شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۲۵۴ مطلب با موضوع «برداشت‌هایی از قران و روایات» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

هرآنچه در آسمان و زمین است، جلوه‌ای از جلوه‌های خداست، فقط می‌خواهد به خود جلوه‌ها نگاه نکنی صاحب جلوه را ببینی، به قول آیت‌الله مصباح مثل عینکی که به آن نگاه کنی یا با آن نگاه کنی.

 

یکی از جلوه‌های خدا نیز در حاکمیت مؤمنین است، جلوه‌ای که به چشم همه می‌آید و زبانش رساتر است؛ وقتی این جلوه جلوه‌گر شود، تازه معلوم می‌شود که دیگر حاکمیت‌ها چقدر حقیر و ناتوان بوده‌اند.

 

خداوند در قرآن چند جا به دوره‌های حاکمیت مؤمنین روی زمین و تکنولوژی‌های خارق العاده آن اشاره می‌کند که نشان می‌دهد در طول تاریخ با حاکمیت مؤمنین بر روی زمین و جلوه‌گیری توحید در عرصه حاکمیت انسان مؤمن، علم و تکنولوژی نیز اوج گرفته است و به قله‌هایی رسیده است که از تکنولوژی‌های بشر امروزی پیشرفته‌تر بوده یا حداقل چیزی کم نداشته است.

 

👈یکی از این مواردی که در قرآن به تکنولوژی‌های موجود در دوره مؤمنین اشاره شده است، مربوط به کاخ بلورین حضرت سلیمان است:

«قیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ کَشَفَتْ عَنْ ساقَیْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَواریرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسی‏ وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ» (نمل- ۴۴)

به ملکه سبا گفته شد وارد کاخ شوید، ملکه وقتی آن را دید فکر کرد برکه‌ای است و دامنش را بالا گرفت تا خیس نشود، به او گفتند این آب نیست، بلکه قصری است که از بلور صاف ساخته شده است، اینجا بود که ملکه سباء به خضوع افتاد و تازه فهمید چه ظلمی به خود کرده است و گفت خداوندا من به خود ظلم کردم، حال به همراه سلیمان تسلیم تو شدم.

 

🤔 حالا بشر امروز خیلی که تلاش می‌کند یک ساختمان می‌سازد که روکش آن با شیشه است آن هم شیشه‌هایی که با چهارچوب‌هایی هر چند متر به هم متصل شده‌اند.

 

👈مورد دیگر مربوط به داستان ذوالقرنین است:

«آتُونی‏ زُبَرَ الْحَدیدِ حَتَّى إِذا ساوى‏ بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونی‏ أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً» (کهف -۹۶)

وقتی ذوالقرنین به قومی رسید که از حمله قوم یأجوج و مأجوج شکایت کردند، دستور داد تا سدی بین دو کوهی که مسیر حمله به آن قوم بود بسازند. سدی که آنقدر بزرگ  و مستحکم است که دیگر قوم یأجوج و مأجوج نه می توانند آن را خراب کنند و نه می،توانند راه یا تونلی برای عبور از کنار آن یا روی آن برای خود درست کنند.

برای ساخت این سد ذوالقرنین دستور می‌دهد آهن‌ها را با نظم خاصی که بین دو کوه را پر کند، بهم ببافند، بعد در آن بدمند به نحویی که این آهن‌ها در هم ذوب شوند و سپس میان آن را با مس گداخته پر کنند.

حال بشر کنونی آیا می‌تواند چنین سدی بسازد؟

 

👈 یکی دیگر از موارد مربوط به کشتی نوح است:

«فَأَوْحَیْنا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَ لا تُخاطِبْنی‏ فِی الَّذینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ» (مؤمنون- ۲۷)

خداوند علم ساخت کشتی را به نوح(ع) می‌دهد و به او دستور می‌دهد مطابق آن، کشتی را به کمک یاران خود بسازد، وقتی زمان عذاب خدا فرا می‌رسد، نوح علاوه بر مؤمنین همراه خود از هر حیوانی یک نر و ماده را سوار بر کشتی می کند.

این کشتی چه عظمتی داشته است که در آن از همه حیوانات از فیل، اسب آبی و زرافه و شیر و کرگدن و... دو عدد جا داده‌اند، جمعیت مؤمنین هم در آنجا بوده‌اند و هرکدام جای مخصوص خود را داشته‌اند. غذای آنها هم باید در کشتی باشد و...

 

اینها برخی موارد بود که بر خلاف گزارش بشر کنونی از سیر تاریخ است. بشر کنونی بر اساس یک نگاه داروینیستی به تاریخ ادعا می‌کند، در یک مسیر رشد علمی از انسان‌های غار نشین ذره ذره رشد کرده است تا به جایگاه رفیع کنونی رسیده است! اما نگاه دینی از جهات مختلف این نگاه را نفی می‌کند، یکی از آن جهات هم مسیر رشد علمی و استفاده بشر از تکنولوژی است.

در نگاه دینی در هر دوره‌ای از تاریخ اوج استفاده بشر از علم و تکنولوژی مربوط به مؤمنین بوده است و با افول حاکمیت مؤمنین و غالب شدن طاغوت، بشر نیز از قله‌های علمی و تکنولوژی خود افول کرده است.

 

📌و خلاصه اینکه ما اگر می‌خواهیم در علم و تکنولوژی و بهره‌مندی از دنیا نیز پیشرفت کنیم باید مؤمن باشیم.

ان شاء الله به برکت تحقق دولت اسلامی به چنان عدالت، پیشرفت و قدرتی دست یابیم که با آن وارد مرحله نظام اسلامی شویم و جمهوری اسلامی به جایگاه رفیعی دست یابد که دیگر دول مستضعف دنیا نیز با دیدن او به ظلم بر خودشان اعتراف کنند و با او تسلیم خداوند رَبِّ الْعالَمینَ شوند و امت اسلامی شکل بگیرد.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

⁉️ چرا ما فکر می‌کنیم یک استثناء هستیم؟

فکر می‌کنیم آمریکا با ما یک خصومتی دارد که مثلا با ترکیه ندارد؟ فرق ما با ترکیه و عربستان و مالزی و... چیست؟

 بگوییم آمریکا دنبال منافع خود است، اروپا هم همینطور هرکس به جیب خودش فکر می‌کند.

ما با آنها سرشاخ نشویم آنها با ما کاری ندارند؟!

این توهمی بیش نیست که بخش عمده تلاش آمریکا و هم‌قطارانش برای محدود کردن و ضربه به ما است!

 

⁉️ چرا فکر می‌کنیم احتمال آلوده بودن واکسن خارجی برای ما و عربستان و... متفاوت است؟ چرا فکر می‌کنیم در صورت جنگ بیولوژیکی بودن ویروس کرونا ممکن است هدف اصلی بیماری کرونا ما باشیم؟

 

 ⁉️ چرا با استثناء کردن خودمان این حجم از تحریم خارجی و داخلی برای خودمان می‌آفرینیم؟

 

بله ما یک استثناء هستیم.

