شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال

این وبلاگ جهت نشر نوشته‌های اینجانب حمیدرضا باقری می‌باشد

شرح حال
بایگانی

۱۴۱ مطلب با موضوع «امام و رهبری» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 

بسم الله  الرحمن الرحیم

تا کنون شرح‌های مختلفی بر «خطبه منا» امام حسین(علیه السلام) زده شده است و از جمله آن‌ها شرح حضرت امام خمینگی(ره) بر این خطبه در درس ولایت فقیه می‌باشد.۱

 

شرح حضرت امام(ره) بر «خطبه منا» 

 

از جمله این گونه روایات (روایات مؤید ولایت فقیه)، روایت تحف العقول است، تحت عنوان «مجارى الامور و الاحکام على ایدى العلماء» این روایت از دو قسمت تشکیل یافته: قسمت اول روایتى است از حضرت سید الشهداء (ع) که از امیر المؤمنین على ابن ابى طالب (ع) نقل فرموده در باره "امر بمعروف و نهى از منکر" و قسمت دوم نطق حضرت سید الشهداء است، در باره ولایت فقیه و وظائفى که فقها در مورد مبارزه با ظلمه و دستگاه دولتى جائر به منظور تشکیل حکومت اسلامى و اجراى احکام دارند. این نطق مشهور را حضرت در «منا» ایراد و در آن علت جهاد داخلى خود را بر ضد دولت جائر اموى تشریح فرموده است. از این روایت دو مطلب مهم به دست می‌‏آید: یکى «ولایت فقیه» و دیگرى این که فقها باید با جهاد خود و با امر بمعروف و نهى از منکر، حکام جائر را رسوا و متزلزل و مردم را بیدار گردانند تا نهضت عمومى مسلمانان بیدار، حکومت جائر را سرنگون و حکومت اسلامى را برقرار سازد و اینک روایت:

 

 

(حضرت امام ابتدا متن کامل خطبه را به عربی می‌آورند و سپس به شرح و ترجمه آن می‌پردازند. اما ما به جهت سهولت در مطالعه عزیزان متن عربی خطبه و توضیحات حضرت امام را به صورت قسمت قسمت و همراه می‌آوریم.)

 

 

ترجمه و شرح خطبه

 

اعْتَبِروُا أَیُّها النّاسُ بِما وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أوْلِیاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنائِهِ عَلَى الْاحْبارِ إِذْ یَقُولُ «لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرّبّانِیُّونَ وَ الْأَحبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ و قال: لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنى إسْرائیلَ إِلى قوله: «لَبِئسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ»

اى مردم، از پندى که خدا به دوستدارانش به صورت بدگویى از «احبار» داده عبرت بگیرید؛ آنجا که می‌‏فرماید: «چرا نباید علماى دینى و احبار از گفتار گناهکارانه آنان (یعنى یهود) و حرامخوارى آنان جلوگیرى کنند. راستى آنچه انجام می‌‏داده و به وجود می‌آورده‌‏اند چه بد بوده است» و می‌فرماید: «آن عده از بنى اسرائیل که کفر ورزیدند لعنت شدند». تا آنجا که می‌فرماید: «راستى که آنچه انجام می‌‏داده‏اند چه بد بوده است».

وَ إنَّما عابَ اللَّهُ ذلِکَ عَلَیْهِمْ، لأنَّهُمْ کانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذینَ بَیْنَ أظْهُرِهِمُ الْمُنکَرَ وَ الْفَساد، فَلا یَنْهَوْنَهُم عَنْ ذلِکَ رَغْبَةً فیما کانُوا یَنالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَةً مِمّا یَحْذَرُونَ، وَ اللَّهُ یَقُولُ: «فَلا تَخْشوا النّاسَ وَ اخْشَونِ.»

در حقیقت، خدا آن را از این جهت برایشان عیب می‌‏شمارد و مایه ملامت می‌‏سازد که آنان با چشم خود می‌دیدند که ستمکاران به زشتکارى و فساد پرداخته‌‏اند، و باز منعشان نمی‌‏کردند، به خاطر عشقى که به دریافتهاى خود از آنان داشتند؛ و نیز به خاطر ترسى که از آزار و تعقیب آنان به دل راه می‌‏دادند. در حالى که خدا می‌‏فرماید: «از مردم نترسید؛ و از من بترسید».

وَ قالَ «وَ الْمُؤمِنُونَ وَ الْمُؤمِناتُ بَعْضُهُمْ اوْلِیاءُ بَعْضٍ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»

و می‌فرماید: «مردان مؤمن دوستدار و رهبر و عهده‏دار یکدیگرند. همدیگر را امر به معروف و نهى از منکر می‌کنند».

(می‌‏بینیم که در این آیه در شمردن صفات مؤمنان، صفاتى که مظهر دوستدارى و عهده دارى و رهبرى متقابل مؤمنان است)،

فَبَدأَ اللَّهُ بِالْأمرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىِ عَنِ الْمُنْکَرِ فَریضَةٌ مِنْهُ، لِعِلْمِهِ بِأَنَّها إِذا أُدِّیَتْ وَ أُقیمَتْ، اسْتَقامَتِ الْفَرائِضُ کُلُّها، هَیِّنُها وَ صَعْبُها. وَ ذلِکَ أَنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْی عَنِ الْمُنْکَرِ دُعاءٌ إِلَى الإِسْلامِ مَعَ رَدِّ الْمَظالِمِ وَ مُخالَفَةِ الظالِمِ، وَ قِسْمَةِ الْفَىْ‏ءِ وَ الْغَنائِمِ وَ أَخذِ الصَّدَقاتِ مِنْ مَواضِعِها وَ وَضْعِها فی حَقِّها.

خدا از امر به معروف و نهى از منکر شروع می‌‏کند، و نخست این را واجب می‌‏شمارد زیرا می‌‏داند که اگر امر به معروف و نهى از منکر انجام بگیرد و در جامعه برقرار شود، همه واجبات، از آسان گرفته تا مشکل، همگى برقرار خواهد شد. و آن بدین سبب است که امر به معروف و نهى از منکر عبارت است از دعوت به اسلام؛ (یعنى جهاد اعتقادى خارجى) به اضافه بازگرداندن حقوق ستمدیدگان به ایشان؛ و مخالفت و مبارزه با ستمگران (داخلى)؛ و کوشش براى اینکه ثروت‌هاى عمومى و درآمد جنگى طبق قانون عادلانه اسلام توزیع شود، و صدقات (زکات و همه مالیات‌هاى الزامى یا داوطلبانه) از موارد صحیح و واجب آن جمع‏آورى و گرفته شود، و هم در موارد شرعى و صحیح آن به مصرف برسد.

ثُمَّ أَنْتُمْ أَیَّتُهَا، العِصابَةُ، عِصابَةٌ، بِاْلعِلْمِ مَشْهُورَةٌ وَ بِالْخَیْرِ مَذْکُورَةٌ وَ النَّصیحَةِ مَعْروُفَةٌ، وَ بِاللَّهِ فی أَنْفُسِ النّاسِ مَهابَةٌ، یَهابُکُمُ الشَّریفُ وَ یُکْرِمُکُم الضَّعیفُ، وَ یُؤثِرُکُمْ مَنْ لا فَضْلَ لَکُمْ عَلَیْهِ وَ لا یَدَ لَکُمْ عِنْدَهُ، تَشفَعونَ فِی الْحَوائِجِ إِذَا امْتُنِعَتْ مِنْ طُلّابِها، وَ تَمْشُونَ فی الطَّریقِ بِهَیْبَةِ الْمُلُوکِ وَ کرامَةِ الأکابِرِ.

علاوه بر آنچه گفتم، شما اى گروه، اى گروهى که به علم و عالم بودن شهرت دارید و از شما به نیکى یاد می‌شود و به خیرخواهى و اندرزگویى و راهنمایى در جامعه معروف شده‌‏اید و به خاطر خدا در دل مردم شکوه و مهابت پیدا کرده‏اید به طورى که مرد مقتدر از شما بیم دارد و ناتوان به تکریم شما بر می‌خیزد و آن کس که هیچ برترى بر او ندارید و نه قدرتى بر او دارید شما را بر خود برترى داده است و نعمتهاى خویش را از خود دریغ داشته به شما ارزانى می‌دارد، در موارد حوایج (یا سهمیه مردم از خزانه عمومى) وقتى به مردم پرداخت نمى‏شود وساطت می‌‏کنید، و در راه با شکوه و مهابت پادشاهان و بزرگوارى بزرگان قدم بر می‌دارید،

أَ لَیْسَ کُلُّ ذلِکَ إِنَّما نلتُمُوهُ بما یُرْجَى عِنْدَکُمْ مِنْ الْقِیامْ بِحَقِّ اللَّهِ، وَ إِنْ کُنْتُمْ عَنْ أَکْثَرِ حَقِّهِ تَقْصُرُونَ، فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّ الْأمَّةِ، فَامّا حَقَّ الضُّعَفاءِ فَضَیَّعْتُم.

آیا همه این احترامات و قدرتهاى‏ معنوى را از این جهت به دست نیاورده‏‌اید که به شما امید می‌‏رود که به اجراى قانون خدا کمر ببندید؟ گرچه در مورد بیشتر قوانین خدا کوتاه آمده‏‌اید؛ بیشتر حقوق الهى را که به عهده دارید فرو گذاشته‏‌اید. مثلًا حق ملت را خوار و فرو گذاشته‏‌اید؛ حق افراد ناتوان و بی‌‏قدرت را ضایع کرده‌‏اید؛

وَ اَّما حَقَّکُمْ بِزَعْمِکُمْ فَطَلَبْتُم. فلا مالًا بَذَلْتُموهُ؛ وَ لا نَفْسَاً خاطرَتُمْ بِها لِلَّذی خَلَقَها؛ وَ لا عَشیرَةً عادَیْتُمُوها فی ذاتِ اللَّهِ.

اما در همان حال به دنبال آنچه حق خویش می‌‏پندارید برخاسته‌‏اید. نه پولى خرج کرده‏‌اید؛ و نه جان را در راه آنکه آن را آفریده به خطر انداخته‏‌اید؛ و نه با قبیله و گروهى به خاطر خدا در افتاده‏‌اید. شما آرزو دارید و حق خود مى‏دانید که بهشتش و همنشینى پیامبرانش و ایمنى از عذابش را به شما ارزانى دارد؛

أنْتُمْ تَتَمنَّونَ عَلَى اللَّهِ جَنَّتَهُ وَ مُجاوَرَةَ رُسُلِهِ وَ اماناً مِنْ عَذابِهِ. لَقَدْ خَشِیتُ عَلَیْکُمْ، ایُّهَا الْمَتَمَنُّونَ عَلَى اللَّهِ، أنْ تَحِلَّ بِکُمْ نِقْمَةٌ مِنْ نَقَماتِهِ لأنَّکُمْ بَلَغْتُمْ مِنْ کَرامَةِ اللَّهِ مَنْزِلةً فُضِلْتُم بِها؛ وَ مَنْ یُعرفُ بِاللَّهِ لا تُکْرِمُونَ وَ انْتُمْ بِاللَّهِ فِی عِبادِهِ تُکْرَمُونَ.

 من، اى کسانى که چنین انتظاراتى از خدا دارید، از این بیمناکم که نکبت خشمش بر شما فرو افتد؛ زیرا در سایه عظمت و عزت خدا به منزلتى بلند رسیده‌‏اید، ولى خداشناسانى را که ناشر خداشناسى هستند احترام نمی‌کنید؛ حال آنکه شما به خاطر خدا در میان بندگانش مورد احترامید.

وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلا تَفْزَعُونَ، وَ أنْتُمْ لِبَعضِ ذِمَمِ آبائِکُمْ تَفْزَعُونَ؛ وَ ذِمةُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) مَحْقُورَة،

و نیز از آن جهت بر شما بیمناکم که به چشم خود می‌‏بینید تعهداتى که در برابر خدا شده گسسته و زیر پا نهاده شده است، اما نگران نمی‌‏شوید؛ در حالى که به خاطر پاره‌‏اى از تعهدات پدرانتان نگران و پریشان می‌‏شوید؛ اینک تعهداتى که در برابر پیامبر انجام گرفته مورد بی‌‏اعتنایى است؛

وَ الْعُمیُ وَ الْبُکْمُ وَ الزَّمنُ فی الْمَدائِنِ مُهْمَلةٌ، لا تَرْحَمُونَ؛ وَ لا فی مَنْزِلَتِکُم تَعْمَلُونَ وَ

لا مَنْ فیها تُعینُونَ؛ وَ بالادهانِ وَ الْمُصانَعةِ عِنْدَ الظَّلَمَةِ تَأمَنُونَ.

نابینایان، لال‌ها، و زمینگیران ناتوان، در همه شهرها بی‌‏سرپرست مانده‏‌اند، و بر آنها ترحم نمی‌شود. و نه مطابق شأن و منزلتتان کار می‌‏کنید؛ و نه به کسى که چنین کارى بکند و در ارتقاى شأن شما بکوشد اعتنا یا کمک می‌کنید. با چرب زبانى و چاپلوسى و سازش با ستمکاران، خود را در برابر قدرت ستمکاران حاکم ایمن می‌‏گردانید.

کُلُّ ذلِکَ مِمّا أَمَرکُمُ اللَّهُ بِهِ مِنَ النَّهْیِ وَ التَّناهِی، وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلوُنَ.

تمام اینها دستورهایى است که خدا به صورت نهى، یا همدیگر را نهى کردن و بازداشتن، داده و شما از آنها غفلت می‌ورزید.

وَ أَنْتُمْ أَعْظَمُ النّاسِ مُصیبَةً لِما غُلِبْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ مَنازِلِ الْعُلَماءِ. لَوْ کُنْتُمْ تَسْعَونَ. ذلِکَ بِأَنَّ مَجارِی الْاموُرِ وَ الأَحْکامِ عَلى أیْدِی الْعُلماءِ بِاللَّهِ الْأُمَناءِ عَلى حَلالِهِ وَ حَرامِهِ.

مصیبت شما از مصایب همه مردم سهمگین‌تر است؛ زیرا منزلت و مقام علمایى را از شما بازگرفته‌‏اند اگر می‌‏دانستید. چون در حقیقت، جریان ادارى کشور و صدور احکام قضایى و تصویب برنامه‌‏هاى کشور باید به دست دانشمندان روحانى، که امین حقوق الهى و داناى حلال و حرامند، سپرده شده باشد.

فَأَنْتُمُ الْمَسْلُوبُونَ تِلْکَ الْمَنْزِلَةَ، وَ ما سُلِبْتُمْ ذلِکَ، إلّا بِتَفَرُّقِکُمْ عَنِ الْحَقِّ وَ اخْتِلافِکُمْ فی السُّنَةِ بَعْدَ الْبَیِّنَةِ الْواضِحَة.

اما اینک مقامتان را از شما بازگرفته و ربوده‏‌اند. و اینکه چنین مقامى را از دست داده‌‏اید، هیچ علتى ندارد جز اینکه از دور محور حق (قانون اسلام و حکم خدا) پراکنده‌‏اید؛ و درباره سنت، پس از اینکه دلایل روشن بر حقیقت و کیفیت آن وجود دارد، اختلاف پیدا کرده‌‏اید.

وَ لَوْ صَبَرْتُمْ عَلَى الْأَذَى وَ تَحَمَّلْتُمُ الْمَؤونَةَ فی ذاتِ اللَّهِ، کانَتْ أُمُورُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ تَرِدُ وَ عَنْکُم تَصْدُرُ وَ إلَیْکُمْ تُرْجَعُ.

شما اگر مردانى بودید که بر شکنجه و ناراحتى شکیبا بودید و در راه خدا حاضر به تحمل ناگوارى می‌‏شدید، مقررات براى تصویب پیش ما آورده می‌شد؛ و به دست شما صادر می‌‏شد؛ و مرجع کارها بودید.

وَ لکِنَّکُمْ مَکَّنْتُمُ الظَّلمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِکُمْ وَ اسْتَسلَمْتُمْ أُمورَ اللَّهِ فی أیْدیهِمْ یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهاتِ وَ یَسیرُونَ فی الشَّهَواتِ، سَلَّطَهُمْ عَلى ذلِکَ فِرارُکُم مِنَ الْمَوْتِ وَ إعجابُکُمْ بِالْحَیاةِ الَّتی هِیَ مُفارِقَتُکُم.

اما شما به ستمکاران مجال دادید تا این مقام را از شما بستانند؛ و گذاشتید حکومتى که قانوناً مقید به شرع است به دست ایشان بیفتد، تا بر اساس پوسیده حدس و گمان به حکومت پردازند؛ و طریقه خودکامگى و اقناع شهوت را پیشه سازند. مایه تسلط آنان بر حکومت، فرار شما از کشته شدن بود، و دلبستگی‌‏تان به زندگى گریزان دنیا.

فَأَسْلَمْتُمُ الضُعَفاءَ فی أَیْدِیهِمْ، فَمِنْ بَیْنِ مُستَعْبِدٍ مَقْهُورٍ، وَ بَیْنِ مُسْتَضْعَفٍ عَلى مَعیشَتِه مَغْلُوبٍ. یَنقَلبُونَ فی الْمُلْکِ بِآرائِهِمْ وَ یَسْتَشْعِروُنَ الخِزْیَ بِأَهْوائِهِمْ، اقْتِداءً بِالأَشْرارِ وَ جُرْاةً عَلَى الجَبّارِ.

شما با این روحیه و رویه، توده ناتوان را به چنگال این ستمگران گرفتار آوردید تا یکى برده وار سرکوفته باشد؛ و دیگرى بیچاره وار سرگرم تأمین آب و نانش؛ و حکام خودسرانه به امیال خود عمل کنند؛ و با هوسبازى خویش ننگ و رسوایى به بار آورند؛ پیرو بدخویان گردند و در برابر خدا گستاخى ورزند.

فی کُلِّ بَلَدٍ مِنْهُمْ عَلَى مِنْبَرهِ خَطیبٌ یَصْقَعُ، فَالَارضُ شاغِرةٌ؛ وَ أَیْدیهِمْ فیها مَبْسُوطَةٌ، وَ النّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ لا یَدْفَعُونَ یَدَ لامِسٍ، فَمِنْ بَیْنِ جَبّارٍ عَنیدٍ، وَ ذی سَطْوَةٍ عَلَى الضَّعَفةِ شَدیدٍ، مُطاعٍ لا یَعْرِفُ الْمُبْدِئَ الْمُعیدَ.

در هر شهر سخنورى از ایشان بر منبر آمده و گماشته شده است. زمین برایشان فراخ و دستشان در آن گشاده است. مردم بنده ایشانند و قدرت دفاع از خود را ندارند. یک حاکم دیکتاتور و کینه ورز و بدخواه است؛ و حاکم دیگر بیچارگان را می‌کوبد و به آنها قلدرى و سختگیرى می‌‏کند؛ و آن دیگر فرمانروایى مسلط است که نه خدا را می‌‏شناسد و نه روز جزا را.

فَیا عَجَباً، وَ ما لی لا أَعْجَبُ، وَ الأرْضُ مِنْ غاشٍ غَشُومٍ وَ مُتَصدِّقٍ ظَلُوْمٍ وَ عاملٍ عَلَى الْمُؤمِنینَ بِهِمْ غَیْرِ رَحیمٍ.

شگفتا! و چرا نه شگفتى، که جامعه در تصرف مرد دغلباز ستمکارى است که مأمور مالیاتش ستم ورز است؛ و استاندارش نسبت به اهالى دیندار نامهربان و بی‌رحم است. خداست که در مورد آنچه در باره‏اش به کشمکش برخاسته‏‌ایم حکومت و داورى خواهد کرد؛

فَاللَّهُ الْحاکِمُ فیما فِیهِ تَنازَعْنا وَ الْقاضِی بِحُکْمِهِ فیما شَجَرَ بَیْنَنا.

و درباره آنچه بین ما رخ داده با رأى خویش حکم قاطع خواهد کرد.

اللَّهُمَّ، إِنَّکَ تَعْلَمْ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ ما کانَ مِنَّا تَنافُساً فِی سُلطانٍ وَ لَا الْتِماساً مِنْ فُضُولِ الحُطام.

خدایا، بی‌‏شک تو می‌دانى آنچه از ما سر زده رقابت در به دست آوردن قدرت سیاسى نبوده؛ و نه جستجوى ثروت و نعمتهاى ناچیز دنیا.

وَ لکِنْ لِنُرِىَ الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ؛ وَ نُظْهِرَ الْاصْلاحَ فی بِلادِکَ؛ وَ یَأمَنَ المَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ، وَ یَعْمَلُ بفَرائضِکَ و سُنَنِکَ وَ أَحکامِکَ.

بلکه براى این بوده که اصول و ارزشهاى درخشان دینت را بنماییم و ارائه دهیم؛ و در کشورت اصلاح پدید آوریم؛ و بندگان ستمزده‌‏ات را ایمن و برخوردار از حقوق مسلمشان گردانیم؛ و نیز تا به وظایفى که مقرر داشته‌‏اى و به سنن و قوانین و احکامت عمل شود.

فَإِنْ لَمْ تَنْصُرُونا وَ تَنْصِفوُنا قَوِىَ الظَّلَمَةُ عَلَیْکُمْ وَ عَمِلوا فی إطْفاءِ نُورِ نَبِیِّکُمْ. وَ حَسْبُنَا اللَّهُ، وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا، وَ إلَیْهِ أَنَبْنا، وَ إلَیْهِ الْمَصیرُ.

بنا بر این، شما (گروه علماى دین) اگر ما را در انجام این مقصود یارى نکنید و حق ما را از غاصبان نستانید؛ ستمگران بر شما چیره شوند و در خاموش کردن نور پیامبرتان بکوشند. خداى‏ یگانه ما را کفایت است؛ و بر او تکیه می‌‏کنیم؛ و به سوى او رو می‌‏آوریم. و سرنوشت به دست او و بازگشت به اوست.

وظیفه ما

می‌‏فرماید: «اعتبروا أیّها الناس بِما وعظ اللَّهُ به أولیاءه من سوء ثنائه على الأحبار» خطاب به دسته مخصوص، حاضرین مجلس، اهل شهر و بلد، اهل مملکت، و یا مردم دنیاى آن روز نیست؛ بلکه هر کس را در هر زمان که این ندا را بشنود شامل می‌‏شود. مثل: «یا أیها النّاس» که در قرآن آمده است. خداوند با اعتراض به «احبار» یعنى علماى یهود و استنکار رویه آنها، اولیاى خویش را موعظه فرموده، و به آنان پند داده است. منظور از «اولیا» کسانى هستند که توجه به خدا دارند، و در جامعه داراى مسئولیت می‌‏باشند؛ نه اینکه منظور ائمه، علیهم السلام، باشد. 

اذ یقول: «لَوْ لا یَنهاهُمُ الرَبّانِیّونَ وَ الْاحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الاثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ» خداوند در این آیه، «ربانیون» و «احبار» را مورد نکوهش قرار می‌‏دهد که چرا آنها، که علماى دینى یهود بوده‌‏اند، ستمکاران را از «قول اثم»، یعنى گفتار گناهکارانه که اعم از دروغپردازى و تهمت و تحریف حقایق و امثال آن باشد، و از «اکل سُحت»، یعنى حرامخوارى، نهى نکرده و بازنداشته‌‏اند. بدیهى است این نکوهش و تقبیح اختصاص به علماى یهود ندارد؛ و نه اختصاص به علماى نصارى دارد؛ بلکه علماى جامعه اسلامى، و به طور کلى علماى دینى را شامل مى‏شود. بنا بر این، علماى دینى جامعه اسلامى هم اگر در برابر رویه و سیاست ستمکاران ساکت بنشینند، مورد نکوهش و تقبیح خدا قرار مى‌‏گیرند. این امر فقط مربوط به سلف و نسل گذشته نیست؛ نسل‌هاى گذشته و آینده در این حکم یکسانند.

خطرناک ترین منکرات

حضرت امیر (ع)۲ این موضوع را با استناد به قرآن ذکر فرموده، که علماى جامعه اسلامى هم عبرت بگیرند و بیدار شوند؛ و از اداى وظیفه امر به معروف و نهى از منکر بازنایستد؛ و در برابر هیأت‌هاى حاکمه ستمگر و منحرف سکوت ننمایند. حضرت با استشهاد به آیه «لو لا ینهاهم الربانیون ...» دو نکته را گوشزد فرموده است:

1.        اینکه سهل انگارى علما در وظایف ضررش بیش از کوتاهى دیگران در انجام همان وظایف مشترک است. چنانکه هرگاه یک بازارى کار خلافى بکند، ضررش به خود او می‌‏رسد؛ لیکن اگر علما در وظیفه کوتاهى کردند، مثلًا در برابر ستمگران سکوت نمودند، ضررش متوجه اسلام مى‏شود. و اگر به وظیفه عمل کردند و آنجا که باید صحبت کنند سکوت نکردند، نفع آن براى اسلام است.

2.       با اینکه باید از همه امورى که مخالف شرع است نهى کرد، روى «قول اثم»، یعنى دروغپردازى و «اکل سحت»، یعنى حرامخورى تکیه کرده است تا بفهماند که این دو «منکر» از همه منکرات خطرناکتر است؛ و بایستى بیشتر مورد مخالفت و مبارزه قرار گیرد. چون گاهى گفتار و تبلیغات دستگاههاى ستمگر بیش از کردار و سیاستشان براى اسلام و مسلمین ضرر دارد؛ و غالباً حیثیت اسلام و مسلمین را به مخاطره مى‌‏اندازد.

خداوند نکوهش مى‏‌کند که چرا از گفتار نادرست و تبلیغات گناهکارانه ستمکاران جلوگیرى نکردند؟ چرا آن مردى را که ادعا کرد من «خلیفة اللَّه» هستم و آلت مشیت الهى هستم، و احکام خدا همین گونه است که من اجرا مى‌‏کنم، عدالت اسلامى همین است که من مى‌‏گویم و اجرا مى‌‏کنم (در صورتى که اصولًا عدالت سرش نمى‌‏شد) تکذیب نکردند؟ این گونه سخنان «قول اثم» است. این حرفهاى گناهکارانه را که ضرر زیادى براى جامعه دارد، چرا جلوگیرى نکردند؟ ظلمه را که حرفهاى نامربوط زدند، خیانتها مرتکب شدند، بدعتها در اسلام گذاشتند، ضربه به اسلام زدند، چرا نهى نکردند و از این گناهان بازنداشتند؟

وظیفه علما

اگر کسى احکام را آن طور که خدا راضى نیست تفسیر کرد، بدعتى در اسلام گذاشت به اسم اینکه عدل اسلامى چنین اقتضا مى‌‏کند، احکام خلاف اسلام اجرا کرد، بر علما واجب است که اظهار مخالفت کنند. هرگاه اظهار مخالفت نکنند، مورد لعن خدا قرار مى‌‏گیرند. و این از آیه شریفه پیداست، و نیز در حدیث است که «إذا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ، فَلِلعالِمِ أنْ یُظْهِرَ عِلْمَهُ؛ و إلّا فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ» چون بدعتها پدید آید، بر عالم واجب است که علم (دین) خویش را اظهار کند؛ و گر نه لعنت خدا بر او خواهد بود. خود اظهار مخالفت و بیان تعالیم و احکام خدا، که مخالف بدعت و ظلم و گناه مى‏باشد، مفید است؛ چون سبب مى‏‌شود عامه مردم به فساد اجتماعى و مظالم حکام خائن و فاسق یا بى‌‏دین پى‏‌برده، به مبارزه برخیزند؛ و از همکارى با ستمکاران خوددارى نمایند؛ و به عدم اطاعت در برابر قدرتهاى حاکمه فاسد و خائن دست بزنند. اظهار مخالفت علماى دینى در چنین مواردى‏ یک «نهى از منکر» از طرف رهبرى دینى جامعه است، که موجى از «نهى از منکر» و یک نهضت مخالفت و «نهى از منکر» را به دنبال مى‌‏آورد. نهضتى را به دنبال مى‏‌آورد که همه مردم دیندار و غیرتمند در آن شرکت دارند. نهضتى که اگر حکام ستمکار و منحرف به آن تسلیم نشوند و به صراط مستقیم رویه اسلامى تبعیت از احکام الهى باز نیایند و بخواهند با قدرت اسلحه آن را ساکت کنند، در حقیقت به تجاوز مسلحانه دست زده و «فئه باغیه» خواهند بود؛ و بر مسلمانان است که به جهاد مسلحانه با «فئه باغیه»، یعنى حکام تجاوزکار، بپردازند تا سیاست جامعه و رویه حکومت کنندگان مطابق با اصول و احکام اسلام باشد.

انظلام

شما که فعلًا قدرت ندارید جلو بدعتهاى حکام را بگیرید و این مفاسد را دفع کنید، اقلًا ساکت ننشینید. تو سر شما می‌‏زنند، داد و فریاد کنید؛ اعتراض کنید. انظلام نکنید. انظلام (تن به ظلم دادن) بدتر از ظلم است. اعتراض کنید؛ انکار کنید؛ تکذیب کنید؛ فریاد بزنید. باید در برابر دستگاه تبلیغات و انتشارات آنها دستگاهى هم این طرف به وجود بیاید تا هر چه به دروغ می‌‏گویند تکذیب کند. بگوید دروغ است؛ بگوید عدالت اسلامى این نیست که آنها ادعا می‌کنند. عدل اسلامى که براى خانواده‏ها و جامعه مسلمین قرار داده شده، همه برنامه‏‌اش مضبوط و مدون است که آنها دارند. این مطالب باید گفته شود تا مردم متوجه باشند؛ و نسل آینده سکوت این جماعت را حجت قرار ندهد، و نگوید لا بد اعمال و رویه ستمکاران مطابق شرع بوده است و دین مبین اسلام اقتضا مى‏کرده که ستمگران «اکل سحت»، یعنى حرامخوارى کنند و مال مردم را غارت کنند.

جریانات سیل آسای حرام خواری

از آنجا که دایره فکر عده‏ا‌ى از دایره همین مسجد تجاوز نمی‌‏کند و جولان و گسترش ندارد، وقتى گفته می‌‏شود «اکل سحت»، یعنى حرامخوارى فقط بقال سر کوچه به نظرشان می‌آید که، العیاذ باللَّه، کم فروشى مى‏‌کند! دیگر آن دایره بزرگ حرامخوارى و غارتگرى به‏ نظر نمى‌‏آید که یک سرمایه بزرگ را مى‏‌بلعند؛ بیت المال را اختلاس مى‏کنند؛ نفت ما را مى‌‏خورند؛ به نام نمایندگى کمپانیهاى خارجى کشور ما را بازار فروش کالاهاى گران و غیر ضرورى بیگانه مى‏‌کنند، و از این راه پول مردم را به جیب خود و سرمایه داران بیگانه مى‌‏ریزند. نفت ما را چند دولت بیگانه پس از استخراج براى خود مى‌‏برند؛ و مقدار ناچیزى هم که به هیأت حاکمه همدست خودشان مى‏‌دهند، از طرق دیگر به جیب خودشان بر مى‏گردد. و اندکى که به صندوق دولت مى‏ریزد، خدا مى‏داند صرف کجا مى‏شود. این یک «اکل سحت» و حرامخوارى در مقیاس وسیع و در مقیاس بین المللى است. «منکر» وحشتناک و خطرناکترین منکرات همین است. شما اوضاع جامعه و کارهاى دولت و دستگاهها را دقیقاً مطالعه کنید تا معلوم شود، چه «اکل سحت» هاى وحشتناکى صورت مى‏‌گیرد. اگر زلزله‏اى در گوشه کشور رخ دهد، یک راه درآمد و حرامخوارى به روى سودجویان حاکم بازمى‏گردد تا به نام زلزله‏‌زدگان جیب خودشان را پر کنند. در قراردادهایى که حکام ستمکار و ضد ملى با دولتها یا شرکتهاى خارجى مى‏بندند، میلیونها از پول ملت را به جیب مى‌‏زنند؛ و میلیون‌ها از پول ملت را عاید خارجیان و اربابان خود مى‌‏کنند. اینها جریانات سیل‏‌آسایى از حرامخورى است که پیش چشم ما صورت مى‌‏گیرد؛ و هنوز ادامه دارد؛ چه در تجارت خارجى، و چه در به اصطلاح قراردادهایى که براى استخراج معادن یا بهره‏‌بردارى از جنگل‌ها و سایر منابع طبیعى بسته مى‌‏شود؛ یا براى کارهاى‏ ساختمانى و راهسازى؛ یا خرید اسلحه از استعمارگران غربى و استعمارگران کمونیست.

ما باید جلو این غارتگری‌ها و حرامخوری‌ها را بگیریم. همه مردم موظف به این کار هستند؛ ولى علماى دینى وظیفه‌‏شان سنگینتر و مهمتر است. ما باید پیش از سایر افراد مسلمان به این جهاد مقدس و این وظیفه خطیر اقدام کنیم. ما به خاطر مقام و موقعیتى که داریم بایستى پیشقدم باشیم.

قدرت برای اجرای عدالت

 اگر امروز قدرت نداریم که جلو این کارها را بگیریم و حرامخواران و خائنین به ملت و دزدان مقتدر و حاکم را به کیفر برسانیم، باید کوشش کنیم این قدرت را به دست بیاوریم. و در عین حال، به عنوان حد اقل انجام وظیفه، از اظهار حقایق و افشاى حرامخوری‌ها و دروغپردازی‌ها کوتاهى نکنیم. وقتى قدرت به دست آوردیم، نه تنها سیاست و اقتصاد و اداره کشور را درست مى‏‌کنیم؛ بلکه حرامخورها و دروغپردازها را شلاق مى‏زنیم و به کیفر مى‌‏رسانیم.

سکوت منفعت طلبانه و ذلیلانه

مسجد اقصى را آتش زدند. ما فریاد مى‏کنیم که بگذارید مسجد اقصى به همین حال نیمسوخته باقى باشد؛ این جرم را از بین نبرید ؛ ولى رژیم شاه حساب باز مى‏کند و صندوق مى‏گذارد، و به اسم بناى مسجد اقصى از مردم پول مى‏گیرند تا بتوانند از این راه استفاده نمایند و جیب خود را پر کنند؛ و ضمناً آثار جرم اسرائیل را از بین ببرند! اینها مصیبتهایى است که گریبانگیر امت اسلام شده، و کار را به اینجا رسانده است.

آیا علماى اسلام نباید این مطالب را بگویند؟ «لَو لا یَنْهَاهم الرّبانیونَ والأحبارُ عن أَکْلِهِمُ السُحْتَ.» چرا فریاد نمى‌‏زنند؟ چرا از این غارتگری‌ها هیچ سخنى نمى‌‏گویند؟

بعد به آیه «لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إسْرائیلَ» استناد شده که ذکر آن از فرصت بحث ما خارج است.

سپس مى‌‏فرماید: «وَ إنما عاب اللَّه ذلک علیهم لأنهم کانوا یرون من الظلمة الذین بین أظهرهم المنکر و الفساد فلا ینهونهم عن ذلک رغبة فیما کانوا ینالون منهم و رهبة مما یحذرون» اینکه خدا از «ربانیون» استنکار کرده، روى این اصل است که آنان با اینکه مى‌‏دیدند ظلمه چه کارها مى‌‏کنند و چه جنایت‌ها مرتکب مى‏‌گردند، ساکت بودند و آن‌ها را نهى نمی‌‏کردند.

و سکوتشان به حسب این روایت روى دو علت بوده است: 1. سودجویى‏ 2. زبونى. یا افراد طمعکارى بودند، و از ظلمه استفاده مادى می‌‏کردند و به اصطلاح حق السکوت مى‏‌گرفتند. و یا بزدل و ترسو بودند و از آن‌ها مى‏‌ترسیدند.

به روایات امر به معروف و نهى از منکر مراجعه فرمایید؛ در آن روایات عمل بعضى را که براى فرار از امر به معروف و نهى از منکر مرتباً عذرتراشى مى‌‏کنند، تقبیح مى‌‏کند و آن سکوت را عیب مى‌‏شمرد. وَ اللَّه یَقُولُ: «فلا تَخْشَوُا الناسَ وَ اخْشَوْنِ» و خدا مى‌‏فرماید که از آن‌ها نترسید. چه ترسى دارید؟ جز این نیست که شما را زندانى مى‌‏کنند؛ بیرون مى‏‌کنند؛ مى‌‏کشند. اولیاى ما براى اسلام جان دادند؛ شما هم باید براى این امور آماده باشید و قال: «و الْمُؤمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُروُنَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَونَ عَنِ الْمُنْکَرِ» و در ذیل آیه مى‌‏فرماید: «وَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ و یؤْتُونَ الزَّکاة وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسوُلَهُ و...»

«فَبَدأ اللَّهُ بِالأمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىِ عَنِ الْمُنْکَرِ فَریضَةً مِنْهُ لِعِلْمِهِ بِأَنَّها إِذا ادّیَتْ وَ اقیمَت اسْتَقامَتِ الْفَرائِضُ کُلّها هَیّنها وَ صَعْبُها وَ ذلِکَ أنّ الْأمرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ دُعاءٌ الى الْاسْلامِ مَعَ رَدّ الْمَظالِمِ وَ مُخالَفَةِ الظّالِمِ وَ قسمَةِ الْفَیْ‏ء وَ الْغَنائِمِ وَ أَخْذِ الصَّدَقاتِ مِنْ مَواضِعِها وَ وَضْعِها فی حَقِّها»

اگر امر به معروف و نهى از منکر به خوبى اجرا شود، دیگر فرایض قهراً برپا خواهد شد. اگر امر به معروف و نهى از منکر اجرا شود، ظلمه و عمالشان نمى‏توانند اموال مردم را بگیرند، و به میل خود صرف کنند؛ و مالیاتهاى مردم را تلف نمایند. آمر به معروف و ناهى از منکر دعوت به اسلام و رد مظالم و مخالفت با ظالم مى‏کند.

عدالت خواهی واقعی

عمده وجوب امر به معروف و نهى از منکر براى این امور است. ما امر به معروف و نهى از منکر را در دایره کوچکى قرار داده، و به مواردى که ضررش براى خود افرادى است که مرتکب مى‌‏شوند، یا ترک مى‌‏کنند، محصور ساخته‌‏ایم در اذهان ما فرو رفته که «منکرات» فقط همینهایى هستند که هر روز مى‌‏بینیم یا مى‌‏شنویم. مثلًا اگر در اتوبوس نشسته‌‏ایم، موسیقى گرفتند، یا فلان قهوهخانه کار خلافى را مرتکب شد، یا در وسط بازار کسى روزه خورد، منکرات مى‌‏باشند، و باید از آن نهى کرد ولى به آن منکرات بزرگ توجه نداریم. آن مردمى را که دارند حیثیت اسلام را از بین مى‌‏برند، حقوق ضعفا را پایمال مى‏‌کنند و ... باید نهى از منکر کرد. اگر یک اعتراض دسته جمعى به ظلمه که خلافى مرتکب مى‏شوند، یا جنایتى مى‏کنند، بشود، اگر چند هزار تلگراف از همه بلاد اسلامى به آن‌ها بشود که این کار خلاف را انجام ندهید، یقیناً دست بر مى‌‏دارند. وقتى که بر خلاف حیثیت اسلام و مصالح مردم کارى انجام دادند، نطقى ایراد کردند، اگر از سراسر کشور، از تمام قرا و قصبات، از آنان استنکار شود، زود عقب‏نشینى مى‏‌کنند.

خیال می‌‏کنید می‌‏توانند عقب‏نشینى نکنند؟ هرگز نمى‌‏توانند. من آن‌ها را مى‌‏شناسم. من مى‌‏دانم که چکاره‏اند! خیلى هم ترسو هستند! خیلى زود عقب‏نشینى می‌‏کنند. لیکن وقتى که دیدند ما از آن‌ها بی‌عرضهتریم، جولان می‌‏دهند.

در قضیه‏‌اى که علما با هم اتحاد داشتند، و اجتماع کردند و از شهرستان‌ها هم‏ از آنان پشتیبانى شد و هیأت‌ها آمدند، خطابه‌‏ها ایراد کردند، دستگاه عقب‏نشینى کرد، و آن لایحه را نسخ نمود. بعد که بتدریج ما را سرد و سست کردند و از هم جدا ساختند و براى هر یک «تکلیف شرعى» معین کردند، در نتیجه این اختلاف کلمه و تشتت اقوالْ، جرى شدند؛ و اکنون هر کارى که مى‏خواهند با مسلمین و مملکت اسلامى مى‌‏کنند.

«دعاء الى الاسلام مع رد المظالم و مخالفة الظالم» امر به معروف و نهى از منکر براى این امور مهم است. آن عطار بیچاره اگر کار خلافى کرد، ضررى به اسلام نمى‌‏زند؛ به خودش ضرر مى‌‏زند. آنهایى را که به اسلام ضرر مى‌‏زنند باید بیشتر امر به معروف و نهى از منکر کرد. آنهایى را که به عناوین مختلف هستى مردم را غارت مى‏کنند باید نهى کرد.

این مطالب بعضى مواقع در خود روزنامه‏ها دیده مى‏‌شود- منتها گاهى به صورت شوخى است، و گاهى به صورت جدى- که بسیارى از چیزهایى که به اسم سیل‏زدگان یا زلزله‏زدگان جمع‌‏آورى کردند، خودشان خوردند! یکى از علماى ملایر مى‌‏گفت که ما براى مردگان حادثه‌‏اى یک کامیون کفن بردیم، مأمورین نمى‌‏گذاشتند به آن‌ها برسانیم و مى‌‏خواستند بخورند!! امر به معروف و نهى از منکر براى اینان لازمتر است.

آیا ما مخاطب حضرت نیستیم؟

اکنون من از شما استفسار مى‏کنم: آیا مطالبى که حضرت امیر (ع) در این حدیث فرمودند، براى اصحابى است که در اطراف خودشان بودند و بیانات حضرت را مى‌‏شنیدند؟ آیا «اعتبروا ایها الناس» خطاب به ما نیست؟ ما از «ناس» و جزء مردم نیستیم؟ آیا نباید از این خطاب عبرت بگیریم؟

همان طور که در اول بحث عرض کردم، این مطالب براى دسته و جمعیت خاصى نیست؛ بلکه از طرف آن حضرت براى هر امیر، هر وزیر، هر حاکم، و هر فقیه، براى همه دنیا، همه بشر و همه افرادى که زنده هستند، بخشنامه شده است. بخشنامه‌‏هاى آن حضرت همدوش قرآن است، و همانند قرآن تا روز قیامت واجب الاتباع مى‏‌باشد.

آیه‌‏اى هم که به آن استدلال شده «لو لا یَنْهاهُمُ الْرَبّانیّونَ» هر چند به «ربانیون و احبار» خطاب کرده، لیکن روى خطاب به عموم است. از آنجا که ربانیون و احبار از جهت طمع یا ترس در برابر ظلم ظلمه سکوت کردند، در صورتى که با دادها، فریادها و با گفتارهایشان مى‌‏توانستند کارى انجام دهند و جلو ظلم را بگیرند، مورد استنکار خداوند واقع شدند؛ علماى اسلام هم اگر در برابر ستمگران قیام نکنند و سکوت نمایند، مورد استنکار قرار خواهند گرفت.

ای علمای اسلام

«ثم أیتها العصابة» بعد از خطاب به مردم، گروه علماى اسلام را مورد خطاب قرار داده است: «عصابة بالعلم مشهورة و بالخیر مذکورة و بالنصیحة معروفة و باللَّه فی أنفس الناس مهابة یهابکم الشریف و یکرمکم الضعیف و یؤثرکم من لا فضل لکم علیه و لا ید لکم عنده، تشفعون فى الحوائج إذا امتنعت من طلابها و تمشون فی الطریق بهیبة الملوک و کرامة الأکابر، أ لیس کل ذلک إنما نلتموه بما یرجى عندکم من القیام بحق اللَّه»

شما در جامعه هیبت و شوکت دارید؛ ملت اسلام به شما احترام مى‏‌گذارند و براى شما کرامت قائلند؛ این مهابت و عزتى که در جامعه دارید براى این است که از شما انتظار مى‌‏رود که در برابر ظلمه به حق قیام کنید؛ حق ستمدیدگان را از ظالم بگیرید. به شما امیدوارند که قیام نمایید و از تعدى ظلمه جلوگیرى کنید.

«و إن کنتم عن أکثر حقه تقصرون، فاستخففتم بحق الأمة، فأما حق الضعفاء فضیعتم و أما حقکم بزعمکم فطلبتم فلا مالًا بذلتموه و لا نفساً خاطرتم بها للذی خلقها و لا عشیرة عادیتموها فی ذات اللَّه. أنتم تتمنون على اللَّه جنته و مجاورة رسله و أماناً من عذابه. لقد خشیت علیکم أیها المتمنون على اللَّه أن تحل بکم نقمة من نقماته لأنکم بلغتم من کرامة اللَّه منزلة فضلتم بها و من یعرف باللَّه لا تکرمون، و أنتم باللَّه فی عباده تکرمون.»

شما مقام و منزلت پیدا کردید؛ لیکن وقتى که به مقام رسیدید، حق آن را ادا نکردید.

«و قد ترون عهود اللَّه منقوصة فلا تفزعون و أنتم لبعض ذمم آبائکم تفزعون و ذمة رسول اللَّه محقورة (محفورة)»

اگر براى پدران شما پیشامدى کند، یا خداى نخواسته کسى نسبت به پدر شما بى‌‏احترامى کند، ناراحت مى‌‏شوید؛ داد مى‌‏زنید؛ در حالى که جلو چشمان شما عهدهاى الهى را مى‌‏شکنند، اسلام را هتک مى‌‏کنند، صدایتان در نمى‌‏آید؛ حتى قلباً ناراحت نمى‌‏شوید. اصولًا اگر ناراحتى در کار بود، صدایى بلند مى‏شد.

«و العمی و البکم و الزمن فی المدائن مهملة لا ترحمون» کوران، لالها، و زمینگیران ناتوان از بین مى‌‏روند، و کسى به فکر آن‌ها نیست. کسى در فکر ملت بیچاره پابرهنه نیست.

اسلام حل مشکل فقر را در رأس برنامه خود قرار داده

خیال مى‌‏کنید این هیاهویى را که در رادیو راه مى‌‏اندازند راست است؟ شما خودتان بروید از نزدیک ببینید که مردم با چه وضعى زندگى مى‌‏کنند! در هر صدتا، دویست تا ده یک درمانگاه وجود ندارد! براى بیچاره‌‏ها و گرسنه‌‏ها فکرى نشده است. مهلت هم نمى‏دهند که اسلام آن فکرى را که براى فقرا کرده عملى کند. اسلام مشکله فقر را حل کرده، و در رأس برنامه خود قرار داده است: «إِنَّما الْصَدَقاتُ لِلْفُقَراء» اسلام توجه داشته که باید اول کار فقرا را اصلاح کرد؛ کار بیچاره‌‏ها را اصلاح نمود. لیکن نمى‏‌گذارند که عملى شود.

ملت بیچاره در حال فقر و گرسنگى به سر مى‏برند، و هیأت حاکمه ایران هر روز آن همه مالیات را از مردم گرفته صرف ولخرجیهاى خود مى‌‏کند طیاره فانتوم مى‌‏خرد تا نظامیان اسرائیل و عمال آن در کشور ما تعلیمات نظامى ببینند! اسرائیل که اکنون با مسلمان‌ها در حال جنگ است- و کسانى که او را تأیید کنند، آنان نیز با مسلمانها در حال جنگ مى‌‏باشند- به طورى پر و بالش در مملکت ما باز شده و به طورى مورد تأیید دستگاه حاکمه قرار گرفته که نظامیان او براى دیدن تعلیمات به کشور ما مى‌‏آیند! مملکت ما پایگاه آنها شده! بازار ما هم دست آنهاست. و اگر به همین وضع باشد و مسلمانها به همین سستى بمانند، بازار مسلمین را ساقط خواهند کرد.

علماء باللَّه

«وَ لا فى منزلتکم تعلمون و لا من عمل فیها (تُعینُونَ)» شما از مقام خود استفاده نکرده و کارى انجام نمى‌‏دهید. و آن کسى را هم که به وظیفه عمل مى‌‏کند کمک نمى‌‏نمایید.

«وَ بالادهان و الْمُصانعة عنْدَ الظلمه تَأمَنون. کل ذلک مما أمرکم اللَّه به من النهی و التناهی و أنتم عنه غافلون»

همت و دلخوشى شما به این است که ظالم پشتیبان شما باشد؛ براى شما احترام قائل شود؛ مثلًا «أیها الشیخ الکبیر» بگوید! دیگر کارى ندارید که به سر ملت چه مى‏‌آید و دولت چه مى‌‏کند.

«و انتم اعظم الناس مصیبة لما غلبتم علیه من منازل العلماء لو کنتم تسعون. ذلک بأن مجارى الامور و الاحکام على أیدى العلماء باللَّه الامناء على حرامه و حلاله. فأنتم المسلوبون تلک المنزلة»

امام (ع) مى‌‏توانست بگوید حق مرا ربودند، شما قیام نکردید؛ یا حق ائمه را مى‌‏بردند، شما ساکت نشستید؛ ولى «علماء باللَّه» فرمود که عبارت از «ربانیون» و پیشوایان است؛ نه اینکه مراد اهل فلسفه و عرفان باشد. «عالم باللَّه» عبارت از کسى است که عالم به احکام خداست و احکام الهى را مى‏داند. و به او «روحانى» و ربانى گفته مى‏شود. البته در صورتى که روحانیت و توجه به خداى تعالى در او غالب باشد.

«فأنتم المسلوبون تلک المنزلة. و ما سلبتم ذلک إلا بتفرقکم عن الحق و اختلافکم فی السنة بعد البینة الواضحة. و لو صبرتم على الأذى و تحملتم المئونة فی ذات اللَّه کانت أمور اللَّه علیکم ترد و عنکم تصدر و إلیکم ترجع»

اگر شما مردم درستکارى بودید و قیام به امر می‌کردید، می‌‏دیدید که ورود و صدور امور به شما ارتباط پیدا می‌‏کند؛ از شما صادر می‌‏شود، و به سوى شما بازمی‌‏گردد. اگر آن حکومتى که اسلام مى‏خواست پدید می‌‏آمد، حکومتهاى فعلى دنیا نمی‌‏توانستند در برابر آن بایستند؛ تسلیم مى‌‏شدند. لیکن متأسفانه کوتاهى شده است که چنین حکومتى برپا شود. و نه مخالفین صدر اسلام گذاشتند که تشکیل شود، و حکومت به دست آن کس که خدا و رسول از او راضى بودند قرار گیرد تا کار به اینجا نکشد.

«و لکنّکم مکّنتم الظلمة من منزلتکم» وقتى شما به وظیفه قیام نکردید و امر حکومت را واگذاشتید، براى ظلمه امکانات فراهم آمد که این مقام را اشغال نمایند.

«و استسلمتم أمور اللَّه فی أیدیهم، یعلمون بالشبهات و یسیرون فی الشهوات، سلطهم على ذلک فرارکم من الموت و إعجابکم بالحیاة التی هی مفارقتکم، فأسلمتم الضعفاء فی أیدیهم فمن بین مستبد مقهور و بین مستضعف على معیشة مغلوب»

تمامى این مطالب بر زمان ما منطبق است. تطبیق آن بر عصر ما بیش از آن موقعى است که حضرت فرموده‏‌اند:

«یتقلبون فی الملک بآرائهم و یستشعرون الخزی بأهوائهم اقتداء بالأشرار و جرأة على الجبار. فی کل بلد منهم على منبره خطیب یصقع.»

آن موقع خطیب روى منبر از ظلمه تعریف مى‏کرد، و اکنون رادیوها هر روز داد مى‏زنند و بر خلاف اسلام به نفع آنها تبلیغ می‌‏نمایند؛ و احکام اسلام را بر خلاف آنچه هست وانمود می‌‏کنند. «فلأرض لهم شاغرَة» اکنون سرزمینها براى ظلمه آماده و بلامانع می‌‏باشد، و کسى نیست در برابرشان قیام کند.

«و أیدیهم فیها مبسوطة و الناس لهم خول لا یدفعون ید لامس، فمن بین جبار عنید و ذی سطوة على الضعفة شدید مطاع لا یعرف المبدئ المعید. فیا عجباً و ما لی لا أعجب و الأرض من غاش غشوم و متصدق ظلوم و عامل على المؤمنین بهم غیر رحیم. فاللَّه الحاکم فیما فیه تنازعاً و القاضى بحکمه فیما شجر بیننا. اللهم إنک تعلم أنه لم یکن ما کان منا تنافساً فی سلطان و لا التماساً من فضول الحطام و لکن لنری المعالم من دینک و نظهر الإصلاح فی بلادک و یأمن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و أحکامک. فإن لم تنصرونا و تنصفونا قوی الظلمة علیکم و عملوا فى إطفاء نور نبیکم و حسبنا اللَّه و علیه توکلنا و إلیه أنبنا و إلیه المصیر.»

به طورى که ملاحظه می‌‏فرمایید، اول تا آخر روایت مربوط به علماست. هیچ خصوصیتى هم نیست که مراد از «علماء باللَّه» ائمه، علیهم السلام، باشد. علماى اسلام «علماء باللَّه» هستند، و ربانى هستند. «ربانى» به کسى گفته می‌‏شود که به خدا اعتقاد دارد، احکام خدا را حفظ می‌‏کند، و عالم به احکام خداست، و نیز بر حلال و حرام خدا امین می‌‏باشد.

نظر به یک امت بزرگ است

اینکه مى‌‏فرماید مجارى امور در دست علماست، براى دو سال و ده سال نیست؛ فقط نظر به اهالى مدینه نیست؛ از خود روایت و خطبه معلوم می‌‏شود که حضرت امیر (ع) نظر وسیعى دارد: نظر به یک امت بزرگ است که باید به حق قیام کنند.

اگر علما که در حلال و حرام الهى امین مى‌‏باشند و آن دو خاصیت «علم» و «عدالت» را که قبلًا عرض کردم دارا بودند، حکم الهى را اجرا مى‏کردند، حدود را جارى مى‏ساختند، و احکام و امور اسلام به دست آنان جریان مى‌‏یافت، دیگر ملت بیچاره و گرسنه نمى‏ماند؛ احکام اسلام تعطیل نمى‏‌گردید.


ارجاعات:

[1] ولایت فقیه(حکومت اسلامى)، ص: 106

[2] قسمت ابتدای این خطبه روایتی است که از حضرت امیر(علیه السلام) نیز نقل شده است.

...................................................................................

مطالب مرتبط:

جزوه به استقبال مسئولیت، شرح «خطبه منا» استاد "حسن رحیم‌پور ازغدی" همراه با گفتاری از "حجت‌السلام و المسلمین روح" در باب "مسئولیت پذیری"

 

خطبه منی امام حسین(علیه السلام) و ترجمه

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

من اشتباه کردم

📝رهبری امروز در صحبت‌هایشان فرمودند در قضیه برجام اشتباه کرده‌اند.


😊شادی این اعتراف هم باشد برای دوستان بهاری و اصلاح طلب که می‌خواهند برای اثبات اشتباهات رهبری و بی‌اعتماد کردن مردم به تصمیمات ایشان استدلال‌هایشان قوی‌تری داشته  باشند.


✅من هم به آنها کمک می‌کنم و لیست بلند بالایی از اشتباهات می‌نویسم.


✅به نظرم خوب است لیست این اشتباهات را از امام خمینی شروع کنیم. اصلا چرا امام؟ 

بهتر است از امیرالمؤمنین یا اصلا خود پیامبر، بله چطور است با ایشان شروع می‌کنیم.

چرا از پیامبر؟ از خود خدا شروع می‌کنیم.


👈اولین اشتباه خدا خلق شیطان بود، 

اشتباه بعد او اجازه دادن به شیطان برای اغوا کردن بندگانش بود، 

اشتباه دیگر خدا نفرستادن فرشتگان به عنوان نبی بود، چرا یک انسان مثل همه را فرستاد تا حرف‌هایش را باور نکنند و بگویند تو هم کسی هستی مثل بقیه، 

اشتباه دیگر خدا این بود که نام اهل بیت را صریحا در قرآن نبرد و این همه دردسر درست کرد! 

یا مثلا چرا خدا آیات متشابه را در قرآن آورد مگر چه می‌شد همه‌اش آیات تأویل نائذیر می‌آورد تا این همه تفاسیر اشتباه در دین راه پیدا نکند! 

اشتباه دیگر خدا باور کردن توبه‌های ماست وقتی می‌داند ما توبه می‌شکنیم، برای چه توبه‌ها را می‌پذیرد؟! 


😏خلاصه خودت بخوان اشتباهات مکرر و بسیار خداوند را.


✅از اشتباهات خدا بگذریم که صاحت قدس او بیشتر از این خدشه دار نشود؟ اما خودمانیم، خدا وکیلی چرا خدا اینقدر اشتباه می‌کند؟ نعوذ بالله، لااقل خود خدا مگر معصوم نیست!😳


✅پیامبر چرا مسیر اشتباهات خدا را ادامه داد؟ 

چرا خائنان و منافقان را به اسم رسوا نکرد؟! 

چرا کسانی را که می‌دانست بعدها موجب فتنه‌ها می‌شوند را از دم تیغ نگذراند؟ 

مگر پیامبر معصوم نبود!😳


✅امیرالمؤمنین چرا حکمیت را پذیرفت؟ 

مگر نمی‌دانست چند روز بعد بخشی از همان‌ها که او را مجبور به پذیرش حکمیت‌کرده‌اند او را متهم می‌کنند که چرا حرف ما را پذیرفتی و اشتباه ما را تکرار کردی؟ 

فتنه خوارج از همین اشتباه حضرت شروع شد! 

مگر امیرالمومنین از همان ابتدا با حکمیت اعلام مخالفت نکرد چرا در آخر اشتباه کرد و حکمیت را پذیرفت؟ 

مگر معصوم نبود!😳


✅امام حسن چرا صلح را پذیرفت، او که از ابتدا ندای جنگ می‌داد او که بارها به مردم هشدار داد که اگر صلح کنید، این بلاها به سر شما خواهد آمد و معاویه عهد شکن است، او که می‌دانست چه بلایی بر سر مردم خواهد آمد، چرا اشتباه کرد و حکمیت را پذیرفت؟ 

مگر معصوم نبود!😳


✅امام حسین چرا؟ او که می‌دانست خود و یارانش شهید می‌شوند و خانواده‌اش به اسارت می‌‌رود، چرا اشتباه کرد و به صحرای کربلا رفت؟! واقعا چرا؟ 

مگر اینها معصوم نبودند!😳


⁉️آنها که اشتباهات رهبری را هضم نمی‌کنند با اشتباهات اهل بیت و خداوند چه می‌کنند؟!


⁉️راستی اینها اگر اشتباه می‌کنند، پس چرا راه جایگزین آن اشتباه را هم دائم نشان می‌دهند و دعوت به آن می‌کنند؟ چرا این همه قبل از ارتکاب اشتباه به اشتباه بودن آن اصرار می‌ورزند؟! 


✅خواهش می‌کنم به این سوالات ساده اندکی، فقط اندکی فکر کنید، پاسخ ساده است. 

📌هر پدر حکیمی که سختی بزرگ نمودن فرزند خود را چشیده باشد خوب با این اشتباهات آشنا است.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

👈🏻 امام خمینی: «براى این که کمى معلوم شود، فرق میان اسلام و آن چه به عنوان اسلام معرفى مى‌‏شود تا چه حد است، شما را توجه مى‌‏دهم به تفاوتى که میان «قرآن» و کتب حدیث، با رساله‏‌هاى عملیه هست: قرآن و کتاب‌هاى حدیث، که منابع احکام و دستورات اسلام است، با رساله‏‌هاى عملیه، که توسط مجتهدین عصر و مراجع نوشته مى‌‏شود، از لحاظ جامعیت و اثرى که در زندگانى اجتماعى مى‌‏تواند داشته باشد، به کلى تفاوت دارد. نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادى آن، از نسبت صد به یک هم بیشتر است! از یک دوره کتاب حدیث که حدود پنجاه کتاب‏ است و همۀ احکام اسلام را در بر دارد، سه چهار کتاب مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به پروردگار است، مقدارى از احکام هم مربوط به اخلاقیات است؛ بقیه همه مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق، و سیاست و تدبیر جامعه است.»۱

 

📝 یکی از مهم‌ترین نقدهایی که حضرت امام(ره) قبل از انقلاب نسبت به حوزه مطرح می‌نمایند، عدم معرفی درست اسلام است و شاخص‌هایی برای آن مطرح می‌کنند یکی از این شاخص‌ها رساله‌های عملیه علما می‌باشد.

بعد از انقلاب حضرت امام(ره) به کمک آیت‌الله بی‌آزار شیرازی قدم مهمی در تحقق این تحول ایفا نمودند و رساله‌ای ۴ جلدی به نام رسالۀ نوین تدوین گردید.

📝 در این رساله مباحث مختلفی از وظایف اجتماعی افراد توضیح داده شده بود، به طور مثال یکی از بحث‌های مهمی که روایات بسیاری به آن پرداخته بحث تقیه می باشد که در این رساله نیز به آن پرداخته شده است؛ مسیری که با این رساله آغاز گردید، متأسفانه توسط سایر علما ادامه نیافت.

این رساله قدم بسیار مهمی در جهت توسعۀ مفاهیم دینی و تعمیق دین در میان تودۀ مردم بود. 

البته بعد از حضرت امام(ره) آیت‌الله ناصری نیز در رسالۀ خود فصل مهمی به عنوان اخلاق اضافه نموده و بسیاری از وظایف مؤمنین نسبت به یکدیگر و.. را توضیح‌ می‌دهند، وظایفی که در آخرت افراد نسبت‌ به آنها مؤاخذه خواهند شد و البته ما به اسم اخلاق و غیر واجب، آنها را کنار گذاشته‌ایم.

 

⁉️ نمی‌دانم بیش از 30 سال است چرا هنوز هیچ "اتفاق در خوری" در این زمینه رخ نداده است؟

 

📝 تا زمان آیت‌الله بروجردی در دهه 1320 هنوز در دست مردم رساله وجود نداشت و بسیاری از مردم نسبت به احکام سردرگمی داشتند و طلاب و علما با عبارت‌های سنگین و مغلق پاسخ آنها را می‌دادند اما به همت آیت‌الله بروجردی این عالم متجدد و تحول خواه، رساله‌های فارسی با زبانی ساده برای استفادۀ راحت مردم و اطلاع آنها از احکامشان تدوین گردید؛ این رساله‌ها متناسب با فضای آن دوره، یعنی نبود تشکیلات قوی حکومتی و عدم کشش حوزه برای مطرح نمودن مسائل کلان و اجتماعی تبویب گردید.


👈🏻حجت‌الاسلام شیخ محمدرضا محامی در خاطرات خود در مورد آن دوره می‌گویند:

یکی از خدمات علمی آیت‌الله بروجردی به حوزه احیای بحث در مورد احکام اجتماعی اسلام بود به دلیل اینکه روحانیت از امور اجتماعی منزوی شده و دیگر توان اجرای قوانین قضایی و جزایی را نداشت، کتاب‌های قضا، حدود و دیات و شهادات در حال منسوخ شدن بودند. آیت‌الله بروجردی با این تفکر مبارزه کردند و درس خارج قضا را آغاز کردند. عده‌ای از طلاب زبان به اعتراض گشودند که فایده این بحث‌ها چیست؟ آیت‌الله بروجردی در پاسخ فرمودند: چرا این همه اعتراض می‌کنید؟ آخر این احکام اسلام باید زنده بماند. اگر امروز به کار نیاید فردا به درد می‌خورد. ما نمی‌توانیم احکام اسلام را به خاطر اینکه فعلا مورد عمل نیست متارکه کنیم.۲

 

👈🏻ظاهرا حوزه ما از همان زمان تا کنون منجمد شده است و بنا ندارد گامی به جلو بردارد.

 ...........................

ارجاعات

1. (امام خمینی، ولایت فقیه (حکومت اسلامی)؛ ص: 11)

2. تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی( تاریخ حوزۀ علمیۀ قم)، ص: 196.


  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

قبل از هر صحبتی و ذکر بشارت‌های مختلف، به این مسأله توجه می‌دهم که یک سنت قطعی خداوند «بداء» است و اتفاقا در مورد ظهور حضرت حجت حداقل دو مرتبه در طول تاریخ در دوران امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام) مسأله ظهور قائم اهل بیت با وجود وعده‌های قبلی به تعویق افتاد و علت آن نیز صرفا عملکرد شیعیان و رعایت نکردن تقیه و حفظ اسرار و نصرت اهل‌بیت در آن بستر زمانی بود. به طور مثال در این زمینه پیشنهاد می‌کنم کتاب "پیشوای صادق" نوشته حضرت آقا صفحات ۵۳-۵۷ (دریافت) و یا کتاب انسان ۲۵۰ ساله حضرت آقا صفحات ۱۲۴-۱۲۵ (دریافت) را مطالعه بفرمایید.

 

خاطره آیت‌الله ناصری از دیدار امام و آیت‌الله قاضی

در ۱۳ خرداد امسال (۱۳۹۷) یکی از بشارت‌های قریب بودن، فرج حضرت حجت توسط آیت‌الله ناصری اصفهانی داده شد. 

ایشان در صحبتی در شبکه قرآن به مناسبت سالگرد رحلت امام خمینی خاطره‌ای از آیت‌الله قوچانی نقل فرمودند که در این خاطره، آقای قوچانی وصی آیت‌الله قاضی در مورد دیدار حضرت امام با آیت‌الله قاضی و پیش‌بینی آیت‌الله قاضی در مورد قیام و پیروزی حضرت امام و ظهور حضرت حجت در زمان نائب آقای خمینی، مطالبی برای ایشان نقل می‌کنند.

 فیلم صحبت‌های مذکور

دریافت
مدت زمان: 13 دقیقه 50 ثانیه

شیخ عباس قوچانی وصی آیت‌الله قاضی در سال ۱۳۱۳ش به نجف اشرف سفر می‌کنند و بعد از چندسال ملازم آیت‌الله قاضی می‌شوند و مدت ۱۴ سال خدمت ایشان بوده‌اند.

حضرت امام در زمان حیات آیت‌الله قاضی و قبل از تبعید به نجف در سال ۱۳۴۳ش ۲ بار به عراق سفر می‌کنند، اولین بار در ۱۳۱۲ش و دومین بار در ۱۳۲۳ش برای سفر حج. با توجه به تاریخ سفر آقای قوچانی و اینکه در خاطره ایشان نقل شده است که حضرت امام در آن دوره استاد و از فضلای حوزه قم بوده‌اند خاطره دیدار حضرت امام مربوط به سال ۱۳۲۳ش می‌باشد.

شرح دیدار حضرت امام با آیت‌الله قاضی در مجموع با دو نقل روایت شده است.

یکی نقل آیت‌الله ناصری دولت‌آبادی که فیلم آن در بالا موجود است و دیگری نقل سید احمد نجفی، داماد حاج شیخ عباس قوچانی، به نقل از: شیخ عباس قوچانی که خلاصه آن به شرح زیر است:

روزی معین شد و حضرت امام تشریف آوردند، ما هم در کتابخانه آقای قاضی نشسته بودیم، ایشان وارد شدند و به آقای قاضی سلام کردند.

روش مرحوم آقای قاضی این بود که هر کس به ایشان وارد می‌شد، جلوی او هر کس که بود بلند می‌شد و به بعضی هم جای مخصوصی را تعارف می‌کردند که بنشینند ولی وقتی حاج‌آقاروح‌الله وارد شدند آقای قاضی جلوی ایشان بلند نشدند و هیچ هم به ایشان تعارف نکردند که جایی بنشینند. حضرت امام هم در کمال ادب دو زانو دم در اتاق ایشان نشست.

دوست‌داران امام که در آن جلسه حاضر بودند، ناراحت شدند که چرا آیت‌الله آقای قاضی در برابر این مرد بزرگ و فاضل حوزۀ قم بلند نشدند. آن دو نفری که معرف ایشان به آقای قاضی بودند، هم وارد شدند و در جای همیشگی خودشان نشستند. بیش از یک ساعت مجلس به سکوت تام گذشت و هیچ کس هم هیچ صحبتی نکرد.

حضرت امام هم در تمام این مدت سرش پایین بود و به دستش نگاه می‌کرد. آیت‌الله قاضی هم همینطور ساکت بودند و سرشان را پایین انداخته بودندبعد از این مدت ناگهان آیت‌الله قاضی رو کردند به من و فرمودند: آقای حاج شیخ عباس آن کتاب را بیاور.

من به تمام کتاب‌های ایشان آشنا بودم، چون بعضی از این کتاب‌ها را شاید صد مرتبه یا بیشتر خدمت آقای قاضی آورده بودم و مباحثی را که لازم بود بررسی کرده بودم.

تا ایشان گفتند: آن کتاب را بیاور، من دستم بی‌اختیار به طرف کتابی رفت که تا آن وقت آن کتاب را در آن کتابخانه ندیده بودم، حتی از آقای قاضی نپرسیدم کدام کتاب. مثلا کتاب دست راست، دست چپ، قفسه بالا، همانطور بی‌اراده دستم به آن کتاب برخورد آن را آوردم و آقای قاضی فرمودند: آن را باز کن. گفتم آقا چه صفحه‌ای را باز کنم؟ فرمودند: هر کجایش که باشد. 

من هم همین طوری کتاب را باز کردم، دیدم که آن کتاب به زبان فارسی است و لذا بیشتر تعجب کردم. چون طی چند سالی که در خدمت آقای قاضی بودم این کتاب را حتی یک مرتبه هم ندیده بودم، حتی جلد آن را هم ندیده بودم، کتاب را که باز کردم دیدم اول صفحه نوشته شده حکایت.

گفتم آقا نوشته شده حکایت. فرمودند: باشد بخوان. مضمون آن حکایت این بود که یک مملکتی بود که در آن مملکت سلطانی حکومت می‌کرد. این سلطان به جهت فسق و فجور و معصیتی که از ناحیۀ خود و خاندانش در آن مملکت رخ داد به تباهی دینی کشیده شد و فساد در آنجا رایج شد، عالم بزرگوار و مردی روحانی و الهی علیه آن سلطان قیام کرد. این مرد روحانی هر چه آن سلطان را نصیحت کرد، به نتیجه‌ای نرسید، لذا مجبور شد علیه سلطان اقدام شدیدتری بکند. پس از این شدت عمل، سلطان آن عالم دینی را دستگیر و پس از زندان او را به یکی از ممالک مجاور تبعید کرد. بعد از مدتی که آن عالم در مملکتی که در مجاور مملکت خودش بود در حال تبعید به سر می‌برد، آن سلطان مجددا او را به مملکت دیگری که اعتاب مقدسه (قبور ائمه اطهار) در آن بودند تبعید کرد. این عالم مدتی در آن شهری که اعتاب مقدسه بود زندگی کرد تا اینکه اراده خداوند بر این قرار گرفت که این عالم به مملکت خود وارد شود و آن سلطان فرار کرد و در خارج از مملکت خود از دنیا رفت و زمام آن مملکت به دست آن عالم جلیل القدر افتاد و به تدریج به مدینۀ فاضله‌ای تبدیل شد و دیگر فساد تا ظهور حضرت بقیة‌ الله به آن راه نخواهد یافت.

مطلب که به اینجا رسید حکایت هم تمام شد. عرض کردم آقا حکایت تمام شد، حکایت دیگر هم هست. فرمودند: کفایت می‌کند کتاب را ببند و بگذار سر جای خودش. گذاشتم. همۀ ما که هنوز از حرکت آقای قاضی ناراحت بودیم که چرا جلوی آقاروح‌الله بلند نشدند بیشتر متعجب شدیم و پیش خود گفتیم که چرا به جای اینکه ایشان یک مطلب عرفانی، فلسفی و علمی را مطرح کنند که آقای حاج‌آقا روح‌الله آن را برای حوزه قم به سوغات ببرند، فرمودند حکایتی خوانده شود. نکته مهمی که در برخورد آقای قاضی با آقاروح‌الله خیلی مهم بود این است که آن دو نفری که ایشان را همراهی می‌کردند وقتی از جلسه بیرون آمدند، چون  برخورد سرد آقای قاضی با آقاروح‌الله برای آنها خیلی سنگین بود به ایشان عرض کردند: آقای قاضی را چگونه یافتید؟ ایشان بی‌آنکه کوچکترین اظهار گله‌ای حتی با اشاره دست یا چشم بکند، سه بار فرمود: من ایشان را فردی بسیار بزرگ یافتم.

بیشتر از آن مقداری که من فکر می کردم... بعد از این ماجرا هر کس از فضلا و طلاب از آقاروح‌الله در مورد آقای قاضی می پرسیدند: ایشان بسیار از ایشان تجلیل می‌کرد و می‌فرمودند: کسانی که در نجف هستند باید از وجود ایشان خیلی استفاده بکنند.

این خاطره در منابع زیر ذکر شده است:

برداشت‌هایی از سیرۀ امام خمینی، غلامعلی رجائی، ، جلد سوم حالات معنوی، چ اول، خرداد ۱۳۷۸، ص: ۱۴۶-۱۴۸.

پابه پای آفتاب، ج ۶، ویرایش دوم تابستان ۸۴، صص: ۸۳-۸۵.

مجله نامۀ کنگرۀ بزرگداشت فقیه متأله آیت‌الله سید علی قاضی طباطبائی ش ۲ مهرماه ۱۳۹۱ش

همچنین: حجت‌الاسلام محمود هاتف قوچانی فرزند آقای قوچانی نیز در مصاحبه با خبرگزاری فارس این ماجرا را تأیید می‌کنند.

 

با توجه دو نقل مذکور اصل اینکه آیت‌الله قاضی پیش‌بینی‌هایی درمورد حضرت امام داشته‌اند، قطعی است و با توجه به اختلاف موجود در نقل نیز شاید بتوان این دو نقل را مربوط به دو دیدار مجزا دانست که باتوجه به سفر حضرت امام در سال ۱۳۲۳ش برای زیارت خانه خدا این دیدارها را می‌توان مربوط به سفر رفت و برگشت حضرت امام به مکه دانست. چون ایشان یک بار قبل از زیارت خانه خدا و در مسیر رفت به عراق می‌روند و یک بار هم در مسیر برگشت. چرا که در آن دوره زیارت سفر مکه از مسیر عراق-لبنان و سپس با کشتی به عربستان بوده است. البته دقت شود که این خاطره فقط مربوط به سفر حج حضرت امام است چون قبل از آن ایشان فقط یک سفر به عراق داشته‌اند که در زمانی بوده است که آقای قوچانی هنوز حتی به عراق هجرت نکرده بوده‌اند چه برسد به اینکه بخواهند ناقل این خاطره باشند.

 

 خاطره آیت‌الله ناصری از آیت‌الله بهجت

آیت‌الله ناصری دولت‌آبادی در کلیپی که چندین سال است از ایشان منتشر شده است، به نقل از آیت‌الله بهجت بشارت ظهور حضرت حجت را از یکی از دوستان آیت‌الله بهجت برای افراد بسیار پیر داده‌اند که آنها هم زمان ظهور را درک خواهند کرد.

دریافت

صوت مربوط آیت‌الله ناصری

در فیلم زیر برخی از طلاب خدمت آیت‌الله بهجت می‌رسند و از ایشان می‌پرسند: آیا این مطلب که به شما استناد داده‌اند که فرموده‌اید پیرمردها هم ظهور را درک خواهند کرد، درست است یا خیر؟ و ایشان می‌فرمایند: «ما نگفتیم برود به مردم بگوید» و تلویحا آن را تایید می‌کنند.

دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 3 ثانیه

 

خاطره جواد منصوری از اولین فرمانده ‌های سپاه از پشبینی حضرت امام خمینی (ره) در مورد اتصال انقلاب به ظهور حضرت حجت(عج)

 


دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 25 ثانیه

 

سخنان رهبری

از دیگر بشارت‌های مربوط به نزدیک شدن به زمان ظهور سخنان قطعی حضرت آقا به جوانان مبنی بر اینکه شما دوران سربلندی و افتخار این کشور را خواهید دید و یا سخن ایشان مبنی بر باقی نبودن اسرائیل در ۲۵ سال آینده و نماز خواندن در قدس و همچنین صحبت ایشان مبنی بر اینکه «امروز همه‌‏ى دنیاى اسلام باید قضیه‏‌ى فلسطین را قضیه‌‏ى خود بداند؛ این، کلید رمزآلودى‏ است که درهاى فرج را به روى امت اسلامى مى‏‌گشاید» همه بشارت‌هایی برای حصول فرج در آینده نزدیک است.

 

فیلم صحبت رهبری در مورد وجود نداشتن اسرائیل در ۲۵ سال آینده
دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 37 ثانیه

کلیپ صحبت‌های رهبری و وعده قطعی موفقیت‌های کشور توسط جوانان و نابودی اسرائیل
دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه

 

برخی روایات مؤید قیام از مشرق و نبرد در شام و بیت‌المقدس به عنوان مقدمه سازی ظهور حضرت حجت(عج)

روایاتی مؤید قیام در مشرق و نبرد در بیت‌المقدس و شام به عنوان مقدمه سازی برای ظهور حضرت حجت توسط مردمی که دشمنان، حق آنان را به آنها نمی‌دهند و به اصطلاح امروزی آنها را تحریم می‌کنند؛ خود یکی از بشارت‌ها برای اتصال انقلاب اسلامی به قیام حضرت حجت است.

این روایات در کتب اهل سنت و شیعه ذکر شده است.

به طور مثال در کتب اهل سنت از رسول اکرم (ص) روایت شده است: «یخرُجُ ناسٌ مِنَ المَشرِقِ فَیوَطِّئونَ لِلمَهدی سُلطانَه»

مردمی از شرق قیام میکنند و زمینه را برای حرکت جهانی مهدی فراهم می‌سازند.

منابع: سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۱۳۶۸، ب ۳۴، ح ۴۰۸۸؛ کنز العمال، ح ۳۸۶۵۷؛ الزام الناصب، ج ۲، ص ۱۴.

 

روایات با این مضمون در کتب شیعه نیز زیاد است به طور مثال سید ابن طاوس عالم جلیل‌القدر شیعی نیز در کتاب "ملاحم والفتن" نقل می‌کند

تخرج رایة سوداء لبنی‏ العباس، ثم تخرج من خراسان اخرى سوداء، قلانسهم سود، و ثیابهم بیض، على مقدّمتهم رجل یقال له: شعیب بن صالح، أو: صالح بن شعیب من تمیم، یهزمون أصحاب السفیانی حتى ینزل بیت المقدس، یوطّئ للمهدی‏ سلطانه‏، و یمدّ إلیه ثلاثمائة من الشام یکون بین خروجه و بین أن یسلّم الأمر للمهدی اثنان و سبعون شهرا.

پرچم‌هایی سیاه مربوط به بنی العباس خروج می‌کند، بعد از آن از خراسان پرچم‌های سیاه دیگری که کلاه‌هایشان سیاه و لباس‌هایشان سفید است خروج می‌کند، پیشاپیش آنها مردی به نام شعیب‌ بن صالح یا صالح بن شعیب از قبیله تمیم است. لشکر سفیانی را شکست می‌دهند تا اینکه به بیت‌المقدس می‌رسند، آنها مقدمات حکومت مهدی را فراهم می‌کنند و۳۰۰  (احتمالا لشکر)  به سوی او می‌آید و بین خروج او و تسلیم امر به حضرت مهدی ۷۲ ماه طول می‌کشد.

 منبع: ابن طاووس، على بن موسى، التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن المعروف بالملاحم و الفتن، 1جلد، مؤسسة صاحب الأمر (عجل الله تعالى فرجه الشریف) - قم، چاپ: اول، ۱۴۱۶ ق، ص117 – ۱۱۸.

 

در ادامه همین احادیث در روایت دیگری برخی مضامین بالا با تعبیر « یکون مقدّمة للمهدی» آمده است و در روایت دیگری به نقل از رسول‌الله(صلی‌الله علیه و آله) آمده است:

قال: «إنّا أهل بیت اختار اللّه لنا الآخرة على الدنیا، و إنّ أهل بیتی هؤلاء سیلقون بعدی بلاء و تطریدا و تشریدا حتى یأتی قوم من هاهنا من نحو المشرق، أصحاب رایات سود، یسألون الحقّ فلا یعطونه مرّتین أو ثلاثا، فیقاتلون فینصرون، فیعطون ما سألوا، فلا یقبلونها حتى یدفعوها إلى رجل من أهل بیتی، فیملأها عدلا کما ملئوها ظلما، فمن أدرک ذلک منکم فلیأتهم و لو حبوا على الثلج فإنّه المهدی».

حضرت رسول فرمودند: ما اهل بیتی هستیم که خداوند دنیا و آخرت را برای ما خواسته است. و اهل بیت من بعد از من دچار بلا می‌شوند تنها و آواره می‌شوند تا اینکه قومی از طرف مشرق می‌آیند، پرچم‌هایشان سیاه است، حق را دوبار یا سه بار مطالبه می‌کنند اما به آنها داده نمی‌شود. پس می‌جنگند و نصرت می‌یابند و به آنچه می‌خواهند به آنها می‌دهند اما دیگر آنها نمی‌پذیرند تا اینکه آن را به دست مردی از اهل بیت من می‌سپارند. و او زمین را همانطور که پر از ظلم و جور شده است پر از عدل می‌کند. هرکس از شما آنها را درک کرد به آنها بپیوندد ولو با راه رفتن روی دست روی برف باشد.

منبع: همان، ص: ۱۱۸.

 

در روایتی از امام کاظم (علیه السلام) نقل شده است:

وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عِیسَى عَنْ أَیُّوبَ بْنِ یَحْیَى الْجَنْدَلِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع‏ قَالَ رَجُلٌ مِنْ‏ أَهْلِ‏ قُمَ‏ یَدْعُو النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ یَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ کَزُبَرِ الْحَدِیدِ لَا تُزِلُّهُمُ الرِّیَاحُ الْعَوَاصِفُ وَ لَا یَمَلُّونَ مِنَ الْحَرَبِ وَ لَا یَجْبُنُونَ وَ عَلَى اللَّهِ یَتَوَکَّلُونَ‏ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین‏.

مردی از اهل قم مردم را به سوی حق فرا می‌خواند و قومی دور او گرد می‌آیند که مانند پاره‌های آهن هستند و بادهای تند آنها را نمی‌لغزاند و از جنگ خسته نمی‌شوند و به خدا توکل می‌کنند و عاقبت برای متقین است.

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)، 111جلد، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق؛ ج‏ ۵۷ ؛ ص:۲۱۶.

 

در کتاب "الغیبة نعمانی" در روایت دیگری با مضمون مشابه از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است:

امام باقر (ع) میفرماید: «کَانّی بِقَومٍ قَد خَرَجُوا بِالمَشرِقِ یطلُبونَ الحَقَّ فَلایعطُونَهُ ثُمَّ یطلُبونَهُ فَلایعطُونَهُ فَاِذا رَأوا ذلِکَ وَضَعُوا سُیوفَهُم عَلی عَواتِقِهِم فَیعطونَ ما سَألوا فَلا یقبَلونَه حَتّی یقُومُوا وَ لایدفَعونَها إِلا إِلی صاحِبِکُم، قَتلاهُم شُهَداءُ أما إِنّی لَو أدرَکتُ ذلِکَ لَاستَبقَیتُ نَفسی لِصاحِبِ هذَاالاَمر»

گویا میبینم مردمی در شرق قیام کرده، حق را طلب میکنند، ولی به آنان نمیدهند. دوباره حق را می‌طلبند، به آنان داده نمیشود. وقتی اوضاع را چنین دیدند شمشیرهای خود را بر شانهها میگذارند، پس آنگاه حاضر میشوند که حق آنان را بدهند، اما آنان دیگر قبول نمیکنند تا اینکه قیام می کنند و آن را جز به صاحب شما تحویل نمی دهند. کشته های آنها شهید به شمار می روند. آگاه باشید! اگر من آن زمان را درک کنم، خود را برای صاحب این امر نگاه میدارم.

منبع: کتاب الغیبة، ص: ۱۴۵.

 

در تفسیر نور الثقلین روایتی در تفسیر آیه ۴ سوره مبارکه اسراء می‌آورد که حکایت از قومی دارد که در آخرالزمان با یهودیان به جنگ می‌پردازند و خداوند آنها را قبل از خروج حضرت حجت برانگیخته است.

فی قوله تعالى: وَ قَضَیْنا إِلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ‏ قال: قتل علی بن أبی طالب و طعن الحسن علیه السلام و لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیراً قال: قتل الحسین علیه السلام‏ فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما فاذا جاء نصر دم الحسین بعثنا عِباداً لَنا أُولِی‏ بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ قوم یبعثهم الله قبل خروج القائم فلا یدعون وترا لآل محمد صلى الله علیه و آله الا قتلوه و کان وعد الله مفعولا خروج القائم علیه السلام‏.

وقتى موعد اولین نوبت فساد شما یهودیان رسید افرادى را از بندگان خویش که داراى قدرت و شدت باشند بر شما مى فرستیم تا در دل خانه ها نفوذ کنند و این وعده اى است که انجام خواهد شد، گفتیم فدایت شویم اینان چه کسانى مى باشند؟ آن حضرت سه مرتبه فرمود آنان به خدا سوگند اهل قم مى باشند». در این حدیث چنین آمده که پس از طغیان و سرکشى و فساد یهودیان خداوند افرادى از، اهل قم را به درون خانه هایى که آنان در آنها سکونت دارند (براى سرکوبى آنان خواهد فرستاد این بیان که گروهى از اهل قم براى سرکوب یهودیان به محل سکونت آنان در مناطق یهودى نشین اعزام مى شوند مطلبى بوده که در گذشته مناسبتى براى آن به ذهن نمى رسیده است اما اکنون که رفتن پاسداران عزیز ما به سوریه و لبنان و حرکت به قدس و جنگ با اسرائیل مطرح است این مطلب اعجازآمیز بوده و تجلى خاصى دارد.

منبع: العروسى الحویزى، عبد على بن جمعة، تفسیر نور الثقلین،  ۵جلد، اسماعیلیان - قم، چاپ: چهارم، ۱۴۱۵ ق؛ ج‏ ۳ ؛ ص: ۱۳۸.

 

خاطراتی از حضرت امام در مورد اتصال انقلاب اسلامی به قیام جهانی حضرت حجت(عج) 

 

حجت‌الاسلام و المسلمین محمد محمدی ری‌شهری در خصوص پیش‌بینی امام نسبت به آینده انقلاب اسلامی در کتاب کیمای محبت می‌نویسند:

آقای علی محمد بشارتی وزیر پیشین کشور نقل می‌کرد که : در تابستان سال ۱۳۵۸ش هنگامی که مسئول اطلاعات سپاه بودم گزارشی داشتیم که: آقای کاظم شریعتمداری در مشهد گفته است: «من بالاخره علیه امام اعلام جنگ می‌کنم.» من خدمت امام رسیدم و ضمن ارایه گزارش، خبر مذکور را هم گفتم. ایشان سرشان پایین بود و گوش می‌داد، این جمله را که گفتم سر بلند کرد و فرمود: اینها چه می‌گویند، پیروزی ما را خدا تضمین کرده است. ما موفق می‌شویم، در اینجا حکومت اسلامی تشکیل می‌دهیم و پرچم را به صاحب پرچم می‌سپاریم. پرسیدم: خودتان؟ امام سکوت کردند و جواب ندادند.

منبع: فتحی (نجفی)، محمد، آیت اعجاز داستان‌های شگفت از زندگی امام خمینی(س)، جلد دوم، مشهد، ضریح آفتاب، به نقل از: کیمیای محبت، یادنامه مرحوم شیخ رجبعلی خیاط (نکوگویان)، ص: ۶۷ و ۶۸.

 

حضرت امام خمینی در یک دیدار تاریخی در آغاز نهضت، یعنی سال (۱۳۴۱ش) به آقای حبیب‌الله عسکراولادی فرموده بودند:

این مبارزه، طولانی است و ممکن است مرحله اول آن تا ۲۰ سال هم طول بکشد لذا شما باید خود را برای چنین مسیر طولانی آماده کنید. (بعد فرمودند: مبارزه ما برای تغییر یک قانون، تغییر یک وزیر، حتی تغییر یک دولت نیست، ما برای فراهم کردن مقدمات ظهور حضرت ولی عصر(عج) مبارزه می‌کنیم. این انقلاب ما سه مرحله دارد. مرحله اول، اینکه کشور ایران را اسلامی کنید، مرحله دوم، اینکه کشورهای مسلمان به طرف حاکمیت اسلام برده شوند و مرحله سوم، اسلام را در سراسر دنیا گسترش دهید و جهانیان را با اسلام آشنا نمایید. آنگاه در محضر امام عرضه بداریم که مولی، جهان برای تشریف فرمایی شما آمادگی دارد.

منبع: همان، ص ۹۷ به نقل از: آقای اسد الله بادمچیان. همچنین جریان همین دیدار به طور مفصل توسط آقای عسکر اولادی در روزنامه جمهوری اسلامی، شماره ۵۶۹۶، ۱۱ بهمن ۱۳۷۷، ص ۱۴ نقل شده است.

 

آیت‌الله حسین مظاهری نقل می‌کنند:

در جلسه‌ای خصوصی پس از رد و بدل شدن صحبت‌های مختلف، امام امت به اینجانب فرمودند: من معتقدم که این انقلاب را از ابتدا تا کنون دست قدرت الهی، که فوق تمام ایدی است بدینجا آورده است و همان یدالله این انقلاب عظیم را حفظ می‌فرماید.

منبع: همان، ص ۱۶۲ به نقل از: پابه‌پای آفتاب، ج ۴، ص ۱۶۲.

 

آیت‌الله عبدالجواد غرویان، در کتاب جلوه‌هایی ربانی در حالات آیت‌الله میرزا جواد آقا تهرانی، ص ۵۳-۵۴، نقل می‌کند:

«در روزهای بسیار سخت و اندوه باری که حضرت امام خمینی از عراق بیرون رفتند و کویت با اقامت امام موافقت نکرد و همه عاشقان نگران بودند که امام به کجا می‌رود؟ یکی از علمای عارف و اهل بصیرت و مکاشفه به منزل قبلی امام خدمت آیت‌الله سید مرتضی پسندیده برادر بزرگ امام آمد و فرمود: نگران نباشید، آسیبی به آقای خمینی نمی‌رسد و ایشان وارد ایران شده حکومت اسلامی تشکیل می‌دهند و تا ۱۰ سال آن را شخصا اداره می‌فرمایند و پس از ایشان، ایرانیان حکومت اسلامی را تداوم می‌دهند. آنگاه حضرت مهدی(عج) ظهور خواهد کرد. این سخنان در آن روزهائی که همه درهای امید به روی ما بسته بود و کتاب و رساله و عکس امام در ایران ممنوع بود، جدا جای بسی شگفتی بود، پس از شنیدن آن بشارت، در کلاس اعتقادی، وعده‌های پیروزی را مطرح کردم اما با انکار و ناباوری تمام شاگردان کلاس روبرو شدم که پس از گذشت چندماه همه دیدند این بار خورشید شرق از غرب طلوع کرد و با دست خالی وارد ایران شد.»

 

برخی تعابیر حضرت امام در مورد انقلاب اسلامی و عصر حاضر

 

مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه‏ شروع‏ انقلاب‏ بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت- ارواحنا فداه- است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.

منبع: صحیفه امام ؛ ج‏21 ؛ ص327

 

آغاز قرن پانزدهم که به همه مبارک است، باید مسلمین آغاز پیروزى خود بدانند. دیگر دنیا طورى نیست که ابرقدرتها هر چه بخواهند بکنند. مستضعفین باید قیام کنند. مستضعفین همه بلاد، همه ممالک باید حق خودشان را با مشت محکم بگیرند. منتظر نباشند که آنها حق آنها را بدهند. مستکبرین نخواهند حق کسى را داد. باید مسلمین همان طورى که قرآن شریف شما را برادر خوانده است، برادر باشید و در مصیبت و شادى هم شریک باشید.

منبع: همان؛ ج‏12 ؛ ص143

 
خاطره همسر شهید اندرزگو

یکی دیگر از بشارت‌های مربوط به ظهور خاطره‌ای است که همسر شهید اندرزگو از قول ایشان نقل می‌کنند که در زمان ظهور نائب امام خمینی(ره) که سید علی نامی است حضرت حجت ظهور خواهند کرد.

 

دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 59 ثانیه

شهید اندرزگو کسی بود که ساواک در گزارش خود در مورد دستگیری وی می‌گوید: « اگر شهید اندرزگو دستگیر و یا کشته شود حرکت انقلاب یا قطع و یا کند می‌شود.»

برادر زاده شهید اندرزگو نقل می‌کند: 

بعد از انقلاب جزو انتظامات مدرسه رفاه بودم. ما می‌دانستیم عمو سید علی شهید شده است، اما بعضی‌ها اصرار داشتند او را در پاریس و در محضر امام دیده‌اند. من در مدرسه رفاه رفتم و خدمت امام عرض کردم: «آقا! عموی ما شهید شده و قضیه هم از این قرار است». امام دستمالشان را روی چشم گذاشتند و فرمودند: «شهادت ایشان سنگین است. اگر ده نفر مثل آسید علی داشتیم، می‌توانستیم دنیا را زیر سلطه اسلام ببریم»

 

در خاطره برادرزاده شهید اندرزگو و فرزند ایشان اختلافی ظاهری در مورد ماجرای شهادت ایشان ممکن است احساس شود، چرا که فرزند شهید اندرزگو می‌گوید ما تا بعد از انقلاب همچنان فکر می‌کردیم پدرمان همراه با امام به ایران خواهد آمد و در دیدار با امام این ماجرا را حضرت امام به ما گفتند ولی برادرزاده ایشان می‌گوید: «خبر شهادت ایشان را حاج محسن رفیق‌دوست به ما داد که توسط حاج اکبر صالحی باخبر شده بود. مجبور شدیم خیلی بی‌سروصدا ختم بگیریم.» اما اگر متن خاطره برادرزاده ایشان به دقت مطالعه شود وی قبل از آن می‌گوید: «بعضی‌ها اصرار داشتند او را در پاریس و در محضر امام دیده‌اند.» در ادامه هم می‌گوید: « راستش نحوه شهادت عمویم برایم مبهم است. او توانسته بود نزدیک به چهارده سال ساواک را گیج کند. کشته شدنش به دست ساواک، آن هم در سال 57 یعنی زمانی که رژیم نفس‌های آخرش را می‌کشید و ساواک هم قدرت سابق را نداشت، کمی عجیب به نظر می‌رسد.» شاید همین مطالب موجب تشکیک خانوده شهید اندرزگو در شهادت ایشان گردیده بوده است خصوصا که خانواده ایشان جنازه شهید اندرزگو را مشاهده نکرده بوده‌اند و مکان  قبر ایشان مدتی بعد از انقلاب معلوم می‌شود.

 

اشعار شاه نعمت‌الله ولی

از جمله بشارت‌های دیگر مربوط به ظهور که زیاد به آن ارجاع داده می‌شود اشعار شاه نعمت‌الله ولی است.

این شعرها که گفته می‌شود حاصل مکاشفات وی بوده است و از زمان صفویه تا امروز بند بند شعر او عین به عین در تاریخ محقق شده است و یکی از بندهای آن نیز حصول فرج در زمان نیابت دومین فرد انقلاب است.

دریافت
حجم: 177 کیلوبایت
توضیحات: فایل پی‌دی اف شعر شاه نعمت‌الله ولی در مورد آینده ایران


اشعار مذکور از دیوان شاه نعمت‌الله ولی، چاپ بمبئی، (چاپ سنگی) سنه ۱۲۶۱ هجری ص ۱۷۲ مجله سپید و سیاه شماره ۱۱۰۲ فروردین ۱۳۵۸ نسخه‌ای که با کوشش دکتر قاسم غنی منتشر شده، نسخه‌های مطبوع قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، که این اشعار به همین مناسبت در آنها آمده است عبارتند از: «بخشی از پیشگویی‌های آخرالزمان از دیداه اهل بیت(ع) تالیف میرزا شیخ علی فلسفی»، «آینده آینده سازان تألیف محمد دشتی» و «آثارالحجة تألیف محمد رازی»

...................................................................................................

پی‌نوشت:

نزدیک به ۱۲ سال قبل در مقطع پیش‌دانشگاهی تحصیل می‌کردم، در "یمن" اعتراضاتی توسط "الحوثی‌ها" صورت گرفته بود و ما به صورت جدی پی‌گیر قضایا بودیم. فضای تحلیل اخبار ظهور و جدی شدن نبرد حق و باطل و نزدیک شدن "زمان کوبیده شدن کاسه سر طاغوت" برایمان بسیار پررنگ شده بود. این سنت خداوند است که هرچقدر طاغوت بیشتر سرکشی می‌کند و ندای «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى» را بلندتر سر می‌دهد به فروپاشی یکباره خود بیشتر نزدیک خواهد شد. «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ».

یکی از دوستان شوخی یا جدی می‌گفت من که دیگر خیلی حوصله درس خواندن ندارم چه فایده دارد یکی دو سال دیگه آقا ظهور می‌کند و این درس‌ها فایده‌ای ندارد. اشتباه بودن آن برداشت همان روز هم برای همه ما، حتی خود دوستم واضح بود اینکه هرچه زمان به پیش می‌رود به تحقق وعده قطعی خداوند نزدیک‌تر خواهیم شد امری قطعی است، اما این سخنان بشارت انگیز نباید دستمایه‌ای برای کنارنهادن طرح‌های بلند مدت و پایه‌ای شود. نباید بهانه‌ای برای درست درس نخواندن ما شود بلکه باید هرچه زمان به جلو می‌رود تلاش خود را بیشتر کنیم، بیشتر بخوانیم، تبلیغ و تبیین کنیم و خلاصه خودمان را در ابعاد مختلف بسازیم چرا که در سنت خداوند، ظهور و فرج محقق نخواهد شد جز با بالارفتن ایمان‌‌ها و موفقیت در ابتلائات الهی.

«ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّب‏»

خداوند بنا ندارد که مؤمنان از این شرایطی که هستند خارج کند، جز اینکه به وسیله ابتلائات ناپاک و پاک را از یکدیگر جدا کند.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

👈امثال حضرت امام در زمان پهلوی همواره با دو طیف روبرو بودند، شاه و عمال‌او و برخی منافقان داخلی که حتی در لباس روحانیت نیز بودند.

🔹حوزویان متحجری که با رضاشاه همکاری می‌کردند و با کمک دربار موسسه تبلیغی می‌زدند و درمقابل تمام جنایات ضد دین رضاشاه ، آب در دلشان تکان نمی‌خورد اما در مقابل امثال امام همیشه احساس خطر و تکلیف می‌کردند! که مبادا با اقدامات آنها به اسلام ضربه‌ای بخورد!


🔹برخی ‌از آن‌ها امروز نیز با انگلیس و آمریکا هم پیمان‌اند و در انگلیس و آمریکا با حمایت آنها دفتر و تشکیلات مذهبی دارند، همان‌ها که به قول یکی از دوستانم در استدیویی برنامه دارند و به مقدسات اهل سنت توهین می‌کنند که ساعت بعد وهابی‌ها بر ضد شیعه در همان استدیو همین کار را می‌کنند! 


🔹در پرانتز این را بگویم: جالب است این الگوی رفتاری متناقض، در وهابی‌های منافق نیز دقیقاً تکرار می‌شود، وهابی‌ها که دشمن خود را شیعه انقلابی می‌بینند اما در مقابل جنایات اسرائیل کاملاً بی‌تفاوت، بلکه هم‌پیاله و همنشین آنها هستند و جالب‌تر از همه وضعیت امروز این دو طیف است که هر دو به ظاهر دشمن یکدیگر هستند و دائماً به واسطه دشمنیشان امت اسلامی متفرق است اما در مسائلی مثل جنگ‌های حزب‌الله، سوریه هر دو یک موضع یکسان اتخاذ می‌کنند و حداکثر هنرشان سکوت در مقابل این جنایات است. 

باید گفت اینها همه یک آبشخور دارند و دشمنی اصلی آنها اسلام انقلابی و غیر منفعل در برابر جهان کفر است.


⁉️اما سوال اینجاست که چرا حضرت امام و یا رهبری با امثال رضاشاه و آمریکا و اسرائیل سر جنگ دارند اما همیشه با این طیف دوم سازش‌ می‌کنند؟ در حالی که بسیار به مسأله تحجر و نفاق می‌پردازند هیچگاه متحجران و حتی منافقان را مصداقا نام نمی‌برند؟ 


👈شاید جواب اینجاست که مواجه با منافق و متحجر بسیار پیچیده است و انشقاق در جبهه حق را به دنبال می‌آورد. 

🔹جز در موادری که مصداق نفاق برای همه بسیار واضح و روشن است ما حق نداریم، برچسپ منافق و یا متحجر را بر کسی بزنیم و منافق را مصداقا و به اسم مشخص کنیم، نفاق و تحجر مطلق نیست و ممکن است در مصادیق نیز اشتباه کنیم، همچنین در صورت برخورد با منافق، او با مظلوم نمایی و اینجاد تقابل، جبهه حق را پاره پاره می‌کند.


🔹همچنین منافق ومتحجر باید فرصت بازگشت به جبهه حق را از دست ندهند، وظیفه ما عوض بیان مصادیق خارجی منافق بیان مصادیق حقیقی نفاق و تحجر است تا فرصت نفاق و تحجر در جامعه گرفته شود.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

✅تا قبل از شهادت آیت‌الله سید محمدرضا سعیدی، نامه‌های مختلفی بین ایشان و حضرت امام رد و بدل شده است، در اکثر این نامه‌ها آنچه مشهود است، فضای سنگین مشکلات و تلاش حضرت امام برای آرامش دادن به ایشان علی رغم همه سختی‌ها و امیدبخشی به پیروزی نهایی است. 

حضرت امام در ۱۴ اسفند ۱۳۴۶ در اوج مشکلات و در اوایل تبعید خود به نجف در پاسخ نامه شهید سعیدی می‌نویسند:


👈آنچه مهم است آن است که انسان با هر منطقى که بتواند خدمت کند و اداى وظیفه نماید که پیش وجدان خود شرمنده نباشد. وصول به مقاصد و عدم آن، بسته به اراده الهیه و به ما تکلیفى نیست. و آنچه مسلّم است این جوله‌ها(۱) پایان دارد، و خداوند تعالى حفظ کیان اسلام را خواهد فرمود.(۲)


✅ اصالت داشتن ادای تکلیف در مقابل خداوند، غایت نبودن پیروزی در مبارزات و سپردن عواقب امور به خداوند در عین امید به وعده قطعی خداوند برای حفظ جریان حق و غلبه نهایی جریان حق بر باطل، مکررا در نامه‌های حضرت امام به آیت‌الله سعیدی تکرار شده است و باید از خود پرسید با ایمان به این شاخصه‌ها آیا می‌شود خسته و مضطرب شد؟!


✅حضرت امام در نامه‌ی دیگری در ۱۴ آبان ۱۳۴۷، در اوج یأس از پیروزی در مبارزات، در پاسخ آیت‌الله سعیدی می‌نویسند:

👈در هر صورت سنگرها را حتى الامکان نباید از دست داد و قیام به وظایف به مقدار امکان لازم است، و اگر کوتاهى در آن نکنیم باکى نیست؛ فرضاً با شکست ظاهرى مواجه شویم، لکن رضاى خداى تعالى را اگر موفق شویم جلب کنیم، امور دیگر سهل است. این جانب لحظات آخر عمر را مى‌گذرانم و از اوضاع عمومى و خصوص حوزه‌هاى علمیه نگران و نمى‌دانم با آن تندروی‌هاى آنها و این سهل انگارى ماها امر به کجا منجر مىشود؟ « وَ الَّذى یُوجِبُ التَّسْکین فى الجمله: انَّ لِلْبَیْتِ رَبّاً»(۳) و این رشته بحمد اللَّه گسستنى نیست، هر چه باریک شود. شما طبقه جوان مأیوس نباشید و با اراده و عزم راسخ مهیاى خدمت و فرصت باشید.(۴)

حضرت امام در نامه به شهید آیت‌الله سعیدی:

من از افرادى مثل شما آن قدر خوشم مى‌آید که شاید نتوانم عواطف درونى را آن طور که هست ابراز کنم. من قادر نیستم عواطف امثال شما را جواب بدهم لکن خداوند تعالى قادر است که شماها خدمتگزاران به دیانت را مشمول عنایات خود فرموده و از رحمت خود همه را بهرهمند فرماید.(5)

......................................

ارجاعات:

1.  اشاره به روایت امیرالمومنین که «للباطل جولة و للحق دولة» باطل جولانی بیش ندارد و دولت و حقیقت مربوط به حق است.

2.  صحیفه امام ؛ ج2 ؛ ص171.

3.  آنچه اجمالًا باعث آرامش مى‌شود اینکه:« خانه کعبه را صاحبى است». جمله حضرت عبدالمطلب هنگام حمله سپاه ابرهه به مکه. بحار الأنوار، ج 15، ص 145.

4.  صحیفه امام ؛ ج2 ؛ ص: 208

5. صحیفه امام ؛ ج2 ؛ ص: 202

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

فیلم زیر تحلیل رییس مرکز مطالعات ایران در مسکو، در رابطه با علل موفقیت ایران در مقابله با تحریم‌های همه‌جانبه

وی سه عامل مهم را تحقیقات خودشان معرفی می‌کند.

 


دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

در قسمت قبل از این صحبت شد که باطن همه حرام‌ها پیشوایی حاکمان جور و باطن همه حلال‌ها پیشوایی حاکمان حق است.

⁉️یک دعوای نظری که از ابتدای مبارزات انقلاب و حتی قبل‌تر از آن مطرح بود، اینکه اصلاح اجتماعی از حاکمان و ساختار حکومت به پایین سریان می‌یابد و یا برعکس و از پایین به بالا یعنی مردم به سمت حاکمیت، در این میان اختلاف نظرها و تحلیل‌های جدی مطرح شده است؛

👈به طور مثال حضرت امام خمینی(ره) از جمله کسانی می‌باشند که مبداء اصلی تحولات اجتماعی را قدرت حاکمه می‌دانستند و می‌فرمودند: «از حکومت‌ها سرچشمه مى‏گیرد مفاسد و سرچشمه مى‏گیرد مصالح. حکومتِ عدل، تمام مصالح کشور را تأمین مى‏کند به اندازه قدرت. و حکومت ظلم، تمام بدبختی‌ها را براى یک ملتى ایجاد مى‏کند.»[1]

👈و یا امام خامنه‌ای(زید عزه) وقتی نقشه پیش‌روی حرکت انقلاب را ترسیم می‌نمایند، گام دوم انقلاب را بعد از تغییر ساختار اساسی حکومت، تشکیل دولت اسلامی و حضور نیروهای مؤمن با برنامه‌ها و طرح‌های اسلامی مطرح می‌کنند، سپس در گام‌ بعد سراغ جامعه و کشور اسلامی و سپس امت و تمدن اسلامی می‌روند.[2]

📝 در دین اسلام تقویت ستمگر و به رسمیت شناختن او از بزرگ‌ترین گناهان و خیانت‌هاست که اعمال نیک فردی را هم نابود می‌سازد و تقویت حاکم عادل و به رسیمت شناختن او از بزرگ‌ترین طاعت‌هاست که اعمال بد فردی را تحت الشعاع قرار داده و خنثی کننده اثر آنهاست و توفیقاتی همچون توبه و اصلاح را فراهم می‌آورد.

در کتاب شریف کافی دو حدیث از امام صادق در این فضا نقل شده است.

در حدیث اول حضرت می‌فرمایند:

◻️« قَالَ‏ اللَّهُ‏ تَبَارَکَ‏ وَ تَعَالَى‏ لَأُعَذِّبَنَ‏ کُلَّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَایَةِ کُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیَّةً»

◻️خداوند تبارک و تعالی می‌گوید: قطعا عذاب‌خواهم نمود، مردم مسلمانی را که اطاعت می‌کنند از هر حاکم ستمگری که از سوی خداوند نیست ولو آن مردم در اعمالشان نیکوکار و متقی باشند.

◻️«وَ لَأَعْفُوَنَّ عَنْ کُلِّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَایَةِ کُلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً.»

و قطعا گذشت خواهم کرد از مردم مسلمانی که از حاکمی عادل از سوی خداوند اطاعت می‌کنند و اگرچه آن مردم نسبت به خودشان ستمکار و گناه‌کار باشند.[3]

در حدیث دوم حضرت می‌فرمایند:

◻️« إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی أَنْ یُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیَّةً»

◻️خداوند ابایی ندارد که عذاب کند مردمی را که از حاکمی که از سوی خدا نیست اطاعت کرده‌اند، ولو در اعمالشان نیکوکار و متقی بوده‌اند.

️«وَ إِنَّ اللَّهَ لَیَسْتَحْیِی أَنْ یُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً»[4]

️و خداوند ابا می‌کند از اینکه عذاب کند مردمی را که از حاکمی که از سوی خداوند نیست، اطاعت کرده‌اند ولو آن مردم در اعمالشان ظالم و گناه‌کار بوده‌اند.



[1] صحیفه امام، ج ‏9، صص: 134- 135.

[2] به طور مثال ر.ب: بیانات در دیدار دانشجویان کرمانشاه 24 مهر 1390.

[3] کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط - الإسلامیة)، 8جلد، دار الکتب الإسلامیة - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق؛ ج‏1 ؛ ص: 376.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

📝 در تحلیل‌هایی که از انقلاب صورت می‌گیرد، اشاره به بزرگ‌ترین نعمتی که به واسطه انقلاب به ما عطا گردید، چندان پررنگ نیست. اما این نعمت چیست؟

📝 جمله حضرت آقا مبنی بر اینکه روز ۱۲ فروردین روز زنده شدن اسلام است، بهانه خوبی شد برای پرداختن به این نعمت.

دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 10 ثانیه

 

⬅ در کتاب شریف کافی در روایتی راوی از امام کاظم (علیه السلام) در مورد آیه ۳۳ اعراف «إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ‏ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ‏» سوال می‌کند که معنای این آیه چیست؟

◻ حضرت پاسخ می‌دهند: «إِنَّ الْقُرْآنَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَجَمِیعُ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فِی الْقُرْآنِ هُوَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذَلِکَ أَئِمَّةُ الْجَوْرِ»

همانا برای قرآن ظاهری و باطنی است و جمیع آنچه خداوند حرام نموده است در قرآن، همان ظاهر است و باطن آنچه خداوند حرام نموده است، پیشوایی حاکمان جور است.

◻حضرت ادامه می‌دهند:

«وَ جَمِیعُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ تَعَالَى فِی الْکِتَابِ هُوَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذَلِکَ أَئِمَّةُ الْحَقِّ»

و جمیع آنچه خداوند در قرآن حلال نموده است همان ظاهر است و باطن همه آنها، پیشوایی حاکمان حق است.[1]

 

[1] کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط - الإسلامیة)، 8جلد، دار الکتب الإسلامیة - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق؛ ج‏ 1؛ ص: 374.

  • حمید رضا باقری
  • ۰
  • ۰

اطاعت از ولی فقیه

⁉️ یکی از شبهاتی که زیاد مطرح می‌شود این است که چطور وقتی ولی فقیه معصوم نیست شما می‌گوئید اطاعتش واجب است، مگر ولی فقیه معصوم است که هرچه گفت باید اطاعت کنیم؟

📝 به این شبه پاسخ‌هایی از جهت عقلی و روشی داده‌اند و یکی از پاسخ‌ها هم ذکر شاهد مثال‌هایی با همین موضوع از روایات است.

در روایات موارد بسیاری است که معصومین به دیگران گفته‌اند از فلانی اطاعت کنید و هرچه او گفت حرف من است. یکی از این روایات مربوط به نواب خاص امامین عسکریین و امام زمان (علیهم السلام) است. امام حسن عسکری (علیه السلام) در حدیثی به یکی از یارانشان می‌فرمایند:

«الْعَمْرِیُ‏ وَ ابْنُهُ‏ ثِقَتَانِ‏ فَمَا أَدَّیَا إِلَیْکَ عَنِّی فَعَنِّی یُؤَدِّیَانِ وَ مَا قَالا لَکَ فَعَنِّی یَقُولَانِ فَاسْمَعْ لَهُمَا وَ أَطِعْهُمَا فَإِنَّهُمَا الثِّقَتَانِ الْمَأْمُونَان‏»[1]

عمری (عثمان بن سعید عمری وکیل امام هادی و امام حسن عسکری و حضرت حجت) و فرزندش (محمد بن عثمان) مورد اطمینان هستند و هرچه به تو رساندند از جانب من می‌رسانند و هرچه به تو گفتند از طرف من است، به حرف آنان گوش کن و از آنان اطاعت کن که آنها مورد اعتماد و امین هستند.



[1] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص330

..........................................................................

  • حمید رضا باقری