✅ در ساواک انواع مختلفی از شکنجه استفاده میشد، آخوربند، کابل، شکستن فک و ناخن کشی از جمله شکنجههای ساواک بودند.
علی محمدآقا که یا این شکنجهها را تجربه کرده یا از نزدیک شاهد آنها بوده است، در خاطرات خود هرکدام را چنین توصیف میکند:
🔻 آخوربند؛
یک بار دیدم دو نفر را به آخوربند بستهاند (محل شکنجه بود که خودشان به آن آخوربند می گفتند.) وقتی فرد را به شدت میزدند و پایش خیکِ باد میشد، او را میدواندند، بعد تازه او را میآوردند و میگفتند لباست را روی سرت بینداز. لباسش را که روی سرش میانداخت، آن را زیر چانهاش میپیچاندند، بعد چانهاش را روی نردهها میکشیدند و چانه لایِ نردهها میرفت. او را آنجا میبستند. دستش را هم از پشت میبستند. به این میگفتند «آخوربند».
آدم آنجا نمیتوانست سرش را تکان دهد. بدنش میافتاد. دستش هم از پشت بسته بود. هر کسی هم که از راه میرسید و سیگار دستش بود. پیراهنت را بالا میزد و سیگار را روی بدنت خاموش میکرد. یک بار این کار را با من کردند. وقتی دو - سه بار سیگار را پشت من خاموش کردند، دیگر عین خیالم نبود؛ چون پاهایم آنقدر درد داشت که دیگر آتش سیگار را حس نمیکردم، مثل این بود که یک نفر دستش را پشت من گذاشته و فشار میدهد. ولی در حالت عادی که سیگار را روی بدن خاموش میکردند، جِزّ آدم در میآمد. آن روز بعضیها میآمدند و با لگد میزدند. گردنم که به نرده وصل بود. دستم هم از پشت بسته بود. لذا زمین میخوردم.
🔻 کابل
ساده ترین شکنجه با کابل بود. به پا کابل میزدند تا ورم کند و دیگر دویدن کفاف نمیداد. پوست کف پا میترکید و گوشت اضافه میآورد. خیلی از بچه های زندان کف پایشان گوشت اضافه دارد؛ مثل سنگ است. این افراد الان هم برای راه رفتن مشکل دارند. پشت پاهایشان همه از بین رفته بود و دیگر پوست نمی آورد. مدام ترمیم شده بود و دوباره زده بودند. دست آخر پوست خودش را ول کرده بود. سوزاندن هم در کار بود.
🔻شکستن فک
محمدی متخصص شکستن فک بود؛ یعنی وقتی روی زمین مینشستی یک ورق میداد و می گفت: "بنویس." بعد میآمد بالا ی سرت نگاه میکرد. روی میز و صندلی هم نمینشاند. این طوری میتوانست با لگد توی فک بزند و فک را بشکند. خیلیها که از زیر دست محمدی بیرون میآمدند فکشان شکسته بود. لگدهایی که میزد وحشتناک بود. هنوز هم افرادی هستند که فکشان مشکل دارد.
🔻ناخن کشی و سلیب کردن.
ناخن کشیدن و سوزاندن و آویزان کردن و بیخوابی دادن هم جزو شکنجه ها بود. زندانی را با دست بند به صورت صلیب به فلکه میبستند، چهارپایه را از زیرش بر میداشتند و او آویزان می ماند.»
.....
📖 منبع: خاطرات مبارزه و زندان، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، موسسه چاپ و نشر عروج، ۱۳۸۷ش، صص ۱۲۲ – ۱۲۴.
..............................................