اگر باور کردیم همه کارهایی که شیطان می‌کند، هر فسادی که در عالم بوجود می‌آورد، مقصودش ما هستیم و ابلیس و تشکیلات او در عمده فسادها و جنگ‌ها و خون‌ریزی‌هایی که در عالم هست، دستی دارند، نتیجه‌اش این می‌شود که خود را یک استثناء و هدف اکثر این شرارت‌های عالم بدانیم.

 

👈در روایتی زرارة از امام صادق(ع) در مورد آیات ۱۶ و ۱۷ اعراف و کلام شیطان که قسم می‌خورد که حتما بر سر صراط مستقیم انسان‌ها بنشیند، سوال می‌کند:

«لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ* ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ‏؟»

حضرت به او جواب می‌دهند:

«یَا زُرَارَةُ، إِنَّمَا صَمَدَ لَکَ وَ لِأَصْحَابِکَ، فَأَمَّا الْآخَرُونَ فَقَدْ فَرَغَ مِنْهُمْ».

ای زراره شیطان فقط تو و اصحاب تو را قصد می‌کند اما دیگران از آنها فارغ شده است. (کاری که با آنها داشته تمام شده است)

 

اگر در آیه ۱۶ اعراف دقت کنیم، شیطان با تاکید قسم‌ می‌خورد بر سر راه بندگانی که در صراط مستقیم هستند می‌نشینم.

کسی که در صراط مستقیم نیست که در همان مسیر دل‌خواه شیطان است، منحرف کردن او چه سودی برای شیطان دارد؟ الا اینکه ارتباطی به منحرف کردن آنکسی که در صراط مستقیم است پیدا کند.

 

در مسیر دشمنی شیطان، کسانی که در صراط مستقیم نیستند، هیچ ارزشی ندارند، جز شرکت در بازی ضربه زدن به مؤمنینی که در صراط مستقیم هستند. شیطان هر کاری می‌کند هدفش ضربه زدن به ما است.

همه مهره‌هایش را برای کیش و مات کردن ما جابجا می‌کند، ممکن است حتی برخی از به ظاهر مسلمان‌ها را هم تقویت کند، حال معنوی و نماز اول وقت و صدق و... به آنها بدهد تا یک بدل تقلبی از اسلام مقابل ما، پیش روی ناس ایجاد کند.

 

اگر خودمان را العیاذ بالله جای شیطان بگذاریم خیلی عاقلانه و طبیعی است که آن‌هایی که از مسیر اصلی طاعت خدا یعنی ولایت الهی خارج هستند را تقویت کنی تا آنان که در صراط مستقیم هستند به شک و تردید بیافتند.

آنان که اصل مسیر را اشتباه می‌روند هرچه به جزئیات و حواشیشان اضافه شود، جز بر دوریشان نمی‌افزاید.

👈«لاتَزِیدُهُ‏ سُرْعَةُ السَّیْرِ مِنَ‏ الطَّرِیقِ‏ إِلَّا بُعْدا»

 

ابلیس و تشکیلاتش علاوه بر فسادها و شرارت‌ها گاهی در صلح‌ها و اتحادها هم دست دارند، اگر صلح و اتحادی بتواند به آنان که در صراط مستقیم هستند، ضربه‌ای بزند.

 

اگر ما خود را در صراط مستقیم می‌دانیم و ترکیه و عربستان و... را خیر، باید باور کنیم شیطان فقط با ما کار دارد.

 

در روایت امام صادق(ع) به عبدالله بن جندب می‌خوانیم:

👈 « یَا عَبْدَ اللَّهِ لَقَدْ نَصَبَ إِبْلِیسُ حَبَائِلَهُ فِی دَارِ الْغُرُورِ فَمَا یَقْصِدُ فِیهَا إِلَّا أَوْلِیَاءَنَا»

این عبدلله بدان که ابلیس دام‌های خود را در دنیا پخش کرده است و قصد نمی‌کند با این دام‌هایش الا شیعیان را.

 

اگر باور کردیم که ابلیس دارای تشکیلاتی از شیاطین انس و جن است و در اکثر شرارت‌هایی که در عالم رخ می‌دهد، دستی دارد و مقصود اصلی او کسانی که در صراط مستقیم هستند، است.

باید بدانیم هدف اکثر شرارت‌های عالم ما هستیم.

........................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

مرحوم شیخ مفید در کتاب «الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد،» قضایای منتهی به شهادت امام حسین (علیه السالم) را به نقل از بزرگان روایی شیعه مثل مرحوم کلینی و آنها نیز از اهل فن سیره اهل بیت نقل می‌کنند، که خلاصه‌ای از آن را تا قسمت‌‌های خاص و نکته دار آن، در پست‌های مختلف در ادامه خواهم آورد (ان شاء الله):

 

🔻 در زمان معاویه، شیعیان به خصوص شیعیان کوفه از امام حسین(ع) می‌خواستند که علیه معاویه قیام کنند، اما حضرت «فَامْتَنَعَ‌ عَلَیْهِمْ‌ وَ ذَکَرَ أَنَّ‌ بَیْنَهُ‌ وَ بَیْنَ‌ مُعَاوِیَةَ‌ عَهْداً وَ عَقْداً لاَ یَجُوزُ لَهُ‌ نَقْضُهُ‌ حَتَّى تَمْضِیَ‌ الْمُدَّةُ‌».

حضرت به صلح نامه بین خود و معاویه اشاره می‌کردند و می‌فرمودند تا وقتی زمان آن پایان نیابد، دست به چنین کاری نمی‌زنند.

 

🔻زمان می‌گذرد تا معاویه به درک واصل می‌شود، یزید ادعای خلافت می‌کند و از ولید حاکم مدینه می‌خواهد برای او از امام حسین(ع) بیعت بگیرد.

حضرت از بیعت امتناع می‌کنند و به مکه می‌روند و در جوار خانه خدا می‌مانند « قَدْ لَزِمَ‌ جَانِبَ‌ اَلْکَعْبَةِ‌ فَهُوَ قَائِمٌ‌ یُصَلِّی عِنْدَهَا وَ یَطُوف»؛

 

🔻در این میان عبدالله بن زبیر که علیه یزید قیام کرده و کنترل مکه در دست او بوده است، هر روز و دائما نزد حضرت می آمده و می‌گفته است: تا وقتی شما اینجا هستید مردم با من بیعت نمی‌کنند و عملا حضرت را تهدید می‌کرده است که شما مانع بیعت مردم با من هستی و باید از مکه بروید.

 

🔻تا اینجا حضرت نه در مدینه مکان امنی داشته‌اند و نه در مکه؛ تا اینکه نامه‌های اهل کوفه به حضرت می‌رسد.

 

🔻 در کوفه مردم بعد از شنیدن خبر هلاکت معاویه و عدم بیعت امام حسین با یزید در منزل «سلیمان بن صرد» که بزرگشان بوده است، جمع می‌شوند:

👈«فَذَکَرُوا هَلاَکَ‌ مُعَاوِیَةَ‌ فَحَمِدُوا اللَّهَ‌ عَلَیْهِ‌ فَقَالَ‌ سُلَیْمَانُ‌ إِنَّ‌ مُعَاوِیَةَ‌ قَدْ هَلَکَ‌ وَ إِنَّ‌ حُسَیْناً قَدْ تَقَبَّضَ‌ عَلَى الْقَوْمِ‌ بِبَیْعَتِهِ‌ وَ قَدْ خَرَجَ‌ إِلَى مَکَّةَ‌ وَ أَنْتُمْ‌ شِیعَتُهُ‌ وَ شِیعَةُ‌ أَبِیهِ‌ فَإِنْ‌ کُنْتُمْ‌ تَعْلَمُونَ‌ أَنَّکُمْ‌ نَاصِرُوهُ‌ وَ مُجَاهِدُو عَدُوِّهِ‌ فَأَعْلِمُوهُ‌ وَ إِنْ‌ خِفْتُمُ‌ الْفَشَلَ‌ وَ الْوَهْنَ‌ فَلاَ تَغُرُّوا الرَّجُلَ‌ فِی نَفْسِهِ‌ قَالُوا لاَ بَلْ‌ نُقَاتِلُ‌ عَدُوَّهُ‌ وَ نَقْتُلُ‌ أَنْفُسَنَا دُونَهُ‌ قَالَ‌ فَکَتَبُوا > بِسْمِ‌ اللّٰهِ‌ الرَّحْمٰنِ‌ الرَّحِیم.»

سلیمان ماجرای مرگ معاویه و ... را می‌گوید و ادامه می‌دهد: شما پیروان امام حسین(ع) و پدرش هستید. اگر می‌دانید که اهل یاری او و جنگ با دشمنانش هستید به او خبر دهید و اگر اهل ترس و ناتوانی و سستی هستید، این مرد را به حال خود رها کنید.

حاضرین جواب می‌دهند: نه ما با دشمنان او می‌جنگیم و خودمان را فدای او می‌کنیم. وقتی اینچنین می‌گویند، سلیمان می‌گوید: پس بنویسید، بسم الله الرحمن الرحیم... و اولین نامه دعوت از حضرت را می‌نویسند و بعد از آن هر روز نامه‌های فراوانی شاید از سر اخلاص چون نامه سلیمان بن صرد و شاید برای عقب نماندن از قافله حکومت جدید برای حضرت فرستاده می‌شود.

...........

📌 پی نوشت: وقتی انسان سرونشت این جماعت را می خواند باور می‌کند، اگر به خود ما باشد همه ما امکان دارد، روزی خلاف همه آرمان‌هایمان بایستیم و فقط و فقط باید از خود خدا خواست و این شب‌ها التماس کرد که ما را لحظه‌ای به خودمان وا نگذارد و تا آخرین لحظه عمر ما را در مسیر نصرت دین ولی خودش حفظ کند.

.......

باز کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

خاصیت اطعام

📙«سید محمود محتشمی‌پور» از اعضای اصلی هیأت‌های مؤتلفه نقل می‌کند:

 

🔻«قبل از انقلاب نظر بعضی از دوستان، از جمله آقایان رجایی، باهنر و بهشتی این بود که ‏ما قشر جوان را با روحانیت و قم و امام آشنا کنیم.

بعد ما آمدیم گفتیم چکار کنیم، ‏چکار نکنیم؟ گفتیم بیاییم برویم به دانشگاه‌ها غذا بدهیم. چون شما می‌دانید که خود ‏غذا، افراد را جذب می‌کند. از باب مثال، محرم و صفر نمی‌دانم شما به یاد دارید، درجه ‌داران آن زمان، با ماشین‌هایشان می‌‌گشتند ببینند که کجا غذای امام حسین(ع) را‏ ‎‎‏می‌دهند، حالا یا بچه آنها، یا زن آنها، قابلمه را می‌آوردند که غذا بگیرند.

 

🔻تصمیم گرفتیم ‏از طریق سلف‌ سرویس‌های دانشجویی وارد شویم. روزنامه را می‌دیدیم که مثلا‏ ‏دانشکده علم و صنعت، دانشگاه تهران، دانشکده پلی تکنیک، اعلام کرده‌اند که ما‏ ‏می‌‌خواهیم این قدر به افراد خودمان غذا بدهیم. ما می‌رفتیم و در مناقصه شرکت ‏ ‏می‌کردیم. می‌‌دانستیم که اگر قیمت ارزان بگوییم، برنده هستیم. ما هم که استفاده ‏نمی‌خواستیم، یک چیزی هم می‌خواستیم روی آن بگذاریم. بنده در بعضی از این ‏دانشگاه‌ها، در ماه یا پانزده روز یک مرتبه، با کم و زیاد حدود، پانصد دانشجو را به قم ‏می‌بردم.

 

🔻دانشجو از این در وارد می‌شد، از آن در که خارج می‌‌شد، این چشم‌هایش باد کرده بود از اشک شوق. حالا امام چه چیزی زمزمه می‌کرد برای اینها خدا می‌داند که ‏بعدا دوباره اینها می‌آمدند و اسم‌ نویسی می‌کردند و می‌گفتند: حاجی اگر می‌شود، برای نوبت بعدی ما را هم دوباره ببرید.

......

📝خاطره سید محمود محتشمی پور از اعضای جمعیت مؤتلفه اسلامی، مرادی‌نیا،‏ محمدجواد، امام خمینی و هیات‌های دینی مبارز، چ اول، تهران، مؤسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی(س)، ۱۳۸۷. صص: ۲۷۵-۲۷۶.

......

📌 پی‌نوشت: برخی اگر کار فرهنگی را به آنها بسپارند، همه‌اش می‌خواهند کتاب و جزوه و فیلم و سخنرانی داشته باشند، اسم اطعام را که بیاوری مسخره می‌کنند که فلان‌جا کار فرهنگیشان این بوده که مثلا چند دیگ آش داده‌اند! می‌خواهند با غذا دادن ملت را جذب اسلام و انقلاب کنند! البته کمی هم حق دارند، وقتی اطعام بی‌مناسبت یا بدون محتوا باشد، ضمیمه نداشته باشد واقعا هم خنده‌دار می‌شود، حالا برای مردم عادی لازم نست ضمیمه‌اش خیلی هم پر رنگ باشد همین که این اطعام را در مناسبت‌های مختلف انجام دهیم خود مخاطب می‌فهمد، البته اگر می‌توانیم اطعام را ضمیمه مجلس ذکر و انسی بکنیم چه بهتر.

 

این اطعام عجب اکسیری در جلب محبت و مناسب برای ارتباط گیری است. بی‌خود نیست این همه به آن سفارش شده و نقل شده است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) بسیار می گفت: «إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ‏ أُمِرْنَا أَنْ نُطْعِمَ الطَّعَام»‏

ما خاندانی هستیم که امر شده ایم به غذا دادن.

و بی‌خود نیست که در حدیثی از امام رضا (علیه السلام) در باب ثواب اطعام در روز غدیر آمده است:

👈«ویَومُ تَفطیرِ الصّائِمینَ، فَمَن فَطَّرَ فیهِ صائِما مُؤمِنا کانَ کَمَن أطعَمَ فِئاما وفِئاما إلى أن عَدَّ عَشرا. ثُمَّ قالَ: أوَتَدری مَا الفِئامُ؟ قالَ: لا. قالَ: مِئَةُ ألفٍ‏.» الإقبال: ج ۲ ص ۲۶۰.

غدیر روز افطار دادن به روزه‏‌داران است و هر کس در آن روز، مؤمن روزه‏‌دارى را افطار دهد، مانند کسى است که فئام و فئام و ... را اطعام کند و امام علیه السلام «فئام» را ده بار گفت. سپس فرمود: «آیا مى‏‌دانى" فئام" چیست؟». گفت: نه. فرمود: «یعنى: صد هزار نفر».

(یعنی هر نفر مؤمن روزه‌دار را در این روز اطعام کنی، ثوابی معادل یک میلیون نفر مؤمن را اطعام کردن دارد.)

.........

باز کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۱
  • ۰

  روز اولی که برای آموزشی سربازی طلاب، در پادگان جمع شده بودیم، به وضعیت ظاهری طلاب دقت می‌کردم، تقریبا همه لباس‌های خیلی ساده داشتند البته در این سادگی برخی لباس‌هایشان تمیز و مرتب بود و برخی هم چندان لباس‌هایشان مرتب و اتو کشیده و سایز نبود.

 

  در میان این طلاب یک طلبه توجهم را خیلی به خود جلب کرد، لباس پوشیدنش، راه رفتنش، ایستادنش همه منظم و مؤدبانه بود؛ با خودم گفتم این، باید طلبه فاضل و باشخصیتی باشد؛ اما دو سه دقیقه از این که دیدن و فکرها نگذشته بود که از فرمانده پاسدار ما خداحافظی کرد و رفت و دیگر هم در دوره ندیدمش.

در طول دوره وضعیت ظاهری پاسدارها هم خوب بود؛ اما بعد از چند روز یک جوان پاسدار را دیدم که برای آموزش‌مان آورده بودند؛ با اینکه ایستاده بود و حرفی هم نمی‌زد و ماسک به صورت داشت؛ تا او را دیدم گفتم ظاهر این جوان با بقیه پاسدارها فرق می‌کند! لباس‌هایش همان لباس‌های پاسدارهای دیگر بود اما بسیار تمیز و مرتب و اتو کشیده، وضعیت موها و ریش بسیار منظم و ایستادنش هم مؤدبانه بود. برایم سوال شده بود این جوان که در مجموع متمایز از بقیه است، چکاره‌است؟

 

  بعد از چند دقیقه یک جوان دیگر هم آمد که این دومی هم کاملا به نظرم متفاوت از بقیه پاسدارها آمد. مربی اصلی ما (که یک شهید زنده بود و در عملیات‌های مختلف سوریه حضور داشته و با معنویت و خوش اخلاق و جدی بود.) وقتی آن دو جوان پاسدار را معرفی کرد؛ فهمیدم حدسم در متفاوت بودن این جوان درست بود؛ آن دو جوان از دانشکده افسری آمده بودند و بقیه پاسدارهایی که ما تا آن موقع دیده بودیم همه از نیروهای درجه‌داری و کادر پادگان بودند.

 

 همان روز عصر، آخر کلاس‌‌ها، بالاخره آن طلبه روز اول را هم دیدم، همین جوان پاسدار بود که حالا لباس‌هایش را عوض کرده بود و تازه شناختمش، دقتم در تشخیص تفاوتش خوب بود اما حدسم در طلبه بودنش نه، این از اون در.😊

 

  این‌ها را گفتم تا برسم به اینجا که آن دانشجوی افسری نه وقتی در میان طلبه‌ها بود، و نه وقتی در میان پاسدارها، نوع و جنس لباسش با بقیه فرقی نداشت اما با همین لباس‌های ساده چنان تمیز و مرتب بود که به سرعت تمایز خود را نشان می‌داد.

 

 در میان مذهبی‌ها و خصوصا برخی طلاب بعضا دیده‌ام به اسم بی‌رغبتی به دنیا و زهد و ساده زیستی، سر را می‌تراشند و چندان به لباس و ظاهر خود دقت نمی‌کنند. اما توجه ندارند همان اهل بیتی که دعوت به زهد و بی‌رغبتی به دنیا و... داشتند، زهد و بی‌رغبتی‌شان به دنیا در تمیز و مرتب بودن لباس و عطر و نظافت و رسیدگی به ظاهر نبود، بلکه هم به آراستگی ظاهرشان خوب می‌رسیدند و هم به آن توصیه می‌کردند.

در روایات، باب‌های مختلفی در توصیه به آراستگی ظاهر وجود دارد. مثلا در «بَابُ التَّجَمُّلِ وَ إِظْهَارِ النِّعْمَة» می‌گوید تا می‌توانی جوری رفتار نکن که دیگران فکر کنند شما فقیر هستی. به عنوان نمونه از امام صادق(ع) روایت است:

👈«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُّ الْجَمَالَ وَ التَّجَمُّلَ وَ یُبْغِضُ الْبُؤْسَ‏ وَ التَّبَاؤُسَ‏.»

خدا دوست دارد زیبایی و خود را زیبا کردن و از فقر و خود را به فقر زدن بی‌زار است.

 

گاهی ما تنبلی خودمان در اتو نزدن لباس‌هایمان یا نشستن آن، با اسم‌های خوب مثلا زهد و بی‌رغبتی به دنیا، توجیه می‌کنیم یا به اسم زهد یا بی‌توجهی به ظاهر، مثلا یک جوراب را چند بار می‌دوزیم و بعد هم که سوراخ می‌شود باز تا مسمای جوراب بر آن صدق کند دورش نمی‌اندازیم!

از سیره اهل بیت هم فقط به سیره امیرالمؤمنین(ع) آن هم در زهد ایشان که به علت شرایط اجتماعی و موقعیت ایشان بوده است و خودشان هم می‌گویند نمی‌توانید در زهد مثل من باشید، تمسک می‌کنیم.

اما توجه نداریم که همین امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند:

👈«التَّجَمُّلُ مِن أخْلاقِ المؤمنینَ»

«آراستگى از اخلاق مؤمنان است»

 

  روایت است که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، نه تنها براى خانواده خود، بلکه براى دیدار با یارانش نیز خویشتن را مى‏‌آراست و مى‏‌فرمود: «خداوند، دوست دارد که بنده‏‌اش وقتى براى دیدار با برادرانش از خانه بیرون مى‏‌رود، خود را بیاراید و آماده دیدار آنها نماید.»

👈 «إنَّ اللّهَ یُحِبُّ مِن عَبدِهِ إذا خَرجَ إلى إخوانِهِ أن یَتَهَیَّأَ لَهُم و یَتَجَمَّلَ»

.........

باز کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🎙دکتر عباس زریاب خویی از شاگردان قدیمی حضرت امام نقل می‌کنند:

 

👈«امام به لحاظ هوش و استعداد خیلی برجسته بود. اولین باری که ‏من به خدمتشان رسیدم ۱۳۱۶ش و سن ایشان ۳۵ سال بود. ایشان در سال ‏۱۳۲۱ش روزی به من فرمودند: من تا حالا نمی‌دانستم من الآن به چهل ‏سالگی رسیده‌ام و حالا می‌فهمم معنی آن بلوغ و کمال را که آدم در ‏چهل سالگی پیدا می‌کند یعنی چه. الآن حس می‌کنم واقعا ۴۰ سالگی ‏سن کمال است، سن کمال عقلی و سن کمال معنوی است. من الآن ‏دگرگون شده‌ام. در آن دوره یعنی ۱۳۱۶ش طلاب و علمای همسن و ‏سا‌ل‌شان در درجه سوم و چهارم بودند، در صورتی که ایشان در درجه ‏دوم قرار داشتند نسبت به سن خود خیلی بالاتر بود، یعنی در ردیف آقا ‏شیخ محمدعلی عراقی‌ (آیت‌الله اراکی) بود و می‌توان گفت بلافاصله بعد ‏از مراجع ثلاثه (آیات عظام صدر، حجت، خوانساری) ایشان قرار داشت.»

.....

📝 منبع: ‏امام(س) به روایت دانشوران، چ سوم، تهران، ‏‏مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی‏‏(س)‏،‏‏ ‏۱۳۹۲ش، ص: ۱۸۱.

..........

🔻پی‌نوشت: سن ۴۰ سالگی را سن وحی انبیاء دانسته‌اند و تا پیش از آن انبیاء دارای الهاماتی هستند اما از سن ۴۰ سالگی است که وحی بر آنان نازل می‌شود. پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) نیز در ۴۰ سالگی مبعوث شدند. ۴۰ سالگی را سن بلوغ کامل انسان و دور شدنش از رفتارهای بچگی می‌دانند؛ قرآن در مورد آن می‌گوید:

«وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعینَ‏ سَنَةً...» (۱۵ احقاف).

به تعبیر برخی از مفسیرن در ذیل این آیه سن ۴۰ سالگی اوج «بَلَغَ أَشُدَّهُ» یعنی اوج کمال عقلی انسان است.

 

🔻پدرم خیلی وقت‌ها که حرفی می‌زنم یا کاری می‌کنم که مورد پسندش نیست، می‌پرسد: هنوز ۴۰ سالت نشده؟! سالیانی است منتظرم به ۴۰ سالگی برسم ببینم در این سن چه خبر است؟ خبری می‌شود؟ یا امید پدر را کاملا ناامید می‌کنم.😊

🔻 ما به چهل سالگی و بلوغ انقلابمان هم خیلی امید بسته‌ایم ان شاء الله از این به بعد اشتباهات کم‌تری داشته باشیم و قدر فرصت‌ها را به نحو احسنت بدانیم.
 

.................................................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

از یکی از رفقا پرسیدم برنامه‌ات چیست؟ گفت: کارم را به خدا سپرده‌ام،‌ «أفوض امری الی الله» هرچه خدا بخواهد ما حالا کاری که از دستمون برمیاد را انجام می‌دهیم تا خدا چه خواهد.

 

وسط صبحت‌ها دیدم برای رسیدن به آنجایی که دوست دارد، مرحله به مرحله تفصیلا برنامه ریخته است، به صورت جزئی، به فلان‌جا می‌روم، بعد این کارها را می‌کنم تا آنجا من را بشناسند، این مهارت‌ها را آموزش دیده‌ام که برای آن مرحله لازم است و... ان شاء الله اگر خدا بخواهد و کمک کند این مراحل را طی می‌کنم و به آنجا می‌رسم.

 

هیچ جای اجمالی نگذاشته بود. گفتم آخه این «تفویض امر به خدا»، کجایش هست؟

 

🤔شما خودت یک کار مختصر که می‌خواهی انجام دهی اگر مثلا بابات در جزئیات بهت بگه که این رو می‌خری، از مغازه فلان می‌خری،‌ اینقدر می‌دی،‌ این رنگ باشه، این شکل باشه و...

حاضر نیستی برای بابات کار کنی! می‌گی پس من خودم چی؟! این چرا اصلا جای تصمیم گیری برای من نگذاشت؟ اصلا من رو به حساب نیاورد؟

به بابات می‌گی خودت برو انجام بده چکار به من داری!

حالا حق بده تو وقتی اینجوری کارت رو تفویض به خدا می‌کنی، خدا قبول می‌کنه؟!

 

یک چیزی که در روایات، به ما سفارش شده است: «اجمال در طلب» است؛ مؤمن «اجمال در طلب» دارد.

 

«اجمال» دو معنا در دلش است، یکی کلی و مختصر بودن و دیگری زیبا بودن که البته اگرچه انتقال معنایی در آن به نحو مستقل رخ داده است اما به همان معنای اول بازمی‌گردد، مثلا:

🔹 از امیرالمؤمنین(علیه السلام) روایت شده است:

👈«أجملوا فی الخطاب تسمعوا جمیل الجواب‏» زیبا حرف بزنید تا زیبا جواب بشنوید.

زیبا برای هر چیزی متناسب با همان است، زیبا برای سخن گفتن یعنی با آرامش و مختصر سخن گفتن.

 

🔸در روایت دیگری از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:

👈روح الامین جبرئیل از پروردگارم بمن خبر داد که هیچ کس نمیرد تا همه روزى مقدر خود را بخورد، پس از خدا پرهیز کنید و در طلب رزق زیبا مطالبه کنید «وَ اجْمِلُوا فِی الطَّلَبِ».

زیبا در درخواست کردن یعنی، مختصر بودن و اصرار نکردن.

 

«اجمال در طلب» فقط در درخواست و طلب روزی با کار کردن نیست، در طلب روزی با دعا کردن هم است:

🔹هم اجمالی به معنای کلی و مختصر است، به نحو اجمال می‌گویند: «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقیر» چه جوری و چه شکلی آن به دست خودت است خدا، ادعیه‌ای که از انبیاء در قرآن آمده همه همینطور است،‌ به نحو اجمالی و کلی است و برای خدا جزئیاتش را مشخص نمی‌کند.

 

🔸هم اجمالی به معنای دست و پا نزدن و اصرار نکردن است و « وَ أُفَوِّضُ أَمْرِى إِلىَ اللَّهِ  إِنَّ اللَّهَ بَصِیرُ  بِالْعِبَاد» آرام است، به نحو کلی و جزئی کار را به خدا سپرده است، کبرویا دعا کرده است، اما صغرویا چه شود؟ خود خدا به حال بندگانش بصیر است و تصمیم با اوست.

..................

برخی بحث‌هایی که با دوستان بعد از این پست داشتم:

سلام 
اجمال فی الطلب یک باب در کتاب  وسائل الشیعه دارد

روایت زیر از این باب است:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ- أَلَا إِنَّ الرُّوحَ الْأَمِینَ نَفَثَ فِی رُوعِی [۷] أَنَّهُ لَا تَمُوتُ نَفْسٌ حَتَّی تَسْتَکْمِلَ رِزْقَهَا فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَجْمِلُوا فِی الطَّلَبِ وَ لَا یَحْمِلَنَّکُمُ اسْتِبْطَاءُ شَیْ ءٍ مِنَ الرِّزْقِ أَنْ تَطْلُبُوهُ بِمَعْصِیَةِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَسَّمَ الْأَرْزَاقَ بَیْنَ خَلْقِهِ حَلَالًا وَ لَمْ یُقَسِّمْهَا حَرَاماً فَمَنِ اتَّقَی اللَّهَ 
وَ صَبَرَ أَتَاهُ اللَّهُ بِرِزْقِهِ مِنْ حِلِّهِ وَ مَنْ هَتَکَ حِجَابَ السَّتْرِ وَ عَجَّلَ فَأَخَذَهُ مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ قُصَّ بِهِ مِنْ رِزْقِهِ الْحَلَالِ وَ حُوسِبَ عَلَیْهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.


معمولا اجمال فی الطلب رو به دو معنای
 1-زیبا طلب کردن 
 2- افراط نکردن در طلب یک چیز 
گرفته اند که هر دو تقریبا یک نتیجه دارند.

ندیدم کسی برداشت کنه که برنامه ریزی جزئی نکنید. و کلا این مطلب حرف دقیقی  نیست.

حداکثر در مورد برنامه ریزی کردن باید عبارت حدیث عنوان بصری رو می آوردین.

 (وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیرا)

که اون هم ظاهرش غلط انداز است.

حسین علیزاده, [۰۵.۰۷.۲۱ ۰۶:۴۸]
تعارض بدئی میان برنامه ریزی و عباراتی مثل (وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیرا) را آقای تحریری در شرح حدیث عنوان بصری خوب گفته اند
میتونید استفاده کنید🌹

............

سلام
ممنون اخوی
اگر ممکنه لینک یا فایلی بفرستین تا استفاده کنیم.
درخواست در جزئیات با اصرار در جزئیات فرق میکنه
در جزئیات ما ناچارا یه راهی انتخاب می‌کنیم و از باب ترجیح بلامرجح محال است یه راهی رو ترجیح می‌دیم
ولی اصرار در کاری نباید داشت که الا و لابد همین مورد.
این همونه که امیرالمؤمنین می‌فرمایند:
اذا لم یکن ما ترید فارد ما یکون

............

مناط اگر اصرار شد دیگر بین جزیی و کلی در برنامه ریزی فرقی نمیکنه 
پس هم باید جزیی برنامه‌ریزی کرد هم کلی و جزیی را به خدا سپرد

..........

بله فرق میکنه
کلی اینکه خدایا به ما حسن عاقبت بده
به ما آسایش بده
اشکالی نداره چون امور کلی حیث و جهاتی که مصالح اونها رو عوض کنه درش نیست
ولی امور جزئی محل لحاظ کثرت‌های حیثیت‌های مختلفه که ما نسبت به آنها بی‌اطلاع هستیم.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🎙آیت‌الله حائری شیرازی:

 

انسان اول نسبت به عقل که فرمانده الهی در وجود انسان است، عاصی می‌شود، فاسق می‌شود و در نتیجه نسبت به فرعون مطیع می‌شود، چه رابطه‌ای است بین فسق نسبت به عقل و اطاعت نسبت به فرعون؟

 

انسان وقتی از عقل خود عصیان می‌کند که بر سر دوراهی بین عقل و هوا قرار می‌گیرد، فجور انسان یعنی همان وابستگی او به هوا و هوسش، تقوای انسان یعنی رعایت کردن قاضی درونی و عقل او که در وجود او فرماندهی می‌کند و از قِبَل خدای تعالی به او امر و نهی می‌کند، این همان معنیِ «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» است.

 

عقل انسان را امر به معروف و نهی از منکر می‌کند، انسان سر این دو راهی عقل و هوا است، خب به دلیل تعلق به هوا هست که عقل را عصیان می‌کند، این انسانی که به خود این چنین وابسته شده و این چنین اسیر هوا و هوس خودش هست، اگر در مقابل قدرت فرعون قرار گرفت، چه موضعی در مقابل او خواهد داشت؟ فرعون هوای او را تهدید می‌کند، هوس او را تهدید می‌کند، جانش را تهدید می‌کند و این کسی نبود که از سر جان بگذرد، این کسی نبود که از سر هوایش بگذرد، به این دلیل در مقابل عقل ایستاد که به هوا وابسته بود، در زنجیر هوس بود، فرعون از این موقعیت کمال استفاده را می‌کند، از طریق همین زنجیر هوا، انسان زنجیر شدهٔ در هوا را به زنجیر اطاعت خود می‌کشد، چرا؟ به او می‌گوید در خط من باش تا زمینهٔ هوای تو را تمهید کنم، آن چه من می‌گویم تو قبول کن، من هم آن چه، هوس تو بخواهد به تو می‌دهم، می‌خردش، انسان وابسته به هواست که تهدید فرعون روی او کارگر می‌شود.

 

شما وقتی در ستم قرار می‌گیرید، در زیر تهدید و فشار هستید، نیروی بیرون شما را شکست نمی‌دهد، دلبستگی‌ها و وابستگی‌ها، شما را به زانو در می‌آورد، از درون می‌شکنید که از بیرون تسلیم می‌شوید، تعلقات را نمی‌توانستید زیر پا بگذارید که تهدید آنها بر شما کارگر می‌شود، وگرنه اگر آزاد از تعلق‌ها می‌بودید تو را به چه تهدید کنند؟ به چه تطمیع کنند؟ دستگیره‌ای در وجود تو نیست که بتواند آن را بگیرد، انسان وقتی دستگیره‌ای برای دیگران پیدا می‌کند که تعلق‌ها او را به زانو در آورده باشند، فرعون عامل اصلی نیست عامل دوم است.

 

وقتی انسان عاصی شد فرعون به فرعونیت می‌رسد، قدرت امپریالیسم در عدم تقوای توست، ضعف تقوای تو موجب قدرت او شده، تقوای خودت را دریاب، امپریالیسم را دور کن، شیطان بزرگ را به زانو در بیاور، شیطان کوچک به زانو درمی‌آید.

 

قرآن چه می‌گوید؟ می‌گوید «إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلىَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَلىَ‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُون‏»

این شیطان با همه جُند و مکر او، هیچ تسلطی بر افراد متعهد ندارد، بر افرادی که تابع عقل و آگاهی هستند، کسانی که بر خدای خود توکل می‌کنند، بعد می‌گوید «إِنَّمَا سُلْطَنُهُ عَلىَ الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُم بِهِ مُشْرِکُون‏»، اتفاقا تسلط شیطان بر کسانی است که آن‌ها از تولای شیطان باشند، یعنی اول آن‌ها تولی پیدا می‌کنند بعد تسلط.

 

در آیه دیگری می‌گوید «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ».خب او استخفافش را می‌کند اما قومش چرا اطاعت می‌کنند؟ چرا فشار موجب اطاعت بشود، می‌گوید چون مردم فاسق‌اند.

«فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ» فشار و اختناق موجب حفظ و دوام قدرت است، اگر مردم فاسق باشند، و به عکس فشار و اختناق موجب انفجار و انقراض حکومت طاغوت است، اگر مردم متعهد باشند.

 

قومی که متعهد نیستند، اگر فشار نیاوری طغیان می‌کنند، اگر به آن‌ها آزادی بدهی شورش می‌کنند، قومی که متعهد هستند اگر به آن ها آزادی بدهی آرام می‌گیرند، اگر آزادی را سلب کنی انفجار ایجاد می‌شود، می‌گوید ببین مردم چگونه هستند، فاسق‌اند یا متعهد؟ بعد نظر بده.

 

اگر بنا باشد جامعه‌ای اصلاح بشود باید از زیر بنایش اصلاح بشود، باید قوم اصلاح بشوند و اصلاح آن‌ها به این است که نسبت به عقل و فطرت خودشان فاسق نباشند، متقی باشند، اگر آن‌ها متقی شدند، فشار طاغوت موجب زوال طاغوت است. این جاست که مسائل اخلاقی سر به مسائل سیاسی و اجتماعی می‌زند.

........................

📌به شرح حال بپیوندید👇

شرح حال در ایتا

شرح حال در سروش

شرح‌حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

تصور عمومی از رابطه با خدا اینطور است که خداوند منتظر است ما الان چه می‌کنیم تا تحت تأثیر آن یک فعلی را رقم بزند، الان ناله می‌زنیم خدا دلش به رحم می‌آید، صدقه می‌دهیم خداوند آن بالا نشسته و با دستان خود صدقه را می‌گیرد و عوض آن یک بلایی از ما رفع می‌شود. تکبر می‌کنیم خدا از آن ناراحت می‌شود و یک چوب برایمان تدارک می‌بیند.

خلاصه اینکه خدا بر اساس تک تک ما می‌نشیند بررسی می‌کند که الان چه چیزی به صلاح ما است و چه چیزی به ضرر، و آن را رقم می‌زند.

این تصور هم درست است به این معنا که هرچه رقم می‌خورد بر اساس خواست و اراده خداست و هم غلط.

 

غلط است چون اصلا خداوند تغییر و تحولی ندارد، خدا تحت تأثیر واقع نمی‌شود؛ بلکه نظام این عالم همه‌چیزش بر اساس یک قوانین مشخص جعل شده توسط خداوند است، مثلا این قانون ثابت خداوند است که مؤمن اگر تکبر کرد؛ چوب بخورد، این قانون ثابت خداست که «الْمَصَائِبُ‏ بِالسَّوِیَّةِ مَقْسُومَةٌ بَیْنَ‏ الْبَرِیَّةِ» مصیبت‌ها بین همه انسان‌ها به صورت مساوی تقسیم شده است و شما می‌توانی آن مصیبت‌های سهم خودت را با این صدقه عوض کنی؛ این قانون ثابت خداوند است که اگر کسی با کیفیت خاصی و از روی اضطرار به درگاه او روی آورد فرجی برایش حاصل شود و...

در واقع رابطه ما با خدا یک بازی دوطرفه است اما بازی‌ای که یک طرف آن ثابت است و فقط ما هستیم که باید قواعد کنش و واکنش آن را بیاموزیم.

 

این نکته به ظاهر ساده که همه چیز بر اساس قوانین ثابت الهی است، یک درس بزرگ برای ما دارد؛ اینکه همانطور که روابط فیزیکی و شیمیایی اجسام قابل حساب و مهندسی است، سرنوشت‌ها هم همینطور است؛ سرنوشت تک تک انسان‌ها و امت‌ها هم همینطور است.

 

اما کتابچه این قوانین سرنوشت، قوانین عالم، کجاست؟ همین کتابچه‌ای که برای تبرک سر سفره عقدمان می‌گذاریم، یا در ماشین یا طاقچه.

همین کتابچه‌ای که با کتاب داستان اشتباهش گرفته‌ایم.

 

🔻متأسفانه تصور خیلی‌هامان این است که داستان‌های قرآن صرف داستان‌هایی است که بدانیم چه گذشت؟! انبیآء چقدر خوب بودند! و...؛ در حالی که این داستان‌ها همان داستان قوانین عالم است.

 

🔻وقتی خداوند به عیسی می‌گوید: «إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى إِنِّی ... جَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ» ای عیسی من اینگونه جعل کرده‌ام که کسانی که از تو پیروی و اطاعت کنند تا روز قیامت بالادست کسانی که کافر شدند باشند؛ این یک قانون است که اطاعت از ولی خدا این نتیجه‌اش خواهد بود و ما به سادگی از کنارش رد می‌شویم.

 

سکولاریسم یعنی هرچه می‌خواهی قرآن بخوان ولی کاری به قانونش نداشته باش، قانون را من به تو می‌دهم، هرچه می‌خواهی با خدا نجوا کن، اما کاری به قوانینش نداشته باش، قانون خط قرمز من است.

 

🔻 قرآن می‌گوید مؤمن بن‌بست ندارد، موسی را نشان می‌دهد که با جماعتی پیر مرد و پیرزن و بچه و زن و... پشت نیل گیر کرده است، این جماعت، فرعونینان را می‌بینند که تا دقایقی دیگر به آنها می‌رسند و به موسی می‌گویند: چه کنیم؟ موسی می‌گوید: فقط می‌دانم که قطعا خدا با من است و راهنمایی‌ام می‌کند. «کلاَّ  إِنَّ مَعِىَ رَبّى‏ سَیهدِینِ».

ابراهیم را گرفته‌اند می‌گویند آتشی فراهم می‌کنیم و تو را در آن می‌اندازیم حالا می‌خواهی چه کنی؟ می‌گوید: « إِنىّ ذَاهِبٌ إِلىَ‏ رَبّى سَیهدِین» من به سوی خدا می‌روم، خودش مرا راهنمایی خواهد کرد.

بعد هم نتیجه اعتماد موسی و ابراهیم به خدا را می‌گوید؛ این یعنی این قانون من است، مؤمن بن‌بست ندارد اگر به من اعتماد کند.

 

اما ما می‌گوییم اگر تحریم شویم به بن بست می‌رسیم؛ اگر شورای امنیت فلان کند به بن‌بست می‌رسیم؛ اگر از عقاید و ایمانمان دفاع کنیم به بن‌بست می‌رسیم.

 

📌و خلاصه اینکه تا خودمان را در مسیر سنن الهی جاری در عالم نیاندازیم و خدایی که با قوانین ثابتش هست را هر روز تجربه نکنیم؛ نه ایمانمان رشد می‌کند و نه به جایی می‌رسیم؛ اوضاع همین است که هست، در چرخه ابتلائات دور خود می‌چرخیم؛ عوض اینکه با فهم صحیح ابتلائات الهی، آنها را پله‌های رشد و ترقی خود قرار دهیم.

........................

📌به شرح حال بپیوندید👇

شرح حال در ایتا

شرح حال در سروش

شرح‌حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

یک دعوای فکری که سالیان دراز است، وجود دارد، این است که آیا ابتدا حاکمان اصلاح می‌شوند بعد مردم یا ابتدا مردم بعد حاکمان؟!

اصلاح از بالا به پایین است یا برعکس؟! کدام مقدم است؟!

 

اگر نسخه اول را قبول کردیم، باید تلاش کرد با تکیه‌کردن بر حداقل‌های موجود، ولو با فئة قلیلة، قدرت حاکمه را بدست گرفت، سپس با کمک کردن به حاکم صالح در اصلاح‌گری، جامعه را اصلاح کرد؛

اما اگر نسخه دوم را بپذیریم باید سالیان سال ولو ذیل حاکم ناصالح، به کارهای فرهنگی و اجتماعی، کارهای گفتمانی و... پرداخت تا بعد از یک دوره طولانی کار فرهنگی، قدرت حاکمه نیز خود به خود و به تدریج به دست طبقه صالح برسد.

 

پاسخ این پرسش در یکی از مهم‌ترین خطبه‌های نهج البلاغه (خطبه ۲۱۶‌ام) صریحا آمده است.

نسخه این خطبه که به تعبیر اهل فن، قلب نهج‌البلاغه است، دوای درمان دین برای اجتماع است.

 

در این خطبه حضرت ابتدا اهمیت نسخه خود را از نظر دین اینچنین متذکر می‌شوند:

🔻جعَلَ سُبْحَانَهُ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَى بَعْضٍ ...

🔸خداوند از حقوق خود حقوقى را بر بعض مردم نسبت به بعض دیگر واجب گرداند،

 

🔻و أَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبْحَانَهُ مِنْ تِلْکَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِی عَلَى الرَّعِیَّةِ وَ حَقُّ الرَّعِیَّةِ عَلَى الْوَالِی

🔸و بزرگترین چیزى که از این حقوق واجب فرمود حقّ حاکم بر رعیت و حقّ رعیت بر حاکم است.

 

این ارتباط بین حاکم و مردمی که در حکومت هستند و حق این دو بر یکدیگر، بزرگترین حق طرفینی است که خداوند جعل کرده است.

هم حق حاکم اسلامی بر مردم که از او اطاعت شود و هم حق مردم بر حاکم که حاکم در رسیدگی به امور مردم کم‌کاری نکند.

 

🔻فرِیضَةٌ فَرَضَهَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِکُلٍّ عَلَى کُلٍّ فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدِینِهِمْ

🔸این فریضه‏‌اى است که خداوند براى هر یک نسبت به دیگرى واجب نموده و این حقوق را موجب برقرارى الفت و ارجمندى دینشان قرار داد.

 

🔻فلَیْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاةِ

🔸رعیت اصلاح نشود مگر به صلاح حاکمان،

 

یعنی شما بروید هر کاری می‌خواهید بکنید، کار فرهنگی، گفتمانی زیاد اما تا وقتی یک حاکم درست بر سر کار نباشد این مردم درست نمی‌شوند.

 

🔻و لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِیَّةِ.

 

در این فراز بسیار مهم، متأسفانه اشتباه بزرگی رخ داده است، این اعراب‌ها که در خود نهج البلاغه نبوده بعدا دیگران اعراب گذاری کرده‌اند، اینجا اعراب زده‌اند تَصْلُحُ که ترجمه‌اش می‌شود:

🔸و حاکمان اصلاح نگردند مگر به استقامت رعیت.

 

در حالی که حاکم که امیرالمؤمنین(ع) است، نمی‌گوید که من اصلاح نمی‌شوم جز با استقامت رعیت! بلکه می‌گوید گام اول این است که حاکم صالح بر جامعه قرار گیرد تا بشود در جامعه اصلاح بوجود آورد: «فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاةِ» حال که حاکم صالح بود، او که صالح است، اگر باز بگوییم حاکم صالح نمی‌گردد معنا نمی‌دهد، بلکه می‌گوید:

🔻و لا تُصلِح الْوُلَاةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِیَّةِ.

🔸حاکم صالح نمی‌تواند اصلاح‌گری کند، جز با استقامت رعیت.

 

🔻فإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیَّةُ إِلَى الْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّى الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا

🔸پس زمانى که رعیت حقّ والى را ادا کرد و والى هم حقّ رعیت را رعایت نمود.

 

اینها نتیجه‌اش است:

🔻عزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ

🔸حق میان ایشان ارجمند گردد.

 

🔻و قَامَتْ‏ مَنَاهِجُ‏ الدِّینِ‏

🔸و راه‌هاى دین بر پا شود،

 

🔻و اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ

🔸و نشانه‏‌هاى عدالت اعتدال گیرد.

 

🔻و جَرَتْ عَلَى أَذْلَالِهَا السُّنَنُ

🔸و سنّت‏‌ها در مجراى خود روان شود.

 

🔻فصَلَحَ بِذَلِکَ الزَّمَانُ

🔸و زمان اصلاح گردد،

 

🔻و طُمِعَ فِی بَقَاءِ الدَّوْلَةِ

🔸و به دوام دولت امید رود،

 

🔻و یَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ.

🔸و مطامع دشمنان به یأس مبدّل گردد.

.......

📝 پی‌نوشت: اصل توجه به اشتباه در اعراب گذاری مذکور را مدیون استاد عزیز حجت‌الاسلام والمسلمین مهدی صرامی هستم.

 

........................

📌به شرح حال بپیوندید👇

شرح حال در ایتا

شرح حال در سروش

شرح‌حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری