شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۱۷۰ مطلب با موضوع «تاریخ» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 

اگرچه مطالعات تاریخی زیادی دارم اما هرچه زمان می‌گذرد حافظه تاریخی‌مان رو به فراموشی می‌رود. نباید فراموش کنیم که آینده بر مدار گذشته سوار است و اگر گذشته‌یمان را از دست دهیم، آینده را نیز از دست خواهیم داد و به تکرار گذشته می‌پردازیم.

تصمیم گرفتم به مرور زمان شواهد تاریخی را ولو بدون مقدمه و مناسبت خاصی و در قالب نوشته‌هایی با عنوان حافظه تاریخی منتشر نمایم و اولین قرعه نیز به نام توهم تقلب افتاد.

📝 در انتخابات مجلس ۷۶ علی محمد بشارتی وزیر کشور هاشمی بود. از ماجراهای جالب این انتخابات اعتراض فائزه هاشمی و عبدالله نوری به تقلب در انتخابات است.

🔹علی محمد بشارتی نقل می‌کند:

🔸انتخابات دور پنجم مجلس را انجام دادیم و آقای ناطق نوری و خانم فائزه هاشمی در دور اول ر‌أی آوردند و عبدالله نوری به دور دوم افتاد.

🔸آقای نوری به آقای هاشمی گفته بود: «رأی مرا خراب کردند.» آقای هاشمی از من پرسید: « قضیه چیست؟» پاسخ دادم: «یک چیزی بگویم که خود آقای عبدالله نوری هم نمی‌داند. طبق قانون اگر دو نفر تشابه اسم داشتند، آنهایی که همراه با اسم کوچک نوشته شده‌اند که هیچ، اما اگر بدون اسم کوچک نوشته شده باشند، بر اساس میزان آراء تقسیم می‌شوند و مثلا می‌شود دو سوم ناطق و یک سوم عبدالله نوری. ما ۵۱۱ رأی داشتیم که فقط نوشته بودند: "نوری" و طرفه این که وقتی از آقای ناطق نوری پرسیدیم: شما را بیشتر به چه نامی می‌شناسند؟ ایشان گفت: «به ناطق»، ۵۱۱ رأی را دادیم به آقای عبدالله نوری!»

آقای هاشمی گفت: «عجب! پس چرا این را به عبدالله نوری نگفتید؟» گفتم: «مگر ما داریم برای ایشان یا هرکس دیگری کار می‌کنیم؟ ما داریم برای خدا کار می‌کنیم و خود خدا هم تشخیص می‌دهد.»

🔸اما حادثه‌ای که پیش آمد. آقای هاشمی به من زنگ زد و گفت: «فائزه از شما گلایه دارد.» گفتم: ‌«چرا؟» گفت: «می‌گوید من در تهران نماینده اول بودم، بشارتی مرا کرده است نماینده دوم.» گفتم: «بی‌خود می‌گوید.» گفت: «جوابش را چه بدهم؟» گفتم: «ما سه بسته خبری داریم، هشت صبح، دو بعد از ظهر و نه شب. ما بعد از هشت صبح، دیگر بسته خبری نداریم و هرچه آراء از سراسر تهران به ستاد می‌رسد، جمع می‌کنیم. ممکن است تا ساعت یازده که ۲۵ صندوق را باز کرده‌اند، خانم فائزه جلو بوده است ما باید منتظر بمانیم بقیه آراء هم بیایند و جمع ببندیم و بعد اعلام کنیم.» گفت: «این جوری است؟» گفتم: «بله» گفت: «پس شما چیزی به او نگویید، خودم می‌گویم.»

....................................

📌منبع:

مصاحبه مجله رمز عبور با علی محمد بشارتی، سال اول، ش ۳، خرداد و تیر ۱۳۹۳، ص: ۱۱۲.

..................................................

مطالب مرتبط:

✍️سرانجام حصر...

 📝توی جلسه مهمانی جمعی از دوستان و اقوام اصلاح طلب، بنده رو گیرآوردن و بحث از توهین به روحانی شروع شد.😳

دوستان می‌گفتند وقتی شورای نگهبان کسی را تأیید کرد و او رئیس جمهور قانونی کشور است، توهین به او توهین به تمام کشور است و خلاصه از ما می‌خواستند جوابگوی بی‌ادبی‌ها باشیم.😳

می‌گفتند امروز روز وحدت است به جای این حرف‌ها همه باید دست به دست هم دهیم دولت رسمی کشور را کمک کنیم تا کشور را بسازیم و...😘

👈🏻گفتم: بله بی‌ادبی همیشه بد است و توهین به رئیس جمهور پایین آوردن شأن ایشان نزد بیگانگان است و خلاصه کلی همراهی کردم، بعد در آخر پرسیدم خب به نظر شما اگر ملاک بدی توهین است! چرا زمان احمدی نژاد هرچه توانستید هر روز به او توهین می‌کردید؟ چرا هر روز کاریکاتوری از او می‌کشیدید و ...⁉️

بله وحدت هم همیشه خوب است اما شما که قبول دارید وحدت خوب است، چرا زمان احمدی نژاد ریختید توی خیابون و این همه آشوب به پا کردین؟⁉️

👈🏻گفتند:‌ ما احمدی نژاد را به عنوان رئیس جمهور خودمان قبول نداشتیم.

گفتم اگر ملاک شما تأیید شورای نگهبان است که به ما می‌گوئید! خب، شورای نگهبان همینطور که روحانی را تأیید کرد احمدی نژاد را هم تأیید کرد.⁉️

📝و خلاصه بحث رسید به اینجا که آیا اعتراض‌های 88 به حق بود یا خیر؟ آیا حصر میرحسین و کروبی درست است یا خیر.

👈🏻دوستان می‌گفتند احمدی نژاد تقلب کرد و رأی آورد، اما من به صحبت‌های مسئولین ستاد موسوی و کروبی استناد می‌کردم که آنها پذیرفتند که تقلب فیزیکی نشده و گفتند اعتراض ما به این است که احمدی نژاد مردم را گول زده، با کارهایی مثل بالابردن حقوق‌ها استفاده از امکانات دولت در تبلیغات و یا مثلا سفر استانی در ایام انتخابات و ادامه دادم ملاک تقلب هم اگر اینها باشد روحانی خیلی بیشتر از اینها را انجام داد و مصادیق کارهای روحانی را می‌گفتم.

📝بحث به اینجا کشید که چرا اگر میرحسین و کروبی خلاف کرده‌اند آنها را محاکمه رسمی نمی‌کنند و در حصر نگه داشته‌اند اگر جرأت دارید! اینها را به صورت رسمی محاکمه کنید.😱

👈🏻بنده می‌گفتم: نه جرأت نداریم، چون دلمان برای کشور می‌سوزد چون تا وقتی کسانی مثل شما هرچه استدلال برای آنها می‌آوری باز حرف خود را می‌زنند و افکار یک سری از مردم را به بازی می‌گیرند، وجود دارند نمی‌شود آنها را محاکمه کرد.

👈🏻ما اگر می‌خواهیم بحث کنیم باید سر این بحث کنیم که آیا آنها وحدت کشور را بهم زدند یا خیر⁉️ آیا آنها مجرم بودند یا خیر؟ اما اینکه یک سری از مردم به واسطه تحریک‌های خارجی بی بی سی و داخلی کسانی چون شما این محاکمه را دستگیره به آشوب کشیدن کشور کنند دلیل در مجرم نبودن آنها نیست.

📝خلاصه بحث رسید به اینجا که حالا واقعا روحانی به دنبال رفع حصر که قول آن را داد، می‌رود یا خیر؟

👈🏻گفتم دلم برای شما می‌سوزد که بازی می‌خورید من از شما می‌پرسم؟ خیلی از شماها چرا به روحانی رأی دادید؟ چون امید داشتید او میرحسین و کروبی و خاتمی را به بازی سیاسی برگرداند و خود او برای شما اهمیتی نداشت، خوب خود روحانی این را نمی‌داند؟ می‌داند! خوب هم می‌داند که اگر اصل جنس بیاید وسط کسی دیگر با او کاری ندارد. او چرا خود را از بازی سیاسی حذف کند؟!😍

................................................

 بعد از فتنه 88 وقتی صحبت از بازشماری آرا شد نمایندگان معرفی شده از سوی کاندیداهای معترض گفتند ما معتقد نیستیم در انتخابات تقلب رسمی به معنی کم و زیاد شدن آراء شده است.

یادمه کواکبیان به عنوان مسئول ستاد موسوی در تهران توی تلوزیون رسما گفت که ما با گزارش‌هایی که از نقاط مختلف کشور داشتیم مطمان بودیم که رأی نیاورده‌ایم.

پس حرف چه بود حرف این بود که:

چرا دم انتخابات اقای احمدی نژاد سفر استانی رفتند؟

چرا دم انتخابات اقای احمدی نژاد سهام عدالت داد؟

چرا اقای احمدی نژاد سیب زمینی پخش کرد؟ و...

به خاطر این چیزها دو سال مملکت رو به آشوب کشیدند.

اما این اقایانی که همیشه شمشیر عدالتشان یک طرفه می‌برد!

اما وقتی دم انتخابات اقای روحانی بعد از چهار سال به یکباره سهام عدالت می‌دهد، میتینگ می‌گیرد، سفر استانی را که مدت‌ها بود دیگر نمی‌رفت به یکباره دوباره به جد پیگیر می‌شود و هر روز یک جا می‌رود، در روستاها اسم نویسی می‌کند که برای هر خانواده دو کالای اساسی را خواهند داد و... 

دوستان دیگر احساس بدی ندارند! دیگر تقلب نشده است! شمشیر عدالتشان دیگر نمی‌برد!

...........................................................

 
  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در قسمت اول و دوم به این اشاره کردم که نظریه ولایت فقها از عصر حضور ائمه معصومین (علیهم السلام) وجود داشت اما

🔹روحانیت شیعه که در عصر صفویه تا قاجاریه با رویکرد همکاری مثبت با حاکمان و استفاده از ظرفیت‌های بوجود آمده گام‌های مهمی برای تدوین، تبلیغ و تحقق اسلام برداشت، پس از جنگ‌های ایران و روس و مشاهده بی‌کفایتی‌های شاهان قاجار علی‌رغم حمایت‌های بی‌دریغ روحانیت و شکست در صحنه سیاسی و نظامی، به مسأله ولایت فقیه بیشتر پرداخت؛

🔹و از منظر برخی فقها همچون مرحوم ملااحمد نراقی رویکرد همکاری با شاهان برای حمایت و اجرای اسلام مردود و ولایت جامعه منحصر به فقیه دانسته شد.

از دوره مرحوم "ملااحمد نراقی" تا  "امام خمینی(ره)"روحانیت تجربه‌های بسیاری در عرصه تحقق اسلام را پشت سر نهاد اما هرچه زمان گذشت، با حضور جدی‌تر استعمار به شکل‌های مختلف در صحنه‌ی اداره کشور و سخت‌تر و پیچیده‌تر شدن صحنه‌ی تقابل جبهه حق و طاغوت، گرایش روحانیت به لزوم حاکمیت فقیه برای تحقق اسلام ناب نیز بیشتر و بیشتر شد.

👈به طور مثال به عنوان آخرین داشته‌ عینی و عملی روحانیت شیعه در صحنه تحقق اسلام ناب، می‌توان به این کلام امام خامنه‌ای اشاره کرده که:

🔹تحقق اسلام ناب، جز با حاکمیت اسلام و تشکیل نظام اسلامی امکان پذیر نبود. اگر نظام سیاسی کشور بر پایه شریعت اسلامی و تفکر اسلامی نباشد، امکان ندارد که اسلام بتواند با ستمگران عالم، با زورگویان عالم، با زورگویان یک جامعه، مبارزه واقعی و حقیقی بکند... صیانت اسلام به معنای حقیقی کلمه وابسته به صیانت از نظام سیاسی اسلامی است. بدون نظام سیاسی امکان ندارد.[1]

این نتیجه همانی بود که امام خمینی(ره) نیز سال‌ها قبل از این بدان رسیده بودند و به همین جهت در دوران قیام و تبعید در نجف، در نقد عدم قیام دسته‌جمعی روحانیت در دوره‌های پیش‌ از خود عنوان می‌نمودند که:

🔹چون در گذشته براى تشکیل حکومت و بر انداختن تسلط حکام خائن و فاسد به طور دسته جمعى و بالاتفاق قیام نکردیم و بعضى سستى به خرج دادند و حتى از بحث و تبلیغ نظریات و نظامات اسلامى مضایقه نمودند، بلکه بعکس به دعا گویى حکام ستم کار پرداختند! این اوضاع به وجود آمد؛ نفوذ و حاکمیت اسلام در جامعه کم شد؛ ملت اسلام دچار تجزیه و ناتوانى گشت؛ احکام اسلام بى اجرا ماند، و در آن تغییر و تبدیل واقع شد؛ استعمارگران براى اغراض شوم خود به دست عمال سیاسى خود قوانین خارجى و فرهنگ اجنبى را در بین مسلمانان رواج دادند و مردم را غرب‌زده کردند. اینها همه براى این بود که ما قیّم و رئیس و تشکیلات رهبرى نداشتیم. ما تشکیلات حکومتى صالح می‌خواهیم. این مطلب از واضحات است. [2]



📝ارجاعات:

[1] بیانات مقام معظم رهبری در حرم امام خمینی، 14/3/1389.

[2] خمینى، روح‏الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران، ولایت فقیه (حکومت اسلامى- ویرایش جدید )، 1جلد، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (س) - ایران - تهران، چاپ: 1؛ ص: 41.

مطالب مرتبط:

شیوه تولید علوم انسانی و تولید "نظریه ولایت فقیه" (قسمت اول)

............................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در متنی که قبل از این در قسمت اول از عنوان مذکور نوشتم، اشاره کردم که:👇

🔹در تأیید و رد موضوع "نوپدید بودن یا نبودن بحث ولایت فقیه" سخن بسیار گفته شده است و برای روشن شدن مسأله می‌بایست به فرآیند تولید علم و تجربه تاریخی روحانیت در تحقق اسلام توجه نمود.

🔹علوم هیچ‌گاه به یکباره تولید نمی‌شوند بلکه همیشه در گام اول اُمهات و کلیاتی یقینی مشخص می‌گردد سپس مبتنی بر آن در صحنه عینی و عملی براساس آن امهات عمل می‌شود و بعد از مشخص نمودن ایرادات و اشکالات اولیه و روشن شدن ظواهر نقاط مبهم و طی شدن فرآیند رفت و برگشت، نسخه‌های بعدی علم کامل‌ و کامل‌تر می‌شود و بعد از سال‌ها آزمون و خطا، یک علم تفصیلی و کامل تدون می‌گردد.

🔹سپس به رویکرد روحانیت در همراهی با حکومت‌ها از عصر صفوی و بسط تشیع و قدرت اجتماعی روحانیت و تدوین امهات علمی اسلام ناب توسط جریان اخباری در این دوره تا حمایت علما از شاهان قاجار اشاره نمودم و گزارشی از تجربه "مرحوم ملااحمد نراقی" به عنوان یکی از اولین کسانی که موضوعات مرتبط با "ولایت فقیه" را به صورت جامع و کامل به بحث گذاشت و این اقدام ایشان پس از این تجربه بود که با وجود حمایت‌های مختلف از شاهان قاجار به واسطه عدم کفایت پادشاهان قاجار، در جنگ‌های ایران و روس در هر دو حوزه سیاسی و نظامی شکست خوردیم. 

پرداخت بیشتر "ملااحمد نراقی" به موضوع "ولایت فقیه" نه به معنای تولید یک موضوع جدید بود بلکه به معنای این بود که ایشان در صحنه آزمون و خطا به این نتیجه رسیدند که برای حفظ اسلام، هیچ چاره‌ای جز تشکیل حکومت و به دست گرفتن ولایت جامعه توسط فقیه جامع الشرایط وجود ندارد. 

علماء قبل از مرحوم نراقی همچون "مرحوم میرزای قمی"[1] مرجع شیعه در عصر فتحعلی شاه نیز همچون ایشان به ولایت مطلقه فقیه معتقد بودند اما برای حفظ اسلام چاره‌ای جز همراهی با شاهان قاجار، برای خود متصور نبودند.

مرحوم میرزای قمی در کتاب استفتائات خود به نام "جامع الشتات" در پاسخ به دو تن از شخصیت‌های درباری[2] که تلاش داشتند از ایشان فتاوایی در موضوع "جهاد"[3] بگیرند اصل را در نیابت فقیه از امام در تمام شئون جز موارد خاص خارج شده به علت وجود دلیل خاص گذارده و می‌فرمایند:

👈«نیابت امام به جهت مجتهد عادل به عمومات ادله ثابت است، چون اجماع است که جهاد [ابتدائی] بدون اذن امام نمى‌شود در اینجا از مقتضاى او، در مى‌رویم و باقى در تحت عمومات باقى مى‌ماند.»[4]

ایشان در ادامه همین استفتاء عنوان می‌کنند:

👈«هرگاه در نصوص دینی لفظ امام به کار برده می‌شود، مراد از آن زمامدار حق است که (من بیده الامور) است در عصر حضور، مصداق آن امامان معصوم علیه‌السلام و در عصر غیبت فقیهان عادل هستند.»[5]

اما مرحوم میرزا چاره حفظ اسلام و کشور که در آن بازه با دولت روس مشغول جنگ بود را جز در همراهی با شاه نمی‌دانست، ایشان در پاسخ به سوالی که دو شخصیت‌ به ظاهر گم‌نام اما درواقع از سوی دربار، از ایشان می‌نمایند که: «آیا در جهاد دفاعی با اذن مجتهد اطاعت از متصدی عرفی جهاد بر همگان واجب است و آیا شرع و عرف در این عرصه موافق است؟»[6] می‌فرمایند:

👈«صاحب این سؤالات[7] و کاتب این مقالات، معلوم مى‌شود که شخص عالمى است این لطیفۀ شما قرض باشد. جواب این سؤال، محتاج به «بحر طویل» است که حال، مقام هیچ یک مقتضى این نیست.

از ابتلاهاى غیر متناهیۀ این حقیر، همین باقى مانده که «عرف» را مطابق «شرع» کنم! مجمل آن که پیش اشاره شد که این نوع مدافعه نه موقوف به اذن امام است و نه حاکم شرع، و بر فرضى که موقوف باشد، کجاست آن بسط یدى از براى حاکم شرع که خراج را بر وفق شرع بگیرد و بر وفق آن، صرف غزات و مدافعین نماید؟ و کجاست آن تمکن که سلطنت و مملکت گیرى را نازل منزلۀ غزاى فى سبیل اللّه کند! مصرع نام حلوا بر زبان راندن نه چون حلواستى.

عجل اللّه فرجنا بفرج آل محمد (ص) و جعل سلطاننا بسلطانه و سلطان أولاده و جعلنا من اعوانه و أنصاره و جعل خاتمة أمورنا خیرا بحق محمد و آله اجمعین و صلى اللّه على خیر خلقه محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین.»[8]



[1] در مقام معنوی میرزای قمی ملقب به صاحب قوانین نقل شده است که شبی حاج شیخ عباس قمی ایشان را در عالم رویا می‌بیند و از او می پرسد جناب میرزا آیا شفاعت اهل قم به دست حضرت معصومه(س) است که میرزای قمی در کمال تعجب پاسخ می‌دهند خیر شفاعت اهل قم با من است و شفاعت تمامی شیعیان با حضرت معصومه(س) است.

[2] در مورد این سوال کنندگان در مقدمه نسخه موجود گفته شده است: سؤال کنندگان عبارتند از حاج ملا باقر سلماسى و صدر الدین محمد تبریزى که از طرف دربار براى این کار مأمور بودند.

[3] امام خامنه‌ای در مورد تفاوت تعامل مرحوم میرزای قمی و مرحوم کاشف الغطاء و عمق بیشتر فهم میرزا از صحنه آن روز می‌فرمایند: مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء (رضوان الله تعالی علیه) به گمان زیاد آن‌طور که از مقدمه‌ی کتاب برمی‌آید کتاب کشف الغطاء را برای اداره‌ی دستگاه فتحعلی شاه نوشته و در کتاب جهاد خود، از فتحعلی شاه به عنوان سلطان مسلمین اسم می‌آورد و مسائلی را ذکر می‌کند؛ این، ناظر به حکومت زمان بوده است. مرحوم میرزای قمی (رضوان اللّه علیه) برای جنگهای ایران و روس در زمان فتحعلی شاه، رساله‌ی جهادش رساله‌ی عباسیه را به اسم عباس میرزا نوشت؛ چون مسائلی بود که دولت در آن زمان با آن‌ها سروکار داشت. البته میرزای قمی در این قضیه خیلی زیرکانه‌تر از مرحوم کاشف الغطاء با آن دستگاه برخورد کرده است؛ چون در اینجا بوده و از نزدیک اوضاع را می‌دیده و می‌دانسته که چگونه باید با آن‌ها رفتار کند؛ اما مرحوم کاشف الغطاء (رضوان اللّه علیه) دستگاه را قدری بهتر از واقعیت آن دیده است؛ که حالا خود این بحث دیگری است. بیانات امام خامنه‌ای در 30 بهمن 1370.

[4] گیلانى، میرزاى قمّى، ابو القاسم بن محمد حسن، جامع الشتات فی أجوبة السؤالات (للمیرزا القمی)، 4 جلد، مؤسسه کیهان، تهران - ایران، اول، 1413 ه‍ ق؛ ج‌1، ص: 403.

[5] فان المراد بالإمام فى اغلب هذه المسائل من بیده الامر. اما فى حال الحضور و التسلط فهو الامام الحقیقى و اما مع عدمه فالفقیه العادل فهو النائب عنه بالأدلة مثل مقبولة عمر بن حنظلة و مثل قوله (ص): العلماء ورثة الانبیاء. و علماء امتى کانبیاء بنى اسرائیل. و فى نهج البلاغة عن امیر المؤمنین (ع): "ان اولى الناس بالأنبیاء اعلمهم بما جاؤوا به" ثم تلى (ع) قوله تعالى «إِنَّ أَوْلَى النّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا... همان ؛ ج‌1، ص: 404

[6] متن سوال به شرح زیر است: « هر گاه این جهاد و دفاع محتاج به اذن مجتهد عصر باشد، هر کس را که لایق و قابل دانند مرخص و مأذون نمایند و متصدى شرعى نمایند که مباشر عرف‌ که متصدى جهاد است، به اجازت، قیام و اقدام کند بر واجب مذکور. مسلمین و مجاهدین، اطاعت و انقیاد نمایند و شرع و عرف مطابق و موافق گردد.» همان، ج‌1، ص: 401‌.

[7] به طور مثال سوال قبل از آن چنین است: در صورتى که پادشاه، حکم و مقرر فرماید به نحوى که الحال، حکم پادشاهى شرف صدور یافته است که علما و فضلا تصدیع نکشیده به امر مدافعه و مجاهده مشغول نگردند و خودشان را معاف دانند، در این صورت اگر یکى از علما خواهد که محض تحصیل ثواب و تحریص مسلمین در زمرۀ مجاهدین منسلک و متلبس به لباس اهل سلاح شود جایز است یا نه؟ و در این صورت آیا از زىّ خود بیرون آمده و خلاف مروت کرده است یا نه؟ و کسى از علما که خود بنفسه متوجه جهاد نگردیده، لکن در بلاد و امصار، مسلمین را تحریص و ترغیب بر جهاد مى‌نماید، ثواب جهاد مى‌یابد یا نه؟

مرحوم میرزا در پاسخ می‌نویسند: بلى جایز است. و آن چه گفته‌اند که فقیه هر گاه متلبس به لباس جندى شود، منافات با مروت دارد در غیر صورت قتال و دفاع مشروع است. کدام عالم از جناب امیر المؤمنین (ع) بالاتر است که اسلحه بر خود مى‌آراست و اقدام به جهاد مى‌نمود؟ و الدال على الخیر کفاعله إن شاء اللّه. همان، ج‌1، ص: 400.

[8] همان، ج‌1، ص: 401‌.

مطالب مرتبط:

شیوه تولید علوم انسانی و تولید "نظریه ولایت فقیه" (قسمت اول)

............................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

دعوایی که شاید زیاد شنیده باشیم و بعد از انقلاب، کتاب‌های زیادی در لَه و علیه آن نوشته شده است، موضوع "نو پدید بودن یا نبودن" بحث ولایت فقیه است.

طرفداران ولایت فقیه در اثبات "مطرح بودن بحث ولایت فقیه از زمان اهل بیت (علیهم السلام)" و مخالفان در انکار آن و اثبات "محدود بودن ولایت فقها قبل از مرحوم نراقی به اموری بسیط و ساده" سخن بسیار گفته‌اند و کتاب‌ها نوشته‌اند.

اما باید گفت هر دو گروه حظی از حقیقت را می‌گویند و آن اینکه:

🔹اصل بحث ولایت فقها از زمان معصومین (علیهم السلام) مطرح بوده است؛

🔹اما واقعا آنچه از حوزه اختیارات و ولایت فقیه متصور است، تا قبل از "مرحوم ملااحمد نراقی" چندان گسترده نبود و عمدتا بعد از ایشان به صورت جدی به عنوان یک بحث مستقل و با اختیارات گسترده به بحث ولایت فقیه در مباحث فقهی پرداخته شد.

آنچه در این دعوا خوب دیده نشده است و اگر دیده می‌شد، اختلاف‌ها حل می‌شد، چگونگی تولید علم و روند تاریخی تولید یک علم است.

علوم هیچ‌گاه به یکباره تولید نمی‌شوند بلکه در همه رشته‌های علمی چه "علوم تجربی یا انسانی" و چه "علوم غربی یا اسلامی" یک روند ثابت وجود دارد و آن اینکه در گام اول اُمهات و کلیاتی یقینی فرض می‌شود و مبتنی بر آن در صحنه عینی و عملی براساس آن اُمهات عمل می‌شود، سپس ایرادات و اشکالات اولیه مشخص می‌شود و مبتنی بر آن، مجددا نسخه دوم اما تفصیلی‌تر آن علم، نوشته می‌شود و این روند ادامه می‌یابد تا بعد از سال‌ها آزمون و خطا، به یک علم مدون و با تفصیلات مختلف و بسیار دست می‌یابیم.

بعد از حاکمیت صوفیان بر ایران؛ همانطور که در مطالب قبل گفته شد روحانیت شیعه برای اولین بار برای تحقق اسلام، وارد همکاری جدی با حاکمان شد.

در این دوره جریان اخباری حاکم بر فضای روحانیت شیعه به درستی توانست سامانی به اُمهات علمی شیعه (منجمله اصل ولایت فقها) و تدوین جوامع روایی و... دهد؛

قدرت اجتماعی و مردمی روحانیت در اواخر عصر صفوی به حدی بود که شاهان عملا تحت کنترل علما قرار گرفته بودند.

👈کمپفر از مستشرقین عهد صفوی در سفرنامۀ خود در این مورد می‌نویسد:

[درباره] احترامی که شاه صفوی به مجتهد می‌گذارد، این را می‌توان گفت که قسمت زیادی از آن متصنع است و در این کار هم شاه، پروای مردم را می‌کند؛ زیرا پیروی مردم از مجتهد تا بدان پایه است که شاه صلاح خود نمی‌داند به یکی از اصول غیر قابل تخطی دین تجاوز کند و یا در کار مملکت‌داری دست به کاری بزند که مجتهد ناگزیر باشد آن را خلاف دیانت اعلام کند.[۱]

با پایان کار صفوی نادرشاه قدرت روحانیت شیعه را محدود کرد و برخی از علما را کشت اما بعد از او در دوره زندیه مجددا روحانیت بسط یدی یافت و در دوره قاجار نیز تا دوره جنگ‌های ایران و روس رویکرد مشارکت و حمایت از شاهان قاجار را پیش گرفت.

ملا احمد نراقی معروف به فاضل نراقی (۱۱۸۵ - ۱۲۴۵ق) استاد شیخ انصاری در کتاب خود "معراج السعاده" به تعریف و تمجید از "فتح علی شاه" می‌پردازد اما وقتی مشاهده می‌کند با وجود تمام حمایت‌های خود از شاه و فرمان جهاد باز به علت بی‌کفایتی شاهان هم در صحنه نظامی و هم در صحنه سیاسی، کشور شکست می‌خورد به این نتیجه می‌رسد که امور مسلمین نمی‌تواند با شاهان پیش‌رود و ولایت باید منحصر به فقها باشد فلذا در کتاب "عوائد الایام" بحث ولایت فقیه و سلب حاکمیت از حاکمان جاهل را مطرح می‌کند.

............................

📝 منبع:

[۱] حسینیان، روح‌الله، چهارده‌ قرن تلاش شیعه برای ماندن و توسعه ص: 184 به نقل از: انگلبرت کمپفر(Engelbert Kaempfer) سفرنامه کمپفر به ایران، ترجمه کی‌کاووس جهانداری، ص ۱۲۷.

.............................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

بعد از قیام "شیخ صفی‌الدین اردبیلی قطب بزرگ صوفیان" و بدست گرفتن قدرت حاکمه ایران؛ از آنجا که برای اداره کشور نیاز به قانون و ساختارهای مشخص است و صوفیه از این منظر دارای نقص بزرگی بوده و هست، از فقهای شیعه برای نظام‌مند نمودن حکومت و اجرای فقه و قانون دعوت شد.

  برای اولین بار در عصر صفوی (۹۰۷-۱۱۴۸ ق) روحانیت شیعه برای تحقق اسلام، وارد همکاری جدی با حاکمان شد و توانست با عملکرد اجرایی و تبینی خود در این دوره، جامعه ایران که عمدتا مردم آن، سنی مذهب و محب اهل بیت بودند را به مذهب تشیع اثنی عشری دعوت نماید.

در این دوره جریان اخباری حاکم بر فضای روحانیت شیعه به درستی توانست سامانی به امهات علمی شیعه و تدوین جوامع روایی و... دهد.

"ژان پانیست تاورنیه" از مستشرقین عهد صفوی در فصلی از سفرنامه خود به جایگاه روحانیون در ساختار حاکمیت می‌پردازد که خلاصه‌ای از آن را به عنوان سندی از حضور فعال روحانیت در ساختار قدرت این دوره برای تحقق اسلام در ادامه می‌آورم:👇

🔹همانطور که اعتماد الدوله وزیر اعظم و شخص اول در امور دنیوی و روحانی است، صدر نیز شخص اول روحانی در ایرن است، اما در مجلس شور و سایر مجالس رسمی، زیردست اعتمادالدوله می‌نشیند.

🔹فرق میان صدر ایران و مفتی عثمانی یعنی کلیه‌ی علمای دو مملکت اینست‌ که در عثمانی روحانیون دیگر نمی‌توانند داخل طبقه غیر روحانیون بشوند اما در ایران مانعی برای اینکه صدر هم موقعی اعتماد الدوله بشود نیست.

🔹منصب صدارت روحانی در شخص واحدی محدود و متمرکز نیست، گاهی ممکن است دو نفر صدر باشند. چون موقوفات در ایران بر دو قسم است، یکی موقوفات سلطنتی و دیگری موقوفات متفرقه، به این‌واسطه گاهی صدر هم دوتا می‌شود. آنکه رئیس موقوفات سلطنتی است ملقب به صدرالخاص است؛ و آنکه رئیس موقوات [متفرقه] ملقب به صدرالموقوفات می‌باشد. در سنه ۱۶۶۷م شاه دو نفر صدر منصوب کرد، که دو تن از خواهرانش را ازدواج کرده بودند.

🔹پس از صدر، رئیس شریعت و قوانین است و اداره موقوفات مساجد و غیره با اوست که عایدات آنها را جمع‌آوری نموده و به مصارف وقف و مخارجی که خود لازم می‌داند، برساند.

🔹دو تن از رجال بزرگ روحانی زیر دست صدر هستند که در شأن و رتبه و قدرت برابرند: یکی شیخ‌الاسلام و دیگری به قاضی موسوم است و امور شرعی در میان این دو نفر تقسیم شده و همه کارهای صدر بدست آنها انجام می‌گیرد. تعیین و تسیمه این دو نفر نیز با شاه است، و بفرمان شاه باید منصوب شوند.

🔹تمام شهرهای عمده مملکت دو نفر به اسم "شیخ الاسلام و قاضی" هستند که به امورات مذهبی و قانونی رسیدگی می‌نمایند؛

🔹در هر مسجدی پیش‌نمازی است که باید در اول وقت حاضر شده به نماز بایستد و مردم به او اقتدا کنند و نماز بخواننند، پیش‌نماز همان ‌است که در عثمانی امام می‌گویند.

🔹ملایان فقهای شرعی هستند و در عثمانی آنها را "حجت" می‌نامند، آنها روزهای جمعه به مسجد آمده و قرآن می‌خوانند و برای مردم تفسیر می‌نمایند. از تکالیف آنها یکی نیز تدریس علوم شرعی است که هرکس بخواهد تحصیل کند باید او را تعلیم دهند و به علامت قدس و ورع عمامه بزرگی از کرباس سفید بسر می‌گذارند و لباس ساده‌ای از همان پارچه و همان رنگ بتن می‌نمایند. حرکتشان سنگین و رفتارشان متین و جدی و صورتشان عبوس است...

..............................

📝 منبع: ژان پانیست تاورنیه، سفرنامۀ تاورنیه، تجرمۀ: ابوتراب نوری، به کوشش حمید شیدایی،1336، ص:  ۵۸۸ -۵۸۹.

................................

📝 مطالب مرتبط:👇

سفرنامه "ژان باتیست تاورنیه"

شجره نامه سادات کوار (در موضوع عملکرد روحانیت در منطقه کوار از شهرستان‌های توابع شیراز در دوره زندیه)

دغدغه فهم، تبیین و تحقق دین

ایفای نقش حداکثری روحانیت و تحقق دین

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

🔹یکی از سفرنامه‌های بسیار زیبایی که ما را با گذشته ایران در عصر صفوی آشنا می‌سازد، سفرنامه "ژان باتیست تاورنیه" ترجمه ابوتراب نوری و تصحیح مجدد دکتر حمید شیرانی است که از مطالعه آن بسیار استفاده و لذت بردم.

🔹سفرهای او به ایران میان سال‌های 1632 تا 1668م. صورت گرفت (در مجموع ۹ بار به ایران سفر کرد. شش مرتبه مستقیما به ایران آمد و سه بار در بازگشت از هند، به ایران وارد شد)؛

🔹هنگام مطالعه از مباحث بسیار مهم و جالب توجهی که در این کتاب آمده بود، فیش‌هایی برداشتم که فهرست آن را خدمتتان ارائه می‌کنم.

اطلاعاتی در عرصه حاکمیت فرهنگ مذهب پزشکی و... ایرانیان در عصر صفوی؛

📌فهرست موضوعات مهم پرداخته شده در کتاب👇

مباحث مربوط به جغرافیا و اماکن خاص عصر صفوی...

وسعت ایران و تقسیم ایالات آن ... ۳۵۷ تصاویر تخت جمشید و توضیحات در مورد آن ... ص ۶۵۲ و ۶۵۳ وضعیت شیراز عهد صفوی ... ص ۶۵۶ چاه سنگی کوه سعدی در شیراز که زنان زناکار را در آن می‌انداخته‌اند ... ص ۶۶۳ پیربنو در شیراز و محل اقامتی دراویش ... ص ۶۶۵ قبر حافظ و زیارت‌گاه مردم مقدس و دراویش بودن آن ... ص ۶۶۶ کاروان‌سرای مظفری در مسیر شیراز به بندرعباس ... ص ۶۶۸  - شهر شیراز ۶۵۶ و ۶۶۰؛

آداب و رسوم مذهبی در ایرانیان در عصر صفوی....

تشریفات اشخاصی که می‌خواهند کشیش شوند و ریاضت آنها ... ص ۴۳۲ تقید مردان به غسل جنابت حتی هر روز ... ص ۶۲۱ تراشیدن صورت توسط درباریان و سیبیل گذاردن و نتراشیدن صورت توسط مردان مذهبی ... ص ۶۲۲ عادت به ازدواج در ایران عهد صفوی در سنین پایین ص ۶۴۳ مرسوم بودن صیغه در آن دوره ... ص ۶۴۳ رعایت شدن صنت باقی بودن زن مطلقه در خانه شوهر تا پایان عده او ... ص ۶۴۳ جدا بودن مجلس عروسی زنان و مردان ... ص ۶۴۴ اصالت داشتن سادات و معادل پرنس بودن سادات در جامعه ایران ص ۶۴۴ مسلمان ندانستن حافظ توسط برخی به علت زیاد نام بردن شراب در آثارش ... ص ۶۶۶ اعتقاد بسیار زیاد مردم ایران به امام زمان و وقف نمودن اموال خود برای حضرت تا هنگام ظهور استفاده نمایند و اسبان بسیاری که به علت وقف حضرت شدن بی‌استفاده می‌مانند و از آنها نگهداری می‌شده است تا بمیرند ... ص ۴۱۱ مقایسه سنی‌ها و شیعیان که سنی‌ها مباحثه مباحث مذهبی‌ را جائز نمی‌دانند و معتقدند باید با زور اسلحه باید کار کرد ... ص ۴۱۰ مسلمان شدن عیسوی‌ها به خاطر قوانین ارث اسلام ... ص ۴۱۱ رایج بودن مذهب تشیع در کلکته ... ص ۴۱۱ عزاداری‌های خشن و عجیب در ایام محرم در عصر صفوی ... ص ۴۱۲ -  منابر نصب شده در اغلب گذرها و میدان‌ها برای واعظان در ایام عزای امام حسین (ع) در عصر صفوی .... ص ۴۱۲ گریه کردن زن‌های فاحشه برای تعزیه امام حسین(ع) و عزاداری به این تصور که به این واسطه خداگناهان آنان را می‌بخشد ص ۴۱۴ حرام بودن قمار و رایج بودن بازی شطرنج و نورد ... ص ۶۱۹ تولید شراب توسط یهودی‌های شیراز ... ص ۵۷۷ جایگاه روحانیون و علماء در ساختار حکومت در عصر صفوی ... ص 588؛

نمونه‌هایی از آداب و رسوم فرهنگی ایرانی‌ها در دوره صفوی ...

دست بر شکم گذاردن ایرانی‌ها به نشانه احترام ... ص ۶۱۸ و ص ۶۲۷ - تعجب ایرانی‌ها از تفریح فرنگی‌ها ... ص ۶۱۹ و ۶۲۰ ویژگی‌های زنان ایرانی در عصر صفوی ... ص ۶۲۷  - جایگاه منجمین در مردم دوره صفوی .... ۶۱۵؛

مباحث مربوط به تغذیه، پزشکی و درمانی در دوره صفوی ...

برطرف شدن قولنج با خوردن گوشت اسب ... ص ۶۳۱ افزایش درصد ابتلا به نقرس به خاطر خوردن شراب ... ص ۶۳۱ گزارشی از وضعیت پزشکی ایران در عصر صفوی ... ص ۶۳۳ کم خوراک بودن ایرانیان چه فقیر و چه غنی ... ص ۶۳۶ خوراک ایرانیان و تفاوت‌های آن با خوراک ارمنی‌ها ... ص ۶۳۶ -  توصیف نان سنگک به عنوان نان خاص ایرانی‌ها و نان نازک به عنوان نان خاص ارمنی‌ها ... ص ۶۳۷ مدل کباب کردن خوردن قهوه و کشیدن قلیان به عنوان یک عادت مرسوم ایرانیان ص ۶۳۸ بیماری‌های ایرانیان ... ص ۶۳۱ خوردن پوست ختنه توسط زنان عقیم ... ص ۶۱۵ بالا بودن مالیات حاصل از تنباکو به علت مصرف زیاد آن در ایران ... ص ۵۲۳ و ۵۲۴؛

نمونه‌های از صنایع و حرف ایرانیان در عصر صفوی....

مسکوکات ایران ... ص ۱۳۵ - پرورش شتر ... ص ۱۳۲ - ظروف چینی ایرانی ... ص ۶۰۰ و ۶۳۰  - پارچه‌های مقاوم ... ص ۵۷۸؛

نمونه‌هایی از جایگاه شاه در جامعه آن ایران عهد صفوی...

خلعت شاه ... ص ۶۱۸ - سوگند خوردن مردم به سر عزیز شاه ویا ارواح پیغمبر ... ص ۶۱۷؛

نمونه‌هایی از مجازات‌های سخت و قوانین انتظامی در دروه صفوی ....

کشتن قاتل و خوردن خون او ... ص ۶۰۸  - ‍پاره پاره کردن دختر بدکاره و انداختن مادر قواد او ... ص ۶۰۸ -مجازات‌های قتل‌های فجیع برای دزدان و.... ص ۶۰۹  و ۶۱۰ محتسب و وظیفه تعیین نرح توسط او ... ص ۶۱۲ و ۶۱۳ - مالیات گذاردن حاکم قم و مجازات شاه ... ص ۶۱۲ و ۶۱۴ دادگستری در عهد صفوی ... ص ۶۰۶ دیوان بیگی ناظر کل دادگستری ... ص ۵۷۶؛

نمونه‌‌هایی از مظالم شاه و مأموران او در دوره صفوی ...

حق پیاده کردن مردم از اسب‌هایشان توسط چاپارها و فرق آن با چاپارهای عثمانی ص ۶۱۱ و ۶۱۲ مالیات گذاردن حاکم قم و مجازات شاه ... ص ۶۱۲ و ۶۱۴ زنده به گور کردن فراش در قرق زنان شاه ... ص ۶۳۰ قرق کردن شهر و مجبور بودن فرار مردان به کوه به علت عبور زنان شاه ...  ص ۶۳۰ به سیخ کشیدن مردم کبابی و در تنور انداختن نانوا توسط شاه عباس ... ص ۵۱۶ سرب گداخته ریختن در حلق تاجران هندی ... ص ۵۲۴ بیرون آوردن چشم‌های فرد درباری که چشمانش را به علت ترحم بر فرد مجرم روی هم گذاشته بوده است ... ص ۵۲۴ بریدن دست کسانی که به شاه اشاره کنند ... ص ۵۲۴ میرآب و پول گزاف گرفتن او از کشاورزان ص ۵۷۸ قرق کردن شهر ... ص ۵۲۳ کشتن رعیت دادخواه توسط شاه صفوی .... ص ۵۲۲ داستان بسیار تأثر برانگیز امام‌قلی‌خان حاکم بزرگ شیراز و کشتن او و فرزندانش توسط شاه صفوی ... ص ۵۱۷؛

برخی مباحث مربوط به دربار...

تولید شراب در شیراز و شراب خوری شاه عباس و تهیه شراب دربار ... ص ۶۵۹ شراب‌چی باشی و شیرک چی باشی ... ص ۵۷۶ شاه میل ندارد اجانب را نزد خود نگه‌دارد ... ص ۵۷۹؛

دانلود کتاب

دریافت

عنوان: سفرنامه تاورنیه
حجم: 17.6 مگابایت
توضیحات: این فایل از سایت کتاب‌ناک دانلود شده است

..........................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

قبل از این مطلبی در موضوع کارکردهای روحانیت با عنوان «به حاشیه رفتن روحانیت بعد از مدرنتیه» نوشتم.

خلاصه آن مطلب این بود که روحانیت در گذشته نه تنها برای حفظ تقدس خود به انزوا نرفته بود بلکه عمده نهادهای جامعه به وسیله او اداره می‌شد و کارکردهای متعددی در جامعه داشت؛ مثلا: آموزش و پرورش، ثبت و اسناد، قضاوت و ریش سفیدی و حتی طبابت در دست روحانیت بود و درکنار همه ‌اینها رسانه آن روز نیز در انحصار روحانیت بود و این قدرت لایزالی برای جامعه سازی دینی به روحانیت می‌داد. آن روز روحانیت در وسط زندگی عینی مردم بود، برخلاف جامعه امروز که ظاهرا حاکمیت در دست اوست اما عملا روحانیت به انزوا رفته و حیات اجتماع، مستغنی از وجود او شده است.

تصمیم گرفتم اندک اندک مستندات مطلب مذکور را ارائه کنم. در این راستا خلاصه‌ای از بخش‌هایی از شجره‌نامه یکی از دوستان طلبه‌ سیدم به نام "سیدمحمدحسین صادقی" از منطقه کوار را در ادامه می‌آورم، این شجره نامه گویای مطلب مذکور در مورد ایفای نقش‌های مختلف اجتماعی در گذشته روحانیت است:👇

🔹سید نورالدین از نوادگان امام حسین(ع) از قرن دهم ه.ق از عراق به بحرین و بعد از مدتی به پیرم فارس مهاجرت می‌کند.

🔹فرزند بزرگ او طاهر محمد جهت تبلیغ اسلام به منطقه کوار هجرت می‌کند و بعد از چندین سال مبارزه و تبلیغ در سال ۱۰۲۲ق به دست اشرار به شهادت می‌رسد. قبر ایشان هم‌اکنون با نام امام‌زاده طاهر محمد در کول(کوار قدیم) وجود دارد.

🔹فرزند بزرگ سیدمحمد، سید صالح به روستای شابهرامی هجرت می‌کند و از طرف دولت مسئول مدیریت زمین‌های کشاورزی آنجا می‌شود و با احداث کانال‌های آب، مشغول برنج‌کاری و مصرف آنها در راه اسلام می‌شود، وی مسئول بند بهمن و رشته قنات‌های این منطقه بوده و کانال‌های آبی به روستاهای محمود آباد- اکبرآباد- مظفری و طسوج می‌کشد. شغل اصلی او روحانی بوده است که در روستاها هم مکتب‌خانه احداث می‌کند.

🔹سید داوود پسر بزرگ سید صالح به کمک برادرانش دوازده آسیاب کوار را می‌خرند و آنها را تعمیر و شروع به راه‌اندازی می‌کنند و از طرف دولت نماینده منطقه بلوک کوار می‌شوند ولی اشتغال اصلی او همان روحانی بوده است و بیشتر درآمد آسیاب را مصروف مکتب‌خانه در فرمشکان می‌کند.

🔹فرزندان او نماینده کریم‌خان زند در روستاهای قصراحمد- مظفری- اکبرآباد- زجرد-فرود- بورکی و شاه بهرامی می‌شوند. سید داوود در وصیت نامه خود به فرزندانش می‌گوید: «نورچشمان به زیر دستتان احترام بگذارید، رعیت یعنی کسی که مراعاتش لازم است.»

🔹سید حسین حسینی پسر بزرگ سید داوود نماینده کریم‌خان زند در کوار در ضمن طبیب و روحانی هم بوده است که به کمک برادرانش بارها کریم‌خان زند را به کوار دعوت کردند و کمک‌های فراوانی جهت کاروانسراهای مظفری و کوار کردند و متولی تعمیر راه‌ها، پل‌ها، رشته قنات‌ها، بند بهمن و احداث مکتب‌خانه و آوردن مکتب‌دار به کوار شده بودند و در شیراز دروازه‌ای به نام دروازه کوار نام‌گذاری کردند که هم‌اکنون به آن فلکه ولی‌عصر می‌گویند.

🔹پسران سید حسین: ۱- سید محسن حاکم شرع، روحانی و طبیب؛ ۲ سید یوسف شاه‌بهرامی روحانی و کشاورز ساکن شاه‌بهرامی؛ ۳- سید النقی روحانی و مکتب‌دار- ساکن کوار؛ ۴ سید زین العابدین روحانی و کشاورز ساکن کوار؛ ۵- سید عوض علی روحانی ساکن قصر احمد نماینده دولت؛ ۶- سید علی محمد علی روحانی ساکن محمودآباد؛

🔹پسران سید محسن متوفای ۱۲۴۹ق و حاکم شرع کوار: ۱- سید ابراهیم حاکم شرع بلوک کوار-طبیب و امام جمعه و نماینده دولت؛ ۲- سید کوچک مکتب‌دار؛ ۳- سید رحیم مکتب‌دار؛ ۴-سید کریم روحانی؛ ۵- سید علی روحانی؛

سلسله این شجره نامه ادامه دارد و از اواخر قاجار رفته رفته با تغییر شرایط زمان و حاکمیت تدریجی مدرنیته، کارکردهای این سلسله تغییر می‌کند و برخی از فرزندان آنها به شیراز می‌روند و استاد دانشگاه و حوزه می‌شوند و برخی به اروپا و آمریکا هجرت می‌کنند که حکایت آن مفصل است.

..........................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در خطبه ۱۴ نهج البلاغه "مرحوم سید رضی" بخش‌هایی از خطبه‌ای از امیرالمؤمنین(ع) در مذمت مردم بصره را آورده‌اند که متن کامل آن توسط "علامه مجلسی" در جلد ۵۷ بحار آمده است؛

این خطبه مربوط به بازگشت حضرت امیر(ع) از جنگ جمل است.

قبل از آغاز نبرد جمل، سپاه ناکثین با فرماندهی "طلحه و زبیر" و همراهی عایشه با حدود ۳ هزار نفر به سوی بصره حرکت نمودند و بصره را به تصرف خود درآورند، بیت‌المال را غارت و موی سر و ریش والی حضرت امیر(ع)، "عثمان بن حنیف" را کندند و او را مجبور کردند از دارالحکومه خارج شود.

حضرت امیر(ع) نیز با لشکر خود به سوی آنان حرکت نمود و جنگ جمل شکل گرفت؛

حضرت امیر(ع) پس از اتمام جنگ جمل در بصره خطبه‌ای خواندند و بسیار مردم بصره را مذمت نمودند. ایشان در اثناء کلامشان، روی خود را به سمت راست می‌نمایند و می‌پرسند: "از اینجا تا " أُبُلَّه" چقدر فاصله است؟"

🔹آن زمان أُبُلَّه نام مکانی در جنوب خوزستان کنونی و در نزدیکی رودخانه اروند بود؛

حضرت سخن خود را ادامه می‌دهند و به نقل از پیامبر(ص) به وقوع جنگی در آینده در این منطقه اشاره می‌کنند که در آن قریب به ۷۰ هزار نفر از یاران و امت ایشان به شهادت می‌رسند، کسانی که به منزله شهداء بدر همراه حضرت رسول(ص) هستند.

👈«وَ سَیَکُونُ فِی الَّتِی تُسَمَّى الْأُبُلَّةُ مَوْضِعُ أَصْحَابِ الْعُشُورِ یُقْتَلُ فِی ذَلِکَ الْمَوْضِعِ مِنْ أُمَّتِی سَبْعُونَ أَلْفَ شَهِیدٍ هُمْ یَوْمَئِذٍ بِمَنْزِلَةِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ»

🔹 وقتی به تاریخ مراجعه می‌کنیم از زمان حضرت امیر(ع) تا کنون، جز جنگ ایران و حزب بعث عراق، چنین جنگی با این وسعت که ۷۰ هزار نفر در آن کشته شوند، در این منطقه رخ نداده است؛

در ادامه خطبه، یکی از یاران حضرت(ع) از ایشان سوال می‌کند: "چه کسی آنان را می‌کشد؟" حضرت(ع) پاسخ می‌دهند: "اخوان" و از این کلام معلوم می‌شود که این نبرد بین دو قوم از مسلمانان صورت گرفته است؛

  سپس حضرت به ویژگی‌های شهداء این جنگ اشاره می‌کنند که آنان از اهل آن منطقه نبوده‌اند و برای این جنگ به آنجا کوچ کرده‌اند و این افراد از کسانی بوده‌اند که افراد متکبر زمان آنان را کوچک می‌پنداشته‌اند و سپس شروع به گریستن می‌نمایند.

👈«یَنْفِرُ لِجِهَادِهِمْ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ قَوْمٌ هُمْ أَذِلَّةٌ عِنْدَ الْمُتَکَبِّرِینَ مِنْ أَهْلِ ذَلِکَ الزَّمَانِ مَجْهُولُونَ فِی الْأَرْضِ مَعْرُوفُونَ فِی السَّمَاءِ تَبْکِی السَّمَاءُ عَلَیْهِمْ وَ سُکَّانُهَا وَ الْأَرْضُ وَ سُکَّانُهَا ثُمَّ هَمَلَتْ عَیْنَاهُ بِالْبُکَاءِ»

📌متن کامل خطبه همراه با نقشه‌های تاریخی مربوط به مکان "أُبُلَّه"؛👇

در شرح نهج ابن میثم است که چون امیر المؤمنین علیه السّلام از نبرد جمل آسوده شد در بصره خطبه‏اى ایراد کرد پس از سپاس خدا و رحمت بر پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) فرمود: اى مردم بصره اى مردم شهرى که سه بار زیر و رو شده و بار چهارمش را خدا داند اى قشون زن. اى یاران حیوان بى‏زبان که غرّى کرد شما پذیرفتید و پى شد و گریزان شدید اخلاق شما ناپایدار و دین شما دوروئى و آب شما تلخ و بدمزه است، شهر شما خاکش از همه شهرها گندتر است و از آسمان دورتر نه دهم شرّ در آنست. هر که در آن بازداشت است بسزاى گناه او است و هر که بیرونست بعفو خداست گویا به این شهر شما مینگرم که آبش فرو گرفته تا جز کنگره‏هاى مسجد دیده نشود مانند چینه‏دان پرنده‏اى باشد در دریا- و کشید تا فرمود: چون دیدند کوخهاى بصره خانه شدند و نیزارهایش کاخ گردیدند گریز باید. گریز. که آن روز دیگر بصره ندارید.[1] سپس رو به سمت راست کرد و فرمود: میان شما و ابله‏ چند است؟ منذر بن جارود گفت: پدر و مادرم قربانت. 4 فرسنگ؛[2]

حضرت فرمود: راست گفتى سوگند بدان که محمّد را مبعوث کرد و بنبوت گرامى داشت و برسالت بر گماشت و جانش را شتابان ببهشت برد از او شنیدم چونان که شما از من شنوید که فرمود[3]: اى على میدانى که میان آنجا که بصره نام گیرد و میان ابله 4 فرسنگ باشد.[4] و در آنجا که ابله نام دارد و جاى کسانی خواهد شد که خراج دولتی را می‌گیرند(یا گمرک‌چی هستند)، 70 هزار شهید از امتم کشته شوند که آن روز بمنزله شهداء بدر باشند.

«وَ سَیَکُونُ فِی الَّتِی تُسَمَّى الْأُبُلَّةُ مَوْضِعُ أَصْحَابِ الْعُشُورِ یُقْتَلُ فِی ذَلِکَ الْمَوْضِعِ مِنْ أُمَّتِی سَبْعُونَ أَلْفَ شَهِیدٍ هُمْ یَوْمَئِذٍ بِمَنْزِلَةِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ»

منذر گفت: یا امیر المؤمنین چه کسى آنها را میکشد پدر و مادرم بقربانت.[5] فرمود: اخوان آنها را بکشند که مردمى چون شیاطین، سیاه رنگ (یا سبزپررنگ)، بدبو، سخت یورش، کم جامه و پوشش. خوشا به حال آنان که با او بجنگند(یا او را بکشند).[6]

براى جهاد با آنها در آن زمان مردمى کوچند که نزد متکبران آن زمان زبون و گمنامند اما در آسمان معروفند. آسمان و اهلش بر آنها بگریند و زمین و ساکنانش. سپس اشک از دو دیده‏گان حضرت روان شد. 

«یَنْفِرُ لِجِهَادِهِمْ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ قَوْمٌ هُمْ أَذِلَّةٌ عِنْدَ الْمُتَکَبِّرِینَ مِنْ أَهْلِ ذَلِکَ الزَّمَانِ مَجْهُولُونَ فِی الْأَرْضِ مَعْرُوفُونَ فِی السَّمَاءِ تَبْکِی السَّمَاءُ عَلَیْهِمْ وَ سُکَّانُهَا وَ الْأَرْضُ وَ سُکَّانُهَا ثُمَّ هَمَلَتْ عَیْنَاهُ بِالْبُکَاءِ» 

سپس فرمود: واى بر تو اى بصره از سپاهى که نه گرد دارند و نه فریاد...

تذکر: 

از جمله اشکالاتی که یکی از دوستان داشتند اینکه این روایت از نظر سندی قابل اثبات نیست؛ 

اما باید گفت: ما در تاریخ همچون فقه به بررسی اسناد روایات نمی‌پردازیم و صرفا به اجتماع ظنون و شواهد برای تحلیل قضایا اکتفا می‌کنیم چرا که برای رسیدن به باب علم قطعی در عمده مسائل تاریخی و جزئیات آنها انسداد وجود دارد.

نکته دیگری که یکی از دوستان مطرح می‌نمودند امکان تحقق این پیش بینی در موعد زمانی دیگری بعد از شهدای دفاع مقدس ما است که ما منکر اصل این امکان نیستیم اما همانطور که در بالا ذکر شد در مسائل تاریخی امکان حصول قطع تقریبا ناممکن است و با تجمیع شواهد به ظن خواهیم رسید، فرآیند مطلوب تاریخ و فقه متفاوت است، در فقه ما به دنبال دلیل حجت معتبر هستیم اما در تاریخ به دنبال حدس قوی و اطمینان متاثر از گزارش‌های تاریخی و واکاوی صحت و سقم آن گزارش‌ها هستیم.

نقشه‌های تاریخی که ابله در آنها آمده است👇

نقشه راه‌های تجاری جزیره العرب

نقشه تاریخی مربوط به فتوحات عراق 

باید به این نکته نیز دقت داشت که در زمان حضرت امیر(ع) منطقه  أُبُلَّه که مطابق با منطقه شلمچه و حوالی آن می‌شود از مناطق تحت حاکمیت ایشان بوده است و منطقه گمرک و مرزی محسوب نمی‌شده است، اما در زمان‌های بعد همانطور که حضرت در روایت خود ذکر می‌کنند این منطقه به گمرک تبدیل می‌شود.

 برای واضح‌تر شدن منظور ترکیب روایت مذکور بدین نحو است: 

«وَ سَیَکُونُ» فعل به همراه سین به معنی پیش‌بینی آینده «فِی الَّتِی تُسَمَّى الْأُبُلَّةُ» خبر مقدم و «مَوْضِعُ أَصْحَابِ الْعُشُورِ» اسم یکون و «یُقْتَلُ فِی ذَلِکَ الْمَوْضِعِ مِنْ أُمَّتِی سَبْعُونَ أَلْفَ شَهِیدٍ» حال برای موضع اصحاب العشور(گمرک) و «هُمْ یَوْمَئِذٍ بِمَنْزِلَةِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ» حال برای شهید

نقشه تاریخی مربوط به دولت‌های محلی ایران

نقشه تاریخی مربوط به قرن ششم

نقشه تاریخی مربوط به غارات معاویه

نقشه تاریخی فتوحات ایران و ماوراء النهر

فاصله ۲۵ کیلومتری بصره تا شلمچه

در روایت مذکور فاصله بصره تا أُبُلَّه ۴ فرسخ و در سمت راست بصره ذکر شده است و با توجه به تبدیل واحد فرسخ به کیلومتر بر اساس هر فرسخ ۶.۲۴ کیلومتر این مسافت دقیقا معادل با ۲۵ کیلومتر است که بر مکان فعلی شلمچه در سمت راست بصره تطبیق پیدا می‌کند.


[1] شَرْحُ النَّهْجِ لِابْنِ مِیثَمٍ، قَالَ: لَمَّا فَرَغَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مِنْ حَرْبِ الْجَمَلِ خَطَبَ النَّاسَ بِالْبَصْرَةِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ ص ثُمَّ قَالَ یَا أَهْلَ الْبَصْرَةِ یَا أَهْلَ الْمُؤْتَفِکَةِ ائْتَفَکَتْ بِأَهْلِهَا ثَلَاثاً وَ عَلَى اللَّهِ تَمَامُ الرَّابِعَةِ یَا جُنْدَ الْمَرْأَةِ وَ أَعْوَانَ الْبَهِیمَةِ رَغَا فَأَجَبْتُمْ وَ عَقَرَ فَانْهَزَمْتُمْ‏ أَخْلَاقُکُمْ دِقَاقٌ وَ دِینُکُمْ نِفَاقٌ وَ مَاؤُکُمْ زُعَاقٌ‏ بِلَادُکُمْ أَنْتَنُ بِلَادِ اللَّهِ تُرْبَةً وَ أَبْعَدُهَا مِنَ السَّمَاءِ بِهَا تِسْعَةُ أَعْشَارِ الشَّرِّ الْمُحْتَبَسُ فِیهَا بِذَنْبِهِ وَ الْخَارِجُ مِنْهَا بِعَفْوِ اللَّهِ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى قَرْیَتِکُمْ هَذِهِ وَ قَدْ طَبَّقَهَا الْمَاءُ حَتَّى مَا یُرَى مِنْهَا إِلَّا شُرَفُ الْمَسْجِدِ کَأَنَّهُ جُؤْجُؤُ طَیْرٍ فِی لُجَّةِ بَحْرٍ وَ سَاقَ إِلَى قَوْلِهِ إِذَا هُمْ رَأَوُا الْبَصْرَةَ قَدْ تَحَوَّلَتْ أَخْصَاصُهَا دُوراً وَ آجَامُهَا قُصُوراً فَالْهَرَبَ الْهَرَبَ فَإِنَّهُ لَا بَصْرَةَ لَکُمْ یَوْمَئِذٍ. بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج‏57 ؛ ص224. قسمت‌هایی از این خطبه را سید رضی در خطبه ۱۴ نهج‌البلاغه نیز آورده است.

[2] ثُمَّ الْتَفَتَ عَنْ یَمِینِهِ فَقَالَ کَمْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الْأُبُلَّةِ فَقَالَ لَهُ الْمُنْذِرُ بْنُ الْجَارُودِ فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی أَرْبَعَةُ فَرَاسِخَ. همان (ادامه روایت)

[3] قَالَ لَهُ صَدَقْتَ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً ص وَ أَکْرَمَهُ بِالنُّبُوَّةِ وَ خَصَّهُ بِالرِّسَالَةِ وَ عَجَّلَ بِرُوحِهِ إِلَى الْجَنَّةِ لَقَدْ سَمِعْتُ مِنْهُ کَمَا تَسْمَعُونَ مِنِّی أَنْ قَالَ همان (ادامه روایت)

[4] یَا عَلِیُّ هَلْ عَلِمْتَ أَنَّ بَیْنَ الَّتِی تُسَمَّى الْبَصْرَةُ وَ الَّتِی تُسَمَّى الْأُبُلَّةُ أَرْبَعَةُ فَرَاسِخ. همان (ادامه روایت)

[5] فَقَالَ لَهُ الْمُنْذِرُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَقْتُلُهُمْ فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی. همان (ادامه روایت)

[6] قَالَ یَقْتُلُهُمْ إِخْوَانٌ وَ هُمْ جِیلٌ کَأَنَّهُمُ الشَّیَاطِینُ سُودٌ أَلْوَانُهُمْ مُنْتِنَةٌ أَرْوَاحُهُمْ شَدِیدٌ کَلَبُهُمْ قَلِیلٌ سَلَبُهُمْ طُوبَى لِمَنْ قَتَلُوهُ. همان.

نکته قابل توجه این است که رنگ ذکر شده برای نیروهای مقابل شهدای «أُبُلَّه» به رنگ "سود" است که عرب به رنگ‌های سیاه وسبز تیره هردو "سود" می‌گوید و این همان رنگ لباس سربازان عراقی در دوران دفاع مقدس است. به طور مثال در لغت نامه التحقیق فی کلمات القران چنین گفته شده است: «و العرب تسمّی الأخضر أسود، لأنّه یرى کذلک على بعد، و منه سواد العراق لخضرة أشجاره و زروعه» مصطفوى، حسن، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم - بیروت-قاهره-لندن، چاپ: سوم، 1430 ه.ق؛ ج‏5 ؛ ص310

منابع:

1. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى - کمره اى، محمد باقر، آسمان و جهان (ترجمه کتاب السماء و العالم بحار الأنوارجلد 54)، 10جلد، اسلامیه - تهران، چاپ: اول، 1351 ش، ج‏4 ؛ ص: 194-195؛

2. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)، 111جلد، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق ج‏57، ص: 224  225؛

۳. نرم‌افزار جغرافیای جهان اسلام مرکز تحقیقات علوم اسلامی نور؛

۴. نرم‌افزار قاموس النور مرکز تحقیقات علوم اسلامی نور؛

۵. نرم‌افزار جامعة الاحادیث مرکز تحقیقات علوم اسلامی نور.

با تشکر از برادر عزیزم حجت‌الاسلام و المسلمین علی اکبرآبادی که اصل این موضوع را ایشان متذکر شدند و بنده آن را مستند نموندم.

..........................................................................


  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از مسیرهای غلطی که در اواخر دوران قاجار آغاز شد و با تأسیس پهلوی شدت گرفت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی با قوت بیشتری ادامه یافت، روند ظهور مدرنیته در ساحت "حاکمیت و اجتماع" و مستغنی شدن "جامعه و حاکمیت" از روحانیت بود.

تا قبل از پهلوی عمدتا شاهان به شاهی خود در دربار و مردم به زندگی خود در خارج از دربار مشغول بودند و مناسبات دولت و مردم بسیار محدود بود.

در آن دوره حیات اجتماعی با کمک ارتباطات و نهادهای مختلف مردمی، برقرار بود و عمده نهادهای اجتماعی به دست روحانیت اداره می‌شد.

برای روشن شدن ماجرا مثالی می‌زنم:

👈همه در تاریخ خوانده‌ایم در دوره مشروطه علما برای تأسیس عدالت‌خوانه و پذیرش مشروطه توسط شاه، ابتدا به حرم عبدالعظیم حسنی(ع) مهاجرت داشتند و بعد از آن به حرم حضرت معصومه(س) و این تحصن علما منجر به اعتراض مردم و اجبار شاه به پذیرش درخواست‌های علما شد.

🔹آنچه به اشتباه خیلی‌ها تصور می‌کنند، این است که آن زمان مردم عاشق چشم و ابروی روحانیت بودند، چون روحانیت تقدس خود را حفظ نموده و حاکمیت را در اختیار نداشت، مردم خالصانه گوش به فرمان روحانیت بودند اما در حال حاضر حاکمیت در دست روحانیت است و مردم از آنها زده‌شده‌اند و...

🔹در ادامه این تحلیل اشتباه نیز قیاسی می‌کنند با وضعیت کنونی که اگر روحانیون همه در یک کشتی به دریا بروند و خلاصه دیگر برنگردند، هیچ اتفاق خاصی در روند حاکمیت و اجتماع نخواهد افتاد و چند خورده کار تشریفاتی و ساده روحانیت چون "صیغه عقد" و "نماز میت" را هم مثل خیلی از امور اجتماعی دیگر برخی افراد متدین و مورد اعتماد مردم انجام می‌دهند و خلاصه نتیجه می‌گیرند که اشتباه روحانیت در بدست گرفتن حاکمیت بود.

حال آنکه اصل داستان دقیقا بالعکس است اگرچه قیاس آن به ظاهر درست است اما نتیجه‌گیری مبتنی بر آن تحلیل کاملا اشتباه است.

🔸در دوره قبل از حاکمیت مدرنیته روحانیت نه تنها برای حفظ تقدس خود به انزوا نرفته بود بلکه عمده نهادهای جامعه به وسیله او اداره می‌شد و  روحانیت کارکردهای متعددی در جامعه داشت؛ مثلا: آموزش و پرورش، ثبت و اسناد، قضاوت و ریش سفیدی و حتی طبابت در دست روحانیت بود و درکنار همه ‌اینها رسانه آن روز جز در برخی طبقه روشنفکر، در انحصار روحانیت بود و این قدرت لایزالی به روحانیت می‌داد.

شئون مذکور در جامعه بسیط آن روز عملا همه شئون زندگی مردم بود.

آن روز روحانیت در وسط زندگی عینی مردم بود، برخلاف جامعه امروز که ظاهرا حاکمیت در دست اوست اما عملا روحانیت به انزوا رفته و حیات اجتماع، مستغنی از وجود او شده است.

و این همه به علت عدم شناخت "مدرنیته و مردم در دوران آن" توسط روحانیت و مردم است.

🔸در آن دوره وقتی روحانیون دست از کار می‌کشیدند و مثلا بالاتفاق به قم مهاجرت می‌کردند و متحصن می‌شدند زندگی مردم عملا از کار می‌افتاد، چراکه تمام حیات اجتماع آن روز به صورت مستقیم با روحانیت سروکار داشت و شاه هم به علت فشار اجتماعی مجبور به پذیرش خواست روحانیت بود ولو این خواسته محدود شدن قدرت خود شاه می‌بود.

...................................

مطالب مرتبط:👇

رابطه شهادت به توحید و قیام به قسط

..........................................................................

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

پیامبر(ص) از بدو تولد تا مدت ۵ سال جدا از مادرگرامیشان و نزد یک قابله به نام حلیمه در بیابان بزرگ می‌شوند.

طبیعتا این ماجرا بسیار عجیب و سوال برانگیز است! در کتاب‌های دینی مدرسه، در پاسخ به این سوال ادله مختلفی جز حقیقت ماجرا، گفته می‌شود.

می‌گویند چون مادر حضرت(ص) شیر نداشت، باید ایشان را به دایه‌ای می‌سپردند و حضرت(ص) از هیچ دایه‌ای‌ جز حلیمه که بیابان نشین بود، شیر ننوشیدند، ایشان را به دایه‌ای در بیابان سپردند.

اگرچه این حکمت خداوند بود که حضرت(ص) از هیچ دایه‌ای جز حلیمه، شیر نخورند اما چرا با اینکه حضرت(ص) مدتی از مادر حمزه عموی‌شان شیر خوردند، خداوند حکمت را در شیر نداشتن مادر ایشان و شیر ننوشیدن حضرت از هیچ دایه‌ای جز فردی بیابان نشین قرار داد؟ 

و چرا بعد از دوسال و پایان مدت شیرنوشیدن، آمنه مادر گرامی حضرت، سه سال دیگر نیز باید از نعمت حضور فرزند مبارک خود محروم می‌ماند و البته صبورانه به این ماجرا اعتراضی نیز نمی‌کرد؟

همانطور که در آیات قرآن در مورد مادر حضرت موسی(ع) ذکر شده است، ایشان با اینکه خداوند به او الهام کرده بود که برای در امان ماندن فرزندش وی را در صندوقی در نیل رها کند، چنان بی‌تابی می‌کرد که نزدیک بود ماجرا را افشا کند و خداوند او را دل‌داری و وعده بازگرداندن موسی به وی را داد اما در مورد آمنه مادر پیامبر(ص) هیچ گزارشی از بی‌تابی ذکر نشده است.[1]

دلیل‌هایی که در توجیه باقی ماندن حضرت نزد حلیمه، بعد از ایام شیرخوارگی نوشته‌اند، تعلیم ادبیات اصیل عرب و وجود آب‌هوای بهتر بیابان و رسم عرب است، چرا که برای کودکان امکان باقی ماندن در آن آب‌ و هوا وجود نداشت و رسم عرب هم بر آن بود که کودک را به دایه می‌سپردند تا بیرون از شهر کودکان را بزرگ کند.

اما سوال اینجاست که اگر این ادله صحیح است، پس‌چرا سایر فرزندان اهل مکه را به بیابان نمی‌فرستادند؟

چرا حمزه عموی پیامبر(ص) که دوماه از ایشان بزرگ‌تر بود به بیابان فرستاده نشد؟ 

کودکان در شهر بهتر با ادبیات آشنا می‌شدند یا در بیابان؟! 

این چه رسمی بود که گزارشی در موارد غیر از پیامبر ذکر نشده است؟ 

آب‌ و هوای مکه در طول این پنج سال در همه فصول مانع حضور کودکان در این شهر بود؟!

راز ماجرا را باید در تلاش جریان یهود در تحریف و پاک نمودن رد پای خونین خود از تاریخ جست.

راز رضایت آمنه مادر پیامبر در دوری فرزندشان را در مهارت یهود در علم قیافته شناسی و شناخت نسب‌ها و تلاش برای نابود نمودن پیامبر آخرالزمان که وعده نابودی تشکیلات یهود به دست او داده شده بود جست؛ 

راز ماجرا را در ترور هاشم جد پیامبر(ص)[2] و عبدالله پدر پیامبر(ص)[3] و ناکامی در ترور عبدالمطلب پدربزرگ پیامبر(ص)[4] و ممانعت از میلاد نبی‌مکرم و تلاش برای ترور ایشان جست.

در کتاب شریف کافی حدیثی از امام باقر(ع) در مورد میلاد پیامبر(ص) بدین شرح ذکر شده است:[5]

چون پیغمبر (ص) بدنیا آمد مردى از اهل کتاب نزد جمعى از قریش آمده و گفت: دیشب در میان شما نوزادى بدنیا آمد؟

گفتند: نه، گفت: پس چنین نوزادى باید در فلسطین بدنیا آمده باشد و نامش احمد است، و خالى در بدن دارد که رنگش چون خز خاکسترى است و نابودى اهل کتاب و یهود بدست او است، و به خدا اى گروه قریش این مولود نصیب شما نشده! آنها (که این سخن را شنیدند) از نزد آن مرد پراکنده شده بجستجو پرداختند و اطلاع پیدا کردند که در خانه عبد اللَّه بن عبد المطلب نوزادى بدنیا آمده پس‏ بدنبال آن مرد گشتند و او را دیدار کرده بدو گفتند: چرا بخدا در میان ما پسرى بدنیا آمده، پرسید: آیا پیش از آنکه من بشما بگویم یا بعد از آن بدنیا آمده؟ گفتند: پیش از آنکه آن سخن را بما بگوئى، گفت: مرا پیش او ببرید تا او را ببینم، آنها بنزد مادر آن حضرت (آمنه) آمدند و بدو گفتند: پسرت را بیاور تا ما او را ببینیم، آمنه گفت: بخدا این فرزند من وقتى بدنیا آمد مانند بچه‏هاى دیگر نبود، او دو دست خود را بزمین نهاد و سر بسوى آسمان بلند کرد و بدان نگریست سپس نورى از او ساطع گشت که من کاخهاى بصرى را (شهرى بوده در سر حد شام) مشاهده کردم و شنیدم هاتفى در هوا می‌گفت:

همانا تو بهترین مردم را زادى، و چون او را بر زمین نهادى بگو: او را از شر هر حسودى بخداى یگانه پناه دادم، و نامش را محمد بگذار. آن مرد گفت: او را بیاور، و چون آمنه آن حضرت را آورد، آن مرد او را نگریست و برگردانید و چون آن خال (مهر نبوت) را در میان دو شانه‏اش دید بیهوش شده روى زمین افتاده، قریش آن حضرت را گرفته بمادرش دادند و بدو گفتند: خدا این فرزند را بر تو مبارک سازد.

و همین که از نزد آمنه بیرون رفته آن مرد بهوش آمد بدو گفتند: واى بر تو این چه حالى بود که بتو دست داد؟ گفت: نبوت بنى اسرائیل تا روز قیامت از بین برفت، بخدا این کودک همان کسى است که آنها را نابود سازد، قریش از این سخن خوشحال شدند، آن مرد که خوشحالى قریش را دید بدانها گفت: شادمان شدید! بخدا سوگند چنان حمله و یورشى بر شما برد که اهل شرق و غرب از زمین آن را بازگو کنند، ابو سفیان گفت: (چیزى نیست) بمردم شهر خود یورش می‌برد.[6]



[1] «إِذْ أَوْحَیْنَا إِلىَ أُمِّکَ مَا یُوحَى(38) أَنِ اقْذِفِیهِ فىِ التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فىِ الْیَمّ‏ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لىّ‏ وَ عَدُوٌّ لَّهُ  وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ محَبَّةً مِّنى وَ لِتُصْنَعَ عَلىَ‏ عَیْنىِ(39) إِذْ تَمْشىِ أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکمُ‏ عَلىَ‏ مَن یَکْفُلُهُ  فَرَجَعْنَاکَ إِلىَ أُمِّکَ کىَ‏ تَقَرَّ عَیْنهُا وَ لَا تحَزَنَ  وَ قَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمّ‏ وَ فَتَنَّاکَ فُتُونًا  فَلَبِثْتَ سِنِینَ فىِ أَهْلِ مَدْیَنَ ثمُ‏ جِئْتَ عَلىَ‏ قَدَرٍ یَامُوسىَ‏(40)» طه

[2] جد اعلی پیامبر اهل مکه بود اما قبرش در غزه فلسطین است. ایشان از مکه برای تجارت به سوی شام خراج شد و در یثرب مهمان رئیس یکی از قبایل مستقر در مدینه به نام عروبن زید بن لبید خزرجی گردید. هاشم با سلمی دختر عمرو ازدواج کرد و او را به مکه برد. وقتی سلمی حامله شد طبق شرطی که هنگام ازدواج کرده بودند هاشم او را برای وضع حمل به نزد خانواده‌اش در یثرب بازگرداند و خود از آنجا برای تجارت به شام رفت. او هنگام رفتن به سفر به همسرش گفت: « احتمال دارد از این سفر باز نگردم. خداوند به تو پسری خواهد داد. از او بسیار نگهداری کن.» هاشم به غزه رفت و پس از پایان تجارت، آهنگ بازگشت کرد. اما همان شب به ناگاه بیمار شد. پس اصحابش را فراخواند و گفت: به مکه بازگردید. به مدینه که رسیدید همسرم را سلام برسانید و درباره فرزندم که از او متولد خواهد شد سفارش کنید. به او بگویید که این فرزند بزرگ‌ترین دغدغه من است. سپس قلم و کاغذی خواست و وصیت‌نامه‌ای نوشت که بخش عمده‌ای از آن در سفار به پاسداری از فرزند و اشتیاقش به زیارت او بود. ر.ب: موسسه مطالعات فرهنگی لوح و قلم، تبار انحراف، جلد یکم از آفرینش تا ختم نبوت، چاپ هفتم، قم،انتشارات ولاء منتظر(عج)، ۱۳۹۲ش، ص: ۱۵۸.

در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است: حضرت هاشم جد پیامبر از هیچ سنگ یا گلی رد نمی‌شد الا اینکه به او بشارت می‌دادند ای هاشم از تو فرزندی که کریم‌ترین خلق نزد خداوند و شریف‌ترین عالمیان است به نام محمد خاتم النبیین زاده خواهد شد.

وَ کَانَ هَاشِمٌ لَا یَمُرُّ بِحَجَرٍ وَ لَا مَدَرٍ إِلَّا وَ یُنَادِیهِ أَبْشِرْ یَا هَاشِمُ فَإِنَّهُ سَیَظْهَرُ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ أَکْرَمُ الْخَلْقِ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ أَشْرَفُ الْعَالَمِینَ مُحَمَّدٌ خَاتَمُ النَّبِیِّین‏.

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)، 111جلد، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ج‏15 ؛ ص37

علامه مجلسی در توضیح مباحث تاریخی به علم هاشم به خطر یهود برای حضرت و احتمال دادن هاشم به عدم بازگشت از سفر شام اشاره می‌کنند:

حتى اشتهر حمل سلمى فقال لها یا سلمى‏ إنی أودعتک الودیعة التی أودعها الله تعالى آدم ع و أودعها آدم ع ولدها شیثا ع و لم یزالوا یتوارثونها من واحد إلى واحد إلى أن وصلت إلینا و شرفنا الله بهذا النور و قد أودعته إیاک و ها أنا آخذ علیک العهد و المیثاق بأن تقیه و تحفظیه و إن أتیت به و أنا غائب عنک فلیکن عندک بمنزلة الحدقة من العین و الروح بین الجنبین و إن قدرت على أن لا تراه العیون فافعلی فإن له حسادا و أضدادا و أشد الناس علیه الیهود.

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)، 111جلد، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ج‏15 ؛ ص51

[3] ر.ب: موسسه مطالعات فرهنگی لوح و قلم، تبار انحراف، جلد یکم از آفرینش تا ختم نبوت، ص: ۱۶۰.

[4] همان، ص ۱۵۹.

[5] عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَمَّا وُلِدَ النَّبِیُّ ص جَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلَى مَلَإٍ مِنْ قُرَیْشٍ فِیهِمْ هِشَامُ بْنُ الْمُغِیرَةِ وَ الْوَلِیدُ بْنُ الْمُغِیرَةِ وَ الْعَاصُ بْنُ هِشَامٍ وَ أَبُو وَجْزَةَ بْنُ أَبِی عَمْرِو بْنِ أُمَیَّةَ وَ عُتْبَةُ بْنُ رَبِیعَةَ فَقَالَ‏ أَ وُلِدَ فِیکُمْ مَوْلُودٌ اللَّیْلَةَ فَقَالُوا لَا قَالَ فَوُلِدَ إِذاً بِفِلَسْطِینَ‏ غُلَامٌ اسْمُهُ أَحْمَدُ بِهِ شَامَةٌ کَلَوْنِ الْخَزِّ الْأَدْکَنِ‏ وَ یَکُونُ هَلَاکُ أَهْلِ الْکِتَابِ وَ الْیَهُودِ عَلَى یَدَیْهِ قَدْ أَخْطَأَکُمْ وَ اللَّهِ یَا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ‏ فَتَفَرَّقُوا وَ سَأَلُوا فَأُخْبِرُوا أَنَّهُ وُلِدَ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ غُلَامٌ فَطَلَبُوا الرَّجُلَ فَلَقُوهُ فَقَالُوا إِنَّهُ قَدْ وُلِدَ فِینَا وَ اللَّهِ غُلَامٌ قَالَ قَبْلَ أَنْ أَقُولَ لَکُمْ أَوْ بَعْدَ مَا قُلْتُ لَکُمْ قَالُوا قَبْلَ أَنْ تَقُولَ لَنَا قَالَ فَانْطَلِقُوا بِنَا إِلَیْهِ حَتَّى نَنْظُرَ إِلَیْهِ فَانْطَلَقُوا حَتَّى أَتَوْا أُمَّهُ فَقَالُوا أَخْرِجِی ابْنَکَ حَتَّى نَنْظُرَ إِلَیْهِ فَقَالَتْ إِنَّ ابْنِی وَ اللَّهِ لَقَدْ سَقَطَ وَ مَا سَقَطَ کَمَا یَسْقُطُ الصِّبْیَانُ لَقَدِ اتَّقَى الْأَرْضَ بِیَدَیْهِ وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَنَظَرَ إِلَیْهَا ثُمَّ خَرَجَ مِنْهُ نُورٌ حَتَّى نَظَرْتُ إِلَى قُصُورِ بُصْرَى‏ وَ سَمِعْتُ هَاتِفاً فِی الْجَوِّ یَقُولُ لَقَدْ وَلَدْتِیهِ سَیِّدَ الْأُمَّةِ فَإِذَا وَضَعْتِیهِ فَقُولِی- أُعِیذُهُ بِالْوَاحِدِ مِنْ شَرِّ کُلِّ حَاسِدٍ وَ سَمِّیهِ مُحَمَّداً قَالَ الرَّجُلُ فَأَخْرِجِیهِ فَأَخْرَجَتْهُ فَنَظَرَ إِلَیْهِ ثُمَّ قَلَّبَهُ وَ نَظَرَ إِلَى الشَّامَةِ بَیْنَ کَتِفَیْهِ فَخَرَّ مَغْشِیّاً عَلَیْهِ فَأَخَذُوا الْغُلَامَ فَأَدْخَلُوهُ إِلَى أُمِّهِ وَ قَالُوا بَارَکَ اللَّهُ لَکِ فِیهِ فَلَمَّا خَرَجُوا أَفَاقَ فَقَالُوا لَهُ مَا لَکَ وَیْلَکَ قَالَ ذَهَبَتْ نُبُوَّةُ بَنِی إِسْرَائِیلَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ هَذَا وَ اللَّهِ مَنْ یُبِیرُهُمْ‏ «5» فَفَرِحَتْ قُرَیْشٌ بِذَلِکَ فَلَمَّا رَآهُمْ قَدْ فَرِحُوا قَالَ قَدْ فَرِحْتُمْ أَمَا وَ اللَّهِ لَیَسْطُوَنَّ بِکُمْ سَطْوَةً «6» یَتَحَدَّثُ بِهَا أَهْلُ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ کَانَ أَبُو سُفْیَانَ یَقُولُ یَسْطُو بِمِصْرِهِ‏ .

کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط - الإسلامیة)، 8جلد، دار الکتب الإسلامیة - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق، ج‏8 ؛ صص: 300-۳۰۱.

[6] کلینى، محمد بن یعقوب - رسولى محلاتى، هاشم، الروضة من الکافی / ترجمه رسولى محلاتى، 2جلد، انتشارات علمیه اسلامیه - تهران، چاپ: اول، 1364 ش، ج‏2، صص:۱۲۹- 130.

................................................................................

  • حمید رضا باقری