شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی
  • ۰
  • ۰

امام قله بود...

مصاحبه روزنامه عصر ایرانیان 14 بهمن 1403

🔻 ما پرسیدیم ویژگی‌های ممتاز سید روح‌الله موسوی خمینی که ایشان را امام می‌کند، بگویید، شما گفتید: «معتقدم قبل از امام خمینی نیز ما عالم و روحانی ممتاز که ویژگی‌های شبیه به امام را داشته است، داشته‌ایم و برخی را نام بردید و گفتید: بعد از امام خمینی نیز علمایی که ویژگی‌های شبیه به امام را داشته باشند داریم و کسانی چون شهیدان صدر و بهشتی و حضرت آقا را نام بردید.» آیا یعنی واقعاً شما همه این بزرگان را در یک سطح می‌دانید؟!

بسم‌الله الرحمن الرحیم.

خیر؛ آنچه عرض کردم ویژگی‌هایی بود که جنس امام را از جنس خیلی‌های دیگر متمایز می‌کرد، اما این ویژگی‌ها به قول طلبه‌ها تشکیکی هستند، جنس همه این علمایی که نام بردم از جنس امام است همه آنها این‌طور است که از یک عمق علمی و پخته و با جامعیت به مسائل می‌نگرند، نگاهی کلان و تمدنی دارند، همگی به دنبال تحقق دین در صحنه عینی اجتماع هستند، اهل اتکا به خداوند و شجاع و امیدوار هستند، همگی خودساخته هستند و... اما این صفات مانند ایمان است، اهل ایمان که شدی اهل نجات هستی؛ اما خود ایمان نیز مراتب دارد. خود حضرت آقا در مورد امام می‌فرمایند: «حقیقتاً امام بزرگوار ما یک استثنا در تاریخ ما و یک قلهٔ بلند در حرکت ملت ایران بود... رجال تاریخى کشور را ما مى‌شناسیم. بنده کم‌وبیش با تاریخ آشنا هستم. این شخصیت جامع نه در بین علماى بزرگ ما نظیر دارد، نه در بین زمامداران این کشور نظیر دارد، نه در بین مصلحان و منادیان تحول در این کشور نظیر دارد... ما علما و فقهاى بزرگى داشتیم که سخنان و مطالب آنها در اختیار ماست؛ امام بزرگوار در ردیف اول این‌گونه شخصیت‌ها قرار مى‌گیرد. بنده شرح‌حال بسیارى از فلاسفه، عرفا، دانشمندان علوم عقلى، سیاسیون، پیرمردهاى پخته و آدم‌های سنجیده را در کتاب‌ها خوانده‌ام یا در زندگى‌ام با آنها برخورد داشته‌ام؛ حقاً فاصلهٔ بین آنها و امام بزرگوار، فاصله‌ى زیادى است. هر کدام از ابعاد گوناگون این شخصیت، به‌تنهایی از نظایر خود جلوتر و پیش‌تر است.» (۱۰ خرداد ۱۳۸۴)

در جای دیگری می‌فرمایند: «شخصیت عظیم رهبر کبیر و امام عزیز ما، حقاً و انصافاً پس از پیامبران خدا و اولیای معصومین، با هیچ شخصیت دیگری قابل‌مقایسه نبود.» (۱۷ خرداد ۱۳۶۸) این جنس توصیفات را از امام فقط ایشان هم ندارند، مثلا آیت‌الله جوادی و آیت‌الله بهاءالدینی و خیلی‌های دیگر امام را که می‌خواهند توصیف کنند، می‌گویند: «تالی تلو معصوم». یعنی کسی که معصوم نیست؛ ولی پا جای پای معصوم گذاشته، می‌خواهی در عصر خودت شبیه‌ترین شخصیت به معصوم را درک کنی امام را ببین.

پس اینکه عرض کردم، افراد ممتازی از جنس امام، یعنی کسانی که اهل قیام لِله برای تحقق تمام دین با آن ویژگی‌ها که عرض شد قبل و بعد از امام هستند، اما این به معنی این نیست که در این جنس ممتازین همه یک شکل هستند، بلکه در میان این ممتازین امام قله است، امام فرصت یافته است که همه این ویژگی‌هایی که عرض شد را به شکل کاملی به فعلیت برساند. بعد از امام، تربیت آدم‌های از جنس امام در ذیل شخصیت مثل امام فراهم‌تر شد.

مثلا در یک بازه‌ای نزدیک به پیروزی انقلاب وقتی امام در مقابل آمریکا موضع محکم و تند می‌گیرد، بزرگی چون شهید مطهری می‌گوید ای‌کاش امام چنین نمی‌کرد. آیت‌الله ری‌شهری نقل می‌کند: «در آن وقت امام تازه به پاریس رفته بودند یا می‌خواستند بروند و در ارتباط با مسائل سیاسی جاری، اعلامیهٔ تندی علیه رژیم شاه و حمایت آمریکا از او صادر کرده بودند. استاد در پاسخ این‌جانب و در تحلیل شرایط جاری فرمود: اعلامیهٔ امام تند است، این‌گونه که امام با آمریکا برخورد می‌کند، آمریکا نخواهد گذاشت انقلاب پیروز شود. نفت ایران برای آمریکا مانند آب برای موجود زنده است. آمریکا نمی‌تواند از نفت ایران صرف‌نظر کند، لذا اگر احساس کند با سقوط رژیم شاه، حکومتی در ایران تحقق خواهد یافت که در آن آمریکا هیچ منفعتی ندارد، با تمام توان مانع از سقوط رژیم خواهد شد. ازاین‌رو برخوردهای امام باید به‌گونه‌ای باشد که آمریکا منافع خود را در ایران صددرصد در خطر نبیند. هر چند مقصود استاد، ضرورت رعایت ملاحظات سیاسی برای تحقق پیروزی انقلاب اسلامی از ناحیهٔ امام بود، لیکن کاملاً مشهود بود که استاد نمی‌توانست باور کند که راهی را که امام در پیش گرفته است به سقوط شاه و استقرار جمهوری اسلامی، خواهد انجامید» اما کسی مثل شهید مطهری با مسیر امام پیش می‌رود و می‌بیند شد و آمریکا نتوانست غلطی کند.

در یک بازه‌ای قبل از پیروزی انقلاب در خرداد ۵۷ کمتر از چند ماه مانده به پیروزی انقلاب، علما و حتی روحانیون انقلابی شعارشان می‌شود مبارزه منفی، یعنی هزینه ندهیم با عدم حضور خودمان مبارزه کنیم، امام می‌گویند: مبارزه فعال در صحنه داشته باشید، نمی‌شود به دریا زد و دامن انسان تَر نشد، علما همراهی نمی‌کنند می‌گویند جواب این خون‌ها را چه کسی می‌دهد و خلاصه کار ‌می‌رسد به جایی که دولت و رسانه‌های خارجی اینطور انعکاس می‌دهند که مبارزات تمام شد و روحانیت با رژیم مصالحه کردند! اینجاست که آن فضلای روحانی و چهره‌های شاخص که قبلش با جریان مبارزه منفی که توصیه مراجع قم است همراه شده بودند پشیمان می‌شوند و مثلا روحانیون تبعیدی در یک اقدام هماهنگ بیانیه‌ای صادر می‌کنند و می‌نویسند: «در حال حاضر عموم طبقات ملت ما اعم از روحانی و دانشگاهی و بازاری و کارگر و کشاورز و غیرهم دچار اضطراب و التهاب شدید شده و از آن بیم دارند که مبادا مبارزه‌ی خونین و مقدسی که به قیمت جان عزیز صدها بی‌گناه و ... [آغاز شد] دیگر تمام شده است، متوقف یا کند شود و یا سطح آن تنزل یابد.... ملت ایران و ناظران مسلمان سراسر جهان برای نجات ایران چشم امید به مبارزات مراجع عظام تقلید دوخته تا ببیند که با پشتیبانی آنان از مبارزه بی‌امان مرجع عالی‌قدر شیعه حضرت آیت‌الله العظمی الخمینی چگونه آزادی و استقلال و ثروت و عزین این کاروان غارت‌زده را از دشمن باز می‌ستاند و چگونه در سایه عنایات پروردگار این قافله گم‌گشته را به مقصد می‌رسانند؟ از نظر مراجع عظام مخفی نخواهد ماند که انتظار ملت از آنان انتظاری است قرین حق و توأم با صدق و شک نیست که فرمان خدا و رسالت تبلیغ رهبران دینی را بر آن می‌دارد که با استفاده از موقعیت‌های حساس و مناسب به پیشنهادهای ما که از مراکز تبعید به سنگر مبارزه ارسال می‌شود، توجه مبذول فرموده تا شاید بدین وسیله گذشته اسف انگیز جریان چهلم اخیر قم جبران گشته و آب رفته به جوی بازگردد.» این فضلا خودشان در جریان مبارزات فهمیدند که جز از راهی که امام مشخص می‌کند نمی‌توان به مقصد رسید.

در یک بازه‌ای در اولین روزهای آغاز جنگ وقتی حضرت آقا گزارش وضعیت نیروی هوایی ما را می‌شنود دلش خالی می‌شود و نزد امام می‌رود. حضرت آقا می‌گوید: «کاغذ را گرفتم، بردم خدمت امام، جماران؛ گفتم: آقا! این آقایان فرماندهان ما هستند و ما داروندار نظامیمان دست این‌هاست. این‌ها ... مى‌گویند ما هواپیماهاى جنگیمان تا حد اکثر مثلاً پانزده شانزده روز دیگر دوام دارد و آخرین هواپیمایمان که هواپیماى سى ۱۳۰ است و ترابرى است، تا سى روز و سى و سه روز دیگر بیشتر دوام ندارد. بعدش، دیگر ما مطلقاً هواپیما نداریم. امام نگاهى کردند، گفتند - حالا نقل به مضمون مى‌کنم، ... این حرف‌ها چیست! شما بگوئید بروند بجنگند، خدا مى‌رساند، درست مى‌کند، هیچ طور نمى‌شود. منطقاً حرف امام براى من قانع‌کننده نبود؛ چون امام که متخصص هواپیما نبود؛ اما به حقانیت امام و روشنائى دل او و حمایت خدا از او اعتقاد داشتم، مى‌دانستم که خداى متعال این مرد را براى یک کار بزرگ برانگیخته و او را وانخواهد گذاشت. این را عقیده داشت؛ لذا دلم قرص شد، آمدم به این‌ها - حالا همان روز یا فردایش، یادم نیست - گفتم امام فرمودند که بروید همین‌ها را هرچه مى‌توانید تعمیر کنید، درست کنید و اقدام کنید. همان هواپیماهاى اف ۵ و اف ۴ و اف ۱۴ و این‌هائى که قرار بود بعد از پنج شش روز به‌کلی از کار بیفتد، هنوز دارد تو نیرو هوائى ما کار مى‌کند! بیست و نُه سال از سال ۵۹ مى‌گذرد، هنوز دارند کار مى‌کنند!»

اینها نمونه‌هایی بود که خواستم نشان دهم که این امام که قله است، چطور دست بقیه را می‌گیرد و با خود بالا می‌کشد، چطور بقیه را با خود رشد می‌دهد. امام قله است و با دیدن این قله خیلی‌ها راه برایشان روشن شد، خیلی‌ها توانستند بالا بیایند.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻 نوع تعامل ما با دیگران چگونه باید باشد؟! یک جاهایی قرآن می‌گوید با برخی از کافران خوبی کنید با قسط با آن‌ها رفتار کنید، یک جاهایی می‌گوید با برخی از کافران با غلظت و شدید برخورد کنید، اصلاً چرا با آنان نمی‌جنگید؟! یک جاهایی می‌گوید از اطاعت آنها دوری کنید و... حالا تکلیف چیست؟! نسخه ما چیست؟! خوبی کنیم؟ بجنگیم؟ اطاعت نکنیم؟! ملاک چیست؟! گارد اولیه ما چه باشد؟! گارد جنگ یا صلح و دوستی؟ یا انقطاع؟! و...

🔻 نکته مهم که متأسفانه حتی در سطوح بالا مثل ریاست‌جمهوری نیز به آن دقت نمی‌شود، اینکه فکر می‌کنند باید همه را یک‌کاسه کرد و یا با همه از سر صلح و دوستی درآمد، یا از سر جنگ! اما در واقع موضوع هر کدام از احکامی که دین و قرآن برای ما مشخص می‌کند، متفاوت است؟

🔻 گارد اولیه و حاکم ما نسبت به همه طاغوت‌ها و هرآنچه غیر خداوند است، عدم اطاعت باید باشد، فرقی ندارد که روبروی ما مسلمان است یا کافر، هرکس جز از طریق ولایت الهی و جاری‌کننده قوانین الهی، بخواهد اعمال ولایت کند، ما موظفیم که از رفتن ذیل ولایت و قوانین او اجتناب کنیم. قرآن می‌گوید: این شعار همه انبیاء در همه سرزمین‌ها و زمان‌ها بود که: «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏» (نحل:۳۶) خداوند را اطاعت کنید و از طاغوت اجتناب کنید. اجتناب به معنای بروید بجنگید نیست، یعنی از او دوری کنید، منقطع باشید از او، مقابلش استقلال داشته باشید، از او اطاعت نکنید، به او تکیه نکنید، او را دوست خودتان نگیرید. وقتی بحث ولایت و سرسپردگی و اطاعت شود، غیر از خداوند همه طاغوت هستند و باید از آنها اجتناب کرد. حالا در این مسیر عدم اطاعت ممکن است گاهی لازم شود قدرت داشته باشیم و با اعمال قدرت و جنگ اجازه ندهیم، طاغوت‌ها اراده خود را بر ما تحمیل کنند و گاهی هم ممکن است قدرت نداشته باشیم و تقیه کنیم و به‌ظاهر و به‌ضرورت، به‌صورت محدود جاهایی از آنها اطاعت کنیم؛ اما این اطاعت‌کردن محدود، خلاف اصل است و موقت و به‌قدر ضرورت. قرآن به این عدم اطاعت و حفظ استقلال مقابل دیگران «جهاد کبیر» می‌گوید: «فَلا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبیراً» (فرقان:۵۲).

🔻 حال که گارد و اصل اولیه روشن شد، ممکن است برخی از کفار باشند که بنایی ندارند که اراده خود را بر شما تحمیل کنند و بر سر دین شما نیز با شما جنگی ندارند و با استقلال و حاکمیت ارضی شما نیز کاری ندارند، نسبت به این دسته از کفار، قرآن می‌گوید: با آنان با خوبی وارد شوید، محبت کنید با قسط و برابری رفتار کنید: «لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ» (ممتحنه:۸) خدا شما را از کسانى که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده‏اند، باز نمى‏دارد که با آنان نیکى کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست مى‏دارد.

🔻 با این جنس کفار روابط سیاسی و تجاری و علمی و... داشته باشید؛ اما برخی از کفار و طاغوت‌ها هستند که دست‌بردار نیستند، با دین شما کار دارند، به حاکمیت ارضی و استقلال شما تجاوز می‌کند، می‌خواهند اراده خود را بر شما تحمیل کند، با آنها چه باید کرد؟ با آنها هم صلح و دوستی؟ با آنها هم در عین زورگویی و تحریم‌کردنشان، در عین کارداشتنشان با دین ما، در عین تجاوزگریشان، دست دوستی و برادری بدهیم؟! اینجا را قرآن می‌گوید:

«إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى‏ إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (ممتحنه:۹) فقط خدا شما را از دوستى با کسانى باز مى‏دارد که در [کار] دین با شما جنگ کرده و شما را از خانه‏هایتان بیرون رانده و در بیرون‏راندنتان با یکدیگر هم‌پشتی کرده‏اند و هر کس آنان را به دوستى گیرد، آنان همان ستمگران‌اند.

📌 اینجاست که ما به آقای ظریف، پزشکیان، روحانی، خاتمی و امثالهم اشکال داریم، قرآن می‌گوید: مقابل رئوس و بزرگ این جنس کافران محکم بایستید و بجنگید، تا دست از این رفتار زورگویانه و تجاوزگری‌شان بردارند: و اگر سوگندهاى خود را پس از پیمان خویش شکستند و شما را در دینتان طعن زدند، پس با پیشوایان کفر بجنگید، چرا که آنان را هیچ پیمانى نیست، باشد که [از پیمان‏شکنى‏] باز ایستند. (التوبه:۱۲) چرا با گروهى که سوگندهاى خود را شکستند و بر آن شدند که فرستاده [خدا] را بیرون کنند، و آنان بودند که نخستین‏بار [جنگ را] با شما آغاز کردند، نمى‏جنگید؟ آیا از آنان مى‏ترسید؟ با اینکه اگر مؤمنید خدا سزاوارتر است که از او بترسید. (التوبه:۱۳)

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در حال حاضر از ۱۹۳ کشور عضو سازمان ملل متحد، ۱۴۶ کشور،‌ دولت مستقل فلسطین را به رسمیت می‌شناسند.

 ۱۶۵ کشور نیز، اسرائیل را به عنوان یک دولت/کشور به رسمیت می‌شناسند!

جالب نیست؟! کدام کشور متجاوز است؟! بمب اتم دارد؟! سوابق جنایاتش در تاریخ بی‌سابقه است؟! اسرائیل یا فلسطین؟! ۱۶۵ کشور کدام یک را به رسمیت شناختند و ۱۴۶ کشور کدام یک را؟!

نکته جالب اینکه به تازگی بر تعداد کشورهایی که فلسطین را به رسمیت می‌شناسند افزوده شده و از ۱۳۸ به ۱۴۶ رسیده است.

در بین ۱۹۳ کشور عضو سازمان ملل، ۲۸ کشور هستند که اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسند و ۴۷ کشور نیز فلسطین را به رسمیت نمی‌شناسند.

البته این اعداد و ارقام لزوما همیشه خیلی جدی نیستند، چون برخی کشورها فقط در حد یک جزیره هستند و موافقت و مخالفتشان چندان در معادلات واقعی دنیا اثرگذار نیست.

از میان کشورهای اثرگذار در معادلات دنیا در میان ۵ عضو دائم شورای امنیت: آمریکا، فرانسه و انگلیس، دولت فلسطین را به رسمیت نمی‌شناسند اما روسیه و چین به رسمیت می‌شناسند. کشورهای اروپایی همگی بجز اسپانیا، لهستان، سوئد، ایرلند، مجارستان، قبرس، جمهوری چک، اسلوواکی، بلغارستان و رومانی، فلسطین را به رسمیت نمی‌شناسند. از قاره‌های دیگر نیز کشورهای کانادا، استرالیا، کره جنوبی و ژاپن نیز فلسطین را به عنوان یک دولت / کشور به رسمیت نمی‌شناسند.

 

می‌توان گفت: همگی کشورهایی که دولت فلسطین را به رسمیت نمی‌شناسند، دولت اسرائیل را به رسمیت می‌شناسند و برعکس، آنها که اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسند، دولت فلسطین را به رسمیت می‌شناسند، اما یک کشور استثناء است و آن دولت تشکیلات خودگردان فلسطین به رهبری محمود عباس است که هم خودش را به رسمیت می‌‌شناسد و هم اسرائیل را اما در مقابل دولت اسرائیل دولت او را به عنوان یک دولت رسمی که سرزمین مستقلی دارد به رسمیت نمی‌شناسد!

این وسط برخی کشورها مثل ایران علاوه بر تشکیلات خودگردان، با حماس و دولت غزه نیز روابط مستقلی دارند اما آن دولت رسمی که در مناسبات بین‌المللی محل بحث است، همان دولت تشکیلات خودگردان است!

جالب اینجاست که اگر یک سری دولت‌ها، اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسند چون اسرائیل را متجاوز و جنایتکار می‌دانند! اما در کمال تعجب با وجود رویکرد منفعلانه و آشتی جویانه تشکیلات محمود عباس جای سوال است باز چرا همچنان برای به ظاهر ابرقدرت‌ها این دولت هویت مستقل و رسمیت ندارند؟!

از نظر دین کشورهای مخالف اسرائیل، از میان کشورهایی که اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسند همه مسلمان هستند جز بولیوی، کوبا، کره شمالی و ونزوئلا.

در ادامه اینفوگرافی اسامی کشورهایی که دولت‌های فلسطین و اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسند، می‌توانید ببینید.👇

https://eitaa.com/sharhe_hal/7695

https://eitaa.com/sharhe_hal/7696

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

جنگ همیشگی...

🔻 در سال دوم هجرت دو ماه قبل از جنگ بدر، پیامبر اکرم پسرعمه خود عبدالله بن جحش را همراه ۸ نفر به منطقه نخلة فرستاد تا اخبار قریش را برای ایشان بیاورند. آنان در این منطقه به کاروان قریش برخوردند و کاروانیان از دیدن آنها ترسیدند، اما آن روز، روز آخر ماه رجب و در قانون عرب جنگ در ماه‌های حرام، ممنوع بود. مسلمانان اگر این قانون را می‌شکستند و با اینها جنگ می‌کردند در جزیرةالعرب به‌عنوان یک سنت‌شکن شناخته می‌شدند و اگر هم صبر می‌کردند تا وارد شعبان شوند، کاروان قریش وارد محدوده مکه می‌شد و دیگر مسلمانان نمی‌توانستند با این کاروان کاری داشته باشند.

کاروانیان قریش دیدند، یکی از مسلمانان سرِ خود را تراشیده است و دیگر خیالشان راحت شد و گمان کردند اینها برای حج عمره به این‌سو آمده‌اند و دست از آمادگی برای جنگ برداشتند؛ اما مسلمانان با همه این وجود آنها را غافلگیر کردند و با پرتاب تیر، یک نفر از کاروانیان را کشتند و با هجوم خود دو نفرشان را اسیر کردند و بقیه گریختند.

 

🔻 کاروان تجاری غنیمت گرفته شده با اسیران به مدینه آمد. عبدالله خمس غنایم را برای پیامبر کنار گذاشت و بقیه را بین یاران خود تقسیم کرد. نقل است وقتی به مدینه رسیدند پیامبر به آنان فرمود: «من به شما فرمان نداده بودم که در ماه حرام بجنگید!» و از تصرف در غنایم و تحویل گرفتن اسیران نیز خودداری کرد. مسلمانان نیز شروع به سرزنش عبدالله و یارانش کردند و قریش نیز شروع به تبلیغ علیه مسلمانان که محمد و یارانشان ماه حرام را حلال شمرده‌اند!

 

🔻 در این فضا آیه ۲۱۷ سوره مبارکه بقره نازل شد: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فیهِ» از تو در باره جنگ در ماه حرام مى‏پرسند. «قُلْ قِتالٌ فیهِ کَبیرٌ» بگو: «جنگ در آن، گناهى بزرگ است» اما کافران از این نکته سوءاستفاده نکنند؛ چون کار آنها بدتر است. «وَ صَدٌّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ» و باز داشتن از راه خدا و کفرورزیدن به او و [باز داشتن از] مسجدالحرام [حج‏]، و بیرون‌راندن اهل آن از آنجا، نزد خدا [گناهى‏] بزرگ‌تر، و فتنه‌انگیزی از کشتار بزرگ‌تر است.

تا به این فراز رسید: «وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا» آنان پیوسته با شما مى‏جنگند تا - اگر بتوانند - شما را از دینتان برگردانند؛ [آیه ادامه دارد.]

🔻 «زالَ و یَزالُ» فعل و به معنای تغییرکردن از حالتی یا مکانی است، حال اگر امری همیشه ثابت و بدون تغییر باشد، یک لای نفی بر سر «یزال» می‌آورند و می‌گویند: «لا یَزال چنین است»، یعنی پیوسته و همیشه چنین است.

گاهی این امر همیشگی اَمد [انتها] ندارد، مثلاً می‌گوید: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ‏ مُخْتَلِفین‏» اگر خداوند می‌خواست اراده می‌کرد همه مردم بر یک دین و فرهنگ واحد باشند؛ ولی چنین اراده نکرده است و همیشه انسان‌ها بر دین و فرهنگ‌های مختلف هستند.

گاهی نیز یک سنت ثابت و همیشگی است تا غایت و انتهایش محقق شود و در آیه ۲۱۷ سوره بقره از این جنس است، خداوند می‌فرماید کافران همیشه و پیوسته با شما می‌جنگند؛ تا کی این جنگ ادامه دارد؟! تا وقتی که شما را از دینتان بازگردانند، اگر بتوانند!

این فراز «وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا» می‌گوید تقابل شما با کفار تمامی ندارد تا وقتی که کامل از دینتان بازگردید، حالا بروید بر سر یک پرونده مذاکره کنید، هسته‌ای حل شود، موشکی هست، موشکی حل شود، حقوق اقلیت‌ها و آزادی بیان و حقوق بشر و تعارضاتش با امور مختلف دین شما است! خلاصه تا دست از دینتان برندارید، آنها دست از سر شما برنمی‌دارند.

...........

در مورد این یادداشت برخی مدعی بودند آیه ۲۱۷ سوره مبارکه بقره «یسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فیهِ قُلْ قِتالٌ فیهِ کَبیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا یزالُونَ یقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا...» که مورد استناد قرار گرفت اطلاق ندارد، نه اطلاق زمانی و نه مکانی و در واقع آیات مذکور ناظر به یک قضیه خارجیه بوده و محدود به کفار لجوج و عنود قریش بوده است! شواهدی آن عزیزان برای ادعایشان آوردند که ضمن بیان آنها کمی تقویتش نیز می‌کنم:

🔻 از جمله شواهد آن عزیزان برای اینکه آیه ناظر به یک قضیه خارجیه است، این بود که در آیه شریفه به مصادیقی چون: مانع‌شدن از زیارت‌خانه خدا و اخراج اهل آن از آنجا اشاره شده است. «صَدٌّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ» این مصادیق نشان می‌دهد آیه در مقام بیان یک قاعده همیشگی نیست؛ بلکه یک قضیه خاص را بیان می‌کند. مثلاً در آیه 191 بقره خداوند می‌فرماید: «وَ اقْتُلُوهُمْ حَیثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیثُ أَخْرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى یقاتِلُوکُمْ فیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرینَ» سیاق آیه و سایر آیات و سنت پیامبر اکرم گویا است که این آیه ناظر به همان فضای خاص بوده است، نه اینکه بعد از فتح مکه و اسلام آوردن جزیرة العرب همچنان مسلمانان هرجا کافران را دیدند بکشند. آیه ۲۱۷ بقره نیز به همین ترتیب همینطور است و ناظر به همان فضا و کافران قریش است. «لا یزالُونَ یقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا» یعنی کفار قریش پیوسته با شما مى‏جنگند تا - اگر بتوانند - شما را از دینتان برگردانند؛ نه اینکه همه کفار همیشه با شما می‌جنگند و تا شما از دینتان دست برندارید دست از سر شما برنمی‌دارند.

🔻 اما در پاسخ عرض می‌کنم: ما نمی‌گوییم لایزال همه کفار با مسلمانان می‌جنگند تا مسلمانان دست از دینشان بردارند. بلکه آیات مختلفی نشان می‌دهد می‌توان به برخی از کفار دوستی کرد و جنگی با برخی از کفار وجود ندارد: «لا ینْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ‏ وَ تُقْسِطُوا إِلَیهِمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطینَ» (الممتحنه:8)

اما لایزال برخی از کفار که اینها رئوس طاغوت و دشمنان هستند با مسلمانان می‌جنگند و تا وقتی مسلمانان دست از دین خود برندارند، آنها دست از سر مسلمانان بر نمی‌دارند. یک جنگ همیشگی بین این دو وجود دارد و این طواغیت تا وقتی که بتوانند «إِنِ اسْتَطاعُوا» دست از سر مسلمانان برنمی‌دارند؛ یا باید مسلمانان به قدرتی برسند که طاغوت‌ها دست از فتنه‌گری خود بردارند و دیگر نتوانند به آنها ظلم کنند، یا این طواغیت موفق شوند «یرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ» شما مسلمانان را از دینتان برگردانند.

در نتیجه فراز «لا یزالُونَ یقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا» مردد در این است که بگوییم «لا یزال کفار قریش اگر بتوانند با حضرت رسول و اصحاب ایشان در جنگ خواهند بود تا وقتی که آنها دست از دینشان بردارند» یا بگوییم: «لا یزال همیشه طاغوت‌ها با مسلمانان در جنگ هستند تا وقتی که یا به واسطه قدرت مسلمانان، طاغوت‌ها نتواند مقابل مسلمانان کاری کنند یا اینکه مسلمانان دست از دین خود بردارند.»

🔻 عرض ما این است که درست است که ضمایر درون آیه به کفار قریش و اصحاب پیامبر بازمی‌گردد؛ اما آیه در مقام بیان یک سنت همیشگی است، نه یک قضیه خاص کفار قریش، در آیات قرآن که معجزه جاودان و کتاب هدایت برای همیشه انسان‌ها و همه نسل‌ها در همه مکان‌ها است، اصل بر این است که آیات در مقام بیان یک احکام کلی و همیشگی هستند، نه اینکه مربوط به قضیة فی واقعة باشند. یعنی کسی که ادعا می‌کند آیه مذکور و آیات مشابه منحصر به همان کفار و زمان و مکان است و ارتباطی با ما که مخاطبان قرآن هستیم ندارد، بایست قرینه محکمی بیاورد که در چنین تردیدهایی دست از این اصل کشیده شود. یعنی اصل موافق برداشت ما است نه برداشت آن عزیزان.

در آیه مذکور در ابتدای آیه شریفه حکم حرمت جنگ در ماه‌های حرام آمده است «یسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فیهِ قُلْ قِتالٌ فیهِ کَبیر» که یک قضیه حقیقیه و برای همیشه است؛ در پایان آیه شریفه حکم ارتداد آمده است «وَ مَنْ یرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَیمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ» که باز یک حکم همیشگی است و اینها برخلاف مدعای آن عزیزان است که آیه اختصاص به یک قضیه خاص دارد.

 

🔻 فراز «لا یزالُونَ یقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا» را اگر در کنار آیات دیگری ببینیم که یک سنت همیشگی در تقابل جریان حق و باطل را ذکر می‌کنند، آن آیات قرینه می‌شوند که اینجا نیز خداوند تبارک‌وتعالی در مقام بیان یک سنت همیشگی است. به طور مثال در آیه ۳۶ نحل آمده است: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی‏ کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏» در همه امت‌ها رسولانی آمدند که شعارشان این بود «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏» یک تقابل همیشگی با طواغیت برای همه انبیاء بوده است و یک قضیه مختص نبی مکرم اسلام نبوده است. در آیه ۷۶ نساء آمده است: «الَّذینَ آمَنُوا یقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا یقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیطانِ إِنَّ کَیدَ الشَّیطانِ کانَ ضَعیفاً» کسانی که اهل ایمان هستند در راه خدا می‌جنگند و کسانی اهل کفر هستند در راه طاغوت می‌جنگند، پس بجنگید با رئوس و بزرگان شیطان؛ این آیه یک نزاع همیشگی بین دو ولایت الله و ولایت طاغوت و دستور به جنگ با رئوس آنها را بیان می‌کند، تقابل و تنافی بین دو ولایت که همیشه هست و تعطیل بردار نیست.

آنچه عرض شد در مورد آیه: «وَ لَنْ‌ تَرْضىٰ‌ عَنْکَ‌ الْیهُودُ وَ لاَ النَّصٰارىٰ‌ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ» (بقره:۱۲۰) نیز برقرار است؛ یعنی در این تقابلی که جریان انبیاء با جریان طاغوت همیشه دارند و یهود بنا به آیاتی مشابه: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا» (مائده:۸۲) همیشه یک پای این دشمنی با جریان نبی خاتم یعنی اسلام هستند، همان سنت اشاره شده در آیه محل بحث جاری است و تقابل با آنها برقرار است و آنها دست از سر مسلمانان برنمی‌دارند تا وقتی که یا دیگر نتوانند یا مسلمانان دست از دینشان بردارند.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

قریب به دو ماه مانده به پیروزی انقلاب وقتی امام هنوز در نوفل‌لوشاتو حضور دارند، نمایندگان تشکیلات حرکة المحرومین لبنان برای دیدار با امام از لبنان عازم فرانسه می‌شوند. در دیدار نمایندگان این جنبش در 6 آذر 1357  شهید چمران حضور ندارند؛ اما از لبنان نامه‌ای برای امام می‌نویسند که توسط نمایندگان جنبش به دست امام برسد. این نامه ازاین‌جهت که نسبت شیعیان لبنان و انقلاب اسلامی را به‌خوبی بیان می‌کند برای امروز ما بسیار خواندی است.

 

(تاریخ نوشتن این نامه آبان ۱۳۵۷ است و در کتاب یادنامه شهید بزرگوار دکتر مصطفی چمران، چاپ اول، تهران، قلم، 1383ش صص ۵۸۱-۵۸۴، آورده شده است.)

 

گزیده‌ای از این نامه به شرح زیر است:
روزگاری بود که شیعیان را توهین می‌کردند خوار می‌شمردند، رافضی و کافر می‌دانستند، دست‌نشانده شاه و جاسوس اسرائیل می‌خواندند و از هیچ اهانتی فروگذار نمی‌کردند، ولی اوج مبارزات خونین شیعیان ایران به رهبری آن مرجع بزرگ همه موازین و مقاییس را عوض کرده است حقانیت شیعه را به همه ثابت نموده و برای همه شیعیان جهان حتی در دورترین نقطه ایجاد احترام و غرور و افتخار کرده است.

 

روزگاری بود که مارکسیست‌ها انقلابیون جهان به شمار می‌رفتند و هر جوان دل‌سوخته‌ای برای مبارزه علیه استثمار و استعمار اجباراً به مکتب مارکسیسم پناه می‌برد. اسلام افیون اجتماع به شمار می‌رفت، روحانیون مرتجع به‌حساب می‌آمدند. حتی یک جوان مسلمان از ابراز عقیده خود وحشت می‌کرد و صحنه تبلیغاتی و روشنفکری و انقلابی دنیا یکپارچه در دست مارکسیست‌ها و چپی‌ها بود و هر مؤمن مبارزی را بدون اینکه از فداکاری و جانبازی او ذکری به میان آید به جرم ایمانش به خدا، می‌کوبیدند، و به همه بدی‌ها متهم می‌کردند.

 

اما همین انقلاب عظیم و پرافتخار مسلمانان ایران به برکت رهبری بی‌نظیر آن مرجع بزرگ همۀ ارزش‌ها واژگون شد و همۀ مخالفین از شرق و غرب و حتی ملحدین در برابر عظمت این انقلاب اجباراً تعظیم کردند.

 

در حال حاضر نه‌تنها کاخ ظلم و فساد پهلوی در ایران فرومی‌ریزد، بلکه پایه‌های همه نظام‌های فاسد و ارتجاعی منطقه نیز می‌لرزد و حتی نظام‌های به‌ظاهر انقلابی و پیشرو نیز از پیروزی انقلاب اسلامی ایران وحشت دارند؛ زیرا در صورت پیروزی چنین انقلابی، جایی از اعراب برای آنها باقی نمی‌ماند.

 

به‌هرحال افتخار می‌کنم که در عصر جدید نیز به پیروی از مکتب حسین (علیه‌السلام)، پرچم خونین شهادت به دست شیعیان برافراشته می‌شود و مفهوم حقیقی شهادت و فداکاری و پاکی و طهارت و عمق انقلابی توسط شیعیان علی (علیه‌السلام) به همۀ جهانیان نموده می‌شود. در حال حاضر احساس می‌کنم که هر مسلمان، حقیقی با افتخار می‌تواند در برابر یک مارکسیست بایستد و از ایدئولوژی انقلابی خود دفاع کند و بالاخص یک شیعه مفتخر است که عمق انقلابی مکتب او و صلابت رهبری‌اش بر همه ثابت شده است. شیعیان لبنان پس از سال‌ها بدبختی و ذلت و توسری‌خوری به همت و رهبری آقای صدر به خود آمدند و متحد شدند و برای کسب حقوق پایمال شده خود قیام کردند، و موجودیت خود را به همه قبولاندند و برای اولین‌بار عقده حقارت را که بر نفوس همه شیعیان سیطره داشت، شکستند، و نهضتی اسلامی بر اساس افکار انقلابی شیعه به وجود آوردند. این نهضت به‌سرعت اوج گرفت و نیروهای موجود در منطقه، احزاب چپ و احزاب راست همه به وحشت افتادند و هر دو طرف در کوبیدن این نهضت حقیقی اسلامی متحد شدند و در خلال سه سال گذشته ضربه‌های سختی بر این نهضت زدند، و جنایات ناگفتنی از قتل و دمار و تهمت و افترا بر شیعیان وارد آوردند که وجدان هر آدم با انصافی را به درد می‌آورد. من می‌دیدم که هر سازمان یا حزبی از پشتیبانی کشوری بزرگ (عربی و غیرعربی) برخوردار است پول و اسلحه و امکانات دریافت می‌کند و از پشتیبانی سیاسی آن کشورها استفاده می‌نماید جز شیعه که در عالم هیچ پناهگاهی ندارد و دو قدرت بزرگ جهانی و همه نظام‌های موجود عربی با این نهضت اسلامی شیعی مخالف‌اند و در نابودی و یا تضعیف آن با هم همکاری می‌کنند طبیعتاً هر شیعه دل‌سوخته و رنج‌دیده لبنانی چشم امید به‌سوی ایران تنها کشور شیعه جهان می‌دوخت و انتظار کمک داشت؛ اما رژیم ظالم و فاسد شاه، بیش از هر جناح دیگری از نهضت شیعیان لبنان وحشت داشت و در کوبیدن آن می‌کوشید، و از هیچ جنایتی علیه شیعیان فروگذار نمی‌کرد.

 

اکنون که به قدرت ایمان و اراده آهنین آن مرجع و فداکاری بی‌نظیر ملت ایران رژیم شاه به آستانه سقوط رسیده است. شیعیان لبنان آن‌چنان احساس غرور و شادی می‌کنند که حدی بر آن متصور نیست. شاید هر آزادی‌خواهی و بخصوص هر مسلمان واقعی در هر نقطه از جهان از سقوط این نظام فاسد شاه احساس لذت کند، اما یک شیعه مصیبت‌زده و جنگ‌دیده لبنانی بیش از هر کس دیگری با نهضت انقلابی ایران احساس همبستگی می‌کند، و باروح خود و قلب خود و همه وجود خود ارزش این انقلاب مقدس را درک می‌نماید و پیروزی هر چه زودتر آن را آرزو می‌کند اکثر جوانان شیعه شب و روز خود را بافکر انقلاب ایران و ذکر خمینی رهبر عالی‌قدر به سر می‌آورند قلبشان از شوق میتپد و روحشان به‌خاطر همکاری و حتی شهادت در راه این انقلاب به پرواز درمی‌آید جوانان مؤمنی که مدت سه سال به جرم داشتن ایدئولوژی اسلامی از طرف چپ و راست به‌سختی کوبیده شده‌اند ناله دردمندشان در میان توفان اتهامات دروغ و تبلیغات زهرآگین و دشمنی‌ها و حقدها و کینه‌ها محو شده است اکنون در سایه انقلاب امیدبخش ایران نفسی به‌راحتی می‌کشند، و عقده‌های دل دردمند خود را با کمک این انقلاب باز می‌کنند.

http://rbo.ir/__a-3843.aspx

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻 در تنظیم کتاب‌های تاریخی یک چالش نویسنده فصل‌بندی کتاب است، از کجا فصل جدیدی را آغاز کنیم؟! کجا تاریخ ورق می‌خورد و سمت تاریخ عوض می‌شود؟! البته وقتی مبدأ فصل جدید را یافتی لزوماً از همان مبدأ آغاز نمی‌کنی؛ چون برای شما روشن است که اینجا مبدأ فصلی جدید است اما مخاطب که برایش روشن نیست!

 

🔻 پس باید از کجا شروع کرد؟! از جایی که هیچ شک و ابهامی در آن نیست، همه قبول داشته باشند بله این داده نشان می‌دهد زمانه جدیدی آغاز شده است. به‌عنوان یک تاریخ‌نگار اگر می‌خواستم فصل جدید زمانه کنونی را بنویسم، مبدأ فصل جدید طوفان الاقصی بود؛ اما از آنجا شروع نمی‌کردم، بلکه از اولین حمله مستقیم اسرائیل به ایران آغاز می‌کردم، چون اینجا داده‌‌ای داری که قابل‌انکار نیست.

 

🔻 در چند روز اخیر اتفاقی افتاد که پیامش را بیش از خودمان، کشورها و مردم منطقه و دشمنان فهمیدند، اسرائیل حمله گسترده‌ای به ایران انجام داد، اما فردایش در ایران بورس سبز شد و قیمت دلار کاهش یافت! جامعه مضطرب نشد و این بار کسی به پمپ‌بنزین هم نرفت، انگار هیچ اتفاق خاصی نیفتاده! این بار حمله با چند ریزپرنده یا موشک محدود هم نبود، بلکه فقط قریب به ۱۴۰ جنگنده اسرائیل در این حمله حضور مستقیم داشتند! حمله کوچک نبود؛ اما به واسطه لطف الهی و سکینه‌ای که خداوند برای این مردم می‌خواست، حمله به‌راحتی دفع شد و مایه تمسخر اسرائیل نزد دوست و دشمن شد.

 

📌 اینجا کسی شعار نداد آمریکا و اسرائیل هیچ غلطی نمی‌توانند بکنند؛ بلکه بدون شعار عملاً برای همه معلوم شد آمریکا و اسرائیل هیچ غلطی نمی‌توانند بکنند! کف بازار و بورس و دلار، خیلی کاری به شعارها ندارد، واقعیت صحنه را لمس می‌کند و واقعیت صحنه این بود که آمریکا و اسرائیل هیچ غلطی نمی‌توانند بکنند و این را مردم‌باور کردند.

 

📌 اگر کشورها و مردم منطقه با جلسه حضوری رهبری در فردای وعده صادق ۲، بعد از نمازجمعه نصر، بعد از سفر دکتر پزشکیان به قطر و دکتر عراقچی و قالیباف به بیروت، این پیام ایران را شنیدند که آمریکا و اسرائیل هیچ غلطی نمی‌توانند بکنند، بعد از حمله اسرائیل و آرامش مردم ایران این پیام را با تمام وجود لمس کردند.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻در آیه ۸۶  سوره مبارکه ص، خداوند به نبی مکرم اسلام می‌گوید، بگو: «قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفین‏» من از شما بر رسالتم اجری طلب نمی‌کنم و من از «الْمُتَکَلِّفین» نیستم. این کلمه در تفاسیر به چند معنای مختلف آمده است که همه آنها در دو معنا قابل جمع است.

 

🔻«الْمُتَکَلِّفین» صیغه جمع، اسم‌فاعل و ثلاثی مزید از باب تفعّل از ماده کَلَفَ است. کلف در اصل از حرص و احساس نیاز نسبت به چیزی حکایت دارد. «الْکَلَف‏ فی الوجه»: یعنی تیرگی و سرخی حاصل از آن حرص و احساس درون انسان.

راغب اصفهانى می‌گوید: «تَکَلَّفَ الشی‏ءُ»: آن چیزى است که انسان با اظهار برافروختگی چهره و با سختى و مشقتى که از آن کار به او می‌رسد آن را انجام می‌دهد. (ر.ب: معجم مقاییس اللغه؛ ج‏ ۵ ص ۱۳۶ و مفردات الفاظ قرآن؛ ج ۴؛ ص ۶۳) از همین جهت یعنی حالتی که درون انسان وجود دارد و ظاهر بیرونی آن یک سختی و مشقت وارد بر انسان است، به مشقت و سختی نیز «کُلْفَة» گفته می‌شود.

 

🔻 حال در آیه می‌فرماید: «ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفین» من از کسانی که چنین کلفتی ایجاد می‌کنند، نیستم. اما متعلق این ایجاد کلفت کیست؟ خود پیامبر اکرم؟ برخودشان چنین کلفتی ایجاد نمی‌کنند یا دیگران؟! ما از کسانی نیستیم که بر خودمان کلفت ایجاد کنیم یا از کسانی نیستیم که بر دیگران کلفت ایجاد کنیم؟! برای هر دو معنا و با هر دو متعلق ایجاد کلفت قرائنی در روایات وجود دارد.

 

🔻 علامه طباطبایی در تفسیر المیزان یک جا می‌فرمایند: «آن ادب جامع و سنت جاری در انبیاء این بود که در آن اندازه از زندگی که نصیبشان شده و در هیچ امری از امور خود را به‌زحمت نیندازند، زیرا انبیاء پایه و اساس زندگی‌شان بر فطرت است و فطرت انسان آدمی را جز به کارهایی که خداوند وسائل رسیدن به آن را فراهم ساخته هدایت نمى‌‏کند و آدمى را مکلف به کارهایی که خداوند نیل به آن را دشوار کرده نمى‌‏سازد.» (ترجمه تفسیر المیزان، ج ۶، ص ۳۷۵) و آیاتی مانند: «ما کانَ عَلَى النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ» و «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» و «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها» را از باب همین سنت ذکر می‌کنند .

 

🔻 باید دقت کرد که این سنت با تلاش و زحمت برای رسیدن به آنچه در توان ما است، منافاتی ندارد بلکه منظور از آن  دست و پا نزدن و بی‌تابی نکردن است، آن تَکَلِّفی مذموم است که از باب پیروی از شهوت و حرص باشد. به تعبیر روایات انسان باید اجمال در طلب داشته باشد «وَ اجْمِلُوا فِی الطَّلَبِ» در کارها آرامش داشته باشد، بی‌تابی نکند، یک حالت تسلیم و رضایت در مقابل تقدیر الهی نسبت به آنچه هست و آنچه می‌شود داشته باشد، اگرچه باید جوارح و بدن انسان در حال تلاش زیاد باشد اما جوانح و قلب او آرام باشد. مثلا در ادعیه از خداوند می‌خواهد: «بارِکْ لى فى قَدَرِکَ حَتَّى لا احِبُّ تَعْجیلَ ما اخَّرْتَ وَ لا تَأْخیرَ ما عَجَّلْتَ»

 

🔻 از پیامبر(صلى الله علیه وآله) روایت است: «لِلْمُتَکَلِّفِ ثَلاثُ عَلامات: یُنازِعُ مَنْ فَوْقَهُ، وَ یَتَعاطى ما لایَنالُ، وَ یَقُولُ ما لایَعْلَمُ!» متکلف سه نشانه دارد: پیوسته با کسانى که مافوق او هستند نزاع و پرخاشگرى مى‌کند، به دنبال امورى است که به آن هرگز نمى‌رسد، و سخن از مطالبى مى‌گوید که از آن آگاهى ندارد.

این حالات همه نتیجه حرص و فشار، نارضایتی از شرایط موجود و دست و پا زدن است. در روایت دیگری از نبی مکرم اسلام دارد: «لِلْمُتَکَلِّفِ ثَلاثُ عَلامات: یَتَمَلَّقُ اِذا حَضَرَ، وَ یَغْتابُ اِذا غابَ، وَ یَشْمَتُ بِالْمُصِیْبَةِ» متکلف سه نشانه دارد: در حضور تملق می‌گوید، در غیاب غیبت مى کند و به هنگام مصیبت زبان به شماتت مى گشاید.

باز این حالات چرا در انسان پدید می‌آید؟ همان حالت حرص و آزمندی، احساس ضعف و نارضایتی درونی است که موجب چنین رفتارهایی می‌شود. باز در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى‌خوانیم: متکلف خطاکار است هر چند ظاهراً به حقیقت رسد. متکلف در عاقبت کار، جز پستى و خوارى نتیجه‌اى نخواهد گرفت، و امروز نیز جز رنج و زحمت و ناراحتى بهره‌اى ندارد. متکلف ظاهرش ریا، و باطنش نفاق است، «المُتَکَلِّفُ ظاهِرُهُ رِیاءٌ وَ باطِنُهُ نِفاقٌ» و پیوسته با این دو بال پرواز مى‌کند! خلاصه اینکه تکلف، از اخلاق صالحین و شعار متقین نیست، تکلف در هر چه بوده باشد «وَ لَیْسَ فِى الْجُمْلَةِ مِنْ أَخْلاقِ الصّالِحِیْنَ، وَ لا مِنْ شِعارِ الْمُتَّقِیْنَ التَکَلُّفُ فِى أَىِّ باب کان».

 

📌اما معنای دیگری نیز برای آیه گفته شده است.

🔻 وقتی به ترجمه‌های قرآن مراجعه کنید، در ترجمه «ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفین» (ص:۸۶) گفته‌اند: «من از کسانى نیستم که چیزى از خود بسازم‏» (فولادوند) یا «سخنانم روشن و همراه با دلیل است‏» (مکارم) یا «من از آنها نیستم که چیزى را که ندارند به خود مى‏بندند» (ترجمه المیزان) «من (بى حجت و برهان الهى مقام وحى و رسالت را) بر خود نمى‏بندم» (الهی قمشه‌ای)

اما در قسمت قبل توضیح داده شد که «مُتَکَلِّف» یعنی ایجادکننده «کُلْفَة» به معنای سختی و مشقت، است و «ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفین» یعنی من ایجادکننده کلفت نیستم؟! اما مشخص نشده است که من ایجادکننده کلفت بر چه کسی نیستم؟! بر خودم یا دیگران؟!

 

🔻 در قسمت قبل شواهد معنای کلفت ایجادنکردن بر خود با آیات و روایاتی موافق آن بیان شد و خلاصه آن اینکه: انبیاء و مؤمنین برای خودشان کلفت و سختی که حاصل از حرص و احساس نیاز باشد، ایجاد نمی‌کنند، انبیاء مبعوث‌اند برای انجام آنچه از تکالیف الهی برایشان مشخص شده است، خودشان تکلیف برای خودشان نمی‌سازند و برای رسیدن به مطلوبشان دست‌وپا نمی‌زنند، آرامش دارند و تسلیم تقدیر الهی هستند.

 

🔻 اما معنای دوم از «ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفین» که در روایات شواهد آن وجود دارد؛ یعنی من ایجادکننده کلفت بر دیگران هم نیستم. آنچه در ترجمه‌ها آمده است نیز از همین معنا گرفته شده است؛ یعنی من هرچه می‌گویم و از شما می‌خواهم از احکامی است که خداوند می‌گوید و اگر کلفتی در آنها است از خود آن احکام است، این من نیستم که برای شما کلفت ایجاد کنم.

 

🔻 در برخی روایات به‌عنوان تطبیق یکی از مصادیق این کلفت که برخی از مردم آن زمان احساس می‌کردند، به امر ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) اشاره شده است و این مطلب با ظاهر خود آیه نیز هماهنگ است. در آیه می‌گوید: «قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفین‏» من از شما اجری نمی‌خواهم و کسی نیستم که از خودم یک کلفت بر شما تحمیل کنم. اگر اجری یا چیزی می‌خواهم به خواست خودم نیست، حکم خداوند است.

در خطبه‌ای از امیرالمؤمنین (ع) حضرت ابتدا این آیه را می‌خوانند که «قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُم‏» (سبأ:۴۷) بگو آنچه از اجر رسالت از شما خواسته‌ام برای خودتان است. سپس آن را تطبیق می‌دهند به: «الْمَوَدَّةِ الَّذِی لَمْ أَسْأَلْکُمْ غَیْرَهُ فَهُوَ لَکُمْ تَهْتَدُونَ بِهِ وَ تَنْجُونَ مِنْ عَذَابِ یَوْمِ الْقِیَامَة» منظور از این اجر آن محبتی است که غیر از آن از شما خواسته نشده است و این برای خودتان است و با آن هدایت می‌‌شوید و از عذاب آخرت نجات می‌یابید. [اشاره حضرت به آیه: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى» (شوری:۲۳) است که خداوند به نبی مکرم اسلام می‌گوید بگو من هیچ اجری از شما نمی‌خواهم جز مودت با نزدیکانم.] حضرت امیر سپس شأن نزول «ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفین» را توضیح می‌دهند که وقتی حکم ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بر مردم آمد منافقان گفتند: محمد خودش ۲۰ سال بر گرده ما سوار شده حالا می‌خواهد اهل‌بیتش را بر گرده ما سوار کند و در مردم این حرف را گفتند که: این حکم ولایت حضرت امیر را خداوند نیاورده و آن چیزی است که محمد از خودش درآورده، پس آیه در پاسخ به این جماعت می‌گوید: ای پیامبر بگو من از کسانی نیستم که از خودم چیزی بر شما تکلیف کنم، هرچه بر شما گفته می‌شود از سوی خداوند است.

 

🔻 در روایت دیگری امام صادق (علیه‌السلام) در تفسیر این آیه، به آیه بعد از آن اشاره می‌کنند: «وَ ما أَنَا مِنَ‏ الْمُتَکَلِّفِینَ‏ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ‏» و می‌گویند: «هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع»؛ یعنی آیه بعد که می‌گوید: نیست آن جز مایه تذکر و بیداری برای عالمیان، منظورش امیرالمؤمنین علیه‌السلام است و باز آیه بعدش را می خوانند که می‌گوید: «وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ‏ بَعْدَ حِینٍ»‏ و می‌گویند: «عِنْدَ خُرُوجِ الْقَائِمِ ع‏» منظور این است که مایه بیداری بودن ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام را نزدیک [یا زمان] خروج حضرت حجت مردم عالم خواهند فهمید.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

خداوند در آیه ۱۴ صف به اهل ایمان دستور می‌دهد: ناصر خداوند باشید.

«یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوٓا أَنْصَارَ اللَّهِ»

خب بلافاصله به ذهن می‌آید چگونه ناصر خداوند باشیم؟! و خداوند بلافاصله پاسخ می‌دهد:

«کَمَا قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنْصَارِیٓ إِلَى اللَّهِ ۖ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ»

مثل عیسی که از حواریون پرسید: چه کسی مرا در راه خدا کمک می‌کند؟! حواریون گفتند: ما ناصران خداییم.

 

نصرت خدا، همیشه در قالب نصرت یک ولی خدا است، برای ناصر خدا شدن باید حواری ولی خدا شد، فکرت و ذکرت دنبال کردن ولی خدا و همراهی با او و نصرتش باشد.

باید حواری شد تا ناصر خدا محسوب شویم تا مشمول قواعدی چون: «وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُٓ» (حج:۴۰) قطعا خداوند نصرت می‌دهد ناصر خودش را شویم و «إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَکُمْ» (آل‌عمران:۱۶۰) اگر خداوند شما را نصرت دهد دیگر کسی بر شما پیروز نمی‌شود.

 

در ادامه آیه ۱۴ صف نیز همین قاعده پیروزی اهل ولایت و نصرت خداوند آمده است:

«فَآمَنَتْ طَآئِفَةٌ مِنْ بَنِیٓ إِسْرَآئِیلَ وَکَفَرَتْ طَآئِفَةٌ ۖ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَىٰ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ»

پس طایفه‌ای از بنی‌اسرائیل ایمان آوردند و گروهی کافر شدند؛ در نتیجه کسانی که ایمان آوردند، بر ضد دشمنانشان یاری دادیم تا پیروز شدند.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

می‌گویند در سیاست خارجی باشد شعارمان این باشد:

با دوستان مروت با دشمنان مدارا؛

این ضرب المثل برگرفته از بیتی از غزلیات حافظ است که می‌گوید:

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا

 

اما عزیزانی که این شعار را محور سیاست خارجی خود می‌گذارند این کلام حافظ شیرازی که در واقع حافظ قرآن است و کلام او بیانی از معارف قرآن است را اشتباه فهمیده‌اند.

آن دشمنی که باید با او مدارا کرد دشمنی در مسائل شخصی و اختلافات در منافع است اما آن دشمنی که چون بر سر دفاع از مظلوم و حق هستی، چون بر سر حکم خدا هستی با شما دشمنی دارد، آن دشمنی که بر سر دین شما با شما دشمنی دارد را نباید مدارا کرد.

قرآن می‌گوید: «لاٰ یَنْهٰاکُمُ اللّٰهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقٰاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیٰارِکُمْ‌... إِنَّمٰا یَنْهٰاکُمُ اللّٰهُ عَنِ الَّذِینَ قٰاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیٰارِکُمْ وَ ظٰاهَرُوا عَلىٰ إِخْرٰاجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولٰئِکَ هُمُ الظّٰالِمُونَ‌» (ممتحنه:۸-۹)

خداوند شما را  [امّا] خدا شما را از کسانى که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده‌‏اند، باز نمى‌‏دارد که با آنان نیکى کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست ‏دارد.  فقط خدا شما را از دوستى با کسانى باز مى‏‌دارد که در [کار] دین با شما جنگ کرده و شما را از خانه‌‏هایتان بیرون رانده و در بیرون‏‌راندنتان با یکدیگر همکاری کرده‌‏اند. و هر کس آنان را به دوستى گیرد از ستمگران است.

.........

آیت‌الله خامنه‌ای:

دعای امام سجاد علیه‌السلام چنین است: پروردگارا! از تو می‌خواهیم که با همه‌ی دشمنانِ خودمان مدارا کنیم، مگر آن دشمنی که من به خاطر تو با او دشمنی کردم.

 

در دعای چهل و چهارم صحیفه‌ی سجادیه - که دعای ورود در ماه رمضان است و امام سجاد آن را می‌خواندند - حضرت چیزهائی را از خدای متعال برای ماه رمضان درخواست می‌کنند؛ از جمله‌ی چیزهائی که درخواست می‌کنند، این است: «و ان نسالم من عادانا»؛ پروردگارا! از تو می‌خواهیم که با همه‌ی دشمنانِ خودمان صلح کنیم، سلم و مدارا پیشه کنیم. بعد بلافاصله می‌فرمایند: «حاشی من عودی فیک و لک فأنه العدوّ الّذی لانوالیه و الحرب الّذی لانصافیه»؛ مگر آن دشمنی که من به خاطر تو با او دشمنی کردم، در راه تو با او دشمنی کردم. این دشمنی است که ما هرگز با او دم از آشتی نخواهیم زد و دل ما با او صاف نخواهد شد.

 

 امام اینجوری بود؛ دشمنىِ شخصی با کسی نداشت. اگر کدورتهای شخصی‌ای هم بود، امام زیر پا می‌گذاشت؛ اما دشمنی به خاطر مکتب، برای امام بسیار جدی بود. همان امامی که از اول شروع نهضت در سال ۱۳۴۱ روی توده‌ی مردم، انواع و اقسام افکار گوناگون در میان مردم، اینجور آغوش باز کرده بود، مردم را از اهل هر قومی، از اهل هر گروه و مذهبی، با آغوش باز میپذیرفت، همین امام در اول انقلاب یک مجموعه‌هائی را از خود طرد کرد. کمونیست‌ها را صریح طرد کرد. آن روز برای خیلی از ماها که در اول انقلاب دست‌اندرکار مبارزه بودیم، این کار امام عجیب بود. در همان اوائل انقلاب، امام صریح در مقابل کمونیست‌ها موضعگیری کرد و اینها را از خودش جدا کرد. در مقابل لیبرال‌مسلکها و دلباختگان به نظام‌های غربی و فرهنگ غربی، امام قاطعیت نشان داد؛ اینها را از خود دور کرد، از خود جدا کرد؛ هیچ رودربایستی و ملاحظه‌ای نکرد. مرتجعین را - کسانی که حاضر نبودند حقائق الهی و روح قرآنی احکام اسلامی را قبول کنند و تحول عظیم را بپذیرند - از خودش طرد کرد. امام بارها مرتجعین را با تعبیرات سخت و تلخ محکوم کرد، از خود دور کرد. در تبرّی از افرادی که در دائره‌ی فکری و مبانی اسلامی او قرار نمی‌گرفتند، امام تأمل نکرد؛ در حالی که با آنها هم دشمنی شخصی نداشت.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

یکی ایستاده بود و جلو چشمش بچه‌اش را می‌زدند، برادرش را می‌زدند، زنش را می‌زدند، نه اینکه می‌زدند، می‌کشتند، به آنها تجاوز می‌کردند، هر از گاهی هم یک تهدیدی نسبت به خود این آدم ایستاده کنار! می‌کردند و یک پس کله هم به او می‌زدند! او هم نگاه می‌کرد و می‌گفت: «من جنگ‌طلب نیستم، من دنبال صلح هستم، من با دشمنان مدارا می‌کنم!»

خوب تصور کن، این صحنه را، دوباره تصور کن!

حس شما به این آدم چیست؟! شرف این آدم چقدر است؟!

اگر کسی در صحنه کنونی که این اتفاق‌ها و بدترش نه یک بار و چندبار، بلکه هر روز دارد رخ می‌دهد، بنشیند نگاه کند و از همان حرف‌ها و پیام‌ها برای متجاوزان مخابره کند، چه فرقی با آن آدم بی... می‌کند؟! چه حسی باید به او داشت؟!

 

بعد از این یاداشت یکی پرسید: «اگر زورش نرسد چه؟!» خودش را به هلاکت بیاندازد؟!

 

جواب اینکه:

اولا اگر زورش نمی‌رسد می‌تواند لااقل سکوت کند، لااقل پیام ذلت و حقارت به ظالمان ندهد! اگر ناراحت بودن خود را نشان نمی‌دهد، دیگر پیام مدارا و دوستی به کسی که جلو چشمش دارد هر روز ظلم و تجاوز و کشتار می‌کند، ندهد!

 

ثانیا چرا زورش نمی‌رسد؟! چون امکانات مادی او کمتر است؟! خدا را هم جزو معادلات قدرت می‌آورید یا واقعا خدایتان فقط در آسمان‌ها است، خدایی است که به قول یهودی‌ها دستش بسته است؟!

 

می‌گوید: اگر رفتیم و خدا کمک نکرد چه؟! مگر فلسطینی‌ها الان خدا ندارند؟! شما می‌گویی خدا، خب بفرما این هم فلسطین و خدایش!

می‌گویم: خدا فقط ایمان را نمی‌گوید ایمان همراه با ولایت را می‌گوید، اصلا رکن ایمان را ولایت قرار داده.

 

می‌گوید: مگر لبنان اهل ولایت نیستند؟! الان وضعیتشان چیست؟! می‌گویم: الان وسط جنگ است و جنگ زد و خورد دارد، یک گروه کوچک که نه کشور است نه جمعیت زیادی دارد مقابل یک کشوری که ده‌های میلیارد دلار پول و سلاح از تمام دنیا برایش ارسال می‌شود و کشور مستقل است، دارد مقاومت می‌کند و ضربات کاری می‌زند این معجزه نیست؟! هنوز هم که جنگ تمام نشده! الان هم که هنوز جنگ تمام نشده!

 

 یک‌جا را بیاور که مؤمنین تحت ولایت قیام کرده‌اند و شکست خورده باشند؟! مؤمنین فریب شیطان را نخورده و پشت ولی را خالی نکرده باشند و دست ولی را برای دفاع باز گذاشته باشند و به اذن و هدایت ولی قیام کرده باشند، آخر داستان به خوشی تمام نشده باشد؟!

 

این وعده قطعی خداوند است که اگر با نصرت ولی خدا، ناصر او شدید؛ خداوند شما را یاری می‌دهد. چند روز پیش به عنوان نمونه‌ای از این وعده قطعی به آیه شریفه «یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوٓا أَنْصَارَ اللَّهِ» اشاره کردم.

 

نمونه دیگرش آیه «یَدُ اللَّهِ‏ فَوْقَ أَیْدیهِم» (فتح:۱۰) است. در ماجرای بیعت شجره وقتی پیامبر (ص) و اصحابشان بعد از یک معاهده با کفار بدون تدارک جنگی و صرفا با شمشیرهای درون غلاف، به سمت مکه رفتند، مشرکان بنای بر عهد شکنی و مانع شدن از حضور ایشان و اصحابشان در مراسم حج و جنگ با ایشان در موضع ضعف را گذاشتند، پیامبر اکرم(ص) ضمن اینکه اعلام کردند ما برای جنگ نیامده‌ایم، همراهان خود که قریب به ۱۴۰۰ تا ۱۶۰۰ نفر ذکر شده‌اند را فراخواند و شرایط پیش آمده و توطئه احتمالی کفار برای آنها را گفتند و از آنها خواستند هرکس با ایشان است، مجددا با ایشان بیعت کند. مؤمنین با ایشان بیعت کردند و دستشان را در دست پیامبر (ص) گذاشتند، آیه نازل شد «إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ‏ فَوْقَ أَیْدیهِم‏» آنان که دستشان را در دست تو گذاشتند، دست خدا روی دست همه آنها قرار گرفت.

یعنی دست خدا روی دست کسانی است که با ولیِّ خدا بیعت کنند و پای کار او بایستند. خداهم با آنها است، حالا معنای دست خدا چیست؟ آیا منظور، دستی شبیه همین دست مؤمنین است که نامرئی بود؟! خیر. چون در جای دیگر می‌گوید: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ‏ شَیْ‏ء»  یا «لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصار»  پس خداوند مثل من و شما دست ندارد و دیدنی نیست، وقتی به عبارات دیگری که دست در آن آمده است مثل: «فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ» دقت کنیم، معلوم می‌شود منظور از دست، قدرت و حمایت است، عبارت «لَیْسَ کَمِثْلِهِ‏ شَیْ‏ء» و «لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصار» از محکمات قرآن است و باید متشابهات را به قرینه این محکمات معنا کرد.

پس «إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ‏ فَوْقَ أَیْدیهِم‏»  یعنی وقتی عده‌ای با ولی‌خدا بیعت کنند و بیایند پای کار ولیِّ خدا بایستند، آن وقت نصرت و حمایت خدا با این جماعت است و دیگر شکستی در کار آنها نیست.

 

حالا برگردیم به سوال: «اگر زورش نرسید چه کند؟» اگر خدا را جزو مدار قدرت می‌آوریم و تحت ولایت هستیم، حتما زورش می‌رسد، فقط از خدا باید ترسید نه زورمندان!

«إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین‏» (آل‌عمران:۱۷۵) فقط این شیطان است که اولیاء خودش را می‌ترساند یعنی اگر می‌ترسی یک حظی از ولایت شیطان را داری، بعد می‌گوید از آنها نترسید، «فَلا تَخافُوهُمْ» ازمن حساب‌ببرید اگر مؤمن هستید. «خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین‏»

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری