شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۱۳۰ مطلب با موضوع «اسلام ناب و دشمن شناسی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

در بخش اول از بحثی که ذیل فهم مقام ولایت عرض کردم به این پرداختم که قرین‌ترین واژه برای درک مفهوم ولایت، واژه "پدر" است.

⁉️ سوالی که بعد از آن مطرح می‌شود اینکه "ولایت اهل بیت(علیهم السلام)" و "کمال حاصل شده برای ما از طاعت آنها" که مسأله اصلی شیعه بوده و هست و فصل مشبعی از روایات به آن اختصاص داده شده است، چه نسبتی با بحث امروز جریان عدالت‌خواه و حزب‌الله در نسبت گیری با ولی فقیه دارد؟

 

اگرچه شخص ولی فقیه به هیچ وجه با ولی معصوم خداوند قابل قیاس نیست، اما نسبتی که ما با وی می‌گیریم همان نسبتی است که با امام معصوم باید داشته باشیم. البته این نوع نسبت به معنی نفی سوال پرسیدن از رهبری نیست بلکه به معنی نفی موقف سوال پرسیدن دوستان است که در مباحثات شکل گرفته در ادامه آن مطرح گردید.

 

اما چرا نسبت ما با ولی فقیه همان نسبتی است که با امام معصوم می‌گیریم:

 

🔹به این دلیل که توحید ربوبی خداوند تعطیل بردار نیست؛

🔹به این دلیل که جریان ولایت الهی در تمام ادیان آسمانی با نبوت پایان نمی‌یابد و وصی نبی، جریان ولایت الهی را امتداد می‌دهد؛

🔹به این دلیل که اهل بیت(علیهم السلام) با محدود شدن ارتباطات خود با شیعیان، از زمان امام صادق(ع) شبکه وکالت خود را شکل‌دادند و وکلایی برای اعمال ولایت الهی و اجرای شئون امامت اما با واسطه تشکیل دادند.[1]

🔹به این دلیل که برای اتمام حجت خداوند بر بندگان همیشه نیاز به امامی حاضر و ظاهر است. به تعبیر مروی از امام باقر(علیه السلام):

زمین لحظه‌ای بدون امامی ظاهر باقی نخواهد ماند.

👈 «لَا تَبْقَى الْأَرْضُ بِغَیْرِ إِمَامٍ ظَاهِرٍ» [2]

 

یکی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) از ایشان سوال می‌کند، آیا زمین از عالمی زنده و آشکار از شما آل محمد خالى خواهد ماند، امامى که مردمان در حلال و حرام خود بتوانند به او رجوع کنند؟

حضرت با اشاره به آیه "۲۰۰ آل عمران" پاسخ می‌دهند:

🔹اى ابا یوسف! نه (خالی نخواهد ماند)؛ و این امر در کتاب خدا بیان گشته است: «اى کسانى که ایمان آورده اید، صبور باشید و شکیبایى ورزید» در برابر دشمنان و مخالفان خود؛

👈فقَالَ یَا أَبَا یُوسُفَ لَا إِنَّ ذَلِکَ لَبَیِّنٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى فَقَالَ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا» عَدُوَّکُمْ مِمَّنْ یُخَالِفُکُمْ

🔹«و ایجاد رابطه کنید» با امام خود «و از خداى پروا دارید»، یعنى در باره آنچه بر شما واجب کرده و فرمان داده است.

👈«وَ رابِطُوا» إِمَامَکُمْ «وَ اتَّقُوا اللَّهَ» فِیمَا یَأْمُرُکُمْ وَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ. [3] 

 

شیعه در عصر غیبت امام به فرزند یتیمی می‌ماند که عالمان متقی، نقش وصی پدر  را برای او دارند.

در حدیثی از امام عسکرى (علیه السلام) روایت شده است:

🔹پدرم از پدرانش از پیامبر خدا(ص) برایم روایت کرد که: بسیار بدتر از یتیمى که پدر و مادرش را از دست داده، یتیمى است که از امام خود دور افتاده و توان دستیابى به او را ندارد و در مسایل شرعىِ خود که به آنها نیاز دارد، تکلیفش را نمی داند.

👈حدّثنی أبی، عن آبائه، عن رسول اللّه صلى الله علیه و آله: أشَدُّ مِن یُتمِ الیَتیمِ الَّذِی انقَطَعَ مِن امِّهِ و أبیهِ، یُتمُ یَتیمٍ انقَطَعَ عَن إمامِهِ ولا یَقدِرُ عَلَى الوُصولِ إلَیهِ ولا یَدری کَیفَ حُکمُهُ فیما یُبتَلى بِهِ مِن شَرائِعِ دینِهِ.

 

🔹بدانید که کسی از شیعیان ما که عالم به علوم ما است، فردی که احکامش را نمی‌داند و از دیدن ما محروم است یتیمی در دامن آن عالم است. بدانید و آگاه باشید که هر کس چنین یتیمى را ارشاد نماید و هدایتش کند و شریعت ما را به او آموزش دهد، در بالاترین منزلگاه، همراه ماست.

👈ألا فَمَن کانَ مِن شیعَتِنا عالِماً بِعُلُومِنا، وهذَا الجاهِلُ بِشَریعَتِهِ المُنقَطِعُ عَن مُشاهَدَتِنا یَتیمٌ فی حِجرِهِ، ألا فَمَن هَداهُ و أرشَدَهُ وعَلَّمَهُ شَریعَتَنا کانَ مَعَنا فِی الرَّفیقِ الأعلى. [4]

 

در یکی از نامه‌های منصوب به حضرت حجت(عج) ایشان می‌فرمایند در حوادث و پیش‌آمدهای زمان به راویان احادیث ما(فقها آن دوره که در مقام فتوا اصل روایات حضرات را بیان می‌کردند)، مراجعه کنید.

👈«وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ»[5]



[1] جهت اطلاع بیشتر از شبکه وکالت و شکل‌گیری آن ر.ب:‌ (جباری، محمدرضا، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۲.) و (ملبوبی، محمد کاظم، سازمان وکالت امامیه و سازمان دعوت عباسیان، شباهت‌ها و تفاوت‌ها، قم، دفتر نشر معارف، ۱۳۹۰.)

[2] صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّى الله علیهم، 1جلد، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی - ایران ؛ قم، چاپ: دوم، 1404 ق، ج‏1 ؛ ص486.

و به تعبیر مروی از امام صادق (علیه السلام): «لحظه‌ای از عمر زمین نیست الا آینکه براى خدا در آن حجتى باشد که حلال و حرام را بمردم بفهماند و ایشان را براه خدا خواند.» «مَا زَالَتِ الْأَرْضُ إِلَّا وَ لِلَّهِ فِیهَا الْحُجَّةُ یُعَرِّفُ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ یَدْعُو النَّاسَ إِلَى سَبِیلِ اللَّهِ»

از جمله نقش‌های این امام ظاهر همان وظایف وصی بعد از انبیاء می‌باشد به تعبیر مروی از امام صادق(ع): « تا اگر مؤمنان چیزی به دین افزودند آن را رد کند و اگر چیزی از دین کاستند آن را برایشان کامل کند.» « إِنْ زَادَ الْمُؤْمِنُونَ شَیْئاً رَدَّهُمْ وَ إِنْ نَقَصُوا شَیْئاً أَتَمَّهُ لَهُمْ » ر.ب: کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط - الإسلامیة)، 8جلد، دار الکتب الإسلامیة - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق، ؛ ج‏1 ؛ ص178.

