شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۹۶ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

اصلا خدایی هست؟!

#خاطرات_تبلیغ

 

🔻 داشتم در مورد اثبات آخرت برای جمعی که بیشترشان بزرگ سال بودند، صحبت می‌کردم، وسط صحبت نوجوانی تقریبا ۱۲ ساله پرسید مگر شما نمی‌گویید: هرکسی یک خالقی می‌خواهد؟ خب خالق خدا کیست؟! قبلا وجود خدا را از زاویه شگفتی‌های خلقت و اتفاقی نبودن آن مطرح می‌کردم.👇

https://eitaa.com/sharhe_hal/5998

🔻 اما این‌بار سوال آن نوجوان فلسفی بود و باید بطلان دور و تسلسل را برای پاسخ به او به زبان ساده توضیح می‌دادم. همانطور که نشسته بودم و افراد دورم حلقه زده بودند، گفتم: یک ظرف آش دست ایشان داریم، می‌پرسیم: چه کسی آن را به تو داده؟ می‌گوید: بغلی، از بغلی می‌پرسیم این ظرف آش را چه کسی به تو داده؟ می‌گوید: بغلی؛ همینطور سوال را تکرار کردم تا رسید به خودش، پرسیدم: چطور شد؟ این آش را آخرش چه کسی درست کرده و داده به ایشان؟! اینکه چرخید به خودش! به این در فلسفه می‌گویند: دور باطل. حالا فرض کنیم آن نفر آخر نمی‌گفت: به ایشان، همینطور می‌گفت: نفر دیگری, نفر دیگری و همینطور می‌رفت به عقب! آیا آخرش می‌شود این آش را یک نفر خودش درست نکرده باشد و همینجور از بغلی گرفته باشد؟! یک کسی می‌خواهد که این آش را بالاخره خودش درست کرده باشد و از کسی نگرفته باشد! اگر این قضیه بخواهد بدون یک آغاز کننده که خودش آش را درست کرده باشد تا بی‌نهایت برود به آن در فلسفه می‌گویند: تسلسل باطل. عالم هم همینطور است. ما نمی‌گوییم: هر کسی یک خالقی می‌خواهد، می‌گوییم: هر مخلوقی یک خالقی می‌خواهد. آن وجودی که علت همه علت‌ها، آغاز کننده همه حیات‌ها است خداست.

 

🔻نیم ساعت قبلش نوجوانی سوالی پرسیده بود که جوابش اینجا به‌کارم آمد و آن جواب را اینجا در ادامه گفتم. پرسیده بود: «اللَّهُ‏ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» یعنی چه؟! گفتم: ما نور را منشاء حیات و پیدایی در آسمان‌ها و زمین می‌دانیم، اینجا آیه می‌گوید: این خداوند است که منشاء حیات و پیدایی در آسمان‌ها و زمین‌ است. هرچه حیات است، هرچه پیدا شدن است، یک سرچشمه دارد و آن سرچشمه خداست، وجود از خداوند در عالم جریان پیدا می‌کند و به اراده خداوند همه چیز خلق می‌شود و وجود پیدا می‌کند.

🔻 نکته جالب‌ اینکه صبح هم دوباره بنده خدایی که اهل و نماز و عبادت و... هم بود از من خواست برایش توضیح دهم اصلا خدایی هست یا نه! و همین حرف‌ها را شروع کردم به توضیح دادن. این تجربه را خیلی از طلبه‌ها دارند که وقتی یک چیزی را مطالعه می‌کنند یا آمادگی دارند به صورت عجیبی همان مخاطبانی که همان چیز را نیاز دارند، به آنها مراجعه می‌کنند. رزق فقط مادی نیست و خیلی وقت‌ها رزق‌های معنوی که به ما می‌رسد، رزق دیگری است که ما واسطه‌اش هستیم.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

#خاطرات_تبلیغ

 

🔻 گاهی برخی جواب‌ها برای ما خیلی واضح است اما برای برخی در جامعه شبهه می‌شود.

در خیابان بنده خدایی جلویم را گرفت و با اضطراب خاصی پرسید: حاج آقا بابک خرم‌الدین پسر خودش را کشت، خب فرق او با حضرت ابراهیم چیست؟ او هم اگر خدا از او می‌خواست فرزندش را قربانی می‌کرد!

گفتم: کارهای مختلف می‌تواند ظاهراشان مثل هم باشد اما علتش فرق کند، خیلی‌ها ممکن است به خاطر شهوتشان زن و بچه خودشان را هم بکشند اما برای اطاعت از خدا یک مگس را هم نکشند، ممکن است برای شهوتشان خانه بفروشند، ماشین بفروشند اما برای خدا خمسش که یک پنجم پول زیاد آمده از خرج‌کردش است را هم ندهد!

در ماجرای حضرت ابراهیم چون نبی خدا بود و مطمئن بود که این دستور و خواست خداوند است، با اینکه خیلی هم برایش سخت بود ولی در مسیر اطاعت خدا چنین کاری هم کرد، مثل امام حسین(ع) و رفتنشان با اهل و عیال به سمت کوفه درحالی که می‌دانستند چه سرنوشتی پیش روی آنها است، چون امر خداوند بود.

فرق نبی‌خدا و دیگران در این است که آنها هرکاری می‌کنند برای طاعت خدا می‌کنند؛ ولی شاهان برای شهوتشان و بقای قدرتشان. هردو ممکن است جنگ کنند صلح کنند و کارهای دیگر اما برای چه جنگیدن و صلح کردن مهم است و ارزش انسان را نشان می‌دهد.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

مهاجرت

🔻 در اعتکاف یکی از معتکفین پرسید نظرتان در مورد مهاجرت چیست؟!

گفتم: یک موقع کسی برای خدا مهاجرت می‌کند، مهاجرت می‌کند که به دین خدا خدمت کند، مثلاً برود درس بخواند بیاید به جامعه مؤمنین کمک کند، یا دین خدا را تقویت کند. حکایت اینها را خداوند در آیات و روایات زیادی گفته، مثلاً: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ» (بقره:۲۱۸) اینها هستند که امید به رحمت خداوند دارند، اینها می‌روند در دستگاه رحمت الهی و خداوند با رحمتش با اینها معامله می‌کند.

اما ممکن است کسی به‌خاطر خدا هجرت نکند، می‌خواهد وضعیت زندگی‌اش بهتر شود، در رفاه بیشتری زندگی کند، اینها دیگر در دستگاه رحمت الهی نیستند. از امام باقر (علیه‌السلام) روایت است: «قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَأُعَذِّبَنَّ کُلَّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَایَةِ کُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیَّةً وَ لَأَعْفُوَنَّ عَنْ کُلِّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَایَةِ کُلِّ إِمَامٍ‏ عَادِلٍ‏ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً.» خداى تبارک‌وتعالی فرموده است: قطعاً هر بنده‌ای را که در اسلام با پیروى از یک پیشوای ستمگر که از جانب خدا نیست دین‌داری کند، عذاب می‌کند اگر چه آن بنده نسبت به اعمال خود نیکوکار و پرهیزگار باشد و قطعاً می‌بخشم هر بنده‌ای که در اسلام با پیروى از امام عادل از جانب خدا دین‌داری کند، اگر چه آن بنده نسبت به خود ستمگر و بدکردار باشد.

 

🔻 وقتی مهاجرت می‌کنی داری می‌روی تحت قوانین و حاکمیت یک جامعه‌ای که ولایتش ولایت الهی نیست و با این کار از رحمت الهی دور می‌شوی، اما وقتی در جامعه اسلامی هستی، تحت ولایت و قوانین حاکمیت اسلامی هستی و مشمول رحمت الهی هستی، وقتی در جامعه اسلامی کار می‌کنی منافع کار شما به چه کسانی بر می‌گردد؟ به بندگان مؤمن خدا، داری نیازهای مؤمنین را برآورده می‌کنی، منافع شما به مؤمنان می‌رسد؛ ولی وقتی در جامعه کفر می‌روی منافع شما می‌رسد به جامعه‌ای که چه‌بسا حاکمیتش در حال ظلم و کشتار علیه مسلمانان است. از امام صادق (علیه‌السّلام) روایت است: «مَنْ قَضی لِاخیهِ الْمؤمن حاجةً قضَی اللهُ عزَّوجلَّ لهُ یوْمَ القِیامةِ مِاَةَ الْفِ حاجةٍ من ذلک، اوَّلها الْجنَّةُ و من ذلک ان یُدْخل قرابَتَهُ و مَعارفهُ و اخوانَهُ الْجنَّةَ بعْد انْ لا یَکُونوا نُصّاباً» کسی که یکی از خواسته‌های برادر دینی خود را برآورد خداوند عالم در روز قیامت صدهزار خواسته او را بر می‌آورد که نخستین آنها بهشت است و از جمله این پاداش‌ها آن است که خویشان و آشنایان و برادران دینی او را نیز وارد بهشت می‌کند و به‌شرط اینکه ناصبی نباشند.

 

📌 اینها را که گفتم: آن بنده خدا گفت تا حالا به این قضیه از این زاویه نگاه نکرده بودم، خدا خیرتان بدهد نگاهم به هجرت عوض شد.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در اعتکاف که بودم، بنده خدایی درد و دل می‌کرد، اولین‌بارش بود روزه می‌گرفت، می‌گفت: من سال‌های دراز خدا هیچ جایی در زندگی‌ام نداشت، غرق در موسیقی راک بودم، می‌گفت: ما یک اصل در زندگی داشتیم که هرکار می‌توانی بکن تا خوش باشی، هرچه هست همین دنیا است، هرکار می‌خواستیم و می‌توانستیم می‌کردیم، اما هرچه جلوتر رفتم جز اضطراب و استرس و ناآرامی بر من افزوده نشد.
در ختم مادر بزرگم گفتند قرآن بخوان، (فکر کنم منظورش همین رسم که در ختم‌ها به صورت عمومی قرآن پخش می‌کنند و هرکس خودش مقداری می‌خواند بود.) می‌گفت: من تا آن وقت هیچ وقت با قرآن ارتباط نگرفته بودم، آنجا انگار آیات قرآن با من حرف می‌زد. همان شد نقطه تحول من، رفتم مسجد و نماز خواندم دیدم چقدر خوب است و آرامش دارد. شاید دو ماهی بیشتر نبود متحول شده بود، می‌گفت: اطرافیانم اعتقادی به دین و مسجد و این چیزها ندارند اما می‌گویند از وقتی سمت این چیزها رفته‌ای خیلی خوب شده‌ای، ولی با این وجود هم در صحبت‌هایش معلوم بود از گیردادن برخی از اطرافیانش به اعتقادات جدیدیش ناراحت است‌.
حالا که آمده بود اعتکاف دیگر این امید و آرامش برایش به اوج رسیده بود، می‌گفت: خیلی خوشحالم و حس خوبی دارم، می‌خواهم این حالم ادامه پیدا کند، چه کنم؟! به ذهنش رسیده بود برود بسیج اسم بنویسد.😄

تا قبل از اعتکاف امسال تجربه نیاز مردم در این سطح را نداشتم، شیراز که می‌روم از بس همه الحمد لله مستغنی هستند و سال‌ها در فضای مسجد و دین بوده‌اند و هیچ کاری با تو ندارند، آدم احساس بی‌فایدگی دارد، اما اینجا آنقدر جوان‌ها ول کن نبودند که تو باید از خودت می‌راندیشان تا بتوانی کمی استراحت کنی. هر دو شب که گعده داشتم خودم آخرش گعده را تعطیل کردم، خسته شده بودم ولی ول کن نبودند، بعدش هم که آمدم در رختخواب مجدد جوان‌ها می‌آمدند و صحبت می‌کردند و باید چند بار طلب صلوات می‌کردی که یعنی خب وقت خواب است. رفیقم که جان داشت تا ۴ صبح گعده‌اش را ادامه داد و جوان‌ها تا صبح ول کنش نبودند.
پیرمردها هم کم از جوان‌ها نداشتند، بنده خدای پیرمردی بود می‌رفتم سر سفره می‌آمد آنجا، می‌رفتم استراحت می‌آمد آنجا، گعده می‌گرفتم می‌آمد می‌نشست، دوتای دیگراشان بودند، حداقل ۳ بار آمدند گفتند: خدا خیرتان دهد، خوش به حالتان که به این مسیر رفته‌اید، شبهات زندگی ما را جواب دادید، بعد فهمیدم این دو بنده خدا از اساتید قدیمی دانشگاهی بوده‌اند چون می‌گفت: ما رفتیم در این مسیر دانشگاه، خوش به حال شما که رفتید در این مسیر بابرکت طلبگی.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

خاطره تبلیغی 13 فروردین 1403

امروز ظهر به پیشنهاد روحانی مبلغ یکی از روستاها جاهامون رو عوض کردیم، برای اینکه تجربه‌ما بیشتر بشه و شناختمون از مردم منطقه افزایش پیدا کنه و مردم هم ما رو بشناسند.

قبلا توضیحی دادم که به واسطه برنامه فوتبال پای بچه‌ها توی مسجد باز شد، ولی این برنامه‌ها روح اتحاد و شور موقت دارن، بهترین برنامه برای توسعه فضای مذهبی در منطقه هیات هفتگی ثابت هست. البته ثابت از نظر زمان نه مکان.

توی منطقه ما دوتا روستا به نام اکبرآباد و ارباب از نظر فرهنگی خیلی جلو هستند و مجموعا نزدیک به ۶۰ طلبه دارند که تعدادی از آنها هم در خود روستا مستقر هستند اما روستاهای اطراف هیچ طلبه‌ای ندارند، ماه به ماه هم روحانی به خودشان نمی‌بینند. اگر هیاتی ثابتی برای این روستاها فعال بشه که هر هفته توی یکی از مساجد یکی از اونها برنامه داشته باشه و آدم‌های ثابت هیات هر هفته به روستاهای همدیگر بروند و مجلس هیات اون روستا رو گرم کنند کم کم یک نسل مرتبط و رفیق هیاتی بین این روستاها شکل می‌گیره که می‌تونن پایه کارهای بزرگتر باشند.

در وضعیت کنونی رسما ما بازی فرهنگی رو در این روستاها باختیم، در این شب‌های احیا، روستایی که من درش هستم از ۶۰۰ نفر جمعیت فقط سه چهارتا مرد از اهالی و ۲۰ تا ۳۰ تا زن آمده بودن. مسجدی هم که امروز برای نماز رفتم با اینکه تنها مسجد فعال روستا هست و روستا هم بالای ۱۲۰۰ نفر جمعیت دارد مجموعا ده‌تایی مرد آمده بودند.

من از دوستانم در اکبرآباد خواستم و چندنفری از اونها این دو شب احیاء رو برای مداحی و رونق آمدن مسجد ما، با اینکه پذیرایی بود ولی بازهم مقداری پذیرایی هم خودشون خریدن و مخفیانه دادن به من که در مسجد بگذارم. اینطوری مجلس احیاء ما با هفت هشت نفر مرد که سه چهارتاشون فعال بودن، ده‌تایی بچه، و ۳۰ تایی خانم رونق خوبی گرفت.

باید کاری کرد وگرنه روزی که این روستاها کامل سقوط کنند دیگه نمیشه کار خاصی کرد.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در جمعی میهمان بودم، بعد از میهمانی صحبت به درد و دل‌های مردم کشید و بنده خدایی گفت:

پلیس می‌خواست طرف رو به ناحق جریمه کنه، رفت با پلیسه چونه بزنه گفت: «آخوندا که بهمون ظلم می‌کنند تو دیگه نکن!»

یکی از ظلم‌هایی که ناظر ساختمان و اداره شهرسازی و شهرداری به او کرده بود و تعارضات قوانین گفت و.‌‌.. آخر حرف‌ها می‌رسید به اینکه تقصیر این مملکته، ما هم که از این مملکت و نظام دفاع نمی‌کنیم، شما آخوندا دفاع می‌کنید پس همه این ظلم‌ها تقصیر شماست.

اینجور موقع‌ها یا باید بکشی کنار تو هم دوتا فحش به نظام بدی و راحت شی یا متهمی!

گفتم بابا من طلبه نه حمایت خاص مالی میشم نه امتیازی دارم، (اینجاهاش هم تو دلم گفتم: اگه طلا گرون شده شماها همه کلی طلا پس‌انداز دارید و دارین سود می‌کنین، ما چی؟!) من حق کی رو خوردم؟! اون اداره راه و شهرسازی و ناظر ساختمانه که داره می‌خوره و ظلم می‌کنه و فحش به آخوند هم میده، حالا شما به خاطر ظلم او یقه من رو می‌گیرین؟! سرمایه‌دار و فاسد کس دیگه هست نه من طلبه.

گفتند: ما طلبه رو خیلی هم دوست داریم ولی شما اعلام برائت نمی‌کنید!

گفتم: اعلام برائت از این بی‌قانونی و ظلم و فساد نمی‌کنیم؟! معلومه که اعلام برائت می‌کنیم.

منظور اونها این بود که نظام عامل همه این بی‌قانونی‌ها هست و باید از نظام اعلام برائت کنی! یا بالاتر از اون از اسلامی که کار به سیاست و اداره مملکت داشته باشه اعلام برائت کن.

سختی طلبه انقلابی بودن اینه.

کس دیگه حتی همون مسئول نظامش کم کاری و فساد می‌کنه و به هیچ چیزش هم نیست، بعد طلبه انقلابی باید جوابش رو پس بده!

 گفتم: ما از اصل ماجرا و نسخه‌های اسلام اعلام برائت نمی‌کنیم و می‌گیم این نسخه‌ها پیاده نمی‌شود.

آمدم بحث را عمیق‌تر کنم و مقاله مکتب نیاوران یوسف علی اباذری

را به عنوان یک نمونه از حضور عمیق سیاستمدارن مؤثر معتقد به سیاست‌های غربی در بدنه دولت معرفی کنم که دیدم جمع حوصله این حرف‌ها را ندارد و جمع را ترک کردم.

https://eitaa.com/sharhe_hal/4332

آخرت از هرکه بگذرم از آن مسئولی که آن بالا نشسته و جواب ظلم او را مردم مستضعف انقلابی باید بدهند، نمی‌گذرم.

از آن نماینده بی‌شرفی که کس و کارش را می‌چپاند در ایران خودرو و سایپا و زیان‌ده‌شان می‌کند و شاسی بلند می‌گیرد و من با یک پراید باید جوابگوی عملکرد آن نامرد باشم نمی‌گذرم.

اینجا در روستایی که تبلیغ آمده‌ام بعضا ملت فکر می‌کنند من طلبه مسئول نظام هستم، از آن مسئول نامردی که باید به جای من بیاید پای درد و دل مردم بنشیند و نمی‌نشیند، نمی‌گذرم.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

مسجد خالی

امسال روستایی که تبلیغ رفته‌ام، با ۶۰۰ نفر جمعیت، خانه عالم ندارد، در نتیجه روحانی مستقر هم ندارد، مسجدش فقط ایام تبلیغی روحانی به خود می‌بیند.

دیروز در مورد اهمیت مسجد و فعال بودنش در تربیت فرزندان روستا و حل معضلات مختلف روستا صحبت کردم. مردها ظهرها خیلی که خوب بیایند ۱۰ نفر پیرمرد و یک جوان که ده‌یار است ‌و دوتا کودک، شب‌ها هم حداکثر ۵ نفر اضاف شوند، زن‌ها هم بین ۱۵ تا ۲۰ نفر متغیر هستند.

پیرمردی می‌گفت: سال‌ها قبل ماه رمضان کل مسجد پر می‌شد اما حالا فقط یک صف تشکیل می‌شود. می‌گفتم: ما به آخرت اعتقاد داریم و نباید فقط برای دنیای بچه‌هایمان کار و سرمایه‌گذاری کنیم، می‌‌گفت: جوان‌های ما می‌گویند اصلا آخرتی نیست‌.

یک خانم بعدا گفت: می‌خواهید مسجد همچنان شلوغ باشد؟! مردم ما سالی یک بار رنگ روحانی در ایام رمضان می‌بینند، زمان قبل از انقلاب هر پنجشنبه یک مینی‌بوس از حوزه دستغیب شیراز می‌آمد طلبه‌ها را روستا به روستا پیاده می‌کرد و طلبه‌ها می‌رفتند در مساجد دعای کمیل برگزار می‌کردند و سخنرانی و احکام می‌گفتند، بعدش هم می‌‌رفتند خانه مردم شام ساده‌ای می‌خوردند و آخر شب همان مینی‌بوس می‌آمد جمعشان می‌کرد و می‌رفت. اینجوری بود که ماه رمضان هم مسجدهامان شلوغ می‌شد.

دریافت

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

شهید ابراهیم‌ها...

امشب یک سر به منزل خاله‌ام زدم، پسرش ۱۵ سال دارد، سرش را کچل کرده بود!

تعجب کردم که چطور شده امیرحسین کله‌اش را اینطوری زده!

خاله‌ام گفت حکایت دارد، امیرحسین خیلی به موهاش می‌رسید و هر روز کلی جلو آینه مدل می‌زد، چند روز پیش دیدم رفته اینجوری سر خودش آورده، بهش گیر دادم چرا اینجوری کردی؟! گفت: تو راه می‌رفتم یه دختره بهم گفته تو چقدر خوشگلی، موهات رو چه خوش تیپ زدی! منم مستقیم رفتم آرایشگاه موهام رو کوتاه کردم.

دیگه هم از اون مسیر نمیره.

پسر خاله‌ام شبهاتی هم تو ذهنش بود که جواب دادم ولی خدا حفظش کرده بود، دختر خاله‌ام هم تازه ۹ سالش شده اونم شبهاتی داشت. شبهاتی که ما اصلا جزو شبهه حسابشون نمی‌کنیم ولی برای اونها خیلی جدی بود.

دریافت

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

پارتی شهدا...

چند سال قبل تریلی داشتیم که راننده‌ای روی آن کار می‌کرد، راننده رفته بود بار قاچاق آورده بود، ما هم از همه‌جا بی‌خبر.

پدرم هرچه تلاش کرد برای آزاد کردن تریلی، کار درست نمی‌شد و قاضی باور نمی‌‌کرد که ما بی‌تقصیر هستیم و راننده خیانت کرده، خواسته بودند تریلی را مصادره کنند.

پدرم می‌گفت: هرچه تلاش کردم نشد و منم هر وقت دلم می‌گیرد می‌روم سراغ شهدا، اتفاقا همان ایام گفتند تشیع یک شهید است، منم رفتم تشیع شهید.

زیر تابوت شهید بودم که یک‌دفعه چشمم زل خورد به چشم یک نفر! چه کسی؟! همان قاضی که کارمان پیشش گیر بود و باور نمی‌کرد ما بی‌گناهیم، سریع رویم را برگرداندم و رفتم و هیچ چیزی نگفتم.

چند روز بعد دیدم کلا ورق برگشت و خود قاضی رأی به نفع ما داد و ماشین به ما برگشت.

اگر به خدا توکل کنیم، خداوند بالاخره یک نحوی از ما دفاع می‌کند و کار ما را راه می‌اندازد.

دریافت

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

امروز با بچه‌های نوجوان ۷ تا ۱۰ ساله دورهمی داشتیم، می‌خواستم جایگاه قرآن و نبوت را در دستگاه خداوند برایشان نشان دهم.

ایده‌ای که به ذهنم رسید از لپ تاپ و یخچال و لباسشویی و پیچیدگی‌هایشان و نیاز آن‌ها به یک دفترچه راهنما که چگونگی استفاده از آنها و رمزهای آنها را نشان دهد صحبت کردم، بعد در مورد پیچیدگی‌های دفترچه راهنما و نیازش به یک نصاب و راهنما از طرف شرکت سازنده گفتم، خوب که همه اعتراف کردند اینها لازم است و اگر ما از دفترچه راهنما و نصاب آن استفاده نکنیم و حرف‌هایشان را گوش نکنیم خودمان ضرر می‌کنیم و شرکت سازنده برایش فرق نمی‌کند که گوش کنیم یا نه؛ شروع کردم از پیچیدگی‌های عالم هستی و انسان نسبت به لپ‌تاپ و یخچال و... گفتم، اینکه دانشمندان علوم مختلف همه در تلاش هستند برای شناخت این عالم، سپس دفترچه راهنمای شناخت عالم هستی و انسان را بر قرآن تطبیق دادم و نصاب و راهنمای شرکت را بر پیامبر و ائمه تطبیق دادم که از طرف سازنده انسان و عالم هستی برای ما فرستاده شده‌‌اند، اگر حرف آنها را گوش نکنیم، خداوند و پیامبر هیچ ضرری نمی‌کنند، ما هستیم که ضرر می‌کنیم.

دریافت

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری