شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۷۴ مطلب با موضوع «انقلاب اسلامی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

در هر دو تقریر عقلی و نقلی ولایت فقیه، اولین سوال این است که چه کسی حق ولایت و حکومت دارد؟

📝 در پاسخ به این سوال، مثلا حضرت امام(ره) می‌فرمایند عقلا حق تصرف، ولایت و حاکمیت متفرع بر مالکیت است و مالکیت حقیقی متفرع بر خالقیت است، بنابر این از این جهت که تنها خداوند خالق ماست، تنها او مالک ما است، پس تنها او بر ما حق ولایت و تصرف دارد، حتی خود ما نیز بر جان، بدن و اموال خودمان ولایتی مستقل از خداوند نداریم، چون مالک حقیقی آنها نیستیم.

📝 ما اگر مالک اموال خودمان نیز حساب می‌شویم اعتبارا و در مقابل دیگر افراد اجتماع است که حق تصرف در اموال ما، به آنها داده نشده است و ممکن است خداوند که مالک حقیقی ما و اموال ما است، در برخی موارد بدون اذن ما حق تصرفی برای غیر ما، در اموال ما ثابت کند، مثلا به پدر یا همسر یا فرزند یا برادرزاده ما یا حاکم جامعه اجازه دهد به نحو خاص و در موارد خاصی در اموال ما تصرف کنند.

📝 در آیه ۳۳ سوره نور در مورد آزاد کردن عبدهایی که توان اداره خود را دارند و می‌خواهند با قرارداد مکاتبه آزاد شوند آمده است:

👈«وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ‏ اللَّهِ‏ الَّذی آتاکُم‏»

به آنها اموالی دهید و دقت داشته باشید که این اموال شما اصالة مال خداست و بالعرض در اختیار شما قرار گرفته است و صاحب اصلی آن خداست.

📝 در آیه ۶ احزاب خداوند ولایتی بالاتر از ولایت خودمان را برای پیامبر بر اموال و جان‌هایمان قرار می‌دهد.

👈«النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»

نتیجه این حکم اختیار پیامبر در فرستادن دیگران به جهاد، تعیین خمس و حقوق مالی و دیگر تصرفات و احکام از این دست است.

👈تعبیر «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّه‏» که در آیات مختلفی آمده است، به معنی انحصار حق حکم و فرمان دادن در همه زمینه‌ها برای خداوند، شاهدی دیگر بر حکم عقلی مذکور است.

⁉️ وقتی به حکم عقل و نقل برای ما ثابت شود حق ولایت و حاکمیت جز برای خداوند ثابت نیست، اصل بر عدم حق ولایت و حکومت غیر خداوند بر مخلوقات و از آن جمله بندگان گذاشته می‌شود و سپس این سوال مطرح می‌شود که چه کسانی به واسطه اذن خداوند در طول ولایت الهی حق ولایت و حاکمیت پیدا می‌کنند؟

پاسخ این سوال در آیات مختلفی داده شده است:

📝به طور مثال در آیه ۵۵ سوره مائده مقام ولایت بر مردم را منحصر در خداوند و نبی مکرم و امیرالمؤمنین (علیهما الاسلام) می‌کند:

👈«إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ‏»

سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده‏‌اند همان‏ها که نماز را برپا مى‏‌دارند، و در حال رکوع، زکات مى‏‌دهند.

همه مفسران اجماع دارند که این اوصاف، در شأن امیرالؤمنین(ع) نازل شده است.

📝 نتیجه این انحصار این است که هر نوع ولایتی چه فردی و یا اجتماعی، برای فقیه یا دموکراسی جمعی یا مؤمنین و... و حتی برای امام معصوم غیر از امیرالمؤمنین باید به اذن رسول و امیرالمؤمنین (علیهما الاسلام) و در طول آنها باشد و در غیر این صورت باطل است و حق ولایت ندارند.

📝 در آیه ۲۶ سوره مبارکه صاد می‌فرماید:

👈«یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ».

با توجه به این آیه حکم کردن از متفرعات خلافت الهی است و غیر از خلفیه الهی در منصب قضاوت یا حاکمیت بر اجتماع حق حکم کردن ندارد.

📝 در آیه ۵۹ سوره مبارکه نساء در مقام بیان اینکه از چه کسانی باید اطاعت کرد، می‌فرماید از خداوند و رسول او و اولی الامر اطاعت کنید، یعنی همه اطاعت‌های شما باید به یکی از این سه مورد برگردد.

👈«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی‏ الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً»

📝علاوه بر آیات مختلف قرآن همچنین روایات مختلفی نیز در همین رابطه وجود دارد، به طور مثال در روایت است:

👈«اتّقوا الحکومة؛ فإنّ الحکومة إنّما هی للإمام العالم بالقضاء، العادل فی المسلمین؛ لنبیّ، أو وصیّ نبی‏»

حال که انحصار حق حکم دادن و ولایت برای خداوند و در طول او برای نبی و وصی او ثابت شد، باید برای خروج از این اصل و اثبات جواز حکومت برای غیر نبی یا وصی، دلیل معتبر داشت و اینجاست که دو قسم دلیل عقلی و نقلی برای اثبات ولایت برای فقیه در طول نبی و وصی نبی مطرح می‌شود.

🔗(جهت اطلاع بیشتر ر.ب: امام خمینی، الاجتهاد و التقلید، ص ۱۹ و آیت الله سید کاظم حائری، أساس الحکومة الإسلامیة، ص: ۶۵‌)

تا اینجا مشخص شد حق ولایت، تصرف و حکومت منحصرا برای خداوند وجود دارد و با توجه به انحصار مذکور، اصل عدم ولایت برای غیر خداوند ثابت می‌شود و به واسطه اذن خداوند، نبی و وصی نبی از این اصل خارج شده‌اند و حق ولایت و تصرف در امور بندگان برای آنها ثابت شده است و برای غیر آنها اثبات هر نحو از ولایت و حکومت نیازمند دلیل معتبر است.

بنابر اصل مذکور اگر کسی برای فقیه یا فرد منتخب از دموکراسی یا هرکس دیگر هر نحو از حق ولایت و تصرف را قائل باشد، بایست دلیلی معتبر از منظر شرع در اثبات آن ولایت در طول ولایت الهی عرضه کند و در غیر این صورت ولایت او مصداقی از ولایت طاغوت در مقابل ولایت الله است.

در این راستا برای اثبات ولایت برای فقیه در زمان عدم دسترسی به نبی و وصی، دو دسته دلیل عقلی و نقلی ذکر شده است که دو تقریر حداکثری یا همان مطلقه و حداقلی یا همان حسبه را دارند.

🔻 برخی از فقها که حضرت امام نیز از جمله آنها هستند هم در دلیل عقلی و هم در دلیل نقلی برای فقیه ولایت مطلقه یعنی همان مقام ولایت ظاهری نبی مکرم اسلام و امیرالمؤمنین (علیهما السلام) را ثابت می‌کنند.

🔻برخی در دلیل عقلی ولایت حسبه و در دلیل نقلی ولایت مطلقه را می‌پذیرند.

🔻برخی نیز تنها دلیل عقلی را برای موارد حسبه می‌پذیرند و ادله نقلی را رد می‌کنند و در ادامه به مهم‌ترین محل اختلاف هر گروه اشاره خواهم کرد.

در تقریر عقلی اثبات ولایت از طریق دلیل حسبه، یعنی اموری که قطعا شارع راضی به تعطیل آن امور نیست، جواز سرپرستی قدر متیقن از این امور برای فقیه اعلم و عادل از اصل عدم جواز ولایت و حاکمیت غیر خداوند خارج می‌شود، چرا که یقین داریم کسی باید این امور را سرپرستی کند و شارع راضی به اهمال در آنها نیست و قدرمتیقن کسی که جواز سرپرستی برای او وجود دارد فقیه عادل است و در مرتبه بعد از فقه نیز این مسئولیت بر عهده عدول مؤمنین قرار می‌گیرد.

این حد از ولایت را برای فقیه عادل و در نبود او برای عدول مؤمنین، همه می‌پذیرند اما اینکه دایره امور حسبه چقدر است؟ مورد اختلاف است و ممکن است برخی فقها قلیلی از مسائل و برخی تقریبا اکثر مسائل مورد ابتلاء اجتماع را جزو این دایره بدانند اما اختلاف در مصداق است.

🔻 در تقریر عقلی دوم از کسانی چون حضرت امام برای اثبات ولایت برای فقیه، خود مقام ولایت و حاکمیت بر اجتماع از شئون تعطیل ناپذیر نبی و وصی دانسته می‌شود که خداوند در هیچ شرایطی راضی به تعطیل آن نیست و با توجه به اینکه امور سلطانی اعم از امر قضا و وضع قوانین و حفظ نظام کشور و جامعه از اهم امور مرتبط با حیات بشر است و دین اسلام نیز مدعی تعیین برنامه در هر امر مرتبط با سعادت بشر است، نمی‌شود در این دین کامل برای امر حاکمیت بر اجتماع در دوران غیبت جانشینی به نیابت از نبی و وصی تعیین نشده باشد و قدر متیقن کسی که این مقام را به نیابت از نبی و وصی می‌تواند اختیار کند فقیه عادل عالم به سیاست و مدیریت اجتماع و مسائل آن است.

در تقریر اول برای جواز تولی فقیه در موارد مشکوک نیاز به دلیل است اما در تقریر دوم برای خروج موردی از دایره ولایت فقیه در موارد مشکوک نیاز به دلیل است.

👈 به طور مثال فلان مرجع معتقد به ولایت حسبه، وقتی دشمنانی به مرزهای کشور اسلامی تعدی می‌کنند تا وقتی نظام کشور باقی است و حرج و مرجی بوجود نیامده است و ضرورت اقتضاء نمی‌کند برای خود جایز نمی‌داند که حکم به لزوم جهاد عمومی دهد اما کسی چون حضرت آقا که به ولایت مطلقه فقیه با تقریر دوم معتد هستند حتی حکم به جهاد ابتدائی را نیز برای فقیه جایز می‌دانند و کسی چون حضرت امام نیز با اینکه معتقد به تقریر دوم هستند اما چون جهاد ابتدایی را از اختیارات خاص معصوم می‌دانند این نحو از جهاد را خارج از اختیارات ولی فقیه می‌دانند.

 

حضرت امام و دیگر فقهای هم نظر با ایشان روایات نصب فقها به عنوان حاکم و جانشین و «وارث انبیاء» و «حکام علی الملوک» را شاهد و در تایید تقریر دوم از دلیل عقل، ذکر می‌کنند و همچنین نهی مؤکد از مراجعه به سلاطین جور در امور سلطانی و قضایی در آیات و روایات را به عنوان شاهد دوم و ملازم حکم عقلی مذکور، مورد استناد قرار می‌دهند. (ر.ب: الاجتهاد و التقلید؛ ص ۱۹ ۲۶)

تا اینجا به انحصار حق ولایت، حق حکم کردن و حق اطاعت شدن برای خداوند و اذن خداوند در ولایت نبی و وصی نبی اشاره شد که نتیجه این انحصار اصل عدم ولایت برای غیر خداوند است و دو تقریر از حکم عقل در اثبات مقام ولایت برای فقیه در زمان عدم دسترسی به نبی و وصی ذکر شد که:

👈یکی اثبات خروج موارد قدر متیقن از امور حسبه، از اصل عدم ولایت برای فقیه بود.

👈 و دومی اثبات خروج فقیه از اصل به عنوان فرد قدر متیقن از کسانی که مقام تعطیل نشدنی ولایت ظاهری نبی و وصی را تولی می‌کنند.

لاذم به ذکر است که انحصار در حق حکم کردن و اطاعت شدن از لوازم اصلی انحصار در حق ولایت است و ادله آن نیز بیانگر همان انحصار حق ولایت برای خداوند و در طول ولایت الهی برای نبی و وصی نبی است.

از اینجا به بعد به دو تقریر از دلیل نقلی برای اثبات مقام ولایت برای فقیه می‌پردازم:

🔻 برخی چون حضرت امام که با تقریر عقلی دوم، ولایت مطلقه را برای فقیه ثابت نمودند، به روایات فقط به عنوان تایید حکم عقل استناد می‌کنند و در این راستا ادله‌ای چون مقبوله عمربن حنظله و عبارت: «فإنّی قد جعلته علیکم حاکماً» و برخی دیگر از ادله، اثبات نصب فقیه در همان مقام ظاهری حاکمیت سیاسی و اجتماعی و قضاوت نبی‌مکرم را به عنوان شاهد حکم عقلی مذکور ذکر می‌کنند. (ر.ب: الاجتهاد و التقلید؛ صص ۲۶ -۳۹)

🔻 اصل بحث تعیین کننده در ادله نقلی مربوط به فقهایی است که در تقریر حکم عقل، به ولایت در امور حسبه حکم کردند.

📌در اینجا یک گروه که ادله نقلی همچون و أنّ الفقها‏ «حکّام على الملوک» و‏ «کفیل أیتام أهل البیت» و «خلفاء رسول اللَّه» و «أنّ مجاری الامور والأحکام على‏ أیدی العلماء باللَّه الامناء على حلاله وحرامه» و «وَأمَّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ، فَارْجِعُوا فیها إلى رُواةِ حَدیثِنا. فَإنَّهُم حُجَّتی عَلَیْکُم‏» و... را برای اثبات مقام ولایت فقها در طول نبی و وصی کافی می‌دانند و خصوصا از این جهت که ادله نقلی مورد استناد، اطلاق و عموم دارند همه امور سیاسی اجتماعی تعریف شده در حاکمیت را جزو دایره حاکمیت فقیه می‌دانند الا مواردی که ثابت شود از اختصاصات نبی و وصی است.

📌 اما گروه دیگراز این فقهاء در برخی روایات اشکال سندی می‌کنند، برخی را نیز اشکال دلالی می‌کنند که دلالتی بر جعل مقام حاکمیت برای فقیه ندارد.

⁉️ این نحو برخورد با روایات مستلزم این سوال است که در بستری که فضای خالی از حاکمیت سیاسی اجتماعی نداریم و مراجعه به حکمای جور و طواغیت در امور مختلف قضایی و سلطانی نیز نهی شده است، اگر مقام حاکمیت را برای فقیه ثابت نمی‌دانید برای چه کسی جایز می‌دانید؟

یا در انحصار حق حاکمیت در طول ولایت الهی باید اشکالی داشته باشند یا بنا به اضطرار برای فقیه و غیر فقیه جواز حکومت را قائل باشند.

از جمله مهم‌ترین مجموعه ادله‌ای که عمدتا از نظر سند توسط این گروه از فقها محل خدشه نیست بلکه صرفا به دلالت آنها اشکال می‌شود ادله مورد استناد برای نصب فقها به عنوان حاکم است، به نظر این فقها ادله مذکور صرفا مقام قضاوت را برای فقیه ثابت می‌کند اما مقام حاکمیت سیاسی و اجتماعی را خیر!

🔻به طور مثال آیت‌الله سیستانی در ذیل این روایات می‌فرمایند، در گذشته حاکم فقط برای قاضی اطلاق شده است.

👈«أن الحاکم لم یأت بمعنى الوالی، و نحن تتبعنا کثیراً فی ذلک و لم نر فی کلمات المتقدمین أن الحاکم یذکر بمعنى الوإلى، نعم ذُکر ذلک فی ألسنة متأخری المتأخرین، و الحاکم فی اللغة هو القاضی، و قد یطلق على من ینفذ حکم القاضی و لفظة (الحاکم) کما قلنا لم یُستعمل فی کتب اللغة وغیرها بمعنى الوالی و السلطان، و کانوا یعبرون عن الوالی بالعامل، فلذا نرى فی نهج البلاغة وغیره من الکتب یقال: (ومن کتاب له علیه السلام إلى عامله أو إلى عماله)، أو یعبر بالوالی، ولم یُعبر فی الکتب عن الوالی بالحاکم.»

(ربانی، تقریرات اجتهاد و تقلید آقای سیستانی، ص ۱۰۶)

حتی اگر اشکال مذکور هم پاسخ داده نشود، بعد از پذیرش شان حاکم سیاسی بودن حضرت رسول و اینکه جامعه به این جایگاه نیاز دارد و این شأن تعطیل بردار نیست و استمرار آن منحصرا در طول ولایت حضرت رسول(ص) مشروعیت دارد؛ روایاتی نظیر: «الفقهاء امناء الرسول» و «العلماء ورثة الأنبیاء» که ثابت کننده استمرار جایگاه زعامت سیاسی، اجتماعی نبی‌مکرم برای فقها هستند، برای اثبات مقام ولایت برای فقها کافی است اما در هر صورت ادله با لفظ حاکم نیز مورد استناد فقها قرار گرفته است.

برای توضیح بیشتر فهم معنای حکم و استعمال آن در آیات و روایات مربوط به نصب فقها به عنوان حاکم اولا باید دقت داشت که مسلم است حکم کردن در امور اختلافی معنا می‌دهد یعنی تا اختلافی وجود نداشته باشد و همه متفق باشند نیاز به حکم کردن نیست. ثانیا کسی حکم می‌کند که نوعی استیلاء داشته باشد و بتواند حرف نهایی و فصل الخطاب را در مقام اختلاف بزند. به طور مثال در این شرایط کشور مذاکره کنیم یا خیر؟ این سیاست اقتصادی برای جامعه خوب است یا خیر؟ این اساس نامه و قانون برای جامعه نیاز است یا خیر؟ و... این امور اگر همه موافق یک نظر هستند که همان نظر اعمال می‌شود اما اگر اختلاف است کسی که سخن او فصل الخطاب باشد نیاز است.

این جایگاه برای پیامبر و اهل بیت در امتداد ولایت الهی ثابت بوده است و در زمان عدم دسترسی به نبی و اوصیاء نبی بنا به حکم عقل و ادله‌ای مثل «وَأمَّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ، فَارْجِعُوا فیها إلى رُواةِ حَدیثِنا. فَإنَّهُم حُجَّتی عَلَیْکُم‏» این جایگاه برای فقها نیز ثابت شده است.

همین قرینه نصب فقها در این جایگاه مشخص می‌کند که ادله‌ای که در آنها از تعبیر نصب فقها به عنوان حاکم نیز استفاده شده است، معنایی اعم از قاضی و حاکم سیاسی و اجتماعی دارد.

بنابر این در این ادله تعبیر حاکم که در قرآن مکرر برای خداوند استفاده شده است، همان مفهوم اعم از قضاوت مصطلح را دارد و شامل حاکمیت سیاسی نیز می‌شود. (الاجتهاد و التقلید؛ ص ۲۶)

واژه حکم از نظر لغت به معنای جلوگیری کردن و بازداشتن است (لسان العرب- مفردات المصباح المنیر) و اصطلاحا در مورد قاضی زیاد استعمال می‌شده است اما در آیات و روایاتی که مربوط به منصب نبی مکرم و فقها به عنوان حاکم است، قرائنی وجود دارد که منظور از حاکم اعم از قاضی و حاکم سیاسی است.

👈 به طور مثال در روایتی در مورد فقها آمده است: «الْمُلُوکُ حُکَّامٌ عَلَى النَّاسِ وَ الْعُلَمَاءُ حُکَّامٌ عَلَى الْمُلُوک‏» و یا در صدر مقبولة عمربن حنظله که در آن مورد فقها آمده است «فإنّی قد جعلته علیکم حاکماً»، گفته شده است: « فَتَحَاکَمَا إِلَى السُّلْطَانِ وَ إِلَى الْقُضَاةِ» و این دلالت می‌کند که مورد روایت اعم از رجوع به قاضی در باب قضاء است و بلکه رجوع به سلطان و والی نیز مد نظر است و نوعا آنچه به سلطان مراجعه می‌شود غیر از مورد مراجعه به قاضی است.

آیه ۶۵ نساء از جمله مهم‌ترین آیاتی است که بر استعمال لفظ حکم در معنای اعم از امور قضایی دلالت دارد. این آیه که مفاد آن محدود به عصر حضور معصوم نیز نیست، منصب حاکمیت سیاسی و اجتماعی را با لفظ تحاکموا در کنار قضاوت برای نبی مکرم اسلام ثابت می‌کند.

👈 «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً»

🔻 در این آیه همانطور که مفسرین اشاره کرده‌اند رجوع به پیامبر و ملاک قرار دادن ایشان محدود به امور قضایی نیست (به طور مثال ر.ب:‌ ترجمه تفسیر المیزان، ج‏ ۴، ص: ۶۴۸) و آیات قبل و بعد نیز نشان می‌دهد که مورد آن اعم از اختلافات قضایی است.

🔻 علاوه بر آن در روایات مربوط به این آیه شریفه نیز تحاکم به معنای خاص حکم حاکم سیاسی گرفته شده است، به طور مثال از امیرالمومنین نقل شده است:

👈 «ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ‏ مِنْ أَمْرِ الْوَالِی وَ یُسَلِّمُوا لِلَّهِ الطَّاعَةَ تَسْلِیماً»

(الکافی؛ ج‏ ۸؛ ص ۱۸۴)

پایان.

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

وقتی به بازار و خیابان می‌رویم، می‌بینیم بخش قابل توجهی از مردم متأثر هجمه‌های همه‌جانبه ضد فرهنگی هستند یا به واسطه عملکرد ضعیف برخی از مسئولان آسیب‌هایی دیده‌اند و از وضع اقتصادی و خودرو و مسکن شکایت دارند و حتی از روی لجاجت ممکن است به آخوند هم چیزهایی بگویند.

 

اما اینها همه یک لایه از ظاهر اجتماع است، لایه عمیق‌تری هم است که قرآن چندین بار برای ایمان فرد و جامعه همراه با شاهدی به آن اشاره می‌کند.

می‌گوید وقتی دیدی اینطور هستند مؤمن هستند واگر اینطور نبودند، مؤمن نیستند.

 

یکی از شواهدی که حضرت آقا مکرر برای اثبات پیشرفت دین‌داری در جامعه به آن اشاره می‌کنند، افزایش مناسک دینی همچون مجالس قرآن، اعتکاف، عزاداری و اجتماعات بزرگ دینی، زیارت و امور از این دست است.

👈 مثلا طبق آمار رسمی امسال قریب به ۸۵ درصد مردم (قاعدتا نظرسنجی از میان شیعیان بوده است) حداقل یک شب را در مراسمات عزاداری محرم شرکت می‌کنند و با احتساب جمعیت نسبتا زیادی که به علت کهولت سن یا بیماری و... قادر به شرکت در مجالس نیستند عملا عده بسیار بسیار قلیلی می‌مانند که حتی یک بار هم در مراسمات مذهبی محرم شرکت نکرده‌اند.

 

در آیه ۴۵ سوره مبارکه زمر می‌فرماید: «وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ‏ قُلُوبُ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُکِرَ الَّذینَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ». کسانی که ایمان ندارند قلب آنها نسبت به مجالس ذکر و یاد خدا اشمئزاز دارد.

اما آنکه اهل ایمان است آنجا که ذکر خدا است را دوست دارد.

این مطلب در چندین جای دیگر قرآن هم اشاره شده است.

 

⁉️کسی که وقتی اسم دین و قرآن می‌آید بدش می‌آید، چطور می‌تواند با پای خودش وارد مجلس عزاداری یا قرآن خوانی و... شود؟

 

برخی‌ها هستند که شاید حتی نماز درست و حسابی هم نخوانند حجابشان هم محکم نباشد حتی ممکن است از چادری و ریشو هم خوششان نیاید چون یک خاطره بدی از آنها دارند یا به واسطه برخی تبلیغات تصور خوبی از آنها ندارند اما همین افراد از نماز و حجاب بدشان نمی‌آید، اگر بداند کسی واقعا اهل طاعت خداست، اهل نماز و حجاب است او را دوست دارند. این افراد اگرچه ایمانشان کامل نیست اما باز هم اهل دین‌داری و ایمان هستند.

 

از مهم‌ترین شاخصه‌‌های عمیقی که در روایات نه فقط برای سنجش دین‌داری بلکه حتی برای ثواب و عقاب، گفته شده است محبت به خدا و برای خداست و بغض نسبت به دشمنان خدا و برای خداست.

 

در کتاب کافی در بابی از روایات در همین موضوع از امام صادق(ع) روایت است:

🔻لوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ رَجُلًا لِلَّهِ

اگر کسی دیگری را برای خدا دوست بدارد.

🔻لأَثَابَهُ اللَّهُ عَلَى حُبِّهِ إِیَّاهُ وَ إِنْ کَانَ الْمَحْبُوبُ فِی عِلْمِ اللَّهِ مِنْ أَهْلِ النَّارِ

خداوند به او ثواب می‌دهد حتی اگر آن کسی که دوست داشته شده از اهل آتش باشد.

🔻و لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَبْغَضَ رَجُلًا لِلَّهِ لَأَثَابَهُ اللَّهُ عَلَى بُغْضِهِ إِیَّاهُ وَ إِنْ کَانَ الْمُبْغَضُ فِی عِلْمِ اللَّهِ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ.

اگر کسی دیگری را برای خدا دشمن بدارد ثواب می‌برد حتی اگر آن کسی که دشمن داشته شده است از اهل بهشت باشد.
 

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

دستگاه آپلو

خواندن خاطرات شکنجه‌هایی که مبارزان پیش از انقلاب در زندان‌های ساواک کشیده‌اند از دو جهت برای ما خیلی لازم و مفید است:

یکی اینکه بدانیم که وام دار چه مجاهدت‌هایی هستیم و دیگری هم اینکه نسل ما بداند که با چه جنایت‌کاران کثیفی مواجه بوده‌ایم.

 

یکی از دستگاه‌های شکنجه که در ساواک استفاده می‌شده است، «دستگاه آپلو» نام داشته است.

حمید حاجی عبدالوهاب از مبارزان پیش از انقلاب در خاطرات خود در مورد آن می‌گوید:

 

🔻«در کمیتهِ مشترک یک شکنجه گاه مخصوص داشتند که دستگاه آپولو و ‏ ‏به اصطلاح دستگاه شوک و اینها، آنجا بود. شکنجه گری آنجا بود به نام ‏ ‏حسینی‏‏ که هیکلی و تنومند و خیلی بدچهره و بدقیافه بود، او در شلاق ‏ ‏زدن استاد بود و به قول معروف میلیمتری می‌زد؛ یعنی خطا نمی‌کرد.‏‏‏ خیلی دقیق می‌زد.

 

🔻 وقتی می‌خواستند کسی را شکنجه کنند، از روی ‏ ‏عمد درِ شکنجه گاه را باز می‌گذاشتند و فریادهای فرد شکنجه شده توی ‏سلول‌ها می‌پیچید. اگر هم می‌خواستند یک زندانی را حسابی لت و پار ‏ ‏کنند، توی آپولو روی سرش یک کلاه کاسکت مخصوص می‌گذاشتند، ‏صدا توی این کلاه کاسکت در همان فضای کوچک می‌پیچید و هر چه ‏داد می‌زدی، صدا به خودت برمی‌گشت، آن هم با انعکاس شدیدتر.

 

🔻شوک ‏الکتریکی و سنجاق زیر ناخن کردن هم بود. بعضی مواقع سنجاق را با ‏ ‏فندک داغ می کردند. این سنجاق سرخ می‌شد و انگشت را می‌سوزاند. ‏شلاق زدن به دست و کتک‌های معمولی هم طبق روال ادامه داشت، همه بازجوها رزمی‌کار بودند و اکثرشان به فنون کاراته مسلط. طوری روی دست ‏ضربه می‌زدند که اثرش باقی نماند و زود از بین برود. مثلا طوری روی ‏دست ضربه می‌زدند که درد می‌آورد ولی اثری به جا نمی‌گذاشت. کف ‏پا که شلا ق می‌زدند، زندانی را وادار می‌کردند بدود. با دویدن، بادِ کف پا ‏ ‏می‌خوابید؛ ولی خوب، اگر کسی زیاد کتک می‌خورد، پا می‌ترکید.‏»

.....

📖منبع: خاطرات مبارزه و زندان، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، موسسه چاپ و نشر عروج، ۱۳۸۷ش، صص ۲۷-۲۸.

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

یکی از شکنجه‌های ساواک که در خاطرات برخی از مبارزان پیش از انقلاب انعکاس یافته است، شکنجه‌های مربوط به امور جنسی همچون برهنه کردن و... است.

بخشی از خاطرات حمید حاجی عبدالوهاب از دوران زندان نیز مربوط به یکی از این اقسام شکنجه‌ها است. او در این مورد نقل می‌کند:

 

🔻 «افرادی که مسلح به اسلحه و این جور چیزها دستگیر می شدند، ‏ ‏عموماً شکنجهِ شدید می‌شدند. طوری که چرک و خون از کف پایشان ‏می‌آمد و گلیم و پتوهای سربازی آنجا، وسیلهِ پاک کردن چرک و خون ‏ ‏بود. به این شکل نبود که به طور مرتب پانسمان و رسیدگی کنند، مگر ‏ ‏این که زندانی کارش به جایی می‌کشید که از شدت وخامت بیهوش ‏ ‏می‌شد. آن وقت بود که او را به درمانگاه می‌بردند و پانسمان می‌کردند؛ ‏ولی بعد از یک مدت هنوز جای زخمها خوب نشده، دوباره می‌بردند و ‏شلاق می‌زدند.‏

 

🔻 دربارهِ بچه های مذهبی، به دلیل حساسیت‌ها، روی ناموس تاکید ‏داشتند. مثلا بعضی از بچه‌هایی که خواهرانشان هم در این جریانات ‏‎‎‏بودند، جلوی خود بچه ها تعرضاتی می‌کردند و یا صدای شکنجهِ او و ‏ ‏سر و صدای آنها را در سالن ها پخش می‌کردند.‏

 

🔻 ‏‏بی خوابی دادن، نصف شب بیدار کردن و... از دیگر شکنجه ها بود. در ‏ ‏طول یک سال و خُرده ای داخل سلولهای نمور و تاریک بودم. تنها نوری ‏ ‏که داشتیم، لکهِ نور خورشیدی بود که داخل دستشویی از یک دریچه دو، ‏ ‏سه سانتی به داخل می‌افتاد. وقتی داخل دستشویی می‌رفتیم، چند ‏ ‏دقیقه‌ای چهره مان را جلوی آن نور می‌گرفتیم تا برای چند دقیقه هم ‏ ‏شده نور خورشید به چهره مان بخورد. از لحاظ امکانات و غذا هم در ‏ ‏مضیقه بودیم. فقط یک زیلو یا پتو داخل سلولها بود.

 

🔻 تمیز کردن توالت‌ها ‏ ‏هم، کارِ ما بود. گاهی اوقات برای بازکردن سوراخ دستشویی مجبور ‏ ‏می‌شدیم دست را تا انتهای بازو داخل آن ببریم تا باز شود. البته این ‏ ‏کارها جزو امتیازات ما محسوب می‌شد؛ یعنی اگر نگهبان می‌خواست به ‏ ‏ما ارفاق کند، یک امتیاز به ما می‌داد که برویم توالت را تمیز کنیم و این ‏ ‏کار شکنجه محسوب نمی‌شد. فرصتی بود که آبی به تن و دست و ‏ ‏صورتت بزنی و در طول آن مدت کوتاه تغییر آب و هوا بدهی.»

 

📖 منبع: خاطرات مبارزه و زندان، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، موسسه چاپ و نشر عروج، ۱۳۸۷ش، صص ۲۷-۲۸.

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در ساواک انواع مختلفی از شکنجه استفاده می‌شد، آخوربند، کابل، شکستن فک و ناخن کشی از جمله شکنجه‌های ساواک بودند.

علی محمدآقا که یا این شکنجه‌ها را تجربه کرده یا از نزدیک شاهد آنها بوده است، در خاطرات خود هرکدام را چنین توصیف می‌کند:

 

🔻 آخوربند؛

‏‏یک بار دیدم دو نفر را به آخوربند بسته‌اند (محل شکنجه بود که ‏ ‏خودشان به آن آخوربند می گفتند.) وقتی فرد را به شدت می‌زدند و ‏پایش خیکِ باد می‌شد، او را می‌دواندند، بعد تازه او را می‌آوردند و ‏ ‏می‌گفتند لباست را روی سرت بینداز. لباسش را که روی سرش ‏می‌انداخت، آن را زیر چانه‌اش می‌پیچاندند، بعد چانه‌اش را روی نرده‌ها ‏ ‏می‌کشیدند و چانه لایِ نرده‌ها می‌رفت. او را آنجا می‌بستند. دستش را ‏هم از پشت می‌بستند. به این می‌گفتند «آخوربند».‏

‏‏آدم آنجا نمی‌توانست سرش را تکان دهد. بدنش می‌افتاد. دستش هم ‏از پشت بسته بود. هر کسی هم که از راه می‌رسید و سیگار دستش بود. ‏‎‎‏پیراهنت را بالا می‌زد و سیگار را روی بدنت خاموش می‌کرد. یک بار ‏ ‏این کار را با من کردند. وقتی دو - سه بار سیگار را پشت من خاموش ‏ ‏کردند، دیگر عین خیالم نبود؛ چون پاهایم آنقدر درد داشت که دیگر ‏آتش سیگار را حس نمی‌کردم، مثل این بود که یک نفر دستش را پشت ‏من گذاشته و فشار می‌دهد. ولی در حالت عادی که سیگار را روی بدن ‏خاموش می‌کردند، جِزّ آدم در می‌آمد. آن روز بعضی‌ها می‌آمدند و با ‏ ‏لگد می‌زدند. گردنم که به نرده وصل بود. دستم هم از پشت بسته بود. ‏لذا زمین می‌خوردم.‏

 

🔻 کابل

‏‏ساده ترین شکنجه با کابل بود. به پا کابل می‌زدند تا ورم کند و دیگر ‏ ‏دویدن کفاف نمی‌داد. پوست کف پا می‌ترکید و گوشت اضافه می‌آورد. ‏ ‏خیلی از بچه های زندان کف پایشان گوشت اضافه دارد؛ مثل سنگ است. ‏این افراد الان هم برای راه رفتن مشکل دارند.‏ ‏پشت پاهایشان همه از بین رفته بود و دیگر پوست نمی آورد. مدام ‏ ‏ترمیم شده بود و دوباره زده بودند. دست آخر پوست خودش را ول ‏ ‏کرده بود. سوزاندن هم در کار بود.‏

 

🔻شکستن فک

‏‏محمدی متخصص‏‏ شکستن فک بود؛ یعنی وقتی روی زمین می‌نشستی ‏یک ورق می‌داد و می گفت: "بنویس." بعد می‌آمد بالا ی سرت نگاه ‏ ‏می‌کرد. روی میز و صندلی هم نمی‌نشاند. این طوری می‌توانست با لگد ‏ ‏توی فک بزند و فک را بشکند. خیلی‌ها که از زیر دست محمدی بیرون ‏ ‏می‌آمدند فکشان شکسته بود. لگدهایی که می‌زد وحشتناک بود. هنوز هم ‏ ‏افرادی هستند که فکشان مشکل دارد.‏

 

🔻ناخن کشی و سلیب کردن.

‏‏ناخن کشیدن و سوزاندن و آویزان کردن و بی‌خوابی دادن هم جزو ‏ ‏شکنجه ها بود. زندانی را با دست بند به صورت صلیب به فلکه ‏ ‏می‌بستند، چهارپایه را از زیرش بر می‌داشتند و او آویزان می ماند.‏»

.....

📖 منبع: خاطرات مبارزه و زندان، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، موسسه چاپ و نشر عروج، ۱۳۸۷ش، صص ۱۲۲ ۱۲۴.
 

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔰 پس از افشای کودتای نوژه در بازجویی‌ها نام‌هایی از برخی روحانیون که با کودتاچی‌ها همکاری داشته‌اند، برده می‌شود اما در آن زمان حضرت امام، اجازه پخش این بخش از اعترافات و منتشر شدن نام روحانیون ذکر شده را نمی‌دهند. از میان آن روحانیون مهم‌ترین شخص آقای شریعتمداری بود که نزدیک به دو سال بعد در ماجرای کودتای قطب‌زاده، مجددا همکاری وی در کودتا مشخص شد و خود شریعتمداری نیز اعتراف نمود که از کودتا و همکاری اطرافیانش در کودتا اطلاع داشته و همچنین کمک‌های مالی بزرگی به همان اطرافیان در همان زمان‌ کرده است.

اینبار این اعترافات او از تلوزیون پخش می‌شود.

🔰 نکته قابل تأم دیگر روحانیون سرشناسی بودند که در خلال اعترافات کودتای نوژه از آنها نیز اسم برده شده بود.

🎙 تیمسار محققی از عوامل اصلی کودتای نوژه در اعترافات خود در مورد نقش آنها در کودتای نوژه می‌گوید:

🔻من مدت ها بود از این آقا می پرسیدم، (از کسی که مسئول رده بالاتر ایشان بوده است) ... هی توی آن جلسه که آخر شما می‌گویید آدم نمی‌میرد، آدم بیرون نمی‌آید، ... از کجا مطمئن بدانم که کسی بیرون نمی‌آید؟ آمدیم ریختند و ده هزار نفر، شد بیست هزار نفر، شد سی هزار نفر، آن وقت کی؟ چطوری؟ شما که آدم ندارید جلوی اینها را بگیرد و از من هم بخواهید، به این‌ها تیراندازی نخواهم کرد. [۱]

🔻 این آقا به ما گفتند که: «وقتی که امام دیگر وجود نداشته باشد، یکی جای امام می‌نشیند، آن شخصی که جای امام می‌نشیند، از رادیو تلویزیون صحبت خواهد کرد و مطالبی را که امام تا امروز گفته است، او فتوا می‌دهد که غلط است.» ما خواستیم یک مقداری بیشتر در این مورد بگوید، گفت: «از آقایون روحانیون، ۴ نفر هستند که این چهار نفر ... بلافاصله از رادیو و تلویزیون برای ملت صحبت خواهند کرد و فتوا خواهند داد که مطالبی که امام گفته است، واقعیت ندارد و ملت را می‌نشانند سر جای خودشان.»

🔻 آن وقت من خیالم راحت شد که اینها هر چه که می‌گویند درست می‌گویند، یعنی به عبارت دیگر آن وقت من فهمیدم که واقعا آدم کشته نخواهد شد....

🔻قاضی: نام آن چهار نفر را ممکن است ببرید؟

ج: نام آن چهار نفر را آیت‌الله شریعتمداری، آیت‌الله(ر)، آیت‌الله (ق)، آیت‌الله (ز) [۲]

قاضی: همان آقای(ر)که قم هستند؟

ج : نمی‌دانم آقا! من فقط اسمش را می‌دانم...

🔻 قاضی: بعضی از آقایان دیگر می‌گویند یک منزلی هم برای آقای شریعتمداری در نظر گرفته شده بود. شما اطلاعی از این جریان ندارید؟

ج: من شنیدم که برای آقای شریعتمداری ۲ عدد باغ اجاره کرده بودند.[۳]

...

📙منبع: ری‌شهری، محمدمحمدی، خاطره‌ها (ج اول)، چ اول، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص: ۳۸۵-۳۸۶.

...

📝 پی نوشت:

👈 [۱] با توجه به متن کامل صحبت‌ها، ایشان می‌داند محکوم به اعدام است و به خیلی از جرم‌های دیگر خود هم اعتراف می‌کند که احتمال عفو نسبت به وی را منتفی می‌کند و ظاهر روند اعترافات درون دادگاه حاکی است که ایشان داعی بر کذب ندارد.

آقای ری شهری در ادامه می گویند:

«هر چند اظهارات یک مجرم بدون قرینه ای که صدق او را تأیید کند، چیزی را اثبات نمی نماید؛ ولی اگر گفته ی وی، همراه با قرینه باشد لااقل تا حدودی می توان به واقع پی برد و در رابطه با اظهارات تیمسار محققی در جلسه ی دوم محاکمه، قرائنی وجود دارد که فی الجمله او را تأیید می کند. از جمله، اعتراف آقای رکنی و سایر کسانی است که بدون این که از اظهارات یکدیگر در این رابطه، کوچکترین اطلاعی داشته باشند، مطالبی را مطرح کرده اند.» همان، ص ۳۸۸.

👈 [۲] بقیه اسامی را در متن کتاب فقط با کد می‌آورد اما در دادگاه اسم آنها برده شده است.

👈 [۳] در روایت معروف منسوب به امام حسن عسکری (ع) که: «فَأَمَّا مَنْ‏ کَانَ‏ مِنَ‏ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِینِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ.» پس از اینکه می‌گوید از میان فقها آنان که مراقب نفس خود و حافظ دین خود است و با هوایش مخالفت می‌کند و فرمان خدا را اطاعت می‌کند، بر مردم لازم است تقلید از آنها؛ تذکری می‌دهد که معمولا ذکر نمی شود: «وَ ذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا [فِی‏] بَعْضِ فُقَهَاءِ الشِّیعَةِ لَا جَمِیعِهِمْ.» چنین نیست که هرکس عمامه بر سر گذاشت و حتی سال‌ها درس خواند و استاد حوزه بود، از او بشود تقلید کرد. بلکه فقط بعضی از فقهای شیعه هستند که جایز است به آنها مراجعه شود.

متأسفانه معمولا جریان‌های سیاسی، روشنفکری و... عمامه به سرهایی را پیدا می‌کنند که حرف مطلوب آنها را می‌زنند و بعد برای توجیه نفسشان از آنها تقلید می‌کنند. کسانی که حتی فقیه هم نیستند چه برسد به «صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِینِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ.»

........................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

امروز بعد از مدت‌ها یک فیلم سینمایی فاخر و ایده‌آل را دیدم.

«آخرین سامورایی» مربوط به یکی از فرماندهان آخرین نسل از سامورایی‌ها است، آنها سالیان سال در خدمت پادشاه و برای برقراری نظم و عدالت در جامعه جنگیده‌اند.

حالا مخالف برخی معاهده‌های پادشاه با غربی‌ها هستند. در یکی از جنگ‌هایی که با استعمارگران غربی دارند، یک افسر از آنها را اسیر می‌کنند و این افسر در دوران اسارت با فرهنگ غنی ژاپنی و سامورایی‌ها آشنا و عاشق آنها می‌شود، به گونه‌ای که خود را یکی از آنها می‌داند و در ادامه در جنگ با نیروهای استعمارگر با سامورایی‌ها همراه می‌شود.

 

داستان مربوط به ۱۰۰ تا ۱۵۰ سال پیش از این است، برهه‌ای که غرب به واسطه سلاح‌های جدید و علم و تکنولوژی خود در حال بلعیدن دنیا است، قاره آمریکا، آفریقا و استرالیا که مردم و حکومت‌های قدرتمندی نداشته‌اند را تاراج‌ و خانه خود کرده‌اند اما در آسیا به واسطه حضور تمدن‌های قدرتمند مثل چین، ژاپن، هند، ایران و عثمانی نتوانسته‌اند، مثل گذشته عمل کنند.

 

در آسیا:

1 در گام اول به عنوان معاهده‌های تجاری وارد می‌شوند؛

2 در گام دوم نیروهای نظامی و فرهنگی خود را تحت عنوان حفظ منافع اقتصادی خود وارد این کشورها می‌کنند؛

3 در گام سوم، از یک سو به واسطه نیروهای نفوذی و غرب زده در دربار، پادشاهان با جلوه‌های قدرت و تکنولوژی غرب بیشتر آشنا می‌شوند، این نفوذی‌های غرب زده یا به اصطلاح خودمان «وثوق‌الدوله‌ها»، ترتیب سفرهای پر هزینه پادشاهان به غرب و اخذ قراردادهای جدید را می‌دهند.

و از سوی دیگر به واسطه نیروهای فرهنگی و غرب‌زده، عناصر قدرت ملی آن کشورها را شناسایی و با آنها مبارزه می‌کنند تا عواملی که مانع تسلط نیروهای غربی بر کشورها بوده است رفته رفته از میان برداشته شوند.

 

داستان فیلم «آخرین سامورایی» مربوط به گام سوم استعمارگران غربی در کشور ژاپن است.

در ژاپن سامورایی‌ها از مهم‌ترین عناصر قدرت و مخالف با سلطه غرب بر کشورشان هستند و دربار که در دامان غربی‌ها افتاده است گام به گام شرایط را بر آنها سخت‌و سخت‌تر می‌کند، حمل اسلحه توسط آنها را غیرقانونی اعلام می‌کند نوع لباس و موهای آنها را ممنوع می‌کنند و...

همان اتفاقاتی که ۱۰۰ سال پیش از این در دوره رضاشاه برای روحانیون به عنوان عناصر حفظ قدرت ملی و مخالف سلطه اجنبی بر کشور، رخ داد.

 

در این فیلم به زیبایی شعار پیروزی «خون بر شمشیر» یا همان «ارزش‌ها بر قدرت‌ها» به نمایش در می‌آید. نشان داده می‌شود که چطور ارزش‌ها در آخر بر سلاح‌ها پیروز می‌شوند.

اما این فیلم ادامه‌ای مهم داشت که ادامه نیافت.

ادامه نیافت تا نشان دهد همان ارزش‌هایی که تا وقتی سامورایی‌ها زنده هستند، زنده می‌ماند با حذف شدن سامورایی‌ها هم رفته رفته فراموش می‌شوند.

 

⁉️ جا دارد بپرسیم که در این مبارزه غرب با عناصر حافظ قدرت ملی، چرا سامورایی‌ها در ژاپن حذف شدند اما روحانیون در ایران حذف نشدند؟!

ماندند و ارزش‌ها را حفظ کردند و در نتیجه تجدد و تکنولوژی غرب را هم در خدمت ارزش‌های خود گرفتند؟

 

سامورایی‌ها خودشان قیام کردند و در دفاع از مردم جنگیدند، خودشان می‌خواستند عدالت را برقرار کنند و نتوانستند اما روحانیون مردم را به قیام و دفاع از حقوق مردم وا داشتند، اقامه عدالت را به خود مردم سپردند.

سلاح روحانیون شمشیر نبود، منطق و دلایل روشن بود.

👈«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ‏ النَّاسُ بِالْقِسْطِ.»

به راستى ما پیامبران خود را با دلایل روشن روانه کردیم و با آنها کتاب و قوانین عادلانه را فرود آوردیم تا مردم برای اقامه عدالت برخیزند.
 

........................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻برخی به آقای رئیسی اشکال می‌کنند که این مسافرت‌های هر هفته‌ای ایشان و دیدارهای مکررشان با مردم چه فایده‌ای دارد؟

اینها شعار است و مردم از شما کار می‌خواهند نه دیدار!

 

🔻 یک جوابی هم که برخی از نیروهای حزب‌الهی می‌دهند این است که ایشان می‌خواهد اعتماد و رابطه‌ی از دست رفته بین مردم و دولت را دوباره تقویت کند.

 

🔻 این جواب درستی است اما اگر پشت ذهن آن این باشد که بعد از مدتی دیگر نیاز نیست آقای رئیسی اینقدر دیدار مردمی داشته باشد ظاهر فکر درستی نیست.

 

🎙 شهید حجت‌الاسلام و المسلمین هاشمی نژاد در نطق پیش از دستور خود در جلسه ۱۶ مجلس خبرگان قانون اساسی در ۲۲ شهریور ۱۳۵۸ می‌گویند:

👈رهبران غالبا پس از انقلاب با ملتشان یعنى با همان نیروى اصلى جامعه‏‌شان فاصله مى‏‌گیرند ولى اینجا مسأله این‏طور نبود همه مى‏‌دانیم و یا حداقل تعدادى از برادرانمان و خواهرمان مى‏‌دانند که افرادى بودند البته با حسن نیت که ابتدا که ایشان(امام) از پاریس به تهران آمده بودند، رفته بودند و با ایشان صحبت کرده بودند و اصرار کرده بودند که آقا چرا ساعت‏‌ها وقتتان را در ملاقات و دیدن مردم و رفتن براى این‏که مردم شما را ببینند، مى‏‌گذارید؟

بگذارید این اوقات و ساعت‏‌هایتان صرف مسائل اساسى کشور بشود.

البته این از حسن نیت ناشى مى‏‌شود و صورت و شکل بسیار جالبى هم دارد ولى این رهبر به این اصل توجه داشت که انبیاء از زمان مأموریت الهى‏‌شان تا آخرین نفس با مردم بودند و از مردم فاصله نگرفتند و جواب ایشان این بود که: «چه مى‏‌گویید، اساسى‏‌ترین کار من این است که رابطه‏‌ام را با مردم مستقیما حفظ کنم و فرمود همین زنها، همین مردها و همین مردم بودند که رژیم کثیف پهلوى و دودمان شاهنشاهى را به زانو در آوردند، چطور شما از من مى‏‌خواهید از منبع اصلى قدرتم که این مردم هستند جدا بشوم؟»

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

⁉️ چرا ما فکر می‌کنیم یک استثناء هستیم؟

فکر می‌کنیم آمریکا با ما یک خصومتی دارد که مثلا با ترکیه ندارد؟ فرق ما با ترکیه و عربستان و مالزی و... چیست؟

 بگوییم آمریکا دنبال منافع خود است، اروپا هم همینطور هرکس به جیب خودش فکر می‌کند.

ما با آنها سرشاخ نشویم آنها با ما کاری ندارند؟!

این توهمی بیش نیست که بخش عمده تلاش آمریکا و هم‌قطارانش برای محدود کردن و ضربه به ما است!

 

⁉️ چرا فکر می‌کنیم احتمال آلوده بودن واکسن خارجی برای ما و عربستان و... متفاوت است؟ چرا فکر می‌کنیم در صورت جنگ بیولوژیکی بودن ویروس کرونا ممکن است هدف اصلی بیماری کرونا ما باشیم؟

 

 ⁉️ چرا با استثناء کردن خودمان این حجم از تحریم خارجی و داخلی برای خودمان می‌آفرینیم؟

 

بله ما یک استثناء هستیم.

اگر باور کردیم همه کارهایی که شیطان می‌کند، هر فسادی که در عالم بوجود می‌آورد، مقصودش ما هستیم و ابلیس و تشکیلات او در عمده فسادها و جنگ‌ها و خون‌ریزی‌هایی که در عالم هست، دستی دارند، نتیجه‌اش این می‌شود که خود را یک استثناء و هدف اکثر این شرارت‌های عالم بدانیم.

 

👈در روایتی زرارة از امام صادق(ع) در مورد آیات ۱۶ و ۱۷ اعراف و کلام شیطان که قسم می‌خورد که حتما بر سر صراط مستقیم انسان‌ها بنشیند، سوال می‌کند:

«لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ* ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ‏؟»

حضرت به او جواب می‌دهند:

«یَا زُرَارَةُ، إِنَّمَا صَمَدَ لَکَ وَ لِأَصْحَابِکَ، فَأَمَّا الْآخَرُونَ فَقَدْ فَرَغَ مِنْهُمْ».

ای زراره شیطان فقط تو و اصحاب تو را قصد می‌کند اما دیگران از آنها فارغ شده است. (کاری که با آنها داشته تمام شده است)

 

اگر در آیه ۱۶ اعراف دقت کنیم، شیطان با تاکید قسم‌ می‌خورد بر سر راه بندگانی که در صراط مستقیم هستند می‌نشینم.

کسی که در صراط مستقیم نیست که در همان مسیر دل‌خواه شیطان است، منحرف کردن او چه سودی برای شیطان دارد؟ الا اینکه ارتباطی به منحرف کردن آنکسی که در صراط مستقیم است پیدا کند.

 

در مسیر دشمنی شیطان، کسانی که در صراط مستقیم نیستند، هیچ ارزشی ندارند، جز شرکت در بازی ضربه زدن به مؤمنینی که در صراط مستقیم هستند. شیطان هر کاری می‌کند هدفش ضربه زدن به ما است.

همه مهره‌هایش را برای کیش و مات کردن ما جابجا می‌کند، ممکن است حتی برخی از به ظاهر مسلمان‌ها را هم تقویت کند، حال معنوی و نماز اول وقت و صدق و... به آنها بدهد تا یک بدل تقلبی از اسلام مقابل ما، پیش روی ناس ایجاد کند.

 

اگر خودمان را العیاذ بالله جای شیطان بگذاریم خیلی عاقلانه و طبیعی است که آن‌هایی که از مسیر اصلی طاعت خدا یعنی ولایت الهی خارج هستند را تقویت کنی تا آنان که در صراط مستقیم هستند به شک و تردید بیافتند.

آنان که اصل مسیر را اشتباه می‌روند هرچه به جزئیات و حواشیشان اضافه شود، جز بر دوریشان نمی‌افزاید.

👈«لاتَزِیدُهُ‏ سُرْعَةُ السَّیْرِ مِنَ‏ الطَّرِیقِ‏ إِلَّا بُعْدا»

 

ابلیس و تشکیلاتش علاوه بر فسادها و شرارت‌ها گاهی در صلح‌ها و اتحادها هم دست دارند، اگر صلح و اتحادی بتواند به آنان که در صراط مستقیم هستند، ضربه‌ای بزند.

 

اگر ما خود را در صراط مستقیم می‌دانیم و ترکیه و عربستان و... را خیر، باید باور کنیم شیطان فقط با ما کار دارد.

 

در روایت امام صادق(ع) به عبدالله بن جندب می‌خوانیم:

👈 « یَا عَبْدَ اللَّهِ لَقَدْ نَصَبَ إِبْلِیسُ حَبَائِلَهُ فِی دَارِ الْغُرُورِ فَمَا یَقْصِدُ فِیهَا إِلَّا أَوْلِیَاءَنَا»

این عبدلله بدان که ابلیس دام‌های خود را در دنیا پخش کرده است و قصد نمی‌کند با این دام‌هایش الا شیعیان را.

 

اگر باور کردیم که ابلیس دارای تشکیلاتی از شیاطین انس و جن است و در اکثر شرارت‌هایی که در عالم رخ می‌دهد، دستی دارد و مقصود اصلی او کسانی که در صراط مستقیم هستند، است.

باید بدانیم هدف اکثر شرارت‌های عالم ما هستیم.

........................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

📄 مشغول مطالعه مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی بودم، در جلسه سوم، ۲۹ مرداد ۱۳۵۸، آقای مقدم مراغه‌ای در نطق خود می‌گویند:
معذرت می‏‌خواهم اگر این را بیان مى‏‌کنم، ذکرش لازم است اگرچه در شأن این مجلس نیست. کار سقوط جامعه به جایی رسید که در جراید ایران خبر ازدواج دو پسر را درج کردند و برای آنها مجلس عروسی ترتیب دادند. به نام هنر در شیراز چه‏‌ها که نکردند و مردم شاهد این ماجرا بودند و از فقدان تقوا و ایمان رنج می‏‌بردند و همه با هم قیام کردند.
....
📋 پی‌نوشت: خواستم بگویم این حرف‌ها و تحذیرها بیش از ۴۲ سال قبل هم بوده است. اگر این احساس خطرها به قیام بیانجامد لازم است و خوب و اگر به ناامیدی بیانجامد فریب شیطان است.
برخی از باب تقویت انگیزه برای قیام از این حرف‌ها می‌زنند و بعضی از باب ناامیدی‌شان، اولی ایمان است و دومی کفر. به اولی می‌گویم بله درست است و به دومی می‌گویم نه نگران نباش این طور نیست.

  • حمید رضا باقری