شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۹۲ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

🔻 در دستگاه خدا و اهل بیت وقتی وارد می‌شوی، باید کار را بسپاری به آنها و جلو برویی ببینی چه می‌شود.

در مناجات شعبانیه به خدا می‌گوییم:

👈«أَنْتَ لَمْ تُوَلِّنِى إِلاَّ اَلْجَمِیلَ فِی حَیَاتِی إِلَهِی تَوَلَّ مِنْ أَمْرِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ»

خدایا هرچه نگاه می‌کنم هر آنچه از امورم را سرپرستی کرده‌ای خیلی زیبا و عالی بوده است؛ خدایا امورم را آنطور که شایسته تو است، سرپرستی کن، نه آنطور که من شایستگی دارم.

وقتی می‌توانی این طور سخن بگویی که بفهمی همه بدی‌هایت از خودت است و همه خوبی‌هایت از خداست‌.

 

🔻 پنجشنبه گذشته شهادت امام کاظم(علیه السلام) در حرم آقا امام رضا (علیه السلام) بودم. نزدیک ظهر رفیقم عجله می‌کرد تا موقع نماز به آنجایی که می‌خواست برسد ولی من  آرام می‌رفتم تا ببینم چه می‌شود و کجا روزیمان می‌شود. موقع نماز رسیدیم به یکی از مساجد گوهرشاد و همانجا بعد از زیارت جای دنجی برای استراحت پیدا کردم.

 

🔻 شب که شد زودتر رفتیم تا از برنامه‌های حرم به ویژه مناجات شبانه حاج منصور ارضی جا نمانیم. تا شروع برنامه حاج منصور خیلی طول کشید و خواب آلود شده بودم و یاد آن کنج دنج افتادم. رفتم کمی استراحت کنم که دیدم از آنجای دنج صدای جمعیتی و روضه خوانی می‌آید. حالم گرفته شد و گفتم آمدیم استراحت کنیم! ولی باشد اشکالی ندارد یک جایی پیدا می‌کنم چُرت می‌زنم، هرچه جلوتر رفتم دیدم جمعیت بیشتری هستند و صدای روضه واضح‌تر و خوش‌تر است.

شاید ۳۰۰ جوان آنجا بودند که میانگین سنی‌ آنها بیشتر از ۲۰ سال نمی‌شد. معلوم بود اکثرا از جنوب شهر مشهد هستند و چهره‌ها کمی غلط انداز، دعای کمیل بود ولی هر یک خط یک روضه داشت، چه روضه‌ای و چه گریه‌هایی! از بهترین جلساتی بود که در عمرم تجربه کردم، حال جلسه کیفیت روضه خوانی و گریه‌ها بی‌سابقه بود.

روضه خوان روضه را عالی می‌خواند اما در خواندن متن دعا چندجایش را اشتباه خواند. جمعیت هم معلوم بود سیم‌هایشان موقع روضه خیلی وصل است ولی موقع دعا آن شور را ندارند.

وسط دعا خواندن نفر بغلی‌ام که کتاب دعایش باز و گویش رویش بود حوصله‌اش سر رفت و ظاهرا سری به اینستا زد، یک لحظه چشمم به گوشی‌اش افتاد، خانمی مشغول حرکات موزون بود. چند لحظه بعد همان طرف با تمام وجود مشغول یا الله و یا رحمان گفتن و گریه زیاد همراه روضه بود!

اینها برخلاف آنهایی که خودشان را خیلی قبول دارند اصلا خودشان را قبول نداشتند و راحت می‌گفتند: خدایا غلط کردم، خدایا من بدم اما دوستت دارم.

 

🔻 اگر در مجلس حاج منصور بودم و خیلی هم حال می‌کردم، تهش از نفسم راضی می‌شدم اما «شَرُ الاُمُورِ الرِّضا عَنِ النَفسِ» متکبر می‌شدم و «أمقَتُ النّاسِ المُتِکبِّرُ» اما حال و هوای اینها را که می‌دیدم هم حال می‌کردم هم می‌فهمیدم چقدر کوچکم.

 

🔻 ما اگر کوچکی بلکه هیچ بودن خودمان در درگاه الهی را بفهمیم، گناهمان، هرچه هم بزرگ باشند در مقابل عفو و رحمت الهی ناامیدمان نمی‌کند و عمل‌مان هم هرچه بزرگ باشد در درگاه عظمت و جلال الهی امیدوارمان نمی‌کند.

پیامبر خدا با آن عباداتش می‌گوید: «مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ» حالا من چه بگویم! ما هرچه هم عبادت کنیم اگر فکر کنیم کاری کرده‌ایم، مصداق این آیه هستیم که: «أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاء»

 

📌 خداوندا ما به تو پناه می‌بریم از سنت اضلالت و از تو می‌خواهیم به فضل و رحمتت ما را در سنت هدایت خود قرار دهی.🤲

https://eitaa.com/sharhe_hal

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻سال دوم طلبگی با جمعی از طلاب به منزل یکی از علما که سالیان دراز عمرشان را در مسیر دفاع از تشیع و مباحث امامت گذاشته‌اند، رفتیم.

می‌گفتند:

👈«معلمی به من گفته است برای تربیت اخلاقی و دینی شاگردانم چه کنم؟ به او گفتم: هر روز درس خود را با زیارت آل یاسین شروع کنید.

آن معلم بعد از یک سال گفته‌ است به شکل عجیبی همه شاگردانم متحول و بسیار با ایمان شده‌اند.

این تاثیر سلام بر حضرت و یاد هر روزه حضرت حجت است، وقتی ما به حضرت سلام می‌دهیم و ایشان را یاد می‌کنیم حضرت نیز بر ما سلام می‌فرستند و ما را یاد و دعا می‌کنند.»

🔻دوست دیگری می‌گفت:

👈«من از یک زمانی تصمیم گرفتم هر روز ۱۰۰ صلوات بفرستم و به حضرت حجت هدیه کنم و سال‌ها می‌گذرد و مسیر زندگی من هر روز بهتر از دیروز است و هر طور حساب می‌کنم در زندگی من لیاقت این همه نعمت را نداشته و ندارم.»

 

🔻 یکی از وجوه گل کردن «سلام فرمانده» نیز همین یاد امام زمان و سلام بر حضرت است.

......

گاهی خیلی تلاش می‌کنیم خودمان یا محصول خودمان را تبلیغ کنیم.
همه قواعد و اصول‌های کارشناسی را هم رعایت می‌کنیم تا محصول درجه یکی داشته باشیم.
اما تراز اول‌ها، پر فروش‌ها همیشه ناقص‌اند!
از باب اصول و قواعد کارشناسی کار خودشان ناقص هستند، کارشناس‌ها هم خیلی آنها را تحویل نمی‌گیرند.
همین سلام فرمانده یک نمونه‌اش است، کتاب سلام بر ابراهیم نمونه دیگرش است که از نظر طراحی جلد و صفحه آرایی و حتی ویراستاری خیلی اشکالات دارد، اما خدا می‌خواست به همین کارهای به ظاهر ناقص برکت دهد.
فیلم اخراجی‌ها نمونه دیگرش بود، اشکالات و نواقصش کم نبود اما پر فروش‌ترین فیلم تاریخ ایران تا زمان خودش شد.
اصلا اگر محصول همه چیزش درست و کامل باشد که دست خدا را نمی‌شود در توسعه آن دید!
بالاخره یک جا هم باید کارشناس‌ها و سحرة زمان ایمان بیاورند!
ما محدودیم خیلی که کارمان خوب باشد و آن را تبلیغ کنیم یک محدوده کوچک را می‌توانیم تحت تاثیر قرار دهیم اما خدا نامحدود است و همه قلوب و مکان‌ها تحت تصرف اوست.
مشک آن است که خدا به او رنگ بو دهد نه آنکه عطار بگوید یا خود ببوید!

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

دوره آموزش سربازی بودم. موقع تیراندازی، دیدم نه چندان سابقه خوبی و نه چندان پیش‌نیازهای اصلی تیراندازی که صبر و دقت زیاد باشد را دارم، گفتم خدایا امتحانی می‌کنم، اینجا خیالم راحت است، هیچ ادعا و سابقه‌ای ندارم، با دست خالی خالی فقط به تو اتکا می‌کنم، از باب اینکه گفته‌ای: «ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها» سعی می‌کنم آنچه آموزش دیده‌ام دقیق به کار بگیرم اما خودت می‌گویی«وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللَّهَ رَمَى» می‌خواهم تجربه‌ای باشد که می‌شود در کارهای دیگر هم با دست خالی فقط با اتکای تو آنچه می‌توانم به میدان بیاورم و نتیجه بگیرم؟ قلبم را محکم کن تا در بقیه کارها هم همینطور وارد میدان شوم و به تو اتکاء کنم.

نتیجه اینکه:

از ۳ تیر قلق، ۲تا را از فاصله ۱۰۰ متری وسط خال زدم، یکی کنار خال.

از ۵ تیر قلق دوم، ۳ تا را وسط خال زدم و ۲تا را کنار خال.

مرحله بعد ۱۰ تیر بود و قلق تمام شده بود. همه را زدم اما کجا؟ منتظر اعلام نتایج بودم.

نتایج را نگفتند 😄 کلی حالم گرفته شد.

گفتند: چه کسانی داوطلب کمک در جمع آوری سیبل‌ها هستند، رفتم کمکی کنم و ببینم چه کرده‌ام، سیبل خودم را که دیدم وسطش کلی سوراخ با دور ماژیک داشت معلوم نبود کدام مال منه اما نتایج ثبت شده!🤔

گفتم خیره لابد همون قلق‌گیری‌ها بس بود و حجت تمام شد.

چند ساعت بعد یکی از دوستان با هیجان آمد و گفت حمید تو چکار کردی؟ می‌دونی چندتا تیرت وسط خال خورده؟ از ۱۰تا ۹تاش رو وسط خال زدی.☺️

گفتم حالا به کسی نگو، پیش خودم گفتم احتمالا اون یکی هم خورده اینها درست نشمردن، این نتیجه با دست خالی پیش خدا رفتن و سعی خود را کردن است.

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

یک بار سر سفره صبحانه دوتا از دوستان طلبه‌ام مشغول صحبت بودند، من کمی آن طرف‌تر نشسته بودم و آنها متوجه حضور من نبودند. بحثشان در مورد رزق و روزی بود. اولی با لحن تمسخر آمیزی می‌گفت: فلانی دیدی این طلبه‌هایی که هرچه به آنها می‌گویی، می‌گویند خدا هست؟! خدا می‌رسونه؟! دومی با خنده تمسخر آمیز گفت: آره آره، بعد اولی دامه داد: اینها پشتشون گرمه وگرنه از این حرف‌ها نمی‌زدند. دومی هم گفت: آره والا اگه پشتشون گرم نبود از این حرفا نمی‌زدند.

 

بله واقعا وقتی سال ۹۹ خط فقر برای یک خانواده ۳ نفره ۲ میلیون ۷۵۰ در ماه بود، درآمد متوسط یک طلبه حداکثر هم بعید بود اینقدر باشد حالا هم که خط فقر شاید بیش از دو برابر هم افزایش یافته باشد درآمد طلبه همانقدر که ۹۹ بلکه ۹۸ و قبل از آن بود، باقی مانده.

 

با این حساب هر طلبه‌ای که الان دارد با این شرایط زندگی خود را می‌گذراند و بدهکار نیست خودش یک معجزه متحرک است، نکته جالب هم این است که ندرتا وقتی در جمع طلبه‌ها بنشینی گلگی خاصی از وضع زندگی دارند، در حالی که بر اساس شرایط اجتماعی از حداقل یک کارگر هم درآمد زندگی آنها کم‌تر است.

همین‌ها معمولا هم کاملا با عزت زندگی می‌کنند، طوری که برخی فکر می‌کنند چقدر هم وضعشان خوب است، البته واقعا هم مشکل  جدی خاصی ندارند و الحمد لله راضی هستند و وقتی از آنها می‌پرسی تو چکار می‌کنی با این درآمد؟ می‌گویند: خدا هست، خدا بزرگه و...

 

بله طلبه‌ای که باور دارد خدا هست، پشتش گرم است اما نه به پدر و... بلکه به خدا پشتش گرم است، به رزق الهی او که من حیث لایحتسب است پشتش گرم است و الا ماشاء الله از این طلبه‌هایی که هرچقدر هم تورم آمد و مخارج بیشتر شد باز رزق او از خوراک و پوشاک و... همان بود که قبل از این تورم‌ها بود.

اینها همه معجزه‌هایی متحرک هستند که خدا هست.

 

اگر طلبه «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلىَ الله» (33 فصلت) باشد باید قولا و عملا باور داشته باشد که خدایی هست و اگر اینطور نباشد مردم را می‌خواهد به کدام خدا دعوت کند؟ خدایی که خودش برای خودش ساخته است و نامرد و بی‌وفا است؟ به آن خدا می‌خواهد دعوت کند؟ یا خدایی که هم پولدار است هم باوفا و هم حواسش به ما است؟!

 

🤔فکر کنم تا اینجا برخی دادشان بلند شده که این چه می‌گوید؟ این هم از همان‌هایی است که پشتش گرم است.☺️

اما کدام طلبه می‌تواند به خدا امیدوار باشد؟

👈«الَّذینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ (۲۱۸ - بقره)» کسی که اهل هجرت و تلاش در کنار هم باشد، به خدا امید پیدا می‌کند.

 

طلبه‌ای که برای کسب علم از شهر خود به قم هجرت کرده و اهل زحمت کشیدن است، اهل ماندن نیست، اهل هجرت است، فقط تا وقتی می‌ماند که نیاز باشد و بعد از آن باز هجرت می‌کند. این طلبه اهل امید به خدا است.

 

بدون تعارفش می‌شود اینکه طلبه‌ای که با اینکه می‌بیند در قم دیگر کار خاصی ندارد اما به واسطه خانه و شرایط ثابتی که دارد به همین شرایط خود بسنده کرده و دل به هجرت دوباره نمی‌دهد، طبیعتا چندان امیدی هم به خدا نباید داشته باشد.

 

بهانه‌ها برای هجرت نکردن زیاد است اما محل بحث ما فعلا نداشتن چشم انداز روشن، خصوصا مالی برای هجرت است. اما خدا در مورد این چشم‌انداز چه می‌گوید:

👈« وَ مَنْ یُهاجِرْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُراغَماً کَثیراً وَ سَعَة» (نساء ۱۰۰).

شما اهل هجرت در راه خدا و زحمت کشیدن در راه وظیفه‌ات باش، خدا کارش را بلد است، چک سفید امضاء هم که داده است.

اهل هجرت و تلاش در راه وظیفه‌ات که باشی هم به خدا امید داشته باش، هم خدا برایت  گشایش ایجاد می‌کند.

 

به بنده خدایی که استاد مشهوری در قم شده بود و از قم هجرت کرد، گفتم حاج‌آقا تازه داشتین در قم گل می‌کردین! چی شد رفتین؟ گفتند: «چون داشتم گل می‌کردم رفتم.» و جالب هم اینکه از جنبه مادی که بنده خبر دارم گشایش‌های عجیبی برایشان رقم خورد.

 

این بنده خدا کجا سیر می‌کرد و من طلبه‌ای که تدریسی که گل کرده باشد، ندارم، مراحل تحصیلم در قم نیز به حد مطلوبش رسیده است، کار خاص پژوهشی هم در قم ندارم و می‌دانم جای دیگری ممکن است مفیدتر باشم اما باز از قم دل نمی‌کنم، کجا؟

با بهانه‌هایی که دل به حضرت معصومه بسته‌ام و خاک قم پا را می‌بندد، اینجا مسکن مهری دارم، شهرک مهدیه‌ای هست و...

 

بی‌تعارفش این می‌شود که اخوی شما با این وضعیت اگر بخواهی هجرت کنی هم، هجرت نکنی بهتر است، می‌خواهی بروی مردم را به کدام خدا دعوت کنی؟ خدایی که باورش نداری؟

📌ادامه دارد...

.....

📝 پی‌نوشت:

🔻در مورد کامل شدن مراحل تحصیل آنچه بزرگان می‌فرمایند معمولا اینطور نیست که با اتمام سطح یا حتی دو سه سال درس خارج شما به پختگی کافی رسیده باشید بلکه حداقل شاید ۱۵ تا ۲۰ سال زحمت مستمر در تحصیل لازم باشد تا ما بسته به استعدادمان پختگی کافی برای ورود به تبلیغ و کار اجتماعی را پیدا کنیم.

 

🔻در هجرت مهم عمل به وظیفه و زحمت کشیدن در آن راه است و طلبه‌ای که هنوز تحصیلش کامل نشده و استعداد ادامه تحصیل را دارد اما به صرف تصور ملا شدن احساس تکلیف می‌کند و درس را نیمه کاره رها می‌کند و هجرت می‌کند از این قواعدی که عرض کردم خارج است.

.......

باز کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

برای اردوی نظامی آموزش دوره تکمیلی به پایگاه ۱۹ دی رفتیم.

مسیر پایگاه از سمت اتوبان قم - تهران است و کنار «حوض سلطان» قرار گرفته است.

 

معمولا مردم فکر می‌کنند این دریاچه‌ نمکی که در مسیر قم تهران می‌بینیم همان دریاچه نمک بزرگ قم است که در نقشه می‌بینیم اما آن دریاچه شاید بیش از ده برابر این دریاچه است و قم رود به آن وارد می‌شود و تقریبا به سمت شمال شرق قم است اما این دریاچه کوچک که می‌گویند از نظر طبیعی هم  بسیار جذاب است و عکس‌های زیبای آن هم در اینترنت موجود است، نامش «حوض سلطان» است.

 

باز معمولا مردم فکر می‌کنند سایت فردو هم در منطقه خوش آب و هوای فردو، در نزدیکی قم است اما زهی خیال باطل! چون این سایت در همسایگی پایگاه نظامی ۱۹ دی و همان دریاچه حوض سلطان قرار دارد و عملا مسیر سایت فردو در امتداد این پایگاه است و ساختمان‌های اداری آن از درون پایگاه مشخص است. تأسیسات اصلی سایت هم در عمق ۳۰۰متری زمین است و روی آن هم کوه‌های محکم.

قبل از انقلاب مکان این سایت زاغه مهمات نیروی هوایی بوده است و می‌بینن جای خوبی برای تاسیسات اتمی و غیر قابل نفوذ است و حتی بمب اتمی هم روی آن اثر ندارد و خلاصه روی آن کار می‌کنند و می‌شود مرکز اتمی غیر قابل نفوذ و ضربه.

البته به لطف دستاوردهای بزرگ برجامی دولت آقای روحانی این مرکز غیر قابل ضربه قرار شد بشود بزرگترین مرکز تحقیقات اتمی وسط بیابان! که البته همان هم نشد.🤔

انگار جا برای تحقیقات اتمی در این کشور قحط است!

 

بگذریم؛ خود پایگاه ۱۹ دی هم تاسیسات آن مربوط به قبل از انقلاب است و محل آموزش‌ نظامی نیروهای ساواک بوده است. خیلی از مراکز مهم ما بعد از انقلاب از آثار باقی مانده از زمان شاه است با این تفاوت که همه تا چند بار بازسازی شده و توسعه یافته اما هنوز هم ملت آنها را که می‌بینند می‌گویند؛ ببین! این مجموعه با این عظمت را شاه ساخته؛ این جمهوری اسلامی چکار کرده؟!

 

از روز اول که وارد دوره شدیم از سختی‌های بسیار دوره گفتند و ما هم همه‌اش منتظر خشم شب و روز بودیم ولی تهدیدات خیلی هم جدی نبود و عملا سخت نمی‌گرفتند، به بچه‌ها می‌گفتم حکایت این تهدیدها و آنچه در عمل می‌بینیم حکایت سیستم خداست که اگرچه تهدیدهایش زیاد است ولی آخرش «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ ۖ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوٓءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»، خدا دنبال بهانه می‌گردد برای بخشیدن و آن همه تهدید آخرش محدود می‌شود به یک عده که دشمنی و عناد دارند.

در طول دوره ما هم علی رغم همه تهدیدات سنگین؛ آخرش می‌دیدیم به یک چیزهای خیلی ساده تمام می‌شد‌. وقتی قرار می‌شد تنبیه نظامی شویم یک ذره که می‌خواست سخت شود می‌گفتم از باب: «یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ» الان دیگر آخرش هست.

 

بنده خدا مربی تاکتیک که بیشترین تنبیه‌ها را انجام می‌داد، آخرش برای ما شد محبوب‌ترین شخص دوره و در یک نامه رسمی با امضاء بچه‌ها به جانشین سپاه قم که برای دیدار ما آمده بود خواستیم که از ایشان تقدیر شود، اگرچه وسط تنبیه‌هایش از خدا می‌خواستیم شهادت سختی نصیبش کند.🤲 آمممممین.😊

 

📌کلا کار برای خدا که باشد همینجوری است، ملت را تنبه هم که بکنی ولی خدا را تو را محبوب می‌کند. «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَٰنُ وُدًّا»

انصافا حالا در ظاهر مگر امام خمینی برای این مردم چه کرد؟ هرچه بود سختی و مبارزه و محرومیت و جنگ و... ولی چرا یک امت عاشقش بودند و هستند.

کار که برای خدا باشد، اینجوری می‌شود، کار هم که برای خدا نباشد می‌بینی آخرش یکی پیدا نمی‌شود به شما خسته نباشید هم بگوید!😉

 

بعد از این دوره نگاهم به پاسدارها دقیق‌تر شد، اگرچه از جهت نظامی‌گری و نظم انتقاداتی به آنها داشتم اما همان چیزهایی که از شهدا از جنبه دوست داشتنی بودن، اخلاص، تواضع در عین جدیت، محبت به همدیگر و نیروها و... شنیده بودیم در این‌ها هم دیدم.

........

باز کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

چند روزی است در دوره تکمیلی بسیج که به عنوان جایگزین آموزشی سربازی حساب میشه شرکت کرده‌ام.

ان شاء الله اگر فرصت کنم از داستان‌های این دوره آموزشی با جمع طلاب و در خدمت مربیان پاسدار در آینده بیشتر خواهم نوشت.

 

امروز در برنامه‌ها بی‌نظمی رخ داد، ما تازه کلاسمون تموم شده بود، می‌خواستیم چایی بخوریم، استاد تاکتیک هم کاری نداشت که هنوز یکی دو دقیقه از کلاس قبل نگذشته و دستور جمع شدن در بیرون از حسینه رو داده بود!

دوستان هم بدون توجه خاصی به فرمان مربی، مشغول چایی ریختن بودن که مربی دستور داد مخزن چایی رو آوردن بیرون، بعد هم اونو ریخت توی باغچه!😡

 

این وسط یه سری از طلاب گیر دادن به مربی که این کار شما اسراف بود و مربی هم هرچی اینها بیشتر گیر می‌دادند، بیشتر لج می‌کرد، اینها می‌گفتند: حجت شرعی شما برای این کار چی بود؟! برای ما توضیح بده! مربی هم که مونده بود حجت شرعی رو برای اینها چطور توضیح بده! روی لج افتاده بود که شما کاری به حجت شرعی من نداشته باشین، گردن منه، من اینجور تشخیص داده‌ام و سری بعد هم تشخیص بدهم لازمه، می‌گم غذاتون رو هم بریزین روی زمین.

 

ما و یک عده دیگه از طلبه‌ها هم کلا روی دور شوخی و خنده بودیم! یه تیکه به استاد یه تیکه هم به دوستان طلبه.

وسط این شوخی‌ها یک لحظه ذهنم جرقه‌ای زد🎇 و برای اینکه طلبه‌ها دست از سر مربی بردارند، یک اجتهادی کردم که بعد دیدم بدم نبود.😊

 

به طلبه‌ها گفتم: آقا حضرت موسی و هارون معصوم بودن یا نه؟! الواح مقدس، مقدس بودن یا نه؟! موسی(ع) وقتی رسید به بنی‌اسرائیل و اوضاع داغونشون رو دید، جلو همه الواح رو پرت کرد یک طرف یا نه؟ بعد هم ریش هارون(ع) رو گرفت کشید و داد و بیداد راه انداخت یا نه؟

شما بگو موسی (ع) از روی عصبانیت الواح رو انداخت کنار! اینجور که حرمت الواح رعایت نمیشه! حضرت نمی‌دونست که برادرش معصومه و اشتباهی نکرده؟

با این همه این، مصحلت دید برای اینکه بقیه حساب کار دستشون بیاد که دیگه این من بمیرم تو بمیری از اون من بمیرم تو بمیری‌ها نیست، خواست بنی‌اسرائیل حساب کار بیاد دستشون و خودشون رو جمع کنند، بگن اینکه با الواح مقدس و برادرش اینجور کرد دیگه با ما چه می‌کنه؟! موسی(ع) اینکارو کرد تا بتونه قضیه رو جمع کنه.

حالا استاد هم یه اینجور حجت شرعی برای خودش داره که برای اینکه قضیه رو جمعش کنه و بقیه حساب کار بیاد دستشون این کار رو کرده.

 

📌 اما نکته اصلی این داستان که ذهنم رو درگیر کرده و همه این حرف‌ها مقدمه اون بود، اینکه این دوستان طلبه که یک اینجور قضیه ساده‌ای رو اینجور درش گیر می‌کنند! و داستان درست می‌کنند، چطور می‌خواهند وارد حل مسائل پیچیده حاکمیتی بشن! به قول بنده خدا همون استاد تاکتیک، ما یه موقع هم‌زمان که داشتیم توی غرب ایران با پژاک می‌جنگیدیم، همون موقع توی سوریه پشتیبانی تدارکات گروه پژاک کلا با ما بود، چرا؟ چون اونجا کنار پژاک با جبهة النصره می‌جنگیدیم. مصلحت هر صحنه‌ای یک چیزی است و ما نباید فقط در بایسته‌ها و امور انتزاعی بمانیم بلکه باید بر اساس هست‌ها و صحنه عینی تصمیم بگیریم و مصحلت را تشخیص دهیم.

......

📝 پی‌نوشت:

👈«روحانیت تا در همه مسائل و مشکلات حضور فعال نداشته باشد، نمى‏‌تواند درک کند که اجتهاد مصطلح‏ براى اداره جامعه کافى نیست. حوزه‏‌ها و روحانیت باید نبض تفکر و نیاز آینده جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهیاى عکس العمل مناسب باشند. چه بسا شیوه‏‌هاى رایج اداره امور مردم در سال‌هاى آینده تغییر کند و جوامع بشرى براى حل مشکلات خود به مسائل جدید اسلام نیاز پیدا کند.»

منشور روحانیت (صحیفه امام ؛ ج‏ ۲۱؛ ص: ۲۹۲.)

.........

باز کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

 

  • حمید رضا باقری
  • ۱
  • ۰

  روز اولی که برای آموزشی سربازی طلاب، در پادگان جمع شده بودیم، به وضعیت ظاهری طلاب دقت می‌کردم، تقریبا همه لباس‌های خیلی ساده داشتند البته در این سادگی برخی لباس‌هایشان تمیز و مرتب بود و برخی هم چندان لباس‌هایشان مرتب و اتو کشیده و سایز نبود.

 

  در میان این طلاب یک طلبه توجهم را خیلی به خود جلب کرد، لباس پوشیدنش، راه رفتنش، ایستادنش همه منظم و مؤدبانه بود؛ با خودم گفتم این، باید طلبه فاضل و باشخصیتی باشد؛ اما دو سه دقیقه از این که دیدن و فکرها نگذشته بود که از فرمانده پاسدار ما خداحافظی کرد و رفت و دیگر هم در دوره ندیدمش.

در طول دوره وضعیت ظاهری پاسدارها هم خوب بود؛ اما بعد از چند روز یک جوان پاسدار را دیدم که برای آموزش‌مان آورده بودند؛ با اینکه ایستاده بود و حرفی هم نمی‌زد و ماسک به صورت داشت؛ تا او را دیدم گفتم ظاهر این جوان با بقیه پاسدارها فرق می‌کند! لباس‌هایش همان لباس‌های پاسدارهای دیگر بود اما بسیار تمیز و مرتب و اتو کشیده، وضعیت موها و ریش بسیار منظم و ایستادنش هم مؤدبانه بود. برایم سوال شده بود این جوان که در مجموع متمایز از بقیه است، چکاره‌است؟

 

  بعد از چند دقیقه یک جوان دیگر هم آمد که این دومی هم کاملا به نظرم متفاوت از بقیه پاسدارها آمد. مربی اصلی ما (که یک شهید زنده بود و در عملیات‌های مختلف سوریه حضور داشته و با معنویت و خوش اخلاق و جدی بود.) وقتی آن دو جوان پاسدار را معرفی کرد؛ فهمیدم حدسم در متفاوت بودن این جوان درست بود؛ آن دو جوان از دانشکده افسری آمده بودند و بقیه پاسدارهایی که ما تا آن موقع دیده بودیم همه از نیروهای درجه‌داری و کادر پادگان بودند.

 

 همان روز عصر، آخر کلاس‌‌ها، بالاخره آن طلبه روز اول را هم دیدم، همین جوان پاسدار بود که حالا لباس‌هایش را عوض کرده بود و تازه شناختمش، دقتم در تشخیص تفاوتش خوب بود اما حدسم در طلبه بودنش نه، این از اون در.😊

 

  این‌ها را گفتم تا برسم به اینجا که آن دانشجوی افسری نه وقتی در میان طلبه‌ها بود، و نه وقتی در میان پاسدارها، نوع و جنس لباسش با بقیه فرقی نداشت اما با همین لباس‌های ساده چنان تمیز و مرتب بود که به سرعت تمایز خود را نشان می‌داد.

 

 در میان مذهبی‌ها و خصوصا برخی طلاب بعضا دیده‌ام به اسم بی‌رغبتی به دنیا و زهد و ساده زیستی، سر را می‌تراشند و چندان به لباس و ظاهر خود دقت نمی‌کنند. اما توجه ندارند همان اهل بیتی که دعوت به زهد و بی‌رغبتی به دنیا و... داشتند، زهد و بی‌رغبتی‌شان به دنیا در تمیز و مرتب بودن لباس و عطر و نظافت و رسیدگی به ظاهر نبود، بلکه هم به آراستگی ظاهرشان خوب می‌رسیدند و هم به آن توصیه می‌کردند.

در روایات، باب‌های مختلفی در توصیه به آراستگی ظاهر وجود دارد. مثلا در «بَابُ التَّجَمُّلِ وَ إِظْهَارِ النِّعْمَة» می‌گوید تا می‌توانی جوری رفتار نکن که دیگران فکر کنند شما فقیر هستی. به عنوان نمونه از امام صادق(ع) روایت است:

👈«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُّ الْجَمَالَ وَ التَّجَمُّلَ وَ یُبْغِضُ الْبُؤْسَ‏ وَ التَّبَاؤُسَ‏.»

خدا دوست دارد زیبایی و خود را زیبا کردن و از فقر و خود را به فقر زدن بی‌زار است.

 

گاهی ما تنبلی خودمان در اتو نزدن لباس‌هایمان یا نشستن آن، با اسم‌های خوب مثلا زهد و بی‌رغبتی به دنیا، توجیه می‌کنیم یا به اسم زهد یا بی‌توجهی به ظاهر، مثلا یک جوراب را چند بار می‌دوزیم و بعد هم که سوراخ می‌شود باز تا مسمای جوراب بر آن صدق کند دورش نمی‌اندازیم!

از سیره اهل بیت هم فقط به سیره امیرالمؤمنین(ع) آن هم در زهد ایشان که به علت شرایط اجتماعی و موقعیت ایشان بوده است و خودشان هم می‌گویند نمی‌توانید در زهد مثل من باشید، تمسک می‌کنیم.

اما توجه نداریم که همین امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند:

👈«التَّجَمُّلُ مِن أخْلاقِ المؤمنینَ»

«آراستگى از اخلاق مؤمنان است»

 

  روایت است که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، نه تنها براى خانواده خود، بلکه براى دیدار با یارانش نیز خویشتن را مى‏‌آراست و مى‏‌فرمود: «خداوند، دوست دارد که بنده‏‌اش وقتى براى دیدار با برادرانش از خانه بیرون مى‏‌رود، خود را بیاراید و آماده دیدار آنها نماید.»

👈 «إنَّ اللّهَ یُحِبُّ مِن عَبدِهِ إذا خَرجَ إلى إخوانِهِ أن یَتَهَیَّأَ لَهُم و یَتَجَمَّلَ»

.........

باز کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

✅ صحبت با هر کسی ادبیات خودش رو می‌طلبه، بنده خدایی مذهبی بود و اهل جبهه و جنگ ولی به خاطر وضع موجود هم اعتراض داشت.

✅ گفتم: حالا نظرتون در مورد این مناظرات و کاندیداها چیه؟

✅ گفت: مگه چه فرقی می‌کنه؟ ما دیگه این دور نمی‌خواهیم رای بدیم.
این همه دور رای دادیم، می‌خواهیم ببینیم این دور رو رای ندیم، چی میشه؟ مگر شما نمی‌گید این دولت روحانی حاصل رای دادن ما هست، حالا این دور رای نمی‌دیم، ببینیم چی میشه؟!

✅ گفتم: ظاهرا رای نمی‌دین چون گزینه‌ درست و حسابی که از حزب و باند شما باشه ندارین! چون با عملکرد روحانی دیگه احتمال نمی‌دین با رای شما یکی از حزب شما رای بیاره.
این که نمیشه آدم فقط در صورتی رای بده که حزب و باندش بخواهد به قدرت برسن. بیایین این تفکر حزبی رو کنار بگذاریم، از میان این گزینه‌ها بالاخره یکیشون هست که به نظرتون آدم سالمی باشه، رأی آوردنش به نفع کشور باشه؛ دنبال این حزب و اون حزب نباشه، به همون رای بدین. مؤمن دنبال این حزب و اون حزب نیست دنبال آدم صالح می‌گرده.
خدا  نگاه حزبی و باندی موقع تشخیص تکلیف رو مصداق شرک می‌دونه و میگه: «وَ لَا تَکُونُواْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ - مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمْ وَ کَانُواْ شِیَعًا کلُّ حِزْبِ بِمَا لَدَیهمْ فَرِحُونَ» (۳۰ -۳۱ روم).

✅ گفت: نه اینجور نیست، ما اگر خاتمی هم این دور بیاد، دیگه رأی نمی‌دیم، ما قهر کرده‌ایم!

✅ گفتم: آخه قهر از کی؟ از چی؟ حاصل قهر شما اینه که هر دولتی بیاد سرکار تو دنیا حرفش برش نداره، نمی‌تونه از حق این مردم دفاع کنه، حاصلش طمع کردن آمریکا و اروپا برای حمله بیشتر حتی نظامی به این کشوره؛ فردا روز جواب این همه زحمت که برای این کشور کشیده شده رو با قهر کردیم می‌دین؟! آخرت اون رفقای شهیدتون اگه بهتون گفتن فلانی چرا توی انتخابات شرکت نکردی؟ می‌گین؟ من قهر کردم!

✅ گفت: من فکر می‌کنم اگر خود اون رفقای شهیدم، اگر خود امام هم الان زنده بشن دیگه به این جمهوری اسلامی رای نمی‌دهند.

✅ گفتم: وقتی امر برای انسان خیلی مبهم میشه یه کار خوب که امام هم گفت این بود که: ببین چکاری انجام بدی دشمن خوشحال میشه؟ شکی که ندارین آمریکا و بی‌بی‌سی دشمن ما هستند، اگه الان شما رای بدی اونها بشکن می‌زنن و خوشحال میشن یا رای ندی؟!
دشمن خیر ما رو نمی‌خواهد کاری کنیم که دشمن ناراحت بشه، شهدا هم همون رو می‌خواهند.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

✅در آرایشگاه بودم، آرایشگر جوانی بود با موهای بلند و ابروهای برداشته، صحبت خاصی نمی‌کرد و سرش به کارش گرم بود، آرایشگاه‌ها فرصت خوبی برای تبلیغ هستند، چون زمان و جمعیت خوبی برای صحبت در آنجا جمعند.

✅ به آرایشگرم گفتم: به کی می‌خواهی رأی بدهی؟

🔻گفت: نمی‌دانم شما بگو به چه کسی رأی بدهیم.
طبیعتا این آرایشگر، شناخت خاصی از من نداشت که بخواهد به توصیه من گوش کنه، اگر هم می‌داشت باز هم در حرفی که بهش زدم فرقی نمی‌کرد.

✅ گفتم: من که نباید به شما بگم به این آقا رای بده؛ این شما هستی که باید حرفای نامزدها رو گوش کنی، ببینی به نظرت کدومش حرفاش منطقی هست، به همون رأی بدی، به هر حال وقتی یکی رو انتخاب کردی و رأی دادی‌ یا همین آقایی که بهش رأی دادی رئیس جمهور میشه و بعد می‌بینی فکر و منطقش واقعا درست بوده یا نه، یا رقیب اون رای میاره و باز هم معلوم میشه فکر و منطق رقیبش درست بوده یا نه.
در هر صورت یک تجربه‌ای برای شما در سهیم شدن برای رشد کشور بوجود میاد و اگر وارد این تجربه نشیم کشور هیچ‌وقت در مسیر رشد قرار نمی‌گیره.

🔻 آرایشگر دومی که فقط مدل موش با آرایشگر خودم فرق می‌کرد، گفت: رأی بده که چی بشه؟ یکی دیگه بیاد پول‌ها رو بریزه تو جیب ثروتمندها، هرکسی بیاد فرقی به حال ما نمی‌کنه.
نوجوانی که زیر دستش بود با یک لب خند و گوشه چشم داشت منو از توی آینه دنبال می‌کرد.

✅ گفتم: مثلا دولت احمدی نژاد طرح مسکن مهر رو که راه انداخت ۴ میلیون مسکن ساخته شد، یعنی نزدیک به ۱۵ میلیون آدم توی مسکن مهر صاحب خونه شدند و اگر نبود معلوم نبود چقدر سختی می‌کشیدند، با این دولت که هیچ طرحی برای مسکن نداشت فرقی نمی‌کرد؟!
اگر فرقی برای شما نمی‌کنه کی سرکار باشه، حاضری دور بعد هم همین روحانی سر کار بمونه؟!

🔻آرایشگر خودم ساکت بود و گوش می‌کرد و طرف صحبتم شده بود آرایشگر دومی.
گفت: روحانی هم حرف خوب زیاد می‌زد ولی دیدی که نتیجش چی شد؟

✅  گفتم: شما فقط به حرف خوب نباید نگاه کنی، باید کارنامه نماینده رو هم ببینی، مثلا کارنامه موفق رئیسی توی قوه قضائیه و آستان قدس جلو چشممون هست. کارنامه جلیلی توی این هشت سال چکار کرده رو بریم ببینیم. اون موقع که روحانی اون حرفا رو می‌زد هم کارنامه یک دوره مذاکرات ناموفق در کارنامش بود ولی شما کارنامش رو ندیدی و رأی دادی.

🔻گفت: برو کاخ‌های رئیسی و رهبر رو در داخل و خارج از کشور ببین، برو فسادهایی که مسئولان این کشور کردن و چه پول‌هایی دارن ببین، نوه رهبر که در اروپا به دنیا میاد رو ببین، کجای کاری بنده خدا با وجود اینها چی رو می‌خواهی اصلاح بکنی؟

✅ گفتم: اینها که همش تو ایران هستن! کاخ داشتن در خارج به چه دردشون می‌خوره؟! اینها که توی لیست تحریم اقتصادی آمریکا و اروپا هستن و املاکی اگر به نامشون باشه مصادره شده! بچه آقا که می‌گین توی حوزه استاده و همون موقع که این خبر رو توی فضای مجازی منتشر کرده بودند، توی قم داشت می‌آمد سر کلاس تدریس می‌کرد و ما می‌دیدیمش.
ما باید خبری که می‌گیریم از منبع مشخص بگیریم، مثلا فلان سایت مشخص، فلان شبکه خبری ولو بی‌بی‌سی باشه، تویتر باشه، به هر حال وقتی کسی اسم مشخصش پای خبرش بود دیگه نمی‌تونه هر نوع دروغی به هم ببافه چون پای حیثیت و اعتبارش وسطه.
الان زمان اثر گذاری مثبت شما هست و اگر با همین اخبار نامعلوم و بی‌سند فرصت اثرگذاری رو از شما بگیرند، فردا هرچقدر هم پای غم و غصه شما گریه کنن ارزشی نداره.
کسی که رئیس جمهور میشه با ۵۰ بعلاوه یک رأی هست، یعنی ممکنه یک رأی شما سرنوشت مملکت رو عوض کنه. حواست باشه این فرصت بزرگ اثر گذاری رو ازت نگیرن.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

حالا که جناب اژه‌ای رئیس قوه شده‌اند خوب است خاطره‌ای از ایشان بگوییم.
یک بار در حرم امام رضا(ع) ایشان مشغول مناجات و زیارت بود و صورتشان خیس اشک شده بود.
سرشان پایین در حال خوشی بودند و در کنار مردم نشسته بودند، مردم هم متوجه ایشان نبودند، دو نفر محافظ هم پشت سرشان نشسته بودند.
من هم که در ماجرای حمله دراویش کوار به مردم و مجروح کردن بیش از ۱۰۰ نفر خیلی شاکی بودم و شکایت‌هایمان به جایی نرسیده بود، تصمیم گرفتم مساله را که به نوعی ابعاد کشوری داشت با ایشان مطرح کنم.
مقداری صبر کردم تا ایشان زیارت و مناجاتشان تمام شود اما طول کشید و همچنان در حال خودشان بودند.
جلو رفتم و کنار دستشان نشستم، سلام کردم و شروع به صحبت با ایشان.
بنده خدا با روی کاملا باز تا آخر صحبت‌هایم را دقیق گوش کردند و هیچ حالت کدورتی که مانع مناجاتشان شده‌ام هم نشان ندادند.
آخرش هم گفتند به دوستان می‌سپارم تا تحقیق کنند.
اگرچه قضیه شکایت ما هنوز هم پس از ده سال به سرانجام نرسیده است اما نوع برخورد خوب ایشان دل انسان را نرم می‌کرد.
 

  • حمید رضا باقری