شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۲۵۳ مطلب با موضوع «برداشت‌هایی از قران و روایات» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

تقوای خویشاوندان

👈🏻«بسم الله الرحمن الرحیم» « اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحام» (نساء 1)

تقوای خدا را رعایت کنید! کدام خدا؟ خدایی که وقتی از یکدیگر چیزی می‌خواهید به واسطه او می‌خواهید و الارحام.

 

👈🏻 تقوای ارحام یعنی چه؟ تقوای خدا را حفظ کنید را می‌فهمیم اما تقوای ارحام یعنی چه؟ ارحام یعنی قوم و خویش. خدا به ما می‌گوید تقوای قوم و خویش‌ها را نگه‌دارید؟

تقوی چیزی را داشتن یعنی حواست به آن مسأله باشد، آن را حفظ و نگهداری کردن.

این که خدا لزوم رعایت تقوای خودش را کنار تقوای قوم و خویشان ذکر می‌کند، نشان از اهمیت بسیار مهم آن دارد؛ تقوای قوم و خویش را داشتن یعنی حواسمان به پسر برادرمان، عمه و دایی‌مان، برادرمان، خواهرمان؛ پسر دایی و پسر عمه‌مان و... همه حواسمان بهم باشد. نیازی داریم کاری داریم به همدیگر کمک کنیم.

 

📝خداوند در قرآن نسبت به کسانی که قطع رحم می‌کنند، می‌گوید: وَ الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (25 الرعد)

در روایات رابطه خویشاوندی به عنوان مصداق «ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» آن چیزی که خداوند امر به حفظ آن پیوند کرده است، گفته شده است. و قطع این رابطه از گناهان بسیار بزرگ شمرده شده است.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

📝 یکی از علت‌های فریب خوردن و هر روز به رنگی درآمدن خیلی‌ها نداشتن مبنا است،  ما اگر حرفی می‌زنیم یا ایده‌ای می‌دهیم باید بتوانیم مبنای عقلی، نقلی و یا تجربی آن را هم توضیح بدهیم،‌ در انتخابات هرچه می‌خواستی بگویی وعده‌ و یا وعیدی بی‌اساس به تو تحویل می‌دادند که معمولا هرچه می‌گفتی بر چه اساس این حرف را می‌زنید هیچ نتیجه‌ای نداشت.

 

📝 باید از این به بعد سعی کنیم یاد بگیریم خیلی کوتاه مبانی عقلی، نقلی و تجربی حرف‌هایمان را هم توضیح دهیم.

 

📝یکی از مبانی ما دنباله روی نکردن از سیاست‌های تحمیلی ابرقدرت‌ها و یا اجماعات کشورهای مختلف دنیا است و برای این حرف خود از نظر عقل، نقل و تجربه توضیح می‌دهیم.

 

👈🏻 ما و یا هرجامعه دیگری برای عمل کردن به هر برنامه و سیاستی باید به حقیقت، بازخورد و تطابق آن با ارزش‌های حاکم برجامعه‌ خود نگاه کنیم. برخی‌ها رسما استقلال فرهنگی و سیاسی کشور را به اسم گفتگو و تعامل با دنیا خط می‌زنند. با برخی از دوستان حامی دولت که صحبت می‌کردم به طور مثال در مورد پذیرش سند 2030 می‌گفتند که همه دنیا این را پذیرفته‌اند، می‌گفتم اولا که همه دنیا نپذیرفته‌اند، بسیاری از کشورهای اروپایی، آسیایی و... نپذیرفته‌اند، بعد از آن، چرا شما فکر می‌کنید هرچه همه دنیا بر اساس تحمیل ابرقدرت‌ها پذیرفتند و یا عمل کردند شما هم حتما باید بپذیرید؟ پس استقلال فرهنگی و سیاسی ما چه شد معیار ما چه شد؟!

 

👈🏻 خداوند در قرآن می‌گوید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تُطیعُوا فَریقاً مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إیمانِکُمْ کافِرینَ (100 - آل عمران)» یعنی ای جامعه مؤمنین بدانید اگر بروید دنبال پیروی از اهل کتاب، هرچه اینها گفتند شما هم خواستید پیروی کنید ته آن به این منتهی می‌شود که شما همه ارزش‌های خود را از دست می‌دهید و مثل آنها کافر می‌شوید. البته دقت شود همه آنها نه!‌ گروهی از آنها هستند که چنین هستند.

در مورد این که چرا در آیه گفته است «فریقا»

یا «فریق» به معنی گروه در مقابل سایر گروه‌ها است و منظور این است که شما در پیروی از آنها ببینید که کدام گروه هستند و چه ملاک‌هایی دارند، مثلا در قرآن می‌گوید: الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَریقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (146 بقره) یعنی همه آنها مشکل ندارند می‌شود با برخی از آنها که اهل کتمان حق و دشمنی نیستند ارتباط داشت.

و یا اینکه «فریق» در مقابل فرد است یعنی اگر ارتباط شما با آنها به صورت سازمانی از آنها و یا جامعه و گروهی از آنها نیست، اشکال ندارد و اگر با افرادی که شکل سازمانی ندارند و با معیارهای شما هم مشکل ندارند ارتباط بگیرید مشکلی نیست.

 

👈🏻از نظر تجربه هم نگاه کنید به جامعه امروز مصر، ترکیه، عربستان کنونی و امثالهم که امروز چه هویت دینی و ارزشی برای آنها باقی مانده است و کدام دین در این کشورها حاکم است و یا نگاه کنید به وضعیت فرهنگی کشورهایی همچون چین و یا ژاپن و یا کره که چطور درحال غرق شدن در زندگی «آمریکن استایل» آن هم صرفا وجوه کثیف آن هستند.

 

گلستان ما - اولین ازدواج همجنس گرایان در ترکیه + تصاویر


  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

مدت‌ها است در میهمانی‌ها و هرجا می‌روم با این سوال مواجه می‌شوم: « انقلاب کردیم چه شد؟ این همه فساد و بی‌عدالتی نتیجه آن شد»

واقعا این سؤال بنده هم بود و اگر برای آن جوابی نداشتم عمر خود را هزینه نمی‌کردم و من هم مثل خیلی‌ها خودم را به بی‌خیالی می‌زدم و می‌گفتم: دیگر درست نمی‌شود دیگر باید بی‌خیال شد، اگر امام زمان خودش بیاید و درستش کند! کاری از دست ما که برنمی‌آید و...

 

من این حرف‌ها را نمی‌زنم پاسخ‌های خودم را دارم. 

پاسخ‌هایی که بر مبنای آن برنامه زندگی خودم را تنظیم می‌کنم.

در مرتبه اول بنده حجم فساد و بی‌عدالتی را در کنار حجم بزرگ فعالیت‌ها و اقدامات می‌بینم و نقاط مثبت را هم می‌بینم و مثل خیلی‌ها همه چیز را سیاه نمی‌بینم.

اما در مرتبه دوم نسبت به فسادها و مشکلاتی که داریم، آیا با وجود این فسادها نباید نا امید شد و انقلاب را شکست‌ خورده دید؟


از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) روایتی نقل شده است که حاکی از یک اصل عقلایی است و آن اینکه: «مَا لَا یُدْرَکُ کُلُّهُ لَا یُتْرَکُ کُلُّه‏۱ یعنی اگر نمی‌توانی کاری را کامل و تام انجام دهی ولی کلاً آن را کنار نگذار، تلاش خود را بکن؛ هرچقدر از آن را که می‌توانی انجام بده.

این حدیث اگر چه در کتب معروف روایی نیست اما چون گزارش از یک اصل عقلایی است به صورت یک اصطلاح رایج در حوزه‌های علمیه تبدیل شده است. مثلا می‌گویند این کتاب را می‌نویسم اگرچه همه مطلب را نمی‌توانم انعکاس بدهم اما از باب «ما لایدرک کله لایترک کله» آن را می‌نویسم. 

حتی گاهی فقها در استدلال‌های فقهی مثل یک روایت قطعی به این مطلب استناد می‌کنند چون یک اصلی عقلائی است.

چنین مضمونی را حضرت امام در کتاب حکومت اسلامی مبنا قرار می‌دهند که ما اگر نمی‌توانیم حکومت اسلامی تام و تمام را برپا کنیم اما آنقدر را که می‌توانیم باید انجام دهیم و آن مقدار را بی‌خیال نمی‌شویم چون مقابل همان مقدار که وسع ما می‌رسد تکلیف داریم. هرچقدر از احکام: جهاد، قضا، امربه معروف و نهی از منکر و... را می‌توانیم انجام دهیم مکلف به انجام دادن آن هستیم.


تعبیر «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» که چندین بار در قرآن آمده است، بیانگر همین مطلب می‌باشد که: خدا آنقدر که بیش از توان شما باشد از شما انتظار ندارد اما آنچیزی که وسع و توان شما است را از شما انتظار دارد.


اینکه ما به اندازه وسع خود تکلیف داریم و باید تلاش کنیم اصل اول می‌باشد و به طور مثال ما در نپذیرفتن ولایت طاغوت، در اجرای عدالت و... هرچقدر می‌توانیم آن را انجام می‌دهیم و تلاش می‌کنیم وُسع خود را نیز افزایش دهیم.

 اگر امروز مثلا در قوه قضائیه عدالت مورد انتظار وجود ندارد ما هم طلبکاریم اما نا امید هم نمی‌شویم چون وسع خود را داریم انجام می‌دهیم و غرض هم ادای تکلیف الهی است و نه بیشتر، البته تلاش می‌کنیم وسع خود را در اجرای عدالت افزایش دهیم.

برخی فقط نق می‌زنند چرا عدالت نیست اما در عمل برای اجرای عدالت هیچ‌کاری نمی‌کنند ما در کنار مطالبه عدالت، خودمان هم تلاش می‌کنیم عدالت را در مرحله اجرا هم برپا کنیم. 

به طور مثال رهبری در دیدارهای متعددی که با طلاب داشته‌اند کمبود قاضی را متذکر شده و از آنها برای حضور در قوه قضائیه مطالبه کرده‌اند، ما باید بپذیریم تا وقتی قاضی صالح زیاد نباشد تا وقتی مسئولین روشن فکر و با همت بالا در قوه قضائیه نباشند هرچقدر هم شما نق بزنید هیچ اتفاقی نمی‌افتد.

ما باید تلاش خود را در حد توان انجام بدهیم و این امتحان الهی ما است و تا وقتی که ما تمام تلاش خود را نکنیم و امتحان خود را پس ندهیم نه به سمت ظهور حضرت حجت می‌رویم و نه بی‌عدالتی برطرف می‌شود. 

در روایات بابی داریم به نام "تمحیص و الامتحان" که می‌گوید تا زمانی که مؤمنین تمام تلاش خود را انجام ندهند و امتحان نشوند ظهور حضرت حجت محقق نمی‌شود. به طور مثال در یکی از این روایات از امام صادق(علیه السلام) نقل می‌شود: 

«إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا یَأْتِیکُمْ إِلَّا بَعْدَ إِیَاسٍ وَ لَا وَ اللَّهِ حَتَّى‏ تُمَیَّزُوا وَ لَا وَ اللَّهِ حَتَّى‏ تُمَحَّصُوا وَ لَا وَ اللَّهِ حَتَّى یَشْقَى‏ مَنْ یَشْقَى‏ وَ یَسْعَدَ مَنْ یَسْعَدُ.» امام چند بار قسم جلاله می‌خورند که ظهور حضرت حجت محقق نخواهد شد جز اینکه به مرحله نا امیدی برسیم که اشاره به یکی از سنن الهی دارد آن نا امیدی که بعد از جدا شدن  و تمییز حق و باطل از یکدیگر است، آن جدا شدنی که بعد از آزمایش و ابتلا مؤمنین است و به واسطه آن شقاوتمندان به اوج شقاوت خود رسیده باشند و مؤمنین نیز به واسطه آن امتحانات و تلاش‌هایشان به اوج سعادت خود دست رسیده باشند.

 


منبع حدیث پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)

۱. ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین، عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، 4جلد، دار سید الشهداء للنشر - قم، چاپ: اول، ۱۴۰۵ ق، ج‏ ۴ ؛ ص: ۵۸.


  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

📝 در یکی از گروه‌های تلگرامی نوشته بودند: «اگر ناامنی است، به علت ایدئولوژی اسلامی است. وقتی در قرآن آیه‌ای است که می‌گوید: "کافران را هرجا یافتید بکشید." این موجب ناامنی در تمام کشورهای دنیا است.»

 

این فهم و نوع نگاه، همان فهم و نگاهی است که داعشی‌ها از قرآن دارند، برای پاسخ به این ادعای باطل، بنده رفرنسی غیر از قرآن و همان آیات مورد ادعا را ارائه نمی‌کنم.

 

در قرآن برخلاف تصور آقایان یک‌جا نه، بلکه دو جا و در دو آیه مطلب مذکورگفته شده است.

 

👈1. اولین جا سوره نساء آیه 89 است. در این آیه بعد از بیان مطالبی، می‌گوید کافران اگر مسلمان نشدند یعنی بعد از اینکه اسلام برآنها عرضه شده است و شما مطمان هستید که در عین فهم حقانیت اسلام مقابل آن ایستاده‌اند و حاضر به پذیرش آن نیستند، از طرفی پیمان‌های گذشته‌ را نیز زیر پانهاده‌اند: «فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ» یعنی آنها را بگیرید و بکشید هرجا که آنها را یافتید.

معمولا کسانی که آیه را به صورت منفرد و بدون نگاه به قبل و بعد از آن می‌خوانند یا با اسلام و قرآن از طریق منابعی که اصولا با قرآن دشمن هستند آشنا شده‌اند، تصوری مشابه عملکرد داعش، نسبت به اسلام و قرآن خواهند یافت.

 

اما کافی است آیه بعد یعنی آبه (90) سوره نساء را هم مطالعه کنند

«إِلَّا الَّذِینَ یَصِلُونَ إِلىَ‏ قَوْمِ  بَیْنَکُمْ وَ بَیْنهم مِّیثَاقٌ أَوْ جَاءُوکُمْ حَصرتْ صُدُورُهُمْ أَن یُقَاتِلُوکُمْ أَوْ یُقَاتِلُواْ قَوْمَهُمْ»

در این آیه معلوم می‌شود که در آیه قبل چه کسانی از کفار منظور بوده است و چه کسانی از آن استثناء شده‌اند:

اولین گروه استثناء شده کسانی هستند که با شما عهد و میثاقی دارند که معادل امروزی آن می‌شوند کسانی که ما در روابط بین الملل آنها را به رسمیت شناخته‌ایم، یعنی مردم همه کشورها حتی آمریکا، بجز کشور اسرائیل که آن را به رسمیت نشناخته‌ایم.

دومین گروه را که استثناء می‌کند کسانی هستند که به سمت شما آمده‌اند می‌گویند ما با شما جنگ نداریم و با کسانی هم که شما با آنها جنگ دارید، جنگ نداریم و اصطلاحا اعلام صلح و بی‌طرفی می‌کنند.

از ظاهر آیه که قوم سومی که نه با شما هستند و نه با دشنمان شما بلکه اعلام می‌کنند ما جنگی با شما نداریم فهمیده می‌شود اینگونه نیست که تقابل جبهه اسلام با تمام امت‌های غیر مسلمان باشد بلکه با بخشی از کافران است که در مقابل حق معلوم شده خاضع نیستند یا مثلا مقابل اصل دعوت اسلام ایستاده‌اند که به نظر می‌آید همان «ائمه کفر» یا رئوس کفر باشند.

چرا که در آیه دیگری دستور قتال را متوجه ائمه کفر می‌کند.

وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فی‏ دینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ (12) التوبه 

اگر کافران عهد شکنی کردند و دین شما را به مسخره گرفتند و به دینتان طعنه زدند با ائمه کفر (رئوس کفر) بجنگید، چرا که آنها عهد شکن هستند.

 

👈2. دومین آیه‌ای که به تعبیر آقایان موجب ناامنی است، در سوره توبه می‌باشد. 

وقتی بحث اعلام برائت خدا و رسولش از آیه 3 آغاز می‌‌شود، درآیه 4 کسانی که با شما معاهده دارند و عهد شکنی نکرده و با دشمنان شما همکاری نکرده‌اند را تا زمان پایان عهد استثناء می‌کند، سپس در آیه 5 می گوید:

بعد از پایان ماه‌های حرام: «ففَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ... » 

در اینجا علاوه بر مطالب سوره نساء در آیه بعد نکته جدیدی می‌آورد و می‌گوید: 

«وَ إِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتىَ‏ یَسْمَعَ کلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَالِکَ بِأَنهَّمْ قَوْمٌ لَّا یَعْلَمُونَ» 

اگر کسی از مشرکین به صورت مطلق هرکس که بود حتی اینها که درحال جنگ با آنها هستید و استثناء نشده بودند، خواست به تعبیر امروزی‌ها فرصت مطالعاتی بگیرد و بجای جنگ با شما به سرزمین‌های شما بیاید و در مورد دین خدا تحقیق کند و کلام خدا را بشنود، شما موظف هستنید شرایط امنیت و آسایش او را فراهم کنید تا بیایند در کمال امنیت، مطالعه و تحقیق کنند و شما را از نزدیک ببینند و حرف‌های شما را بشنوند سپس هر وقت خواستند ولو حرف‌های شما را هم نپذیرفته باشند، در کمال امنیت باز به سرزمین خودشان برگردند، حال اگر خواستند طریق صلح و اگر نخواستند جنگ را پیش گیرند.

 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

📝 در اتبوس نشستم سه، چهار نفر بیشتر نبودیم، دیدم یک جوان که موهایش مثل فنر روی سرش بالا پایین می‌رفت به سمت اتوبوس می‌دود، از لحظه‌ای که چشمم به او افتاد، ناخواسته چشمانم دنبالش راه افتاد، شروع کردم به آنالیز.

 

👀ابروها کلفت، ولی کاملا صاف و تمیز شده، ته ریشی خط انداخته، گردن بندی بلند، چندتا دستت بند، ناخن‌ها خیلی بلند، باریک و تمییز، کلی حلقه توی هر انگشتش شاید 12تایی می‌شد.

👀آستین‌هایش را روفته بود بالا و دکمه های پیراهنش تا نافش باز بود و بین دوتا دکمه بسته‌اش هم مجدادا باز بود و خلاصه بالا و پایین پشم و پیتالای مختصری رو ریخته بود بیرون.😱

 

شلوار لی او هم که شاید 15 درصدش پاره پوره بود و یک کفش کتانی را هم باز و بدون جوراب پوشیده بود.

 

📝 صاف آمد جلوی من به صورت روبرو نشست، از لحظه‌ای که نشست شروع کرد با گوشی خیلی بزرگش که پشتش کلی قلب کشیده بود کار کردن.

موندم به او چی بگم و از کجا سر صحبت رو شروع کنم؟!

 

کمی فکر کردم و بعد گفتم: "جناب دکمتون بازه"، و چند بار آروم جوری که کسی متوجه نشه گفتم، ولی خودش رو می‌زد به نفهمی؛ شاید داشت فکر می‌کرد که به این بابا چی بگم که روش کم شه.

 ول کن نبودم بالاخره سرش رو بلند کرد و ساکت به من نگاه کرد، دوباره گفتم عزیز دکمتون بازه!

 

جواب داد: "هوا گرمه" و خودش هم خندش گرفت، منم با خنده گفتم یعنی اینقدر گرمه؟! گفت اره.

 

گفتم: خواستم بگم مردم از این کارتون خوششون نمیاد. 

جواب داد: من برای مردم کار نمی‌کنم هر جور عشقم بکشه رفتار می‌کنم.

گفتم اینکه نشد استدلال اگه اینجوره یکی بگه من دوست دارم بدون شلوار بیام تو خیابون، چون اینجور دوست دارم؛اینکه نمی‌شه!

 

سریع جواب داد: "مگه من بدون شلوار آمدم بیرون". گفتم: "نه، ولی این یقتون رو که تا پایین باز کردین مثل همون بدون شلوار آمدن جامعه نمی‌پسنده."

"اگه جامعه می‌پسندید شما تو صد نفر آدم کلی رو می‌دیدی که این کار رو می کنن، ولی چندصدتایی یک نفر هم اینکار رو نمی کنه."

 

😡یکی از دستاش شروع کرده بود به آرام لرزیدن و حرصش گرفته بود، جواب داد من برای حرف مردم کار نمی‌کنم آدم باید برای دل خودش کار کنه.

 

گفتم واقعا برای دل مردم کار نمی‌کنی؟ یعنی کار نداری که چجور نگاهت می‌کنن؟ اگه اینجوره چرا با همون لباس توی خونه نمیای بیرون؟ چرا این همه پول دادی یه پیرهن به این خوشکلی خریدی؟ چرا موهات رو وقتی می‌خوای بیای بیرون شونه می‌کنی، خلاصه چرا وقتی می‌خوای بیای بیرون به سر وضعت می‌رسی؟

برای مردم کار می‌کنی؟ منم می‌خواهم همینو بگم که حالا که برای مردم لباس می‌پوشی و تیپ می‌زنی، مردم این کارت رو نمی‌پسندند، گفتم که بدونی. 

 

بنده خدا که نمی‌دونست چی بگه گفت: من گفتم که من برای دل کسی کار نمی‌کنم.

منم مجدد حرف اخرم رو زدم و گفتم: منم گفتم مردم از این کار شما خوششون نمیاد، خواستم بدونی.

 

👈خلاصه طرف نه یقش رو بست نه دیگه چیزی گفت و دوباره سرش رو کرد تو گوشی.

 

 اینکه در امر به معروف و نهی از منکر قرآن می‌گوید: «یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» یعنی در مرحله اول شما نباید امر به معروف و نهی از منکر کنید، بلکه باید دعوت به خیر کنید، بعد تازه می‌روید سر وقت امر به معروف، یعنی باید ببینید آن خیری که دعوت به او کردید معروف شده است که به او امر کنید یا نه؟ هنجار اجتماعی شده است یا نه؟ آخرین مرحله، یعنی بعد از هنجاز سازی اجتماعی نوبت به امر به معروف و نهی از منکر می‌رسد.

بنده وظیفه خودم را فقط تذکر لسانی می‌دانستم ، اگر حداقل 5 نفر دیگر در آن روز به آن جوان تذکر می‌دادند دیگر آن جوان توان مقاومت در مقابل جو اجتماعی را نداشت و مطمانا دکمه‌هایش را هم می‌بست.

 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

📝خدمت یکی از مبلغان بین المللی بودم، در خاطراتش می‌گفت:

👈یکی از مبارزان انقلابی ضد آمریکا، در یکی از کشورها روزی یقه من را گرفته بود که شما چرا سهم ما را نمی‌دهید؟! 

به او گفتم: "کدام سهم؟" گفت: "سهم نفت!" گفتم: "سهم نفت دیگر چیست؟" گفت: شما مگر نمی‌گوئید: انقلاب ما جغرافیا و مرز نمی‌شناسد؛ مگر نمی‌گوئید: انقلاب ما انقلاب مستضعفین است؛ خب پس چرا سهم ما را از نفت نمی‌دهید؟!


📝فرصتی برای عمیق شدن در بحث‌ها نبود، از هر دری می‌گفتم خاطرات زیادی داشت که این کاش بستری برای ثبت و ضبط و انتقال این خاطرات و تجربیات فراهم شود.


✅شاید ماجرای واحد "نهضت‌های آزادی بخش" سپاه را شنیده باشید، ماجرای آن تشکیلات مهدی هاشمی نیز حاصل همین نوع نگاه به مقوله صدور انقلاب بود که به دستور امام خمینی(ره) تعطیل شد.

ماجرای حضور سپاه "محمدرسول‌الله" و دستور امام مبنی بر بازگشت این سپاه به ایران و این جمله که "مسیر قدس از کربلا می‌گذرد"، نیز به اختلاف در همین نوع نگاه به صدور انقلاب باز می‌گردد.


✅جنس صدور انقلاب اسلامی با تشکیل گروهک‌ها و یا انجام کودتا در کشورهای مختلف که سبک توسعه قدرت آمریکایی است تفاوت دارد.

جنس صدور انقلاب اسلامی از جنس دعوت انبیاء است، اگرچه به مستضعفین دینا کمک و یا از آنها حمایت می‌کند ولی کار آنها را عوض آنها انجام نمی‌دهد.


✅جنس صدور انقلاب اسلامی از جنس انقلاب مهدوی و بعثت نبوی است؛ از جنس بیداری مردم و حرکت‌های متاثر از این آن نیز حرکت‌هایی مردمی است و تمام قدرت‌ها نیز در آخر در مقابل قدرت مردم مجبور به خضوع هستند.


✅خداوند در آیه ۸۴ سوره مبارکه نساء به پیامبر(صلی‌الله علیه و آله) می‌گوید: 

👈«فَقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ لا تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکیلاً» 

ای پیامبر در راه خدا مقاتله کن. تو تنها مسئول و پاسخگوی خودت در مقابل خداوند هستی،البته مؤمنان را هم برای نبرد تشویق کن. امید است که خداوند سختی‌ و مشکلات دشمنان را برطرف کند و سختی و شدت کیفر خدا بیشتر است.


✅در طرح صدور انقلاب اسلامی، اگرچه ما وظیفه حمایت از سایر امت‌ها در مقابل جبهه طاغوت را داریم « وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ» اما این نصرت مقید به قواعدی است که شاید مهم‌ترین آنها این باشد که هر ملتی، خود باید بار اصلی قیام بر علیه ظلم را بردوش بکشد و در این مبارزه نیز غلبه و پیروزی بیش از آنکه بر اساس عده، شمار و سایر امکانات مادی باشد، بر اساس ایمان است. 

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَى الْقِتالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ (65) الانفال


  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

👈این روزها که مسئولین ارشد دولت با رفتارهای اشرافی خود، فشارهای اقتصادی را در کام مردم تلخ‌تر نموده‌اند، برخی منبری‌ها و خواص جامعه نیز اینطور انعکاس می‌دهند که اکثر مسئولین فاسد هستند و براساس دزدی سرمایه‌هایشان را جمع کرده‌اند و...


✅ این قالب فکری شکل‌های مختلف دیگری هم دارد، مثلا زیاد دیده‌اید که می‌گویند: همه دروغگو شده‌اند، همه دزد شده‌اند، همه فاسد شده‌اند و یا افراد با ایمان کم شده‌اند. 


◀️روایاتی را هم مؤید این حرف‌ها می‌آورند که مثلا «الْمُؤْمِنَةُ أَعَزُّ مِنَ الْمُؤْمِنِ وَ الْمُؤْمِنُ أَعَزُّ مِنَ الْکِبْرِیتِ الْأَحْمَر» زن مؤمنه از مرد مؤمن کم‌یاب‌تر و مرد مؤمن هم از گوگرد قرمز که قدیم نایاب بوده است نایاب‌تر.


◀️باید گفت: متأسفانه این نوع نگاه و تحلیل‌ها به علت نقص در جهان‌بینی است، روایت مذکور و روایاتی از این دست نیز ناظر به مراتب بالای ایمان است و نه مطلق ایمان مقابل کفر و استدلال به آن به دلایلی که در ادامه اشاره خواهم کرد، اشتباه است.


✅بنای این عالم بر حق و درستی است و در همه زمان‌ها حق و درستی بر باطل و پلیدی غلبه داشته است و اگر در مجموعه و نهادی باطل بر حق غلبه پیدا کند، محکوم به نابودی است. 


✅این مطلب در فلسفه و علم کلام تحت عنوان خلق شرور توسط خداوندی که خیر مطلق است به کرات بحث شده است.

در جهان بینی توحیدی همه‌چیز در عالم وجه خیر بودن آن بر شر بودنش غلبه دارد و تمام فتنه‌ها و مشکلات از جهاتی خیر هستند ولو وجه خیر بودن آنها برای ما با نگاه جزئی و مقطعی‌مان، مشخص نباشد اما در طول زمان و با نگاه کلان این امور همه در مجموع به نفع خیر و به خیر منتهی می‌شوند و در مجموع همه عالم به سوی کمال در حرکت است.


✅به این مساله از جهات گوناگون می‌توان پرداخت و یکی از جهات هم تحلیل دولت‌ها و جوامع است. خداوند در آیه ۱۷ سوره مبارکه «رعد» در توضیح جریان حق و باطل در عالم، حق را به جریان عظیم آبی تشبیه می‌کند که باطل همچون کفی روی آن را گرفته است.


◀️ شهید مطهری در توضیح این مطلب می‌گویند: 


👈قرآن مى‌گوید وقتى که سیل جریان پیدا کرد، آنکه حرکت مى‌کند و نیرو دارد و هر چه را در برابرش قرار گیرد مى‌برد، آب است، امّا شما کف را مى‌بینید که حرکت مى‌کند. اگر آب نبود کف یک قدم هم نمى‌توانست برود، ولى به علّت اینکه آب هست، روى آب سوار مى‌شود و از نیروى آب استفاده مى‌کند. همیشه در دنیا باطل از نیروى حق استفاده مى‌کند. مثلًا راستى، حقّ و دروغ باطل است. اگر در عالم، راستى وجود نداشته باشد دروغ نمى‌تواند وجود داشته باشد؛ یعنى اگر در دنیا یک نفر وجود نداشته باشد که راست بگوید و همه مردم دروغ بگویند، دروغ نمى‌تواند کار خود را انجام دهد، زیرا هیچ کس باور نمى‌کند. 

امروز چرا دروغ مفید است و گاه یک جایى به درد آدم مى‌خورد؟ چون در دنیا راستگو زیاد است؛ چون از خودش و از دیگران راست مى‌شنود و اگر دروغ بگوید، طرف مقابل خیال مى‌کند راست است و فریب مى‌خورد؛ یعنى این دروغ نیروى خود را از راستى گرفته است، اگر راستى نبود کسى دنبال دروغ نمى‌رفت؛ چون این دروغ را راست مى‌پندارد، گولش را مى‌خورد، و الّا اگر دروغ را دروغ بداند هیچ دنبالش نمى‌رود. 

👈(ر.ب: کتاب نبرد حق و باطل استاد مطهری، به همه عزیزان پیشنهاد می‌کنم حتما این کتاب را مطالعه بفرمایید.)


✅ این مطلب را به سایر امور هم می‌توان تسری داد و بدانید نه تنها کشور ما بلکه حتی آمریکا و سایر دولت‌ها هم اگر برقرار هستند و به حیات خود ادامه‌ می‌دهند، چون وجوه حق آنها بر باطل آنها غلبه دارد و به تعبیر یکی از اساتیدم تمام عالم از غرب گرفته تا شرق همه به سوی کمال و خیر در حرکت هستند و در این حرکت کار باطل برای تظاهر به سیطره بر حق در عالم، هر روز سخت‌تر و پیچیده‌تر می‌شود.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

◀️یکی از دوستان سکولار بنده که در عین اعتقاد به اسلام، قرآن، نماز و... معتقد بود، دین در عرصه حاکمیت نباید ورود داشته باشد، می‌گفت: شما چه حقی دارید که با آمریکا سرشاخ شده‌اید و این همه هزینه برای کشور ما تحمیل می‌کنید.


✅از بس با این دوستان بحث‌های روشنفکرانه عقلی کرده بودم و آنها هرچه می‌گفتی از در دیگری وارد می‌شدند، خسته شده بودم. این بار تصمیم گرفتم بدون تعارف، ولو بگویند متحجری یا افراطی، برپایه آیات صریح قرآن به آنها جواب دهم. 

دوستم شاید انتظار داشت مثل همیشه از باب ادبیات ظالم و مستکبر بودن آمریکا و اینکه ما وظیفه داریم با ظالم بجنگیم و... وارد شوم. اما اینبار به او گفتم: 


👈چون قرآنی که شما حقانیت آن را قبول داری می‌گوید: «فَلا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبیراً (52) الفرقان» یعنی از کافران اطاعت نکن و به واسطه این عدم اطاعتت با آنها جهاد کبیر کن. خدا جهاد کبیر ما را عدم اطاعت از کافران قرار داده.

👈چون قرآنی که شما حقانیت آن را قبول داری می‌گوید: «وَ لا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقینَ وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ کَفى بِاللَّهِ وَکیلاً (48) الاحزاب» از کافران و منافقان اطاعت نکن و در این راه هرچقدر آزار و اذیت دیدی به آن توجه نکن و به خدا توکل کن که او بهترین کسی است که امور تو را وکالت می‌کند.


◀️دوست بنده پاسخ داد: آقاجان مردم این عدم اطاعت و آزار دیدن شما را نمی‌خواهند، هروقت خودتان بودید و خودتان هرچقدر می‌خواهید اطاعت نکنید و بجنگید و آزار ببینید، چرا شما نمی‌خواهید قبول کنید مردم را به زور نمی‌شود به بهشت برد. چرا «خامنه‌ای» بدون اجازه مردم کشور را به این فضا کشانده‌ است؟


✅شاید انتظار داشت مجددا از این باب با او صحبت کنم که مردم ولو از مشکلات خسته هستند ولی پای انقلاب و دینشان هم ایستاده‌اند یا اینکه مردم اهل مبارزه هستند و... اما نه، آخر در این بحث‌ها هرچه گفتیم نه خودمان چندان به یقین ‌رسیدیم که همین است و لاغیر، نه آنها می‌پذیرند. تصمیم گرفتم بازهم به آنچه موجب یقینم هست مراجعه کنم. به او گفتم: 


👈بر اساس همین قرآنی که شما قبول داری هرکس در مقابل حکم خدایی که ثابت شده است، بگوید من چیز دیگری می‌خواهم، هم ظالم است، هم کافر و هم فاسق. 

🔹چون قرآن می‌گوید: «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ (44) المائده» هرکس به آنچه که خدا نازل کرده حکم نکند بدانید که اینها همان کافران هستند. 

🔹در ادامه هم می‌گوید: « وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (45) المائده» بدانید که اینها همان ظالم‌ها هستند.

🔹مجددا در ادامه می‌گوید: «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (47) المائده»  بدانید که اینها همان فاسقان هستند.


👈آقا هم اگر کشور را به این فضا -به قول شما- کشانده، چون همین قرآنی که شما قبولش داری در ادامه آیاتی که بالا گفتم می‌گوید: «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ» بین آنها بر اساس آنچه خدا برتو نازل کرده حکم و حکومت کن و از هوای نفس آنان در مقابل آن حقی که به سوی تو آمده اطاعت نکن.


✅شاید بگوئید این نوع برخورد بر مخالفت دوستان سکولار بیافزاید و البته همینطور هم شد و او که مثل همیشه بنا را از اول هم بر نپذیرفتن گذاشته بود، نپذیرفت و گفت:‌ ظاهرا شما جز حرف زور حالیتان نمی‌شود و تا بازور مقابلتان نایستند دست از این کارهایتان برنخواهید داشت.


📌بعد از مدت‌ها بحث‌های عقلی با این دوستان انتظار چنین پاسخی را هم داشتم، اما چه کنم باید پذیرفت که همه اسلام‌های انحرافی روزی ناچارا بر اسلام ناب تیغ خواهند کشید...


  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

📝 یکی از شئون انبیاء و ائمه اطهار و به تبع آنها فقها و مؤمنین قیام به قسط است، در آیه 18 سوره مبارکه آل عمران شهادت «اولوا العم» به توحید که مصداق اتم آن اهل بیت و انبیاء(صلوات الله علیهم اجمعین) می‌باشند، مقید به قیام به قسط و برپایی عدالت شده است.

 👈«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»
شهادت می‌دهد خداوند که پروردگاری جز او نیست و شهادت می‌دهند ملائکه و اولوا العلم به اینکه پروردگاری جز او نیست در حالی که قائم به قسط هستند.

 📝در روایتی امام سجاد (علیه السلام)، بعد از خواندن این آیه در توضیح «اولوا العلم» از حضرت رسول و امیرالمؤمنین و سپس اقرب اهل بیت به امیرالمؤمنین نام می‌برند و سپس به علما شیعه اشاره می‌کنند.[1]

📝ا گرچه در تراجم قرآن و اقوال نحویون قید «قیام به قسط» تنها به خداوند نسبت داده شده است، اما در روایات ذیل این آیه، این قید مربوط به شهادت اهل بیت و پیامبر(صلوات‌الله علیهم اجمعین) به توحید دانسته شده است.

👈 از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است که ایشان در پاسخ به جابر در مورد آیه مذکور می‌فرمایند: خداوند گواهى مى‌دهد که خدائى جز ذات یکتایش نیست و همین طور هم هست، ملائکه نیز همین گواهى را می‌دهند، خداوند به آنها احترام گزارده که تسلیم پروردگارند و گواهى دارند، اما منظور آیه از «أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ» صاحبان علم انبیاء و اوصیایند و آنهایند که بپا دارنده عدل و دادگرى هستند، همانطور که خداوند گفته است و قسط همان عدل در ظاهر است و عدل در باطن نیز امیرالمؤمنین علیه السّلام است.[2]

 📌در این آیه شهادت به وحدانیت خداوند مقید به قیام به قسط و برپایی عدالت شده است، در صورت قید توضیحی بودن معنا چنین می‌شود که شهادت اهل بیت و انبیاء(صلوات الله علیهم اجمعین) و علماء، به وحدانیت خداوند همیشه با قیام به عدالت، همراه است و همانطور که روح توحید و شهادت به توحید در تمام اعمال و اقوال «اولوا العلم» می‌باشد، قیام به قسط نیز در تمام حیات آنها جاری است.

 📌اما باید گفت مطلب از این هم بالاتر است و با توجه به قرائن خارجی و سایر ادله که در مطالب پیوستی توضیح داده‌ام، این قید، قید احترازی است، یعنی شهادتی به وحدانیت خداوند شهادت حقیقی است که همراه با قیام به قسط باشد و شهادت به توحید بدون قیام به قسط اصلا دروغ است و حقیقتا شهادت به توحید نیست.

..........................................................

توضیحات الحاقی:

بررسی روایی آیه ۱۸ آل عمران

در نگاه ابتدائی باید گفت آیه آیه 18 سوره مبارکه آل عمران «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ» توسط فقها، برای شأن قیام و برپایی قسط توسط انبیاء و اهل بیت مورد استناد قرار نگرفته است و همچنین عمده ادیبان بلکه جمله آنها قید مد نظر ما،  یعنی« قائما بالقسط» را حال و یا مفعول مطلق نوعی برای ذوالحال «الله» یا عامل «شهد» گرفته‌اند، اما وقتی به روایات مراجعه می‌شود این آیه به شکل متفاوتی از نحویون توضیح ‌داد شده‌است که البته از نظر ادبی نیز صحیح و قابل توجیه می‌باشد. آنچه ما در گام‌های پیش‌رو به دنبال آن هستیم، اثبات استناد روایی مدعی و سپس توضیح و توجیه مدعا می‌باشد.

در توضیح چرایی عدم استناد فقها به این آیه باید گفت، بیش از مشکل توجیه نحوی که البته سایر توجیهات نیز خالی از اشکال نیست، مشکل اصلی که موجب عدم استناد فقها شده است، عدم وثوق صدور روایات این بخش می‌باشد، برای حل این مشکل باید به این دقت داشت که در بررسی روایات، وثوق و اطمینان نسبت به صدور روایات معمولا به وسیله بررسی سندی صورت می‌گیرد، اما راه دیگری که برای اطمینان به صدور روایات می‌توان بکار گرفت استفاده از مجموعه روایی و بررسی نصوص مختلف است که ما در این بحث از این روش برای رسیدن به وثوق به صدور روایات، استفاده می‌کنیم.

در مورد تسری دادن شأن قیام به قسط به فقها بعد از ائمه(علیهم السلام) نیز علاوه بر وجود نصوص مؤید بر شمولیت آیه نسبت به فقها، روشن است که در صورت اثبات مدعی، آیه همه دانشمندان را شامل می شود و اگر در بعضى از روایات "اولوا العلم" به ائمه اطهار (علیه السلام) تفسیر شده است، از نظر روشن‏ترین مصادیق "اولوا العلم" است.[3] کما اینکه در تفسیر همین آیه از امام سجاد (علیه السلام)، ایشان مصداق اتم «اولوا العلم» در این روایت را نبی مکرم اسلام و ائمه اطهار(صلوات الله علیهم اجمعین) ذکر نموده‌اند و سپس در مرتبه بعد به علمای شیعه اشاره نموده‌اند:

«أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ‏ «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ- وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ- لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ‏». فَابْتَدَأَ بِنَفْسِهِ، وَ ثَنَّى بِمَلَائِکَتِهِ، وَ ثَلَّثَ بِأُولِى الْعِلْمِ الَّذِینَ هُمْ قُرَنَاءُ مَلَائِکَتِهِ [أَوَّلُهُمْ‏] وَ سَیِّدُهُمْ مُحَمَّدٌ ص، وَ ثَانِیهِمْ عَلِیٌّ ع، وَ ثَالِثُهُمْ (أَقْرَبُ أَهْلِهِ إِلَیْهِ)، وَ أَحَقُّهُمْ بِمَرْتَبَتِهِ بَعْدَهُ. ثُمَّ أَنْتُمْ مَعَاشِرَ الشِّیعَةِ الْعُلَمَاءُ لِعِلْمِنَا تَالُونَ لَنَا، مَقْرُونُونَ‏ بِنَا وَ بِمَلَائِکَةِ اللَّهِ الْمُقَرَّبِینَ، شُهَدَاءُ [لِلَّهِ‏] بِتَوْحِیدِهِ وَ عَدْلِهِ وَ کَرَمِهِ وَ جُودِهِ، قَاطِعُونَ لِمَعَاذِیرِ الْمُعَانِدِینَ مِنْ عَبِیدِهِ وَ إِمَائِه»[4]

فرات کوفی از علما و راویان عصر غیبت صغری، در تفسیر معروف خود، روایتی از امام باقر (علیه السلام) نقل می‌کند که قید «قائما بالقسط» حال برای ذوالحال «اولوا العلم» گرفته شده است:

«فِی قَوْلِهِ‏ شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ [لا إِلهَ‏ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ‏] قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع هُوَ کَمَا شَهِدَ لِنَفْسِهِ وَ أَمَّا قَوْلُهُ‏ وَ الْمَلائِکَةُ [فَأَقَرَّتِ الْمَلَائِکَةُ] بِالتَّسْلِیمِ لِرَبِّهِمْ وَ صَدَّقُوا وَ شَهِدُوا أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ کَمَا شَهِدَ لِنَفْسِهِ وَ أَمَّا قَوْلُهُ‏ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ فَإِنَّ أُولِی [أولو] الْعِلْمِ الْأَنْبِیَاءُ [ع‏] وَ الْأَوْصِیَاءُ [ع وَ] هُمْ قُیَّامٌ بِالْقِسْطِ کَمَا قَالَ اللَّهُ [وَ] الْقِسْطُ هُوَ الْعَدْلُ فِی الظَّهْرِ وَ الْعَدْلُ فِی الْبَطْنِ هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع».[5]

حضرت باقر (علیه السّلام) در مورد این آیه «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ‏» در پاسخ به جابر می‌فرمایند: خداوند گواهى مى‏دهد که خدائى جز ذات یکتایش نیست و همین طور هم هست، ملائکه نیز همین گواهى را میدهند، خداوند بآنها احترام گزارده که تسلیم بپروردگارند و گواهى دارند اما این قسمت آیه‏ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ صاحبان علم انبیاء و اوصیایند و آنها بپا دارنده عدل و دادگرى هستند همانطور که خداوند گفته است وقسط همان عدل در ظاهر است و عدل در باطن نیز امیر المؤمنین علیه السّلام است.

همچنین ابو نصر محمد بن مسعود عیّاشى‏ از دیگر علمای عصر غیبت صغری نیز در تفسیر این آیه همین روایت را با تفاوت بسیار جزئی در برخی الفاظ می‌آورد.[6]  سید هاشم بحرانی نیز در تفسیر روایی «البرهان»[7] ضمن ذکر روایت عیاشی دو روایت نقل می‌کند که در آنها نیز قید قائما بالقسط برای «اولوا العلم» که همان انبیاء و ائمه اطهار(صلوات الله علیهم اجمعین) می‌باشند، لحاظ شده است:

«محمد بن الحسن الصفار: عن عبد الله بن جعفر، عن محمد بن عیسى، عن الحسن بن علی الوشاء، عن أبی الحسن (علیه السلام) قال: على الأئمة من الفرائض ما لیس على شیعتهم، و على شیعتنا ما أمرهم الله ما لیس علینا، إن علیهم أن یسألونا وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ الإمام‏.»[8] و «عن مرزبان القمی، قال: سألت أبا الحسن (علیه السلام) عن قول الله: (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ) قال: (هو الإمام)»[9]

 ابن شهرآشوب نیز در کتاب «مناقب آل أبی طالب علیهم السلام» در مورد این آیه، نقل می‌کند: «وَ رُوِیَ‏ فِی قَوْلِهِ‏ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ هُمُ الْأَئِمَّةُ إِمَاماً بَعْدَ إِمَام»[10]

دیملی از دانشمندان شیعه قرن هشتم در کتاب «غرر الأخبار»؛ که در مناقب امیرالمومنین است که به ادعای نویسنده سند روایات آن به علت شهرت بین علما و جهت اختصار ذکر نگردیده است؛ در توضیح قید «قائما بالقسط» روایتی زیر را امام صادق آورده است: «عن جابر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قوله تعالى: (قائِماً بِالْقِسْطِ): «العدل: أقامه اللّه تعالى لأمیر المؤمنین علیه السّلام عدلا بین الناس، و قسطا یقیم الحقّ بینهم و بین اللّه تعالى، إن أطاعوه هداهم»[11]

در ادعیه، وصف «قائم به قسط» هم برای خداوند و هم برای نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) ذکر شده است. به طور مثال امام سجاد(علیه السلام) در دعای ششم صحیفه سجادیه می‌گویند: « أَنِّی أَشْهَدُ أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، قَائِمٌ بِالْقِسْطِ، عَدْلٌ فِی الْحُکْمِ، رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ، مَالِکُ الْمُلْکِ»[12]

همچنین در «اقبال الاعمال» در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) در زیارت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) خطاب به پیامبر ذکر شده است: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا قَائِماً بِالْقِسْطِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا فَاتِحَ الْخَیْرِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَعْدِنَ الْوَحْیِ»[13]

در زیارت دیگری که در کتاب «المزار» توسط شهید اول آمده است نیز در زیارت حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) خطاب به حضرت آمده است: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا نَجِیبَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا خَاتَمَ النَّبِیِّینَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا سَیِّدَ الْمُرْسَلِینَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا قَائِماً بِالْقِسْط»[14]

بررسی نحوی

بر فرض حال بودن «قائما بالقسط»، نحویون از این جهت که ذوالحال با حال باید تطابق داشته باشد و «الولو العلم» جمع می‌باشند و قائما بالقسط مفرد است، ذوالحال را «الله» گرفته‌اند و در این فرض نیز با مشکل فاصل بودن بین ذوالحال و حال و مفارق بودن حال و عدم توصیف ذات باری تعالی به صفت مفارق مواجه شده‌اند و به همین علت گفته‌اند که این از موارد حال ثابت است. اما باید گفت می‌توان ذوالحال را «الولو العلم» نیز گرفت و در توضیح علت مفرد آمدن حال همانطور که تفسیر «کنز الدقائق و بحر الغرائب» توضیح داده است، حکمت آن ذکر این نکته است که نیاز به وجود مجموع الوالعلم برای قائم به قسط بودن آنها نیست، بلکه به صورت "فرد فرد" نیز هر کدام از "صاحبان علم" قائم به قسط هستند.[15]

اما شاید یکی از توجیهات بهتر نحوی برگشت حال به ذوالحال مقدر «ما ذُکر» باشد که در این صورت "قائما بالقسط" حال برای هرسه ذوالحال «الله و ملائکه و اولو العلم» می‌باشد و این توجیه با قید شدن "قائما بالقسط" در روایات برای خداوند و نبی مکرم اسلام و ائمه (صلوات الله علیهم اجمعین) نیز هماهنگی دارد. بر فرض حال بودن، معنای آیه چنین می‌شود که شهادت می‌دهند خداوند و ملائکه و الولو العلم به وحدانیت خداوند در حالی که قائم بالقسط هستند.

 ‌یکی دیگر از توجیحات نحوی مفعول مطلق نوعی بودن این قید است یعنی «شهد الله و الملائکه و الولو العلم شهادةً قائماً بالقسط» که معنای آن چنین می‌شود که شهادت آنها به توحید متصف به صفت قائم بالقسط بودن است.

در هر صورت یعنی "حال بودن و شهادت در حال قائم به قسط بودن" و یا "مفعول مطلق نوعی بودن و شهادتی که خود آن این وصف را دارد که قائم به قسط است"، این بحث مطرح است که آیا این قید توضیحی است و یا احترازی؟

در صورت توضیحی بودن معنا چنین می‌شود که قیام به قسط توسط "اولوا العلم" همیشه همراه شهادت به وحدانیت خداوند است و از آنجا که شهادت به وحدانیت و روح توحید در تمام حیات و اعمال ملائک و انبیاء و ائمه (صلوات الله علیهم اجمعین) وجود دارد، قید "قیام به قسط" نیز در تمام حیات و اعمال ملائک و انبیاء و ائمه (صلوات الله علیهم اجمعین) وجود دارد و از شئون اصلی انبیاء می‌باشد؛

اما برفرض قید احترازی بودن تاکید بر این مهم بیشتر می‌شود و معنای آن چنین است که شهادت آنها چون این قید را با خود همراه دارد، شهادت واقعی است و در صورتی که انبیاء و ائمه‌اطهار (صلوات الله علیهم اجمعین) قائم به قسط نمی‌بودند شهادت به وحدانیت آنها شهادت واقعی نمی‌بود و با این توضیح باید گفت هر انسان موحدی در صورت قائم به قسط نبودن شهادت او به وحدانیت خداوند شهادتی دروغ و غیر حقیقی است، و خلاصه اینکه شهادت به وحدانیت باید با قیام به قسط همراه باشد و اگر این قید نباشد شهادت به توحید غیر واقعی است و این معنا با نگاه توحیدی به عالم و هماهنگی با سایر آیات محتمل‌تر می‌باشد.

یکی از راه‌ها برای اثبات احترازی بودن این قید و خارج شدن از فرض احتمال اثبات این است که کلام در مقام وضع قاعده می‌باشد، این احتمال که آیه در مقام وضع قائده ‌باشد نیز با برخی از روایات که قائم به قسط بودن برای اهل بیت و علما و مؤمنان را به عنوان یک قاعده لازم می‌داند تقویت می‌گردد.

به طور مثال در آیه "29 اعراف" می‌خوانیم: «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ» بگو خداوند مرا به (اجرا و عمل بر اساس) قسط امر کرده است. و همچنین در آیه "47 یونس" می‌خوانیم: «وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ» برای هر امتی رسولی است که وقتی به سوی آنها می‌رود بر اساس قسط حکم می‌کند.

از امیرالمؤمنین در نهج البلاغه نقل شده است: «فی صِفَةِ أهلِ الذِّکرِ: یَأمُرونَ بِالقِسطِ ویَأتَمِرونَ بِهِ، ویَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ ویَتَناهَونَ عَنهُ.»[16] و یا حضرت در توضیح علت پذیرش حکومت می گویند: «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا»[17]  «کظّه» به معنای پرخورى می‌باشد و حضرت می‌فرمایند خداوند بر علما عهد حتمی گرفته است که ایشان نباید بر پرخورى ستمگر از مال حرام صبر نمایند و نباید او را بر ستم خودش امان بدهند. «سغب» به معنای گرسنگی است و با توجه به بیان حضرت خداوند از علما عهد گرفته است که آنان بر گرسنگی مظلوم صبر ننمایند و لازمه اجرای این عهد الهی داشتن قدرت و حکومت است و اگر این عهد الهی نبود حضرت حکومت را نمی‌پذیرفتند و اخذ این قدرت برای قیام به قسط و نهی از حرام‌خواری صاحبان قدرت از شئون مشترک اولیاء و اوصیاء انبیاء و اهل بیت به صورت مشترک است همانطور که در آیه ۶۳ سوره مبارکه مائده خداوند علماء بنی‌اسرائیل را مواخذه می‌کنند که چرا در مقابل اکل حرام و دروغ‌گویی صاحبان قدرت سکوت پیشه‌کرده‌اند: «لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ‏ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ».



[1] التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام؛ ص: 625.

[2] کوفى، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، 1جلد، مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی - تهران، چاپ: اول، 1410 ق، ص: 78.

[3] اقتباس از تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 469.

[4] التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام؛ ص625.

[5] کوفى، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، 1جلد، مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی - تهران، چاپ: اول، 1410 ق، ص: 78.

[6] عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیّاشی، 2جلد، المطبعة العلمیة - تهران، چاپ: اول، 1380 ق، ؛ ج‏1 ؛ ص: 166.

[7] بحرانى، سید هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، 5جلد، مؤسسه بعثه - قم، چاپ: اول، 1374 ش؛ ج‏1 ؛ ص: 604.

[8] بحرانى، سید هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، 5جلد، مؤسسه بعثه - قم، چاپ: اول، 1374 ش؛ ج‏1؛ ص: 603.

[9] البرهان فی تفسیر القرآن ؛ ج‏1 ؛ ص: 604.

[10] ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، 4جلد، علامه - قم، چاپ: اول، 1379 ق، ج‏1 ؛ ص: 285.

[11] دیلمى، حسن بن محمد، غرر الأخبار و درر الآثار فی مناقب أبی الأئمة الأطهار علیهم السلام، 1جلد، دلیل ما - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1427 ق؛ ص: 162.

[12] على بن الحسین علیه السلام، امام چهارم، الصحیفة السجادیة، 1جلد، دفتر نشر الهادى - قم، چاپ: اول، 1376ش؛ ص52. شیخ طوسی در کتاب مصباح المجتهد همین دعا را به نقل از صحیفه سجادیه با تعبیر قائما بالقسط می‌آورند:‌ «إِنِّی أَشْهَدُ أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ‏ قائِماً بِالْقِسْطِ عَادِلًا فِی الْحُکْمِ رَءُوفاً بِالْخَلْقِ مَالِکاً لِلْمُلْک» این اختلاف در تعبیر با توجه به اینکه از نظر نحوی باید "قائمٌ بالقسط" می‌خواند می‌تواند اشاره تعبیر قرآنی در آیه مذکور باشد. طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، 1جلد، مؤسسة فقه الشیعة - بیروت، چاپ: اول، 1411 ق، ؛ ج‏1 ؛ ص: 2۴۷.

[13] ابن طاووس، على بن موسى، إقبال الأعمال (ط - القدیمة)، 2جلد، دار الکتب الإسلامیه - تهران، چاپ: دوم، 1409 ق، ج‏2 ؛ ص: 604.

[14] شهید اول، محمد بن مکى، المزار فی کیفیة زیارات النبیّ و الأئمة علیهم السلام، (للشهید الأوّل)، 1جلد، مدرسه امام مهدى علیه السلام - قم، چاپ: اول، 1410 ق، ص: 11.

[15] فعلى هذه الرّوایة «قائما» حال عن أولی العلم، و إفراده على تأویل کلّ واحد و الإشعار بأنّ کلّ واحد منهم قائم به، لئلّا یتوهمّ أنّ القسط قائم بمجموعهم من حیث هو مجموع قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، 14جلد، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، سازمان چاپ و انتشارات - تهران، چاپ: اول، 1368 ش، ج‏3، ص: 55.

[16] نهج البلاغة: الخطبة 222، بحار الأنوار: ج 69 ص: 325  ح 39.

[17] شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، 1جلد، هجرت - قم، چاپ: اول، 1414 ق، ص: 50.


  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

📝طبق آنچه در روایات ذکر شده است، لقب امیرالمؤمنین خاص حضرت امیر(علیه السلام) می‌باشد و حتی به سایر اهل بیت نیز گفته نشده است. 

👈در روایتی یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) از ایشان سؤال می‌کند آیا قائم اهل بیت با لقب امیرالمؤمنین سلام داده می‌شود؟ 

حضرت پاسخ می‌دهند: «لَا ذَاکَ اسْمٌ سَمَّى اللَّهُ بِهِ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع لَمْ یُسَمَّ بِهِ أَحَدٌ قَبْلَهُ- وَ لَا یَتَسَمَّى بِهِ بَعْدَهُ إِلَّا کَافِرٌ» 

🔹نخیر این اسمی است که خداوند امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به آن نامیده است و هیچ کس را قبل از آن به این نام ننامیده است و بعد از ایشان هم، کسی به این نام نامیده نشود الا اینکه کافر باشد. (۱) 


📝معمول ما تصورمان این است که لقب امیرالمؤمنین به معنای فرمانده و أمیر مؤمنان است و در توضیح علت اتصاف این عنوان برای امیرالمؤمنین گفته‌اند چون ایشان جانشین بلافصل پیامبر می‌باشند و در مقابل کسانی که سایر خلفای چهارگانه را امیرخود می‌دانسته‌اند، این لقب به ایشان تعلق گرفته است. اما باید گفت اگرچه حضرت، فرمانده و زعیم مؤمنان هستند ولی سایر اهل بیت نیز چنین هستند و آنچه در روایات گفته شده است اشاره به معنای دیگری است.

⁉️اما معنای خاص امیرالمؤمنین که لقب حضرت شده است، چیست؟


👈در روایتی از کتاب شریف کافی یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) از ایشان می‌پرسد: 

«لِمَ سُمِّیَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (ع)» 

🔹چرا امیرالمؤمنین به این لقب نامیده‌ شده‌اند؟ حضرت پاسخ می‌دهند: «لِأَنَّهُ یَمِیرُهُمْ الْعِلْمَ أَ مَا سَمِعْتَ فِی کِتَابِ اللَّهِ- وَ نَمِیرُ أَهْلَنا» 

🔹چون حضرت روزی می‌دهد، علم را، آیا در قرآن نشنیده‌ای «نمیر أهلنا». (۲)


📝«میر» به معنای روزی است و در سوره مبارکه یوسف برادران یوسف وقتی می‌خواهند به حضرت یعقوب بگویند ما به واسطه کمک‌های عزیر مصر خانواده‌ خود را روزی می‌دهیم، عبارت «نَمِیرُ أَهْلَنا» را بکار می‌برند. بنابراین صیغه متکلم وحده ماده «میر» می‌شود «أَمِیِرُ» یعنی روزی می‌دهم.


👈در روایت دیگری نیز در مورد چرایی نامیده شدن حضرت به این لقب گفته شده است: « لِأَنَّ مِیرَةَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ عِنْدِهِ یَمِیرُهُمُ الْعِلْمَ.» چون حضرت روزی می‌دهد مؤمنین را از نزد خودش، روزی می‌دهد علم‌را. (۳)


منابع:

1.  الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج1 ؛ ص411. 

در روایت دیگری گفته شده است هرکس به این لقب نامیده شود و راضی باشد در سرونوشتت چنین می‌شود که مفعول واقع خواهد شد.

2.  الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج1 ؛ ص412

3.  همان.

  • حمید رضا باقری