شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۱۶۶ مطلب با موضوع «تاریخ» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

🔻پدرم در سال ۷۰، سی ساله بود، می‌گفت: در بچگی ما، تفریح با کار بود، بچه‌ها تا بچه بودند می‌رفتند چوپانی یا کمک پدر کشاورزی می‌کردند، کمی که بزرگ‌تر شدیم، خاور و نیسان آمده بود و با آنها می‌رفتیم جاده یا بار فروشی. اما من که درس‌خوان بودم در کنار بارفروشی به مدرسه شبانه روزی رفتم و دیپلم گرفتم و بعد هم برای لیسانس دانشگاه تهران رفتم. آن زمان پیشرفته‌ترین چیزی که ما داشتیم یک ماشین‌حساب casio بود که محاسبات سخت را کمی راحت‌تر انجام می‌داد. بعد هم که خوردیم به حوادث انقلاب و جنگ.

عموم آن نسل سختی کشیده و با حوصله بودند و دیگر توسری خور نبود. حزب‌الهی‌هایش که همان کودکان در گهواره خمینی بودند خیلی بیشتر.

 

من در سال ۹۸ سی ساله بودم. وقتی تازه کامپیوتر آمده بود، پدرم یکی خرید، آن زمان شاید کم‌تر از یک درصد جامعه کامپیوتر داشتند، پدرم کامپیوتر را در دفتر مدرسه‌ غیر دولتی‌اش، روی میز خودش گذاشته بود و بچه‌های مدرسه هی سرک می‌کشیدند تا از پنجره کامپیوتر را ببینند چه شکلی است؟!

آن زمان با سیستم عامل DOS کار می‌کردیم، شبیه برنامه‌نویسی بود. CD هم هنوز درکار نبود، فلاپی داشتیم با حداکثر ۲ مگ حافظه. اینترنت هم که جای خودش. عصرها که می‌شد بچه‌های کوچه همه بیکار بودند و می‌ریختند توی کوچه فوتبال بازی.

جوانی حزب‌الهی‌های نسل ما با انقلاب تکنولوژی‌های مرتبط با کامپیوتر و جنگ فرهنگی پیوند خورد و ایمانی قوی‌تر و عمیق‌تر از نسل پدرم را طلب می‌کرد.

 

مدت کوتاهی بعد از فلاپی، CD آمد، کم کم بساط نوارها و ویدئو کلوپ‌ها هم جمع شد، کمی که گذشت فلش و اینترنت هم اضافه شد. از اوایل دهه ۸۰ کم کم گوشی‌های دوربین دار که با بلوتوث فایل‌ها را با بغل دستی‌ات اشتراک می‌گذاشتی آمد و به سرعت این گوشی‌ها هم به اینترنت وصل شد.

هر روز دنیای ما بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد و اطلاعات ما بیشتر و بیشتر! بساط مجله و روزنامه هم تا اواخر دهه ۸۰ داغ بود اما اندک اندک در دهه ۹۰ برچیده شد، اوایل مردم وبلاگ و سایت‌ها را مطالعه می‌کردند. اما کم کم حوصله مطالعه هم رفت و مردم محدود به دیدن کلیپ‌های تصویری کوتاه و عکس و خواندن متن‌های خیلی کوتاه تلگرامی و تویتری شدند.

 

حجم تحولاتی که فقط در نسل ما رخ داد برابر بود با تمام تحولاتی که در همه نسل‌های پیش از ما رخ داده بود  و از شتاب تحولات هم کم نمی‌شد.

دیگر فرصت نبود شرایط من با فرزند من مقایسه شود، باید نسل یک دهه بعد از من را با من مقایسه می‌کردی.

 

شهید مطهری می‌گوید از یک روستایی سوالاتی بنیادی کردند و دیدند خیلی پاسخ‌های عمیق و خوبی می‌دهند و پرسیدند: شما این چیزها را از کجا یاد گرفته‌ای؟ پاسخ داد من مثل شما سواد ندارم، بیشتر فکر می‌کنم!

تحولاتی که در عصر جدید برای عموم جامعه رخ می‌داد در جهت افزایش حجم اطلاعات و کاهش عمق آنها بود، اطلاعاتی که اگر ۹۰ درصد آنها را از شما بگیرند، هیچ چیزی از شما کم نمی‌شود جز تکبر و توهم عالم بودن!

 

جوان ۳ دهه قبل حوصله خواندن داشت، حوصله استدلال و بحث‌های طولانی داشت اما جوان فعلی تویتری و اینستا گرامی شده است. در دنیای مجازی‌اش غرق شده و دنیای حقیقی‌اش را با همان قواعد قیاس می‌کند.

اما حزب‌الهی این نسل چه؟!

حزب‌الهی سه دهه قبل

وسط بحث‌های توده‌ای و ملی‌گرا و انقلابی، چپ‌ها و راست‌ها بود.

او شریعتی و بازرگان و مطهری داشت.

اما حزب‌الهی نسل من از این بحث‌ها عبور کرده بود و وسط بحث‌های عدالت‌خواهی و نقد سروش و اصلاحات بود و مطهری و مصباح و متن‌های امام را داشت.

حزب‌الهی امروز وسط بحث‌های افول غرب و پیشرفت و ما می‌توانیم است، او مطهری، مصباح، عین‌صاد، حائری شیرازی، امام و آقا و... و حجم عظیم خاطرات انسان پرور شهدا را دارد.

در این ۳۰ سال حجم عظیمی از آثار عمیق معرفتی برای نسل جدید تولید شد که ما در نوجوانی خود خوابش را هم نمی‌دیدم.

حزب‌الهی نسل جدید هم عمقش بیشتر است هم محبتش، عمق بیشترش خاص حزب‌الهی‌اش است و محبت بیشترش عمومی است.

در نسل عمومی جدید بازار هیات‌ و اعتکاف‌ و زیارت‌ و اجتماعات دینی گرم‌تر شده.

فضای نسل امروز عوض شده اما فطرتش خیر، ایمانش خیر، اگر حوصله عمومی استدلالش کم‌تر شده، اما جذبه محبتش قوی‌تر شده.

 اگر یک بالش ضعیف شده اما بال دیگرش قوی‌تر شده.

این هم از آن تهدید‌هایی است که به قول حاج قاسم فرصتی در دلش خوابیده، فرصتی برای جذب بیشتر و راحت‌تر و حالا تشویق به عمیق‌تر شدن، صبورتر شدن. تشویق برای هجرت از دنیای غرق شدگی در اوهام تصویر و رنگ به دنیای غرق شدگی در فکر و تعقل.

اما مرحله به مرحله، گام به گام به کمک حزب‌الهی‌های عمیق‌تر و پرشورتر.

👈به شرح حال بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻 از مهم‌ترین چیزهایی که مردم را مقابل شاه قرار داد، باور مردم به فساد دربار و شاه بود. اگرچه بخش عمده این فسادها و اخبار آن واقعیت داشت اما خود این فسادها آنچنان در تقابل شاه و مردم تاثیر نداشتند که باور این فسادها تاثیر داشت.

 

🔻 در وضعیت کنونی انقلاب هم خیلی‌ها به فساد مجلس و نظام باور پیدا کرده‌اند! چگونه می‌شود این باور اشتباه را شکست؟! با تبیین در کنار برخورد قاطع با فساد و انعکاس آن؛ اما متاسفانه وقتی پرونده‌هایی مثل گرفتن شاسی‌بلندهای مجلس، مطرح می‌شود، نه شفاف‌سازی درستی و نه برخوردی می‌شود و در نتیجه آن باور به فساد در مردم تثبیت و تقویت می‌شود!

 

📖 پارسونز آخرین سفیر انگلستان در دوره پهلوی در خاطرات خود می‌نویسد:

👈 «از نظر سیاسی، خانواده‌ی شاه دردسر بزرگی برای او به شمار آمده و وبال گردنش بودند. بوی تند فسادشان همه‌جا را پر کرده بود، به ویژه در طول سال‌های رونق اقتصادی که میزان فسادشان با ارقامی نجومی بیان می‌شد. راست یا دروغ، واقعیت سیاسی آن بود که همه معتقد بودند بدون مداخله‌ی این شاهزاده یا آن شاهزاده خانم، خیلی دشوار - اگر نگوییم غیر ممکن - قراردادی بسته می‌شد. شایعات خاصی هم وجود داشت که این موضوع را تقویت می‌کرد و از نظر مردم، هر شخصی که پیشرفتی داشت، به مدد دست چپاولگر فلان شاهزاده یا بهمان شاهزاده خانم توانسته بود به نان و نوایی برسد. به جز شاه، تنها چند نفر از اعضای خانواده‌ی سلطنتی از این اتهامات مبرا بودند و این خود موجبات مخالفت بیشتر با آنها را فراهم می کرد. شیوه‌ی زندگی لوکس و مجلل اعضای خانواده‌ی سلطنتی نیز بر این مصیبت می‌افزود و کار به جایی رسیده بود که حتی برخی حامیان شاه هم می‌گفتند شاه هیچ اقدامی برای کنترل اعضای خانواده‌ی خود نمی‌کند. البته من داستان‌های بی‌شماری را که فساد اعضای خانواده‌ی سلطنتی و مجوزهایی که می‌دادند یا می‌گرفتند را نقل می‌کرد، حقیقت نمی‌دانم. ولی حتی اگر ده درصد این شایعات هم راست باشد، به اندازه‌ی کافی برای خانواده‌ی سلطنتی بد بود، اما مسئله‌ی مهم این بود که صرف نظر از درستی یا نادرستی چنین شبهاتی، مردم این حرف ها را باور داشتند.»

 

📝 منبع: پارسونز، آنتونی، غرور و سقوط (ایران ۱۳۵۲-۱۳۵۷)، مترجم: سید محمدصادق حسینی عسکرانی، چاپ اول، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، زمستان ۱۳۹۰ش. ص ۵۹.

👈 به شرح حال بپیوندید.

https://eitaa.com/sharhe_hal

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻در دو دهه ۱۳۰۰ و ۱۳۱۰ جمعیت کشور کم بود و زمین زیاد.

آن زمان هنوز بهداشت عمومی و امکانات در کشور وجود نداشت و هر خانواده‌ای یکی دو بچه‌اش، موقع زایمان و یکی دو بچه‌ هم موقع بیماری‌ها و یکی هم معمولا در حوادثی مثل خفه شدن در حوض تلف می‌شد.

خلاصه هر خانمی باید چندین زایمان می‌داشت تا از دل آنها بالاخره چند بچه سالم برایش بماند.

 

🔻 در این دو دهه جمعیت کشور در مرتبه اول روستایی، سپس عشایر و ۲۰ درصدی هم شهری هستند. اقتصاد روستا بر پایه کشاورزی می‌چرخد اما نه مدرن، هنوز فرصت احیاء زمین و مالک شدن به واسطه آن باقی است. درآمد زمین زیاد نیست و آبیاری عمدتا سنتی با چشمه و قنات است. جمعیت عشایری نیز بر پایه اقتصاد دام‌داری زندگی خود را می‌چرخاند اما از این جهت که بیشتر گردش پول در جامعه بر اساس تولید محصولات کشاورزی و دامی است، مردم عشایر  قدرت‌مند و با عزت هستند، به ویژه که از نظر نظامی نیز استقلال دارند.

 

🔻در دهه ۲۰ و ۳۰ کم کم با وارد شدن مدرنتیه به کشور، ساختار کشور متحول شد و از جهات بهداشت و امکانات عمومی کمی پیشرفت کرد. در این دو دهه کشور جنگ جهانی دوم و چند سال اشغال و قحطی و قیام ملی شدن صنعت نفت را پشت سر گذاشت.

 

🔻ترکیب جمعیتی کشور در این سال‌ها افزایش قابل توجهی داشت اما نه به اندازه دو دهه بعد (۴۰ و ۵۰)، چرا که هنوز تلفات موقع زایمان و بیماری و... قابل توجه بود.

 

🔻 در دو دهه ۲۰ و ۳۰ کم کم امکانات ارتباطی مثل جاده و ماشین افزایش نسبی داشت اما هنوز وجه غالب اقتصاد کشور، بر پایه کشاورزی به شکل سنتی است البته با وجود سنتی بودن کشاورزی، با تسهیل حمل و نقل، درآمد کشاورزی روبه افزایش است.

 

🔻 در دهه ۳۰ تا اواسط دهه ۴۰ سرعت رشد جمعیت نسبت به دو دهه قبل افزایش یافته است، با وارد شدن تراکتور و امکانات کشاورزی و آموزش، سیستم کشاورزی کشور به سرعت در حال ارتقاء و افزایش درآمد است اما عمده این پول‌ها به جیب خان‌ها می‌رود و مردم رعیتی بیش نیستند.

 

🔻در دهه ۲۰ تا اواسط دهه ۴۰ با تحولات بیشتر در زمینه بهداشت عمومی و آموزش، جمعیت کشور وارد چند جهش می‌شود، افزایش نیروی انسانی و کیفیت کشاورزی بر قدرت خان‌ها بسیار افزوده است. خان‌های مناطق مختلف متفاوت هستند، برخی خدمات عمومی برای رعیت‌های خود می‌آورند و برخی خیر اما به هرحال کار دست حکومت نیست و اراده خان‌ها بر مردم حاکم است.

 

🔻 عشایر نیز به واسطه مبارزه پهلوی و استعمار با آنها در این سال‌ها و یک‌جا نشین شدن اجباری، هم از جمعیتشان و هم تولیدشان و خلاصه قدرتشان کاسته شده است اما با همه این وجود هنوز در ترکیب جمعیتی کشور جمعیت عشایر بیش از جمعیت شهر نشین است.

🔻تا پیش از دو دهه ۳۰ و ۴۰ عامل اثرگذار اصلی در فرهنگ کشور روحانیت است اما به واسطه اقدامات رضاشاه و پهلوی این جمعیت بسیار تضعیف شده است، به ویژه که در این دو دهه با راه‌یابی رادیو و تلوزیون و ضبط صوت به میان مردم، فضایی برای ورود دیگر عوامل موثر فرهنگی بر توده مردم باز شده است.

رقابت این عامل تاثیر گذار و نو برای مردم با روحانیت در دهه ۵۰ با تقویت صنعت سینما و گسترش رادیو و تلوزیون افزایش بیشتری می‌یابد اما روحانیت، بعد از کمی آموخت که این ابزار می‌تواند عوض رقیب، یک فرصت برای او باشد و از آن به بعد رادیو و تلوزیون و ضبط صوت، به بستر رقابت روحانیت با مدرنیته تبدیل شدند.

 

🔻 در دهه ۴۰ و ۵۰ با وجود اینکه کشور در موقعیت یک جهش اقتصادی بر پایه کشاورزی است، به علت اصلاحات ارضی تحمیلی از سوی آمریکایی‌ها، مسیر اقتصاد و توسعه جمعیتی کشور با تحول جدی مواجه می‌شود.

نظام خان و رعیت به شدت تضعیف شد روستایی‌ها صاحب قطعات کوچک زمین شدند اما کشاورزی در زمین‌های کوچک بدون امکانات و لزوم پرداخت قسط‌های سنگین، در کنار جاذبه‌های شهری و مدرنیته، روستایی‌ها را به فروش زمین‌ها و مهاجرت به شهرها و نه شهرها بلکه حاشیه شهرها! و کارگری در کارخانه‌ها و صنایع نوپا واداشت.

جمعیت‌های سرمایه‌دار شهر و بچه‌خان‌های تحصیل کرده زمین‌های جدید را می‌خریدند اما بدون تجربه و نیروی کار کافی.

 

🔻جمعیت عشایر هم سرنوشتی بهتر از روستایی‌ها نداشت و مسیر رو به افول آنها همچنان ادامه یافت و بدین ترتیب کشوری که مازاد تولید کشاورزی و دام به ویژه با موقعیت جهش اقتصادی بر پایه کشاورزی و دام‌داری را داشت، خیلی زود به کشوری وارد کننده دام و محصولات کشاورزی تبدیل شد چراکه قرار بود صنعتی شود!

 

🔻 در دهه ۵۰ جهان با چند شوک در قیمت نفت و به دنبالش کشور نیز با چند شوک در زمینه تورم و افزایش فاصله طبقاتی روبرو شد و در انتهای این دهه تحولی شگرفت به نام انقلاب اسلامی رقم خورد.

انقلابی که حاصل نارضایتی‌های انباشته شده از دهه‌ها ظلم و ناکارآمدی خان‌ و پهلوی و استعمار بر این مردم و فعالیت فرهنگی روحانیت در بسط قدرت تاثیرگذاری خود و دعوت امام خمینی به قیام لِله برای تشکیل یک کشور مستقل بر پایه اراده خود مردم و راهبری عادلانه اسلام، بود.

🔻در انتهای ده ۵۰ در کشور انقلاب شد و در ابتدای دهه ۶۰ کشور دچار جنگی ۸ ساله شد. در این سال‌ها تحولات ارزشی بسیار پیشروتر از تحولات اقتصادی هستند. جامعه رنگ و بوی ظاهری دیگری یافته است اما تغییرات باطنی جامعه برخلاف تغییرات آنی ظواهر، یک خط پیوسته را طی می‌کند.

نه جامعه دوران پهلوی آن جامعه پر از اباحه‌گری و بی‌قیدی بود که در سینما و مجلات و روزنامه‌ها نشان داده می‌شد و نه جامعه بعد از انقلاب آن جامعه ارزشی همه چادری و داوطلب جهاد بود که در صدا و سیما و فیلم‌های ارزشی نشان داده می‌شد.

 

🔻انقلاب کشوری را تحویل گرفته بود که نهادهای اقتصادی‌اش عمدتا خصوصی و مرتبط با دربار یا بهائیت و ضدانقلاب‌ها بودند و این امکان را نداشت که همان اقتصاد را ادامه دهد چرا که به راحتی صاحبان ضدانقلاب صنعت و اقتصاد، کشور را قفل می‌کردند و کودتای اقتصادی علیه انقلاب راه می‌انداختند.

جنگ هم مزید بر علت شده بود تا اقتصاد دولتی و کوپنی به رویکرد اصلی اقتصاد کشور تبدیل شود.

اما در ابتدای دهه ۷۰ کم کم کشور بر اقتصاد مسلط شد و از برهه حساس جنگ هم گذر کرده بود و ادامه کار انقلاب با یک اقتصاد دولتی با بهره‌وری پایین و تقدیم ارازل بر افاضل در نهادهای مدیریت دولتی امکان پذیر نبود.

 

🔻 اینجا بود که سردار سازندگی وارد کارزار اقتصاد شد تا مهر ختامی بر دوران اقتصاد دولتی و تنش‌زایی بزند و درب باغ گلابی را با تنش زدایی و رونق دادن اقتصاد خصوصی و جذب سرمایه‌گذار خارجی، باز کند.

 

🔻 اما تنش‌زدایی‌های سردار، سرانجام به مذاکرات انتقادی دولت‌های غربی و بهانه‌گیری‌های ناتمام آنها و امتیاز دادن‌های متوالی سردار سازندگی منتهی شد و نتیجه این امتیاز دادن‌ها، گسترش روزنامه‌های زنجیره‌ای چپ‌ها و انتقادهای پرتکرار آنها از دولت راست هاشمی بود.

در آخر کار هم با پرونده میکونوس از اساس سفرای غربی از ایران رفتند و همه خواب‌های خوش سردار را برهم زدند و تا سردار بود برنگشتند و وقتی برگشتند که دولت چپ‌ها که حالا اسمشان شده بود اصلاح‌طلب در اواخر دهه ۷۰ روی کار آمدند.

 

🔻 اقتصادی هم که سردار سازندگی می‌خواست از شکل دولتی به خصوصی درآورد، نه دولتی ماند و نه خصوصی شد بلکه شترمرغی شد به نام خصولتی! خود این اتفاق هم بستر ایجاد فساد و رانت و بخور بخورها از بیت المال و چاق شدن افراد و رسانه‌های پولی را تقویت کرد.

 

🔻البته هاشمی زنده است، در سال‌های دولت اصلاحات اگر نام او نبود اما راهش زنده بود.

 

🔻 در این سال‌ها بخش عمده جریان مذهبی درگیر مبارزه با جریان فکری اصلاحات و نقد سروش و حلقه کیان بود، در همان حال جماعتی از اصلاح طلبان هم مشغول چاق شدن در مجموعه‌های خصولتی بودند.

 

🔻البته صدای رهبری و شعارها و نام‌گذاری سال و حمایت‌هایش هم در این سال‌ها در جهت عدالت‌خواهی و مطالبه‌گری و پاسخگویی مسئولین بود و ظاهرا این صدا به ناقدان سروش خیلی نمی‌رسید!

👈 به شرح حال بپیوندید.

https://eitaa.com/sharhe_hal

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🎬 در مناظره اقتصادی اخیر دکتر غنی‌نژاد و پرفسور درخشان، دکتر غنی‌نژاد مدعی شدند که قانون اساسی ما متاثر از رویکرد چپ اقتصادی آقایان بنی‌صدر و شهید بهشتی و امثال این افراد، پایه آن اشتباه گذاشته شده است.

📌 مستند ایشان هم مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی بود. خوب بود ایشان کمی این ادعای خود را مستندتر نشان می‌دادند که از کجای این مذاکرات و صحبت‌های طرفین این مطلب برمی‌آید.

📌برای روشن شدن مطلب خوب است، یکی از مهم‌ترین بندهای قانون اساسی که محل دعوای جدی رویکرد چپ متمایل به دولتی کردن همه چیز و رویکرد لیبرال متمایل به خصوصی‌ کردن و برداشتن همه انحصارهای دولتی است را در مشروح مذاکرات قانون اساسی بررسی کنیم.

📌 در جلسه ۳۳‌ام مذاکرات قانون اساسی در تاریخ ۵ مهر ۱۳۵۸ بحث از اصل ۶۶ قانون اساسی مطرح می‌شود و ابتدا اصل پیشنهادی اولیه را شهید بهشتی می‌خوانند:

👈 «اصل 66- دادن امتیاز تشکیل شرکت‏ها و مؤسسات در بخش عمومی، و اعطای انحصار در امور تجاری و صنعتی و کشاورزی و معادن و خدمات ممنوع است مگر در موارد ضرورت با تصویب مجلس شورای ملی.»

📌در بررسی مذاکرات قانون اساسی ذیل اصل 66 مربوط به انحصار داشتن یا نداشتن دولت و مجموعه‌های خصوصی در امور مختلف، بعد از قرائت اصل پیشنهادی:

🔻 در ابتدا شهید آیت تفصیلی قائل می‌شوند که اگر انحصار دادن به خارج باشد کار درستی نیست ولی اگر انحصار برای دولت باشد جایز است و اگر بخواهد انحصار برای یک شرکت خصوصی باشد باز کار درستی نیست.

🔻 در ادامه نیز همین نظر مورد قبول می‌افتد و بنی‌صدر در تایید اینکه لازم است لفظ خدمات هم در متن قانون باشد، می‌گوید: «مثلا انحصار مستشار بدهد به نظامیان آمریکایی، نمی‏شود اینجا خدمات را اضافه کرده‌‏ایم. خدمات تنها مستشار هم نیست، تمام کارها مثلا بانک خدمات است، تجارت خدمات است، مراکز تفریحات ورزشی خدمات است، همه اینها خدمات است، فرهنگ خدمات است، مستشاران را از باب مثال آوردم...، این انحصار خدمات دادن در آن زیاد فساد پیدا می‌‏شود این است که ما اینجا اضافه کردیم حالا اگر بگویید این ابداً ممنوع است ... به حکم ضرورت ما به خیلی از چیزها فعلا محتاجیم و قراردادهایی پیش می‌‏آید که باید منعقد گردد.

🔻 در ادامه شهید بهشتی توضیحی می‌دهند که انحصار هم نسبی است و لازم نیست حتما برای یک نفر باشد بلکه برای چند نفر هم باشد باز فقط با اجازه مجلس این انحصار امکان دارد.

📌بعد از آن آقای حسین هاشمی می‌گوید بیاییم اجازه مجلس را هم قید و بند بزنیم که مثلا حتی اگر مجلس هم ضرورتی تشخیص داد ما قید بزنیم که این اجازه فقط برای مثلا پنج سال است تا در دوره بعد مجلس مجددا برای این اجازه و ضرورت تعیین تکلیف شود و اگر چنین نکنیم عملا راهی برای تحت استعمار درآوردن کشور با تصویب یک مجلس باز می‌شود.

🔻اما شهید بهشتی با او مخالفت می‌کنند! ایشان در این مورد توضیح می‌دهند:

👈 خیلی مشهود است که ما فعلا بنا را گذاشته‏‌ایم روی اسارت الفساد در آینده، یعنی ما از بس در گذشته مجلس شورای ملی قابل اعتماد نداشته‏ایم و مجلس شورای شاهنشاهی داشتیم به جای شورای ملی و دیگر مجلس سنا هم مکمل آن بود و آنچنان را آنچنان‏تر کرده بود از بس دچار رنج گذشته بودیم حالا هر قدر هم بخواهیم به آینده خوش‏بین باشیم برایمان دشوار است. آخر آن نمایندگان، دویست و پنجاه نفر، دویست و هفتاد نفر یا سیصد نفری هم که ان شاء الله قرار است دو سه ماه دیگر انتخاب بشوند آنها هم نمایندگان ملتند و اکثریت آنها می‏توانند حافظ مصالح و منافع ملت باشند چون این بیم و نگرانی را داریم می‏خواهیم در قانون اساسی آن قدر قید و بند بگذاریم که این خیانت‏ها پیش نیاید ولی عنایت بفرمایید که قید و بند زیاد سبب می‌‏شود میدان عمل مجالس آینده هم محدود بشود و چه بسا در محدودیت‏های بیش از حد هم زیان‏‌های فراوانی باشد که قابل تحمل برای ملت ایران نباشد حالا چه باید کرد که هم ملت و هم نمایندگانش در اینجا نسبت به آینده خوش‏بین باشند، چه عرض کنم.

🔻 بعد از آن آیت‌الله مکارم در تایید شهید بهشتی توضیح می‌دهند که آن آقایان به جنبه دفع ضرر توجه می‌کنند ولی به جنبه جلب منفعت توجه نمی‌کنند که مثلا اگر لازم دیدیم از باب اضطرار انحصار واردات گوشت را به یک موسسه داخلی بدهیم مشکل کشور حل می‌شود نباید این منفعت را دفع کنیم!

🔻اما شهید بهشتی اصلاح می‌کنند که در مورد انحصار دادن به دولت فکر نمی‌کنم کسی اختلاف داشته باشد که گاهی لازم و مصلحت است یک صنعتی مثلا در انحصار دولت باشد «ولی در مورد انحصار شخصی، به طور کلی دوستان این نگرانی را دارند که درست است که انحصارات شخصی ممکن است فراوانی را به بار آورد ولی از نظر دیگر هم سرمایه‏داری کشنده، راهش را به جامعه و اقتصاد باز می‏کند، این را هم باید توجه کرد.»

📌 در ادامه آقای طاهری اصفهانی می‌گویند: انحصار اساساً خلاف اسلام است. اما شهید بهشتی قید می‌زنند: البته غیر از انحصار برای دولت. سپس کمی بعد می‌گویند: «به ذهن می‏آید که ما اگر بتوانیم انحصارات غیر دولتی را مطلقاً اینجا ممنوع بکنیم این به آن مسیر اقتصاد مصون از انحصار طلبی‏های سرمایه‏داری نزدیک‏تر باشد.»

در ادامه بنی‌صدر می‌گوید شما انحصار برای بخش خصوصی را کامل نفی می‌کنید و«بخش خصوصی که همیشه داخلی نیست گاهی فرض کنید در پتروشیمی بخواهید قراردادی ببندید و طرف حاضر نمی‏شود و می‏گوید باید بازار دست من باشد، یا شما باید بگویید که اصلا این‏گونه قراردادها را نمی‏بندیم یا اگر می‏بندید چنین موردی را هم پیش‏بینی بکنید، البته صرفه استقلال ما به این است که از پیش بگوییم نه، چنین قراردادهایی را نمی‏بندیم و آنها هم بدانند حتی انحصار بازار را هم به آنها نمی‏دهیم اگر قصد این است باید بحث بیشتری شود...»

📌 سپس شهید بهشتی توضیح می‌دهند: اینجا صحبت استقلال کشور است نه تنها در برابر خارج بلکه در برابر متنفذین سرمایه‏دار داخل هم باید مصالح اقتصادی توده مردم و ملت و ناس را مصون نگه داشت.

📌 در اینجا دکتر گلزاده غفوری عنوان می‌کنند: «ما باید در مقررات خودمان روح اسلام را در رابطه با انسان‏ها در نظر داشته باشیم هر انحصاری مستلزم محرومیت دیگران است بنابراین همان‏طور که در جلسه گفتم انحصار را فعلا کنار بگذاریم چون با روح اسلامی قابل تطبیق نیست ولو به قول ایشان جلب منفعت را در بر داشته باشد، ما این‏گونه منفعت را نمی‏خواهیم و هدف انسانی داریم.»

و آقای تهرانی اضافه می‌کنند: «در اسلام هیچ‏گونه انحصارگری نیست یکی از ادله‏اش این است که لازمه هر انحصاری منع دیگران است منع دیگران از معاملاتی که در شرع مقدس جایز است خوب می‏دانید معنی‏اش این است که ما حلال خدا را حرام می‏‌کنیم و حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرامش هم همین جور است لذا ما این انحصار را برداشتیم و در قلمرو بخش عمومی یعنی آنهایی که مربوط به بخش عمومی است یعنی معادن، نفت که دولت استخراج می‏کند، راه آهن که اگر به دست بخش خصوصی بیفتد برای اجتماع مضر است و پست و تلگراف و این جور چیزها بخش عمومی است نه تجارت و نه زراعت و این حرف‏ها که بگویید جلو مردم را نمی‏شود گرفت، در قلمرو بخش عمومی، دادن امتیاز تشکیل شرکت‏ها و مؤسسات در امور تجارتی، صنعتی به افراد و بخش‏های خصوصی ممنوع است یعنی دولت خودش به وسیله شوراها یا تعاونی‏‌ها اینها را باید اداره کند نه این‏که به افراد خاصی داده بشود که مجتمع در مضیقه بیفتد مثلا راه آهن را به بخش خصوصی دادن، مجتمع را در مضیقه می‏‌اندازد. نفت و ذوب آهن و صنایع مادر همین‏طور است...»

📌 در اینجا شهید بهشتی اشکال می‌کنند: «تا آن حدی که آقای تهرانی بیان داشتند آزاد گذاشتن مطلق مردم در بخش خصوصی خوب این یک طرز فکر است و در مقابلش این‏که نه، در آنجا هم مقتضای ولایت و حکومت دولت این است که اگر نمایندگان ملت، قوة مقننه در آینده ترجیح داد و تشخیص داد که در یک شاخه خاص انحصار دولتی باشد اشکالی نداشته باشد.» و در ادامه نیز ناظر به اشکالی که آیت‌الله صافی می‌کنند مبنی بر اینکه امر ولایت نیاز به قانون اساسی ندارد ایشان توضیح می‌دهند: «فرق است بین قانون اساسی و قوانین دیگر، قانون اساسی دست دولت‏‌ها را در بعضی جاها می‏‌بندد، یعنی قانون اساسی مقداری از ولایت آینده را محدود می‏‌کند.»

📌بعد از آن نیز ناظر به برخی اشکالاتی که در همین رابطه مطرح می‌شود شهید بهشتی این بحث را جمع بندی می‌کنند که گاهی دولت مثلا به هزار نفر، به پانصد نفر یک پروانه کسبی می‏‌دهد و برای بیش از آن محدودیت ایجاد می‌کند «اینها خطری ندارد اما برحسب تجربه تاریخی، دادن انحصار یک رشته اقتصادی به یک شرکت یا یک گروه یا یک فرد، از آن چیزهایی است که راه را برای سرمایه‏داری ستمگران تا حالا در دنیا باز کرده است.» «دولت بدون تصویب مجلس فعالیت‏های مربوط به اقتصاد عمومی را به واحدهای خصوصی ندهد، منظور این است. ببینید اداره راه آهن از قم به تهران را دولت می‏دهد به یک شرکت خصوصی، که این راه آهن را با قیمت‏‌هایی که معین می‏‌کند خودش هم نگهداری بکند و هم بهره‏برداری کند طبق یک قراردادی می‏گوییم اگر دولت خواست هم نگهداری بکند و هم بهره‏برداری کند طبق یک قراردادی می‏‌گوییم اگر دولت خواست این کار را بکند باید با تصویب مجلس باشد بدون تصویب مجلس نمی‏تواند چنین قراردادی را با یک فرد یا شرکت خصوصی منعقد کند. مثال دیگر کار پست است، یک وقت نامه‏‌رسان‏‌ها کارمند دولت یا شرکت دولتی هستند یک وقت است نه، می‏‌دهد به یک واحدی توزیع نامه‏‌ها را به عهده می‏گیرد الان می‏دانید در ایران یک واحد پست سریع این جوری وجود دارد که خصوصی است می‏‌گوییم چنین اجازه‏ای در بخش عمومی باید با تصویب مجلس باشد که در آن سوء استفاده نشود.

📌 در ادامه شهید آیت تذکر بسیار مهمی می‌دهند: «گاهی اوقات دادن امتیاز انحصار ممنوع است ولی سبک مملکت طوری است که خود بخود در کشورهای سرمایه‌داری انحصار بوجود می‏آید البته در بحث اقتصاد باید پیشبینی بشود که ما کاری بکنیم که عملا انحصار بوجود نیاید ولو اینکه قانوناً ممنوع باشد.»

اما توجهی به آن نمی‌شود و بحث‌ها در مورد این اصل به اتمام می‌رسد.

👈به شرح حال بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🎙خانم گوهر الشریعه دستغیب:

 

🔻 بارها از مادرم شنیدم که در قضیه کشف حجاب و برداشتن چادر از سر زنها در دوره رضاخان پدرم به ایشان گفته بود من فقط یک خواهش از شما دارم به هیچ وجه از خانه بیرون نروید من تحمل ندارم حتی برای یک بار مرد نامحرمی به چادر شما دست بزند!

🔻 مادرم همیشه با ناراحتی و حسرت برایمان تعریف میکرد وقتی پدرم مریض، شد با اینکه چهار پنج ماه مریضی‌اش طول کشید نتوانستم به عیادتش بروم. حتی تشییع جنازه‌اش هم نتوانستم شرکت کنم؛ چون مأمورها شب و روز در کوچه‌ها پرسه می‌زدند.

🔻 باز از مادرم شنیدم که آن روزها حاکم وقت، شیراز به بزرگ خانواده دستغیب عمو آسید محمدرضا، گفته بود همه دستغیبی‌ها را همراه با خانم‌هایشان به خانه‌اش دعوت کند و از آنها بخواهد در این مهمانی به جای چادر، روسری بزرگ و کلاه لگنی سرشان بگذارند .حاکم با تهدید گفته بود اگر این کار را نکنند برایشان دردسر درست می‌شود. مادرم می‌گفت وقتی آسید محمدرضا این موضوع را به فامیل اطلاع داد، پدر ما، در جوابش گفته بود این کار را نمی‌کند عمو حاج محمدرضا هم گفته بود: اگر همکاری، نکنی تو را می‌گیرند و می‌برند و می‌کشند. ایشان باز هم قبول نکرده بود مادرم می‌گفت برای حضور در این مجلس مادرش روسری بزرگ و کلاه لگنی هم برایش فراهم کرد تا مسئله ناراحت کننده‌ای پیش نیاید؛ اما پدر ما به مادربزرگ گفته بود: خانم من این اجازه را نمیدهم. مادر بزرگ هم با نگرانی گفته بود آقا شما را می‌گیرند و می‌کشند! ایشان هم در جواب با اشاره دست و صورت گفته بود این دار، این هم سر من بالای دار! دیگر بالاتر از سیاهی که رنگی نیست!  من که دینم و شرفم را نمی‌دهم تا دستور رضاخان اجرا شود.

🔻سختگیری به باورهای مذهبی و فرهنگی مردم در آن دوره، آنقدر زیاد بود که حتی برگزاری روضه و عزاداری ماه محرم را هم ممنوع کرده بودند مادرم میگفت: آقا، روز عاشورا که می‌شد به عشق امام حسین (ع)  با چند تا از دوستانش، چهار پنج تایی می‌رفتند چاه مرتضی علی، سینه  زنی و عزاداری  می کردند و برمی گشتند. چرا؟! چون رضاخان برگزاری این مراسم را منع کرده بود. چاه مرتضی علی خارج از شهر و سمت کوه‌های شمال شیراز بود.

....

📝 منبع: طیبه پاوزوکی، گوهر صبر(خاطرات گوهر الشریعة دستغیب)، چاپ اول، تهران، انتشارات سوره مهر، 1397ش. ص ۴۶.

👈به شرح حال بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🎙خانم گوهر الشریعه دستغیب:

در کلاس ما دانش آموز یهودی و بهائی هم بود یهودی‌ها را می‌شناختیم؛ ولی بهائیها هیچ وقت علنی نمی‌گفتند که بهائی‌اند از بچه‌های دیگر می‌شنیدیم که فلانی بهائی است یهودیها درس دینی جداگانه‌ای نداشتند و جای نمره این درس در کارنامه شان خالی گذاشته می‌شد؛ اما بعضی از آنها به دلیل علاقه درس دینی ما را می‌خواندند و امتحان می‌دادند. بعضی از آنها حتی بهتر از بچه مسلمان‌ها به سؤالات امتحان جواب میدادند.

مدیر و ناظم مدرسه هم، اگرچه بی‌حجاب بودند؛ اما موازین اسلامی را رعایت می‌کردند و به خاطر شناخت و آشنایی با پدرم احترام ما را نگه می‌داشتند.  بین معلمها هم بعضی مذهبی و مقید بودند؛ مثلا معلم قرآن و تعلیمات دینی ما خانم حدائق، دختر آیت الله ،حدائق، با چادر به مدرسه می‌آمد و آن را در دفتر مدرسه در می‌آورد و با روسری سر کلاس حاضر می‌شد، خانم حدائق تا سال نهم به ما درس داد. محتوای درسمان هم ادامه مباحث دوره دبستان یعنی اصول و فروع دین و قرآن بود.

آن زمان دبیرستان دو دوره بود سالهای هفتم و هشتم و نهم را سیکل اول می گفتند. سال نهم امتحان نهایی میدادیم و هرکس نمره قبولی می آورد، سیکل دوم را شروع می کرد  سیکل دوم هم سه سال بود و بعد از سال دهم و یازدهم دیپلم علمی می‌گرفتیم و اگر بعد کسی می‌خواست وارد دانشگاه شود باید سال دوازدهم را هم می‌خواند در زمان ما تعداد دخترهایی که تا سال آخر دبیرستان درس میخواندند، خیلی کم بود. از سال هفتم به بعد هر سال که بالا می‌آمدیم تعداد کلاس‌ها و دخترها کمتر می‌شد. عده‌ای ازدواج می‌کردند عده‌ای هم می‌رفتند سرکار از آنجا که جو بازار کار نسبتا خوب بود آنهایی که خانواده فقیر داشتند برای اینکه زودتر مشغول به کار شوند، در پایان سال نهم به دانشسرای مقدماتی می‌رفتند و بعد از دو سال تحصیل معلم شهرهای کوچک مثل جهرم و فسا و... می شدند عده ای هم بهیار می‌شدند آنهایی که کمی بیشتر درس می‌خواندند و دیپلم علمی می‌گرفتند بعد از یک سال تحصیل در دانشسرای مقدماتی معلم شهر شیراز می‌شدند؛ اما دانشسرای عالی فقط در تهران بود و هرکس آنجا قبول می‌شد، سه سال درس می‌خواند و لیسانس می‌گرفت و بعد از استخدام به عنوان دبیر در شهر درس می‌داد.

....

📝 منبع: طیبه پاوزوکی، گوهر صبر(خاطرات گوهر الشریعة دستغیب)، ص ۵۸.

👈به شرح حال بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🎙 خانم گوهرالشریعه دستغیب که در سال 1342 در آبادان معلم مدارس دخترانه هستند، در خاطرات خود می‌گویند:

 

🔻 زمستان آن سال (۱۳۴۲) شاه از پالایشگاه نفت آبادان بازدید کرد سرمای هوا در آن سال خیلی شدید و بی‌سابقه بود. غروب روزی که شاه وارد آبادان شد، شنیدیم از بین دانش آموزانی که برای استقبال به فرودگاه رفته‌اند، چند تایی به علت سرمازدگی مرده‌اند.

🔻 یکی از دختر دایی‌هایم که پرستار بیمارستان شرکت نفت بود به خواهرم قمرخانم گفته بود وقتی این بچه ها را به بیمارستان شرکت نفت رساندند ما فقط توانستیم چند نفر را نجات دهیم و دو سه نفرشان از بین رفتند. دانش آموزان از دبستان‌های منطقه «بریم» انتخاب شده و آنها را با لباس‌های تابستانی و دسته‌های گل به فرودگاه برده بودند. آن روز برای استقبال از شاه حتی معلم‌ها را هم به فرودگاه بردند؛ اما من نرفتم. ... روز بعد آنقدر موضوع سرمازدگی و مردن چندتا از بچه‌ها مسئله ساز شده بود که دیگر خانم مدیر از من بازخواستی نکرد. شکوه و شکایت خانواده قربانیان تا مدت‌ها ادامه داشت و آنها با ابراز ناراحتی و نارضایتی به بانیان این مراسم می‌گفتند: «چرا بچه‌های ما را قربانی کردید؟ شما که دیدید وضعیت این جوری است چرا آنها را برنگرداندید؟»

....

📝 منبع: طیبه پاوزوکی، گوهر صبر(خاطرات گوهر الشریعة دستغیب)، چاپ اول، تهران، انتشارات سوره مهر، 1397ش، صص 112- 113.

👈به شرح حال بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در فضای فعلی دانشگاه‌ها معمولا جو خارجی یا بی‌طرف است یا دو قطبی، یعنی یا کسی با کسی کار ندارد و هرکس خودش است یا فضای مذهبی و غیر مذهبی هر دو وجود دارد. در هر صورت چنین نیست که مذهبی‌ها مجبور باشند تقیدات مذهبی خود را پنهان کنند یا خجالت بکشند. اما دوره پهلوی اینطور نبوده است و خاطرات مختلفی به عنوان شاهد آن وجود دارد.

 

🎙خانم گوهرالشریعه دستغیب که در سال 1345 در دانشگاه تهران مشغول به تحصیل بوده‌اند در مورد جو دانشگاه می‌گویند:

👈 «سال‌هایی که در دانشگاه تحصیل می‌کردم فشار بر دانشجویان مذهبی بسیار بود؛ مثلاً در مسجد دانشگاه را می‌بستند و ما نمی‌توانستیم آنجا نماز بخوانیم، برای همین روزهایی که تا عصر کلاس داشتیم مجبور بودیم از دانشگاه برویم مسجد امام سجاد (ع) که نبش خیابان فخر رازی و جمهوری فعلی قرار دارد نمازمان را بخوانیم و برگردیم، در مسیر رفت و برگشت من معمولاً سر صحبت را باز میکردم و مسائل سیاسی را برای دوستانم می‌گفتم البته خیلی محتاطانه این کار را می‌کردم؛ چون زمانه بسیار حساس بود و اگر سر نخی از کسی گیر می آوردند مشکلات بسیاری برایش به وجود می‌آمد.

بچه های مذهبی حتی برای حفظ شعائر اسلامی هم با محدودیت مواجه بودند؛ مثلا ما نشانه‌هایی داشتیم که بعضی از آقایان مذهبی و اهل نمازند؛ ولی برای اینکه مشکلی در دانشگاه پیدا نکنند، ریش خود را می‌تراشند؛ حتی کراوات می‌زدند، ... بعضی از دخترها هم با اینکه از خانواده‌ای مذهبی بودند، همین که وارد دانشگاه می‌شدند، حجاب را کنار می‌گذاشتند تا برخی از استادان و دانشجویان به آنها اهانت و بی‌اعتنایی نکنند. تعداد آنهایی که به خاطر طعنه‌ها به جای چادر حداقل با روسری سر کلاس حاضر می شدند، واقعا خیلی کم بود؛ چون حتی این پوشش هم مسخره می‌شد.»

 

🎙خانم دستغیب در ادامه در توضیح نوع لباس دختران در دانشگاه آن دوره می‌گویند:

👈 «آن سال‌ها هر چقدر حجاب و پوشیدن چادر اشکال داشت، پوشیدن لباس نامناسب، آن هم در محیط دانشگاه کاملا آزاد بود و هیچ منعی برایش وجود نداشت. اکثر دخترها با لباسهای نامناسب که در شب نشینی‌ها و مهمانی‌ها می‌پوشیدند و به اصطلاح مُد روز بود، در کلاس حاضر می‌شدند آن هم در کلاس‌های شلوغ و پر جمعیتی که دختر و پسر با هم بودند. وضعیت آنقدر نگران کننده بود که من و آقای اسدی[شوهر ایشان] به این نتیجه رسیدیم، دخترمان زهرا بعد از گرفتن دیپلم اول شوهر کند، بعد اگر خواست درسش را ادامه بدهد. این نابسامانی ،اجتماعی حتی برای خانواده‌هایی هم که تقیدات مذهبی کمتری داشتند نگران کننده بود.»

.....

📝 منبع: طیبه پاوزوکی، گوهر صبر(خاطرات گوهر الشریعة دستغیب)، چاپ اول، تهران، انتشارات سوره مهر، 1397ش، صص 124 126.

 

📌باید تاریخ دانست تا قدر انقلاب دانست.

👈به شرح حال بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻خانم گوهر الشریعه دستغیب که از اواسط دهه ۳۰ تا اوایل دهه ۴۰ در آبادان زندگی کرده‌اند، در مورد جو مذهبی این شهر می‌گویند:

 

🔻 از همان روزهای اول ورودم به آبادان متوجه شدم در مناطق شرکت نفتی، مثل محله‌های شیراز جو مذهبی وجود ندارد. بی‌حجابی و مشروب خواری اگرچه در همه شهرها رایج بود، در مناطق شرکت نفتی نمودش برایم بیشتر بود؛ چون می‌شنیدیم کسانی در همسایگی، گاهی دم به خمره می‌زنند و مشروبی می‌خورند. ...

تعداد کسانی که تقیدات مذهبی را رعایت می‌کردند بسیار کم بود و همین تعداد کم را معمولاً این و آن مسخره می‌کردند؛ مثلاً بعضی از همکاران آقای اسدی[شوهر ایشان] به ایشان می‌گفتند آشیخ (!) در حالی که او روحانی نبود. کت و شلوار می‌پوشید و کراوات می‌زد و خیلی هم تمیز و شیک می‌گشت؛ اما همکارانش چون می‌دانستند او مذهبی و اهل نماز و روزه است این طوری مسخره‌اش می‌کردند.

از طرف دیگر در مناطق شرکت نفتی هیچ مسجدی وجود نداشت. در صورتی که در هر محله شیراز حداقل یک مسجد بود. البته در محدوده شهری آبادان وضع فرق می‌کرد. مساجدی وجود داشت و مردم اهل نماز و عبادت بودند؛ اما مسئله این بود که بسیاری از کارمندان و کارگران شرکت نفت و حتی بسیاری از فرهنگیان برای رفتن به آن مساجد هیچ علاقه‌ای نداشتند و با روحانیون ارتباط برقرار نمی‌کردند؛ چون اساساً فضای فرهنگی جامعه بی‌دینی را ترویج میکرد و در شهری مثل آبادان که شهری تفریحی با مظاهر غربی بود، شدت و حدت بیشتری هم داشت. ضمنا توده‌ایها، از سالها قبل با فعالیت‌های گسترده دین را افیون توده‌ها معرفی کرده بودند و جوسازی و بدگویی علیه روحانیون به قدری زیاد بود که اگر کسی اسمی از یک روحانی می‌برد یا حرف از مرجعیت و تقلید میزد مسخره‌اش میکردند و این طور معرفی میشد که اصلا فکر ‌ شعور ندارد.

علاوه بر کم توجهی به مذهب و تقیدات مذهبی مسائل سیاسی جامعه هم برای خیلی‌ها اهمیتی نداشت. شاید بیشتر از همه شرکت نفتی‌ها به مسائل سیاسی توجه داشتند. فرهنگی‌ها به نظرم فقط یک درصدشان به این موضوع علاقه‌مند بودند و بین این یک درصد هم تعداد افراد مذهبی خیلی کم بود.

......

📝منبع: طیبه پاوزوکی، گوهر صبر(خاطرات گوهر الشریعة دستغیب)، چاپ اول، تهران، انتشارات سوره مهر، 1397ش، صص ۹۹-۱۰۰.

 


دریافت
مدت زمان: 6 دقیقه 55 ثانیه

👈به شرح حال بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻یک جامعه را دوجور می‌توان قضاوت کرد، نگاه به ظاهر جامعه داشت یا باطن جامعه را دید.

معمول تحلیل‌های رسانه‌ای و عمومی بر اساس ظواهر جامعه است اما هنر فهم باطن یک جامعه است.

ظواهر بر باطن تاثیر گذارند اما مدت‌ها طول می‌کشد  تا باطن یک جامعه شکل بگیرد و یا تحت تاثیر تغییرات ظاهر باطن نیز تغییر کند.

باطن جامعه ایران هم پیش از انقلاب و هم پس از آن طی قرن‌ها به صورتی مذهبی و معتقد به خداوند و اهل بیت شکل گرفته است، پهلوی ظاهر جامعه ایران را تغییر داد ولی به برکت قیام امام و مردم فرصت نکرد باطن این جامعه را تغییر دهد.

 

🎙خانم گوهرالشریعه دستغیب معلم مدرسه دخترانه در دهه ۱۳۳۰ و اوایل دهه ۴۰ در آبادان بوده‌اند. ایشان در مورد وضعیت حجاب و تقیدات مذهبی دختران دانش‌آموز می‌گویند:

👈 «کلاسی که به من دادند بچه‌های سال چهارم بودند. پنج سال در دبستان عصمت درس دادم کادر آموزشی مدرسه همه خانم و اکثر آنها بی‌حجاب بودند؛ اما  کسی که مذهبی و محجبه بود، چه معلم و چه دانش آموز برای حجاب منعی نداشت. البته بین دانش آموزان فقط چندتایی که از نخلستان می‌آمدند حجاب داشتند؛ ولی حتی بین دانش آموزان بی‌حجاب هم عده قابل توجهی بودند که تقیداتی داشتند و ماه رمضان در زمان هوای گرم آبادان روزه می‌گرفتند.»

...........

📝 منبع: طیبه پاوزوکی، گوهر صبر(خاطرات گوهر الشریعة دستغیب)، چاپ اول، تهران، انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۷ش، ص ۹۰.

👈به شرح حال بپیوندید.

  • حمید رضا باقری