملتِ بعد را معین مى‏‌کند؟ سرنوشت هر ملتى به دست خودش است.»

(صحیفه امام ؛ ج۶؛ ص۱۱ )

⁉️ می‌گویند بنا به این حرف امام، امروز پس از ۴۰ سال باید دوباره از نسل جدید نظرخواهی شود که آیا شما جمهوری اسلامی را می‌خواهید یا خیر؟ بر مبنای این کلام امام، می‌پرسیم مردم ۴۴ سال قبل چه حقی داشته‌اند سرنوشت امروز ما را تعیین کنند؟

در پاسخ این اشکال باید گفت مبنا و نظرات امام را باید در همه سخنانشان دید نه اینکه فقط همین تک جمله را معیار قرار داد و ای کاش لااقل برای فهم همین تک جمله نیز به دیگر قسمت‌های همان سخنرانی توجه می‌شد.

از جمله مطالبی که در سخنرانی‌ها و مکتوبات امام قبل و بعد از انقلاب مکرر مورد اشاره قرار گرفته است، ملاک بودن و مقدم بودن احکام اسلام نسبت به هر حکم و نظر دیگری است.

ایشان از همان ابتدای مبارزات در سال ۱۳۴۱ وقتی علیه قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی سخن می‌گویند، می‌فرمایند:

👈«ما از طریق «ألْزِموُهُمْ بِما ألْزَموُا عَلَیْهِ أنْفُسَهُمْ» با ایشان بحث مى‏‌کنیم، نه اینکه قانون اساسى در نظر ما تمام باشد بلکه اگر علما از طریق قانون صحبت کنند، براى این است که اصل دوم متمم قانون اساسى، قانون خلاف قرآن را از قانونیت انداخته است. «و الّا ما لَنا و الْقانوُنَ» ماییم و قانون اسلام؛ علماى اسلامند و قرآن کریم؛ علماى اسلامند و احادیث نبوى؛ علماى اسلامند و احادیث ائمه اسلام. هر چه موافق دین و قوانین اسلام باشد ما با کمال تواضع گردن مى‏‌نهیم و هر چه مخالف دین و قرآن باشد- و لو قانون اساسى باشد، و لو الزامات بین المللى باشد- ما با آن مخالفیم.»

(صحیفه امام ؛ ج‏ ۱؛ ص۱۱۶)

تقدم احکام اسلام بر هر اراده و خواست دیگر، از مبانی اصلی هر مسلمانی است که اگرچه نیاز به تصریح ندارد اما در موارد متعددی مورد اشاره حضرت امام قرار گرفته است؛ به طور مثال ایشان در همان ابتدای پیروزی انقلاب در ۴ خرداد ۱۳۵۸ می‌فرمایند:

👈 «آزادى معنایش این نیست که بنشینید برخلاف اسلام صحبت کنید؛ آزادى در حدود قانون است. دین کشور ما اسلام است؛ آزادى در حدود این است که به اسلام ضرر نخورد. قانون اساسى ما دین را اسلام مى‏‌داند.»

(صحیفه امام ج ۷، ص ۴۸۷)

از جمله احکام اسلام نیز که بارها در مکتوبات و بیانات حضرت امام به آن اشاره شده است، لزوم تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی و حفظ آن است.

ایشان در همان سخنرانی ۱۲ بهمن که  می‌فرمایند «سرنوشت هر ملتى به دست خودش است»، می‌گویند:

👈«دولتى که ما مى‏‌گوییم، دولتى است که متکى به آراى ملت است؛ متکى به حکم خداست... بر همه ما واجب است که این نهضت را ادامه بدهیم تا آن وقتى که اینها ساقط بشوند و ما به واسطه آراى مردم، مجلس سنا درست بکنیم؛ و دولت اول را- دولت دائمى را- تعیین بکنیم.»

