شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۲۴۵ مطلب با موضوع «برداشت‌هایی از قران و روایات» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 

یک روایت ذیل آیه‌ى معروف «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صٰابِرُوا وَ رٰابِطُوا»؛ «اى مسلمانان پایدارى کنید، پایمردى کنید و رابطه برقرار کنید» است.

قال(علیه السّلام): «اصْبروا على الْمصائب»؛ امام دارد آیه را تفسیر می‌کند، می‌فرماید: «اصبروا» یعنى پایدارى کنید در مصیبت‌ها و ناراحتى‌ها. «و صابروهمْ على التّقیّة»؛ در مقابل آنها پایمردى کنید به‌وسیله‌ى تقیه. «و رابطوا على منْ تقْتدون به»؛ با رهبرتان که به او اقتدا می‌کنید رابطه برقرار کنید. اگر تنها این جمله‌ى اخیر استعمال شده بود، احتمال داشت که ارتباط، ارتباط روحى باشد، ارتباط به‌وسیله‌ى توسّل مثلاً باشد، امّا چون دنبال آن دو جمله‌ى قبلى است که «اصْبروا على الْمصائب و صابروهمْ على التّقیّة»، روشن است که این رابطه یک رابطه‌ى پنهانى و تشکیلاتى است.

صوت شفاهی توضیح متن:

 


دریافت

📖 منبع: کتاب همرزمان حسین (علیه السلام)، از حضرت آقا، ص: ۳۵۱.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻اصلاً دین یک صف‌بندى است، یک جبهه‌بندى است. همه‌ى پیغمبرانى که آمدند اوّلْ کارى که کردند، یک چوب زدند وسط و اجتماع را دو قسمت کردند - به مؤمن و غیر مؤمن، مؤمن و کافر - و یک صف‌بندى به‌وجود آوردند که بعضى از آیات شریفه‌ى قرآن که محلّ بحث و اختلاف‌نظر است [مثل] «وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَهُمُ الْبَیِّنٰاتُ‌»، ...

🔻[وقتى] جامعه‌ى جاهلى این حرکت عظیم را شروع کرده به‌طرف سراشیب سقوط و فنا، و دارد همین‌طور میرود؛ بزرگش، کوچکش، فقیرش، غنى‌اش، عالمش، جاهلش، همه و همه - در یک جامعه‌ى جاهلى و طاغوتى این‌جورى است دیگر؛ مثل جامعه‌ى خود ما که همه میرفتیم به‌طرف چه‌؟ به‌طرف بیهودگى و هرزگى و ظلم و فسق و فجور و بالاخره درک اسفل  - وقتى پیغمبرى مانند موسى، عیسى، ابراهیم و پیغمبران دیگر در یک چنین جامعه‌اى ظاهر می‌شود، اوّلْ کارى که می‌کند [این است که] یک ایست می‌دهد به این کاروان فساد؛ این کاروانى که پیشاپیشِ این کاروان، طاغوت قرار دارد و دارد می‌برد اینها را به‌طرف آتش جهنّم؛ ... ، ناگهان پیغمبر ظاهر می‌شود و یک ایست می‌دهد که اینها را نگه دارد؛ غالباً هم در وهله‌ى اوّل زورش به این حرکت عظیم و این کاروانى که دارند همین‌طور میدوند طرف دارالبوار، نمیرسد؛ وقتى همین‌طور دستش را باز می‌کند، یک چند نفرى را می‌تواند نگه دارد که اینها نروند. و تدریجاً شروع میکند دانه‌دانه، ذرّه‌ذرّه، کم‌کم، جمع‌جمع و عدّه‌عدّه - وقتى عدّه زیاد شد، همه را - جلوى همه‌ى این جمع را سد می‌کند و نمی‌گذارد اینها بروند بریزند در آن درّه‌ى جهنّم؛ کار پیغمبر این است.

🔻خب، اوّلى که پیغمبر وارد میشود و جلوى این عدّه را می‌گیرد، یک صف‌بندى درحقیقت ایجاد می‌شود؛ دو گروه میشوند این مردم: یک عدّه‌اى که همین‌طور دارند می‌دوند طرف همان سرنوشت بد و زشت و غم‌انگیزى که در انتظار آنها است؛ یک عدّه هم هستند که نداى پیغمبر را قبول می‌کنند و ایست می‌کنند و از این راه خلاف برمی‌گردند به‌طرف راه صواب، یا اندکى توقّف می‌کنند بعد برمی‌گردند. خب بین اینها، بین این دو گروه، رابطه رابطه‌ى بغض و کینه است؛ در آیات قبلى در همین سوره، از قول ابراهیم (علیه السّلام) بود که

👈 «کَفَرْنٰا بِکُمْ وَ بَدٰا بَیْنَنٰا وَ بَیْنَکُمُ الْعَدٰاوَةُ وَ الْبَغْضٰاءُ أَبَداً حَتّٰى تُؤْمِنُوا بِاللّٰهِ وَحْدَهُ‌». ببینید، این آیه از اوّل تا حالا دارد همین صف‌بندى را - که مبناى آن ایمان به خدا است و عامل صف‌بندى و نقش‌بندِ  صف‌بندى، محبّت است و بغض - براى ما تشریح می‌کند و شقوقش را ذکر می‌کند.

توضیح شفاهی متن:

 


دریافت

📖 منبع: (تفسیر سوره ممتحنه)، مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی، انتشارات انقلاب اسلامی، تهران - ایران، ۱۳۹۹ه.ش. ص: ۵۷.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

اگر مقابل هوش مصنوعی، هوش انسان را هوش طبیعی بنامیم، در نگاه انسان غربی دیگر دوره هوش طبیعی سر آمده.

همانطور که وقتی ماشین‌حساب آمد، دوره چرتکه و حساب و کتاب روی کاغذ، سر آمد، امروز هوش مصنوعی فقط داده‌های موجود را پردازش نمی‌کند بلکه می‌تواند بیاموزد، تحلیل کند، حدس بزند و بهترین گزینه را خودکار انتخاب و بر اساس آن عمل کند.

همانطور که وقتی کامپیوترها برخی محاسبات بسیار سنگین را انجام دادند، تکنولوژی گام‌های بسیار بلندتری در صنایع مختلف برق و مکانیک و... برداشت و تا پیش از آن بشر عادی توان انجام آن محاسبات و پیمودن آن گام‌ها را نداشت، امروز هم وقت آن رسیده که بشر در امور مختلف تحلیلی کار را به این مغز توانمند و دقیق و نامحدود بسپارد تا گام‌های بلندی در ارتقاء کیفیت رهبری بشر، برداشته شود.

 

می‌گویند دوره رهبری انسان‌ها سر آمده است و رهبری را باید به هوش مصنوعی سپرد.‌ در امور مختلف هم این حرف را عملی کرده‌اند و ظاهرا جواب‌های خوبی هم گرفته‌اند.

طراحی یک عملیات نظامی را وقتی می‌توان با سنجش دقیق شرایط جغرافیایی و امکانات خودت و رقیب و دیگر پارامترهای مختلف به یک هوش مصنوعی سپرد، چرا آن را به یک انسان ناقص و محدود بسپریم؟!

 

رهبری یک صحنه اجتماعی یا نبرد نظامی وقتی در ذهن شما مثل یک بازی صفحه شطرنج شد، پس با اطمینان مدیریت بازی را به قوی‌ترین هوش‌های مصنوعی می‌سپری و خیالت راحت است که کامپیوتر شما صدها حرکت بعد را هم حساب و سپس اقدام می‌کند و هیچ انسانی توان پیروزی بر آن را ندارد.

 

برخی فکر می‌کنند چون مؤمنین یک رفتارهای غیرقابل پیش بینی‌ و بی‌حساب از نظر عقل مادی دارند، دیگر ذهن دنیا گرای غربی‌ها، نمی‌تواند آن را تحلیل کند، پس در تقابل‌های ما با آنها، نمی‌توانند صحنه را درست تحلیل کنند!

اما خیر، غربی‌ها به خوبی تک تک نیروهای اصلی ما و مدل فکر کردن آنها را شناخته و تحلیل می‌کنند و برای اقدام مقابل هم، بر اساس نوع تفکر نیروی ما برنامه می‌ریزند، الان هم دیگر کامپیوتر است که میلیاردها داده از رفتارهای ما و امثال ما در موقعیت‌های مختلف را دارد و بر اساس آن، الگوی رفتاری ما را می‌تواند بسیار دقیق پیشبینی کند و با اطمینان بگوید، واکنش ما براساس الگوی فکریمان چیست.

 

اما سوال: چرا باز هم شکست می‌خورند؟! ظاهرا این‌طرف میز شطرنج‌باز نخبه‌ای است که همه کامپیوترها را شکست می‌دهد.

 

در نگاه ما فکر انسان محدود به یک پردازش داده‌های محسوس مادی و یافتن پاسخ مجهولات با چینش منطقی معلومات سابق در کنار هم نیست. قوانین عالم هم فقط همین قوانین ظاهری نیست.

انسان متعالی در نگاه ما صرفا حدس نمی‌زند بلکه به او الهام می‌شود، شهود دارد، محدَث و مؤید است.

نیاز هم نیست معصوم باشد؛ بلکه وقتی بااخلاص و لِله وارد صحنه می‌شود، آنچه به آن نیاز دارد به او می‌رسد و عالم ماده در اطاعت و تصرف او قرار می‌گیرد.

در روایتی از امام باقر (علیه‌السلام) آمده است:

👈 «أَ تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى افْتَرَضَ طَاعَةَ أَوْلِیَائِهِ عَلَى عِبَادِهِ»

آیا گمان می‌کنید که خداوند تبارک‌وتعالی اطاعت اولیای خودش را بر بندگانش واجب می‌گرداند.

«ثُمَّ یُخْفِی عَنْهُمْ أَخْبَارَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَقْطَعُ عَنْهُمْ مَوَادَّ الْعِلْمِ فِیمَا یَرِدُ عَلَیْهِمْ مِمَّا فِیهِ قِوَامُ دِینِهِم‏.»

سپس اخبار آسمان‌ها و زمین را از آنها پنهان‌ می‌دارد؟ و از آنها چشمه‌های علم را نسبت به آنچه بر آنها وارد می‌شود و موجب قوام دینشان است قطع می‌نماید؟

 

در روایت دیگری از امام رضا (علیه‌السلام) آمده است:

👈 «وَ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ‏ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ‏ لِذَلِکَ وَ أَوْدَعَ قَلْبَهُ یَنَابِیعَ الْحِکْمَةِ وَ أَلْهَمَهُ الْعِلْمَ إِلْهَاماً فَلَمْ یَعْیَ‏ بَعْدَهُ‏ بِجَوَابٍ وَ لَا یُحَیَّرُ فِیهِ‏ عَنِ الصَّوَابِ»

 

نیاز نیست حتماً معصوم باشیم تا آنچه در مسیر طاعت نیاز داریم به ما برسد. کافی است لِله عمل کنیم تا همه عالم به اطاعت ما درآید. مکرر در خاطرات علما و تجربه‌های مختلف است که به مطلبی نیاز داشته‌اند و به طریق خارق‌العاده‌ای آن مطلب به دست آنها می‌رسیده است.

 

انسان در نگاه غربی چون شهوت و نفس و... دارد از هوش مصنوعی ناقص‌تر است؛ ولی در نگاه آسمانی چون شهوت و نفس را در کنار عقل و اراده دارد، در تقابل جنود جهل و عقل هرچه بر عقل و اراده خود اتکا بیشتری کند، سعه وجودی او گسترش می‌یابد و می‌تواند مرتبه به مرتبه، احاطه بیشتری بر دنیا پیدا کند چه از جهت علم چه از جهت تصرف.

 

📌در عصر غلبه هوش مصنوعی بر هوش طبیعی است که فضا برای فهم نیاز به هوش آسمانی غالب بر هوش‌های طبیعی و مصنوعی فراهم‌تر است.

عصر، عصر جلوه‌گری هوش آسمانی است.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم‌الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

وارثان انبیاء

شما چه هویتی دارید؟! طلبه بودن یعنی چه؟! آیا طلبه فقط یعنی کسی که ادبیات عرب، منطق، فقه و اصول و... را می‌خواند تا دین را بفهمد؟! کسی که برای مردم منبر برود و دین را درس بدهد و تبلیغ کند و بس؟! شأن شما فقط بیان دین و احکامش است یا باید به دنبال تحقق و عملی شدن دین هم بروید؟! مسؤلیت من و شمای طلبه دقیقا چیست؟!

برای اینکه بفهمیم ما چه کاره هستیم، ببینیم این دینی که مبلغ آن هستیم چه وظیفه‌ای برای ما مشخص کرده است؟!

 

إِنَ‏ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَیْمُونٍ الْقَدَّاح‏ و على بن إبراهیمَ‌، عن ابیه، عن حمّاد بن عیسى، عَن القَداحِ (عبد اللّٰه بن میمون) عَنْ أبى عبدِ اللّٰه (ع) قالَ‌: قالَ رَسُولُ اللّٰهِ (ص): مَنْ سَلَکَ طَریقاً یَطْلُبُ فیهِ عِلْماً، سَلَکَ اللّٰهُ بِهِ طَرِیقاً إلَى الْجَنَّهِ وَ إنَّ الْمَلائِکَةَ لَتَضَعُ أجْنِحَتَها لِطالِبِ الْعِلم رِضًا بِهِ‌. وَ إنَّهُ یَستَغْفِرُ لِطالبِ الْعِلْم مَنْ فِی السَّماءِ وَ مَنْ فِی الْأرْضِ حَتَّى الْحُوت فِی الْبَحْرِ، وَ فَضْلُ الْعالِم عَلَى الْعابِدِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلى سایرِ النُّجُومِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ و إنَّ الْعُلَماءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیاءِ‌. إِنَّ الْانْبِیاءِ لَمْ یُوَرِّثُوا دیناراً وَ لا دِرهَماً وَ لکِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أخَذَ مِنْهُ‌، أخَذَ بِحَظٍّ وٰافِرٍ»[1]

به سند صحیح از امام صادقg از نبی مکرم اسلامJ روایت است: رسول خداJ فرمود: کسى که در راهى رود که در آن دانشى جوید خدا او را براهى سوى بهشت برد، همانا، فرشتگان با خرسندى بال‌های خویش براه دانشجو فرو نهند و اهل زمین و آسمان تا برسد به ماهیان دریا براى دانشجو آمرزش طلبند و برترى عالم بر عابد مانند برترى ماه شب چهارده است بر ستارگان دیگر و علما وارث پیامبرانند زیرا پیمبران پول طلا و نقره به ارث نگذارند بلکه دانش بجاى گذارند، هر که از دانش ایشان برگیرد بهره فراوانى گرفته است.

مطلق علما یا فقط اهل‌بیت طهارت

منظور از این عالمان که در روایت به‌عنوان وارثان انبیا معرفی کرده است، کیست؟ برخی مدعی هستند که منظور فقط اهل‌بیت طهارت هستند. در احادیث مختلفی نیز اهل‌بیت خود را با عنوان عالم توصیف می‌کنند و مصداق اتم این وصف نیز اهل‌بیت (علیهم‌السلام) هستند؛ اما وصف عالم در این حدیث و احادیث مربوط به علما اختصاص به حضرات ندارد و یک وصف عام برای مطلق عالمان دین است. مثلاً در روایت است:

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‏: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ تَزَیَّنُوا مَعَهُ بِالْحِلْمِ وَ الْوَقَارِ وَ تَوَاضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَهُ الْعِلْمَ وَ تَوَاضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ الْعِلْمَ وَ لَا تَکُونُوا علما جَبَّارِینَ فَیَذْهَبَ بَاطِلُکُمْ بِحَقِّکُمْ»[2] اینکه به شما می‌گویند عالم شوید یعنی اختصاصی به اهل بیت ندارد و یا مثلا اینکه عالم جبارین نشوید نشان می‌دهد که منظور علمای غیر معصوم است.

هر علمی یا علوم انبیاء

اشکال بعدی که ممکن است به ذهن بیاید اینکه منظور از آن عالمی که وارث انبیاء هستند، علمای همه علوم هستند مثلاً فیزیک، شیمی، نجوم، ادبیات و... یا یک علوم خاص؟! جواب این است که از باب تناسب حکم و موضوع در این روایات هر علمی مراد نیست بلکه علوم انبیاء که معارف دین و احکام باشد مراد است. آن علمایی که علوم انبیاء را به ارث می‌برند، وارث انبیاء هستند، البته ممکن است در برخی علوم شک شود که اینها از علوم انبیاء است یا خیر ولی مسلما مهم‌ترین علم و میراث انبیاء علم به معارف و احکام دین است و منظور از عالم در اینجا عالم به علوم دین و معارف و احکام مربوط به آن است.

دقت شود نمی‌گوییم برخی روایات مربوط به علم مثل «اطلبوا العلم ولو بالصّین‏» یا «العلم سلطان‏» هم مراد علم انبیاء است بلکه آنجا به تناسب قرائن مطلق علوم مفید منظور است.

 

هر عالمی یا عالم عامل و متقی

حال که مشخص شد عالمان دین وارث انبیاء هستند برای دفع دخل مقدر خوب است این هم گفته شود که منظور مطلق علما نیست، باز از باب تناسب حکم و موضوع، منظور از عالم در این روایات هر عالم دینی نیست بلکه عالم عامل و متقی منظور است نه عالم فاسق. مقامات ذکر شده در روایات برای علما تناسب با عالم متقی دارد نه هر عالمی. عن الامام علیg: «مَنْ وَقَّرَ عَالِماً فَقَدْ وَقَّرَ رَبَّه‏»[3] هر کس به عالمى احترام گزارد، همچون احترامى است که به پروردگار خود گزارده است. حضرت که نمی‌گوید عالم عاصی از دستورات الهی را احترام کنی مثل این است که خدا را احترام کرده‌ای، منظور مشخص است.

در روایت از امام صادقg است: کسی عالم محسوب می‌شود که با فعلش قولش را تصدیق کند.

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِیرَةِ النَّصْرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‏ «فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» قَالَ یَعْنِی بِالْعُلَمَاءِ مَنْ صَدَّقَ فِعْلُهُ قَوْلَهُ وَ مَنْ لَمْ یُصَدِّقْ فِعْلُهُ قَوْلَهُ فَلَیْسَ بِعَالِمٍ.»[4]

اصلاً بر کسی که عامل به اوامر الهی و احکام دین نیست عالم اطلاق نمی‌شود حالا می‌خواهد علامه دهر باشد. در روایت دیگری از امام جوادg آمده علیه‌السلامعُلَمَاءُ فِی‏ أَنْفُسِهِمْ‏ خَانَةٌ إِنْ کَتَمُوا النَّصِیحَةَ إِنْ رَأَوْا تَائِهاً ضَالًّا لَا یَهْدُونَهُ أَوْ مَیِّتاً لَا یُحْیُونَهُ فَبِئْسَ مَا یَصْنَعُونَ» علما در پیش خود خیانت‌کار محسوب گردند اگر نصیحت نکنند بدین که سرگردان گمراهى را ببینند و راهنمائی‌اش نکنند یا مرده‏اى را ببینند و زنده‏اش نکنند، و راستى که (در این صورت) چه بدکارى انجام دهند، «لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَخَذَ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ فِی الْکِتَابِ أَنْ یَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ بِمَا أُمِرُوا بِهِ وَ أَنْ یَنْهَوْا عَمَّا نُهُوا عَنْهُ وَ أَنْ یَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لَا یَتَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَالْعُلَمَاءُ مِنَ الْجُهَّالِ فِی جَهْدٍ وَ جِهَادٍ»[5] زیرا خداى تبارک‌وتعالی از ایشان در کتاب خود پیمان محکم گرفته که به هر کار خوب و بدان چه مأمورند دستور دهند، و آنچه را از آن نهى شده‏اند از آن نهى کنند، و به نیکى و پرهیزگارى همکارى و کمک دهند و به گناهکاری و زورگوئى کمک ندهند، پس این علما همیشه با نادانان در کوشش و مبارزه‏اند.

وراثت در همه شئون یا صرفاً ابلاغ دین و احکام

حال که مشخص شد منظور از وارثان انبیاء مطلق علمای عامل و متقی است، سؤال می‌شود اینکه علما وارث انبیاء هستند، یعنی چه؟! اینکه شما ان‌شاءالله، عالم و متقی شوید وارث انبیاء می‌شوید، یعنی چه؟! در حدیث آمده بود «أَنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِینَاراً» شما وارث، ارث‌ومیراث مادی انبیاء نیستید «وَ لکِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ» انبیاء علم خود را به ارث می‌گذارند، در حدیث دیگری آمده بود شما وارث احادیث انبیاء هستید: «إِنَ‏ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ وَ ذَاکَ أَنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِینَاراً وَ إِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِیثَ مِنْ أَحَادِیثِهِمْ» پس ممکن است کسی بگوید معنی این حدیث می‌شود شما فقط شأن تبلیغی دارید. بروید علم و سخن انبیاء را به گوش مردم برسانید، بگذارید بقیه هر کار خواستند بکنند فقط شما نصیحت بکنید شأن شما فقط تبلیغ است.

در روایت صحیح السند از امام صادقg آمده است: «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ یَحْیَى الطَّوِیلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِg  قَالَ: مَا جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَسْطَ اللِّسَانِ وَ کَفَّ الْیَدِ وَ لَکِنْ جَعَلَهُمَا یُبْسَطَانِ مَعاً وَ یُکَفَّانِ مَعاً.»[6] خداوند چنین نیست که زبان کسی را باز کند ولی بسیط ید و قدرت اجراء را به او ندهد، دستش را ببندد بلکه یا دست و زبان هر دو را می‌بندد یا هر دو را باز می‌گذارد.

اینکه شما فقط حرف بزنید و بس و کاری به آنچه در خارج اتفاق می‌افتد نداشته باشید، از جهات مختلف خلاف حکمت و عقل است، شما برو و بگو مردم باید احکام دین را اجرا کنند؛ ولی آن کسی که حکومت می‌کند، قضاوت می‌کند، قوانین را بر خلاف احکام الهی تنظیم می‌کند، شما فقط حرف بزن! او می‌گوید همجنس‌بازی قانونی است و باید در مدارس آموزش داده شود، حجاب ممنوع است، اگر به فرزندت گفتی همجنس‌بازی بد است، صلاحیت سرپرستی این فرزند از شما گرفته می‌شود و خلاصه او هرچه می‌خواهد می‌کند و شما فقط بنشین و حرف بزن! این با منطق هیچ حکیمی جور در نمی‌آید.

بدون قدرت و حاکمیت ابلاغ دین بی‌ثمر است

در عالم خارج کسی حکومت می‌کند و حرف آخر را می‌زند که قدرت دارد، اگر شما نه مشروعیت و نه قدرت داشته باشی، حرف‌زدن شما نتیجه‌ای ندارد، اینکه حق داری یا حق با تو است فقط در ذهن شما است، آن چیزی که نتیجه عینی و ثمره دارد این است که آنچه حق و درست است، قدرت هم دارد یا خیر؟! شما بخواهید یا نخواهید کسانی هستند که زیر بار حق نمی‌روند یا اصلاً آنچه شما حق می‌دانی هرچه که باشد را قبول ندارند، پس شما اگر قدرت داشتید می‌توانید آنچه حق می‌دانید را محقق کنید وگرنه باید تماشاچی باشید و در عمل مطابق آنچه ناحق‌ها و باطل‌ها می‌گویند، عمل کنید، در قول بگویید نکنید؛ اما عملاً مجبور باشید خلاف قول خودتان انجام دهید. اصلاً آن کسی که قدرت حاکم دست اوست فردا خود حرف‌زدن شما را نیز ممنوع می‌کند و شما باید ساکت باشی پس چاره‌ای نیست جز اینکه شما مکلف باشی به حرف‌زدن و مشروعیت داشته باشی برای کسب قدرت داشته باشی برای محقق کردن حرف‌هایت. حالا نمی‌توانی قدرت کسب کنی و در دوران تقیه هستی اشکال ندارد؛ ولی این حق و تکلیف نسبت به قدرت‌یافتن را تثبیت کن و با سلاح تقیه برو به دنبال بسط قدرت. خداوند به شما امر نمی‌کند که فقط برو و سخن بگو «مَا جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَسْطَ اللِّسَانِ وَ کَفَّ الْیَدِ وَ لَکِنْ جَعَلَهُمَا یُبْسَطَانِ مَعاً وَ یُکَفَّانِ مَعاً.» اگر قرار است سخن بگویی مشروعیت برای اجرای آنچه که می‌گویی هم داری، حالا قدرت نداری؟ اشکال ندارد برنامه‌ای بریز برای کسب قدرت ولی نگو خدا فقط از شما سخن‌گفتن و نصیحت را خواسته و نسبت به محقق کردن آن توصیه وظیفه‌ای نداری.

قرآن می‌گوید: «الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ حَسیبا» (الأحزاب :39) آن کسانی که ابلاغ می‌کنند رسالت الهی و وظیفه اصلی ابلاغ دین و احکام الهی، بر دوش آنها است، اینها از هیچ‌کس جز خدا نمی‌ترسند. بعد از ذکر «یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ» می‌گوید «لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ» این تبلیغ رسالت‌های الهی خواهی‌نخواهی به درگیری با حاکمان ظالم منجر خواهد شد، اینجاست که شما بالاخره باید نوح باشی، تمسخر شوی ولی مقاومت کنی، باید ابراهیم باشی و در آتش روی، باید موسی شوی و با فرعون درافتی، باید خودت را برای سختی‌ها و درگیری‌ها هم آماده کنی، باید نترسید، باید برای حق وارد مشکلات شد هرجا که باشد. باید به خدا توکل کرد و کاسه سرت را به خدا بسپری و افق‌های دور را ببینی. «تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا تَزُلْ عَضَّ عَلَى نَاجِذِکَ أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَکَ‏ تِدْ فِی الْأَرْضِ قَدَمَکَ ارْمِ بِبَصَرِکَ أَقْصَى الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ سُبْحَانَه‏»[7] اگر کوه‌ها از جاى کنده شود، تو برجای خود بمان، دندان‌هایت را بر هم فشار، و کاسه سرت را به خدا عاریت ده، پاى بر زمین کوب، و به آخر سپاه دشمنان نگاه کن و چشم‌هایت را جمع کن، و ترسی بر خود راه نده و بدان که پیروزى از سوى خدا است.

همه انبیا از همان اول که آمدند زیر بار این معادله که ما برای شما از آنچه حق و بایسته‌ است بگوییم و این فقط در ذهن شما بماند و قدرت هم دست دیگری باشد، نرفتند، شعار همه انبیا از همان اول این بود که: خداوند را اطاعت کنید و از زیر بار اطاعت خیر خدا خارج شوید. «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی‏ کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏» (النحل:۲۶) هم خدا را عبادت کنید هم زیر بار طاغوت (هرچه حکم‌کننده غیر خدا) است نروید. همه هم اولین عمل‌کننده به این حکم بودند. ابراهیم با نمرود، موسی با فرعون، عیسی با پادشاهان روح و علما بنی‌اسرائیل، نبی مکرم اسلام و جنگ‌های مفصلش با قریش و...

العلماءٌ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏

جمع‌بندی کنیم علما وارثان انبیاء هستند، آنچه به ارث می‌برند علم و احادیث انبیاء است و این علم صرفاً برای بیان و تبلیغ نیست؛ بلکه حقوقی که برای محقق کردن دین به نبی مکرم اسلام داده شده است، به آنها نیز می‌رسد. اگر فقها و علما وارث و جانشین انبیاء هستند؛ یعنی یک ابزار علم و رسالت و تکلیف مشترک دارند و به همین جهت باید احکامی را که خداوند برای نبی ثابت کرده است، برای وارثان نبی و ادامه‌دهندگان راه نبی نیز ثابت بدانیم. ابزارشان یک چیز است و تکالیفشان هم یک چیز است پس اختیارات و حقوقشان هم باید یکی باشد. نمی‌شود با همین ابزار من قرار باشد همان کار را بکنم؛ ولی آن اختیارات را نداشته باشم پس اگر در آیه شریفه می‌گوید «النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏» (الأحزاب:6) این منصب برای علما نیز ثابت است. در روایت از امام باقر(علیه‌السلام)‌ است که این آیه در باب حکومت است: «فَقَالَ نَزَلَتْ فِی الْإِمْرَةِ»[8]

 مستفاد از آیه «النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏» این است که سلطۀ رسول خدا9 بر افراد، بیش از سلطۀ آنها بر خودشان است این یعنی حکومت. عادتاً هیچ سلطه‌اى بالاتر از سلطۀ انسان بر خودش نیست، اما بنا به حکم خداوند سلطۀ رسول خدا9 از آن بالاتر است. در شأن نزول آیه آمده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم چون در غزوۀ تبوک فرمان جنگ صادر کرد، گروهى گفتند که ما از پدران و مادرانمان باید اجازه بگیریم و این آیه در ردّ آنها نازل شد که رسول خداJ از خود شما بر شما سزاوارتر است[9]، چه رسد به پدر و مادرتان.

باید دقت کرد که برخی این اولویت را به معنی ولایت می‌گیرند و باز ولایت را به یک امر محبت و قلبی می‌خواهند تأویل ببرند؛ اما در آیۀ موردبحث، سخن از اولویت رسول خدا9 نسبت به مؤمنین به میان آمده است. نه ولایت؛ حالا در جای خودش بحث می‌شود که این حق اولیت از آثار ولایت است؛ اما فعلاً اینجا در باب حقوقی که خداوند برای نبی خود جعل کرده است بحث می‌کنیم. آیه می‌گوید رسول خداJ از خود مؤمنین بر خودشان اولى و احق است و چنین نتیجه خواهد داد که تصمیم او دربارۀ مسلمین مقدم بر تصمیم آنان دربارۀ خودشان است. آیۀ کریمه فرموده: اَلنَّبِیُّ‌ أَوْلىٰ‌ بِالْمُؤْمِنِینَ‌... و این با تعبیر آیۀ دیگر إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ‌ اللّٰهُ‌ وَ رَسُولُهُ‌... کاملاً فرق دارد و عرض شد اگر علما وارث نبی هستند و تکالیفشان مثل نبی است حقوق لازمه محقق کردن آن تکالیف را نیز مثل نبی برخوردار هستند.

الفقهاء خلفا و امناء الرسول

بحث از حدیث صحیح السند «إنَّ الْعُلَماءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیاءِ‌» تمام شد، احادیث دیگری نیز داریم که همین مضمون جانشینی علما و فقها از رسول در آن آمده است. در روایتی مربوط به نصایح حضرت امیرg به محمد حنفیه، حدیث مذکور با تعبیر «إِنَّ الْفُقَهَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ»[10] آمده است، واژه فقها معادل علما است، منظور از علما نه هر علمی است؛ بلکه منظور علم دین است. در طایفه دیگری از احادیث به‌جای وراثت، تعبیر خلافت نبی مکرم اسلامJ برای فقها و علما آمده است که صراحت بیشتری برای بحث جانشینی فقها از نبی مکرمJ در اجرای شئون رسالت دارد.[11]

اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِJ:‏ «اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ خُلَفَاؤُکَ قَالَ الَّذِینَ یَأْتُونَ مِنْ بَعْدِی یَرْوُونَ حَدِیثِی وَ سُنَّتِی.ّ»[12] خدا رحمت کند جانشینان مرا. پرسیدند: اى پیامبر خدا! جانشینان تو چه کسانند؟ گفت: «کسانى که بعد از من می‌آیند و سنت و حدیث مرا روایت می‌کنند.»

تعبیر روات احادیث در اینجا منظور مطلق نقل روایت نیست بلکه منظور فقهایی است که بر اساس روایات به مسائل مردم پاسخ می‌دادند. در آن زمان پاسخ دادن به مسائل با نقل روایت ویژگی فقها بود و فضل حقیقی مربوط به دو ویژگی فقاهت و روایت در کنار هم بود. اساسا روایت کردن، بدون فقاهت فضیلتی نداشت و چه بسی عیب هم محسوب می‌شد که راوی هرچه شنید را بدون فقه و فهم همینطور روایت کند. وَ مِنْ کَلَامِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع:‏ «عَلَیْکُمْ بِالدِّرَایَاتِ‏ لَا بِالرِّوَایَاتِ هِمَّةُ السُّفَهَاءِ الرِّوَایَةُ وَ هِمَّةُ الْعُلَمَاءِ الدِّرَایَة»[13] بر شما باد به فهم روایات تا نقل کردن آنها، همت سفیهان بر نقل است و همت عالمان بر فهم است.

از امام صادق(علیه‌السلام) سوال شد از دو نفر هستند که یکی فقیه است و احادیث را روایت می‌کند و دیگری چنین نیست[14]. «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا فَقِیهٌ رَاوِیَةٌ لِلْحَدِیثِ وَ الْآخَرُ لَیْسَ لَهُ مِثْلُ رِوَایَتِهِ» این قید «رَاوِیَةٌ لِلْحَدِیثِ» قید احترازی نیست که مثلاً یک فقیه روایت کننده حدیث داریم و یک فقیه غیر روایت کننده حدیث بلکه قید توضیحی است یعنی فقیه است و فقیه این ویژگی‌ را دارد که حدیث روایت می‌کند «وَ الْآخَرُ لَیْسَ لَهُ مِثْلُ رِوَایَتِهِ» یعنی دیگری فقیه نیست، چون فقهات برابر بود با علم آنها به روایات و توان فهم روایات، به همین جهت می‌گوید دیگری مثل او روایت ندارد. امام پاسخ می‌دهند: «الرَّاوِیَةُ لِلْحَدِیثِ الْمُتَفَقِّهُ فِی الدِّینِ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ لَا فِقْهَ لَهُ وَ لَا رِوَایَةَ.» آن روایت کننده حدیث که متفقه در دین است فضیلتش از هزار عابد که فقیه نیست و روایت نمی‌کند بیشتر است. خود این پاسخ امام و قرار دادن فرد عابد (نه فرد فقیه غیر روایت کننده) در مقابل فقیه روایت کننده روشن می‌کند که منظور سائل از آن دو فردی که یکی فقیه و روایت کننده است دیگری‌اش غیر فقیه است و قید توضیحی بوده است.[15]

الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ

در روایت موثقی از نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) روایت است: عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ J:‏ «الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ‏ مَا لَمْ‏ یَدْخُلُوا فِی‏ الدُّنْیَا قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا دُخُولُهُمْ فِی الدُّنْیَا قَالَ اتِّبَاعُ السُّلْطَانِ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ فَاحْذَرُوهُمْ عَلَى دِینِکُمْ.»[16]

امناء یعنی کسی مورد اعتماد و تکیه است و منظور کسی است که کاری را با اعتماد و اطمینان به او می‌سپارند، مراد از امین بودن برای رسولان در جانشینی و انجام وظایف رسالت است. به‌عنوان شاهدی برای این معنا در خطبه معروف منا، امام حسینg در توبیخ علمای زمان خود به آنها می‌گویند: «مَجَارِیَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْکَامِ عَلَى أَیْدِی الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ فَأَنْتُمُ الْمَسْلُوبُونَ تِلْکَ الْمَنْزِلَةَ وَ مَا سُلِبْتُمْ ذَلِکَ إِلَّا بِتَفَرُّقِکُمْ عَنِ الْحَقِّ وَ اخْتِلَافِکُمْ فِی السُّنَّةِ بَعْدَ الْبَیِّنَةِ الْوَاضِحَة»[17] جریان امور و احکام به دست علما است، که امانتدار حلال و حرام خدایند اما این منزلت از شما گرفته شده است و این گرفته شدن به جهت جدا شدن شما از حق و اختلاف کردنتان در سنت با وجود دلایل آشکار بود.

باز روایت دیگری که بسیار مشهور است و مؤید معنای جانشینی فقها و علما در شئون نبوت از آنها است روایت نبوی: «علما أُمَّتِی‏ کَأَنْبِیَاءِ بَنِی إِسْرَائِیل‏»[18] علماى امت من همچون پیامبران بنى اسرائیلند.

همگی عالم دین شوید

و کلام آخر اینکه جانشینی فقها و علما در شئون انبیاء مانند تبلیغ و حکومت به معنای صرفاً جعل یک حق و مزیت برای فقها نیست که برخی تصور کنند این استدلال‌ها و بحث‌ها برای حاکمیت فقیه بود و بس، بلکه حاکمیت فقیه چیزی جز حاکمیت فقه و احکام خداوند نیست، فقیه جز واسطه‌ای برای جریان ولایت و حاکمیت الله نیست و به تعبیر قرآن حتی نبی خدا نیز چنین حقی ندارد که مردم را به عبادت یعنی اطاعت خود وا دارد بلکه همه برای تحقق ولایت الله است. «ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لی‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُون‏» (آل‏عمران:79) هیچ بشرى، که خداوند به او کتاب و حق حاکمیت و پیامبرى دهد، حق ندارد که به مردمان بگوید: بندگان من باشید نه خداى، بلکه بایست بگوید: ربانی یعنی منسوب به خدا (عالم دین)[19] باشید، به واسطه آنچه از کتاب الهی تعلیم می‌دادید و احکام دین که درس و بحث می‌کردید.

 

 

[1] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص 34. این حدیث به صورت زیر نیز با سند دیگری ذکر شده است: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «إِنَ‏ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ وَ ذَاکَ أَنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِینَاراً وَ إِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِیثَ مِنْ أَحَادِیثِهِمْ فَمَنْ أَخَذَ بِشَیْ‏ءٍ مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَکُمْ هَذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ فَإِنَّ فِینَا أَهْلَ الْبَیْتِ فِی کُلِّ خَلَفٍ عُدُولًا یَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِیفَ الْغَالِینَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِینَ وَ تَأْوِیلَ الْجَاهِلِین» علما، وارثان پیامبرانند و این بدان جهت است که پیامبران درهم و دینارى از خود برجاى نمى‌گذارند، بلکه سخنان و احادیثى از خود برجاى مى‌نهند، پس هر کس چیزى از آنها را بگیرد، به بهرۀ فراوان دست یافته است... همان، ص32.

[2] . الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص36.

[3]  تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم (مجموموعة من کلمات و حکم الإمام علی علیه السلام)، 1جلد، دار الکتاب الإسلامی - قم، چاپ: دوم، 1410 ق؛ ص632.

[4] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص36.

[5] پیش از این فراز آمده است: «فَاعْرِفْ أَشْبَاهَ الْأَحْبَارِ وَ الرُّهْبَانِ الَّذِینَ سَارُوا بِکِتْمَانِ الْکِتَابِ وَ تَحْرِیفِهِ‏ (فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ‏ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ‏)» شبیهان احبار «دانشمندان یهود» و رهبانان (دیرنشینان نصارى) را، (از بین مسلمانان) بشناس، اینان که روششان کتمان کردن کتاب خدا و تحریف آن است، و اینان نه از تجارت خود سودى برند و نه راه یافته‏اند. «ثُمَّ اعْرِفْ أَشْبَاهَهُمْ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّذِینَ أَقَامُوا حُرُوفَ الْکِتَابِ وَ حَرَّفُوا حُدُودَهُ‏ فَهُمْ مَعَ السَّادَةِ وَ الْکُبُرَّةِ» سپس شبیهان آنها را در این امت بشناس، آنان که حروف و الفاظ کتاب را برپا دارند ولى حدود و مقرراتش را تحریف کنند، اینان با رهبران و بزرگان (دنیا و زمامداران) همکارى کنند «فَإِذَا تَفَرَّقَتْ قَادَةُ الْأَهْوَاءِ- کَانُوا مَعَ أَکْثَرِهِمْ دُنْیَا وَ (ذلِکَ‏ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ‏)» و چون اختلافى در میان رهبران هواپرست افتد با آن دسته همکارى کنند که دنیاى بیشترى دارند، و این است اندازه و ارزش علم و دانش ایشان، «لَا یَزَالُونَ کَذَلِکَ فِی طَبَعٍ وَ طَمَعٍ لَا یَزَالُ یُسْمَعُ صَوْتُ إِبْلِیسَ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ بِبَاطِلٍ کَثِیرٍ یَصْبِرُ مِنْهُمُ الْعُلَمَاءُ عَلَى الْأَذَى وَ التَّعْنِیفِ وَ یَعِیبُونَ عَلَى الْعُلَمَاءِ بِالتَّکْلِیفِ‏» پیوسته گرفتار طبع شیطانى و (آلوده) طمع خویشند، و پیوسته آواز شیطان از زبانشان شنیده شود که فراوان باطل گویند. علما و دانشمندان (حقیقى) نیز در برابر آزار و زورگوئى آنان صبر پیشه سازند، و آنان بر این علماى بزرگوار بخاطر اینکه آنان را بحق وادار کنند و از باطل جلوگیرى کنند عیب گیرند، الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏8 ؛ ص54.

[6] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏5 ؛ ص55.

[7] شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، 1جلد، هجرت - قم، چاپ: اول، 1414 ق. ؛ ص55.

[8] «مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحِیمِ بْنِ رَوْحٍ الْقَصِیرِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع‏ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- النَّبِیُ‏ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِینَ‏ مِنْ‏ أَنْفُسِهِمْ‏ وَ أَزْواجُهُ‏ أُمَّهاتُهُمْ‏ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ‏ بَعْضُهُمْ‏ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ‏ فِی‏ کِتابِ‏ اللَّهِ‏ فِیمَنْ نَزَلَتْ فَقَالَ نَزَلَتْ فِی الْإِمْرَةِ إِنَّ هَذِهِ الْآیَةَ جَرَتْ فِی وُلْدِ الْحُسَیْنِ ع مِنْ بَعْدِهِ فَنَحْنُ أَوْلَى بِالْأَمْرِ وَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَار...» الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ 288.

[9] روی‏ أن النبی ص لما أراد غزوة تبوک و أمر الناس بالخروج قال قوم نستأذن آباءنا و أمهاتنا فنزلت هذه الآیة. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 10جلد، ناصر خسرو - ایران - تهران، چاپ: 3، 1372 ه.ش. ج‏8، ص 530.

[10] من لا یحضره الفقیه ؛ ج‏4 ؛ ص384.

[11] وجه تقدم حدیث وراثت عدم هرگونه تشکیک در سند احادیث آن بحث بود و روایات طایفه دوم علی رغم صراحت بیشتر به عنوان مؤید و کامل کننده آن استدلال استفاده شد. اگرچه هر دو طایفه از باب تجمیع قرائن و ظنون اطمینان آور هستند.

[12] ابن بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، 4جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم - قم، چاپ: دوم، 1413 ق. ج 4 ص 420. در روایت دیگری از امام رضا (علیه السلام) این حدیث با ادامه‌ای به شرح زیر آمده است: عیون أخبار الرضا علیه السلام بِالْأَسَانِیدِ الثَّلَاثَةِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:‏ «اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی ثَلَاثَ مَرَّاتٍ قِیلَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ خُلَفَاؤُکَ قَالَ الَّذِینَ یَأْتُونَ مِنْ بَعْدِی وَ یَرْوُونَ أَحَادِیثِی وَ سُنَّتِی فَیُسَلِّمُونَهَا النَّاسَ‏ مِنْ‏ بَعْدِی‏». بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج‏2 ؛ ص144.

[13] کراجکى، محمد بن على، کنز الفوائد، 2جلد، دارالذخائر - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1410 ق. ؛ ج‏2 ؛ ص31.

[14] مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)، ج ۲ ص ۱۴۵.

[15] در روایات دیگری نیز همین مقایسه بین فقیه و عابد شده است: « عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: عَالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ أَلْفَ عَابِدٍ.» الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1؛ ص33. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: «قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ رَاوِیَةٌ لِحَدِیثِکُمْ یَبُثُّ ذَلِکَ فِی النَّاسِ وَ یُشَدِّدُهُ فِی قُلُوبِهِمْ وَ قُلُوبِ شِیعَتِکُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِیعَتِکُمْ لَیْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَایَةُ أَیُّهُمَا أَفْضَلُ قَالَ الرَّاوِیَةُ لِحَدِیثِنَا یَشُدُّ بِهِ قُلُوبَ شِیعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ.» همان.

[16] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص46.

[17] ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله علیه و آله، 1جلد، جامعه مدرسین - قم، چاپ: دوم، 1404 / 1363ق. ؛ ص238.

[18] ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین، عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، 4جلد، دار سید الشهداء للنشر - قم، چاپ: اول، 1405 ق. ؛ ج‏4 ؛ ص77.

[19] و قال علیّ بن إبراهیم، فی قوله تعالى: ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ‏: إن عیسى لم یقل للناس: إنی خلقتکم فکونوا عبادا لی من دون اللّه، و لکن قال لهم: کونوا ربانیین، أی علماء. بحرانى، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، 5جلد، موسسة البعثة، قسم الدراسات الإسلامیة - ایران - قم، چاپ: 1، 1415 ه.ق.، ج‏ 1،  ص 645.

اینکه تعلیم کتاب می‌کنند و مباحثه احکام را می‌کنند معلوم می‌کند منظور از ربانی عالم دین است و در روایت نیز همینطور آمده است. در توضیح بیشتر آیه ممکن است بگوییم اینجا یک صنعت بلاغی به نام اسلوب حکیم بکار رفته است که در مقام پاسخ به یک سوال لغرض یک جواب دیگر می‌آید. مثلا: «یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبینَ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیل‏» (البقرة: 215) در این آیه سوال می‌کنند چه چیزی را انفاق کنیم؟ خداوند نمی‌گوید چه چیزی انفاق کنید می‌گوید هرچه انفاق می‌کنید برای اینها باشد. مهم نیست چه باشد مهم این است اینطور باشد. در اینجا هم می‌گوید انبیاء حق ندارند بگویند عبد من باشید. سوال مقدر می‌شود، پس چه باید بگویند: مخاطب انتظار دارد بگوید خدا را عبادت کنید ولی می‌گوید عالم باشید به واسطه آنچه از کتاب آموخته‌اید و از احکام مباحثه کرده‌اید که اگر چنین باشید فقط خدا را می‌پرستید و مردم را نیز به عبادت و اطاعت نفس خود وا نمی‌دارید.

و اگر کسی بگوید در اسلوب حکیم جواب از سوال مقدر داده نمی‌شود می‌گوییم بعد از لکن که ادات استدراک است: « وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ» به واسطه ما بعد معلوم می‌شود حیثیت استدراک چه بوده است، خداوند استدراک می‌کند از گفتن این جمله به گفتن جمله‌ای دیگر که نبی خدا نباید آنچنان بگوید بلکه باید بگوید بیایید همگی عالم دین شوید که اگر عالم شوید. در شأن نزول آیه نیز آمده است که مسیحیان گمان می‌کردند پیامبر خدا چون حضرت مسیحg است و نه خودشان می‌گوید ایشان را رب خود نگیرید و به پیامبر پیشنهاد دادند که ما اگر شما را مثل مسیح علیه السلام رب خود بگیریم شما کوتاه می‌آیی و این آیه نازل شد. یعنی اگر عالم باشید این حرف‌ها را دیگر نمی‌زنید و می‌فهمید اصل اله گرفتن مخلوق اشکال دارد و دعوا بر سر من یا مسیح نیست.

دریافت
عنوان: جزوه ولایت فقیه جلسه 1 وارثان اببیاء
حجم: 355 کیلوبایت
توضیحات: دانلود جزوه ارائه
 

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.
 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

 

 

🔰 بنا به قانون انتخابات برای اینکه مردم سراسر کشور بتوانند در تصمیم‌گیری‌های کلان کشور دخیل باشند و همچنین با استفاده از ابزارهای لازم برای نمایندگان مجلس، از حقوق خود دفاع کنند، بایست از شهرستان‌های مختلف مردم بتوانند نماینده‌ای برای خود داشته باشند.

 

🔰 اما از سویی تعداد نمایندگان مجلس نیز باید محدود باشد تا بتوان امور رأی‌گیری و شورا را عملی کرد. به همین جهت در مجموع ۲۹۰ نماینده از سراسر کشور انتخاب می‌شود و عدد معیار برای جمعیت معادل هر نماینده ۲۸۰.۵ هزار نفر برای هر نماینده است.

 

🔰در تقسیم بندی‌های حوزه‌های انتخابیه، عملا عدد معیار همیشه نمی‌تواند رعایت شود؛ چون برخی استان‌ها تراکم کم‌تری دارند و برخی بیشتر و سهم برخی مثلاً ۳.۵ نماینده می‌شود سهم برخی ۰.۸ و خلاصه برخی کمی کم‌تر از عدد معیار نماینده دارند و برخی کمی بیشتر و نسبت نماینده به جمعیت در استان‌های مختلف متفاوت اما نزدیک به عدد معیار است.

 

🔰 در برخی شهرستان‌ها در مجموع جمعیت دو شهرستان در کنار هم به نزدیک ۲۸۰ هزار نفر می‌رسد و چاره‌ای نیست جز اینکه از این دو شهرستان یک نماینده انتخاب شود، همیشه نیز دو شهرستان مجاور برای این مشارکت، انتخاب می‌شوند و متأسفانه معمولاً این ماجرا موجب درگیری‌ها و اختلافات داخلی بین شهرستان‌ها شده است.

 

🔰 گاهی نماینده دوره‌های پیاپی از شهرستان پرجمعیت‌تر انتخاب می‌شود و شهرستان کم‌جمعیت‌تر عملاً نمی‌تواند نماینده‌ای برای خود داشته باشد و باتوجه‌به اختلافات به وجود آمده در جریان رقابت‌ها، نماینده شهرستان پرجمعیت‌تر چندان پاسخ‌گوی مردم شهرستان کم‌جمعیت‌تر نیست.

 

🔰 در این میان در جریان رقابت‌های درون شهرستانی، بین شهرستان‌هایی که در مجموع یک نماینده دارند، در برخی شهرستان‌ها برای اینکه با اطمینان بتوانند در رقابت با شهرستان رقیب پیروز شوند، سنتی درست شده است به نام «شورای حکمیت»، یک شورای جدا از رأی مستقیم مردم شکل می‌گیرد و آن شورا بر روی یک نماینده توافق می‌کند و مردم شهرستان برای اینکه نماینده از طرف آنها بالا بیاید نه شهرستان رقیب همه به این نماینده رأی می‌دهند.

به این واسطه عملاً دیگر معرفی نماینده‌ها و ارائه طرح و برنامه برای مردم و انتخاب اصلح از سوی مردم همه کنار می‌رود و همه چیز در انتخاب شورای حکمیت و رقابت بین دو شهرستان و وزن‌کشی آنها تعریف می‌شود.

 

🔰 در «شورای حکمیت»، یک نماینده از طرف شورا مشخص می‌شود و مردم برای پیروزشدن بر شهرستان رقیب،‌ به‌صورت متفق به این نماینده رأی می‌دهند. اگر کسی هم تابع شورا نشد با هجمه‌های مختلف مواجه می‌شود و این رسم از جهات مختلف اشکالات جدی دارد.

 

🔰 کسی که به‌عنوان نماینده دو یا چند شهرستان انتخاب می‌شود نماینده طرف‌داران و مردم شهرستان خود نیست، او امین همه مردم چند شهرستان است، چه به او رأی داده باشند چه نداده باشند، اصل شکل‌گیری شورای حکمیت یعنی باید هرکس از ما بود رأی بیاورد حتی اگر بهترین و شایسته‌ترین فرد عالم در شهرستان رقیب باشد. اصل بر حفظ منافع ما است نه منافع همه مردم یا کشور! پیروی از این الگو از اساس برخلاف شایسته گزینی و امین بودن برای همه مردم است.

 

🔰 در احادیث مختلف چنین انتخابی نکوهش شده است.

👈 از نبی مکرم اسلام روایت است: هر کس مردى را بر ده تن ریاست دهد و بداند که میان آنها کسى هست که از او برتر است باخدا و پیغمبر و گروه مسلمانان تقلب کرده است.[۱]

👈در روایت دیگری از رسول‌الله آمده است: مردمی که سرپرستی و ولایت امر خود را به کسی واگذار کند درحالی‌که در بین آنان عالم‌تر از او وجود دارد همواره امور آن‌ها رو به سقوط و انحطاط است مگر آن که به چیزی که رهایش کرده‌اند بازگشت نمایند.[۲]

👈 در روایتی از امام صادق(ع) آمده است: هر کسی که خارج شود و مردم را به‌سوی خود دعوت کند و کسی برتر از او در میان آنها باشد او گمراه‌ بدعت‌گذار است.[۳]

 

🔰 جدا از این روایات و دیگر روایت‌هایی که در قبح گزینش رهبر و رئیس مردم بر اساس منافع من و قبیله‌ام و نه شایسته گزینی برای همه مردم وجود دارد، خود الگوی شورای حکمیت فضایی بسیار مستعد برای ایجاد فساد است، چون صاحبان قدرت و ثروت اگر نتوانند بدون شایستگی به‌صورت مستقیم از جمعیت‌های ده‌ها هزارنفری رأی بگیرند؛ اما به‌راحتی با لابی‌گری‌های پشت‌صحنه می‌توانند از جمعیتی محدود در یک شورا رأی بگیرند.

 

🔰 با این الگو اساساً شور و نشاط انتخابات از بین مردم می‌رود، عوض اینکه نمایندگان، روستا به روستا، شهر به شهر مستقیماً با مردم صحبت کنند و خود را به مردم عرضه کنند، در عوض به یک جمعیت محدود چندنفره خود را عرضه می‌کنند و آنها معلوم نیست بر اساس چه ضابطه‌ای یک نفر را انتخاب می‌کنند!

در شورای حکمیت یک عده قیم‌مآبانه به‌جای مردم تصمیم می‌گیرند که به این گزینه رأی دهید و این رأی نیز نه بر اساس نیت انتخاب بهترین گزینه برای مردم است؛ بلکه بر اساس پیروزی ما بر فلان شهرستان و تأمین منافع خودمان است.

 

📌 شایسته است همه علمای شهرستان‌ها به‌صورت متحد مقابل الگوهایی که مردم را از صحنه مشارکت فعال و متعهدانه در انتخابات، خارج می‌کند بایستند و اجازه ندهند عوض انتخاب آگاهانه و مستقیم مردم، لابی‌ها و قدرت‌های پشت‌صحنه بر اساس غلبه بر بخشی از برادرانمان صحنه انتخابات را ترسیم کنند.

......

پی‌نوشت: فرق الگوی حکمیت با معرفی افراد توسط نخبگان در این است که الگوی اول سازوکار غلبه ما بر دیگری و خارج کردن رقبا از میدان به هر کیفیتی که باشند است ولی دومی معرفی افراد شایسته برای کمک به انتخاب شایستگان و شایسته‌گزینی است.

.......

📖 منابع:

[۱] «أیّما رجل‏ استعمل‏ رجلا على‏ عشرة أنفس علم أنّ فی العشرة أفضل ممّن استعمل فقد غشّ اللَّه و غشّ رسوله و غشّ جماعة المسلمین.» پاینده، ابو القاسم، نهج الفصاحة (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلى الله علیه و آله)، دنیاى دانش - تهران، چ ۴، ۱۳۸۲ش. ص. ۳۶۱.

[۲] «مَا وَلَّتْ أُمَّةٌ قَطُّ أَمْرَهَا رَجُلًا وَ فِیهِمْ أَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا لَمْ یَزَلْ أَمْرُهُمْ یَذْهَبُ سَفَالًا حَتَّى یَرْجِعُوا إِلَى مَا تَرَکُوا» ابن أبی زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة( للنعمانی)، نشر صدوق - تهران، چ ۱، ۱۳۹۷ق؛ ص ۱۱۵.

[۳] «مَنْ خَرَجَ یَدْعُو النَّاسَ وَ فِیهِمْ مَنْ هُوَ أَفْضَلُ‏ مِنْهُ‏ فَهُوَ ضَالٌّ مُبْتَدِعٌ» هلالى، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، الهادى - ایران ؛ قم، چ ۱، ۱۴۰۵ق؛ ج‏ ۲؛ ص ۶۵۱.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻از حضرت حجت (عج) به علت غیبت ایشان، احادیث زیادی باقی نمانده است اما اینطور هم نیست اصلا روایتی نباشد.

 

🔻 از دوره غیبت صغری که نواب حضرت ارتباطشان با حضرت روشن بود، روایات و مکاتباتی باقی مانده است. شهید اول برخی از این روایات را در کتاب «الدرة الباهرة من الأصداف الطاهرة» جمع کرده است. اولین این روایات مربوط به انتخابات است.

 

🔻 «سعد بن عبدالله اشعری قمی» از اصحاب امام حسن عسکری (علیه السلام) از حضرت حجت (عج) می‌پرسد: «ما المانع من أن یختار القوم إماما لأنفسهم؟» چه مانعی وجود دارد که مردم خودشان امام خود را انتخاب کنند؟!

(این سوال خیلی مهمی است، اختلاف نظر ما با اهل سنت در بحث امامت در همینجا است که آنها گمان می‌کنند انتخاب مقام امامت را می‌شود به انتخاب مردم سپرد.)

 

🔻حضرت می‌پرسند: «مصلح، أو مفسد؟» آن کسی که به عنوان امام انتخاب می‌کنند، فرد صالحی باشد یا فاسد؟! (اشتباه بودن انتخاب فرد فاسد که واضح است) سعد بن عبدالله، پاسخ می‌دهد: مصلح باشد.

 

🔻امام می‌پرسند: آیا امکان دارد که آنها اشتباه کنند و انتخاب آنها فردی فاسد شود؟! مردم فقط ظاهر افراد را می‌بینند و علم ندارند درون ذهن افراد چیست؟! راوی می‌گوید: بله. حضرت حجت می‌فرمایند: همین علت است. «فهی العلّة»

(بحث بر سر انتخاب یک فرد معمولی برای انجام امور زندگی نیست بلکه بحث بر سر انتخاب خلیفة الله است، کسی که قرار است آنچه مورد نظر خداوند تبارک و تعالی از مصالح و مفاسد و شریعت است را برای ما مشخص کند، خداوند که وجودی محسوس ندارد که سخن او را بشنویم، هرکس می‌تواند ادعا کند من از سوی خدا فرمانی دارم و دین و شریعت را آنطور که می‌خواهد تفسیر کند، باید کسی امام باشد که معصوم است و مستقیما توسط خداوند مشخص می‌شود. در ادامه‌ی حدیث حضرت استدلالی از قرآن می‌آورند که نشان می‌دهد که انتخاب امام به دست نبی خدا یا امام معصوم هم نیست، این مطلب در دیگر احادیث نیز آمده است.)

 

🔻 حضرت می‌فرمایند: «هذا موسى کلیم اللّه مع وفور عقله و کمال علمه و نزول الوحی علیه» موسی (ع) با وجود زیادی عقلش و کمال علمش و اینکه وحی بر او نازل می‌شد، از میان بهترین‌های قومش و لشکرش بهترین‌ها را انتخاب کرد تا برای میقات پروردگار با خود ببرد. آنها کسانی بودند که شکی در ایمان و اخلاص آنها نبود «فوقعت خیرته على المنافقین، على ما حکى اللّه تعالى‏»

(اشاره به داستان به میقات رفتن موسی (ع) در آیات ۱۵۵ اعراف ۵۵ بقره و ۱۵۳ نساء؛ «وَ اخْتارَ مُوسى‏ قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا» و «فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى‏ أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَة فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ» این برگزیدگان موسی علیه سلام همه تو زرد و منافق از کار درآمدند.)

 

🔻حضرت حجت (علیه السلام) می‌فرمایند: وقتی می‌بینید انتخاب شدگان موسی (علیه السلام) که برگزیده خداوند برای نبوت است، اینگونه خراب از کار درآمدند، می‌فهمیم اختیار انتخاب امام جز به دست آنکه «یعلم ما تخفی الصّدور» درون و باطن افراد را می‌داند نیست و انتخاب مهاجران و انصار (اشاره به ماجرای ثقیفه)، پس از آن که انتخاب پیامبران به فاسدان اصابت کرد، از آن رو که آنان را صالح مى‏‌پنداشتند، ارزشى ندارد.

________

📖 منبع: شهید اول، محمد بن مکى - مسعودى، عبد الهادى، الدرّة الباهرة من الأصداف الطاهرة با ترجمه (ط - القدیمة)، انتشارات زائر - قم، چاپ: اول، ۱۳۷۹ش.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

آخر درس خارج یکی از رفقا را دیدم، اگرچه خالص و مؤمن است اما بقایای شبهات تولید شده در مدرسه اباصالح قم هنوز در ذهنش بود، گفت: نظرت در مورد کشته شدن سنی‌ها، توسط اسرائیل چیه؟! گفتم: اگر هم سنی را مسلمان ندانی در اینکه به آن‌ها دارد ظلم می‌شود که شک نداری؟! در قرآن و روایات مظلوم عنوان خاص دارد، فارغ از کافر یا مسلمان بودنش ما موظف به نصرت مظلوم هستیم.

خدا مؤمنین را مؤاخذه می‌کند که چرا برای نصرت آن مستضعفین از مرد و  زن و بچه که می‌گویند ما را از دست این ظالمان نجات بده، نمی‌جنگید؟!

👈 «وَمَا لَکُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَآءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَآ أَخْرِجْنَا مِنْ هَٰذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا» (نساء:۷۵)

در وصیت حضرت امیر در نهج البلاغه گفته است: دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید.

👈 «کونا لِلظّالِمِ خَصْما وَ لِلْمَظْلومِ عَوْنا»

گفته است: بهترین عدل نصرت مظلوم است.

👈 «اَحْسَنُ الْعَدْلِ نُصْرَةُ الْمَظْلومِ»

اینطور نیست ما هم مثل سران کشورهای عربی دست بگذاریم روی دست و نگاه کنیم به ظلم اسرائیل و انتظار داشته باشیم خدا با ما کاری نداشته باشد، بلکه خدا از ظالم و کسی که ظلم را ببیند و ساکت باشد هردو انتقام می‌گیرد.

👈 پیامبر صلی الله علیه و آله:

«یَقولُ اللّه ُعَزَّوَجَلَّ: وَ عِزَّتى وَ جَلالى لأََنْتَقِمَنَّ مِنَ الظّالِمِ فى عاجِلِهِ و آجِلِهِ وَ لأََنْتَقِمَنَّ مِمَّنْ رَأى مَظْلوما فَقَدَرٌ أَنْ یَنْصُرَهُ فَلَمْ یَنْصُرْهُ؛»

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.
 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

🔻امروز ظهر برای ناهار رفته بودیم پارک غذا بخوریم. ناهار رو که کشیدیم گربه‌ها از ما گشنه‌تر بودن، انگار می‌خواهند غذای نذری بدهند و یکی داد میزنه 📣 آی بدو غذای نذری، اینها از چهارطرف پارک به سمت ما می‌دویدند.

به گمانم جمعه به جمعه اینها یک دل سیر غذا می‌خورند و حالا آخرهای هفته بود و خیلی گشنه بودند.

🔻 گفتم: آخه لامذهب‌ها بگذارین ما سفره رو بکشیم بعد اینجوری ما رو محاصره کنید! از چهار طرف نشسته بودن، چشم انداخته بودن تو چشم ما! هر لقمه که می‌خواستی بخوری احساس می‌کردی زهر مار می‌خوری.

در روایت از نبی مکرم است:‏ «مَنْ أَکَلَ‏ وَ ذُو عَیْنَیْنِ‏ یَنْظُرُ إِلَیْهِ‏ وَ لَمْ یُوَاسِهِ ابْتُلِیَ بِدَاءٍ لَا دَوَاءَ لَه‏» هرکس غذا بخورد و یک دو چشمی به او نگاه کند و با او مواسات نکنی به یک بیماری مبتلی می‌شوی که دوایی برایش نیست.

🔻 گاهی برخی دردها اینجوری هستند، دوایی برایش نیست و باید مشکل معنوی اون رو حل کنی، دیروز خانواده ما حالش خوب نبود، هرکار هم می‌کرد سر حال نمی‌آمد، آخر شب از من پرسید شما صدقه می‌دی؟ یادم آمد یک جایی هست هر ماه پول یک گوسفند رو به چندین سهم تقسیم می‌کنه و مثلا صدنفر مشارکت می‌کنند، یک گوسفند قربانی می‌کنه و به فقرا میده و من این ماه یادم رفته بود، سهمم رو بدهم. سهمم رو که کارت به کارت کردم، در کمال شگفتی وقتی از اتاق بیرون آمدم، دیدم خانمم داره کارای خونه رو می‌کنه. گفتم انگار گیر شما پیش اون سهم قربانی بوده، خانمم هم گفت آره انگار تا صدقه رو دادی حالم خوب شد.

🔻برگردیم به همون داستان ما و گربه‌ها😄، شروع کردم برای گربه‌ها غذا ریختن ولی مشکل غذا دادن به گربه اینه که هرچه غذا بدی طلبکارتر و بیشتر میشن، هر لقمه که می‌انداختم می‌دیدم یکی دیگه داره از دور با سرعت می‌دوه میاد!

🔻 کم کم احساس می‌کردی وسط یه دسته راه‌زن افتادی که شمشیرهاشون رو درآوردن دور تادورت حلقه زدن.

یکی از گربه‌ها بود که هیکلش دوبرابر بقیه بود ولی از بقیه خیلی آروم‌تر بود و مثل بقیه طلبکارانه هم نگاهت نمی‌کرد. یه تیکه براش انداختم دوید برش داره که یه گربه آمد و اونو برداشت و خورد و این هم هیچی نگفت! از وحشی‌گری نکردنش خوشم آمد و یه تیکه دیگه انداختم جلوش جوری که بقیه نتونن برش دارن.

مونده بودم این از تنبلیش هست یا از چیز دیگه که اینجوری هست! یه کم که گذشت، نفهمیدم چی شد دیدم با یه گربه که اون خیلی پر رو بود درگیر شده و اون گربه پر روه در رفت. دوباره کمی که گذشت دوتا گربه دیگه دعواشون شد، این بچه‌های من غذا که نخوردن از ترس این گربه‌ها پشتشون رو داده بودن به هم و به گربه‌ها پیشته می‌گفتن و حالا دیگه می‌خواستن گریه کنن، می‌گفتن بابا بریم خونه!

🔻 دعوای سوم گربه‌ها که شد دیدم این گربه بزرگه دوید سمت دعوا! خیلی برام جالب بود که این می‌خواهد چکار کنه؟! دیدم عین یه بزرگ‌تر آمد اینها رو جدا کرد و عملا دوتا پس کله زد به این و اون و فرستادشون رفتن. خیلی خوشم آمد و گفتم این بزرگ گربه‌ها هست و باید یه چیز ویژه بهش برسه.

در روایت از پیامبر اکرم داریم: «سَیِّدُ القَومِ خادِمُهُم» بزرگ یک قوم آن کسی هست که به آنها خدمت می‌کند، یه تیکه کباب برداشتم و رفتم دنبالش که بهش بدهم ولی روزی بچه‌ها بود و بهش نرسیدم. وقتی برگشتم به خانمم گفتم ببین من که یه آدم فقیر عند الله هستم و این گربه‌ها هم هیچ‌کاره من هستند! وقتی می‌بینم یه گربه بزرگ‌تری می‌کنه و باوقار رفتار می‌کنه خودم گوشت برمی‌دارم دنبالش راه می‌افتم که نگذارم این گربه‌ای که اینجوری هست بی‌اجر بمونه و جواب بزرگی‌کردنش رو بگیره؛ حالا خدا که غنی مطلق هست، سرپرست ما هم هست، اگه ببینه متین هستیم و بین بنده‌هاش صلح ایجاد می‌کنیم یا از حقمون می‌گذریم تا صلح پیش بیاد، حواسش به ما نیست؟! روزی ما رو نمی‌رسونه؟! جبران نمی‌کنه؟!

🔻 یاد این آیه افتادم: «وَالصُّلْحُ خَیْرٌ وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَإِنْ تُحْسِنُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا» (النساء:۱۲۸)

صلح و آشتی بهتر است اما نفس‌ها بخل می‌کنند برای صلح از حقشان گذشت نمی‌کنند و اگر احسان کنید و خدا را در نظر بگیرید؛ یقیناً خداوند همیشه به آنچه انجام می‌دهید، آگاه است.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

شاید برای ما سوال باشد چرا اینقدر توصیه به ذکر صلوات شده‌ایم و اصلا معنای صلوات چیست؟!

در روایتی که شیخ طوسی آن را در کتاب مصباح المتهجد آورده است،

در متن مکتوبی از امام صادق علیه السلام صلواتی بلند بر نبی مکرم اسلام (ص) ذکر شده است.

در این متن امام صادق (ع) صلوات خود را اینچنین آغاز می‌کنند:

«اَللَّهُمَّ إِنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ کَمَا وَصَفْتَهُ فِی کِتَابِکَ حَیْثُ تَقُولُ: «لَقَدْ جٰاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مٰا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ»

حضرت پس از خواندن آیه ۱۲۸ توبه در بیان فضیلت حضرت رسول، به صدق آن شهادت می‌دهند و با اشاره به مضامین آیه ۵۶ سوره احزاب می‌فرمایند: خداوندا امر نکرده‌ای به صلوات بر رسول الا بعد از آنکه خودت و ملائکه تو بر او صلوات فرستادید.

«فَأَشْهَدُ أَنَّهُ کَذَلِکَ وَ أَنَّکَ لَمْ تَأْمُرْ بِالصَّلاَةِ عَلَیْهِ إِلاَّ بَعْدَ أَنْ صَلَّیْتَ عَلَیْهِ أَنْتَ وَ مَلاَئِکَتُکَ وَ أَنْزَلْتَ فِی مُحْکَمِ قُرْآنِکَ «إِنَّ اَللّٰهَ وَ مَلاٰئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى اَلنَّبِیِّ یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً»

از اینجا به بعد امام به این نکته توجه می‌دهند که وقتی «إِنَّ اَللّٰهَ وَ مَلاٰئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى اَلنَّبِیِّ» یعنی پیوسته و دائم خداوند و ملائکش بر نبی مکرم صلوات می‌فرستند دیگر نیازی به صلوات فرستادن و تزکیه احدی از مخلوقین نیست، بلکه این مخلوقین جمیعا هستند که محتاح صلوات فرستادن بر نبی مکرم اسلام هستند.

«لاَ لِحَاجَةٍ إِلَى صَلاَةِ أَحَدٍ مِنَ اَلْمَخْلُوقِینَ بَعْدَ صَلَوَاتِکَ عَلَیْهِ وَ لاَ إِلَى تَزْکِیَتِهِمْ إِیَّاهُ بَعْدَ تَزْکِیَتِکَ بَلِ اَلْخَلْقُ  جَمِیعاً هُمُ اَلْمُحْتَاجُونَ إِلَى ذَلِکَ»

در این عبارات عملا اشاره‌ای به معنای صلوات می‌شود، صلوات به معنای دعا و تزکیه است، در لغت نیز اصحاب لغت گفته‌اند: «صَلَّى‏ على فلانٍ إذا دَعَا لَهُ و زَکَّاهُ»

علامه طباطبایی در ذیل آیه: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً"» می‌فرمایند:

کلمه" صلاة" در اصل به معناى انعطاف بوده، و صلات خدا بر پیغمبر به معناى انعطاف او به وى است، به وسیله رحمتش، البته انعطافى مطلق، چون در آیه شریفه‏ صلات را مقید به قیدى نکرده، و همچنین صلات ملائکه او بر آن جناب، انعطاف ایشان است بر وى، به اینکه او را تزکیه نموده و برایش استغفار کنند، و صلات مؤمنین بر او انعطاف ایشان است به وسیله درخواست رحمت براى او.  (ترجمه تفسیر المیزان، ج‏ ۱۶، ص: ۵۰۸)

ذکر این تفاوت در معنای صلوات وقتی از طرف خداوند یا مخلوقین باشد در روایات نیز زیاد گفته شده است مثلا از امام صادق (ع) روایت است: «الصَّلَاةُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ رَحْمَةٌ وَ مِنَ الْمَلَائِکَةِ تَزْکِیَةٌ وَ مِنَ النَّاسِ دُعَاءٌ»

یکی از مصادیق این دعا نیز ذکر شریف «اللهم صلی علی محمد و ال محمد» است که طلب صلوات خداوند بر حضرت است، اما در روایات به این ذکر شریف بسنده نشده و دعاهای مفصلی برای نبی مکرم ذکر شده است. دعاهایی که در ضمن آن حضرت تزکیه نیز می‌شود به معنای اینکه فضائل حضرت و مقاماتش بیان می‌شود و به آن مقامات و فضائل اعتراف و اذعان می‌شود.

به تعبیر علی بن ابراهیم قمی در تفسیر قمی: «صلوات الله علیه تزکیة له و ثناء علیه، و صلاة الملائکة مدحهم له و صلاة الناس دعاؤهم له- و التصدیق و الإقرار بفضله»

یکی از صلوات‌هایی که معصومین به ما آموخته‌اند نیز همین صلواتی است که شیخ طوسی در مصباح المتهجد آورده است. در ادامه فرازهای ابتدایی این صلوات امام صادق (ع) پس از تذکر بی‌نیازی نبی مکرم اسلام به صلوات فرستادن و تزکیه احدی از مخلوقین بر ایشان، وقتی که پیوسته خداوند تبارک و تعالی و ملائکش بر ایشان صلوات می‌فرستند، می‌فرمایند: ما امر شده‌ایم به صلوات فرستادن چون خداوند آن را بابی قرار داده که هرکس بخواهد نزد او آید فقط از این باب پذیرفته است و این صلوات بر رسول موجب می‌شود اهل درگاه الهی و مقرب خداوند شویم.

«لِأَنَّکَ جَعَلْتَهُ بَابَکَ اَلَّذِی لاَ تَقْبَلُ مِمَّنْ أَتَاکَ إِلاَّ مِنْهُ وَ جَعَلْتَ اَلصَّلاَةَ عَلَیْهِ قُرْبَةً مِنْکَ»

چون این اظهار دعا و اعتراف به فضائل نبی مکرم اسلام وسیله‌ای است برای رفتن به سوی خداوند و درجه‌ای نزد او است.

«وَ وَسِیلَةً إِلَیْکَ وَ زُلْفَةً عِنْدَکَ»

خداوند مؤمنین را به آن راهنمایی و به آن امر کرده است، برای اینکه نشان و علامت نبی مکرم(ص) نزد او زیاد شود و یک کار بسیار با ارزش نزد خداوند حساب شود.

«وَ دَلَلْتَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ وَ أَمَرْتَهُمْ بِالصَّلاَةِ عَلَیْهِ لِیَزْدَادُوا أُثْرَةً لَدَیْکَ وَ کَرَامَةً عَلَیْکَ»

و خداوند مأمور کرده است بر صلوات فرستانندگان از ملائکه‌اش که بر او صلوات فرستند و صلواتشان و تسلیم بودنشان را بر او ابلاغ کنند.

«وَ وَکَّلْتَ بِالْمُصَلِّینَ عَلَیْهِ مَلاَئِکَتَکَ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ وَ یُبَلِّغُونَهُ صَلاَتَهُمْ وَ تَسْلِیمَهُمْ»

نتیجه این صلوات بر نبی مکرم اسلام در روایات این چنین گفته شده است:

«فَمَا ثَوَابُ مَنْ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ وَ آلِهِ بِهَذِهِ الصَّلَاةِ؟!

قَالَ الْخُرُوجُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ اللَّهِ کَهَیْئَتِهِ یَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ.»

پاک شدن از گناهان مثل روزی که متولد شده‌ایم.

برخی علما توصیه می‌کنند اگر احساس می‌کنید از نظر گذشته خود گذشته خوبی ندارید چه از نظر عوامل اکتسابی و چه غیر اکتسابی، مثلا نسل گذشته شما در دین‌داری و رعایت احکام ضعیف بوده‌اند یا مال حرام خورده‌اید و حالا توبه و سعی در جبران کرده‌اید و می‌خواهید اثر آن گذشته در آینده شما از بین رود، زیاد صلوات بفرستید.

از امام رضا (علیه السلام) روایت است:

«مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَى مَا یُکَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ فَلْیُکْثِرْ مِنَ‏ الصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ فَإِنَّهَا تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْماً وَ قَالَ‏ الصَّلَاةُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ تَعْدِلُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ التَّسْبِیحَ وَ التَّهْلِیلَ وَ التَّکْبِیرَ.»

هرکس نمی‌تواند پاک کند آنچه از دنباله خود در گذشته دارد پس زیاد صلوات بر محمد و آل او بفرستد چرا که این صلوات پاک می‌کند آن گذشته را پاک کردنی کامل. صلوات بر محمد و آل او نزد خداوند عز و جل هم تسبیح است هم لااله الله هم تکبیر.

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

کسی پرسید: آیا درست است که امام رضا(علیه السلام) هرکس هر دعایی می‌کند می‌شوند؟ به او گفتند: بله. جواب داد: «پس خداست دیگر!»

خیلی‌ها اینگونه هستند، چون خدایشان کوچک است تا یک مراتب بالایی از علم و قدرت و معرفت از کسی بشوند جای خدایشان تنگ می‌شود.

«ابن قیم» شاگرد ابن تیمیّه بزرگ وهابیت مى‌نویسد: «إنّ اللّه یجلس على العرش، ویجلس بجنبه سیّدنا محمد (ص) وهذا هو المقام المحمود»

از خدا یک تصور با وجود محدود دارند، خدایی که دارای ابعاد است، این خدای محدود قدرتش هم محدود می‌شود، به تعبیر یهودی‌ها دستانش بسته است. «وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ»

این خدای محدود نبی و وصی نبی او هم کوچک هستند و خطا می‌کنند و اطاعت از آنها هم در همه چیز لازم نیست.

چرا یهود سر به طاعت خدا نمی‌گذاشت و مقابل خدا گردن کشی می‌کرد و می‌کند؟! چون خدایش محدود است و می‌صرفد وارد یک کارزار با او شد!

اما قرآن می‌گوید:

«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ‏ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى‏ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ» (المجادله:۷)

آیا ندانسته‏‌اى که خدا آنچه را که در آسمان‌ها و آنچه را که در زمین است مى‏‌داند؟ هیچ گفتگوى محرمانه‏‌اى میان سه تن نیست، مگر اینکه او چهارمین آنهاست، و نه میان پنج تن مگر اینکه او ششمین آنهاست، و نه کمتر از این [عدد] و نه بیشتر، مگر اینکه هر کجا باشند او با آنهاست. آن گاه روز قیامت آنان را به آنچه کرده‏‌اند آگاه خواهد گردانید، زیرا خدا به هر چیزى داناست.

 

برخی در این آیه شریفه دقت نمی‌کنند و فکر می‌کنند خداوند می‌گوید: «ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ» یطلع علیه. یعنی هر سه نفری که صحبت می‌کنند، خداوند از آن مطلع است و بیشتر و کم‌تر هم باشند فرقی نمی‌کند؛ اما خداوند می‌گوید: «ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ‏ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى‏ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ» خداوند هم با این سه نفر است، هم با آن پنج نفر است، هم با کم‌تر از آن‌ها هم بیشتر. خداوند از کار ما و شما و آنها صرفا مطلع نیست بلکه خداوند با ما و آنها است. «هُوَ مَعَهُمْ»

این تصور از وجود بی حد و مطلق خداوند کجا؟ و آن تصور که خداوند را یک موجود محدود و دارای مکان می‌داند، کجا؟!

برخی از اهل سنت در تفسیر «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ‏ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» می‌گویند: «الْکُرْسِیُّ‌: مَوْضِعُ الْقَدَمَیْنِ‌» یعنی کرسی جای پاهای خداوند است!

معلوم است وقتی برای کسانی که خدایشان کوچک است، از فضائل امیرالمؤمنین(علیه السلام) و فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و دیگر اولیاء خداوند می‌گویی، این آدم‌ها سریع شما را متهم به شرک کنند، با آنها نباید بحث از ولایت کرد، باید توحیدشان را درست کرد!

👈به شرح حال در ایتا بپیوندید.

  • حمید رضا باقری