دانلود نرمافزار حماسه (روزشمار محرم و حوادث آن) همراه با گرافیک متناسب و بسیار زیبا به صورت فلش
.................................................................................
دانلود نرمافزار حماسه (روزشمار محرم و حوادث آن) همراه با گرافیک متناسب و بسیار زیبا به صورت فلش
.................................................................................
لینک دانلود نرم افزار خورشید نینوا برای مبلغین محرم محصول مرکز پاسخگویی به شبهات
.................................................................................
✅ امام خامنهای میفرمایند: « قم مرکز انقلاب است و قمیها سربازان اول این نهضتند.» یا اینکه « اگر حوزههای علمیه انقلابی نماند نظام در خطر انحراف از انقلاب قرار خواهد گرفت.»
⁉️در این فکر بودم که چرا توجهها و امیدها به حوزه و خصوصا حوزه قم است؟
⁉️چرا قم مرکز انقلاب باشد و قمیها سربازان اول نهضت باشند؟
⁉️چرا برای منحرف نشدن انقلاب باید حوزه علمیه انقلابی بماند؟
👈مشغول مطالعه در مورد حرکت امام حسین(علیه السلام) بودم.
وقتی از حضرت خواسته شد که با یزدید بیعت کنند، ایشان از مدینه به سمت مکه حرکت نمودند اما در آنجا نیز مجددا ایشان را تهدید کردند.
حضرت قبل از حرکت به سمت کوفه، با برخی بزرگان مکه از جمله برادرشان محمد بن حنفیه دیدار کردند. در این دیدارها همه بزرگان در نصیحت ایشان میگفتند: «این سفر را رها کنید و برای در أمان ماندن از خطر به سمت یمن بروید. آنجا شیعیان شما حضور دارند و میتوانید با امنیت مشغول کار تربیتی و دینی شوید.»
اما حضرت این پیشنهاد را رد و به سمت کوفه حرکت کردند.
⁉️شاید هنوز هم برای خیلیهامان، این سوال مطرح باشد که چرا حضرت این پیشنهاد عقلائی را نپذیرفتند؟
⁉️چرا مثل بسیاری از سادات به مناطق دوردست هجرت نکردند تا در آنجا پایگاهی مستحکم برای شیعه درست نمایند؟
✅اما ظاهرا به این توجه نداریم که مرکز اسلام در آن روز، مکه، مدینه و عراق بود؛ هر قرائت و تفسیری از اسلام که در مرکز پذیرفته میشد آن قرائت به تفسیر رسمی اسلام مبدل میگردید، حضرت نه یک نیروی عادی مثل همۀ نیروهای دیگر جبهه حق باشند بلکه محور جبهۀ حق و اسلام ناب بودند، اگر حضرت به یمن یا هرنقطۀ دور دستی میرفتند، قرائت اصلی اسلام به دست بنیامیه میافتاد و همۀ شیعیان حاضر در مرکز، در فضای اسلام اموی ذوب میشدند و قرائت یمن هم یک قرائت انحرافی و حاشیهای از اسلام نمود پیدا میکرد.
اما با باقی ماندن حضرت در مرکز ولو با شهادت ایشان قرائت اسلام انقلابی و ناب باقی ماند و مجددا جان دوباره گرفت.
📌قم امروز مرکز تفسیر و ترجمه اسلام ناب است و به همین علت انقلابی بودن قم لازمه انقلابی ماندن اسلام ناب است.
در مسیر اربعین با چند جوان دانشجوی با صفا همراه شدم، صحبتهای شیرینی داشتیم. یکی از بچهها گفت: «من قلبا با ولایت فقیه موافقم ولی عقلا نه!» حرفش جالب بود، منظورش را پرسیدم، گفت: «من قلبا آقا رو قبول دارم ولی شُبهه دارم، چون در ولایت فقیه دوره!.»
گفتم: ما اینجور شبهاتی در توحید و اصل تشریع احکام الهی هم داریم! چه برسد به ولایت فقیه!
در توحید یک سری شبهاتی داریم که هنوز هم هیچ فیلسوفی نتونسته به آنها جواب دهد.
مثلا به احتمال یک میلیاردم شاید دنیا خودش خود به خود به وجود آمده باشد و خیلی سخت است با کسی که بر اساس این احتمال یکمیلیاردم با شما صحبت میکند بحث کنید. اصلا شما هرچه هم زور بزنی یک احتمالی باقی میماند که ولو یک میلیاردم یا یک تیریلیاردم هم باشد به هرحال احتمال دارد که این عالم خود به خود به وجود آمده باشد. حالا شما بیا ثابت کن که نه این احتمال کوچکتر است یا نیست!
اگر شما رفتی یک جا دیدی یک غذایی پخته شده، نمکش بجا، چربیش بجا، تزئیناتش بجا و... ولو یک احتمال بینهایت کوچک هم بتوانی بدهی که همینجور خود به خود همهچیز آمده باهم قاطی شده و تهش این شده، اگر عاقل باشی چه فکری میکنی؟
فکر میکنی این غذا خودش همینجوری درست شده یا دنبال آشپز میگردی تا از آشپزش تشکر میکنی؟
اگر بگویی شاید هم همینجوری خودش درست شده و من این احتمال را ولو بینهایت کوچک باشد میگیرم! به شما میگویند عاقل نیستی.
منظورم اینه که هرجا یه احتمال بود اگر شما قرار باشه بهش بها بدی به شما میگویند دیوانه شدهای، مثلا وقتی رفتی بیرون نباید برگردی خانه چون شاید یه شهاب سنگ بزرگ آمده خورده باشه به خونه شما، و دیگه خونهای وجود نداشته باشه، احتمال داره یا خیر؟ ولی شما برمیگردی، چرا؟ چون توجه کردن به این مقدار از احتمال اصلا عقلایی نیست، انسان عاقل زندگیش رو بر اساس طرف قوی احتمالات میچیند نه برعکس.
در موضوع خلقت این عالم به صورت خود به خود این یک فریب نفس یا شیطانه که مادیگراها برای اینکه فکر میکنند به نفع آنهاست و اینطور راحتتر هستند، این احتمال عقلایی که این عالم با این نظم و زیبایی، اصطلاحا یک آشپز داره رو گذاشتن کنار و این احتمال خیلی خیلی کوچک که هیچ عاقلی هیچ وقت توی زندگی بهش توجه نمیکند را مبنای محاسبات خودشان قرار دادهاند.
ما در ولایت فقیه میگوییم شبهه دور که بگوییم چه؟ تهش بگوییم احتمال داره این رهبر یه سری آدم فاسد رو بیاره جلو و دیکتاتوری شروع کنه.
یعنی احتمال داره فقهایی که امام خمینی مشخص کرده در نظارت بر کاندیداهای خبرگان کوتاهی کردن و مجتهدینی که در خبرگان ثبت نام کردهاند فاسد بودهاند و مردم هم اینها رو درست انتخاب نکردن، بعد همشون باهم فاسد شده باشند و اون رای بالا رو به رهبری داده باشند یا اینکه در ادامه در نظارت بر وجود شرایطی مثل عدالت و... برای رهبری کوتاهی کردن، یا در دورهای بعدی خبرگان رهبری یه دفعه فاسد شده و تمام فقهای شورای نگهبانی هم که ایشون از قبل گذشته بودن یه دفعه فاسد شدن! بعد مجتهدین فاسدی رو تایید کردن! مردم هم به این مجتهدین فاسد رای دادن! و اینها همچنان ایشون رو تائیید میکنند!
شما چقدر این احتمال رو نسبت به تک تک افراد این مجلس خبرگان میدی که بیان برای نفسشون حق اینهمه آدم رو ضایع کنند! بیان خودشون رو بدهکار دنیا و آخرت مردم و امامشون کنند. آدمهایی که یک عمر برای خدا کار کردهاند، یک عمر با تقوی بوده و... واقعا چقدر احتمال میدی؟ بعد از اون چقدر احتمال میدی که همه با هم فاسد شده و همه با هم این کار رو انجام بدهند؟ چقدر احتمال میدی که نتیجه انتخاب مردم از میان فقها، همه فاسدها انتخاب شده باشند و...؟
بنده به صورت نسبتا مستقیم با چهار نفر از این اعضای خبرگان سروکار دارم آقای اسلامیان، آقای مجتهدی شبستری نماینده تبریز، آقای تلخابی نماینده قزوین و آقای کعبی نماینده خوزستان، بنده لااقل از نزدیک اینها را میشناسم و مطمان هستم که تک تک این افراد تمام تلاششان برای اسلام و رضای خداست، چه برسد که بخواهد مجموعه خبرگان همه باهم گردن خودشان را پل عبور دیگران کنند.
یا مثلا از جمله اعضای شورای نگهبان آیتالله شبزنده دار جهرمی کسی است که فقط بودن ایشان در جمع اعضای شورای نگهبان برای من حجت است که این مجموعه سالم هستند وگرنه ایشان عکسالعمل نشان میداد.
آیا آدم عاقل این احتمال بسیار قوی رو که این آدمها برای خدا، باتوجه به مسئولیتی که نزد خدا و امام زمان دارند عمل کنند رو کنار میگذاره؟
اما اگر حرفتون این نیست که اینها بیتقوا هستند و حرفتون اینه که احتمال داره از روی تقوا و برای خدا هم تصمیم گرفته باشند ولی اشتباه کرده باشند، بحث چیز دیگهای میشه. من نمیخواهم از ساختار مجلس خبرگان و تیمهای تحقیق و تفحصی که دارند صحبت کنم.
یک مثال میزنم تا مسئله روشن بشه، ما در تشریع احکام، تعداد احکامی که قطعاً و یقیناً از طرف خدا و معصوم صادر شده خیلی خیلی کم داریم.
یعنی چه؟ پس این احکامی که الا ماشاء الله مراجع در رسالهها نوشتهاند از کجا آمده؟
اینها غالباً از طریق خبر واحد به ما رسیده.
خبر واحد چیست؟ خبری که مثلا مثل خبر غدیر، متواتر نیست که ما یقین کنیم حتماً از طرف معصوم صادر شده بلکه احتمال ضعیفی برای اینکه واقعا هم از طرف خدا نباشد وجود دارد، مثلا احتمال ضعیفی هست که راوی اشتباه کرده، دروغ گفته و...
در خبر واحد فقها میگویند "خبر واحد ثقه" ولو یقین آور نیست اما حجت است. "خبر واحد ثقه" یعنی خبر با شرایط مشخصی که اطمینان به صدور آن از معصوم به حدی است که عقلا به آن مرتبه از احتمال اطمینان میکنند.
خدا و معصوم این خبر را برای ما حجت دانستهاند و گفتهاند ولو احتمال اشتباه هم باشه ولی چون این عالَم، عالَم دنیا است و تضادها و تعارضها و نقصانها در آن وجود دارد، ما راه دیگری نداریم. چون به صورت مستقیم دسترسی به امام معصوم نداریم چارهای نیست جز اینکه "خبر واحد ثقه" را هم قبول کنیم وگرنه اگر میخواستیم صرفا به خبرهای قطعی الصدور اکتفا کنیم از احکام و دین خدا چیزی نمیماند.
هرکار هم کنید در این عالَم دنیا بخش عظیم احکام از این طریق به شما خواهد رسید، پس به اینها عمل کنید و حتی اگر اشباه هم کردید، نزد خدا حجت دارید.
مثل همین بحث در تشخیص خبرگان و احتمال اشتباه کردن آنها هم است. یعنی ولو احتمال اندکی هم وجود دارد که اینها اشتباه کرده باشند ولی زمان زمان غیبت است و شارع انتخاب اهل خبره و کارشناس را برای ما حجت کرده یعنی ولو اشتباه هم کنیم، اما حجت داشتهایم و به وظیفه خودمان مقابل خداوند عمل کردهایم، خدا هم از ما جز عمل به وظیفه را نمیخواهد.
اما آخرین و شاید مهمترین نکته
مشکل ما این است که کلاً در یک فضایی فکر میکنیم که خودمان همهکارهایم و خدا هم مثل بنّایی است که بنا را ساخته و خدا حافظی کرده و کار را کلاً به ما تحویل داده و کنار کشیده، امام زمان هم در بیابانها در چادرش نشسته و گریه میکند که کی ظهور میشود و همهکاره الان ماییم، درحالی که اینجور نیست.
ما اگر به امدادهای الهی هدایت قلوب توسط خدا در برهههای مختلف این انقلاب توجه کنیم، خواهیم دید که اینجور نیست، یکی از این هدایتهای الهی همین اربعین است که واقعاً دست خدا در این سفر اربعین آشکار شده.
و ما اگر امداد الهی را وقتی پای عهدمان با او هستیم باور کنیم، این حضور خدا و معیت خدا را وقتی برای او جهاد میکنیم، باور کنیم، احتمال آن احتمالها را هم نمیدهیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
تا کنون شرحهای مختلفی بر «خطبه منا» امام حسین(علیه السلام) زده شده است و از جمله آنها شرح حضرت امام خمینگی(ره) بر این خطبه در درس ولایت فقیه میباشد.۱
از جمله این گونه روایات (روایات مؤید ولایت فقیه)، روایت تحف العقول است، تحت عنوان «مجارى الامور و الاحکام على ایدى العلماء» این روایت از دو قسمت تشکیل یافته: قسمت اول روایتى است از حضرت سید الشهداء (ع) که از امیر المؤمنین على ابن ابى طالب (ع) نقل فرموده در باره "امر بمعروف و نهى از منکر" و قسمت دوم نطق حضرت سید الشهداء است، در باره ولایت فقیه و وظائفى که فقها در مورد مبارزه با ظلمه و دستگاه دولتى جائر به منظور تشکیل حکومت اسلامى و اجراى احکام دارند. این نطق مشهور را حضرت در «منا» ایراد و در آن علت جهاد داخلى خود را بر ضد دولت جائر اموى تشریح فرموده است. از این روایت دو مطلب مهم به دست میآید: یکى «ولایت فقیه» و دیگرى این که فقها باید با جهاد خود و با امر بمعروف و نهى از منکر، حکام جائر را رسوا و متزلزل و مردم را بیدار گردانند تا نهضت عمومى مسلمانان بیدار، حکومت جائر را سرنگون و حکومت اسلامى را برقرار سازد و اینک روایت:
(حضرت امام ابتدا متن کامل خطبه را به عربی میآورند و سپس به شرح و ترجمه آن میپردازند. اما ما به جهت سهولت در مطالعه عزیزان متن عربی خطبه و توضیحات حضرت امام را به صورت قسمت قسمت و همراه میآوریم.)
اعْتَبِروُا أَیُّها النّاسُ بِما وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أوْلِیاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنائِهِ عَلَى الْاحْبارِ إِذْ یَقُولُ «لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرّبّانِیُّونَ وَ الْأَحبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ و قال: لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنى إسْرائیلَ إِلى قوله: «لَبِئسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ»
اى مردم، از پندى که خدا به دوستدارانش به صورت بدگویى از «احبار» داده عبرت بگیرید؛ آنجا که میفرماید: «چرا نباید علماى دینى و احبار از گفتار گناهکارانه آنان (یعنى یهود) و حرامخوارى آنان جلوگیرى کنند. راستى آنچه انجام میداده و به وجود میآوردهاند چه بد بوده است» و میفرماید: «آن عده از بنى اسرائیل که کفر ورزیدند لعنت شدند». تا آنجا که میفرماید: «راستى که آنچه انجام میدادهاند چه بد بوده است».
وَ إنَّما عابَ اللَّهُ ذلِکَ عَلَیْهِمْ، لأنَّهُمْ کانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذینَ بَیْنَ أظْهُرِهِمُ الْمُنکَرَ وَ الْفَساد، فَلا یَنْهَوْنَهُم عَنْ ذلِکَ رَغْبَةً فیما کانُوا یَنالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَةً مِمّا یَحْذَرُونَ، وَ اللَّهُ یَقُولُ: «فَلا تَخْشوا النّاسَ وَ اخْشَونِ.»
در حقیقت، خدا آن را از این جهت برایشان عیب میشمارد و مایه ملامت میسازد که آنان با چشم خود میدیدند که ستمکاران به زشتکارى و فساد پرداختهاند، و باز منعشان نمیکردند، به خاطر عشقى که به دریافتهاى خود از آنان داشتند؛ و نیز به خاطر ترسى که از آزار و تعقیب آنان به دل راه میدادند. در حالى که خدا میفرماید: «از مردم نترسید؛ و از من بترسید».
وَ قالَ «وَ الْمُؤمِنُونَ وَ الْمُؤمِناتُ بَعْضُهُمْ اوْلِیاءُ بَعْضٍ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»
و میفرماید: «مردان مؤمن دوستدار و رهبر و عهدهدار یکدیگرند. همدیگر را امر به معروف و نهى از منکر میکنند».
(میبینیم که در این آیه در شمردن صفات مؤمنان، صفاتى که مظهر دوستدارى و عهده دارى و رهبرى متقابل مؤمنان است)،
فَبَدأَ اللَّهُ بِالْأمرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىِ عَنِ الْمُنْکَرِ فَریضَةٌ مِنْهُ، لِعِلْمِهِ بِأَنَّها إِذا أُدِّیَتْ وَ أُقیمَتْ، اسْتَقامَتِ الْفَرائِضُ کُلُّها، هَیِّنُها وَ صَعْبُها. وَ ذلِکَ أَنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْی عَنِ الْمُنْکَرِ دُعاءٌ إِلَى الإِسْلامِ مَعَ رَدِّ الْمَظالِمِ وَ مُخالَفَةِ الظالِمِ، وَ قِسْمَةِ الْفَىْءِ وَ الْغَنائِمِ وَ أَخذِ الصَّدَقاتِ مِنْ مَواضِعِها وَ وَضْعِها فی حَقِّها.
خدا از امر به معروف و نهى از منکر شروع میکند، و نخست این را واجب میشمارد زیرا میداند که اگر امر به معروف و نهى از منکر انجام بگیرد و در جامعه برقرار شود، همه واجبات، از آسان گرفته تا مشکل، همگى برقرار خواهد شد. و آن بدین سبب است که امر به معروف و نهى از منکر عبارت است از دعوت به اسلام؛ (یعنى جهاد اعتقادى خارجى) به اضافه بازگرداندن حقوق ستمدیدگان به ایشان؛ و مخالفت و مبارزه با ستمگران (داخلى)؛ و کوشش براى اینکه ثروتهاى عمومى و درآمد جنگى طبق قانون عادلانه اسلام توزیع شود، و صدقات (زکات و همه مالیاتهاى الزامى یا داوطلبانه) از موارد صحیح و واجب آن جمعآورى و گرفته شود، و هم در موارد شرعى و صحیح آن به مصرف برسد.
ثُمَّ أَنْتُمْ أَیَّتُهَا، العِصابَةُ، عِصابَةٌ، بِاْلعِلْمِ مَشْهُورَةٌ وَ بِالْخَیْرِ مَذْکُورَةٌ وَ النَّصیحَةِ مَعْروُفَةٌ، وَ بِاللَّهِ فی أَنْفُسِ النّاسِ مَهابَةٌ، یَهابُکُمُ الشَّریفُ وَ یُکْرِمُکُم الضَّعیفُ، وَ یُؤثِرُکُمْ مَنْ لا فَضْلَ لَکُمْ عَلَیْهِ وَ لا یَدَ لَکُمْ عِنْدَهُ، تَشفَعونَ فِی الْحَوائِجِ إِذَا امْتُنِعَتْ مِنْ طُلّابِها، وَ تَمْشُونَ فی الطَّریقِ بِهَیْبَةِ الْمُلُوکِ وَ کرامَةِ الأکابِرِ.
علاوه بر آنچه گفتم، شما اى گروه، اى گروهى که به علم و عالم بودن شهرت دارید و از شما به نیکى یاد میشود و به خیرخواهى و اندرزگویى و راهنمایى در جامعه معروف شدهاید و به خاطر خدا در دل مردم شکوه و مهابت پیدا کردهاید به طورى که مرد مقتدر از شما بیم دارد و ناتوان به تکریم شما بر میخیزد و آن کس که هیچ برترى بر او ندارید و نه قدرتى بر او دارید شما را بر خود برترى داده است و نعمتهاى خویش را از خود دریغ داشته به شما ارزانى میدارد، در موارد حوایج (یا سهمیه مردم از خزانه عمومى) وقتى به مردم پرداخت نمىشود وساطت میکنید، و در راه با شکوه و مهابت پادشاهان و بزرگوارى بزرگان قدم بر میدارید،
أَ لَیْسَ کُلُّ ذلِکَ إِنَّما نلتُمُوهُ بما یُرْجَى عِنْدَکُمْ مِنْ الْقِیامْ بِحَقِّ اللَّهِ، وَ إِنْ کُنْتُمْ عَنْ أَکْثَرِ حَقِّهِ تَقْصُرُونَ، فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّ الْأمَّةِ، فَامّا حَقَّ الضُّعَفاءِ فَضَیَّعْتُم.
آیا همه این احترامات و قدرتهاى معنوى را از این جهت به دست نیاوردهاید که به شما امید میرود که به اجراى قانون خدا کمر ببندید؟ گرچه در مورد بیشتر قوانین خدا کوتاه آمدهاید؛ بیشتر حقوق الهى را که به عهده دارید فرو گذاشتهاید. مثلًا حق ملت را خوار و فرو گذاشتهاید؛ حق افراد ناتوان و بیقدرت را ضایع کردهاید؛
وَ اَّما حَقَّکُمْ بِزَعْمِکُمْ فَطَلَبْتُم. فلا مالًا بَذَلْتُموهُ؛ وَ لا نَفْسَاً خاطرَتُمْ بِها لِلَّذی خَلَقَها؛ وَ لا عَشیرَةً عادَیْتُمُوها فی ذاتِ اللَّهِ.
اما در همان حال به دنبال آنچه حق خویش میپندارید برخاستهاید. نه پولى خرج کردهاید؛ و نه جان را در راه آنکه آن را آفریده به خطر انداختهاید؛ و نه با قبیله و گروهى به خاطر خدا در افتادهاید. شما آرزو دارید و حق خود مىدانید که بهشتش و همنشینى پیامبرانش و ایمنى از عذابش را به شما ارزانى دارد؛
أنْتُمْ تَتَمنَّونَ عَلَى اللَّهِ جَنَّتَهُ وَ مُجاوَرَةَ رُسُلِهِ وَ اماناً مِنْ عَذابِهِ. لَقَدْ خَشِیتُ عَلَیْکُمْ، ایُّهَا الْمَتَمَنُّونَ عَلَى اللَّهِ، أنْ تَحِلَّ بِکُمْ نِقْمَةٌ مِنْ نَقَماتِهِ لأنَّکُمْ بَلَغْتُمْ مِنْ کَرامَةِ اللَّهِ مَنْزِلةً فُضِلْتُم بِها؛ وَ مَنْ یُعرفُ بِاللَّهِ لا تُکْرِمُونَ وَ انْتُمْ بِاللَّهِ فِی عِبادِهِ تُکْرَمُونَ.
من، اى کسانى که چنین انتظاراتى از خدا دارید، از این بیمناکم که نکبت خشمش بر شما فرو افتد؛ زیرا در سایه عظمت و عزت خدا به منزلتى بلند رسیدهاید، ولى خداشناسانى را که ناشر خداشناسى هستند احترام نمیکنید؛ حال آنکه شما به خاطر خدا در میان بندگانش مورد احترامید.
وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلا تَفْزَعُونَ، وَ أنْتُمْ لِبَعضِ ذِمَمِ آبائِکُمْ تَفْزَعُونَ؛ وَ ذِمةُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) مَحْقُورَة،
و نیز از آن جهت بر شما بیمناکم که به چشم خود میبینید تعهداتى که در برابر خدا شده گسسته و زیر پا نهاده شده است، اما نگران نمیشوید؛ در حالى که به خاطر پارهاى از تعهدات پدرانتان نگران و پریشان میشوید؛ اینک تعهداتى که در برابر پیامبر انجام گرفته مورد بیاعتنایى است؛
وَ الْعُمیُ وَ الْبُکْمُ وَ الزَّمنُ فی الْمَدائِنِ مُهْمَلةٌ، لا تَرْحَمُونَ؛ وَ لا فی مَنْزِلَتِکُم تَعْمَلُونَ وَ
لا مَنْ فیها تُعینُونَ؛ وَ بالادهانِ وَ الْمُصانَعةِ عِنْدَ الظَّلَمَةِ تَأمَنُونَ.
نابینایان، لالها، و زمینگیران ناتوان، در همه شهرها بیسرپرست ماندهاند، و بر آنها ترحم نمیشود. و نه مطابق شأن و منزلتتان کار میکنید؛ و نه به کسى که چنین کارى بکند و در ارتقاى شأن شما بکوشد اعتنا یا کمک میکنید. با چرب زبانى و چاپلوسى و سازش با ستمکاران، خود را در برابر قدرت ستمکاران حاکم ایمن میگردانید.
کُلُّ ذلِکَ مِمّا أَمَرکُمُ اللَّهُ بِهِ مِنَ النَّهْیِ وَ التَّناهِی، وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلوُنَ.
تمام اینها دستورهایى است که خدا به صورت نهى، یا همدیگر را نهى کردن و بازداشتن، داده و شما از آنها غفلت میورزید.
وَ أَنْتُمْ أَعْظَمُ النّاسِ مُصیبَةً لِما غُلِبْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ مَنازِلِ الْعُلَماءِ. لَوْ کُنْتُمْ تَسْعَونَ. ذلِکَ بِأَنَّ مَجارِی الْاموُرِ وَ الأَحْکامِ عَلى أیْدِی الْعُلماءِ بِاللَّهِ الْأُمَناءِ عَلى حَلالِهِ وَ حَرامِهِ.
مصیبت شما از مصایب همه مردم سهمگینتر است؛ زیرا منزلت و مقام علمایى را از شما بازگرفتهاند اگر میدانستید. چون در حقیقت، جریان ادارى کشور و صدور احکام قضایى و تصویب برنامههاى کشور باید به دست دانشمندان روحانى، که امین حقوق الهى و داناى حلال و حرامند، سپرده شده باشد.
فَأَنْتُمُ الْمَسْلُوبُونَ تِلْکَ الْمَنْزِلَةَ، وَ ما سُلِبْتُمْ ذلِکَ، إلّا بِتَفَرُّقِکُمْ عَنِ الْحَقِّ وَ اخْتِلافِکُمْ فی السُّنَةِ بَعْدَ الْبَیِّنَةِ الْواضِحَة.
اما اینک مقامتان را از شما بازگرفته و ربودهاند. و اینکه چنین مقامى را از دست دادهاید، هیچ علتى ندارد جز اینکه از دور محور حق (قانون اسلام و حکم خدا) پراکندهاید؛ و درباره سنت، پس از اینکه دلایل روشن بر حقیقت و کیفیت آن وجود دارد، اختلاف پیدا کردهاید.
وَ لَوْ صَبَرْتُمْ عَلَى الْأَذَى وَ تَحَمَّلْتُمُ الْمَؤونَةَ فی ذاتِ اللَّهِ، کانَتْ أُمُورُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ تَرِدُ وَ عَنْکُم تَصْدُرُ وَ إلَیْکُمْ تُرْجَعُ.
شما اگر مردانى بودید که بر شکنجه و ناراحتى شکیبا بودید و در راه خدا حاضر به تحمل ناگوارى میشدید، مقررات براى تصویب پیش ما آورده میشد؛ و به دست شما صادر میشد؛ و مرجع کارها بودید.
وَ لکِنَّکُمْ مَکَّنْتُمُ الظَّلمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِکُمْ وَ اسْتَسلَمْتُمْ أُمورَ اللَّهِ فی أیْدیهِمْ یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهاتِ وَ یَسیرُونَ فی الشَّهَواتِ، سَلَّطَهُمْ عَلى ذلِکَ فِرارُکُم مِنَ الْمَوْتِ وَ إعجابُکُمْ بِالْحَیاةِ الَّتی هِیَ مُفارِقَتُکُم.
اما شما به ستمکاران مجال دادید تا این مقام را از شما بستانند؛ و گذاشتید حکومتى که قانوناً مقید به شرع است به دست ایشان بیفتد، تا بر اساس پوسیده حدس و گمان به حکومت پردازند؛ و طریقه خودکامگى و اقناع شهوت را پیشه سازند. مایه تسلط آنان بر حکومت، فرار شما از کشته شدن بود، و دلبستگیتان به زندگى گریزان دنیا.
فَأَسْلَمْتُمُ الضُعَفاءَ فی أَیْدِیهِمْ، فَمِنْ بَیْنِ مُستَعْبِدٍ مَقْهُورٍ، وَ بَیْنِ مُسْتَضْعَفٍ عَلى مَعیشَتِه مَغْلُوبٍ. یَنقَلبُونَ فی الْمُلْکِ بِآرائِهِمْ وَ یَسْتَشْعِروُنَ الخِزْیَ بِأَهْوائِهِمْ، اقْتِداءً بِالأَشْرارِ وَ جُرْاةً عَلَى الجَبّارِ.
شما با این روحیه و رویه، توده ناتوان را به چنگال این ستمگران گرفتار آوردید تا یکى برده وار سرکوفته باشد؛ و دیگرى بیچاره وار سرگرم تأمین آب و نانش؛ و حکام خودسرانه به امیال خود عمل کنند؛ و با هوسبازى خویش ننگ و رسوایى به بار آورند؛ پیرو بدخویان گردند و در برابر خدا گستاخى ورزند.
فی کُلِّ بَلَدٍ مِنْهُمْ عَلَى مِنْبَرهِ خَطیبٌ یَصْقَعُ، فَالَارضُ شاغِرةٌ؛ وَ أَیْدیهِمْ فیها مَبْسُوطَةٌ، وَ النّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ لا یَدْفَعُونَ یَدَ لامِسٍ، فَمِنْ بَیْنِ جَبّارٍ عَنیدٍ، وَ ذی سَطْوَةٍ عَلَى الضَّعَفةِ شَدیدٍ، مُطاعٍ لا یَعْرِفُ الْمُبْدِئَ الْمُعیدَ.
در هر شهر سخنورى از ایشان بر منبر آمده و گماشته شده است. زمین برایشان فراخ و دستشان در آن گشاده است. مردم بنده ایشانند و قدرت دفاع از خود را ندارند. یک حاکم دیکتاتور و کینه ورز و بدخواه است؛ و حاکم دیگر بیچارگان را میکوبد و به آنها قلدرى و سختگیرى میکند؛ و آن دیگر فرمانروایى مسلط است که نه خدا را میشناسد و نه روز جزا را.
فَیا عَجَباً، وَ ما لی لا أَعْجَبُ، وَ الأرْضُ مِنْ غاشٍ غَشُومٍ وَ مُتَصدِّقٍ ظَلُوْمٍ وَ عاملٍ عَلَى الْمُؤمِنینَ بِهِمْ غَیْرِ رَحیمٍ.
شگفتا! و چرا نه شگفتى، که جامعه در تصرف مرد دغلباز ستمکارى است که مأمور مالیاتش ستم ورز است؛ و استاندارش نسبت به اهالى دیندار نامهربان و بیرحم است. خداست که در مورد آنچه در بارهاش به کشمکش برخاستهایم حکومت و داورى خواهد کرد؛
فَاللَّهُ الْحاکِمُ فیما فِیهِ تَنازَعْنا وَ الْقاضِی بِحُکْمِهِ فیما شَجَرَ بَیْنَنا.
و درباره آنچه بین ما رخ داده با رأى خویش حکم قاطع خواهد کرد.
اللَّهُمَّ، إِنَّکَ تَعْلَمْ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ ما کانَ مِنَّا تَنافُساً فِی سُلطانٍ وَ لَا الْتِماساً مِنْ فُضُولِ الحُطام.
خدایا، بیشک تو میدانى آنچه از ما سر زده رقابت در به دست آوردن قدرت سیاسى نبوده؛ و نه جستجوى ثروت و نعمتهاى ناچیز دنیا.
وَ لکِنْ لِنُرِىَ الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ؛ وَ نُظْهِرَ الْاصْلاحَ فی بِلادِکَ؛ وَ یَأمَنَ المَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ، وَ یَعْمَلُ بفَرائضِکَ و سُنَنِکَ وَ أَحکامِکَ.
بلکه براى این بوده که اصول و ارزشهاى درخشان دینت را بنماییم و ارائه دهیم؛ و در کشورت اصلاح پدید آوریم؛ و بندگان ستمزدهات را ایمن و برخوردار از حقوق مسلمشان گردانیم؛ و نیز تا به وظایفى که مقرر داشتهاى و به سنن و قوانین و احکامت عمل شود.
فَإِنْ لَمْ تَنْصُرُونا وَ تَنْصِفوُنا قَوِىَ الظَّلَمَةُ عَلَیْکُمْ وَ عَمِلوا فی إطْفاءِ نُورِ نَبِیِّکُمْ. وَ حَسْبُنَا اللَّهُ، وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا، وَ إلَیْهِ أَنَبْنا، وَ إلَیْهِ الْمَصیرُ.
بنا بر این، شما (گروه علماى دین) اگر ما را در انجام این مقصود یارى نکنید و حق ما را از غاصبان نستانید؛ ستمگران بر شما چیره شوند و در خاموش کردن نور پیامبرتان بکوشند. خداى یگانه ما را کفایت است؛ و بر او تکیه میکنیم؛ و به سوى او رو میآوریم. و سرنوشت به دست او و بازگشت به اوست.
میفرماید: «اعتبروا أیّها الناس بِما وعظ اللَّهُ به أولیاءه من سوء ثنائه على الأحبار» خطاب به دسته مخصوص، حاضرین مجلس، اهل شهر و بلد، اهل مملکت، و یا مردم دنیاى آن روز نیست؛ بلکه هر کس را در هر زمان که این ندا را بشنود شامل میشود. مثل: «یا أیها النّاس» که در قرآن آمده است. خداوند با اعتراض به «احبار» یعنى علماى یهود و استنکار رویه آنها، اولیاى خویش را موعظه فرموده، و به آنان پند داده است. منظور از «اولیا» کسانى هستند که توجه به خدا دارند، و در جامعه داراى مسئولیت میباشند؛ نه اینکه منظور ائمه، علیهم السلام، باشد.
اذ یقول: «لَوْ لا یَنهاهُمُ الرَبّانِیّونَ وَ الْاحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الاثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ» خداوند در این آیه، «ربانیون» و «احبار» را مورد نکوهش قرار میدهد که چرا آنها، که علماى دینى یهود بودهاند، ستمکاران را از «قول اثم»، یعنى گفتار گناهکارانه که اعم از دروغپردازى و تهمت و تحریف حقایق و امثال آن باشد، و از «اکل سُحت»، یعنى حرامخوارى، نهى نکرده و بازنداشتهاند. بدیهى است این نکوهش و تقبیح اختصاص به علماى یهود ندارد؛ و نه اختصاص به علماى نصارى دارد؛ بلکه علماى جامعه اسلامى، و به طور کلى علماى دینى را شامل مىشود. بنا بر این، علماى دینى جامعه اسلامى هم اگر در برابر رویه و سیاست ستمکاران ساکت بنشینند، مورد نکوهش و تقبیح خدا قرار مىگیرند. این امر فقط مربوط به سلف و نسل گذشته نیست؛ نسلهاى گذشته و آینده در این حکم یکسانند.
حضرت امیر (ع)۲ این موضوع را با استناد به قرآن ذکر فرموده، که علماى جامعه اسلامى هم عبرت بگیرند و بیدار شوند؛ و از اداى وظیفه امر به معروف و نهى از منکر بازنایستد؛ و در برابر هیأتهاى حاکمه ستمگر و منحرف سکوت ننمایند. حضرت با استشهاد به آیه «لو لا ینهاهم الربانیون ...» دو نکته را گوشزد فرموده است:
1. اینکه سهل انگارى علما در وظایف ضررش بیش از کوتاهى دیگران در انجام همان وظایف مشترک است. چنانکه هرگاه یک بازارى کار خلافى بکند، ضررش به خود او میرسد؛ لیکن اگر علما در وظیفه کوتاهى کردند، مثلًا در برابر ستمگران سکوت نمودند، ضررش متوجه اسلام مىشود. و اگر به وظیفه عمل کردند و آنجا که باید صحبت کنند سکوت نکردند، نفع آن براى اسلام است.
2. با اینکه باید از همه امورى که مخالف شرع است نهى کرد، روى «قول اثم»، یعنى دروغپردازى و «اکل سحت»، یعنى حرامخورى تکیه کرده است تا بفهماند که این دو «منکر» از همه منکرات خطرناکتر است؛ و بایستى بیشتر مورد مخالفت و مبارزه قرار گیرد. چون گاهى گفتار و تبلیغات دستگاههاى ستمگر بیش از کردار و سیاستشان براى اسلام و مسلمین ضرر دارد؛ و غالباً حیثیت اسلام و مسلمین را به مخاطره مىاندازد.
خداوند نکوهش مىکند که چرا از گفتار نادرست و تبلیغات گناهکارانه ستمکاران جلوگیرى نکردند؟ چرا آن مردى را که ادعا کرد من «خلیفة اللَّه» هستم و آلت مشیت الهى هستم، و احکام خدا همین گونه است که من اجرا مىکنم، عدالت اسلامى همین است که من مىگویم و اجرا مىکنم (در صورتى که اصولًا عدالت سرش نمىشد) تکذیب نکردند؟ این گونه سخنان «قول اثم» است. این حرفهاى گناهکارانه را که ضرر زیادى براى جامعه دارد، چرا جلوگیرى نکردند؟ ظلمه را که حرفهاى نامربوط زدند، خیانتها مرتکب شدند، بدعتها در اسلام گذاشتند، ضربه به اسلام زدند، چرا نهى نکردند و از این گناهان بازنداشتند؟
اگر کسى احکام را آن طور که خدا راضى نیست تفسیر کرد، بدعتى در اسلام گذاشت به اسم اینکه عدل اسلامى چنین اقتضا مىکند، احکام خلاف اسلام اجرا کرد، بر علما واجب است که اظهار مخالفت کنند. هرگاه اظهار مخالفت نکنند، مورد لعن خدا قرار مىگیرند. و این از آیه شریفه پیداست، و نیز در حدیث است که «إذا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ، فَلِلعالِمِ أنْ یُظْهِرَ عِلْمَهُ؛ و إلّا فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ» چون بدعتها پدید آید، بر عالم واجب است که علم (دین) خویش را اظهار کند؛ و گر نه لعنت خدا بر او خواهد بود. خود اظهار مخالفت و بیان تعالیم و احکام خدا، که مخالف بدعت و ظلم و گناه مىباشد، مفید است؛ چون سبب مىشود عامه مردم به فساد اجتماعى و مظالم حکام خائن و فاسق یا بىدین پىبرده، به مبارزه برخیزند؛ و از همکارى با ستمکاران خوددارى نمایند؛ و به عدم اطاعت در برابر قدرتهاى حاکمه فاسد و خائن دست بزنند. اظهار مخالفت علماى دینى در چنین مواردى یک «نهى از منکر» از طرف رهبرى دینى جامعه است، که موجى از «نهى از منکر» و یک نهضت مخالفت و «نهى از منکر» را به دنبال مىآورد. نهضتى را به دنبال مىآورد که همه مردم دیندار و غیرتمند در آن شرکت دارند. نهضتى که اگر حکام ستمکار و منحرف به آن تسلیم نشوند و به صراط مستقیم رویه اسلامى تبعیت از احکام الهى باز نیایند و بخواهند با قدرت اسلحه آن را ساکت کنند، در حقیقت به تجاوز مسلحانه دست زده و «فئه باغیه» خواهند بود؛ و بر مسلمانان است که به جهاد مسلحانه با «فئه باغیه»، یعنى حکام تجاوزکار، بپردازند تا سیاست جامعه و رویه حکومت کنندگان مطابق با اصول و احکام اسلام باشد.
شما که فعلًا قدرت ندارید جلو بدعتهاى حکام را بگیرید و این مفاسد را دفع کنید، اقلًا ساکت ننشینید. تو سر شما میزنند، داد و فریاد کنید؛ اعتراض کنید. انظلام نکنید. انظلام (تن به ظلم دادن) بدتر از ظلم است. اعتراض کنید؛ انکار کنید؛ تکذیب کنید؛ فریاد بزنید. باید در برابر دستگاه تبلیغات و انتشارات آنها دستگاهى هم این طرف به وجود بیاید تا هر چه به دروغ میگویند تکذیب کند. بگوید دروغ است؛ بگوید عدالت اسلامى این نیست که آنها ادعا میکنند. عدل اسلامى که براى خانوادهها و جامعه مسلمین قرار داده شده، همه برنامهاش مضبوط و مدون است که آنها دارند. این مطالب باید گفته شود تا مردم متوجه باشند؛ و نسل آینده سکوت این جماعت را حجت قرار ندهد، و نگوید لا بد اعمال و رویه ستمکاران مطابق شرع بوده است و دین مبین اسلام اقتضا مىکرده که ستمگران «اکل سحت»، یعنى حرامخوارى کنند و مال مردم را غارت کنند.
از آنجا که دایره فکر عدهاى از دایره همین مسجد تجاوز نمیکند و جولان و گسترش ندارد، وقتى گفته میشود «اکل سحت»، یعنى حرامخوارى فقط بقال سر کوچه به نظرشان میآید که، العیاذ باللَّه، کم فروشى مىکند! دیگر آن دایره بزرگ حرامخوارى و غارتگرى به نظر نمىآید که یک سرمایه بزرگ را مىبلعند؛ بیت المال را اختلاس مىکنند؛ نفت ما را مىخورند؛ به نام نمایندگى کمپانیهاى خارجى کشور ما را بازار فروش کالاهاى گران و غیر ضرورى بیگانه مىکنند، و از این راه پول مردم را به جیب خود و سرمایه داران بیگانه مىریزند. نفت ما را چند دولت بیگانه پس از استخراج براى خود مىبرند؛ و مقدار ناچیزى هم که به هیأت حاکمه همدست خودشان مىدهند، از طرق دیگر به جیب خودشان بر مىگردد. و اندکى که به صندوق دولت مىریزد، خدا مىداند صرف کجا مىشود. این یک «اکل سحت» و حرامخوارى در مقیاس وسیع و در مقیاس بین المللى است. «منکر» وحشتناک و خطرناکترین منکرات همین است. شما اوضاع جامعه و کارهاى دولت و دستگاهها را دقیقاً مطالعه کنید تا معلوم شود، چه «اکل سحت» هاى وحشتناکى صورت مىگیرد. اگر زلزلهاى در گوشه کشور رخ دهد، یک راه درآمد و حرامخوارى به روى سودجویان حاکم بازمىگردد تا به نام زلزلهزدگان جیب خودشان را پر کنند. در قراردادهایى که حکام ستمکار و ضد ملى با دولتها یا شرکتهاى خارجى مىبندند، میلیونها از پول ملت را به جیب مىزنند؛ و میلیونها از پول ملت را عاید خارجیان و اربابان خود مىکنند. اینها جریانات سیلآسایى از حرامخورى است که پیش چشم ما صورت مىگیرد؛ و هنوز ادامه دارد؛ چه در تجارت خارجى، و چه در به اصطلاح قراردادهایى که براى استخراج معادن یا بهرهبردارى از جنگلها و سایر منابع طبیعى بسته مىشود؛ یا براى کارهاى ساختمانى و راهسازى؛ یا خرید اسلحه از استعمارگران غربى و استعمارگران کمونیست.
ما باید جلو این غارتگریها و حرامخوریها را بگیریم. همه مردم موظف به این کار هستند؛ ولى علماى دینى وظیفهشان سنگینتر و مهمتر است. ما باید پیش از سایر افراد مسلمان به این جهاد مقدس و این وظیفه خطیر اقدام کنیم. ما به خاطر مقام و موقعیتى که داریم بایستى پیشقدم باشیم.
اگر امروز قدرت نداریم که جلو این کارها را بگیریم و حرامخواران و خائنین به ملت و دزدان مقتدر و حاکم را به کیفر برسانیم، باید کوشش کنیم این قدرت را به دست بیاوریم. و در عین حال، به عنوان حد اقل انجام وظیفه، از اظهار حقایق و افشاى حرامخوریها و دروغپردازیها کوتاهى نکنیم. وقتى قدرت به دست آوردیم، نه تنها سیاست و اقتصاد و اداره کشور را درست مىکنیم؛ بلکه حرامخورها و دروغپردازها را شلاق مىزنیم و به کیفر مىرسانیم.
مسجد اقصى را آتش زدند. ما فریاد مىکنیم که بگذارید مسجد اقصى به همین حال نیمسوخته باقى باشد؛ این جرم را از بین نبرید ؛ ولى رژیم شاه حساب باز مىکند و صندوق مىگذارد، و به اسم بناى مسجد اقصى از مردم پول مىگیرند تا بتوانند از این راه استفاده نمایند و جیب خود را پر کنند؛ و ضمناً آثار جرم اسرائیل را از بین ببرند! اینها مصیبتهایى است که گریبانگیر امت اسلام شده، و کار را به اینجا رسانده است.
آیا علماى اسلام نباید این مطالب را بگویند؟ «لَو لا یَنْهَاهم الرّبانیونَ والأحبارُ عن أَکْلِهِمُ السُحْتَ.» چرا فریاد نمىزنند؟ چرا از این غارتگریها هیچ سخنى نمىگویند؟
بعد به آیه «لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إسْرائیلَ» استناد شده که ذکر آن از فرصت بحث ما خارج است.
سپس مىفرماید: «وَ إنما عاب اللَّه ذلک علیهم لأنهم کانوا یرون من الظلمة الذین بین أظهرهم المنکر و الفساد فلا ینهونهم عن ذلک رغبة فیما کانوا ینالون منهم و رهبة مما یحذرون» اینکه خدا از «ربانیون» استنکار کرده، روى این اصل است که آنان با اینکه مىدیدند ظلمه چه کارها مىکنند و چه جنایتها مرتکب مىگردند، ساکت بودند و آنها را نهى نمیکردند.
و سکوتشان به حسب این روایت روى دو علت بوده است: 1. سودجویى 2. زبونى. یا افراد طمعکارى بودند، و از ظلمه استفاده مادى میکردند و به اصطلاح حق السکوت مىگرفتند. و یا بزدل و ترسو بودند و از آنها مىترسیدند.
به روایات امر به معروف و نهى از منکر مراجعه فرمایید؛ در آن روایات عمل بعضى را که براى فرار از امر به معروف و نهى از منکر مرتباً عذرتراشى مىکنند، تقبیح مىکند و آن سکوت را عیب مىشمرد. وَ اللَّه یَقُولُ: «فلا تَخْشَوُا الناسَ وَ اخْشَوْنِ» و خدا مىفرماید که از آنها نترسید. چه ترسى دارید؟ جز این نیست که شما را زندانى مىکنند؛ بیرون مىکنند؛ مىکشند. اولیاى ما براى اسلام جان دادند؛ شما هم باید براى این امور آماده باشید و قال: «و الْمُؤمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُروُنَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَونَ عَنِ الْمُنْکَرِ» و در ذیل آیه مىفرماید: «وَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ و یؤْتُونَ الزَّکاة وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسوُلَهُ و...»
«فَبَدأ اللَّهُ بِالأمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىِ عَنِ الْمُنْکَرِ فَریضَةً مِنْهُ لِعِلْمِهِ بِأَنَّها إِذا ادّیَتْ وَ اقیمَت اسْتَقامَتِ الْفَرائِضُ کُلّها هَیّنها وَ صَعْبُها وَ ذلِکَ أنّ الْأمرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ دُعاءٌ الى الْاسْلامِ مَعَ رَدّ الْمَظالِمِ وَ مُخالَفَةِ الظّالِمِ وَ قسمَةِ الْفَیْء وَ الْغَنائِمِ وَ أَخْذِ الصَّدَقاتِ مِنْ مَواضِعِها وَ وَضْعِها فی حَقِّها»
اگر امر به معروف و نهى از منکر به خوبى اجرا شود، دیگر فرایض قهراً برپا خواهد شد. اگر امر به معروف و نهى از منکر اجرا شود، ظلمه و عمالشان نمىتوانند اموال مردم را بگیرند، و به میل خود صرف کنند؛ و مالیاتهاى مردم را تلف نمایند. آمر به معروف و ناهى از منکر دعوت به اسلام و رد مظالم و مخالفت با ظالم مىکند.
عمده وجوب امر به معروف و نهى از منکر براى این امور است. ما امر به معروف و نهى از منکر را در دایره کوچکى قرار داده، و به مواردى که ضررش براى خود افرادى است که مرتکب مىشوند، یا ترک مىکنند، محصور ساختهایم در اذهان ما فرو رفته که «منکرات» فقط همینهایى هستند که هر روز مىبینیم یا مىشنویم. مثلًا اگر در اتوبوس نشستهایم، موسیقى گرفتند، یا فلان قهوهخانه کار خلافى را مرتکب شد، یا در وسط بازار کسى روزه خورد، منکرات مىباشند، و باید از آن نهى کرد ولى به آن منکرات بزرگ توجه نداریم. آن مردمى را که دارند حیثیت اسلام را از بین مىبرند، حقوق ضعفا را پایمال مىکنند و ... باید نهى از منکر کرد. اگر یک اعتراض دسته جمعى به ظلمه که خلافى مرتکب مىشوند، یا جنایتى مىکنند، بشود، اگر چند هزار تلگراف از همه بلاد اسلامى به آنها بشود که این کار خلاف را انجام ندهید، یقیناً دست بر مىدارند. وقتى که بر خلاف حیثیت اسلام و مصالح مردم کارى انجام دادند، نطقى ایراد کردند، اگر از سراسر کشور، از تمام قرا و قصبات، از آنان استنکار شود، زود عقبنشینى مىکنند.
خیال میکنید میتوانند عقبنشینى نکنند؟ هرگز نمىتوانند. من آنها را مىشناسم. من مىدانم که چکارهاند! خیلى هم ترسو هستند! خیلى زود عقبنشینى میکنند. لیکن وقتى که دیدند ما از آنها بیعرضهتریم، جولان میدهند.
در قضیهاى که علما با هم اتحاد داشتند، و اجتماع کردند و از شهرستانها هم از آنان پشتیبانى شد و هیأتها آمدند، خطابهها ایراد کردند، دستگاه عقبنشینى کرد، و آن لایحه را نسخ نمود. بعد که بتدریج ما را سرد و سست کردند و از هم جدا ساختند و براى هر یک «تکلیف شرعى» معین کردند، در نتیجه این اختلاف کلمه و تشتت اقوالْ، جرى شدند؛ و اکنون هر کارى که مىخواهند با مسلمین و مملکت اسلامى مىکنند.
«دعاء الى الاسلام مع رد المظالم و مخالفة الظالم» امر به معروف و نهى از منکر براى این امور مهم است. آن عطار بیچاره اگر کار خلافى کرد، ضررى به اسلام نمىزند؛ به خودش ضرر مىزند. آنهایى را که به اسلام ضرر مىزنند باید بیشتر امر به معروف و نهى از منکر کرد. آنهایى را که به عناوین مختلف هستى مردم را غارت مىکنند باید نهى کرد.
این مطالب بعضى مواقع در خود روزنامهها دیده مىشود- منتها گاهى به صورت شوخى است، و گاهى به صورت جدى- که بسیارى از چیزهایى که به اسم سیلزدگان یا زلزلهزدگان جمعآورى کردند، خودشان خوردند! یکى از علماى ملایر مىگفت که ما براى مردگان حادثهاى یک کامیون کفن بردیم، مأمورین نمىگذاشتند به آنها برسانیم و مىخواستند بخورند!! امر به معروف و نهى از منکر براى اینان لازمتر است.
اکنون من از شما استفسار مىکنم: آیا مطالبى که حضرت امیر (ع) در این حدیث فرمودند، براى اصحابى است که در اطراف خودشان بودند و بیانات حضرت را مىشنیدند؟ آیا «اعتبروا ایها الناس» خطاب به ما نیست؟ ما از «ناس» و جزء مردم نیستیم؟ آیا نباید از این خطاب عبرت بگیریم؟
همان طور که در اول بحث عرض کردم، این مطالب براى دسته و جمعیت خاصى نیست؛ بلکه از طرف آن حضرت براى هر امیر، هر وزیر، هر حاکم، و هر فقیه، براى همه دنیا، همه بشر و همه افرادى که زنده هستند، بخشنامه شده است. بخشنامههاى آن حضرت همدوش قرآن است، و همانند قرآن تا روز قیامت واجب الاتباع مىباشد.
آیهاى هم که به آن استدلال شده «لو لا یَنْهاهُمُ الْرَبّانیّونَ» هر چند به «ربانیون و احبار» خطاب کرده، لیکن روى خطاب به عموم است. از آنجا که ربانیون و احبار از جهت طمع یا ترس در برابر ظلم ظلمه سکوت کردند، در صورتى که با دادها، فریادها و با گفتارهایشان مىتوانستند کارى انجام دهند و جلو ظلم را بگیرند، مورد استنکار خداوند واقع شدند؛ علماى اسلام هم اگر در برابر ستمگران قیام نکنند و سکوت نمایند، مورد استنکار قرار خواهند گرفت.
«ثم أیتها العصابة» بعد از خطاب به مردم، گروه علماى اسلام را مورد خطاب قرار داده است: «عصابة بالعلم مشهورة و بالخیر مذکورة و بالنصیحة معروفة و باللَّه فی أنفس الناس مهابة یهابکم الشریف و یکرمکم الضعیف و یؤثرکم من لا فضل لکم علیه و لا ید لکم عنده، تشفعون فى الحوائج إذا امتنعت من طلابها و تمشون فی الطریق بهیبة الملوک و کرامة الأکابر، أ لیس کل ذلک إنما نلتموه بما یرجى عندکم من القیام بحق اللَّه»
شما در جامعه هیبت و شوکت دارید؛ ملت اسلام به شما احترام مىگذارند و براى شما کرامت قائلند؛ این مهابت و عزتى که در جامعه دارید براى این است که از شما انتظار مىرود که در برابر ظلمه به حق قیام کنید؛ حق ستمدیدگان را از ظالم بگیرید. به شما امیدوارند که قیام نمایید و از تعدى ظلمه جلوگیرى کنید.
«و إن کنتم عن أکثر حقه تقصرون، فاستخففتم بحق الأمة، فأما حق الضعفاء فضیعتم و أما حقکم بزعمکم فطلبتم فلا مالًا بذلتموه و لا نفساً خاطرتم بها للذی خلقها و لا عشیرة عادیتموها فی ذات اللَّه. أنتم تتمنون على اللَّه جنته و مجاورة رسله و أماناً من عذابه. لقد خشیت علیکم أیها المتمنون على اللَّه أن تحل بکم نقمة من نقماته لأنکم بلغتم من کرامة اللَّه منزلة فضلتم بها و من یعرف باللَّه لا تکرمون، و أنتم باللَّه فی عباده تکرمون.»
شما مقام و منزلت پیدا کردید؛ لیکن وقتى که به مقام رسیدید، حق آن را ادا نکردید.
«و قد ترون عهود اللَّه منقوصة فلا تفزعون و أنتم لبعض ذمم آبائکم تفزعون و ذمة رسول اللَّه محقورة (محفورة)»
اگر براى پدران شما پیشامدى کند، یا خداى نخواسته کسى نسبت به پدر شما بىاحترامى کند، ناراحت مىشوید؛ داد مىزنید؛ در حالى که جلو چشمان شما عهدهاى الهى را مىشکنند، اسلام را هتک مىکنند، صدایتان در نمىآید؛ حتى قلباً ناراحت نمىشوید. اصولًا اگر ناراحتى در کار بود، صدایى بلند مىشد.
«و العمی و البکم و الزمن فی المدائن مهملة لا ترحمون» کوران، لالها، و زمینگیران ناتوان از بین مىروند، و کسى به فکر آنها نیست. کسى در فکر ملت بیچاره پابرهنه نیست.
خیال مىکنید این هیاهویى را که در رادیو راه مىاندازند راست است؟ شما خودتان بروید از نزدیک ببینید که مردم با چه وضعى زندگى مىکنند! در هر صدتا، دویست تا ده یک درمانگاه وجود ندارد! براى بیچارهها و گرسنهها فکرى نشده است. مهلت هم نمىدهند که اسلام آن فکرى را که براى فقرا کرده عملى کند. اسلام مشکله فقر را حل کرده، و در رأس برنامه خود قرار داده است: «إِنَّما الْصَدَقاتُ لِلْفُقَراء» اسلام توجه داشته که باید اول کار فقرا را اصلاح کرد؛ کار بیچارهها را اصلاح نمود. لیکن نمىگذارند که عملى شود.
ملت بیچاره در حال فقر و گرسنگى به سر مىبرند، و هیأت حاکمه ایران هر روز آن همه مالیات را از مردم گرفته صرف ولخرجیهاى خود مىکند طیاره فانتوم مىخرد تا نظامیان اسرائیل و عمال آن در کشور ما تعلیمات نظامى ببینند! اسرائیل که اکنون با مسلمانها در حال جنگ است- و کسانى که او را تأیید کنند، آنان نیز با مسلمانها در حال جنگ مىباشند- به طورى پر و بالش در مملکت ما باز شده و به طورى مورد تأیید دستگاه حاکمه قرار گرفته که نظامیان او براى دیدن تعلیمات به کشور ما مىآیند! مملکت ما پایگاه آنها شده! بازار ما هم دست آنهاست. و اگر به همین وضع باشد و مسلمانها به همین سستى بمانند، بازار مسلمین را ساقط خواهند کرد.
«وَ لا فى منزلتکم تعلمون و لا من عمل فیها (تُعینُونَ)» شما از مقام خود استفاده نکرده و کارى انجام نمىدهید. و آن کسى را هم که به وظیفه عمل مىکند کمک نمىنمایید.
«وَ بالادهان و الْمُصانعة عنْدَ الظلمه تَأمَنون. کل ذلک مما أمرکم اللَّه به من النهی و التناهی و أنتم عنه غافلون»
همت و دلخوشى شما به این است که ظالم پشتیبان شما باشد؛ براى شما احترام قائل شود؛ مثلًا «أیها الشیخ الکبیر» بگوید! دیگر کارى ندارید که به سر ملت چه مىآید و دولت چه مىکند.
«و انتم اعظم الناس مصیبة لما غلبتم علیه من منازل العلماء لو کنتم تسعون. ذلک بأن مجارى الامور و الاحکام على أیدى العلماء باللَّه الامناء على حرامه و حلاله. فأنتم المسلوبون تلک المنزلة»
امام (ع) مىتوانست بگوید حق مرا ربودند، شما قیام نکردید؛ یا حق ائمه را مىبردند، شما ساکت نشستید؛ ولى «علماء باللَّه» فرمود که عبارت از «ربانیون» و پیشوایان است؛ نه اینکه مراد اهل فلسفه و عرفان باشد. «عالم باللَّه» عبارت از کسى است که عالم به احکام خداست و احکام الهى را مىداند. و به او «روحانى» و ربانى گفته مىشود. البته در صورتى که روحانیت و توجه به خداى تعالى در او غالب باشد.
«فأنتم المسلوبون تلک المنزلة. و ما سلبتم ذلک إلا بتفرقکم عن الحق و اختلافکم فی السنة بعد البینة الواضحة. و لو صبرتم على الأذى و تحملتم المئونة فی ذات اللَّه کانت أمور اللَّه علیکم ترد و عنکم تصدر و إلیکم ترجع»
اگر شما مردم درستکارى بودید و قیام به امر میکردید، میدیدید که ورود و صدور امور به شما ارتباط پیدا میکند؛ از شما صادر میشود، و به سوى شما بازمیگردد. اگر آن حکومتى که اسلام مىخواست پدید میآمد، حکومتهاى فعلى دنیا نمیتوانستند در برابر آن بایستند؛ تسلیم مىشدند. لیکن متأسفانه کوتاهى شده است که چنین حکومتى برپا شود. و نه مخالفین صدر اسلام گذاشتند که تشکیل شود، و حکومت به دست آن کس که خدا و رسول از او راضى بودند قرار گیرد تا کار به اینجا نکشد.
«و لکنّکم مکّنتم الظلمة من منزلتکم» وقتى شما به وظیفه قیام نکردید و امر حکومت را واگذاشتید، براى ظلمه امکانات فراهم آمد که این مقام را اشغال نمایند.
«و استسلمتم أمور اللَّه فی أیدیهم، یعلمون بالشبهات و یسیرون فی الشهوات، سلطهم على ذلک فرارکم من الموت و إعجابکم بالحیاة التی هی مفارقتکم، فأسلمتم الضعفاء فی أیدیهم فمن بین مستبد مقهور و بین مستضعف على معیشة مغلوب»
تمامى این مطالب بر زمان ما منطبق است. تطبیق آن بر عصر ما بیش از آن موقعى است که حضرت فرمودهاند:
«یتقلبون فی الملک بآرائهم و یستشعرون الخزی بأهوائهم اقتداء بالأشرار و جرأة على الجبار. فی کل بلد منهم على منبره خطیب یصقع.»
آن موقع خطیب روى منبر از ظلمه تعریف مىکرد، و اکنون رادیوها هر روز داد مىزنند و بر خلاف اسلام به نفع آنها تبلیغ مینمایند؛ و احکام اسلام را بر خلاف آنچه هست وانمود میکنند. «فلأرض لهم شاغرَة» اکنون سرزمینها براى ظلمه آماده و بلامانع میباشد، و کسى نیست در برابرشان قیام کند.
«و أیدیهم فیها مبسوطة و الناس لهم خول لا یدفعون ید لامس، فمن بین جبار عنید و ذی سطوة على الضعفة شدید مطاع لا یعرف المبدئ المعید. فیا عجباً و ما لی لا أعجب و الأرض من غاش غشوم و متصدق ظلوم و عامل على المؤمنین بهم غیر رحیم. فاللَّه الحاکم فیما فیه تنازعاً و القاضى بحکمه فیما شجر بیننا. اللهم إنک تعلم أنه لم یکن ما کان منا تنافساً فی سلطان و لا التماساً من فضول الحطام و لکن لنری المعالم من دینک و نظهر الإصلاح فی بلادک و یأمن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و أحکامک. فإن لم تنصرونا و تنصفونا قوی الظلمة علیکم و عملوا فى إطفاء نور نبیکم و حسبنا اللَّه و علیه توکلنا و إلیه أنبنا و إلیه المصیر.»
به طورى که ملاحظه میفرمایید، اول تا آخر روایت مربوط به علماست. هیچ خصوصیتى هم نیست که مراد از «علماء باللَّه» ائمه، علیهم السلام، باشد. علماى اسلام «علماء باللَّه» هستند، و ربانى هستند. «ربانى» به کسى گفته میشود که به خدا اعتقاد دارد، احکام خدا را حفظ میکند، و عالم به احکام خداست، و نیز بر حلال و حرام خدا امین میباشد.
اینکه مىفرماید مجارى امور در دست علماست، براى دو سال و ده سال نیست؛ فقط نظر به اهالى مدینه نیست؛ از خود روایت و خطبه معلوم میشود که حضرت امیر (ع) نظر وسیعى دارد: نظر به یک امت بزرگ است که باید به حق قیام کنند.
اگر علما که در حلال و حرام الهى امین مىباشند و آن دو خاصیت «علم» و «عدالت» را که قبلًا عرض کردم دارا بودند، حکم الهى را اجرا مىکردند، حدود را جارى مىساختند، و احکام و امور اسلام به دست آنان جریان مىیافت، دیگر ملت بیچاره و گرسنه نمىماند؛ احکام اسلام تعطیل نمىگردید.
جزوه به استقبال مسئولیت، شرح «خطبه منا» استاد "حسن رحیمپور ازغدی" همراه با گفتاری از "حجتالسلام و المسلمین روح" در باب "مسئولیت پذیری"
این جزوه شامل شرح «خطبه منا» امام حسین(علیه السلام) توسط استاد "حسن رحیمپور ازغدی" همراه با گفتاری از حجتالاسلام روح در باب مسئولیت پذیری و ابعاد مختلف وظایف ما به عنوان یک مسلمان است.
بسم الله الرحمن الرحیم
دریافت متن word
دریافت متن pdf
در سال 58 ق، دو سال پیش از مرگ معاویه، امام حسین(علیه السلام)، عبد الله بن عباس و عبد الله بن جعفر، عازم سفر حج میشوند، در این سفر امام حسین(علیه السلام) جهت اتمام حجت با علمای زمان خود، قریب به هزار نفر از صحابه و تابعین را در صحرای منا جمع نموده و خطبهای ایراد میکنند که در آن وظیفه علما و علت جهاد داخلى خود را بر ضد دولت جائر اموى تشریح میکنند.
قدیمیترین کتابی که این خطبه در آن ذکر شده است، کتاب شریف «تحف العقول»۱ نوشته عالم جلیلالقدر «ابن شعبه حرانی» است. پس از ایشان "مرحوم فیض کاشانی" در کتاب «وافی»۲ و "مرحوم مجلسی" در «بحار الانوار»۳ نیز این حدیث را به نقل از "تحف العقول" ذکر کردهاند. مرحوم ابن شعبه حرانی از راویان و فقهای بزرگ شیعه در قرن چهارم هجری قمری، معاصر شیخ صدوق و از مشایخ شیخ مفید میباشند.
اعْتَبِروُا ایّها النّاسُ بِما وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِیاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنائِهِ عَلَى الأَحبارِ اذْ یَقُولُ: «لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرّبّانِیّونَ وَ الأَحبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الإِثمَ»
اى مردم! از پندى که خدا- با بد یاد کردن از علماى یهود- به اولیاى خود داده است، عبرت بگیرید؛ آنجا که گفته است: « چرا عالمان دینى و احبار، مردمان را از گفتار گناه آمیز باز نداشتند.»
و قال: «لُعِنَ الّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنی إِسْرائیلَ.» الى قوله: «لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ» وَ إِنّما عابَ اللَّهُ ذلِکَ عَلَیْهِمْ، لأَنّهُمْ کانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظّلَمَةِ الّذینَ بَیْنَ أَظْهُرِهِمُ الْمُنْکَرَ وَ الْفَسادَ، فَلا یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذلِکَ رَغْبَةً فیما کانُوا یَنالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَةً مِمّا یَحْذَروُنَ؛ وَ اللّهُ یَقُولُ: «فَلا تَخْشَوُا النّاسَ وَ اخْشَونِ»۴
و خداوند میگوید: «کسانى از بنى اسرائیل که کفر ورزیدند، گرفتار لعنت شدند» تا اینجا که میگوید: «آنان بد مىکردند»؛ و خدا بر آن عالمان از آن جهت عیب گرفت که از ظالمانی که میانشان بودند، امور زشت و فساد را میدیدند اما آنان را به سبب چشمداشت نعمتى از ایشان و یا ترس از قدرت آنان، از آن کارها باز نمىداشتند؛در حالی که خداوند فرموده است: «از مردمان بیم نداشته باشید و از من بترسید.»
وَ قالَ: «وَ الْمُؤمِنُونَ وَ الّمُوْمِناتُ بَعْضُهُمْ اوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأمُروُنَ بِالْمَعْروُفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ». فَبَدَأَ اللّهُ بِالأمرِ بِالْمَعْروُفِ وَ النّهْىِ عَنِ الْمُنْکَرِ فَریضَةً مِنْهُ، لِعِلْمِهِ بِأَنّها اذا أُدّیتْ و أُقیمَتْ، اسْتَقامَتِ الْفَرائِضُ کُلّها، هَیّنُها وَ صَعْبُها.
و خداوند فرموده است: «مردان مؤمن و زنان مؤمن، بعضی بر بعضی یگر ولایت دارند، به کار نیک فرمان مىدهند و از کار بد نهى مىکنند»؛ در این آیه خداوند از امر به معروف و نهى از منکر- به عنوان فریضهاى الهى- آغاز کرده است، زیرا مىدانسته است که اگر امر به معروف و نهی از منکر ادا شود و به اقامه آن توجه شود، همه کارهاى واجب محقق میگردد، چه آسان باشد و چه دشوار.
وَ ذلِکَ أَنّ الأمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النّهْی عَنِ الْمُنْکَرِ دُعاء الَى الإِسْلامِ مَعَ رَدّ الْمَظالِمِ وَ مُخالَفَةِ الظالِمِ، وَ قِسْمَةِ الْفَیْء وَ الْغَنائِمِ، وَ أَخْذِ الصّدَقاتِ مِنْ مَواضِعِها وَ وَضْعِها فى حَقِّها.
چون امر به معروف و نهى از منکر دعوت به اسلام است، همراه با جلوگیرى از ستمها و مخالفت با ستمگران، و تقسیم کردن سودها و غنیمتها، و گرفتن صدقات (زکات و ...) از محلش و مصرف آنها در اموری که حق آنهاست.
ثُمّ أَنْتُمْ أَیّتُهَا العِصابَةُ، عِصابَةُ بِاْلعِلْمِ، مَشْهُورَةٌ وَ بِالْخَیْرِ مَذْکُورَةٌ وَ بِالنّصیحَةِ مَعْروُفَةٌ، وَ بِاللّهِ فِی أَنْفُسِ النّاسِ مَهابَةٌ، یَهابُکُمُ الشّریفُ وَ یُکْرِمُکُم الضّعیفُ، وَ یُؤثِرُکُمْ مَنْ لا فَضْلَ لَکُمْ عَلَیْهِ وَ لا یَدَ لَکُمْ عِنْدَهُ، تَشفَعُونَ فِى الْحَوائِجِ اذَا امْتُنِعَتْ مِنْ طُلّابِها، وَ تَمْشُونَ فى الطّریقِ بِهَیْبَةِ الْمُلوُکِ وَ کَرامَةِ الأکابِرِ،
حال شما اى جماعت، جماعتی که به علم شهرت دارید، و به نیکى از شما یاد مىکنند، و به خیرخواهى و اندرزگویى شناختهاید، و به سبب خدا در نزد مردمان صاحب احترامید، و بزرگان از شما بیمناکند، و ناتوانان شما را بزرگ مىدارند، و آن کس که فضل و تسلطی بر او ندارید شما را بر خود برمىگزیند، آنان که از نیازمندی های خود منع شدهاند شما را به عنوان شفیع میگیرند و در راهها با هیئت شاهان و احترام سران و بزرگان گام برمىدارید.
أَ لَیْسَ کُلّ ذلِکَ إِنَّما نلتُمُوهُ بما یُرْجَى عِندَکُمْ منَ الْقِیامْ بِحَقِ اللّهِ، وَ إِنْ کُنْتُمْ عَنْ أَکْثَرِ حَقِهِ تَقْصُروُنَ؛ فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّ الْأَئِمَّة
آیا همه اینها به این علت نیست که به شما امید است که برای اجرای حق خدا قیام کنید؟ اگر چه از قیام در بیشتر حقوق الهی کوتاهی کردید، چنان که حق امامان را نیز ناچیز شمردید،
فَأَمّا حَقّ الْضّعَفاءِ فَضَیّعْتُمْ وَ امّا حَقّکُمْ بِزَعْمِکُمْ فَطَلَبْتُمْ.
اما حق ناتوانان را ضایع کردید درحالی که آنچه را حق خود پنداشتید آن را طلب نمودید و از آن نگذشتید.
فَلا مالًا بَذَلْتُمُوهُ؛ و لا نَفْسَاً خاطَرْتُمْ بِها لِلَّذى خَلَقَها؛ وَ لا عَشیرَةً عادَیْتُمُوها فی ذاتِ اللَّهِ.
مالی را در راه خدا نبخشیدید و جانی را در راهی که خدا شما را برای آن آفریده بود به خطر نیانداختید و با قومی به خاطر خدا دشمنی نکردید.
أَنْتُمْ تَتَمَنَّوْنَ عَلَى اللَّهِ جَنَّتَهُ وَ مُجاوَرَةَ رُسُلِهِ و اماناً مِنْ عَذابِهِ؛
شما به بهشت خدا و همجواری با پیامبرانش و در أمان ماندن از عذابش امید بستهاید و آن را از خداوند انتظار دارید.
لَقَدْ خَشِیتُ عَلَیْکُمْ، ایُّهَا الْمُتَمَنُّونَ عَلَى اللَّهِ، أنْ تَحِلَّ بِکُمْ نِقْمَةٌ مِنْ نَقَماتِهِ. لأَنَّکُمْ بَلَغْتُمْ مِنْ کَرامَةِ اللَّه مَنْزِلَةً فُضِّلْتُمْ بِها؛ وَ مَنْ یُعْرَفُ بِاللَّهِ لا تُکْرِمُونَ وَ انْتُمْ بِاللَّهِ فی عِبادِهِ تُکْرَموُنَ.
اما اى کسانى که بر خدا منت مینهید! از آن بیمناکم که کیفرى از کیفرهاى او بر شما نازل شود، زیرا که شما از کرامت خدا به منزلتى رسیدید و برترى پیدا کردید، درحالی که اولیاى خدا که به واسطه او شناخته شدهاند احترام نمیکنید و شما به واسطه انتساب به خدا در میان بندگانش تکریم میشوید.
وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلا تَفْزَعُونَ، وَ أَنْتُمْ لِبَعْضِ ذِمَمِ آبائِکُمْ تَفْزَعُونَ؛ وَ ذِمَّةُ رَسوُلِ اللَّهِ (ص) مَحْقُورَةٌ،
میبینید که عهدهاى خدایى (مقررات دین) شکشته شدهاند اما هیچ باکتان نیست. درحالی که اگر یکى از پیمانهاى پدرانتان شکسته شود، هراسان خواهید شد، و اکنون در این اندیشه نیستید که پیمان (سنت) پیامبر خدا شکسته شده است.
وَ الْعُمْی وَ الْبُکْمُ وَ الزُّمْنُ فی الْمَدائِنِ مُهْمَلَة، لا ترْحَمُونَ؛ وَ لا فی مَنْزِلَتِکُمْ تَعْمَلُونَ وَ لا مَنْ عَمِلَ فیها تُعینُونَ؛
کوران، گنگان و بیماران زمینگیر در شهرها به حال خود رها شدهاند و به حال آنان رحم نمیکنید، و به کارى که شایسته جایگاه شما است برنمىخیزید، و کسانی را هم که در حق آنان بخواهند کاری کنند یاری نمیکنید.
وَ بالادّهانِ وَ الْمُصانَعَةِ عِنْدَ الظَّلَمَةِ تَأمَنُونَ.
با سازشکارى و زد و بند (ساخت و پاخت کردن) با ستمگران برای خود أمینت ایجاد کردهاید.
کُلُّ ذلِکَ مِمّا أَمَرکُمُ اللَّهُ بِهِ مِنَ النَّهْىِ وَ التَناهِى، وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلوُنَ.
و اینها همه وظایفى است که خدا ، از نهی کردن و اجتنابورزیدن، بر عهده شما گذاشته است اما از آن غافلید.
وَ أَنْتُمْ أَعْظَمُ النّاسِ مُصیبَةً لِما غُلِبْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ مَنازِلِ الْعُلَماءِ لَوْ کُنْتُمْ تَسْعَوْنَ.
اگر گوش فرامیدادید میفهمیدید که «منزلت علما» که به آن دست یافتهاید، مصیبت شما را بزرگتر کرده است.
ذلِکَ بِأَنَّ مَجارِی الأموُرِ وَ الأَحْکامِ عَلى أَیْدِی الْعُلماءِ بِاللَّهِ الأمَناءِ عَلى حَلالِهِ وَ حَرامِهِ. فَأَنْتُمُ الْمَسْلُوبُونَ تِلْکَ الْمَنْزِلَةَ.
چون جریان کارها و احکام باید به دست عالمان الهى باشد که امانتدار حلال و حرام خدایند، لیکن این منزلت از شما ربوده شده،
وَ ما سُلِبْتُمْ ذلِکَ، إلّا بِتَفَرُّقِکُمْ عَنِ الْحَقّ وَ اخْتِلافِکُمْ فی السُّنَةِ بَعْدَ الْبَیّنَةِ الْواضِحَةِ.
و سبب ربوده شدن آن چیزى جز پراکندگى شما در باره حق و اختلافتان در باره سنت با وجود دلایل آشکار نیست.
وَ لَوْ صَبَرْتُمْ عَلَى الأذَى وَ تَحَمَّلْتُمُ الْمَئُونَةَ فی ذاتِ اللَّهِ، کانَتْ أُمُورُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ تَرِدُ وَ عَنْکُمْ تَصْدُرُ وَ إلَیْکُمْ تُرْجَعُ.
و اگر شما در برابر آزار (این و آن) شکیبایى پیش مىگرفتید، و رنجها را در راه خدا تحمل مىکردید، امور دین خدا (و سیاست دینى جامعه) در دست شما قرار میگرفت، و از شما صادر میشد و به شما باز میگشت (مرجع همه امور شما بودید).
وَ لکِنَّکُمْ مَکَّنْتُمُ الظَّلمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِکُمْ وَ اسْتَسْلَمتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فی أیْدیهِمْ یَعْمَلُونَ بِالشُّبَهاتِ وَ یَسیروُنَ فی الشَّهَواتِ.
اما شما با منزلتى که داشتید، ستمکاران را قدرت و استقرار بخشیدید، و کارهاى خدا را به دست ایشان سپردید، تا به شبههها عمل کنند و بر راه شهوتها و هواهاى نفس خویش پیش روند؛
سَلَّطَهُمْ عَلى ذلِکَ فِرارُکُمْ مِنَ الْمَوْتِ وَ إعجابُکُمْ بِالْحَیاةِ الَّتی هِیَ مُفارِقَتُکُمْ.
سبب چیرگى ایشان، گریز شما از مرگ و خوش آمد شما از حیاتى است که ترکتان خواهد کرد.
فَأَسْلَمْتُمُ الضُّعَفاءَ فی أَیْدِیهِم؛ فَمِنْ بَیْنِ مُسْتَعْبَدٍ مَقْهُورٍ، وَ بَیْنِ مُسْتَضْعَفٍ عَلى مَعیشَتِهِ مَغْلوُبٍ.
شما ناتوانان را تسلیم سلطه ستمگران کردید که برخی از آنان را تحت سلطه و به بردگی بگیرند و برخی را با ناتوان ساختن از طلب روزی محروم کنند.
یَتَقَلَّبُونٍ فی الْمُلْکِ بِآرائِهِمْ وَ یَسْتَشْعِروُنَ الخِزْیَ بِأَهوائِهِمْ اقْتِداءً بِالأَشرارِ وَ جُرْاةً عَلَى الجَبّارِ.
امور حکومت را با رأی و دلخواه خود زیر رو کنند و به پیروی از اشرار و جرأت بر خداوند جبّار، رسوایی و ننگ هوسبازی را برخود هموار کنند.
فى کُلِّ بَلَدٍ مِنْهُمْ عَلَى مِنْبَرهِ خَطیبٌ یَصْقَعُ؛ فَالْأَرْضُ لَهُمْ شاغِرَةٌ؛ وَ أَیْدیهِمْ فیها مَبْسُوطَةٌ.
در هر شهرى سخنرانى زبان باز بر منبر دارند و تمام سرزمین اسلام، بىدفاع زیر پایشان افتاده، و دستشان برای هرکاری همه جا باز است.
وَ النّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ، لا یَدْفَعُونَ یَدَ لامِسٍ؛ فَمِنْ بَیْنِ جَبّارٍ عَنیدٍ، وَ ذی سَطْوَةٍ عَلَى الضَّعَفَةِ شَدید، مُطاعٍ لا یَعْرِفُ الْمُبْدِئ الْمُعیدَ.
مردمان همچون خادمان و بندگان ایشان شدند، و از دفاع از خود ناتوان ماندند؛ برخى زورگو و کینه ورزند و بر ناتوان سخت مىتازند، برخى هم فرمانروایى هستند که به خدا و قیامت اعتقادى ندارند.
فَیا عَجَباً، وَ ما لی لا أَعْجَبُ، وَ الأرْضُ مِنْ غاشٍ غَشُومٍ وَ مُتَصَدّقٍ ظَلُوْمٍ وَ عامِلٍ عَلَى الْمُؤمنینَ بِهِمْ غَیْر رَحیمٍ.
شگفتا! و چرا در شگفت نشوم؟! که زمین در تصرّف مردى دغلباز و ستمکار و مالیات بگیرى ظالم است و مأموری که هیچ مهر و ترحّمى بر مؤمنان ندارد؛
فَاللَّهُ الْحاکِمُ فیما فِیهِ تَنازَعْنا وَ الْقاضِى بِحُکْمِهِ فیما شَجَرَ بَیْنَنا.
و خداوند حکم کننده و قضاوت کننده است در آن چیزی که اختلاف کرده و بحث نمودیم.
اللّهُمَّ، إنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ ما کانَ مِنا تَنافُساً فى سُلطانٍ وَ لا الْتِماساً مِنْ فُضُولِ الحُطامِ
بار الها! تو خود مىدانى آنچه از ما برآمده از سر رقابت در سلطنت و میل به افزودن کالاى دنیا نبوده است.
وَ لکِنْ لِنُرِىَ الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ؛ وَ نُظْهِرَ الْاصْلاحَ فى بِلادِکَ؛ وَ یَأمَنَ المَظْلُوموُنَ مِنْ عِبادِکَ؛ وَ یَعْمَلُ بفَرائضِکَ و سُنَنِکَ وَ أَحکامِکَ.
بلکه از آن روست که نشانههای دین تو را ارائه دهیم و دست به اصلاح سرزمینها زنیم تا بندگان ستمدیدهات ایمن شوند و به واجبات و سنتهای نیکو و احکام دین تو عمل شود.
فَإِن لَمْ تَنْصُرُونا وَ تُنْصِفوُنا قَوِىَ الظَّلَمَةُ عَلَیْکُمْ وَ عَمِلُوا فی إطفاءِ نُورِ نَبِیّکُمْ. وَ حَسْبُنَا اللَّهُ، وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا، و إلَیْهِ أَنَبْنا، وَ إلَیْهِ الْمَصیرُ.
پس اى علما! اگر شما به یارى ما برنخیزید و داد ما را ندهید، این ستمگران بر شما چیره خواهند گشت، و در خاموش کردن نور پیامبر (و از میان بردن احکام قرآن) خواهند کوشید. البته خدا ما را بس است، ما بر او توکل کردیم، و به آستان او روى آوردیم، که بازگشت همه به سوى او است.
[1] ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله علیه و آله، 1جلد، جامعه مدرسین - قم، چاپ: دوم، 1404 / 1363ق، ص: 237.
[2] فیض کاشانى، محمد محسن بن شاه مرتضى، الوافی، 26جلد، کتابخانه امام أمیر المؤمنین على علیه السلام - اصفهان، چاپ: اول، 1406 ق، الوافی ؛ ج15 ؛ ص177
[3] مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)، 111جلد، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ج97 ؛ ص: 79.
[4] در برخی قسمتهای ترجمه از کتاب الحیاة / ترجمه احمد آرام و رهاورد خرد (ترجمه تحف العقول) / پرویز اتابکی و ترجمه تحف العقول/ صادق حسن زاده، استفاده شده است.
مطالب مرتبط:
.......
در سفر اربعین اولین شب حضورمان در کشور عراق به منزل یکی از برادران عراقی رفتیم. میزبان ما همراه با چندنفر دیگر از عراقیها اصطلاحا گعده (دورهم نشینی) داشتند. با هم صحبت میکردند که ناگهان بحثشان بالا گرفت و رو به من و دوست طلبهام کردند و گفتند: شما که شیخ هستید، جواب این بابا را بدهید.
گفتم چه شده بفرمایید، خود فردی که اشکال میکرد شروع به صحبت کرد. گفت: ما چرا این کارهایمان را برای خود خدا نکنیم؟ چرا اسم امام علی را میآوریم و میگویم برای امام علی(علیه السلام) کار میکنم، خود ائمه هم هرکاری میکردند برای خدا میکردند، درست نیست ما بگوییم برای امیرالمؤمنین(علیه السلام) میهمان میگیریم و همهاش اسم امام علی(علیه السلام) را بیاوریم؛ باید فقط برای خدا کار کنیم.
عراقیها هر چه میگفتند قانع نمیشد، من هم انتقال مطلب خصوصا چون آنها زبان محلی دارند و من دست و پاشکسته عربی فصیح صحبت میکردم، برایم سخت بود. به خود امیرالمؤمنین(علیه السلام) متوسل شدم که بتوانم جوابی کوتاه و قانع کننده را به آنها بگویم.
دو آیه از قرآن به ذهنم خطور کرد و جواب دادم:
خداوند در قرآن یکجا به پیامبر میگوید که بگو: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى(شورای 23)» یعنی مزد رسالت من چیزی نیست جز محبت و دوستی به اهل بیتم. و
در جای دیگر میفرماید: «فَما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ( 72 یونس)» یعنی من از شما اجری نمیخواهم هر اجری هست بر خداست.
جمع این دو آیه چه میشود؟ این میشود که «مودة فی القربی» محبت و دوستی اهل بیت، مستقیما برای خداست، چون در آیه اول میگوید اجر رسالت مودت اهل بیت است و در آیه دوم میگوید هر اجری است علی الله است. این یعنی شما هرچه برای امیرالمؤمنین(علیه السلام) و اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) کار کنی مستقیما برای خداست.
👈🏻تلخترین قسمت سفر اربعین برایم بحثهایی بود که با ایرانیان میکردم.
📝 یکی از چیزهایی که در طول سفر اربعین، توسط ایرانیان زیاد گفته میشد اینکه عراق هرچه دارد از ماست، سامراء را ما اداره میکنیم، ما برای آنها امکانات آوردهایم، اینها عرب هستند از خودشان هیچ ندارند و بسیاری از حرفهایی که شاید به گوش شما هم آشنا باشد.
اولین جوابی که به آنها میدادم اینکه اولا این ما و عراقیها و... از کجا آمده است، چرا این خط و مرزهایی که دیگران برای ما کشیدهاند ما را از هم جدا میکند، مثلا اگر یک عده داعشی در استان اصفهان شروع به تخریب همهچیز و همهجا کنند بعد از تهران امکاناتی برای آنها ارسال شود، میگویید ما آنجا را آباد کردیم! یا اینکه میگویید خودمان برایمان مشکل درست شده بود خودمان حلش کردیم.
📝 این بدبختی را ما در بحث سوریه و ... هم داریم، در بحث جهاد اسلامی هیچ وقت نمیگوید دفاع از کشور ایران یا عراق واجب است، میگوید دفاع از سرزمینهای اسلامی بر همه مسلمانان واجب است، حالا اگر مثلا به یمن باشد یا سوریه یا افغانسان، این تکلیفی است که خدا بر ما گذاشته که از سرزمین اسلام دفاع کنیم.
📝سال گذشته در کاظمین شب را منزل یک عراقی خوابیدیم، با اینکه نظامی بود جالب بود که مقلد حضرت آقا بود. امسال هم در بغداد منزل یک عراقی بودیم که پدر، عمو و دایی او را صدام اعدام کرده بود، جرمشان این بود که زمان جنگ با همکاری سپاه ایران، در بغداد یک عملیات نظامی و انفجار ترتیب داده بودند.
امسال در نجف هم به منزل یک عراقی رفتیم که در منزلش فقط یک تصویر عالم بود و آن هم تصویر حضرت امام بود.
⁉️ چرا ما دو مردم شیعه و نزدیک به هم را به اسم مرز، ایرانی و عراقی و... ازهم جدا میکنیم.
ما باید خدا را شکر کنیم که به واسطه رحمت خداوند و عشق به امام حسین دو کشور که در گذشته با جاه طلبیهای دیوانهای چون صدام با یکدیگر میجنگیدند، امروز ید واحد و کنار هم هستند.
وقتی در عوض شکر اینکه توانستهایم به برادرمان که سالهاست جنگهای متوالی را پشت سرگذاشته و فرصتی برای آبادانی کشورشان پیدا نکردهاند، کمک کنیم، با منیتها و تحقیر کردن عراقیها با غرور و تکبر و عجب برخورد کردیم و فراموش کردیم که هر خیری است از سوی خداست، خدایی نکرده درهای رحمت الهی بر ما بسته میشود.
📝همان کسانی که دائما بر طبل تفرقه اندازی بین مسلمانان میکوبند، خودشان اتحادیه اروپا درست میکنند و مرزهایشان را عملا برمیدارند، پول واحد و ارتش واحد درست میکنند و... درحالی که حقیتا هم هیچ قرابتی با هم ندارند.
📝 از همه اینها هم که بگذریم، اگر ما هنر داشتیم همین عراق بزرگترین پایگاه اقتصادی برای پیشرفت ایران بود، اما با بیهنری مسئولان ما در این سالها نه تنها بازار عراق را که مردمش قلبا به ایران علاقه دارند، در دست نگرفتهایم، بلکه سهم نسبتا ناچیزمان از این بازار کاهش هم یافته است.
📝 اصلا این خودش یک مغالطه بزرگ دولت مردان ما است که به اسم کسب بازارهای جهانی همه وقت خود را به بازگشایی روابط خود با کشورهای ابرقدرت اروپایی و آمریکا تلف میکند، مثلا همین بازار روسیه، عراق، افغانستان، آذربایجان و قطر و... فرصتهایی است که اگر ایران تمام محصولات کشاورزی و دامی و صنعتی خود را هم به آنها صادر کند، بازهم جا برای صادرات و پیشرفت اقتصادی آن وجود دارد ولی ما با بیهنری به اسم کسب بازارهای بزرگ جهانی همین بازارهای دم دست را هم از دست دادهایم.
👈🏻ماجرای ما مثل مغازه داری است که به اسم اینکه میخواهم در همه پاساژهای شهر محصولاتم ارائه شود درب مغازه محلی خودش را بسته و مشغول چانه زدن با مسئولان شهرداری است که من مجوز کار در همه پاساژهای شهر را میخواهم.😳
آیا تا کنون در دوراهی "حق یا خود" خواهی بودهای؟
آیا تا کنون بر دو راهی "حق یا راحت" طلبی بودهای؟
حسین (علیه اسلام) شهید شد تا یاران به خواب رفتۀ خویش را بیدار کند. زینب (سلام الله علیها) به اسیری رفت تا یاران حسین را نوری باشد در تاریکی زمان.
در قسمتی از میانه راه سفر کربلا حسین (علیه السلام) در حالی که سوار بر اسب بود به خواب میرود، در رؤیایی صادقه در مییابد که کاروان وی به کام مرگ قدم مینهد، بیدار شده و می فرماید: «اِنا لله و اِنا عِلیهِ راجِعون»، فرزند عزیزش، "علیاکبر" سوال میکند: «یا اَبَتا لِمَ اِستَرجَعتَ» پدر جان چرا "انا لله و انا علیه راجعون" گفتید؟ حضرت میفرمایند: در بین راه هاتفی به گوشم رساند «القوم یسیرون و المنایا تسیر معهم» این کاروانیان به شهادتگاه روانند و مرگ نیز به همراه آنان در حرکت است.
اینجاست که علی اکبر سوال میکند: «اَوَ لَسنا عَلَی الحَقِّ ؟» مگر نه این است که ما بر حقیم؟ حضرت پاسخ میدهند. چرا فرزندم.
علی اکبر میگوید: وقتی مطلب از این قرار است چه فرقی است که به چه سرنوشتی میرویم و چه خواهد شد، به سرنوشت مرگ یا حیات، تفاوتی نمیکند، اساس این است که ما بر جاده حق قدم مینهیم .
ابا عبدالله (علیه السلام ) از این سخن فرزندشان به وجد میآیند و میفرمایند: «جَزاکَ اللهُ عَنّی خَیرَ الجَزاءِ» من قادر نیستم پاداشی را که شایسته پسری چون تو باشد بدهم، خداوندا آن پاداشی را که شایسته این فرزند است بجای من به او بده.
راستی تا کنون از خود پرسیدهای خداوند از چه طریق است که" قطعاً ما را آزمایش میکند با ترس یا گرسنگی یا کاستی در اموال"؟ «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرین»
سالهاست که" اگر دست بند تجمل نمیبست دست کمانگیر ما را از آن گوشۀ کهکشان نمییافت کسی رد تیر ما را".
سالهاست که" یاران خسته بودند و به نانی گرفتند شمشیر ما را "
سالهاست که یاران خسته جادۀ حق طلبی و راحت طلبی را یکی کردهاند.
سالهاست که محرم را از بوی قیمههایش حس میکنند.
سالهاست که ذیالحجه را با سوغاتیهای حاجیانمان یاد میکنند.
به یاد داریم روزی را که دشمنان فریاد برائتمان را در قبلۀ مسلمین تاب نیاوردند و حجمان را کربلایی کردند؟ فراموشانده شدهایم که حج خونینی داشتیم!
آیا به یاد داریم روزهایی را که فریادهای حسینی ما شاه را فراری داد، روزهایی که از جنبش ما پاکستان، عراق، افغانستان، مصر، یوگوسلاوی و.... نیز به جنبش در آمده بودند.
آخر ما را چه شده است که حق طلبی امروزمان خلاصه شده است در یک جلسه سخنرانی، تولید و پخش چند نشریه، جزوه، کتاب و خلاصه همهاش کارهایی که برای انجام دادنشان اصلا نیازی به انقلاب کردن نبود، قبل از انقلاب نیز همه انجام میشد حتّی در آن زمان کسانی چون شهید مطهری حساب بانکی برای جمع آوری کمک به فلسطین داشند که ما هنوز به آن هم نرسیدهایم.
سالهاست که انقلاب کردهایم اما " لانُغَیِّرُ ما بِأَنْفُسِنا" مگر خدا را به بازی گرفتهایم! فراموشمان شده که «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ».
خداوند نمیگوید: تغیر میدهم اوضاع را اگر اوضاع خود به خود تغییر کرد! میگوید: «حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» یعنی تا زمانی که من و تو خودمان دست به کار نشویم و ابتکار عمل به خرج ندهیم، خداوند هم تغییری در اوضاع مان نخواهد داد.
باید باری دیگر همچون روزهای انقلاب خود دست به کار شویم تا نصرت الهی را نیز مشاهده نماییم.
علی را تنها نگذاریم و در معرکۀ مبارزه ثابت قدم بمانیم.
شاید کمتر از ده قدم تا رسیدن به ستون خیمۀ معاویه مانده باشد.