شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۱۶۶ مطلب با موضوع «تاریخ» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

بعد از قیام "شیخ صفی‌الدین اردبیلی قطب بزرگ صوفیان" و بدست گرفتن قدرت حاکمه ایران؛ از آنجا که برای اداره کشور نیاز به قانون و ساختارهای مشخص است و صوفیه از این منظر دارای نقص بزرگی بوده و هست، از فقهای شیعه برای نظام‌مند نمودن حکومت و اجرای فقه و قانون دعوت شد.

  برای اولین بار در عصر صفوی (۹۰۷-۱۱۴۸ ق) روحانیت شیعه برای تحقق اسلام، وارد همکاری جدی با حاکمان شد و توانست با عملکرد اجرایی و تبینی خود در این دوره، جامعه ایران که عمدتا مردم آن، سنی مذهب و محب اهل بیت بودند را به مذهب تشیع اثنی عشری دعوت نماید.

در این دوره جریان اخباری حاکم بر فضای روحانیت شیعه به درستی توانست سامانی به امهات علمی شیعه و تدوین جوامع روایی و... دهد.

"ژان پانیست تاورنیه" از مستشرقین عهد صفوی در فصلی از سفرنامه خود به جایگاه روحانیون در ساختار حاکمیت می‌پردازد که خلاصه‌ای از آن را به عنوان سندی از حضور فعال روحانیت در ساختار قدرت این دوره برای تحقق اسلام در ادامه می‌آورم:👇

🔹همانطور که اعتماد الدوله وزیر اعظم و شخص اول در امور دنیوی و روحانی است، صدر نیز شخص اول روحانی در ایرن است، اما در مجلس شور و سایر مجالس رسمی، زیردست اعتمادالدوله می‌نشیند.

🔹فرق میان صدر ایران و مفتی عثمانی یعنی کلیه‌ی علمای دو مملکت اینست‌ که در عثمانی روحانیون دیگر نمی‌توانند داخل طبقه غیر روحانیون بشوند اما در ایران مانعی برای اینکه صدر هم موقعی اعتماد الدوله بشود نیست.

🔹منصب صدارت روحانی در شخص واحدی محدود و متمرکز نیست، گاهی ممکن است دو نفر صدر باشند. چون موقوفات در ایران بر دو قسم است، یکی موقوفات سلطنتی و دیگری موقوفات متفرقه، به این‌واسطه گاهی صدر هم دوتا می‌شود. آنکه رئیس موقوفات سلطنتی است ملقب به صدرالخاص است؛ و آنکه رئیس موقوات [متفرقه] ملقب به صدرالموقوفات می‌باشد. در سنه ۱۶۶۷م شاه دو نفر صدر منصوب کرد، که دو تن از خواهرانش را ازدواج کرده بودند.

🔹پس از صدر، رئیس شریعت و قوانین است و اداره موقوفات مساجد و غیره با اوست که عایدات آنها را جمع‌آوری نموده و به مصارف وقف و مخارجی که خود لازم می‌داند، برساند.

🔹دو تن از رجال بزرگ روحانی زیر دست صدر هستند که در شأن و رتبه و قدرت برابرند: یکی شیخ‌الاسلام و دیگری به قاضی موسوم است و امور شرعی در میان این دو نفر تقسیم شده و همه کارهای صدر بدست آنها انجام می‌گیرد. تعیین و تسیمه این دو نفر نیز با شاه است، و بفرمان شاه باید منصوب شوند.

🔹تمام شهرهای عمده مملکت دو نفر به اسم "شیخ الاسلام و قاضی" هستند که به امورات مذهبی و قانونی رسیدگی می‌نمایند؛

🔹در هر مسجدی پیش‌نمازی است که باید در اول وقت حاضر شده به نماز بایستد و مردم به او اقتدا کنند و نماز بخواننند، پیش‌نماز همان ‌است که در عثمانی امام می‌گویند.

🔹ملایان فقهای شرعی هستند و در عثمانی آنها را "حجت" می‌نامند، آنها روزهای جمعه به مسجد آمده و قرآن می‌خوانند و برای مردم تفسیر می‌نمایند. از تکالیف آنها یکی نیز تدریس علوم شرعی است که هرکس بخواهد تحصیل کند باید او را تعلیم دهند و به علامت قدس و ورع عمامه بزرگی از کرباس سفید بسر می‌گذارند و لباس ساده‌ای از همان پارچه و همان رنگ بتن می‌نمایند. حرکتشان سنگین و رفتارشان متین و جدی و صورتشان عبوس است...

..............................

📝 منبع: ژان پانیست تاورنیه، سفرنامۀ تاورنیه، تجرمۀ: ابوتراب نوری، به کوشش حمید شیدایی،1336، ص:  ۵۸۸ -۵۸۹.

................................

📝 مطالب مرتبط:👇

سفرنامه "ژان باتیست تاورنیه"

شجره نامه سادات کوار (در موضوع عملکرد روحانیت در منطقه کوار از شهرستان‌های توابع شیراز در دوره زندیه)

دغدغه فهم، تبیین و تحقق دین

ایفای نقش حداکثری روحانیت و تحقق دین

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

🔹یکی از سفرنامه‌های بسیار زیبایی که ما را با گذشته ایران در عصر صفوی آشنا می‌سازد، سفرنامه "ژان باتیست تاورنیه" ترجمه ابوتراب نوری و تصحیح مجدد دکتر حمید شیرانی است که از مطالعه آن بسیار استفاده و لذت بردم.

🔹سفرهای او به ایران میان سال‌های 1632 تا 1668م. صورت گرفت (در مجموع ۹ بار به ایران سفر کرد. شش مرتبه مستقیما به ایران آمد و سه بار در بازگشت از هند، به ایران وارد شد)؛

🔹هنگام مطالعه از مباحث بسیار مهم و جالب توجهی که در این کتاب آمده بود، فیش‌هایی برداشتم که فهرست آن را خدمتتان ارائه می‌کنم.

اطلاعاتی در عرصه حاکمیت فرهنگ مذهب پزشکی و... ایرانیان در عصر صفوی؛

📌فهرست موضوعات مهم پرداخته شده در کتاب👇

مباحث مربوط به جغرافیا و اماکن خاص عصر صفوی...

وسعت ایران و تقسیم ایالات آن ... ۳۵۷ تصاویر تخت جمشید و توضیحات در مورد آن ... ص ۶۵۲ و ۶۵۳ وضعیت شیراز عهد صفوی ... ص ۶۵۶ چاه سنگی کوه سعدی در شیراز که زنان زناکار را در آن می‌انداخته‌اند ... ص ۶۶۳ پیربنو در شیراز و محل اقامتی دراویش ... ص ۶۶۵ قبر حافظ و زیارت‌گاه مردم مقدس و دراویش بودن آن ... ص ۶۶۶ کاروان‌سرای مظفری در مسیر شیراز به بندرعباس ... ص ۶۶۸  - شهر شیراز ۶۵۶ و ۶۶۰؛

آداب و رسوم مذهبی در ایرانیان در عصر صفوی....

تشریفات اشخاصی که می‌خواهند کشیش شوند و ریاضت آنها ... ص ۴۳۲ تقید مردان به غسل جنابت حتی هر روز ... ص ۶۲۱ تراشیدن صورت توسط درباریان و سیبیل گذاردن و نتراشیدن صورت توسط مردان مذهبی ... ص ۶۲۲ عادت به ازدواج در ایران عهد صفوی در سنین پایین ص ۶۴۳ مرسوم بودن صیغه در آن دوره ... ص ۶۴۳ رعایت شدن صنت باقی بودن زن مطلقه در خانه شوهر تا پایان عده او ... ص ۶۴۳ جدا بودن مجلس عروسی زنان و مردان ... ص ۶۴۴ اصالت داشتن سادات و معادل پرنس بودن سادات در جامعه ایران ص ۶۴۴ مسلمان ندانستن حافظ توسط برخی به علت زیاد نام بردن شراب در آثارش ... ص ۶۶۶ اعتقاد بسیار زیاد مردم ایران به امام زمان و وقف نمودن اموال خود برای حضرت تا هنگام ظهور استفاده نمایند و اسبان بسیاری که به علت وقف حضرت شدن بی‌استفاده می‌مانند و از آنها نگهداری می‌شده است تا بمیرند ... ص ۴۱۱ مقایسه سنی‌ها و شیعیان که سنی‌ها مباحثه مباحث مذهبی‌ را جائز نمی‌دانند و معتقدند باید با زور اسلحه باید کار کرد ... ص ۴۱۰ مسلمان شدن عیسوی‌ها به خاطر قوانین ارث اسلام ... ص ۴۱۱ رایج بودن مذهب تشیع در کلکته ... ص ۴۱۱ عزاداری‌های خشن و عجیب در ایام محرم در عصر صفوی ... ص ۴۱۲ -  منابر نصب شده در اغلب گذرها و میدان‌ها برای واعظان در ایام عزای امام حسین (ع) در عصر صفوی .... ص ۴۱۲ گریه کردن زن‌های فاحشه برای تعزیه امام حسین(ع) و عزاداری به این تصور که به این واسطه خداگناهان آنان را می‌بخشد ص ۴۱۴ حرام بودن قمار و رایج بودن بازی شطرنج و نورد ... ص ۶۱۹ تولید شراب توسط یهودی‌های شیراز ... ص ۵۷۷ جایگاه روحانیون و علماء در ساختار حکومت در عصر صفوی ... ص 588؛

نمونه‌هایی از آداب و رسوم فرهنگی ایرانی‌ها در دوره صفوی ...

دست بر شکم گذاردن ایرانی‌ها به نشانه احترام ... ص ۶۱۸ و ص ۶۲۷ - تعجب ایرانی‌ها از تفریح فرنگی‌ها ... ص ۶۱۹ و ۶۲۰ ویژگی‌های زنان ایرانی در عصر صفوی ... ص ۶۲۷  - جایگاه منجمین در مردم دوره صفوی .... ۶۱۵؛

مباحث مربوط به تغذیه، پزشکی و درمانی در دوره صفوی ...

برطرف شدن قولنج با خوردن گوشت اسب ... ص ۶۳۱ افزایش درصد ابتلا به نقرس به خاطر خوردن شراب ... ص ۶۳۱ گزارشی از وضعیت پزشکی ایران در عصر صفوی ... ص ۶۳۳ کم خوراک بودن ایرانیان چه فقیر و چه غنی ... ص ۶۳۶ خوراک ایرانیان و تفاوت‌های آن با خوراک ارمنی‌ها ... ص ۶۳۶ -  توصیف نان سنگک به عنوان نان خاص ایرانی‌ها و نان نازک به عنوان نان خاص ارمنی‌ها ... ص ۶۳۷ مدل کباب کردن خوردن قهوه و کشیدن قلیان به عنوان یک عادت مرسوم ایرانیان ص ۶۳۸ بیماری‌های ایرانیان ... ص ۶۳۱ خوردن پوست ختنه توسط زنان عقیم ... ص ۶۱۵ بالا بودن مالیات حاصل از تنباکو به علت مصرف زیاد آن در ایران ... ص ۵۲۳ و ۵۲۴؛

نمونه‌های از صنایع و حرف ایرانیان در عصر صفوی....

مسکوکات ایران ... ص ۱۳۵ - پرورش شتر ... ص ۱۳۲ - ظروف چینی ایرانی ... ص ۶۰۰ و ۶۳۰  - پارچه‌های مقاوم ... ص ۵۷۸؛

نمونه‌هایی از جایگاه شاه در جامعه آن ایران عهد صفوی...

خلعت شاه ... ص ۶۱۸ - سوگند خوردن مردم به سر عزیز شاه ویا ارواح پیغمبر ... ص ۶۱۷؛

نمونه‌هایی از مجازات‌های سخت و قوانین انتظامی در دروه صفوی ....

کشتن قاتل و خوردن خون او ... ص ۶۰۸  - ‍پاره پاره کردن دختر بدکاره و انداختن مادر قواد او ... ص ۶۰۸ -مجازات‌های قتل‌های فجیع برای دزدان و.... ص ۶۰۹  و ۶۱۰ محتسب و وظیفه تعیین نرح توسط او ... ص ۶۱۲ و ۶۱۳ - مالیات گذاردن حاکم قم و مجازات شاه ... ص ۶۱۲ و ۶۱۴ دادگستری در عهد صفوی ... ص ۶۰۶ دیوان بیگی ناظر کل دادگستری ... ص ۵۷۶؛

نمونه‌‌هایی از مظالم شاه و مأموران او در دوره صفوی ...

حق پیاده کردن مردم از اسب‌هایشان توسط چاپارها و فرق آن با چاپارهای عثمانی ص ۶۱۱ و ۶۱۲ مالیات گذاردن حاکم قم و مجازات شاه ... ص ۶۱۲ و ۶۱۴ زنده به گور کردن فراش در قرق زنان شاه ... ص ۶۳۰ قرق کردن شهر و مجبور بودن فرار مردان به کوه به علت عبور زنان شاه ...  ص ۶۳۰ به سیخ کشیدن مردم کبابی و در تنور انداختن نانوا توسط شاه عباس ... ص ۵۱۶ سرب گداخته ریختن در حلق تاجران هندی ... ص ۵۲۴ بیرون آوردن چشم‌های فرد درباری که چشمانش را به علت ترحم بر فرد مجرم روی هم گذاشته بوده است ... ص ۵۲۴ بریدن دست کسانی که به شاه اشاره کنند ... ص ۵۲۴ میرآب و پول گزاف گرفتن او از کشاورزان ص ۵۷۸ قرق کردن شهر ... ص ۵۲۳ کشتن رعیت دادخواه توسط شاه صفوی .... ص ۵۲۲ داستان بسیار تأثر برانگیز امام‌قلی‌خان حاکم بزرگ شیراز و کشتن او و فرزندانش توسط شاه صفوی ... ص ۵۱۷؛

برخی مباحث مربوط به دربار...

تولید شراب در شیراز و شراب خوری شاه عباس و تهیه شراب دربار ... ص ۶۵۹ شراب‌چی باشی و شیرک چی باشی ... ص ۵۷۶ شاه میل ندارد اجانب را نزد خود نگه‌دارد ... ص ۵۷۹؛

دانلود کتاب

دریافت

عنوان: سفرنامه تاورنیه
حجم: 17.6 مگابایت
توضیحات: این فایل از سایت کتاب‌ناک دانلود شده است

..........................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

قبل از این مطلبی در موضوع کارکردهای روحانیت با عنوان «به حاشیه رفتن روحانیت بعد از مدرنتیه» نوشتم.

خلاصه آن مطلب این بود که روحانیت در گذشته نه تنها برای حفظ تقدس خود به انزوا نرفته بود بلکه عمده نهادهای جامعه به وسیله او اداره می‌شد و کارکردهای متعددی در جامعه داشت؛ مثلا: آموزش و پرورش، ثبت و اسناد، قضاوت و ریش سفیدی و حتی طبابت در دست روحانیت بود و درکنار همه ‌اینها رسانه آن روز نیز در انحصار روحانیت بود و این قدرت لایزالی برای جامعه سازی دینی به روحانیت می‌داد. آن روز روحانیت در وسط زندگی عینی مردم بود، برخلاف جامعه امروز که ظاهرا حاکمیت در دست اوست اما عملا روحانیت به انزوا رفته و حیات اجتماع، مستغنی از وجود او شده است.

تصمیم گرفتم اندک اندک مستندات مطلب مذکور را ارائه کنم. در این راستا خلاصه‌ای از بخش‌هایی از شجره‌نامه یکی از دوستان طلبه‌ سیدم به نام "سیدمحمدحسین صادقی" از منطقه کوار را در ادامه می‌آورم، این شجره نامه گویای مطلب مذکور در مورد ایفای نقش‌های مختلف اجتماعی در گذشته روحانیت است:👇

🔹سید نورالدین از نوادگان امام حسین(ع) از قرن دهم ه.ق از عراق به بحرین و بعد از مدتی به پیرم فارس مهاجرت می‌کند.

🔹فرزند بزرگ او طاهر محمد جهت تبلیغ اسلام به منطقه کوار هجرت می‌کند و بعد از چندین سال مبارزه و تبلیغ در سال ۱۰۲۲ق به دست اشرار به شهادت می‌رسد. قبر ایشان هم‌اکنون با نام امام‌زاده طاهر محمد در کول(کوار قدیم) وجود دارد.

🔹فرزند بزرگ سیدمحمد، سید صالح به روستای شابهرامی هجرت می‌کند و از طرف دولت مسئول مدیریت زمین‌های کشاورزی آنجا می‌شود و با احداث کانال‌های آب، مشغول برنج‌کاری و مصرف آنها در راه اسلام می‌شود، وی مسئول بند بهمن و رشته قنات‌های این منطقه بوده و کانال‌های آبی به روستاهای محمود آباد- اکبرآباد- مظفری و طسوج می‌کشد. شغل اصلی او روحانی بوده است که در روستاها هم مکتب‌خانه احداث می‌کند.

🔹سید داوود پسر بزرگ سید صالح به کمک برادرانش دوازده آسیاب کوار را می‌خرند و آنها را تعمیر و شروع به راه‌اندازی می‌کنند و از طرف دولت نماینده منطقه بلوک کوار می‌شوند ولی اشتغال اصلی او همان روحانی بوده است و بیشتر درآمد آسیاب را مصروف مکتب‌خانه در فرمشکان می‌کند.

🔹فرزندان او نماینده کریم‌خان زند در روستاهای قصراحمد- مظفری- اکبرآباد- زجرد-فرود- بورکی و شاه بهرامی می‌شوند. سید داوود در وصیت نامه خود به فرزندانش می‌گوید: «نورچشمان به زیر دستتان احترام بگذارید، رعیت یعنی کسی که مراعاتش لازم است.»

🔹سید حسین حسینی پسر بزرگ سید داوود نماینده کریم‌خان زند در کوار در ضمن طبیب و روحانی هم بوده است که به کمک برادرانش بارها کریم‌خان زند را به کوار دعوت کردند و کمک‌های فراوانی جهت کاروانسراهای مظفری و کوار کردند و متولی تعمیر راه‌ها، پل‌ها، رشته قنات‌ها، بند بهمن و احداث مکتب‌خانه و آوردن مکتب‌دار به کوار شده بودند و در شیراز دروازه‌ای به نام دروازه کوار نام‌گذاری کردند که هم‌اکنون به آن فلکه ولی‌عصر می‌گویند.

🔹پسران سید حسین: ۱- سید محسن حاکم شرع، روحانی و طبیب؛ ۲ سید یوسف شاه‌بهرامی روحانی و کشاورز ساکن شاه‌بهرامی؛ ۳- سید النقی روحانی و مکتب‌دار- ساکن کوار؛ ۴ سید زین العابدین روحانی و کشاورز ساکن کوار؛ ۵- سید عوض علی روحانی ساکن قصر احمد نماینده دولت؛ ۶- سید علی محمد علی روحانی ساکن محمودآباد؛

🔹پسران سید محسن متوفای ۱۲۴۹ق و حاکم شرع کوار: ۱- سید ابراهیم حاکم شرع بلوک کوار-طبیب و امام جمعه و نماینده دولت؛ ۲- سید کوچک مکتب‌دار؛ ۳- سید رحیم مکتب‌دار؛ ۴-سید کریم روحانی؛ ۵- سید علی روحانی؛

سلسله این شجره نامه ادامه دارد و از اواخر قاجار رفته رفته با تغییر شرایط زمان و حاکمیت تدریجی مدرنیته، کارکردهای این سلسله تغییر می‌کند و برخی از فرزندان آنها به شیراز می‌روند و استاد دانشگاه و حوزه می‌شوند و برخی به اروپا و آمریکا هجرت می‌کنند که حکایت آن مفصل است.

..........................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در خطبه ۱۴ نهج البلاغه "مرحوم سید رضی" بخش‌هایی از خطبه‌ای از امیرالمؤمنین(ع) در مذمت مردم بصره را آورده‌اند که متن کامل آن توسط "علامه مجلسی" در جلد ۵۷ بحار آمده است؛

این خطبه مربوط به بازگشت حضرت امیر(ع) از جنگ جمل است.

قبل از آغاز نبرد جمل، سپاه ناکثین با فرماندهی "طلحه و زبیر" و همراهی عایشه با حدود ۳ هزار نفر به سوی بصره حرکت نمودند و بصره را به تصرف خود درآورند، بیت‌المال را غارت و موی سر و ریش والی حضرت امیر(ع)، "عثمان بن حنیف" را کندند و او را مجبور کردند از دارالحکومه خارج شود.

حضرت امیر(ع) نیز با لشکر خود به سوی آنان حرکت نمود و جنگ جمل شکل گرفت؛

حضرت امیر(ع) پس از اتمام جنگ جمل در بصره خطبه‌ای خواندند و بسیار مردم بصره را مذمت نمودند. ایشان در اثناء کلامشان، روی خود را به سمت راست می‌نمایند و می‌پرسند: "از اینجا تا " أُبُلَّه" چقدر فاصله است؟"

🔹آن زمان أُبُلَّه نام مکانی در جنوب خوزستان کنونی و در نزدیکی رودخانه اروند بود؛

حضرت سخن خود را ادامه می‌دهند و به نقل از پیامبر(ص) به وقوع جنگی در آینده در این منطقه اشاره می‌کنند که در آن قریب به ۷۰ هزار نفر از یاران و امت ایشان به شهادت می‌رسند، کسانی که به منزله شهداء بدر همراه حضرت رسول(ص) هستند.

👈«وَ سَیَکُونُ فِی الَّتِی تُسَمَّى الْأُبُلَّةُ مَوْضِعُ أَصْحَابِ الْعُشُورِ یُقْتَلُ فِی ذَلِکَ الْمَوْضِعِ مِنْ أُمَّتِی سَبْعُونَ أَلْفَ شَهِیدٍ هُمْ یَوْمَئِذٍ بِمَنْزِلَةِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ»

🔹 وقتی به تاریخ مراجعه می‌کنیم از زمان حضرت امیر(ع) تا کنون، جز جنگ ایران و حزب بعث عراق، چنین جنگی با این وسعت که ۷۰ هزار نفر در آن کشته شوند، در این منطقه رخ نداده است؛

در ادامه خطبه، یکی از یاران حضرت(ع) از ایشان سوال می‌کند: "چه کسی آنان را می‌کشد؟" حضرت(ع) پاسخ می‌دهند: "اخوان" و از این کلام معلوم می‌شود که این نبرد بین دو قوم از مسلمانان صورت گرفته است؛

  سپس حضرت به ویژگی‌های شهداء این جنگ اشاره می‌کنند که آنان از اهل آن منطقه نبوده‌اند و برای این جنگ به آنجا کوچ کرده‌اند و این افراد از کسانی بوده‌اند که افراد متکبر زمان آنان را کوچک می‌پنداشته‌اند و سپس شروع به گریستن می‌نمایند.

👈«یَنْفِرُ لِجِهَادِهِمْ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ قَوْمٌ هُمْ أَذِلَّةٌ عِنْدَ الْمُتَکَبِّرِینَ مِنْ أَهْلِ ذَلِکَ الزَّمَانِ مَجْهُولُونَ فِی الْأَرْضِ مَعْرُوفُونَ فِی السَّمَاءِ تَبْکِی السَّمَاءُ عَلَیْهِمْ وَ سُکَّانُهَا وَ الْأَرْضُ وَ سُکَّانُهَا ثُمَّ هَمَلَتْ عَیْنَاهُ بِالْبُکَاءِ»

📌متن کامل خطبه همراه با نقشه‌های تاریخی مربوط به مکان "أُبُلَّه"؛👇

در شرح نهج ابن میثم است که چون امیر المؤمنین علیه السّلام از نبرد جمل آسوده شد در بصره خطبه‏اى ایراد کرد پس از سپاس خدا و رحمت بر پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) فرمود: اى مردم بصره اى مردم شهرى که سه بار زیر و رو شده و بار چهارمش را خدا داند اى قشون زن. اى یاران حیوان بى‏زبان که غرّى کرد شما پذیرفتید و پى شد و گریزان شدید اخلاق شما ناپایدار و دین شما دوروئى و آب شما تلخ و بدمزه است، شهر شما خاکش از همه شهرها گندتر است و از آسمان دورتر نه دهم شرّ در آنست. هر که در آن بازداشت است بسزاى گناه او است و هر که بیرونست بعفو خداست گویا به این شهر شما مینگرم که آبش فرو گرفته تا جز کنگره‏هاى مسجد دیده نشود مانند چینه‏دان پرنده‏اى باشد در دریا- و کشید تا فرمود: چون دیدند کوخهاى بصره خانه شدند و نیزارهایش کاخ گردیدند گریز باید. گریز. که آن روز دیگر بصره ندارید.[1] سپس رو به سمت راست کرد و فرمود: میان شما و ابله‏ چند است؟ منذر بن جارود گفت: پدر و مادرم قربانت. 4 فرسنگ؛[2]

حضرت فرمود: راست گفتى سوگند بدان که محمّد را مبعوث کرد و بنبوت گرامى داشت و برسالت بر گماشت و جانش را شتابان ببهشت برد از او شنیدم چونان که شما از من شنوید که فرمود[3]: اى على میدانى که میان آنجا که بصره نام گیرد و میان ابله 4 فرسنگ باشد.[4] و در آنجا که ابله نام دارد و جاى کسانی خواهد شد که خراج دولتی را می‌گیرند(یا گمرک‌چی هستند)، 70 هزار شهید از امتم کشته شوند که آن روز بمنزله شهداء بدر باشند.

«وَ سَیَکُونُ فِی الَّتِی تُسَمَّى الْأُبُلَّةُ مَوْضِعُ أَصْحَابِ الْعُشُورِ یُقْتَلُ فِی ذَلِکَ الْمَوْضِعِ مِنْ أُمَّتِی سَبْعُونَ أَلْفَ شَهِیدٍ هُمْ یَوْمَئِذٍ بِمَنْزِلَةِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ»

منذر گفت: یا امیر المؤمنین چه کسى آنها را میکشد پدر و مادرم بقربانت.[5] فرمود: اخوان آنها را بکشند که مردمى چون شیاطین، سیاه رنگ (یا سبزپررنگ)، بدبو، سخت یورش، کم جامه و پوشش. خوشا به حال آنان که با او بجنگند(یا او را بکشند).[6]

براى جهاد با آنها در آن زمان مردمى کوچند که نزد متکبران آن زمان زبون و گمنامند اما در آسمان معروفند. آسمان و اهلش بر آنها بگریند و زمین و ساکنانش. سپس اشک از دو دیده‏گان حضرت روان شد. 

«یَنْفِرُ لِجِهَادِهِمْ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ قَوْمٌ هُمْ أَذِلَّةٌ عِنْدَ الْمُتَکَبِّرِینَ مِنْ أَهْلِ ذَلِکَ الزَّمَانِ مَجْهُولُونَ فِی الْأَرْضِ مَعْرُوفُونَ فِی السَّمَاءِ تَبْکِی السَّمَاءُ عَلَیْهِمْ وَ سُکَّانُهَا وَ الْأَرْضُ وَ سُکَّانُهَا ثُمَّ هَمَلَتْ عَیْنَاهُ بِالْبُکَاءِ» 

سپس فرمود: واى بر تو اى بصره از سپاهى که نه گرد دارند و نه فریاد...

تذکر: 

از جمله اشکالاتی که یکی از دوستان داشتند اینکه این روایت از نظر سندی قابل اثبات نیست؛ 

اما باید گفت: ما در تاریخ همچون فقه به بررسی اسناد روایات نمی‌پردازیم و صرفا به اجتماع ظنون و شواهد برای تحلیل قضایا اکتفا می‌کنیم چرا که برای رسیدن به باب علم قطعی در عمده مسائل تاریخی و جزئیات آنها انسداد وجود دارد.

نکته دیگری که یکی از دوستان مطرح می‌نمودند امکان تحقق این پیش بینی در موعد زمانی دیگری بعد از شهدای دفاع مقدس ما است که ما منکر اصل این امکان نیستیم اما همانطور که در بالا ذکر شد در مسائل تاریخی امکان حصول قطع تقریبا ناممکن است و با تجمیع شواهد به ظن خواهیم رسید، فرآیند مطلوب تاریخ و فقه متفاوت است، در فقه ما به دنبال دلیل حجت معتبر هستیم اما در تاریخ به دنبال حدس قوی و اطمینان متاثر از گزارش‌های تاریخی و واکاوی صحت و سقم آن گزارش‌ها هستیم.

نقشه‌های تاریخی که ابله در آنها آمده است👇

نقشه راه‌های تجاری جزیره العرب

نقشه تاریخی مربوط به فتوحات عراق 

باید به این نکته نیز دقت داشت که در زمان حضرت امیر(ع) منطقه  أُبُلَّه که مطابق با منطقه شلمچه و حوالی آن می‌شود از مناطق تحت حاکمیت ایشان بوده است و منطقه گمرک و مرزی محسوب نمی‌شده است، اما در زمان‌های بعد همانطور که حضرت در روایت خود ذکر می‌کنند این منطقه به گمرک تبدیل می‌شود.

 برای واضح‌تر شدن منظور ترکیب روایت مذکور بدین نحو است: 

«وَ سَیَکُونُ» فعل به همراه سین به معنی پیش‌بینی آینده «فِی الَّتِی تُسَمَّى الْأُبُلَّةُ» خبر مقدم و «مَوْضِعُ أَصْحَابِ الْعُشُورِ» اسم یکون و «یُقْتَلُ فِی ذَلِکَ الْمَوْضِعِ مِنْ أُمَّتِی سَبْعُونَ أَلْفَ شَهِیدٍ» حال برای موضع اصحاب العشور(گمرک) و «هُمْ یَوْمَئِذٍ بِمَنْزِلَةِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ» حال برای شهید

نقشه تاریخی مربوط به دولت‌های محلی ایران

نقشه تاریخی مربوط به قرن ششم

نقشه تاریخی مربوط به غارات معاویه

نقشه تاریخی فتوحات ایران و ماوراء النهر

فاصله ۲۵ کیلومتری بصره تا شلمچه

در روایت مذکور فاصله بصره تا أُبُلَّه ۴ فرسخ و در سمت راست بصره ذکر شده است و با توجه به تبدیل واحد فرسخ به کیلومتر بر اساس هر فرسخ ۶.۲۴ کیلومتر این مسافت دقیقا معادل با ۲۵ کیلومتر است که بر مکان فعلی شلمچه در سمت راست بصره تطبیق پیدا می‌کند.


[1] شَرْحُ النَّهْجِ لِابْنِ مِیثَمٍ، قَالَ: لَمَّا فَرَغَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مِنْ حَرْبِ الْجَمَلِ خَطَبَ النَّاسَ بِالْبَصْرَةِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ ص ثُمَّ قَالَ یَا أَهْلَ الْبَصْرَةِ یَا أَهْلَ الْمُؤْتَفِکَةِ ائْتَفَکَتْ بِأَهْلِهَا ثَلَاثاً وَ عَلَى اللَّهِ تَمَامُ الرَّابِعَةِ یَا جُنْدَ الْمَرْأَةِ وَ أَعْوَانَ الْبَهِیمَةِ رَغَا فَأَجَبْتُمْ وَ عَقَرَ فَانْهَزَمْتُمْ‏ أَخْلَاقُکُمْ دِقَاقٌ وَ دِینُکُمْ نِفَاقٌ وَ مَاؤُکُمْ زُعَاقٌ‏ بِلَادُکُمْ أَنْتَنُ بِلَادِ اللَّهِ تُرْبَةً وَ أَبْعَدُهَا مِنَ السَّمَاءِ بِهَا تِسْعَةُ أَعْشَارِ الشَّرِّ الْمُحْتَبَسُ فِیهَا بِذَنْبِهِ وَ الْخَارِجُ مِنْهَا بِعَفْوِ اللَّهِ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى قَرْیَتِکُمْ هَذِهِ وَ قَدْ طَبَّقَهَا الْمَاءُ حَتَّى مَا یُرَى مِنْهَا إِلَّا شُرَفُ الْمَسْجِدِ کَأَنَّهُ جُؤْجُؤُ طَیْرٍ فِی لُجَّةِ بَحْرٍ وَ سَاقَ إِلَى قَوْلِهِ إِذَا هُمْ رَأَوُا الْبَصْرَةَ قَدْ تَحَوَّلَتْ أَخْصَاصُهَا دُوراً وَ آجَامُهَا قُصُوراً فَالْهَرَبَ الْهَرَبَ فَإِنَّهُ لَا بَصْرَةَ لَکُمْ یَوْمَئِذٍ. بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج‏57 ؛ ص224. قسمت‌هایی از این خطبه را سید رضی در خطبه ۱۴ نهج‌البلاغه نیز آورده است.

[2] ثُمَّ الْتَفَتَ عَنْ یَمِینِهِ فَقَالَ کَمْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الْأُبُلَّةِ فَقَالَ لَهُ الْمُنْذِرُ بْنُ الْجَارُودِ فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی أَرْبَعَةُ فَرَاسِخَ. همان (ادامه روایت)

[3] قَالَ لَهُ صَدَقْتَ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً ص وَ أَکْرَمَهُ بِالنُّبُوَّةِ وَ خَصَّهُ بِالرِّسَالَةِ وَ عَجَّلَ بِرُوحِهِ إِلَى الْجَنَّةِ لَقَدْ سَمِعْتُ مِنْهُ کَمَا تَسْمَعُونَ مِنِّی أَنْ قَالَ همان (ادامه روایت)

[4] یَا عَلِیُّ هَلْ عَلِمْتَ أَنَّ بَیْنَ الَّتِی تُسَمَّى الْبَصْرَةُ وَ الَّتِی تُسَمَّى الْأُبُلَّةُ أَرْبَعَةُ فَرَاسِخ. همان (ادامه روایت)

[5] فَقَالَ لَهُ الْمُنْذِرُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَقْتُلُهُمْ فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی. همان (ادامه روایت)

[6] قَالَ یَقْتُلُهُمْ إِخْوَانٌ وَ هُمْ جِیلٌ کَأَنَّهُمُ الشَّیَاطِینُ سُودٌ أَلْوَانُهُمْ مُنْتِنَةٌ أَرْوَاحُهُمْ شَدِیدٌ کَلَبُهُمْ قَلِیلٌ سَلَبُهُمْ طُوبَى لِمَنْ قَتَلُوهُ. همان.

نکته قابل توجه این است که رنگ ذکر شده برای نیروهای مقابل شهدای «أُبُلَّه» به رنگ "سود" است که عرب به رنگ‌های سیاه وسبز تیره هردو "سود" می‌گوید و این همان رنگ لباس سربازان عراقی در دوران دفاع مقدس است. به طور مثال در لغت نامه التحقیق فی کلمات القران چنین گفته شده است: «و العرب تسمّی الأخضر أسود، لأنّه یرى کذلک على بعد، و منه سواد العراق لخضرة أشجاره و زروعه» مصطفوى، حسن، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم - بیروت-قاهره-لندن، چاپ: سوم، 1430 ه.ق؛ ج‏5 ؛ ص310

منابع:

1. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى - کمره اى، محمد باقر، آسمان و جهان (ترجمه کتاب السماء و العالم بحار الأنوارجلد 54)، 10جلد، اسلامیه - تهران، چاپ: اول، 1351 ش، ج‏4 ؛ ص: 194-195؛

2. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)، 111جلد، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق ج‏57، ص: 224  225؛

۳. نرم‌افزار جغرافیای جهان اسلام مرکز تحقیقات علوم اسلامی نور؛

۴. نرم‌افزار قاموس النور مرکز تحقیقات علوم اسلامی نور؛

۵. نرم‌افزار جامعة الاحادیث مرکز تحقیقات علوم اسلامی نور.

با تشکر از برادر عزیزم حجت‌الاسلام و المسلمین علی اکبرآبادی که اصل این موضوع را ایشان متذکر شدند و بنده آن را مستند نموندم.

..........................................................................


  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از مسیرهای غلطی که در اواخر دوران قاجار آغاز شد و با تأسیس پهلوی شدت گرفت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی با قوت بیشتری ادامه یافت، روند ظهور مدرنیته در ساحت "حاکمیت و اجتماع" و مستغنی شدن "جامعه و حاکمیت" از روحانیت بود.

تا قبل از پهلوی عمدتا شاهان به شاهی خود در دربار و مردم به زندگی خود در خارج از دربار مشغول بودند و مناسبات دولت و مردم بسیار محدود بود.

در آن دوره حیات اجتماعی با کمک ارتباطات و نهادهای مختلف مردمی، برقرار بود و عمده نهادهای اجتماعی به دست روحانیت اداره می‌شد.

برای روشن شدن ماجرا مثالی می‌زنم:

👈همه در تاریخ خوانده‌ایم در دوره مشروطه علما برای تأسیس عدالت‌خوانه و پذیرش مشروطه توسط شاه، ابتدا به حرم عبدالعظیم حسنی(ع) مهاجرت داشتند و بعد از آن به حرم حضرت معصومه(س) و این تحصن علما منجر به اعتراض مردم و اجبار شاه به پذیرش درخواست‌های علما شد.

🔹آنچه به اشتباه خیلی‌ها تصور می‌کنند، این است که آن زمان مردم عاشق چشم و ابروی روحانیت بودند، چون روحانیت تقدس خود را حفظ نموده و حاکمیت را در اختیار نداشت، مردم خالصانه گوش به فرمان روحانیت بودند اما در حال حاضر حاکمیت در دست روحانیت است و مردم از آنها زده‌شده‌اند و...

🔹در ادامه این تحلیل اشتباه نیز قیاسی می‌کنند با وضعیت کنونی که اگر روحانیون همه در یک کشتی به دریا بروند و خلاصه دیگر برنگردند، هیچ اتفاق خاصی در روند حاکمیت و اجتماع نخواهد افتاد و چند خورده کار تشریفاتی و ساده روحانیت چون "صیغه عقد" و "نماز میت" را هم مثل خیلی از امور اجتماعی دیگر برخی افراد متدین و مورد اعتماد مردم انجام می‌دهند و خلاصه نتیجه می‌گیرند که اشتباه روحانیت در بدست گرفتن حاکمیت بود.

حال آنکه اصل داستان دقیقا بالعکس است اگرچه قیاس آن به ظاهر درست است اما نتیجه‌گیری مبتنی بر آن تحلیل کاملا اشتباه است.

🔸در دوره قبل از حاکمیت مدرنیته روحانیت نه تنها برای حفظ تقدس خود به انزوا نرفته بود بلکه عمده نهادهای جامعه به وسیله او اداره می‌شد و  روحانیت کارکردهای متعددی در جامعه داشت؛ مثلا: آموزش و پرورش، ثبت و اسناد، قضاوت و ریش سفیدی و حتی طبابت در دست روحانیت بود و درکنار همه ‌اینها رسانه آن روز جز در برخی طبقه روشنفکر، در انحصار روحانیت بود و این قدرت لایزالی به روحانیت می‌داد.

شئون مذکور در جامعه بسیط آن روز عملا همه شئون زندگی مردم بود.

آن روز روحانیت در وسط زندگی عینی مردم بود، برخلاف جامعه امروز که ظاهرا حاکمیت در دست اوست اما عملا روحانیت به انزوا رفته و حیات اجتماع، مستغنی از وجود او شده است.

و این همه به علت عدم شناخت "مدرنیته و مردم در دوران آن" توسط روحانیت و مردم است.

🔸در آن دوره وقتی روحانیون دست از کار می‌کشیدند و مثلا بالاتفاق به قم مهاجرت می‌کردند و متحصن می‌شدند زندگی مردم عملا از کار می‌افتاد، چراکه تمام حیات اجتماع آن روز به صورت مستقیم با روحانیت سروکار داشت و شاه هم به علت فشار اجتماعی مجبور به پذیرش خواست روحانیت بود ولو این خواسته محدود شدن قدرت خود شاه می‌بود.

...................................

مطالب مرتبط:👇

رابطه شهادت به توحید و قیام به قسط

..........................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

پیامبر(ص) از بدو تولد تا مدت ۵ سال جدا از مادرگرامیشان و نزد یک قابله به نام حلیمه در بیابان بزرگ می‌شوند.

طبیعتا این ماجرا بسیار عجیب و سوال برانگیز است! در کتاب‌های دینی مدرسه، در پاسخ به این سوال ادله مختلفی جز حقیقت ماجرا، گفته می‌شود.

می‌گویند چون مادر حضرت(ص) شیر نداشت، باید ایشان را به دایه‌ای می‌سپردند و حضرت(ص) از هیچ دایه‌ای‌ جز حلیمه که بیابان نشین بود، شیر ننوشیدند، ایشان را به دایه‌ای در بیابان سپردند.

اگرچه این حکمت خداوند بود که حضرت(ص) از هیچ دایه‌ای جز حلیمه، شیر نخورند اما چرا با اینکه حضرت(ص) مدتی از مادر حمزه عموی‌شان شیر خوردند، خداوند حکمت را در شیر نداشتن مادر ایشان و شیر ننوشیدن حضرت از هیچ دایه‌ای جز فردی بیابان نشین قرار داد؟ 

و چرا بعد از دوسال و پایان مدت شیرنوشیدن، آمنه مادر گرامی حضرت، سه سال دیگر نیز باید از نعمت حضور فرزند مبارک خود محروم می‌ماند و البته صبورانه به این ماجرا اعتراضی نیز نمی‌کرد؟

همانطور که در آیات قرآن در مورد مادر حضرت موسی(ع) ذکر شده است، ایشان با اینکه خداوند به او الهام کرده بود که برای در امان ماندن فرزندش وی را در صندوقی در نیل رها کند، چنان بی‌تابی می‌کرد که نزدیک بود ماجرا را افشا کند و خداوند او را دل‌داری و وعده بازگرداندن موسی به وی را داد اما در مورد آمنه مادر پیامبر(ص) هیچ گزارشی از بی‌تابی ذکر نشده است.[1]

دلیل‌هایی که در توجیه باقی ماندن حضرت نزد حلیمه، بعد از ایام شیرخوارگی نوشته‌اند، تعلیم ادبیات اصیل عرب و وجود آب‌هوای بهتر بیابان و رسم عرب است، چرا که برای کودکان امکان باقی ماندن در آن آب‌ و هوا وجود نداشت و رسم عرب هم بر آن بود که کودک را به دایه می‌سپردند تا بیرون از شهر کودکان را بزرگ کند.

اما سوال اینجاست که اگر این ادله صحیح است، پس‌چرا سایر فرزندان اهل مکه را به بیابان نمی‌فرستادند؟

چرا حمزه عموی پیامبر(ص) که دوماه از ایشان بزرگ‌تر بود به بیابان فرستاده نشد؟ 

کودکان در شهر بهتر با ادبیات آشنا می‌شدند یا در بیابان؟! 

این چه رسمی بود که گزارشی در موارد غیر از پیامبر ذکر نشده است؟ 

آب‌ و هوای مکه در طول این پنج سال در همه فصول مانع حضور کودکان در این شهر بود؟!

راز ماجرا را باید در تلاش جریان یهود در تحریف و پاک نمودن رد پای خونین خود از تاریخ جست.

راز رضایت آمنه مادر پیامبر در دوری فرزندشان را در مهارت یهود در علم قیافته شناسی و شناخت نسب‌ها و تلاش برای نابود نمودن پیامبر آخرالزمان که وعده نابودی تشکیلات یهود به دست او داده شده بود جست؛ 

راز ماجرا را در ترور هاشم جد پیامبر(ص)[2] و عبدالله پدر پیامبر(ص)[3] و ناکامی در ترور عبدالمطلب پدربزرگ پیامبر(ص)[4] و ممانعت از میلاد نبی‌مکرم و تلاش برای ترور ایشان جست.

در کتاب شریف کافی حدیثی از امام باقر(ع) در مورد میلاد پیامبر(ص) بدین شرح ذکر شده است:[5]

چون پیغمبر (ص) بدنیا آمد مردى از اهل کتاب نزد جمعى از قریش آمده و گفت: دیشب در میان شما نوزادى بدنیا آمد؟

گفتند: نه، گفت: پس چنین نوزادى باید در فلسطین بدنیا آمده باشد و نامش احمد است، و خالى در بدن دارد که رنگش چون خز خاکسترى است و نابودى اهل کتاب و یهود بدست او است، و به خدا اى گروه قریش این مولود نصیب شما نشده! آنها (که این سخن را شنیدند) از نزد آن مرد پراکنده شده بجستجو پرداختند و اطلاع پیدا کردند که در خانه عبد اللَّه بن عبد المطلب نوزادى بدنیا آمده پس‏ بدنبال آن مرد گشتند و او را دیدار کرده بدو گفتند: چرا بخدا در میان ما پسرى بدنیا آمده، پرسید: آیا پیش از آنکه من بشما بگویم یا بعد از آن بدنیا آمده؟ گفتند: پیش از آنکه آن سخن را بما بگوئى، گفت: مرا پیش او ببرید تا او را ببینم، آنها بنزد مادر آن حضرت (آمنه) آمدند و بدو گفتند: پسرت را بیاور تا ما او را ببینیم، آمنه گفت: بخدا این فرزند من وقتى بدنیا آمد مانند بچه‏هاى دیگر نبود، او دو دست خود را بزمین نهاد و سر بسوى آسمان بلند کرد و بدان نگریست سپس نورى از او ساطع گشت که من کاخهاى بصرى را (شهرى بوده در سر حد شام) مشاهده کردم و شنیدم هاتفى در هوا می‌گفت:

همانا تو بهترین مردم را زادى، و چون او را بر زمین نهادى بگو: او را از شر هر حسودى بخداى یگانه پناه دادم، و نامش را محمد بگذار. آن مرد گفت: او را بیاور، و چون آمنه آن حضرت را آورد، آن مرد او را نگریست و برگردانید و چون آن خال (مهر نبوت) را در میان دو شانه‏اش دید بیهوش شده روى زمین افتاده، قریش آن حضرت را گرفته بمادرش دادند و بدو گفتند: خدا این فرزند را بر تو مبارک سازد.

و همین که از نزد آمنه بیرون رفته آن مرد بهوش آمد بدو گفتند: واى بر تو این چه حالى بود که بتو دست داد؟ گفت: نبوت بنى اسرائیل تا روز قیامت از بین برفت، بخدا این کودک همان کسى است که آنها را نابود سازد، قریش از این سخن خوشحال شدند، آن مرد که خوشحالى قریش را دید بدانها گفت: شادمان شدید! بخدا سوگند چنان حمله و یورشى بر شما برد که اهل شرق و غرب از زمین آن را بازگو کنند، ابو سفیان گفت: (چیزى نیست) بمردم شهر خود یورش می‌برد.[6]



[1] «إِذْ أَوْحَیْنَا إِلىَ أُمِّکَ مَا یُوحَى(38) أَنِ اقْذِفِیهِ فىِ التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فىِ الْیَمّ‏ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لىّ‏ وَ عَدُوٌّ لَّهُ  وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ محَبَّةً مِّنى وَ لِتُصْنَعَ عَلىَ‏ عَیْنىِ(39) إِذْ تَمْشىِ أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکمُ‏ عَلىَ‏ مَن یَکْفُلُهُ  فَرَجَعْنَاکَ إِلىَ أُمِّکَ کىَ‏ تَقَرَّ عَیْنهُا وَ لَا تحَزَنَ  وَ قَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمّ‏ وَ فَتَنَّاکَ فُتُونًا  فَلَبِثْتَ سِنِینَ فىِ أَهْلِ مَدْیَنَ ثمُ‏ جِئْتَ عَلىَ‏ قَدَرٍ یَامُوسىَ‏(40)» طه

[2] جد اعلی پیامبر اهل مکه بود اما قبرش در غزه فلسطین است. ایشان از مکه برای تجارت به سوی شام خراج شد و در یثرب مهمان رئیس یکی از قبایل مستقر در مدینه به نام عروبن زید بن لبید خزرجی گردید. هاشم با سلمی دختر عمرو ازدواج کرد و او را به مکه برد. وقتی سلمی حامله شد طبق شرطی که هنگام ازدواج کرده بودند هاشم او را برای وضع حمل به نزد خانواده‌اش در یثرب بازگرداند و خود از آنجا برای تجارت به شام رفت. او هنگام رفتن به سفر به همسرش گفت: « احتمال دارد از این سفر باز نگردم. خداوند به تو پسری خواهد داد. از او بسیار نگهداری کن.» هاشم به غزه رفت و پس از پایان تجارت، آهنگ بازگشت کرد. اما همان شب به ناگاه بیمار شد. پس اصحابش را فراخواند و گفت: به مکه بازگردید. به مدینه که رسیدید همسرم را سلام برسانید و درباره فرزندم که از او متولد خواهد شد سفارش کنید. به او بگویید که این فرزند بزرگ‌ترین دغدغه من است. سپس قلم و کاغذی خواست و وصیت‌نامه‌ای نوشت که بخش عمده‌ای از آن در سفار به پاسداری از فرزند و اشتیاقش به زیارت او بود. ر.ب: موسسه مطالعات فرهنگی لوح و قلم، تبار انحراف، جلد یکم از آفرینش تا ختم نبوت، چاپ هفتم، قم،انتشارات ولاء منتظر(عج)، ۱۳۹۲ش، ص: ۱۵۸.

در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است: حضرت هاشم جد پیامبر از هیچ سنگ یا گلی رد نمی‌شد الا اینکه به او بشارت می‌دادند ای هاشم از تو فرزندی که کریم‌ترین خلق نزد خداوند و شریف‌ترین عالمیان است به نام محمد خاتم النبیین زاده خواهد شد.

وَ کَانَ هَاشِمٌ لَا یَمُرُّ بِحَجَرٍ وَ لَا مَدَرٍ إِلَّا وَ یُنَادِیهِ أَبْشِرْ یَا هَاشِمُ فَإِنَّهُ سَیَظْهَرُ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ أَکْرَمُ الْخَلْقِ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ أَشْرَفُ الْعَالَمِینَ مُحَمَّدٌ خَاتَمُ النَّبِیِّین‏.

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)، 111جلد، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ج‏15 ؛ ص37

علامه مجلسی در توضیح مباحث تاریخی به علم هاشم به خطر یهود برای حضرت و احتمال دادن هاشم به عدم بازگشت از سفر شام اشاره می‌کنند:

حتى اشتهر حمل سلمى فقال لها یا سلمى‏ إنی أودعتک الودیعة التی أودعها الله تعالى آدم ع و أودعها آدم ع ولدها شیثا ع و لم یزالوا یتوارثونها من واحد إلى واحد إلى أن وصلت إلینا و شرفنا الله بهذا النور و قد أودعته إیاک و ها أنا آخذ علیک العهد و المیثاق بأن تقیه و تحفظیه و إن أتیت به و أنا غائب عنک فلیکن عندک بمنزلة الحدقة من العین و الروح بین الجنبین و إن قدرت على أن لا تراه العیون فافعلی فإن له حسادا و أضدادا و أشد الناس علیه الیهود.

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)، 111جلد، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ج‏15 ؛ ص51

[3] ر.ب: موسسه مطالعات فرهنگی لوح و قلم، تبار انحراف، جلد یکم از آفرینش تا ختم نبوت، ص: ۱۶۰.

[4] همان، ص ۱۵۹.

[5] عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَمَّا وُلِدَ النَّبِیُّ ص جَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلَى مَلَإٍ مِنْ قُرَیْشٍ فِیهِمْ هِشَامُ بْنُ الْمُغِیرَةِ وَ الْوَلِیدُ بْنُ الْمُغِیرَةِ وَ الْعَاصُ بْنُ هِشَامٍ وَ أَبُو وَجْزَةَ بْنُ أَبِی عَمْرِو بْنِ أُمَیَّةَ وَ عُتْبَةُ بْنُ رَبِیعَةَ فَقَالَ‏ أَ وُلِدَ فِیکُمْ مَوْلُودٌ اللَّیْلَةَ فَقَالُوا لَا قَالَ فَوُلِدَ إِذاً بِفِلَسْطِینَ‏ غُلَامٌ اسْمُهُ أَحْمَدُ بِهِ شَامَةٌ کَلَوْنِ الْخَزِّ الْأَدْکَنِ‏ وَ یَکُونُ هَلَاکُ أَهْلِ الْکِتَابِ وَ الْیَهُودِ عَلَى یَدَیْهِ قَدْ أَخْطَأَکُمْ وَ اللَّهِ یَا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ‏ فَتَفَرَّقُوا وَ سَأَلُوا فَأُخْبِرُوا أَنَّهُ وُلِدَ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ غُلَامٌ فَطَلَبُوا الرَّجُلَ فَلَقُوهُ فَقَالُوا إِنَّهُ قَدْ وُلِدَ فِینَا وَ اللَّهِ غُلَامٌ قَالَ قَبْلَ أَنْ أَقُولَ لَکُمْ أَوْ بَعْدَ مَا قُلْتُ لَکُمْ قَالُوا قَبْلَ أَنْ تَقُولَ لَنَا قَالَ فَانْطَلِقُوا بِنَا إِلَیْهِ حَتَّى نَنْظُرَ إِلَیْهِ فَانْطَلَقُوا حَتَّى أَتَوْا أُمَّهُ فَقَالُوا أَخْرِجِی ابْنَکَ حَتَّى نَنْظُرَ إِلَیْهِ فَقَالَتْ إِنَّ ابْنِی وَ اللَّهِ لَقَدْ سَقَطَ وَ مَا سَقَطَ کَمَا یَسْقُطُ الصِّبْیَانُ لَقَدِ اتَّقَى الْأَرْضَ بِیَدَیْهِ وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَنَظَرَ إِلَیْهَا ثُمَّ خَرَجَ مِنْهُ نُورٌ حَتَّى نَظَرْتُ إِلَى قُصُورِ بُصْرَى‏ وَ سَمِعْتُ هَاتِفاً فِی الْجَوِّ یَقُولُ لَقَدْ وَلَدْتِیهِ سَیِّدَ الْأُمَّةِ فَإِذَا وَضَعْتِیهِ فَقُولِی- أُعِیذُهُ بِالْوَاحِدِ مِنْ شَرِّ کُلِّ حَاسِدٍ وَ سَمِّیهِ مُحَمَّداً قَالَ الرَّجُلُ فَأَخْرِجِیهِ فَأَخْرَجَتْهُ فَنَظَرَ إِلَیْهِ ثُمَّ قَلَّبَهُ وَ نَظَرَ إِلَى الشَّامَةِ بَیْنَ کَتِفَیْهِ فَخَرَّ مَغْشِیّاً عَلَیْهِ فَأَخَذُوا الْغُلَامَ فَأَدْخَلُوهُ إِلَى أُمِّهِ وَ قَالُوا بَارَکَ اللَّهُ لَکِ فِیهِ فَلَمَّا خَرَجُوا أَفَاقَ فَقَالُوا لَهُ مَا لَکَ وَیْلَکَ قَالَ ذَهَبَتْ نُبُوَّةُ بَنِی إِسْرَائِیلَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ هَذَا وَ اللَّهِ مَنْ یُبِیرُهُمْ‏ «5» فَفَرِحَتْ قُرَیْشٌ بِذَلِکَ فَلَمَّا رَآهُمْ قَدْ فَرِحُوا قَالَ قَدْ فَرِحْتُمْ أَمَا وَ اللَّهِ لَیَسْطُوَنَّ بِکُمْ سَطْوَةً «6» یَتَحَدَّثُ بِهَا أَهْلُ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ کَانَ أَبُو سُفْیَانَ یَقُولُ یَسْطُو بِمِصْرِهِ‏ .

کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط - الإسلامیة)، 8جلد، دار الکتب الإسلامیة - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق، ج‏8 ؛ صص: 300-۳۰۱.

[6] کلینى، محمد بن یعقوب - رسولى محلاتى، هاشم، الروضة من الکافی / ترجمه رسولى محلاتى، 2جلد، انتشارات علمیه اسلامیه - تهران، چاپ: اول، 1364 ش، ج‏2، صص:۱۲۹- 130.

................................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

نزدیک به ۲۰۰ سال قبل قریب به ۲۰ میلیون سرخ‌پوست و ۳۰ میلیون افریقایی قربانی شکل‌گیری نظام استعماری انگلیس و آمریکا شدند.

در فیلم زیر موزه‌ای در فرانسه به نمایش در می‌آید که مربوط به موزه جمجه‌ است.

در این موزه جمجمه در پاریس قریب به ۱۸ هزار جمجمه انسان نگهداری می‌شود.

از میان این جمجمه‌های فقط هویت قریب به ۵۰۰ نفر از آنها مشخص شده است.

۳۶ عدد از جمجمه‌ها مربوط به رهبران انقلاب الجزایر است که سر آنها توسط استعمارگران فرانسوی قطع شده است و در قسمتی جداگانه که در کلیپ نشان داده می‌شود، دور از چشم عموم نگهداری می‌شود.

 

مدت زمان: 2 دقیقه 15 ثانیه 
 
اما با پیروزی مردم الجزایر بر فرانسوی‌ها و اتمام دوره استعمار کهن در این کشور، نیروهای فرانسوی با لابی‌گری و نفوذ توانستند مجددا در غالب استعمار نو به وسیله عمال و دست‌نشاندگان خود قدرت را بدست بگیریند.
 
با به قدرت رسیدن اسلام‌گرایان در غالب انتخابات نیروهای وابسته به فرانسه این‌بار دست به کودتا و آشوب زدند و مجددا قدرت را در دست گرفتند. آنها در جریان این کودتا قریب به صدهزار نفر را به قتل رساندند.
 
نتیجه سرکوب جریان اسلام‌گرا، رشد گروه‌های سلفی و مبارز اسلام‌گرا و ایجاد نبردهای داخلی طولانی مدت در این کشور بود.
نتیجه گرایش یافتن گروه‌های اسلام‌گرا به حرکت‌های گروهکی و نظامی نیز جدا شدن بدنه مردمی و در نهایت شکست آنها و تسلیم شدن اخرین گروه‌های مبارز اسلامی در سال‌ ۲۰۰۲ بود.
 
  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در کم‌تر از یک صد سال گذشته در مملکت ما دو مرتبه قحطی بزرگ آمده است و هر دوبار بخشی از جمعیت ما مظلومانه از گرسنگی تلف شده‌اند. هر دوی این قحطی‌ها بعد از جنگ‌های جهانی اول و دوم و به دنبال حضور نیروهای بیگانه، خصوصاً انگلیس در کشور بوده است.۱

این حرف‌ها، کلی‌گویی‌هایی بود که ای کاش حداقل به همین مقدار از فاجعۀ انسانی رخ داده در کشور عزیزمان، برای فرزندانمان در دروس تاریخ  سخن گفته بودیم

ای کاش کسانی که این قدر بحث از فتح ایران توسط اعراب و جنگ‌های صورت گرفته و نگرفته در هزار و اندی سال قبل برایشان جذابیت دارد و دائماً در مورد آن صحبت می‌کنند، در مورد کشتار قریب به نیمی از مردم ایران در قحطی بزرگ 1917-1919میلادی (1295-1297ش) در یک برنامۀ انگلسی سخن می‌گفتند.

صوت زیر از دوستان طلبه‌ام به نام آقای رضایی و مربوط به خاطره یک پیره مرد در مورد اقدامات انگلیسی‌ها در قحطی بعد از جنگ جهانی اول است.

 

فیلم مصاحبه با نویسنده کتاب قحطی بزرگ

دریافت
مدت زمان: 3 دقیقه 48 ثانیه

ای کاش همۀ فرزندان ایران خصوصاً آن‌ها که به عشق ایران دور قبر کورش طواف می‌کنند! می‌دانستند در همین سده‌ای که زندگی می‌کنند به واسطۀ اقدامات انگلیسی‌ها دو مرتبه در این کشور قحطی، وبا و طاعون آمده است و مجموعاً قریب به نیمی از ملت ایران مظلومانه به قتل رسیده‌اند.

این کاش کسانی که برای بودن و یا نبودن هولوکاست و کشته شدن 1یا 5 ملیون یهودی به دست هیتلر بحث می‌کنند یک بار هم از کشته شدن 8 تا 10 میلیون ایرانی توسط انگلیس‌ها صحبت می‌کردند.

چرا جوانان ما از این ماجراها خبر ندارند. چرا در مدارس ما این داغ‌ها را بر دلمان ننشانده‌اند‌.

ای کاش این جوانانی که با نقل افسانه‌های هزاران سال قبل قلب‌هایشان به تپش درمی‌آید و می‌خواهند خود را فدای غیرت سلحشوران ایرانی هزار و اندی سال پیش کنند، از رشادت‌های دلیران جنوب و مبارزان جنگل در شمال در همان سال‌های قحطی مطلع می‌شدند و به عشق آنها اشک از چشمانشان جاری می‌شد.

ای‌کاش این جوانان از رشادت‌های مدرس و تشکیل دولت مستقل و نبردهای او و یارانش با اشغالگران خبر داشتند.

ای‌کاش می‌دانستیم چه خون‌هایی داده‌ایم و داغشان جگرمان را می‌سوزاند.

ای‌کاش می‌دانستیم چه سلحشورانی داشته‌ایم و چگونه و با چه خیانت‌هایی باقرخان‌های تنگستانی‌‌، رئیس‌علی‌ها، میرزاکوچک‌خان‌ها، خیابانی‌ها، مدرس‌ها، حاج‌آقا نورالله‌ها و... در نبرد با انگلیس‌ و عمالش به شهادت رسیدند.

و صدها ای‌کاش‌های دیگر...

اما تا کی می‌خواهیم سر در برف کنیم و مظلومیت‌های این مردم را به فراموشی بسپاریم و تا کی باید این رنج‌ها بر این مردم تحمیل شود. بدبختی ما اینجاست که ملت هم انگار نمی‌خواهد خود را بشناسد، انگار نمی‌خواهد گذشتۀ خود و آنچه از ظلم‌ها بر او رفته است را بداند و به فرزندانش نشان دهد

فیلم یتیم‌خانۀ ایران برای به تصویر کشیدن گوشه‌ای از مظلومیت این مردم ساخته می‌شود، اما کسی حاضر نیست آن را به نمایش درآورد. از سفارت انگلستان به نمایش آن اعتراض می‌شود، همه تمام تلاش خود را می‌کنند تا این فیلم دیده نشود.

کلاً 30 سینما در تمام کشور آن را به فروش می‌گذارند. اما با چه وضعیتی؟ در قم دو سینمای مطرح دارد که یکی فقط روزهای پنجشنبه و جمعه ساعت 2 ظهر و دیگری هم که یک مجموعۀ سینمایی با چندین سینمای متوسط می‌باشد فقط یک سانس یک سینما آن هم ساعت 4 عصر را به این فیلم اختصاص می‌دهد

این ملت نباید بداند چه بر او رفته است تا بار دیگر آماده شود برای پذیرش ظلم‌های دیگر.

......................................

پی‌نوشت:

در قحطی به وجود آمده در اواسط و بعد از جنگ جهانی اول از عامل اصلی کشتار مردم سیاست‌های کشور انگلستان بود. دکتر محمدقلی مجد محقق ایرانی مقیم آمریکا بر اساس اسناد وزارت خارجۀ آمریکا و روزنامه‌های آن دورۀ ایران عنوان می‌کند: «قحطی بزرگ در خلال جنگ‌جهانی اول و هنگام اشغال ایران توسط متفقین علی رغم بی‌طرفی ایران در جنگ اتفاق افتاد. این واقعه در زمانی که نیروهای روس به علت انقلاب اکتبر 1917 ایران را تخلیه کرده بودند و انگلیسی‌ها بر همۀ نقاط ایران مسلط بودند، صورت پذیرفت. این کشور پس از ظلم‌های فروان و اشغال سرزمین این ملت با خرید عمدۀ گندم و مواد غذایی، منع واردات مواد غذایی از ایالات متحدۀ آمریکا و بین النهرین و پرداخت نکردن درآمدهای نفتی به دولت ایران بر شدت بحران افزود به طوری که طی این دوران حدود 8-10 ملیون نفر یعنی حدود 40 درصد جمعیت ایران به کام مرگ فرو رفتند.»

ر.ب: مجد، محمدقلی، قحطی بزرگ، ترجمۀ: معوصمه جمشیدی، ‌تهران، مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1386، صص: 9-10این کتاب را در فایل پیوست خدمت شما ارائه می‌کنم.👇🏻

دریافت
حجم: 1.19 مگابایت

 

داستان قحطی بعد از جنگ جهانی دوم در سال‌های 1321-1324 و مرگ بخشی از مردم این سرزمین به علت سیاست‌هایی دولت انگلستان نیز خود مقوله مفصلی است که متاسفانه به آن هم پرداخته نشده است

حضور متفقین در ایران به مشکلات اقتصادی نیمه اول دهه 1320ش دامن زد. کلیه‌ی وسایل حمل و نقل ایران توسط متفقین برای حمل آذوقه و مهمات و نفرات به شوروی مصادره شده و این مساله در مبادلات و معاملات تجاری اقتصادی خارجی و داخلی کشور خلل وارد می‌کرد و توازن معیشتی مردم را به هم می‌زد. علاوه بر این مسائل دولت ایران مجبور شد مطابق درخواست متفقین قیمت ارزهای خارجی را افزایش دهد و لطمه‌ای بزرگ بر اقتصاد مریض ایران وارد کند. بنا به درخواست متفقین، پوند انگلیس از 8 تومان به 13.5 تومان و دلار از 14 ریال به 32.5 ریال افزایش یافت. بدین ترتیب متفقین که بایستی مبالغی ارز برای مخارج قشون خود تبدیل به ریال می‌نمودند با افزایش نرخ رسمی حدود نصف مخارج روزانه خویش را از خزانه مملکت ایران تامین می‌کردند.  مجموع این عوامل در کنار کاهش واردات و تورم طاقت فرسا، مردم فقیر ایران را تحت فشارهای مضاعف قرار داد. با وجود همه این شرایط خرید‌های بی‌رویه و اجباری متفقین و همچنین ارسال گندم به شوروی موجب قحطی و کمبود گندم در مناطق مرکزی و جنوبی ایران همچون: کرمانشاه شیراز تهران و... شده بود. جهت اطلاع بیشتر ر.ب: حسینیان، روح الله، بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران (1320-1340) ص 24 و الهی، همایون، اهمیت استراتژیکی ایران در جنگ جهانی دوم نشر دانشگاهی، تهران، چاپ سوم، 1369، ص 207.

از دیگر مشکلات کشور که به علت این اشغال پدید آمد شیوع بعضى از بیماریهاى واگیر بود. به عنوان مثال بیمارى تیفوس که در ایران سابقه نداشت به خاطر حضور هزاران لهستانى در ایران، جان دهها هزار نفر ایرانى را گرفت. ر.ب: تاریخ سیاسى معاصر ایران (نظرپور، مهدى)، ص 133.

.................................................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

تا می‌گوییم "دشمن" به قول حضرت آقا: «می‌گویند «آقا، شما دچار توهّمید؛ توهّم توطئه». خود این مطرح کردن توهّم توطئه به‌نظر ما یک توطئه است؛»

اگر انسانی آزاده‌ایم چگونه چشمانمان را بر سال‌های دراز استعمار و به استضعاف کشاندن ملت‌های مظلوم جهان که البته خودمان نیز از جمله آنها هستیم ببندیم. اگر دوست‌دار ملت خودمان هستیم، چگونه چشمانمان را بر نقش انگلیس در قحطی ۱۲۹۷ش و مردن بیش از نیمی از مردم ایران ببندیم؟ مگر می‌شود اشغال و تاراج سرمایه‌های مادی و معنوی کشور در جنگ جهانی اول و دوم را ندید؟ مگر می‌شود دسیسه‌های مختلف دشمنان در زمین زدن کشاورزی و دام‌داری و صنعت این مردم را ندید؟ چگونه چشمانمان را بر سال‌ها غارت نفت ایران ببندیم؟ چگونه کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه سال‌ها مبارزه و خون دادن این مردم برای دفاع از حق مشروعشان را نبینیم؟

مبارزات انقلاب و کینه‌توزی‌های دشمنان در دوران انقلاب به کنار، چطور جنایت‌های مختلف استعمارگران که در طول تاریخ بر ما و مستضعفان عالم گذشته‌است را نمی‌بینید، جنایاتی که همچنان نیز ادامه دارد؟

این آقایانی که درعین ندیدن پیشرفت‌های مختلف کشور در چهار دهه گذشته، از انقلابی‌ها طلبکارند که چرا ما در سطح کشورهای اول دنیا نیستیم؟ چرا از خود نمی‌پرسند از دوران صفویه که از قدرت‌مندترین کشورهای دنیا بودیم چه اتفاقی افتاد که روز به روز افول نمودیم و در اواخر دوران به ظاهر باشکوه پهلوی! در عین اینکه از ثروتمندترین کشورهای دنیا بودیم در شاخصه‌های اصلی توسعه از عقب‌مانده ترین کشورهای دنیا  شده بودیم؟

اگر کارآمدی و خدمات انقلاب را نمی‌بینیم، لااقل عوامل به استضعاف کشیده شدن این مردم و نقش استعمار را ببینیم؟

.................................................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

«تلخ‌ترین نوشته من» حکایت تلخ‌ترین مطالبی است که خوانده‌ام، خاطراتی خواندنی اما تلخ از تاریخ کشاورزی و دام‌داری ایران و جنایات استعمارگران خارجی و نفوذی‌های داخلی در تاراج سرمایه‌های این کشور، نوشته‌ای از «حیدر رحیم‌پور ازغدی».

"حیدر رحیم‌پور ازغدی" پدر یک شهید و پدر سخنران معروف "استاد رحیم‌پور" است، پیرمردی با اراده و نخبه در کشاوزی و دامداری، او قبل از انقلاب از بزرگ‌ترین تولیدکنندگان محصولات کشاورزی و دامی در کشور بوده است، کسی که حتی شاه زمین‌های بسیاری برای آبادساختن و زیرکشت بردن به وی می‌دهد و مدتی نیز آمریکایی‌ها در آمریکا چندصدهکتار زمین کشاورزی با تمام امکانات را به صورت رایگان به وی می‌دهند تا در آنجا کشاورزی کند.

تلخ‌ترین نوشته من پر است از حکایت‌هایی که دانستن آن برای همه ما لازم است تا بدانیم چه برسر این کشور آمده است و می‌آید و دولت‌های استعمارگر چه جنایاتی که در اقصی نقاط مختلف دنیا انجام ندادند و چه جادوگران خونخواری هستند.

قسمت‌هایی از این کتاب:

من کوچک بودم. روزی درشکۀ مأمور خرید سوخت سفارت انگلستان به سرای پدرم که رئیس صنف بود آمد و گفت: ما فلان مقدار هیزم پسته می‌خواهیم. در آن ایام خرید هیزم پسته به خاطر عرضه بسیار هیزم‌های باغی، اقتصادی نبود اما اشترداران بیکار بودند و این خبر خوش، آنان را به بیابان‌ها فرستاد و هر روز هزاران اصله، درخت پسته کوهی را قلع و قمع می‌کردند و به سفارت‌خانه‌ انگلستان می‌فروختند. سفارت، مازاد سوخت خود را به کارمندان خود اهدا و به رؤسای ادارات هم که بردگانش بودند سفارش می‌کرد تا می‌توانید زغال سنگ که کربنش موذی است مصرف نکرده و کنده پسته که همه چیزش بهتر است، مصرف کنید. این جنایت تا روزگاری که مصدق قطع بوته‌های پسته را ممنوع نکرده بود ادامه داشت! {...} لیکن پس از منع نیز دست‌هایی این جنایت را با رشوه دادن به دروازه‌بانان، تا آنجا ادامه دادند که جنگل‌های پسته خراسان تبدیل به بیابان گردید و به بیدارگری دولت مصدق بود که دریافتیم، انگلستان با نابودی درختان پسته کوهی ما که بهترین و گران‌ترین گونه پسته است با ما چه کرده و با چه حیله‌ای جنگل‌های درخت پسته را تبدیل به بیابان‌های لم یزرع و کویر ساخته و مراتع را نابود گردانیده است! 

«رحیم‌پور، حیدر، تلخ‌ترین نوشته من، چاپ اول، تابستان ۸۹، ص: ۱۱.»

وی در مورد برخی اقدامات آمریکا برای زمین زدن کشاورزی ما در جریان "اصلاحات ارضی" می‌گوید:

آنگاه که آمریکا مصمم به نابودی صادرات خشکبار ما گردید، سالی کشتی حامل خشکبار بازرگانان خراسان که عمده‌ترین صادرکنندگان خشکبار کشور بودند به بهانه‌ای که هرگز مشخص نشد، چند روزی در دریا متوقف گردید و هنگامی به کشتی اجازه رفتن دادند که مدت بیمه کالا گذشته بود و چون محموله به آمریکا رسید مأموران بهداشت که از پیش‌تر به انتظار ورود کشتی بودند به سراغ کالا آمدند و با بازرسی‌ای صوری فرمودند: مغزها فاسد گشته و دیگر قابل خوردن نیست! مغزهای تولید سال و درون جعبه‌های مهر و موم و کاغذ پیچ! و همه را به دریا ریختند و با چنین حقه‌ای تجار صادر کننده خشکبار را ورشکست کردند. 

و درد بزرگ اینکه آنان دیگر پول خرید خشکبار مازاد کشور را نداشتند و همین‌جا بود که دگربار روباه پیر، دلسوزانه به یاری‌شان آمده و به تبلیغات سوخت هیزم درختان زرد آلو و توت پرداخت و من شاهد بودم که مدیرکل‌های ادارات، در لحظه، بهداشتی گشته و سوخت بیشتر ادارات فرهنگی با کنده توت و زردآلو گردید. آنگاه که صادراتی نداشتیم باغ‌داران به اجبار درختان صدساله را قطع و به بازار می‌آوردند! چه در لحظه نرخ هیزم توت و زردآلو فزونی گرفت. از این رو درختانی را که هر اصله آنها خروراری محصول می‌داد به راهنمایی فرشته نجات قطع می‌کردند و هیزم می‌فروختند. پس از حمایت چنین فرشته‌ای دگربار سرویس‌های مشترک اسرائیلی‌ها و آمریکایی‌ها به سراغ درختان گردو آمدند و هر درخت گردو از صدسال به بالا را هزار تومان که در آن روزگاه بهاء یک قطعه زمین شهری بود، خریدند و دلالان برای خرید پرسود درخت گردو، وجب به وجب کوهپایه‌ها را می‌گشتند تا درختان گردو هم قلع و قمع گردید! 

درختانی که اگر امروز می‌بود هر اصله از انها سالی ده‌میلیون تومان گردو می‌داد.[عدد مذکور برای تاریخ ۱۳۸۹ش است] باغ‌داران، سال‌ها بعد دانستند دشمن با آنان چه کرده، لیکن پشیمانی بعدی سودی ندارد! از این رو فرزندان‌شان به پا خواسته و برای جبران خطای پدران، در پی کشت نهال گردو برآمدند با اینکه همه می‌دانند درختان گردوی ما تا بیست سالگی صغیرند و تا سی‌سالگی هم تولید چندانی ندارند ولی تا پانصد سالگی محصولشان هر روز بیشتر می‌شود بنابراین وامانده بودند که تا بلوغ درختان چه کنند؟ 

به پیشنهاد عمال غرب، به خرید نهال‌های گردوی اسرائیلی برآمدند تا زودتر به حاصل نشیند و هر اصله را هزارتومان به بهاء کهن درختانی که پدرانشان فروخته بودند، می‌خریدند و می‌کاشتند! و امروزه دریافته‌اند که محصول ده درخت گردوی اسرائیلی در حد یکی از درختان چندصد ساله‌ای که به هزارتومان فروخته بودند نمی‌شد. « همان، ص: ۱۳.»

مطالب مرتبط:

مستند ویژه رد پای راکفلرها در کشاوزی ایران

دریافت
مدت زمان: 8 دقیقه 21 ثانیه 

.................................................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری