🔻در آیه ۸۶ سوره مبارکه ص، خداوند به نبی مکرم اسلام میگوید، بگو: «قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفین» من از شما بر رسالتم اجری طلب نمیکنم و من از «الْمُتَکَلِّفین» نیستم. این کلمه در تفاسیر به چند معنای مختلف آمده است که همه آنها در دو معنا قابل جمع است.
🔻«الْمُتَکَلِّفین» صیغه جمع، اسمفاعل و ثلاثی مزید از باب تفعّل از ماده کَلَفَ است. کلف در اصل از حرص و احساس نیاز نسبت به چیزی حکایت دارد. «الْکَلَف فی الوجه»: یعنی تیرگی و سرخی حاصل از آن حرص و احساس درون انسان.
راغب اصفهانى میگوید: «تَکَلَّفَ الشیءُ»: آن چیزى است که انسان با اظهار برافروختگی چهره و با سختى و مشقتى که از آن کار به او میرسد آن را انجام میدهد. (ر.ب: معجم مقاییس اللغه؛ ج ۵ ص ۱۳۶ و مفردات الفاظ قرآن؛ ج ۴؛ ص ۶۳) از همین جهت یعنی حالتی که درون انسان وجود دارد و ظاهر بیرونی آن یک سختی و مشقت وارد بر انسان است، به مشقت و سختی نیز «کُلْفَة» گفته میشود.
🔻 حال در آیه میفرماید: «ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفین» من از کسانی که چنین کلفتی ایجاد میکنند، نیستم. اما متعلق این ایجاد کلفت کیست؟ خود پیامبر اکرم؟ برخودشان چنین کلفتی ایجاد نمیکنند یا دیگران؟! ما از کسانی نیستیم که بر خودمان کلفت ایجاد کنیم یا از کسانی نیستیم که بر دیگران کلفت ایجاد کنیم؟! برای هر دو معنا و با هر دو متعلق ایجاد کلفت قرائنی در روایات وجود دارد.
🔻 علامه طباطبایی در تفسیر المیزان یک جا میفرمایند: «آن ادب جامع و سنت جاری در انبیاء این بود که در آن اندازه از زندگی که نصیبشان شده و در هیچ امری از امور خود را بهزحمت نیندازند، زیرا انبیاء پایه و اساس زندگیشان بر فطرت است و فطرت انسان آدمی را جز به کارهایی که خداوند وسائل رسیدن به آن را فراهم ساخته هدایت نمىکند و آدمى را مکلف به کارهایی که خداوند نیل به آن را دشوار کرده نمىسازد.» (ترجمه تفسیر المیزان، ج ۶، ص ۳۷۵) و آیاتی مانند: «ما کانَ عَلَى النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ» و «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» و «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها» را از باب همین سنت ذکر میکنند .
🔻 باید دقت کرد که این سنت با تلاش و زحمت برای رسیدن به آنچه در توان ما است، منافاتی ندارد بلکه منظور از آن دست و پا نزدن و بیتابی نکردن است، آن تَکَلِّفی مذموم است که از باب پیروی از شهوت و حرص باشد. به تعبیر روایات انسان باید اجمال در طلب داشته باشد «وَ اجْمِلُوا فِی الطَّلَبِ» در کارها آرامش داشته باشد، بیتابی نکند، یک حالت تسلیم و رضایت در مقابل تقدیر الهی نسبت به آنچه هست و آنچه میشود داشته باشد، اگرچه باید جوارح و بدن انسان در حال تلاش زیاد باشد اما جوانح و قلب او آرام باشد. مثلا در ادعیه از خداوند میخواهد: «بارِکْ لى فى قَدَرِکَ حَتَّى لا احِبُّ تَعْجیلَ ما اخَّرْتَ وَ لا تَأْخیرَ ما عَجَّلْتَ»
🔻 از پیامبر(صلى الله علیه وآله) روایت است: «لِلْمُتَکَلِّفِ ثَلاثُ عَلامات: یُنازِعُ مَنْ فَوْقَهُ، وَ یَتَعاطى ما لایَنالُ، وَ یَقُولُ ما لایَعْلَمُ!» متکلف سه نشانه دارد: پیوسته با کسانى که مافوق او هستند نزاع و پرخاشگرى مىکند، به دنبال امورى است که به آن هرگز نمىرسد، و سخن از مطالبى مىگوید که از آن آگاهى ندارد.
این حالات همه نتیجه حرص و فشار، نارضایتی از شرایط موجود و دست و پا زدن است. در روایت دیگری از نبی مکرم اسلام دارد: «لِلْمُتَکَلِّفِ ثَلاثُ عَلامات: یَتَمَلَّقُ اِذا حَضَرَ، وَ یَغْتابُ اِذا غابَ، وَ یَشْمَتُ بِالْمُصِیْبَةِ» متکلف سه نشانه دارد: در حضور تملق میگوید، در غیاب غیبت مى کند و به هنگام مصیبت زبان به شماتت مى گشاید.
باز این حالات چرا در انسان پدید میآید؟ همان حالت حرص و آزمندی، احساس ضعف و نارضایتی درونی است که موجب چنین رفتارهایی میشود. باز در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مىخوانیم: متکلف خطاکار است هر چند ظاهراً به حقیقت رسد. متکلف در عاقبت کار، جز پستى و خوارى نتیجهاى نخواهد گرفت، و امروز نیز جز رنج و زحمت و ناراحتى بهرهاى ندارد. متکلف ظاهرش ریا، و باطنش نفاق است، «المُتَکَلِّفُ ظاهِرُهُ رِیاءٌ وَ باطِنُهُ نِفاقٌ» و پیوسته با این دو بال پرواز مىکند! خلاصه اینکه تکلف، از اخلاق صالحین و شعار متقین نیست، تکلف در هر چه بوده باشد «وَ لَیْسَ فِى الْجُمْلَةِ مِنْ أَخْلاقِ الصّالِحِیْنَ، وَ لا مِنْ شِعارِ الْمُتَّقِیْنَ التَکَلُّفُ فِى أَىِّ باب کان».
📌اما معنای دیگری نیز برای آیه گفته شده است.
🔻 وقتی به ترجمههای قرآن مراجعه کنید، در ترجمه «ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفین» (ص:۸۶) گفتهاند: «من از کسانى نیستم که چیزى از خود بسازم» (فولادوند) یا «سخنانم روشن و همراه با دلیل است» (مکارم) یا «من از آنها نیستم که چیزى را که ندارند به خود مىبندند» (ترجمه المیزان) «من (بى حجت و برهان الهى مقام وحى و رسالت را) بر خود نمىبندم» (الهی قمشهای)
اما در قسمت قبل توضیح داده شد که «مُتَکَلِّف» یعنی ایجادکننده «کُلْفَة» به معنای سختی و مشقت، است و «ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفین» یعنی من ایجادکننده کلفت نیستم؟! اما مشخص نشده است که من ایجادکننده کلفت بر چه کسی نیستم؟! بر خودم یا دیگران؟!
🔻 در قسمت قبل شواهد معنای کلفت ایجادنکردن بر خود با آیات و روایاتی موافق آن بیان شد و خلاصه آن اینکه: انبیاء و مؤمنین برای خودشان کلفت و سختی که حاصل از حرص و احساس نیاز باشد، ایجاد نمیکنند، انبیاء مبعوثاند برای انجام آنچه از تکالیف الهی برایشان مشخص شده است، خودشان تکلیف برای خودشان نمیسازند و برای رسیدن به مطلوبشان دستوپا نمیزنند، آرامش دارند و تسلیم تقدیر الهی هستند.
🔻 اما معنای دوم از «ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفین» که در روایات شواهد آن وجود دارد؛ یعنی من ایجادکننده کلفت بر دیگران هم نیستم. آنچه در ترجمهها آمده است نیز از همین معنا گرفته شده است؛ یعنی من هرچه میگویم و از شما میخواهم از احکامی است که خداوند میگوید و اگر کلفتی در آنها است از خود آن احکام است، این من نیستم که برای شما کلفت ایجاد کنم.
🔻 در برخی روایات بهعنوان تطبیق یکی از مصادیق این کلفت که برخی از مردم آن زمان احساس میکردند، به امر ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) اشاره شده است و این مطلب با ظاهر خود آیه نیز هماهنگ است. در آیه میگوید: «قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفین» من از شما اجری نمیخواهم و کسی نیستم که از خودم یک کلفت بر شما تحمیل کنم. اگر اجری یا چیزی میخواهم به خواست خودم نیست، حکم خداوند است.
در خطبهای از امیرالمؤمنین (ع) حضرت ابتدا این آیه را میخوانند که «قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُم» (سبأ:۴۷) بگو آنچه از اجر رسالت از شما خواستهام برای خودتان است. سپس آن را تطبیق میدهند به: «الْمَوَدَّةِ الَّذِی لَمْ أَسْأَلْکُمْ غَیْرَهُ فَهُوَ لَکُمْ تَهْتَدُونَ بِهِ وَ تَنْجُونَ مِنْ عَذَابِ یَوْمِ الْقِیَامَة» منظور از این اجر آن محبتی است که غیر از آن از شما خواسته نشده است و این برای خودتان است و با آن هدایت میشوید و از عذاب آخرت نجات مییابید. [اشاره حضرت به آیه: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى» (شوری:۲۳) است که خداوند به نبی مکرم اسلام میگوید بگو من هیچ اجری از شما نمیخواهم جز مودت با نزدیکانم.] حضرت امیر سپس شأن نزول «ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفین» را توضیح میدهند که وقتی حکم ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بر مردم آمد منافقان گفتند: محمد خودش ۲۰ سال بر گرده ما سوار شده حالا میخواهد اهلبیتش را بر گرده ما سوار کند و در مردم این حرف را گفتند که: این حکم ولایت حضرت امیر را خداوند نیاورده و آن چیزی است که محمد از خودش درآورده، پس آیه در پاسخ به این جماعت میگوید: ای پیامبر بگو من از کسانی نیستم که از خودم چیزی بر شما تکلیف کنم، هرچه بر شما گفته میشود از سوی خداوند است.
🔻 در روایت دیگری امام صادق (علیهالسلام) در تفسیر این آیه، به آیه بعد از آن اشاره میکنند: «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ» و میگویند: «هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع»؛ یعنی آیه بعد که میگوید: نیست آن جز مایه تذکر و بیداری برای عالمیان، منظورش امیرالمؤمنین علیهالسلام است و باز آیه بعدش را می خوانند که میگوید: «وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ» و میگویند: «عِنْدَ خُرُوجِ الْقَائِمِ ع» منظور این است که مایه بیداری بودن ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام را نزدیک [یا زمان] خروج حضرت حجت مردم عالم خواهند فهمید.