شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۱۳۰ مطلب با موضوع «اسلام ناب و دشمن شناسی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

در زندگی شخصی و اجتماعی پیش‌آمدهای مختلفی است که موجب می‌شود انسان بترسد، بترسد از فقر، از شکست خوردن، از تنها ماندن، از تحریم، از بی‌آبرویی و...

بیاییم فقط از خدا بترسیم.

البته نترسیدن به معنی دیوانگی نیست، به معنی آنچه هم عقلای دنیا زده می‌گویند نیست، حد و مرز شجاعت و تهور (شجاعت غیر عاقلانه) را سخت است تشخیص دهیم اما ما معمولا به سمت تهور غش نمی‌کنیم به سمت محافظه‌کاری (توصیه‌های عقلای دنیا زده) غش می‌کنیم.

حد و مرز درست شجاعت را اگر می‌خواهیم بفهمیم باید به زندگی شهدا و علما مراجعه کنیم تا با تجربیات ملموس به ما نشان دهند.

ترس از غیر خدا از جنود جهل است.

خداوند خیلی صریح می‌گوید مؤمن از غیر خدا نمی‌ترسد و فقط و فقط شیطان است که اولیاء خودش را از غیر خدا می‌ترساند:

«اِنَّمَا ذلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَ خَافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (آل عمران- ۱۷۵)»

این فقط شیطان است که اولیاء خودش را می‌ترساند پس از وعیدهای شیطان و اولیائش نترسید و از من (خدا) بترسید اگر مؤمن هستید.

روشن می‌شود ترس از هر چیز از غیر خدا از شیطان ریشه می‌گیرد و اگر از غیر خدا هم ترسیدیم به تولی ما از شیطان برمی‌گردد.

قرآن در توصیف انبیاء الهی می‌گوید:

«الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَدا إِلاَّ اللّهَ وَ کَفَى بِاللّهِ حَسِیبا (الاحزاب - ۳۷)»

همان کسانی که پیام خداوند را ابلاغ می‌کنند و از کسی جز خداوند ترسی ندارند و خداوند بهترین حساب‌رس است.

........

پی‌نوشت:

✅ استاد بنده از یکی از فضلا که در بحث حدیث زیاد کار کرده بود نقل می‌کرد:

✅ ایشان می‌گفتند من بیش از ۴۰۰ هزار حدیث خوانده‌ام و از میان آنها فلان تعداد را انتخاب کرده‌ام و باز از میان آنها تعدادی را گزینش کرده‌ام و به نظرم می‌رسد زیباترین حدیثی که خوانده‌ام این حدیث است:

✅ رسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله:
🔻ما سلّطَ اللّهُ على ابنِ آدَمَ إلاّ مَن خافَهُ ابنُ آدَمَ،
خدا بر انسان فقط کسی را مسلط می‌کند که از او بترسد.
🔻و لَو أنّ ابنَ آدَمَ لَم یَخَفْ إلاّ اللّهَ ما سَلّطَ اللّهُ علَیهِ غَیرَهُ
و اگر انسان فقط از خدا می‌ترسید، خداوند غیر خودش را بر او مسلط نمی‌کرد.
🔻و لا وُکِلَ ابنُ آدَمَ إلاّ إلى مَن رَجاهُ،
و انسان واگذارده نمی‌شود الا به آن که به او امید بسته است.
🔻 و لَو أنّ ابنَ آدَمَ لَم یَرْجُ إلاّ اللّهَ ما وُکِلَ إلى غَیرِهِ.
و اگر انسان به غیر خدا امید نداشت به کسی غیر خداوند واگذارده نمی‌شد.

................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

بعد از چاپ کتاب آقا روح‌الله افراد مختلف و در جاهای مختلف از بنده پرسیدند: چرا امام را به عنوان شخصیت اصلی خود انتخاب کردید؟

 

مجموعی از دلایل وجود دارد که امام خمینی را متمایز از دیگران می‌کند:

🔻امام موثرترین فرد در تحول مثبت جامعه ایران در تاریخ معاصر است؛ امام به ما ثابت کرد می‌توانیم و ما را از حضیض ذلت به اوج عزت رساند از ایران و مردمی که در معادلات دنیا هیچ حساب می‌شدند و هرکس هر روز تکه‌ای از سرزمینشان را غارت و جدا می‌کرد، به ایران و مردمی تبدیل کرد که معادلات منطقه بدون حضور آنها حل نمی‌شود و ابرقدرت‌های دنیا در موارد مختلف در مقابل آنها مجبور به عقب نشینی شده‌اند.

🔻امام جامع‌ترین فرد در زمانه خود است، کسی که در علوم مختلف فلسفه، عرفان، فقه و کلام که ابعاد مختلف جهان هستی، انسان و دین را فهم می‌کند، سرآمد علمای زمان خود است و جامعیت خود راهی برای کامل‌تر و عمیق‌تر شدن در فهم تک تک بعدها یک امر ذو ابعاد همچون دین است‌.

🔻امام علم خود را در سینه و کتاب‌ها مسطور نگذاشت بلکه به صحنه عینی و عمل آورد؛ ایشان صرفا به دنبال فهم و یا تبیین دین نبود بلکه دغدغه اصلی او تحقق و عمل به دین بود و عمل به علم خود راهی به کمال علم نیز هست، ایشان مجموعی از سنن الهی و آموخته‌های خود از دین را بدون اینکه زیاد از آنها بگوید در عمل بکار گرفت و موفق شد؛

🔻امام به همه ابعاد دین چه ابعاد فردی و عبادی و چه ابعاد اجتماعی و سیاسی توجه داشت و برای عملی شدن همه دین و نه صرفا جزئی از دین تلاش می‌کرد؛ امام به ما درس کاربست توحید و ایمان در همه ابعاد زندگی داد، درس سیاست و حتی جنگ همراه با اخلاق و معنویت داد، درس ساده زیستن و مردمی بودن رئیس جامعه، درس کار کردن برای خدا و نه مردم و محبوب مردم شدن، داد؛

🔻 امام جایگاه زعامت و رهبری جامعه را در اختیار داشت و خود این جایگاه بابی از نصرت و هدایت خاص الهی را بر اولیاء الهی می‌گشاید.

 

📌و خلاصه ما به فهم دقیق از شخصیت، عملکرد، توصیه‌ها و نسخه‌های امام و الگوبرداری از شخصیت ایشان و عمل به توصیه‌ها و نسخه‌های کامل و برآمده از شناخت عمیق و دقیق ایشان از دین، برای رسیدن به پیشرفت و عزت و تحقق اسلام ناب نیازمندیم.

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

حضرت امام در مورد قدرت مردم تعبیری دارند که جز برای قدرت خداوند نمی‌توان از این تعبیر استفاده کرد: «قدرت لایزال مردم». ایشان بارها چه در نجف و چه بعد از پیروزی انقلاب از این تعبیر برای قدرت مردم استفاده می‌کنند. به طور مثال در ۱۰ آبان ۱۳۵۶ در نجف می‌فرمایند:

👈«نگویید ما اسلام را مى‏‌خواهیم، آخوند نمى‏‌خواهیم. شما بگویید اسلام را مى‏‌خواهیم، آخوند هم مى‏‌خواهیم. آخوند ملتفتِ- مثلًا- بعض مسائل سیاسى نیست؛ جمع بشوید دور آن آخوندى که مسائل سیاسى را نمى‏‌داند، یادش بدهید آن مسائل را تا او عمل کند تا ملت دنبالش باشد. تا بتوانید اجرا بکنید. اگر شما بخواهید خودتان باشید و منهاى آخوند، تا قیامت هم در زیر بار دیگران هستید. شما همه جمع بشوید، همه با هم باشید، همه برادر باشید، اینها را رد نکنید. این یک قدرت‏ لا یزال‏ است، این قدرت ملت است؛ شما این قدرت ملت را کنار نگذارید.» (صحیفه امام، ج‏ ۳، ص: ۲۴۷)

استفاده از این تعبیر یک بار و آن هم اتفاقی و از روی اشتباه لپی نیست بلکه در موارد مختلف دیگری نیز ایشان از این تعبیر استفاده می‌کنند. مانند: «هیچ قدرتى در مقابل قدرت‏ لا یزال‏ ملت نمى‏‌تواند پابرجا باشد.» (همان؛ ص ۴۶۵، همچنین، ص ۴۲۱ و ...)

امام در عمل نیز ثابت کرد در تمام برنامه‌ها و بحران‌هایی که انقلاب با آنها پیش رو بود، با اتکاء به قدرت مردم سخت‌ترین مشکلات به راحتی پشت سر گذاشته می‌شود. در شکست رژیم تا بن دندان مسلح پهلوی با اتکاء بر قدرت مردم، در کنترل کشور در اوضاع آشفته اول انقلاب با تشکیل کمیته‌های مردمی، در راهبری جنگ با تشکیل بسیج مردمی، در نهضت مسکن سازی، در جهاد سازندگی، کمیته امداد و... همه با همراهی و کمک کردم و با دست خالی اتفاقات خارق العاده‌ای رقم خوردند.

بعد از انقلاب نیز ما هر بحران و مشکلاتی از کرونا و سیل و زلزله گرفته تا بحران‌های سیاسی و اجتماعی، هرجا مردم آمدند پای کار به راحتی آن بحران‌های سخت مدیریت شد.

در قرآن نیز وقتی در مورد ارسال انبیاء برای برپایی عدالت سخن گفته می‌شود، فاعل و مجری عدالت را مردم قرار می‌دهد:

👈«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ».

تا اینجا عرض شد: حضرت امام برای قدرت مردم از تعبیر «قدرت لایزال» یعنی قدرتی که بی‌نهایت است و پایانی ندارد، قدرتی که هیچ قدرت دیگری مقابل آن نمی‌تواند پابرجا باشد، استفاده می‌کنند. ایشان در عمل نیز نشان دادند هرجا بر قدرت مردم اتکاء شد و مردم به میدان آمدند هر بحران و مشکلی، به راحتی پشت سر نهاده شد.

وقتی مردم اراده کردند دیگر کار تمام است، آن وقت است که قدرت خداوند برای تغییر به میان می‌آید و قدرت مردم به قدرت خداوند متصل می‌شود. تمام کار آن است که ما کاری کنیم که مردم اراده خیر و اصلاح کنند تا بتوانیم این قدرت پیوسته به قدرت لایزال الهی را در مسیر اصلاح عالم قرار دهیم.

حضرت امام در این رابطه می‌گویند:

👈 ««إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ‏ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ‏» یک واقعیتى است، و دستورى. واقعیت به این معنا که تغییراتى که در یک ملتى، یک قومى، حاصل بشود، این منشأ یک تغییرات تکوینى، تغییرات جهانى، تغییرات موسِمى مى‏‌شود. و دستور است به اینکه تغییراتى که شما مى‏‌دهید تغییراتى باشد که آن تغییرات دنبالش یک تغییراتى به نفع شما باشد.» (صحیفه امام ؛ ج‏ ۱۰؛ ص ۱۲۸)

وظیفه ما بیدار کردن ملت است، وقتی ملت بیدار شد و اراده اصلاح کرد، آنگاه این اراده کار خود را خواهد کرد و هر مشکلی را از میان برخواهد داشت. کاری که امام کرد نیز همین بیدار کردن ملت بود. ایشان در این رابطه می‌فرمایند:

👈 «وقتى که ملت ما بیدار شد، و به برکت اسلام بیدار شد، و خودش را تغییر داد، متحول شد؛ یعنى آن کسى که از یک پاسبان مى‏‌ترسید مقابل امریکا ایستاد، آن کسى که یک پاسبان وقتى مى‏‌آمد توى بازارش مى‏‌گفت ببندید مى‏‌بستند، بیرق بزنید مى‏‌زدند، هیچ براى خودشان قائل نبودند که یک چون و چرایى بکنند، ریختند توى خیابان‌ها و گفتند که «مرگ بر این شاه»! این تحول روحى بود. این تحولِ «ما بِأنْفُسِکُمْ». «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ‏ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ‏» تغییر دادید «ما بِأَنْفُس» خودتان را؛ یعنى آن حال پذیرش ظلم، متبدّل شد به حال عدم پذیرش. یک حالِ اینکه دیگر زیر بار این ظلم نمى‏‌خواهیم برویم. این طور که شد، تأیید کرد خداى تبارک و تعالى‏» (صحیفه امام ؛ ج‏ ۱۰؛ ص۱۳۰)

جنگ و جهاد اصلی امروز جنگ روایت و تبیین است، جنگی که یک طرف آن تلاش دارد با تبیین مردم را بیدار کند تا اراده خیر و اصلاح کنند و یک طرف آن تلاش دارد مردم را به انحراف و اشتباه بیاندازد تا مردم اراده‌ای در مقابل اصلاح واقعی کنند.

تا اینجا عرض شد حضرت امام قدرت مردم را یک قدرت بی‌نهایت که هیچ قدرتی یارای مقابله با آن را ندارد می‌دانند و در قسمت دوم نیز به چرایی آن یعنی پیوستن قدرت الهی به اراده مردم و لزوم تلاش برای به میدان آوردن اراده مردم برای اصلاح امور سخن گفته شد.

هرگاه مردم بیدار شدند و اراده آنها به میدان آمد، تومار فتنه‌ها و طاغوت‌ها در هم پیچیده شد. عبور انقلاب اسلامی نیز از صحنه مشکلات مختلف از ابتدای انقلاب بر پایه بیداری مردم بوده است بیداری که به واسطه تبیین یا تلنگرهایی رخ داد، تلنگری که مردم بعد از سخنرانی رهبری در نماز جمعه در فتنه ۸۸ خوردند یا بعد از به آتش کشیده شدن پرچم امام حسین(علیه السلام) یا تلنگری که مردم بعد مقاله توهین آمیز علیه امام در ۱۹ دی ۱۳۵۶ خوردند! یا بیداری که مردم بعد از به نیزه رفتن سر اباعبدالله خوردند! گاهی بیداری مردم به واسطه کار تبیینی مستمر است و گاهی به واسطه یک تلنگر.

کار انبیاء و اولیاء خدا همیشه همین بیدار کردن مردم بوده و هست «حَتَّى یَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ خَیْبَةِ الضَّلَالَة» اما به چه طریقی؟ قرآن طریق آن را مشخص کرده است: «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ‏ الَّتی‏ کانَتْ عَلَیْهِم‏» (الاعراف: ۱۵۷) با برداشتن بارها و تکالیف سنگینی که جهل و بدعت بر دوش آنها نهاده و زنجیرهایی که بر دست و پای آنها زده شده است. وقتی این زنجیرها برداشته شد و مردم بیدار شدند، فطرت الهی آنها بقیه کار را می‌کند.

حضرت امام حتی نسبت به مردم غیر مسلمان دیگر کشورها نیز اساس کار را همین روش می‌گذارند و می‌فرمایند:

👈«باید اساس را مردم و فکر مردم قرار داد و باید به فکر مردم بود، نه دولت‌ها؛ زیرا مردم و توده‏‌ها با حق موافقند؛ [...] ما در جهت تبلیغات تقریباً صفر بوده‏‌ایم. باید علاوه بر سفرهاى رسمى، سفرهاى غیر رسمى هم بنماییم تا دنیا را بیدار کنیم. اگر بخواهیم انقلاب را صادر کنیم، باید کارى کنیم که مردم‏ خودشان‏ حکومت‏ را به دست گیرند تا مردم- به اصطلاح- طبقه سه روى کار بیایند.» (صحیفه امام ؛ ج‏ ۱۵؛ ص۳۰۷.)

وقتی مردمی بیدار شدند و بندهای تحمیلی طاغوت از دست و پای آنها باز شد، آنها خود به خود و بر اساس فطرت الهی و خدا جویشان «فِطْرَتَ اللّه الّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها(روم: ۳۰)» به خیل مومنان خواهند پیوست، بر این اساس که خداوند ایمان را محبوب آنها قرار داده است «حبّب إلیکم الإیمان و زیّنه فی قلوبکم (حجرات: ۷)» به سوی دین و احکام الهی خواهند آمد. (برای اطلاع بیشتر ر.ب: حدیث یازدهم از کتاب چهل حدیث حضرت امام) کافی است ما مانع شویم «جهنّمی‌ها مردم را با زور و فریب، جهنّمی کنند. (بیانیه گام دوم)» آنگاه مردم بر اساس فطرت خود با اتصال به قدرت لایزال الهی بقیه راه را خواهند رفت و خواهیم دید هیبت و شوکت پوشالی طاغوت چگونه به یکباره فروخواهد ریخت.

پی نوشت:

📌 یکی از ضعف‌های دولت آقای رئیسی که حالا بعد از این متن اهمیت توجه به آن بیشتر مشخص می‌شود تکیه نکردن به مردم و محور نبودن مردم است.

📌 متاسفانه دولت در عمده کارهای خود بنا دارد صرفا با کار کارشناسی و جهادی مسائل مملکت را حل کند اما تا وقتی برنامه ریزی دولت در اقتصاد و فرهنگ و... به شکلی نباشد که مردم صحنه گردان اصلی باشند مشکلات او حل نخواهد شد. دولت در امور مختلف خود باید به مردم به عنوان راه‌حل بنگرد و نه مسئله.
..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

شاید برای نسل جوان حوزه مشخص نباشد که چرا امام در منشور روحانیت می‌گویند: «خون‏ دلى‏ که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هر گز از فشارها و سختی‌هاى دیگران نخورده است.» امام در همان منشور روحانیت، اشاره‌ای به این مطلب می‌کنند که این جماعت چه تفکرات اشتباهی را به اسم دین به خورد جامعه می‌دهند و با نسخه اسلام آمریکایی خود راه را برای شناخت اسلام ناب می‌بندند.

 

ایشان در سخنرانی ۲۹ بهمن ۱۳۵۶به مناسبت «کشتار ۱۹ دی قم» به برخی از شبهات این جماعت اشاره می‌کنند:

👈«اگر خود حضرت صاحب- سلام اللَّه علیه- مقتضى بدانند خوب خودشان تشریف بیاورند»! یکى از علما این جورى مى‏‌گفت- خدا رحمتش کند- که «من که دلم بیشتر نسوخته به اسلام از حضرت صاحب- سلام اللَّه علیه؛ خوب ایشان هم که مى‏‌بینند این را، خود ایشان بیایند؛ چرا من بکنم»! ... اسلام اینها را نمى‏‌پذیرد. ... اینها مى‏‌خواهند از زیر بار در بروند. یک چیزى درست مى‏‌کنند، دو تا روایت از این طرف از آن طرف مى‏‌گردند پیدا مى‏‌کنند که خیر، با سلاطین مثلًا بسازید، دعا کنید به سلاطین. این خلاف قرآن است. ... اگر صد تا همچو روایتٔ‌هایى بیاید، «ضربِ به جِدار» مى‏‌شود.  خلاف قرآن است، خلاف سیره انبیاست. با اینکه روایتى نیست. شما وقتى ملاحظه مى‏‌کنید آن همه روایاتى که ... اگر مایل باشى که زنده باشد این سلطان، تو هم با او محشورى. مسلمان مگر مى‏‌شود مایل باشد به اینکه یکى زنده باشد و ظلم کند، آدم بکشد؟ رابطه داشته باشد با یک کسى که آدم مى‏‌کشد، عالِم مى‏‌کشد ... مسلمان اگر بخواهد اهتمام به امور مسلمین نداشته‏ باشد که مسلمان [نیست‏]؛ لَیْسَ بِمُسْلِمٍ؛ «مَن اصبحَ و لَمْ یَهْتَمَّ بامورِ المُسلمینَ فَلَیسَ بمُسلِمٍ.» هى هم بگو لا اله الا اللَّه، مُسْلم نیست این طور. اسلام آن است که به درد مسلمین بخورد؛ مسْلم آن است که به درد مسلمین بخورد، برسد به درد مسْلم که آقا کشتند جوان‌هاى ما را. ما بى‏‌تفاوت باشیم؟ کشتند علماى ما را، ما بى‏‌تفاوت باشیم؟ کشتند مؤمنین و مسلمین را، ما بى‏‌تفاوت باشیم؟ »

📝 صحیفه امام ؛ ج‏ ۳؛ ص۳۳۹- ۳۴۱.

 

👈«در بین ما هم اشخاصى هستند که [مى‏‌گویند] «اولو الامر» هر چه، هر زهر مارى مى‏‌خواهد باشد، باید ما از او اطاعت کنیم! «اولو الامر» است! «اولو الامر» یعنى زورگو؟! با زورگو نباید حرف زد.

خب، پس چرا امام حسن(ع) مخالفت کرد؟ چرا امام حسین(ع) مخالفت کرد با «اولو الامر»، آن وقت که «اولو الامر» عبارت از یزید بود؟

«تُؤْتِی الْمُلْکَ‏»  یکى از آخوندها به من نوشته بود- چند سال پیش از این- که شما مخالفت چرا مى‏کنید با او؛ «تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ؛» خداوند هر کس را مى‏‌خواهد [سلطنت مى‏‌دهد]، این‏ مملکت را خدا داده [به او]؛ من جواب او را که ندادم، قابل جواب نبود اما این تکذیب قرآن است. مگر فرعون را کس دیگر مُلْک به او داده بود؟ آن هم خدا به او داده بود، پس چرا موسى(ع) رفت با او مخالفت کرد؟ مگر نمرود را کسى دیگر به او اعطاى مُلْک کرده بود؟ آن هم از طرف خدا است، پس چرا ابراهیم(ع) مى‏‌رود با او مخالفت مى‏‌کند؟ چرا پیغمبر(ص) مخالف است؟ چرا حضرت امیر(ع) با معاویه؟ خب معاویه هم در آنجا یک «اولو الامرى» است براى خودش. خب، بعد از آن چرا امام حسن(ع) با او مخالفت کرد؟ امام حسن(ع) پدر معاویه را درآورد. امام حسین(ع) چرا پا شد با چند نفر از عیالاتش رفت؛ با پنجاه- شصت نفر راه افتاد رفت آنجا مخالفت «اولو الامر» کرد. این حرف‌ها حرف‌هاى نامربوط است. آن «اولو الامر»ى که پهلوى خدا و رسول قرار مى‏‌گیرد باید پهلوى خدا و رسول(ص) باشد. باید مثل خدا و رسول(ص)- بلاتشبیه- یعنى ظِلّ خدا و رسول(ص) باید باشد. حکومت سلطان اسلام «ظلّ اللَّه» است. معنى «ظل» این است که حرکتى ندارد خودش، حرکت به حرکت اوست: سایه آدمْ خودش که حرکتى ندارد؛ هر حرکتى آدم مى‏‌کند سایه هم، دستش را این جور مى‏‌کند، سایه هم همان طور. «ظلّ اللَّه» این است؛ آن کسى را که اسلام به «ظلّ اللّهى» شناخته است، این است که از خودش یک چیزى مایه نگذارد، به تَبَع احکام اسلام حرکت بکند، حرکتْ حرکت تَبَعى باشد.»

📝 صحیفه امام، ج‏ ۳، ص: ۳۴۸.

 

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

چه کسی ظالم‌تر است؟!

در هر عصر و زمانی ظالمانی وجود دارند، اگر از شما بپرسند ظالم‌ترین فرد یا افراد عصر شما یا چند قرن اخیر کیست یا چه کسانی هستند؟ چه جوابی خواهید داد؟ هیتلر، صدام، داعش، آمریکا و... هرکسی شاید یک فرد یا گروه را ظالم‌ترین بداند.

قرآن یک فرمول برای یافتن ظالم‌ترین فرد یا افراد هر زمان به ما معرفی کرده است.

در قرآن ۱۵ بار پرسیده شده است که «وَ مَنْ أَظْلَمُ‏؟» چه کسی ظالم‌تر است؟ این سوال یعنی آیا ظالم‌تر از این افراد یافت می‌شود؟

پاسخی که قرآن به این سوال می‌دهد شاخص دین برای یافتن ظالم‌ترین افراد هر عصر و زمانه است.

از این ۱۵ بار:

👈 ۱۱ بار کسانی که به خداوند افترا می‌بندند و آیات او را تکذیب می‌کنند مصداق آن دانسته شده است.

«وَ مَنْ أَظْلَمُ‏ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ »

از این  ۱۱ آیه حداقل ۸ مورد، مستقیما در مورد یهودیان آمده است.

👈 یک بار کسانی که شهادتی که خداوند نزد آنها گذارده است را انکار می کنند مصداق ظالم‌ترین افراد دانسته شده است و این آیه نیز در مورد یهود و نصارا و تعبیر دیگری از همان وصف افتراء و تکذیب آیات الهی است.

 «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ کانُوا هُوداً أَوْ نَصارى‏ قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَ مَنْ أَظْلَمُ‏ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (۱۴۰ - البقره)»

👈 دوبار نیز با تعبیر کسانی که آیات الهی به آنان یادآور می‌شود اما از آن اعراض می‌کنند به سوال «و من أظلم؟» پاسخ داده شده است.

«وَ مَنْ أَظْلَمُ‏ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها»

از این دو مورد یک مورد (۲۲ سجده) با توجه به آیات بعد در خصوص بنی‌اسرائیل و مورد دوم (۵۷ کهف) نیز در خصوص اهل کتاب است.

👈 مورد آخر از کسانی که در قرآن مصداق ظالم‌ترین افراد شمرده‌شده‌اند کسانی هستند که مانع ورود به مساجد خداوند و ذکر او می‌شوند و سعی در خراب نمودن مساجد الهی دارند و مصداق اتم این وصف را امروزه می‌توان صهیونیست‌های واقع در فلسطین اشغالی دانست.

«وَ مَنْ أَظْلَمُ‏ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ وَ سَعى‏ فی‏ خَرابِها أُولئِکَ ما کانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوها إِلاَّ خائِفینَ لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظیمٌ (۱۱۴البقره).»

قرآن کتابی برای همه زمان‌ها و مکان‌ها و نه یک بازه زمانی و مکانی خاص است و این آیات در مقام بیان یک قاعده است برای مشخص کردن فهم ظالم‌ترین افراد در هر زمانه و نه اینکه صرفا در خصوص یهودیان باشد بلکه هر کسی که این ویژگی‌ها بر او تطبیق شود در هر زمان و مکانی مصداق ظالم‌ترین افراد خواهد بود.

📌 حد مشترک همه موارد ذکر شده از اوصاف ظالم‌ترین افراد، تقابل با جریان حق و دین الهی است و نکته تطبیق این عنوان در طول زمان بر یهودیان نیز خط و جریان همیشگی یهود در تقابل با جریان انبیاء و دین خدا بوده و هست.

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

⁉️ از جمله اشکالاتی که مخالفان جمهوری اسلامی زیاد تکرار می‌کنند اینکه امام خمینی در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ در بهشت زهرا گفته‌اند:

👈«یک‏ ملتى‏ تمامشان‏ رأى دادند که یک نفرى سلطان باشد؛ بسیار خوب، اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رأى آنها براى آنها قابل عمل است. لکن اگر یک ملتى رأى دادند- و لو تمامشان- به اینکه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقى [است؟] ملتِ پنجاه سال پیش از این، سرنوشت ملتِ بعد را معین مى‏‌کند؟ سرنوشت هر ملتى به دست خودش است.»

(صحیفه امام ؛ ج۶؛ ص۱۱ )

⁉️ می‌گویند بنا به این حرف امام، امروز پس از ۴۰ سال باید دوباره از نسل جدید نظرخواهی شود که آیا شما جمهوری اسلامی را می‌خواهید یا خیر؟ بر مبنای این کلام امام، می‌پرسیم مردم ۴۴ سال قبل چه حقی داشته‌اند سرنوشت امروز ما را تعیین کنند؟

در پاسخ این اشکال باید گفت مبنا و نظرات امام را باید در همه سخنانشان دید نه اینکه فقط همین تک جمله را معیار قرار داد و ای کاش لااقل برای فهم همین تک جمله نیز به دیگر قسمت‌های همان سخنرانی توجه می‌شد.

از جمله مطالبی که در سخنرانی‌ها و مکتوبات امام قبل و بعد از انقلاب مکرر مورد اشاره قرار گرفته است، ملاک بودن و مقدم بودن احکام اسلام نسبت به هر حکم و نظر دیگری است.

ایشان از همان ابتدای مبارزات در سال ۱۳۴۱ وقتی علیه قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی سخن می‌گویند، می‌فرمایند:

👈«ما از طریق «ألْزِموُهُمْ بِما ألْزَموُا عَلَیْهِ أنْفُسَهُمْ» با ایشان بحث مى‏‌کنیم، نه اینکه قانون اساسى در نظر ما تمام باشد بلکه اگر علما از طریق قانون صحبت کنند، براى این است که اصل دوم متمم قانون اساسى، قانون خلاف قرآن را از قانونیت انداخته است. «و الّا ما لَنا و الْقانوُنَ» ماییم و قانون اسلام؛ علماى اسلامند و قرآن کریم؛ علماى اسلامند و احادیث نبوى؛ علماى اسلامند و احادیث ائمه اسلام. هر چه موافق دین و قوانین اسلام باشد ما با کمال تواضع گردن مى‏‌نهیم و هر چه مخالف دین و قرآن باشد- و لو قانون اساسى باشد، و لو الزامات بین المللى باشد- ما با آن مخالفیم.»

(صحیفه امام ؛ ج‏ ۱؛ ص۱۱۶)

تقدم احکام اسلام بر هر اراده و خواست دیگر، از مبانی اصلی هر مسلمانی است که اگرچه نیاز به تصریح ندارد اما در موارد متعددی مورد اشاره حضرت امام قرار گرفته است؛ به طور مثال ایشان در همان ابتدای پیروزی انقلاب در ۴ خرداد ۱۳۵۸ می‌فرمایند:

👈 «آزادى معنایش این نیست که بنشینید برخلاف اسلام صحبت کنید؛ آزادى در حدود قانون است. دین کشور ما اسلام است؛ آزادى در حدود این است که به اسلام ضرر نخورد. قانون اساسى ما دین را اسلام مى‏‌داند.»

(صحیفه امام ج ۷، ص ۴۸۷)

از جمله احکام اسلام نیز که بارها در مکتوبات و بیانات حضرت امام به آن اشاره شده است، لزوم تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی و حفظ آن است.

ایشان در همان سخنرانی ۱۲ بهمن که  می‌فرمایند «سرنوشت هر ملتى به دست خودش است»، می‌گویند:

👈«دولتى که ما مى‏‌گوییم، دولتى است که متکى به آراى ملت است؛ متکى به حکم خداست... بر همه ما واجب است که این نهضت را ادامه بدهیم تا آن وقتى که اینها ساقط بشوند و ما به واسطه آراى مردم، مجلس سنا درست بکنیم؛ و دولت اول را- دولت دائمى را- تعیین بکنیم.»

هر سخنی از حضرت امام حتی اگر به اصل آن سخنرانی ۱۲ فروردین نیز مراجعه نکنیم بر این مبنا است که خواست و اراده مردم در طول اراده الهی اعتبار دارد و نه در صورت تقابل با آن.

اگر به سخنرانی ۱۲ فروردین حضرت امام مراجعه کنیم، این سخنرانی در فضای مجادله و اسکات خصم بر مبنای پذیرفته شده مخاطب است. زمانی که همچنان دولت ملی‌گرا و به ظاهر قانون‌مدار بختیار بر سر کار است، ایشان با این دولت احتجاج می‌کنند: بر فرض اینکه قانون اساسی ملاک باشد دولت پهلوی و رژیم سلطنتی خلاف قانون اساسی و حکم عقل و حقوق بشر است!

ایشان در ابتدای سخنرانی می‌فرمایند:

👈 «ملت ما چه مى‏‌گفتند که مستحق این عقوبات شدند. ملت ما یک مطلبش این بود که این سلطنت پهلوى از اول که پایه گذارى شد بر خلاف قوانین‏ بود. آنهایى که در سن من هستند مى‏‌دانند و دیده‏‌اند که مجلس مؤسسان که تأسیس شد، با سرنیزه تأسیس شد. ملت هیچ دخالت نداشت در مجلس مؤسسان. مجلس مؤسسان را با زور سرنیزه تأسیس کردند، و با زورْ، وکلاى آن را وادار کردند به اینکه به رضاشاه رأى سلطنت بدهند. پس این سلطنت از اول یک امر باطلى بود؛ بلکه اصل رژیم سلطنتى از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلى است و خلاف حقوق بشر است.»

(صحیفه امام، ج ۶، ص: ۱۰ -۱۱)

سپس ایشان در ادامه در همین فضای گفتگو بر مبانی مخاطب و اسکات خصم، به این نقد جدید می‌پردازند که حتی اگر هم پهلوی بر اساس قانون و با رای مردم به قدرت رسیده بود، مردم آن زمان حق تعیین تکلیف برای مردم امروز را نداشتند:

👈 «فرض مى‏‌کنیم که یک ملتى تمامشان رأى دادند که یک نفرى سلطان باشد؛ بسیار خوب، اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رأى آنها براى آنها قابل عمل است. لکن اگر یک ملتى رأى دادند- و لو تمامشان- به اینکه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقى [است؟]...»

حضرت امام بعد از این عبارات مجددا می‌فرمایند:

👈«ما فرض مى‏‌کنیم که این سلطنت پهلوى، اول که تأسیس شد، ما فرض مى‏‌کنیم که به اختیار مردم بود و مجلس مؤسسان را هم به اختیار مردم تأسیس کردند، این اسباب این مى‏‌شود که- بر فرض اینکه این امر باطل صحیح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد؛ آن‏ هم بر آن اشخاصى که در آن زمان بودند. و اما محمدرضا سلطان باشد بر این جمعیتى که الآن بیشترشان- بلکه الّا بعضِ کم، بعض قلیلى از آنها- ادراک آن وقت را نکرده‏‌اند، چه حقى داشتند ملت در آن زمان سرنوشت ما را در این زمان معین کنند؟ بنا بر این سلطنت محمدرضا اولًا که چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تأسیس شده بود، مجلس غیر قانونى است، پس سلطنت محمد رضا هم غیر قانونى است. و اگر سلطنت رضا شاه فرض بکنیم که قانونى بوده، چه حقى آنها داشتند که براى ما سرنوشت معین کند؟ هر کسى سرنوشتش با خودش است. مگر پدرهاى ما ولىّ ما هستند؟»

استناد به این عبارات حضرت امام مثل استناد به کلام حضرت ابراهیم(ع) می‌باشد که ایشان گفته است، این ستاره پروردگار من است! (۷۶ انعام) یا آن بت بزرگ دیگر بت ها را شکسته است! (۶۳ انبیاء)

آنچه مبنای اصلی حضرت امام است اینکه ولىّ ما خداوند است و تکلیف ما قبل از تشکیل حکومت اسلامی دعوت مردم برای تشکیل آن است و پس از تشکیل آن نیز تلاش برای پیاده سازی اهداف اسلام مانند بسط عدالت و رفاه اجتماعی و تلاش برای حفظ حکومت است؛ همانطور که حضرت امیر(ع) به زور خود را بر مردم حاکم نکرد، اما پس از تشکیل حکومت تا جای ممکن برای بسط عدالت و حفظ حکومت تلاش نمود و چنین نبود که دائما حکومت اسلامی را به رفراندوم بگذارد که حالا که ولایت من و حکومت اسلامی را پذیرفتید آیا همچنان من را می‌خواهید؟ تا در آن شرایط سخت مقاومت با دسیسه‌های رنگارنگ معاویه و جنگ تبلیغاتی او حکومت خود را به دست خود ساقط نماید
 

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

آخوند سیاسی

وقتی با جماعت غرب‌زده یا به اصطلاح روشنفکر تعامل داشته باشی، روحانی خوب را روحانی می‌دانند که سرش به کارش است، همه‌اش دنبال کارهای خیریه، مسجد، نماز و روزه و احکام است.

تا بفهمند اظهار نظر سیاسی می‌کنی و در مورد مسائل کلان مدیریت کشور فکر می‌کنی و حرف می‌زنی، می‌گویند آخر آخوند را چه به این حرف‌ها؟!

بعد همین جماعت که آخوند خوب را آخوند غیر سیاسی می‌دانند به اصل آخوندی که می‌رسند می‌گویند شما چه فایده‌ای برای جامعه دارید؟ چرا کار نمی‌کنید؟ مسجد داری و مسئله گفتن هم شد کار؟

📌خلاصه حرفشان این می‌شود: «آخوند خوب آخوند غیر سیاسی است و آخوند غیر سیاسی هم که فایده‌ای برای اجتماع ندارد»!

 

مطمئنا آن کارهایی که آنها بی‌فایده می‌دانند، بسیار بافایده و مهم و از مهم‌ترین وظایف روحانیون نیز هست اما روحانی که فقط آنها را داشته باشد روحانی کاملی نیست و پا جای پای انبیاء و اهل بیت علیهم السلام نگذاشته است.

 

در زیارت‌های مختلف اهل بیت (ع) به آنها با تعبیر «سَاسَةَ الْعِبَادِ» به معنای سیاست‌مدارترین بندگان خدا سلام و درود می‌فرستیم!

در روایت است: «إنّ بنی إسرائیل یسوسهم‏ أنبیاؤهم، أی یتولّى امورهم کما یفعل الامراء والولاة بالرعیّة» سیاست بنی اسرائیل بدست انبیاء آنها بود یعنی سرپرستی امور آنها را می‌کردند مثل مقام پادشان و حاکمان.

 

از امام صادق(ع) روایت است آنگاه که خداوند پیامبر خود را به بهترین و کامل‌ترین شکل ممکن تربیت کرد و به او گفت تو بر اخلاقی بزرگ هستی، سپس امر دین و امت را او به سپرد تا سیاست عباد را بدست گیرد و گفت آنچه رسول می‌گوید را انجام دهید و آنچه نهی می‌کند ترک کنید و رسول‌الله محکم و موفق و حمایت شده از روح القدس بود و لغزش و خطایی در چیزی از آنچه سیاست خلق را می‌کرد نداشت.

👈«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِیَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَکْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ- «إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ (قلم ۴)‏» ثُمَّ فَوَّضَ إِلَیْهِ أَمْرَ الدِّینِ وَ الْأُمَّةِ لِیَسُوسَ عِبَادَهُ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ- «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا (حشر -۷)» وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَیَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ لَا یَزِلُّ وَ لَا یُخْطِئُ فِی شَیْ‏ءٍ مِمَّا یَسُوسُ‏ بِهِ الْخَلْق‏.»
 

🎙امام خمینی(ره) می‌فرمایند:

👈«سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد، و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزى که صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیاست.

 

دیگران این سیاست را نمى‏توانند اداره کنند. این مختص به انبیا و اولیاست و به تبع آنها به علماى بیدار اسلام. و هر ملتى علماى بیدارش در زمانى که آن ملت نبیشان بوده است.

 

اینکه مى‏گویند شما دخالت در سیاست نکنید و بگذارید براى ما، شماها سیاستتان، سیاست صحیحتان هم یک سیاست حیوانى است. آنهایى که فاسدند، سیاستشان سیاست شیطانى است. آنهایى که صحیح راه مى‏برند باز سیاستى است که راجع به مرتبه حیوانیت انسان، راجع به رفاه این عالم، راجع به حیثیاتى که در این عالم هست راه مى‏برند. لکن انبیا، هم این عالم را و هم آن عالم را- و اینجا راه است براى آنجا- اینها هدایت مى‏کنند. مردم را به این راه و آنچه که صلاح ملت است، صلاح جامعه‏ است. اینها آنها را به آن صلاح دعوت مى‏کنند. و صلاح مادى و معنوى از مرتبه اوّل تا آخرى که انسان مراتب کمال دارد.

 

سیاستمداران اسلامى، سیاستمداران روحانى، انبیا- علیهم السلام- شغلشان‏ سیاست‏ است‏. دیانت؛ همان سیاستى است که مردم را از اینجا حرکت مى‏دهد و تمام چیزهایى که به صلاح ملت است و به صلاح مردم است. آنها را از آن راه مى‏برد که صلاح مردم است که همان صراط مستقیم است

👈صحیفه امام، ج‏ ۱۳، صص: ۴۳۲ - ۴۳۳

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در هر دو تقریر عقلی و نقلی ولایت فقیه، اولین سوال این است که چه کسی حق ولایت و حکومت دارد؟

📝 در پاسخ به این سوال، مثلا حضرت امام(ره) می‌فرمایند عقلا حق تصرف، ولایت و حاکمیت متفرع بر مالکیت است و مالکیت حقیقی متفرع بر خالقیت است، بنابر این از این جهت که تنها خداوند خالق ماست، تنها او مالک ما است، پس تنها او بر ما حق ولایت و تصرف دارد، حتی خود ما نیز بر جان، بدن و اموال خودمان ولایتی مستقل از خداوند نداریم، چون مالک حقیقی آنها نیستیم.

📝 ما اگر مالک اموال خودمان نیز حساب می‌شویم اعتبارا و در مقابل دیگر افراد اجتماع است که حق تصرف در اموال ما، به آنها داده نشده است و ممکن است خداوند که مالک حقیقی ما و اموال ما است، در برخی موارد بدون اذن ما حق تصرفی برای غیر ما، در اموال ما ثابت کند، مثلا به پدر یا همسر یا فرزند یا برادرزاده ما یا حاکم جامعه اجازه دهد به نحو خاص و در موارد خاصی در اموال ما تصرف کنند.

📝 در آیه ۳۳ سوره نور در مورد آزاد کردن عبدهایی که توان اداره خود را دارند و می‌خواهند با قرارداد مکاتبه آزاد شوند آمده است:

👈«وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ‏ اللَّهِ‏ الَّذی آتاکُم‏»

به آنها اموالی دهید و دقت داشته باشید که این اموال شما اصالة مال خداست و بالعرض در اختیار شما قرار گرفته است و صاحب اصلی آن خداست.

📝 در آیه ۶ احزاب خداوند ولایتی بالاتر از ولایت خودمان را برای پیامبر بر اموال و جان‌هایمان قرار می‌دهد.

👈«النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»

نتیجه این حکم اختیار پیامبر در فرستادن دیگران به جهاد، تعیین خمس و حقوق مالی و دیگر تصرفات و احکام از این دست است.

👈تعبیر «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّه‏» که در آیات مختلفی آمده است، به معنی انحصار حق حکم و فرمان دادن در همه زمینه‌ها برای خداوند، شاهدی دیگر بر حکم عقلی مذکور است.

⁉️ وقتی به حکم عقل و نقل برای ما ثابت شود حق ولایت و حاکمیت جز برای خداوند ثابت نیست، اصل بر عدم حق ولایت و حکومت غیر خداوند بر مخلوقات و از آن جمله بندگان گذاشته می‌شود و سپس این سوال مطرح می‌شود که چه کسانی به واسطه اذن خداوند در طول ولایت الهی حق ولایت و حاکمیت پیدا می‌کنند؟

پاسخ این سوال در آیات مختلفی داده شده است:

📝به طور مثال در آیه ۵۵ سوره مائده مقام ولایت بر مردم را منحصر در خداوند و نبی مکرم و امیرالمؤمنین (علیهما الاسلام) می‌کند:

👈«إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ‏»

سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده‏‌اند همان‏ها که نماز را برپا مى‏‌دارند، و در حال رکوع، زکات مى‏‌دهند.

همه مفسران اجماع دارند که این اوصاف، در شأن امیرالؤمنین(ع) نازل شده است.

📝 نتیجه این انحصار این است که هر نوع ولایتی چه فردی و یا اجتماعی، برای فقیه یا دموکراسی جمعی یا مؤمنین و... و حتی برای امام معصوم غیر از امیرالمؤمنین باید به اذن رسول و امیرالمؤمنین (علیهما الاسلام) و در طول آنها باشد و در غیر این صورت باطل است و حق ولایت ندارند.

📝 در آیه ۲۶ سوره مبارکه صاد می‌فرماید:

👈«یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ».

با توجه به این آیه حکم کردن از متفرعات خلافت الهی است و غیر از خلفیه الهی در منصب قضاوت یا حاکمیت بر اجتماع حق حکم کردن ندارد.

📝 در آیه ۵۹ سوره مبارکه نساء در مقام بیان اینکه از چه کسانی باید اطاعت کرد، می‌فرماید از خداوند و رسول او و اولی الامر اطاعت کنید، یعنی همه اطاعت‌های شما باید به یکی از این سه مورد برگردد.

👈«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی‏ الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً»

📝علاوه بر آیات مختلف قرآن همچنین روایات مختلفی نیز در همین رابطه وجود دارد، به طور مثال در روایت است:

👈«اتّقوا الحکومة؛ فإنّ الحکومة إنّما هی للإمام العالم بالقضاء، العادل فی المسلمین؛ لنبیّ، أو وصیّ نبی‏»

حال که انحصار حق حکم دادن و ولایت برای خداوند و در طول او برای نبی و وصی او ثابت شد، باید برای خروج از این اصل و اثبات جواز حکومت برای غیر نبی یا وصی، دلیل معتبر داشت و اینجاست که دو قسم دلیل عقلی و نقلی برای اثبات ولایت برای فقیه در طول نبی و وصی نبی مطرح می‌شود.

🔗(جهت اطلاع بیشتر ر.ب: امام خمینی، الاجتهاد و التقلید، ص ۱۹ و آیت الله سید کاظم حائری، أساس الحکومة الإسلامیة، ص: ۶۵‌)

تا اینجا مشخص شد حق ولایت، تصرف و حکومت منحصرا برای خداوند وجود دارد و با توجه به انحصار مذکور، اصل عدم ولایت برای غیر خداوند ثابت می‌شود و به واسطه اذن خداوند، نبی و وصی نبی از این اصل خارج شده‌اند و حق ولایت و تصرف در امور بندگان برای آنها ثابت شده است و برای غیر آنها اثبات هر نحو از ولایت و حکومت نیازمند دلیل معتبر است.

بنابر اصل مذکور اگر کسی برای فقیه یا فرد منتخب از دموکراسی یا هرکس دیگر هر نحو از حق ولایت و تصرف را قائل باشد، بایست دلیلی معتبر از منظر شرع در اثبات آن ولایت در طول ولایت الهی عرضه کند و در غیر این صورت ولایت او مصداقی از ولایت طاغوت در مقابل ولایت الله است.

در این راستا برای اثبات ولایت برای فقیه در زمان عدم دسترسی به نبی و وصی، دو دسته دلیل عقلی و نقلی ذکر شده است که دو تقریر حداکثری یا همان مطلقه و حداقلی یا همان حسبه را دارند.

🔻 برخی از فقها که حضرت امام نیز از جمله آنها هستند هم در دلیل عقلی و هم در دلیل نقلی برای فقیه ولایت مطلقه یعنی همان مقام ولایت ظاهری نبی مکرم اسلام و امیرالمؤمنین (علیهما السلام) را ثابت می‌کنند.

🔻برخی در دلیل عقلی ولایت حسبه و در دلیل نقلی ولایت مطلقه را می‌پذیرند.

🔻برخی نیز تنها دلیل عقلی را برای موارد حسبه می‌پذیرند و ادله نقلی را رد می‌کنند و در ادامه به مهم‌ترین محل اختلاف هر گروه اشاره خواهم کرد.

در تقریر عقلی اثبات ولایت از طریق دلیل حسبه، یعنی اموری که قطعا شارع راضی به تعطیل آن امور نیست، جواز سرپرستی قدر متیقن از این امور برای فقیه اعلم و عادل از اصل عدم جواز ولایت و حاکمیت غیر خداوند خارج می‌شود، چرا که یقین داریم کسی باید این امور را سرپرستی کند و شارع راضی به اهمال در آنها نیست و قدرمتیقن کسی که جواز سرپرستی برای او وجود دارد فقیه عادل است و در مرتبه بعد از فقه نیز این مسئولیت بر عهده عدول مؤمنین قرار می‌گیرد.

این حد از ولایت را برای فقیه عادل و در نبود او برای عدول مؤمنین، همه می‌پذیرند اما اینکه دایره امور حسبه چقدر است؟ مورد اختلاف است و ممکن است برخی فقها قلیلی از مسائل و برخی تقریبا اکثر مسائل مورد ابتلاء اجتماع را جزو این دایره بدانند اما اختلاف در مصداق است.

🔻 در تقریر عقلی دوم از کسانی چون حضرت امام برای اثبات ولایت برای فقیه، خود مقام ولایت و حاکمیت بر اجتماع از شئون تعطیل ناپذیر نبی و وصی دانسته می‌شود که خداوند در هیچ شرایطی راضی به تعطیل آن نیست و با توجه به اینکه امور سلطانی اعم از امر قضا و وضع قوانین و حفظ نظام کشور و جامعه از اهم امور مرتبط با حیات بشر است و دین اسلام نیز مدعی تعیین برنامه در هر امر مرتبط با سعادت بشر است، نمی‌شود در این دین کامل برای امر حاکمیت بر اجتماع در دوران غیبت جانشینی به نیابت از نبی و وصی تعیین نشده باشد و قدر متیقن کسی که این مقام را به نیابت از نبی و وصی می‌تواند اختیار کند فقیه عادل عالم به سیاست و مدیریت اجتماع و مسائل آن است.

در تقریر اول برای جواز تولی فقیه در موارد مشکوک نیاز به دلیل است اما در تقریر دوم برای خروج موردی از دایره ولایت فقیه در موارد مشکوک نیاز به دلیل است.

👈 به طور مثال فلان مرجع معتقد به ولایت حسبه، وقتی دشمنانی به مرزهای کشور اسلامی تعدی می‌کنند تا وقتی نظام کشور باقی است و حرج و مرجی بوجود نیامده است و ضرورت اقتضاء نمی‌کند برای خود جایز نمی‌داند که حکم به لزوم جهاد عمومی دهد اما کسی چون حضرت آقا که به ولایت مطلقه فقیه با تقریر دوم معتد هستند حتی حکم به جهاد ابتدائی را نیز برای فقیه جایز می‌دانند و کسی چون حضرت امام نیز با اینکه معتقد به تقریر دوم هستند اما چون جهاد ابتدایی را از اختیارات خاص معصوم می‌دانند این نحو از جهاد را خارج از اختیارات ولی فقیه می‌دانند.

 

حضرت امام و دیگر فقهای هم نظر با ایشان روایات نصب فقها به عنوان حاکم و جانشین و «وارث انبیاء» و «حکام علی الملوک» را شاهد و در تایید تقریر دوم از دلیل عقل، ذکر می‌کنند و همچنین نهی مؤکد از مراجعه به سلاطین جور در امور سلطانی و قضایی در آیات و روایات را به عنوان شاهد دوم و ملازم حکم عقلی مذکور، مورد استناد قرار می‌دهند. (ر.ب: الاجتهاد و التقلید؛ ص ۱۹ ۲۶)

تا اینجا به انحصار حق ولایت، حق حکم کردن و حق اطاعت شدن برای خداوند و اذن خداوند در ولایت نبی و وصی نبی اشاره شد که نتیجه این انحصار اصل عدم ولایت برای غیر خداوند است و دو تقریر از حکم عقل در اثبات مقام ولایت برای فقیه در زمان عدم دسترسی به نبی و وصی ذکر شد که:

👈یکی اثبات خروج موارد قدر متیقن از امور حسبه، از اصل عدم ولایت برای فقیه بود.

👈 و دومی اثبات خروج فقیه از اصل به عنوان فرد قدر متیقن از کسانی که مقام تعطیل نشدنی ولایت ظاهری نبی و وصی را تولی می‌کنند.

لاذم به ذکر است که انحصار در حق حکم کردن و اطاعت شدن از لوازم اصلی انحصار در حق ولایت است و ادله آن نیز بیانگر همان انحصار حق ولایت برای خداوند و در طول ولایت الهی برای نبی و وصی نبی است.

از اینجا به بعد به دو تقریر از دلیل نقلی برای اثبات مقام ولایت برای فقیه می‌پردازم:

🔻 برخی چون حضرت امام که با تقریر عقلی دوم، ولایت مطلقه را برای فقیه ثابت نمودند، به روایات فقط به عنوان تایید حکم عقل استناد می‌کنند و در این راستا ادله‌ای چون مقبوله عمربن حنظله و عبارت: «فإنّی قد جعلته علیکم حاکماً» و برخی دیگر از ادله، اثبات نصب فقیه در همان مقام ظاهری حاکمیت سیاسی و اجتماعی و قضاوت نبی‌مکرم را به عنوان شاهد حکم عقلی مذکور ذکر می‌کنند. (ر.ب: الاجتهاد و التقلید؛ صص ۲۶ -۳۹)

🔻 اصل بحث تعیین کننده در ادله نقلی مربوط به فقهایی است که در تقریر حکم عقل، به ولایت در امور حسبه حکم کردند.

📌در اینجا یک گروه که ادله نقلی همچون و أنّ الفقها‏ «حکّام على الملوک» و‏ «کفیل أیتام أهل البیت» و «خلفاء رسول اللَّه» و «أنّ مجاری الامور والأحکام على‏ أیدی العلماء باللَّه الامناء على حلاله وحرامه» و «وَأمَّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ، فَارْجِعُوا فیها إلى رُواةِ حَدیثِنا. فَإنَّهُم حُجَّتی عَلَیْکُم‏» و... را برای اثبات مقام ولایت فقها در طول نبی و وصی کافی می‌دانند و خصوصا از این جهت که ادله نقلی مورد استناد، اطلاق و عموم دارند همه امور سیاسی اجتماعی تعریف شده در حاکمیت را جزو دایره حاکمیت فقیه می‌دانند الا مواردی که ثابت شود از اختصاصات نبی و وصی است.

📌 اما گروه دیگراز این فقهاء در برخی روایات اشکال سندی می‌کنند، برخی را نیز اشکال دلالی می‌کنند که دلالتی بر جعل مقام حاکمیت برای فقیه ندارد.

⁉️ این نحو برخورد با روایات مستلزم این سوال است که در بستری که فضای خالی از حاکمیت سیاسی اجتماعی نداریم و مراجعه به حکمای جور و طواغیت در امور مختلف قضایی و سلطانی نیز نهی شده است، اگر مقام حاکمیت را برای فقیه ثابت نمی‌دانید برای چه کسی جایز می‌دانید؟

یا در انحصار حق حاکمیت در طول ولایت الهی باید اشکالی داشته باشند یا بنا به اضطرار برای فقیه و غیر فقیه جواز حکومت را قائل باشند.

از جمله مهم‌ترین مجموعه ادله‌ای که عمدتا از نظر سند توسط این گروه از فقها محل خدشه نیست بلکه صرفا به دلالت آنها اشکال می‌شود ادله مورد استناد برای نصب فقها به عنوان حاکم است، به نظر این فقها ادله مذکور صرفا مقام قضاوت را برای فقیه ثابت می‌کند اما مقام حاکمیت سیاسی و اجتماعی را خیر!

🔻به طور مثال آیت‌الله سیستانی در ذیل این روایات می‌فرمایند، در گذشته حاکم فقط برای قاضی اطلاق شده است.

👈«أن الحاکم لم یأت بمعنى الوالی، و نحن تتبعنا کثیراً فی ذلک و لم نر فی کلمات المتقدمین أن الحاکم یذکر بمعنى الوإلى، نعم ذُکر ذلک فی ألسنة متأخری المتأخرین، و الحاکم فی اللغة هو القاضی، و قد یطلق على من ینفذ حکم القاضی و لفظة (الحاکم) کما قلنا لم یُستعمل فی کتب اللغة وغیرها بمعنى الوالی و السلطان، و کانوا یعبرون عن الوالی بالعامل، فلذا نرى فی نهج البلاغة وغیره من الکتب یقال: (ومن کتاب له علیه السلام إلى عامله أو إلى عماله)، أو یعبر بالوالی، ولم یُعبر فی الکتب عن الوالی بالحاکم.»

(ربانی، تقریرات اجتهاد و تقلید آقای سیستانی، ص ۱۰۶)

حتی اگر اشکال مذکور هم پاسخ داده نشود، بعد از پذیرش شان حاکم سیاسی بودن حضرت رسول و اینکه جامعه به این جایگاه نیاز دارد و این شأن تعطیل بردار نیست و استمرار آن منحصرا در طول ولایت حضرت رسول(ص) مشروعیت دارد؛ روایاتی نظیر: «الفقهاء امناء الرسول» و «العلماء ورثة الأنبیاء» که ثابت کننده استمرار جایگاه زعامت سیاسی، اجتماعی نبی‌مکرم برای فقها هستند، برای اثبات مقام ولایت برای فقها کافی است اما در هر صورت ادله با لفظ حاکم نیز مورد استناد فقها قرار گرفته است.

برای توضیح بیشتر فهم معنای حکم و استعمال آن در آیات و روایات مربوط به نصب فقها به عنوان حاکم اولا باید دقت داشت که مسلم است حکم کردن در امور اختلافی معنا می‌دهد یعنی تا اختلافی وجود نداشته باشد و همه متفق باشند نیاز به حکم کردن نیست. ثانیا کسی حکم می‌کند که نوعی استیلاء داشته باشد و بتواند حرف نهایی و فصل الخطاب را در مقام اختلاف بزند. به طور مثال در این شرایط کشور مذاکره کنیم یا خیر؟ این سیاست اقتصادی برای جامعه خوب است یا خیر؟ این اساس نامه و قانون برای جامعه نیاز است یا خیر؟ و... این امور اگر همه موافق یک نظر هستند که همان نظر اعمال می‌شود اما اگر اختلاف است کسی که سخن او فصل الخطاب باشد نیاز است.

این جایگاه برای پیامبر و اهل بیت در امتداد ولایت الهی ثابت بوده است و در زمان عدم دسترسی به نبی و اوصیاء نبی بنا به حکم عقل و ادله‌ای مثل «وَأمَّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ، فَارْجِعُوا فیها إلى رُواةِ حَدیثِنا. فَإنَّهُم حُجَّتی عَلَیْکُم‏» این جایگاه برای فقها نیز ثابت شده است.

همین قرینه نصب فقها در این جایگاه مشخص می‌کند که ادله‌ای که در آنها از تعبیر نصب فقها به عنوان حاکم نیز استفاده شده است، معنایی اعم از قاضی و حاکم سیاسی و اجتماعی دارد.

بنابر این در این ادله تعبیر حاکم که در قرآن مکرر برای خداوند استفاده شده است، همان مفهوم اعم از قضاوت مصطلح را دارد و شامل حاکمیت سیاسی نیز می‌شود. (الاجتهاد و التقلید؛ ص ۲۶)

واژه حکم از نظر لغت به معنای جلوگیری کردن و بازداشتن است (لسان العرب- مفردات المصباح المنیر) و اصطلاحا در مورد قاضی زیاد استعمال می‌شده است اما در آیات و روایاتی که مربوط به منصب نبی مکرم و فقها به عنوان حاکم است، قرائنی وجود دارد که منظور از حاکم اعم از قاضی و حاکم سیاسی است.

👈 به طور مثال در روایتی در مورد فقها آمده است: «الْمُلُوکُ حُکَّامٌ عَلَى النَّاسِ وَ الْعُلَمَاءُ حُکَّامٌ عَلَى الْمُلُوک‏» و یا در صدر مقبولة عمربن حنظله که در آن مورد فقها آمده است «فإنّی قد جعلته علیکم حاکماً»، گفته شده است: « فَتَحَاکَمَا إِلَى السُّلْطَانِ وَ إِلَى الْقُضَاةِ» و این دلالت می‌کند که مورد روایت اعم از رجوع به قاضی در باب قضاء است و بلکه رجوع به سلطان و والی نیز مد نظر است و نوعا آنچه به سلطان مراجعه می‌شود غیر از مورد مراجعه به قاضی است.

آیه ۶۵ نساء از جمله مهم‌ترین آیاتی است که بر استعمال لفظ حکم در معنای اعم از امور قضایی دلالت دارد. این آیه که مفاد آن محدود به عصر حضور معصوم نیز نیست، منصب حاکمیت سیاسی و اجتماعی را با لفظ تحاکموا در کنار قضاوت برای نبی مکرم اسلام ثابت می‌کند.

👈 «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً»

🔻 در این آیه همانطور که مفسرین اشاره کرده‌اند رجوع به پیامبر و ملاک قرار دادن ایشان محدود به امور قضایی نیست (به طور مثال ر.ب:‌ ترجمه تفسیر المیزان، ج‏ ۴، ص: ۶۴۸) و آیات قبل و بعد نیز نشان می‌دهد که مورد آن اعم از اختلافات قضایی است.

🔻 علاوه بر آن در روایات مربوط به این آیه شریفه نیز تحاکم به معنای خاص حکم حاکم سیاسی گرفته شده است، به طور مثال از امیرالمومنین نقل شده است:

👈 «ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ‏ مِنْ أَمْرِ الْوَالِی وَ یُسَلِّمُوا لِلَّهِ الطَّاعَةَ تَسْلِیماً»

(الکافی؛ ج‏ ۸؛ ص ۱۸۴)

پایان.

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

 

مدرسه فقه و اصول امام کاظم علیه السلام حوزه علمیه قم سال 1400

جلسه اول 25 شهریور 1400

 


دریافت

فرازهای این جلسه:

(وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِذَا ابْتَدَأَ بِالدُّعَاءِ بَدَأَ بِالتَّحْمِیدِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الثَّنَاءِ عَلَیْهِ،)

فَقَالَ: (1) الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلَا أَوَّلٍ کَانَ قَبْلَهُ، وَ الْآخِرِ بِلَا آخِرٍ یَکُونُ بَعْدَهُ

حمد مخصوص خداوند است، خدایی که اولی قبل از او نیست و آخری بعد از او نیست.

(2) الَّذِی قَصُرَتْ عَنْ رُؤْیَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِینَ، وَ عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِینَ.

خداوندی که دیدگان نظاره کنندگان از روئیتش قاصر است و اوهام وصف کنندگان از توصیفش عاجز است.

(3) ابْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِدَاعاً، وَ اخْتَرَعَهُمْ عَلَى مَشِیَّتِهِ اخْتِرَاعاً.

آغاز کرد با قدرتش در ایجاد مخلوقات بدون الگوی پیشینی و به مقتضای مشیت خودش به آنها وجود بخشید.

(4) ثُمَّ سَلَکَ بِهِمْ طَرِیقَ إِرَادَتِهِ، وَ بَعَثَهُمْ فِی سَبِیلِ مَحَبَّتِهِ،

سپس آنها را به طریقی که خود اراده کرده بود قرار داد و در مسیر محبت خودش رهسپار کرد.

جلسه دوم  1 مهر 1400

 


دریافت

 لَا یَمْلِکُونَ تَأْخِیراً عَمَّا قَدَّمَهُمْ إِلَیْهِ، وَ لَا یَسْتَطِیعُونَ تَقَدُّماً إِلَى مَا أَخَّرَهُمْ عَنْهُ.

نه می توانند از آنچه او برای آنها مقدم نموده تاخیر بیافتند و نه می توانند از انچه بر آنها تاخیر انداخته مقدم شوند.

جلسه سوم 22 مهر 1400

 


دریافت

(5) وَ جَعَلَ لِکُلِّ رُوحٍ مِنْهُمْ قُوتاً مَعْلُوماً مَقْسُوماً مِنْ رِزْقِهِ، لَا یَنْقُصُ مَنْ زَادَهُ نَاقِصٌ، وَ لَا یَزِیدُ مَنْ نَقَصَ مِنْهُمْ زَائِدٌ.

از رزقى که عطا فرموده هر جاندارى را روزى معلومى قرار داده است بهر کس از آنان فراخى و فراوانى داده کاهنده‏اى نمیکاهد، و هر که را کاسته افزاینده‏اى نمیافزاید.

(6) ثُمَّ ضَرَبَ لَهُ فِی الْحَیَاةِ أَجَلًا مَوْقُوتاً، وَ نَصَبَ لَهُ أَمَداً مَحْدُوداً، یَتَخَطَّى إِلَیْهِ بِأَیَّامِ عُمُرِهِ، وَ یَرْهَقُهُ بِأَعْوَامِ دَهْرِهِ، حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَقْصَى أَثَرِهِ، وَ اسْتَوْعَبَ حِسَابَ عُمُرِهِ، قَبَضَهُ إِلَى مَا نَدَبَهُ إِلَیْهِ مِنْ مَوْفُورِ ثَوَابِهِ، أَوْ مَحْذُورِ عِقَابِهِ، لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى‏.

پس از آن براى او (هر یک از ایشان) در زندگى مدّتى معلوم تعیین و پایانى معیّن قرار داده که با روزهاى زندگیش بسوى آن پایان گام بر میدارد، و با سالهاى روزگارش بآن نزدیک میشود تا چون بپایانش نزدیک شود، و حساب عمر و زندگیش را تمام بستاند، او را بآنچه خوانده از پاداش سرشار (بهشت) یا کیفر ترسناک خود (دوزخ) فرا گیرد تا کسانى را که با کردارشان بد کرده و آنان را که با رفتار شایسته نیکوئى نموده‏اند جزاء دهد

(7) عَدْلًا مِنْهُ، تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ، وَ تَظاهَرَتْ آلَاؤُهُ، لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ‏.

و این جزا (کیفر و پاداش) با عدالت و درستى از او است (از هر عیب و نقصى) منزّه و پاک است نامهاى او، و نعمتها و بخششهایش (براى همه) پى در پى است بکسى ظلم و ستم روا ندارد، بلکه هر چه کند طبق حکمت و مصلحت است، از این رو چنانکه در قرآن کریم س 21 ى 23 است: لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ‏ یعنى از او نپرسند آنچه را که بجا میآورد و از (گفتار و کردار) دیگران باز پرسند.

(8) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ عَلَى مَا أَبْلَاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَةِ، وَ أَسْبَغَ عَلَیْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَةِ، لَتَصَرَّفُوا فِی مِنَنِهِ فَلَمْ یَحْمَدُوهُ، وَ تَوَسَّعُوا فِی رِزْقِهِ فَلَمْ یَشْکُرُوهُ.

و سپاس خداى را که اگر بندگانش را از شناختن سپاسگزارى خود بر نعمتهاى پى در پى که بایشان داده و بخششهاى پیوسته که براى آنها تمام گردانیده باز میداشت (امر نفرموده بود که شکر نعمتهایش بجا آورند) هر آینه نعمت‏هایش را صرف نموده او را سپاس نمیگزاردند، و در روزى که عطا فرموده فراخى مییافتند و شکرش بجا نمیآوردند

(9) وَ لَوْ کَانُوا کَذَلِکَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَى حَدِّ الْبَهِیمِیَّةِ فَکَانُوا کَمَا وَصَفَ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ: «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا.»

 

و اگر چنین میبودند (شکر نمیکردند) از حدود انسانیّت بمرز بهیمیّت (چارپایان، که مرتبه بى خردى است) روى میآوردند و چنان بودند که در کتاب محکم و استوار خود وصف فرموده: انْ هُمْ الاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ اضَلُّ سَبیلاً، یعنى) ایشان (ناسپاسان) جز مانند چارپایان نیستند بلکه گمراهترند.

جلسه چهارم 29 فروردین 1400

 


دریافت

(10) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا عَرَّفَنَا مِنْ نَفْسِهِ، وَ أَلْهَمَنَا مِنْ شُکْرِهِ، وَ فَتَحَ لَنَا مِنْ أَبْوَابِ الْعِلْمِ بِرُبُوبِیَّتِهِ، وَ دَلَّنَا عَلَیْهِ مِنَ الْإِخْلَاصِ لَهُ فِی تَوْحِیدِهِ، وَ جَنَّبَنَا مِنَ الْإِلْحَادِ وَ الشَّکِّ فِی أَمْرِهِ.

و سپاس خداى را که خویشتن را (وجود، علم، قدرت و حکمتش را) بما شناساند و شکر و سپاس (از نعمتهاى) خود را بما الهام نمود و درهاى علم بربوبیّت و پروردگاریش را بر ما گشود و بر اخلاص (بى ریاء و خودنمائى) در توحید و یگانگیش راهنمائیمان فرمود، و از عدول و کجروى و شکّ و دو دلى در امر خود دورمان ساخت.

جلسه پنجم 6 آبان 1400

 


دریافت

(11) حَمْداً نُعَمَّرُ بِهِ فِیمَنْ حَمِدَهُ مِنْ خَلْقِهِ، وَ نَسْبِقُ بِهِ مَنْ سَبَقَ إِلَى رِضَاهُ وَ عَفْوِهِ.

چنان سپاسى که با آن زندگى کنیم بین کسانى از خلقش که او را سپاسگزارند، و با آن پیش افتیم بر هر که برضا و خوشنودى (پاداش) او و عفو و گذشتش پیش‏ افتاده

(12) حَمْداً یُضِی‏ءُ لَنَا بِهِ ظُلُمَاتِ الْبَرْزَخِ، وَ یُسَهِّلُ عَلَیْنَا بِهِ سَبِیلَ الْمَبْعَثِ، وَ یُشَرِّفُ بِهِ مَنَازِلَنَا عِنْدَ مَوَاقِفِ الْأَشْهَادِ، یَوْمَ‏ تُجْزى‏ کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ‏ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ‏، یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ‏.

سپاسیکه تاریکیهاى برزخ (قبر) را بر ما روشن سازد و راه رستخیز را براى ما آسان نماید، و منازل و جاهاى ما را در جایگاه گواهان آبرومند گرداند، روزیکه (در قرآن کریم «س 45 ى 22» است: وَ لِتُجْزى‏ کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ‏ یعنى) هر کسى بسزاى آنچه کرده میرسد و بایشان ستم نمیشود. روزى که دوستى از دوستى چیزى (عذاب و کیفرى) را دفع نکند و ایشان کمک نمیشوند (توانائى ندارند که یکدیگر را کمک نمایند)

(13) حَمْداً یَرْتَفِعُ مِنَّا إِلَى أَعْلَى عِلِّیِّینَ فِی کِتَابٍ مَرْقُومٍ‏ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ‏.

سپاسى که از ما باعلى علّییّن بالا رود، در نامه نوشته شده‏اى که مقرّبین آن را مشاهده نموده نگهدارى مینمایند.

 (14) حَمْداً تَقَرُّ بِهِ عُیُونُنَا إِذَا بَرِقَتِ الْأَبْصَارُ، وَ تَبْیَضُّ بِهِ وُجُوهُنَا إِذَا اسْوَدَّتِ الْأَبْشَارُ.

و چهره‏هاى ما بآن سفید گردد آن هنگام که روها (یا پوست اندام) سیاه شود.

(15) حَمْداً نُعْتَقُ بِهِ مِنْ أَلِیمِ نَارِ اللَّهِ إِلَى کَرِیمِ جِوَارِ اللَّهِ.

سپاسى که بآن از آتش دردناک خدا رسته بجوار رحمتش رهسپار شویم

(16) حَمْداً نُزَاحِمُ بِهِ مَلَائِکَتَهُ الْمُقَرَّبِینَ، وَ نُضَامُّ بِهِ أَنْبِیَاءَهُ الْمُرْسَلِینَ فِی دَارِ الْمُقَامَةِ الَّتِی لَا تَزُولُ، وَ مَحَلِّ کَرَامَتِهِ الَّتِی لَا تَحُولُ.

سپاسى که بآن شانه بشانه مقرّبین از فرشتگان رویم، و بآن، در سراى جاودانى و جایگاه پر برکت همیشگى (بهشت) با پیغمبران فرستاده‏اش گرد آئیم.

جلسه ششم 13 آبان 1400

 


دریافت

(17) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی اخْتَارَ لَنَا مَحَاسِنَ الْخَلْقِ، وَ أَجْرَى عَلَیْنَا طَیِّبَاتِ الرِّزْقِ.

و سپاس خداى را که نیکوئیهاى آفرینش را براى ما برگزید و روزیهاى پاکیزه (حلال و روا) را براى ما روان (فراوان) گردانید.

(18) وَ جَعَلَ لَنَا الْفَضِیلَةَ بِالْمَلَکَةِ عَلَى جَمِیعِ الْخَلْقِ، فَکُلُّ خَلِیقَتِهِ مُنْقَادَةٌ لَنَا بِقُدْرَتِهِ، وَ صَائِرَةٌ إِلَى طَاعَتِنَا بِعِزَّتِهِ.

و با تسلّط و توانائى ما را بر همه آفریدگان برترى داد، و از این رو بقدرت و توانائى او همه مخلوقاتش فرمانبر ما بوده و به نیرو و زورش باطاعت ما در میآیند.

(19) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَغْلَقَ عَنَّا بَابَ الْحَاجَةِ إِلَّا إِلَیْهِ، فَکَیْفَ نُطِیقُ حَمْدَهُ أَمْ مَتَى نُؤَدِّی شُکْرَهُ! لَا، مَتَى.

و سپاس خداى را که در نیازمندى را جز بسوى خود بروى ما بست. پس (با این همه نیازمندیها) چگونه سپاس او را توانائى داریم؟ یا کى میتوانیم حمدش را بجا آوریم؟ نمیتوانیم، کى توانیم؟

جلسه هفتم 20 آبان 1400

ضبط نشده است.

جلسه هشتم 29 آبان 1400

 


دریافت

(20) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی رَکَّبَ فِینَا آلَاتِ الْبَسْطِ، وَ جَعَلَ لَنَا أَدَوَاتِ الْقَبْضِ، وَ مَتَّعَنَا بِأَرْوَاحِ الْحَیَاةِ، وَ أَثْبَتَ فِینَا جَوَارِحَ الْأَعْمَالِ، وَ غَذَّانَا بِطَیِّبَاتِ الرِّزْقِ، وَ أَغْنَانَا بِفَضْلِهِ، وَ أَقْنَانَا بِمَنِّهِ.

و سپاس خداى را که ابزار بسط و گشاد را در (بدن) ما بهم پیوسته، و افزارهاى قبض و درهم کشیدن را در (کالبد) ما قرار داد و ما را از روانهاى زندگى بهره‏مند نمود و اندام کردارها را در ما استوار گردانید، و ما را با روزیهاى پاکیزه (انواع غذاهاى حیوانى و نباتى) پرورش داد، و ببخشش خود توانگرمان ساخت، و بنعمت خویش سرمایه (زندگانى) بما بخشید.

جلسه نهم 4 و دهم 11 آذر 1400

 


دریافت

 


دریافت

(21) ثُمَّ أَمَرَنَا لِیَخْتَبِرَ طَاعَتَنَا، وَ نَهَانَا لِیَبْتَلِیَ شُکْرَنَا، فَخَالَفْنَا عَنْ طَرِیقِ أَمْرِهِ، وَ رَکِبْنَا مُتُونَ زَجْرِهِ، فَلَمْ یَبْتَدِرْنَا بِعُقُوبَتِهِ، وَ لَمْ یُعَاجِلْنَا بِنِقْمَتِهِ، بَلْ تَأَنَّانَا بِرَحْمَتِهِ تَکَرُّماً، وَ انْتَظَرَ مُرَاجَعَتَنَا بِرَأْفَتِهِ حِلْماً.

پس از آن ما را (برفتار طبق احکام خود) فرمان داده تا طاعت و پیرویمان را بیازماید و نهى نموده تا شکر و سپاسگزاریمان را آزمایش نماید پس از راه فرمانش پا بیرون نهادیم (خلاف امرش رفتار کردیم) و بر پشتهاى (مرکبهاى) نهیش سوار شدیم پس (با این رفتارمان) بکیفر ما شتاب نکرد و در انتقام ما تعجیل ننمود بلکه بر اثر رحمتش از روى کرم و بزرگوارى با ما همراهى نمود، و بسبب مهربانیش از روى حلم و بردبارى باز گشت ما را (براه راست) انتظار کشید.

جلسه یازدهم 18 آذر 1400

 


دریافت

(22) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی دَلَّنَا عَلَى التَّوْبَةِ الَّتِی لَمْ نُفِدْهَا إِلَّا مِنْ فَضْلِهِ، فَلَوْ لَمْ نَعْتَدِدْ مِنْ فَضْلِهِ إِلَّا بِهَا لَقَدْ حَسُنَ بَلَاؤُهُ عِنْدَنَا، وَ جَلَّ إِحْسَانُهُ إِلَیْنَا وَ جَسُمَ فَضْلُهُ عَلَیْنَا

و سپاس خداى را که ما را به (حقیقت) توبه و بازگشت (از گناه) راهنمائى نمود، توبه‏اى که آن را نیافته‏ایم جز بفضل و احسان او، پس اگر از فضل و بخشش او جز همان (نعمت) توبه را بشمار نیاوریم نعمت او در حقّ ما نیکو و احسانش در باره ما بزرگ و فضلش بر ما عظیم میباشد

(23) فَمَا هَکَذَا کَانَتْ سُنَّتُهُ فِی التَّوْبَةِ لِمَنْ کَانَ قَبْلَنَا، لَقَدْ وَضَعَ عَنَّا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ، وَ لَمْ یُکَلِّفْنَا إِلَّا وُسْعاً، وَ لَمْ یُجَشِّمْنَا إِلَّا یُسْراً، وَ لَمْ یَدَعْ لِأَحَدٍ مِنَّا حُجَّةً وَ لَا عُذْراً.

و روش او در توبه براى پیشینیان (بنى اسرائیل) چنین نبوده و آنچه بآن توانائى نداریم از ما برداشته، و بما جز بآنچه طاقت داریم تکلیف نفرموده، و جز کار آسان از ما نخواسته و براى هیچیک از ما برهان و بهانه‏اى جا نگذاشته.

(24) فَالْهَالِکُ مِنَّا مَنْ هَلَکَ عَلَیْهِ، وَ السَّعِیدُ مِنَّا مَنْ رَغِبَ إِلَیْهِ

پس بد بخت (زیانکار و شایسته عذاب) از ما کسى است که او را نافرمانى نماید، و نیکبخت از ما کسى است که باو رو آورد (طبق اوامر و نواهیش رفتار نماید)

جلسه دوازدهم 25 آذر 1400

 


دریافت

(25) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بِکُلِّ مَا حَمِدَهُ بِهِ أَدْنَى مَلَائِکَتِهِ إِلَیْهِ وَ أَکْرَمُ خَلِیقَتِهِ عَلَیْهِ وَ أَرْضَى حَامِدِیهِ لَدَیْهِ

و سپاس خداى را بهر چه که او را نزدیکترین فرشتگانش و گرامى‏ترین آفریدگانش و پسندیده‏ترین ستایش کنندگانش ستوده‏اند.

(26) حَمْداً یَفْضُلُ سَائِرَ الْحَمْدِ کَفَضْلِ رَبِّنَا عَلَى جَمِیعِ خَلْقِهِ.

سپاسى که بر سپاسهاى دیگر برترى داشته باشد مانند برترى پروردگار ما بر همه آفریدگانش

(27) ثُمَّ لَهُ الْحَمْدُ مَکَانَ کُلِّ نِعْمَةٍ لَهُ عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ عِبَادِهِ الْمَاضِینَ وَ الْبَاقِینَ عَدَدَ مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ مِنْ جَمِیعِ الْأَشْیَاءِ، وَ مَکَانَ کُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهَا عَدَدُهَا أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً أَبَداً سَرْمَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ.

پس او را است سپاس بجاى هر نعمتى که بر ما و بر همه بندگان گذشته و مانده‏اش دارد بشماره همه چیزها (از کلّى و جزئى) که علم او بآنها احاطه دارد و همه را فرا گرفته، و بجاى هر یک از نعمتها بشماره چندین برابر همیشه و جاوید تا روز قیامت

(28) حَمْداً لَا مُنْتَهَى لِحَدِّهِ، وَ لَا حِسَابَ لِعَدَدِهِ، وَ لَا مَبْلَغَ لِغَایَتِهِ، وَ لَا انْقِطَاعَ لِأَمَدِهِ

سپاسى که حدّ آن را انتهاء و عدد آن را شمارش و بپایان آن دسترس و مدّت آن بریدنى نیست (سپاس ابدى و همیشگى)

(29) حَمْداً یَکُونُ وُصْلَةً إِلَى طَاعَتِهِ وَ عَفْوِهِ، وَ سَبَباً إِلَى رِضْوَانِهِ، وَ ذَرِیعَةً إِلَى مَغْفِرَتِهِ، وَ طَرِیقاً إِلَى جَنَّتِهِ، وَ خَفِیراً مِنْ نَقِمَتِهِ، وَ أَمْناً مِنْ غَضَبِهِ، وَ ظَهِیراً عَلَى طَاعَتِهِ، وَ حَاجِزاً عَنْ مَعْصِیَتِهِ، وَ عَوْناً عَلَى تَأْدِیَةِ حَقِّهِ وَ وَظَائِفِهِ.

سپاسى که موجب رسیدن بفرمانبرى، و گذشت او، و سبب خشنودى، و وسیله آمرزش، و راه ببهشت، و پناه از عذاب، و آسودگى از خشم، و پشتیبان طاعت، و جلوگیر از معصیت، و مدد بر انجام حق (اوامر) او و شرائط آن باشد

(30) حَمْداً نَسْعَدُ بِهِ فِی السُّعَدَاءِ مِنْ أَوْلِیَائِهِ، وَ نَصِیرُ بِهِ فِی نَظْمِ الشُّهَدَاءِ بِسُیُوفِ أَعْدَائِهِ، إِنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیدٌ

سپاسى که بوسیله آن در بین نیکبختان دوستان او کامروا گردیم و بسبب آن در رشته کشتگان بشمشیرهاى دشمنانش در آئیم، که خدا یارى دهنده (مؤمنین) و (در خوشى و سختى) ستوده شده است.

در ترجمه از ترجمه و شرح فیض الإسلام استفاده شده است.

........................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

یک انسان وقتی حافظه خود را از دست می‌دهد چه اتفاقی برای او رخ می‌دهد؟

🔻دوست و دشمن خود، خیرخواه و بدخواه خود را دیگر نمی‌شناسد، دشمنش می‌تواند خود را دوست نشان دهد و باز از او سوء استفاده کند، می‌تواند دوستان او را دشمنش نشان دهد.

 

🔻طلب‌ها و بدهی‌هایش را فراموش می‌کند، فراموش می‌کند این فلانی‌ها بودند که سرمایه پدری آنها را بردند و بر پایه آن به فلان جایگاه‌ها رسیدند وحالا بدهکار تو هستند، فراموش می‌کند که فلانی‌ها چقدر به او کمک کردند و او بدهکار آنهاست.

 

🔻 تجربیات تلخ و شیرین خود را فراموش می‌کند و باز باید تجربه کند.

 

🔻اراده خود را از دست می‌دهد، مثل یک انسان با اصل و نصب و جایگاه رفیع اجتماعی می‌شود که حالا هویت خود را فراموش کرده و هر تحقیری را می‌پذیرد، انگیزه‌ای برای رسیدن به جایگاه رفیع سابق خود ندارد!

 

وقتی تاریخ ما را تحریف می‌کنند، گذشته را فراموش می‌کنیم، تاریخ را نمی‌خوانیم و به این انسانی که حافظه خود را از دست داده تبدیل می‌شویم.

 

فرض کنید کسی چند نسل قبل یک ملک پدری شما را بالا کشیده و نسل در نسل از آن ملک خورده‌اند. حالا شما خود را طلبکار او و نسل‌های بعدش نمی‌دانید؟

 

یکی از مهم‌ترین ابزارهای استمرار استعمار و بقاء حیات زالو صفتی آن، تحریف تاریخ است.

آن انگلیسی که چند نسل قبل از من ایران را غارت کرده امروز بدهکار این نسل نیست؟ آن آمریکا که سالیان دراز در این کشور توطئه و جنایت کرده بدهکار من نیست؟

 

می‌گویند در لحظه زندگی کن و گذشته‌ها را فراموش کن.

مگر شما گذشته را فراموش کرده‌اید؟ بر چه اساسی شما هنوز هولوکاست را زنده نگه‌داشته‌اید؟ جنگ جهانی اول و دوم را فراموش کردید؟ اگر کردید چرا هنوز قواعدی مثل حق وتوی شما در سازمان ملل که بر پایه پیروزیتان در آن جنگ‌ها بود، برقرار است؟ چرا کشورهای مغلوب را همچنان محروم از داشتن ارتش می‌دانید؟

 

بله ما در لحظه زندگی می‌کنیم اما فراموش هم نمی‌کنیم که غرب به ما و دیگر سرزمین‌های اسلامی، به آفریقا، مردم بومی قاره آمریکا و... همه بدهکار است.

📌دوست و دشمن خود را فراموش نمی‌کنیم.

..........

📝 پی‌نوشت:

متاسفانه در فضای تاریخ نگاری خصوصا تاریخ معاصر، ما دچار جریان نفوذ و تحریف جدی هستیم.

برای مثال در یک پژوهشی که سال گذشته در بررسی برخی کتب درسی دبیرستان انجام دادیم به صورت بسیار خارق العاده‌ای تاریخ را تحریف کرده بودند، عمدتا هم تحریف از جنس نگفتن و گفتن.

یک تلاش عجیب برای بزرگ نمایی جنایت پیشه بودن روسیه و پنهان کردن جنایات آمریکا و انگلیس در آن وجود داشت.

به طور مثال وقتی قرار بود تاریخ استعمار را بگویند اصلا قاره آمریکا بزرگترین مستعمره جهان را در نقشه نیاورده بودند! و به استعمارگری روسیه که شاید ۳ درصد هم در تاریخ استعمار جهان حضوری ندارد چندین صفحه پرداخته بودند اما استعمار گری کشورهای انگلیس فرانسه هلند پرتقال اسپانیا و... را در حد یک پارگراف مختصرا رد شده بودند!

........................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری