شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۹۲ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 

🎥 این عکس پدرم مربوط به ۸ دی ۱۳۵۹ در دانشگاه تربیت معلم تهران است،

 

🔹نفر وسط شهید باهنر وزیر آموزش و پرورش وقت است و جوان ایستاده در سمت راست و پشت ایشان پدرم هستند که از دانشجویان دانشگاه و مدعوین شهید باهنر می‌باشند.

 

🎙در دستان شهید باهنر دو جزوه است که به ایشان داده‌اند، یکی مربوط به شهید مطهری و دیگری از حضرت آقا با عنوان "گفتاری درباب صبر" است. این جزوات را پدرم و دوستانشان در انجمن اسلامی آماده کرده بودند.

 

🎙پدرم در مورد آماده سازی جزوه "گفتاری در باب صبر" می‌گفتند: یکی از دوستان مشهدی‌ام به نام "احمدعلی اکبری" نوار سخنرانی‌های حضرت آقا مربوط به قبل از انقلاب در مسجد کرامت مشهد را داشت، ما نوارها را در انجمن اسلامی روی کاغذ پیاده و آن را به صورت جزوه‌ای منتشر کردیم.

 

📝 در این روز مسئولیت حفاظت از شهید باهنر نیز با پدرم بوده است و ایشان برای حفاظت از میهمان خود زیر آورکوتشان یک اسلحه یوزی همراه داشته‌اند.

 

🔹نفر ایستاده در سمت چپ شهید باهنر آقای "چینه کش" رئیس دانشگاه تربیت معلم وقت است.

 

🎙پدرم می‌گفت: او از طرفداران بنی‌صدر بود و با جبهه رفتن دانشجوها هم بسیار مخالف بود، من چون دائما دانشجوها را با خود به جبهه می‌بردم، به صورت غیابی من را از دانشگاه اخراج کرده بود و نامه آن را هم برای ضامن من که از اقوامم بود پست کرده بود.

 

جالب هم اینکه من بی‌خبر از همه جا از جبهه که بر‌گشته بودم سرکلاس‌ها حاضر می‌شدم و کسی از مسئولین هم به من نمی‌گفت که اخراج شده‌ای یعنی مسئولین از هزینه تبلیغ منفی آن پرهیز داشتند، خلاصه بعد از اینکه از ماجرا خبردار شدم هم بدون توجه، حضور خودم در کلاس‌ها را ادامه دادم و کسی هم مزاحم ما نشد.

 

📝 پدرم از دانشجویان انجمن اسلامی آن زمان که با نام دفتر تحکیم وحدت نیز شناخته می‌شد، بودند.

 

🎥 این عکس مربوط به سال ۵۹ و بازگشت جمعی از دانشجویان اعزامی به جنگ از دانشگاه تربیت معلم است.

 

🎙پدرم در مورد این اعزام خود به جبهه می‌گویند: اوایل جنگ بنی‌صدر به عنوان فرمانده کل قوا جنگ را درست مدیریت نمی‌کرد و  معتقد بود باید "خاک داد و زمان خرید"، سپاه و بسیج تازه تشکیل شده بودند و امکانات و سازماندهی خاصی نداشتند، ارتش هم تقریبا فروپاشیده بود. عراق هم به سرعت جلو آمده بود و رسیده بود پشت اهواز، طوری که با خمپاره ۶۰ اهواز را می‌زد. ما در نماز جمعه تهران بودیم که "هادی غفاری"سخنرانی آتشینی کرد، بنی‌صدر را نقد و وضعیت بحرانی جبهه‌ها و نیاز به نیرو را توصیف کرد و گفت هرکس هرچه سلاح دارد فردا ظهر بیاید ایستگاه راه‌آهن، ما داریم به سمت اهواز می‌رویم. من هم به دانشگاه رفتم و جلسه‌ای تشکیل دادیم و همان حرف‌ها را منتقل کردم. فردا جمع خوبی از دانشجوها به ایستگاه راه‌آهن رفتیم، عده زیادی آنجا آمده بودند، یکی با آرپیجی یکی با تیربار و هرکه هرچه سلاح داشت آورده بود، خیلی‌ها هم بدون اسلحه بودند. جمعیتی قریب به ۱۳۰۰ یا ۱۴۰۰ نفر سوار قطار شدیم. کوپه‌ها، راه‌روها همه از جمعیت پرشد. به اهواز که رسیدیم شهر تقریبا خالی بود، عراق شهر را زیر گلوله گرفته بود. جمعیت ما کمی شهر را شلوغ کرد، شبی که وارد شدیم رادیو عراق را گوش می‌کردم که گفت: امروز قریب به  ۱۷۰۰نفر از کماندوهای خمینی وارد اهواز شدند، درحالی که ما نه این تعداد بودیم و نه اصلا آموزشی برای جنگ دیده بودیم؛ تا اینکه شهید چمران و حضرت آقا برای ساماندهی به نیروهای مردمی در اهواز، ستاد جنگ‌های نامنظم را شکل دادند و ما را ساماندهی کردند.

 

📌مطمانا از این جنس عکس‌ها و خاطرات در البوم پدر و اطرافیانمان بسیار زیاد است. بنده زیاد پیش‌آمده است که وقتی با برخی دانشجویان نسل جدید از خاطرات انقلاب پدر و اطرافیانم سخن می‌گویم با نوعی استنکار دانشجویان و غریبه بودن آنها با آن فضا مواجه می‌شوم.

 

این عزیزان که پدران آنها در سنی نبوده‌اند که انقلاب و جنگ را تجربه کنند و برای آنها بگویند حق دارند و این کم‌کاری از سوی ما و پدرانمان است که خاطرات انقلاب که امانتی در دستانمان است را به درستی ثبت و حفظ نکرده‌ایم تا این امانت را به نسل آینده خود انتقال دهیم.

 

تک تک ما نسبت به ثبت تاریخ انقلاب با روایتی مردمی برای نسل آینده خود مسئولیم.

..........................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰


📝 در نگاه توحیدی به عالم، چیزی به اسم شانس وجود ندارد و عوض آن هرچه هست رزق و تقدیر الهی است و هرچه باور به این مطلب به جهان بینی‌ما در امور مختلف مبدل شود بر ایمان و توحید ما افزوده شده است.


 📝 خاطره‌ای بسیار آموزنده و با ارزش از پدرم دارم که به نظرم مهم‌ترین نکته آن باور به این نکته است که هر آنچه در این عالم اتفاق می‌افتد ولو اتفاقات ساده همه در نظام تقدیرات الهی و اعمال ما است، هیچ چیز اتفاقی نیست و هر امر ساده‌ای در عالم تأثیر خود را خواهد گذاشت ولو سال‌ها بعد.


 پدرم می‌گفت:


🔹 قریب به سال ۶۲ بود که اهواز معراج الشهداء بودم، شمار زیادی از شهدا را آورده بودن، رفتم تا اگر شهیدی از منطقه ما هست و می‌شناسیم، شناسایی کنم.


🔹 همینطور که درون شهدا می‌گشتم، جنازه‌ای را دیدم که پشت او نوشته بودند "فلانی ظفرآبادی" اعزامی از منطقه کوار، او را برگرداندم و دیدم بدن او کاملا سالم است و هیچ اثری از گلوله و زخم در بدن او نیست و ظاهرا با موج انفجار شهید شده بود ولی او را نمی‌شناختم و رد شدم و رفتم.


🔹سال‌ها گذشت و در سال ۹۱ یا ۹۲ بود که روزی بین راه "شیراز- کوار" بودم، ناگهان بعد از قریب به ۳۰ سال به یکباره همان صحنه مقابل چشمانم آمد و مثل اینکه کسی فرمان ماشین من را در دست گرفته باشد به دلم افتاد که باید بروم قبر این شهید را پیدا کنم؛


🔹به سمت منطقه‌ای رفتم که روستای ظفرآباد در آنجا بود و با مقداری پرس و جو روستا و قبرستان آن را پیدا کردم. در قبرستان اسم آن شهید را گفتم و قبرش را پیدا کردم.


🔹همانطور که سر قبر شهید بودم کسی آمد و احوال پرسی کرد، از اقوام شهید بود، به دلم افتاد که به منزل شهید بروم و از او خواستم که من را نزد پدر و مادر شهید ببرد.


🔹خلاصه به منزل شهید رفتم و بعد از احوال پرسی ماجرای چند دقیقه‌ای که جنازه شهید را دیده بودم برای پدر و مادر شهید تعریف کردم اما این قضیه ساده برای آنها آنقدر مهم بود که تا دقایقی خِیره شده و چیزی نمی‌گفتند. وقتی خاطره را می‌گفتم هر دو کاملا ساکت، با  تمام توجه، به آنچه می‌گفتم دقت می‌کردند.


🔹مادر شهید پس از لحظاتی آهی کشید و خدا را شکر کرد و گفت خدایا شکرت که دلم را آرام کردی.


🔹از اینجا به بعد من دنبال راز این ماجرا، تعجب پدر و مادر و یادآوری این صحنه بعد از قریب به ۳۰ سال بودم؟!

 🔹 مادر شهید گفت: روزی که پسرم را آوردند نگذاشتند روی او را ببینم، گفتند: صورتش بسیار آسیب دیده و نمی‌شود او را ببینید. زمان گذشت اما هر وقت سر قبر او می‌رفتم دلم آرام نمی‌گرفت؛


🔹 به بنیاد شهید رفتم و اسامی شهدای استان فارس را بررسی کردیم، متوجه شدیم شهیدی دیگر هم‌نام فرزند ما در جنوب فارس در فلان منطقه هست، رفتیم قبر او را پیدا کردیم. وقتی سر قبر آن شهید رفتم دلم آرام گرفت. اما هیچ سندی نداشتم و دلم قرص نمی‌شد و همچنان دنبال چیزی بودم تا دلم را قرص و آرام کند.


🔹 امروز شما این خبر را برایم آوردی و حالا دیگر فرقی نمی‌کند، همه این شهدا مثل بچه‌هایم هستند ولی دلم قرص است که همان شهیدی که در آنجا بود و دلم بالای قبرش آرام گرفت، شهید من است.

..........................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام


  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

📝 چند وقتی بود یکی از بستگان مُسن ما سکته کرده و او را در بستر نگهداری می‌کردند، روز به روز حالش بدتر و علائم حیاتی او کاهش پیدا می‌کرد. روزهای آخر مثل یک تکه گوشت شده بود و از روی نبض متوجه زنده یا مرده بودن او می‌شدند، با سُرنگ از طریق بینی به او غذا می‌دادند و پوشک او را هم روزانه عوض می‌کردند.

 📝 یکی از نوه‌های جوان خانواده ایشان پرسیده بود آیا واقعا ما وظیفه داریم به هر زجری برای پدر بزرگ و خودمان، ایشان را زنده نگه‌داریم؟ و این صحبت، موجب ناراحتی پدر و دیگران شده بود.

 📝 همین سوال سال‌ها بعد از وفات پدر بزرگم برای من نیز وجود داشت؟ پدر بزرگم بعد از مدت‌ها بستری بودن در خانه و زخم بستر و مشکلات فراوان، وقتی سکته دوم را روی سکته اول زد، چند روز آخر زندگی را در بیمارستان سپری کرد.

 📝 در بیمارستان، با اینکه چند روز بود هیچ تکانی نخورده بود و تقریبا یک روز بود، حتی لب‌هایش را هم تکان نداده بود، وقتی پرستار خواست درون بینی او لوله وارد کند، آنقدر بر او سخت شد که هرچه توان داشت جمع کرد و دست پرستار را گرفت. در بیمارستان لباس‌هایش را در آورده و از این تخت روی آن تخت می‌بردند و با زور دستگاه‌ها و لوله‌های متعددی که به او وصل بود با هزینه بسیار زیاد ۳ یا ۴ روز دیگر زنده ماند.

 📝 وقتی خانواده آن آشنایمان مسأله پیش آمده را با من مطرح کردند، اگرچه برایشان تلخ بود ولی قبح سوال آن جوان را شکستم و بحث را با اشاره به بحث آتانازی را مطرح کردم.

  آتانازی در فارسی «خوش‌میری»، «مرگ آسان»، «به مرگی»، «مرگ با وقار»، یا «مرگ بدون بی‌حرمتی» نیز گفته شده و بر سه قسم است:

۱_ نوع فعّال که با تجویز داروی کشنده از طرف پزشک به زندگی بیمار خاتمه داده می‌‌شود.

۲_ نوع انفعالی، به صورت خودداری از ادامه‌ی مداوا و زنده نگاه داشتن بیمار محتضر.

۳_ نوع غیر مستقیم که با قرار دادن داروهای به مقدار زیاد در دسترس بیمار تا بیمار شخصاً به زندگی پر‌رنج خویش پایان دهد.

  از مراجع سوال شده است که حکم آتانازی در هر یک از حالات مذکور چیست؟

🔹امام خامنه‌ای می‌فرمایند:

👈حفظ محتضر و تأخیر مرگ او واجب نیست، بنابراین قسم دوّم مانع ندارد. ولی هر کاری که موجب مردن او باشد، مثل دو قسم دیگر جایز نیست.

 🔹آیت‌الله مکارم می‌فرمایند:

👈تا آن مقدار که امید به بازگشت حیات دارد، در صورت توان درمان را ادامه دهد و بیش از آن وظیفه ای ندارد، ضمن اینکه اگر یقین به عدم بازگشت دارد، می‌تواند وقتی مواد دستگاه تمام شد از ادامه آن بپرهیزد ولی قطع دستگاه جایز نیست.

 📝 جدا از مسأله هزینه‌ها بسیار زیاد، صرف رنج‌های بسیاری که افراد طی مراحل درمانی خود می‌کشند و شرایط برای آنها از جهات مختلف پوشش، نظافت و... بسیار سخت می‌شود و نیز عمومیت داشتن این مسأله برای بسیاری از خانواده‌ها، موجب ضرورت پرداخت بیشتر به این مسأله است.

 📝 یکی از دوستان طلبه می‌‌گفت:

👈«حفظ حیات مؤمن واجب است و این محل اجماع همه فقها است و این حرف‌ها که جان انسان را با مسائل مادی می‌سنجند از نگاه غرب و تاثیرات آن نتیجه شده است.

بارها شده است که افرادی به کُما رفته‌اند ولی بعدا دوباره به حیات طبیعی برگشته‌اند، افرادی سکته‌ کرده‌اند و به شرایط شبیه احتضار رسیده‌اند ولی برگشته و به حیات خود ادامه داده‌اند و خلاصه بحث آتانازی برگرفته از فرهنگ غربی است و بر اساس مبانی ما حرام است.»

 📝 بنده می‌گفتم: اگرچه عنوان آتانازی از غرب گرفته شده و اگرچه مسائل مادی بسار زیاد و سختی‌های آن موجب توجه بیشتر ما به این مسأله شده است اما زاویه نگاه ما به این مسأله از جهت امور مادی نیست و اتفاقا کسانی در نقد اندیشه غرب وقتی از زاویه ما به بحث ورود می‌کنند، خلاف نتیجه شما را می‌گیرند.

 📝 نگاه غربی همه چیز انسان را این دنیا می‌داند و به هر سختی و حقارتی حاضر است، هر کاری کند تا چند روز زندگی خود در دنیا را طولانی‌تر کند، اما نگاه اسلامی وقتی دنیا را مقدمه‌ای برای آخرت می‌بیند و نگاه استقلالی به دنیا ندارد برای ماندن در دنیا حاضر به تحمل هر حقارتی نیست. بسیاری از ماجراهایی که برای بیماران محتضر در بیمارستان‌ها رخ می‌دهد دون شأن انسان است. به طور مثال استاد طاهر زاده که از اساتید قوی نقد غرب می‌باشند در کتاب "هنر مردن" در مورد برخی بیماران سرطانی مطالبی با همین مضمون را می‌گویند.

  باید دقت داشت بحث ما مربوط به تمام موارد "آتانازی" نیست بلکه در مورد کسانی است که عرفا امیدی به بازگشتشان نباشد و صرفا برای چند روز حیات نباتی بیشتر بخواهیم، به هر شکل آنان را نگه‌داریم و در استفتاء مذکور از  فقها نیز با تفصیل مذکور آن مورد جایز دانسته شده بود.

...........................................................


  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

با دو نفر مرد مُسن صحبت می‌کردم، صحبت‌هایمان در مورد این بود که انسان حرمت دارد و اینکه وقتی کسی به حالت احتضار می‌رود، خوب نیست به قیمت دو سه روز بیشتر زنده بودن، در بیمارستان‌ها وضعیت خیلی بدی برای او پدید می‌آورند و این وضعیت دون شأن مؤمن است؛

  وسط صحبت‌ها یکی از آنها گفت:

«مادر من تومور مغزی داشته وقتی او را عمل کردند، بعد از عمل ۳ بار به کُما رفت و مجبور شده‌بودیم گلوی او را سوراخ کنیم و..

وقتی از کما بیرون آمده بود می‌گفت: چه از جان من می‌خواهید ولم کنید بروم. فلانی و فلانی (از اقوام که به رحمت خدا رفته بودند) آمده‌اند منتظر من هستند.

ما باورمان نمی‌شد و ‌گفتیم لابد توهم زده است، تا اینکه مادرمان همان موقع دوباره حالش بد شد و به کُما رفت، اما مدتی نگذشت که مجددا از کُما بیرون آمد،

وقتی دوباره از کُما بیرون آمده بود می‌گفت: چه از جان من می‌خواهید بگذارید بروم راحتم کنید، فلانی و فلانی و فلانی همه آمده‌اند منتظرم هستند، شما آنها را نمی‌بینید ولی آمده‌اند منتظرم هستند تا بروم.

بازهم ما باورمان نمی‌شد و می‌گفتیم لابد توهم می‌زند تا اینکه مادرمان گفت: فلانی زن داییت هم مرده؛

می‌گفت: من که پیش مادرم بودم خبر نداشتم که این اتفاق افتاده است، به بستگانم تلفن کرده و سوال کردم که مادرمان اینجور چیزی می‌گوید؟ گفتند: بله شب‌قبل فلانی به رحمت خدا رفته است، اینکه مادرمان فهمیده بود خیلی برایمان عجیب بود و متوجه شدیم او واقعا چیزهایی می‌بیند و متوجه می‌شود و این ما هستیم که نمی‌بینیم و متوجه نمی‌شویم؛

خلاصه مادر ما رفتنی بود وقتی داشتیم کارهای  ترخیص او را می‌کردیم و خواهرم مشغول عوض کردن لباس‌های مادرم بود، برای بار سوم به کُما رفت و در همان حالت هم به رحمت خدا رفت.»

  در کتاب شریف کافی از امیرالمؤمنین (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله) روایت شده است:

 🔸بنگرید، که با چه کسى همسخن مى‌شوید؛ زیرا هیچ کس نیست که مرگش فرا رسیده باشد، مگر اینکه یارانش که او را به سوى خدا همراهی می‌کنند، در برابرش مجسّم شوند؛

🔹 انْظُرُوا مَنْ تُحَادِثُونَ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَحَدٍ یَنْزِلُ بِهِ الْمَوْتُ إِلَّا مُثِّلَ لَهُ أَصْحَابُهُ إِلَى اللَّهِ؛

🔸اگر خوب باشند به صورتى نیک و خوشایند مجسّم شوند و اگر بد باشند به گونه‌اى بد و ناخوشایند؛

🔹إنْ کَانُوا خِیَاراً فَخِیَاراً وَ إِنْ کَانُوا شِرَاراً فَشِرَاراً؛

🔸 و هیچ کس نیست که بمیرد، جز اینکه من به هنگام مرگش در برابر او نمایان شوم.

🔹و لَیْسَ أَحَدٌ یَمُوتُ إِلَّا تَمَثَّلْتُ لَهُ عِنْدَ مَوْتِهِ.

[ الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج2 ؛ ص638 ]

.................................................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام


  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

 

این روزها که به انتخابات مجلس نزدیک می‌شویم خوب است خاطره‌ای از بازی خوردن جریان حزب‌اللهی شیراز در انتخابات مجلس را مرور کنم.

 

 

بازی‌ای که هزینه آن را کل جریان حزب‌الله داد.

 

 

 

 

 

در انتخابات دو دور قبل مجلس یکی از نماینده‌های جماعت حزب‌الهی و یا بهتر بگویم نماینده "حزب پایداری" در شیراز، فردی مؤمن و با تقوا بودند که البته ما با انتخابشان به عنوان نماینده جریان حزب‌الهی برای مجلس مخالف بودیم و معتقد بودیم ایشان برای این پست مناسب نیستند.

 

 

 

 

 

بنده خدایی که تقریبا نقش ویژه‌ای در مطرح شدن فرد مذکور و مدیریت ستادشان داشت و حتی بسیاری از جاها عوض ایشان صحبت می‌کرد از دوستانم بود.

 

 

در صحبت‌های خصوصی که باهم داشتیم به او انتقاد می‌کردم که چرا ایشان را مطرح کرده‌اید و ایشان گزینه مناسبی برای این پست نیست و شواهدی مبنی بر نظر خودم را ذکر می‌کردم.

 

 

 

 

 

🔹 دوستم که آن زمان با خاندان دستغیب هم مخالف بود، می‌گفت: مردم شیراز سال‌هاست که بدون توجه به شایستگی یا عدم شایستگی افراد صرفا به خاطر انتساب به خاندان دستغیب، به نامزدهای انتخاباتی رأی می‌دهند و ما باید مقابل این خاندان یک فرد از خاندانی معتبر را مطرح کنیم تا بتوانیم رای بگیریم.

 

 

 

 

 

🔹 به او گفتم بالفرض که بتوانید با اسم یک خاندان از مردم رأی بگیرید اما فردا روز این بنده خدا نمی‌خواهد در مجلس موضع بگیرد؟ فعالیت سیاسی کند؟ و... آخر این بنده خدا به نظر من به خاطر شواهدی که گفتم برای انجام این امور مناسب نیست.

 

 

 

 

 

🔹 پاسخ دوستم این بود که ما می‌خواهیم حرف‌خودمان را بزنیم و کار خودمان را بکنیم چه گزینه‌ای بهتر از ایشان برای این کار؟...

 

 

 (نقل‌ها نقل به مضمون است)

 

 

 

 

 

📌اما نتیجه این بازی دادن جریان حزب‌الله با مطرح کردن یک گزینه ضعیف چه شد؟ رأی نیاوردن او علی‌رغم تمام تلاش‌های جوانان حزب‌الهی و از دست رفتن یک فرصت بزرگ برای خدمت به مردم و انقلاب.

...........................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

 

با یکی از دوستان اصلاح‌طلب شیرازی در مورد ماجرای حمله به "علی مطهری" صحبت می‌کردم، به او گفتم برخی از این کسانی که به او حمله کردند را از نزدیک می‌شناسم. با روحیاتشان بسیار آشنا هستم یک سری آدم‌های بی‌کله و بی‌مطالعه که یک نفرشان برای بازی سازی جریان رسانه‌ای اصلاحات‌چی‌ها کافی است.

 

 

در ماجرای "مسجد قبای شیراز" برخی‌شان ناخواسته و ندانسته کامل کننده پازل دشمن بودند.

 

 

در این ماجرا هم یکی از دوستانم که با آنها صحبت کرده بود گفته بودند: «به ما گفتند اینها می‌خواهند شیراز را بکنند پایگاه اصلاحات و شما باید بروید درسی به آنها بدهید تا دیگر این خیال خام از سرشان برود!»

 

 

 

 

 

تحلیل من این بود که ماجرای حمله به "علی مطهری" در شیراز یک بازی از قبل طراحی شده برای مظلوم نمایی اصلاحات‌چی‌ها بود، مثال‌هایی از آمدن "بهزاد نبوی" در دهه هفتاد به قم و یا برخی رفتارهای "صادق زیبا کلام" در قم که خودم دیده بودم را می‌زدم.

 

 

مبنای اصلی تحلیلم نیز این بود که رخ دادن این ماجرا و امثال آن هیچ سودی که برای جریان حزب‌الله نداشته و ندارد بلکه بهترین دست‌آورد برای جلب قلوب مردم و مظلوم نمایی جریان اصلاحات و ایجاد نفرت از جریان حزب‌الهی است و امثال این اتفاق، نسخه نخ‌نما چندین و چند باره، سال‌هاست توسط نیروهای اصلاح طلب صورت گرفته.

 

 

برای اینکه ببینیم یک ماجرا به چه کسی و کجا وصل است ببینیم سود آن ماجرا تهش به چه چه کسی و کجا می‌رسد؟

 

 

شاید و به احتمال قوی حتی "علی مطهری" نیز همچون "حجاریان" از این بازی‌ها و طعمه شدن‌شان خبر نداشته باشد اما اصل بازی چون به سود جریان اصلاحات و تکراری است و نیروهای مجری آن یک سری نیروهای بی‌اطلاع و افراطی جریان حزب‌الهی و نه نیروهای نخبه و با بصیرت هستند، این احتمال بسیار تقویت می‌شود که ماجرا یک بازی طراحی شده توسط خود اصلاحاتی‌ها بوده است که چند جوان خام را به هر شکل ممکن تحریک کنند و طعمه‌ای را مجروح و خلاصه جو مظلوم نمایی را در اذهان مردم در دست بگیرند.

 

 

 

 

 

او حرف‌های من را قبول نداشت و می‌گفت: «اگرچه مطهری خودش شکایتش را پس گرفت اما چرا قانون به عنوان "مدعی العموم" پشت این قضیه را نگرفت؟»

 

 

 

 

 

می‌گفتم: «چون او خودش شکایتش را پس گرفت و اتفاقا این خودش برای من مؤیدی است که نخواسته‌اند گند قضیه در بیاید؟! اما چرا مدعی العموم وارد ماجرا نشده است؟

 

 

🔹چون دست‌های پشت صحنه به این راحتی‌ها خودشان را نشان نمی‌دهند و نمی‌شود نقش آنها در ماجرا را روشن کرد؛

 

 

🔹چون جریان رسانه‌ای این قدرت را دارد که "محمد ثلاث" درویش قاتلی که جلو دوربین با اتوبوس خودش ملت را زیر گرفته است و اعتراف کرده است را شهید مظلوم کند؛

 

 

 

 

 

🔹چون جریان رسانه‌ای این قدرت را دارد که از منافقان تروریست و قاتل، برای اغراض سیاسی‌اش شهید مظلوم درست کند.

 

 

 

 

 

وقتی جریان رسانه‌ای اصلاحاتچی این قدرت را دارد که اذهان مردم را اینطور به انحراف بکشاند اراده‌ای هم برای پیگیری ماجرا به عنوان مدعی العموم شکل نمی‌گیرد.

 

 

 

 

 

هرچقدر هم که دادگاه بخواهد شفاف‌سازی کند و مثلا دادگاه "کرباسچی" با فساد اقتصادی را مستقیم در تلوزیون پخش کند اما از او یک قهرمان می‌سازند، یا اعتراف به قتل "محمد ثلاث" را پخش کند اما حکومت را برای اعدام مظلومانه او! محکوم می‌کنند، یا مثلا در همین ماجرای محمد نجفی که اعتراف کرده زنش را با گلوله کشته اما ماجرا را برعکس کرده‌اند، یکی عکس خبرنگارها که اطراف او جمع شده‌اند را با عکس کفتارها که اطراف طعمه جمع‌شده‌اند مقایسه می‌کند، یکی صدا و سیما را بی‌شرف خطاب می‌کند که چرا فیلم اعتراف نجفی را پخش کرده، یکی مقتول را نفوذی اطلاعات و سپاه معرفی کرده دیگری نسبت زنا به مقتول داده و خلاصه با پروپاگانده تبلغتاتی مجددا شروع کرده‌اند جای قاتل و شهید را عوض کردن.»

 

 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

 

پارسال در راهپیمایی 22 بهمن ۹۷ از ابتدا تا انتهای راهپیمایی به کالسکه‌های بچه‌ توجه کردم.

 

 

چون در همان ایام خودم هم درگیر خرید کالسکه بچه بودم قیمت انواع کالسکه‌ها را می‌دانستم.

 

 

شاید حداقل ۱۰ تا ۱۲ کالسکه فروشی را در مناطق مختلف بالا و پایین شهر قم، سر زده بودم و بیش از نیمی از آنها بیشتر کالسکه‌هایشان چند میلیون قیمت داشت و عمدتا هم خارجی بودند! طبیعتا اگر مشتری نباشد نباید بیش از نیمی از کالسکه فروشی‌ها بیشتر کالسکه‌هایشان بالای چند میلیون می‌بود.

 

از آن مساله که بگذریم نکته جالب توجه برایم این بود که جز یک مورد که از دوستان ساختمان‌ساز و البته حزب‌الهی‌ام بود،  قیمت همه کالسکه‌هایی که در راهپیمایی وجود داشت، زیر یک میلیون‌ تومان بود.

 

 

به نظرم این خودش محک خوبی از جنس عمده حامیان انقلاب بود که جز در موارد نادری از متوسط جامعه و زیر متوسط هستند.

 

 

به تعبیر قرآن وقتی می‌خواهد از حضور حامیان نبی‌خدا در صحنه نیاز ولی خدا به آنها نام ببرد، دو مرتبه از تعبیر "أَقْصَى الْمَدینَةِ" یعنی حاشیه نشین‌های شهر یا به تعبیر خودمان جنوب‌شهری‌ها استفاده می‌کند.

 

 

🔹و جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدینَةِ رَجُلٌ یَسْعى قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلینَ (20 یاسین)

 

 

🔹و جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدینَةِ یَسْعى...(۲۰ القصص)

 

 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

 

یکی از اساتیدم می‌گفت: به یکی از دوستان دانشجویم که می‌خواست برای ادامه تحصیلات و ادامه زندگی به اروپا برود، گفتم می‌روی و مطمأن باش که در مسائل دینی‌ات مثل مجالس و برنامه‌های مذهبی بسیار ضعیف خواهی شد.

بعد از چند سال همان بنده خدا از آلمان به من زنگ زد و گفت حاج‌آقا یادت هست آن مطلب را گفتی، امروز زنگ‌ زده‌ام بگویم نه تنها برنامه‌های مذهبی‌ام کم نشد بلکه اینجا منظم در برنامه‌هایی که در ایران نمی‌رفتم هم شرکت می‌کنم و هیائت و دعای کمیل رفتنم و... همه بهتر هم شده است.

از صحبت‌های استاد بنده که اختلافاتی در برخی تحلیل‌ها با ایشان داشتم این نتیجه گیری یا سوال مطرح می‌شد که پس لابد جامعه چندان هم بر فرد تاثیر ندارد یا اینکه برای دین‌دار بودن لازم نیست حتما در یک جامعه دینی حضور داشته باشیم.

 

بنده در مقابل نتیجه گیری و تحلیل ایشان عرض کردم ما باید در دین شناسی خودمان و اهمیت نقش "تحت ولایت چه کسی بودن" یک تجدید نظر کنیم و در مورد کسانی که در خارج مانده‌اند اما نه برای تحصیل و بازگشت به کشور یا به علت وجود مشکلاتی که امکان بازگشت به کشور برای آنها فراهم نیست، این روایت از کتاب کافی از امام صادق(ع) را خواندم که:

🔹«إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی أَنْ یُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیَّةً وَ إِنَّ اللَّهَ لَیَسْتَحْیِی أَنْ یُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً.»[۱]

🔸خداوند ابایی ندارد که عذاب کند امتی را که تحت ولایت کسی که ولی‌خدا و از سوی او نیست، دین‌داری و زندگی کرده است ولو در اعمالش پاک و متقی باشد

و خداوند ابا می‌کند از اینکه عذاب کند امتی را که تحت ولایت کسی که ولی خدا و از سوی اوست، دین‌داری و زندگی کرده اگرچه در اعمالش ظالم و گناه‌کار باشد.

 

و همچنین به این روایت از امام صادق(ع) استناد کردم که:

🔸«هرکس حقوق بگیر بنی‌عباس که ظالمان زمان ایشان هستند بشود و اسم او در دفتر اداری آنها ثبت باشد خداوند در روز قیامت او را بصورت خنزیر یعنى خوک محشور خواهد کرد.»

🔹«مَنْ سَوَّدَ اسْمَهُ فِی دِیوَانِ الْجَبَّارِینَ [مِنْ] وُلْدِ فُلَانٍ حَشَرَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ خِنْزِیراً.» [۲]

 

یکی از اساتید دیگرم که از مبلغان بین المللی نیز هستند، در صحبت‌هایشان به مدعی آن دانشجو، صحه می‌گذاشتند و می‌گفتند که بسیاری از کسانی که به خارج از کشور مسافرت می‌کنند نه تنها برنامه‌های مذهبی گروهی آنها کم نمی‌شود بلکه بیشتر هم می‌شود اما با تحلیلی متفاوت از تحلیل اول.

🔹امور فرهنگی اگرچه به مرور زمان و اندک اندک تولید و زایل می‌شوند اما نهادینه شدن و همچنین زایل شدن برخی امور در فرهنگ و هویت یک جامعه گاهی به دهه‌ها و یا قرن‌ها طول می‌کشد.

🔹جامعه ایران از جوامعی است که برخی عقاید و رفتارهای مذهبی بعد از قرن‌ها نه تنها در آن به فرهنگ عمومی تبدیل شده است بلکه بخشی از هویت این مردم شده است.

🔹معمول افرادی که از کشور خود به کشورهای دیگر هجرت می‌کنند به راحتی در فرهنگ کشور جدید پذیرفته نمی‌شوند و هرچقدر هم که تلاش کنند آخر یک غریبه هستند و همیشه به چشم یک فرد خارجی به آنها نگاه می‌شود، به همین علت این افراد برای هویت بخشی به خود و احساس شخصیت داشتن، تلاش می‌کنند مسائلی که از هویت‌های فرهنگی و اجتماعی کشور اصلی آنها است را زنده نگه دارند از جمله این امور نیز مراسمات مذهبی اجتماعی آنها است که در کشورشان به بخشی از هویت اجتماعی آنها تبدیل شده است.

🔹شاید برخی از این افراد در کشور خودشان که بودند هم به مجالس مذهبی نمی‌رفتند اما در خارج از کشور چون نیاز به هویت بخشی به خود پیدا می‌‌کنند، به این مجالس می‌روند، چون این امور به آنها احساس شخصیت و هویت می‌دهد.

......................................

📝 منابع:

[۱] الکافی (ط - الإسلامیة)، ج ۱، ص: ۳۷۶.

[۲] ثواب الأعمال و عقاب الأعمال؛ ص: ۲۶۱و  بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج ۷۲، ص: ۳۷۲.

دریافت

مدت زمان: 35 ثانیه 

مراسم دعای توسل زنان ایرانی خارج از کشور

...........................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

اعلام مرجعیت

 

چندی پیش بزرگواری که بنده به قدر یک استاد سال‌ها از ایشان استفاده کرده و خدمتشان ارادت هم دارم، در نقد حوزه قم گفته بودند: «من شینده‌ام هفتصد، هشتصد رساله در قم می‌خواهند بدهند، ما اصلا هفتصد تا مرجع می‌خواهیم؟ اینجوری کارخانه انبوه تولید مرجع تقلید شروع شده، این که کاری نشد؟»

 

 

بنا به آمار منتشر شده در کل کشور ما ۶۹۱ درس خارج بیشتر نداریم که ۴۶۰ درس در قم، ۹۶ درس در مشهد، ۴۳ درس در اصفهان، ۳۴ درس در تهران و بقیه در سایر شهرها است که فهرست آن را از این لینک می‌توانید ببیند.

نهاد مقدس مرجعیت شاید تنها نهاد قدرت‌مند اجتماعی بوده و هست که نه با کودتا و نه با تبلیغات و پول و خلاصه هیچ کدام از این عناوین تحصیل نشده است.

 

 

در حوزه علمیه تا علمیت فراوان فردی تجلی نیابد، هیچ جایگاه و اعتبار خاصی به کسی داده نمی‌شود، برای اینکه کسی بتواند مرجع شود باید سال‌ها درس خارج داشته باشد و حداقل یک یا دو نسل شاگرد و استاد در درس او حاضر شوند و این یعنی شاید تعداد مدرسین خارجی که در آینده بخواهد احتمال مرجعیت آنان هم مطرح باشد به تعداد انگشتان دو دست نمی‌رسند؛

 

 

شاید تا کنون دشمنان توانسته باشند با نفوذ از طریق نزدیکان، مرجعی را منحرف کنند اما هیچگاه نتوانسته‌اند با نفوذ یا تبلیغات مرجع سازی نمایند، چون این تنها نهادی است که عمده مبلغین و مخاطبین آن تنها از مسیر "حجت شرعی" عمل می‌نمایند و اصلا برای رسیدن به "حجت شرعی" است که به دنبال آن می‌روند.

 

 

از همه اینها نیز که بگذریم در مرجعیت و یا لااقل زعامت زعمای شیعه همیشه یک معادله معکوس وجود داشته است که تا کسی از مرجعیت فرار نمی‌کرد، مرجعیت به او روی نمی‌آورد.

 

 

🔹در دوران ابتدای زعامت آیت‌الله بروجردی با اینکه ایشان زعیم قم شده بودند اما هنوز مرجعیت و زعامت شیعه در دست "آیت‌الله شیخ ابوالحسن اصفهانی" در نجف بود. تا قبل از رحلت "آشیخ ابوالحسن"، آیت‌الله بروجردی با اینکه فضلا و شاگردان اصرار داشتند که ایشان رساله خود را منتشر نمایند اما امتناع می‌کردند و می‌فرمودند: ؛آقای اصفهانی رئیس است؛ و مردم را به ایشان ارجاع می‌دادند.[1]

 

 

🔹 مرحوم آیت‌الله فاضل و آیت‌الله  استادی نقل می‌کنند: «آیت‌الله بروجردی می‌فرمودند: من برای رسیدن به مقام مرجعیت یک قدم هم برنداشته‌ام.»[2]

 

 

🔹آیت‌الله شیخ علی پناه اشتهاردی نقل می‌کنند: «آیت‌الله بروجردی می‌فرمودند: من آن زمان‌ها که اصفهان بودم تعدادی از شاگردانم در آذربایجان بودند. بعدها دیدم این آقایان از آذربایجان نامه‌ای نوشته‌اند که: «چون شما را اعلم می‌دانیم برخود لازم دیده‌ایم مردم را به شما ارجاع دهیم. رساله‌های عملیه خودتان را به این ناحیه بفرستید.» من در جواب نوشتم: «کار شما درست نیست. من نه رساله می‌فرستم و نه به چنین کاری رضایت دارم، زیرا مردم هم اکنون مرجع تقلید دارند و تقلیدشان هم بر طبق موازین شرعی محکوم به صحت است. چه وجهی دارد که شما مردم را به دیگری ارجاع دهید؟»[3]


منابع:

[1] ر.ب: اباذری، عبدالرحیم، خاطرات حضرت آیت‌الله احمدی میانجی، چاپ اول، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰ش، ص: ۱۳۴.

 

 

[2] احمدی، مجتبی، و دیگران، چشم و چراغ مرجعیت (مصاحبه‌های ویژه مجله حوزه با شاگردان آیت‌الله بروجردی)، قم، دفتر دبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم مرکز انتشارات، ۱۳۷۹، ص: ۱۵۶ وص: ۲۹۰.

 

 

[3] همان، ص: ۲۰۰.

 

 

...........................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

شاید زیاد شنیده باشیم که مثلا امام خمینی(ره) در ماه مبارک رمضان ۱۵ بار ختم قران می‌کردند و یا مثلا آیت‌الله جوادی آملی در تمام سال هر روز یک جزء قرآن می‌خوانند و بخواهیم دیگران را تشویق کنیم که شما نیز از این بزرگواران الگو بگیرید و حجم زیادی قرآن بخوانید و...

در سال‌های اول طلبگی یکی از اساتید با این فرض که ما برای آشنایی با نظام کلی اسلام باید زیاد قرآن بخوانیم و با تذکر حجم قرآن خوانی حضرت امام و یا دیگر علماء توصیه می‌کردند قرآن را به صورت مطالعه سریع و... بخوانیم.

اما متاسفانه به این دقت نداریم که بزرگوارانی چون حضرت امام و یا آیت‌الله جوادی بعد از سال‌ها مطالعه قرآن تسلط زیادی بر قرآن، معانی، تفاسیر و... دارند، مثلا ما یک سال به کلاس درس می‌رویم و کتابی را می‌آموزیم سپس در چند هفته آموخته‌های خود را مرور می‌کنیم و بعد از چندبار مطالعه و مرور می‌توانیم مثلا در یک روز کل مباحث کتاب را مرور کنیم.

اگر امثال حضرت امام و... با سرعت بالایی قرآن قرائت می‌کردند، ابتدا با حوصله آموزش قرآن را طی نموده‌اند.


  • حمید رضا باقری