شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اخلاص» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

دعوت به وحدت

🎙آیت الله حائری شیرازی:

«شما اگر خودتان یک نفسانیتی داشتید بعد دعوت به وحدت بکنید تأثیر نمی‌گذارد. چون وحدت شما به معنی این است که همه‌تان در من حل بشوید و تابع من بشوید. مطیع من بشوید.

انسان وقتی می‌خواهد دعوت به وحدت بکند، اول چیزی که برایش لازم است این است که در حین دعوت به وحدت، نفس، انگیزه‌اش نباشد.

علت این که وقتی امام دعوت به وحدت می‌کند مؤثر است، این است که از خود فارغ می‌شود بعد دعوت به خدا می‌کند. خود، محرکش نیست برای این کار.

این قلب یک طبیعتی دارد که همیشه می‌کشد به یگانه. آن‌هایی که قلبهایشان انس گرفته، قلب‌هایشان زنده شده، قلب‌هایشان احیاء شده، هم دیگر را پیدا می‌کنند. اگر قلب شما در شما به حکومت رسید، با هر کسی که قلبش در او به حکومت رسیده، با هم متحد می‌شوید. اتحاد پایدار پیدا می‌کنید. اما اگر نفس شما در شما به حکومت رسید، با هر کسی که نفس در او به حکومت رسیده، اختلاف خواهید داشت، این جور نیست که شما نفسانی باشید، او هم نفسانی باشد و به وحدت برسید، دو تایتان باید از یک سنخ باشید تا با هم ممزوج شوید. اما وقتی نیستید ابداً. دعوایتان می‌شود. با این که هر دو نفسانی‌اند، اما سنخیت ندارند، الا این که یک دشمن مشترک پیدا بکنید، آنگاه موقتاً متارکه جنگ می‌کنید. این دوستی نیست. صلح موقت است. آتش زیر خاکستر است.»

................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻 وقتی کودکیم، همه کس و کار ما پدر و مادر و اطرافیان نزدیکمان هستند، برادر و خواهر، عمو و دایی، خاله و عمه و فرزندانشان.

🔻 کم کم وارد مدرسه می‌شویم و دوستان جدیدی پیدا می‌کنیم، با بچه‌های همسایه دوست می‌شویم.

بزرگ‌تر که می‌شویم ارتباطات ما به واسطه حضورمان در مجموعه‌های مختلف، ورزش، مسجد، هیأت، کارهای فرهنگی مثل اردوها یا خدمات اجتماعی و ... افزایش پیدا می‌کند و به واسطه محدود بودنمان با افزایش ارتباطات جدیدمان از ارتباطات سابقمان کم می‌شود.

🔻 وارد دانشگاه که می‌شوی به یکباره عالمت عوض می‌شود، باز دوستان جدید، اساتید و کادر اداری جدیدی که اکثرشان فقط برای ۴ سال هستند، سربازی که می‌روی باز عالمت عوض می‌شود دوستان و محیطی که اینبار اکثر آنها حداکثر فقط ۲ سال با تو هستند.

🔻 تحول بزرگ بعدی ازدواج است، به یکباره کسانی وارد زندگی شما می‌شوند که علاقه و ارتباطت با آنها مهم‌تر از همه ارتباطات گذشته می‌شود، زن و بچه بخش قابل توجهی از وقتت را پر می‌کنند، از حجم ارتباطاتت با خانواده سابق و دوستان سابق کم می‌شود. البته آنها هم ثابت نمانده‌اند، پدر و مادر پیر شده‌اند، برادر و خواهر ازدواج کرده‌اند و خودشان صاحب خانواده شده‌اند.

🔻 برخی اصرار دارند در مراحل قبل باقی بمانند و متوقف باشند اما نمی‌دانند هیچ چیزی ثابت نیست و قبلی‌ها هم دیگر همان قبلی‌های سابق نمی‌مانند و باید عالم جدید خود را شکل داد.

🔻 کم کم بچه‌هایت بزرگ می‌شوند و به مدرسه و دانشگاه و سربازی می‌روند و ازدواج می‌کنند و می‌بینی شما هم کم کم داری پیر می‌شوی. اکثر ارتباط‌های سابقت قطع شده است،  کم کم پدر و مادرت از دنیا می‌روند، عمو و عمه و برادر و خواهرانت هم از دنیا می‌روند، دوستانت هم، خیلی که عمر کنی شاهد مرگ همسر و فرزندان عمه و خاله و دایی و عمو هم خواهی بود و می‌بینی آشنایانت در آن دنیا بیش‌تر از این دنیا هستند و انگار کم کم نوبت شماست.

📌 این وسط هیچ کس برایت نمی‌ماند الا خدا، خداست که در همه عالم‌هایت باتوست، قبل از تولدت پیش او بودی، موقعی که با انسان‌های محدود و موقت اطرافت بودی با تو بود و بعد از همه آنها هم باتوست و خواهد ماند. همه می‌روند و فقط او و آنچه مربوط به اوست برایت می‌ماند.

📌 تفاوت همه غیر خداها با هم فقط در مدت زمان بودنشان با شماست وگرنه همه موقت هستند و خواهند رفت.

📌 گاهی از دوست و رفیق و حتی پدر و مادر و همسر و فرزند بی‌وفایی می‌بینی تا بفهمی اینها همه موقت هستند اینها همان وقتی هم که خیلی هستند، واقعا نیستند، اینها دل بستنی نیستند، گاهی فرزند و پدر و دوست و همسر چنان از شما حساب دقیق می‌کشند و از ذره‌ای نمی‌گذرند و با اولین اشتباه تو بسیار می‌رنجند تا تو متوجه شوی کس و کار واقعی تو اینها نیستند، کس دیگری است. کس دیگری است که بی‌حساب می‌بخشد و باکوهی از اشتباه باز تحویلت می‌گیرد.

📌 اینجاست که می‌فهمی اگر عاقل باشم و می‌خواهم کاری کنم، می‌خواهم عاشق باشم فقط خداست که لایق و شایسته است عاشقش باشم، برایش وقت بگذارم، بقیه همه محدودند، اگر برای محدودها هم وقت می‌گذارم باز برای خدا باشد، آنها همه آخرش یک جا من را تنها می‌گذارند، آخرش یک جا کم می‌آورند. حتی اگر پدر، مادر، همسر و فرزند باشند اگر به آنها هم محبت می‌کنم اگر برای خدا باشد می‌ماند و ارزش دارد. اگر برای محدود بود تمام می‌شود، محدود وفا و بقاء ندارد.

📌ٱلحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلعَلَمِینَ.

همه حمدها برای خدایی‌‌ است که پرورش‌دهنده من در همه عالم‌هاست.

..............................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

بعد از فتنه ۸۸ بود که وحید جلیلی صحبتی کرد و گفت: خواهش می‌کنم برای خدا کار بیهوده کنید!

طعنه می‌زد به بچه‌های حزب‌الهی که همه دست روی دست هم گذاشته بودند و فقط نگاه می‌کردند، همه می‌خواستند کارهای بزرگ بکنند و کارهای کوچکی که فراوان دم دستشان بود را فراموش کرده بودند، عملا هم هیچ کاری خاصی انجام نمی‌شد.

گاهی کارهای کوچک نزد خدا از هزاران کار بزرگ ارزشش بیشتر است چون در کارهای کوچک راحت می‌شود اخلاص را رعایت کرد چون تکبر و نخوت در آنها نیست.

خانم مریضیه حدیدچی(دباغ) در خاطرات خود از جنگ ماجرایی از یک کار ساده یک پیرزن نقل می‌کند که ای کاش ما هم می‌توانستیم کارهایی از این دست و با اخلاص و بدون عجب تکبر پیدا کنیم و ساکت و آرام آن را انجام دهیم:

👈 روزی مشغول سرکشی پایگاه‌ها بودم. در ادامۀ سرکشی، به پایگاهی واقع در‏ ‏خیابان شهید عراقی رسیدم که از زیر زمین آن، آب گرمی رد می شد و خواهران از آن آب‏ ‏برای شست و شوی پتوهای جبهه‌ استفاده می‌کردند. در آنجا ‏پیرزنی هفتاد ساله را مشاهده کردم که دستش را به طنابی گرفته بود و پتوها را لگد می‌کرد‏ ‏تا شسته شوند. وقتی جلوتر رفتم متوجه شدم که پیرزن، نابیناست و برای اینکه‏ ‏زمین نخورد، دستش را به طناب گرفته است. وقتی از پیرزن علت حضورش را در آنجا با توجه به اینکه شهر زیر بمباران هوایی دشمن قرار داشت، پرسیدم، گفت: من برای جنگ کار دیگری از دستم بر نمی‌آید. نه پول‏ ‏دارم که کمک کنم و نه بچه‌ای که به جبهه بفرستم و نه شوهر دارم که به جبهه برود و من‏ ‏به واسطۀ فرستادن آنها فردای قیامت در مقابل حضرت زهرا (س) روسفید باشم. به این‏ ‏خاطر از خواهران بسیج خواهش کردم که هفته‌ای سه روز، مرا اینجا بیاورند تا پتوهایی را‏ ‏که لکه‌های خون آن را شسته‌اند و فقط می‌خواهند آبکش کنند، به من بدهند تا آنها را‏ ‏طاهر کنم. فقط دلم می‌خواهد که در همین حال بمیرم تا فردای قیامت در برابر حضرت‏ ‏زهرا (س) روسفید باشم که از حسین زمان (منظورش حضرت امام بود) در حد خودم دفاع کرده‌ام.

📝تلخیص خاطره از: شفیعی، عالیه، پرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)، چ دوم، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، ۱۳۸۶ش، ص: ۸۰.

........................

📌به شرح حال بپیوندید👇

شرح حال در ایتا

شرح حال در سروش

شرح‌حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری