دریافت
حجم: 3.29 مگابایت
✅ در دورۀ پهلوی نیروهای مؤمن و مذهبی راهکار مبارزه با فضای فاسد ایجاد شده از سوی حکومت و جریان عظیم ترویج بیبندوباری و بیدینی را صرفا در "نجات دادن در حد امکان جوانان و مردم" و "تربیت نیروهای مؤمن" میدیدند، درحالی که جریان فساد شکل گرفته از رأس کفر همچنان باقی بود و موج عظیم مردم را به سوی بیدینی میبرد.
✅ در این دوره برخلاف سایرین که همۀ همت خود را در تربیت نیرو و تبیین اندشهها قرار داده بودند، حضرت امام در عین "تربیت نیرو در درس اخلاق و سایر دروس" و "تبیین اندیشههای عموم با نوشتن کتابی همچون کشف الاسرار"، همت اصلی خود را ایجاد ساختاری برای امکان مبارزه با رأس طاغوت و حکومت پهلوی قرار داده بودند و بارها برای در اختیار گرفتن قدرت حاکمه اقدام و تلاش نمودند.
✅در اندیشه حضرت امام و رهبری گام نخست حرکت به سوی ظهور و تحقق جامعه توحیدی، انقلاب و تشکیل نظامی با ساختار اسلامی یعنی فائق آمدن بر نظام کفر وطاغوت خارجی بود که در سال ۵۷ انقلاب با موفقیت از این مرحله عبور نمود و در حال حاضر بعد از چالشها و آزمونهای مختلف غربزدهگان، انقلاب در گام دوم خود یعنی فائق آمدن بر نظام نفاق داخلی و تحقق دولت اسلامی میباشد.
⁉️ اما این سوال مطرح میشود که چرا این مرحله در حرکت به سوی ظهور، مقدم بر تشکل جامعه اسلامی است؟
اگرچه انبیاء الهی همواره برای قیام و مبارزه، طبقهای از خواص و مؤمنین را به صورت مستقیم تربیت میکردند اما مأموریت آنها این نبود که با تکتک افراد جامعه صحبت کنند و فاسد بودن اعتقادشان را به آنان گوشزد نمایند، زیرا عموم مردم اسیر نظامات اجتماعی و قدرت و تسلط آنها هستند و توسط روابط اجتماعی کفرآمیز به بند کشیده شدهاند.
👈به تعبیر حضرت امام «از حکومتها سرچشمه مىگیرد مفاسد و سرچشمه مىگیرد مصالح. حکومتِ عدل، تمام مصالح کشور را تأمین مىکند به اندازه قدرت و حکومت ظلم، تمام بدبختیها را براى یک ملتى ایجاد مىکند.» (صحیفه امام، ج 9، صص: 134- 135)
✅ آنگاه که قدرت حاکمه و مدیریت اجتماعی در دست "نیروهای مؤمن واقعی به اسلام ناب" قرارگیرد و آنها بتوانند بر "شبکه نفاق بیایمان به اسلام ناب" فائق آیند و خود را در عرصه عملی اثبات کنند، فضا برای تحقق جامعه اسلامی و ایمان آوردن "ناس" به اسلام ایجاد خواهد شد.
👈به تعبیر قرآن آنگاه که غلبه و فتح بر نظامات طاغوت و نفاق محقق شود خواهی دید که مردم فوج فوج به اسلام روی خواهند آورد.
« إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فىِ دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا»
.................................................................................
در مسیر اربعین با چند جوان دانشجوی با صفا همراه شدم، صحبتهای شیرینی داشتیم. یکی از بچهها گفت: «من قلبا با ولایت فقیه موافقم ولی عقلا نه!» حرفش جالب بود، منظورش را پرسیدم، گفت: «من قلبا آقا رو قبول دارم ولی شُبهه دارم، چون در ولایت فقیه دوره!.»
گفتم: ما اینجور شبهاتی در توحید و اصل تشریع احکام الهی هم داریم! چه برسد به ولایت فقیه!
در توحید یک سری شبهاتی داریم که هنوز هم هیچ فیلسوفی نتونسته به آنها جواب دهد.
مثلا به احتمال یک میلیاردم شاید دنیا خودش خود به خود به وجود آمده باشد و خیلی سخت است با کسی که بر اساس این احتمال یکمیلیاردم با شما صحبت میکند بحث کنید. اصلا شما هرچه هم زور بزنی یک احتمالی باقی میماند که ولو یک میلیاردم یا یک تیریلیاردم هم باشد به هرحال احتمال دارد که این عالم خود به خود به وجود آمده باشد. حالا شما بیا ثابت کن که نه این احتمال کوچکتر است یا نیست!
اگر شما رفتی یک جا دیدی یک غذایی پخته شده، نمکش بجا، چربیش بجا، تزئیناتش بجا و... ولو یک احتمال بینهایت کوچک هم بتوانی بدهی که همینجور خود به خود همهچیز آمده باهم قاطی شده و تهش این شده، اگر عاقل باشی چه فکری میکنی؟
فکر میکنی این غذا خودش همینجوری درست شده یا دنبال آشپز میگردی تا از آشپزش تشکر میکنی؟
اگر بگویی شاید هم همینجوری خودش درست شده و من این احتمال را ولو بینهایت کوچک باشد میگیرم! به شما میگویند عاقل نیستی.
منظورم اینه که هرجا یه احتمال بود اگر شما قرار باشه بهش بها بدی به شما میگویند دیوانه شدهای، مثلا وقتی رفتی بیرون نباید برگردی خانه چون شاید یه شهاب سنگ بزرگ آمده خورده باشه به خونه شما، و دیگه خونهای وجود نداشته باشه، احتمال داره یا خیر؟ ولی شما برمیگردی، چرا؟ چون توجه کردن به این مقدار از احتمال اصلا عقلایی نیست، انسان عاقل زندگیش رو بر اساس طرف قوی احتمالات میچیند نه برعکس.
در موضوع خلقت این عالم به صورت خود به خود این یک فریب نفس یا شیطانه که مادیگراها برای اینکه فکر میکنند به نفع آنهاست و اینطور راحتتر هستند، این احتمال عقلایی که این عالم با این نظم و زیبایی، اصطلاحا یک آشپز داره رو گذاشتن کنار و این احتمال خیلی خیلی کوچک که هیچ عاقلی هیچ وقت توی زندگی بهش توجه نمیکند را مبنای محاسبات خودشان قرار دادهاند.
ما در ولایت فقیه میگوییم شبهه دور که بگوییم چه؟ تهش بگوییم احتمال داره این رهبر یه سری آدم فاسد رو بیاره جلو و دیکتاتوری شروع کنه.
یعنی احتمال داره فقهایی که امام خمینی مشخص کرده در نظارت بر کاندیداهای خبرگان کوتاهی کردن و مجتهدینی که در خبرگان ثبت نام کردهاند فاسد بودهاند و مردم هم اینها رو درست انتخاب نکردن، بعد همشون باهم فاسد شده باشند و اون رای بالا رو به رهبری داده باشند یا اینکه در ادامه در نظارت بر وجود شرایطی مثل عدالت و... برای رهبری کوتاهی کردن، یا در دورهای بعدی خبرگان رهبری یه دفعه فاسد شده و تمام فقهای شورای نگهبانی هم که ایشون از قبل گذشته بودن یه دفعه فاسد شدن! بعد مجتهدین فاسدی رو تایید کردن! مردم هم به این مجتهدین فاسد رای دادن! و اینها همچنان ایشون رو تائیید میکنند!
شما چقدر این احتمال رو نسبت به تک تک افراد این مجلس خبرگان میدی که بیان برای نفسشون حق اینهمه آدم رو ضایع کنند! بیان خودشون رو بدهکار دنیا و آخرت مردم و امامشون کنند. آدمهایی که یک عمر برای خدا کار کردهاند، یک عمر با تقوی بوده و... واقعا چقدر احتمال میدی؟ بعد از اون چقدر احتمال میدی که همه با هم فاسد شده و همه با هم این کار رو انجام بدهند؟ چقدر احتمال میدی که نتیجه انتخاب مردم از میان فقها، همه فاسدها انتخاب شده باشند و...؟
بنده به صورت نسبتا مستقیم با چهار نفر از این اعضای خبرگان سروکار دارم آقای اسلامیان، آقای مجتهدی شبستری نماینده تبریز، آقای تلخابی نماینده قزوین و آقای کعبی نماینده خوزستان، بنده لااقل از نزدیک اینها را میشناسم و مطمان هستم که تک تک این افراد تمام تلاششان برای اسلام و رضای خداست، چه برسد که بخواهد مجموعه خبرگان همه باهم گردن خودشان را پل عبور دیگران کنند.
یا مثلا از جمله اعضای شورای نگهبان آیتالله شبزنده دار جهرمی کسی است که فقط بودن ایشان در جمع اعضای شورای نگهبان برای من حجت است که این مجموعه سالم هستند وگرنه ایشان عکسالعمل نشان میداد.
آیا آدم عاقل این احتمال بسیار قوی رو که این آدمها برای خدا، باتوجه به مسئولیتی که نزد خدا و امام زمان دارند عمل کنند رو کنار میگذاره؟
اما اگر حرفتون این نیست که اینها بیتقوا هستند و حرفتون اینه که احتمال داره از روی تقوا و برای خدا هم تصمیم گرفته باشند ولی اشتباه کرده باشند، بحث چیز دیگهای میشه. من نمیخواهم از ساختار مجلس خبرگان و تیمهای تحقیق و تفحصی که دارند صحبت کنم.
یک مثال میزنم تا مسئله روشن بشه، ما در تشریع احکام، تعداد احکامی که قطعاً و یقیناً از طرف خدا و معصوم صادر شده خیلی خیلی کم داریم.
یعنی چه؟ پس این احکامی که الا ماشاء الله مراجع در رسالهها نوشتهاند از کجا آمده؟
اینها غالباً از طریق خبر واحد به ما رسیده.
خبر واحد چیست؟ خبری که مثلا مثل خبر غدیر، متواتر نیست که ما یقین کنیم حتماً از طرف معصوم صادر شده بلکه احتمال ضعیفی برای اینکه واقعا هم از طرف خدا نباشد وجود دارد، مثلا احتمال ضعیفی هست که راوی اشتباه کرده، دروغ گفته و...
در خبر واحد فقها میگویند "خبر واحد ثقه" ولو یقین آور نیست اما حجت است. "خبر واحد ثقه" یعنی خبر با شرایط مشخصی که اطمینان به صدور آن از معصوم به حدی است که عقلا به آن مرتبه از احتمال اطمینان میکنند.
خدا و معصوم این خبر را برای ما حجت دانستهاند و گفتهاند ولو احتمال اشتباه هم باشه ولی چون این عالَم، عالَم دنیا است و تضادها و تعارضها و نقصانها در آن وجود دارد، ما راه دیگری نداریم. چون به صورت مستقیم دسترسی به امام معصوم نداریم چارهای نیست جز اینکه "خبر واحد ثقه" را هم قبول کنیم وگرنه اگر میخواستیم صرفا به خبرهای قطعی الصدور اکتفا کنیم از احکام و دین خدا چیزی نمیماند.
هرکار هم کنید در این عالَم دنیا بخش عظیم احکام از این طریق به شما خواهد رسید، پس به اینها عمل کنید و حتی اگر اشباه هم کردید، نزد خدا حجت دارید.
مثل همین بحث در تشخیص خبرگان و احتمال اشتباه کردن آنها هم است. یعنی ولو احتمال اندکی هم وجود دارد که اینها اشتباه کرده باشند ولی زمان زمان غیبت است و شارع انتخاب اهل خبره و کارشناس را برای ما حجت کرده یعنی ولو اشتباه هم کنیم، اما حجت داشتهایم و به وظیفه خودمان مقابل خداوند عمل کردهایم، خدا هم از ما جز عمل به وظیفه را نمیخواهد.
اما آخرین و شاید مهمترین نکته
مشکل ما این است که کلاً در یک فضایی فکر میکنیم که خودمان همهکارهایم و خدا هم مثل بنّایی است که بنا را ساخته و خدا حافظی کرده و کار را کلاً به ما تحویل داده و کنار کشیده، امام زمان هم در بیابانها در چادرش نشسته و گریه میکند که کی ظهور میشود و همهکاره الان ماییم، درحالی که اینجور نیست.
ما اگر به امدادهای الهی هدایت قلوب توسط خدا در برهههای مختلف این انقلاب توجه کنیم، خواهیم دید که اینجور نیست، یکی از این هدایتهای الهی همین اربعین است که واقعاً دست خدا در این سفر اربعین آشکار شده.
و ما اگر امداد الهی را وقتی پای عهدمان با او هستیم باور کنیم، این حضور خدا و معیت خدا را وقتی برای او جهاد میکنیم، باور کنیم، احتمال آن احتمالها را هم نمیدهیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
تا کنون شرحهای مختلفی بر «خطبه منا» امام حسین(علیه السلام) زده شده است و از جمله آنها شرح حضرت امام خمینگی(ره) بر این خطبه در درس ولایت فقیه میباشد.۱
از جمله این گونه روایات (روایات مؤید ولایت فقیه)، روایت تحف العقول است، تحت عنوان «مجارى الامور و الاحکام على ایدى العلماء» این روایت از دو قسمت تشکیل یافته: قسمت اول روایتى است از حضرت سید الشهداء (ع) که از امیر المؤمنین على ابن ابى طالب (ع) نقل فرموده در باره "امر بمعروف و نهى از منکر" و قسمت دوم نطق حضرت سید الشهداء است، در باره ولایت فقیه و وظائفى که فقها در مورد مبارزه با ظلمه و دستگاه دولتى جائر به منظور تشکیل حکومت اسلامى و اجراى احکام دارند. این نطق مشهور را حضرت در «منا» ایراد و در آن علت جهاد داخلى خود را بر ضد دولت جائر اموى تشریح فرموده است. از این روایت دو مطلب مهم به دست میآید: یکى «ولایت فقیه» و دیگرى این که فقها باید با جهاد خود و با امر بمعروف و نهى از منکر، حکام جائر را رسوا و متزلزل و مردم را بیدار گردانند تا نهضت عمومى مسلمانان بیدار، حکومت جائر را سرنگون و حکومت اسلامى را برقرار سازد و اینک روایت:
(حضرت امام ابتدا متن کامل خطبه را به عربی میآورند و سپس به شرح و ترجمه آن میپردازند. اما ما به جهت سهولت در مطالعه عزیزان متن عربی خطبه و توضیحات حضرت امام را به صورت قسمت قسمت و همراه میآوریم.)
اعْتَبِروُا أَیُّها النّاسُ بِما وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أوْلِیاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنائِهِ عَلَى الْاحْبارِ إِذْ یَقُولُ «لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرّبّانِیُّونَ وَ الْأَحبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ و قال: لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنى إسْرائیلَ إِلى قوله: «لَبِئسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ»
اى مردم، از پندى که خدا به دوستدارانش به صورت بدگویى از «احبار» داده عبرت بگیرید؛ آنجا که میفرماید: «چرا نباید علماى دینى و احبار از گفتار گناهکارانه آنان (یعنى یهود) و حرامخوارى آنان جلوگیرى کنند. راستى آنچه انجام میداده و به وجود میآوردهاند چه بد بوده است» و میفرماید: «آن عده از بنى اسرائیل که کفر ورزیدند لعنت شدند». تا آنجا که میفرماید: «راستى که آنچه انجام میدادهاند چه بد بوده است».
وَ إنَّما عابَ اللَّهُ ذلِکَ عَلَیْهِمْ، لأنَّهُمْ کانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذینَ بَیْنَ أظْهُرِهِمُ الْمُنکَرَ وَ الْفَساد، فَلا یَنْهَوْنَهُم عَنْ ذلِکَ رَغْبَةً فیما کانُوا یَنالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَةً مِمّا یَحْذَرُونَ، وَ اللَّهُ یَقُولُ: «فَلا تَخْشوا النّاسَ وَ اخْشَونِ.»
در حقیقت، خدا آن را از این جهت برایشان عیب میشمارد و مایه ملامت میسازد که آنان با چشم خود میدیدند که ستمکاران به زشتکارى و فساد پرداختهاند، و باز منعشان نمیکردند، به خاطر عشقى که به دریافتهاى خود از آنان داشتند؛ و نیز به خاطر ترسى که از آزار و تعقیب آنان به دل راه میدادند. در حالى که خدا میفرماید: «از مردم نترسید؛ و از من بترسید».
وَ قالَ «وَ الْمُؤمِنُونَ وَ الْمُؤمِناتُ بَعْضُهُمْ اوْلِیاءُ بَعْضٍ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»
و میفرماید: «مردان مؤمن دوستدار و رهبر و عهدهدار یکدیگرند. همدیگر را امر به معروف و نهى از منکر میکنند».
(میبینیم که در این آیه در شمردن صفات مؤمنان، صفاتى که مظهر دوستدارى و عهده دارى و رهبرى متقابل مؤمنان است)،
فَبَدأَ اللَّهُ بِالْأمرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىِ عَنِ الْمُنْکَرِ فَریضَةٌ مِنْهُ، لِعِلْمِهِ بِأَنَّها إِذا أُدِّیَتْ وَ أُقیمَتْ، اسْتَقامَتِ الْفَرائِضُ کُلُّها، هَیِّنُها وَ صَعْبُها. وَ ذلِکَ أَنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْی عَنِ الْمُنْکَرِ دُعاءٌ إِلَى الإِسْلامِ مَعَ رَدِّ الْمَظالِمِ وَ مُخالَفَةِ الظالِمِ، وَ قِسْمَةِ الْفَىْءِ وَ الْغَنائِمِ وَ أَخذِ الصَّدَقاتِ مِنْ مَواضِعِها وَ وَضْعِها فی حَقِّها.
خدا از امر به معروف و نهى از منکر شروع میکند، و نخست این را واجب میشمارد زیرا میداند که اگر امر به معروف و نهى از منکر انجام بگیرد و در جامعه برقرار شود، همه واجبات، از آسان گرفته تا مشکل، همگى برقرار خواهد شد. و آن بدین سبب است که امر به معروف و نهى از منکر عبارت است از دعوت به اسلام؛ (یعنى جهاد اعتقادى خارجى) به اضافه بازگرداندن حقوق ستمدیدگان به ایشان؛ و مخالفت و مبارزه با ستمگران (داخلى)؛ و کوشش براى اینکه ثروتهاى عمومى و درآمد جنگى طبق قانون عادلانه اسلام توزیع شود، و صدقات (زکات و همه مالیاتهاى الزامى یا داوطلبانه) از موارد صحیح و واجب آن جمعآورى و گرفته شود، و هم در موارد شرعى و صحیح آن به مصرف برسد.
ثُمَّ أَنْتُمْ أَیَّتُهَا، العِصابَةُ، عِصابَةٌ، بِاْلعِلْمِ مَشْهُورَةٌ وَ بِالْخَیْرِ مَذْکُورَةٌ وَ النَّصیحَةِ مَعْروُفَةٌ، وَ بِاللَّهِ فی أَنْفُسِ النّاسِ مَهابَةٌ، یَهابُکُمُ الشَّریفُ وَ یُکْرِمُکُم الضَّعیفُ، وَ یُؤثِرُکُمْ مَنْ لا فَضْلَ لَکُمْ عَلَیْهِ وَ لا یَدَ لَکُمْ عِنْدَهُ، تَشفَعونَ فِی الْحَوائِجِ إِذَا امْتُنِعَتْ مِنْ طُلّابِها، وَ تَمْشُونَ فی الطَّریقِ بِهَیْبَةِ الْمُلُوکِ وَ کرامَةِ الأکابِرِ.
علاوه بر آنچه گفتم، شما اى گروه، اى گروهى که به علم و عالم بودن شهرت دارید و از شما به نیکى یاد میشود و به خیرخواهى و اندرزگویى و راهنمایى در جامعه معروف شدهاید و به خاطر خدا در دل مردم شکوه و مهابت پیدا کردهاید به طورى که مرد مقتدر از شما بیم دارد و ناتوان به تکریم شما بر میخیزد و آن کس که هیچ برترى بر او ندارید و نه قدرتى بر او دارید شما را بر خود برترى داده است و نعمتهاى خویش را از خود دریغ داشته به شما ارزانى میدارد، در موارد حوایج (یا سهمیه مردم از خزانه عمومى) وقتى به مردم پرداخت نمىشود وساطت میکنید، و در راه با شکوه و مهابت پادشاهان و بزرگوارى بزرگان قدم بر میدارید،
أَ لَیْسَ کُلُّ ذلِکَ إِنَّما نلتُمُوهُ بما یُرْجَى عِنْدَکُمْ مِنْ الْقِیامْ بِحَقِّ اللَّهِ، وَ إِنْ کُنْتُمْ عَنْ أَکْثَرِ حَقِّهِ تَقْصُرُونَ، فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّ الْأمَّةِ، فَامّا حَقَّ الضُّعَفاءِ فَضَیَّعْتُم.
آیا همه این احترامات و قدرتهاى معنوى را از این جهت به دست نیاوردهاید که به شما امید میرود که به اجراى قانون خدا کمر ببندید؟ گرچه در مورد بیشتر قوانین خدا کوتاه آمدهاید؛ بیشتر حقوق الهى را که به عهده دارید فرو گذاشتهاید. مثلًا حق ملت را خوار و فرو گذاشتهاید؛ حق افراد ناتوان و بیقدرت را ضایع کردهاید؛
وَ اَّما حَقَّکُمْ بِزَعْمِکُمْ فَطَلَبْتُم. فلا مالًا بَذَلْتُموهُ؛ وَ لا نَفْسَاً خاطرَتُمْ بِها لِلَّذی خَلَقَها؛ وَ لا عَشیرَةً عادَیْتُمُوها فی ذاتِ اللَّهِ.
اما در همان حال به دنبال آنچه حق خویش میپندارید برخاستهاید. نه پولى خرج کردهاید؛ و نه جان را در راه آنکه آن را آفریده به خطر انداختهاید؛ و نه با قبیله و گروهى به خاطر خدا در افتادهاید. شما آرزو دارید و حق خود مىدانید که بهشتش و همنشینى پیامبرانش و ایمنى از عذابش را به شما ارزانى دارد؛
أنْتُمْ تَتَمنَّونَ عَلَى اللَّهِ جَنَّتَهُ وَ مُجاوَرَةَ رُسُلِهِ وَ اماناً مِنْ عَذابِهِ. لَقَدْ خَشِیتُ عَلَیْکُمْ، ایُّهَا الْمَتَمَنُّونَ عَلَى اللَّهِ، أنْ تَحِلَّ بِکُمْ نِقْمَةٌ مِنْ نَقَماتِهِ لأنَّکُمْ بَلَغْتُمْ مِنْ کَرامَةِ اللَّهِ مَنْزِلةً فُضِلْتُم بِها؛ وَ مَنْ یُعرفُ بِاللَّهِ لا تُکْرِمُونَ وَ انْتُمْ بِاللَّهِ فِی عِبادِهِ تُکْرَمُونَ.
من، اى کسانى که چنین انتظاراتى از خدا دارید، از این بیمناکم که نکبت خشمش بر شما فرو افتد؛ زیرا در سایه عظمت و عزت خدا به منزلتى بلند رسیدهاید، ولى خداشناسانى را که ناشر خداشناسى هستند احترام نمیکنید؛ حال آنکه شما به خاطر خدا در میان بندگانش مورد احترامید.
وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلا تَفْزَعُونَ، وَ أنْتُمْ لِبَعضِ ذِمَمِ آبائِکُمْ تَفْزَعُونَ؛ وَ ذِمةُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) مَحْقُورَة،
و نیز از آن جهت بر شما بیمناکم که به چشم خود میبینید تعهداتى که در برابر خدا شده گسسته و زیر پا نهاده شده است، اما نگران نمیشوید؛ در حالى که به خاطر پارهاى از تعهدات پدرانتان نگران و پریشان میشوید؛ اینک تعهداتى که در برابر پیامبر انجام گرفته مورد بیاعتنایى است؛
وَ الْعُمیُ وَ الْبُکْمُ وَ الزَّمنُ فی الْمَدائِنِ مُهْمَلةٌ، لا تَرْحَمُونَ؛ وَ لا فی مَنْزِلَتِکُم تَعْمَلُونَ وَ
لا مَنْ فیها تُعینُونَ؛ وَ بالادهانِ وَ الْمُصانَعةِ عِنْدَ الظَّلَمَةِ تَأمَنُونَ.
نابینایان، لالها، و زمینگیران ناتوان، در همه شهرها بیسرپرست ماندهاند، و بر آنها ترحم نمیشود. و نه مطابق شأن و منزلتتان کار میکنید؛ و نه به کسى که چنین کارى بکند و در ارتقاى شأن شما بکوشد اعتنا یا کمک میکنید. با چرب زبانى و چاپلوسى و سازش با ستمکاران، خود را در برابر قدرت ستمکاران حاکم ایمن میگردانید.
کُلُّ ذلِکَ مِمّا أَمَرکُمُ اللَّهُ بِهِ مِنَ النَّهْیِ وَ التَّناهِی، وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلوُنَ.
تمام اینها دستورهایى است که خدا به صورت نهى، یا همدیگر را نهى کردن و بازداشتن، داده و شما از آنها غفلت میورزید.
وَ أَنْتُمْ أَعْظَمُ النّاسِ مُصیبَةً لِما غُلِبْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ مَنازِلِ الْعُلَماءِ. لَوْ کُنْتُمْ تَسْعَونَ. ذلِکَ بِأَنَّ مَجارِی الْاموُرِ وَ الأَحْکامِ عَلى أیْدِی الْعُلماءِ بِاللَّهِ الْأُمَناءِ عَلى حَلالِهِ وَ حَرامِهِ.
مصیبت شما از مصایب همه مردم سهمگینتر است؛ زیرا منزلت و مقام علمایى را از شما بازگرفتهاند اگر میدانستید. چون در حقیقت، جریان ادارى کشور و صدور احکام قضایى و تصویب برنامههاى کشور باید به دست دانشمندان روحانى، که امین حقوق الهى و داناى حلال و حرامند، سپرده شده باشد.
فَأَنْتُمُ الْمَسْلُوبُونَ تِلْکَ الْمَنْزِلَةَ، وَ ما سُلِبْتُمْ ذلِکَ، إلّا بِتَفَرُّقِکُمْ عَنِ الْحَقِّ وَ اخْتِلافِکُمْ فی السُّنَةِ بَعْدَ الْبَیِّنَةِ الْواضِحَة.
اما اینک مقامتان را از شما بازگرفته و ربودهاند. و اینکه چنین مقامى را از دست دادهاید، هیچ علتى ندارد جز اینکه از دور محور حق (قانون اسلام و حکم خدا) پراکندهاید؛ و درباره سنت، پس از اینکه دلایل روشن بر حقیقت و کیفیت آن وجود دارد، اختلاف پیدا کردهاید.
وَ لَوْ صَبَرْتُمْ عَلَى الْأَذَى وَ تَحَمَّلْتُمُ الْمَؤونَةَ فی ذاتِ اللَّهِ، کانَتْ أُمُورُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ تَرِدُ وَ عَنْکُم تَصْدُرُ وَ إلَیْکُمْ تُرْجَعُ.
شما اگر مردانى بودید که بر شکنجه و ناراحتى شکیبا بودید و در راه خدا حاضر به تحمل ناگوارى میشدید، مقررات براى تصویب پیش ما آورده میشد؛ و به دست شما صادر میشد؛ و مرجع کارها بودید.
وَ لکِنَّکُمْ مَکَّنْتُمُ الظَّلمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِکُمْ وَ اسْتَسلَمْتُمْ أُمورَ اللَّهِ فی أیْدیهِمْ یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهاتِ وَ یَسیرُونَ فی الشَّهَواتِ، سَلَّطَهُمْ عَلى ذلِکَ فِرارُکُم مِنَ الْمَوْتِ وَ إعجابُکُمْ بِالْحَیاةِ الَّتی هِیَ مُفارِقَتُکُم.
اما شما به ستمکاران مجال دادید تا این مقام را از شما بستانند؛ و گذاشتید حکومتى که قانوناً مقید به شرع است به دست ایشان بیفتد، تا بر اساس پوسیده حدس و گمان به حکومت پردازند؛ و طریقه خودکامگى و اقناع شهوت را پیشه سازند. مایه تسلط آنان بر حکومت، فرار شما از کشته شدن بود، و دلبستگیتان به زندگى گریزان دنیا.
فَأَسْلَمْتُمُ الضُعَفاءَ فی أَیْدِیهِمْ، فَمِنْ بَیْنِ مُستَعْبِدٍ مَقْهُورٍ، وَ بَیْنِ مُسْتَضْعَفٍ عَلى مَعیشَتِه مَغْلُوبٍ. یَنقَلبُونَ فی الْمُلْکِ بِآرائِهِمْ وَ یَسْتَشْعِروُنَ الخِزْیَ بِأَهْوائِهِمْ، اقْتِداءً بِالأَشْرارِ وَ جُرْاةً عَلَى الجَبّارِ.
شما با این روحیه و رویه، توده ناتوان را به چنگال این ستمگران گرفتار آوردید تا یکى برده وار سرکوفته باشد؛ و دیگرى بیچاره وار سرگرم تأمین آب و نانش؛ و حکام خودسرانه به امیال خود عمل کنند؛ و با هوسبازى خویش ننگ و رسوایى به بار آورند؛ پیرو بدخویان گردند و در برابر خدا گستاخى ورزند.
فی کُلِّ بَلَدٍ مِنْهُمْ عَلَى مِنْبَرهِ خَطیبٌ یَصْقَعُ، فَالَارضُ شاغِرةٌ؛ وَ أَیْدیهِمْ فیها مَبْسُوطَةٌ، وَ النّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ لا یَدْفَعُونَ یَدَ لامِسٍ، فَمِنْ بَیْنِ جَبّارٍ عَنیدٍ، وَ ذی سَطْوَةٍ عَلَى الضَّعَفةِ شَدیدٍ، مُطاعٍ لا یَعْرِفُ الْمُبْدِئَ الْمُعیدَ.
در هر شهر سخنورى از ایشان بر منبر آمده و گماشته شده است. زمین برایشان فراخ و دستشان در آن گشاده است. مردم بنده ایشانند و قدرت دفاع از خود را ندارند. یک حاکم دیکتاتور و کینه ورز و بدخواه است؛ و حاکم دیگر بیچارگان را میکوبد و به آنها قلدرى و سختگیرى میکند؛ و آن دیگر فرمانروایى مسلط است که نه خدا را میشناسد و نه روز جزا را.
فَیا عَجَباً، وَ ما لی لا أَعْجَبُ، وَ الأرْضُ مِنْ غاشٍ غَشُومٍ وَ مُتَصدِّقٍ ظَلُوْمٍ وَ عاملٍ عَلَى الْمُؤمِنینَ بِهِمْ غَیْرِ رَحیمٍ.
شگفتا! و چرا نه شگفتى، که جامعه در تصرف مرد دغلباز ستمکارى است که مأمور مالیاتش ستم ورز است؛ و استاندارش نسبت به اهالى دیندار نامهربان و بیرحم است. خداست که در مورد آنچه در بارهاش به کشمکش برخاستهایم حکومت و داورى خواهد کرد؛
فَاللَّهُ الْحاکِمُ فیما فِیهِ تَنازَعْنا وَ الْقاضِی بِحُکْمِهِ فیما شَجَرَ بَیْنَنا.
و درباره آنچه بین ما رخ داده با رأى خویش حکم قاطع خواهد کرد.
اللَّهُمَّ، إِنَّکَ تَعْلَمْ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ ما کانَ مِنَّا تَنافُساً فِی سُلطانٍ وَ لَا الْتِماساً مِنْ فُضُولِ الحُطام.
خدایا، بیشک تو میدانى آنچه از ما سر زده رقابت در به دست آوردن قدرت سیاسى نبوده؛ و نه جستجوى ثروت و نعمتهاى ناچیز دنیا.
وَ لکِنْ لِنُرِىَ الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ؛ وَ نُظْهِرَ الْاصْلاحَ فی بِلادِکَ؛ وَ یَأمَنَ المَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ، وَ یَعْمَلُ بفَرائضِکَ و سُنَنِکَ وَ أَحکامِکَ.
بلکه براى این بوده که اصول و ارزشهاى درخشان دینت را بنماییم و ارائه دهیم؛ و در کشورت اصلاح پدید آوریم؛ و بندگان ستمزدهات را ایمن و برخوردار از حقوق مسلمشان گردانیم؛ و نیز تا به وظایفى که مقرر داشتهاى و به سنن و قوانین و احکامت عمل شود.
فَإِنْ لَمْ تَنْصُرُونا وَ تَنْصِفوُنا قَوِىَ الظَّلَمَةُ عَلَیْکُمْ وَ عَمِلوا فی إطْفاءِ نُورِ نَبِیِّکُمْ. وَ حَسْبُنَا اللَّهُ، وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا، وَ إلَیْهِ أَنَبْنا، وَ إلَیْهِ الْمَصیرُ.
بنا بر این، شما (گروه علماى دین) اگر ما را در انجام این مقصود یارى نکنید و حق ما را از غاصبان نستانید؛ ستمگران بر شما چیره شوند و در خاموش کردن نور پیامبرتان بکوشند. خداى یگانه ما را کفایت است؛ و بر او تکیه میکنیم؛ و به سوى او رو میآوریم. و سرنوشت به دست او و بازگشت به اوست.
میفرماید: «اعتبروا أیّها الناس بِما وعظ اللَّهُ به أولیاءه من سوء ثنائه على الأحبار» خطاب به دسته مخصوص، حاضرین مجلس، اهل شهر و بلد، اهل مملکت، و یا مردم دنیاى آن روز نیست؛ بلکه هر کس را در هر زمان که این ندا را بشنود شامل میشود. مثل: «یا أیها النّاس» که در قرآن آمده است. خداوند با اعتراض به «احبار» یعنى علماى یهود و استنکار رویه آنها، اولیاى خویش را موعظه فرموده، و به آنان پند داده است. منظور از «اولیا» کسانى هستند که توجه به خدا دارند، و در جامعه داراى مسئولیت میباشند؛ نه اینکه منظور ائمه، علیهم السلام، باشد.
اذ یقول: «لَوْ لا یَنهاهُمُ الرَبّانِیّونَ وَ الْاحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الاثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ» خداوند در این آیه، «ربانیون» و «احبار» را مورد نکوهش قرار میدهد که چرا آنها، که علماى دینى یهود بودهاند، ستمکاران را از «قول اثم»، یعنى گفتار گناهکارانه که اعم از دروغپردازى و تهمت و تحریف حقایق و امثال آن باشد، و از «اکل سُحت»، یعنى حرامخوارى، نهى نکرده و بازنداشتهاند. بدیهى است این نکوهش و تقبیح اختصاص به علماى یهود ندارد؛ و نه اختصاص به علماى نصارى دارد؛ بلکه علماى جامعه اسلامى، و به طور کلى علماى دینى را شامل مىشود. بنا بر این، علماى دینى جامعه اسلامى هم اگر در برابر رویه و سیاست ستمکاران ساکت بنشینند، مورد نکوهش و تقبیح خدا قرار مىگیرند. این امر فقط مربوط به سلف و نسل گذشته نیست؛ نسلهاى گذشته و آینده در این حکم یکسانند.
حضرت امیر (ع)۲ این موضوع را با استناد به قرآن ذکر فرموده، که علماى جامعه اسلامى هم عبرت بگیرند و بیدار شوند؛ و از اداى وظیفه امر به معروف و نهى از منکر بازنایستد؛ و در برابر هیأتهاى حاکمه ستمگر و منحرف سکوت ننمایند. حضرت با استشهاد به آیه «لو لا ینهاهم الربانیون ...» دو نکته را گوشزد فرموده است:
1. اینکه سهل انگارى علما در وظایف ضررش بیش از کوتاهى دیگران در انجام همان وظایف مشترک است. چنانکه هرگاه یک بازارى کار خلافى بکند، ضررش به خود او میرسد؛ لیکن اگر علما در وظیفه کوتاهى کردند، مثلًا در برابر ستمگران سکوت نمودند، ضررش متوجه اسلام مىشود. و اگر به وظیفه عمل کردند و آنجا که باید صحبت کنند سکوت نکردند، نفع آن براى اسلام است.
2. با اینکه باید از همه امورى که مخالف شرع است نهى کرد، روى «قول اثم»، یعنى دروغپردازى و «اکل سحت»، یعنى حرامخورى تکیه کرده است تا بفهماند که این دو «منکر» از همه منکرات خطرناکتر است؛ و بایستى بیشتر مورد مخالفت و مبارزه قرار گیرد. چون گاهى گفتار و تبلیغات دستگاههاى ستمگر بیش از کردار و سیاستشان براى اسلام و مسلمین ضرر دارد؛ و غالباً حیثیت اسلام و مسلمین را به مخاطره مىاندازد.
خداوند نکوهش مىکند که چرا از گفتار نادرست و تبلیغات گناهکارانه ستمکاران جلوگیرى نکردند؟ چرا آن مردى را که ادعا کرد من «خلیفة اللَّه» هستم و آلت مشیت الهى هستم، و احکام خدا همین گونه است که من اجرا مىکنم، عدالت اسلامى همین است که من مىگویم و اجرا مىکنم (در صورتى که اصولًا عدالت سرش نمىشد) تکذیب نکردند؟ این گونه سخنان «قول اثم» است. این حرفهاى گناهکارانه را که ضرر زیادى براى جامعه دارد، چرا جلوگیرى نکردند؟ ظلمه را که حرفهاى نامربوط زدند، خیانتها مرتکب شدند، بدعتها در اسلام گذاشتند، ضربه به اسلام زدند، چرا نهى نکردند و از این گناهان بازنداشتند؟
اگر کسى احکام را آن طور که خدا راضى نیست تفسیر کرد، بدعتى در اسلام گذاشت به اسم اینکه عدل اسلامى چنین اقتضا مىکند، احکام خلاف اسلام اجرا کرد، بر علما واجب است که اظهار مخالفت کنند. هرگاه اظهار مخالفت نکنند، مورد لعن خدا قرار مىگیرند. و این از آیه شریفه پیداست، و نیز در حدیث است که «إذا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ، فَلِلعالِمِ أنْ یُظْهِرَ عِلْمَهُ؛ و إلّا فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ» چون بدعتها پدید آید، بر عالم واجب است که علم (دین) خویش را اظهار کند؛ و گر نه لعنت خدا بر او خواهد بود. خود اظهار مخالفت و بیان تعالیم و احکام خدا، که مخالف بدعت و ظلم و گناه مىباشد، مفید است؛ چون سبب مىشود عامه مردم به فساد اجتماعى و مظالم حکام خائن و فاسق یا بىدین پىبرده، به مبارزه برخیزند؛ و از همکارى با ستمکاران خوددارى نمایند؛ و به عدم اطاعت در برابر قدرتهاى حاکمه فاسد و خائن دست بزنند. اظهار مخالفت علماى دینى در چنین مواردى یک «نهى از منکر» از طرف رهبرى دینى جامعه است، که موجى از «نهى از منکر» و یک نهضت مخالفت و «نهى از منکر» را به دنبال مىآورد. نهضتى را به دنبال مىآورد که همه مردم دیندار و غیرتمند در آن شرکت دارند. نهضتى که اگر حکام ستمکار و منحرف به آن تسلیم نشوند و به صراط مستقیم رویه اسلامى تبعیت از احکام الهى باز نیایند و بخواهند با قدرت اسلحه آن را ساکت کنند، در حقیقت به تجاوز مسلحانه دست زده و «فئه باغیه» خواهند بود؛ و بر مسلمانان است که به جهاد مسلحانه با «فئه باغیه»، یعنى حکام تجاوزکار، بپردازند تا سیاست جامعه و رویه حکومت کنندگان مطابق با اصول و احکام اسلام باشد.
شما که فعلًا قدرت ندارید جلو بدعتهاى حکام را بگیرید و این مفاسد را دفع کنید، اقلًا ساکت ننشینید. تو سر شما میزنند، داد و فریاد کنید؛ اعتراض کنید. انظلام نکنید. انظلام (تن به ظلم دادن) بدتر از ظلم است. اعتراض کنید؛ انکار کنید؛ تکذیب کنید؛ فریاد بزنید. باید در برابر دستگاه تبلیغات و انتشارات آنها دستگاهى هم این طرف به وجود بیاید تا هر چه به دروغ میگویند تکذیب کند. بگوید دروغ است؛ بگوید عدالت اسلامى این نیست که آنها ادعا میکنند. عدل اسلامى که براى خانوادهها و جامعه مسلمین قرار داده شده، همه برنامهاش مضبوط و مدون است که آنها دارند. این مطالب باید گفته شود تا مردم متوجه باشند؛ و نسل آینده سکوت این جماعت را حجت قرار ندهد، و نگوید لا بد اعمال و رویه ستمکاران مطابق شرع بوده است و دین مبین اسلام اقتضا مىکرده که ستمگران «اکل سحت»، یعنى حرامخوارى کنند و مال مردم را غارت کنند.
از آنجا که دایره فکر عدهاى از دایره همین مسجد تجاوز نمیکند و جولان و گسترش ندارد، وقتى گفته میشود «اکل سحت»، یعنى حرامخوارى فقط بقال سر کوچه به نظرشان میآید که، العیاذ باللَّه، کم فروشى مىکند! دیگر آن دایره بزرگ حرامخوارى و غارتگرى به نظر نمىآید که یک سرمایه بزرگ را مىبلعند؛ بیت المال را اختلاس مىکنند؛ نفت ما را مىخورند؛ به نام نمایندگى کمپانیهاى خارجى کشور ما را بازار فروش کالاهاى گران و غیر ضرورى بیگانه مىکنند، و از این راه پول مردم را به جیب خود و سرمایه داران بیگانه مىریزند. نفت ما را چند دولت بیگانه پس از استخراج براى خود مىبرند؛ و مقدار ناچیزى هم که به هیأت حاکمه همدست خودشان مىدهند، از طرق دیگر به جیب خودشان بر مىگردد. و اندکى که به صندوق دولت مىریزد، خدا مىداند صرف کجا مىشود. این یک «اکل سحت» و حرامخوارى در مقیاس وسیع و در مقیاس بین المللى است. «منکر» وحشتناک و خطرناکترین منکرات همین است. شما اوضاع جامعه و کارهاى دولت و دستگاهها را دقیقاً مطالعه کنید تا معلوم شود، چه «اکل سحت» هاى وحشتناکى صورت مىگیرد. اگر زلزلهاى در گوشه کشور رخ دهد، یک راه درآمد و حرامخوارى به روى سودجویان حاکم بازمىگردد تا به نام زلزلهزدگان جیب خودشان را پر کنند. در قراردادهایى که حکام ستمکار و ضد ملى با دولتها یا شرکتهاى خارجى مىبندند، میلیونها از پول ملت را به جیب مىزنند؛ و میلیونها از پول ملت را عاید خارجیان و اربابان خود مىکنند. اینها جریانات سیلآسایى از حرامخورى است که پیش چشم ما صورت مىگیرد؛ و هنوز ادامه دارد؛ چه در تجارت خارجى، و چه در به اصطلاح قراردادهایى که براى استخراج معادن یا بهرهبردارى از جنگلها و سایر منابع طبیعى بسته مىشود؛ یا براى کارهاى ساختمانى و راهسازى؛ یا خرید اسلحه از استعمارگران غربى و استعمارگران کمونیست.
ما باید جلو این غارتگریها و حرامخوریها را بگیریم. همه مردم موظف به این کار هستند؛ ولى علماى دینى وظیفهشان سنگینتر و مهمتر است. ما باید پیش از سایر افراد مسلمان به این جهاد مقدس و این وظیفه خطیر اقدام کنیم. ما به خاطر مقام و موقعیتى که داریم بایستى پیشقدم باشیم.
اگر امروز قدرت نداریم که جلو این کارها را بگیریم و حرامخواران و خائنین به ملت و دزدان مقتدر و حاکم را به کیفر برسانیم، باید کوشش کنیم این قدرت را به دست بیاوریم. و در عین حال، به عنوان حد اقل انجام وظیفه، از اظهار حقایق و افشاى حرامخوریها و دروغپردازیها کوتاهى نکنیم. وقتى قدرت به دست آوردیم، نه تنها سیاست و اقتصاد و اداره کشور را درست مىکنیم؛ بلکه حرامخورها و دروغپردازها را شلاق مىزنیم و به کیفر مىرسانیم.
مسجد اقصى را آتش زدند. ما فریاد مىکنیم که بگذارید مسجد اقصى به همین حال نیمسوخته باقى باشد؛ این جرم را از بین نبرید ؛ ولى رژیم شاه حساب باز مىکند و صندوق مىگذارد، و به اسم بناى مسجد اقصى از مردم پول مىگیرند تا بتوانند از این راه استفاده نمایند و جیب خود را پر کنند؛ و ضمناً آثار جرم اسرائیل را از بین ببرند! اینها مصیبتهایى است که گریبانگیر امت اسلام شده، و کار را به اینجا رسانده است.
آیا علماى اسلام نباید این مطالب را بگویند؟ «لَو لا یَنْهَاهم الرّبانیونَ والأحبارُ عن أَکْلِهِمُ السُحْتَ.» چرا فریاد نمىزنند؟ چرا از این غارتگریها هیچ سخنى نمىگویند؟
بعد به آیه «لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إسْرائیلَ» استناد شده که ذکر آن از فرصت بحث ما خارج است.
سپس مىفرماید: «وَ إنما عاب اللَّه ذلک علیهم لأنهم کانوا یرون من الظلمة الذین بین أظهرهم المنکر و الفساد فلا ینهونهم عن ذلک رغبة فیما کانوا ینالون منهم و رهبة مما یحذرون» اینکه خدا از «ربانیون» استنکار کرده، روى این اصل است که آنان با اینکه مىدیدند ظلمه چه کارها مىکنند و چه جنایتها مرتکب مىگردند، ساکت بودند و آنها را نهى نمیکردند.
و سکوتشان به حسب این روایت روى دو علت بوده است: 1. سودجویى 2. زبونى. یا افراد طمعکارى بودند، و از ظلمه استفاده مادى میکردند و به اصطلاح حق السکوت مىگرفتند. و یا بزدل و ترسو بودند و از آنها مىترسیدند.
به روایات امر به معروف و نهى از منکر مراجعه فرمایید؛ در آن روایات عمل بعضى را که براى فرار از امر به معروف و نهى از منکر مرتباً عذرتراشى مىکنند، تقبیح مىکند و آن سکوت را عیب مىشمرد. وَ اللَّه یَقُولُ: «فلا تَخْشَوُا الناسَ وَ اخْشَوْنِ» و خدا مىفرماید که از آنها نترسید. چه ترسى دارید؟ جز این نیست که شما را زندانى مىکنند؛ بیرون مىکنند؛ مىکشند. اولیاى ما براى اسلام جان دادند؛ شما هم باید براى این امور آماده باشید و قال: «و الْمُؤمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُروُنَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَونَ عَنِ الْمُنْکَرِ» و در ذیل آیه مىفرماید: «وَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ و یؤْتُونَ الزَّکاة وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسوُلَهُ و...»
«فَبَدأ اللَّهُ بِالأمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىِ عَنِ الْمُنْکَرِ فَریضَةً مِنْهُ لِعِلْمِهِ بِأَنَّها إِذا ادّیَتْ وَ اقیمَت اسْتَقامَتِ الْفَرائِضُ کُلّها هَیّنها وَ صَعْبُها وَ ذلِکَ أنّ الْأمرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ دُعاءٌ الى الْاسْلامِ مَعَ رَدّ الْمَظالِمِ وَ مُخالَفَةِ الظّالِمِ وَ قسمَةِ الْفَیْء وَ الْغَنائِمِ وَ أَخْذِ الصَّدَقاتِ مِنْ مَواضِعِها وَ وَضْعِها فی حَقِّها»
اگر امر به معروف و نهى از منکر به خوبى اجرا شود، دیگر فرایض قهراً برپا خواهد شد. اگر امر به معروف و نهى از منکر اجرا شود، ظلمه و عمالشان نمىتوانند اموال مردم را بگیرند، و به میل خود صرف کنند؛ و مالیاتهاى مردم را تلف نمایند. آمر به معروف و ناهى از منکر دعوت به اسلام و رد مظالم و مخالفت با ظالم مىکند.
عمده وجوب امر به معروف و نهى از منکر براى این امور است. ما امر به معروف و نهى از منکر را در دایره کوچکى قرار داده، و به مواردى که ضررش براى خود افرادى است که مرتکب مىشوند، یا ترک مىکنند، محصور ساختهایم در اذهان ما فرو رفته که «منکرات» فقط همینهایى هستند که هر روز مىبینیم یا مىشنویم. مثلًا اگر در اتوبوس نشستهایم، موسیقى گرفتند، یا فلان قهوهخانه کار خلافى را مرتکب شد، یا در وسط بازار کسى روزه خورد، منکرات مىباشند، و باید از آن نهى کرد ولى به آن منکرات بزرگ توجه نداریم. آن مردمى را که دارند حیثیت اسلام را از بین مىبرند، حقوق ضعفا را پایمال مىکنند و ... باید نهى از منکر کرد. اگر یک اعتراض دسته جمعى به ظلمه که خلافى مرتکب مىشوند، یا جنایتى مىکنند، بشود، اگر چند هزار تلگراف از همه بلاد اسلامى به آنها بشود که این کار خلاف را انجام ندهید، یقیناً دست بر مىدارند. وقتى که بر خلاف حیثیت اسلام و مصالح مردم کارى انجام دادند، نطقى ایراد کردند، اگر از سراسر کشور، از تمام قرا و قصبات، از آنان استنکار شود، زود عقبنشینى مىکنند.
خیال میکنید میتوانند عقبنشینى نکنند؟ هرگز نمىتوانند. من آنها را مىشناسم. من مىدانم که چکارهاند! خیلى هم ترسو هستند! خیلى زود عقبنشینى میکنند. لیکن وقتى که دیدند ما از آنها بیعرضهتریم، جولان میدهند.
در قضیهاى که علما با هم اتحاد داشتند، و اجتماع کردند و از شهرستانها هم از آنان پشتیبانى شد و هیأتها آمدند، خطابهها ایراد کردند، دستگاه عقبنشینى کرد، و آن لایحه را نسخ نمود. بعد که بتدریج ما را سرد و سست کردند و از هم جدا ساختند و براى هر یک «تکلیف شرعى» معین کردند، در نتیجه این اختلاف کلمه و تشتت اقوالْ، جرى شدند؛ و اکنون هر کارى که مىخواهند با مسلمین و مملکت اسلامى مىکنند.
«دعاء الى الاسلام مع رد المظالم و مخالفة الظالم» امر به معروف و نهى از منکر براى این امور مهم است. آن عطار بیچاره اگر کار خلافى کرد، ضررى به اسلام نمىزند؛ به خودش ضرر مىزند. آنهایى را که به اسلام ضرر مىزنند باید بیشتر امر به معروف و نهى از منکر کرد. آنهایى را که به عناوین مختلف هستى مردم را غارت مىکنند باید نهى کرد.
این مطالب بعضى مواقع در خود روزنامهها دیده مىشود- منتها گاهى به صورت شوخى است، و گاهى به صورت جدى- که بسیارى از چیزهایى که به اسم سیلزدگان یا زلزلهزدگان جمعآورى کردند، خودشان خوردند! یکى از علماى ملایر مىگفت که ما براى مردگان حادثهاى یک کامیون کفن بردیم، مأمورین نمىگذاشتند به آنها برسانیم و مىخواستند بخورند!! امر به معروف و نهى از منکر براى اینان لازمتر است.
اکنون من از شما استفسار مىکنم: آیا مطالبى که حضرت امیر (ع) در این حدیث فرمودند، براى اصحابى است که در اطراف خودشان بودند و بیانات حضرت را مىشنیدند؟ آیا «اعتبروا ایها الناس» خطاب به ما نیست؟ ما از «ناس» و جزء مردم نیستیم؟ آیا نباید از این خطاب عبرت بگیریم؟
همان طور که در اول بحث عرض کردم، این مطالب براى دسته و جمعیت خاصى نیست؛ بلکه از طرف آن حضرت براى هر امیر، هر وزیر، هر حاکم، و هر فقیه، براى همه دنیا، همه بشر و همه افرادى که زنده هستند، بخشنامه شده است. بخشنامههاى آن حضرت همدوش قرآن است، و همانند قرآن تا روز قیامت واجب الاتباع مىباشد.
آیهاى هم که به آن استدلال شده «لو لا یَنْهاهُمُ الْرَبّانیّونَ» هر چند به «ربانیون و احبار» خطاب کرده، لیکن روى خطاب به عموم است. از آنجا که ربانیون و احبار از جهت طمع یا ترس در برابر ظلم ظلمه سکوت کردند، در صورتى که با دادها، فریادها و با گفتارهایشان مىتوانستند کارى انجام دهند و جلو ظلم را بگیرند، مورد استنکار خداوند واقع شدند؛ علماى اسلام هم اگر در برابر ستمگران قیام نکنند و سکوت نمایند، مورد استنکار قرار خواهند گرفت.
«ثم أیتها العصابة» بعد از خطاب به مردم، گروه علماى اسلام را مورد خطاب قرار داده است: «عصابة بالعلم مشهورة و بالخیر مذکورة و بالنصیحة معروفة و باللَّه فی أنفس الناس مهابة یهابکم الشریف و یکرمکم الضعیف و یؤثرکم من لا فضل لکم علیه و لا ید لکم عنده، تشفعون فى الحوائج إذا امتنعت من طلابها و تمشون فی الطریق بهیبة الملوک و کرامة الأکابر، أ لیس کل ذلک إنما نلتموه بما یرجى عندکم من القیام بحق اللَّه»
شما در جامعه هیبت و شوکت دارید؛ ملت اسلام به شما احترام مىگذارند و براى شما کرامت قائلند؛ این مهابت و عزتى که در جامعه دارید براى این است که از شما انتظار مىرود که در برابر ظلمه به حق قیام کنید؛ حق ستمدیدگان را از ظالم بگیرید. به شما امیدوارند که قیام نمایید و از تعدى ظلمه جلوگیرى کنید.
«و إن کنتم عن أکثر حقه تقصرون، فاستخففتم بحق الأمة، فأما حق الضعفاء فضیعتم و أما حقکم بزعمکم فطلبتم فلا مالًا بذلتموه و لا نفساً خاطرتم بها للذی خلقها و لا عشیرة عادیتموها فی ذات اللَّه. أنتم تتمنون على اللَّه جنته و مجاورة رسله و أماناً من عذابه. لقد خشیت علیکم أیها المتمنون على اللَّه أن تحل بکم نقمة من نقماته لأنکم بلغتم من کرامة اللَّه منزلة فضلتم بها و من یعرف باللَّه لا تکرمون، و أنتم باللَّه فی عباده تکرمون.»
شما مقام و منزلت پیدا کردید؛ لیکن وقتى که به مقام رسیدید، حق آن را ادا نکردید.
«و قد ترون عهود اللَّه منقوصة فلا تفزعون و أنتم لبعض ذمم آبائکم تفزعون و ذمة رسول اللَّه محقورة (محفورة)»
اگر براى پدران شما پیشامدى کند، یا خداى نخواسته کسى نسبت به پدر شما بىاحترامى کند، ناراحت مىشوید؛ داد مىزنید؛ در حالى که جلو چشمان شما عهدهاى الهى را مىشکنند، اسلام را هتک مىکنند، صدایتان در نمىآید؛ حتى قلباً ناراحت نمىشوید. اصولًا اگر ناراحتى در کار بود، صدایى بلند مىشد.
«و العمی و البکم و الزمن فی المدائن مهملة لا ترحمون» کوران، لالها، و زمینگیران ناتوان از بین مىروند، و کسى به فکر آنها نیست. کسى در فکر ملت بیچاره پابرهنه نیست.
خیال مىکنید این هیاهویى را که در رادیو راه مىاندازند راست است؟ شما خودتان بروید از نزدیک ببینید که مردم با چه وضعى زندگى مىکنند! در هر صدتا، دویست تا ده یک درمانگاه وجود ندارد! براى بیچارهها و گرسنهها فکرى نشده است. مهلت هم نمىدهند که اسلام آن فکرى را که براى فقرا کرده عملى کند. اسلام مشکله فقر را حل کرده، و در رأس برنامه خود قرار داده است: «إِنَّما الْصَدَقاتُ لِلْفُقَراء» اسلام توجه داشته که باید اول کار فقرا را اصلاح کرد؛ کار بیچارهها را اصلاح نمود. لیکن نمىگذارند که عملى شود.
ملت بیچاره در حال فقر و گرسنگى به سر مىبرند، و هیأت حاکمه ایران هر روز آن همه مالیات را از مردم گرفته صرف ولخرجیهاى خود مىکند طیاره فانتوم مىخرد تا نظامیان اسرائیل و عمال آن در کشور ما تعلیمات نظامى ببینند! اسرائیل که اکنون با مسلمانها در حال جنگ است- و کسانى که او را تأیید کنند، آنان نیز با مسلمانها در حال جنگ مىباشند- به طورى پر و بالش در مملکت ما باز شده و به طورى مورد تأیید دستگاه حاکمه قرار گرفته که نظامیان او براى دیدن تعلیمات به کشور ما مىآیند! مملکت ما پایگاه آنها شده! بازار ما هم دست آنهاست. و اگر به همین وضع باشد و مسلمانها به همین سستى بمانند، بازار مسلمین را ساقط خواهند کرد.
«وَ لا فى منزلتکم تعلمون و لا من عمل فیها (تُعینُونَ)» شما از مقام خود استفاده نکرده و کارى انجام نمىدهید. و آن کسى را هم که به وظیفه عمل مىکند کمک نمىنمایید.
«وَ بالادهان و الْمُصانعة عنْدَ الظلمه تَأمَنون. کل ذلک مما أمرکم اللَّه به من النهی و التناهی و أنتم عنه غافلون»
همت و دلخوشى شما به این است که ظالم پشتیبان شما باشد؛ براى شما احترام قائل شود؛ مثلًا «أیها الشیخ الکبیر» بگوید! دیگر کارى ندارید که به سر ملت چه مىآید و دولت چه مىکند.
«و انتم اعظم الناس مصیبة لما غلبتم علیه من منازل العلماء لو کنتم تسعون. ذلک بأن مجارى الامور و الاحکام على أیدى العلماء باللَّه الامناء على حرامه و حلاله. فأنتم المسلوبون تلک المنزلة»
امام (ع) مىتوانست بگوید حق مرا ربودند، شما قیام نکردید؛ یا حق ائمه را مىبردند، شما ساکت نشستید؛ ولى «علماء باللَّه» فرمود که عبارت از «ربانیون» و پیشوایان است؛ نه اینکه مراد اهل فلسفه و عرفان باشد. «عالم باللَّه» عبارت از کسى است که عالم به احکام خداست و احکام الهى را مىداند. و به او «روحانى» و ربانى گفته مىشود. البته در صورتى که روحانیت و توجه به خداى تعالى در او غالب باشد.
«فأنتم المسلوبون تلک المنزلة. و ما سلبتم ذلک إلا بتفرقکم عن الحق و اختلافکم فی السنة بعد البینة الواضحة. و لو صبرتم على الأذى و تحملتم المئونة فی ذات اللَّه کانت أمور اللَّه علیکم ترد و عنکم تصدر و إلیکم ترجع»
اگر شما مردم درستکارى بودید و قیام به امر میکردید، میدیدید که ورود و صدور امور به شما ارتباط پیدا میکند؛ از شما صادر میشود، و به سوى شما بازمیگردد. اگر آن حکومتى که اسلام مىخواست پدید میآمد، حکومتهاى فعلى دنیا نمیتوانستند در برابر آن بایستند؛ تسلیم مىشدند. لیکن متأسفانه کوتاهى شده است که چنین حکومتى برپا شود. و نه مخالفین صدر اسلام گذاشتند که تشکیل شود، و حکومت به دست آن کس که خدا و رسول از او راضى بودند قرار گیرد تا کار به اینجا نکشد.
«و لکنّکم مکّنتم الظلمة من منزلتکم» وقتى شما به وظیفه قیام نکردید و امر حکومت را واگذاشتید، براى ظلمه امکانات فراهم آمد که این مقام را اشغال نمایند.
«و استسلمتم أمور اللَّه فی أیدیهم، یعلمون بالشبهات و یسیرون فی الشهوات، سلطهم على ذلک فرارکم من الموت و إعجابکم بالحیاة التی هی مفارقتکم، فأسلمتم الضعفاء فی أیدیهم فمن بین مستبد مقهور و بین مستضعف على معیشة مغلوب»
تمامى این مطالب بر زمان ما منطبق است. تطبیق آن بر عصر ما بیش از آن موقعى است که حضرت فرمودهاند:
«یتقلبون فی الملک بآرائهم و یستشعرون الخزی بأهوائهم اقتداء بالأشرار و جرأة على الجبار. فی کل بلد منهم على منبره خطیب یصقع.»
آن موقع خطیب روى منبر از ظلمه تعریف مىکرد، و اکنون رادیوها هر روز داد مىزنند و بر خلاف اسلام به نفع آنها تبلیغ مینمایند؛ و احکام اسلام را بر خلاف آنچه هست وانمود میکنند. «فلأرض لهم شاغرَة» اکنون سرزمینها براى ظلمه آماده و بلامانع میباشد، و کسى نیست در برابرشان قیام کند.
«و أیدیهم فیها مبسوطة و الناس لهم خول لا یدفعون ید لامس، فمن بین جبار عنید و ذی سطوة على الضعفة شدید مطاع لا یعرف المبدئ المعید. فیا عجباً و ما لی لا أعجب و الأرض من غاش غشوم و متصدق ظلوم و عامل على المؤمنین بهم غیر رحیم. فاللَّه الحاکم فیما فیه تنازعاً و القاضى بحکمه فیما شجر بیننا. اللهم إنک تعلم أنه لم یکن ما کان منا تنافساً فی سلطان و لا التماساً من فضول الحطام و لکن لنری المعالم من دینک و نظهر الإصلاح فی بلادک و یأمن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و أحکامک. فإن لم تنصرونا و تنصفونا قوی الظلمة علیکم و عملوا فى إطفاء نور نبیکم و حسبنا اللَّه و علیه توکلنا و إلیه أنبنا و إلیه المصیر.»
به طورى که ملاحظه میفرمایید، اول تا آخر روایت مربوط به علماست. هیچ خصوصیتى هم نیست که مراد از «علماء باللَّه» ائمه، علیهم السلام، باشد. علماى اسلام «علماء باللَّه» هستند، و ربانى هستند. «ربانى» به کسى گفته میشود که به خدا اعتقاد دارد، احکام خدا را حفظ میکند، و عالم به احکام خداست، و نیز بر حلال و حرام خدا امین میباشد.
اینکه مىفرماید مجارى امور در دست علماست، براى دو سال و ده سال نیست؛ فقط نظر به اهالى مدینه نیست؛ از خود روایت و خطبه معلوم میشود که حضرت امیر (ع) نظر وسیعى دارد: نظر به یک امت بزرگ است که باید به حق قیام کنند.
اگر علما که در حلال و حرام الهى امین مىباشند و آن دو خاصیت «علم» و «عدالت» را که قبلًا عرض کردم دارا بودند، حکم الهى را اجرا مىکردند، حدود را جارى مىساختند، و احکام و امور اسلام به دست آنان جریان مىیافت، دیگر ملت بیچاره و گرسنه نمىماند؛ احکام اسلام تعطیل نمىگردید.
📝رهبری امروز در صحبتهایشان فرمودند در قضیه برجام اشتباه کردهاند.
😊شادی این اعتراف هم باشد برای دوستان بهاری و اصلاح طلب که میخواهند برای اثبات اشتباهات رهبری و بیاعتماد کردن مردم به تصمیمات ایشان استدلالهایشان قویتری داشته باشند.
✅من هم به آنها کمک میکنم و لیست بلند بالایی از اشتباهات مینویسم.
✅به نظرم خوب است لیست این اشتباهات را از امام خمینی شروع کنیم. اصلا چرا امام؟
بهتر است از امیرالمؤمنین یا اصلا خود پیامبر، بله چطور است با ایشان شروع میکنیم.
چرا از پیامبر؟ از خود خدا شروع میکنیم.
👈اولین اشتباه خدا خلق شیطان بود،
اشتباه بعد او اجازه دادن به شیطان برای اغوا کردن بندگانش بود،
اشتباه دیگر خدا نفرستادن فرشتگان به عنوان نبی بود، چرا یک انسان مثل همه را فرستاد تا حرفهایش را باور نکنند و بگویند تو هم کسی هستی مثل بقیه،
اشتباه دیگر خدا این بود که نام اهل بیت را صریحا در قرآن نبرد و این همه دردسر درست کرد!
یا مثلا چرا خدا آیات متشابه را در قرآن آورد مگر چه میشد همهاش آیات تأویل نائذیر میآورد تا این همه تفاسیر اشتباه در دین راه پیدا نکند!
اشتباه دیگر خدا باور کردن توبههای ماست وقتی میداند ما توبه میشکنیم، برای چه توبهها را میپذیرد؟!
😏خلاصه خودت بخوان اشتباهات مکرر و بسیار خداوند را.
✅از اشتباهات خدا بگذریم که صاحت قدس او بیشتر از این خدشه دار نشود؟ اما خودمانیم، خدا وکیلی چرا خدا اینقدر اشتباه میکند؟ نعوذ بالله، لااقل خود خدا مگر معصوم نیست!😳
✅پیامبر چرا مسیر اشتباهات خدا را ادامه داد؟
چرا خائنان و منافقان را به اسم رسوا نکرد؟!
چرا کسانی را که میدانست بعدها موجب فتنهها میشوند را از دم تیغ نگذراند؟
مگر پیامبر معصوم نبود!😳
✅امیرالمؤمنین چرا حکمیت را پذیرفت؟
مگر نمیدانست چند روز بعد بخشی از همانها که او را مجبور به پذیرش حکمیتکردهاند او را متهم میکنند که چرا حرف ما را پذیرفتی و اشتباه ما را تکرار کردی؟
فتنه خوارج از همین اشتباه حضرت شروع شد!
مگر امیرالمومنین از همان ابتدا با حکمیت اعلام مخالفت نکرد چرا در آخر اشتباه کرد و حکمیت را پذیرفت؟
مگر معصوم نبود!😳
✅امام حسن چرا صلح را پذیرفت، او که از ابتدا ندای جنگ میداد او که بارها به مردم هشدار داد که اگر صلح کنید، این بلاها به سر شما خواهد آمد و معاویه عهد شکن است، او که میدانست چه بلایی بر سر مردم خواهد آمد، چرا اشتباه کرد و حکمیت را پذیرفت؟
مگر معصوم نبود!😳
✅امام حسین چرا؟ او که میدانست خود و یارانش شهید میشوند و خانوادهاش به اسارت میرود، چرا اشتباه کرد و به صحرای کربلا رفت؟! واقعا چرا؟
مگر اینها معصوم نبودند!😳
⁉️آنها که اشتباهات رهبری را هضم نمیکنند با اشتباهات اهل بیت و خداوند چه میکنند؟!
⁉️راستی اینها اگر اشتباه میکنند، پس چرا راه جایگزین آن اشتباه را هم دائم نشان میدهند و دعوت به آن میکنند؟ چرا این همه قبل از ارتکاب اشتباه به اشتباه بودن آن اصرار میورزند؟!
✅خواهش میکنم به این سوالات ساده اندکی، فقط اندکی فکر کنید، پاسخ ساده است.
📌هر پدر حکیمی که سختی بزرگ نمودن فرزند خود را چشیده باشد خوب با این اشتباهات آشنا است.
👈🏻 امام خمینی: «براى این که کمى معلوم شود، فرق میان اسلام و آن چه به عنوان اسلام معرفى مىشود تا چه حد است، شما را توجه مىدهم به تفاوتى که میان «قرآن» و کتب حدیث، با رسالههاى عملیه هست: قرآن و کتابهاى حدیث، که منابع احکام و دستورات اسلام است، با رسالههاى عملیه، که توسط مجتهدین عصر و مراجع نوشته مىشود، از لحاظ جامعیت و اثرى که در زندگانى اجتماعى مىتواند داشته باشد، به کلى تفاوت دارد. نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادى آن، از نسبت صد به یک هم بیشتر است! از یک دوره کتاب حدیث که حدود پنجاه کتاب است و همۀ احکام اسلام را در بر دارد، سه چهار کتاب مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به پروردگار است، مقدارى از احکام هم مربوط به اخلاقیات است؛ بقیه همه مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق، و سیاست و تدبیر جامعه است.»۱
📝 یکی از مهمترین نقدهایی که حضرت امام(ره) قبل از انقلاب نسبت به حوزه مطرح مینمایند، عدم معرفی درست اسلام است و شاخصهایی برای آن مطرح میکنند یکی از این شاخصها رسالههای عملیه علما میباشد.
بعد از انقلاب حضرت امام(ره) به کمک آیتالله بیآزار شیرازی قدم مهمی در تحقق این تحول ایفا نمودند و رسالهای ۴ جلدی به نام رسالۀ نوین تدوین گردید.
📝 در این رساله مباحث مختلفی از وظایف اجتماعی افراد توضیح داده شده بود، به طور مثال یکی از بحثهای مهمی که روایات بسیاری به آن پرداخته بحث تقیه می باشد که در این رساله نیز به آن پرداخته شده است؛ مسیری که با این رساله آغاز گردید، متأسفانه توسط سایر علما ادامه نیافت.
این رساله قدم بسیار مهمی در جهت توسعۀ مفاهیم دینی و تعمیق دین در میان تودۀ مردم بود.
البته بعد از حضرت امام(ره) آیتالله ناصری نیز در رسالۀ خود فصل مهمی به عنوان اخلاق اضافه نموده و بسیاری از وظایف مؤمنین نسبت به یکدیگر و.. را توضیح میدهند، وظایفی که در آخرت افراد نسبت به آنها مؤاخذه خواهند شد و البته ما به اسم اخلاق و غیر واجب، آنها را کنار گذاشتهایم.
⁉️ نمیدانم بیش از 30 سال است چرا هنوز هیچ "اتفاق در خوری" در این زمینه رخ نداده است؟
📝 تا زمان آیتالله بروجردی در دهه 1320 هنوز در دست مردم رساله وجود نداشت و بسیاری از مردم نسبت به احکام سردرگمی داشتند و طلاب و علما با عبارتهای سنگین و مغلق پاسخ آنها را میدادند اما به همت آیتالله بروجردی این عالم متجدد و تحول خواه، رسالههای فارسی با زبانی ساده برای استفادۀ راحت مردم و اطلاع آنها از احکامشان تدوین گردید؛ این رسالهها متناسب با فضای آن دوره، یعنی نبود تشکیلات قوی حکومتی و عدم کشش حوزه برای مطرح نمودن مسائل کلان و اجتماعی تبویب گردید.
👈🏻حجتالاسلام شیخ محمدرضا محامی در خاطرات خود در مورد آن دوره میگویند:
یکی از خدمات علمی آیتالله بروجردی به حوزه احیای بحث در مورد احکام اجتماعی اسلام بود به دلیل اینکه روحانیت از امور اجتماعی منزوی شده و دیگر توان اجرای قوانین قضایی و جزایی را نداشت، کتابهای قضا، حدود و دیات و شهادات در حال منسوخ شدن بودند. آیتالله بروجردی با این تفکر مبارزه کردند و درس خارج قضا را آغاز کردند. عدهای از طلاب زبان به اعتراض گشودند که فایده این بحثها چیست؟ آیتالله بروجردی در پاسخ فرمودند: چرا این همه اعتراض میکنید؟ آخر این احکام اسلام باید زنده بماند. اگر امروز به کار نیاید فردا به درد میخورد. ما نمیتوانیم احکام اسلام را به خاطر اینکه فعلا مورد عمل نیست متارکه کنیم.۲
👈🏻ظاهرا حوزه ما از همان زمان تا کنون منجمد شده است و بنا ندارد گامی به جلو بردارد.
...........................
ارجاعات
1. (امام خمینی، ولایت فقیه (حکومت اسلامی)؛ ص: 11)
2. تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی( تاریخ حوزۀ علمیۀ قم)، ص: 196.
قبل از هر صحبتی و ذکر بشارتهای مختلف، به این مسأله توجه میدهم که یک سنت قطعی خداوند «بداء» است و اتفاقا در مورد ظهور حضرت حجت حداقل دو مرتبه در طول تاریخ در دوران امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام) مسأله ظهور قائم اهل بیت با وجود وعدههای قبلی به تعویق افتاد و علت آن نیز صرفا عملکرد شیعیان و رعایت نکردن تقیه و حفظ اسرار و نصرت اهلبیت در آن بستر زمانی بود. به طور مثال در این زمینه پیشنهاد میکنم کتاب "پیشوای صادق" نوشته حضرت آقا صفحات ۵۳-۵۷ (دریافت) و یا کتاب انسان ۲۵۰ ساله حضرت آقا صفحات ۱۲۴-۱۲۵ (دریافت) را مطالعه بفرمایید.
خاطره آیتالله ناصری از دیدار امام و آیتالله قاضی
در ۱۳ خرداد امسال (۱۳۹۷) یکی از بشارتهای قریب بودن، فرج حضرت حجت توسط آیتالله ناصری اصفهانی داده شد.
ایشان در صحبتی در شبکه قرآن به مناسبت سالگرد رحلت امام خمینی خاطرهای از آیتالله قوچانی نقل فرمودند که در این خاطره، آقای قوچانی وصی آیتالله قاضی در مورد دیدار حضرت امام با آیتالله قاضی و پیشبینی آیتالله قاضی در مورد قیام و پیروزی حضرت امام و ظهور حضرت حجت در زمان نائب آقای خمینی، مطالبی برای ایشان نقل میکنند.
فیلم صحبتهای مذکور
دریافت
مدت زمان: 13 دقیقه 50 ثانیه
شیخ عباس قوچانی وصی آیتالله قاضی در سال ۱۳۱۳ش به نجف اشرف سفر میکنند و بعد از چندسال ملازم آیتالله قاضی میشوند و مدت ۱۴ سال خدمت ایشان بودهاند.
حضرت امام در زمان حیات آیتالله قاضی و قبل از تبعید به نجف در سال ۱۳۴۳ش ۲ بار به عراق سفر میکنند، اولین بار در ۱۳۱۲ش و دومین بار در ۱۳۲۳ش برای سفر حج. با توجه به تاریخ سفر آقای قوچانی و اینکه در خاطره ایشان نقل شده است که حضرت امام در آن دوره استاد و از فضلای حوزه قم بودهاند خاطره دیدار حضرت امام مربوط به سال ۱۳۲۳ش میباشد.
شرح دیدار حضرت امام با آیتالله قاضی در مجموع با دو نقل روایت شده است.
یکی نقل آیتالله ناصری دولتآبادی که فیلم آن در بالا موجود است و دیگری نقل سید احمد نجفی، داماد حاج شیخ عباس قوچانی، به نقل از: شیخ عباس قوچانی که خلاصه آن به شرح زیر است:
روزی معین شد و حضرت امام تشریف آوردند، ما هم در کتابخانه آقای قاضی نشسته بودیم، ایشان وارد شدند و به آقای قاضی سلام کردند.
روش مرحوم آقای قاضی این بود که هر کس به ایشان وارد میشد، جلوی او هر کس که بود بلند میشد و به بعضی هم جای مخصوصی را تعارف میکردند که بنشینند ولی وقتی حاجآقاروحالله وارد شدند آقای قاضی جلوی ایشان بلند نشدند و هیچ هم به ایشان تعارف نکردند که جایی بنشینند. حضرت امام هم در کمال ادب دو زانو دم در اتاق ایشان نشست.
دوستداران امام که در آن جلسه حاضر بودند، ناراحت شدند که چرا آیتالله آقای قاضی در برابر این مرد بزرگ و فاضل حوزۀ قم بلند نشدند. آن دو نفری که معرف ایشان به آقای قاضی بودند، هم وارد شدند و در جای همیشگی خودشان نشستند. بیش از یک ساعت مجلس به سکوت تام گذشت و هیچ کس هم هیچ صحبتی نکرد.
حضرت امام هم در تمام این مدت سرش پایین بود و به دستش نگاه میکرد. آیتالله قاضی هم همینطور ساکت بودند و سرشان را پایین انداخته بودند. بعد از این مدت ناگهان آیتالله قاضی رو کردند به من و فرمودند: آقای حاج شیخ عباس آن کتاب را بیاور.
من به تمام کتابهای ایشان آشنا بودم، چون بعضی از این کتابها را شاید صد مرتبه یا بیشتر خدمت آقای قاضی آورده بودم و مباحثی را که لازم بود بررسی کرده بودم.
تا ایشان گفتند: آن کتاب را بیاور، من دستم بیاختیار به طرف کتابی رفت که تا آن وقت آن کتاب را در آن کتابخانه ندیده بودم، حتی از آقای قاضی نپرسیدم کدام کتاب. مثلا کتاب دست راست، دست چپ، قفسه بالا، همانطور بیاراده دستم به آن کتاب برخورد آن را آوردم و آقای قاضی فرمودند: آن را باز کن. گفتم آقا چه صفحهای را باز کنم؟ فرمودند: هر کجایش که باشد.
من هم همین طوری کتاب را باز کردم، دیدم که آن کتاب به زبان فارسی است و لذا بیشتر تعجب کردم. چون طی چند سالی که در خدمت آقای قاضی بودم این کتاب را حتی یک مرتبه هم ندیده بودم، حتی جلد آن را هم ندیده بودم، کتاب را که باز کردم دیدم اول صفحه نوشته شده حکایت.
گفتم آقا نوشته شده حکایت. فرمودند: باشد بخوان. مضمون آن حکایت این بود که یک مملکتی بود که در آن مملکت سلطانی حکومت میکرد. این سلطان به جهت فسق و فجور و معصیتی که از ناحیۀ خود و خاندانش در آن مملکت رخ داد به تباهی دینی کشیده شد و فساد در آنجا رایج شد، عالم بزرگوار و مردی روحانی و الهی علیه آن سلطان قیام کرد. این مرد روحانی هر چه آن سلطان را نصیحت کرد، به نتیجهای نرسید، لذا مجبور شد علیه سلطان اقدام شدیدتری بکند. پس از این شدت عمل، سلطان آن عالم دینی را دستگیر و پس از زندان او را به یکی از ممالک مجاور تبعید کرد. بعد از مدتی که آن عالم در مملکتی که در مجاور مملکت خودش بود در حال تبعید به سر میبرد، آن سلطان مجددا او را به مملکت دیگری که اعتاب مقدسه (قبور ائمه اطهار) در آن بودند تبعید کرد. این عالم مدتی در آن شهری که اعتاب مقدسه بود زندگی کرد تا اینکه اراده خداوند بر این قرار گرفت که این عالم به مملکت خود وارد شود و آن سلطان فرار کرد و در خارج از مملکت خود از دنیا رفت و زمام آن مملکت به دست آن عالم جلیل القدر افتاد و به تدریج به مدینۀ فاضلهای تبدیل شد و دیگر فساد تا ظهور حضرت بقیة الله به آن راه نخواهد یافت.
مطلب که به اینجا رسید حکایت هم تمام شد. عرض کردم آقا حکایت تمام شد، حکایت دیگر هم هست. فرمودند: کفایت میکند کتاب را ببند و بگذار سر جای خودش. گذاشتم. همۀ ما که هنوز از حرکت آقای قاضی ناراحت بودیم که چرا جلوی آقاروحالله بلند نشدند بیشتر متعجب شدیم و پیش خود گفتیم که چرا به جای اینکه ایشان یک مطلب عرفانی، فلسفی و علمی را مطرح کنند که آقای حاجآقا روحالله آن را برای حوزه قم به سوغات ببرند، فرمودند حکایتی خوانده شود. نکته مهمی که در برخورد آقای قاضی با آقاروحالله خیلی مهم بود این است که آن دو نفری که ایشان را همراهی میکردند وقتی از جلسه بیرون آمدند، چون برخورد سرد آقای قاضی با آقاروحالله برای آنها خیلی سنگین بود به ایشان عرض کردند: آقای قاضی را چگونه یافتید؟ ایشان بیآنکه کوچکترین اظهار گلهای حتی با اشاره دست یا چشم بکند، سه بار فرمود: من ایشان را فردی بسیار بزرگ یافتم.
بیشتر از آن مقداری که من فکر می کردم... بعد از این ماجرا هر کس از فضلا و طلاب از آقاروحالله در مورد آقای قاضی می پرسیدند: ایشان بسیار از ایشان تجلیل میکرد و میفرمودند: کسانی که در نجف هستند باید از وجود ایشان خیلی استفاده بکنند.
این خاطره در منابع زیر ذکر شده است:
برداشتهایی از سیرۀ امام خمینی، غلامعلی رجائی، ، جلد سوم حالات معنوی، چ اول، خرداد ۱۳۷۸، ص: ۱۴۶-۱۴۸.
پابه پای آفتاب، ج ۶، ویرایش دوم تابستان ۸۴، صص: ۸۳-۸۵.
مجله نامۀ کنگرۀ بزرگداشت فقیه متأله آیتالله سید علی قاضی طباطبائی ش ۲ مهرماه ۱۳۹۱ش
همچنین: حجتالاسلام محمود هاتف قوچانی فرزند آقای قوچانی نیز در مصاحبه با خبرگزاری فارس این ماجرا را تأیید میکنند.
با توجه دو نقل مذکور اصل اینکه آیتالله قاضی پیشبینیهایی درمورد حضرت امام داشتهاند، قطعی است و با توجه به اختلاف موجود در نقل نیز شاید بتوان این دو نقل را مربوط به دو دیدار مجزا دانست که باتوجه به سفر حضرت امام در سال ۱۳۲۳ش برای زیارت خانه خدا این دیدارها را میتوان مربوط به سفر رفت و برگشت حضرت امام به مکه دانست. چون ایشان یک بار قبل از زیارت خانه خدا و در مسیر رفت به عراق میروند و یک بار هم در مسیر برگشت. چرا که در آن دوره زیارت سفر مکه از مسیر عراق-لبنان و سپس با کشتی به عربستان بوده است. البته دقت شود که این خاطره فقط مربوط به سفر حج حضرت امام است چون قبل از آن ایشان فقط یک سفر به عراق داشتهاند که در زمانی بوده است که آقای قوچانی هنوز حتی به عراق هجرت نکرده بودهاند چه برسد به اینکه بخواهند ناقل این خاطره باشند.
خاطره آیتالله ناصری از آیتالله بهجت
آیتالله ناصری دولتآبادی در کلیپی که چندین سال است از ایشان منتشر شده است، به نقل از آیتالله بهجت بشارت ظهور حضرت حجت را از یکی از دوستان آیتالله بهجت برای افراد بسیار پیر دادهاند که آنها هم زمان ظهور را درک خواهند کرد.
صوت مربوط آیتالله ناصری
در فیلم زیر برخی از طلاب خدمت آیتالله بهجت میرسند و از ایشان میپرسند: آیا این مطلب که به شما استناد دادهاند که فرمودهاید پیرمردها هم ظهور را درک خواهند کرد، درست است یا خیر؟ و ایشان میفرمایند: «ما نگفتیم برود به مردم بگوید» و تلویحا آن را تایید میکنند.
دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 3 ثانیه
خاطره جواد منصوری از اولین فرمانده های سپاه از پشبینی حضرت امام خمینی (ره) در مورد اتصال انقلاب به ظهور حضرت حجت(عج)
دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 25 ثانیه
سخنان رهبری
از دیگر بشارتهای مربوط به نزدیک شدن به زمان ظهور سخنان قطعی حضرت آقا به جوانان مبنی بر اینکه شما دوران سربلندی و افتخار این کشور را خواهید دید و یا سخن ایشان مبنی بر باقی نبودن اسرائیل در ۲۵ سال آینده و نماز خواندن در قدس و همچنین صحبت ایشان مبنی بر اینکه «امروز همهى دنیاى اسلام باید قضیهى فلسطین را قضیهى خود بداند؛ این، کلید رمزآلودى است که درهاى فرج را به روى امت اسلامى مىگشاید» همه بشارتهایی برای حصول فرج در آینده نزدیک است.
فیلم صحبت رهبری در مورد وجود نداشتن اسرائیل در ۲۵ سال آینده
دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 37 ثانیه
کلیپ صحبتهای رهبری و وعده قطعی موفقیتهای کشور توسط جوانان و نابودی اسرائیل
دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه
برخی روایات مؤید قیام از مشرق و نبرد در شام و بیتالمقدس به عنوان مقدمه سازی ظهور حضرت حجت(عج)
روایاتی مؤید قیام در مشرق و نبرد در بیتالمقدس و شام به عنوان مقدمه سازی برای ظهور حضرت حجت توسط مردمی که دشمنان، حق آنان را به آنها نمیدهند و به اصطلاح امروزی آنها را تحریم میکنند؛ خود یکی از بشارتها برای اتصال انقلاب اسلامی به قیام حضرت حجت است.
این روایات در کتب اهل سنت و شیعه ذکر شده است.
به طور مثال در کتب اهل سنت از رسول اکرم (ص) روایت شده است: «یخرُجُ ناسٌ مِنَ المَشرِقِ فَیوَطِّئونَ لِلمَهدی سُلطانَه»
مردمی از شرق قیام میکنند و زمینه را برای حرکت جهانی مهدی فراهم میسازند.
منابع: سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۱۳۶۸، ب ۳۴، ح ۴۰۸۸؛ کنز العمال، ح ۳۸۶۵۷؛ الزام الناصب، ج ۲، ص ۱۴.
روایات با این مضمون در کتب شیعه نیز زیاد است به طور مثال سید ابن طاوس عالم جلیلالقدر شیعی نیز در کتاب "ملاحم والفتن" نقل میکند
تخرج رایة سوداء لبنی العباس، ثم تخرج من خراسان اخرى سوداء، قلانسهم سود، و ثیابهم بیض، على مقدّمتهم رجل یقال له: شعیب بن صالح، أو: صالح بن شعیب من تمیم، یهزمون أصحاب السفیانی حتى ینزل بیت المقدس، یوطّئ للمهدی سلطانه، و یمدّ إلیه ثلاثمائة من الشام یکون بین خروجه و بین أن یسلّم الأمر للمهدی اثنان و سبعون شهرا.
پرچمهایی سیاه مربوط به بنی العباس خروج میکند، بعد از آن از خراسان پرچمهای سیاه دیگری که کلاههایشان سیاه و لباسهایشان سفید است خروج میکند، پیشاپیش آنها مردی به نام شعیب بن صالح یا صالح بن شعیب از قبیله تمیم است. لشکر سفیانی را شکست میدهند تا اینکه به بیتالمقدس میرسند، آنها مقدمات حکومت مهدی را فراهم میکنند و۳۰۰ (احتمالا لشکر) به سوی او میآید و بین خروج او و تسلیم امر به حضرت مهدی ۷۲ ماه طول میکشد.
منبع: ابن طاووس، على بن موسى، التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن المعروف بالملاحم و الفتن، 1جلد، مؤسسة صاحب الأمر (عجل الله تعالى فرجه الشریف) - قم، چاپ: اول، ۱۴۱۶ ق، ص117 – ۱۱۸.
در ادامه همین احادیث در روایت دیگری برخی مضامین بالا با تعبیر « یکون مقدّمة للمهدی» آمده است و در روایت دیگری به نقل از رسولالله(صلیالله علیه و آله) آمده است:
قال: «إنّا أهل بیت اختار اللّه لنا الآخرة على الدنیا، و إنّ أهل بیتی هؤلاء سیلقون بعدی بلاء و تطریدا و تشریدا حتى یأتی قوم من هاهنا من نحو المشرق، أصحاب رایات سود، یسألون الحقّ فلا یعطونه مرّتین أو ثلاثا، فیقاتلون فینصرون، فیعطون ما سألوا، فلا یقبلونها حتى یدفعوها إلى رجل من أهل بیتی، فیملأها عدلا کما ملئوها ظلما، فمن أدرک ذلک منکم فلیأتهم و لو حبوا على الثلج فإنّه المهدی».
حضرت رسول فرمودند: ما اهل بیتی هستیم که خداوند دنیا و آخرت را برای ما خواسته است. و اهل بیت من بعد از من دچار بلا میشوند تنها و آواره میشوند تا اینکه قومی از طرف مشرق میآیند، پرچمهایشان سیاه است، حق را دوبار یا سه بار مطالبه میکنند اما به آنها داده نمیشود. پس میجنگند و نصرت مییابند و به آنچه میخواهند به آنها میدهند اما دیگر آنها نمیپذیرند تا اینکه آن را به دست مردی از اهل بیت من میسپارند. و او زمین را همانطور که پر از ظلم و جور شده است پر از عدل میکند. هرکس از شما آنها را درک کرد به آنها بپیوندد ولو با راه رفتن روی دست روی برف باشد.
منبع: همان، ص: ۱۱۸.
در روایتی از امام کاظم (علیه السلام) نقل شده است:
وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عِیسَى عَنْ أَیُّوبَ بْنِ یَحْیَى الْجَنْدَلِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَ یَدْعُو النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ یَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ کَزُبَرِ الْحَدِیدِ لَا تُزِلُّهُمُ الرِّیَاحُ الْعَوَاصِفُ وَ لَا یَمَلُّونَ مِنَ الْحَرَبِ وَ لَا یَجْبُنُونَ وَ عَلَى اللَّهِ یَتَوَکَّلُونَ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین.
مردی از اهل قم مردم را به سوی حق فرا میخواند و قومی دور او گرد میآیند که مانند پارههای آهن هستند و بادهای تند آنها را نمیلغزاند و از جنگ خسته نمیشوند و به خدا توکل میکنند و عاقبت برای متقین است.
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)، 111جلد، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق؛ ج ۵۷ ؛ ص:۲۱۶.
در کتاب "الغیبة نعمانی" در روایت دیگری با مضمون مشابه از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است:
امام باقر (ع) میفرماید: «کَانّی بِقَومٍ قَد خَرَجُوا بِالمَشرِقِ یطلُبونَ الحَقَّ فَلایعطُونَهُ ثُمَّ یطلُبونَهُ فَلایعطُونَهُ فَاِذا رَأوا ذلِکَ وَضَعُوا سُیوفَهُم عَلی عَواتِقِهِم فَیعطونَ ما سَألوا فَلا یقبَلونَه حَتّی یقُومُوا وَ لایدفَعونَها إِلا إِلی صاحِبِکُم، قَتلاهُم شُهَداءُ أما إِنّی لَو أدرَکتُ ذلِکَ لَاستَبقَیتُ نَفسی لِصاحِبِ هذَاالاَمر»
گویا میبینم مردمی در شرق قیام کرده، حق را طلب میکنند، ولی به آنان نمیدهند. دوباره حق را میطلبند، به آنان داده نمیشود. وقتی اوضاع را چنین دیدند شمشیرهای خود را بر شانهها میگذارند، پس آنگاه حاضر میشوند که حق آنان را بدهند، اما آنان دیگر قبول نمیکنند تا اینکه قیام می کنند و آن را جز به صاحب شما تحویل نمی دهند. کشته های آنها شهید به شمار می روند. آگاه باشید! اگر من آن زمان را درک کنم، خود را برای صاحب این امر نگاه میدارم.
منبع: کتاب الغیبة، ص: ۱۴۵.
در تفسیر نور الثقلین روایتی در تفسیر آیه ۴ سوره مبارکه اسراء میآورد که حکایت از قومی دارد که در آخرالزمان با یهودیان به جنگ میپردازند و خداوند آنها را قبل از خروج حضرت حجت برانگیخته است.
فی قوله تعالى: وَ قَضَیْنا إِلى بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ قال: قتل علی بن أبی طالب و طعن الحسن علیه السلام و لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیراً قال: قتل الحسین علیه السلام فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما فاذا جاء نصر دم الحسین بعثنا عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ قوم یبعثهم الله قبل خروج القائم فلا یدعون وترا لآل محمد صلى الله علیه و آله الا قتلوه و کان وعد الله مفعولا خروج القائم علیه السلام.
وقتى موعد اولین نوبت فساد شما یهودیان رسید افرادى را از بندگان خویش که داراى قدرت و شدت باشند بر شما مى فرستیم تا در دل خانه ها نفوذ کنند و این وعده اى است که انجام خواهد شد، گفتیم فدایت شویم اینان چه کسانى مى باشند؟ آن حضرت سه مرتبه فرمود آنان به خدا سوگند اهل قم مى باشند». در این حدیث چنین آمده که پس از طغیان و سرکشى و فساد یهودیان خداوند افرادى از، اهل قم را به درون خانه هایى که آنان در آنها سکونت دارند (براى سرکوبى آنان خواهد فرستاد این بیان که گروهى از اهل قم براى سرکوب یهودیان به محل سکونت آنان در مناطق یهودى نشین اعزام مى شوند مطلبى بوده که در گذشته مناسبتى براى آن به ذهن نمى رسیده است اما اکنون که رفتن پاسداران عزیز ما به سوریه و لبنان و حرکت به قدس و جنگ با اسرائیل مطرح است این مطلب اعجازآمیز بوده و تجلى خاصى دارد.
منبع: العروسى الحویزى، عبد على بن جمعة، تفسیر نور الثقلین، ۵جلد، اسماعیلیان - قم، چاپ: چهارم، ۱۴۱۵ ق؛ ج ۳ ؛ ص: ۱۳۸.
خاطراتی از حضرت امام در مورد اتصال انقلاب اسلامی به قیام جهانی حضرت حجت(عج)
حجتالاسلام و المسلمین محمد محمدی ریشهری در خصوص پیشبینی امام نسبت به آینده انقلاب اسلامی در کتاب کیمای محبت مینویسند:
آقای علی محمد بشارتی وزیر پیشین کشور نقل میکرد که : در تابستان سال ۱۳۵۸ش هنگامی که مسئول اطلاعات سپاه بودم گزارشی داشتیم که: آقای کاظم شریعتمداری در مشهد گفته است: «من بالاخره علیه امام اعلام جنگ میکنم.» من خدمت امام رسیدم و ضمن ارایه گزارش، خبر مذکور را هم گفتم. ایشان سرشان پایین بود و گوش میداد، این جمله را که گفتم سر بلند کرد و فرمود: اینها چه میگویند، پیروزی ما را خدا تضمین کرده است. ما موفق میشویم، در اینجا حکومت اسلامی تشکیل میدهیم و پرچم را به صاحب پرچم میسپاریم. پرسیدم: خودتان؟ امام سکوت کردند و جواب ندادند.
منبع: فتحی (نجفی)، محمد، آیت اعجاز داستانهای شگفت از زندگی امام خمینی(س)، جلد دوم، مشهد، ضریح آفتاب، به نقل از: کیمیای محبت، یادنامه مرحوم شیخ رجبعلی خیاط (نکوگویان)، ص: ۶۷ و ۶۸.
حضرت امام خمینی در یک دیدار تاریخی در آغاز نهضت، یعنی سال (۱۳۴۱ش) به آقای حبیبالله عسکراولادی فرموده بودند:
این مبارزه، طولانی است و ممکن است مرحله اول آن تا ۲۰ سال هم طول بکشد لذا شما باید خود را برای چنین مسیر طولانی آماده کنید. (بعد فرمودند: مبارزه ما برای تغییر یک قانون، تغییر یک وزیر، حتی تغییر یک دولت نیست، ما برای فراهم کردن مقدمات ظهور حضرت ولی عصر(عج) مبارزه میکنیم. این انقلاب ما سه مرحله دارد. مرحله اول، اینکه کشور ایران را اسلامی کنید، مرحله دوم، اینکه کشورهای مسلمان به طرف حاکمیت اسلام برده شوند و مرحله سوم، اسلام را در سراسر دنیا گسترش دهید و جهانیان را با اسلام آشنا نمایید. آنگاه در محضر امام عرضه بداریم که مولی، جهان برای تشریف فرمایی شما آمادگی دارد.
منبع: همان، ص ۹۷ به نقل از: آقای اسد الله بادمچیان. همچنین جریان همین دیدار به طور مفصل توسط آقای عسکر اولادی در روزنامه جمهوری اسلامی، شماره ۵۶۹۶، ۱۱ بهمن ۱۳۷۷، ص ۱۴ نقل شده است.
آیتالله حسین مظاهری نقل میکنند:
در جلسهای خصوصی پس از رد و بدل شدن صحبتهای مختلف، امام امت به اینجانب فرمودند: من معتقدم که این انقلاب را از ابتدا تا کنون دست قدرت الهی، که فوق تمام ایدی است بدینجا آورده است و همان یدالله این انقلاب عظیم را حفظ میفرماید.
منبع: همان، ص ۱۶۲ به نقل از: پابهپای آفتاب، ج ۴، ص ۱۶۲.
آیتالله عبدالجواد غرویان، در کتاب جلوههایی ربانی در حالات آیتالله میرزا جواد آقا تهرانی، ص ۵۳-۵۴، نقل میکند:
«در روزهای بسیار سخت و اندوه باری که حضرت امام خمینی از عراق بیرون رفتند و کویت با اقامت امام موافقت نکرد و همه عاشقان نگران بودند که امام به کجا میرود؟ یکی از علمای عارف و اهل بصیرت و مکاشفه به منزل قبلی امام خدمت آیتالله سید مرتضی پسندیده برادر بزرگ امام آمد و فرمود: نگران نباشید، آسیبی به آقای خمینی نمیرسد و ایشان وارد ایران شده حکومت اسلامی تشکیل میدهند و تا ۱۰ سال آن را شخصا اداره میفرمایند و پس از ایشان، ایرانیان حکومت اسلامی را تداوم میدهند. آنگاه حضرت مهدی(عج) ظهور خواهد کرد. این سخنان در آن روزهائی که همه درهای امید به روی ما بسته بود و کتاب و رساله و عکس امام در ایران ممنوع بود، جدا جای بسی شگفتی بود، پس از شنیدن آن بشارت، در کلاس اعتقادی، وعدههای پیروزی را مطرح کردم اما با انکار و ناباوری تمام شاگردان کلاس روبرو شدم که پس از گذشت چندماه همه دیدند این بار خورشید شرق از غرب طلوع کرد و با دست خالی وارد ایران شد.»
برخی تعابیر حضرت امام در مورد انقلاب اسلامی و عصر حاضر
مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت- ارواحنا فداه- است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.
منبع: صحیفه امام ؛ ج21 ؛ ص327
آغاز قرن پانزدهم که به همه مبارک است، باید مسلمین آغاز پیروزى خود بدانند. دیگر دنیا طورى نیست که ابرقدرتها هر چه بخواهند بکنند. مستضعفین باید قیام کنند. مستضعفین همه بلاد، همه ممالک باید حق خودشان را با مشت محکم بگیرند. منتظر نباشند که آنها حق آنها را بدهند. مستکبرین نخواهند حق کسى را داد. باید مسلمین همان طورى که قرآن شریف شما را برادر خوانده است، برادر باشید و در مصیبت و شادى هم شریک باشید.
منبع: همان؛ ج12 ؛ ص143
یکی دیگر از بشارتهای مربوط به ظهور خاطرهای است که همسر شهید اندرزگو از قول ایشان نقل میکنند که در زمان ظهور نائب امام خمینی(ره) که سید علی نامی است حضرت حجت ظهور خواهند کرد.
دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 59 ثانیه
شهید اندرزگو کسی بود که ساواک در گزارش خود در مورد دستگیری وی میگوید: « اگر شهید اندرزگو دستگیر و یا کشته شود حرکت انقلاب یا قطع و یا کند میشود.»
برادر زاده شهید اندرزگو نقل میکند:
بعد از انقلاب جزو انتظامات مدرسه رفاه بودم. ما میدانستیم عمو سید علی شهید شده است، اما بعضیها اصرار داشتند او را در پاریس و در محضر امام دیدهاند. من در مدرسه رفاه رفتم و خدمت امام عرض کردم: «آقا! عموی ما شهید شده و قضیه هم از این قرار است». امام دستمالشان را روی چشم گذاشتند و فرمودند: «شهادت ایشان سنگین است. اگر ده نفر مثل آسید علی داشتیم، میتوانستیم دنیا را زیر سلطه اسلام ببریم»
در خاطره برادرزاده شهید اندرزگو و فرزند ایشان اختلافی ظاهری در مورد ماجرای شهادت ایشان ممکن است احساس شود، چرا که فرزند شهید اندرزگو میگوید ما تا بعد از انقلاب همچنان فکر میکردیم پدرمان همراه با امام به ایران خواهد آمد و در دیدار با امام این ماجرا را حضرت امام به ما گفتند ولی برادرزاده ایشان میگوید: «خبر شهادت ایشان را حاج محسن رفیقدوست به ما داد که توسط حاج اکبر صالحی باخبر شده بود. مجبور شدیم خیلی بیسروصدا ختم بگیریم.» اما اگر متن خاطره برادرزاده ایشان به دقت مطالعه شود وی قبل از آن میگوید: «بعضیها اصرار داشتند او را در پاریس و در محضر امام دیدهاند.» در ادامه هم میگوید: « راستش نحوه شهادت عمویم برایم مبهم است. او توانسته بود نزدیک به چهارده سال ساواک را گیج کند. کشته شدنش به دست ساواک، آن هم در سال 57 یعنی زمانی که رژیم نفسهای آخرش را میکشید و ساواک هم قدرت سابق را نداشت، کمی عجیب به نظر میرسد.» شاید همین مطالب موجب تشکیک خانوده شهید اندرزگو در شهادت ایشان گردیده بوده است خصوصا که خانواده ایشان جنازه شهید اندرزگو را مشاهده نکرده بودهاند و مکان قبر ایشان مدتی بعد از انقلاب معلوم میشود.
اشعار شاه نعمتالله ولی
از جمله بشارتهای دیگر مربوط به ظهور که زیاد به آن ارجاع داده میشود اشعار شاه نعمتالله ولی است.
این شعرها که گفته میشود حاصل مکاشفات وی بوده است و از زمان صفویه تا امروز بند بند شعر او عین به عین در تاریخ محقق شده است و یکی از بندهای آن نیز حصول فرج در زمان نیابت دومین فرد انقلاب است.
دریافت
حجم: 177 کیلوبایت
توضیحات: فایل پیدی اف شعر شاه نعمتالله ولی در مورد آینده ایران
اشعار مذکور از دیوان شاه نعمتالله ولی، چاپ بمبئی، (چاپ سنگی) سنه ۱۲۶۱ هجری ص ۱۷۲ مجله سپید و سیاه شماره ۱۱۰۲ فروردین ۱۳۵۸ نسخهای که با کوشش دکتر قاسم غنی منتشر شده، نسخههای مطبوع قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، که این اشعار به همین مناسبت در آنها آمده است عبارتند از: «بخشی از پیشگوییهای آخرالزمان از دیداه اهل بیت(ع) تالیف میرزا شیخ علی فلسفی»، «آینده آینده سازان تألیف محمد دشتی» و «آثارالحجة تألیف محمد رازی»
...................................................................................................
پینوشت:
نزدیک به ۱۲ سال قبل در مقطع پیشدانشگاهی تحصیل میکردم، در "یمن" اعتراضاتی توسط "الحوثیها" صورت گرفته بود و ما به صورت جدی پیگیر قضایا بودیم. فضای تحلیل اخبار ظهور و جدی شدن نبرد حق و باطل و نزدیک شدن "زمان کوبیده شدن کاسه سر طاغوت" برایمان بسیار پررنگ شده بود. این سنت خداوند است که هرچقدر طاغوت بیشتر سرکشی میکند و ندای «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى» را بلندتر سر میدهد به فروپاشی یکباره خود بیشتر نزدیک خواهد شد. «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ».
یکی از دوستان شوخی یا جدی میگفت من که دیگر خیلی حوصله درس خواندن ندارم چه فایده دارد یکی دو سال دیگه آقا ظهور میکند و این درسها فایدهای ندارد. اشتباه بودن آن برداشت همان روز هم برای همه ما، حتی خود دوستم واضح بود اینکه هرچه زمان به پیش میرود به تحقق وعده قطعی خداوند نزدیکتر خواهیم شد امری قطعی است، اما این سخنان بشارت انگیز نباید دستمایهای برای کنارنهادن طرحهای بلند مدت و پایهای شود. نباید بهانهای برای درست درس نخواندن ما شود بلکه باید هرچه زمان به جلو میرود تلاش خود را بیشتر کنیم، بیشتر بخوانیم، تبلیغ و تبیین کنیم و خلاصه خودمان را در ابعاد مختلف بسازیم چرا که در سنت خداوند، ظهور و فرج محقق نخواهد شد جز با بالارفتن ایمانها و موفقیت در ابتلائات الهی.
«ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّب»
خداوند بنا ندارد که مؤمنان از این شرایطی که هستند خارج کند، جز اینکه به وسیله ابتلائات ناپاک و پاک را از یکدیگر جدا کند.
👈امثال حضرت امام در زمان پهلوی همواره با دو طیف روبرو بودند، شاه و عمالاو و برخی منافقان داخلی که حتی در لباس روحانیت نیز بودند.
🔹حوزویان متحجری که با رضاشاه همکاری میکردند و با کمک دربار موسسه تبلیغی میزدند و درمقابل تمام جنایات ضد دین رضاشاه ، آب در دلشان تکان نمیخورد اما در مقابل امثال امام همیشه احساس خطر و تکلیف میکردند! که مبادا با اقدامات آنها به اسلام ضربهای بخورد!
🔹برخی از آنها امروز نیز با انگلیس و آمریکا هم پیماناند و در انگلیس و آمریکا با حمایت آنها دفتر و تشکیلات مذهبی دارند، همانها که به قول یکی از دوستانم در استدیویی برنامه دارند و به مقدسات اهل سنت توهین میکنند که ساعت بعد وهابیها بر ضد شیعه در همان استدیو همین کار را میکنند!
🔹در پرانتز این را بگویم: جالب است این الگوی رفتاری متناقض، در وهابیهای منافق نیز دقیقاً تکرار میشود، وهابیها که دشمن خود را شیعه انقلابی میبینند اما در مقابل جنایات اسرائیل کاملاً بیتفاوت، بلکه همپیاله و همنشین آنها هستند و جالبتر از همه وضعیت امروز این دو طیف است که هر دو به ظاهر دشمن یکدیگر هستند و دائماً به واسطه دشمنیشان امت اسلامی متفرق است اما در مسائلی مثل جنگهای حزبالله، سوریه هر دو یک موضع یکسان اتخاذ میکنند و حداکثر هنرشان سکوت در مقابل این جنایات است.
باید گفت اینها همه یک آبشخور دارند و دشمنی اصلی آنها اسلام انقلابی و غیر منفعل در برابر جهان کفر است.
⁉️اما سوال اینجاست که چرا حضرت امام و یا رهبری با امثال رضاشاه و آمریکا و اسرائیل سر جنگ دارند اما همیشه با این طیف دوم سازش میکنند؟ در حالی که بسیار به مسأله تحجر و نفاق میپردازند هیچگاه متحجران و حتی منافقان را مصداقا نام نمیبرند؟
👈شاید جواب اینجاست که مواجه با منافق و متحجر بسیار پیچیده است و انشقاق در جبهه حق را به دنبال میآورد.
🔹جز در موادری که مصداق نفاق برای همه بسیار واضح و روشن است ما حق نداریم، برچسپ منافق و یا متحجر را بر کسی بزنیم و منافق را مصداقا و به اسم مشخص کنیم، نفاق و تحجر مطلق نیست و ممکن است در مصادیق نیز اشتباه کنیم، همچنین در صورت برخورد با منافق، او با مظلوم نمایی و اینجاد تقابل، جبهه حق را پاره پاره میکند.
🔹همچنین منافق ومتحجر باید فرصت بازگشت به جبهه حق را از دست ندهند، وظیفه ما عوض بیان مصادیق خارجی منافق بیان مصادیق حقیقی نفاق و تحجر است تا فرصت نفاق و تحجر در جامعه گرفته شود.
✅تا قبل از شهادت آیتالله سید محمدرضا سعیدی، نامههای مختلفی بین ایشان و حضرت امام رد و بدل شده است، در اکثر این نامهها آنچه مشهود است، فضای سنگین مشکلات و تلاش حضرت امام برای آرامش دادن به ایشان علی رغم همه سختیها و امیدبخشی به پیروزی نهایی است.
حضرت امام در ۱۴ اسفند ۱۳۴۶ در اوج مشکلات و در اوایل تبعید خود به نجف در پاسخ نامه شهید سعیدی مینویسند:
👈آنچه مهم است آن است که انسان با هر منطقى که بتواند خدمت کند و اداى وظیفه نماید که پیش وجدان خود شرمنده نباشد. وصول به مقاصد و عدم آن، بسته به اراده الهیه و به ما تکلیفى نیست. و آنچه مسلّم است این جولهها(۱) پایان دارد، و خداوند تعالى حفظ کیان اسلام را خواهد فرمود.(۲)
✅ اصالت داشتن ادای تکلیف در مقابل خداوند، غایت نبودن پیروزی در مبارزات و سپردن عواقب امور به خداوند در عین امید به وعده قطعی خداوند برای حفظ جریان حق و غلبه نهایی جریان حق بر باطل، مکررا در نامههای حضرت امام به آیتالله سعیدی تکرار شده است و باید از خود پرسید با ایمان به این شاخصهها آیا میشود خسته و مضطرب شد؟!
✅حضرت امام در نامهی دیگری در ۱۴ آبان ۱۳۴۷، در اوج یأس از پیروزی در مبارزات، در پاسخ آیتالله سعیدی مینویسند:
👈در هر صورت سنگرها را حتى الامکان نباید از دست داد و قیام به وظایف به مقدار امکان لازم است، و اگر کوتاهى در آن نکنیم باکى نیست؛ فرضاً با شکست ظاهرى مواجه شویم، لکن رضاى خداى تعالى را اگر موفق شویم جلب کنیم، امور دیگر سهل است. این جانب لحظات آخر عمر را مىگذرانم و از اوضاع عمومى و خصوص حوزههاى علمیه نگران و نمىدانم با آن تندرویهاى آنها و این سهل انگارى ماها امر به کجا منجر مىشود؟ « وَ الَّذى یُوجِبُ التَّسْکین فى الجمله: انَّ لِلْبَیْتِ رَبّاً»(۳) و این رشته بحمد اللَّه گسستنى نیست، هر چه باریک شود. شما طبقه جوان مأیوس نباشید و با اراده و عزم راسخ مهیاى خدمت و فرصت باشید.(۴)
حضرت امام در نامه به شهید آیتالله سعیدی:
من از افرادى مثل شما آن قدر خوشم مىآید که شاید نتوانم عواطف درونى را آن طور که هست ابراز کنم. من قادر نیستم عواطف امثال شما را جواب بدهم لکن خداوند تعالى قادر است که شماها خدمتگزاران به دیانت را مشمول عنایات خود فرموده و از رحمت خود همه را بهرهمند فرماید.(5)
......................................
ارجاعات:
1. اشاره به روایت امیرالمومنین که «للباطل جولة و للحق دولة» باطل جولانی بیش ندارد و دولت و حقیقت مربوط به حق است.
2. صحیفه امام ؛ ج2 ؛ ص171.
3. آنچه اجمالًا باعث آرامش مىشود اینکه:« خانه کعبه را صاحبى است». جمله حضرت عبدالمطلب هنگام حمله سپاه ابرهه به مکه. بحار الأنوار، ج 15، ص 145.
4. صحیفه امام ؛ ج2 ؛ ص: 208
5. صحیفه امام ؛ ج2 ؛ ص: 202
فیلم زیر تحلیل رییس مرکز مطالعات ایران در مسکو، در رابطه با علل موفقیت ایران در مقابله با تحریمهای همهجانبه
وی سه عامل مهم را تحقیقات خودشان معرفی میکند.
دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه