شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۹۲ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

خاطره تبلیغی 13 فروردین 1403

امروز ظهر به پیشنهاد روحانی مبلغ یکی از روستاها جاهامون رو عوض کردیم، برای اینکه تجربه‌ما بیشتر بشه و شناختمون از مردم منطقه افزایش پیدا کنه و مردم هم ما رو بشناسند.

قبلا توضیحی دادم که به واسطه برنامه فوتبال پای بچه‌ها توی مسجد باز شد، ولی این برنامه‌ها روح اتحاد و شور موقت دارن، بهترین برنامه برای توسعه فضای مذهبی در منطقه هیات هفتگی ثابت هست. البته ثابت از نظر زمان نه مکان.

توی منطقه ما دوتا روستا به نام اکبرآباد و ارباب از نظر فرهنگی خیلی جلو هستند و مجموعا نزدیک به ۶۰ طلبه دارند که تعدادی از آنها هم در خود روستا مستقر هستند اما روستاهای اطراف هیچ طلبه‌ای ندارند، ماه به ماه هم روحانی به خودشان نمی‌بینند. اگر هیاتی ثابتی برای این روستاها فعال بشه که هر هفته توی یکی از مساجد یکی از اونها برنامه داشته باشه و آدم‌های ثابت هیات هر هفته به روستاهای همدیگر بروند و مجلس هیات اون روستا رو گرم کنند کم کم یک نسل مرتبط و رفیق هیاتی بین این روستاها شکل می‌گیره که می‌تونن پایه کارهای بزرگتر باشند.

در وضعیت کنونی رسما ما بازی فرهنگی رو در این روستاها باختیم، در این شب‌های احیا، روستایی که من درش هستم از ۶۰۰ نفر جمعیت فقط سه چهارتا مرد از اهالی و ۲۰ تا ۳۰ تا زن آمده بودن. مسجدی هم که امروز برای نماز رفتم با اینکه تنها مسجد فعال روستا هست و روستا هم بالای ۱۲۰۰ نفر جمعیت دارد مجموعا ده‌تایی مرد آمده بودند.

من از دوستانم در اکبرآباد خواستم و چندنفری از اونها این دو شب احیاء رو برای مداحی و رونق آمدن مسجد ما، با اینکه پذیرایی بود ولی بازهم مقداری پذیرایی هم خودشون خریدن و مخفیانه دادن به من که در مسجد بگذارم. اینطوری مجلس احیاء ما با هفت هشت نفر مرد که سه چهارتاشون فعال بودن، ده‌تایی بچه، و ۳۰ تایی خانم رونق خوبی گرفت.

باید کاری کرد وگرنه روزی که این روستاها کامل سقوط کنند دیگه نمیشه کار خاصی کرد.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در جمعی میهمان بودم، بعد از میهمانی صحبت به درد و دل‌های مردم کشید و بنده خدایی گفت:

پلیس می‌خواست طرف رو به ناحق جریمه کنه، رفت با پلیسه چونه بزنه گفت: «آخوندا که بهمون ظلم می‌کنند تو دیگه نکن!»

یکی از ظلم‌هایی که ناظر ساختمان و اداره شهرسازی و شهرداری به او کرده بود و تعارضات قوانین گفت و.‌‌.. آخر حرف‌ها می‌رسید به اینکه تقصیر این مملکته، ما هم که از این مملکت و نظام دفاع نمی‌کنیم، شما آخوندا دفاع می‌کنید پس همه این ظلم‌ها تقصیر شماست.

اینجور موقع‌ها یا باید بکشی کنار تو هم دوتا فحش به نظام بدی و راحت شی یا متهمی!

گفتم بابا من طلبه نه حمایت خاص مالی میشم نه امتیازی دارم، (اینجاهاش هم تو دلم گفتم: اگه طلا گرون شده شماها همه کلی طلا پس‌انداز دارید و دارین سود می‌کنین، ما چی؟!) من حق کی رو خوردم؟! اون اداره راه و شهرسازی و ناظر ساختمانه که داره می‌خوره و ظلم می‌کنه و فحش به آخوند هم میده، حالا شما به خاطر ظلم او یقه من رو می‌گیرین؟! سرمایه‌دار و فاسد کس دیگه هست نه من طلبه.

گفتند: ما طلبه رو خیلی هم دوست داریم ولی شما اعلام برائت نمی‌کنید!

گفتم: اعلام برائت از این بی‌قانونی و ظلم و فساد نمی‌کنیم؟! معلومه که اعلام برائت می‌کنیم.

منظور اونها این بود که نظام عامل همه این بی‌قانونی‌ها هست و باید از نظام اعلام برائت کنی! یا بالاتر از اون از اسلامی که کار به سیاست و اداره مملکت داشته باشه اعلام برائت کن.

سختی طلبه انقلابی بودن اینه.

کس دیگه حتی همون مسئول نظامش کم کاری و فساد می‌کنه و به هیچ چیزش هم نیست، بعد طلبه انقلابی باید جوابش رو پس بده!

 گفتم: ما از اصل ماجرا و نسخه‌های اسلام اعلام برائت نمی‌کنیم و می‌گیم این نسخه‌ها پیاده نمی‌شود.

آمدم بحث را عمیق‌تر کنم و مقاله مکتب نیاوران یوسف علی اباذری

را به عنوان یک نمونه از حضور عمیق سیاستمدارن مؤثر معتقد به سیاست‌های غربی در بدنه دولت معرفی کنم که دیدم جمع حوصله این حرف‌ها را ندارد و جمع را ترک کردم.

https://eitaa.com/sharhe_hal/4332

آخرت از هرکه بگذرم از آن مسئولی که آن بالا نشسته و جواب ظلم او را مردم مستضعف انقلابی باید بدهند، نمی‌گذرم.

از آن نماینده بی‌شرفی که کس و کارش را می‌چپاند در ایران خودرو و سایپا و زیان‌ده‌شان می‌کند و شاسی بلند می‌گیرد و من با یک پراید باید جوابگوی عملکرد آن نامرد باشم نمی‌گذرم.

اینجا در روستایی که تبلیغ آمده‌ام بعضا ملت فکر می‌کنند من طلبه مسئول نظام هستم، از آن مسئول نامردی که باید به جای من بیاید پای درد و دل مردم بنشیند و نمی‌نشیند، نمی‌گذرم.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

مسجد خالی

امسال روستایی که تبلیغ رفته‌ام، با ۶۰۰ نفر جمعیت، خانه عالم ندارد، در نتیجه روحانی مستقر هم ندارد، مسجدش فقط ایام تبلیغی روحانی به خود می‌بیند.

دیروز در مورد اهمیت مسجد و فعال بودنش در تربیت فرزندان روستا و حل معضلات مختلف روستا صحبت کردم. مردها ظهرها خیلی که خوب بیایند ۱۰ نفر پیرمرد و یک جوان که ده‌یار است ‌و دوتا کودک، شب‌ها هم حداکثر ۵ نفر اضاف شوند، زن‌ها هم بین ۱۵ تا ۲۰ نفر متغیر هستند.

پیرمردی می‌گفت: سال‌ها قبل ماه رمضان کل مسجد پر می‌شد اما حالا فقط یک صف تشکیل می‌شود. می‌گفتم: ما به آخرت اعتقاد داریم و نباید فقط برای دنیای بچه‌هایمان کار و سرمایه‌گذاری کنیم، می‌‌گفت: جوان‌های ما می‌گویند اصلا آخرتی نیست‌.

یک خانم بعدا گفت: می‌خواهید مسجد همچنان شلوغ باشد؟! مردم ما سالی یک بار رنگ روحانی در ایام رمضان می‌بینند، زمان قبل از انقلاب هر پنجشنبه یک مینی‌بوس از حوزه دستغیب شیراز می‌آمد طلبه‌ها را روستا به روستا پیاده می‌کرد و طلبه‌ها می‌رفتند در مساجد دعای کمیل برگزار می‌کردند و سخنرانی و احکام می‌گفتند، بعدش هم می‌‌رفتند خانه مردم شام ساده‌ای می‌خوردند و آخر شب همان مینی‌بوس می‌آمد جمعشان می‌کرد و می‌رفت. اینجوری بود که ماه رمضان هم مسجدهامان شلوغ می‌شد.

دریافت

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

شهید ابراهیم‌ها...

امشب یک سر به منزل خاله‌ام زدم، پسرش ۱۵ سال دارد، سرش را کچل کرده بود!

تعجب کردم که چطور شده امیرحسین کله‌اش را اینطوری زده!

خاله‌ام گفت حکایت دارد، امیرحسین خیلی به موهاش می‌رسید و هر روز کلی جلو آینه مدل می‌زد، چند روز پیش دیدم رفته اینجوری سر خودش آورده، بهش گیر دادم چرا اینجوری کردی؟! گفت: تو راه می‌رفتم یه دختره بهم گفته تو چقدر خوشگلی، موهات رو چه خوش تیپ زدی! منم مستقیم رفتم آرایشگاه موهام رو کوتاه کردم.

دیگه هم از اون مسیر نمیره.

پسر خاله‌ام شبهاتی هم تو ذهنش بود که جواب دادم ولی خدا حفظش کرده بود، دختر خاله‌ام هم تازه ۹ سالش شده اونم شبهاتی داشت. شبهاتی که ما اصلا جزو شبهه حسابشون نمی‌کنیم ولی برای اونها خیلی جدی بود.

دریافت

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

پارتی شهدا...

چند سال قبل تریلی داشتیم که راننده‌ای روی آن کار می‌کرد، راننده رفته بود بار قاچاق آورده بود، ما هم از همه‌جا بی‌خبر.

پدرم هرچه تلاش کرد برای آزاد کردن تریلی، کار درست نمی‌شد و قاضی باور نمی‌‌کرد که ما بی‌تقصیر هستیم و راننده خیانت کرده، خواسته بودند تریلی را مصادره کنند.

پدرم می‌گفت: هرچه تلاش کردم نشد و منم هر وقت دلم می‌گیرد می‌روم سراغ شهدا، اتفاقا همان ایام گفتند تشیع یک شهید است، منم رفتم تشیع شهید.

زیر تابوت شهید بودم که یک‌دفعه چشمم زل خورد به چشم یک نفر! چه کسی؟! همان قاضی که کارمان پیشش گیر بود و باور نمی‌کرد ما بی‌گناهیم، سریع رویم را برگرداندم و رفتم و هیچ چیزی نگفتم.

چند روز بعد دیدم کلا ورق برگشت و خود قاضی رأی به نفع ما داد و ماشین به ما برگشت.

اگر به خدا توکل کنیم، خداوند بالاخره یک نحوی از ما دفاع می‌کند و کار ما را راه می‌اندازد.

دریافت

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

امروز با بچه‌های نوجوان ۷ تا ۱۰ ساله دورهمی داشتیم، می‌خواستم جایگاه قرآن و نبوت را در دستگاه خداوند برایشان نشان دهم.

ایده‌ای که به ذهنم رسید از لپ تاپ و یخچال و لباسشویی و پیچیدگی‌هایشان و نیاز آن‌ها به یک دفترچه راهنما که چگونگی استفاده از آنها و رمزهای آنها را نشان دهد صحبت کردم، بعد در مورد پیچیدگی‌های دفترچه راهنما و نیازش به یک نصاب و راهنما از طرف شرکت سازنده گفتم، خوب که همه اعتراف کردند اینها لازم است و اگر ما از دفترچه راهنما و نصاب آن استفاده نکنیم و حرف‌هایشان را گوش نکنیم خودمان ضرر می‌کنیم و شرکت سازنده برایش فرق نمی‌کند که گوش کنیم یا نه؛ شروع کردم از پیچیدگی‌های عالم هستی و انسان نسبت به لپ‌تاپ و یخچال و... گفتم، اینکه دانشمندان علوم مختلف همه در تلاش هستند برای شناخت این عالم، سپس دفترچه راهنمای شناخت عالم هستی و انسان را بر قرآن تطبیق دادم و نصاب و راهنمای شرکت را بر پیامبر و ائمه تطبیق دادم که از طرف سازنده انسان و عالم هستی برای ما فرستاده شده‌‌اند، اگر حرف آنها را گوش نکنیم، خداوند و پیامبر هیچ ضرری نمی‌کنند، ما هستیم که ضرر می‌کنیم.

دریافت

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

دیروز با بچه‌های ۷ تا ۱۰ ساله دورهمی داشتیم، می‌خواستم در مورد خداوند و محبتش به ما صحبت کنم، از اینجا شروع کردم که شما فوتبال بوده‌اید و رفته‌اید خانه، می‌بینید هیچ کس خانه نیست، اما سفره‌ای پهن است، درون سفره با جزئیات سالاد اینطور و خورشت آنطور چیده شده، بعد از بچه‌ها پرسیدم هرکس چه خورشتی دوست دارد و تصور اینکه هر غذایی چطور خودش خود به خود درست شود را می‌گفتم و با بچه‌ها می‌خندیدیم.

همه اعتراف کردند که این غذاها را حتما مادرمان درست کرده است اگرچه حالا نیست ولی نمی‌شود خود به خود این غذاها درست شده باشد.

بعد سر وقت این رفتم که اگر مادرتان از دستتان ناراحت بود یا دوستتان نداشت اینجور می‌گفت و اونجور می‌گفت و یک مقدار غذا همینجوری برایتان درست می‌کرد که سیر شوید و تمام، اما از اینکه اینقدر غذاها را تزیین کرده معلوم می‌شود چقدر شما را دوست دارد.

بعد رفتم سراغ زیبایی‌های دنیا و میوه‌های هر فصل و... و گفتم آیا اینها همینطور درست شده؟!

همانطور که آنجا قبول داشتند سفره همینطوری درست نشده است اینجا هم اعتراف کردند که خداوندی خالق همه این زیبایی‌ها است و لذت بخش‌ترین جای کار هم آنجا بود که از محبت خدا به ما حرف زدیم.

جهت تشبیه مساله برای بچه‌ها لذت‌بخش بود و به اشتراکش گذاشتم.

دریافت

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

امروز با بچه‌ها دورهمی داشتیم می‌خواستم بهشت و جهنم را برایشان جا بیاندازم. یک گاو‌داری بزرگ که مال شرکت دایتی است نزدیک همین روستا است گفتم فرض کنید صاحب گاوداری لشکری هستید، یک مدیر می‌خواهید برای اداره کل گاوداری، یک مسئول آزمایشگاه می‌خواهید، یک مسئول حمل و نقل شیر، یک سری کارگر می‌خواهید برای غذا دادن به گاو‌ها یک سری کارگر می‌خواهید برای جمع کردن پهن گاو‌ها، یک کارگر هم می‌خواهید برای اینکه برود فاضلاب ادرار گاوها را تمیز کند.

حقوق اینها هم به ترتیب کم و کم و کمتر می‌شود. ۱۰ نفر نیرو به شما داده‌اند که هرکدام را در یک مسئولیت بگذارید، عاقلانه است که اینها هرکدام را بدون امتحان و آزمایش در یک پست بگذارند! شما چنین کاری می‌کنید؟! یک هفته نشده گاوداری با خاک یکسان می‌‌شود.

عاقلانه این است که اینها را بفرستید یک امتحان بشوند، سوابقشان را نگاه کنید، ببینید چقدر درس خوانده‌اند چقدر قابل اعتماد هستند، تا اینها را امتحان نکنید و لیاقت هرکدام از آنها ثابت نشود، نمی‌شود به آنها جایگاهی سپرد.

کسی که موقع امتحان تنبلی کند، تلاش نکند، درس نخواند، خوب امتحان پس ندهد، لیاقتش می‌شود پهن جمع کردن یا تمیز کردن فاضلاب ادرار گاو‌ها. آنی که از همه بهتر امتحان پس دهد و سابقه بهتری داشته باشد مدیر می‌شود و بیشترین حقوق را هم می‌برد، بقیه هم به ترتیب بر اساس لیاقتشان جایگاهشان مشخص می‌شود. وسط این صحبت‌ها هم شوخی‌هایی می‌کردم و بچه‌ها می‌خندیند. همه که اعتراف کردند عاقلانه این است که هرکس بر اساس لیاقتش به آن مسئولیت و حقوق دهند.

آمدم سر وقت خداوند که ما هم بر اساس امتحانی که اینجا پس می‌دهیم معلوم می‌شود که چقدر لیاقت داریم، متأسفانه خبر داشتم برخی بچه‌ها در خانه‌هایشان مشروب می‌خورند، گفتم اگر اینجا مثلا یک نجسی را خوردی دیگر لیاقت پیدا نمی‌کنی در آخرت از دست امیرالمؤمنین از حوض کوثر جام نوشیدنی بهشتی بگیری و بنوشی، لیاقتت می‌شود از زهرمار جهنم خوردن.

اسم امیرالمؤمنین و توصیف گرفتن جام از دست ایشان خیلی حس خوبی در جمع داشت.

یک اشتباه هم کردم اسم ده‌یار روستا که دکترای ژنتیک دارد و فرد مؤمن و موفقی در زمینه‌های مختلف بود را آوردم و گفتم ایشان بچه که بوده زحمت کشیده و حالا محصول تلاش آن موقع را درو می‌کند اما چون قبلش گفته بودم اگر درس نخواندیم و زحمت نکشیدیم در همین دنیا هم چیزی نمی‌شویم، ناخودآگاه وقتی تطبیق خیلی نزدیک دادم یکی از بچه‌ها گفت آقا بابای ما الان کارگر است در بچگی یتیم بوده و به خاطر همین نتوانسته درس بخواند، سریع قضیه را جمع کردم و گفتم نه منظورم موارد خاص نیست کلی می‌گویم و حواس بچه‌ها را کلا از این موضوع پرت کردم.

بچه‌ها سه روز است که سر کله‌یشان پیدا شده، قبلا مسجد نمی‌آمدند، اخیرا طلبه‌های روستاهای دیگر یک جام فوتبال برای بچه‌ها گذاشته‌اند و بچه‌های روستای ما هم سه تا تیم داده‌اند و اینطور شده که پرونده کار با بچه‌های من هم باز شده، این برنامه فوتبال که نبود کلا سه‌تا بچه بیشتر نمی‌آمد، اما حالا خیلی می‌آیند.

دریافت

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

خانمم شاغل بود و درآمدی از این راه داشتیم، اقساط و هزینه‌ها با درآمد خودم و خانمم تنظیم بود، البته به خانمم می‌گفتم: اگر میری سر کار برای پول نرو،‌ پول را خدا می‌رساند و روزی ما با خداست، هر وقت هم خواستی دیگه نرو سر کار.

از یک مقطع به بعد به خاطر فرزندی که در راه داشتیم، خانواده ما دیگه سر کار نرفتند و درآمد مربوط به ایشون قطع شد. چندتایی چک داشتم و کلی قسط و هزینه‌های بیمارستان و...

گفتم خدایا گزینه‌ای برای تامین این هزینه‌ها ندارم ولی می‌دونم خرج ما با تو هست، صاحب ما امام زمان (عج) هست و حواسش هست به مخارجمون، ما باید به وظایف طلبگی خودمون عمل کنیم.

ماه اول یکی از رفقا گفت فلان‌جا و فلان‌جا یک وامی می‌دهند، پیگیری کردم و دوتا وام گرفتم و هزینه‌های اون ماه گذشت، برای ماه دوم باز هزینه‌ها زیاد بود و گزینه‌‌ای نداشتم.

یکی از اقواممان بعد از قریب به ۲۰ سال صاحب فرزندی شد و دایی و خاله و... او از خوشحالی به اطرافیان بابت این خبر صله‌های خوبی می‌دادند، چند روز بعد از این قضیه ولادت امام جواد(علیه السلام) بود، خداوند امام جواد را بعد از سال‌ها به امام رضا(علیه السلام) روزی کرد، رفتم حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) و گفتم فلانی الحمد لله صاحب فرزند شده است و اطرافیانش اینطور صله داده‌اند، حالا شما که از همه پول‌دارتر هستید، فرزند برادرتان هم که مبارک‌ترین مولود است، منم که این هزینه‌ها را دارم و دانه دانه گفتم، حداقل صله‌ای که محبت کنید به من بدهید خرج این هزینه‌ها است. وام هم نمی‌خواهم، بلاعوض باشد، ماه قبل وام گرفته‌ام ظرفیت وامم پر است.😄

داشتم به ایام هزینه‌ها نزدیک می‌شدم که یکی از رفقای قدیمی را دیدم که هم خیلی مومن بود هم وضع مالی خوبی داشت، کمی ذهنم درگیر شد که الحمد لله او عافیت دنیا و آخرت را دارد نکند ما در این مسیر طلبگی که خیلی سخت‌تر است خسر الدنیا و الآخره شویم، با اینکه جواب دادم به لطف و هدایت خدا ان شاء الله، خسران زده نمی‌شویم و تا حالا که خوب بوده است، از این به بعد هم خدا با عافیت دنیا ما را جلو می‌برد و آخرت هم بهترش را می‌دهد ولی با وجود این حرف‌ها فردای همان روز صبح حرم نشسته بودم تا دوستانم برای بحث بیایند. یک پیرمردی نشسته بود کنارم شروع کرد ربع ساعتی نصیحتم کردن:

«بابا جان چشمت ماشین و خانه این و آن را نگیرد، مگر کی خدا روزی شما را نرسانده است، به والله ما هرچه می‌کشیم از خودمان است،‌ خدا که کم نمی‌گذارد، کافرش را هم روزی می‌دهد، ما استحقاق نداریم ولی او کریم است...» کلی دلم قرص شد.

 

تا روز زایمان خانمم فقط بخشی از هزینه‌ها را داشتم اما به صورت پیش بینی نشده‌ای، هزینه‌ها کلی کاهش پیدا کرد، پزشک قرار بود ۱۰ میلیون بگیرد، ۶.۵ گرفت، هزینه بیمارستان خیلی کم‌تر از چیزی که فکر می‌کردم شد و... یک ربع سکه از قبل گذاشته بودم برای فروش، همان روزها به بالاترین قیمت خود رسید و فروختم بعدش کلی ارزان شد، کتابم به عنوان کتاب سال حوزه برگزیده شد و یک هدیه از آنجا آمد، پدرم هم با اینکه معتقد است بچه باید در سختی و کار بیافتد و خودش مشکلاتش را حل کند تا بزرگ شود، خواب خوبی از بچه‌هایم را دیده بودند و دلشان کشیده بود مبلغ خوبی کمک کنند😍، الحمد لله، یک طلبی هم داشتم یک دفعه بدون اینکه بگوییم طرف پول را واریز کرد و خلاصه هرچه هزینه فکر می‌کردم لازم باشد همه را دادم و باز هم زیاد آمد و روی هیچ کدام از این هزینه‌ها هم حساب نکرده بودم.

خدا می‌رساند، از آنجا که فکرش را نمی‌کنی هم می‌رساند، از وقتی خانمم سر کار نرفت یک سری تدریس و تبلیغ‌هایی که بابتش حق‌الزحمه‌هایی می‌دادند هم جور شد و قبلش اینجوری نبود و خلاصه اوضاع زندگی ما هیچ فرقی نکرد.

روزی که برای سر کار رفتن خانمم با یکی از اساتیدم مشورت کردم، گفت: اگر خانمت دوست دارد کار کند مانعش نشو ولی بدان:

بر در شاهم گدایی نکته‌ای در کار کرد.

گفت بر سر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

امروز در مترو تهران یک جوان تقریبا ۲۷ ساله شروع به صحبت کرد، گفت: خودم را در این عالم گم کرده‌ام، نمی‌دانم کجای این عالم هستم؟ چکار می‌خواهم بکنم؟ همینطور که حرف می‌زد یاد حدیث امیرالمؤمنین(علیه السلام) و شعر مولوی افتادم.

از حضرت روایت است: «خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده و در کجا زندگی می کند و به کجا خواهد رفت»

مولوی این را به شعر درآورده:

روزها فکر من این است و همه شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود

به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم

 

گفتم: این مشکل شما فقط نیست، انسان امروز خودش را در این عالم گم کرده است. آدم‌ها گم شده‌اند و خیلی‌ها خودشان هم نمی‌دانند که گم شده‌اند. خیلی خوب است که شما می‌دانی گم شده‌ای.

به نظرم برای اینکه ما خودمان را پیدا کنیم در این ابتدای کار یک چیزهایی بدردمان می‌خورد. یکی اینکه در کنار این هوش ابزاری بشر که زیاد شده است، قدرت تعقلش هم افزایش پیدا کند. آدم محدود به ابزارهای مادی و نیازهای مادی و حل آنها نشود، به مسائل عقلی هم بپردازد و فلسفه ابزار خوبی برای این مطلب است که هم تعقل انسان را قوی می‌کند هم انسان را با نظام خلقت و قوانین کلی آن آشنا می‌کند، کمی برای انسان جایگاه خودش در این عالم هستی و شکل عالم هستی روشن می‌شود.

 

کاغذی درآورد و رویش نوشت فلسفه و پرسید فلسفه بخوانم تمام؟! گفتم: نه اصل کار عمل به آنچه می‌دانی خوب است و ترک آنچه می‌دانی بد هست است. اسم این را بگذار عرفان عملی، شناخت پیدا کردن عملی، بگذار تقوا فرقی نمی‌کند.

مثل ماشینی که ده متر جلویش را می‌بیند، وقتی همان ده متر را می‌رود جلو، ده متر بعدتر هم برایش روشن می‌شود، هرچه به دانسته‌هایت عمل کردی بیشتر برایت روشن می‌شود. این اسمش تقوا هست، آنچه می‌دانی درست هست عمل کنی آنچه می‌دانی غلط هست ترک کنی.

گفت: خب من بعضی وقت‌ها چند روز که اینجور عمل می‌کنم به یک خطایی می‌افتم یا یک مشکلی برایم پیش می‌آید.

گفتم: تقصیر خودت است احتمالا چهار روز که خوب هستی فکر می‌کنی خبری شده و اولیاء خدا هستی، خدا هم می‌گوید عجب داشتن و خودت را به حساب آوردن، بدتر از گناه‌کار بودن است پس بین تو و خطایت و یا مشکلت، فاصله را بر می‌دارد تا بفهمی نه خبری نیست.

بجز یک سری مشکلات عادی و مرسوم که در همه کارها هست و شما باید تلاش کنی و استقامت داشته باشی، اگر دیدی در مسیرت هی مشکلات مختلف درست می‌شود ببین یکجای کارت حتما اشکال دارد و داری از مسیر تقوا خارج می‌شوی چون خدا می‌گوید: «مَنْ یَتَّقِ‏ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْرا»(الطلاق:۴) هرکس تقوا داشته باشد کارش روتین و روان می‌شود. وقتی می‌بینی تصمیم گرفته‌ای خوب باشی ولی نمی‌شود حتما یا از مسیر تقوا داری خارج می‌شوی مثلا عمل خیرت مایه عجب تو هست یا این مسیر مصداق تقوا و خیر برای شما نیست که کارها جور نمی‌شود، بگرد مشکل را حل کن.

 

گفت: می‌شود من هم صاحب عزم بشوم مثل پیامبران اولو العزم؟! گفتم: اگر چیزی برای ما می‌گویند حتما می‌شود یا به همه‌اش یا به بخشی از آن رسید، فقط باید طلب آن باشد، خداوند می‌گوید «آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوه‏» (ابراهیم:34) هرچه طلب کردید از آن به شما می‌دهیم حالا معلوم نیست همه‌اش یا بخشی از آن را ولی مطمئنا به چیزهایی از آن می‌رسی.

اصل کار همین است که طلب کنیم، بخواهیم که به چیزی برسیم وگرنه تلاش ما، استعداد ما و... هیچ کدام علت اصلی رسیدن به چیزی نیست، مقدمه همه رسیدن‌ها طلب و خواستن است. طلب که آمد تلاش و... همه می‌آید.

پرسید: من وقتی این خانم‌هایی که ظاهرشان را جوری کرده‌اند که ما به آنها نگاه کنیم را نگاه می‌کنم لذت می‌برم. مثلا اگر این را ترک کنم، خدا این لذت را بدون آن به من می‌دهد؟ گفتم: ممکن است همان را ندهد ولی چیزهایی می‌دهد که دیگر نگاه کردن به اینها برایت بی‌ارزش می‌شود، مثلا لذت ایمان را می‌دهد و اصلا یکی از علت‌های اصلی در چشاندن لذت ایمان همین ترک کردن این مسائل جنسی حرام است. روایت داریم: «لَنْ تَجِدَ فَقْدَ شَیْءٍ تَرَکْتَهُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» اگر چیزی را برای خدا ترک کردی کمبودش را حس نمی‌کنی.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری