✅در قسمت قبل به این اشاره کردم که قرائتهای مختلفی از اسلام در مقابل "اسلام ناب" وجود دارد که هرکدام فهمهای مختلفی از دشمن ارائه میکنند.
🔹در قرائت جریان ولایتی یا همان جریان شیعی تکفیری، غیر شیعیان خصوصا اهل سنت از کافران مستحق عذاب الهی بوده و مصداق دشمن محسوب میشوند.
🔹در قرائت جریان سلفی یا همان وهابی، غیر وهابیها خصوصا شیعیان از کافران مستحق عذاب الهی بوده و مصداق دشمن محسوب میشوند.
🔹در قرائت اسلام رحمانی یا همان پلورالیزم اسلامی نیز هر فرد معتقد به هر دینی نجات یافته و اهل سعادت به نحو مطلق است.
🔹اما در قرائت جریان حزبالله یا همان "اسلام ناب" غالب انسانها از مستضعفین فکری محسوب میشوند و بنا به قاعده "قبح عقاب بلا بیان" و به استناد آیاتی چون «وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا» اهل عذاب و دشمن محسوب نمیشوند بلکه هرکدام بسته به فهمی که از حق داشته و به آن عمل نمودهاند به سعادت خود نیز میرسند. البته سعادت آنها به نحو مطلق نیست و هرکس به اندازه ظرف وجودی خود در دنیا به کمال میرسد.
✅در تحلیل چرایی این اختلاف فهمها بیش از اینکه دنبال برچسپهایی چون نفاق و ارتباط با دشمن و... باشیم، باید مشکل را در مبانی ادراک و برداشت صاحبان این قرائتها جستجو نماییم و بپذیریم که غالب بدنۀ صاحبان این آراء واقعا دین را چنین میفهمند و باید بدنبال ریشههای این تفاوت در ادراک بود.
✅وقتی مبانی ادراکی متفاوت باشد تبعا برخی ظهوراتی که از آیات و روایات فهمیده میشود نیز متفاوت میگردد. مثلا وقتی جریان سنتی و یا ولایتی حوزوی را بررسی مینماییم، درمییابیم عمدتا مخالفان فلسفه و عرفان در این جریان جای میگیرند و برعکس آن عمدۀ فیلسوفها و عرفا در سلک جریان انقلابی و یا طالب اسلام حداکثری جای میگیرند.
✅اگرچه همواره موارد استثنائی وجود دارد اما این اختلاف فهمها صرفا از یک مؤلفه نشأت نمیگیرند تا بتوان مدعی شد این مؤلفه موجب تمایز کلی این طیفها میشود. اما نقش بسیار زیاد برخی مؤلفهها را نیز نباید انکار نمود.
✅یکی از مهمترین مؤلفههای متمایز کننده این جریانها، فهم هر جریان از توحید و ساختار عالم وجود و مراتب آن میباشد.
به تعبیری هرچه فهم افراد از توحید متفاوت و یا عمیقتر میگردد، نحوۀ بسط یافتن توحید در عالم نیز برای آنها متفاوت میشود.
✅به طور مثال کسی چون حضرت امام در توضیح چیستی مفهوم "سعادت و شقاوت" بعد از توضیح مراتب عالم، از جمله مقدمات رسیدن به سعادت در مراحل کمالی را علم به ساختار عالم وجود میدانند و میفرمایند:
👈« اقلّ مراتب سعادت این است که انسان یک دوره فلسفه را بداند.»[1]
حال این گزاره را قیاس کنید با فتوای برخی از علماء جریان ولایتی در حرمت خواندن فلسفه.
📌به تعبیری برای انقلابی شدن حوزه عوض پرداختن به جدالها و استهلاک نیروها، بیاییم فهمها از توحید را تعمیق کنیم که از مصادیق آن پرداختن بیشتر به علومی چون "فلسفه و عرفان" است.
[1] تقریرات فلسفه امام خمینى قدس سره، 3جلد، چاپ اول، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (س) 1381 ه.ش، ج3؛ ص: 472.
.................................................................................