هر سخنی از حضرت امام حتی اگر به اصل آن سخنرانی ۱۲ فروردین نیز مراجعه نکنیم بر این مبنا است که خواست و اراده مردم در طول اراده الهی اعتبار دارد و نه در صورت تقابل با آن.

اگر به سخنرانی ۱۲ فروردین حضرت امام مراجعه کنیم، این سخنرانی در فضای مجادله و اسکات خصم بر مبنای پذیرفته شده مخاطب است. زمانی که همچنان دولت ملی‌گرا و به ظاهر قانون‌مدار بختیار بر سر کار است، ایشان با این دولت احتجاج می‌کنند: بر فرض اینکه قانون اساسی ملاک باشد دولت پهلوی و رژیم سلطنتی خلاف قانون اساسی و حکم عقل و حقوق بشر است!

ایشان در ابتدای سخنرانی می‌فرمایند:

👈 «ملت ما چه مى‏‌گفتند که مستحق این عقوبات شدند. ملت ما یک مطلبش این بود که این سلطنت پهلوى از اول که پایه گذارى شد بر خلاف قوانین‏ بود. آنهایى که در سن من هستند مى‏‌دانند و دیده‏‌اند که مجلس مؤسسان که تأسیس شد، با سرنیزه تأسیس شد. ملت هیچ دخالت نداشت در مجلس مؤسسان. مجلس مؤسسان را با زور سرنیزه تأسیس کردند، و با زورْ، وکلاى آن را وادار کردند به اینکه به رضاشاه رأى سلطنت بدهند. پس این سلطنت از اول یک امر باطلى بود؛ بلکه اصل رژیم سلطنتى از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلى است و خلاف حقوق بشر است.»

(صحیفه امام، ج ۶، ص: ۱۰ -۱۱)

سپس ایشان در ادامه در همین فضای گفتگو بر مبانی مخاطب و اسکات خصم، به این نقد جدید می‌پردازند که حتی اگر هم پهلوی بر اساس قانون و با رای مردم به قدرت رسیده بود، مردم آن زمان حق تعیین تکلیف برای مردم امروز را نداشتند:

👈 «فرض مى‏‌کنیم که یک ملتى تمامشان رأى دادند که یک نفرى سلطان باشد؛ بسیار خوب، اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رأى آنها براى آنها قابل عمل است. لکن اگر یک ملتى رأى دادند- و لو تمامشان- به اینکه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقى [است؟]...»

حضرت امام بعد از این عبارات مجددا می‌فرمایند:

👈«ما فرض مى‏‌کنیم که این سلطنت پهلوى، اول که تأسیس شد، ما فرض مى‏‌کنیم که به اختیار مردم بود و مجلس مؤسسان را هم به اختیار مردم تأسیس کردند، این اسباب این مى‏‌شود که- بر فرض اینکه این امر باطل صحیح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد؛ آن‏ هم بر آن اشخاصى که در آن زمان بودند. و اما محمدرضا سلطان باشد بر این جمعیتى که الآن بیشترشان- بلکه الّا بعضِ کم، بعض قلیلى از آنها- ادراک آن وقت را نکرده‏‌اند، چه حقى داشتند ملت در آن زمان سرنوشت ما را در این زمان معین کنند؟ بنا بر این سلطنت محمدرضا اولًا که چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تأسیس شده بود، مجلس غیر قانونى است، پس سلطنت محمد رضا هم غیر قانونى است. و اگر سلطنت رضا شاه فرض بکنیم که قانونى بوده، چه حقى آنها داشتند که براى ما سرنوشت معین کند؟ هر کسى سرنوشتش با خودش است. مگر پدرهاى ما ولىّ ما هستند؟»

استناد به این عبارات حضرت امام مثل استناد به کلام حضرت ابراهیم(ع) می‌باشد که ایشان گفته است، این ستاره پروردگار من است! (۷۶ انعام) یا آن بت بزرگ دیگر بت ها را شکسته است! (۶۳ انبیاء)

آنچه مبنای اصلی حضرت امام است اینکه ولىّ ما خداوند است و تکلیف ما قبل از تشکیل حکومت اسلامی دعوت مردم برای تشکیل آن است و پس از تشکیل آن نیز تلاش برای پیاده سازی اهداف اسلام مانند بسط عدالت و رفاه اجتماعی و تلاش برای حفظ حکومت است؛ همانطور که حضرت امیر(ع) به زور خود را بر مردم حاکم نکرد، اما پس از تشکیل حکومت تا جای ممکن برای بسط عدالت و حفظ حکومت تلاش نمود و چنین نبود که دائما حکومت اسلامی را به رفراندوم بگذارد که حالا که ولایت من و حکومت اسلامی را پذیرفتید آیا همچنان من را می‌خواهید؟ تا در آن شرایط سخت مقاومت با دسیسه‌های رنگارنگ معاویه و جنگ تبلیغاتی او حکومت خود را به دست خود ساقط نماید
 

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

مکه در منطقه‌ای بیابانی و تقریبا بدون محصول بود و درآمد مردم آنجا عمدتا از راه تجارت تأمین می‌شد. یک پای تجارت مردم مکه سفر آنها به دیگر سرزمین‌ها بود و پای دیگرش سفر مردم دیگر سرزمین‌ها به مکه.

اما مدتی پس از فتح مکه و مسلط شدن حکومت اسلامی پیامبر بر این شهر، حکم الهی نجس بودن غیر مسلمانان و همچنین حرمت راه‌دادن آنها به مسجد الحرام صادر شد.

 

با صدور این حکم الهی عملا تعامل با غیر مسلمانان سخت و محدود می‌شد و تجارت مردم مکه آسیب جدی می‌دید!

برخی نگران شدند و شاید اعتراض کردند که پس تجارت ما چه می‌شود؟

التزام به این حکم الهی ما را به فقر و بدبختی می‌اندازد.

 

خداوند در پاسخ به این نگرانی‌ها در قرآن در ادامه همین حکم الهی به صورت کلی به آنها وعده داد که نگران نباشید از فقر ‌نترسید به زودی خداوند شما را مستغنی می‌کند، خداوند بسیار دانا به همه چیز و حکیم است.

👈«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ‏ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ حَکیمٌ (۲۸ - التوبه)»

 

در روایتی ذیل این آیه آمده است که پیامبر فرمود به خدا قسم اگر بمانم مشرکان را از همه جزیرة العرب اخراج می‌کنم.

 

خداوند برای عمل به وعده خود، به چند شکل مختلف تنگی معیشتی که به آن واسطه برای مردم مکه و مسلمانان رقم می‌خورد را جبران نمود.

🔻مهم‌ترین آنها قرار دادن حج مستحب و واجب برای همه مسلمانان به عنوان یکی از ارکان مهم اسلام بود و به این واسطه، جمعیت‌های گسترده همیشه به سمت این شهر می‌آمدند و تجارت در این شهر رونق چند برابر گرفت و این رونق نیز به واسطه افزایش جمعیت مسلمانان روز به روز بیشتر می‌شد.

🔻یکی دیگر خود برخی احکام حج مثل لزوم قربانی کردن در حج بود که به گشایش مالی مردم شهر کمک می‌کرد و گوشت قربانی هم به مصرف فقرا و مردم همان شهر می‌رسید.

🔻یکی دیگر از گزینه‌ها در آیه بعد یعنی «۲۹ توبه» آمده است و آن دستور به جنگ با اهل کتاب تا وقتی که حاضر به پرداخت جزیه شوند بود.

 

این روزها که به واسطه اتفاقات بین‌المللی از تحریم‌ها و فشارها بر کشورمان کاسته شده است و قیمت نفت هم بالارفته است، کسانی می‌گویند شانس رئیسی بلند است و شانس روحانی کوتاه بود، اینها اولین اشتباهشان همین است که دست خدا را نمی‌بینند و ماجرا را به یک شانس تقلیل می‌دهند. در حالی که واقعا ما چیزی به اسم شانس در عالم نداریم، حتی یک برگ درخت هم بدون اراده و خواست خدا از شاخه نمی‌افتد.

 

اگر شما به دنبال مسیر اتکاء به خدا و عمل به دستورات او رفتی خداوند علیم و حکیم می‌داند چطور برای شما تنگی‌های پیش آمده در مسیر بندگی‌اش را جبران کند. ای کاش این درس‌های روزگار را با چشم عبرت بین می‌دیدیم.

 

آن چیزی را که آن‌ها به آن شانس می‌گویند، خدا نتیجه تقوا می‌نامد:

👈 وقتی برادران یوسف به او گفتند مگر تو یوسفى؟ گفت: من یوسفم، و این برادر من است، خدا بما منت نهاد، این سنت خداست که هر که تقوا پیشه کند و صبور باشد، خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمى‏‌کند.

«مَنْ یَتَّقِ‏ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ (۹۰ - یوسف)»

👈 در احکام طلاق در قرآن آمده است یا با هم به خوبی رفتار کنید و زندگی را ادامه دهید یا اگر طلاق می‌گیرید، در طلاق هم به خوبی رفتار کنید و حقوق یکدیگر را ضایع نکنید و بدانید اگر به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشید و تقوای خدا پیشه کنید خداوند راه نجاتی از گرفتاری‌ها پیش روی شما می‌گذارد.

«وَ مَنْ یَتَّقِ‏ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً (۲ الطلاق)»

در چند آیه بعدش همین مطلب را با بیان دیگری می‌گوید:

« وَ مَنْ یَتَّقِ‏ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْرا (۴ طلاق)»

 

📌 خلاصه که نتیجه تقوا در هر زمینه‌ای همین گشایش است فرقی نمی‌کند زندگی فردی باشد یا اجتماعی یا سیاست و روابط بین الملل!

مطالب مربوط:

روحانی در قله بدشانسی، رئیسی در اوج خوش‌شانسی

.........

پی نوشت:

این پی نوشت را در فروردین ۱۴۰۲ به این متن اضافه می‌کنم:

این روزها وقتی می‌بینم، اسرائیل و فرانسه‌ای که بیشترین حمایت‌ها را از اغتشاش در ایران کردند خودشان به اعتراضات سراسری عمومی دچار شده‌اند، آمریکا هر روز بیشتر از دیروز در منطقه حقیرتر می‌شود و از نفوذش کاسته می‌شود طوری که متحد استراتژیکش عربستان هم مقابلش ایستاده، ترکیه که در دشمنی با ما و محور مقاومت از چیزی کم نمی‌گذاشت چطور خدا زده و زمین‌گیر شده است، بین اردن و اسرائیل اختلاف افتاده، صادرات نفتی و غیر نفتی ما افزایش قابل توجهی یافته و فتنه‌های امنیتی و اقتصادی و اجتماعی به خوبی دفع شده است و... باز پیشنهاد می‌کنم این یاداشت را بخوانید.

وقتی در اوج فشارها و تحریم‌ها مقاومت می‌کنی، این مقاومت بر قدرت متمرکز شما می‌افزاید تا زمانی که دشمن شما به انتهای توان فشار آوردنش می‌رسد و از سر استیصال آمنه سادات ذبیح‌پور و شخصیت‌های علمی و... را تحریم می‌کند، در این شرایط کافی است به واسطه اتفاقی یک شوک به دشمن شما وارد شود و آنگاه باید منتظر تفوق جبهه مقاومت باشید، چون کار از دست دشمن شما و اعمال فشارش در می‌رود و قدرت متمرکز شده شما آزاد می‌شود و خداوند هم ضربات پشت‌سرهم به دشمن را تدارک می‌کند.

آن موقع است که باید به انتظار اتفاقات دومینو وار در جهت تقویت جریان مقاومت باشید.

در سال ۱۳۵۶، رحلت آقا مصطفی و مراسم‌های سراسری ترحیم ایشان این شوک را به رژیم پهلوی وارد کرد و مقاومت متمرکز شده در ۱۵ سال پیش از آن آزاد شد و حوادث به واسطه لطف خداوند و مقاومت مؤمنین تا آخرین لحظه یکی یکی پازل پیروزی انقلاب و مبارزات را کامل کرد.

در این دوره از زمان و در پیچ تاریخی کنونی این شوک را جنگ روسیه و اوکراین به جریان استکبار و استعمار جهانی وارد کرد و به لطف خداوند و مقاومت ما ان شاء الله تا تفوق کامل جریان مقاومت در کل منطقه چیزی نمانده است.

ان شاء الله.

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

دستگاه آپلو

خواندن خاطرات شکنجه‌هایی که مبارزان پیش از انقلاب در زندان‌های ساواک کشیده‌اند از دو جهت برای ما خیلی لازم و مفید است:

یکی اینکه بدانیم که وام دار چه مجاهدت‌هایی هستیم و دیگری هم اینکه نسل ما بداند که با چه جنایت‌کاران کثیفی مواجه بوده‌ایم.

 

یکی از دستگاه‌های شکنجه که در ساواک استفاده می‌شده است، «دستگاه آپلو» نام داشته است.

حمید حاجی عبدالوهاب از مبارزان پیش از انقلاب در خاطرات خود در مورد آن می‌گوید:

 

🔻«در کمیتهِ مشترک یک شکنجه گاه مخصوص داشتند که دستگاه آپولو و ‏ ‏به اصطلاح دستگاه شوک و اینها، آنجا بود. شکنجه گری آنجا بود به نام ‏ ‏حسینی‏‏ که هیکلی و تنومند و خیلی بدچهره و بدقیافه بود، او در شلاق ‏ ‏زدن استاد بود و به قول معروف میلیمتری می‌زد؛ یعنی خطا نمی‌کرد.‏‏‏ خیلی دقیق می‌زد.

 

🔻 وقتی می‌خواستند کسی را شکنجه کنند، از روی ‏ ‏عمد درِ شکنجه گاه را باز می‌گذاشتند و فریادهای فرد شکنجه شده توی ‏سلول‌ها می‌پیچید. اگر هم می‌خواستند یک زندانی را حسابی لت و پار ‏ ‏کنند، توی آپولو روی سرش یک کلاه کاسکت مخصوص می‌گذاشتند، ‏صدا توی این کلاه کاسکت در همان فضای کوچک می‌پیچید و هر چه ‏داد می‌زدی، صدا به خودت برمی‌گشت، آن هم با انعکاس شدیدتر.

 

🔻شوک ‏الکتریکی و سنجاق زیر ناخن کردن هم بود. بعضی مواقع سنجاق را با ‏ ‏فندک داغ می کردند. این سنجاق سرخ می‌شد و انگشت را می‌سوزاند. ‏شلاق زدن به دست و کتک‌های معمولی هم طبق روال ادامه داشت، همه بازجوها رزمی‌کار بودند و اکثرشان به فنون کاراته مسلط. طوری روی دست ‏ضربه می‌زدند که اثرش باقی نماند و زود از بین برود. مثلا طوری روی ‏دست ضربه می‌زدند که درد می‌آورد ولی اثری به جا نمی‌گذاشت. کف ‏پا که شلا ق می‌زدند، زندانی را وادار می‌کردند بدود. با دویدن، بادِ کف پا ‏ ‏می‌خوابید؛ ولی خوب، اگر کسی زیاد کتک می‌خورد، پا می‌ترکید.‏»

.....

📖منبع: خاطرات مبارزه و زندان، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، موسسه چاپ و نشر عروج، ۱۳۸۷ش، صص ۲۷-۲۸.

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

یکی از شکنجه‌های ساواک که در خاطرات برخی از مبارزان پیش از انقلاب انعکاس یافته است، شکنجه‌های مربوط به امور جنسی همچون برهنه کردن و... است.

بخشی از خاطرات حمید حاجی عبدالوهاب از دوران زندان نیز مربوط به یکی از این اقسام شکنجه‌ها است. او در این مورد نقل می‌کند:

 

🔻 «افرادی که مسلح به اسلحه و این جور چیزها دستگیر می شدند، ‏ ‏عموماً شکنجهِ شدید می‌شدند. طوری که چرک و خون از کف پایشان ‏می‌آمد و گلیم و پتوهای سربازی آنجا، وسیلهِ پاک کردن چرک و خون ‏ ‏بود. به این شکل نبود که به طور مرتب پانسمان و رسیدگی کنند، مگر ‏ ‏این که زندانی کارش به جایی می‌کشید که از شدت وخامت بیهوش ‏ ‏می‌شد. آن وقت بود که او را به درمانگاه می‌بردند و پانسمان می‌کردند؛ ‏ولی بعد از یک مدت هنوز جای زخمها خوب نشده، دوباره می‌بردند و ‏شلاق می‌زدند.‏

 

🔻 دربارهِ بچه های مذهبی، به دلیل حساسیت‌ها، روی ناموس تاکید ‏داشتند. مثلا بعضی از بچه‌هایی که خواهرانشان هم در این جریانات ‏‎‎‏بودند، جلوی خود بچه ها تعرضاتی می‌کردند و یا صدای شکنجهِ او و ‏ ‏سر و صدای آنها را در سالن ها پخش می‌کردند.‏

 

🔻 ‏‏بی خوابی دادن، نصف شب بیدار کردن و... از دیگر شکنجه ها بود. در ‏ ‏طول یک سال و خُرده ای داخل سلولهای نمور و تاریک بودم. تنها نوری ‏ ‏که داشتیم، لکهِ نور خورشیدی بود که داخل دستشویی از یک دریچه دو، ‏ ‏سه سانتی به داخل می‌افتاد. وقتی داخل دستشویی می‌رفتیم، چند ‏ ‏دقیقه‌ای چهره مان را جلوی آن نور می‌گرفتیم تا برای چند دقیقه هم ‏ ‏شده نور خورشید به چهره مان بخورد. از لحاظ امکانات و غذا هم در ‏ ‏مضیقه بودیم. فقط یک زیلو یا پتو داخل سلولها بود.

 

🔻 تمیز کردن توالت‌ها ‏ ‏هم، کارِ ما بود. گاهی اوقات برای بازکردن سوراخ دستشویی مجبور ‏ ‏می‌شدیم دست را تا انتهای بازو داخل آن ببریم تا باز شود. البته این ‏ ‏کارها جزو امتیازات ما محسوب می‌شد؛ یعنی اگر نگهبان می‌خواست به ‏ ‏ما ارفاق کند، یک امتیاز به ما می‌داد که برویم توالت را تمیز کنیم و این ‏ ‏کار شکنجه محسوب نمی‌شد. فرصتی بود که آبی به تن و دست و ‏ ‏صورتت بزنی و در طول آن مدت کوتاه تغییر آب و هوا بدهی.»

 

📖 منبع: خاطرات مبارزه و زندان، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، موسسه چاپ و نشر عروج، ۱۳۸۷ش، صص ۲۷-۲۸.

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در ساواک انواع مختلفی از شکنجه استفاده می‌شد، آخوربند، کابل، شکستن فک و ناخن کشی از جمله شکنجه‌های ساواک بودند.

علی محمدآقا که یا این شکنجه‌ها را تجربه کرده یا از نزدیک شاهد آنها بوده است، در خاطرات خود هرکدام را چنین توصیف می‌کند:

 

🔻 آخوربند؛

‏‏یک بار دیدم دو نفر را به آخوربند بسته‌اند (محل شکنجه بود که ‏ ‏خودشان به آن آخوربند می گفتند.) وقتی فرد را به شدت می‌زدند و ‏پایش خیکِ باد می‌شد، او را می‌دواندند، بعد تازه او را می‌آوردند و ‏ ‏می‌گفتند لباست را روی سرت بینداز. لباسش را که روی سرش ‏می‌انداخت، آن را زیر چانه‌اش می‌پیچاندند، بعد چانه‌اش را روی نرده‌ها ‏ ‏می‌کشیدند و چانه لایِ نرده‌ها می‌رفت. او را آنجا می‌بستند. دستش را ‏هم از پشت می‌بستند. به این می‌گفتند «آخوربند».‏

‏‏آدم آنجا نمی‌توانست سرش را تکان دهد. بدنش می‌افتاد. دستش هم ‏از پشت بسته بود. هر کسی هم که از راه می‌رسید و سیگار دستش بود. ‏‎‎‏پیراهنت را بالا می‌زد و سیگار را روی بدنت خاموش می‌کرد. یک بار ‏ ‏این کار را با من کردند. وقتی دو - سه بار سیگار را پشت من خاموش ‏ ‏کردند، دیگر عین خیالم نبود؛ چون پاهایم آنقدر درد داشت که دیگر ‏آتش سیگار را حس نمی‌کردم، مثل این بود که یک نفر دستش را پشت ‏من گذاشته و فشار می‌دهد. ولی در حالت عادی که سیگار را روی بدن ‏خاموش می‌کردند، جِزّ آدم در می‌آمد. آن روز بعضی‌ها می‌آمدند و با ‏ ‏لگد می‌زدند. گردنم که به نرده وصل بود. دستم هم از پشت بسته بود. ‏لذا زمین می‌خوردم.‏

 

🔻 کابل

‏‏ساده ترین شکنجه با کابل بود. به پا کابل می‌زدند تا ورم کند و دیگر ‏ ‏دویدن کفاف نمی‌داد. پوست کف پا می‌ترکید و گوشت اضافه می‌آورد. ‏ ‏خیلی از بچه های زندان کف پایشان گوشت اضافه دارد؛ مثل سنگ است. ‏این افراد الان هم برای راه رفتن مشکل دارند.‏ ‏پشت پاهایشان همه از بین رفته بود و دیگر پوست نمی آورد. مدام ‏ ‏ترمیم شده بود و دوباره زده بودند. دست آخر پوست خودش را ول ‏ ‏کرده بود. سوزاندن هم در کار بود.‏

 

🔻شکستن فک

‏‏محمدی متخصص‏‏ شکستن فک بود؛ یعنی وقتی روی زمین می‌نشستی ‏یک ورق می‌داد و می گفت: "بنویس." بعد می‌آمد بالا ی سرت نگاه ‏ ‏می‌کرد. روی میز و صندلی هم نمی‌نشاند. این طوری می‌توانست با لگد ‏ ‏توی فک بزند و فک را بشکند. خیلی‌ها که از زیر دست محمدی بیرون ‏ ‏می‌آمدند فکشان شکسته بود. لگدهایی که می‌زد وحشتناک بود. هنوز هم ‏ ‏افرادی هستند که فکشان مشکل دارد.‏

 

🔻ناخن کشی و سلیب کردن.

‏‏ناخن کشیدن و سوزاندن و آویزان کردن و بی‌خوابی دادن هم جزو ‏ ‏شکنجه ها بود. زندانی را با دست بند به صورت صلیب به فلکه ‏ ‏می‌بستند، چهارپایه را از زیرش بر می‌داشتند و او آویزان می ماند.‏»

.....

📖 منبع: خاطرات مبارزه و زندان، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، موسسه چاپ و نشر عروج، ۱۳۸۷ش، صص ۱۲۲ ۱۲۴.
 

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری