چند شب قبل جمعی 4 نفره به منزل یکی از شخصیتهای نسبتا مطرح فکری که مدتی است در فضای غرب شناسی کار میکند و صاحب اندیشههای خاصی است رفتیم. یکی از صحبتهایی که توسط استاد مذکور مطرح گردید در این باب بود که:
«سید جمال الدین اسد آبادی از اول یک حرف اشتباه زد و بعدیها دنبال او را گرفتند، او گفت: «به غرب رفتم هرچه دیدم اسلام بود و اما همه نامسلمان بودند به کشورهای اسلامی آمدم همه مسلمان بودند ولی اثری از اسلام نبود.»
چه کسی گفته است غرب اگر در تکنولوژی از ما جلوتر است اگر در علم و ثروت از ما جلوتر است، یعنی ما عقب افتادهایم؟ ما اگر در نظام اندیشه غربی نگاه کنیم که همه چیز پول، رفاه و ثروت است، بله عقب افتادهایم ولی در اندیشه اسلامی چنین نیست!
اصلا چه کسی گفته است بشر امروز رفاه و آسایش بیشتری نسبت به بشر دیروز دارد و...
خر، اصلا من اگر خر سوار شوم چه کسی گفته است، من از آن کسی که ماشین آخرین سیستم سوار میَشود عقبتر هستم و او از من کاملتر است؟
خدا ثروت و تکنولوژی را به غرب داده است چون راه خدا را فراموش کردند. خدا در قرآن چه میگوید: فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ ( 44 سوره مبارکه انعام.) چون آنچه را که به آن پند داده شدند، از یاد بردند. درهاى همه چیز را بر آنان گشودیم. تا وقتى که به آنچه داده شدند، شاد گشتند، ناگهان آنان را فرو گرفتیم، پس یکباره نومید شدند. »
این صحبتها مقدمه بود که ما باید غرب را خوب بشناسیم اما احساس میکردم بحثها کمی خلط شده و استفاده ایشان از آیه اشتباه است و به همین خاطر پرسیدم؟
آیا شما این حرف را در مورد مطلق علم و رفاه میزنید؟ آیا منظورتان جهتگیری اشتباه غرب در استفاده از علم و رفاه است؟ ما که در اصل حُسنِ علم و رفاه از این جهت که تعب و سختی را از بندگان خدا برمیدارد بحثی نداریم؟
ایشان جواب داد:
« خیر! چه کسی گفته که اصل برداشته شدن تعب و سختی از بندگان خدا حُسن دارد؟ پس اینکه در روایت میگوید: أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ أَحْمَزُهَا [ باارزشترین اعمال سختترین آنهاست] به چه معنی است؟ »
چون قبلا استفاده از این روایت را در برخی متون فقهی دیده بودم در سند آن اشکال نکردم والبته قبلا به این روایت هم فکر کرده بودم. پس جواب دادم:
این روایت در مقام تزاحم است؟ ایشان گفتند یعنی چه؟ توضیح دادم: یعنی وقتی دو عمل هر دو، مورد امر شارع قرار گرفته است و شما باید یکی را انجام دهی و نمیتوانی هردو را هم انجام دهی اگر رفتی آنکه سختتر است را انجام دادی این با فضیلتتر است. البته گاهی خود آن سختی موضوعیت دارد که ربطی به این قاعده کلی ندارد مثلا پیاده رفتن به سفر زیارت که نوعی خضوع در آن وجود دارد و این خضوع و خشوع خودش موضوعیت دارد.
· در آیات و روایات با ظهور اولیه معنای یک روایت نمیتوان به آن تمسک کرد مثلا در فهم روایت مذکور باید به این مطلب دقت داشت که روایات زیادی (متواتر معنوی) نیز وجود دارد که برداشن تعب و سختی از مؤمنین و خانواده و حتی حیوانات را تحسین کرده است و برای آن ثواب زیادی شمرده است پس شما نمیتوانی این روایت را در نظام سازی اجتماعی هم بکار ببری.
§ همینجا لازم به تذکر است که شما وقتی میخواهید از یک آیه یا روایت استفاده کنید باید نگاه کنید که این آیه یا روایت ناظر به فرد است یا اجتماع چه بسا برخی مطالب اجرای آن برای فرد حُسن داشته باشد اما برای جامعه خیر. مثلاً این چنین بحثی را با یکی از دوستان در مورد طراحی یک صندوق خانگی داشتم که او مثلا به مطالبی تمسک میکرد که وقتی پولی در راه خدا میدهی انتظار بازگشت نداشته باش و... ولی بنده میگفتم این مطالب برای نظام فردی است، وقتی بحث شما ساختار اجتماعی شد نمیتوانی همانطور که در نظام فردی حکم میکردی حکم کنی و...
· در دوران دبستان یا راهنمایی مثالی ساده را به ما آموزش دادند به نام قضیه حمار و آن اینکه یک الاق هم اگر بین دو راه که او را به مقصد میرساند، مردد باشد، راه آسانتر و سادهتر را انتخاب میکند. این مثال را زدم تا متوجه شویم این یک قضیه بدیهی است که اگر کسی بیعلت بدون هیچ توجیهی بر خود سختی بار کند، این را هیچ عاقلی نمیپسندد و به تعبیر علم اصول خداوند که خود رئیس عقلا است حکمی خلاف حکم بدیهی عقل صادر نمیکند.
پس روایت مذکور را اگر بخواهیم با این حکم بدیهی عقل جمع کنیم، میگوئیم این روایت همانطور که در بحثی مثل پیاده رفتن به سمت حج و امثال آن مطرح شده است، منحصر به عبادات است که دست یافتن به حکمتهای آن برای ما کوتاه است و آن هم نه هر سختی در عبادات، سختیهایی که خود شارع مهر تأیید بر آنها زده باشد، مثلاً پیاده رفتن که به دلایل متعدد میتوان حکمتهایی برای حُسن آن ذکر کرد و این مطلب برای بسیاری از ماها که به پیاده روی سفر اربعین رفتهایم اثبات شده است.
· اما آخرین و مهمترین مطلب اینکه چه کسی گفته است که مؤمنین قرار نیست به آبادی دنیا برسند؟ یکی از علل اشتباهاتی از این دست، عدم تفکیک آیات و روایت نسبت به قواعد فردی و اجتماعی است.
§ به طور مثال قرآن آنگاه که میخواهد در مورد فرد سخن بگوید، میگوید: «مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فی حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصیبٍ (20 الشوری)»
هرکس ثرمایه و ذخیره آخرت را بخواهد به او می دهیم و زیادتر هم میدهیم، هرکس هم ثرمایه و ذخیره دنیا را بخواهد آن را هم به او میدهیم اما دیگر در آخرت نصیبی ندارد. اما دنیای آن کسی که آخرت را خواست چه؟ مسکوت میگذارد چون در نظام فردی معلوم نیست دنیای تو آباد شود یا نه و این خودش لازمه امتحان الهی است اما از آخرت خیالت راحت.
§ اما همین قرآن وقتی به جامعه مؤمنین میرسد میگوید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (96 الاعراف)»
یعنی چه؟ اگر مؤمنین ایمان بیاورند و تقوا داشته باشند ما درهای برکات آسمان و زمین را بر آنها باز میکنیم اما چه کنیم که تکذیب کردند و به همین تکذیب کردنشان وآنچه خودشان خواستند واگذاشتیمشان.
اصلا هدف اسلام از برپایی حکومت، عدالت و برداشتن تعب و سختی از مؤمنین و انسانها و ایجاد آسایش و رفاه برای آنها است. و البته خود این رفاه و آسایش هم غایت نهایی نیست.
هدف غایی از همه این کارهای چیست؟ امام خمینی; در رابطه با این مطلب میگویند:
رژیم اسلامى مثل رژیمهاى، مکتبهاى مادى نیست، مکتبهاى مادى تمام همتشان این است که مرتع درست بشود! تمام همت این است که منزل داشته باشند؛ رفاه داشته باشند- آنهایى که راست مىگویند- اسلام مقصدش بالاتر از اینهاست. مکتب اسلام یک مکتب مادى نیست؛ یک مکتب مادى- معنوى است. مادیت را در پناه معنویت، اسلام قبول دارد. معنویات، اخلاق، تهذیب نفس. اسلام براى تهذیب انسان آمده است؛ براى انسانسازى آمده است. همه مکتبهاى توحیدى براى انسانسازى آمدهاند. ما مکلفیم انسان بسازیم. (صحیفه امام، ج7، ص: 531)
تمام مسائلى که هست ما میخواهیم دست ظالمها را کوتاه کنیم، ان شاء اللَّه و میخواهیم که قدرتها را سرکوب کنیم و پایشان را از این بلاد مسلمین کوتاه کنیم، ان شاء اللَّه. همه اینها مقدّمه این است که یک آرامشى در این بلاد پیدا بشود و دنبال این آرامش یک سیر روحى پیدا بشود، یک هدایت به سوى خدا پیدا بشود. آن چیزى که اساس است سیر الى اللَّه است، توجه به خداست، همه عبادات براى اوست. همه زحمات انبیا از آدم تا خاتم براى این معنا هست که سیر الى اللَّه باشد. شکستن بت نفس که بالاترین بتهاست دنبال او شکستن بتّّهاى دیگر. (صحیفه امام ؛ ج19 ؛ ص51)