شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی
  • ۰
  • ۰

#خاطرات_تبلیغ

 

🔻 گاهی برخی جواب‌ها برای ما خیلی واضح است اما برای برخی در جامعه شبهه می‌شود.

در خیابان بنده خدایی جلویم را گرفت و با اضطراب خاصی پرسید: حاج آقا بابک خرم‌الدین پسر خودش را کشت، خب فرق او با حضرت ابراهیم چیست؟ او هم اگر خدا از او می‌خواست فرزندش را قربانی می‌کرد!

گفتم: کارهای مختلف می‌تواند ظاهراشان مثل هم باشد اما علتش فرق کند، خیلی‌ها ممکن است به خاطر شهوتشان زن و بچه خودشان را هم بکشند اما برای اطاعت از خدا یک مگس را هم نکشند، ممکن است برای شهوتشان خانه بفروشند، ماشین بفروشند اما برای خدا خمسش که یک پنجم پول زیاد آمده از خرج‌کردش است را هم ندهد!

در ماجرای حضرت ابراهیم چون نبی خدا بود و مطمئن بود که این دستور و خواست خداوند است، با اینکه خیلی هم برایش سخت بود ولی در مسیر اطاعت خدا چنین کاری هم کرد، مثل امام حسین(ع) و رفتنشان با اهل و عیال به سمت کوفه درحالی که می‌دانستند چه سرنوشتی پیش روی آنها است، چون امر خداوند بود.

فرق نبی‌خدا و دیگران در این است که آنها هرکاری می‌کنند برای طاعت خدا می‌کنند؛ ولی شاهان برای شهوتشان و بقای قدرتشان. هردو ممکن است جنگ کنند صلح کنند و کارهای دیگر اما برای چه جنگیدن و صلح کردن مهم است و ارزش انسان را نشان می‌دهد.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻شاکله جریان حق را امام و امت شکل می‌دهند، امام و امت هر کدام یک شخصیت حقیقی دارند و یک شخصیت حقوقی، این شخصیت حقیقی ظرف تحقق شخصیت حقوقی است و قرار نبوده و نیست که هیچ شخصیت‌ حقیقی تا ابد باقی بماند، این شخصیت حقوقی امام و امت است که اساس است و همیشه باقی می‌ماند.

🔻 وقتی وسط معرکه شایعه شد رسول خدا به رحمت خدا رفته‌اند برخی دست از جهاد برداشتند، فکر کردند حرکت جریان حق تمام شد! آیه نازل شد: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ‏ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً...» (آل عمران:۱۴۴)

محمد، جز فرستاده‏اى که پیش از او هم‏ پیامبرانى آمده و رفته‌اند، نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود برمى‏گردید؟ و هر کس از عقیده خود بازگردد، هرگز هیچ زیانى به خدا نمى‏رساند.

🔻 حکایت تغییر شخصیت حقیقی امام و ثبات شخصیت حقوقی آن، در امت به نحو متفاوتی از امام است، امام در ابتلائات به عقب برنمی‌گردد فقط ممکن است از صحنه حذف شود و دیگری جای او را بگیرد و این جایگزینی در جریان حق هیچ وقت ضعیف‌تر از قبل نیست.

«ما نَنْسَخْ‏ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ» (بقره:۱۰۶)

خداوند هر نشانه‌ای از نشانه‌هایش را بردارد، نشانه‌ای مثل آن یا بهتر از آن را می‌آورد.

🔻 اما امت‌ها بر خلاف امام، گاهی در امتحانات عقب می‌نشینند، سستی می‌کنند ولی باز خداوند وعده داده است که اگر امت‌ها نیز عقب نشستند، نه تنها شخصیت حقوقی امت را حفظ می‌کند بلکه آن را ارتقاء نیز می‌دهد. فتنه‌ها و امتحانات برای ارتقاء امت است حالا یا همین امت در این امتحان و ابتلا سربلند بیرون می‌آید، یا عقب می‌نشیند و آنگاه خداوند امتی بهتر از او را جانشینش می‌کند.

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ‏ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ» (المائده:۵۴)

اى کسانى که ایمان آورده‏اید، هر کس از شما از دین خود برگردد، به زودى خدا گروهى دیگر را مى‏آورد که آنان را دوست مى‏دارد و آنان نیز او را دوست دارند.اینان‏ با مؤمنان، فروتن، و بر کافران سرفرازند. در راه خدا جهاد مى‏کنند و از سرزنش هیچ ملامتگرى نمى‏ترسند. این فضل خداست. آن را به هر که بخواهد مى‏دهد، و خدا گشایشگر داناست.

🔻 فلذاست که هرچه فتنه‌ها و سختی‌ها بیشتر شود ما به ارتقاء بشر و ظهور و غلبه جریان حق نزدیک‌تر می‌شویم و از هیچ سقوط و عقب نشینی و هیچ شهادت رهبران جریان حق نگران نیستیم. چون همه این قضایا آخرش به نفع جریان حق تمام می‌‌شود.

شیطان و حزب او در باتلاق تاریخ هرچه دست و پا بزنند بیشتر غرق می‌شوند و هرچه مدار حوادث و فتنه‌ها سریع‌تر بچرخد به نفع جریان حق خواهد بود.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.
 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻 شیراز بودم، بنده خدایی که سال‌هاست آبروی از نام اهل‌بیت دارد، ملبس مرا دید و خوشحال شد، خواست نصیحتی کند، گفت: فقط برای امام‌زمان کارکن، نه هرکسی که عَلَم دست اوست. طعنه او به روایتی بود که هرکس قبل از ظهور حضرت مهدی پرچمی بلند کند باطل است! خندیدم و بحثی نکردم و گفتم: «ان‌شاءالله» ولی بعدش با خودم گفتم درست است که در پاسخ به این ادعای باطل، از سند نداشتن این روایات، تعارضشان با محکمات قرآنی و روایی و منظور از آنها بحث زیاد شده است، اما باید به این جماعت از جواب‌های از جنس روایات بیشتر داد.

🔻 پیش‌ازاین از روایات مختلف در جواب به این شبهه زیاد بحث کرده‌ام. اما امروز روزی شد روایت ناب جدیدی را دیدم که در آن اشاره شده است پیش از ظهور از ذریه جعفر بن ابی‌طالب کسی در منطقه ایران که صاحب قدرت و عزت است و پرچمی دارد، قدرت خود را به دست حضرت حجت می‌دهد.

🔻این روایت نیز حکم بطلان دیگری بر برداشت‌های حجتیه‌ای از برخی روایات است. در کتاب الغیبة نعمانی روایت است، می‌گوید روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در بقیع نشسته بودند، حضرت علی (علیه‌السلام) بر ایشان، وارد می‌شود و سمت راست ایشان می‌نشیند، سپس جعفر بن ابی‌طالب وارد می‌شود و سمت چپ ایشان می‌نشیند و سپس عباس وارد شده و مقابل پیامبر(ص) می‌نشیند، سپس حضرت رو به حضرت علی (ع) کرد و ایشان را بشارت می‌دهد که کمی پیش از ورود آن‌ها، جبرئیل برای ایشان خبر آورده است که: «أَنَّ الْقَائِمَ الَّذِی یَخْرُجُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ فَیَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً مِنْ ذُرِّیَّتِکَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْن‏(ع)» حضرت حجت که قیام می‌کند و... از ذریه حضرت امیر از فرزندان حسین (علیهماالسلام) است. سپس حضرت رو می‌کنند به جعفر و به او نیز بشارتی می‌دهند: «أَنَّ الَّذِی یَدْفَعُهَا إِلَى الْقَائِمِ هُوَ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ» آن کسی که قدرت را به مهدی می‌دهد از ذریه تو است. از اینکه بشارت به جعفر است و توصیفات خوب بعدی معلوم می‌شود این فرد که صاحب قدرت است کسی است که موافق و پیرو حضرت حجت است. سپس پیامبر اکرم نشانه‌هایی برای آن فرد اعطا کننده قدرت به حضرت حجت (عج)، ذکر می‌کنند: «أَ تَدْرِی مَنْ هُوَ قَالَ لَا قَالَ ذَاکَ الَّذِی وَجْهُهُ کَالدِّینَارِ وَ أَسْنَانُهُ کَالْمِنْشَارِ وَ سَیْفُهُ کَحَرِیقِ النَّارِ» چهره او مانند طلا درخشان است، دندان‌های محکمی چون اره دارد، شمشیری دارد که گرمایی از جنس آتش دارد و شاید چیزی مثل موشک‌های امروزی از «سَیْفُهُ کَحَرِیقِ النَّارِ» منظور باشد. «یَدْخُلُ الْجُنْدَ ذَلِیلًا وَ یَخْرُجُ مِنْهُ عَزِیزاً» وارد لشکر می‌شود درحالی‌که چیزی به‌حساب نمی‌آمد؛ اما وقتی خارج می‌شود فردی باعزت و معتبر است. در برخی نسخه‌ها هم عوض «الجند» آمده است «الجبل»، اگر «الجبل» گفته باشد ظاهرش منطقه ایران است که آن زمان یکی از نام‌هایی که به ایران اشاره دارد این نام است. «یَکْتَنِفُهُ جَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیل‏» در آخرین وصف نیز می‌گوید جبرائیل و میکائیل او را در کنف حمایت خود گرفته‌اند و این هم تأیید دیگری بر او است. سپس حضرت رو به عباس می‌کنند و این بار دیگر نمی‌گویند بشارت بلکه فقط به او خبر می‌دهند که: وای بر فرزندانی که از عباس شکل می‌گیرند. عباس می‌گوید از زنان دوری کنم؟ حضرت می‌گویند این تقدیر خداوند نوشته شده و تغییر نمی‌یابد.

📌 اصل آنچه در این روایت برای ما مهم است این است که پیش از ظهور حضرت حجت کسی هست که قدرتمند است و پیرو حضرت است و در کنف حمایت فرشتگان بزرگ الهی است و او قدرت و حکومتی دارد که به حضرت حجت آن را می‌دهد و این نیز شاهدی دیگر است مقابل روایاتی است که برخی گمان می‌کنند در مقام حکم به بطلان هرگونه قیام پیش از ظهور حضرت حجت (عج) است.

........

یک حدیث دیگر هم از کتاب الغیبة نعمانی امشب می‌خواندم که ظاهرا در مورد سید خراسانی است و اجمالا بیانگر وجود فردی است که پیش از ظهور حضرت حجت صاحب قدرت است و دشمنان را شکست می‌دهد و قدرت را به حضرت حجت تحویل می‌دهد.

«یسلط الله علیهم (علجا) یخرج من حیث بدأ ملکهم، لا یمر بمدینة الافتحها، و لا ترفع له رایة الا هدمها، و لا نعمة الا أزالها الویل لمن ناواه فلا یزال کذلک حتی یظفر و یدفع بظفره الی رجل من عترتی یقول بالحق و یعمل به»

برای مطالعه متن کامل حدیث و ترجمه آن و توضیحات بیشتر به لینک زیر مراجعه نمایید.👇

https://www.sibtayn.com/fa/index.php?option=com_content&view=article&id=70113:%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%D9%85&catid=5733&Itemid=3206

 

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در اعتکاف دانشجویی دانشگاه شهید بهشتی بودم، در شب شهادت این مداح، وسط سینه زنی، این اشعار را می‌خواند: حی لایموت؛ تو نجف خدا نشسته روبروم و...

من هم ملبس در جلسه بودم،

هرچه با خودم فکر کردم؛ توجیه این اشعار به ذهنم نرسید!

یک روحانی دیگر نزدیکم بود، گفتم: حاجی به نظرت توجیهی دارد این اشعار؟! گفت: نمی‌دانم چیزی به ذهنم نمی‌رسد.

صبر کردم هیات تمام شد و چراغ‌ها روشن، رفتم تذکر مختصری بدهم که در اشعار، جوری شعر نگوییم که توجیه آن و تفکیکش از خداوند روشن نباشد و آن جوان سنی با این چنین اشعار حکم به کفر شیعه کند.

اما یکی از مسئول‌های هیات نمی‌دانم از کجا فهمید! آمد گفت: حاج‌آقا شما داری می‌ری صحبتی کنی؟! گفتم: آره نکته مختصری می‌خواهم تذکر دهم، گفت: اول باید با من صحبت کنید، گفتم: اینجور است، گفت: باشد حالا صحبت می‌کنیم، ایشان مهمان ما است، نباید فعلا چیزی بگید، هرکار کردم نشد و توجه اطرافیان از بحث ما جلب شد. خلاصه آخرش بعد از نیم ساعتی با رایزنی یکی از رفقای طلبه قرار شد همه مجددا جمع شوند و اعلام کنند تذکر مهمی باید در مورد جلسه داده شود.

همه جمع شدند و این بار دیگر مختصر نگفتم. صحبتم را با آیات ۵۸ و ۵۹ فرقان آغاز کردم:

«وَتَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ ۚ وَکَفَىٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًا الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۚ الرَّحْمَٰنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِیرًا»

گفتم: مقابل من در نجف، خداست یا عبد من عبید محمد، همان‌که هر روز چند بار شهادت می‌دهیم عبد خداوند است؟!

بعد یکی از روایاتی را که در کتاب کافی و من لایحضر و رجال کشی آمده است را خواندم که زمانی که امیر مؤمنان از اهل بصره در جنگ جمل فراغت یافت، هفتاد نفر از مردمان هندی تازه مسلمان (یا کولی‌ها) نزد وی آمده، بر او با عباراتی که مخصوص خداوند است، سلام کرده با زبان خود با آن حضرت سخن گفتند. حضرت پاسخ سلام آنان را داد. سپس فرمود: من چنان نیستم که شما اظهار کردید، من بنده مخلوق خداوند هستم. آنان نپذیرفتند و گفتند: تو همانا همو هستی. حضرت گفت: اگر نهی نشوید و از سخن خود باز نگردید و توبه نکنید، شما را خواهم کشت. آنان حاضر به توبه نشدند. حضرت دستور داد چاه‌هایی حفر کردند. سپس پایین چاه‌ها را به هم متصل کرد. آنگاه آنان را در آن چاه‌ها ریخت و سر چاه‌ها را بست. سپس در یکی از آنها که کسی داخلش نبود آتش روشن کرد. در این وقت دود  داخل چاه‌های دیگر شده و همگی آنان مردند.

 

ادامه دادم که اگر یک سنی که می‌گوید: شیعه کافر است، این مداحی را گذاشت و به من گفت: جواب بده؛ من چطور توجیه کنم؟!

بعد این روایت را خواندم:

یُحْشَرُ الْعَبْدُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ مَا نَدِیَ دَماً فَیُدْفَعُ إِلَیْهِ شِبْهُ الْمِحْجَمَةِ أَوْ فَوْقَ ذَلِکَ فَیُقَالُ لَهُ- هَذَا سَهْمُکَ مِنْ دَمِ فُلَانٍ فَیَقُولُ یَا رَبِّ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ أَنَّکَ قَبَضْتَنِی وَ مَا سَفَکْتُ دَماً فَیَقُولُ بَلَى سَمِعْتَ مِنْ فُلَانٍ رِوَایَةَ کَذَا وَ کَذَا فَرَوَیْتَهَا عَلَیْهِ فَنُقِلَتْ حَتَّى صَارَتْ إِلَى فُلَانٍ الْجَبَّارِ فَقَتَلَهُ عَلَیْهَا وَ هَذَا سَهْمُکَ مِنْ دَمِهِ.

 

محمد بن مسلم گوید: شنیدم امام باقر علیه السلام می فرمود: بنده خدا روز قیامت محشور می شود (با این که در دنیا) دستش به خونى آلوده نشده (و خونى نریخته) به اندازه یک حجامت یا بیشتر خون به او می دهند و می گویند: این سهم تو از خون فلان کس است؟ عرض می‌کند: پروردگارا! تو خود می‌دانى وقتی جان مرا گرفتى خون کسى را نریخته بودم.

خداوند فرماید: آرى! تو از فلانى، روایتى چنین و چنان شنیدى و به ضرر او بازگو کردى، پس آن خبر زبان به زبان به فلان جبّار (ستمکار) رسید و بدان روایت او را کشت و این بهرۀ تو از خون اوست.

 

گفتم: نکند فردا روز بگویند شما اینجا این حرف‌ها را زدید، آنجا در پاراچنار و سیستان خون شیعه را ریختند و دست ما ناخواسته به خون آنها رنگین شده! احتیاط لازم نیست؟! اگر کسی اینجور اشعاری خواند نهی از منکرش واجب نیست؟!

 

خلاصه صحبت‌ها تمام شد، کمی بعد اعلام شد گعده است، شب قبلش گعده خوبی داشتیم در مورد مقاومت و دشمن شناسی و سنن الهی و بازخوردهای خوبی از جلسه داشتم، امشب می‌خواستم بحث‌های انقلاب و شبهات انجمن حجتیه را مطرح کنم و اسم جلسه ارتباط انقلاب و ظهور بود. اما دیدم دوستان جدیدی نشستند و خلاصه عجیب طعم تحجر و تعصب کورکورانه را تجربه کردم، حرف‌های مشابه همان مداحی را آقایان هیاتی تکرار می‌کردند و آن حرف‌های قبلی‌ام برایشان سخت آمده بود. خلاصه هرچه گفتم با هوچی گری و حرف‌های بی‌حساب نگذاشتند ما وارد بحث خودمان شویم و تا گعده را تعطیل نکردند، دست برنداشتند! مجبور شدیم کمی بعد دوباره بعد از رفتن دوستان گعده دیگری در جای دیگری برگزار کنیم.

...........

از دیشب چند پیام از رفقای طلبه در مورد این قضیه داشتم، روایتی فرستادند که این را دیده‌ای، عرض کردم بله با اینکه این روایت سند ندارد اما با مضامین این روایت هم مشکل ندارم، مشکلم اینجاست آیا این عزیزی که از این حرف‌ها می‌زند و می‌شنود، بلد است توجیهات معرفتی دقیقی داشته باشد که به ورطه پدر پسر روح القدس و شرک‌های از آن دست نیافتد؟! آیا او صادر اول و دوم می‌داند؟! آیا این کلیپ‌ها محدود به جهان تشیع است یا بازخوردهای در جهان اسلام هم دارد؟!

بیت اول حی لایموت یک قسمت از پازل است که ما این را درستش کنیم، بیت دوم که تصویر این مداحی را کامل می‌کند و می‌گوید خدا در نجف روبرویم است را چه کنیم؟! آن را با چه توجیه می‌کنیم؟! می‌گویند شعر است؟! گفتم: شعر وجیه در این طراز کم نداریم ولی در همان شعر حواسمان به توحیدش هم باید باشد.

نه خدا توانمش گفت، نه بشر توانمش خواند، متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را؟!

البته یک نکته خوب روشی رفقا داشتند که درست بود، می‌گفتند: در اینجور موارد باید ده دقیقه ذکر فضائل سنگین حضرت را بگویی که مخاطب‌ها بپذیرند تو خودت اهل ولایت و ادبیات آنها هستی، بعد شروع کنی بگی یک اصلاح جزئی می‌خواهم اشاره کنم وجهش هم این است که شرک خیلی پنهان است و مطلب دقیقی است و بعد آرام نکته را متذکر شوی.

لحن دیشب من آرام بود آخرش هم نکاتی در مورد صادر اول و دوم و توجیهات از این دست گفتم ولی نوع ورودم اگر اینطور که دوستان می‌گویند بود، آن بازخورد بعدی را احتمال قوی نمی‌داشتم.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

مهاجرت

🔻 در اعتکاف یکی از معتکفین پرسید نظرتان در مورد مهاجرت چیست؟!

گفتم: یک موقع کسی برای خدا مهاجرت می‌کند، مهاجرت می‌کند که به دین خدا خدمت کند، مثلاً برود درس بخواند بیاید به جامعه مؤمنین کمک کند، یا دین خدا را تقویت کند. حکایت اینها را خداوند در آیات و روایات زیادی گفته، مثلاً: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ» (بقره:۲۱۸) اینها هستند که امید به رحمت خداوند دارند، اینها می‌روند در دستگاه رحمت الهی و خداوند با رحمتش با اینها معامله می‌کند.

اما ممکن است کسی به‌خاطر خدا هجرت نکند، می‌خواهد وضعیت زندگی‌اش بهتر شود، در رفاه بیشتری زندگی کند، اینها دیگر در دستگاه رحمت الهی نیستند. از امام باقر (علیه‌السلام) روایت است: «قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَأُعَذِّبَنَّ کُلَّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَایَةِ کُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیَّةً وَ لَأَعْفُوَنَّ عَنْ کُلِّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَایَةِ کُلِّ إِمَامٍ‏ عَادِلٍ‏ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً.» خداى تبارک‌وتعالی فرموده است: قطعاً هر بنده‌ای را که در اسلام با پیروى از یک پیشوای ستمگر که از جانب خدا نیست دین‌داری کند، عذاب می‌کند اگر چه آن بنده نسبت به اعمال خود نیکوکار و پرهیزگار باشد و قطعاً می‌بخشم هر بنده‌ای که در اسلام با پیروى از امام عادل از جانب خدا دین‌داری کند، اگر چه آن بنده نسبت به خود ستمگر و بدکردار باشد.

 

🔻 وقتی مهاجرت می‌کنی داری می‌روی تحت قوانین و حاکمیت یک جامعه‌ای که ولایتش ولایت الهی نیست و با این کار از رحمت الهی دور می‌شوی، اما وقتی در جامعه اسلامی هستی، تحت ولایت و قوانین حاکمیت اسلامی هستی و مشمول رحمت الهی هستی، وقتی در جامعه اسلامی کار می‌کنی منافع کار شما به چه کسانی بر می‌گردد؟ به بندگان مؤمن خدا، داری نیازهای مؤمنین را برآورده می‌کنی، منافع شما به مؤمنان می‌رسد؛ ولی وقتی در جامعه کفر می‌روی منافع شما می‌رسد به جامعه‌ای که چه‌بسا حاکمیتش در حال ظلم و کشتار علیه مسلمانان است. از امام صادق (علیه‌السّلام) روایت است: «مَنْ قَضی لِاخیهِ الْمؤمن حاجةً قضَی اللهُ عزَّوجلَّ لهُ یوْمَ القِیامةِ مِاَةَ الْفِ حاجةٍ من ذلک، اوَّلها الْجنَّةُ و من ذلک ان یُدْخل قرابَتَهُ و مَعارفهُ و اخوانَهُ الْجنَّةَ بعْد انْ لا یَکُونوا نُصّاباً» کسی که یکی از خواسته‌های برادر دینی خود را برآورد خداوند عالم در روز قیامت صدهزار خواسته او را بر می‌آورد که نخستین آنها بهشت است و از جمله این پاداش‌ها آن است که خویشان و آشنایان و برادران دینی او را نیز وارد بهشت می‌کند و به‌شرط اینکه ناصبی نباشند.

 

📌 اینها را که گفتم: آن بنده خدا گفت تا حالا به این قضیه از این زاویه نگاه نکرده بودم، خدا خیرتان بدهد نگاهم به هجرت عوض شد.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در اعتکاف که بودم، بنده خدایی درد و دل می‌کرد، اولین‌بارش بود روزه می‌گرفت، می‌گفت: من سال‌های دراز خدا هیچ جایی در زندگی‌ام نداشت، غرق در موسیقی راک بودم، می‌گفت: ما یک اصل در زندگی داشتیم که هرکار می‌توانی بکن تا خوش باشی، هرچه هست همین دنیا است، هرکار می‌خواستیم و می‌توانستیم می‌کردیم، اما هرچه جلوتر رفتم جز اضطراب و استرس و ناآرامی بر من افزوده نشد.
در ختم مادر بزرگم گفتند قرآن بخوان، (فکر کنم منظورش همین رسم که در ختم‌ها به صورت عمومی قرآن پخش می‌کنند و هرکس خودش مقداری می‌خواند بود.) می‌گفت: من تا آن وقت هیچ وقت با قرآن ارتباط نگرفته بودم، آنجا انگار آیات قرآن با من حرف می‌زد. همان شد نقطه تحول من، رفتم مسجد و نماز خواندم دیدم چقدر خوب است و آرامش دارد. شاید دو ماهی بیشتر نبود متحول شده بود، می‌گفت: اطرافیانم اعتقادی به دین و مسجد و این چیزها ندارند اما می‌گویند از وقتی سمت این چیزها رفته‌ای خیلی خوب شده‌ای، ولی با این وجود هم در صحبت‌هایش معلوم بود از گیردادن برخی از اطرافیانش به اعتقادات جدیدیش ناراحت است‌.
حالا که آمده بود اعتکاف دیگر این امید و آرامش برایش به اوج رسیده بود، می‌گفت: خیلی خوشحالم و حس خوبی دارم، می‌خواهم این حالم ادامه پیدا کند، چه کنم؟! به ذهنش رسیده بود برود بسیج اسم بنویسد.😄

تا قبل از اعتکاف امسال تجربه نیاز مردم در این سطح را نداشتم، شیراز که می‌روم از بس همه الحمد لله مستغنی هستند و سال‌ها در فضای مسجد و دین بوده‌اند و هیچ کاری با تو ندارند، آدم احساس بی‌فایدگی دارد، اما اینجا آنقدر جوان‌ها ول کن نبودند که تو باید از خودت می‌راندیشان تا بتوانی کمی استراحت کنی. هر دو شب که گعده داشتم خودم آخرش گعده را تعطیل کردم، خسته شده بودم ولی ول کن نبودند، بعدش هم که آمدم در رختخواب مجدد جوان‌ها می‌آمدند و صحبت می‌کردند و باید چند بار طلب صلوات می‌کردی که یعنی خب وقت خواب است. رفیقم که جان داشت تا ۴ صبح گعده‌اش را ادامه داد و جوان‌ها تا صبح ول کنش نبودند.
پیرمردها هم کم از جوان‌ها نداشتند، بنده خدای پیرمردی بود می‌رفتم سر سفره می‌آمد آنجا، می‌رفتم استراحت می‌آمد آنجا، گعده می‌گرفتم می‌آمد می‌نشست، دوتای دیگراشان بودند، حداقل ۳ بار آمدند گفتند: خدا خیرتان دهد، خوش به حالتان که به این مسیر رفته‌اید، شبهات زندگی ما را جواب دادید، بعد فهمیدم این دو بنده خدا از اساتید قدیمی دانشگاهی بوده‌اند چون می‌گفت: ما رفتیم در این مسیر دانشگاه، خوش به حال شما که رفتید در این مسیر بابرکت طلبگی.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻 در تفسیر علی بن ابراهیم قمی از امام صادق (علیه‌السلام) روایتی آمده است که در آن به یکی از سنن مهم الهی در تربیت و رشد مؤمنین یعنی وجود همیشگی دشمن برای مؤمنان اشاره شده است:

🔻قوم عاد در دشتی زندگی می‌کردند و دارای کشت و زراعت و درختان خرمای بسیاری بودند، عمرهای طولانی و قامت‌های بلند داشتند، اما بت می‌پرستیدند. به همین خاطر خداوند هود (علیه‌السلام) را در میان آنها به پیامبری برگزید تا آنها را به اسلام (تسلیم مقابل اراده الهی) دعوت نماید و همتایی برای خداوند قائل نشوند. اما قوم عاد، زیر بار نرفتند و به پیامبر خود ایمان نیاوردند و او را آزار دادند. به همین علت به خواست خداوند، به مدت هفت سال از آسمان باران نبارید و قوم هود دچار قحطی شدند. هود کشاورز بود و کشتزار خود را آبیاری می‌کرد. گروهی از قوم قحطی زده او به سوی منزل او آمده و سراغش را گرفتند. زنی یک‌چشم و سپید موی از منزل بیرون آمد و گفت: شما کیستید؟ گفتند: ما از سرزمین فلان هستیم و دچار قحطی و خشکسالی شده‌ایم. نزد هود آمده‌ایم تا از او درخواست کنیم دعا کند که بر ما باران ببارد و سرزمینمان حاصلخیز گردد. آن زن گفت: اگر دعای هود مستجاب می‌شد، برای خودش دعا می‌کرد؛ چرا که همه کشت او به‌خاطر بی‌آبی سوخته و از بین رفته است. گفتند: او الآن کجاست؟ گفت: الان در فلان جاست.

🔻 آنان نزد هود آمدند و گفتند: پیامبر خدا! خشکسالی و قحطی سرزمین ما را فراگرفته و از آسمان بارانی نباریده است. از خداوند درخواست کن که سرزمین ما حاصلخیز گردد و باران ببارد. هود آماده نمازخواندن شد و نماز به‌جای آورد و برای آنان دعا کرد و به آنان گفت: به شهر و دیار خود برگردید که آسمان شهرتان بارانی شده و سرزمینتان حاصلخیز گشته است.

🔻قوم هود گفتند: ای پیامبر خدا! ما موضوعی عجیب‌وغریب دیدیم.  گفت: چه دیدید؟ آنان ماجرای گفتگوی خود و آن زن کور و سپیدموی را بازگو کردند.

 هود گفت: او همسر من است و من از پروردگار برای او طول عمر دعا می‌کنم. گفتند: چرا برای طول عمر او دعا می‌کنی؟! حضرت پاسخ داد: «لِأَنَّهُ مَا خَلَقَ اللَّهُ مُؤْمِناً - إِلَّا وَ لَهُ عَدُوٌّ یُؤْذِیهِ وَ هِیَ عَدُوَّتِی - فَلَأَنْ یَکُونَ عَدُوِّی مِمَّنْ أَمْلِکُه - خَیْرٌ مِنْ أَنْ یَکُونَ عَدُوِّی مِمَّنْ یَمْلِکُنِی‏» خداوند، هیچ انسان مؤمنی را نیافریده، مگر آن که دشمنی دارد که او را اذیت می‌کند و آن زن، دشمن من است و اگر دشمن من از زیردستان و نزدیکان من باشد، بهتر از آن است که دشمن من کسی باشد که بر من مسلط باشد.

🔻هود در میان قوم خود ماند و آنان را به ایمان به خداوند دعوت می‌کرد و از پرستش بت‌ها نهی می‌کرد تا آن که سرزمین آنها حاصلخیز شده و خداوند بر آنان باران بارید و در این باره، خداوند در قرآن فرموده است: «وَیَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّمَاء عَلَیْکُم مِّدْرَارًا وَیَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلَی قُوَّتِکُمْ وَلاَ تَتَوَلَّوْاْ مُجْرِمِینَ» اما آنان همان‌طوری که پروردگار سخن آنها را نقل کرده است، گفتند: «یَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَیِّنَةٍ وَمَا نَحْنُ بِتَارِکِی آلِهَتِنَا عَن قَوْلِکَ وَمَا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ» و هنگامی ایمان نیاوردند، خداوند بر آنان بادی بسیار تند و سرد فرو فرستاد.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.
 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

گفت: چرا شما فکر می‌کنید آمریکا دشمن ماست و چین و روسیه دوست ما هستند؟! چرا دشمنی‌های چین و روسیه را با ما نمی‌بینید؟!

گفتم: یک مورد از دشمنی‌های چین و روسیه در حق ما را می‌شود بگویی؟! پایگاه‌های نظامی چین و روسیه دور و بر ما هستند؟! لابد فکر کرده‌اید، چین و روسیه ما را تحریم کرده‌اند و قطع نامه‌های شورای امنیت را چین و روسیه علیه ما درخواست می‌دهند و آمریکا وتو می‌کند؟!

بعد از آن ما چین و روسیه را دوست نمی‌دانیم، بلکه در این شرایطی که آمریکا دارد به ما فشار می‌آورد و تحریم می‌کند ما از رقابت آنها با آمریکا استفاده می‌کنیم برای دور زدن تحریم‌ها و معامله می‌کنیم، آمریکا دشمن است اما چین و روسیه شریک تجاری هستند، معامله می‌کنیم با آنها، این معنایش دوستی و برادری نیست!

گفت: چین با این محصولات بی‌کیفیتی که به ایران می‌دهد اقتصاد ایران را فلج کرده است.

گفتم: ما داریم با او تحریم‌ها را دور می‌زنیم اما او که ما را مجبور نکرده، اینکه چقدر و چه چیز را از چین وارد کنیم دست خودمان است.

 

باور کنید با افراد مختلف، همین حرف‌های واضح را گفتگو می‌کنیم!

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

بارها این جمله را از افراد مختلف، راننده تاکسی و فروشنده سوپری و... شنیده‌ام که برجام داشت درست می‌شد، مذاکرات داشت به نتیجه می‌رسید که سپاه موشک هوا کرد و مذاکرات را برهم زد!

اصلا چرا راننده تاکسی؟! روحانی در زمان انتخابات دور دوم این مضمون را می‌گفت که: آمدند روی موشک‌ها شعار نوشتند و مذاکرات را خراب کردند و...

 

اما کسی نگفت که طرف غربی از سیاست چماق و هویج استفاده می‌کرد و این موشک‌ها وقتی هوا شدند که طرف غربی یا نوچه‌اش اسرائیل ما را تهدید مستقیم به حمله نظامی می‌کرد، آنها میدان و دیپلماسی‌یشان در خدمت هم است، با یک دست تعارف می‌کنند و با دست دیگر خنجر نشان می‌دهند، اما مسئولین ما از این فرصت که موشک‌ها و رزمایش‌های نظامی مقابل تهدیدات نظامی طرف غربی، وزنه دیپلماسی را سنگین کند، استفاده نمی‌کردند.

 

اگر می‌بینید ظریف می‌رود در داووس از روی کار آمدن جلیلی و خطراتش می‌گوید، می‌رود در گوش البرادعی می‌گوید کمک کنید تا جناح مقابل رأی نیاورد، اگر می‌بینید جلو مجلسی‌ها اخم و تخم می‌کرد و داد می‌زد ولی جلو غربی‌ها لبخند ذلت از لبانش نمی‌افتاد، چون دلش آنجاست، ولایت و حب و بغضش برعکس شده، جریان داخلی را دشمن و نامطمئن گرفته و جریان خارجی را دوست و قابل اتکا.

چانه را با میدان داخلی می‌زد اما جلو طرف غربی قرارداد را نخوانده امضا می‌کرد!

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۱
  • ۰

مصاحبه با روزنامه عصر ایرانیان 13 بهمن 1403

🔻به نظر شما طبق خاطرات و زندگانی امام، ویژگی‌های ممتاز روح‌الله موسوی خمینی که ایشان را تبدیل امام خمینی می‌کند، چیست؟

سلام و رحمة الله

بسم‌الله الرحمن الرحیم

شاید برخلاف انتظار شما و بیان خیلی‌ها که می‌خواهند امام را متفاوت از همه علمای طول تاریخ شیعه نشان دهند، باید بگویم این‌چنین نیست. معتقدم قبل از امام خمینی نیز ما عالم و روحانی ممتاز که ویژگی‌های شبیه به امام را داشته است، داشته‌ایم، مثلاً آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله شاه‌آبادی، آیت‌الله مدرس شخصیت‌های شبیه به امام هستند که نیاز به توضیح دارد. بعد از امام خمینی نیز علمایی که ویژگی‌های شبیه به امام را داشته باشند داریم، شهید سید محمدباقر صدر، شهید بهشتی، حضرت آقا همگی ویژگی‌های شبیه به امام دارند که آنها را مثل امام ممتاز می‌کند. البته یک نکته مهم وجود دارد که این افراد مثل امام زیاد نیستند، در هر زمانه‌ای این‌چنین گوهرهایی نادر هستند. ویژگی‌های ممتاز و مشترکی که در امام و همه این علما وجود دارد و وجود مجموع این ویژگی‌ها در کنارهم، امام را امام می‌کند، شهید صدر و حضرت آقا را متمایز می‌کند، شهید مدرس را متمایز می‌کند. اگر بخواهم این ویژگی‌ها برشمرم به نظر مهم‌ترین آنها چند چیز است:

یک نکته اینکه این علما همگی شأن خود را در فقط محدود مرحله فهم و بیان دین نمی‌دانند، آنها همگی به دنبال محقق کردن دین و پیاده‌شدنش هستند، علم فقط در سینه‌ها و کتاب‌های این علما جا خوش نکرده، علم را به صحنه عمل و اجرا می‌کشانند. این علما چون به دنبال تحقق دین هستند با مردم کار دارند، با گفتن یک مسئله احساس رفع تکلیف نمی‌کنند، اینطور نیست که مسئله را گفتند دیگر کاری نداشته باشند که حالا من گفتم کسی شنید؟! نشنید؟! برایشان مهم نباشد، یک مسئله را که می‌گویند، می‌روند دنبالش که محقق شد؟ نشد؟ چرا؟ چطور بگوییم که محقق شود؟ چه مقدماتی دارد که شنیده نمی‌شود؟ چه کنم که بهتر شنیده شود؟ آنها که شنیدند بعدش چه؟ برایشان چه برنامه‌ای داشته باشم؟ آنها که نشنیدند برایشان چه برنامه‌ای داشته باشم؟! مثل یک مسیر است که این جنس علما، نسبت به آنهایی که کاری به تحقق دین‌ندارند، حالا حالاها باید جلو بروند و زحمت بکشند و فکر کنند و تلخی بکشند. جنس انبیاء هم همین‌طور بود، با دلسوزی می‌رفتند تا توحید را به صحنه اجتماع بکشانند، همین جهت هم است که موجب می‌شود این علما با مردم کار داشته باشند، اجتماع و مردم برایشان مسئله مهمی برایشان باشد.

نکته دیگر این علما همگی افق نگاهشان افق تمدنی است، منحصر در یک مسئله یا دو مسئله نیستند، افق نگاهشان افق راهبری امت است، افق حل مسائل امت است، افق درگیری دو تمدن اسلام و طاغوت‌های زمان است، بزرگ فکر می‌کنند، همت‌ها و عزم‌های بزرگ دارند، می‌توانند مسائل را از بالا ببیند و تحلیل کنند، رابطه یک مسئله را با دیگر مسائل کلان جامعه می‌فهمند، تجربیات تاریخی را به‌دقت مطالعه کرده‌اند، به‌راحتی دور نمی‌خورند. فرق است بین یک عالمی که شأن خود را این می‌بیند که در مورد مسائل کشور و امت حرف بزند، با عالمی که دنیایش به یک روستا یا شهر یا مدرسه و... محدود می‌شود، فرق است بین عالمی که نگاه نمی‌کند این حرفش در فضاهای دیگر چه تاثیراتی دارد با عالمی که می‌فهمد این حرف در جای دیگر چه تاثیری دارد، چطور برداشت می‌شود، اصلا آن فضای دوم که جهان اهل تسنن یا فلان طیف اجتماع و... باشند از این بیان چه برداشتی می‌کنند، علمای مثل امام اگر در یک لایه و فضا کار می‌کنند به ارتباط این لایه و فضا با دیگر فضاها نیز دقت دارند. این علما دغدغه وحدت شیعه وسنی و گروه‌های مختلف جهان اسلام دارند، دغدغه وحدت حوزه و دانشگاه را دارند، دغدغه اصلاح حوزه دارند، چرا؟! چون نگاهشان کلان است، به سرزمین‌ها و سال‌های بعد هم فکر می‌کنند.

نکته دیگر اینکه این علما همگی از سر پختگی و یک وزانت عمیق علمی و باروحیه انقلابی وارد صحنه تحقق دین شده‌اند، نه از سر یک هیجان، سال‌های دراز نکات دقیق علمی را باحوصله و صبر فهم کرده‌اند، نگاهی سطحی ندارند، عمق دین را طی سال‌ها زحمت فهم کرده‌اند، تنها فقیه نیستند، عارف و حکیم و تاریخ‌دان و فیلسوف و کلامی هم هستند، دارای جامعیت هستند و به مسائل از یک بعد نگاه نمی‌کنند می‌توانند هر مسئله را از ابعاد مختلفش فهم کنند. امام بعد از قریب به ۲۰ سال‌ تحصیل علوم حوزوی، سال‌ها علوم مختلف را در بالاترین سطح ممکن تدریس کرده است، معروف‌ترین استاد اخلاق قم هستند، معروف‌ترین استاد فلسفه و عرفان قم هستند، در فقه و اصول پرشمارترین درس را دارند. سال‌های تدریس اخلاق ایشان ۹ سال، فلسفه ۲۰ سال و فقط تدریس خارج فقه و اصول ایشان ۲۹ سال طول کشیده است، یک شخصیت عمیق علمی است که باروحیه انقلابی وارد میدان مبارزه شده است، نه یک جوان پرشور و سطحی! این عمق باعث می‌شود که چهارتا به‌ظاهر روشنفکر نتوانند ایشان را دور بزنند، فرق است بین عالمی که با دیدن چند تا آدم پرطمطراق خودش را می‌بازد و کسی که غنای نفسی دارد که خود را نمی‌بازد، فرق است کسی که به آنچه می‌گوید و می‌فهمد اطمینان دارد و کسی که با یک‌عالمه شک و ابهام وارد صحنه می‌شود، فرق است بین کسی که با یک آشوب و بحران خودش هم به شک می‌افتد با کسی که هرچقدر هم فتنه‌ها و چالش‌ها و پیچیدگی‌ها زیاد می‌شود باز با آرامش و اطمینان خاطر عمل می‌کند و دیگران می‌توانند به او اتکا کنند. فرق است بین کسی که به واسطه اعتماد تامش به خداوند رئیس‌جمهور آمریکا هم تهدید کند، به هیچ حساب نمی‌کند با عالمی که جلو فرماندار شهر و رئیس یک اداره هم احساس حقارت می‌کند! فرق است بین عالمی که وقتی یک کشور به کشور شما حمله کرده است، می‌گوید یک دیوانه‌ای آمده سنگی انداخته و رفته حلش می‌کنیم با یک عالمی که رنگ خون می‌بیند حالش بد می‌شود!

نکته بعد این علما همگی پاک‌باخته و با شجاعت و امید وارد میدان شده‌اند، این شجاعت و امید که حاصل از عدم تعلق به دنیا و توکل و اتکا تام به خداوند قادر مطلق است، امر خیلی مهمی است و واقعاً خیلی‌ها همین‌جا پایشان می‌لغزد، دلشان می‌لرزد، ناامید می‌شوند، برخی حرف‌ها در اینجا هست که قابل‌گفتن نیست و در اسناد دفن می‌شود و می‌رود و کسی که اهلش باشد، اسناد را دیده باشد، می‌فهمد که فلانی کجا خالی کرد، کجا کم آورد، اما همان جا امام کم نیاورد، شهید صدر کم نیاورد. این جنس علمای مانند امام همه آمده‌اند تا هزینه شوند برای دین، نیامده‌اند تا برای خودشان دکان و دستگاهی درست کنند به چیزی جز خداوند تعقل ندارند.

امام خاطره‌ای دارد که مربوط به اولین منبر رفتنشان در اوایل جوانی است، می‌گوید: «پیشنهاد شد منبر بروم، استقبال کردم. آن شب کم خوابیدم، نه از ترس مواجه شدن با مردم، بلکه با خود فکر می‌کردم فردا باید روی منبری بنشینم که متعلق به رسول الله (ص) است. از خدا خواستم مدد کند که از اولین تا آخرین منبری که خواهم رفت، هرگز سخنی نگویم که جمله‌ای از آن را باور نداشته باشم و این خواستن عهدی بود که با خدا بستم. اولین منبرم طولانی شد، اما کسی را خسته نکرد... و عده‌‌ای احسنت گفتند. وقتی به دل مراجعه کردم از احسنت گویی‌ها خوشم آمده بود، به همین خاطر دعوت دوم و سوم را رد کردم و چهار سال هرگز به هیچ منبری پا نگذاردم.» این آدم خودش را از همان اول ساخته است و تکلیفش را با خودش مشخص کرده است.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری