شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۶۸ مطلب با موضوع «حوزه و روحانیت» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

من که ملبس هستم وقتی به میان مردم میروم مردم با این سوال که حاج آقا چه وضع گرونی هست؟ و چیزهای در این فضا شروع می‌کنند، یا اصلا خودم با اینکه اوضاع کاسبی چطوره شروع می‌کنم.

 سر صحبت که باز می‌شود.

دو تجربه در پاسخ دارم یکی تقریبا همیشه ناموفق بوده و یکی همیشه موفق بوده.

معمولا هر وقت در جواب این سوال در جمع‌های عمومی شروع کردم تحلیل‌های اقتصادی گفتن و از عامل تورم و نقدینگی و ... گفتن، کم کم بحث‌ها به ناکجا آباد رفت و مردم پس زدند.

واقعش هم این حرف‌ها تخصص من نیست و مردم هم انتظار این پاسخ‌ها را از من ندارند.

اما تا جایی که یاد دارم هیچ وقت نبوده که از زاویه‌ای که کار من است و مردم از من انتظار  دارند شروع کرده باشم و نتیجه نگرفته باشم.

چه زاویه‌ای؟! دعوت به خدا و توحید با استفاده از همین گرانی.

در جواب با خنده می‌پرسم شما بگو کی وضع خوب بوده؟ کی گرانی نبوده؟ ولی همه رزقشون رسید، هممون هرجور حساب می‌کردیم تا سال‌های سال هم نمی‌شد خونه‌دار شیم ماشین‌دار شیم! ولی خدا خرد خرد رسوند اتفاقا وسط گرونی‌ها هم رسوند، هرکی زحمت بکشه و توکل کنه خدا کمکش میکنه، رزقش رو میرسونه.

ما چکار به گرونی داریم ما وظیفه‌ داریم زحمت بکشیم خداست که مسئول روزی ماست.

شما شکر نعمت کن، زحمت بکش، توکل کن بعد ببین چطور خدا بهترین روزی رو وسط همه گرونی‌ها بهت بده.

معمولا وقتی شروع می‌کنم از این حرفا زدن اکثریت تصدیق می‌کنند و آرام میشن و جلسه با خنده و شکر و روی خوش به پایان میرسه.

امتحان کنید.

متاسفانه خیلی از دوستان طلبه ما اشتباه می‌کنند و از سبک اول ورود می‌کنند و نتیجه خوبی هم نمی‌گیرند.

واقعا هم برایم سوال است که من طلبه با چه حجتی با چندتا سخنرانی که خیلی از حرف‌هایشان هم متعارض است به خودم جرات می‌دهم نظریه پردازی اقتصادی جزئی کنم؟!

https://eitaa.com/sharhe_hal/4677

.............

پی‌نوشت:

در مورد پست اخیر با توجه به پیام‌های چندتن از دوستان تذکر دهم:

داشتن نگاه اقتصادی کلان مبتنی بر دین برای طلبه به ویژه طلبه انقلابی لازم است.

داشتن اطلاعات زیاد حتی در راهکارهای خرد در مقولات مختلف چالشی انقلاب اسلامی هم باز لازم است.

صحبت کردن طلبه کارشناس در مسایل اقتصادی هم در فضای تخصصی و نیمه تخصصی قابل ستایش است.

اما آنچه مورد نقد بنده است:

نظریه پردازی کارشناسی طلبه‌ در مسائل خرد و نه کلان! در مواجهه با عوام جامعه در ملاقات‌های کوتاه مثل تاکسی و مغازه و...  است!

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

اهمیت

اصلی‌ترین ابزار ارتباط بین انسان‌ها در طول تاریخ، سخن و نوشته بوده و هست.

برای استفاده درست از این دو ابزار به مرور زمان در طول تاریخ، یک ضوابطی بین انسان‌ها شکل گرفته است که بر اساس این ضوابط، مشخص می‌شود معنای یک سخن و یا نوشته‌ای چیست؟ و آیا اصلا آن سخن و یا نوشته قابل فهم است یا خیر؟

یکی از جاهایی که این ضوابط اهمیت خود را خیلی خوب نشان می‌دهد وقتی است که بین چند نفر در استفاده از یک متن اختلاف شود، مثلا در وصیت نامه‌ای یا قانونی افراد مختلف برداشت‌های مختلفی از متن داشته باشند.

فرض کنید یک وصیت‌نامه به دست فرزندان رسیده است که نیمی‌ از پایین آن سوخته است و در ابتدای آن گفته شده است با فلان پول یک خانه بخرید. شاید منظور خانه‌ای برای مدرسه یا فلان فقیر بوده و یا شاید منظور برای فلان فرزند وصیت کننده که خانه ندارد بوده؟ کیفیت خانه چطور باشد؟ و...

وصیت کننده پاسخ برخی را ممکن است در ادامه متن که سوخته است گفته باشد، برخی را هم ممکن است اصلا مد نظر وصیت کننده نبوده و به اختیار خود فرزندان سپرده است.

آیا قرینه‌ای خارجی وجود دارد که مشخص کند منظور چیست؟ آیا می‌شود به این قرینه یا متن تمسک کرد؟ چه‌کنیم؟

پاسخ همه این سوالات بر اساس ضوابط عمومی فهم کلام و متن مشخص می‌شود.

مانند همین بحث نیز در استفاده از آیات قرآن و سخنان اهل بیت(علیهم السلام) به عنوان ابزار اصلی فهم متن و سخن در علوم حوزوی وجود دارد و به همین جهت بخش عمده‌ای از مباحث علم اصول فقه و مباحثات طلبگی به چگونگی ضوابط حاکم بر فهم صحیح یک سخن  و متن می‌پردازد.

📌 مهم‌ترین این ضوابط «اصالة الظهور» و به تعبیری دیگر «اصالة عدم قرینه» است.

مبنای مرحوم شیخ انصاری، آخوند و مظفر

برای فهم معنای مراد در یک کلام یا نوشته چند حالت متصور است:

👈 یا فقط یک معنا برای کلام متعین (قطعی یا اطمینانی) است و هیچ احتمال خلافی عقلا مقابل آن نیست، (حال این معنا چه معنای حقیقی باشد و چه مجازی و یا چه به واسطه قرائنی عام مخصص مراد باشد یا عام مطلق و یا چه اطلاق مقید باشد یا بی‌قید) و به این حالت می‌گوییم کلام نص در فلان معنا است.

👈 یا چند معنا عقلا برای کلام محتمل است و احتمال مراد بودن هرکدام از آن معانی، به مقداری قابل اعتنا هستند و به این حالت می‌گوییم کلام مبهم (و به تعبیر غیر صحیح و مصطلح، مجمل) است.

👈 یا عقلا چند معنا محتمل است اما احتمال یک معنا قوی است و احتمال مراد بودن دیگر معانی آنقدر کم است که عقلاء به آن احتمالات توجه نمی‌کنند و به این حالت می‌گوییم کلام ظاهر در فلان معنا است.

این ظهور گاهی به واسطه قرائنی خارج از کلام یا داخل در کلام است و گاهی قرائنی وجود ندارد اما بر اساس ضوابط عقلائی فهم کلام ظهور شکل می‌گیرد.

در حالتی که کلام نص نیست، مبهم نیز نیست و قرینه‌ای خارجی یا داخلی که ظهور ساز باشد نیز وجود ندارد و باید از ضوابط عقلائی فهم کلام استفاده کرد، برای کشف معنای ظاهر از طریق این ظوابط، اصول مختلفی تعریف شده است:

👈 اصالة الحقیقة، اصالة العموم، اصالة الاطلاق، اصالة عدم التقدیر و اصالة الظاهر و اصالة عدم قرینه.

بر اساس این اصول، اگر در یک کلام احتمال دارد مراد متکلم معنای حقیقی باشد یا معنای مجازی! عقلاء به احتمال مجازی بودن توجه نمی‌کنند و ظهور کلام را در معنای حقیقی قرار می‌دهند و همینطور در جایی که احتمال عام یا مطلق بودن در مقابل عام مخصص بودن و یا اطلاق مقید بودن، مطرح باشد، عقلاء احتمال تخصیص خوردن عام و تقیید خوردن مطلق را ملغی می‌کنند و باز همینطور در جایی که احتمال در تقدیر بودن چیزی در کلام و نبودن آن مطرح است، عقلاء احتمال بودن چیزی در تقدیر را ملغی می‌کنند.

مرحوم شیخ انصاری ادعا می‌کنند: تمام این اصول لفظیه، همگی به اصالة الظهور بازمی‌گردند یعنی در همه موارد گذشته ظهور امر در حقیقت، عموم، مطلق و عدم تقدیر است و این اصالة الظهور نیز به اصل عدم قرینه باز می‌گردد.

شاگرد شیخ، مرحوم آخوند برخلاف ایشان ادعا می‌کنند بازگشت همه اصل‌ها حتی اصالة عدم القرینة، به اصالة الظهور است، ما فقط یک اصل داریم که اصالة الظهور باشد و در همه اصول گفته شده ظاهر و طبیعت امور بر حقیقی بودن، عام بودن عام، مطلق بودن مطلق، جدی بودن متکلم، در تقدیر نبودن کلمه‌ای در کلام، جدی بودن متکلم و... است.

مرحوم مظفر هر دو نظر را نقد و رد کرده و می‌فرمایند:

وقتی کلام نص نیست و احتمال معنای خلاف ظاهر نیز وجود دارد، دو حالت متصور است:

👈حالت اول: علم داریم واقعا قرینه‌ای بر خلاف معنای ظاهر وجود ندارد، اما پس چرا احتمال معنایی خلاف ظاهر وجود دارد؟ چون مثلا احتمال شوخی بودن کلام، احتمال غفلت متکلم یا ناقل از ذکر قرینه بر خلاف معنای ظاهر، احتمال خطاء و... می‌رود و اگر واقعا این احتمال محقق بوده باشد کلام دیگر معنای ظاهر را ندارد.

در این موارد اصل عدم شوخی (جدی بودن)، عدم خطاء، عدم غفلت و... جاری می‌شود نه اصل عدم قرینه، چراکه علم داریم قرینه‌ای نیست و اصلا اصل عدم قرینه محلی برای جریان ندارد.

👈حالت دوم: احتمال معنای خلاف ظاهر می‌‌رود چراکه احتمال دارد، قرینه‌ای بوده است و متکلم یا ناقل آن را ذکر کرده‌اند اما بدست ما نرسیده است، مثلا یک نامه که ابتدا تا آخر آن نزد ماست و می‌دانیم قرینه‌ای در آن نیامده و نامه‌ای که صفحه دوم آن گم شده و احتمال دارد قرینه‌ای بوده که بدست ما نرسیده.

در اینجا یعنی حالت دوم، اصل عدم قرینه به معنای الغای احتمال وجود قرینه بر خلاف معنای ظاهر، جاری است و عقلاء در چنین فرضی اصل را بر عدم وجود قرینه واقعا می‌گذارند.

اما در هر دو این حالات فقط یک اصل عقلائی وجود دارد: «اصالة الظهور» و آن یعنی همان بنای عقلاء بر الغای احتمالات خلاف معنای ظاهر نه صرفا الغای احتمال وجود قرینه بر خلاف معنای ظاهر.

ثمره هر مبنا

بعد از بیان اهمیت پرداختن به اصالة الظهور یا اصل عدم قرینه و مهم‌ترین مبانی اصولی در مورد آن، حال به ثمره هر مبنا می‌رسیم.

فرض کنید کلام یا نوشته‌ای به شما رسیده است که احتمال وجود قرینه‌ای بر خلاف معنای ظاهر برخی مطالب آن وجود دارد:

اگر این احتمال قوی نباشد بر همه مبانی، ظهور کلام قابل استناد و تمسک است و حجیت دارد.

اما اگر این احتمال وجود قرینه‌ای بر خلاف معنای ظاهر، قوی باشد، آنگاه دقت در اختلاف مبنا ثمره خود را نشان می‌دهد.

فرض کنید وصیت‌نامه‌ای، چند برگ آن گم شده است یا نیمی از آن سوخته است، یا کلامی تقطیع شده است و احتمال دارد در ادامه متکلم قرائنی آورده باشد که نشان دهد معنای ظاهر اولیه در کلام مد نظر او نبوده است؛ مثلا کلام عامی که در ابتدای نوشته است را در انتها تخصیص زده است و یا اطلاق کلامش را تقید زده است و یا قرینه‌ای آورده است که معلوم می‌کند معنای مجازی از فلان کلمه ابتدای کلام مد نظرش بوده است.

👈 در مبنای مرحوم شیخ که اصالة الظهور به اصل عدم قرینه بازمی‌گردد در چنین مواردی که احتمال وجود قرینه بر خلاف زیاد است، شما نمی‌توانید اصل عدم قرینه را جاری کنید و کلام ظهوری ندارد و مبهم (مجمل) است.

👈 بر مبنای مرحوم آخوند که اصالة الظهور را اصل و اساس قرار می‌دهند، اخذ به ظاهر کلام می‌شود مادامی که قرینه‌ای متعینه بر خلاف ظاهر ثابت نشود، پس کلام مبهم نیست بلکه به ظاهر آن تمسک می‌شود.

(ر.ب: حائرى یزدى، عبدالکریم، دررالفوائد (طبع جدید) - قم، چ: ششم، ص ۳۶۰)

👈 در مبنای مرحوم مظفر با توجه به توضیحی که ایشان در قضاوت بین مرحوم شیخ و آخوند دارند، باید همان حکم مرحوم آخوند را کرد اما وقتی به نظرات ایشان در موضوعاتی مثل حجیت ظواهر وقتی ظن نوعی بر خلاف آن باشد یا تمسک به عام وقتی احتمال تخصیص قوی باشد و... توجه شود، می‌توان گفت: بنا بر نظر ایشان در چنین مواردی ظهور وجود دارد ولی این ظهور دیگر حجیتی ندارد یا اینکه بگوییم اصلا ظهوری وجود ندارد.

(ر.ب: مظفر، محمدرضا، أصول الفقه (انتشارات اسلامى) - قم، چ: پنجم، ج‏ ۳، ص ۱۵۶)

نکته قابل توجه در این بحث مبنای حجیت ظواهر است که مهم‌ترین مبنای ذکر شده بر آن موارد زیر است:

۱. بنای عقلاء بر عمل به ظواهر که مورد ردع شارع قرار نگرفته است.

۲. نقض غرض در صورت عدم حجیت ظواهر، چون اگر بشر در تفهیم و تفهم مراد خود فقط از کلام نص استفاده کند بخش عمده‌ای از مطالب قابلیت انتقال نخواهد داشت.

📌 وقتی این دو دلیل عقلی مبنای حجیت ظواهر است، در هرجا که شک کنیم که ظواهر در این حالت نیز حجیت دارد یا خیر؟ یعنی سیره عقلاء در این حالت نیز بر اخذ به ظاهر است یا خیر؟ یا بدون آن نقض غرض واضع همچنان برقرار است یا خیر؟ بایست به قدر متیقن از موارد دارای حجیت تمسک کرد.

بنابراین در جایی که ما احتمال قوی بر وجود قرینه‌ای بر خلاف معنای ظاهر داریم، شک داریم که ادله لبی (عقلی) گفته شده، این مورد را هم پوشش می‌دهد یا خیر؟ و بنابراین دیگر این چنین جایی یا اصلا ظهوری نیست یا هست ولی حجت نیست.

دلیل نقض غرض توان چندانی برای اثبات حجیت ندارد چون بالاخره کمی که دایره ابزار بشر از نصوص افزوده شود بالاخره کار او راه می‌افتد.

اما عمده نتیجه در دلیل سیره عقلاء ردع نشده از سوی شارع است که می‌تواند موارد بیشتری را حجت قرار دهد.

اگر مرحوم آخوند می‌گویند در چنین مواردی ظاهر حجت است یعنی مدعی هستند عقلاء در چنین مواردی بر اساس ظواهر عمل می‌کنند، اگر مرحوم شیخ می‌گویند کلام مبهم است یعنی عقلاء در چنین مواردی کلام را مبهم قرار می‌دهند. اینکه این اصل به اصل عدم قرینه بازمی‌گردد یا خیر فقط تحلیل عمل عقلاء است.

برای کشف سیره عقلاء که محدود به یک زمان و مکان هم نیست می‌شود مثلا به قوانین حقوقی کشورهای مختلف نگاه کرد که در چنین مواردی چطور حکم می‌کنند؟!

📌 بر اساس آنچه گفته شد و بررسی سیره عقلاء، به نظر می‌رسد همانطور که مرحوم شیخ می‌فرمایند و نتیجه مطالب مرحوم مظفر است، در چنین مواردی که احتمال وجود قرینه بر خلاف ظاهر اولیه قوی است، کلام مبهم است و ظاهر اولیه آن قابلیت استناد ندارد. البته قوت این احتمال وجود قرینه بر خلاف بایست بر اساس ظن نوعی باشد و نه ظن شخصی که قابلیت استدلال برای غیر را ندارد.

۱. اهمیت این اصل:👇

https://eitaa.com/sharhehal_hoze/9

۲. مهم‌ترین مبانی در این اصل:👇

https://eitaa.com/sharhehal_hoze/10

۳. ثمره هر مبنا و جمع بندی:👇

https://eitaa.com/sharhehal_hoze/18

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

قیاس از نظر لغت و اصطلاح

قیاس از نظر لغت یعنی «تقدیر الشی‏ء بشی‏ء» به معنای سنجش یک چیز با چیز دیگر و معانی دیگری هم که برای آن گفته شده است، به همین معنا بر می‌گردد.

از نظر اصطلاح فقهی، قیاس اقسام مختلفی دارد: قیاس منصوص العلة قیاس اولویت تنقیح مناط (طبق نظر شیعه و سنی همگی حجت هستند) قیاس مستنبط العلة قیاس الخفی - قیاس الدلالة قیاس الشبه (در مبنای شیعه باطل و فی الجمله بر مبنای برخی از اهل سنت حجت است.)

اقسامی از قیاس که حجت است

در مبنای شیعه ما هیچ وقت نمی‌توانیم علت احکام را خودمان استنباط کنیم، فقط جایی که علت توسط شارع گفته شده باشد، ما می‌توانیم این علت را در هر موضوع دیگری بود، حکم که معلول آن علت است را برای آن موضوع ثابت کنیم.

به این کار می‌گویند قیاس منصوص العلة. مثلا در روایت گفته شده است: «الْخَمْرُ حَرَامٌ بِعَیْنِهِ وَ الْمُسْکِرُ مِنْ کُلِّ شَرَاب‏» تصریح شده است که موضوع برای حرمت اسکار(مست کنندگی) است پس در هر آشامیدنی دیگری که این ویژگی بود حکم حرمت هم می‌آید مثل آب‌جو یا الکل‌های خوردنی.

حکم: حرمت

علت: اسکار

موضوع: شرب نبیذ، الکل، شراب و...

برای تنقیح مناط دو تعبیر است یکی همان القاء خصوصیت برای کشف موضوع واقعی حکم است و یکی کشف علت با اندکی تامل عرفی و یا دقت با برهان عقلی قطعی مثل السبر و تقسیم علت خود را نشان می دهد و شیعه هردو آن را قبول دارد. مثلا در روایت بالا گفته شده است «من کل شراب» ولی ممکن است کسی بگوید آشامیدنی بودن، برای حکم حرمت موضوعیت ندارد و خوردن هم باشد همان حکم را دارد مثلا اگر قرص جامد مست کننده هم بود، همین حکم حرمت را دارد. و یا حتی خوردن هم موضوعیت ندارد ممکن است شما آمپولی تزریق کنی و مست شوی و این هم موضوع حکم است.

حکم: حرمت

علت: اسکار

موضوع: هرگونه استفاده از وسیله مست کننده چه زدن آمپول مست کننده، چه خوردن قرص مست کننده، آشامیدن مایع مست کننده و...

نکته ۱: این القاء خصوصیت در موضوع باید قطعی باشد نه احتمالی وگرنه حجیت ندارد.

نکته ۲: فرض کنید اهل لغت گفتند اسکار یعنی جنون همراه با طرب انگیزی، حال اگر مثلا گفتیم علت حالت طرب انگیزی نیست و فقط جنون در اسکار است این می‌شود استنباط ظنی و قیاس مستنبط العلة که حجت نیست.

اما اگر کاری به علت نداشتیم و در مورد موضوع صحبت کردیم که مثلا اسکار به عنوان علت با همه ویژگی‌هایش که شرع یا عرف مشخص کرده‌اند حتما باید باشد اما موضوع که محل تحقق علت است فقط شرب نیست، آشامیدن موضوعیت ندارد و اکل و تزریق هم موضوع تحقق اسکار است و حرام، می‌شود تنقیح مناط.

نکته 3: علت در غالب موارد برای ما روشن نیست و ما فقط حکم و موضوع واقعی را کشف می‌کنیم و حکم را از باب عینیت در موضوع دوم - که فقط در عوارضی که ربطی به حکم ندارد با موضوع اول فرق دارد،- ثابت می‌کنیم.

نوع سوم از قیاس صحیح و حجت، قیاس اولویت است: اگر ملاک حکم در موضوع دوم شدیدتر باشد به آن می گوییم قیاس اولویت.

مثلا در آیه گفته شده است: «فَلا تَقُلْ لَهُما أُف‏» به پدر و مادر نباید اف گفت، تنقیح مناط می‌گوید: گفتن کلمه اف موضوعیت ندارد، بلکه آزردن با گفتن این کلمه مد نظر است و قیاس اولویت می‌گوید: اموری که آزردن در آنها شدیدتر از گفتن کلمه اف است، به طریق اولی ملاک حرمت را دارند.

حکم: حرمت

علت: آزردن

موضوع معلوم الحکم: آزردن با کلام.

موضوع مجهول الحکم که حکم به قیاس اولویت به آن تسری می‌یابد: آزردن با زدن.

نکته: قیاس اولویت حکم قطعی عقل است و اگر اشکالی بخواهد باشد، در تنقیح مناط است. مثلا در مثال معروف «لاتفل لهما اف» که برای قیاس اولویت می‌زنند ممکن است کسی اشکال کند اینکه آزردن پدر و مادر حرام است از دلیل خارجی فهمیده می‌شود و اینکه شما در حکم استنباط شده از آیه علت حرمت را اف گفتن نمی‌گیرید و می‌گویید علت حرمت، آزردن است، اگر از همین دلیل باشد، خودش قیاس مستنبط العلة است! (البته با دقت در سیاق کل آیه می‌توان از لوازم عقلی قسمت‌های دیگر حرمت آزردن را استنباط کرد)

مثال دیگری که برای قیاس اولویت می‌زنند مانعیت خون استحاضه قلیله برای نماز است و می‌گویند وقتی این خون مانع باشد به طریق اولی خون استحاضه متوسطه و کثیرة به علت اقوی بودن ملاک مانعیت دارد.

حکم: مانعیت برای نماز

علت: نامعلوم (خباثت خون یا هرچه باشد.)

موضوع معلوم الحکم: خون اسحاضه قلیقه.

موضوع مجهول الحکم که حکم موضوع معلوم الحکم به آن تسری پیدا می‌کند: خون استحاضه متوسطه و کثیرة.

وجه اولویت: خون استحاضه متوسطه و کثیره هر آنچه در خون استحاضه قلیقه است را قطعا بیشتر با خود دارد.

اقسامی از قیاس که باطل است

مواردی از قیاس هم هست که از نظر شیعه باطل است، دو مورد از آن در زمان اهل بیت(علیهم السلام) شایع بوده است و مورد نهی حضرات قرار گرفته است و دو مورد آن هم روش مستحدث برخی از اهل سنت است و از باب نداشتن ملاکات حجیت باطل هستند.

مورد اولی که در روایات ذکر شده است، «قیاس مستنبط العلة» است و حتی گاهی شیعیان هم به آن دچار می‌شدند:

اگر ما خواستیم بر اساس فکر و حساب علت را کشف کنیم، این می‌شود «قیاس مستنبط العلة» و دو مثال معروف دارد:

👈 یکی قیاس شیطان است که وقتی خداوند به او گفت بر انسان سجده کن، گفت: «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ، خَلَقْتَنی‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طین‏» من از آتش هستم و انسان از گل و آتش از گل برتر است. استنباط کرد علت سجده کردن برتری عنصری است پس چون من برتر از انسان هستم نباید بر او سجده کنم، درحالی که علت در سجده کردن می‌توانست برتری روحی یا امتحان الهی باشد.

👈 مثال دیگرش حدیث معروف ابان است که امام صادق (علیه السلام) به او گفت: دیه یک انگشت زن مثل مرد ۱۰ شتر است و دیه دو انگشت زن مثل مرد ۲۰ شتر است و دیه ۳ انگشت او هم مثل مرد ۳۰ شتر است اما دیه ۴ انگشت او می‌شود ۲۰ شتر و نصف دیه مرد است! ابان تعجب کرد و گفت: «سبحان الله، نحن بالعراق فنبرأ ممّن قاله و نقول: الذى جاء به شیطان.» امام به او گفت آرام باش دین اگر بخواهد قیاس بشود نابود می‌شود و قانون خداوند چنین است که دیه زن تا یک سوم دیه مرد (۳۰ شتر) با او برابری می‌کند از آن به بعد دیه زن نصف دیه مرد می‌شود.

فرق قیاس «مستنبط العله» با «تنقیح مناط» این است که آنجا کشف موضوع حکم می‌شود ولی اینجا کشف علت حکم می‌‌شود و اهل بیت از این علت‌تراشی نهی کرده‌اند برخلاف کشف موضوع.

مورد دومی که در روایات آمده است «قیاس الشبه» است که برخی از اهل سنت چون دستشان از منبع شرع کوتاه بود و پاسخی برای مسائل مبتلی به خود نداشتند، مکرر به آن تمسک می‌کردند و عمده روایات نهی شده از قیاس مربوط به این مورد است.

در قیاس شبه، بدون کشف موضوع حکم، به صرف شباهت یک موضوع با موضوع دیگر، حکم آن موضوع را به این موضوع مجهول الحکم تسری می‌دهند و سر رشته فقهای اهل سنت که از این روش استفاده می‌کرد «ابوحنیفه» است و به پیروان او حنفی می‌گویند.

در مذهب فقهی حنفیه به شکل افراطی به استدلال ظنی عقلی تکیه شده است و چندان به اخبار و احادیث استناد نمی‌شود چرا که تعداد احادیثی که در نظر آنها حجیت دارد بسیار بسیار اندک است.

ابوحنیفه و مالک بن انس در زمان امام صادق(ع) بودند و هردو هم مدتی نزد حضرت شاگردی کردند، با این تفاوت که مالک، فقیه مالکی‌ها در مدینه نزدیک به امام صادق (علیه السلام) ماند و برای حضرت احترام زیادی قائل بود و خدمت ایشان می‌رسید و چندان به قیاس اعتقاد نداشت ولی ابوحنیفه به کوفه مرکز شیعیان رفت و برای خود دکانی باز کرد و می‌گفت: علی چنین گفت و من هم چنین می‌گویم!

ابن ادریس شافعی فقیه دیگر اهل سنت و امام شافعی‌ها، شاگرد ابوحنیفه و مالک است و حد وسط تمسک به قیاس را دارد.

احمد بن حنبل هم که متاخر از ابن ادریس و امام حنبلی‌ها (وهابی‌ها پیرو او هستند)، چندان اعتقادی به قیاس ندارد و از مالک، در تمسک به روایات و ظواهر متعصب‌تر است.

اما مواردی از قیاس مصطلح که در روایات به آن اشاره نشده است ولی ملاک حجیت را از نظر شیعه ندارند و البته در اهل سنت هم در حجیت تمسک به آن اختلافی است، قیاس الخفی و قیاس الدلالة است.

قیاس خفی، یعنی چیزی که علت بودنش محتمل است اما نص هم نیست، را به عنوان دلیل بگیرید، یک مثال آن همان موارد قیاس مستنبط العلة است که محتمل بودن به خاطر تفکر در نسبت‌ها و علت‌های دیگر احکام است و یک مثال آن جایی است که محتمل بودن به خاطر مبهم بودن لغت است، مثلا روایت گفته باشد «لاتبیعوا الطعام بالطعام» و اگر منظور از طعام خوردنی باشد، یک ملاک حرمت ربای معاوضی می‌شود خوردنی بودن و مثلا به برنج هم تسری پیدا می‌کند اما اگر منظور از طعام گندم باشد، حکم در خصوص گندم آمده است و نمی‌شود حکم آن را به دیگر خوردنی‌ها تسری داد. و خلاصه در اینجا اجمال وجود دارد که منظور کدام است.

مورد دوم از روش قیاسی مستحدث یعنی «قیاس دلالت» وقتی است که می‌دانی علت چیست، اما در موضوع مجهول الحکم خود علت نیست بلکه جزء یا لوازم آن است مثلا علت برای جواز سجده نکردن، نماز مستحب در حال حرکت است و شما بخشی از آن که نماز مستحب بودن است را کنار بگذاری و در حرکت بودن را بگیری و بگویی جایی که در حرکت هستی اگر آیه سجده‌دار خوانده شد، مثل نماز مستحب در حال حرکت، جایز است سجده نکنی!

هر دو این موارد نیز چون صرفا ظن و گمانی است و در آیات و روایات از پیروی از ظن و گمان به ویژه در استنباط احکام نهی شده است، این موارد از حجیت ساقط هستند.

https://eitaa.com/sharhehal_hoze

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

بنده خدایی می‌گفت ما دیگر خمس‌مان را به آقای خامنه‌ای نمی‌دهیم، منتظر بود بگویم: نه، چرا؟ اما گفتم: شما خمست را بده، به هرکس دوست داشتی بده. گفت: به نظرم آقای سیستانی خوب است. گفتم: بله آقای سیستانی خیلی خوب هستند ولی من نسبت به آقای خامنه‌ای هم ذره‌ای شک در دلم نیست.

 

آقای سیستانی خیلی خوب و متقی و عالم هستند ولی مشرب ایشان با آقای خامنه‌ای متفاوت است، آقای خامنه‌ای وسط اجراء و مدیریت یک کشور است و طبیعتا اتهام‌ها و شک‌ها و تخریب‌ها هم به سمت ایشان می‌آید. خروجی مدل آقای سیستانی همین عراقی است که می‌بینید، البته شاید اقتضای ترکیب جمعیتی و شرایط عراق همان عملکرد آقای سیستانی باشد ولی به هرحال ما با دو فقیه عالم و عادل مواجه هستیم با دو مشرب مختلف.

 

آیت‌الله سیستانی از مبرزترین شاگردان آیت‌الله خوئی هستند و همان سیره استاد خود را هم ادامه می‌دهند و اتفاقا در دوره حضور امام در نجف هم این اختلاف منش بین امام و آیت‌الله خوئی در پیش‌آمدهای مختلف خود را نشان می‌داد.

در سال ۱۳۵۰ دولت عراق به ریاست حسن البکر از حزب بعث در جریان اختلافات خود با ایران تصمیم می‌گیرد ایرانیان مقیم عراق را با وضع بسیار بدی اخراج کند، امام بعد از اعلام اخراج ایرانیان از این کشور گذرنامه خود را برای تایید خروج برای مسئولان عراقی می‌فرستند و تهدید می‌کنند که هم من و همه بقیه علما از عراق هجرت می‌کنیم و لکه ننگ تعطیل کردن حوزه علمیه نجف و کربلا را تا ابد بر پیشانی حزب بعث می‌گذاریم. اما در همان زمان علمای نجف با امام همراهی نکردند و برخی مانند آیت‌الله خوئی که بزرگ علمای نجف بودند صرفا با دادن لیست‌های چند نفره از حزب بعث خواستند که برخی افراد را از حکم خود استثناء کنند.

 

در آن ماجرا علماء عراق با امام همراهی نمی‌کنند و رژیم بعث نیز اجازه باقی ماندن را به علمای نجف داد و اجازه خارج شدن را به امام نداد. امام در عراق همراهی علماء و طلاب را نداشت و نتوانست در آن فضا اقدام خاصی بکند اما در ایران شرایط فرق می‌کند و امام علما و طلاب همراه نسبتا زیادی دارد و الگوی امام در ایران جواب می‌دهد. الگوی امام متهم شدن و دردسر زیاد دارد، اما دیگر الگوها چنین نیست و طبیعی است که مشق نانوشته غلط نداشته باشد.

.............

پی‌نوشت: در این متن نمی‌خواهم مدل رفتاری آیت‌الله سیستانی را عینا با آیت‌الله خوئی تطبیق دهم چرا که مرحوم خوئی در بازه‌هایی مثل انتفاضه عراق و مواردی دیگر منشی متفاوت از گذشته خود داشتند و شاید آیت‌الله سیستانی نیز به فراخور زمان در آینده منشی متفاوت پیش بگیرند کما اینکه در تشکیل حشد الشعبی به فتوای ایشان برای جهاد دفاعی اتکاء شد.

........

مطالب مرتبط:

🔺واکنش حضرت آیت الله خویی به دعای بعد از نماز اول انقلاب

آیت الله سید عبدالهادی شاهرودی :
 
در مجلسی که جمع کوچکی از فضلای معتمد نزد آیت‌الله #خویی حضور داشته‌اند، یک نفر از حاضرین نقل می‌کند که چندی است در ایران مسأله جدیدی رسم شده است. ایشان می‌پرسند: چه رسم شده است؟ 
 
آن طلبه می‌گوید: رسم انداخته‌اند که بعد از نمازها بگویند: خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار، از عمر ما بکاه و به عمر او بیفزا!  
 
🔸آیت‌الله خویی می‌گوید: خوب چه اشکالی دارد؟ یکی از حاضرین می‌گوید (احتمالاً) نوعی بدعت بعد از نماز در تعقیبات نماز ایجاد شده…  
 
ایشان در جواب می‌گوید: دعاست و بدعت نیست….
یک نفر از حاضرین می‌گوید: بنابراین شما این امر را صحیح می‌دانید؟ 
🔸آیت‌الله خویی می‌فرمایند: بلکه واجب می‌دانم. 
 
📚تداوم اندیشه؛ خاطرات و مبارزات آیت‌الله سیدعبدالهادی حسینی شاهرودی،تهران، موسسه فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص۱۷۱-۱۷۲.

...

💥مواضع سیاسی حضرت آیت الله خویی (ره)درباره انقلاب اسلامی ایران

✍️آیت الله #نصرالله_شاه_آبادی ره:

🔹بر خلاف آنچه که بر علیه آیةالله #خویی تبلیغات شده است و افرادی سعی کرده‌اند ایشان را مخالف انقلاب و مرحوم امام معرفی نمایند، ایشان در تمامی مراحل نهضت از افرادی بودند که همگام با مرحوم امام از نهضت اسلامی دفاع کردند و اطلاعیه‌های بسیار تندی بر علیه دستگاه دادند و چه بسا در بعضی از موارد انقلابی تر از مرحوم امام عمل می‌کردند.

🔸مواضع آیةالله خویی در آن زمان (سال ۱۳۴۲ش) چنین بود. اما بعد که حکومت بعث و صدام سر کار آمد، اوضاع تفاوت کرد. خفقان و اختناق بر عراق حاکم شد به گونه‌ای که اگر کسی حرفی می‌زد، کشته می‌شد...

🔻در این فضای اختناق بعضی آقایان انتظار داشتند که آیةالله خویی همان مواضع تند و انقلابی سابق را داشته باشند. این توقعات (در محیط عراق) بسیار بیجا بود. اگر کسی کوچک‌ترین کاری انجام می‌داد، باید از زندگی خود می‌گذشت. لذا بعضی از آقایان درباره آقای خویی واقعاً بی انصافی کردند و البته بعد هم متوجه بی انصافی‌هایشان شدند.

🔹بعد از پیروزی انقلاب هم، آقای خویی در چند مورد نشان دادند که حامی انقلاب اسلامی ایران هستند. درباره همه پرسی نظام جمهوری اسلامی، آیةالله خویی اطلاعیه‌ای صادر کردند و مردم را به انتخاب جمهوری اسلامی تشویق نمودند.

🔸در ایام جنگ مرحوم آسید علی لواسانی از آیةالله خوئی درباره مصرف سهم امام (علیه السلام) برای رزمندگان و آوارگان جنگِ ایران و عراق سؤال کرده بود و آقای خوئی هم اجازۀ نصف یا ثلث داده بودند. من خدمت مرحوم امام رفتم تا در رابطه با همین مسأله (مصرف کردن سهم امام برای رزمندگان در جنگ) از ایشان اجازه بگیرم. ایشان فرمودند: «از صدقات و خیرات استفاده کنید». من به ایشان عرض کردم: «آیةالله خوئی (که بعضی ایشان را ضد انقلاب می‌دانند) اجازۀ کتبی داده‌اند که نصف یا ثلث را خرج کنند.» امام خیلی تعجب کردند و بعد از این به بنده اجازه دادند.

🔸مرحوم #امام هم در وفات آقازاده آیةالله خویی (مرحوم آقا سید جمال خویی) پیام تسلیت نوشتند که کاشف از این بود که تمام این حرف‌هایی که در مورد آقای خویی زده شده اشتباه بوده است. از این رو من در طول این سالها (قبل و بعد از انقلاب) هرگاه اسم مرحوم امام را می‌برم، اسم آقای خویی را هم دنبالش ذکر می‌کنم.

📚حدیث نصر ص ۳۹۶ ، ۴۰۵

...

تصویر اعلامیه آیت‌الله خوئی برای رای دادن به جمهوری اسلامی

 

یک پرونده در مورد عملکرد آیت‌الله خوئی نزدیک به پیروزی انقلاب
دریافت

یک سند از جلد ششم کتاب امام خمینی در آینه اسناد ساواک که گویای تفاوت تشخیص مصداقی امام و آیت‌الله خوئی است.

دریافت
حجم: 5.56 مگابایت
توضیحات: «التغلغل الیهودی فی ایران»
کتاب آیت‌الله خوئی در مورد فعالیت یهود در ایران

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.
 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻 امروز در پنجشنبه بازار مشغول خرید بودم که یک طلبه نسبتا جوان و البته با هیبت و راه رفتن خاصی دیدم که با توجه به تجربه‌ام در شناخت این نوع هیبت‌ها و رفتارهایشان از بودن او در آن فضا تعجب کردم!

دقت که کردم دیدم یک طلبه جوان و غیر ملبس دنبال او می‌رود و دقت‌دارد جلوتر از او قدم بر ندارد و هر دو دستش پر از خرید است، کمی نگاه کردم و ظاهری که احساس کردم این بود که خریدهای آن عالیجناب را حمل می‌کند، احتیاطا حکم قطعی نمی‌کنم ولی بر اساس تجربه و ظن قوی برای آن طلبه جوان ناراحت شدم که چرا در تور این تیپ فرعون‌های روحانی! افتاده است و متوجه نیست.

چندین مورد با همین تیپ و رفتار را در گذشته دیده‌ام که عجیب علاقه دارند چند نوچه برای خود داشته باشند و پشت سرشان راه بیاییند و نوکریشان را بکنند و اینها آقایی و نصیحت!

 

🔻 در آیه ۷۹ سوره مبارکه آل عمران آمده است:

👈«ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لی‏ مِنْ دُونِ اللَّه‏...»

این ویژگی همه پیامبران الهی بوده است که دعوت به اطاعت از خود نمی‌کردند و بندگان را به بردگی نمی‌گرفتند بلکه هرچه می‌گفتند دعوت به بندگی خداوند بوده است.

 

🔻 از ویژگی‌های بارز امام خمینی و دیگر اولیاء خدا این است که اگرچه جاهایی که لازم بوده است، اقتدار و هیبت نشان می‌دادند اما اصل وجودشان ساده و بی‌تکبر و متواضع بوده است.

 

🔻 خانم دباغ که در نوفل لوشاتو در منزل امام کمک کار بوده‌اند چندین خاطره دارد که امام اگر به آشپزخانه می‌آمد و ظرفی مانده بود و ما نبودیم ظرف‌ها را می‌شستند و می‌رفتند و یا می‌گویند بارها خودشان به آشپزخانه می‌آمدند و چایی می‌ریختند و برای بقیه هم می‌بردند.

 

🔻 حجت‌الاسلام و المسلمین برهانی نقل می‌کنند:

«یک روز آقای قرائتی به من می‌گفت در نوفل لوشاتو، خدمت امام بودیم اول‏ ‏صبح که برای تجدید وضو بلند شدیم آنجا دو سه تا دستشویی بود. به یکی از آنها که‏ ‏وارد شدم دیدم خیلی کثیف است، رغبت نکردم و صبر کردم که به دستشویی دومی بروم‏، ‏در این فاصله متوجه شدم آقایی که عرقچین به سر داشت از کنارم رد شد و به همان‏ ‏دستشویی وارد شد که من نرفته بودم. بعد متوجه شدم خود امام بود که در توالت را باز‏ ‏کرده و آستین قبا و دامن آن را بالا زده بود و آنجا را با شیلنگ تمیز می‌کرد و می‌شست.»

📖 منبع: رجائی، غلام‌علی، ‏‏‏‏برداشت‌هایی از‏‏ ‏‏سیره امام خمینی‏‏(س)، ج ۳، ص ۲۴۷.

https://eitaa.com/sharhe_hal/4598

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

بورسیه طلاب

یک سنت بین عقلای عالم وجود دارد بنام بورس تحصیلی برای داشجویان.
کسی که می‌خواهد ممحض در علم باشد اگر قرار باشد دائم حواسش پرت خرج و هزینه باشد کارش پیش نمی‌رود و به قدر کفاف گذراندن دوره تحصیل دولت هزینه‌های او را تأمین می‌کند.
خداوند هم در سیستم تحصیل دین و تفقه همین سیستم را تایید کرده است و در روایت فرموده‌ است من روزی اهل علم را به عهده گرفته‌ام.
«قَدْ تَکَفَّلَ لِطَالِبِ اَلْعِلْمِ بِرِزْقِهِ خَاصَّةً عَمَّا ضَمِنَهُ لِغَیْرِهِ»
(ظاهرا منظور از علم هم اصطلاح خاص است یعنی علم دین و شاید علوم دیگری که با واسطه مورد نیاز دین باشد هم شامل شود.)
البته تکفل رزق بندگان را به صورت عمومی خداوند تبارک و تعالی در آیه ۶ سوره هود، پذیرفته است: «وَمَا مِنْ دَآبَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا» که شرط آن دابة یعنی تکان خوردن و حرکت کردن است.
اما برای اهل علم ویژگی خاص قرار داده است که ظاهرا وجه خصوصیتش در این است که بقیه باید دنبال رزق حرکت کنند ولی طالب علم باید دنبال علم حرکت کند تا رزق او تأمین شود. 

روایت بسیار زیبایی در کتاب کافی است که یکی از اصحاب امام کاظم (علیه السلام) با ایشان در مورد امام بعد از ایشان صحبت می‌کند، حدیث طولانی است و ماجراهایی دارد و خلاصه زمان می‌گذرد و این فرد در زمان امامت امام رضا (علیه السلام) ایشان را زیارت می‌کند.
حضرت رضا (علیه السلام) به او می‌گویند میایی باهم به سفر عمره برویم؟
آن فرد که پولی برای سفر نداشته شرمنده می‌شود و با خجالت می‌‌گوید آقا جان امر با شماست ولی من خرجی سفر ندارم.
حضرت ناراحت می‌شوند و به شکل عجیبی استبعاد می‌کنند که یعنی چه این حرف؟ سبحان الله معلوم است وقتی من دارم به تو امر می‌کنم خرجت را هم تکفل می‌کنم.
«فَقَالَ لِی یَا یَزِیدُ مَا تَقُولُ فِی اَلْعُمْرَةِ فَقُلْتُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی ذَلِکَ إِلَیْکَ وَ مَا عِنْدِی نَفَقَةٌ فَقَالَ سُبْحَانَ اَللَّهِ مَا کُنَّا  نُکَلِّفُکَ وَ لاَ نَکْفِیکَ»
این حکایت و قاعده همه‌جا هست، کافی است در مسیر امر امام باشیم، آنگاه تکفل ما با خود امام است.

آیه ۵۶ الذاریات را همه بارها شنیده‌ایم و حفظ هستیم: خلق نکردم جن و انس را جز برای عبادت.
اما اگر این آیه را با دو آیه بعدش ببینیم معنای جدیدی به آن اضافه می‌شود.
من اگر همه‌اش عبادت کنم رزق و روزیم چه می‌شود؟
عبادت در فرهنگ دینی صرف نیایش مثل نماز و روزه و دعا نیست و منظور از آن بندگی است.
آیه می‌گوید همه دغدغه‌ات بندگی‌ات باشد نه پول و خانه و ...
خب پس پول و خانه و زن و... چه می‌شود؟
خداوند تبارک و تعالی در آیات بعد می‌گوید: من که از شما نمی‌خواهم رزق کسی را بدهید و کسی را اطعام کنید.
«مَآ أُرِیدُ مِنۡهُم مِّن رِّزۡقٖ وَمَآ أُرِیدُ أَن یُطۡعِمُونِ»
«مِّن رِّزۡق» را اصطلاحا نکره در سیاق نفی می‌گویند یعنی هیچ رزقی هیچ اطعامی چه خودت چه دیگران.
بعد در آیه بعد می‌گوید قطعا این خداست که رزاق است و صاحب قدرت متین.
«إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِینُ»
ٱلرَّزَّاقُ یعنی بسیار رزق دهنده هم همه را رزق می‌دهد هم زیاد و خوب.
ٱلۡمَتِینُ هم یعنی استوار، چیزی که کسادی و کم شدن در آن نیست. 
حالا دوباره این ۳ آیه را بخوانیم:
بی‌خیال دنیا، برای پول کار نکن، به فکر بندگی‌ات باش، رزق خودت و زن و بچه‌ات و هرکه که فکر می‌کنی تو باید رزقش را بدهی با من. رزقش را می‌دهم زیاد و خوب هم می‌دهم.

https://eitaa.com/joinchat/3499884818C4a82ae00a1

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در مباحث علمی حوزه بحثی است به عنوان تقدیم اظهر بر ظاهر، یعنی اگر جایی تعارضی بود و به کمک قرائنی یک طرف اظهر بود، بر آن طرفی که ظاهر است مقدم می‌شود. این یک قاعده عقلایی در جمع عرفی بین تعارض‌های اولیه در دو کلام است.

 

برخی برای ضابطه‌مند کردن این بحث، ملاک‌هایی داده‌اند مثلا یکی از ملاک‌ها که گفته شده است اظهر بودن عام نسبت به مطلق است. برای آن نیز مثال شایعی می‌زنند و می‌گویند «جمع محلی به الف و لام» عام است و «مفرد محلی به الف و لام» مطلق است یعنی مثلا العُلماء عام است و ظهور در همه علما دارد ولی الفاسق مطلق است و به کمک مقدمات حکمت ظهور آن در همه فاسق‌ها ثابت می‌شود.

حالا اگر کسی گفت: «أکرم العُلماء» و بعد همان کس گفت: «لاتُکرم الفاسق» در مواردی که عالمی فاسق باشد این دو حکم تعارض بدوی می‌کنند و چون العلماء عام است، حکم آن، بر حکم مربوط به الفاسق مقدم می‌شود چون عام اظهر از مطلق در شمولیت است.

 

این مثال را مکرر در متون آموزشی برای تقدیم عام بر مطلق می‌زنند اما خب نتیجه این تقدیم و مثال چیست؟ «اکرم العلماء» را در مورد عالم فاسق بر «لا تکرم الفاسق» مقدم کن. یعنی اینکه عالم فاسق را اکرام کن!

خب ما که می‌دانیم در مورد عالم فاسق ادله خارجی می‌گوید علم او کمال او نیست بلکه منقصت اوست و او از بدترین مخلوقات عالم است و دیگر وجهی برای اکرام او نیست، پس این چه مثالی است؟ چرا تعصب داریم حتی از مثال هم دست نکشیم و تغییری انجام ندهیم.

کافی بود در مثال می‌گفتیم: «الفُساق» و «العالم» یعنی برای فاسق مثال عام می‌آوردیم و برای عالم مثال مطلق تا نتیجه شود که عالم فاسق را اکرام نکن و این در ذهن طلبه بماند.

 

من در اوایل طلبگی همیشه اینجا هنگ می‌کردم که الان نتیجه این بحث یعنی ما عالم فاسق را اکرام کنیم؟ اینکه نشد و خلاصه مطلب به خاطر همین اشتباه در مثال، برایم جا نمی‌افتاد، زمان می‌گذرد و متاسفانه عزیزان همیشه همین مثال را باز برای طلاب تکرار می‌کنند و کسی جرأت نمی‌کند یک مثال ساده را اندکی تغییر دهد تا مطلب حل شود.

 

این مثال خودش یک مصداق خوب است که ما در دوران حفظ تراث و اصلاح  هرچه بهتر متون کاملا بر یک طرف غش کرده‌ایم و جرات حرف زدن و خلاقیت نشان دادن از ما گرفته شده است.

https://eitaa.com/sharhehal_hoze/3

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻 چهارشنبه گذشته بعد از اینکه از امتحان شفاهی درس خارج خود برگشتم متنی نوشتم که بازخوردهای متعددی داشت:

👈برخی گفتند چرا این متن را نوشته‌ای و حوزه را به صورت عمومی نقد کرده‌ای!

👈برخی که تعدادشان خیلی بیشتر بود پیام دادند و زنگ زدند که خدا خیرت دهد، داغ دل ما را تازه کردی، درد و دل کردند و از ظلمی که به آنها رفته بود گفتند.

👈 دو نفر هم از طرف مسئولان حوزه پیام دادند که تلفن دهید و پیگیری می‌کنیم و هیچ خبری هم از آنها نشد.

🔻آن متن را پاک کردم و حالا با ملاحظه همه نقدها و درد دل‌ها، دوباره با اعتراف به اینکه حوزه بهترین‌جا برای رسیدن به فقه و تربیت شدن است و با افتخار از طلبگی خود و اینکه اگر صدبار دیگر هم برگردم به اول باز حوزه را انتخاب می‌کنم، با اجازه سر این زخم کهنه را باز کنیم.

🔻در حوزه مثل مثلا رشته‌ پزشکی به امتحانات کتبی اکتفا نکرده‌اند و امتحان شفاهی را هم برای ارزیابی علمی طلبه گذاشته‌اند.

⁉️ در پزشکی امتحان شفاهی چطور است؟

بعد از طی دوره عمومی که امتحانات آن کتبی است در دوره عملی، هر چند ماه دانشجو یک بخش از علم طب را می‌گذراند و همان استادی که دانشجو با او کار عملی انجام می‌دهد در چند نوبت از او سوال می‌پرسد و دانشجو جواب می‌دهد و به او نمره می‌دهد و این نمره در کنار فعالیت‌های دیگر دانشجو بخشی از نمره او در آن درس را به خود اختصاص می‌دهد.

مثلا یکی از فعالیت‌های دیگر دانشجو این است که کیس‌های خاص از مریض‌ها را به دانشجو می‌دهند و هر روز صبح قبل از اینکه اساتید بالای سر مریض‌ها بروند همه جمع می‌شوند و یک یا چند دانشجو به نوبت شرح حال آن مریض را می‌دهند و آنچه از تشخیص درمانی برای او به نظرشان می‌رسد را مطرح می‌کنند و اساتید  همانجا از آنها سوالاتی می‌کنند و آنها را راهنمایی می‌کنند.

نکته ویژه این است که اساتید تلاش دارند دانشجو رشد کند و نمره بیاورد و امیدوار شود چون به نوعی پیشرفت آنها اعتبار خود استاد هم است.

⁉️ اما در حوزه چطور است؟ چندنفر محدود را گذاشته‌اند برای ارزیابی که نه طلبه را می‌شناسند نه با او کار علمی کرده‌اند و نه بعد از آن با طلبه کاری دارند.

ده دقیقه طلایی که معمولا بخش عمده آن هم آقایان ممتحن مشغول صحبت کردن و تعریف از خود هستند، ملاک ارزش‌یابی یک سال فعالیت علمی طلبه است و بس!

این آقایان در ده دقیقه می‌خواهند علمیت طلبه‌ای که یک سال در موضوعی کار تخصصی کرده است را معلوم کنند و هیچ فاکتور دیگری برای ارزیابی علمی طلبه وجود ندارد. ممکن است طلبه‌ای یک سال را در درس شرکت کرده، مباحثه و مراجعه کرده، بارها اشکال‌های خوب به استاد کرده و فعال بوده اما در آن ده دقیقه نتواند پاسخی که آن ممتحن از یک جای خاص از آن بحث جزئی که ممتحن در ذهن دارد را بگوید.

این ممتحنین معمولا یک نکات خاص چالشی از هر موضوعی را در ذهن دارند و طلبه به احتمال قوی نتواند در لحظه و بدون تأمل همان نکته را دقیق بگوید و نگفتن همان و شروع شدن تحقیر و نصیحت‌ها همان.

اگر هم همه سوالات علمی را پاسخ دهد اکثرا به علت بعید الذهن شدن از ادبیات بالاخره در ادبیات گیر می‌کنند.

در این ده دقیقه دو یا سه سوال از طلبه می‌شود که معمولا حداقل یک یا حتی دوتای آن از ادبیات است، چون بنده خدای ممتحن که عالم دهر نیست که از هر علمی سوال تخصصی کند بلکه در یک علم ادبیات عالم دهر است! و از همان سوال می‌کند و کافی است طلبه نتواند یک سوال را جواب دهد و ۷ یا ۸ نمره را از دست دهد.

⁉️ خب آقایان عزیز مسئول حوزه، چرا ممتحنین امتحان شفاهی را زیاد نمی‌کنید؟ چرا طلبه نتواند نزد استاد خود امتحان شفاهی دهد و آن هم نه فقط یکبار بلکه در طول سال حداقل دو یا سه بار امکان امتحان شفاهی دادن داشته باشد. یا حداقل وقتی یکبار امتحان شفاهی نزد این اساتید محدود و مورد تایید شما داد و به هر علتی ناموفق بود بتواند مجددا با استفاده از تجربه قبلی، خود را محک بزند‌.

 

⁉️ لابد می‌گویید خود اساتید طلاب فرصت نمی‌کنند امتحان شفاهی بگیرند؟ خب حداقل این است که برخی اساتید می‌توانند و شما این امکان را باز کنید که هر طلبه بتواند نزد استاد خود امتحان شفاهی دهد و در عرض این سیستم آن امکان هم فراهم باشد.

 

⁉️ می‌ترسید اساتید نمره بی‌خود بدهند؟ به آن استاد اعتماد ندارید؟ مگر به اساتید فعلی اعتماد دارید و نمره دادن آنها را تأیید می‌کنید؟ اگر چنین است پس چرا به برخی مدارس مجوز داده‌اید که خارج از سیستم فعلی امتحان شفاهی برگزار کنند؟ چرا این اجازه را عمومی نمی‌کنید؟ توجه دارید که وقتی امتیاز اختصاصی شد می‌شود: رانت!

همان رانتی که برای تشویق طلاب برای شرکت در دروس فقه معاصر هم قائل شده‌اید که نمره کتبی آن عوض نمره شفاهی ثبت شود!

همان رانتی که برای تشویق طلاب برای شرکت در درس حدیث خوانی و اضافه شدن نمره امتحان شفاهی قائل شده‌اید.

🔻 عزیزان ظاهرا می‌دانند امتحان شفاهی مشکل دارد راه‌های دور زدنش را اضافه می‌کنند!

⁉️ چرا مدل‌های ارزیابی طلبه را متنوع‌تر نمی‌کنید؟

👈 مثلا بخشی از نمره را به خود اساتید هر درس بسپارید و اساتید بر اساس یک مجموعه از فاکتورها بتوانند از طلبه کار بخواهند.

با این کار مطمئنا استادیارهایی که واسطه استاد و طلبه باشند و در ارزیابی علمی طلاب و مدیریت کار علمی طلبه به استاد کمک کنند نقششان پر رنگ می‌شود و فضایی برای تربیت اساتید قوی نیز شکل می‌گیرد. برای استادیاری اعتبار علمی و امتیاز و حق‌الزحمه و امکان دادن نمره امتحان شفاهی قرار دهید آنگاه ببینید چقدر افراد فاضل هستند که بازوی استاد شوند.

👈 و یا مثلا بخشی از نمره هر درس را به نوشتن مقاله‌ای که به تایید استاد آن درس برسد اختصاص دهید که طلبه بتواند اگر خواست از این طریق نمره امتحان شفاهی خود را افزایش دهد.

نه مثل درس حدیث خوانی که ربطی به درس دیگر طلبه ندارد ولی تشویقی آن را در امتحان شفاهی گذاشته‌اید.

اگر آن را گذاشته‌اید به طریق اولی این روش‌ها جا دارد وجود داشته باشد.

👈 و یا طلبه بتواند بخشی از نمره امتحان شفاهی هر درس را با نوشتن تقریر قوی از درس استاد که به تایید استاد نیز برسد جبران کند.

🔻نکته بعد اینکه چه ارتباطی بین این امتحان شفاهی و شرکت طلبه در درس خارج وجود دارد که اگر طلبه در امتحان شفاهی پایه دهم شرکت نکره باشد ولو ده سال هم در درس خارج شرکت کرده باشد، هیچ کدام را جزو سابقه تحصیلی او حساب نمی‌کنید؟

اگر طلبه در امتحان شفاهی پایه ده بعد از چند سال شرکت در خارج رد شد، باشد قبول نکنید ولی اگر قبول می‌شود و شما هم برای درس خارج او می‌توانید مستقلا از او امتحان شفاهی بگیرید، دیگر چرا سابقه تحصیلی این سال‌ها را نمی‌پذیرید؟

باشد نمی‌پذیرید، چرا هنگام ثبت درس تذکر به این مهمی را به شکل سیستماتیک به طلبه نمی‌دهید که این درس صرفا برای وصل بودن شهریه است و جزو سوابق تحصیلی شما حساب نمی‌شود؟

چرا راهکاری برای اینکه طلبه ثابت کند ولو امتحان شفاهی پایه دهمم را نداده‌ام ولی من شایستگی علمی شرکت در درس خارج را داشته‌ام، فراهم نمی‌کنید؟

https://eitaa.com/sharhe_hal/451

برخی نظرات دوستان حول این متن:

احسنت. به سنتهای اصیل حوزوی هم نزدیکتر هست. شاید اگر همون سنتها تقویت بشه، اصن نیازی به این روشهای بدیل ناشیانه نباشه.اونها دغدغه حفظ سنتها رو دارن، اما با ساز و کارهای ناسازگار و وارداتی.
مهم اینه که همون ساز و کارهای سنتی مدلسازی بشه و به عنوان روالهای سازمانی پذیرفته بشه 

.....

تشتت اراده هاست به دلیل تعدد مراکز قدرت

........

متن بسیار خوبیه و عملی ولی خب با کشور هفت پادشاه طرفیم

........

تا وقتی که پیشفرض طرح های اصلاحی حوزه، تمرکزگرایی هست، هیچکدام از طرح ها موفق نخواهد بود. 

یک حداقل ها و محکماتی را مشخص کنید که هر طلبه ی مقدمات یا سطح یا خارج، حتما باید داشته باشد و بعدا اجازه بدهید هر بزرگی و هر موسسه ای و هر مجموعه ای، به روش آموزشی خودش به این اصول و محکمات برسد. آنوقت خواهید دید چقدر فضای حوزه پویا و بانشاط و رقابتی و زنده خواهد شد.

هیچ اشکالی نداره که اصلا مدرسه معصومیه، تمام برنامه ی آموزشی سطحش را خودش تدوین کند و هکذا سایر مدارس.
در موسسات سطوح عالی هم به همین نحو.

اصلا شاید یک مجموعه دلش بخاهد بیشتر رویکرد عقلی در دروس باشد و مجموعه دیگر بخواهد رویکرد روایی یا قرآنی را تقویت کند. دیگری شاید بخاهد ۶ سال طلبه را معطل ادبیات کند. یک موسسه یا یک بزرگی، شاید نظرش این باشد که طلاب باید اصول را رقیق و رجال را زیاد بخوانند. در اینصورت انتخاب نوع کتاب ها و مواد درسی هم متفاوت خواهد شد. چرا مانع شویم؟ چه حجت قاطعی داریم که حتما این درست است و آن غلط است؟ 

اتفاقا حوزه به همه ی این رویکردها هم احتیاج دارد. اما وقتی همه را مجبور کردید که با یک سیستم خاص تربیت شوند، تنوع کم میشود و لذا خلاقیت ها و استعدادها کور میشوند.

الان اگر مثلا آقای شبیری مدرسه خودش را با سلیقه خودش اداره کنه و حتی کتاب ها و سرفصل هاش را هم خودشان تعیین کنند و آقای فاضل و جوادی و ... هم موسساتشان را طبق سلیقه خودشان برنامه ریزی کنند، آسمان به زمین میاد؟

بابا به طلبه بگید تو باید آخر این پایه بتونی به من مشتق را با اقوال مهمش توضیح بدی. حالا برو از هر جایی که میخای یاد بگیر.

برای همه یک برنامه ی واحد میریزیم بعد ناله میکنیم که چرا مراجع و اساتید سطوح عالی، اعتراض میکنند! خب حق دارند. نمیشه یه سیستم واحد را به این همه سلایق مختلف حقنه کرد.

..........

مطمئنا چقدر هم افزایی رخ می ده یکی میگه فلانی این درس رو تدوین کرده این مطالب رو آورده دومی یک نکات دیگری
مجبور می شوند فکر کنند و برنامه ریزی کنند و تدوین کنند و چقدر زایش رخ می دهد.

اصلا این روش، به صورت اتوماتیک مکانیزم های خوداصلاحی درش فعال میشه و مدام خودش را اصلاح میکنه.
اینطوری دیگه با معضل رکود و جمود هم مواجه نیستیم.
چون مثلا آقای فلانی میبینه طلاب موسسه ش نسبت به سایر موسسات ضعیف هستند یا کارایی تبلیغی یا پژوهشی کمتری دارند، لذا دنبال اصلاح و تکمیل میره و همافزایی میشه.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

دعوت به وحدت

🎙آیت الله حائری شیرازی:

«شما اگر خودتان یک نفسانیتی داشتید بعد دعوت به وحدت بکنید تأثیر نمی‌گذارد. چون وحدت شما به معنی این است که همه‌تان در من حل بشوید و تابع من بشوید. مطیع من بشوید.

انسان وقتی می‌خواهد دعوت به وحدت بکند، اول چیزی که برایش لازم است این است که در حین دعوت به وحدت، نفس، انگیزه‌اش نباشد.

علت این که وقتی امام دعوت به وحدت می‌کند مؤثر است، این است که از خود فارغ می‌شود بعد دعوت به خدا می‌کند. خود، محرکش نیست برای این کار.

این قلب یک طبیعتی دارد که همیشه می‌کشد به یگانه. آن‌هایی که قلبهایشان انس گرفته، قلب‌هایشان زنده شده، قلب‌هایشان احیاء شده، هم دیگر را پیدا می‌کنند. اگر قلب شما در شما به حکومت رسید، با هر کسی که قلبش در او به حکومت رسیده، با هم متحد می‌شوید. اتحاد پایدار پیدا می‌کنید. اما اگر نفس شما در شما به حکومت رسید، با هر کسی که نفس در او به حکومت رسیده، اختلاف خواهید داشت، این جور نیست که شما نفسانی باشید، او هم نفسانی باشد و به وحدت برسید، دو تایتان باید از یک سنخ باشید تا با هم ممزوج شوید. اما وقتی نیستید ابداً. دعوایتان می‌شود. با این که هر دو نفسانی‌اند، اما سنخیت ندارند، الا این که یک دشمن مشترک پیدا بکنید، آنگاه موقتاً متارکه جنگ می‌کنید. این دوستی نیست. صلح موقت است. آتش زیر خاکستر است.»

................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

 

مدرسه فقه و اصول امام کاظم علیه السلام حوزه علمیه قم سال 1400

جلسه اول 25 شهریور 1400

 


دریافت

فرازهای این جلسه:

(وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِذَا ابْتَدَأَ بِالدُّعَاءِ بَدَأَ بِالتَّحْمِیدِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الثَّنَاءِ عَلَیْهِ،)

فَقَالَ: (1) الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلَا أَوَّلٍ کَانَ قَبْلَهُ، وَ الْآخِرِ بِلَا آخِرٍ یَکُونُ بَعْدَهُ

حمد مخصوص خداوند است، خدایی که اولی قبل از او نیست و آخری بعد از او نیست.

(2) الَّذِی قَصُرَتْ عَنْ رُؤْیَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِینَ، وَ عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِینَ.

خداوندی که دیدگان نظاره کنندگان از روئیتش قاصر است و اوهام وصف کنندگان از توصیفش عاجز است.

(3) ابْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِدَاعاً، وَ اخْتَرَعَهُمْ عَلَى مَشِیَّتِهِ اخْتِرَاعاً.

آغاز کرد با قدرتش در ایجاد مخلوقات بدون الگوی پیشینی و به مقتضای مشیت خودش به آنها وجود بخشید.

(4) ثُمَّ سَلَکَ بِهِمْ طَرِیقَ إِرَادَتِهِ، وَ بَعَثَهُمْ فِی سَبِیلِ مَحَبَّتِهِ،

سپس آنها را به طریقی که خود اراده کرده بود قرار داد و در مسیر محبت خودش رهسپار کرد.

جلسه دوم  1 مهر 1400

 


دریافت

 لَا یَمْلِکُونَ تَأْخِیراً عَمَّا قَدَّمَهُمْ إِلَیْهِ، وَ لَا یَسْتَطِیعُونَ تَقَدُّماً إِلَى مَا أَخَّرَهُمْ عَنْهُ.

نه می توانند از آنچه او برای آنها مقدم نموده تاخیر بیافتند و نه می توانند از انچه بر آنها تاخیر انداخته مقدم شوند.

جلسه سوم 22 مهر 1400

 


دریافت

(5) وَ جَعَلَ لِکُلِّ رُوحٍ مِنْهُمْ قُوتاً مَعْلُوماً مَقْسُوماً مِنْ رِزْقِهِ، لَا یَنْقُصُ مَنْ زَادَهُ نَاقِصٌ، وَ لَا یَزِیدُ مَنْ نَقَصَ مِنْهُمْ زَائِدٌ.

از رزقى که عطا فرموده هر جاندارى را روزى معلومى قرار داده است بهر کس از آنان فراخى و فراوانى داده کاهنده‏اى نمیکاهد، و هر که را کاسته افزاینده‏اى نمیافزاید.

(6) ثُمَّ ضَرَبَ لَهُ فِی الْحَیَاةِ أَجَلًا مَوْقُوتاً، وَ نَصَبَ لَهُ أَمَداً مَحْدُوداً، یَتَخَطَّى إِلَیْهِ بِأَیَّامِ عُمُرِهِ، وَ یَرْهَقُهُ بِأَعْوَامِ دَهْرِهِ، حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَقْصَى أَثَرِهِ، وَ اسْتَوْعَبَ حِسَابَ عُمُرِهِ، قَبَضَهُ إِلَى مَا نَدَبَهُ إِلَیْهِ مِنْ مَوْفُورِ ثَوَابِهِ، أَوْ مَحْذُورِ عِقَابِهِ، لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى‏.

پس از آن براى او (هر یک از ایشان) در زندگى مدّتى معلوم تعیین و پایانى معیّن قرار داده که با روزهاى زندگیش بسوى آن پایان گام بر میدارد، و با سالهاى روزگارش بآن نزدیک میشود تا چون بپایانش نزدیک شود، و حساب عمر و زندگیش را تمام بستاند، او را بآنچه خوانده از پاداش سرشار (بهشت) یا کیفر ترسناک خود (دوزخ) فرا گیرد تا کسانى را که با کردارشان بد کرده و آنان را که با رفتار شایسته نیکوئى نموده‏اند جزاء دهد

(7) عَدْلًا مِنْهُ، تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ، وَ تَظاهَرَتْ آلَاؤُهُ، لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ‏.

و این جزا (کیفر و پاداش) با عدالت و درستى از او است (از هر عیب و نقصى) منزّه و پاک است نامهاى او، و نعمتها و بخششهایش (براى همه) پى در پى است بکسى ظلم و ستم روا ندارد، بلکه هر چه کند طبق حکمت و مصلحت است، از این رو چنانکه در قرآن کریم س 21 ى 23 است: لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ‏ یعنى از او نپرسند آنچه را که بجا میآورد و از (گفتار و کردار) دیگران باز پرسند.

(8) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ عَلَى مَا أَبْلَاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَةِ، وَ أَسْبَغَ عَلَیْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَةِ، لَتَصَرَّفُوا فِی مِنَنِهِ فَلَمْ یَحْمَدُوهُ، وَ تَوَسَّعُوا فِی رِزْقِهِ فَلَمْ یَشْکُرُوهُ.

و سپاس خداى را که اگر بندگانش را از شناختن سپاسگزارى خود بر نعمتهاى پى در پى که بایشان داده و بخششهاى پیوسته که براى آنها تمام گردانیده باز میداشت (امر نفرموده بود که شکر نعمتهایش بجا آورند) هر آینه نعمت‏هایش را صرف نموده او را سپاس نمیگزاردند، و در روزى که عطا فرموده فراخى مییافتند و شکرش بجا نمیآوردند

(9) وَ لَوْ کَانُوا کَذَلِکَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَى حَدِّ الْبَهِیمِیَّةِ فَکَانُوا کَمَا وَصَفَ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ: «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا.»

 

و اگر چنین میبودند (شکر نمیکردند) از حدود انسانیّت بمرز بهیمیّت (چارپایان، که مرتبه بى خردى است) روى میآوردند و چنان بودند که در کتاب محکم و استوار خود وصف فرموده: انْ هُمْ الاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ اضَلُّ سَبیلاً، یعنى) ایشان (ناسپاسان) جز مانند چارپایان نیستند بلکه گمراهترند.

جلسه چهارم 29 فروردین 1400

 


دریافت

(10) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا عَرَّفَنَا مِنْ نَفْسِهِ، وَ أَلْهَمَنَا مِنْ شُکْرِهِ، وَ فَتَحَ لَنَا مِنْ أَبْوَابِ الْعِلْمِ بِرُبُوبِیَّتِهِ، وَ دَلَّنَا عَلَیْهِ مِنَ الْإِخْلَاصِ لَهُ فِی تَوْحِیدِهِ، وَ جَنَّبَنَا مِنَ الْإِلْحَادِ وَ الشَّکِّ فِی أَمْرِهِ.

و سپاس خداى را که خویشتن را (وجود، علم، قدرت و حکمتش را) بما شناساند و شکر و سپاس (از نعمتهاى) خود را بما الهام نمود و درهاى علم بربوبیّت و پروردگاریش را بر ما گشود و بر اخلاص (بى ریاء و خودنمائى) در توحید و یگانگیش راهنمائیمان فرمود، و از عدول و کجروى و شکّ و دو دلى در امر خود دورمان ساخت.

جلسه پنجم 6 آبان 1400

 


دریافت

(11) حَمْداً نُعَمَّرُ بِهِ فِیمَنْ حَمِدَهُ مِنْ خَلْقِهِ، وَ نَسْبِقُ بِهِ مَنْ سَبَقَ إِلَى رِضَاهُ وَ عَفْوِهِ.

چنان سپاسى که با آن زندگى کنیم بین کسانى از خلقش که او را سپاسگزارند، و با آن پیش افتیم بر هر که برضا و خوشنودى (پاداش) او و عفو و گذشتش پیش‏ افتاده

(12) حَمْداً یُضِی‏ءُ لَنَا بِهِ ظُلُمَاتِ الْبَرْزَخِ، وَ یُسَهِّلُ عَلَیْنَا بِهِ سَبِیلَ الْمَبْعَثِ، وَ یُشَرِّفُ بِهِ مَنَازِلَنَا عِنْدَ مَوَاقِفِ الْأَشْهَادِ، یَوْمَ‏ تُجْزى‏ کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ‏ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ‏، یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ‏.

سپاسیکه تاریکیهاى برزخ (قبر) را بر ما روشن سازد و راه رستخیز را براى ما آسان نماید، و منازل و جاهاى ما را در جایگاه گواهان آبرومند گرداند، روزیکه (در قرآن کریم «س 45 ى 22» است: وَ لِتُجْزى‏ کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ‏ یعنى) هر کسى بسزاى آنچه کرده میرسد و بایشان ستم نمیشود. روزى که دوستى از دوستى چیزى (عذاب و کیفرى) را دفع نکند و ایشان کمک نمیشوند (توانائى ندارند که یکدیگر را کمک نمایند)

(13) حَمْداً یَرْتَفِعُ مِنَّا إِلَى أَعْلَى عِلِّیِّینَ فِی کِتَابٍ مَرْقُومٍ‏ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ‏.

سپاسى که از ما باعلى علّییّن بالا رود، در نامه نوشته شده‏اى که مقرّبین آن را مشاهده نموده نگهدارى مینمایند.

 (14) حَمْداً تَقَرُّ بِهِ عُیُونُنَا إِذَا بَرِقَتِ الْأَبْصَارُ، وَ تَبْیَضُّ بِهِ وُجُوهُنَا إِذَا اسْوَدَّتِ الْأَبْشَارُ.

و چهره‏هاى ما بآن سفید گردد آن هنگام که روها (یا پوست اندام) سیاه شود.

(15) حَمْداً نُعْتَقُ بِهِ مِنْ أَلِیمِ نَارِ اللَّهِ إِلَى کَرِیمِ جِوَارِ اللَّهِ.

سپاسى که بآن از آتش دردناک خدا رسته بجوار رحمتش رهسپار شویم

(16) حَمْداً نُزَاحِمُ بِهِ مَلَائِکَتَهُ الْمُقَرَّبِینَ، وَ نُضَامُّ بِهِ أَنْبِیَاءَهُ الْمُرْسَلِینَ فِی دَارِ الْمُقَامَةِ الَّتِی لَا تَزُولُ، وَ مَحَلِّ کَرَامَتِهِ الَّتِی لَا تَحُولُ.

سپاسى که بآن شانه بشانه مقرّبین از فرشتگان رویم، و بآن، در سراى جاودانى و جایگاه پر برکت همیشگى (بهشت) با پیغمبران فرستاده‏اش گرد آئیم.

جلسه ششم 13 آبان 1400

 


دریافت

(17) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی اخْتَارَ لَنَا مَحَاسِنَ الْخَلْقِ، وَ أَجْرَى عَلَیْنَا طَیِّبَاتِ الرِّزْقِ.

و سپاس خداى را که نیکوئیهاى آفرینش را براى ما برگزید و روزیهاى پاکیزه (حلال و روا) را براى ما روان (فراوان) گردانید.

(18) وَ جَعَلَ لَنَا الْفَضِیلَةَ بِالْمَلَکَةِ عَلَى جَمِیعِ الْخَلْقِ، فَکُلُّ خَلِیقَتِهِ مُنْقَادَةٌ لَنَا بِقُدْرَتِهِ، وَ صَائِرَةٌ إِلَى طَاعَتِنَا بِعِزَّتِهِ.

و با تسلّط و توانائى ما را بر همه آفریدگان برترى داد، و از این رو بقدرت و توانائى او همه مخلوقاتش فرمانبر ما بوده و به نیرو و زورش باطاعت ما در میآیند.

(19) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَغْلَقَ عَنَّا بَابَ الْحَاجَةِ إِلَّا إِلَیْهِ، فَکَیْفَ نُطِیقُ حَمْدَهُ أَمْ مَتَى نُؤَدِّی شُکْرَهُ! لَا، مَتَى.

و سپاس خداى را که در نیازمندى را جز بسوى خود بروى ما بست. پس (با این همه نیازمندیها) چگونه سپاس او را توانائى داریم؟ یا کى میتوانیم حمدش را بجا آوریم؟ نمیتوانیم، کى توانیم؟

جلسه هفتم 20 آبان 1400

ضبط نشده است.

جلسه هشتم 29 آبان 1400

 


دریافت

(20) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی رَکَّبَ فِینَا آلَاتِ الْبَسْطِ، وَ جَعَلَ لَنَا أَدَوَاتِ الْقَبْضِ، وَ مَتَّعَنَا بِأَرْوَاحِ الْحَیَاةِ، وَ أَثْبَتَ فِینَا جَوَارِحَ الْأَعْمَالِ، وَ غَذَّانَا بِطَیِّبَاتِ الرِّزْقِ، وَ أَغْنَانَا بِفَضْلِهِ، وَ أَقْنَانَا بِمَنِّهِ.

و سپاس خداى را که ابزار بسط و گشاد را در (بدن) ما بهم پیوسته، و افزارهاى قبض و درهم کشیدن را در (کالبد) ما قرار داد و ما را از روانهاى زندگى بهره‏مند نمود و اندام کردارها را در ما استوار گردانید، و ما را با روزیهاى پاکیزه (انواع غذاهاى حیوانى و نباتى) پرورش داد، و ببخشش خود توانگرمان ساخت، و بنعمت خویش سرمایه (زندگانى) بما بخشید.

جلسه نهم 4 و دهم 11 آذر 1400

 


دریافت

 


دریافت

(21) ثُمَّ أَمَرَنَا لِیَخْتَبِرَ طَاعَتَنَا، وَ نَهَانَا لِیَبْتَلِیَ شُکْرَنَا، فَخَالَفْنَا عَنْ طَرِیقِ أَمْرِهِ، وَ رَکِبْنَا مُتُونَ زَجْرِهِ، فَلَمْ یَبْتَدِرْنَا بِعُقُوبَتِهِ، وَ لَمْ یُعَاجِلْنَا بِنِقْمَتِهِ، بَلْ تَأَنَّانَا بِرَحْمَتِهِ تَکَرُّماً، وَ انْتَظَرَ مُرَاجَعَتَنَا بِرَأْفَتِهِ حِلْماً.

پس از آن ما را (برفتار طبق احکام خود) فرمان داده تا طاعت و پیرویمان را بیازماید و نهى نموده تا شکر و سپاسگزاریمان را آزمایش نماید پس از راه فرمانش پا بیرون نهادیم (خلاف امرش رفتار کردیم) و بر پشتهاى (مرکبهاى) نهیش سوار شدیم پس (با این رفتارمان) بکیفر ما شتاب نکرد و در انتقام ما تعجیل ننمود بلکه بر اثر رحمتش از روى کرم و بزرگوارى با ما همراهى نمود، و بسبب مهربانیش از روى حلم و بردبارى باز گشت ما را (براه راست) انتظار کشید.

جلسه یازدهم 18 آذر 1400

 


دریافت

(22) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی دَلَّنَا عَلَى التَّوْبَةِ الَّتِی لَمْ نُفِدْهَا إِلَّا مِنْ فَضْلِهِ، فَلَوْ لَمْ نَعْتَدِدْ مِنْ فَضْلِهِ إِلَّا بِهَا لَقَدْ حَسُنَ بَلَاؤُهُ عِنْدَنَا، وَ جَلَّ إِحْسَانُهُ إِلَیْنَا وَ جَسُمَ فَضْلُهُ عَلَیْنَا

و سپاس خداى را که ما را به (حقیقت) توبه و بازگشت (از گناه) راهنمائى نمود، توبه‏اى که آن را نیافته‏ایم جز بفضل و احسان او، پس اگر از فضل و بخشش او جز همان (نعمت) توبه را بشمار نیاوریم نعمت او در حقّ ما نیکو و احسانش در باره ما بزرگ و فضلش بر ما عظیم میباشد

(23) فَمَا هَکَذَا کَانَتْ سُنَّتُهُ فِی التَّوْبَةِ لِمَنْ کَانَ قَبْلَنَا، لَقَدْ وَضَعَ عَنَّا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ، وَ لَمْ یُکَلِّفْنَا إِلَّا وُسْعاً، وَ لَمْ یُجَشِّمْنَا إِلَّا یُسْراً، وَ لَمْ یَدَعْ لِأَحَدٍ مِنَّا حُجَّةً وَ لَا عُذْراً.

و روش او در توبه براى پیشینیان (بنى اسرائیل) چنین نبوده و آنچه بآن توانائى نداریم از ما برداشته، و بما جز بآنچه طاقت داریم تکلیف نفرموده، و جز کار آسان از ما نخواسته و براى هیچیک از ما برهان و بهانه‏اى جا نگذاشته.

(24) فَالْهَالِکُ مِنَّا مَنْ هَلَکَ عَلَیْهِ، وَ السَّعِیدُ مِنَّا مَنْ رَغِبَ إِلَیْهِ

پس بد بخت (زیانکار و شایسته عذاب) از ما کسى است که او را نافرمانى نماید، و نیکبخت از ما کسى است که باو رو آورد (طبق اوامر و نواهیش رفتار نماید)

جلسه دوازدهم 25 آذر 1400

 


دریافت

(25) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بِکُلِّ مَا حَمِدَهُ بِهِ أَدْنَى مَلَائِکَتِهِ إِلَیْهِ وَ أَکْرَمُ خَلِیقَتِهِ عَلَیْهِ وَ أَرْضَى حَامِدِیهِ لَدَیْهِ

و سپاس خداى را بهر چه که او را نزدیکترین فرشتگانش و گرامى‏ترین آفریدگانش و پسندیده‏ترین ستایش کنندگانش ستوده‏اند.

(26) حَمْداً یَفْضُلُ سَائِرَ الْحَمْدِ کَفَضْلِ رَبِّنَا عَلَى جَمِیعِ خَلْقِهِ.

سپاسى که بر سپاسهاى دیگر برترى داشته باشد مانند برترى پروردگار ما بر همه آفریدگانش

(27) ثُمَّ لَهُ الْحَمْدُ مَکَانَ کُلِّ نِعْمَةٍ لَهُ عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ عِبَادِهِ الْمَاضِینَ وَ الْبَاقِینَ عَدَدَ مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ مِنْ جَمِیعِ الْأَشْیَاءِ، وَ مَکَانَ کُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهَا عَدَدُهَا أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً أَبَداً سَرْمَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ.

پس او را است سپاس بجاى هر نعمتى که بر ما و بر همه بندگان گذشته و مانده‏اش دارد بشماره همه چیزها (از کلّى و جزئى) که علم او بآنها احاطه دارد و همه را فرا گرفته، و بجاى هر یک از نعمتها بشماره چندین برابر همیشه و جاوید تا روز قیامت

(28) حَمْداً لَا مُنْتَهَى لِحَدِّهِ، وَ لَا حِسَابَ لِعَدَدِهِ، وَ لَا مَبْلَغَ لِغَایَتِهِ، وَ لَا انْقِطَاعَ لِأَمَدِهِ

سپاسى که حدّ آن را انتهاء و عدد آن را شمارش و بپایان آن دسترس و مدّت آن بریدنى نیست (سپاس ابدى و همیشگى)

(29) حَمْداً یَکُونُ وُصْلَةً إِلَى طَاعَتِهِ وَ عَفْوِهِ، وَ سَبَباً إِلَى رِضْوَانِهِ، وَ ذَرِیعَةً إِلَى مَغْفِرَتِهِ، وَ طَرِیقاً إِلَى جَنَّتِهِ، وَ خَفِیراً مِنْ نَقِمَتِهِ، وَ أَمْناً مِنْ غَضَبِهِ، وَ ظَهِیراً عَلَى طَاعَتِهِ، وَ حَاجِزاً عَنْ مَعْصِیَتِهِ، وَ عَوْناً عَلَى تَأْدِیَةِ حَقِّهِ وَ وَظَائِفِهِ.

سپاسى که موجب رسیدن بفرمانبرى، و گذشت او، و سبب خشنودى، و وسیله آمرزش، و راه ببهشت، و پناه از عذاب، و آسودگى از خشم، و پشتیبان طاعت، و جلوگیر از معصیت، و مدد بر انجام حق (اوامر) او و شرائط آن باشد

(30) حَمْداً نَسْعَدُ بِهِ فِی السُّعَدَاءِ مِنْ أَوْلِیَائِهِ، وَ نَصِیرُ بِهِ فِی نَظْمِ الشُّهَدَاءِ بِسُیُوفِ أَعْدَائِهِ، إِنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیدٌ

سپاسى که بوسیله آن در بین نیکبختان دوستان او کامروا گردیم و بسبب آن در رشته کشتگان بشمشیرهاى دشمنانش در آئیم، که خدا یارى دهنده (مؤمنین) و (در خوشى و سختى) ستوده شده است.

در ترجمه از ترجمه و شرح فیض الإسلام استفاده شده است.

........................................................

دنبال کردن شرح حال در ایتا

دنبال کردن شرح حال در سروش

دنبال کردن شرح حال در تلگرام

  • حمید رضا باقری