[3] قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ عَالِمٍ مِنْکُمْ حَیٍّ ظَاهِرٍ تَفْزَعُ إِلَیْهِ النَّاسُ فِی حَلَالِهِمْ وَ حَرَامِهِمْ فَقَالَ یَا أَبَا یُوسُفَ لَا إِنَّ ذَلِکَ لَبَیِّنٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى فَقَالَ‏ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا عَدُوَّکُمْ مِمَّنْ یُخَالِفُکُمْ وَ رابِطُوا إِمَامَکُمْ‏ وَ اتَّقُوا اللَّهَ‏ فِیمَا یَأْمُرُکُمْ وَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ. بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم ؛ ج‏1 ؛ ص487

[4] التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، 1جلد، مدرسة الإمام المهدی عجل الله تعالى فرجه الشریف - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1409 ق. ص339 همین حدیث در منابع زیر نیز ذکر گردیده است: (هلالى، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، 2جلد، الهادى - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1405ق. ج‏1، ص: 257) و (طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، 2جلد، نشر مرتضى - مشهد، چاپ: اول، 1403 ق. ج‏1 ؛ ص16) و (ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین، عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، 4جلد، دار سید الشهداء للنشر - قم، چاپ: اول، 1405 ق. ج‏1، ص: 17) و (شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، الفصول المهمة فی أصول الأئمة (تکملة الوسائل)، 3جلد، موسسه معارف اسلامى امام رضا علیة السلام - قم، چاپ: اول، 1418 ق / 1376 ش. ج‏1 ؛ ص599)

[5] ابن بابویه، محمد بن على، کمال الدین و تمام النعمة، 2جلد، اسلامیه - تهران، چاپ: دوم، 1395ق ج‏2 ؛ ص484 این حدیث در منابع متعددی توسط علمای دوره‌های مختلف در کتب روایی ذکر شده است منجمله این کتب: (طوسى، محمد بن الحسن، الغیبة (للطوسی)/ کتاب الغیبة للحجة، 1جلد، دار المعارف الإسلامیة - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1411ق. ص291) و  (طبرسى، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى (ط - القدیمة)، 1جلد، اسلامیه - تهران، چاپ: سوم، 1390 ق. ص452) و (قطب الدین راوندى، سعید بن هبة الله، الخرائج و الجرائح، 3جلد، مؤسسه امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف - قم، چاپ: اول، 1409 ق. ج‏3 ؛ ص1114) و (شهید اول، محمد بن مکى - مسعودى، عبد الهادى، الدرّة الباهرة من الأصداف الطاهرة با ترجمه (ط - القدیمة)، 1جلد، انتشارات زائر - قم، چاپ: اول، 1379 ش. ص51.)

..............................................................

.................................................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

 

در قسمت اول از این سخن گفتم که: مسأله محوری جریان حزب‌الله بیش از اینکه عدم فهم طرح ولی باشد، "فهم خود ولایت و لزوم طاعت ولی است."

در قسمت دوم به این پرداختم که ولایت پذیری نه به معنای "تئوریزه نمودن استبداد قرون وسطایی" و نه به معنای "صغارت پذیری" است بلکه در دستگاه الهی اتباع از ولی "حقیقت اساسی دین و دینداری و تحصیل سعادت" و تقابل با ولی "اساس ضلالت و شقاوت" می‌باشد.

در واقع موقف اصلی بیانیه‌های اخیر و خصوصا برخی القاب مطرح شده در نامه‌ها و مباحثات دوستان، عدم درک مقام ولایت است.

شاید بهترین تعبیر برای مقام ولایت، تعبیر زیبای "پدر" باشد، در حدیثی در کتاب شریف کافی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روایت شده است:

🔹امامت شایسته نیست، جز براى مردی که داراى سه خصلت باشد: 1- تقوى و ورعى که او را از نافرمانى خدا باز دارد، 2- خویشتن دارى که خشمش را با آن کنترل کند. 3- نیکو ولایت کردن بر افراد پیرو خود، تا آنجا که نسبت به ایشان(در روایت دیگری مردم) مانند پدرى مهربان باشد.

👈 قالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ إِلَّا لِرَجُلٍ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِی اللَّهِ وَ حِلْمٌ یَمْلِکُ بِهِ غَضَبَهُ وَ حُسْنُ الْوِلَایَةِ عَلَى مَنْ یَلِی حَتَّى یَکُونَ لَهُمْ کَالْوَالِدِ الرَّحِیمِ. - وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَى حَتَّى یَکُونَ لِلرَّعِیَّةِ کَالْأَبِ الرَّحِیم.[1]

 

در روایات بسیاری حضرت رسول(ص) و امیرالمؤمنین(ع) به پدران امت تشبیه شده‌اند. مثلا در روایتی حضرت امیر(ع) می‌فرمایند:

🔹از رسول خدا(ص) شنیدم: من و علی دو پدر این امت هستیم و حق ما بر آنها بالاتر از حق پدر و مادر آنها از روی ولادت است. ما آنها را از آتش جهنم به سوی بهشت- اگر اطاعتمان کنند- نجات می‌دهیم و آنها را از ذلت عبودیت(هرآنچه غیر از خداست)  به بهترین آزادگان می‌پیوندانیم.

👈 و قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ أَنَا وَ عَلِیٌ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ، وَ لَحَقُّنَا عَلَیْهِمْ أَعْظَمُ مِنْ حَقِّ أَبَوَیْ وِلَادَتِهِمْ، فَإِنَّا نُنْقِذُهُمْ- إِنْ أَطَاعُونَا- مِنَ النَّارِ إِلَى دَارِ الْقَرَارِ، وَ نُلْحِقُهُمْ مِنَ الْعُبُودِیَّةِ بِخِیَارِ الْأَحْرَارِ. [2]

 

در کتاب عیون اخبارالرضا در روایتی یکی از یاران امام رضا(ع) از ایشان می‌خواهد در مورد این عبارت که حضرت رسول و امیرالمومنین پدران این امت‌ هستند، برای وی توضیح دهند، حضرت می‌گویند:

🔹 آیا نمیدانى که رسول خدا (ص) فرمود من و على دو پدر این امت هستیم عرض کردم بلى میدانم.

👈 قالَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَبٌ لِجَمِیعِ أُمَّتِهِ وَ عَلِیٌّ ع مِنْهُمْ  قُلْتُ بَلَى

 🔹فرمود آیا نمیدانى که على (ع) قسمتکننده بهشت و جهنم است عرض کردم بلى میدانم.

 👈 قالَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ عَلِیّاً ع قَاسِمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ قُلْتُ بَلَى

🔹فرمود پس پیغمبر را ابو القاسم می‌گویند بجهت اینکه پدر قاسم(تقسیم‌کننده) بهشت و جهنم است که على باشد. عرض کردم این چه معنى دارد؟

👈 قالَ فَقِیلَ لَهُ أَبُو الْقَاسِمِ لِأَنَّهُ أَبُو قَسِیمِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَقُلْتُ لَهُ وَ مَا مَعْنَى ذَلِکَ

 🔹فرمود مهربانى پیغمبر بر امت خود مانند مهربانى پدران بر فرزندان خود است و افضل امت پیغمبر (ص) على بود و بعد از پیغمبر (ص) شفقت على (ع) بر امت چون شفقت پیغمبر بر ایشان بود. چرا که او وصى و خلیفه و امام پیغمبر بعد از ایشان بود.

👈 قالَ إِنَّ شَفَقَةَ النَّبِیِّ ص عَلَى أُمَّتِهِ شَفَقَةُ الْآبَاءِ عَلَى الْأَوْلَادِ وَ أَفْضَلُ أُمَّتِهِ عَلِیٌّ ع وَ مِنْ بَعْدِهِ شَفَقَةُ عَلِیٍّ ع عَلَیْهِمْ کَشَفَقَتِهِ ص لِأَنَّهُ وَصِیُّهُ وَ خَلِیفَتُهُ وَ الْإِمَامُ بَعْدَهُ... .[3]

 


[1] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص407

[2] حسن بن على علیه السلام، امام یازدهم، التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، 1جلد، مدرسة الإمام المهدی عجل الله تعالى فرجه الشریف - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1409 ق؛ ص: 330.

در حدیث دیگری از امام حسن (علیه السلام) روایت شده است: محمد و علی(علیهما الصلوة و السلام) دو پدر این امت هستند و سعادت برای کسی است که به حق آنها آگاه باشد و در همه حال از آن‌ها اطاعت نماید. خداوند او را از بافضیلت‌ترین ساکنان جنت قرار می‌دهد و او را به کرامت‌ها و رضوان خود می‌رساند.

وَ قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ ع‏ مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ، فَطُوبَى لِمَنْ کَانَ بِحَقِّهِمَا عَارِفاً، وَ لَهُمَا فِی کُلِّ أَحْوَالِهِ مُطِیعاً، یَجْعَلُهُ اللَّهُ مِنْ أَفْضَلِ سُکَّانِ جِنَانِهِ وَ یُسْعِدُهُ بِکَرَامَاتِهِ وَ رِضْوَانِهِ‏. ( همان، ص: 330)

وَ قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ع‏ مَنْ عَرَفَ حَقَّ أَبَوَیْهِ الْأَفْضَلَیْنِ: مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ ع، وَ أَطَاعَهُمَا حَقَّ الطَّاعَةِ قِیلَ لَهُ: تَبَحْبَحْ فِی أَیِّ الْجِنَانِ شِئْتَ‏. (همان، ص: 330)

وَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع‏ أَ مَا یَکْرَهُ أَحَدُکُمْ أَنْ یُنْفَى عَنْ أَبِیهِ وَ أُمِّهِ اللَّذَیْنِ وَلَدَاهُ قَالُوا: بَلَى وَ اللَّهِ. قَالَ: فَلْیَجْتَهِدْ أَنْ لَا یُنْفَى عَنْ أَبِیهِ وَ أُمِّهِ‏ اللَّذَیْنِ هُمَا أَبَوَاهُ‏ أَفْضَلَ مِنْ أَبَوَیْ نَفْسِهِ‏. ( همان، ص: 331)

وَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ع‏ مَنْ لَمْ یَکُنْ وَالِدَا دِینِهِ مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ ع أَکْرَمَ عَلَیْهِ- مِنْ وَالِدَیْ نَسَبِهِ، فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی حِلٍّ وَ لَا حَرَامٍ، وَ لَا کَثِیرٍ وَ لَا قَلِیلٍ‏. (همان، ص: 332)

[3] ابن بابویه، محمد بن على، عیون أخبار الرضا علیه السلام، 2جلد، نشر جهان - تهران، چاپ: اول، 1378ق ؛ ج‏2 ؛ صص: 85- 86

........................................................

مطالب مرتبط:

مساله جریان عدالت خواه( قسمت اول: فهم یا اطاعت ولی)
مساله جریان عدالت‌خواه ( قسمت دوم: تئوریزه نمودن استبداد قرون وسطی)

توصیف تحلیلگر روسی از نقش امام خامنه‌ای در رهبری ایران
دریافت   مدت زمان: 4 دقیقه 

.................................................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

وقتی از لزوم "طاعت ولی" صحبت می‌کنیم، جریان‌غرب‌گرا در ادامه "تقلید طوطی‌وار همیشگی خود از غرب"، پاسخ می‌دهد، مقصد شما تئوریزه نمودن "استبداد قرون وسطایی ارابابان کلیسا" است.

در این میان برخی دوستان به ظاهر فرهیخته انقلابی اما "حیات یافته در اتمسفر علوم انسانی غرب" نیز ولایت پذیری را به دو قسم "ولایت پذیری از روی فهم مسائل" و "صغارت پذیری از روی نفهمی" تقسیم می‌نمایند.

در قسمت اول به این پرداختم که مساله جبهه حق در طول تاریخ "فهم خود ولایت و لزوم طاعت ولی است" و نه "فهم ماهیت حقیقی امر او و همراه شدن از روی فهم با او".

اگرچه "حسن و کمال هم افق شدن با فهم ولی" را نمی‌توان نفی کرد اما باید گفت مسأله محوری جریان حق "طاعت ولی" از روی معرفت به مقام الهی و "خیر محض بودن او و طاعتش" است.

دستگاه ولایت الهی بر خلاف دستگاه استبدادی و طاغوتی قرون وسطی، دستگاه "رشد متکی بر ظرفیت فرد و اجتماع" است.

در آیه 79 سوره مبارکه آل عمران می‌خوانیم:

🔹هیچ بشرى که خدا به او کتاب و حکم و پیامبرى داده است این حق را ندارد که به مردم بگوید: «به جاى خدا، بندگان من باشید.» بلکه [باید بگوید] :«به سبب آنکه کتاب [آسمانى] تعلیم مى‌دادید و از آن رو که درس مى‌خواندید، مردمی الهی باشید.»

👈«ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لی مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ»

رشد حاصل شده در دستگاه ولایت الهی در مقام فهم، نه از "عقل خودبنیاد منقطع از ولایت الله" بلکه از "نفس متقی و مطیع عند الله" حاصل می‌گردد.

چه بسیار اندیشه‌های به ظاهر عقلائی نشأت گرفته از نفسانیات که مقصدی جز ضلالت فردی و یا اجتماعی ندارند.

به تعبیر امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج‌البلاغه:

🔹چه بسیار عقل‌هایی که در دست هوای نفس خود اسیر است.

👈«کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ [عِنْدَ] هَوَى أَمِیر»[1]       

و چه بسیار اندیشه‌های به ظاهر بسیط  نشأت گرفته از تقوی و عبودیت که مقصدی جز رشد و هدایت ندارند.

🔹به تعبیر قرآن: «اگر تقواى الهى پیشه کنید، خداوند برایتان فرقانى (قوّه‌ى شناخت حقّ از باطلى) قرار مى‌دهد.»

👈« إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانا (۲۹ـانفال)»

در نظام الهی اتباع از ولی "حقیقت اساسی دین و دینداری و تحصیل سعادت" و تقابل با ولی "اساس ضلالت و شقاوت" می‌باشد.

در حدیث شریفی از کتاب کافی از امیرالمؤمنین روایت شده است:

🔹بدانید که همنشینی با عالم و پیروى از او دینى‌ست که خدا بوسیله آن دیندارى و پرستش شود و اطاعت عالم موجب بدست آمدن حسنات و محو گناهانست و براى مؤمنین ذخیره‌اى است و در زمان حیات مایه سربلندى و پس از مرگ موجب ذکر خیر است.

👈اعْلَمُوا أَنَّ صُحْبَةَ الْعَالِمِ وَ اتِّبَاعَهُ دِینٌ یُدَانُ اللَّهُ بِهِ وَ طَاعَتَهُ مَکْسَبَةٌ لِلْحَسَنَاتِ مَمْحَاةٌ لِلسَّیِّئَاتِ وَ ذَخِیرَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ رِفْعَةٌ فِیهِمْ فِی حَیَاتِهِمْ وَ جَمِیلٌ بَعْدَ مَمَاتِهِمْ.» [2]

🔹در حدیثی در کتاب شریف کافی راوی از امام صادق(علیه السلام) سوال می‌کند، شنیده‌ام که شما می‌فرمودید وای بر صاحبان علم کلام[3] که می‌گویند این را می‌پذیریم و آن را خیر و این را می‌فهمیم و آن را خیر و از علم کلام نهی می‌فرمایید.

حضرت پاسخ می‌دهند: من گفتم واى بر آنها اگر گفته مرا رها کنند و دنبال خواسته خود بروند.

👈جعِلْتُ فِدَاکَ، إِنِّی سَمِعْتُکَ تَنْهى عَنِ الْکَلَامِ، وَ تَقُولُ: وَیْلٌ لِأَصْحَابِ الْکَلَامِ؛ یَقُولُونَ: هذَا یَنْقَادُ وَ هذَا لَایَنْقَادُ، وَ هذَا یَنْسَاقُ وَ هذَا لَایَنْسَاقُ، وَ هذَا نَعْقِلُهُ وَ هذَا لَانَعْقِلُهُ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: «إِنَّمَا قُلْتُ: فَوَیْلٌ لَهُمْ إِنْ تَرَکُوا مَا أَقُولُ، وَ ذَهَبُوا إِلى مَا یُرِیدُونَ»[4]


[1] نهج البلاغة (للصبحی صالح) ؛ ص506

[2] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص188

[3] کسانی که در عرض حضرات معصومین مباحث اعتقادی و معرفتی دین را طرح می‌کردند.

[4] الکافی (ط - دارالحدیث) ؛ ج‏1 ؛ ص417.

...................................................................

مطالب مرتبط:

مساله جریان عدالت خواه( قسمت اول: فهم یا اطاعت ولی)

اطاعت از ولی فقیه

دعوای عقل و قلب بر سر ولایت فقیه

مقصد جریان عدلات‌خواهی

عدالت‌خواهی از جنس فدائیان

.................................................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

بعد از نامه دوستان عدالت‌خواه به رهبری مبنی بر دعوت از ایشان به عنوان "رهبر جمهوری اسلامی" و نه "رهبر انقلاب اسلامی" برای حضور در دانشگاه و پاسخ‌گویی نسبت به مسائل منطقه‌ای و عملکرد ایشان در موارد مختلف...

گفتگوی خوبی در باب مسأله امروز جریان عدالت‌خواه و به صورت کلی نیروهای حزب‌الله و نسبت‌مان با رهبری درگرفت.

یکی از پاسخ‌هایی که با استقبال خوبی مواجه شد، گفتاری از برادر عزیزم "حجت‌الاسلام وطن فدا" بود.

دریافت
حجم: 250 کیلوبایت

👈مخلص کلام در این گفتار این بود که مشکل امروز جریان دانشجویی عدم فرهیختگی و فهم حرکت رهبری است و این مطلب منجر به ان‌قلت‌ها و عدم همراهی با ایشان شده است.

اما بیایم بیشتر تأمل نماییم، به تعبیر یکی از دوستان، بیشتر امت حزب‌الله در همه مسائل با رهبری هم‌نظر هستند الا در همان مسأله‌ای که تخصصا مربوط به آنهاست و دقیقا در همان مسأله که باید از رهبری اطاعت کنند، می‌گویند رهبری در این مسأله اطلاعات لازم را ندارند و...

اگرچه بالارفتن فهم و فرهیختگی نقش کلیدی در فهم و اطاعت از رهبری دارد اما این کمال فرهیختگی برای چند مسأله و چند درصد از امت حزب‌الله قابل تحصیل است؟

و اصلا اینکه هرگاه ولی را فهم کردیم با او همراه باشیم و هرگاه فهم نکردیم، همراه نباشیم چقدر ارزش دارد؟

آیا دال مرکزی ما عدم فهم ولی است یا عدم فهم ولایت و لزوم طاعت از ولی؟

اگرچه بالارفتن فهم به نفسه کمال است اما غایت کمال ما عبودیت یا همان طاعت است، شاید بگویید غایت کمال ما عبودیت عارفانه و از روی شناخت است، می‌گویم بله اما نه معرفت به ماهیت حقیقی حکم ولی، بلکه معرفت به خود ولی به خیر محض بودن ولی.

در حدیث شریفی در کتاب کافی مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ از امام رضا(ع) سوال می‌کند، برترین چیزی که بنده به واسطه آن به خداوند تقرب می‌جوید چیست؟

حضرت(ع) پاسخ می‌دهند: طاعت ولی خداست که بیشترین تقرب الی الله را حاصل می‌کند.

👈«أَفْضَلُ مَا یَتَقَرَّبُ بِهِ الْعِبَادُ إِلَى اللَّهِ- عَزَّ وَ جَلَ- طَاعَةُ اللَّهِ وَ طَاعَةُ رَسُولِهِ وَ طَاعَةُ أُولِی الْأَمْرِ، قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: حُبُّنَا إِیمَانٌ، وَ بُغْضُنَا کُفْرٌ.» [1]

در حدیث دیگری در کتاب کافی زراره از امامین باقر و صادق(علیهما السلام)  روایت می‌کند: خداوند امر خلق خود را به پیامبر(ص) واگذار نمود تا بنگرد خلق چگونه وی را اطاعت خواهند کرد...

👈«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَوَّضَ إِلَى نَبِیِّهِ ص أَمْرَ خَلْقِهِ لِیَنْظُرَ کَیْفَ طَاعَتُهُمْ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ- ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.» [2]

ایمان به غیب در اطاعت از خدا و ولی او بدون علم به حقیقت ماهیت امر ولی است که معنا پیدا می‌کند.

🔹شیطان خوب می‌فهمید که او از آتش و آتش از خاک بالاتر است، فرشتگان خوب می‌فهمیدند که سابقه نوع بشر در روی زمین چیست اما ابتلای آنها در سجده بر بشر به حکم ولی آنها بود.

🔹آدم اب البشر خوب می‌فهمید که جاودان و عالم شدن کمال اوست اما ابتلای او در مخالفت با این فهم بود.

🔹نوح نبی‌الله خوب می‌فهمید فرزند بی‌گناه خود را کشتن چه قبحی دارد اما ابتلای او و فرزندش عمل بر خلاف این فهم بود.

🔹یاران نوح خیلی خوب می‌فهمیدند ساختن کشتی بر فراز یک قله امری غیرعقلائی است اما ابتلا آنها ایمان به سخن ولی بود و قس علی هذا در ابتلائات ابراهیم و موسی و محمد و انصارهم.



[1] الکافی (ط - دارالحدیث)، ج‏1، ص: 461

[2] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص267

مطالب مرتبط:

اطاعت از ولی فقیه

دعوای عقل و قلب بر سر ولایت فقیه

مقصد جریان عدلات‌خواهی

عدالت‌خواهی از جنس فدائیان

.................................................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

اگرچه عالم بر پایه حق و حقیقت شکل‌گرفته است اما غالبا آنچه در نگاه غیر دقیق نمود و تظاهر خارجی دارد باطل است؛ باطل چون کف روی آب اگرچه حقیقت و عمقی ندارد اما ظاهر حق را پوشانده است.[1] باطل که حقیقت و وجودی ندارد به واسطه تلبس به حق به حیاة خود ادامه می‌دهد. « تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ»[2]

به تعبیر امیرالمؤمنین(ع): اگر باطل برهنه و خالص بود بر انسان خردمند پنهان نمی‌ماند. « فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ یَخْفَ عَلَى ذِی حِجًى» و اگر حق و حقیقت خالص و بی‌پیرایه از باطل می‌نمود اختلافی حاصل نمی‌شد. «وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ لَمْ یَکُنِ اخْتِلَافٌ» ولى مشتى از حق و مشتى از باطل گرفته و آمیخته شود و با هم پیش آیند، « وَ لَکِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ‏ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ‏ فَیَجِیئَانِ مَعاً» اینجاست که شیطان بر دوستان خود چیره شود و آنها که از جانب خدا سبقت نیکى داشتند نجات یابند. «فَهُنَالِکَ اسْتَحْوَذَ الشَّیْطَانُ عَلَى أَوْلِیَائِهِ وَ نَجَا الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنَى.»[3]

امروز که به چهل‌سالگی انقلاب رسیده‌ایم با چالشی از جنس چالش همیشگی جبهه حق مواجه هستیم. چالش تغییر نظام محاسبه مؤمنین توسط جریان باطل و طاغوت و تلاش برای به اشتباه انداختن نظام محاسباتی مردم.

«الَّذینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ»

کسانی که برخی از مردم به آنان گفتند: «مردمان براى [جنگ با] شما گرد آمده‏اند پس، از آن بترسید.» ولى عوض ترسیدن و باور نمودن این سخن‏، بر ایمانشان افزوده شد و گفتند: «خدا ما را بس است و نیکو حمایتگرى است.»

«فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَّمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُواْ رِضْوَانَ اللَّهِ  وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ»[4]

نتیجه این ایمان به خدا و عدم تغییر نظام محاسباتشان این شد که با نعمت و بخششى از جانب خدا، [از میدان نبرد] بازگشتند، در حالى که هیچ آسیبى به آنان نرسیده بود، و هم چنان خشنودى خدا را پیروى کردند، و خداوند داراى فضلی عظیم است.

تاریخ مستمر فراز و فرودهای تقابل حق و باطل را که ورق می‌زنیم، صحنه‌ای از غلبه باطل بر حق را نمی‌یابیم الا اینکه قبل از آن نظام محاسبات مؤمنین به واسطه تلبس حق بباطل و شبهات تغییر یافته است.

هرچه تاریخ به پیش می‌رود پیچیدگی‌های تکراری آمیختگی حق و باطل پیچیده‌تر می‌شود. پیچدگی‌های حاصل از تلاش نافرجام شیاطین در خدمت ارتقای فهم حق و مؤمنین.



[1] خداوند در آیه ۱۷ سوره مبارکه رعد جریان حق و باطل را به سیلابی تشبیه می‌کند که درحال جریان است و باطل چون کفی روی آن را پوشانده است. «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ»

[2] از جمله محورهای اصلی جریان باطل در طول تاریخ جریان بنی‌اسرائیل هستند. خداوند در آیه ۷۱ سوره مبارکه آل عمران این جماعت را به این دلیل مؤاخذه می‌کند: «یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ»

[3] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص54

[4] (۱۷۳- ۱۷۴) آل عمران.

............................................................................................

مطلب مرتبط:
  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

خصوصیت کلید واژه این است که وقتی آن را برای خود حل کنی و به حاق آن پی ببری بسیاری از مباحث دیگر نیز به تبع آن برایت حل می‌شود.

از جمله این کلید واژه‌ها "اسلام رحمانی" است. به تعبیر حضرت آقا: «این "اسلام رحمانی" یک کلیدواژه‌ای است، برای معارف نشئت‌گرفته‌ی از لیبرالیسم»

اگرچه "اسلام رحمانی" تفکری با ریشه‌های عمیق در جریان روشنفکری است اما به خصوصه در دهه اخیر و به ویژه بعد از ۸۸ به کرات در ادبیات جریان غرب‌زده و روشنفکر نمای دینی تکرار می‌شود.

حتی در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی با رهبری در ۷ مرداد ۹۳، آقای دکتر روحانی پس از ذکر معضلات مختلف جهان اسلام راهکار حل این معضلات را تبیین "اسلام رحمانی" برای جهان اسلام معرفی می‌کند.

چندماه پس از ارائه راهکار و افاضات دکتر روحانی، رهبری بر طبق سنت معمول خود که صحبت‌های راهبردی و کلان خود را در دیدارهای رمضانیه انجام می‌دهند؛ صحبت‌های مفصلی در نقد "اسلام رحمانی" در دیدار رمضانیه خود با دانشجویان در ۲۰ تیر ۹۴ ارائه نمودند که گزیده‌هایی از آن به شرح زیر است:

🔹گاهی یک شعارهایی داده می‌شود، شعارهای به‌ظاهر اسلامی که باطناً اسلامی نیست؛ از جمله‌ی چیزهایی که اخیراً خیلی رایج شده و انسان می‌شنود در نوشته‌ها و در گفته‌ها، «اسلام رحمانی» [است]؛

🔹خدای متعال، هم رحمان و رحیم است، هم «اشدّالمعاقبین» است؛ هم دارای بهشت است، هم دارای جهنّم است. خدای متعال، مؤمنین و غیر مؤمنین را یک‌جور به حساب نیاورده؛ «اَفَمَن کانَ مُؤمِنًا کَمَن کانَ فاسِقًا لا یَستَوون»

🔹اگر منظور از اسلام رحمانی این است که ما به همه‌ی موجودات عالم با چشم رحمت نگاه کنیم، با چشم مودّت نگاه کنیم، این هم درست نیست؛ این هم خلاف قرآن است. صریح قرآن، ناطق برخلاف این حرف است. بله، محبّت و مودّت و مَعدِلت را مخصوص مسلمان‌ها نمی‌داند؛ می‌گوید شما که توانایی دارید، نسبت به غیر مسلمان هم بایستی با مودّت و مَعدِلت رفتار کنید، به شرطی که با شما دشمنی نکرده باشند و دشمنی نخواهند بکنند.

🔹قرآن می‌گوید: «لا یَنهکُمُ اللهُ عَنِ الذَّینَ لَم یُقاتِلوکُم فِی الدّینِ وَ لَم یُخرِجوکُم مِن دِیارِکُم اَن تَبَرّوهُم وَ تُقسِطوا اِلَیهِم؛» [کسانی که] کافرند امّا به شما دشمنی نکردند و دشمنی نمی‌کنند، با اینها نیکی کنید، با اینها قسط و عدل به‌کار ببرید؛ امّا از آن طرف می‌فرماید که «اَلا تُقاتِلونَ قَومًا نَکَثوا اَیمانَهُم وَ هَمّوا بِاِخراجِ الرَّسولِ وَ هُم بَدَءوکُم اَوَّلَ مَرَّة»؛ با آن کسانی که عهدشکنی می‌کنند، به بر هم زدن کانون زندگی شما و پیغمبرتان همّت می‌گمارند و آنها شروع کننده‌اند به دشمنی، می‌خواهید مبارزه نکنید؟ این آیه‌ی قرآن است؛ با خطاب عتاب‌آمیز و گلایه‌آمیز یا ملامت‌آمیز می‌گوید: «اَتَخشَونَهُم؛» از اینها می‌ترسید؟ بعد می‌فرماید: «فَاللهُ اَحَقُّ اَن تَخشَوه»؛ اگر راست می‌گویید، اگر مؤمنید، از خدا باید بترسید، نه از این کسان. خب، این هم قرآن است.

🔹اگر معنای "اسلام رحمانی" این است که ما با دشمنانی که علیه اسلام، علیه ایران، علیه ملّت ایران، علیه پیشرفت ایران دارند تلاش می‌کنند و از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کنند، بایستی با چهره‌ی محبّت‌آمیز، با دل صاف و پاک برخورد کنیم، نه، این اسلام نیست.

...........................................................

مطالب مرتبط:

نسخه رحمانی نسخه مشترک صهیونیسم برای اسلام و مسیحیت

................................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

حضرت عیسی(سلام الله علیه و علی نبینا و آله) از انبیاء بنی اسرائیل بودند که با مخالفت علمای بنی‌اسرائیل مواجه شدند و در کشاکش این مخالفت‌ها قبل از دستگیری، در حالیکه یهودیان گمان می‌کردند حضرت را دستگیر و به صلیب می‌کشند، به آسمان عروج می‌کنند، به تعبیر قرآن: «وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُم». (۱۵۷ النساء)

بعد از ایشان وصی حضرت عیسی(س) "شمعون" که در اناجیل "پطرس" نامیده شده است به عنوان جانشین ایشان فعالیت خود را ادامه داد. از تعابیر اناجیل‌ برمی‌آید که مأموریت پطرس عام بود و شامل غیر یهودیان نیز می‌شد.[۱]

قریب به ۱۰ سال پس از از عروج حضرت عیسی مسیح(س) فردی از بزرگان یهود به نام "پولس" که از دشمنان سرسخت مسیحیت بود و "مسیحیان یا به تعبیر یهودیان نوایمانان آن زمان" را به شدت شکنجه و آزار می‌داد با این ادعا که "نوری از عیسی به سوی او آمده و وی را به پیروی از حق دعوت نموده" به مسیحیت گروید.

پولس تمام تفاسیر تورات را می‌دانست و این موجب جذابیت و حتی گرایش بسیاری از حواریون عیسی به وی شد، او به تدریج انحرافات خود در مسیحیت را آغاز نمود.

او در مقابل اعتراض حواریون حضرت مسیح به این انحرافات پاسخ می‌داد:

👈«تفسیر من و تو از انجیل متفاوت است.» [۲]

با تقابل‌های "پطرس(شمعون)" با "پولس" جامعه مسیحیت به دودسته تقسیم گردید با این تفاوت که "پولس" توانست با حمیات‌های جریان‌های نفوذی یهودی، اکثریت جمعیت مسیحیان را با خود همراه کند. او عقاید انحرافی زیادی را در مسیحیت نهادیه نمود منجمله:

قربانی شدن مسیح برای گناه مسیحیان و مصونیت بخشی آنها در آخرت؛ باطل اعلام نمودن سایر انجیل‌ها جز قرائت‌های او از انجیل؛ حذف عناصر مرتبط با مبارزه با دشمنان خدا و آشتی‌دادن مسیحیان و یهودیان که به اشکال مختلف علیه مسیحیان توطئه می‌کردند. [۳]

در واقع پولس از از شخصیت‌های اصلی جریان انحرافی بنی‌اسرائیل و یهود بود.

👈از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است او همان کسی است که تفکر محدود بودن قدرت خداوند و بسته بودن دست او را در یهود نهادینه نمود. «بُولِسَ الَّذِی عَلَّمَ الْیَهُودَ أَنَّ یَدَ اللَّهِ مَغْلُولَة» و خداوند او را در طبقه‌ای از جهنم که مخصوص انحراف دهنگان دین انبیاء است عذاب خواهد کرد. [۴]

👈در روایتی از امام کاظم(علیه السلام) نیز نقل شده است که او کسی است که موجب انحراف گروهی از مسیحیان شد. «بُولَسُ الَّذِی نَصَّرَ النَّصَارَى» [۵]

📌فتنه امروز اسلام نیز همان فتنه بنی‌اسرائیل و نسخه امروز جریان نفوذی یهود برای اسلام نیز همان نسخه مشابه و با همان انحرافات با تعبیر "اسلام رحمانی" است.

...............................

ارجاعات:👇

[۱] ر.ب: تبار انحراف، ص: ۱۴۵-۱۴۶.

[۲] همان، ص: ۱۴۷.به نقل از: عهد جدید، رساله ئولس به لاطیان باب ۲، شماره‌های ۱۱-۱۳.

[۳] همان و المیزان فی تفسیر القرآن، ج3، ص: 312 و حجة التفاسیر و بلاغ الإکسیر، جلد ۲ مقدمه، ص: 616.

[۴] ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، 1جلد، دار المرتضویة - نجف اشرف، چاپ: اول، 1356ش، ص: 326.

[۵] ابن بابویه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، 1جلد، دار الشریف الرضی للنشر - قم، چاپ: دوم، 1406 ق. ص: 216.

................................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

از ابتدایی که به حوزه علمیه می‌آییم، حتی یک کلمه در ساختار تحصیلی حوزه بحث نمی‌شود که آیا دشمنی داریم یا خیر؟ اگر داریم این دشمن کیست؟ چطور آن را بشناسیم؟ معیارهایش چیست؟ اصلا چرا دشمن را بشناسیم و...

طلبۀ بیچاره حق دارد بعد از سال‌ها تحصیل در حوزه معیار دشمنی و دوستی را نداند، فهمی از جبهه حق و باطل و شاخصه‌های هرکدام نداشته باشد و خلاصه آدرس را اشتباه برود.

در کتاب شریف کافی از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است:

🔹«سه چیز از علامات مؤمن است: شناختن خدا و شناختن دوستان و دشمنان خدا.»

🔸ثلَاثٌ مِنْ عَلَامَاتِ الْمُؤْمِنِ عِلْمُهُ بِاللَّهِ وَ مَنْ یُحِبُّ وَ مَنْ یُبْغِضُ.[۱]


وقتی به رهبر انقلاب نگاه می‌کنیم، حجم مطالبی که در ضرورت، چرایی و اهمیت "دشمن شناسی و ابعاد مختلف آن" صحبت کرده‌اند به یک کتاب قطور که اتفاقا چاپ هم شده است می‌رسد، اما وقتی به حوزه علمیه نگاه می‌کنیم، آنقدر این مقوله "شوخی و بی‌اهمیت" انگاریده شده است که در حال حاضر بیشترین ضربات به جهان اسلام از همین مقوله وارد می‌شود و هرکس اراده کند می‌تواند با چند حرف سطحی جمعی را به انحراف بکشاند.


رهبری مقولۀ دشمن شناسی را نه مختص به حوزه بلکه یکی از بایسته‌های عمومی جامعه می‌دانند و می‌فرمایند: «هم دشمن را باید شناخت، هم شیوه‌های دشمنی را. راه‌‌‌ورسم‌ها و سمت‌وسوهایی را که اینها برای دشمنی در نظر گرفته‌اند، [همه] باید بدانند؛ مسئولین باید بدانند، مردم هم باید بدانند.»[۲]


در فرازهای یکی از خطبه‌های مهم امیرالمؤمنین(علیه السلام) که در هردو کتاب‌ کافی و نهج الباغه آمده است، حضرت می‌فرمایند:

🔹بدانید که شما رشد و صواب را نتوانید شناخت تا بشناسید کسى که تارک و مخالف آن است.

🔸و اعْلَمُوا أَنَّکُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِی تَرَکَهُ

🔹و نتوانید بعهد و میثاق قرآن بچسبید تا آن کسانى که آن را نقض کرده و شکسته‌اند بشناسید.

🔸و لَمْ تَأْخُذُوا بِمِیثَاقِ الْکِتَابِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِی نَقَضَهُ

🔹و بدان تمسک ندارید تا آن کسی ‌را بشناسید که آن را پشت سر انداخته است.

🔸و لَنْ تَمَسَّکُوا بِهِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِی نَبَذَهُ

🔹و هرگز قرآن را چنانچه شاید و باید نخواهید خواند تا آن کسى که آن را سوزانیده بشناسید.

🔸و لَنْ تَتْلُوا الْکِتَابَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِی حَرَّفَهُ

🔹شما ضلالت را نفهمید تا هدایت را بدانید.

🔸و لَنْ تَعْرِفُوا الضَّلَالَةَ حَتَّى تَعْرِفُوا الْهُدَى

🔹و هرگز تقوى و پرهیزکارى را تشخیص ندهید تا کسى که از حق تجاوز کرده بشناسید و چون این مطالب را فهمیدید بدعت‌ها و زورسازی‌ها را می‌توانید بفهمید.

🔸و لَنْ تَعْرِفُوا التَّقْوَى حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِی تَعَدَّى فَإِذَا عَرَفْتُمْ ذَلِکَ عَرَفْتُمُ الْبِدَعَ وَ التَّکَلُّفَ.[۳]

.........................................................

ارجاعات:

[۱] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏2 ؛ ص: 126.

[۲] بیانات در دیدار مردم قم 19 دی 1395.

[۳] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج ‏8 ؛ ص: 390، در ترجمه‌ها نیز از "ترجمه کمره‏اى، استفاده شده است.

....................................................................................

مطالب مرتبط:

ضرورت دشمن شناسی قسمت اول

................................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

خانم مسنی را دیدم که غضب‌ناک شده و صهیونیست‌ها را نفرین می‌کرد، می‌گفت: اگر می‌دیدی چقدر این‌ها ظالم هستند، چه به سر این بدبخت‌های فلسطینی آورده‌اند، خدا لعنتشان کند، خدا ریشه‌یشان را بکند...

 

ماجرا را پرسیدم؛ گفت: «در این برنامه فیلمی از زندگی مردم فلسطین نشان داده و من اصلا نمی‌دانسته‌ام این اسرائیلی‌ها اینقدر وحشی هستند و این بلاها را به سر مردم فلسطین می‌آورند.»

 

 این حجم از تأثیر گذاری یک برنامه برایم باور کردنی نبود. دقایق آخر برنامه "افق مستند" بود و مجری مشغول صحبت با آقای "دکتر مجتبی رحمان دوست" "دبیر کل جمعیت دفاع از فلسطین"  در مورد مستندپخش شده بود.

 🔹فایل کامل برنامه را دانلود کردم

https://aparat.com/v/l2pq4

🔹قسمتی چند دقیقه‌ای از مستند

مدت زمان: 4 دقیقه 26 ثانیه
 

نام اصلی مستند « THIS IS MY LAND HEBRON » ساخته دو کارگردان ایتالیایی به نام "جولیا آمانی و استیون ناتانسون" بود که در برنامۀ "افق مستند" دوبله شده بود، متأسفانه تا کنون اثری به این حد از عینیت، در توصیف صهیونیست‌ها ندیده بودم.

ماجرای مستند به حضور قریب به ۵۰۰ نفر شهرک نشین صهیونیست در شهر "الخلیل" با قریب به ۱۲۰ هزار ساکن مسلمان برمی‌گردد، شهری که صهیونیست‌ها آن را "هبرون" یا قلب جغرافیایی اسرائیل و جایی که به اعتقاد آنها قبر ابراهیم، ساره، ربکا، آدم و هوا در آنجاست.

 

شهرک نشین‌ها در ابتدا در مناطقی از این شهر ساکن می‌شوند و رفته رفته محدودیت‌هایی برای مسلمانان ایجاد می‌کنند و با حمایت‌های قانون و نظامیان اسرائیل، آزارهای شدید خود را به جایی می‌رسانند که عملا مسلمانان هیچ راهی جز کوچ کردن از شهر و خانه‌ی خود نمی‌یابند.

 

این مستند با مصاحبه‌هایی که با سیاسیون، نظامیان و روزنامه نگاران یهودی ساکن اسرائیل ترتیب می‌دهد، به خوبی نشان می‌دهد که اقدامات و تفکرات جریان اصیل صهیونیست و شهرک‌نشینان حتی برای شمار زیادی از یهودیان اسرائیل نیز قابل تحمل نیست.

 

در این مستند با استدلال‌های نژاد پرستانۀ انسان‌هایی آشنا می‌شویم که از کودکی با نفرت و تفکرات افراطی بزرگ می‌شوند و به خود اجازۀ هرگونه جنایتی نسبت به غیریهودیان را می‌دهند. کسانی که البته خود متأثر از جریان رسانه‌ای صهیونیستی هستند، جریانی که مظلومیت یهود و ظالم بودن مسلمانان را برای آنها قطعی نموده است.

لینک دانلود مستند از آپارات

 

................................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

پیامبر(ص) از بدو تولد تا مدت ۵ سال جدا از مادرگرامیشان و نزد یک قابله به نام حلیمه در بیابان بزرگ می‌شوند.

طبیعتا این ماجرا بسیار عجیب و سوال برانگیز است! در کتاب‌های دینی مدرسه، در پاسخ به این سوال ادله مختلفی جز حقیقت ماجرا، گفته می‌شود.

می‌گویند چون مادر حضرت(ص) شیر نداشت، باید ایشان را به دایه‌ای می‌سپردند و حضرت(ص) از هیچ دایه‌ای‌ جز حلیمه که بیابان نشین بود، شیر ننوشیدند، ایشان را به دایه‌ای در بیابان سپردند.

اگرچه این حکمت خداوند بود که حضرت(ص) از هیچ دایه‌ای جز حلیمه، شیر نخورند اما چرا با اینکه حضرت(ص) مدتی از مادر حمزه عموی‌شان شیر خوردند، خداوند حکمت را در شیر نداشتن مادر ایشان و شیر ننوشیدن حضرت از هیچ دایه‌ای جز فردی بیابان نشین قرار داد؟ 

و چرا بعد از دوسال و پایان مدت شیرنوشیدن، آمنه مادر گرامی حضرت، سه سال دیگر نیز باید از نعمت حضور فرزند مبارک خود محروم می‌ماند و البته صبورانه به این ماجرا اعتراضی نیز نمی‌کرد؟

همانطور که در آیات قرآن در مورد مادر حضرت موسی(ع) ذکر شده است، ایشان با اینکه خداوند به او الهام کرده بود که برای در امان ماندن فرزندش وی را در صندوقی در نیل رها کند، چنان بی‌تابی می‌کرد که نزدیک بود ماجرا را افشا کند و خداوند او را دل‌داری و وعده بازگرداندن موسی به وی را داد اما در مورد آمنه مادر پیامبر(ص) هیچ گزارشی از بی‌تابی ذکر نشده است.[1]

دلیل‌هایی که در توجیه باقی ماندن حضرت نزد حلیمه، بعد از ایام شیرخوارگی نوشته‌اند، تعلیم ادبیات اصیل عرب و وجود آب‌هوای بهتر بیابان و رسم عرب است، چرا که برای کودکان امکان باقی ماندن در آن آب‌ و هوا وجود نداشت و رسم عرب هم بر آن بود که کودک را به دایه می‌سپردند تا بیرون از شهر کودکان را بزرگ کند.

اما سوال اینجاست که اگر این ادله صحیح است، پس‌چرا سایر فرزندان اهل مکه را به بیابان نمی‌فرستادند؟

چرا حمزه عموی پیامبر(ص) که دوماه از ایشان بزرگ‌تر بود به بیابان فرستاده نشد؟ 

کودکان در شهر بهتر با ادبیات آشنا می‌شدند یا در بیابان؟! 

این چه رسمی بود که گزارشی در موارد غیر از پیامبر ذکر نشده است؟ 

آب‌ و هوای مکه در طول این پنج سال در همه فصول مانع حضور کودکان در این شهر بود؟!

راز ماجرا را باید در تلاش جریان یهود در تحریف و پاک نمودن رد پای خونین خود از تاریخ جست.

راز رضایت آمنه مادر پیامبر در دوری فرزندشان را در مهارت یهود در علم قیافته شناسی و شناخت نسب‌ها و تلاش برای نابود نمودن پیامبر آخرالزمان که وعده نابودی تشکیلات یهود به دست او داده شده بود جست؛ 

راز ماجرا را در ترور هاشم جد پیامبر(ص)[2] و عبدالله پدر پیامبر(ص)[3] و ناکامی در ترور عبدالمطلب پدربزرگ پیامبر(ص)[4] و ممانعت از میلاد نبی‌مکرم و تلاش برای ترور ایشان جست.

در کتاب شریف کافی حدیثی از امام باقر(ع) در مورد میلاد پیامبر(ص) بدین شرح ذکر شده است:[5]

چون پیغمبر (ص) بدنیا آمد مردى از اهل کتاب نزد جمعى از قریش آمده و گفت: دیشب در میان شما نوزادى بدنیا آمد؟

گفتند: نه، گفت: پس چنین نوزادى باید در فلسطین بدنیا آمده باشد و نامش احمد است، و خالى در بدن دارد که رنگش چون خز خاکسترى است و نابودى اهل کتاب و یهود بدست او است، و به خدا اى گروه قریش این مولود نصیب شما نشده! آنها (که این سخن را شنیدند) از نزد آن مرد پراکنده شده بجستجو پرداختند و اطلاع پیدا کردند که در خانه عبد اللَّه بن عبد المطلب نوزادى بدنیا آمده پس‏ بدنبال آن مرد گشتند و او را دیدار کرده بدو گفتند: چرا بخدا در میان ما پسرى بدنیا آمده، پرسید: آیا پیش از آنکه من بشما بگویم یا بعد از آن بدنیا آمده؟ گفتند: پیش از آنکه آن سخن را بما بگوئى، گفت: مرا پیش او ببرید تا او را ببینم، آنها بنزد مادر آن حضرت (آمنه) آمدند و بدو گفتند: پسرت را بیاور تا ما او را ببینیم، آمنه گفت: بخدا این فرزند من وقتى بدنیا آمد مانند بچه‏هاى دیگر نبود، او دو دست خود را بزمین نهاد و سر بسوى آسمان بلند کرد و بدان نگریست سپس نورى از او ساطع گشت که من کاخهاى بصرى را (شهرى بوده در سر حد شام) مشاهده کردم و شنیدم هاتفى در هوا می‌گفت:

همانا تو بهترین مردم را زادى، و چون او را بر زمین نهادى بگو: او را از شر هر حسودى بخداى یگانه پناه دادم، و نامش را محمد بگذار. آن مرد گفت: او را بیاور، و چون آمنه آن حضرت را آورد، آن مرد او را نگریست و برگردانید و چون آن خال (مهر نبوت) را در میان دو شانه‏اش دید بیهوش شده روى زمین افتاده، قریش آن حضرت را گرفته بمادرش دادند و بدو گفتند: خدا این فرزند را بر تو مبارک سازد.

و همین که از نزد آمنه بیرون رفته آن مرد بهوش آمد بدو گفتند: واى بر تو این چه حالى بود که بتو دست داد؟ گفت: نبوت بنى اسرائیل تا روز قیامت از بین برفت، بخدا این کودک همان کسى است که آنها را نابود سازد، قریش از این سخن خوشحال شدند، آن مرد که خوشحالى قریش را دید بدانها گفت: شادمان شدید! بخدا سوگند چنان حمله و یورشى بر شما برد که اهل شرق و غرب از زمین آن را بازگو کنند، ابو سفیان گفت: (چیزى نیست) بمردم شهر خود یورش می‌برد.[6]



[1] «إِذْ أَوْحَیْنَا إِلىَ أُمِّکَ مَا یُوحَى(38) أَنِ اقْذِفِیهِ فىِ التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فىِ الْیَمّ‏ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لىّ‏ وَ عَدُوٌّ لَّهُ  وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ محَبَّةً مِّنى وَ لِتُصْنَعَ عَلىَ‏ عَیْنىِ(39) إِذْ تَمْشىِ أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکمُ‏ عَلىَ‏ مَن یَکْفُلُهُ  فَرَجَعْنَاکَ إِلىَ أُمِّکَ کىَ‏ تَقَرَّ عَیْنهُا وَ لَا تحَزَنَ  وَ قَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمّ‏ وَ فَتَنَّاکَ فُتُونًا  فَلَبِثْتَ سِنِینَ فىِ أَهْلِ مَدْیَنَ ثمُ‏ جِئْتَ عَلىَ‏ قَدَرٍ یَامُوسىَ‏(40)» طه

[2] جد اعلی پیامبر اهل مکه بود اما قبرش در غزه فلسطین است. ایشان از مکه برای تجارت به سوی شام خراج شد و در یثرب مهمان رئیس یکی از قبایل مستقر در مدینه به نام عروبن زید بن لبید خزرجی گردید. هاشم با سلمی دختر عمرو ازدواج کرد و او را به مکه برد. وقتی سلمی حامله شد طبق شرطی که هنگام ازدواج کرده بودند هاشم او را برای وضع حمل به نزد خانواده‌اش در یثرب بازگرداند و خود از آنجا برای تجارت به شام رفت. او هنگام رفتن به سفر به همسرش گفت: « احتمال دارد از این سفر باز نگردم. خداوند به تو پسری خواهد داد. از او بسیار نگهداری کن.» هاشم به غزه رفت و پس از پایان تجارت، آهنگ بازگشت کرد. اما همان شب به ناگاه بیمار شد. پس اصحابش را فراخواند و گفت: به مکه بازگردید. به مدینه که رسیدید همسرم را سلام برسانید و درباره فرزندم که از او متولد خواهد شد سفارش کنید. به او بگویید که این فرزند بزرگ‌ترین دغدغه من است. سپس قلم و کاغذی خواست و وصیت‌نامه‌ای نوشت که بخش عمده‌ای از آن در سفار به پاسداری از فرزند و اشتیاقش به زیارت او بود. ر.ب: موسسه مطالعات فرهنگی لوح و قلم، تبار انحراف، جلد یکم از آفرینش تا ختم نبوت، چاپ هفتم، قم،انتشارات ولاء منتظر(عج)، ۱۳۹۲ش، ص: ۱۵۸.

در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است: حضرت هاشم جد پیامبر از هیچ سنگ یا گلی رد نمی‌شد الا اینکه به او بشارت می‌دادند ای هاشم از تو فرزندی که کریم‌ترین خلق نزد خداوند و شریف‌ترین عالمیان است به نام محمد خاتم النبیین زاده خواهد شد.

وَ کَانَ هَاشِمٌ لَا یَمُرُّ بِحَجَرٍ وَ لَا مَدَرٍ إِلَّا وَ یُنَادِیهِ أَبْشِرْ یَا هَاشِمُ فَإِنَّهُ سَیَظْهَرُ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ أَکْرَمُ الْخَلْقِ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ أَشْرَفُ الْعَالَمِینَ مُحَمَّدٌ خَاتَمُ النَّبِیِّین‏.

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)، 111جلد، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ج‏15 ؛ ص37

علامه مجلسی در توضیح مباحث تاریخی به علم هاشم به خطر یهود برای حضرت و احتمال دادن هاشم به عدم بازگشت از سفر شام اشاره می‌کنند:

حتى اشتهر حمل سلمى فقال لها یا سلمى‏ إنی أودعتک الودیعة التی أودعها الله تعالى آدم ع و أودعها آدم ع ولدها شیثا ع و لم یزالوا یتوارثونها من واحد إلى واحد إلى أن وصلت إلینا و شرفنا الله بهذا النور و قد أودعته إیاک و ها أنا آخذ علیک العهد و المیثاق بأن تقیه و تحفظیه و إن أتیت به و أنا غائب عنک فلیکن عندک بمنزلة الحدقة من العین و الروح بین الجنبین و إن قدرت على أن لا تراه العیون فافعلی فإن له حسادا و أضدادا و أشد الناس علیه الیهود.

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)، 111جلد، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ج‏15 ؛ ص51

[3] ر.ب: موسسه مطالعات فرهنگی لوح و قلم، تبار انحراف، جلد یکم از آفرینش تا ختم نبوت، ص: ۱۶۰.

[4] همان، ص ۱۵۹.

[5] عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَمَّا وُلِدَ النَّبِیُّ ص جَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلَى مَلَإٍ مِنْ قُرَیْشٍ فِیهِمْ هِشَامُ بْنُ الْمُغِیرَةِ وَ الْوَلِیدُ بْنُ الْمُغِیرَةِ وَ الْعَاصُ بْنُ هِشَامٍ وَ أَبُو وَجْزَةَ بْنُ أَبِی عَمْرِو بْنِ أُمَیَّةَ وَ عُتْبَةُ بْنُ رَبِیعَةَ فَقَالَ‏ أَ وُلِدَ فِیکُمْ مَوْلُودٌ اللَّیْلَةَ فَقَالُوا لَا قَالَ فَوُلِدَ إِذاً بِفِلَسْطِینَ‏ غُلَامٌ اسْمُهُ أَحْمَدُ بِهِ شَامَةٌ کَلَوْنِ الْخَزِّ الْأَدْکَنِ‏ وَ یَکُونُ هَلَاکُ أَهْلِ الْکِتَابِ وَ الْیَهُودِ عَلَى یَدَیْهِ قَدْ أَخْطَأَکُمْ وَ اللَّهِ یَا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ‏ فَتَفَرَّقُوا وَ سَأَلُوا فَأُخْبِرُوا أَنَّهُ وُلِدَ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ غُلَامٌ فَطَلَبُوا الرَّجُلَ فَلَقُوهُ فَقَالُوا إِنَّهُ قَدْ وُلِدَ فِینَا وَ اللَّهِ غُلَامٌ قَالَ قَبْلَ أَنْ أَقُولَ لَکُمْ أَوْ بَعْدَ مَا قُلْتُ لَکُمْ قَالُوا قَبْلَ أَنْ تَقُولَ لَنَا قَالَ فَانْطَلِقُوا بِنَا إِلَیْهِ حَتَّى نَنْظُرَ إِلَیْهِ فَانْطَلَقُوا حَتَّى أَتَوْا أُمَّهُ فَقَالُوا أَخْرِجِی ابْنَکَ حَتَّى نَنْظُرَ إِلَیْهِ فَقَالَتْ إِنَّ ابْنِی وَ اللَّهِ لَقَدْ سَقَطَ وَ مَا سَقَطَ کَمَا یَسْقُطُ الصِّبْیَانُ لَقَدِ اتَّقَى الْأَرْضَ بِیَدَیْهِ وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَنَظَرَ إِلَیْهَا ثُمَّ خَرَجَ مِنْهُ نُورٌ حَتَّى نَظَرْتُ إِلَى قُصُورِ بُصْرَى‏ وَ سَمِعْتُ هَاتِفاً فِی الْجَوِّ یَقُولُ لَقَدْ وَلَدْتِیهِ سَیِّدَ الْأُمَّةِ فَإِذَا وَضَعْتِیهِ فَقُولِی- أُعِیذُهُ بِالْوَاحِدِ مِنْ شَرِّ کُلِّ حَاسِدٍ وَ سَمِّیهِ مُحَمَّداً قَالَ الرَّجُلُ فَأَخْرِجِیهِ فَأَخْرَجَتْهُ فَنَظَرَ إِلَیْهِ ثُمَّ قَلَّبَهُ وَ نَظَرَ إِلَى الشَّامَةِ بَیْنَ کَتِفَیْهِ فَخَرَّ مَغْشِیّاً عَلَیْهِ فَأَخَذُوا الْغُلَامَ فَأَدْخَلُوهُ إِلَى أُمِّهِ وَ قَالُوا بَارَکَ اللَّهُ لَکِ فِیهِ فَلَمَّا خَرَجُوا أَفَاقَ فَقَالُوا لَهُ مَا لَکَ وَیْلَکَ قَالَ ذَهَبَتْ نُبُوَّةُ بَنِی إِسْرَائِیلَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ هَذَا وَ اللَّهِ مَنْ یُبِیرُهُمْ‏ «5» فَفَرِحَتْ قُرَیْشٌ بِذَلِکَ فَلَمَّا رَآهُمْ قَدْ فَرِحُوا قَالَ قَدْ فَرِحْتُمْ أَمَا وَ اللَّهِ لَیَسْطُوَنَّ بِکُمْ سَطْوَةً «6» یَتَحَدَّثُ بِهَا أَهْلُ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ کَانَ أَبُو سُفْیَانَ یَقُولُ یَسْطُو بِمِصْرِهِ‏ .

کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط - الإسلامیة)، 8جلد، دار الکتب الإسلامیة - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق، ج‏8 ؛ صص: 300-۳۰۱.

[6] کلینى، محمد بن یعقوب - رسولى محلاتى، هاشم، الروضة من الکافی / ترجمه رسولى محلاتى، 2جلد، انتشارات علمیه اسلامیه - تهران، چاپ: اول، 1364 ش، ج‏2، صص:۱۲۹- 130.

................................................................................

  • حمید رضا باقری