شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۱۹۶ مطلب با موضوع «نقد و بررسی اندیشه‌ها و عملکردها» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

در هر دو تقریر عقلی و نقلی ولایت فقیه، اولین سوال این است که چه کسی حق ولایت و حکومت دارد؟

📝 در پاسخ به این سوال، مثلا حضرت امام(ره) می‌فرمایند عقلا حق تصرف، ولایت و حاکمیت متفرع بر مالکیت است و مالکیت حقیقی متفرع بر خالقیت است، بنابر این از این جهت که تنها خداوند خالق ماست، تنها او مالک ما است، پس تنها او بر ما حق ولایت و تصرف دارد، حتی خود ما نیز بر جان، بدن و اموال خودمان ولایتی مستقل از خداوند نداریم، چون مالک حقیقی آنها نیستیم.

📝 ما اگر مالک اموال خودمان نیز حساب می‌شویم اعتبارا و در مقابل دیگر افراد اجتماع است که حق تصرف در اموال ما، به آنها داده نشده است و ممکن است خداوند که مالک حقیقی ما و اموال ما است، در برخی موارد بدون اذن ما حق تصرفی برای غیر ما، در اموال ما ثابت کند، مثلا به پدر یا همسر یا فرزند یا برادرزاده ما یا حاکم جامعه اجازه دهد به نحو خاص و در موارد خاصی در اموال ما تصرف کنند.

📝 در آیه ۳۳ سوره نور در مورد آزاد کردن عبدهایی که توان اداره خود را دارند و می‌خواهند با قرارداد مکاتبه آزاد شوند آمده است:

👈«وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ‏ اللَّهِ‏ الَّذی آتاکُم‏»

به آنها اموالی دهید و دقت داشته باشید که این اموال شما اصالة مال خداست و بالعرض در اختیار شما قرار گرفته است و صاحب اصلی آن خداست.

📝 در آیه ۶ احزاب خداوند ولایتی بالاتر از ولایت خودمان را برای پیامبر بر اموال و جان‌هایمان قرار می‌دهد.

👈«النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»

نتیجه این حکم اختیار پیامبر در فرستادن دیگران به جهاد، تعیین خمس و حقوق مالی و دیگر تصرفات و احکام از این دست است.

👈تعبیر «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّه‏» که در آیات مختلفی آمده است، به معنی انحصار حق حکم و فرمان دادن در همه زمینه‌ها برای خداوند، شاهدی دیگر بر حکم عقلی مذکور است.

⁉️ وقتی به حکم عقل و نقل برای ما ثابت شود حق ولایت و حاکمیت جز برای خداوند ثابت نیست، اصل بر عدم حق ولایت و حکومت غیر خداوند بر مخلوقات و از آن جمله بندگان گذاشته می‌شود و سپس این سوال مطرح می‌شود که چه کسانی به واسطه اذن خداوند در طول ولایت الهی حق ولایت و حاکمیت پیدا می‌کنند؟

پاسخ این سوال در آیات مختلفی داده شده است:

📝به طور مثال در آیه ۵۵ سوره مائده مقام ولایت بر مردم را منحصر در خداوند و نبی مکرم و امیرالمؤمنین (علیهما الاسلام) می‌کند:

👈«إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ‏»

سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده‏‌اند همان‏ها که نماز را برپا مى‏‌دارند، و در حال رکوع، زکات مى‏‌دهند.

همه مفسران اجماع دارند که این اوصاف، در شأن امیرالؤمنین(ع) نازل شده است.

📝 نتیجه این انحصار این است که هر نوع ولایتی چه فردی و یا اجتماعی، برای فقیه یا دموکراسی جمعی یا مؤمنین و... و حتی برای امام معصوم غیر از امیرالمؤمنین باید به اذن رسول و امیرالمؤمنین (علیهما الاسلام) و در طول آنها باشد و در غیر این صورت باطل است و حق ولایت ندارند.

📝 در آیه ۲۶ سوره مبارکه صاد می‌فرماید:

👈«یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ».

با توجه به این آیه حکم کردن از متفرعات خلافت الهی است و غیر از خلفیه الهی در منصب قضاوت یا حاکمیت بر اجتماع حق حکم کردن ندارد.

📝 در آیه ۵۹ سوره مبارکه نساء در مقام بیان اینکه از چه کسانی باید اطاعت کرد، می‌فرماید از خداوند و رسول او و اولی الامر اطاعت کنید، یعنی همه اطاعت‌های شما باید به یکی از این سه مورد برگردد.

👈«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی‏ الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً»

📝علاوه بر آیات مختلف قرآن همچنین روایات مختلفی نیز در همین رابطه وجود دارد، به طور مثال در روایت است:

👈«اتّقوا الحکومة؛ فإنّ الحکومة إنّما هی للإمام العالم بالقضاء، العادل فی المسلمین؛ لنبیّ، أو وصیّ نبی‏»

حال که انحصار حق حکم دادن و ولایت برای خداوند و در طول او برای نبی و وصی او ثابت شد، باید برای خروج از این اصل و اثبات جواز حکومت برای غیر نبی یا وصی، دلیل معتبر داشت و اینجاست که دو قسم دلیل عقلی و نقلی برای اثبات ولایت برای فقیه در طول نبی و وصی نبی مطرح می‌شود.

🔗(جهت اطلاع بیشتر ر.ب: امام خمینی، الاجتهاد و التقلید، ص ۱۹ و آیت الله سید کاظم حائری، أساس الحکومة الإسلامیة، ص: ۶۵‌)

تا اینجا مشخص شد حق ولایت، تصرف و حکومت منحصرا برای خداوند وجود دارد و با توجه به انحصار مذکور، اصل عدم ولایت برای غیر خداوند ثابت می‌شود و به واسطه اذن خداوند، نبی و وصی نبی از این اصل خارج شده‌اند و حق ولایت و تصرف در امور بندگان برای آنها ثابت شده است و برای غیر آنها اثبات هر نحو از ولایت و حکومت نیازمند دلیل معتبر است.

بنابر اصل مذکور اگر کسی برای فقیه یا فرد منتخب از دموکراسی یا هرکس دیگر هر نحو از حق ولایت و تصرف را قائل باشد، بایست دلیلی معتبر از منظر شرع در اثبات آن ولایت در طول ولایت الهی عرضه کند و در غیر این صورت ولایت او مصداقی از ولایت طاغوت در مقابل ولایت الله است.

در این راستا برای اثبات ولایت برای فقیه در زمان عدم دسترسی به نبی و وصی، دو دسته دلیل عقلی و نقلی ذکر شده است که دو تقریر حداکثری یا همان مطلقه و حداقلی یا همان حسبه را دارند.

🔻 برخی از فقها که حضرت امام نیز از جمله آنها هستند هم در دلیل عقلی و هم در دلیل نقلی برای فقیه ولایت مطلقه یعنی همان مقام ولایت ظاهری نبی مکرم اسلام و امیرالمؤمنین (علیهما السلام) را ثابت می‌کنند.

🔻برخی در دلیل عقلی ولایت حسبه و در دلیل نقلی ولایت مطلقه را می‌پذیرند.

🔻برخی نیز تنها دلیل عقلی را برای موارد حسبه می‌پذیرند و ادله نقلی را رد می‌کنند و در ادامه به مهم‌ترین محل اختلاف هر گروه اشاره خواهم کرد.

در تقریر عقلی اثبات ولایت از طریق دلیل حسبه، یعنی اموری که قطعا شارع راضی به تعطیل آن امور نیست، جواز سرپرستی قدر متیقن از این امور برای فقیه اعلم و عادل از اصل عدم جواز ولایت و حاکمیت غیر خداوند خارج می‌شود، چرا که یقین داریم کسی باید این امور را سرپرستی کند و شارع راضی به اهمال در آنها نیست و قدرمتیقن کسی که جواز سرپرستی برای او وجود دارد فقیه عادل است و در مرتبه بعد از فقه نیز این مسئولیت بر عهده عدول مؤمنین قرار می‌گیرد.

این حد از ولایت را برای فقیه عادل و در نبود او برای عدول مؤمنین، همه می‌پذیرند اما اینکه دایره امور حسبه چقدر است؟ مورد اختلاف است و ممکن است برخی فقها قلیلی از مسائل و برخی تقریبا اکثر مسائل مورد ابتلاء اجتماع را جزو این دایره بدانند اما اختلاف در مصداق است.

🔻 در تقریر عقلی دوم از کسانی چون حضرت امام برای اثبات ولایت برای فقیه، خود مقام ولایت و حاکمیت بر اجتماع از شئون تعطیل ناپذیر نبی و وصی دانسته می‌شود که خداوند در هیچ شرایطی راضی به تعطیل آن نیست و با توجه به اینکه امور سلطانی اعم از امر قضا و وضع قوانین و حفظ نظام کشور و جامعه از اهم امور مرتبط با حیات بشر است و دین اسلام نیز مدعی تعیین برنامه در هر امر مرتبط با سعادت بشر است، نمی‌شود در این دین کامل برای امر حاکمیت بر اجتماع در دوران غیبت جانشینی به نیابت از نبی و وصی تعیین نشده باشد و قدر متیقن کسی که این مقام را به نیابت از نبی و وصی می‌تواند اختیار کند فقیه عادل عالم به سیاست و مدیریت اجتماع و مسائل آن است.

در تقریر اول برای جواز تولی فقیه در موارد مشکوک نیاز به دلیل است اما در تقریر دوم برای خروج موردی از دایره ولایت فقیه در موارد مشکوک نیاز به دلیل است.

👈 به طور مثال فلان مرجع معتقد به ولایت حسبه، وقتی دشمنانی به مرزهای کشور اسلامی تعدی می‌کنند تا وقتی نظام کشور باقی است و حرج و مرجی بوجود نیامده است و ضرورت اقتضاء نمی‌کند برای خود جایز نمی‌داند که حکم به لزوم جهاد عمومی دهد اما کسی چون حضرت آقا که به ولایت مطلقه فقیه با تقریر دوم معتد هستند حتی حکم به جهاد ابتدائی را نیز برای فقیه جایز می‌دانند و کسی چون حضرت امام نیز با اینکه معتقد به تقریر دوم هستند اما چون جهاد ابتدایی را از اختیارات خاص معصوم می‌دانند این نحو از جهاد را خارج از اختیارات ولی فقیه می‌دانند.

 

حضرت امام و دیگر فقهای هم نظر با ایشان روایات نصب فقها به عنوان حاکم و جانشین و «وارث انبیاء» و «حکام علی الملوک» را شاهد و در تایید تقریر دوم از دلیل عقل، ذکر می‌کنند و همچنین نهی مؤکد از مراجعه به سلاطین جور در امور سلطانی و قضایی در آیات و روایات را به عنوان شاهد دوم و ملازم حکم عقلی مذکور، مورد استناد قرار می‌دهند. (ر.ب: الاجتهاد و التقلید؛ ص ۱۹ ۲۶)

تا اینجا به انحصار حق ولایت، حق حکم کردن و حق اطاعت شدن برای خداوند و اذن خداوند در ولایت نبی و وصی نبی اشاره شد که نتیجه این انحصار اصل عدم ولایت برای غیر خداوند است و دو تقریر از حکم عقل در اثبات مقام ولایت برای فقیه در زمان عدم دسترسی به نبی و وصی ذکر شد که:

👈یکی اثبات خروج موارد قدر متیقن از امور حسبه، از اصل عدم ولایت برای فقیه بود.

👈 و دومی اثبات خروج فقیه از اصل به عنوان فرد قدر متیقن از کسانی که مقام تعطیل نشدنی ولایت ظاهری نبی و وصی را تولی می‌کنند.

لاذم به ذکر است که انحصار در حق حکم کردن و اطاعت شدن از لوازم اصلی انحصار در حق ولایت است و ادله آن نیز بیانگر همان انحصار حق ولایت برای خداوند و در طول ولایت الهی برای نبی و وصی نبی است.

از اینجا به بعد به دو تقریر از دلیل نقلی برای اثبات مقام ولایت برای فقیه می‌پردازم:

🔻 برخی چون حضرت امام که با تقریر عقلی دوم، ولایت مطلقه را برای فقیه ثابت نمودند، به روایات فقط به عنوان تایید حکم عقل استناد می‌کنند و در این راستا ادله‌ای چون مقبوله عمربن حنظله و عبارت: «فإنّی قد جعلته علیکم حاکماً» و برخی دیگر از ادله، اثبات نصب فقیه در همان مقام ظاهری حاکمیت سیاسی و اجتماعی و قضاوت نبی‌مکرم را به عنوان شاهد حکم عقلی مذکور ذکر می‌کنند. (ر.ب: الاجتهاد و التقلید؛ صص ۲۶ -۳۹)

🔻 اصل بحث تعیین کننده در ادله نقلی مربوط به فقهایی است که در تقریر حکم عقل، به ولایت در امور حسبه حکم کردند.

📌در اینجا یک گروه که ادله نقلی همچون و أنّ الفقها‏ «حکّام على الملوک» و‏ «کفیل أیتام أهل البیت» و «خلفاء رسول اللَّه» و «أنّ مجاری الامور والأحکام على‏ أیدی العلماء باللَّه الامناء على حلاله وحرامه» و «وَأمَّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ، فَارْجِعُوا فیها إلى رُواةِ حَدیثِنا. فَإنَّهُم حُجَّتی عَلَیْکُم‏» و... را برای اثبات مقام ولایت فقها در طول نبی و وصی کافی می‌دانند و خصوصا از این جهت که ادله نقلی مورد استناد، اطلاق و عموم دارند همه امور سیاسی اجتماعی تعریف شده در حاکمیت را جزو دایره حاکمیت فقیه می‌دانند الا مواردی که ثابت شود از اختصاصات نبی و وصی است.

📌 اما گروه دیگراز این فقهاء در برخی روایات اشکال سندی می‌کنند، برخی را نیز اشکال دلالی می‌کنند که دلالتی بر جعل مقام حاکمیت برای فقیه ندارد.

⁉️ این نحو برخورد با روایات مستلزم این سوال است که در بستری که فضای خالی از حاکمیت سیاسی اجتماعی نداریم و مراجعه به حکمای جور و طواغیت در امور مختلف قضایی و سلطانی نیز نهی شده است، اگر مقام حاکمیت را برای فقیه ثابت نمی‌دانید برای چه کسی جایز می‌دانید؟

یا در انحصار حق حاکمیت در طول ولایت الهی باید اشکالی داشته باشند یا بنا به اضطرار برای فقیه و غیر فقیه جواز حکومت را قائل باشند.

از جمله مهم‌ترین مجموعه ادله‌ای که عمدتا از نظر سند توسط این گروه از فقها محل خدشه نیست بلکه صرفا به دلالت آنها اشکال می‌شود ادله مورد استناد برای نصب فقها به عنوان حاکم است، به نظر این فقها ادله مذکور صرفا مقام قضاوت را برای فقیه ثابت می‌کند اما مقام حاکمیت سیاسی و اجتماعی را خیر!

🔻به طور مثال آیت‌الله سیستانی در ذیل این روایات می‌فرمایند، در گذشته حاکم فقط برای قاضی اطلاق شده است.

👈«أن الحاکم لم یأت بمعنى الوالی، و نحن تتبعنا کثیراً فی ذلک و لم نر فی کلمات المتقدمین أن الحاکم یذکر بمعنى الوإلى، نعم ذُکر ذلک فی ألسنة متأخری المتأخرین، و الحاکم فی اللغة هو القاضی، و قد یطلق على من ینفذ حکم القاضی و لفظة (الحاکم) کما قلنا لم یُستعمل فی کتب اللغة وغیرها بمعنى الوالی و السلطان، و کانوا یعبرون عن الوالی بالعامل، فلذا نرى فی نهج البلاغة وغیره من الکتب یقال: (ومن کتاب له علیه السلام إلى عامله أو إلى عماله)، أو یعبر بالوالی، ولم یُعبر فی الکتب عن الوالی بالحاکم.»

(ربانی، تقریرات اجتهاد و تقلید آقای سیستانی، ص ۱۰۶)

حتی اگر اشکال مذکور هم پاسخ داده نشود، بعد از پذیرش شان حاکم سیاسی بودن حضرت رسول و اینکه جامعه به این جایگاه نیاز دارد و این شأن تعطیل بردار نیست و استمرار آن منحصرا در طول ولایت حضرت رسول(ص) مشروعیت دارد؛ روایاتی نظیر: «الفقهاء امناء الرسول» و «العلماء ورثة الأنبیاء» که ثابت کننده استمرار جایگاه زعامت سیاسی، اجتماعی نبی‌مکرم برای فقها هستند، برای اثبات مقام ولایت برای فقها کافی است اما در هر صورت ادله با لفظ حاکم نیز مورد استناد فقها قرار گرفته است.

برای توضیح بیشتر فهم معنای حکم و استعمال آن در آیات و روایات مربوط به نصب فقها به عنوان حاکم اولا باید دقت داشت که مسلم است حکم کردن در امور اختلافی معنا می‌دهد یعنی تا اختلافی وجود نداشته باشد و همه متفق باشند نیاز به حکم کردن نیست. ثانیا کسی حکم می‌کند که نوعی استیلاء داشته باشد و بتواند حرف نهایی و فصل الخطاب را در مقام اختلاف بزند. به طور مثال در این شرایط کشور مذاکره کنیم یا خیر؟ این سیاست اقتصادی برای جامعه خوب است یا خیر؟ این اساس نامه و قانون برای جامعه نیاز است یا خیر؟ و... این امور اگر همه موافق یک نظر هستند که همان نظر اعمال می‌شود اما اگر اختلاف است کسی که سخن او فصل الخطاب باشد نیاز است.

این جایگاه برای پیامبر و اهل بیت در امتداد ولایت الهی ثابت بوده است و در زمان عدم دسترسی به نبی و اوصیاء نبی بنا به حکم عقل و ادله‌ای مثل «وَأمَّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ، فَارْجِعُوا فیها إلى رُواةِ حَدیثِنا. فَإنَّهُم حُجَّتی عَلَیْکُم‏» این جایگاه برای فقها نیز ثابت شده است.

همین قرینه نصب فقها در این جایگاه مشخص می‌کند که ادله‌ای که در آنها از تعبیر نصب فقها به عنوان حاکم نیز استفاده شده است، معنایی اعم از قاضی و حاکم سیاسی و اجتماعی دارد.

بنابر این در این ادله تعبیر حاکم که در قرآن مکرر برای خداوند استفاده شده است، همان مفهوم اعم از قضاوت مصطلح را دارد و شامل حاکمیت سیاسی نیز می‌شود. (الاجتهاد و التقلید؛ ص ۲۶)

واژه حکم از نظر لغت به معنای جلوگیری کردن و بازداشتن است (لسان العرب- مفردات المصباح المنیر) و اصطلاحا در مورد قاضی زیاد استعمال می‌شده است اما در آیات و روایاتی که مربوط به منصب نبی مکرم و فقها به عنوان حاکم است، قرائنی وجود دارد که منظور از حاکم اعم از قاضی و حاکم سیاسی است.

👈 به طور مثال در روایتی در مورد فقها آمده است: «الْمُلُوکُ حُکَّامٌ عَلَى النَّاسِ وَ الْعُلَمَاءُ حُکَّامٌ عَلَى الْمُلُوک‏» و یا در صدر مقبولة عمربن حنظله که در آن مورد فقها آمده است «فإنّی قد جعلته علیکم حاکماً»، گفته شده است: « فَتَحَاکَمَا إِلَى السُّلْطَانِ وَ إِلَى الْقُضَاةِ» و این دلالت می‌کند که مورد روایت اعم از رجوع به قاضی در باب قضاء است و بلکه رجوع به سلطان و والی نیز مد نظر است و نوعا آنچه به سلطان مراجعه می‌شود غیر از مورد مراجعه به قاضی است.

آیه ۶۵ نساء از جمله مهم‌ترین آیاتی است که بر استعمال لفظ حکم در معنای اعم از امور قضایی دلالت دارد. این آیه که مفاد آن محدود به عصر حضور معصوم نیز نیست، منصب حاکمیت سیاسی و اجتماعی را با لفظ تحاکموا در کنار قضاوت برای نبی مکرم اسلام ثابت می‌کند.

👈 «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً»

🔻 در این آیه همانطور که مفسرین اشاره کرده‌اند رجوع به پیامبر و ملاک قرار دادن ایشان محدود به امور قضایی نیست (به طور مثال ر.ب:‌ ترجمه تفسیر المیزان، ج‏ ۴، ص: ۶۴۸) و آیات قبل و بعد نیز نشان می‌دهد که مورد آن اعم از اختلافات قضایی است.

🔻 علاوه بر آن در روایات مربوط به این آیه شریفه نیز تحاکم به معنای خاص حکم حاکم سیاسی گرفته شده است، به طور مثال از امیرالمومنین نقل شده است:

👈 «ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ‏ مِنْ أَمْرِ الْوَالِی وَ یُسَلِّمُوا لِلَّهِ الطَّاعَةَ تَسْلِیماً»

(الکافی؛ ج‏ ۸؛ ص ۱۸۴)

پایان.

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

وقتی به بازار و خیابان می‌رویم، می‌بینیم بخش قابل توجهی از مردم متأثر هجمه‌های همه‌جانبه ضد فرهنگی هستند یا به واسطه عملکرد ضعیف برخی از مسئولان آسیب‌هایی دیده‌اند و از وضع اقتصادی و خودرو و مسکن شکایت دارند و حتی از روی لجاجت ممکن است به آخوند هم چیزهایی بگویند.

 

اما اینها همه یک لایه از ظاهر اجتماع است، لایه عمیق‌تری هم است که قرآن چندین بار برای ایمان فرد و جامعه همراه با شاهدی به آن اشاره می‌کند.

می‌گوید وقتی دیدی اینطور هستند مؤمن هستند واگر اینطور نبودند، مؤمن نیستند.

 

یکی از شواهدی که حضرت آقا مکرر برای اثبات پیشرفت دین‌داری در جامعه به آن اشاره می‌کنند، افزایش مناسک دینی همچون مجالس قرآن، اعتکاف، عزاداری و اجتماعات بزرگ دینی، زیارت و امور از این دست است.

👈 مثلا طبق آمار رسمی امسال قریب به ۸۵ درصد مردم (قاعدتا نظرسنجی از میان شیعیان بوده است) حداقل یک شب را در مراسمات عزاداری محرم شرکت می‌کنند و با احتساب جمعیت نسبتا زیادی که به علت کهولت سن یا بیماری و... قادر به شرکت در مجالس نیستند عملا عده بسیار بسیار قلیلی می‌مانند که حتی یک بار هم در مراسمات مذهبی محرم شرکت نکرده‌اند.

 

در آیه ۴۵ سوره مبارکه زمر می‌فرماید: «وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ‏ قُلُوبُ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُکِرَ الَّذینَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ». کسانی که ایمان ندارند قلب آنها نسبت به مجالس ذکر و یاد خدا اشمئزاز دارد.

اما آنکه اهل ایمان است آنجا که ذکر خدا است را دوست دارد.

این مطلب در چندین جای دیگر قرآن هم اشاره شده است.

 

⁉️کسی که وقتی اسم دین و قرآن می‌آید بدش می‌آید، چطور می‌تواند با پای خودش وارد مجلس عزاداری یا قرآن خوانی و... شود؟

 

برخی‌ها هستند که شاید حتی نماز درست و حسابی هم نخوانند حجابشان هم محکم نباشد حتی ممکن است از چادری و ریشو هم خوششان نیاید چون یک خاطره بدی از آنها دارند یا به واسطه برخی تبلیغات تصور خوبی از آنها ندارند اما همین افراد از نماز و حجاب بدشان نمی‌آید، اگر بداند کسی واقعا اهل طاعت خداست، اهل نماز و حجاب است او را دوست دارند. این افراد اگرچه ایمانشان کامل نیست اما باز هم اهل دین‌داری و ایمان هستند.

 

از مهم‌ترین شاخصه‌‌های عمیقی که در روایات نه فقط برای سنجش دین‌داری بلکه حتی برای ثواب و عقاب، گفته شده است محبت به خدا و برای خداست و بغض نسبت به دشمنان خدا و برای خداست.

 

در کتاب کافی در بابی از روایات در همین موضوع از امام صادق(ع) روایت است:

🔻لوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ رَجُلًا لِلَّهِ

اگر کسی دیگری را برای خدا دوست بدارد.

🔻لأَثَابَهُ اللَّهُ عَلَى حُبِّهِ إِیَّاهُ وَ إِنْ کَانَ الْمَحْبُوبُ فِی عِلْمِ اللَّهِ مِنْ أَهْلِ النَّارِ

خداوند به او ثواب می‌دهد حتی اگر آن کسی که دوست داشته شده از اهل آتش باشد.

🔻و لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَبْغَضَ رَجُلًا لِلَّهِ لَأَثَابَهُ اللَّهُ عَلَى بُغْضِهِ إِیَّاهُ وَ إِنْ کَانَ الْمُبْغَضُ فِی عِلْمِ اللَّهِ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ.

اگر کسی دیگری را برای خدا دشمن بدارد ثواب می‌برد حتی اگر آن کسی که دشمن داشته شده است از اهل بهشت باشد.
 

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

امروزه با افرادی مواجه هستیم که مارک خود را عدالت‌خواه یا مصلح اجتماعی گذاشته‌اند، سبک مشخصی هم دارند مثل یک کارآگاه جرم‌ها را شناسایی، گذشته و رابطه‌های افراد را در می‌آورند، بیانیه می‌نویسند، لایو، تجمع و... می‌گذارند، افشاگری می‌کنند و...، این‌ فعالیت‌ها گاهی یک خروجی‌های موفقی هم دارد، موفق‌ترین آنها مثلا آزاد شدن یک کارخانه یا درست شدن یک قانون است و کار مبارکی است و اگر در این وسط در جاهایی هم اشتباهاتی رخ ‌دهد به قول خود دوستان مشق نانوشته غلط ندارد و وقوع این اشتباهات در صحنه مبارزه طبیعی است.

 

اما سبک دیگری هم از اصلاح‌گری اجتماعی و عدالت‌خواهی وجود دارد که نسخه ثمربخش‌تر و کامل‌تری از سبک مذکور است و با آن تفاوت‌های بسیاری دارد، سبک اصلاح‌گری و عدالت‌خواهی انبیاء!

 

وقتی خروجی کار انبیاء را نگاه می‌کنیم، می‌بینیم اصلاح‌گری آنها در افق قرن‌ها و بلکه هزاران سال در سرزمین‌های مختلف تاثیرات خود را گذاشته‌است، مدل اصلاح‌گری و عدالت‌خواهی انبیاء همان مدلی است که سالیان دراز است جریان روحانیت شیعه به خصوص کسانی چون امام و آقا آن را دنبال کرده‌اند.

این مدل تمایزات جدی با مدل مشهور به عدالت‌خواهی امروز دارد.

 

📌 مدل مبارزه انبیاء یک دعوت حداکثری فعال مردمی است اما مدل مرسوم یک حرکت حداقلی منفعلانه تشکلی است.

 

در مدل مرسوم شما تلاش می‌کنید از یک حق ضایع شده در یک مورد خاص دفاع کنید، یک تشکل از همفکران خود دور هم جمع می‌شوید، اعتراض می‌کنید و آنقدر فشار می‌آورید تا شاید بتوانید با هزینه‌هایی که متحمل می‌شوید از این حق دفاع کنید و عملا شما مجری عدالت می‌شوید و مردم نظاره‌گر.

در این مدل هدف شما اگر دفاع از حق ضایع شده در موارد خاص نباشد، حداکثر اقامه عدالت در منطقه یا تمام کشور یا تمام دنیا است.

 

در مدل انبیاء اگرچه عدالت و اصلاح اجتماعی محقق می‌شود اما مقصد اصلی تحقق عدالت نیست بلکه فقط یکی از نتایج مبارزه شما است.

هدف نهایی اقامه دین در تمام دنیا است نه صرف اقامه قسط یا تشکیل حکومت، بلکه همه اینها مقدمه برپایی دین هستند.

 

👈«وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ» ( انفال - ۳۹)

و با آنان بجنگید تا هیچ نوع فساد و فتنه [و خونریزی وناامنی‌] بر جا نماند، و دین [در سراسر گیتی‌] ویژه خدا شود.

 

🔻حضرت امام در این مورد می‌فرمایند:

👈مسأله اساسى ما این نبود که رژیم سلطنتى برود و قطع ایادى دیگران بشود، اینها همه مقدمه بود براى مسأله اساسى ما؛ و آن اسلام است. انبیا که جنگ مى‏‌کردند با مخالفین توحید مقصدشان این نبود که جنگ بکنند و طرف را از بین ببرند، مقصد اصلى‏ این بود که توحید را در عالم منتشر کنند؛ دین حق را در عالم منتشر کنند. آنها مانع بودند. اینها مى‏‌دیدند که این مانع را باید برداشت تا به مقصد رسید. رسول اکرم- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- مقصدشان این نبود که مشرکین مکه را از بین ببرند؛ یا مشرکین جزیرة العرب را از بین ببرند؛ مقصد این بود که دین اسلام را منتشر کنند؛ و حکومت، حکومت قرآن باشد؛ حکومت اسلام باشد. آنها چون مانع بودند از اینکه این حکومت اسلامى تحقق پیدا بکند، منتهى به جنگ مى‏‌شد و معارضه، آنها معارضه مى‏‌کردند با حکومت اسلامى؛ اینها مقابله مى‏‌کردند. (صحیفه امام؛ ج‏۸ ؛ ص۴۱)

👈تمام عبادات، وسیله است، تمام ادعیه، وسیله است، همه وسیله‏‌اى براى این است که انسان این لبابش ظاهر بشود. آنکه بالقوه است و لبّ انسان است، به فعلیت برسد و انسان بشود آدم. انسان بالقوه، بشود یک انسان بالفعل. انسان طبیعى، بشود یک انسان الهى که همه چیزش الهى باشد. هر چه مى‏‌بیند حق ببیند. انبیا هم براى همین آمده‏‌اند. ... بسط عدالت‏، همان بسط صفت حق تعالى است براى اشخاصى که چشم دارند. بسط عدالت هم مى‏‌دهند، عدالت اجتماعى هم به دست آنهاست، حکومت هم تأسیس مى‏‌کنند، حکومتى که حکومت عادله باشد؛ لکن مقصد این نیست، این‏ها همه وسیله است که انسان برسد به یک مرتبه دیگرى که براى آن، انبیا آمده‏‌اند.(تفسیر سوره حمد؛ ص۱۷۱ جلسه ۴)

 

حضرت آقا در این مورد می‌فرمایند:

👈 ایجاد حکومت حق، مبارزه‌ى با ظلم، مبارزه‌ى با فساد، اینها همه جزو مقدمات همان نجات است. بنابراین اصل این است. همه چیز مقدمه است؛ جامعه‌ى اسلامى هم مقدمه است؛ عدالت هم مقدمه است. اینکه در قرآن کریم هست که «لِیَقُومَ النّٰاسُ بِالْقِسْطِ»  - که به‌عنوان هدف انبیاء ذکر شده - قطعاً عدل هدف است، منتها این هدف میانى است؛ هدف نهائى عبارت است از رستگارى انسان؛ این بایستى مورد توجه باشد.

۱۰ آذر ۱۳۸۹ - بیانات در نخستین نشست اندیشه‌هاى راهبردى، بررسى اندیشه‌هاى راهبردى الگوى اسلامى - ایرانىِ پیشرفت.

دومین تمایز در مدل انبیاء نقش مردم است. در مدل مرسوم شما یک تشکل هستید که یا با مردم ارتباط خاصی ندارید یا نه تنها ارتباطی ندارید بلکه با سبک‌های مختلف ادبیات، پوشش و... خود را متمایز از توده مردم می‌کنید و هرچه متمایزتر شوید، محوتر و ضربه پذیرتر می‌شوید!

در مدل مرسوم شما خود مجری عدالت یا مطالبه‌گر اجرای عدالت می‌شوید اما در مدل انبیاء دعوت عمومی برای اجرای عدالت از مردم است و توده مردم مطالبه گر و مجری عدالت هستند.

مقابل ظالمان یک تشکل و افرادش نیستند بلکه توده‌های مردم به رهبری انبیاء و نائبان آنها هستند.

 

👈«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ‏ النَّاسُ بِالْقِسْط» ( ۲۵ - الحدید)

ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند.

 

سومین تمایز در این است که در مدل عدالت‌خواهی انبیاء، رسیدن به نتیجه بسیار زمان‌بر است و گاهی حاصل زحمات چند نسل است البته در هرجایی و هر شغلی شما می‌توانی با آن همراه شوی اما در حرکت‌های تشکلی شما عجله داری تا در چندسال دانشجویی یا تا زمانی که هنوز مجردی و آزاد از بندها و فشارهای زندگی، چندپروژه موفق در کارنامه خودت ثبت کنی، جلو ظلم را در چندجای محدود بگیری و به خود ببالی که من این کار را کردم و شاید هم در این قضایا اشتباهاتی بکنی و در حق شما اشتباهاتی بشود و از اساس به هرچه برای آن آمده بودی پشت پا بزنی.

در مدل تشکلی، شما بعد از چند سال که از دانشگاه خارج شدی یا متاهل شدی و مشکلات زندگی زیاد شد و از تشکل خارج شدی، کم کم باد عدالت‌خواهی هم از سرت می‌افتد و حتی ممکن است در کار و شغل خود بشوی جزئی از همان جریان بسط بی‌عدالتی و عین خیالت هم نباشد.

اما در جریان انبیاء در هر شرایطی و هر شغلی و طبقه اجتماعی شما با جریان مبارزه با بی عدالتی همراه می شوی و تازه در سنین بالا و بعد از گذراندن تجربه‌ها و تعلیمات مختلف شما برای قیام لله و دعوت به آن مبعوث می‌شوی.

 

👈 «وَ لَمَّا بَلَغَ‏ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ» (۲۲ - یوسف)

و هنگامى که یوسف(ع) به بلوغ و قوّت رسید، ما «حکم» [نبوّت‏] و «علم» به او دادیم؛

👈 «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى‏ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ» (۱۴ - القصص)

و هنگامى که (موسى) نیرومند و کامل شد، حکمت و دانش به او دادیم؛ و این گونه نیکوکاران را جزا مى‏‌دهیم!

 

چهارمین تمایز در مدل انبیاء این است که مهم‌ترین مخاطب دعوت و سخنان در مدل انبیاء خود شما هستی، اجرای عدالت و تقوا در وجود خود شما مهم‌تر و مقدم بر همه چیز است، شما قبل از ورود به صحنه مبارزه اجتماعی یا جهاد اصغر، سالیان دراز در قالب‌های مختلف مبارزه با نفس خود یا همان جهاد اکبر را تمرین می‌کنی.

 

👈 قال أمیرالمؤمنین(ع): «مَنْ‏ نَصَبَ‏ نَفْسَهُ‏ لِلنَّاسِ‏ إِمَاماً- [فَعَلَیْهِ أَنْ یَبْدَأَ] فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم‏.» (نهج البلاغة - للصبحی صالح؛ ص۴۸۰)

پنجمین تمایز مدل انبیاء در شعار اصلی و مطالبه حداکثری آن از آغاز دعوتشان است.

با اینکه حرکت انبیاء یک حرکت عدالت‌خواهانه است و بزرگ‌ترین عدالت‌ها و اصلاحات اجتماعی در طول تاریخ از قبل آن بوده است اما از ابتدا شعار اصلی آن عدالت آن هم عدالت‌های موردی نیست بلکه تحقق توحید به نحو حداکثری است.

 

اولین شعار همه انبیاء در دعوت خود در آغاز اصلاح‌گری اجتماعی آنها دعوت به توحید و نفی عبودیت غیر خدا بوده است.

البته این دعوت به توحید صرف دعوت به نیایش و پرستش خدا و نفی آن نسبت به غیر خدا نبوده است بلکه نیایش تنها یک مصداق خاص از عبادت است و معنای اصلی عبادت و عبودیت، در دعوت انبیاء و ادبیات قرآن و روایات، «اطاعت» است.

 

👈 «ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسى‏ وَ أَخاهُ هارُونَ بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ* إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً عالِینَ* فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ» (مؤمنون ۴۵- ۴۷)

سپس موسى و برادرش هارون را با آیات خود و دلیلى روشن فرستادیم. بسوى فرعون و اطرافیان اشرافى او؛ امّا آنها تکبّر کردند، و آنها مردمى برترى‏‌جوى بودند. آنها گفتند: «آیا ما به دو انسان همانند خودمان ایمان بیاوریم، در حالى که قوم آنها بردگان ما هستند؟!»

 

نه قوم بنی‌اسرائیل فرعون را نیایش می‌کردند و نه فرعون برای خودش دستگاه نیایش درست کرده بود. بلکه قوم بنی‌اسرائیل در بردگی و اطاعت فرعون بودند.

 

👈 «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ» (توبه - ۳۱)

(آنها) دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایى در برابر خدا قرار دادند، و (همچنین) مسیح فرزند مریم را؛ در حالى که دستور نداشتند جز خداوند یکتایى را که معبودى جز او نیست، عبودیت کنند، او پاک و منزه است از آنچه همتایش قرار مى‏‌دهند!

 

در این آیه تصریح می‌کند که گرفتن احبار و رهبانیان به عنوان ارباب مصداقی از عبادت آنها حساب می‌شده است. در ذیل همین آیه روایات زیادی است که برخی چون تصور می‌کردند عبادت به معنای پرستش و نیایش است از حضرات معصومین می‌پرسیدند که یهود و نصارا که عالمان خودشان را پرستش نمی‌کردند؟! حضرات پاسخ می‌دادند:

👈 «لکنهم أحلوا لهم حراما و حرموا علیهم حلالا- فکانوا یعبدونهم من حیث لا یشعرون»

 

دعوت به عبادت خداوند همیشه در ادبیات تمام انبیاء صرف یک دعوت ایجابی به اطاعت از خدا نبوده است بلکه همیشه همراه با یک نفی اطاعت غیر خداوند بوده است.

 

👈«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی‏ کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏» (نحل ۲۶)

در ذیل همین آیه در چندین روایت وقتی از حضرات معصومین سوال می‌شود: عبادت طاغوت به چه شکل است؟ حضرات به این مضمون پاسخ می‌دهند که: با اطاعت از اهل معصیت.

👈«قَالَ کَیْفَ کَانَتْ عِبَادَتُکُمْ‏ لِلطَّاغُوتِ‏ قَالَ الطَّاعَةُ لِأَهْلِ الْمَعَاصِی‏»

 

پس اساس کار انبیاء اولین دعوت و شعار همه انبیاء دعوت به عبادت یعنی اطاعت از خداوند و ترک اطاعت از هر غیر خدا بوده است و این دعوت محدود به اصلاح و مبارزه برای یک مورد خاص و جزئی نبوده است بلکه دعوت به حاکمیت و اطاعت منحصر به خداوند و نفی حاکمیت و اطاعت از غیر خدا در هر زمینه‌ای بوده است و در سایه این مهم همه کمال بشر منجمله عدالت نیز محقق شده است.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🎙آیت‌الله ری‌شهری در خاطرات خود نقل می‌کنند:

🔻 در دوران تصدی وزارت اطلاعات، گاه به تناسب موضوع مورد بحث در جلسه‌ی سران قوا حضور داشتم.

این جلسات معمولا شب‌ها برگزار می‌شد و محل برگزاری آن متغیر بود، مرحوم حاج احمد آقا هم به دلیل اینکه رابط جلسه با امام بود، در آن شرکت می‌کرد و به همین جهت، گاه جلسه در منزل ایشان برگزار می‌شد.

🔻 در ماه‌های پایانی جنگ، یک شب جلسه‌ی سران قوا در منزل حاج احمد آقا بود، بنده هم حضور  داشتم. در پایان جلسه، امام (رضوان الله تعالی علیه) هم برای مدت کوتاهی تشریف آوردند. ایشان کنار دیوار نشستند. ما هم به صورت نیم دایره روبروی ایشان قرار گرفتیم، آیت‌الله خامنه‌ای در سمت چپ من نشسته بودند و آقای هاشمی رفسنجانی کنار ایشان.

🔻 آقای هاشمی شرایط حاکم بر جبهه‌ها را برای امام توضیح داد و اضافه کرد که حضور نیروهای مردمی در جبهه کاهش یافته و برای تقویت جبهه‌ها لازم است، امام با مردم صحبت کنند.

سخنان آقای هاشمی تمام شد، اما امام همچنان ساکت بود و چیزی نمی‌فرمود. آیت‌الله خامنه‌ای نیز با بیان دیگری پیشنهاد آقای هاشمی را تأیید کردند.

🔻 سخنان آیت‌الله خامنه‌ای که تمام شد، امام فقط چند کلمه فرمود و پس از آن سکوت مطلق جلسه را فرا گرفت و پس از لحظاتی امام تشریف بردند.

🔻 آن چند کلمه‌ی مهم و بسیار آموزنده این بود:

👈هرچه یال و کوپال آنان بیشتر می‌شود، در عمل ضعیف‌تر می‌شوند. مگر در فتح خرمشهر چقدر نیرو داشتند؟!

بعد به اختلافی که میان ارتش و سپاه پیش آمده بود، اشاره کردند و این که رمز قوت آن روز، همدلی و هماهنگی و دلیل ضعف امروز، ناهماهنگی و عدم انسجام نیروهاست.

........

📙منبع: ری‌شهری، محمدمحمدی، خاطره‌ها (جلد اول)، چاپ اول، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تابستان ۱۳۸۳ش، صص: ۱۹۵_۱۹۶.
ظاهرا این ماجرا مربوط به اختلافات شهید صیاد و محسن رضایی در سال‌های آخر جنگ باشد.

..........

📝 پی‌نوشت:

حضرت آقا به عنوان کسی که نزد امام شاگردی کرده و ایشان را خوب شناخته‌اند، تذکر مهمی‌ دادند:

👈 اگر راه امام را گم کنیم یا فراموش کنیم یا خداى نکرده عمداً به کنار بگذاریم، ملّت ایران سیلى خواهد خورد. (۱۴ خرداد ۱۳۹۴)

جنس ما با رقبا و یا دشمنانمان فرق دارد، ما یک لبیک به خدای آسمان‌ها گفته‌ایم که به او مؤمن باشیم و او را تنها منشاء اثر بدانیم.

یعنی خودمان اسبابی بیش نیستیم و خدا این قدرت را دارد که با کوچک‌ترین اسباب بزرگ‌ترین آثار را بگذارد و ممکن هم است با قوی‌ترین اسباب هم اثر و برکتی در کار ما نگذارد.

ما این را گفته‌ایم و رقبایمان نگفته‌اند. اتکای ما به خدای بزرگ‌تر از خودمان و تجهیزاتمان و دشمنانمان و تجهیزاتشان است.

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔰 پس از افشای کودتای نوژه در بازجویی‌ها نام‌هایی از برخی روحانیون که با کودتاچی‌ها همکاری داشته‌اند، برده می‌شود اما در آن زمان حضرت امام، اجازه پخش این بخش از اعترافات و منتشر شدن نام روحانیون ذکر شده را نمی‌دهند. از میان آن روحانیون مهم‌ترین شخص آقای شریعتمداری بود که نزدیک به دو سال بعد در ماجرای کودتای قطب‌زاده، مجددا همکاری وی در کودتا مشخص شد و خود شریعتمداری نیز اعتراف نمود که از کودتا و همکاری اطرافیانش در کودتا اطلاع داشته و همچنین کمک‌های مالی بزرگی به همان اطرافیان در همان زمان‌ کرده است.

اینبار این اعترافات او از تلوزیون پخش می‌شود.

🔰 نکته قابل تأم دیگر روحانیون سرشناسی بودند که در خلال اعترافات کودتای نوژه از آنها نیز اسم برده شده بود.

🎙 تیمسار محققی از عوامل اصلی کودتای نوژه در اعترافات خود در مورد نقش آنها در کودتای نوژه می‌گوید:

🔻من مدت ها بود از این آقا می پرسیدم، (از کسی که مسئول رده بالاتر ایشان بوده است) ... هی توی آن جلسه که آخر شما می‌گویید آدم نمی‌میرد، آدم بیرون نمی‌آید، ... از کجا مطمئن بدانم که کسی بیرون نمی‌آید؟ آمدیم ریختند و ده هزار نفر، شد بیست هزار نفر، شد سی هزار نفر، آن وقت کی؟ چطوری؟ شما که آدم ندارید جلوی اینها را بگیرد و از من هم بخواهید، به این‌ها تیراندازی نخواهم کرد. [۱]

🔻 این آقا به ما گفتند که: «وقتی که امام دیگر وجود نداشته باشد، یکی جای امام می‌نشیند، آن شخصی که جای امام می‌نشیند، از رادیو تلویزیون صحبت خواهد کرد و مطالبی را که امام تا امروز گفته است، او فتوا می‌دهد که غلط است.» ما خواستیم یک مقداری بیشتر در این مورد بگوید، گفت: «از آقایون روحانیون، ۴ نفر هستند که این چهار نفر ... بلافاصله از رادیو و تلویزیون برای ملت صحبت خواهند کرد و فتوا خواهند داد که مطالبی که امام گفته است، واقعیت ندارد و ملت را می‌نشانند سر جای خودشان.»

🔻 آن وقت من خیالم راحت شد که اینها هر چه که می‌گویند درست می‌گویند، یعنی به عبارت دیگر آن وقت من فهمیدم که واقعا آدم کشته نخواهد شد....

🔻قاضی: نام آن چهار نفر را ممکن است ببرید؟

ج: نام آن چهار نفر را آیت‌الله شریعتمداری، آیت‌الله(ر)، آیت‌الله (ق)، آیت‌الله (ز) [۲]

قاضی: همان آقای(ر)که قم هستند؟

ج : نمی‌دانم آقا! من فقط اسمش را می‌دانم...

🔻 قاضی: بعضی از آقایان دیگر می‌گویند یک منزلی هم برای آقای شریعتمداری در نظر گرفته شده بود. شما اطلاعی از این جریان ندارید؟

ج: من شنیدم که برای آقای شریعتمداری ۲ عدد باغ اجاره کرده بودند.[۳]

...

📙منبع: ری‌شهری، محمدمحمدی، خاطره‌ها (ج اول)، چ اول، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص: ۳۸۵-۳۸۶.

...

📝 پی نوشت:

👈 [۱] با توجه به متن کامل صحبت‌ها، ایشان می‌داند محکوم به اعدام است و به خیلی از جرم‌های دیگر خود هم اعتراف می‌کند که احتمال عفو نسبت به وی را منتفی می‌کند و ظاهر روند اعترافات درون دادگاه حاکی است که ایشان داعی بر کذب ندارد.

آقای ری شهری در ادامه می گویند:

«هر چند اظهارات یک مجرم بدون قرینه ای که صدق او را تأیید کند، چیزی را اثبات نمی نماید؛ ولی اگر گفته ی وی، همراه با قرینه باشد لااقل تا حدودی می توان به واقع پی برد و در رابطه با اظهارات تیمسار محققی در جلسه ی دوم محاکمه، قرائنی وجود دارد که فی الجمله او را تأیید می کند. از جمله، اعتراف آقای رکنی و سایر کسانی است که بدون این که از اظهارات یکدیگر در این رابطه، کوچکترین اطلاعی داشته باشند، مطالبی را مطرح کرده اند.» همان، ص ۳۸۸.

👈 [۲] بقیه اسامی را در متن کتاب فقط با کد می‌آورد اما در دادگاه اسم آنها برده شده است.

👈 [۳] در روایت معروف منسوب به امام حسن عسکری (ع) که: «فَأَمَّا مَنْ‏ کَانَ‏ مِنَ‏ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِینِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ.» پس از اینکه می‌گوید از میان فقها آنان که مراقب نفس خود و حافظ دین خود است و با هوایش مخالفت می‌کند و فرمان خدا را اطاعت می‌کند، بر مردم لازم است تقلید از آنها؛ تذکری می‌دهد که معمولا ذکر نمی شود: «وَ ذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا [فِی‏] بَعْضِ فُقَهَاءِ الشِّیعَةِ لَا جَمِیعِهِمْ.» چنین نیست که هرکس عمامه بر سر گذاشت و حتی سال‌ها درس خواند و استاد حوزه بود، از او بشود تقلید کرد. بلکه فقط بعضی از فقهای شیعه هستند که جایز است به آنها مراجعه شود.

متأسفانه معمولا جریان‌های سیاسی، روشنفکری و... عمامه به سرهایی را پیدا می‌کنند که حرف مطلوب آنها را می‌زنند و بعد برای توجیه نفسشان از آنها تقلید می‌کنند. کسانی که حتی فقیه هم نیستند چه برسد به «صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِینِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ.»

........................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در قسمت قبل اشاره کردم که در ارائه سیره «ولیِ خدا» همه‌اش خدا دیده می‌شود و درس توحید است و اگر این خدایش را حذف کنیم و نبینیم، آنچه می‌ماند بسیار غیرعقلائی و بی‌معنا است.

اگر قرار باشد مروری کنیم بر عملکرد حضرت امام و آقا از آغازش پر است از کارهایی که عقل محدود دنیایی عقلاء در آن‌ها وا می‌ماند. عقل دنیایی به اصطلاح خودش روی زمین صحبت می‌کند، عینی و محسوس صحبت می‌کند و کاری به آسمان ندارد اما عقل «ولیِ خدا» بیش از این که اتکایش به زمین باشد اتکایش به آسمان است، البته او هم عینی و محسوس صحبت می‌کند اما با این تفاوت که خدا هم برای او عینی و محسوس است.

مثلا در جنگ یک قاعده عقلائی البته با عقل محدود مادی، نگاه کردن به میزان تجهیزات و نفرات خود، قدرت تدارکات و عقبه اقتصادی‌ برای ادامه جنگ است اما امام هیچ وقت از این محاسبات را نکرد و در عمل هم نشان داد که می‌شود با دست خالی برای خدا قیام کرد و پیروز شد.

در نگاه عقلاء «ولی خدا» چک بی‌حساب زیاد می‌کشد اما تجربه نشان داده است که چک‌های او هیچ وقت برگشت نمی‌خورد. یکی از بیشترین تلاش‌های جبهه نفاق هم ایجاد بی‌اعتمادی به همین چک‌های «ولی خدا» است.

🎙 حضرت آقا در همین رابطه می‌فرمایند:

🔻خداى متعال چقدر وعده کرده است به مؤمنین؛ وعده‌ى نصرت، وعده‌ى هدایت، وعده‌ى تعلیم؛ «وَ اتَّقُوا اللّٰهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللّٰهُ‌»،  وعده‌ى حفظ و صیانت، وعده‌ى کمک در امور دنیا؛ این همه خداى متعال به ما وعده کرده. البته این وعده‌ها مطلق نیست؛ شروطى دارد، شروطش هم خیلى شروط دشوارى نیست، از دست ماها برمى‌آید. دلیلش هم این است که جاهائى که به این شروط عمل کردیم، خداى متعال به ما کمک کرد؛ نمونه‌اش جنگ تحمیلى. ... آن روزى که جنگ تحمیلى شروع شد، همه‌ى صاحبنظران، همه‌ى تحلیلگران، همه‌ى نخبگان به طور قاطع مى‌گفتند صدام در این جنگ پیروز است و ایران شکست‌خورده است؛ جز یک عده‌ى معدودى، آن کسانى که به نگاه اسلامى و ایمانى اعتقاد داشتند - نگاه امام به حوادث - آن‌ها نه، آن‌ها در دلشان امیدى بود؛ حالا کم یا زیاد؛ بعضى کورسوى امیدى بود، بعضى نه، دلشان روشن بود.

🔻 من این خاطره را بارها نقل کرده‌ام: در روزهاى سوم چهارم جنگ بود، توى اتاق جنگ ستاد مشترک، همه جمع بودیم؛ بنده هم بودم، مسئولین کشور؛ رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر - آن وقت رئیس‌جمهور بنى‌صدر بود، نخست‌وزیر هم مرحوم رجائى بود - چند نفرى از نمایندگان مجلس و غیره، همه آنجا جمع بودیم، داشتیم بحث مى‌کردیم، مشورت مى‌کردیم. نظامى‌ها هم بودند. بعد یکى از نظامى‌ها آمد کنار من، گفت: این دوستان توى اتاق دیگر، یک کار خصوصى با شما دارند. من پا شدم رفتم پیش آن‌ها. مرحوم فکورى بود، مرحوم فلاحى بود ... گفتند: ببینید آقا! - یک کاغذى در آوردند. این کاغذ را من عیناً الآن دارم توى یادداشتها نگه داشته‌ام که خط آن برادران عزیز ما بود - هواپیماهاى ما این‌هاست؛ مثلاً اف ۵، اف ۴، نمى‌دانم سى ۱۳۰، چى،چى، انواع هواپیماهاى نظامىِ ترابرى و جنگى؛ هفت هشت ده نوع نوشته بودند. بعد نوشته بودند از این نوع هواپیما، مثلاً ما ده‌تا آماده‌ى به کار داریم که تا فلان روز آمادگى‌اش تمام مى‌شود. این‌ها قطعه‌هاى زودْتعویض دارند - در هواپیماها قطعه‌هائى هست که در هر بار پرواز یا دو بار پرواز باید عوض بشود - مى‌گفتند ما این قطعه‌ها را نداریم.

🔻 بنابراین مثلاً تا ظرف پنج روز یا ده روز این نوع هواپیما پایان مى‌پذیرد؛ دیگر کأنه نداریم. تا دوازده روز این نوعِ دیگر تمام مى‌شود؛ تا چهارده پانزده روز، این نوع دیگر تمام مى‌شود. بیشترینش سى ۱۳۰ بود. همین سى صدوسى‌هائى که حالا هم هست که حدود سى روز یا سى و یک روز گفتند که براى این‌ها امکان پرواز وجود دارد. یعنى جمهورى اسلامى بعد از سى و یک روز، مطلقاً وسیله‌ى پرنده‌ى هوائى نظامى - چه نظامى جنگى، چه نظامى پشتیبانى و ترابرى - دیگر نخواهد داشت؛ خلاص! گفتند: آقا! وضع جنگ ما این است؛ شما بروید به امام بگوئید. من هم از شما چه پنهان، توى دلم یک‌قدرى حقیقتاً خالى شد! گفتیم عجب، واقعاً هواپیما نباشد، چه کار کنیم! او دارد با هواپیماهاى روسى مرتباً مى‌آید. حالا خلبان‌هایش عرضه‌ى خلبان‌هاى ما را نداشتند، اما حجم کار زیاد بود. همین طور پشت سر هم مى‌آمدند؛ انواع کلاسهاى گوناگون مى‌گذاشتند.

گفتم خیلى خوب. کاغذ را گرفتم، بردم خدمت امام، جماران؛ گفتم: آقا! این آقایان فرماندهان ما هستند و ما داروندار نظامیمان دست این‌هاست.

🔻 این‌ها ... مى‌گویند ما هواپیماهاى جنگیمان تا حد اکثر مثلاً پانزده شانزده روز دیگر دوام دارد و آخرین هواپیمایمان که هواپیماى سى ۱۳۰ است و ترابرى است، تا سى روز و سى و سه روز دیگر بیشتر دوام ندارد. بعدش، دیگر ما مطلقاً هواپیما نداریم. امام نگاهى کردند، گفتند - حالا نقل به مضمون مى‌کنم-، ... این حرفها چیست! شما بگوئید بروند بجنگند، خدا مى‌رساند، درست مى‌کند، هیچ طور نمى‌شود.

🔻 منطقاً حرف امام براى من قانع‌کننده نبود؛ چون امام که متخصص هواپیما نبود؛ اما به حقانیت امام و روشنائى دل او و حمایت خدا از او اعتقاد داشتم، مى‌دانستم که خداى متعال این مرد را براى یک کار بزرگ برانگیخته و او را وانخواهد گذاشت. این را عقیده داشتم. لذا دلم قرص شد، آمدم به این‌ها - حالا همان روز یا فردایش، یادم نیست - گفتم امام فرمودند که بروید همین‌ها را هرچى مى‌توانید تعمیر کنید، درست کنید و اقدام کنید.

همان هواپیماهاى اف ۵ و اف ۴ و اف ۱۴ و این‌هائى که قرار بود بعد از پنج شش روز بکلى از کار بیفتد، هنوز دارد تو نیرو هوائى ما کار مى‌کند! بیست و نُه سال از سال ۵۹ مى‌گذرد، هنوز دارند کار مى‌کنند! ... مهندسین ما ... توانستند قطعات درست کنند، خلأها را پر کنند و بعضى از قطعات را على‌رغم تحریم، به کورى چشم آن تحریم‌کننده‌ها، از راه‌هائى وارد کنند و هواپیماها را سرپا نگه دارند. علاوه بر این‌ها، از آن‌ها یاد بگیرند و دو نوع هواپیماى جنگى خودشان بسازند. ...این، توکل به خداست؛ این، صدق وعده‌ى خداست.

🔻 وقتى خداى متعال با تأکید فراوان و چندجانبه مى‌فرماید: «و لینصرنّ اللَّه من ینصره» ؛ بى‌گمان، بى‌تردید، حتماً و یقیناً خداى متعال نصرت مى‌کند، یارى مى‌کند کسانى را که او را، یعنى دین او را یارى کنند - وقتى خدا این را مى‌گوید - من و شما هم مى‌دانیم که داریم از دین خدا حمایت مى‌کنیم، یارىِ دین خدا مى‌کنیم. بنابراین، خاطرجمع باشید که خدا نصرت خواهد کرد.

📝بیانات  - ۱۸ مرداد ۱۳۸۸.

........................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در یک دوره‌ای از بنده خواستند تا در چند جلسه سیره امام و آقا را از چند زاویه مختلف در بستر تاریخ توضیح دهم. مثلا سیره امام و آقا در سیاست خارجی، در تعامل با مسئولان، در صبر برای رشد مردم، در تعامل با خواص، در عدالت‌خواهی و...

این نوع از آشنایی با امام و آقا یک رکن دارد که اگر وجود نداشته باشد، تقریبا آشنایی را بی‌خاصیت می‌کند بلکه قوزی بر قوز می‌گذارد.

اگر کسی حتی به بهترین شکل، ساعت‌ها و روزها هم سیره امام و آقا را با بمباران اطلاعات و قرائن بشنود و اصلا سال‌ها با امام و آقا زندگی کند، باز اگر این رکن مهم در بیان و فهم این سیره رعایت نشود، فایده‌ای ندارد.

رکنی که منحصر در معرفی امام و آقا و سیره آنها هم نیست بلکه مربوط به معرفی هر ولی خدایی است حتی در معرفی نبی‌خدا و وصی او هم شرط است.

این رکن مهم آشنا کردن مخاطب با خدای بی‌نهایت ولی خدا است.

فرض کنید می‌خواهند الگوی مدیریت امام را برای یک انسان غرب زده یا ناآشنا با فرهنگ اسلام، برای کسی که هنوز خدایش کوچک است توضیح دهند.

چکار می‌کنند؟ یک امام سانسور شده که او بتواند این را فهم کند یا اصلا خودشان با خدای کوچکشان شناخته‌اند را به او تحویل می‌دهند.

👈 مثلا فیلم معروف امام، درون هواپیمایی که از پاریس به تهران می‌آید را ببینید. خبرنگارها از ایشان می‌پرسند: چه احساسی دارید؟ قطب‌زاده که بعدا هم علیه امام کودتا کرد و امام را نشناخته، برای ایشان سوال را ترجمه می‌کند، امام پاسخ می‌دهند: هیچی، هیچ احساس خاصی ندارم، قطب زاده که مانده بود به اینها چه بگوید؟! برای آنها ترجمه کرد، می‌گویند من صحبت نمی‌کنم، مصاحبه نمی‌کنم.

این بنده خدا با خودش می‌گوید من به اینها چه بگویم؟ اگر واقعیت را بگویم، می‌گویند این دیگر چه آدم بی‌خیالی است.

در ارائه سیره ولی خدا همه‌اش خدا دیده می‌شود و درس توحید است، اگر این خدایش را حذف کنیم و نبینیم، آنچه می‌ماند بسیار غیرعقلائی و بی‌معنا است.

آن خبرنگار خارجی استرس نداشتن امام را اتکاء به خدا و خود و همه چیز را تحت ربوبیت خدا دانستن، نمی‌بیند؛ بی‌خیالی می‌فهمد.

مسیر شناخت ولی خدا و سیره او، از آشنا شدن با خدا و سیره او می‌گذرد، تا وقتی خدای ما ناقص است، ما اصلا ولی خدا را نمی‌توانیم بشناسیم و بفهمیم.

درست است که ضلالت از نشناختن ولی خدا و سلسله ولایت آغاز می‌شود اما علت این نشناختن چیست؟ علتش نشناختن خدا است. خدای کوچک و ناقص داشتن است.

همه اصلاح و هدایت از خدا آغاز می‌شود و همه فساد و گمراهی از ما.

مسیر هدایت از بالا است نه پایین.

📌«اللَّهُمَ‏ عَرِّفْنِی‏ نَفْسَکَ‏ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی‏.»

........................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

اخیرا پس از انتشار نمودارهای تعداد مرگ میر افرادی که دو دز واکسن زده‌اند و افرادی که یک دوز و افرادی که اصلا واکسن نزده‌اند که حاکی از تاثیر زیاد زدن واکسن در جلوگیری از مرگ و میر است.

دوستان مخالف واکسن یک جادوگری کرده و نمودارهایی ارائه کرده‌اند که نشان می‌دهد در دو رده سنی، تاثیر واکسن زدن بر کاهش مرگ و میر چندان هم زیاد نیست و در یک رده سنی کاملا برعکس است و مرگ و میر واکسن نزده‌ها کم‌تر است!😳👇

فرض کنید ما در یک سال اخیر ۱۰۰۰ مبتلی به کرونا داشته‌ایم و ۳۰ نفر آنها منجر به مرگ شده است.

از ۳۰ نفر ۱۴ نفر واکسن نزده بوده‌اند، ۱۲ نفر واکسن زده‌اند ولی فقط یک دوز، ۴ نفر هم هر دو دز واکسن را زده‌اند.

 

موافقان واکسن می‌گویند این آمارها حاکی از تاثیر واکسیناسیون در کاهش مرگ و میر است چون هرچه واکسیناسیون جدی‌تر گرفته شده از آمار مرگ بیماران کاسته شده است.

 

مخالفان واکسن می‌گویند این اعتراف بزرگ است! که واکسیناسیون هیچ تاثیر خاصی در پیشگیری از مرگ ندارد بلکه آمار واکسن نزده‌ها بیشتر است، چون از ۳۰ نفر منجر به مرگ بیش از ۵۰ درصد (۱۶ نفر از ۳۰ نفر) آنها واکسن زده بودند و این نشان می‌دهد تاثیر واکسن زدن در مرگ برعکس است!

 

برای اینکه این جادوگری مخالفان واکسن در ارائه آمار را متوجه شوید مثال را کمی عوض می‌کنم:

فرض کنید ما ۱۰۰۰ تصادف در یک سال داریم. از این تصادفات ۳۰ مورد آن منجر به فوت بوده است.

از این ۳۰ مورد ۱۴ نفر کمربند نبسته بوده‌اند، ۱۲ نفر کمربند غیر استاندارد بسته بودند و ۴ نفر هم کمربند استاندارد بسته‌اند.

طرفداران بستن کمربند می‌گویند شما اگر کمربند استاندارد ببندید همانطور که این آمار نشان می‌دهد فقط ۴ هزارم درصد احتمال دارد در تصادف به مرگ منتهی شوی و اگر کمربند نبدید این آمار ۳.۵ برابر می‌شود و اگر کمربند غیر استاندارد ببندید ۳ برابر می‌شود.

یعنی بستن کمربند غیر استنادارد چندان هم فایده‌ای ندارد ولی به هرحال از نبستن کمربند هم بهتر است.

 

حالا مخالفان بستن کمربند ایمنی می‌گویند آمار نشان می‌دهد که از ۳۰ نفر تصادف منجر به مرگ، ۱۶ نفر آنها کمربند بسته بوده‌اند و ۱۴ نفر کمربند نبسته بودند، پس وقتی شما کمربند ببندید احتمال مرگ شما بیشتر است!

 

مخالفان واکسن:

🔻اول اینکه به این توجه ندارند که قبل از مرسوم شدن بستن کمربند(زدن واکسن) روزانه نزدیک به پنج برابر تصادفات منجر به مرگ می‌شد! و حالا که بستن کمربند یک عادت شده است آمار تصادفات منجر به مرگ کاهش پیدا کرده است و این خودش گویاترین آمار بر پیشگیری کمربند از مرگ و میر است.

از روز اول هم کسی نگفت که هرکس کمربند بست دیگر به هیچ وجه تصادف او منجر به مرگ نمی‌شود، بلکه ادعا این بود که بستن کمربند موجب کاهش تصادفات منجر به مرگ می‌شود. یعنی جامعه مبدا ما برای مقایسه تاثیر گذاری بستن کمربند، کل تصادفات منجر به مرگ قبل از مرسوم شدن بستن کمربند و بعد از مرسوم شدن آن است.

 

🔻دوم اینکه آن چیزی که باید در مقایسه ملاک اصلی باشد کمربند استاندارد است نه غیر استنادارد اگرچه نوع غیراستاندارد آن هم تاثیرش در کاهش مرگ میر مثبت بوده است.

در بحث واکسن هم دو دز واکسن معیار است نه یک دوز واکسن اگرچه تاثیر مثبت یک دوز واکسن هم مشخص است.

 

🔻 سوم اینکه جامعه معیار قبل از واکسینانسیون عمومی مثلا ۸۰ درصد واکسن نزده و ۲۰ درصد واکسن زده بود با روزی ۶۰۰ نفر تلفات منجر به مرگ و شمار زیاد وضعیت وخیم به نحوی که بیمارستان‌ها جایی برای پذیرش بیمار جدید نداشت.

جامعه معیار بعد از واکسیناسیون عمومی مثلا ۸۰ درصد واکسن زده و ۲۰ درصد واکسن نزده است با روزی ۱۰۰ نفر تلفات منجر به مرگ و بیمارستان‌هایی که افراد وضعیت وخیم آن هم به همین‌ترتیب کاهش پیدا کرده است.

وقتی امروز اکثر جامعه شما واکسن زده هستند و اقلیتی واکسن نزده هستند در تعداد مرگ میر هم تعداد واکسن زده‌ها بیشتر خودش را نشان می‌دهد. همانطور که وقتی اکثر مردم کمربند ببندند تعداد تصادفات منجر به مرگ همراه با بستن کمربند هم افزایش می‌یابد.

مثلا اگر آمار ۷۰ درصد کشته‌ها از واکسن زده‌ها بود و ۳۰ درصد واکسن نزده ولی جامعه شما ۹۰ درصد واکسن زده بود و ۱۰ درصد نزده، باز هم حاکی از تاثیر مثبت واکسن در کاهش مرگ و میر بود.
........................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

روز ۱۷ تیر ۱۳۵۹ یعنی یک روز قبل از عملی شدن کودتای نوژه اطلاعات دقیق کودتا لو می‌رود و روز ۱۸-۲۰ تیر مساله اصلی کشور و مردم اخبار کودتای شکست خورده است.

همه‌جا را هیجان و احساس خطر نسبت به سرنوشت انقلاب گرفته است و مطمئناً یکی از دغدغه‌مندترین طیف‌ها هم طلاب انقلابی هستند که شرایط را بسیار بحرانی می‌بینند و احساس می‌کنند، حتما باید کاری کنند.

 

در روز ۲۰ تیر در اوج این هیجانات که تازه عملیات ضد کودتا تمام شده است، حضرت امام دیداری با طلاب دارند که صحبت‌هایش خواندنی است؛

 

🎙ایشان در ابتدا ماجرایی را ذکر می‌کنند که:

👈همین امروز هم یکى از علماى جماران آمد و قصه‏‌اى را نقل کرد که از آن قصه هم من فهمیدم که عنایت خدا با ماست. ایشان فرمودند که: یک خانه‏‌اى را ... این آقایانى که در کمیته بودند و ... به عنوان اینکه شنیده بودند اینجا قمارخانه است، رفته بودند ... وقتى هم رفتند دیدند که بله بساط قمار و مشروبات و اینها هم هست. یکى از پاسدارها رفته است پشت آنجا که برود ببیند آنجا چه‏ خبر است. یک سگى همچو حمله کرده به او که او را وادار کرده که برود در زیر زمین. وقتى رفته در زیر زمین [دیده‏] یک مقدار زیادى اسلحه و امثال ذلک زیاد [هست‏]، ... گفتم به آن آقا، با هدایت سگ این واقع شده! این سگ مأمور است. همه عالم مأمورند. آن روز [کودتای طبس] باد و شن مأمور  بود، امروز هم در این قصه سگ مأمور بوده است که آقا را، این پاسبان را ملزم کند که برود کشف بکند. از این امور خوفى نداشته باشید. ... آن رأسشان‏  با آن همه قدرت که در دست داشت بالفعل، و با آن همه پشتوانه‏‌هایى که از همه گروه‌هاى خارج و داخل داشت، در مقابل ملت و در مقابل تأیید خداى تبارک و تعالى از ملت ما، نتوانست کارى بکند.

 

بعد از این توجه دادن طلاب و آرام کردنشان، در این فضایی که خبر کودتا منتشر شده است و خیلی هیجانات بالا است، سفارش‌هایی به طلاب می‌کنند:

 

🔻این حوزه‏‌هاى فقاهت بوده است که هزار و چند صد سال این اسلام را نگه داشته. این مشىْ‏‌اى بوده است که از زمان قدیم، از زمان ائمه هدى‏ تا زمان ما، مشىْ‏‌اى بوده است که علماى ما داشته‏‌اند و آن حفظ فقاهت. نباید حالا شما فکر کنید که حالا که باید [در] امور سیاست هم ما دخالت بکنیم، پس به فقاهت کار نداشته باشیم.

 

🔻خیر، باید حوزه‏‌هاى فقاهت به فقه خودشان به همان ترتیبى که سابق بود هیچ تخطى نکنند. به همان ترتیبى که سابق تحصیل مى‏‌کردید، فقه و مقدمات فقه را [تحصیل کنید]، محکم فقاهت را حفظ کنند. و ائمه جماعت محکم مساجد خودشان را و ارشاد ملت را حفظ کنند. و خطباى ملت هم باید منابر خودشان را و موعظه‏‌هاى خودشان را و ارشاد خودشان را حفظ کنند. و در عین حال مراقب اوضاع مملکت خودشان باشند. چنانچه اهل بازار باید بازار خودشان را حفظ کنند لکن مراقب باشند. این طور نباشد که ما یکوقت خداى نخواسته، از آن اصلى که اساس حفظ اسلام است رو برگردان بشویم و حوزه‏‌ها به فقاهت کم توجه بشوند. این فقها هستند که حصون‏  اسلام هستند و حفظ کردند اسلام را.

 

🔻باید حوزه‏‌ها عنایتشان به فقه و فقاهت از همه چیز بیشتر باشد.  اگر حوزه‏‌هاى فقاهت خداى نخواسته از بین برود یا سست بشود، رابطه ما بین فقها و ملت قطع مى‏‌شود. این حوزه فقاهت است که رابطه را محفوظ نگه داشته است.

 

🔻اگر یک اشخاصى آمدند در حوزه‏‌ها و پیشنهاد کردند که فقه لازم نیست، مثلًا به این طول و تفصیل باشد و فلان، و بیاییم یک چیزهاى دیگر را هم چه بکنیم، اینها اشتباه مى‏‌کنند یا مأمورند. فقه به همان قوّت اولیه‏‌اش باید باقى باشد. [1]

 

در آن روزها به علت فضای انقلابی و مبارزاتی در نگاه برخی طلاب درس خواندن طولانی مدت در حوزه یا امامت جماعت شدن و کار تبلیغی در مساجد چندان مهم جلوه نمی‌کند، از سویی هم نیاز بسیار زیاد نهادهای انقلابی طلاب را جذب مجموعه‌های خود می‌کند.

 

اما در این فضا حضرت امام(ره) توجه می‌دهند که حتی برای حفظ انقلاب و نظام هم اساس همین درس خواندن و امامت جماعت‌ها است:

 

🔻این فقه است که اسلام را حفظ کرده و تا آخر حفظ مى‏‌کند ان شاء اللَّه.

از این شغلى که دارید و از این راهى که دارید منحرف نشوید، و بروید یک کارهایى که شما نباید بکنید، مثلًا یک معمّمى چهار تا هم پاسدار داشته باشد، و یا هر کارى دلش مى‏‌خواهد بکند، یک کسى هم یک کمیته درست کند و چند تا پاسبان و هر کارى مى‏‌خواهد بکند. اینها یک طرحى است که ریخته‏‌اند براى اینکه شما را از صحنه خارج کنند. وارد یک صحنه‏‌اى مى‏‌کنند که شما را بکلى خارج کنند. همچو مى‏‌کنند که هى بیایند فریاد بزنند که امان از این آخوندها که در کمیته‏‌ها هستند و در دادگاه‌ها هستند. ...

 

🔻 وسوسه کنند به اینکه این آخوندها که از آنها کارى نمى‏‌آید، مى‏‌روید توى مسجد چه کنید؟ برویم راهپیمایى کنیم. خوب، راهپیمایى سر جاى خودش اما مسجد محلى است که از مسجد باید امور اداره بشود.

 

🔻این مساجد بود که این پیروزى را براى ملت ما درست کرد... این طور نباشد که خیال کنند که حالا دیگر ما پیروز شدیم دیگر مسجد مى‏‌خواهیم چه کنیم. پیروزى ما براى اداره مسجد است. ما اگر نماز نباشد و آداب اسلامى نباشد، چه داعى داریم که بیاییم خودمان را به مهلکه بیندازیم و وارد این امور بشویم؟ ... مراکزى که مراکز بسط حقیقت اسلام است، بسط فقه اسلام است و آن مساجد است، اینها را خالى نگذارید.

 

🔻خیال نکنید که اسلام را که گرفتند یک ملتى مى‏‌گذارند و یک ملیتى که این آقایان ملت‏‌گراها، هى دهن خودشان را پر مى‏‌کنند، ملت، ملت! اگر اسلام را از دست شما گرفتند و آخوند و ملت را جدا کردند، شما چهار نفر ملى نمى‏‌توانید هیچ کارى بکنید، ...

 

🔻آن روزى که خداى نخواسته فرض کنید فانتوم آنها آمد و اینجا را خراب کرد و من هم رفتم سراغ کارم، ملت دستش باز و با مشت محکم حفظ بکند اسلام را.

... البته نمى‏‌توانند ان شاء اللَّه که کارى انجام بدهند، لکن تأخیر مى‏‌توانند بیندازند...

 

🔻 اگر این فانتوم‌ها هم بلند شده بود که اینها مى‏‌خواستند چه بکنند، پدر اینها را در مى‏‌آوردند. مگر ملت ما حالا دیگر نشسته آنجا که یک فانتوم و دو فانتوم کارى انجام بدهد. این احمق‌ها نفهمیدند این را که با چهار تا مثلًا سرباز... مى‏‌شود یک مملکت ۳۵میلیونى که همه مجهز هستند، اینها بتوانند فتح کنند. اینها غلط فکر کردند. اینها نفهمیدند که شوروى با همه قدرتى که دارد و با همه ابزارى که دارد و با همه سلاح‌هاى مدرنى که دارد، در افغانستان پوزه‏‌اش به خاک مالیده شده.... فرض کنید چند تا جا [را] هم کوبیده بودید، شما بالاخره باید زمین هم بیایید یا همان آسمان مى‏‌مانید؟ ما از این امور نمى‏‌ترسیم.

 

🔻ما از قشرهاى خودمان مى‏‌ترسیم؛ از خودمان‏ چنانچه شما آقایان (روحانیون) و همپالگی‌هاى شما، سنخ روحانیت همه- ایّدهم اللَّه تعالى- اگر کارهایى خداى نخواسته انجام بدهید که از چشم ملت بیفتید، و لو در دراز مدت، آن روز است که فانتوم لازم نیست دیگر، خود ملت شما را کنار مى‏‌زند. و ملت هم بى‏‌هادى نمى‏‌تواند کارى انجام بدهد، و آنها و لو حالا تهیه براى چندین سال دیگر هم باشد کار خودشان را آن وقت مى‏‌توانند انجام بدهند.

 

🔻 من خوفم این است که ما نتوانیم، روحانیت نتواند آن چیزى که به عهده اوست صحیح انجام بدهد. من خوف این را دارم که به واسطه بعض تبلیغات، حوزه‏‌هاى علمى از آن کار اساسى که حفظ فقاهت است سستى بکنند، و کم کم فقه مَنسى بشود، و در دراز مدت اینها نتیجه بگیرند. شما این را خیال نکنید که آنها خیلى دستپاچه‏‌اند که همین دو- سه روز این کارها را انجام بدهند. اگر توانستند، حالا، اگر نتوانستند نقشه مى‏‌کشند که در پنجاه سال دیگر کار خودشان را انجام بدهند دست برنمى‏‌دارند و یکى از نقشه‏‌هاى مهم همین است که قشرهاى ملت را از هم جدا کنند، و مهم این است که روحانیت را از ملت جدا کنند.

 

🔻 اینها ضربه‏‌اى که از روحانیت خوردند از هیچ کس نخوردند. براى اینکه مى‏‌گویند ضربه‏‌اى را که دیگران هم زدند به ما، اینها وادارشان کردند. ...

اگر این مسجد و مرکز ستاد اسلام قوى باشد ترس از فانتوم‌ها نداشته باشید. ترس از امریکا و شوروى و اینها نداشته باشید. آن روز باید ترس داشته باشید که شما پشت بکنید به اسلام. پشت کنید به مساجد. [2]

📝 [1]  صحیفه امام ؛ ج‏ ۱۳؛ ص: ۱۳.

📝 [2] صحیفه امام ؛ ج‏ ۱۳؛ ص ۱۴ ۲۱.
........................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

امروز بعد از مدت‌ها یک فیلم سینمایی فاخر و ایده‌آل را دیدم.

«آخرین سامورایی» مربوط به یکی از فرماندهان آخرین نسل از سامورایی‌ها است، آنها سالیان سال در خدمت پادشاه و برای برقراری نظم و عدالت در جامعه جنگیده‌اند.

حالا مخالف برخی معاهده‌های پادشاه با غربی‌ها هستند. در یکی از جنگ‌هایی که با استعمارگران غربی دارند، یک افسر از آنها را اسیر می‌کنند و این افسر در دوران اسارت با فرهنگ غنی ژاپنی و سامورایی‌ها آشنا و عاشق آنها می‌شود، به گونه‌ای که خود را یکی از آنها می‌داند و در ادامه در جنگ با نیروهای استعمارگر با سامورایی‌ها همراه می‌شود.

 

داستان مربوط به ۱۰۰ تا ۱۵۰ سال پیش از این است، برهه‌ای که غرب به واسطه سلاح‌های جدید و علم و تکنولوژی خود در حال بلعیدن دنیا است، قاره آمریکا، آفریقا و استرالیا که مردم و حکومت‌های قدرتمندی نداشته‌اند را تاراج‌ و خانه خود کرده‌اند اما در آسیا به واسطه حضور تمدن‌های قدرتمند مثل چین، ژاپن، هند، ایران و عثمانی نتوانسته‌اند، مثل گذشته عمل کنند.

 

در آسیا:

1 در گام اول به عنوان معاهده‌های تجاری وارد می‌شوند؛

2 در گام دوم نیروهای نظامی و فرهنگی خود را تحت عنوان حفظ منافع اقتصادی خود وارد این کشورها می‌کنند؛

3 در گام سوم، از یک سو به واسطه نیروهای نفوذی و غرب زده در دربار، پادشاهان با جلوه‌های قدرت و تکنولوژی غرب بیشتر آشنا می‌شوند، این نفوذی‌های غرب زده یا به اصطلاح خودمان «وثوق‌الدوله‌ها»، ترتیب سفرهای پر هزینه پادشاهان به غرب و اخذ قراردادهای جدید را می‌دهند.

و از سوی دیگر به واسطه نیروهای فرهنگی و غرب‌زده، عناصر قدرت ملی آن کشورها را شناسایی و با آنها مبارزه می‌کنند تا عواملی که مانع تسلط نیروهای غربی بر کشورها بوده است رفته رفته از میان برداشته شوند.

 

داستان فیلم «آخرین سامورایی» مربوط به گام سوم استعمارگران غربی در کشور ژاپن است.

در ژاپن سامورایی‌ها از مهم‌ترین عناصر قدرت و مخالف با سلطه غرب بر کشورشان هستند و دربار که در دامان غربی‌ها افتاده است گام به گام شرایط را بر آنها سخت‌و سخت‌تر می‌کند، حمل اسلحه توسط آنها را غیرقانونی اعلام می‌کند نوع لباس و موهای آنها را ممنوع می‌کنند و...

همان اتفاقاتی که ۱۰۰ سال پیش از این در دوره رضاشاه برای روحانیون به عنوان عناصر حفظ قدرت ملی و مخالف سلطه اجنبی بر کشور، رخ داد.

 

در این فیلم به زیبایی شعار پیروزی «خون بر شمشیر» یا همان «ارزش‌ها بر قدرت‌ها» به نمایش در می‌آید. نشان داده می‌شود که چطور ارزش‌ها در آخر بر سلاح‌ها پیروز می‌شوند.

اما این فیلم ادامه‌ای مهم داشت که ادامه نیافت.

ادامه نیافت تا نشان دهد همان ارزش‌هایی که تا وقتی سامورایی‌ها زنده هستند، زنده می‌ماند با حذف شدن سامورایی‌ها هم رفته رفته فراموش می‌شوند.

 

⁉️ جا دارد بپرسیم که در این مبارزه غرب با عناصر حافظ قدرت ملی، چرا سامورایی‌ها در ژاپن حذف شدند اما روحانیون در ایران حذف نشدند؟!

ماندند و ارزش‌ها را حفظ کردند و در نتیجه تجدد و تکنولوژی غرب را هم در خدمت ارزش‌های خود گرفتند؟

 

سامورایی‌ها خودشان قیام کردند و در دفاع از مردم جنگیدند، خودشان می‌خواستند عدالت را برقرار کنند و نتوانستند اما روحانیون مردم را به قیام و دفاع از حقوق مردم وا داشتند، اقامه عدالت را به خود مردم سپردند.

سلاح روحانیون شمشیر نبود، منطق و دلایل روشن بود.

👈«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ‏ النَّاسُ بِالْقِسْطِ.»

به راستى ما پیامبران خود را با دلایل روشن روانه کردیم و با آنها کتاب و قوانین عادلانه را فرود آوردیم تا مردم برای اقامه عدالت برخیزند.
 

........................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

 

  • حمید رضا باقری